سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با اظهار دوستی، دوستی استوار می شود . [امام علی علیه السلام]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» امام امیرالمؤمنین على (ع) در زمان پیغمبر اکرم (ص) 1

از آنجا که عنوان این نوشتار بررسى زندگى و شخصیت امیرالمؤمنین (ع) در دوران زندگانى پربرکت رسول اکرم (ص) است، و سخن در این مورد باید از ولادت آن وجود مقدس آغاز شود، اما داستانى لطیف و پرمعنى مربوط به پیش از ولادت آن حضرت و در تعظیم و بزرگداشت پیغمبر اکرم (ص) ما را برآن داشت تا کلام را با آن آغاز کنیم.

به نوشته ملا جلال الدین دوانى فیلسوف بزرگ قرن دهم در رساله «نورالهدایه فى اثبات الولایه» این که جمهور اهل سنت از میان تمام صحابه پیغمبر (ص) فقط به على (ع) «کرم الله و جهه» مى‏گویند به دو علت است: یکى این که در میان صحابه تنها على (ع) بوده است که قبل از بلوغ اسلام آورد و هرگز در مقابل بت نایستاد و کرنش نکرد، و دیگر این که نوشته‏اند زمانى که فاطمه دختر اسد مادر على (ع) به آن حضرت آبستن بود هرگاه محمد بن عبدالله(ص) را مى‏دید، ناگهان به احترام آن حضرت برمى‏خاست و اداى احترام مى‏کرد.

پیغمبر آینده اسلام روزى گفت: اى مادر! تو آبستن هستى، من راضى نیستم براى من این‏طور از جا برخیزى. فاطمه گفت: به خدا قسم هرگاه شما را مى‏بینم، جنینى که در شکم دارم طورى جابجا مى‏شود که مرا ناگزیر مى‏سازد از جا بلند شوم! (1)

این سخن به نقل از دانشمند متکلم و فیلسوفى بزرگ نشان از عظمت مقام شامخ امیرالمؤمنین (ع) دارد، زیرا پیش از آن که حضرت محمد (ص) به مقام نبوت نائل گردد، على (ع) از شکم مادر به آن حضرت اداى احترام مى‏کرد و مادر خود را براى بزرگداشت پیامبر آینده اسلام از جاى بلند مى‏کرد.

دوران مکه

امیرالمؤمنین (ع)، مولود کعبه

ولادت با سعادت امیرالمؤمنین على (ع) بنابر مشهور میان شیعه و سنى در سیزدهم ماه رجب سى سال پیش از عام‏الفیل درون خانه کعبه روى داد. در منابع شیعى نحوه ولادت آن حضرت در کعبه روى داد. در منابع شیعى نحوه ولادت آن حضرت در کعبه به نقل از «یزید بن قعنب» چنین روایت شده است که گوید: من و عباس بن عبدالمطلب و گروهى از قبیله عبدالعزى مقابل خانه خدا نشسته بودیم که در این هنگام فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤمنین که نه ماه به او باردار بود و درد زایمان داشت، به کعبه روآورد و گفت: «بار پروردگارا! من به تو و آنچه از سوى تو از پیامبران و کتابهاى آسمانى آمده است، ایمان دارم. من تصدیق‏کننده سخن جدم ابراهیم خلیل هستم که او بنیان‏گذار این خانه برگزیده است. پس به حق آن کسى که این خانه را بنا کرد، و به حق این مولودى که در شکم دارم، ولادت او را بر من آسان گردان.»

یزید بن قعنب مى‏گوید: ما خانه (کعبه) را دیدیم که از پشت شکافته شد و فاطمه داخل آن رفت و از چشمان ما ناپدید گشت و دیوار کعبه به هم آمد. ما آنجا ماندیم که قفل در کعبه را بگشاییم، ولى گشوده نشد. دانستیم که این امر از جانب خداوند تعالى است. پس از چهار روز فاطمه در حالى که امیرالمؤمنین (ع) را در دست داشت، از کعبه بیرون آمد و گفت: «خداوند من را بر زنان بزرگ پیشین برترى داد؛ زیرا آسیه دختر مزاحم (همسر فرعون) خدا را پنهانى در جایگاهى عبادت مى‏کرد که خداوند دوست ندارد در آن عبادت شود مگر از روى ناچارى. و مریم دختر عمران درخت نخل خشکى را حرکت داد تا از رطب تازه خورد. اما من به بیت‏الله الحرام وارد شدم و از میوه‏ها و نعمتهاى بهشتى خوردم». (2)

مسعودى از مورخان بزرگ «ولادت امیرالمؤمنین على بن ابیطالب کرم‏الله وجهه را در کعبه» ذکر کرده است. (3)

به نقل مرحوم علامه امینى، حاکم نیشابورى در کتاب «مستدرک صحیحین» آورده است که: «اخبار متواتر مى‏رساند که فاطمه بنت اسد، امیرالمؤمنین على بن ابیطالب کرم‏الله وجهه را درون کعبه به دنیا آورد». و از کنجى شافعى در کتاب «کفایه» به سند او از حاکم نیشابورى نقل مى‏کند که: «امیرالمؤمنین على بن ابیطالب در مکه و در خانه خدا شب سیزدهم ماه رجب سى سال پس از عام‏الفیل به دنیا آمد. نه پیش از وى و نه پس از آن حضرت، به غیر از او مولودى در بیت‏الله الحرام متولد نشد، و این کرامتى براى وى، و به سبب مقام با عظمت او بود» . (4)

همچنین علامه امینى اعتقاد احمد بن عبدالرحیم دهلوى مشهور به «شاه ولى‏الله» در کتاب «ازالة الخلفاء» در مورد چگونگى ولادت امیرالمؤمنین (ع) را که عینا شبیه کلام حاکم نیشابورى است، نقل کرده؛ و از قول شهاب‏الدین آلوسى صاحب تفسیر کبیر در کتاب «شرح قصیده عینیه عبدالباقى افندى عمرى» مى‏نویسد: این که امیر کرم‏الله وجهه در خانه خدا به دنیا آمد، در جهان امرى مشهور است و در کتابهاى دو فرقه شیعه و سنى آمده است... به غیر از وى کرم‏الله وجهه هیچ کس در خانه خدا متولد نشد، و چقدر مناسب است امام امامان در جایى که قبله مسلمانان است به دنیا آید. منزه است آن که هر چیز را در جاى خود قرار داد و او بهترین حکم‏کنندگان است. (5)

موارد فوق بهترین سند در منحصر به فرد بودن ولادت امیرالمؤمنین (ع) در کعبه است و در حقیقت مهر بطلانى است بر نقل مجعول ولادت «حکیم بن حزام» یکى از سران مشرکین مکه در خانه خدا.

فاطمه بنت اسد پس از خروج از کعبه، نوزاد خود را به خانه آورد. پیغمبر آینده اسلام که از ماجرا باخبر شده بود در خانه ابوطالب بود. نوزاد تا آن لحظه چشم باز نکرده بود. نخستین بارى که چشم گشود لحظه‏اى بود که پیغمبر ضمن تبریک به زن عموى خود، نوزاد را از آغوش او گرفت و اولین نگاه نوزاد به روى محمد (ص) بود. آن حضرت صورت نوزاد را بوسید و نام او را «على» گذارد و به عمو و زن عمویش مژده داد که این نوزاد آینده‏اى بس درخشان دارد . (6)

تربیت و پرورش به دست پیغمبر اکرم (ص)

از فضیلتهاى اختصاصى حضرت امید (ع)، تربیت و پرورش آن حضرت در دامان رسول اکرم (ص) است . در دوران کودکى على (ع) و در پى خشکسالى و قحطى که قریش دچار آن شد، زندگى بر ابوطالب سخت شد. پیغمبر اکرم (ص) به عموهاى خود پیشنهاد کرد به منظور سبک کردن بار مخارج ابوطالب، برخى از فرزندان او را به خانه‏هاى خود ببرند. آن حضرت همراه با عباس نزد ابوطالب رفت و پیشنهاد خود را با وى مطرح کرد. ابوطالب به آنان گفت: عقیل را براى من بگذارید و هرچه خواستید انجام دهید. پیغمبر (ص) فرمود: من کسى را انتخاب مى‏کنم که خدا براى من برگزیده است، یعنى على را. (7)

امیرالمؤمنین (ع) در این خصوص مى‏فرماید:...پیغمبر (ص)، من را در زمان کودکى در دامان خود پرورش داد. کودکى بودم که به سینه‏اش مى‏چسبانید و در بسترش مى‏خوابانید. در آغوش او جاى داشتم و بوى خوش بدنش را استشمام مى‏کردم. غذا را مى‏جوید و در دهان من مى‏گذاشت ...خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگان را از زمانى که پیغمبر (ص) را از شیر گرفتند، همنشین آن حضرت گردانید که او را در شب و روز به راه بزرگواریها و خویهاى نیکوى جهان سیر دهد . من را به پیروى از آن امر مى‏فرمود. در هر سال به حرا مى‏رفت و در آن اقامت مى‏کرد و من او را مى‏دیدم و غیر از من آن حضرت را نمى‏دید... (8)

به نقل برخى از منابع معتبر اهل تسنن، از نعمتهایى که خداوند (تنها) به على (ع) ارزانى فرمود، این بود که او پیش از اسلام در خانه رسول خدا بود. (9) از همان یزیدین قعنب روایت شده است که فاطمه بنت اسد در سى سالگى رسول‏الله (ص)، على (ع) را به دنیا آورد. پیغمبر خدا او را بسیار دوست مى‏داشت و به فاطمه مى‏گفت: گهواره على را نزدیک بستر من قرار دهید (10) به روایت ابن ابى الحدید از حسین بن زیدبن على (نواده امام چهارم)، وى مى‏گوید از پدرم زید شنیدم که رسول خدا گوشت و خرما را مى‏جوید تا نرم گردد و سپس در دهان على (ع) قرار مى‏داد، در حالى که او کودکى در خانه آن حضرت بود. (11)

نخستین مسلمان

امیرالمؤمنین على (ع) در میان خاندان پیغمبر (ص) و اصحاب آن حضرت، نخستین کسى است که به خداى تعالى و پیامبرش ایمان آورد و این امر مورد اتفاق تمام شیعیان و اکثریت قریب به اتفاق مورخان و محدثان سنى است. امیرالمؤمنین (ع) خود در این باره مى‏فرماید:... پیغمبر اکرم (ص) هر سال مدتى در کوه حرا به سر مى‏برد. من او را در این مدت مى‏دیدم و جز من کسى او را نمى‏دید. در آن روزها غیر از پیغمبر و خدیجه کسى به اسلام نگرویده بود و من سومین آنها بودم. من نور وحى و رسالت را مى‏دیدم و بوى نبوت را استشمام مى‏کردم . (12) من بر فطرت اسلام متولد شدم و در ایمان و هجرت بر همه پیشى گرفتم. (13)

در جایى دیگر خطاب به مردم مى‏فرماید: مى‏دانید که من نخستین کسى از شما هستم که به خدا و پیغمبرش ایمان آوردم و پس از من بود که شما دسته دسته داخل اسلام شدید. (14) از عبارت «انا اول من اکن» پیداست که آن حضرت حتى پیش از خدیجه به پیغمبر اکرم ایمان آورده است و هیچ کس بر امیرالمؤمنین (ع) در ایمان به پیغمبر سبقت نگرفته است. ابن هشام قدیمیترین مورخ مسلمان و از اهل تسنن، در کتاب سیره تحت عنوان «على نخستین کسى که اسلام آورد» فرازهایى را به شرح ایمان آن حضرت اختصاص داده است. (15) ابن اثیر جرزى دانشمند متعصب سنى هم مى‏نویسد: على بن ابیطالب در گفتار بسیارى از علما نخستین کسى از مردم است که اسلام آورد. (16) وى همچنین از انس بن مالک روایت مى‏کند که پیغمبر اکرم (ص) در روز دوشنبه مبعوث شد و على روز سه‏شنبه اسلام آورد. (17)

برهان‏الدین حلبى شافعى از سلمان فارسى روایت مى‏کند که پیغمبر فرمود: نخستین کس از این امت که بر حوض (کوثر) درمى‏آید، اولین کسى است که ایمان آورده، یعنى على بن ابى‏طالب (رضى‏الله عنه) است. این سخن را هنگامى فرمود که فاطمه را به ازدواج او درآورده بود و به او (فاطمه) فرمود: همسر تو سرور (همه مردم) در دنیا و آخرت است، زیرا نخستین از اصحاب من است که اسلام آورد. (18)

مرحوم علامه امینى در کتاب گرانقدر الغدیر عقیده بیش از پنجاه تن از صحابه و تابعین از جمله عمربن خطاب را به نقل از منابع معتبر اهل تسنن آورده است که همه گفته‏اند على بن ابیطالب نخستین کسى بود که به پیغمبر خدا ایمان آورد. (19)

به نوشته مسعودى، بسیارى از مردم بر این اعتقادند که على هرگز به خدا شرک نورزید تا از نو اسلام آورد، بلکه در همه امور پیرو پیغمبر خدا بود و به او اقتدا مى‏کرد و بر همین حال به بلوغ رسید. خدا به او عصمت داد و او را مستقیم داشت و براى پیروى پیغمبر خود به او توفیق داد؛ زیرا آن دو در طاعات مجبور و مضطر نبودند، بلکه با اختیار و قدرت، بندگى خداوند و موافقت امر او و پرهیز از مناهى او را انتخاب کردند. (20)

بنابر مشهور در شیعه و سنى، على (ع) هنگام ایمان آوردن به پیغمبر اکرم، ده سال داشت . (21)

اولین نمازگزار

پس از آنکه مراسم بعثت پیغمبر اکرم (ص) انجام گرفت، جبرئیل براى دومین بار بر آن حضرت نازل شد و آبى از آسمان آورد و روش وضو گرفتن و نمازگزاردن و رکوع و سجود را به پیغمبر تعلیم داد. (22) رسول خدا نیز به خدیجه و على آموزش داد و چون به نماز ایستاد على (ع) در همان سن و سال (ده سالگى) پشت سر پیغمبر ایستاد و به آن حضرت اقتدا کرد، و خدیجه هم در پشت سر على (ع) به نماز ایستاد. (23)

برخى منابع معتبر سنى از امیرالمؤمنین (ع) روایت کرده‏اند که فرمود: من بنده خدا و برادر پیغمبر خدا هستم، و من صدیق اکبر هستم. غیر از من کسى جز دروغگوى تهمت‏زن مدعى آن نشود . تحقیقا من هفت سال پیش از مردم با پیغمبر خدا نمازگزاردم. من نخستین کسى بودم که با آن حضرت نمازگزاردم. (24) نیز روایت شده است که امیرالمؤمنین(ع) بر منبر مسجد بصره فرمود: من صدیق اکبر هستم؛ پیش از آن که ابوبکر ایمان آورد، من ایمان آوردم و پیش از اسلام آوردن او، من اسلام آوردم. (25)

شیخ مفید به سند خود از انس بن مالک روایت مى‏کند که گفت پیغمبر (ص) فرمود: فرشتگان هفت سال بر م و على درود مى‏فرستادند؛ زیرا در این مدت به جز از من و على، شهادتى بر یگانگى خدا و رسالت محمد به آسمان بالا نرفت. (26) ابن اثیر جرزى دانشمند متعصب سنى از ابوایوب انصارى روایت مى‏کند که گفت پیغمبر اکرم (ص) فرمود: فرشتگان هفت سال بر من و على درود مى‏فرستادند، زیرا در این مدت هیچ مردى با من به جز على نماز نگزارد. (27)

اعلام خلافت على (ع) در یوم الانذار

در سن 13 سالگى على (ع) با نزول آیه «و انذر عشیرتک الاقربین» (سوره شعراء آیه 214) پیغمبر اکرم (ص) مأمور شد تا خویشان نزدیک خود را از رسالت خویش آگاه کند و آنان را از نافرمانى خداوند بیم دهد. رسول اکرم (ص) به على (ع) فرمود غذایى تهیه کند و چهل مرد از اولاد پسرى و دخترى عبدالمطلب را براى صرف غذا دعوت نماید. مردان بنى‏هاشم بر سر سفره پیغمبر نشستند. پس از صرف غذا آن حضرت سه بار برخاست و طى سخنانى دعوت خود را آشکار ساخت و فرمود: کدام یک از شما برانجام این کار من را مساعدت مى‏کند تا برادر، وصى و جانشین من در میان شما باشد؟ همه حاضران سر به زیر انداختند و تنها على (ع) که از همه جوان‏تر بود، برخاست و در هر سه بار رسالت پیغمبر اکرم (ص) را تصدیق کرد. آن گاه رسول خدا فرمود: این على، برادر، وصى و جانشین من در میان شماست. پس فرمان او را بشنوید و اطاعت کنید.

با اداى این سخن حاضران برخاستند و در حالى که مى‏خندیدند، به ابوطالب مى‏گفتند محمد به تو دستور مى‏دهد که از سیرت پیروى کنى و مطیع اوباشى.

ماجراى یوم الانذاز و اعلام ولایت و خلافت امیرالمؤمنین (ع) در عموم منابع شیعه و بسیارى از منابع تاریخى و تفسیر اهل تسنن آمده و تشریح شده است. (28)

امیرالمؤمنین على (ع) از دعوت علنى تا هجرت

پس از انتشار خبر رسالت پیغمبر اکرم (ص) و دعوت آن حضرت، على (ع) از آن هنگام تا هجرت به مدینه هم پاى رسول خدا بود و در مقاطع مختلف در خدمت دعوت نبوى و دفاع از وجود مقدس پیغمبر بود.

على (ع) و ایمان ابوذر: در این دوران على (ع) عامل ارتباط ابوذر چهارمین یا پنجمین فرد مسلمان با پیغمبر اکرم (ص) است. ابوذر که براى تحقیق در مورد رسالت آن حضرت به مکه آمده بود، به لحاظ دشمنى مشرکان با پیغمبر و نیز رعایت مسائل امنیتى نمى‏توانست به حضور پیغمبر برسد. این على (ع) بود که ابوذر غریب را که در صحن مسجدالحرام خوابیده بود، به خانه برد و سه روز از او پذیرایى کرد تا آن که وى را خدمت پیغمبر آورد و سرانجام ابوذر مسلمان شد. (29)

على (ع) در شعب ابیطالب: در سال هفتم بعثت، پس از آن که سیاستهاى مختلف سران مشرک قریش براى پیشگیرى از گسترش دعوت پیغمبر با شکست مواجه شد، در جلسه‏اى در دارالندوه، تصمیم گرفتند به منظور محروم ساختن آن حضرت از پشتیبانى قبیله‏اى، بنى هاشم را تحریم اقتصادى و اجتماعى کنند. براین اساس صحیفه‏اى نوشتند و سران قریش آن را امضا کردند و پس از لاک و مهر کردن آن، در کعبه به امانت گذاشتند. ابوطالب براى مقابله با این سیاست، پیغمبر و بنى هاشم را که چهل مرد همراه با زنان و فرزندانشان بودند، به دره‏اى واقع در کنار مکه برد تا از گزند مشرکان در امان باشند. این دره به اعتبار آن که ابوطالب بانى اسکان بنى هاشم در آن بود، به «شعب ابیطالب» شهرت یافت.

در مدت دو یا سه سالى که بنى‏هاشم در شعب بودند، گاهى ابوطالب، اواخر شب پیغمبر را به جاى دیگرى مى‏برد و فرزندش على را به جاى او مى‏خوابانید تا اگر از طرف کفار قریش خطرى متوجه جان رسول خدا شود، آن حضرت سالم بماند. در این مدت على (ع) با تمام وجود به استقبال خطر مى‏رفت و براى حفظ جان پیغمبر اکرم (ص) فداکارى مى‏کرد. على (ع) در آن زمان 17 تا 20 ساله بود. (30)

در سفر طائف: در سال دهم بعثت پس از خروج سرافرازانه، پیغمبر (ص) و بنى‏هاشم از شعب ابیطالب، به فاصله کوتاهى خدیجه (س) و ابوطالب درگذشتند. پیغمبر اکرم (ص) با این دو مصیبت، در واقع دو پشتیبان بزرگ خود را از دست داد. خدیجه (س) پشتیبان زندگى درونى آن حضرت، و ابوطالب حامى بزرگ و مقتدر پیغمبر (ص) در زندگى سیاسى و اجتماعى او بود. با از دست رفتن ابوطالب بود که سران مشرک مکه نفس راحتى کشیدند و از این پسر به خود جرأت دادند تا به ساحت مقدس پیغمبر اکرم (ص) جسارت کنند و حتى در موردى علنا به منظور قتل آن حضرت به او حمله‏ور شوند. رسول اکرم (ص) که از اسلام آوردن بزرگان قریش نومید شده بود، درصدد برآمد تا با یافتن پایگاهى بدون مزاحمت‏ها و دشمنى‏هایى چون قریشیان، دعوت اسلامى را گسترش دهد. لذا به این منظور «طائف» را برگزید و براى دعوت سران آن شهر همراه با على (ع)، و به نقلى با على (ع) و زید بن حارثه غلام آزاد شده خویش راهى طائف شد.

رسول اکرم (ص) ده روز یا به نقلى یک ماه در طائف اقامت نمود و اشراف و بزرگان شهر را به اسلام دعوت کرد، ولى نه تنها هیچ کس ایمان نیاورد، بلکه آن حضرت را از شهر خود راندند و جوانان و سفیهان خود را تحریک کردند که پیغمبر را سنگ‏باران کنند. در آن هنگام على (ع) به دفاع از پیغمبر برمى‏خاست و تا آن جا که مى‏توانست جلوى آنها را مى‏گرفت، تا جایى که سنگ به سرش اصابت کرد و مجروح شد. (31)

دفاع از بیت کنندگان عقبه اولى: در ذى‏حجه سال سیزدهم بعثت گروهى از اهل مدینه که هفتاد و پنج تن آنان مسلمان بودند، به مکه آمدند و در عقبه اولى با پیغمبر اکرم (ص) پنهانى ملاقات کردند. این عده پس از سخنانى که با رسول خدا داشتند، با آن حضرت بیعت کردند و ضمن دعوت از پیامبر براى هجرت به مدینه، متعهد شدند که اگر رسول اکرم (ص) به مدینه آمد با جان و مال و افراد خود در راه دعوت آن حضرت به یاریش قیام کنند. هنگامى که کفار قریش از حضور و اجتماع آنها در مکه و نزد پیغمبر آگاه شدند، سلاح به دست گرفتند و به محل اجتماع آنها (عقبه اولى) هجوم بردند. در این هنگام على (ع) که بیست و دو ساله بود همراه با حمزه دست به شمشیر بردند و آماده شدند که اگر کفار قصد حمله داشته باشند با آنها درگیر شوند. همین امر موجب شد که اهالى مدینه فرصت یابند تا پراکنده شوند؛ به گونه‏اى که وقتى کفار سررسیدند کسى از آنها را ندیدند و لذا آنها هم پراکنده شدند. (32)

در هم شکستن بتها: على (ع) براى درهم شکستن بت بزرگ قریش (یا به نقلى بت خزاعه) که بر بام کعبه قرار داشت از شانه پیغمبر (ص) بالا رفت و آن را از فراز کعبه بر زمین انداخت . این فضیلت بزرگ منحصر به فردى است که تنها در على (ع) در طول تاریخ وجود دارد که براى درهم شکستن بتها از شانه پیغمبر خدا بالا رفت. این فضیلتى است که مانند ندارد و موهبتى است که هیچ کس با على (ع) در آن شریک نیست.

در چگونگى شکستن بتها منابع معتبر سنى از امیرالمؤمنین على (ع) روایت مى‏کنند که فرمود : در همان شبى که رسول خدا به من فرمان داد تا در بسترش بیارامم و آن حضرت از مکه مهاجرت کرد، پیامبر خدا من را به سوى بتها برد و فرمود: بنشین. من کنار کعبه نشستم. پیغمبر از شانه‏هاى من بالا رفت سپس فرمود: برخیز. من (در حالى که پیغمبر برشانه‏هایم بود) برخاستم. هنگامى که آن حضرت ضعف من را در زیر پاى خود دید، فرمود: بنشین. من نشستم؛ آن گاه پیغمبر از دوش من فرود آمد و در برابرم نشست. سپس به من فرمود: اى على از شانه‏هاى من بالا برو. من از شانه‏هاى آن حضرت بالا رفتم. در آن حال رسول خدا (در حالى که من بر دوش او بودم) برخاست، به گونه‏اى که من پنداشتم اگر بخواهم، مى‏توانم به آسمان برسم . پس بر بام کعبه رفتم و پیغمبر (ص) از جاى خود به یک سو رفت.

من بزرگترین بت آنها را بر زمین انداختم و آن از مس بود که با میخ آهنین بر سطح محکم شده بود. پیغمبر (ص) به من فرمود: آن را تکان بده. من تکان دادم، و پیوسته تکان مى‏دادم . رسول خدا فرمود: بیشتر، بیشتر. جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا. تکان دادن بت را رها نکردم تا توانستم آن را برکنم. آن گاه فرمود: آن را درهم کوب. پس من بت را درهم کوبیدم تا شکست، سپس فرمود آمدم. من و پیغمبر (ص) بازگشتیم و خوف آن داشتیم که یکى از قریش یا غیر آنان ما را ببیند. على (ع) سپس فرمود: از آن به بعد دیگر بتى بر کعبه بالا نرفت. (33)

در همین ارتباط است که امیرالمؤمنین (ع) به ابوبکر فرمود: تو را به خدا سوگند مى‏دهم آیا این تو بودى که رسول خدا بر دوش خود بالا برد تا بت کعبه را درانداز دو بشکند، تا آن جا که گویى مى‏خواست به افق آسمان برسد، یا من بودم؟ ابوبکر پاسخ داد: البته تو بودى ! (34)

هرچند در این نقل تصریح بر وقوع این حادثه در شب هجرت است، ولى برخى به اعتبار دیگر نقلها این امر را مربوط به زمان فتح مکه مى‏دانند. با این وجود بعضى از جمله علامه مجلسى بر این اعتقادند که صراحت برخى از اخبار و ظاهر دیگر خبرها دلالت به وقوع آن در پیش از هجرت دارد، و البته جمع بین این اقوال نیز به سبب تعدد وقوع این امر امکان دارد. (35)

ایثار در لیلة المبیت: پس از شکست توطئه‏هاى قریش براى جلوگیرى از گسترش دعوت پیغمبر اکرم (ص)، به ویژه پس از پذیرش اسلام از سوى مردم یثرب و مهاجرت مسلمانان به آن شهر، سران قریش به این نتیجه رسیدند که اگر پیغمبر مکه را ترک گوید و به یثرب هجرت کند، کار او بالا خواهد گرفت. از سوى دیگر چون یثرب بر سراه مهم تجارتى آنها واقع بود، منافع اقتصادى قریش با هجرت پیغمبر به آن شهر به شدت مورد تهدید قرار مى‏گرفت. بنابراین سران مشرک قریش تصمیم گرفتند تا پیش از خروج آن حضرت از مکه با اتخاد تدبیرى کار آن حضرت و اسلام را یک سره کنند.

بزرگان قریش اجتماع کردند و پس از مشاوره‏هایى به این نتیجه رسیدند که اخراج و حبس پیغمبر (ص) بى‏فایده است، لذا بر قتل آن حضرت توافق کردند و قرار شد از هر تیره قریش یک تن براى اجراى توطئه قتل رسول خدا حاضر شود. رسول خدا از طریق وحى از قصد شوم آنها باخبر گردید و مأمور شد همان شب مکه را ترک گوید. پیغمبر (ص) موضوع را با على (ع) در میان گذاشت و از او خواست تا براى منحرف کردن مشرکان در بستر رسول خدا بخفتد. آن گاه پیغمبر (ص) به على (ع) فرمود: یا على! چه مى‏گویى و چه خواهى کرد؟ على (ع) عرض کرد: یا رسول‏الله اگر من درجاى شما بخوابم، شما سالم خواهید ماند؟ پیغمبر (ص) فرمود: آرى، این را جبرئیل به من خبر داده است. در این هنگام على (ع) لبخندى زد و بر زمین افتاد و سجده کرد و شکر خدا را به جا آورد. شکر على (ع) از این رو بود که او فداى رسول خدا مى‏شود و اگر خطرى او را تهدید مى‏کند، در عوض پیغمبر خدا سالم مى‏ماند. سپس سر از سجده برداشت و عرض کرد : یا رسول‏الله هر آنچه را مأمور شده‏اید، انجام دهید که گوش و چشم و دلم فداى شما باد . به آنچه مى‏خواهید فرمان دهید که براى انجام آن حاضرم و جز از خدا توفیق نمى‏خواهم .

این سجده على (ع) نخستین سجده شکرى بود که در امت اسلام واقع شد، و على نخستین کسى است که پس از سجده صورت بر خاک نهاد.

پیغمبر (ص) از خانه خارج شد و با اعجاز الهى از حلقه محاصره مشرکان قریش گذشت و پس از آن که ابوبکر آن حضرت را دید و از قصدش با خبر شد و با او همراه گردید، از مکه خارج شد و راه جنوب را پیش گرفت و به غار ثور درآمد.

در پى خروج رسول خدا از خانه، على (ع) رداى آن حضرت را بر خود انداخت و در جاى پیغمبر آرمید. مشرکان به تصور این که پیغمبر در زیر آن رداست تا نزدیکى صبح، بستر آن حضرت را سنگ‏باران مى‏کردند. على (ع) سر را در ردا فرو مى‏برد تا سنگها به سرش اصابت نکنند، و نیز به این سبب که اگر سر بیرون آورد و مشرکان بدانند او پیغمبر نیست، به تعقیب رسول خدا بپردازند و بر او دست یابند. نزدیکیهاى صبح کفار به سوى بستر پیغمبر حمله ور شدند . على (ع) که تا این لحظه سر خود را پوشانده بود برخاست و به آنها هجوم آورد.

کفار گفتند: تو على هستى، پس محمد کجاست؟ على (ع) فرمود: شما تصمیم به قتل او گرفتید، لذا او هم از شهر شما بیرون رفت. به نقلى فرمود: مگر او را به من سپرده بودید که اینکه از من مى‏خواهید؟ در این هنگام کفار از شدت عصبانیت بر على (ع) حمله لردند و او را به سوى مسجدالحرام کشاندند، ولى پس از بازداشت کوتاهى ناگزیر او را رها نمودند. (36)

به نوشته یعقوبى، خداوند در آن شب به جبرئیل و میکائیل فرمود: من براى یکى از شما مرگ اراده کرده‏ام. کدام یک حاضر است در راه رفیق خود، از خویش بگذرد؟ هر دو زندگى را برگزیدند . خدا به آن دو فرمود: چرا شما همچون على بن ابیطالب نبودید؟ من میان او و محمد برادرى برقرار کردم و عمر یکى از آنها را بیشتر قرار دادم. پس على مرگ را انتخاب کرد و زندگى را براى محمد خواست و بر جاى او آرمید. اکنون به زمین فرود آیید واز او در برابر دشمن حفاظت کنید.

جبرئیل و میکائیل فرود آمدند. یکى بالاى سر، و دیگرى در پایین پاى على نشستند تا او را از دشمن حفظ کنند و سنگها را از او دور بدارند. در آن حال جبرئیل مى‏گفت: به به تو را اى پسر ابوطالب! چه کسى مانند تو است؟ خدا به وسیله تو بر فرشتگان هفت آسمان مباهات مى‏کند. (37)

در احادیث معتبر شیعه و سنى آمده است که در آن شب این آیه شریفه در بزرگداشت على (ع) بر پیغمبر (ص) نازل شد: و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات‏الله و الله رؤف بالعباد (بقره، آیه 207) یعنى: از زمره مردم، کسى هست که در راه رضاى خدا جان خود را مى‏فروشد و خدا به بندگان خود رئوف و مهربان است.

على (ع) امین پیغمبر (ص): پیغمبر اکرم (ص) پس از ورود به غار ثور سه روز در آن‏جا بود و سپس به سوى مدینه حرکت فرمود. در این سه روز على (ع) به غار ثور مى‏رفت و آنچه را که پیغمبر اکرم (ص) و همراهش نیاز داشتند، به آنها مى‏رسانید. در همین روزها پیغمبر از او خواست تا امانتهاى مردم را بازگرداند و بدهى‏هاى آن حضرت را بپردازد و همراه با فواطم بنى هاشم (سه فاطمه نام یعنى حضرت فاطمه زهرا (س)، فاطمه بنت اسد مادر على (ع)، و فاطمه بنت زبیر بن عبدالمطلب) به پیغمبر (ص) در مدینه ملحق شود. (38)

آنچه در رد امانات اهمیت دارد آن است که على (ع) دفاع از حیثیت پیغمبر اکرم (ص) را بر عهده گرفته و پیغمبر (ص) نیز اطمینان دارد که على (ع) از وجهه «امین» بودن او به خوبى دفاع خواهد کرد. اگر به واسطه هجرت پیغمبر (ص) امانتهاى مردم از میان مى‏رفت، حیثیت رسول خدا مخدوش مى‏گردید، زیرا در عرب هرگاه شخصى به صفت پسندیده‏اى شناخته مى‏شد، براى حفظ آن اعتبار، حتى از جان خود مایه مى‏گذاشت. بنابراین پیغمبر اکرم (ص) که هدف اسلام آوردن قریش را دنبال مى‏کرد، نمى‏باید وجهه «امین» بودن خود نزد آنان را از دست بدهد . از سوى دیگر مجبور است براى بقاى اسلام مهاجرت کند. اینجاست که على (ع) دغدغه رسول خدا را از این جهت نیز برطرف نمود و با رد امانات و بازپرداخت بدهى‏هاى آن حضرت، نگذاشت دشمن کوچکترین بهانه تبلیغاتى بر ضد پیغمبر به دست آورد.

همچنین مأمور کردن على (ع) به آوردن دختر پیغمبر خدا به مدینه (که هنوز به ازدواج با على در نیامده است) نشان از این دارد که هیچ کس چون على مورد اعتماد و اطمینان رسول خدا نیست. در همین ارتباط شیخ مفید مى‏نویسد: رسول خدا امانت‏دار قریش بود و چون ناچار شد ناگهانى از مکه به مدینه رود، در میان قوم و خاندان خویش جز على (ع) کسى را نیافت که امانتهاى قریش را به او سپارد. از این رو على (ع) را در مکه به جاى نهاد تا امانتها را به صاحبانشان بازگرداند و وامهایى را که گرفته بود، بپردازد و دختران و زنان خانواده و همسرانش را مهاجرت دهد. دیده نشد که جز على (ع) کسى را براى این کار در جاى خود بگمارد . تنها على (ع) بود که پیغمبر (ص) به امانتدارى او اعتماد کرد و به شهامت و شجاعت وى تکیه کرد و دفاع از زنان و نزدیکان خود را به قدرت او سپرد و به راستى و درستى او از جهت خاندان و همسرانش آسوده خاطر شد و آنچه از پارسایى و خودنگهدارى او مى‏دانست، خاطرش را بر اداى امانت او آرام داشت. (39)

على (ع) در راه مدینه: امیرالمؤمنین (ع) پس از اداى دیون رسول خدا، همراه با زنان خاندان پیغمبر (ص) به سوى مدینه حرکت کرد. على (ع) آنها را سواره مى‏برد و خود پیاده مى‏رفت، و در طول راه از آنها در برابر دشمنان حفاظت مى‏کرد. در میان راه براى دفع شر دشمن از خودگذشتگى نشان داد. (40) هنگامى که «ضجنان» (41) رسیدند، تعقیب‏کنندگان قریش که هفت تن سوار نقابدار و نفر هشتم غلام آزاد شده حرب بن امیه که «جناح» خوانده مى‏شد، سررسیدند.

على (ع) زنان را فرود آورد و با شمشیر کشیده به سوى مهاجمین رفت. سواران فریاد زدند : اى پیمان‏شکن! گمان مى‏کنى که مى‏توانى این زنان را نجات دهى؟ بازگرد... على (ع) فرمود : اگر بازنگردم؟ گفتند: به خوارى بازخواهى گشت، یا با سر تو باز مى‏گردیم.

سواران به زنان نزدیک شدند تا آنها را سوار کنند و باز گردانند. در این هنگام على (ع) میان زنان و سواران قرار گرفت. «جناح» شمشیر خود را متوجه على (ع) کرد. على (ع) ضرب او را از خود بازگردانید و او را فریب داد و ضربتى را متوجه شانه وى کرد که ناگهان اسب او عقب رفت و شمشیر على (ع) بر پشت اسب فرود آمد. آن عده از گرد على (ع) پراکنده شدند و به او گفتند: اى پسر ابوطالب از ما دور شو. على (ع) فرمود: من به سوى پسرعمویم رسول خدا به یثرب مى‏روم. پس هر کس دوست داد که گوشتش را تکه تکه کنم و خونش را بریزم، مرا تعقیب کند یا به من نزدیک شود. سپس به طرف مدینه حرکت کردند.

على (ع) در نزدیکى کوه ضجنان فرود آمد و یک شبانه‏روز استراحت کرد تا در این فاصله دیگر مستضعفان مؤمن مهاجر از مکه به آنان ملحق شدند . (42)

دوران مدینه

انتظار پیغمبر (ص) در قبا براى على (ع)

رسول خدا فاصله مکه و مدینه را در دوازده روز طى کرد و دوازدهم ربیع الاول به قبا وارد شد. با آن که مردم مدینه انتظار ورود آن حضرت را مى‏کشیدند، و بزرگان شهر نیز براى استقبال به قبا آمده بودند، پیغمبر (ص) حدود پانزده روز در قبا توقف کرد تا على (ع) به او برسد .

ابوبکر به پیغمبر (ص) عرض کرد شاید على تا یک ماه دیگر نیاید، در حالى که مردم مدینه چشم به راه شما هستند. رسول اکرم (ص) فرمود: نه این گونه نیست. او به زودى خواهد آمد . من نیز از اینجا حرکت نخواهم کرد تا عموزاده‏ام، برادرم، و محبوب‏ترین خاندانم، و کسى که با جان خود من را از مشرکان محافظت کرد، برسد. ابوبکر ناراحت شد و پیغمبر (ص) را در قبا رها کرد و خود به نزدیکى از دوستانش در محله‏اى به نام «شخ» رفت. (43)

ابن اثیر دانشمند سنى روایت مى‏کند که على (ع) در طلب پیغمبر (ص) و در راه مدینه شبها حرکت مى‏کرد و روزها پنهان مى‏شد تا به مدینه رسید. (از این رو پاهاى او ورم کرده و خون‏آلود بود.) به پیغمبر (ص) خبر ورود على (ع) رسید. فرمود: على را نزد من بیاورید . به آن حضرت گفته شد على قادر به راه رفتن نیست. پیغمبر (ص) خود به نزد على (ع) آمد و هنگامى که على را دید، او را در برگرفت و چون ورم پاهاى او را که خون از آنها مى‏چکید، مشاهده فرمود، گریه کرد. آن گاه آب دهان خود را میان دستهایش ریخت و به پاهاى على (ع) مالید و براى سلامتى او دعا کرد. از آن پس على (ع) تا هنگامى که به شهادت رسید، از درد پا شکایت نداشت. (44)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 87/5/8 :: ساعت 11:50 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 73
>> بازدید دیروز: 79
>> مجموع بازدیدها: 1324502
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


























































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب