در بدو امر به نظر مىرسد که تعبیر زنندهاى است: از بندگى تا خدایى!! مگر ممکن است بندهاى از مرز بندگى خارج گردد و پا در مرز خدایى بگذارد؟ «أَیْنَ التُّرابُ وَرَبّ الأَرْبابِ» «1».
به قول عارف شبسترى:
سیه رویى زممکن در دو عالم |
جدا هرگز نشد واللّه اعلم |
|
راست است، ولى مقصود از ربوبیّت خدایى نیست، ربوبیّت یعنى خداوندگارى نه خدایى.
هر صاحب قدرتى خداوندگار آن چیزهایى است که تحت نفوذ و تصرّف اوست.
جناب عبدالمطّلب به ابرهه که به قصد خراب کردن کعبه آمده بود گفت: «إِنّى رَبُّ الإِبِلِ وَإِنَّ لِلْبَیْتِ رَبّاً» «2».
مىدانیم که بشر طالب قدرت است، همواره در تلاش بوده و هست که راهى پیدا کند بر خود و بر جهان تسلّط پیدا کند. فعلًا درباره این که چه راههایى را براى این هدف برگزیده و در آن راه کامیاب و یا ناکام شده است کارى نداریم.
در میان آن راهها یک راه است که وضع عجیبى دارد، از این نظر که انسان تنها وقتى از این راه استفاده مىکند که چنان هدفى نداشته باشد، یعنى هدفش کسب قدرت و تسلّط بر جهان نباشد، بلکه هدفش در نقطه مقابل این هدف باشد، یعنى هدفش تذلّل، خضوع و فنا و نیستى از خود باشد. آن راه عجیب راه عبودیّت است.
مراحل ربوبیّت
کمال و قدرتى که در اثر عبودیّت و اخلاص و پرستش واقعى نصیب بشر مىگردد، منازل و مراحلى دارد.
اوّلین مرحله:
الهامبخش و تسلّطبخش انسان به نفس خویشتن است. به عبارت دیگر کمترین نشانه قبولى عمل انسان نزد پروردگار این است که بینشى نافذ پیدا مىکند، روشن و بیناى خود مىگردد:
[إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً] «3».
اگر [در همه امورتان] از خدا پروا کنید، براى شما [بینایى و بصیرتى ویژه] براى تشخیص حق از باطل قرار مىدهد.
و نیز مىفرماید:
[وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا] «4».
و کسانى که براى [به دست آوردن خشنودى] ما [با جان و مال] کوشیدند، بىتردید آنان را به راههاى خود [راه رشد، سعادت، کمال، کرامت، بهشت و مقام قرب] راهنمایى مىکنیم.
دیگر این که آدمى به نفس و قواى نفسانى خویش غالب و قاهر مىگردد، اراده انسان در برابر خواهشهاى نفسانى و حیوانى نیرومند مىگردد، آدمى حاکم وجود خویش مىشود مدیریّت لایقى نسبت به دایره وجود خودش کسب مىکند. قرآن کریم درباره نماز مىفرماید:
[إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ] «5».
یقیناً نماز از کارهاى زشت، و کارهاى ناپسند باز مىدارد.
و درباره روزه مىفرماید:
[کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ] «6».
اى اهل ایمان! روزه بر شما مقرّر و لازم شده، همان گونه که بر پیشینیان شما مقرّر و لازم شد، تا پرهیزکار شوید.
و درباره هر دو عبادت مىفرماید:
[یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ] «7».
اى کسانى که ایمان آوردهاید! از صبر و نماز [در همه امور زندگى] یارى جویید.
در این مرحله از عبودیّت آن چیزى که نصیب انسان مىشود این است که خواهشها و تمایلات نفسانى انسان مسخّر وى مىگردد. به عبارت دیگر اوّلین اثر عبودیّت، ربوبیّت و ولایت بر نفس امّاره است و در اثر این تسلّط، صفا و روشنایى و روشنبینى نیز پیدا مىشود.
مرحله دوم:
تسلّط و ولایت بر اندیشههاى پراکنده، یعنى تسلّط بر نیروى متخیّله است. این قوّه در اختیار ما نیست، بلکه ما در اختیار این قوّه عجیب هستیم، ولهذا هرچه بخواهیم ذهن خود را در یک موضوع معیّن متمرکز کنیم که متوجّه چیز دیگر نشود براى ما میسّر نیست، بىاختیار قوّه خیالْ ما را به این سو و آن سو مىکشاند. مثلًا هرچه مىخواهیم در نماز حضور قلب داشته باشیم، یعنى هرچه مىخواهیم این شاگرد را بر سر کلاس نماز حاضر نگه داریم نمىتوانیم، یک وقت متوجّه مىشویم که نماز به پایان رسیده و این شاگرد در سراسر این مدّت غایب بوده.
در حدیث آمده:
لِقَلْبِ ابْنِ آدَمَ أَشَدُّ إِنْقِلاباً مِنَ القدْرِ إِذَا اجْتَمَعَتْ غَلَیا «8».
همانا قلب فرزند آدم از دیگ در حال جوشیدن بیشتر زیر و رو مىشود.
ولى آیا انسان جبراً و اضطراراً محکوم است که همواره محکوم اندیشه باشد و این نیروى مرموز که مانند گنجشکى همواره از شاخى به شاخى مىپرد حاکم مطلق وجود او باشد، یا این که محکومیّت در برابر قوّه متخیّله از خامى و ناپختگى است و کاملان و اهل ولایت قادرند این نیروى خودسر را مطیع خود گردانند؟
شقّ دوم صحیح است، یکى از وظایف بشر تسلّط بر هوسبازى خیال است، وگرنه این قوّه شیطان صفت مجالى براى تعالى و پیمودن صراط قرب نمىدهد.
براى کسب این پیروزى هیچ چیزى مانند عبادت که اساسش توجّه به خداست نمىباشد. ریاضتکشان از راههاى دیگر وارد مىشوند، ولى اسلام از راه عبادت بدون این که نیازى به آن کارهاى ناروا باشد این نتیجه را تأمین مىکند. توجّه دل به خدا و تذکّر این که در برابر ربّ الارباب و خالق و مدبّر کل قرار گرفته است، زمینه تجمّع خاطر و تمرکز ذهن را فراهم مىکند.
ابن سینا در نمط نهم «اشارات» پس از تشریح عبادات عوامانه که تنها براى مزد است و ارزش زیادى ندارد، به عبادتهاى مقرون به معرفت مىپردازد و مىگوید:
بندگى از نظر عارف و اهل معرفت، ورزش همتها و قواى همّیه و خیالیّه است که در اثر تکرار و عادت دادن به حضور در محضر حق، همواره آنها را از توجّه به مسائل مربوط به طبیعت و مادّه به سوى تصوّرات ملکوتى بکشاند و در نتیجه این قوا تسلیم سرّ ضمیر و فطرت خداجویى انسان گردند و مطیع او شوند، به حدّى که هر وقت اراده کند که در پى جلب جلوه حق برآید، این قوا در جهت خلاف فعّالیت نکنند و کشمکش درونى میان دو میل علوى و سفلى ایجاد نشود و سرّ باطن بدون مزاحمت اینها از باطن کسب اشراق نماید «9».
مرحله سوّم:
روح در مراحل قوّت و قدرت و ربوبیّت و ولایت خود به مرحلهاى مىرسد که در بسیارى از چیزها از بدن بىنیاز مىگردد، در حالى که بدن صددرصد نیازمند به روح است.
مرحله چهارم:
خود بدن از هر لحاظ تحت فرمان و اراده شخص درمىآید به طورى که در حوزه بدن خود شخص اعمال خارقالعاده سر مىزند. این مطلب دامنه بحث زیادى دارد، حضرت صادق علیه السلام مىفرماید:
ما ضَعُفَ بَدَنٌ عَمّا قَوِیَتْ عَلَیْهِ النِیَّةُ «10».
آنچه که همت و اراده نفس در آن نیرومند گردد و جداً مورد توجّه نفس واقع شود بدن از انجام آن ناتوانى نشان نمىدهد.
مرحله پنجم:
بالاترین مراحل است، این است که حتّى طبیعت خارجى نیز تحت نفوذ اراده انسان قرار مىگیرد و مطیع انسان مىشود. معجزات و کرامات انبیا و اولیاى حق از این مقوله است.
معجزه بدان جهت صورت مىگیرد که به صاحب آن از طرف خداوند نوعى قدرت و اراده داده شده که مىتواند به اذن و امر پروردگار در کائنات تصرّف کند، عصایى را اژدها نماید، کورى را بینا سازد، حتّى مردهاى را زنده کند، از نهان آگاه سازد. این قدرت و آگاهى براى او تنها از طریق پیمودن صراط قرب و نزدیک شدن به کانون هستى پیدا مىشود و ولایت و تصرّف جز این چیزى نیست.
همه این مراحل نتیجه قرب به خداست و قرب به حق یک حقیقت واقعى است نه یک تعبیر مجازى و اعتبارى.
عبادت موجب تقرّب و تقرّب موجب محبوبیّت نزد خداست، یعنى با عبادت انسان نزدیک به خدا مىشود و در اثر این نزدیکى قابلیّت عنایت خاص مىیابد و در اثر آن عنایتها گوش و چشم و زبان و دست او حقّانى مىگردد، با قدرت الهى مىشنود و مىبیند و مىگوید و حمله مىکند، دعایش مستجاب و خواستهاش برآورده مىگردد.
طبق بینش مذهب تشیّع، عبودیّت یگانه وسیله وصول به مقامات انسانى است و طىّ طریق عبودیّت به صورت کامل و تمام، جز با عنایت معنوى و قافلهسالارى انسان کامل که ولىّ و حجّت خداست میسّر نیست «11».
بُنِىَ الإِسْلامُ عَلى خَمْسٍ: عَلَى الصَّلاةِ وَالزَّکاةِ وَالصَّوْمِ وَالْحَجِّ وَالْوِلایَةِ وَلَمْ یُنادَ بِشَىْءٍ کَما نُودِىَ بِالْوِلایَةِ «12».
اسلام بر پنج پایه بنا شده: نماز، زکات، روزه، حج، رهبرى انسان کامل و حجّت خدا و چیزى به اهمیّت رهبرى معصوم و انسان کامل نیست.
آرى، نفس و قواى آن با عبادت خالصانه، آن هم تحت سرپرستى انسان کامل، در اختیار حق قرار مىگیرد و از این طریق انسان تبدیل به یک موجود الهى و با کرامت مىگردد.
من در این قسمت لازم مىبینم بحثى کوتاه از آیات و روایات و کتابهاى قابل توجّه اخلاقى و عرفانى و تربیتى درباره نفس به محضر عزیزان تقدیم کنم، باشد که درى دیگر از معرفت و بینش به روى ما باز شود.
پی نوشت ها:
(1)- خاک کجا رب الارباب کجا.
(2)- من صاحب شترانم و خانه صاحب خود را دارد.
(3)- انفال (8): 29.
(4)- عنکبوت (29): 69.
(5)- عنکبوت (29): 45.
(6)- بقره (2): 183.
(7)- بقره (2): 153.
(8)- مسند احمد: 6/ 4.
(9)- اشارات، نمط نهم.
(10)- من لا یحضره الفقیه: 4/ 400، حدیث 5859؛ وسائل الشیعة: 1/ 53، باب استحباب نیة الخیر..، حدیث 106.
(11)- خلافت و ولایت: 381 چاپ اوّل.
(12)- وسائل الشیعة: 1/ 4.