سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در باره کسانى که از جنگ در کنار او کناره جستند ، فرمود : ] حق را خوار کردند و باطل را یار نشدند . [نهج البلاغه]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» امام علی در زمان پیامبر5

جانشینى پیغمبر (ص) در مدینه به هنگام غزوه تبوک:

امیرالمؤمنین على (ع) در تمام غزوات پیغمبر اکرم (ص) به جز تبوک حضور داشت؛ و با حضور شایسته او بود که پیروزى‏هاى بزرگ را خداوند نصیب مسلمانان کرد و یا از شکست و انهدام اسلام جلوگیرى نمود.

اگرچه در خلال این غزوه على (ع) به جانشینى رسول خدا (ص) در مدینه منصوب شده بود و در لشکرکشى پیغمبر (ص) حضور نداشت، اما کلامى که پیغمبر (ص) در شأن او فرمود، یکى از فضائل منحصر به فرد على (ع) است که آن حضرت را نسبت به تمام اصحاب رسول‏الله (ص) برترى مى‏بخشد . نکته جالب توجه دیگر این که در تنها غزوه‏اى هم که على (ع) حضور ندارد، جنگى رخ نمى‏دهد؛ زیرا پس از رسیدن سپاه اسلام به منطقه تبوک، معلوم گردید که خبر حضور دشمن در آنجا شایعه‏اى بیش نبوده است، بنابراین مسلمانان بدون مواجهه با دشمن به سوى مدینه بازگشتند.

ابن سعد از براءبن عازب و زید بن ارقم روایت مى‏کند که هنگام آمادگى براى غزوه تبوک، رسول خدا (ص) به على بن ابیطالب فرمود: «به ناچار باید من یا تو در مدینه بمانیم». پس على (ع) را در مدینه جانشین کرد. زمانى که آن حضرت در حالت جنگى مدینه را ترک کرد، گروهى از مردم گفتند که پیغمبر على را جانشین نکرد مگر به سبب چیزى که از آن کراهت داشت. این سخن به على (ع) رسید؛ لذا در پى رسول خدا (ص) رفت تا به آن حضرت رسید. پیغمبر(ص) به او فرمود: اى على آیا خبرى شده است؟ عرض کرد: نه اى رسول خدا! اما شنیدم که گروهى از مردم مى‏پندارند، شما من را از آن جهت جانشین کرده‏اید که به سبب چیزى از من ناراحت هستید. رسول خدا (ص) خندید و فرمود: «اى على! آیا خشنود نیستى که نسبت به من همانند هارون به موسى باشى، جز این که تو پیامبر نیستى؟ عرض کرد: بله یا رسول‏الله. پیغمبر (ص) فرمود: پس آن (جانشینى تو در مدینه) چنین است. (117) از عجایب این که راویان این حدیث (یعنى براء بن عازب و زید بن ارقم) که منابع معتبر و مهم سنى آن را نقل کرده‏اند، از جمله اصحابى هستند که نسبت به امیرالمؤمنین على (ع) معرفت نداشتند و به گونه‏اى با آن حضرت دشمنى مى‏کرده‏اند. از آن جمله به هنگام خلافت آن حضرت، روزى امیرالمؤمنین (ع) در مسجد کوفه سخن مى‏گفت و به مناسبت یادى از غدیر خم کرد. سپس از حاضران خواست چنانچه در میان آنها کسانى هستند که این فرموده پیغمبر (ص) : «من کنت مولاه فهذا على مولاه» را در غدیر شنیده‏اند، برخیزند و گواهى دهند. گروهى برخاستند و گواهى دادند. براء بن عازب و زید بن ارقم و چند تن دیگر برنخاستند. امیرالمؤمنین (ع) رو به آنها کرد و فرمود: آیا شما در غدیر حضور نداشتید. گفتند: ما در آنجا بودیم ولى این سخن را از پیغمبر (ص) به یاد نمى‏آوریم. على (ع) در حق آنها نفرین کرد و هر دو کور شدند. (118)

ابن اسحاق از سعد بن ابى وقاص روایت مى‏کند که رسول خدا (ص) هنگام خروج به سوى غزوه تبوک، على بن ابیطالب را بر اهل بیت و خانواده خود جانشین کرد و به او دستور داد تا در میان آنها اقامت داشته باشد. منافقین نسبت به على بن ابیطالب فتنه به پا کردند و گفتند: پیغمبر (ص)، على را جانشین نکرد مگر آن که بردن وى براى او سنگین بود و مى‏خواست تا از همراهى على راحت باشد. هنگامى که منافقین چنین گفتند، على (ع) سلاح خود را برگرفت و از مدینه خارج شد تا به رسول خدا (ص) در جرف رسید و به آن حضرت عرض کرد: اى پیغمبر خدا، منافقین مى‏پندارند که شما از این رو من را جانشین قرار داده‏اید که من براى شما سنگین شده‏ام و خواسته‏اید از (قید) من سبک شوید. پیغمبر (ص) فرمود: دروغ گفتند. اما من تو را به سبب خوف از پشت سر خود جانشین کرده‏ام. پس بازگرد و جانشین من در اهل من و خود باش. اى على! آیا خشنود نیستى از این که نسبت به من همچون جایگاه هارون به موسى باشى، به جز آن که پس از من پیامبرى نیست؟[ ... أفلا ترضى یا على أن تکون منى بمنزلة هارون من موسى، إلا أنه لا نبى بعدى؟] سپس على (ع) به مدینه بازگشت و رسول خدا عازم سفر خود (به تبوک) شد. (119)

شیخ مفید نیز در این خصوص بحث مفصلى دارد که خلاصه آن چنین است: هنگامى که پیغمبر (ص) آماده رفتن به تبوک شد، امیرالمؤمنین (ع) را جانشین خود میان خاندان و فرزندان و زنان و آنان که با او هجرت کرده بودند، قرار داد و به او فرمود: «یا على ان المدینه لاتصلح الا بى‏اوبک» اى على مدینه جز به وجود من یا تو اصلاح نپذیرد؛ زیرا آن حضرت خوف داشت که چون از مدینه دور شود، اعراب ناپاک و بسیارى از مردم مکه و اطراف آن به مدینه هجوم آوردند. پیغمبر (ص) مى‏دانست که جز امیرالمؤمنین (ع) براى ترساندن دشمن و پاسدارى از دارالهجره و حفاظت از ساکنان مدینه، کس دیگرى نمى‏تواند جاى او را بگیرد، لذا او را جانشین خود در مدینه کرد. منافقان چون دانستند رسول خدا (ص)، على (ع) را به جانشینى خود در مدینه تعیین کرده است، بر او حسد بردند، و ماندن وى به جاى پیغمبر(ص) براى ایشان بسیار گران آمد زیرا مى‏دانستند که با وجود او دشمنان نمى‏توانند طمعى در مدینه کنند . از این رو کوشش مى‏کردند تا به هر نحوى که شده على (ع) را به همراه پیغمبر (ص) روانه کنند. لذا از هر سو سخنها گفتند تا جایى که گفتند: این که رسول خدا (ص) على را به جاى خود در مدینه گزارده است نه به سبب دوستى و گرامى داشتن اوست، بلکه بردن على برایش سنگین بوده است.

امیرالمؤمنین (ع) چون یاوه‏گوییهاى منافقین را شنید، خواست تا دروغ و رسوایى آنان را آشکار سازد. لذا خود را به پیغمبر (ص) رسانید و عرض کرد: اى رسول خدا منافقین مى‏پندارند به سبب این که همراه بودن من براى شما گران است و خشمى بر من داشته‏اید، من را به جاى خود در مدینه قرار داده‏اید. پیغمبر (ص) به او فرمود: برادرم به جاى خود بازگرد، زیرا مدینه جز به بودن من یا تو اصلاح نمى‏پذیرد. چون تا جانشین من در میان خاندان و هجرتگاه و خویشان من هستى. اى على آیا خشنود نیستى که تو نسبت به من همانند هارون به موسى باشى، جز این که پس از من پیامبرى نیست؟

شیخ مفید سپس مى‏نویسد، این گفتار رسول خدا چند چیز را دربردارد:

تصریح به امامت على (ع)، تنها برگزیدن او در میان تمام مردم براى جانشینى، اثبات فضیلتى براى على (ع) که هیچ کس را با او در این فضیلت شریک نساخت، و ثابت کردن آنچه هارون داشت براى او به جز آنچه عرف مخصوص هارون مى‏داند که او برادر (تنى) موسى بود و استثناى او از نبوت (که هارون پیغمبر بود و بعد از رسول خدا (ص) دیگر پیامبرى نخواهد آمد)... شیخ مفید پس از بیان شرحى به استناد قرآن مجید در مورد جایگاه هارون به موسى مى‏نویسد: این فضیلتى است که هیچ یک از مردم با امیرالمؤمنین (ع) در آن شریک نشد، و هیچ کس در آن هم‏تراز و نزدیک به او نگشت. اگر خداى عزوجل مى‏دانست (یعنى تقدیر کرده بود) که پیغمبرش در این غزوه، نیاز به جنگ یا کمک و یاور دارد، هرگز به او اجازه نمى‏داد که امیرالمؤمنین را در مدینه به جاى خود گذارد. بلکه مى‏دانست که مصلحت در جانشین قراردادن اوست و ماندن او در دارالهجره پیغمبر (ص) بهترین اعمال است، و خداوند با این جریان تدبیر کار مردم و دین را فرموده است. (120)

فرمانده همیشه پیروز سریه‏هاى اسلام

امیرالمؤمنین (ع) به جز حضور فعال و تعیین‏کننده در غزوات پیغمبر اکرم (ص)، در چند سریه نیز حاضر بود و فرماندهى آن سریه‏ها را برعهده داشت. به تعبیر دیگر آن حضرت در حرکت‏هاى نظامى یا فرمانده بود، یا فرمانبر پیغمبر اکرم (ص). و به غیر از رسول خدا (ص) هیچ کس بر امیرالمؤمنین (ع) فرماندهى نکرده است. برخى از مشاهیر اصحاب پیغمبر (ص) سعادت آن را داشتند که از سوى آن حضرت چند بار فرماندهى سریه‏هاى اسلام را برعهده گیرند؛ اما هیچ کدام مانند امیرالمؤمنین (ع) توفیق نیافتند که در تمام مأموریتهاى محوله از جانب رسول خدا (ص) پیروز و سربلند بازگردند.

در طول ده سال تشکیل حکومت اسلامى در مدینه و رهبرى وجود مقدس پیغمبر اکرم (ص)، على (ع) چهار بار در رأس گروه‏هایى از مسلمانان با فرمان پیغمبر (ص) به مأموریتهایى اعزام شد که همه قرین موفقیت بود. این سریه‏ها از این قرار است:

سریه فدک: پیش از جنگ خیبر، به پیغمبر اکرم (ص) خبر رسیده بود که قبیله بنى سعد در ناحیه فدک اجتماع کرده‏اند و مى‏خواهند به یهود خیبر کمک برسانند. رسول خدا (در شعبان سال ششم) على (ع) را با صد مرد به سوى بنى سعد اعزام کرد. على (ع) شبها راه مى‏پیمود و روزها در کمین به سر مى‏برد تا آن که به همج (آبى میان خیبر و فدک) رسید. در آنجا مردى از دشمن را گرفتند و از او در مورد بنى سعد سؤال کردند. وى گفت که خبرى از آنها ندارد. بر او سخت گرفتند. او به شرط آن که امانش دهند، على (ع) را از موقعیت و اهداف دشمن آگاه کرد و اقرار کرد که جاسوس آنهاست و او را به خیبر فرستاده‏اند تا آمادگى بنى‏سعد را به اطلاع ایشان برساند، مشروط به آن که یهودیان خیبر هم براى آنها سهمى در محصول خرماى خود منظور کنند و نیز اطلاع دهد که به زودى بنى سعد نیز خیبریان خواهند رفت.

على (ع) وى را به عنوان راهنما براى دستیابى به بنى‏سعد همراه برد. او مسلمانان را از چند رشته تپه و دره گذراند تا به دشتى رسیدند که در آن شتر و گوسفند و بز بسیارى بود . راهنما گفت: اینها رمه و گله بنى‏سعد است. مسلمانان بر آن حمله بردند و شترها و گوسفندها را غنیمت گرفتند. چوپانها و ساربانها خبر حمله را به بنى‏سعد رساندند و آنها متفرق شدند و گریختند. راهنما گفت: چرا من را نگاه داشته‏اید؟ على (ع) فرمود: هنوز به لشگرگاه آنها نرسیده‏ایم. مسلمانان به آنجا رسیدند ولى کسى را ندیدند. پس اسیر را آزاد کردند و چهارپایان را که پانصد شتر و دو هزار گوسفند بود با خود راندند.

على (ع) سه روز در منطقه اقامت کرد و پس از تقسیم غنائم خمس آن را جدا کرد و تعدادى از شتران پرشیر را ویژه پیغمبر (ص) قرار داد و آنها را به مدینه آورد. (121)

واقدى از قول کسى و او از قول شخصى که خود در آن ایام و آن منطقه مى‏زیسته است، نقل مى‏کند که گفت: من در صحراهاى میان همج و بدیع (جایى از منطقه فدک) بودم که متوجه شدم بنى‏سعد در حال کوچ و گریز هستند. با خود گفتم امروز چه چیزى آنها را چنین ترسانده است؟ نزدیک رفتم و بزرگ آنها «وبر بن علیم» را دیدم. از او پرسیدم: براى چه این چنین مى‏گریزید؟ گفت: از شر و گرفتارى. سپاهیان محمد (ص) به سراغ ما آمده‏اند و ما را یاراى مقابله با آنها نیست. پیش از آن که ما به جنگ آنها برویم، آنها بر ما فرود آمدند و فرستاده‏اى از ما را که به خیبر فرستاده بودیم، دستگیر کرده‏اند. او وضع ما را به مسلمانان خبر داده است و این گرفتارى را فراهم آورده است... (122)

بنابراین با فرماندهى شایسته امیرالمؤمنین (ع)، توطئه دشمن مبنى بر کمک‏رسانى عده و عده به خیبر که کانون فتنه یهود بر ضد اسلام شده بود، نقش بر آب گردید و آن حضرت پیروزمند از این مأموریت به مدینه بازگشت.

سریه ذات السلاسل:

در کتابهاى تاریخى و منابع دست اول تاریخ اسلام از یک سریه با نام ذات السلاسل یاد شده است که نقل سنى و شیعه بر خلاف موارد پیش گفته کاملا از هم متمایز است. برخى منابع سنى که از این سریه نام برده‏اند تصریح دارند که در سال هشتم هجرت و پس از جنگ موته، رسول اکرم (ص) عمرو بن عاص را با سیصد تن بر سر قبائل «بلى» و «قضاعه» به منطقه‏اى به نام ذات السلاسل فرستاد که در آن‏جا اجتماع کرده بودند و قصد حمله به مدینه را داشتند. در این سریه کسانى همچون صهیب بن سنان و سعد بن ابى وقاص و اسیدبن حضیر و سعد بن عباده حاضر بودند. عمروبن عاص پس از اطلاع از قدرت دشمن، از پیغمبر (ص) درخواست نیروى کمکى کرد و آن حضرت دویست تن را به فرماندهى ابوعبیده جراح به یارى او فرستاد که ابوبکر و عمر هم با آنها همراه بودند. عمروعاص همه آن بلاد را تسخیر کرد و چند روزى همانجا اقامت نمود و از تجمع دشمن چیزى نشنید و متوجه نشد که به کجا گریخته‏اند. وى سواران را به اطراف اعزام مى‏داشت و آنها تعدادى شتر و بز غنیمت مى‏گرفتند و مى‏کشتند و مى‏خوردند . غنیمت بیش از این نبود تا میان خود تقسیم کنند. (123)

عجیب است که طبرى و ابن اثیر در سخن از این سریه، فقط تا ملحق شدن ابوعبیده جراح به عمروعاص و اقتداى او به عمرو در نماز به منظور جلوگیرى از اختلاف میان سپاه را ذکر کرده‏اند و از سرانجام این سریه هیچ و نتایج آن حرفى به میان نیاورده‏اند. (124)

شیخ مفید سرآمد علماى شیعه در آغاز قرن پنجم دو جا در کتاب ارشاد خود با تفاوتهایى به نقل این واقعه پرداخته است. در نقل اول مى‏نویسد: روزى مردى نزد پیغمبر (ص) آمد و گفت گروهى از عربها قصد شبیخون بر شما در مدینه را دارند و مشخصات و جایگاه استقرارشان را به آن حضرت اعلام داشت. رسول اکرم (ص) به امیرالمؤمنین (ع) دستور داد مردم را به مسجد دعوت کند. سپس در جمع مردم فرمود: اى مردم این دشمن خدا و دشمن شما است که مى‏خواهد در مدینه به شما شبیخون بزند. چه کسى براى رفتن به آن وادى (محل حضور دشمن) آماده است؟ مردى از مهاجران برخاست و عرض کرد: اى رسول خدا من آماده هستم. پیغمبر (ص) پرچم را به دست او داد و هفتصد مرد را به همراه او روانه کرد و به او فرمود: به نام خدا روانه شو .

آن مرد مهاجر نزدیک ظهر به آن گروه رسید. به او گفتند: تو کیستى؟ گفت: من فرستاده رسول خدا هستم. یا بگویید «لا اله الاالله وحده لا شریک له و أن محمدا عبده و رسوله» و یا با شمشیر شما را خواهم زد. گفتند: نزد بزرگ خود بازگرد که ما گروهى هستیم که تو را تاب مقاومت در برابر ما نیست. آن مرد به سوى پیغمبر (ص) بازگشت و آن حضرت را از ماجرا باخبر ساخت.

رسول خدا (ص) دوباره فرمود: چه کسى به آن وادى مى‏رود؟ مرد دیگرى از مهاجران برخاست و عرض کرد: من آماده رفتن به آنجا هستم. پیغمبر (ص) پرچم را به او سپرد. وى نیز رفت و مانند رفیق پیشین خود (بى‏نتیجه) بازگشت. رسول خدا (ص) فرمود: على بن ابیطالب کجاست؟ امیرالمؤمنین (ع) برخاست و عرض کرد: من اینجا هستم اى رسول خدا! فرمود: به این وادى برو. عرض کرد: اطاعت مى‏کنم. على (ع) دستارى داشت که آن را به سرنمى‏بست، مگر در مواردى که پیغمبر (ص) او را به مأموریت سختى اعزام مى‏کرد.

على (ع) به خانه فاطمه (س) رفت و آن دستار را از او خواست. فاطمه (س) گفت: به کجا پدرم تو را مى‏فرستد؟ فرمود: به وادى رمل. پس فاطمه (س) از روى دلسوزى گریست. در همین حال پیغمبر (ص) بر ان دو وارد شد و به حضرت زهرا (س) فرمود: چرا گریه مى‏کنى، آیا مى‏ترسى که شوهرت کشته شود؟ نه انشاءالله تعالى. على (ع) عرض کرد: اى رسول خدا از بهشت رفتن من جلوگیرى نکنید. سپس بیرون آمد و با پرچم پیغمبر (ص) رفت تا سحرگاهان به دشمن رسید . پس آنجا درنگ کرد تا صبح شد و با یاران خود نماز صبح را به جا آورد. آن گاه سپاه خود را به صف کرد و به شمشیرش تکیه زد و رو به دشمن کرد و فرمود: اى مردم من فرستاده رسول خدا به سوى شما هستم تا بگویید.: لا اله الاالله و أن محمدا عبده و رسوله؛ وگرنه شما را با شمشیر خواهم زد. گفتند: باز گرد همان گونه که دو یار تو بازگشتند. على (ع) فرمود : به خدا سوگند بازنمى‏گردم تا اسلام را بپذیرید و یا با این شمشیرم شما را خواهم زد . من على بن ابیطالب بن عبدالمطلب هستم. همین که آن قوم او را شناختند، نگران شدند و رو به جنگ آوردند. على (ع) هم با آنان به مقابله پرداخت و شش تن یا هفت نفر از آنها را کشت و دیگران گریختند. مسلمانان پیروز شدند و غنائمى برگرفتند و على (ع) به سوى پیغمبر (ص) بازگشت.

از ام‏سلمه رحمةالله علیها روایت شده است که گفت: پیغمبر (ص) در خانه من خوابیده بود، ناگهان از خواب برخاست و فرمود: این جبرئیل است که به من خبر مى‏دهد على مى‏آید. سپس بیرون رفت و دستور داد مردم از على (ع) استقبال کنند. مردم در دو صف با پیغمبر (ص) به استقبال على (ع) شتافتند. همین که على (ع) رسول خدا را دید از اسب خود پیاده شد و به سوى پاى پیغمبر (ص) خم شد تا آن را ببوسد. پیغمبر اکرم (ص) فرمود: سوار شو که خداى تعالى و رسول او از تو خشنود هستند. امیرالمؤمنین (ع) از خوشحالى گریان شد و به خانه خود رفت و آنچه را به غنیمت گرفته بود به مسلمانان تسلیم کرد. پیغمبر (ص) به برخى از لشکریان همراه على (ع) فرمود: فرمانده خود را چگونه دیدید؟ گفتند: چیز بدى از او ندیدیم جز آن که در تمام نمازهاى سوره قل هوالله احد مى‏خواند. هنگامى که على (ع) نزد پیغمبر آمد، آن حضرت از او پرسید: چرا در نمازهایى که با ایشان خواندى جز سوره قل هوالله احد سوره دیگرى نخواندى؟ على (ع) عرض کرد: اى رسول خدا من این سوره را دوست دارم. پیغمبر (ص) فرمود: به راستى که خدا نیز تو را دوست دارد همان گونه که تو این سوره را دوست دارى . سپس فرمود: اى على! اگر نمى‏ترسیدم از این که گروه‏هایى از مردم درباره تو آنچه را مسیحیان درباره عیسى بن مریم گفتند، بگویند امروز سخنى در شأن تو مى‏گفتم که به هیچ گروهى از مردم نگذرى، مگر آن که خاک زیر پاى تو را (به عنوان تبرک) بردارند. (125)

در نقل دوم شیخ مفید بسیارى از مطالب با نقل اول مطابق است و تفاوت این دو نقل و اهمیت نقل دوم بیشتر در آن است که پیغمبر اکرم (ص) چند سپاه به فرماندهى اصحاب مشهور خود به سوى دشمن اعزام داشت، ولى آن‏ها همه شکست خورده بازگشتند و تنها امیرالمؤمنین (ع) بود که پیروز و سربلند سوى پیغمبر (ص) آمد.

در نقل دوم همانند نقل پیشین به آمدن عربى نزد رسول خدا (ص) و خبر دادن او از اجتماع دشمن، گروهى از اصحاب بر ضد پیغمبر (ص) اشاره شده و آمده است که پس از فراخوانى مردم توسط پیغمبر اکرم (ص) براى مقابله با دشمن، گروهى از اصحاب صفه (مهاجران بى‏خانمان ساکن در مدینه که تا مدتها بر روى سکوى جلوى مسجد شبها را به روز مى‏آوردند) برخاستند و عرض کردند: اى رسول خدا ما به سوى دشمن مى‏رویم؛ پس هر کس را که خواستید بر ما امیر کنید . براى تعیین فرمانده، میان آنها و دیگران قرعه زدند، و قرعه به نام هشتاد تن درآمد. پس پیغمبر (ص) ابوبکر را فراخواند و به او فرمود: پرچم را بگیر و به سوى بنى سلیم برو چون آنها نزدیک به حره (126) هستند.

ابوبکر با آن گروه حرکت کرد تا به نزدیکى منطقه دشمن رسید و آنجا زمینى بود که سنگ و درخت بسیار داشت و دشمن در وسط دره مستقر شده بود و فرود آمدن در آن کار دشوارى بود . همین که ابوبکر خواستت به آن دره سرازیر شود دشمنان بر آنان حمله‏ور شدند و ابوبکر را مجبور به فرار کردند و گروه زیادى از مسلمانان را کشتند. ابوبکر از برابر دشمن گریخت و چون به حضور رسول خدا (ص) رسیدند، آن حضرت پرچم را براى عمر بن خطاب بست و او را روانه جنگ با دشمن کرد. همین که عمر نیز خواست به آن دره سرازیر شود، دشمنان به وى حمله کردند و او را هم فرارى دادند. این امر رسول خدا (ص) را ناراحت کرد. عمرو بن عاص گفت: اى رسول خدا من را به سوى آنان بفرستید چرا که جنگ با نیرنگ است شاید من به دشمن نیرنگ بزنم . (و شکست دهم) پیغمبر (ص) او را با گروهى روانه کرد و سفارشها نمود. عمرو عاص هم کارى از پیش نبرد و چون به آن وادى رسید، عربها بر او تاختند و او را فرارى دادند و جمعى از همراهانش را کشتند. رسول خدا (ص) چند روز درنگ نمود و بر دشمن نفرین کرد.

آن گاه پیغمبر اکرم (ص)، امیرالمؤمنین را فراخواند و پرچمى براى او بست و فرمود: بارها او را (به جنگ) فرستاده‏ام؛ حمله کننده‏اى است که نمى‏گریزد. سپس دست به سوى آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا اگر من رسول تو هستم، به کمک او من را حفاظت کن و براى او آنچه خود مى‏دانى و بالاتر از آن نیکى کن...

على (ع) عازم مأموریت شد در حالى که بر اسب سرخ موى دم کوتاهى سوار بود و دو برد یمانى پوشیده بود و نیزه‏اى در دست داشت که ساخت خط (شهرى در یمامه) بود. رسول خدا (ص) تا مسجد احزاب براى بدرقه او بیرون آمد و گروهى را به همراهى او روانه کرد که از جمله آنان ابوبکر و عمربن خطاب و عمروبن عاص بودند. امیرالمؤمنین (ع) آنها را از راه پست و هموارى برد و شبها راه مى‏رفت و روزها پنهان مى‏شد تا به نزدیکى آن وادى رسید و به همراهان خود فرمود: دهان اسبهاى خود را ببندید. سپس آنها را در جایى نگاه داشت و فرمود: از این جا حرکت نکنید. عمروعاص چون دید که آن حضرت چگونه عمل مى‏کند و یقین پیدا کرد که او پیروز خواهد شد، تلاش نمود تا براى جلوگیرى از موفقیت او به هر نحوى که شده، دشمن را از حضور سپاه اسلام باخبر کند. به این منظور از مسلمانان خواست تا برخلاف دستور امیرالمؤمنین (ع)، منطقه را ترک کنند و به بالاى دره بروند. اما آنها گفتند: سوگند به خدا چنین نخواهیم کرد، زیرا رسول خدا (ص) به ما دستور داده است که گوش به فرمان على باشیم و او را اطاعت کنیم. آیا مى‏خواهى دستور او را رها کنیم و از تو پیروى کنیم؟ پس همانجا ماندند تا نزدیک سپیده صبح شد. امیرالمؤمنین (ع) و همراهانش از چهارسو بر آن قوم حمله‏ور شدند؛ آنها غافلگیر شده و شکست خوردند. در این باره بر پیغمبر اکرم (ص) سوره «والعادیات ضبحا» نازل گردید.

پیغمبر (ص) مژده پیروزى على (ع) را به اصحاب خود داد و به آنان دستور داد تا در دو صف از امیرالمؤمنین (ع) استقبال کنند...

بقیه این روایت همانند نقل اول حاکى از استقبال پرشکوه از على (ع) و تجلیل بى‏نظیر رسول خدا (ص) از اوست. (127)

طبرسى در تفسیر سوره «والعادیات» مى‏نویسد که دو قول در شأن نزول این سوره آمده است . سپس یکى از آنها را چنین بیان مى‏کند: این سوره هنگامى نازل شد که پیغمبر (ص) على (ع) را به جنگ ذات السلاسل فرستاد و او به شدت با دشمن جنگید. اعزام على (ع) پس از آن بود که رسول خدا (ص) در چند نوبت گروه‏هایى از اصحاب را به این مأموریت فرستاده بود، ولى همه آنها (بدون نتیجه) به سوى آن حضرت بازگشته بودند. این قول در حدیثى طولانى از امام صادق (ع) آمده است. غزوه مزبور به این سبب «ذات السلاسل» نامیده شد که على (ع) دشمن را شکست سختى داد و عده‏اى از آنان را کشت و جمعى از آنان را به اسارت گرفت و اسیران را در طناب چنان به هم بست که گویى در زنجیر هستند. هنگامى که این سوره نازل شد رسول خدا (ص) از خانه میان مردم آمد و نماز صبح را به جا آورد و در آن همین سوره را خواند . پس از نماز اصحاب عرض کردند: این سوره را ما نمى‏شناسیم. (تا به حال نشنیده‏ایم) پیغمبر (ص) فرمود: بله، چون على بر دشمنان خدا پیروز شد، جبرئیل مژده این فتح را در این شب با نزول این سوره براى من آورد. چند روز بعد على (ع) با غنیمت‏ها و اسیران (به مدینه) رسید. (128)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 87/5/13 :: ساعت 12:55 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 47
>> بازدید دیروز: 74
>> مجموع بازدیدها: 1324397
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


























































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب