سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صدقه دارویى است درمانبخش و کردار بندگان در دنیاى آنان پیش دیده‏هاشان بود در آخرت ایشان هرچه را در این جهان کنند ، در آن جهان بینند . [نهج البلاغه]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» نوری که از افق حرا طلوع کرد

 

 

در ایام اللّه عید بزرگ مبعث، گذشته از جشن و سرور مهم ترین وظیفه، شناخت روح و پیام بعثت است. روح بعثت را در همان نخستین آیاتی که بر پیامبر(ص) نازل شد باید جستجو نمود و از کلیت آن طرح و برنامه سیادت و سعادت بشر را مهندسی کرد.

بدون شک پیش نیاز هر اقدام اساسی و حرکت نجاتبخش، دانش و آگاهی عقل و اندیشه است. آیات آغازین وحی بزرگترین لطف و کرامت پروردگار را پس از خلقت و آفرینش انسان تعلیم به وسیله قلم معرفی نموده چون فکر و اندیشه و علم و دانش به سبب قلم از نسلی به نسل دیگر انتقال می یابد و افکار و اندیشه های گذشتگان از راه نوک قلم به دیگران می رسد. از ظواهر تمدن های بزرگ یونان، روم، مصر، ایران و بابل جز تلی از خاک و بقایای سنگ تراشیده ها به جا نمانده ولی افکار و عقایدشان از دست حوادث روزگار به وسیله قلم حفظ و نگهداری گردیده است و آثار و حوادث ثبت شده با سلطان قلم همواره پایدار مانده است.

بدین جهت خداوند پس از بیان قدرت آفرینش، عظمت و قدرت قلم را یادآور شده و گذشته از آیات نخستین وحی سوره ای را به قلم ویژه نموده و در آغاز آن به قلم سوگند یاد کرده که نشانگر اهمیت خاص قلم در پیشگاه پروردگار است. پیامبر(ص) که نخستین درس آموز وحی بود کسب علم و دانش را برترین عبادت شمرد و تحصیل آن را بر هر زن و مرد مسلمان فریضه دانست و همگان را در هر زمان و نزد هر کس و در هر مکان بدون حد و مرز به فراگیری علم و دانش سفارش کرد و خود عملاً برتری کسب دانش را بر عبادت مستحبی نشان داد. روزی پیامبر(ص) وارد مسجد شد گروهی را به عبادت مشغول دید و عده ای را در حلقه تعلیم و آموزش، حضرت حلقه دانش آموزان را برگزید و در جمع آنان حضور یافت و در نهایت جمله ای که پیام و روح بعثت او را معرفی می کرد در جمع دانش آموزان بیان کرد.

«و بالتعلیم ارسلت.»

در محیطی که داشتن را امر زشت و مذموم می دانستند و خواندن و نوشتن را عیب می شمردند پیامبر(ص) نخستین پیام خود را آموزش معرفی کرد.

عیسی بن عمر می گوید: ذوالرمه به من گفت به این حرف. علامت رفع، بگذار به او گفتم مگر تو نوشتن می دانی؟ در حالی که دستش را به علامت سکوت بر دهان می گذاشت، گفت: این کارم را پنهان بدار زیرا نوشتن پیش ما عیب است.(1)

پیامبر اکرم(ص) در واپسین روز ورود به مدینه عبداللّه بن سعید را مأمور ساخت به مردم مدینه خواندن و نوشتن بیاموزد.(2)

پس از جنگ بدر یکی از راههای آزادی اسیران باسواد را تعلیم خواندن و نوشتن به ده نفر از نوجوانان و جوانان مدینه قرار داد.(3)

و از حقوق فرزند بر پدر تعلیم نوشتن و خواندن مقرر فرمود.(4)

و دستور فهم و تعلیم و فراگیری دانش دین و انتشار آن در بلاد دور را از سوی خدای متعال بر مردم خواند.

«فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین و لینذرو قومهم اذا رجعو الیهم لعلهم یحذرون(5)؛ پس چرا از هر فرقه ای از آنان دسته ای کوچ نمی کنند تا در دین آگاهی پیدا کنند و قوم خود را وقتی به سوی آنان بازگشتند بیم دهند، باشد که آنان [از کیفر الهی] بترسند.» این فرمان که پایگاه دانش دینی را در مدینه به استادی پیامبر(ص) نهادینه کرد، از آثار و ثمره بعثت پیامبر(ص) بود در شرایطی که جنگ و جهاد در راه خدا و مبارزه با دشمنان دینی یکی از دغدغه های اصلی مسلمانان به شمار می رفت، در کنار آن خداوند دانش آموزی را به مسلمانان توصیه کرد تا به جهانیان بفهماند که در این دین جنگ و جهاد اصل نیست؛ اصل پرورش، آموزش و تعالی و بالا آوردن آنان به مرحله ای که روابط قانونمند، عقلانی منطقی و انسانی باشد. این توصیه ها به علم آموزی و تکریم عالمان سبب شد که نهضت علم آموزی در جوامع اسلامی از مهم ترین حرکت های تمدن ساز و جهانی گردد.

همان مردمی که افراد باسوادشان انگشت شمار بودند و به هر چیزی جز علم و دانش می اندیشیدند و دانش و علم را مایه عیب و ننگ می دانستند چنان رو به علم و دانش و کنجکاوی گذاشتند که گروهی از آنان در مدینه چندین زبان آموختند و توانستند پیام اسلام را با زبان های گوناگونی به سراسر جهان ابلاغ نمایند.(6)

در چنین شرایطی بود که پیامبر(ص) با بعثت خود کلید دستیابی تمدن و رشد و شکوفایی و توسعه همه جانبه را به مردم عنایت فرمود و با تلاش فراوان سعی در دانشوری پیروان خود نمود و چنان شد که از فردای اسلام مسلمانان حتی کابین زنان را گاهی تعلیم خط، خواندن و آموزش علم قرار می دادند.

بدون تردید جهان کهن نهضت و انگیزش های مهم و بزرگی به خود دیده ولی هیچ یک از آنها به اندازه بعثت پیامبر(ص) بر شکوفایی عقل و استعدادهای فطری، دانش، بینش، درایت و بصیرت پیروان خود تأکید نداشته اند. عظمت بعثت به آن است که روشنگر جهان به نور علم است و روح بعثت را در حقیقت به انگیزش عقل و فطرت و درخشش نور علم باید شناخت.

«قد جائکم من اللّه نور و کتاب مبین یهدی به اللّه من اتبع رضوانه سبل السلام و یخرجهم من الظلمات الی النور باذنه و یهدیهم الی صراط مستقیم؛(7) از جانب پروردگار شما نور و دستوری بیان کننده آمد. کسانی که خشنودی خدای را پیروی کنند آنها را به راههای صلح و سلامت هدایت شان می کند. و آنها را از تاریکی ها به سوی عالم نور به اذن پروردگار خارج می سازد و پیوسته پیش می برد به راه راست هدایت شان می نماید.»

نوری که از افق حرا، طلوع کرد برای همیشه جهان تاریک را روشن و برنامه حیات طیبه و زندگانی پاک برای بشر به همراه آورد و لذا بعثت روز بیداری از خواب غفلت و شکوفایی ارزش های مدفون در خاک تیره جهل، روز برانگیختن خردهای خردشده زیر چرخ هوا و هوس، خرافات و تعصبات است.

گرچه خداوند برای هدایت بشر فطرت خداجو و عقل درونی را ارزانی داشته است اما به خاطر آنکه بشر نارسایی عقل و انحراف از فطرت را عذر گمراهی خود نیاورد پیامبران را فرستاد تا با باز شدن راه وحی موجب بسته شدن عذر مردمان گردد.

رسلاً مبشرین و منذرین لئلایکون للناس علی اللّه حجة بعد الرسل(8) پیامبرانی که بشارت گر و هشداردهنده بودند تا برای مردم پس از فرستادن پیامبران در مقابل خدا (بهانه) حجتی نباشد.

امیرمؤمنان علی(ع) فرآورده های عقل را به گنجینه ای همانند می کند که در زیر خاک مدفون است و چه بسا دارنده گنج خود از وجود آن بی خبر است از وظایف اصلی پیامبران آن است که می آیند تا این خاک ها را کنار زنند گنجینه های پنهان انسان را به او نشان دهند.

به عبارت دیگر انبیاء الهی نیامده اند تا عقل را به کنار نهند و وحی را جانشین عقل نمایند و از آنان سر سپردگی بدون دلیل و عقلانیت بخواهند بلکه یکی از مهم ترین اهداف شان شکوفایی و پرده برداری از چهره عقل است.

«فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیائه لیستادوهم میثاق فطرته و یذکروهم منسی نعمته و یحتجوا علیهم بالتبلیغ و یثیروالهم دفائن العقول و یروهم آیات المقدرة؛(9) پس خداوند فرستادگانش را در میان آنان برانگیخت و پیغمبرانش را به سوی مردم پی در پی روانه داشت تا اجرای پیمان های فطرت را از آنان بخواهند و به نعمت های فراموش شده اش یادآورشان کنند و با زبان تبلیغ با آنان احتجاج نمایند و زمینه های عقول (عقل های دفن شده) را برانگیزانند و نشانه های قدرتمندی را به آنان بنمایانند.

بنابراین از اصلی ترین پیام های پیامبر(ص) بیداری و راهنمایی عقل انسان است و دلیل و حجت بیرونی است تا با آیات وحی و هشدارها نور عقل را مشتعل نگهدارد و با راهبری و نشان دادن راه با استفاده از نور عقل او را به سیادت و سعادت دنیا و آخرت برساند.

امام کاظم(ع) در حدیث معروفی خطاب به هشام بن حکم می فرماید:

«یاهشام ان للّه علی الناس حجتین: حجة ظاهرة و حجة باطنة فاما الظاهرة فالرسل و الانبیاء و الائمه(ع) و اما الباطنة فالعقول؛(10) ای هشام خداوند را بر مردمان دو حجت است حجتی بیرونی و حجتی درونی. حجت بیرونی پیامبران و امامانند، و حجت درونی عقل است.

هماهنگی عقل و وحی

علی(ع) از سویی یکی از هدف های اصلی پیامبران را آشکار ساختن گنجینه های عقل می داند و بر خرد ناستیزی معارف وحیانی تأکید می ورزد.

«... و اقرت العقول بدلالته.»(11)

و از سوی دیگر بر ناتوانی های عقل در شناخت کامل خدا و صفات والایش می فرماید:

لم یطلع العقول علی تحدید صفته و لم یحجبها عن واجب معرفته

خردها را بر شناخت کامل صفات خود آگاه نساخته و از شناخت واجب خود، پرده نینداخته است.»

بنابراین همنشینی این دو حجت الهی است که راه راستگاری را به آدمی نشان می دهد. و سیادت و سعادتش را تضمین می نماید.

تا زمانی که مسلمانان و دنیای اسلام به توصیه های قرآن کریم و پیامبر اکرم(ص) بر دانش قلم، تحقیق و پژوهش عقلی و تجربه تکیه داشت و با عقل و دین مدارج شکوفایی و نوآوری علمی را می پیمود، در تمام دنیا سیادت و سروری داشت اما از روزی که علم قلم، دانش و عقل به کنار نهاده شد و جای خود را با فرقه و عرفان مآبی صوفی گرانه عوض کرد، صبر و توکل و رضا و تسلیم به سرسپردگی در برابر ضد ارزش ها تبدیل شد، جهل و تاریکی مجدد بر سر مسلمانان و جهان اسلام سایه گسترد و جاهلیت در لباس جدید رخ نمود.

کمال انسانیت

قرآن کریم، در بیان فلسفه بعثت تزکیه را که به معنای شکوفایی و کمال یابی است با تعلیم همراه ساخته و با مقدم داشتن آن بر تعلیم و دانش اندوزی برتری پرورش و صفای روح و طهارت باطنی را یادآور شده است. خداوند بدین وسیله فهمانده که تحصیل دانش حقیقی بدون تزکیه درون میسر نیست. و در آیات چندی خداوند به این مهم تصریح فرموده است:

«واتقوااللّه ویعلمکم اللّه واللّه بکل شی ء علیم؛(12) و از خدا پروا کنید و خدا (بدین گونه) به شما آموزش می دهد و خدا به هر چیزی داناست.»

«یا ایهاالذین آمنوا ان تتقوااللّه یجعل لکم فرقانا؛(13) ای کسانی که ایمان آورده اید اگر از خدا پروا بدارید، برای شما(نیروی) تشخیص حق از از باطل قرار می دهد.

در آیاتی که اساسی ترین هدف بعثت پیامبر(ص) را بیان فرمود دوبار تزکیه بر تعلیم مقدم آمده است.

«لقد من اللّه علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولاً من انفسهم یتلوا علیهم آیاته ویزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین؛(14) به یقین خدا بر مؤمنان منت نهاد که پیامبری از خودشان در میان آنان برانگیخت تا آیات خود را برایشان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد، قطعا پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.»

از اینکه در یک آیه دیگر «یعلمهم» بر «یزکیهم» مقدم آمد برمی آید که علم و تقوا، تزکیه و تعلیم دو رکن اساسی بعثت پیامبر(ص) بود و لازم ملزوم یکدیگرند.

بی جهت نیست که پیامبر اکرم(ص) در حدیث مشهور مهم ترین هدف رسالت خود را تکمیل محاسن و نیکویی های اخلاقی و به کمال رساندن فضائل انسانی معرفی فرموده است.

«بعثتُ لا تمم مکارم الاخلاق»(15)

خود حضرت قبل از هر کس به تزکیه پرداخت و شایستگی ظرف علم الهی و وحی پیدا کرد و برگزیده شد. پیامبر(ص) با ریاضت های مشروع و با تفکر و تعقل و اندیشه و تمرین و با تأیید الهی همه خوی های پسندیده را در خود جمع کرد تا آنجا که مدال «خلق عظیم» را از پروردگار گرفت و با سیرت نیکو و رفتار پسندیده شایسته پوشیدن خلعت رسالت شد.

«انک لعلی خلق عظیم»(16)

مردی از امیرالمؤمنین علی(ع) درخواست کرد تا اخلاق پیامبر اکرم(ص) را برایش برشمرد.

حضرت فرمود: تو نعمت های دنیا را بشمار تا من نیز اخلاق آنجناب را برشمرم.

مرد گفت: چگونه ممکن است نعمت های دنیا را شمارش کنم در حالی که خداوند در قرآن می فرماید:

«اگر نعمت های خدا را بشمارید نمی توانید به پایان رسانید.»(17)

حضرت پاسخ داد: خداوند همه نعمت های دنیا را کم و قلیل می داند. و می فرماید «بگو متاع دنیا اندک است»(18)در حالی که خلاق پیامبر(ص) را در این آیه عظیم شمرده می فرماید:

«تو بر خوی بسیار عظیم استواری»

اینک تو برشمارش چیزی که اندک است توانا نیستی من چگونه خلق عظیم را توصیف کنم(19)

بنابراین پیامبر(ص) از خلق و خوی و منش والا برخوردار بود و با بعثت به رسالت برای گسترش خلق نیکو در میان مسلمانان در تلاش بود و سعی می نمود مردم را با اخلاق پسندیده و آداب اسلامی بار آورد.

امام خمینی(ره) درباره اهداف بعثت پیامبر می فرماید

بعثت برای این است که اخلاق مردم را، نفوس مردم را، ارواح مردم را، تمامی اینها را از ظلمت ها نجات بدهد. ظلمات را به کنار بزند.(20)

... مسئله بعثت یک تحول علمی، عرفانی در عالم ایجاد کرد.

برکات بعثت پیامبر(ص)

در قرآن کریم منابع روایی، تاریخی به ویژه نهج البلاغه به آثار و برکات بعثت پیامبر(ص) به روشنی پرداخته شده است که ما جهت اختصار به گوشه ای از آن از زبان امیرمؤمنان علی(ع) اشاره می کنیم.

علی(ع) می فرماید:

«خداوند با برانگیختن پیامبر(ص) همه مردم روی زمین را از گمراهی به هدایت کشاند و از تاریکی و نادانی رهاند.»(21)

درباره کارکردهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بعثت پیامبر(ص) برای مردم جزیزة العرب در بیان جامع می فرماید:

پس بنگرید که نعمت های خدا چگونه بر آنان فرو ریخت. هنگامی که پیامبری برایشان برانگیخت آنان را به اطاعت خدا درآورد. و با خواندن آنان به سوی او با یکدیگر سازوارشان کرد چسان نعمت، شهپر خود را بر سر آنان گسترد و جویبارهایی از آسایش و رفاه برای ایشان روان نمود.

پس در نعمت شریعت غرقه گردیدند. و لذت زندگی خرم و فراخ آن را چشیدند.

زندگی شان به سامان شد و در سایه دولتی قوی، شأن و عزت یافتند و کارهاشان استوار گردید.

دولت شان نیرومند چنانکه حاکم شدند بر جهانیان و پادشاهان زمین در این کرانه و آن کرانه زیر حکم گرفتند و بر آنان حکومت نمودند و بر کسانی فرمان راندند که فرمانبر آنان بودند.

نه تیرشان بر سنگ می رسید و نه سنگ شان سبک می گردید.(22)

مقام معظم رهبری درباره تأثیر بعثت و برکات آن بر حیات بشر می فرمایند:

«هیچ حادثه ای از قبیل انقلاب های بزرگ، مرگ ها و حیات های ملت ها، پدید آمدن اشخاص بزرگ ... اهمیتش برای بشریت به اندازه بعثت های انبیاء نیست همچنان که امروز شما می بینید ماندگارترین شکل های فکر و ذهن آحاد بشر همان شکل هایی است که ادیان به آنها داده اند و تا ابد هم همین طور خواهد بود اگر چه امروز بسیاری از کسان در عالم هستند که مستقیما خود را در پرتو اشعه بعثت نبی اکرم قرار نداده اند ... اما همان ها هم از برکات این بعثت تاکنون منتفع شده اند.»(23)

پی نوشتها:

1. الشع والشعرا، ابن قتیبه، ص234.

2. الاصابة، ابن حجرعسقلانی، ج1، ص344، ش 1777.

3. اسیرة الطبیه، ج2، ص193.

4. وسائل الشیعه، ج21، ص481، ح 27642.

5. توبه، آیه 122.

6. پیامبر امی، شهید مطهری، ص51، چاپ صدرا.

7. مائده، آیات 16 15.

8. نسا، آیه165.

9. نهج البلاغه ،خطبه1.

10. اصول کافی، کلینی، ج1، ص16، کتاب العقل و الجهل، ح2.

11. نهج السعاه فی مستدرک نهج البلاغه، ج3، ص70.

12. بقره، آیه282.

13. انفال، ص29.

14. آل عمران، آیه164.

15. بحار، ج16، ص287، و ج8، ص373.

16. قلم، آیه 4.

17. ابراهیم، آیه 24.

18. نساء، آیه 77.

19. وقایع الایام، ج3، ص25، سیره عملی اهل بیت سیدکاظم ارفع، ص30.

20. صحیفه نور، ح17، ص252.

21. نهج البلاغه، خ 1.

22. نهج البلاغه، خ 192.

23. سخنان مقام معظم رهبری در تاریخ 7 آذر 1376



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 94/2/28 :: ساعت 8:39 صبح )
»» تاریخ و زمان بعثت

 

 

 


درباره تاریخ بعثت رسولخدا(ص)در روایات و احادیث شیعه و اهل سنت اختلاف است و مشهور میان علماء ودانشمندان شیعه آن است که بعثت آنحضرت در بیست وهفتم رجب سال چهلم عام الفیل بوده،چنانچه مشهور میان علماءو محدثین اهل سنت آن است که این ماجرا در ماه مبارک رمضان آن سال انجام شده که در شب و روز آن نیزاختلاف دارند،که برخی هفده رمضان و برخی هیجدهم و جمعی نیز تاریخ آنرا بیست و چهارم آن ماه دانسته اند. (1) و البته در پاره ای از روایات شیعه نیز بعثت رسولخدا(ص)درماه رمضان ذکر شده مانند روایت عیون الاخبار صدوق(ره)که متن آن اینگونه است که:

وقتی شخصی به نام فضل از امام رضا علیه السلام می پرسدکه چرا روزه فقط در ماه مبارک رمضان فرض شد و در سایرماهها فرض نشد؟امام علیه السلام در پاسخ او فرمود:

«لان شهر رمضان هو الشهر الذی انزل الله تعالی فیه القرآن...»

تا آنجا که میفرماید:«...و فیه نبی محمد صلی الله علیه و آله »-یعنی بدانجهت که ماه رمضان همان ماهی است که خدای تعالی قرآن را در آن نازل فرمود...و همان ماهی است که محمد(ص)در آن به نبوت برانگیخته شد... (2) که چون مخالف با روایات دیگر شیعه در اینباره بوده است.

مرحوم مجلسی احتمال تقیه در آن داده،و یا فرموده که باید حمل بر برخی معانی دیگری جز معنای بعثت اصطلاحی شود،زیراتاریخ بیست و هفتم ماه رجب بنظر آن مرحوم نزد علمای امامیه مورد اتفاق و اجماع بوده و گفته است:«...و علیه اتفاق الامامیة ».

و اما نزد محدثین و علمای اهل سنت همانگونه که گفته شدمشهور همان ماه رمضان است (3) ،اگر چه در شب و روز آن اختلاف دارند،و در برابر آن نیز برخی از ایشان دوازدهم ماه ربیع الاول و یا دهم آن ماه،و برخی نیز مانند شیعه بیست و هفتم رجب را تاریخ بعثت دانسته اند. (4) و بدین ترتیب اقوال درباره تاریخ ولادت آنحضرت بدین شرح است:

1-بیست و هفتم ماه رجب و این قول مشهور و یا مورد اتفاق علمای شیعه و برخی از اهل سنت است (5).

2-ماه رمضان(17 یا 18 یا 24 آن ماه)و این قول نیز مشهور نزدعامه و اهل سنت است (6).

3-ماه ربیع الاول(دهم و یا دوازدهم آن ماه)و این قول نیز ازبرخی از اهل سنت نقل شده (7).

و اما مدرک این اقوال:مدرک شیعیان در این تاریخ یعنی 27 رجب،روایاتی است که از اهل بیت عصمت و طهارت رسیده مانند روایاتی که در کتاب شریف کافی از امام صادق علیه السلام و فرزند بزرگوارش حضرت موسی بن جعفر علیه السلام روایت شده،و نیز روایتی که در امالی شیخ(ره)از امام صادق علیه السلام نقل شده است (8) و از آنجا که «اهل البیت ادری بما فی البیت »گفتار این بزرگواران برای ما معتبرتر از امثال عبید بن عمیر و دیگران است.

و اما اهل سنت که عموما ماه رمضان را تاریخ بعثت دانسته اند مدرک آنها در این گفتار اجتهادی است که از چند نظرمخدوش و مورد مناقشه است،و آن اجتهاد این است که فکرکرده اند بعثت رسولخدا توام با نزول قرآن بوده،و نزول قرآن نیزطبق آیه کریمه:شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن... (9) در ماه مبارک رمضان انجام شده،و با این دو مقدمه نتیجه گیری کرده و گفته اند:بعثت رسولخدا در ماه رمضان بوده است،در صورتیکه هر دو مقدمه و نتیجه گیری مورد خدشه است زیرا:

اولا-این گونه آیات که با لفظ «انزال »آمده بگفته اهل تفسیر و لغت مربوط به نزول دفعی قرآن کریم است-چنانچه مقتضای لغوی آن نیز همین است-نه نزول تدریجی آن،و دراینکه نزول دفعی آن به چه صورتی بوده و معنای آن چیست.

اقوال بسیاری وجود دارد که نقل و تحقیق در اینباره از بحث تاریخی ما خارج است.و قول مشهور آن است که ربطی به مسئله بعثت رسولخدا(ص)که بگفته خود آنها بیشتر از چند آیه معدود بر پیغمبر اکرم نازل نشد ندارد،و مربوط است به نزول دفعی قرآن بر بیت المعمور و یا آسمان دنیا-چنانچه سیوطی ودیگران در ضمن چند حدیث در کتاب در المنثور و اتقان از ابن عباس نقل کرده اند-و عبارت یکی از آن روایات که سیوطی آنرا در در المنثور در ذیل همین آیه از ابن عباس روایت کرده اینگونه است که گفته است:

«شهر رمضان و اللیلة المبارکة و لیلة القدر فان لیلة القدر هی اللیلة المبارکة و هی فی رمضان،نزل القرآن جملة واحدة من الذکر الی البیت المعمور،و هو موقع النجوم فی السماء الدنیا،حیث وقع القرآن،ثم نزل علی محمد(ص)بعد ذلک فی الامر و النهی و فی الحروب رسلا رسلا» (10).

یعنی ماه رمضان و شب مبارک و شب قدر که شب قدرهمان شب مبارک است که در ماه رمضان است و قرآن در آنشب یکجا از مقام ذکر به بیت المعمور یعنی محل وقوع ستارگان در آسمان دنیا نازل شد و سپس تدریجا پس از آن در مورد امر و نهی و جنگها بر محمد(ص)فرود آمد.

و به این مضمون حدود ده روایت از او نقل شده است.

و متن روایت دیگری که از طریق ضحاک از ابن عباس روایت کرده چنین است:

«نزل القرآن جملة واحده من عند الله من اللوح المحفوظ الی السفرة الکرام الکاتبین فی السماء الدنیا فنجمه السفرة علی جبرئیل عشرین لیلة،و نجمه جبرئیل علی النبی عشرین سنة » (11).

یعنی قرآن یکجا از نزد خدای تعالی از لوح محفوظ به سفیران(فرشتگان)گرامی و نویسندگان آن در آسمان دنیانازل گردید و آن سفیران در بیست شب تدریجا آنرا برجبرئیل نازل کردند،و جبرئیل نیز در بیست سال آنرا بررسول خدا نازل کرد.

این درباره اصل نزول قرآن در ماه مبارک رمضان و شب قدر.

و ثانیا-در مورد قسمت دوم استدلال ایشان که نزول قرآن راتوام با بعثت رسولخدا(ص)دانسته اند.آن نیز مخالف با گفتار خودشان بوده و مخدوش است،زیرا عموم مورخین و محدثین اهل سنت معتقدند که نبوت و بعثت رسولخدا در آغاز بصورت رؤیا ودر عالم خواب بوده و پس از گذشت مدتها که برخی آنرا شش ماه و برخی سه سال و برخی کمتر و بیشتر دانسته اند در عالم بیداری به آنحضرت وحی شد و جبرئیل بر آن بزرگوار نازل گردیدو قرآن را آورد.

و این جزء نخستین حدیثهای صحیح بخاری است که ازعایشه نقل کرده که گوید:

اول ما بدی ء به رسول الله(ص)من الوحی الرؤیا الصادقه فی النوم و کان لا یری رویا الا جاءت مثل فلق الصبح،ثم حبب الیه الخلاء فکان یخلو بغار حراء فیتحنث فیه اللیالی ذوات العدد قبل ان ینزع الی اهله و یتزود لذلک،ثم یرجع الی خدیجه فیتزود لمثلها،حتی جائه الحق و هو فی غارحراء،فجاءه الملک فقال:اقرا...

و البته ما در آینده روی این حدیث و ترجمه آن مشروحا بحث خواهیم کرد،و این مطلب را تذکر خواهیم داد که در این حدیث جای این سئوال هست که آیا عایشه این حدیث را از چه کسی نقل کرده و آیا گوینده حدیث رسولخدا(ص)بوده یا دیگری،زیرا خود عایشه که در هنگام نبوت رسولخدا(ص)هنوز بدنیانیامده بود و قاعدتا این روایت را از دیگری نقل کرده است،ولی در اینجا از او نام نبرده...!

مگر اینکه بگویند:این اجتهاد و نظریه خود ایشان بوده که در اینباره اظهار کرده اند که در اینصورت این روایت خود عایشه است و نظریه او است که در اینباره اظهار داشته و از باب حجیت روایت خارج شده و مانند نظرات دیگر میشود که لابد برای امثال بخاری که کتاب خود را با امثال آن افتتاح و آغاز کرده حجیت داشته...و بهر صورت پاسخ این سئوال را باید آنهابدهند!

ولی این مطلب بخوبی از این حدیث معلوم میشود که میان نزول وحی بر رسول خدا و نزول قرآن فاصله زیادی وجود داشته وتوام با یکدیگر نبوده و در نهایه ابن اثیر در ماده «جزء»در ذیل حدیث «الرؤیا الصالحة جزء من سبعین جزء من النبوة » (12) آمده است که گوید:

«و کان فی اول الامر یری الوحی فی المنام و دام کذلک نصف سنة،ثم رای الملک فی الیقظة ». (13)

و نظیر این گفتار را سیوطی در کتاب اتقان ذکر کرده (14).

و بلکه برخی از ایشان فاصله میان بعثت رسولخدا(ص)ونزول قرآن را چنانچه گفتیم سه سال دانسته و به این مطلب تصریح کرده اند،که یکی از آنها روایت زیر است که ابن کثیرآنرا صحیح و معتبر دانسته و آن روایت امام احمد بن حنبل است که بسند خود از شعبی روایت کرده که گوید:

«ان رسول الله(ص)نزلت علیه النبوة و هو ابن اربعین سنة،فقرن بنبوته اسرافیل ثلاث سنین،فکان یعلمه الکلمة و الشی ءو لم ینزل القرآن،فلما مضت ثلاث سنین قرن بنبوته جبرئیل،فنزل القرآن علی لسانه عشرین سنة،عشرا بمکة و عشرابالمدینة،فمات و هو ابن ثلاث و ستین سنة » (15).

و نظیر همین گفتار از دیگران نیز نقل شده (16).

و البته ما اکنون در مقام بحث کیفیت نزول قرآن کریم ونزول دفعی و تدریجی و تاریخ نزول و بحثهای دیگری که مربوطبه نزول قرآن است نیستیم،و اساسا آن بحثها از بحث تاریخی ماخارج است،و مرحوم علامه طباطبائی و دیگران در اینباره تحقیق و قلمفرسائی کرده اند که میتوانید به کتاب المیزان وکتابهای دیگر مراجعه نمائید (17) و تنها در صدد پاسخگوئی به این استدلال بودیم که بعثت رسولخدا(ص)مقارن با نزول قرآن نبوده و از این راه نمیتوان تاریخ بعثت رسولخدا(ص)را بدست آورد.

 

پی نوشتها:

1-بحار الانوار ج 18 ص 190 و سیرة النبویة ابن کثیر ج 1 ص 393.

2-عیون اخبار الرضا علیه السلام ص 361.بحار الانوار ج 18 ص 190.

3-سیرة النبویة ابن کثیر ج 1 ص 392.

4-بحار الانوار ج 18 ص 190 و ص 204-205 سیرة النبویة ابن کثیر ج 1 ص 392.

5-بحار الانوار ج 18 ص 190 و تاریخ الخمیس ج 1 ص 280 و 281.

6-و(7)سیرة النبویة ابن کثیر ص 392.

8-بحار الانوار ج 18 ص 189 و 190.

9-سوره بقره آیه 185،البته آیات دیگری هم مانند آیه انا انزلناه فی لیلة القدروانا انزلناه فی لیلة مبارکه درباره تاریخ نزول قرآن وجود دارد ولی صراحتی درمورد نزول آن در ماه رمضان ندارد...

10-در المنثور ج 1 ص 189.

11-الاتقان ج 1 ص 69.

12-خواب خوب جزئی از هفتاد جزء نبوت است.

13-و در آغاز کار وحی را در خواب میدید و این جریان ششماه طول کشید،سپس فرشته را در بیداری مشاهده کرد...

14-الاتقان ج 1 ص 70-71.

15-سیره نبویه ابن کثیر ج 1 ص 388.

16-الصحیح من السیرة ج 1 ص 194.

17-المیزان ج 2 ص 12-28.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 94/2/28 :: ساعت 8:38 صبح )
»» امام کاظم علیه السلام و هدایت در سایه ی خفقان

 



اوج قدرت تاکتیکی و شکل مبارزه با کفر و طاغوت را می توان در زندگی موسی بن جعفر علیهماالسلام مشاهده کرد. می توان گفت یکی از قدرتمندترین حکومت ها، در زمان ایشان بود که آن زمان به دست خلفای بنی العباس بود. آن هم نه افراد عادی بلکه موجودات پلید و خبیثی همچون منصور دوانیقی و هارون الرشید که تسلط و قدرت آنان به گونه ای بود که در تاریخ دیده می شود که شیعیان آن حضرت از ایشان با نام عبدصالح و الرجل نام می بردند. از سوی دیگر بعد از شهادت پدر گرامیشان در شیعه فرقه ها و نحله های مختلفی مانند فطحی ها ایجاد شد که به موجب آن یکپارچگی و قدرت متمرکزی را برای شیعه ایجاد نمی کرد.

آرایش نظامیِ "پیدای پنهان"
دو رویکرد را می توان در این گونه شرایط اتخاذ کرد:
1- آنکه به بهانه های موجود حکم به معذور بودن و عدم وظیفه نسبت به تربیت دینی جامعه کرد و مشغول عبادت های فردی و سجده های طولانی شد که در نتیجه آن آسایش و راحتی خود در دنیا را به دنبال می آورد.
2- و دیگر آنکه خواسته ها و اغراض محبوب خود را که مالک و مبدا هستی ما است - با وجود اینکه مشقت ها و سختی های فراوانی از خود به ارث خواهد گذاشت - بر خواسته ها و امیال خود مقدم کردن.
خط سرخ زندگانی این امام همام و محصور بودن طولانی آن حضرت نشان دهنده ی انتخاب مسیر دوم می باشد.
حال چگونه با دژ و سنگر محکم و بی رحمی همچون منصور و هارون باید اقدام کرد؟
در اینجاست که هنر و تاکتیک این امام در مقابله با این افراد را می توان مشاهده کرد. مسیری که شما را در دل جبهه ی دشمن فعال می کند ولی او چیزی در فعالیت شما مشاهده نمی کند. این پیدای پنهان «تقیه» نام دارد. آثارش در قلوب و جان ها مشاهده می شود در حالی که دشمن آرایش نظامی را در جبهه شما مشاهده نمی کند. آرایشی نظامی که شیعه در طول تاریخ تا زمان ظهور موعود از آن بی نیاز نخواهد شد.

فرصت سازی
همیشه شرایط و اوضاع مناسب و باب میل انسان نیست تا در بهترین شرایط بهترین تصمیم و تدبیر را پیاده بکند بلکه مهمترین شاخصه، آمادگی کامل و سرعت عکس العمل نسبت به هر عمل و نقشه ای است که از سوی دشمن طراحی می شود. از اینجا به کلام امیر مومنان علیه السلام می توان اشاره کرد که فرمودند: «چشمان مومن باید در هر برهه رصد گر باشد تا اینکه غافل از حرکت های دشمن نباشد والا در زیر لگدهای دشمن له می شود.»(1)
در ماجرایی دیگر روزی هارون با حضرت در کعبه برخورد کردند و از حضرت پرسیدند آیا تو هستی که مردم با تو بیعت می کنند؟ در جواب حضرت پاسخی دادند که بسیار جای دقت و تامل دارد. فرمودند: «انا امام القلوب و انت امام الجسوم.» (2)
می خواهد بگوید که امامت را غصب کردی و در ظاهر خلافت تو مورد قبول واقع شده است ولی من بر دل ها و اعماق جان مردم امارت می کنم.
این محبت و علاقه پیرو میزان معرفت و شناخت ایشان از حضرت حق می باشد. ایشان این همه زحمت و مشقت را در راه دوست با ارزش نمی دیدند. و بنا بر نقل، اول شب در مسجد النبی حاضر می شدند و شب را در سجده و با نوای «عظم الذنب من عبدک فلیحسن العفو من عندک » صبح می کردند
در جای دیگر در مدینه در حالیکه همه مشغول تماشای خلیفه بودند و چون می خواست شرافت خود را بر حضرت نشان دهد با صدای بلند رو به قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: "السلام علیک یاابن عمی" در آن حال حضرت سریع عکس العمل نشان دادند و فرمودند: «السلام علیک یا ابا» یعنی اگر شرافت بر خاندان است ما اولی و برتر از شماییم، ما فرزندان رسول خداییم.

تدابیر متضاد اما حکیمانه
یکی از یاران امام کاظم علیه السلام در آن زمان "صفوان بن مهران جمّال" بود. حضرت روزی وی را احضار کرد. او هر سال در موسم حج، شترانش را در اختیار دربار هارون می گذاشت تا به حج بروند. هنگامی که صفوان خدمت امام کاظم علیه السلام رسید، فرمود: صفوان! یک عمل تو همه کارهای زیبایت را زیر سوال برده است؟ با تعجب پرسید: فدایت شوم مگر چه کرده ام؟ امام فرمود: کرایه دادن شترها به هارون برای مراسم حج، کار مناسبی نیست. عرض کرد: من برای سفر حج کرایه می دهم و خودم همراه آنان نیستم، بلکه عده ای از غلامان را می فرستم. امام فرمود: صفوان! دوست نداری ستمگران زنده بمانند تا اجاره شترهایت را بعد از حج پرداخت کنند؟ عرض کرد: البته که دوست دارم. حضرت فرمود: هر کس بقای هارون و هیئت حاکمه اش را دوست بدارد، از آنان است و هر کس از ایشان باشد به جهنم فرو می افتد.
این کلام های حضرت در بین اطرافیان نشان می دهد که عباسی ها ظالم هستند و من با این روش با اهل ظلم مبارزه می کنم. حتی در جایی که تعاون در گرو امر خیری همچون حج باشد.(3)
در مقابل، فردی مانند "علی بن یقطین" وجود دارد که در دستگاه عباسی می باشد. وی بارها خدمت حضرت کاظم علیه السلام اظهار گله از کار در حکومت می کرد و از ایشان اجازه می خواست که بیرون بیاید ولی حضرت، او را به صبر و تقوای الهی توصیه می کردند و اجازه خروج به او نمی دادند. و حتی برای ابقای او دستورات و توصیه هایی می کردند. در موردی هارون الرشید یک پارچه‌ی قیمتی به علی بن یقطین جایزه داد و او جامه را خدمت حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام فرستاد. حضرت پارچه را برگردانید و فرمود: «پارچه را معطر کن و در جای محفوظی از آن نگهداری نما.» سعایت‌کاران قضیه را به هارون اطلاع دادند. روزی هارون پرسید: کجاست جامه‌ای را که به تو جایزه دادم چرا نمی‌پوشی؟ علی بن یقطین گفت: چون هدیه شما بود آن را معطر کردم و در جای محفوظی نگهداری می‌کنم؛ و غلام خود را فرستاد تا پارچه را آورد. هارون قسم خورد که از آن پس حرف دیگران را درباره او نپذیرد.

دست گیری از ظاهر و باطن مردم
امام کاظم علیه السلام مردم را عیال خدا و بندگان خدا می دیدند و برای هدایت و سعادت آنها محزون و غمگین می شدند. اگر مشکل معیشتی آنها بود سعی در رفع آن می کردند. شیخ مفید می نویسد که شبانه به کمک نیازمندان می رفت و به آنها کمک می کرد در حالی که آنان او را نمی شناختند! (4)
در برخی اوقات محل رجوع اهل علم بودند که از دریای زلال معرفت خود آنان را سیراب می کردند. در برخورد با اهل لهو و لعب (البته با توجه به شرایط) با تندی برخورد نمی کردند. " بُشر حافی" همان کسی است که با جمله حضرت پابرهنه و دیوانه ی حضرت شد و خودی از او نماند و شهیر به حافی (پا برهنه) شد. با یک جمله آن هم به کنیز او هنگامی که زباله را می خواست بیرون بگذارد و از منزل مجلل او صدای لهو و لعب می آمد حضرت رو به کنیز گفتند: آیا مالک این خانه بنده است یا آزاد؟ در پاسخ گفت: آزاد. حضرت فرمودند: آزاد است که این چنین است و گرنه بنده اینطور نیست. زمانی که بُشر این را شنید پیشانی اش قبل از دفن به سنگ لحد خویش خورد و از خواب غفلت بیدار شد. (5)
هنر و تاکتیک این امام در مقابله با این افراد را می توان مشاهده کرد. مسیری که شما را در دل جبهه ی دشمن فعال می کند ولی او چیزی در فعالیت شما مشاهده نمی کند. این پیدای پنهان «تقیه» نام دارد. آرایشی نظامی که شیعه در طول تاریخ تا زمان ظهور موعود از آن بی نیاز نخواهد شد.


سر بر آستان دوست
تمام این روش ها و تاکتیک ها برای برافراشتن پرچم توحید و کلمه "لا اله الا الله" بر روی زمین است. و این محبت و علاقه پیرو میزان معرفت و شناخت ایشان از حضرت حق می باشد. ایشان این همه زحمت و مشقت را در راه دوست با ارزش نمی دیدند. و بنا بر نقل، اول شب در مسجد النبی حاضر می شدند و شب را در سجده و با نوای «عظم الذنب من عبدک فلیحسن العفو من عندک» (6) صبح می کردند.(7)
اگر مولای ما با این حد از بندگی این طور سر بر آستان محبوب می سایند پس ما هم به تاسی از ایشان در شب های ماه رجب که ماه استغفار و زدودن غبار گناه از دلمان است این ذکر را بگوییم و وجود خود را از کدورت ها و تاریکی ها منور کنیم. إن شاء الله.

پی نوشت:
1) نهج البلاغه،‌نامه 62.
2) عوالم العلوم ج 21 ص 241.
3) معجم رجال الحدیث ج 10 ص 241 : فَمَنْ أَحَبَّ بَقاءَهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَمَنْ کانَ مِنْهُمْ کانَ وَرَدَ النّار.
4) ارشاد ص 227 چاپ دار الکتب الاسلامیه.
5) تتمه المنتهی 231.
6) گناه بنده ات بزرگ شد، پس بخشودگی از نزد تو چه زیبا است .
7) اعلام الهدایة، ص 29-انوار البهیة، شیخ عباس قمی، ص 190.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 94/2/28 :: ساعت 8:37 صبح )
»» انعکاس عقاید محمد بن عبد الوهاب

 

 

عقاید عبدالوهاب را که از مرزهاى نجد فراتر رفته بود، پى‏گیرى مى‏کنیم و گفتیم اگرچه مسلک وهابیت در قرن دوازدهم توسط محمد بن عبدالوهاب پدیدار و منتشر گردید، ولى ریشه‏هاى اصلى آن به قرن چهارم به زمان بربهارى و ابن بطه و قرن هفتم و هشتم به زمان ابن تیمیه و شاگرد او ابن قیم جوزیه و نظائر آنها مى‏رسد. پس از پیدایش وهابیت‏بعضى از علما از اهالى غیر نجد نیز به آن مسلک گرویدند و آنچه این مسلک را در نظر آنها نیکو جلوه داد، این بود که این مسلک به ظاهر با بدعت‏ها که در آن زمان بیشتر رواج داشت، به مبارزه برخاسته بود.

یکى از معاصران محمد بن عبدالوهاب، «محمد بن اسماعیل صنعانى‏» (1099- 1182) امیر و مجتهد یمن بود، همین که از جریان قیام مذهبى نجدى‏ها آگاهى یافت از این ماجرا بسیار خوشحال شد و قصیده‏اى سرود که مطلع آن این است:

سلام على نجد و من حل فى نجد و ان کان تسلیمى على البعد لا یجدى

«سلام من بر نجد و ساکنانش باد، اگرچه این سلام من از دور بر من فائده ندارد» .

و در دنباله آن مى‏گوید:

اعادوا بها معنى سواع و مثله یغوث و ودا لیس ذلک من ودى و قد هتفوا عند الشدائد باسمها کما یهتف المضطر بالصمد الفرد و کم نحروا فى سوحها من غیره اهلت لغیرالله جهلا على عمد و کم طائف حول القبور مقبلا و یلتمس الارکان منهن بالایدى (1)

«آنان خاطره بت‏هاى سواع و ود را زنده کردند که ما را هیچ خوش‏آیند نیست. در شداید و مشکلات به آنها توسل مى‏جویند، چنانکه انسان به خداى یگانه و بى‏نیاز پناه مى‏برد، چه‏بسا در اماکن عمومى شتر ذبح مى‏کنند و ندانسته یا دانسته نام غیر خدا را مى‏آورند و چه‏بسا مردمى که اطراف قبرها را طواف مى‏کنند و با دستهاى خود ارکان آنها را لمس مى‏نمایند» .

و در همین موقع رساله‏اى به نام «تطهیرالاعتقاد عن ادران الالحاد» تالیف کرده بود ولى آنگاه که از حقیقت قضیه اطلاع پیدا کرد و دید که جریان امر خالى از غرض‏ورزى و توطئه‏چینى نیست، از کار خود به شدت پشیمان شد، اشعار دیگرى ساخت که مطلع آن چنین است:

رجعت عن القول الذى قلت فى نجد فقد صح لى عنه خلاف الذى عندى

«من از آنچه درباره نجد گفته بودم، برگشتم، چون خلاف آنچه پیش من بود، ثابت‏شد» .

مرحوم علامه امین مى‏نویسد: از همین محمد بن اسماعیل نقل شده که وى در شرح قصیده یادشده که به نام «محوالحوبه فى شرح ابیات التوبه‏» معروف است، گفته است: هنگامى که قصیده اول من به نجد رسید، چند سال بعد مرد عالمى به نام شیخ مربد بن احمد تمیمى در ماه صفر سال 1170 پیش من آمد و او بعضى از کتابهاى ابن تیمیه و ابن قیم را به خط خود فراهم آورده بود و سپس در ماه شوال همان سال به وطن خود باز گشت، او از شاگردان محمد بن عبدالوهاب بود که ما قصیده خود را به وى فرستاده بودیم. و پیش از او شیخ فاضل به نام عبدالرحمن نجدى نزد ما آمده بود و او از پسر عبدالوهاب مطالبى نقل کرده بود که براى ما بسیار عجیب و دردآور بود از قبیل قتل و غارت مسلمانان و آدم‏کشى و لو با خدعه و نیرنگ و به‏طور کلى تکفیر ملت مسلمان در تمام نقاط جهان از جمله فتاواى منقول از محمد بن عبدالوهاب بود.

ما در سخنان عبدالرحمن و در آنچه که وى از پسر عبدالوهاب نقل مى‏کرد، در تردید بودیم، تا آن که شیخ مربد مزبور دوباره پیش ما آمد، او مردى شریف و زیرکى بود و برخى از رساله‏هاى محمد بن عبدالوهاب را با خود همراه داشت که در آنها حکم کفر اهل ایمان و تجویز قتل و غارت مسلمانان نوشته شده بود، ما درباره نویسنده این رساله دقت کردیم و دیدیم که او مردى است که از شریعت اسلام اطلاع کمى دارد و آن هم سطحى است نه عمیق. و نزد استادى درس نخوانده که بتواند او را ارشاد و هدایت کرده به دانشهاى مفید و سودمند راهنمایش شود و در احکام و مسائل دین فقیه و دانا نماید. او را شخصى یافتیم که برخى از کتابهاى ابن تیمیه و ابن قیم را خوانده و بدون فکر و تامل از آنها تقلید کرده است، در صورتى که خود آنها تقلید را جایز نمى‏دانند.

مرحوم امین پس از نقل این داستان مى‏نویسد: از سخنان محمد بن اسماعیل صنعانى استفاده مى‏شود که او از مسلک هابیت‏برگشته است و شاید تاریخ بازگشت او پس از نوشتن رساله «تطهیر الاعتقاد» مى‏باشد زیرا خود این کتاب در گزافه‏گوئى و مغالطه دست کمى از کتابهاى محمد بن عبدالوهاب ندارد.

پس از پیدایش وهابیت‏برخى از کسانى که منتسب به علم هستند، از اهالى غیر نجد، به این مسلک گرایش پیدا کردند و آنچه این مسلک را در نظر برخى از برادران اهل سنت نیکو و زیبا جلوه داده، این است که این مسلک به ظاهر با بدعتها که در آن زمان در جوامع اسلامى بیشتر رواج داشته، به مخالفت و مبارزه برخاسته است ولى افراط و زیاده‏روى غالبا آفتى است که بیش از آن که اصلاح کند، افساد مى‏کند (2) .

نخستین کسى که بر رد محمد بن عبد الوهاب کتاب نوشت، برادرش بود.

همینکه محمد بن عبدالوهاب عقاید خود را آشکار ساخت و مردم را به پذیرفتن آنها فرا خواند، عده زیادى از علماى بزرگ اسلام با عقاید او به مخالفت پرداختند. نخستین کسى که به شدت با او به مخالفت‏برخاست، پدرش عبدالوهاب و سپس برادرش شیخ سلیمان بن عبدالوهاب بودند که هر دو از علماى حنبلى بودند.

شیخ سلیمان نخستین کسى بود که در رد عقاید برادرش کتابى تحت عنوان «الصواعق‏الالهیه فى الرد على‏الوهابیه‏» را تالیف نمود. او که از ترس جان خود از «درعیه‏» به مدینه فرار کرده بود، همین کتاب را نوشت و براى شیخ محمد فرستاد.

از مقدمه این رساله معلوم مى‏شود که میان آن دو مکاتبه و پیامهاى شفاهى در جریان بوده و شیخ سلیمان این رساله را در پاسخ نامه‏هاى او نوشته و فرستاده است وى در این رساله نوشته: آنچه از گفتار اهل علم آموخته‏ام براى تو مى‏نویسم خواه تو قبول بکنى یا نکنى؟ اگر قبول بکنى چه بهتر و خدا را شکر و اگر قبول نکنى باز خدا را شکر که من به وظیفه‏ام عمل کرده‏ام.

در آغاز رساله، خطاب به او مى‏گوید: بدان خداوند تبارک و تعالى حضرت محمد را با قرآن و دین حق به عالم فرستاد تا آن را بر همه ادیان غالب گرداند و بر او قرآن را نازل فرمود تا حقیقت هرچیز را روشن نماید و خداوند وعده خویش را عملى ساخت و دینش را بر تمام ادیان غالب گردانید.

بعد با استناد به آیات و روایات ثابت مى‏کند که امت پیامبر، بهترین امتها هستند و این امر امت تا قیام قیامت ثابت و مستقیم مى‏باشد و پیروى اثر این امت را بر هر فردى واجب گردانیده، آنجا که فرموده: «...و یتبع غیر سبیل المؤمنین نوله ما تولى و نصله جهنم و سائت مصیرا» (3) . «هرکس از راهى جز راه مؤمنان پیروى کند ما او را به همان راه که مى‏رود، مى‏بریم و به دوزخ داخل مى‏کنیم و جایگاه بدى دارد» .

بدین ترتیب اجماع امت را حجت قاطع قرار داده که بر احدى جایز نیست از آن خارج شود.

سپس به جهالت و نادانى محمد بن عبدالوهاب اشاره کرده، مى‏نویسد:

«به موجب آنچه از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله رسیده، آدم جاهل نباید استبداد راى داشته باشد، بلکه بر او واجب است آنچه نمى‏داند از اهل علم سؤال کند، چنانکه خداى تعالى فرموده: «فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون‏» «اگر نمى‏دانید از اهل علم بپرسید» و در روایتى پیامبر فرمود: «هل لا اذا لم یعلموا سئلوا فانما دواء العین السؤال‏» «چرا سؤال نمى‏کنید وقتى که نمى‏دانید زیرا داروى ناتوانى و نادانى سؤال است‏» بالاخره وظیفه جاهل و نادان سؤال کردن است و این اجماعى است.

ابوبکر هروى گفته: تمام علما اجماع دارند بر این که جایز نیست کسى ادعاى امامت و پیشوائى بکند مگر این که جامع این اوصاف باشد، سپس شیخ سلیمان اوصافى را که براى امام و پیشوا لازم است، از زبان هروى نقل کرده، و سخن وى را چنین ادامه داده است:

اگر این اوصاف در کسى جمع شد، در این صورت جایز است آن شخص امام و پیشوا باشد و بر دیگران نیز جایز است از او تقلید نمایند و اگر کسى جامع این اوصاف نباشد، یا فاقد یکى از آنها باشد، ناقص است و نمى‏تواند امام و پیشوا باشد و مردم از او تقلید نمایند وقتى که این شرائط براى صحت اجتهاد و امامت ثابت‏باشد، باید کسى که واجد این اوصاف نیست، از کسى که جامع این اوصاف است، تقلید نماید. به‏طور کلى مردم از لحاظ دین دو قسم هستند: مجتهد یامقلد.

سپس در تایید این سخن، به کلام «ابن قیم‏» استناد کرده و گفته است: ابن قیم در کتاب «اعلام الموقعین‏» نوشته است: «مادامى که شرایط اجتهاد از جمیع علوم در کسى جمع نباشد، جایز نیست از قرآن و سنت‏حکم اخذ کند. احمد بن المنادى گفت: مردى از احمد بن حنبل پرسید اگر کسى صد هزار حدیث‏حفظ کند آیا او فقیه مى‏شود؟ گفت: نه. گفت: اگر دویست هزار حدیث چطور؟ گفت: نه. گفت: سیصد هزار چطور؟ گفت: نه. گفت: چهار صد هزار چطور؟ گفت: آرى ابوالحسن مى‏گوید از جدم‏سؤال کردم احمد چقدر حدیث‏حفظ داشت، گفت: ششصدهزار.

شیخ سلیمان بن عبدالوهاب پس از ذکر این مقدمه، مى‏گوید: من این مقدمه را براى این ذکر کردم تا قاعده‏اى باشد در آنچه بعدا ذکر مى‏کنیم.

بالاخره شیخ سلیمان پس از آن که در این مقدمه به شرائط سخت و سنگین اجتهاد اشاره مى‏کند و ثابت مى‏نماید که ادعاى اجتهاد کار آسانى نیست و کار هر کس نمى‏باشد و او که بیش از هر کس از معلومات برادرش آگاه است، به او مى‏فهماند که معلوماتش در آن حد نیست که ادعاى اجتهاد نماید و مثل یک مجتهد مسلم فتوا بدهد سپس برادرش را به جهالت و گمراهى متصف ساخته مى‏نویسد: «فان الیوم ابتلى الناس بمن ینتسب الى الکتاب و السنه و یستنبط من علومهما و لا یبالى من خالفه و اذا طلبت منه ان یعرض کلامه على اهل العلم لم یفعل بل یوجب على الناس الاخذ بقوله و من خالفه فهو عنده کافر هذا و هو لم یکن فیه خصله واحده من خصال اهل الاجتهاد و لا والله عشر واحده و مع هذا خراج کلامه على کثیر من الجهال فانا لله و انا الیه راجعون‏» (4) .

«امروز مردم گرفتار کسى (برادرش محمد بن عبدالوهاب) شده‏اند که خود را در علوم قرآن و حدیث وارد مى‏داند و از مخالفان خود هیچ باکى ندارد و اگر از او خواسته شود سخن خود را به اهل علم عرضه کند، هرگز این کار را نمى‏کند، بلکه مردم را ملزم مى‏سازد که قول وى را بپذیرند و هرکس با او مخالفت کند، پیش وى کافر شمرده مى‏شود. این شخص درحالى که حتى یکى از شرایط و اوصاف اهل اجتهاد در او نیست نه به خدا قسم حتى یک دهم آن شرایط در او نیست‏با وجود این سخنان، او براى بسیارى از مردم جاهل پسندیده آمده است اینجاست که باید گفت: «انا لله و انا الیه راجعون‏» .

و با این که تمام ملت مسلمان یکصدا بر ضد او هم‏آواز شده‏اند، به صداى آنها توجه نمى‏شود و همه را کافر و نادان مى‏کنند. خدایا این مرد گمراه را هدایت کن و به راه راست‏برگردان‏» .

کتاب پرمغز و پرمطلب «الصواعق‏الالهیه‏» شیخ سلیمان بن عبدالوهاب در رد عقاید محمد بن عبدالوهاب و مسلک وهابیت از بهترین و محکمترین کتابهاست و اینک چند قسمت دیگر از این کتاب را در اینجا مى‏آوریم:

1- «فان اهل العلم ذکروا فى کل مذهب من مذاهب الاقوال و الافعال التى یکون بهاالمسلم مرتدا و لم یقولوا من نذر لغیرالله فهو مرتد...» .

«علماى هر مذهب، اقوال و افعالى را که موجب مرتد شدن مسلمانى مى‏شود، ذکر کرده‏اند ولى نگفته‏اند که هرکس براى غیر خدا نذرى بکند، یا از غیر خدا حاجت‏بخواهد، مرتد مى‏شود و همچنین هیچ‏کدام به مرتد بودن کسى که براى غیر خدا ذبح کند، یا قبرى را لمس نماید و از خاک آن بردارد، حکم نکرده است آنچنانکه شما مى‏گوئید. اگر در این باره حرفى دارید، بگویید. زیرا کتمان علم جایز نیست، لیکن شما به گمان خود عمل کرده و از اجماع مسلمانان جدا شده‏اید و با این سخن خود که هرکس این اعمال را (نذر، ذبح و لمس قبر و...) انجام دهد کافر است، و هرکه مرتکبین آن اعمال را کافر نداند، او هم کافر است، بدین ترتیب همه امت محمد صلى الله علیه وآله را کافر دانسته‏اید. درحالى که همه مردم مى‏دانند که بیشتر از هفتصد سال است که این اعمال (نذر، ذبح و زیارت و...) همه مناطق اسلام را پر کرده و اهل علم اگرچه خود، این کارها را انجام ندهند، مرتکبین آنها را تکفیر نکرده و احکام مرتد بر آنان جارى نساخته‏اند، بلکه احکام مسلمین را بر آنها جارى نموده‏اند. به خلاف گفته شما که شهرهاى مسلمین را بلاد کفر مرتدین مى‏نامید، حتى حرمین شریفین را دارالکفر قرار داده‏اید، درحالى که در احادیث صحیح از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله تصریح شده است که این دو شهر همواره دو شهر اسلامى هستند و بت در آن دو شهر پرستیده نمى‏شود و حتى دجال که در آخرالزمان همه شهرها را زیرپا مى‏گذارد، ولى داخل مکه و مدینه نمى‏شود. ولى همه این شهرها در نظر شما بلاد حرب است و اهل آنها کافرند زیرا به قول شما بت‏ها را پرستیده‏اند و به عقیده شما همه آنها مشرک و از ملت اسلام خارج هستند. فانا لله و انا الیه راجعون‏» (5) .

2- «ان هذه الامور حدثت من قبل زمن الامام احمد فى زمان ائمه‏الاسلام و انکرها من انکرها منهم و لا زالت‏حتى ملات بلادالاسلام کلها و فعلت هذه الافاعیل کلها التى تکفرون بها و لم یرو عن احد من ائمه‏المسلمین انهم کفروا بذلک...» .

«این امور (امورى که وهابیها موجب شرک و کفر مى‏دانند) قبل از احمد بن حنبل و در زمان ائمه اسلام، به وجود آمده بود. جمعى هم آنها را انکار کردند ولى از هیچکدام از ائمه اسلام شنیده و روایت نشده است که مرتکبین این اعمال را کافر یا مرتد دانسته و دستور با آنان را داده باشند، یا این که شهرهاى مسلمانان را همانگونه که شما مى‏گویید، بلاد شرک یا دارالکفر نامیده باشند، و نیز در این مدت هشتصد سال که از زمان ائمه مى‏گذرد، از هیچ عالمى روایت نشده است که این امور را کفر دانسته باشد، بلکه هیچ عاقلى چنین گمان نمى‏کند. به خدا قسم لازمه گفتار شما این است که تمام امت اسلامى و علما و امراى آنها بعد از زمان احمد بن حنبل تا کنون کافر و مرتد مى‏باشند. انا لله و انا الیه راجعون‏» .

شیخ سلیمان در اینجا با حالت تاثر و اندوه مى‏گوید: «واغوثاه الى‏الله واغوثاه‏» از این سخن شما که مى‏گویید: قبل از شما، هیچ‏کس دین اسلام رانشناخته است (6) .

3- «و معلوم عندالخاص والعام لمن له معرفه بالاخبار ان هذه الامور التى تکفرون بها ملات بلادالمسلمین من اکثر من سبع مائه عام...» .

«بر خواص و عوام و هرکس که با اخبار آشنائى دارد، معلوم است این امورى که شما به سبب آنها، مردم بلاد مسلمین را متجاوز از هفتصد سال قبل تا به امروز (زمان تالیف کتاب الصواعق) کافر مى‏پندارید، اگر آن امور بدانگونه که شما مى‏پندارید بت‏پرستى بزرگ باشد. پس اهل آن شهرها کافرند و آن‏طورى که شما مى‏گویید هرکه آنها را کافر نداند، خود او کافر است درحالى که واضح است که علما و امرا آنان را کافر ندانسته‏اند و احکام مرتد را بر آنان جارى نساخته‏اند» .

با اینکه همه این امور در غالب بلاد اسلام به‏طور آشکار جریان دارد و عده زیادى از این راهها امرار معاش مى‏کنند و از تمام شهر به اماکن مقدسه سفر مى‏کنند. با وجود این شما به ما بگوئید که آیا حتى یک نفر از اهل علم یا اهل شمشیر را مى‏توانید به ما نشان بدهید که مانند گفته‏هاى شما سخنى برزبان آورده باشند. همه علما حکم اسلام را بر آنان جارى ساخته‏اند پس اگر مرتکبین این اعمال، به زعم شما، کافر و بت‏پرست‏باشند و علما و امرا بر آنها حکم اسلام کرده باشند، لازمه این عمل شما کفر تمام علما و امراست زیرا هرکس اهل شرک را کافر نداند خود او کافر خواهد بود و در این صورت از امت‏حضرت محمد صلى الله علیه وآله محسوب نمى‏شوند و این با حدیث نبوى منافات دارد (7) .

4- شیخ سلیمان که اساس کتاب خود را بر رد سخن برادرش مبنى بر تکفیر عموم مسلمانان (غیر از اتباع خود) قرار داده، در پایان 52 حدیث از صحاح سته و سایر کتب معتبر اهل تسنن در رد وى نقل کرده است و به موجب همین روایات ملاک مسلمان بودن، بر زبان جارى ساختن شهادتین و انجام ضروریات دین مى‏باشد (8) .

شیخ سلیمان ظاهرا کتاب دیگرى هم موسوم به «فصل الخطاب فى الرد على محمد بن عبدالوهاب‏» در رد عقاید برادرش نوشته است که فعلا از آن خبرى نیست.

«عباس محمود عقاد» نویسنده نامى مصر مى‏نویسد:

«بزرگترین مخالفان شیخ محمد، برادرش شیخ سلیمان صاحب کتاب «الصواعق‏الالهیه‏» است. عقاد همچنین گفته است که شیخ سلیمان برادر شیخ محمد که از بزرگترین مخالفان او بود، در ضمن این که سخنان برادرش را به شدت رد مى‏کند، مى‏گوید: امورى که وهابیان آن را موجب شرک و کفر مى‏دانند، و آن را بهانه مباح شدن مال و جان مسلمانان مى‏پندارند، در زمان ائمه اسلام به وجود آمده بود، ولى هیچیک ازائمه اسلام شنیده و روایت نشده است که مرتکبین این اعمال را کافر یا مرتد دانسته و دستور جهاد با آنان را داده باشند و یا این که بلاد مسلمانان را به همانگونه که شما مى‏گویید، بلاد شرک و دارالکفر نامیده باشند (9) .

خلاصه وقتى محمد بن عبدالوهاب عقاید خود را آشکار ساخت و مسلک وهابیت را بنیاد نهاد، علماى معاصر وى از این مسلک احساس خطر کردند و در رد او کتابها و رساله‏ها نوشتند و گفتیم اولین کتاب را در رد او برادرش شیخ سلیمان نوشت. البته پدرش شیخ عبدالوهاب نیز از مخالفان سرسخت فرزند خود محمد بود و او را بر انحرافش از آئین اسلام سخت نکوهش مى‏کرد ولى ظاهرا او کتابى در این زمینه ننوشته است.

 

پی نوشت‌ها:

 

1) تطهیر الاعتقاد، به نقل کشف الارتیاب، ص 15.

2) بنا به نقل کشف الارتیاب، ص 15 ، 16 و ترجمه فارسى ، ص 9 و 10.

3) سوره نساء: آیه 115.

4) الصواعق الالهیه، ص 4.

5) همان کتاب، ص 7.

6) همان کتاب، ص 38.

7) منظور حدیثى است در صحیح مسلم از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله روایت‏شده است که : «ان الله زوى لى الارض فرایت مشارقها و مغاربها و ان امتى لیبلغ ملکها ما زوى لى منها...»

8) الصواعق از ص 55 تا 63.

9) الاسلام فى القرن العشرین: ص 7- 136



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/2/22 :: ساعت 8:17 صبح )
»» هُدى‏ (هدایت کننده)

 

«الم* ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ» .

«الم* در [وحى بودن و حقّانیّت‏] این کتابِ [با عظمت‏] هیچ شکى نیست؛ سراسرش براى پرهیزکارانْ هدایت است».

«فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرى‏ لِلْمُؤْمِنِینَ».

«زیرا او قرآن را به فرمان خدا بر قلب تو نازل کرده است، در حالى که تصدیق کننده کتاب‏هاى پیش از خود و هدایت وبشارت براى مؤمنان است».

«شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ..» .

«ماه رمضان که قرآن در آن نازل شده، راهنماى مردم است..».

«هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ» .

«این [قرآن‏] براى مردم، بیانگر [حوادث و واقعیات‏] و براى پرهیزکاران سراسر هدایت و اندرز است».

«تِلْکَ آیاتُ الْقُرْآنِ وَ کِتابٍ مُبِینٍ* هُدىً وَ بُشْرى‏ لِلْمُؤْمِنِینَ».

«این آیات [باعظمت‏] قرآن و کتابى روشنگر است،* [که سراسر] هدایت‏ کننده [انسان‏ها] و براى مؤمنان مژده ‏دهنده است»..



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/2/22 :: ساعت 8:16 صبح )
»» عمل صالح‏

 

 

 

ابوالفتوح رازى در توضیح عمل صالح به آیات و روایاتى که در ذیل میآید استناد کرده است‏ «1»، از بعضى از صحابه روایت کردهاند که مراد از عمل صالح عملى است که براساس نیت پاک و خالص براى خدا انجام گیرد، آن که عملى که از روى نفاق و براى خدا انجام پذیرد صالح نیست.

از مولاى متقیان امیرمؤمنان روایت شده که مراد از عمل صالح نمازهاى واجب پنچ گانه است چنان که در قرآن مجید آمده:

وَ أَقامُوا الصَّلاةَ إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ: «2»

و آنان که نماز را اقامه کردهاند داراى پاداشاند زیرا ما پاداش اصلاحگران را ضایع و تباه نمیکنیم.

عبدالله بن عباس گفته عمل صالح آن است که فقط بین خدا و عبد باشد به صورتى که ریا درآن راه نداشته باشد.

معاذبن جبل گفته عمل صالح آن است که چهار حقیقت آن را فراگرفته باشد: معرفت، نیت، صبر، اخلاص.

بیتردید عمل صالح از مصادیق این حقایق نقل شده است، که صحابه در طول معاشرت با پیامبر، در مناسبتهاى مختلف از رسول خدا شنیده اند.

آرى اگر عمل براساس وحى، و فرهنگ پاک پیامبر و اهل بیت صورت گیرد، وبر نیت پاک و خالص استوار گردد، و انجام دهندهاش مؤمن به خدا و قیامت و فرشتگان و قرآن وپیامبر و امامان باشد، در روز محشر به صورت بهشت عنبرسرشت رخ مینماید و صاحب عمل براى ابد درآن جایگاه ملکوتى و منزل عرشى خواهد بود، واگر براى خودنمائى و تظاهر و ریا صورت گیرد هیمه و هیزم جهنم و آتش دوزخ خواهد شد، به خواست حق در ضمن آیات مربوط به اخلاص در رابطه با اخلاص بحث مفصل و مشروحى خواهد آمد.

شنیدم که نابالغى رزوه داشت‏

به صد محنت آورد روزى به چاشت پدر دیده بوسید و مادرسرش جفشاندند بادام وزر برسرش چو بروى گزر کرد یک نیمه روز ججفتاد اندر او زآتش معده سوز جبه دل گفته اگر لقمه چندى خورم ججچه داند پدر غیب یا مادرم چو روى پسر درپدر بود و قوم نهان خورد و پیدا به سربود صوم جج که داند چو در بند حق نیستى جاگر بیوضو در نماز ایستى پس این پیرازآن طفل نادان تر است ججکه از بهر مردم به طاعت دراست کلید در دوزخ است آن نماز که در چشم مردم گزارى دراز اگر جز به حق میرود جاده است در آتش فشانند سجاده است ج‏ فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ (4) الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ (5) الَّذِینَ هُمْ یُراؤُنَ ... «3»

پس واى [یا چاهى در دوزخ‏] بر نمازگزاران باد، آنان که از نمازشان غافل و نسبت به آن سهل انگارند، همانان که همواره در عبادتشان ریا میکنند و نماز را براى جلب نظر دیگران به جاى میآورند.

نتیجه این که تنها عمل و کار و کوشش و جهادى که در دنیا و آخرت مورد پذیرش حق واقع میشود و ثمره و محصول میدهد عمل صالح است.

 

ثمره اخلاص درعمل‏

جابرجعفى که از چهرههاى برجسته شیعه و از راویان ثقه و مورد اعتماد معصوم و فقیهان مکتب اهل بیت و داراى منزلتى عظیم و مرتبتى بزرگ است از پیامبراسلام روایت میکند که آن حضرت فرمود: در روزگار گذشته سه نفر باهم از شهر بیرون شده به سیاحت و گردش رفتند. وارد غارى گشته و در آنجا مشغول عبادت شدند که ناگهان سنگى بزرگ از بالاى کوه غلطید و راه بیرون شدن از غار را بست.

به یکدیگر گفتند: هیچ برنامه‏اى ما را از این گرفتارى نجات نمیدهد مگر این که از در صدق و راستى با خدا درآئیم و هرکه هرعملى را براساس اخلاص براى خدا انجام داده بگوید و از حضرت او درخواست نماید تا از این گرفتارى نجاتمان دهد.

یکى گفت خدایا تو آگاهى که من به زنى دل بسته و عاشق و دل داده او بودم و در راه جذب وى ثروت فراوانى هزینه کردم یا دلش را به دست آورده، و با مراد خویش یک دلش نمودم، چون زمینه کام گرفتن از او فراهم شد یاد تو کردم و به حضرت تو و این که ناظر و حاضر من هستى توجه نمودم و از او دست برداشته او را رها ساختم، اکنون این سنگ را به پاداش آن کارى که خالصانه براى تو ترک کردم از سر راه ما بردار! بخشى از سنگ به طرفى رفت به صورتى که شکاف غار آشکار شد.

دیگرى گفت: خدایا تو عالم و دانائى که من چند کارگر را جهت زراعت اجیر کردم که پس از پایان کار به هریک نصف درهم مزد دهم، چون کار تمام شد و هریک مزدشان را دریافت داشتند و رفتند یکى از آنان گفت: من به اندازه دونفر زحمت کشیدم هرگز به نصف درهم راضى نخواهم شد، باید مزدم را یک درهم کامل بدهى، این بگفت و نصف درهم را از من اخذ نکرده رفت، من آن نصف درهمى که از او نزدم باقى مانده بود در کار زراعت انداختم و مدتها بهره بردارى کردم تا سرمایه قابل توجهى شد! روزى صاحب نصف درهم آمد و از من مالش را خواست نمود، هجده هزار برابر به او دادم، خدایا اگر میدانى این کار را فقط براى خوشنودى و رضاى تو و برپایه اخلاص انجام دادم این سنگ را از سر راه ما بردار، در آن هنگام سنگ تکانى خورد که توانستند یکدیگر را مشاهده کنند.

آخرین نفر گفت: پروردگارا تو میدانى که پدر و مادر پیروکهنسال داشتم و همواره آنان را مورد احترام قرار میدادم شبى ظرفى شیر براى هردو آوردم، وقتى وارد خانه شدم دیدم هر دوخواب اند، ترسیدم اگر ظرف را زمین بگذارم بریزد، و اگر از خواب راحت بیدارشان کنم ناراحت شوند و راضى نباشند، خدایا تو آگاهى که آنقدر ایستادم تا بیدار شده و آن شیر را آشامیدند، اگر این عمل را براى رضاى تو و با تکیه بر اخلاص انجام دادم این سنگ را از سر راه ما بردار تا از گرفتارى نجات یابیم، سنگ به صورتى کنار رفت که راه بیرون آمدن از غار براى آنان باز شد «4»، سپس پیامبر فرمود:

«من صدق الله نجى:»

هرکه با خدا از در راستى و درستى درآید نجات مییابد.

 

اخلاص زمینه قبول عمل‏

روضات الجنات خوانسارى که در چند مجلد در شرح زندگى بزرگان و علما و دانشمندان و حکما و فلاسفه و اهل عرفان تدوین یافته از خاتون آبادى مؤلف کتاب حدایق المقربین نقل میکند که: چند تن از علماى بزرگ شیعه چون حمدانى قزوینى و عبدالجباربن عبدالله مقرى و حسب بن بابویه در شهر بغداد درباره کتاب نهایه شیخ طوسى و تربیب و ابواب و فصولش سخنانى به میان آوردند و هریک به بیانى برشیخ بزرگوار اعتراض وارد ساختند و بالاتفاق رأى دادند که خالى از عیب نیست.

همه باهم براى زیارت مرقدمطهر امیرالمؤمنین على (ع) عازم نجف نجف شدند درحالى که این جریان در زمان حیات شیخ بود.

با یکدیگر قرار گذاردند سه روز روزه بگیرند و غسل کنند و در زیارت شب جمعه از مولا بخواهند که مسئله کتاب نهایه را براى آنان روشن کند.

اعمال لازم را انجام دادند، شب معین حضرت را درعالم رؤیا دیدند که فرمود: در فقه اهل بیت کتابى که شایسته اعتماد باشد و به مسائلش بتوان رجوع کرد مانند نهایه شیخ همان کتابى که دربارهاش اختلاف دارید تألیف نشده، و علّت این ارزش آن است که شیخ آن را براى رضاى خدا و با اخلاص نوشته، درباره موضوعات کتاب شک نکنید، به مسائلش عمل نمائید و برابر آن فتوا دهید، نهایه شیخ به واسطه ترتیب و تفصیلى که دارد شما را از سایر کتابها بینیاز میدارد.

همین که از خواب برخاستند هریک گفتند: درباره نهایه خوابى دیده ایم، قرار براین شد که هرکدام به طور جداگانه خواب خود را مشروحاً بنویسند آنگاه با یکدیگر مطابقت دهند تا روشن شود در خوابها اختلافى وجود دارد یا نه، پس‏ از نوشتن و مطابقه کردن معلوم شد کمترین اختلافى در خوابهاى دیده شده نیست، همه براى عرض تبریک و تهنیت خدمت شیخ رسیدند، همین که چشم شیخ طوسى به آنان افتاد فرمود: آنچه را من درباره نهایه گفتم نپذیرفتید تا از زبان امیرالمؤمنین (ع) در خواب شنیدید. «5»

 

ازواج مطهره‏

لغت زوج شامل مرد و زن است، در بهشت براى اهل ایمان که داراى عمل صالحاند همسرانى پاکیزه است براى مردان همسرانى طیب و پاک و براى زنان نیز همسرانى مطهّر و پاکیزه، پاک و پاکیزه از نظر جسم و روح و جان و بدن، پاک و پاکیزه از نظر اخلاق و رفتار و منش و کردار، پاک و پاکیزه ازنظر گناه و معصیت.

از پیامبراسلام (علیهما السلام) روایت شده است که این همسران با صدائى خوش و آوائى دلنشین میگویند:

«نحن خیرات الحسان خلقنا لازواج کرام، نحن الخالدات فلانموت ابدا، ونحن الناعمات فلابنؤس ابدا و نحن الراضیات فلانسخط ابداً:» «6»

ما همسران با خیرو جمال و زیباچهره گانیم که براى شوهرانى کریم آفریده شده ایم، پایندگانیم و هرگز نمیمیریم، به نعمت پرورش یافتگانیم که به سختى و رنج نرسیم، و خوشنودانیم که خشمگین نگردیم.

در بهشت براى اهل بهشت دغدغه از دست رفتن بهشت و نعمتهایش وجود ندارد، و به این خاطر اهل بهشت نسبت به دوام و ثبات نعمتها قلبى مطمئن و دلى آرام دارند، و براى آنان یقینى است که فضاى بهشت و ویژگى نعمتهایش با فضاى دنیا و عناصرش تفاوت دارد، نعمت دنیا همراه زوال و فناست و نعمت بهشت بافتش بافت دوام و بقاست، و براین اساس است که توجه به خلود بهشت و نعمتهایش‏ وَ هُمْ فِیها خالِدُونَ‏ براى آنان زمینه آرامش و آسایش فکر است.

در روایتى است که اهل بهشت را ندا دهند:

«تصحون فلاتمرضون ابداً، تشبعون فلاتجوعون ابداً، تشبون فلاتهرمون ابدا، وتحیون فلاتموتون ابدا:» «7»

تندرست باشید که هرگز بیمار نشوید، سیرباشید که هرگز رنج گرسنگى نچشید، جوان باشید که هرگز مبتلا به درد پیرى نشوید، زنده باشید که هرگز به کام مرگ در نیفتید.

مفسر بزرگ شیعه ابوالفتوح رازى در ذیل این آیه میگوید:

حضرت حق جل جلاله انواع منافع و لذات را در این آیه در سه بخش بیان فرموده و جامع و کامل اعلام نموده است:

از باغها و بستانها و رودها اسم برده تا لذت منظر را بنمایاند، و به رزق بهشتى اشاره کرده تا زمینه لذت خوراکیها را نشان دهد، و ازواج مطهره فرموده تا کمال لذت جنسى را بیان نماید و خالدون را ذکر کرده تا ذائقه انسان مؤمن به خوف انقطاع از بهشت مکدر نگردد، این حقایق در همین دنیا براى اهل قرآن، آنان که به‏ آن یقین دارند و آیاتش را با قلب و جان تصدیق کردهاند قابل لمس و مورد درک است، چنان که از حضرت باقرالعلوم امام پنجم (ع) روایت شده است:

«مامنکم من احد الا وقدعاین الجنة ومافیها وعاین النار وما فیها ان کنتم تصدقون بالکتاب:» «8»

هرکس از شما بهشت و آنچه را که درآن است، و دوزخ و آنچه را درآن است آشکارا دیده است، اگر قرآن را تصدیق کرده باشید.

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- تفسیرابوالفتوح، ج 1، ص 108.

(2)- اعراف، آیه 170.

(3)- ماعون، آیات 6- 4.

(4)- بحار،

(5)- روضات الجنات، شرح حال شیخ طوسى، ج ص.

(6)- ابوالفتوح، ج 1، ص 110.

(7)- ابوالفتوح، ج 1، ص 111.

(8)- کافى، ج 2، ص 457؛ مرآة العقول، ج 2، ص 426



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/2/22 :: ساعت 8:14 صبح )
»» کند و کاوی در ابعاد عشق2

 

 

 9ـ عشق مجازی

 

پیروان عرفان عاشقانه و عشق حقیقی، از آنجا که جهان هستی و از جمله انسان را مظهر، آیات و نشان حضرت حق می دانند، عشق به مظاهر و مجالی خداوند سبحان را «عشق مجازی» و در طول عشق به ذات پروردگار ـ که عشق حقیقی است ـ می دانند:

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست

عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست(75)

عشق مجازی همچون طریق، نردبان، پل و مسیر ورودی به عالم عشق حقیقی است. در واقع از آنجا که تمام عوالم هستی و موجودات آن، هستی مطلق و مطلق هستی یعنی، حضرت حق، را نشان می دهند، امور مجازی به شمار می روند، به همین جهت عشق به آیات الهی، عشق مجازی قلمداد می شود. اما باید توجه داشت که فرق است میان معشوقی که همه عالم از اوست و معشوقی که همه عالم، اوست.

در این گونه عشق ما به معشوق از آن جهت عشق می ورزیم که او نمود و آیت و نشان معشوق حقیقی، اصیل و اصلی است. عشق مجازی بر این اساس، ریشه در عشق حقیقی دارد؛ یعنی به دلیل آنکه عشق ما متمرکز بر معشوق راستین است، به هر آنچه که از اوست و بوی او را می دهد و آیت اوست نیز عشق می ورزیم. ولی در عین حال باید توجه کنیم که عشق مجازی، عشق به «نمود» است، نه عشق به «بود»؛ از این رو، توقف و ماندگاری در عشق مجازی هر چند بهتر از فقدان عشق است، ولی نتایج عشق حقیقی و راستین را ندارد:

عاشقی گر زین سر و گر زآن سر است

عاقبت ما را بدان سر رهبرست

گفت معشوقم: تو بودستی نه آن

لیک کار از کار خیزد در جهان

عاشق آن وهم اگر صادق بود

آن مجازش تا حقیقت می رود(76)

در روایت آمده است نوجوانی، که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، به پیامبر(ص) سلام کرد و از خوشحالی دیدن ایشان، چهره اش گشاده گشت و لبخند زد. حضرت به او فرمود: ای جوان! مرا دوست داری؟ گفت: ای رسول خدا! به خدا قسم آری. فرمود: همچون چشمانت؟ گفت: بیشتر؛ فرمود: همچون پدرت؟ گفت: بیشتر. فرمود: همچون مادرت؟ گفت: بیشتر. فرمود: همچون خودت؟ گفت: ای رسول خدا! به خدا قسم بیشتر. فرمود: همچون پروردگارت؟ گفت: خدا را، خدا را؛ ای رسول خدا! که این مقام نه برای تو است و نه دیگری. در حقیقت تو را برای دوستی خدا دوست می دارم.

در این هنگام رسول خدا(ص) به همراهان خویش روی کرد و فرمود: «این گونه باشید؛ خدا را به سبب احسان و نیکی اش به شما دوست بدارید و مرا برای دوستی خدا دوست بدارید.»(77)

در حسن رخ خوبان، پیدا همه او دیدم

در چشم نکورویان، زیبا همه او دیدم

در دیده هر عاشق، او بود همه لایق

ورنه ز نظر وامق، عذرا همه او دیدم

دیدم همه پیش و پس جز دوست ندیدم کس

او بود همه او بس، تنها همه او دیدم(78)

گاه از عشق مجازی به «عشق اصغر» یاد می کنند که همان عشق به انسان است؛ زیرا مجموعه ای از لطایف عالم و آیینه ای از صفات حق و راهنمای قلوب و معرفت باری تعالی می باشد.

گاه از آن به «عشق اوسط» نیز نام می برند که همان اشتیاق و محبت نسبت به همه اجزای عالم است؛ از آن رو که مظاهر صفات الهی می باشد، یا عشق به عالمانی است که ناظر به حقایق موجوداتند و در آفرینش آسمانها و زمین به تفکر می پردازند.(79)

و گاه بر آن «عشق نفسانی یا عفیف» نیز اطلاق می کنند که همان عشق و محبت به صفات روحی و ملکات اخلاقی انسانهاست.(80)

 

10ـ عشق کاذب

 

عشق کاذب که اطلاق عشق بر آن، دروغ و خیانت به محتوا، گستره و عمق این واژه پاک است ـ عشقی است که منشأش امر جنسی و شهوانی است. در این عشق، عاشق توجه اش معطوف به صورت ظاهری معشوق و رنگ و روی اوست. این نوع عشق ـ که به جفا، نام عشق بر او نهاده اند ـ موجب تسلط نفس اماره و تقویت آن و حکومت شهوت بر قوه عاقله و در نتیجه خاموش شدن نور عقل می شود.(81)

عشقهایی کز پی رنگی بود

عشق نبود عاقبت ننگی بود

عاشقان از درد زان نالیده اند

که نظر تا جایگه مالیده اند(82)

حقیقت عشق مجازی جز طغیان شهوت نیست، عشقی که از مبادی جنسی و حیوانی سرچشمه می گیرد، به همان جا هم خاتمه می یابد و افزایش و کاهش آن بیشتر به فعالیتهای فیزیولوژیکی دستگاه تناسلی بستگی دارد که قهرا در سنین جوانی بیشتر بروز می کند و با پا گذاشتن به سن، از یک طرف، و اشباع آن از سوی دیگر، کاهش می یابد و منتفی می شود. این گونه عشقها به سرعت می آید و به سرعت می رود و قابل اعتماد و توصیه نبوده بلکه خطرناک و فضیلت کش است. انسان آن گاه که تحت تأثیر شهوات و امور حیوانی خویش است خود را می پرستد و شخص مورد علاقه را برای خود می خواهد و در این اندیشه است که چگونه از وصال او بهره مند شود و حداکثر تمتع را از او ببرد، بدیهی است که چنین عشقی نمی تواند مکمل و مربی روح انسان باشد و آن را تهذیب نماید و در هندسه مبانی عشق از منظر دین جایگاهی ندارد.(83)

این نوع عشق، منشأ خشونت، وحشی گری و جنایت است. عشق مجازی، عشقی زبون کننده و ناپایدار است و همان عشقی است که وصالش مدفنش به شمار می آید. حکیم عشق، صدرای شیرازی در این باب سخن نغزی دارد:

«کسانی که شیئی از اشیاء دنیوی را دوست دارند و فقط به ظاهر آن دل خوش کرده اند، وقتی به وصال محبوب رسیدند، پس از مدت اندکی همان محبوب، برای آنها وبال شده، موجب زحمتشان می گردد؛ از این رو، حلاوتی را که در حالت حبّ داشتند از دست می دهند.»(84)

عشق، آینه بلند نور است

شهوت ز حساب عشق برون است(85)

بر همین اساس است که امام صادق(ع) می فرماید:

«من وضع حبّه فی غیر موضعه فقد تعرض للقطیعة(86)؛ هر کس محبتش را در غیر جای خویش قرار دهد [به جای رابطه و پیوند [خود را در معرض جدایی قرار داده است.»

 

11ـ چند تذکر

 

1ـ11ـ عشق چون آینه است که در آن، حالات و درجات استعداد هر عاشقی نمودار می گردد. دوام عشق به دوام و پایداری معشوق وابسته است؛ از این رو، عشق بر آب و رنگ و حس صوری چون ثبات ندارد، پایدار نمی ماند. این عشقها نوعی هوسرانی و بازی خیال است که فرجامی جز ننگ و رسوایی ندارد.

جمال صورت، سایه و تنزل جمال کلی و معنوی است؛ مانند تابش خورشید که چون بر دیوار می افتد، دیوار را فروغی ناپایدار حاصل می گردد. اما با برگرفتن پرتو جمال معنی از صورت و برچیده شدن نور خورشید از دیوار، کالبدی زشت و تاریک بر جای می ماند که هیچ کس به آن دل نمی بندد. بدون فروغ معنی و جمال واقعی، میان پیکر آدمی و کلوخ هیچ تفاوتی نیست. هر زیبارخی که لطف و نور الهی را از وی بازگیرند، به زشت رویی نفرت انگیز تبدیل می گردد که همچون کلوخ شایسته دلبستگی نمی باشد.

از این رو، نباید فریفته و پایبند صورت بود، بلکه باید بر اصل، معنی و جمال کلی عشق ورزید. چنین عاشقی از فوت هیچ مطلوب و مقصودی اندوهگین و غمناک نخواهد گشت و چون نظر بر اصل دارد، از شکستن طلسم صورت یا فقدان آن، نگران نمی شود؛ زیرا معنی و جمال مطلق و کلی از دست نمی رود.

اگر زیبایی ظاهری، ذاتی آدمی بود، نباید از میان می رفت. زیرا «الذاتی لایختلف و لا یتخلف؛ ذاتی اختلاف و تخلفی نمی پذیرد». بنابراین، با زوال زیبایی ظاهری، باید متوجه شویم که رخ زیبای آدمی، عَرَضی اوست.

عشق بر مرده نباشد پایدار

عشق را بر حیّ جان افزای دار(87)

معشوق، صورت نیست، بلکه وصف معنی و حقیقت است؛ از این رو عاشقی نیز وصف معنی است. مُدرِک این عشق، دل است و از آنجا که باید میان «مُدرِک» و «مُدرَک» یعنی درک کننده و درک شونده، مناسبتی باشد، چنان که ما دیدنی ها را به چشم و شنیدنی ها را با گوش درمی یابیم و نمی توانیم با چشم بشنویم و با گوش ببینیم، مُدرَک دل، حقیقت است نه مجاز، اصل است، نه فرع، معنی است نه صورت، فروغ است نه سایه. چنین مُدرَکی است که دل را با عشق نیرو می بخشد و در نهایت وصال، همچنان تشنه کام و طالب مزید است و چون حسن، کمال و معنی معشوق، یعنی خداوند متعال، نهایتی ندارد، سوز و گداز دل عاشقان راه حقیقت نیز پایان نمی پذیرد و هیچ گاه عاشقان از نثار عشق سیر و بی نیاز نمی گردند:

عشق بینایان بود بر کان زر

هر زمانی لاجرم شد بیشتر

عشق ربانی است خورشید کمال

امر نور اوست خلقان چون ظلال(88)

2ـ11ـ با توجه به مطالب پیش گفته، می توان عشق حقیقی را از عشق مجازی و خصوصا عشق دروغین باز شناخت؛ ولی در عین حال توجه به امور ذیل ما را در این شناسایی مددکار است:

1ـ2ـ11ـ عاشق باید با بررسی مبدأ عشق خویش آن را شناسایی کند که آیا مبدأ عشق او حس است یا خیال عقل است یا دل، شهوت است یا امور نفسانی؟!

2ـ2ـ11ـ آیا عشق برایش آرام بخش، نشاط آور، طرب انگیز و تحرک آفرین است یا موجب اضطرار، خمودی، بی حرکتی، سستی و در خودفرورفتگی؟

3ـ2ـ11ـ آیا نشانه های عشق حقیقی در او وجود دارد یا خیر؟

4ـ2ـ11ـ آیا با وصال معشوق، عشق اولیه اش شکوفا، پایا و پویاتر می گردد، یا پژمرده، ایستا و خموش؟

3ـ11ـ در عشق حقیقی، معشوق باید واحد و یگانه باشد و این یکی از ارکان رکین این نوع عشق تلقی می شود؛ از این رو، اگر معشوق متعدد گشت، باید بدانیم که عشق ما حقیقی نیست.

حکایت ذیل به خوبی این مسأله را برای ما بازگو می کند:

معشوقی، عاشق خویش را نزد خود نشانید. عاشق، نامه ای را بیرون آورد و شروع به خواندن کرد. آن نامه گفتار عاشق به معشوق خویش بود و با عبارات و الفاظ گوناگون، از فراق و هجران معشوق، سخن به میان آورده بود ... معشوق گفت: این نامه را برای چه کسی نوشته ای؟

عاشق گفت: برای تو.

معشوق گفت: اکنون که به وصال رسیده ای و من در نزد تو نشسته ام، در این صورت خواندن نامه جز تلف کردن وقت نیست.

گفت: معشوق گر این، بهر من است

گاهِ وصال، این عمر ضایع کردن است

عاشق گفت: آری تو در اینجا حاضری، ولی من آن حالت عشق را که در نامه ترسیم کرده ام، در اینجا از تو در نمی یابم.

معشوق گفت: پس من معشوق تو نیستم، بلکه معشوق تو دو چیز است: یکی وجود من و دیگری حالت دورویی است که تو را بر من عاشق کرده است! پس من جزئی از مقصودم، نه همه مقصود:

هست معشوق آن که او یکتو بود

مبتدا و منتهایت او بود

چون بیابیش و نباشی منتظر

هم هویدا او بود هم نیز سرّ

رو چنین عشقی گزین گر زنده ای

ور نه وقت مختلف را بنده ای

هر که چیزی جست، بی شک یافت او

چون به جدّ اندر طلب، بشتافت او(89)

 

پی نوشتها:

 

1 ـ ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1408ق، ج9، ص224.

2 ـ غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، اشراف، شیخ عبدالعزیز سیروان، بیروت، دار القلم، چاپ سوم، بی تا، ج4، ص275.

3 ـ ابن عربی، الفتوحات المکیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا، ج2، ص121.

4 ـ نگاه: احمدی، بابک، چهار گزارش از تذکرة الاولیاء عطار، تهران، نشر مرکز تهران، چاپ اول، 1376ش، ص46.

5 ـ صدرالدین شیرازی، محمد، اسفار الاربعة، قم، منشورات مصطفوی، ج7، ص152.

6 ـ در این باب نگا: ابن سینا، رساله عشق، به تصحیح سیدمحمد مشکوة، کلاله خاور، بی جا، بی نا، بی تا، صص9 ـ 24.

7 ـ سخاوی، مقاصد الحسنة، چاپ هند، ص153.

8 ـ دیلمی، ابوالحسن، عطف الالف المألوف علی اللام المعطوف، تحقیق و مقدمه، ج.ک.قادیه، قاهره، مطبعة المعهد العلمی الفرنسی للاثار الشرقیة، 1962م، ص28.

9 ـ مثنوی معنوی، تصحیح: رینولدالین نیکلسون، دفتر 6، ابیات 970 ـ 971.

10 ـ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، بیروت، موسسة الاعلمی للمطبوعات، چاپ مکرر، ج1، ص411.

11 ـ همدانی، عین القضاة، تمهیدات، به تصحیح عفیف عسیران، تهران، انتشارات منوچهری، بی تا، ص217.

12 ـ در این خصوص ر.ک: احیاء علوم الدین، همان، ج4، صص302 ـ 303، رساله عشق، همان، صص4 ـ 6، امام خمینی، روح اللّه ، چهل حدیث، تهران مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ اول، 1368ش، صص390 ـ 391.

13 ـ چهل حدیث، همان، صص155 ـ 163.

14 ـ احیاء علوم الدین، همان، ج4، ص276.

15 ـ مثنوی معنوی، 1، 10.

16 ـ همان، 1، 407 ـ 408.

17 ـ در این باب نگا: الاسفار الاربعة، همان، ج7، فصل پانزدهم.

18 ـ مثنوی، 5، 2735 ـ 2736.

19 ـ صدرالدین شیرازی، محمد، عرفان و عارف نمایان، ترجمه محسن بیدارفر، تهران، الزهراء چاپ سوم، 1371ش، ص120.

20 ـ مثنوی، 1، 1898 ـ 1900.

21 ـ حشر، 24، انعام، 14 و 102.

22 ـ نحل، 60.

23 ـ نگا: بقره، 115، طه، 111، لقمان، 30، الرحمن، 27، اخلاص، 2 ـ 1، نحل، 51، حشر، 23، حدید، 3، بقره، 284 و ...

24 ـ فاطر، 15.

25 ـ انفال، 63، آل عمران، 103.

26 ـ طه، 39.

27 ـ مثنوی، 2، 3107.

28 ـ بقره، 30، انعام، 165.

29 ـ سجده، 7 ـ 9.

30 ـ اعراف، 172 ـ 173 و روم، 30.

31 ـ احزاب، 72، دهر، 2 ـ 3.

32 ـ انشقاق، 6، رعد، 28.

33 ـ نگا: چهل حدیث، همان، صص154 ـ 155 و مصباح یزدی، محمدتقی، معارف قرآن، قم، مؤسسه در راه حق، چاپ اول، 1367، ش: ج1 ـ 3، ص26.

34 ـ در این باب ر.ک: شیروانی، علی، سرشت انسان، قم، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی، چاپ اول، زمستان، 1367ش، صص69 ـ 86.

35 ـ انشقاق، 6 ـ 12، رعد، 2، سجده، 10 و نگاه: طباطبایی، سیدمحمدحسین، انسان از آغاز تا انجام، تعلیقه و ترجمه صادق لاریجانی، تهران، الزهراء، چاپ دوم، تابستان 1371ش، صص11 ـ 18، مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، صدرا، ج2، صص268 ـ 272، شجاعی، محمد، انسان و خلافت الهی، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ اول، 1362ش، صص40 ـ 81 و همو. مقالات. تهران، سروش، چاپ نجم، 1380ش. جاول، صص31 ـ 98.

36 ـ مثنوی، 5، 3574 ـ 3575.

37 ـ جاثیه، 3، یوسف، 105.

38 ـ نحل، 11 ـ 12، یونس، 6، رعد، 4، روم، 20 ـ 24، لقمان، 31، طه، 54، شوری، 33 و ... و نیز نگا: شجاعی، محمد، خواب و نشانهای آن. مقدمه و تدوین محمدرضای کاشفی، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ دوم، 1379ش، صص14 ـ 24.

39 ـ ابراهیم، 32 ـ 33 و ...

40 ـ مثنوی، 2، 191.

41 ـ ر.ک. احیاء علوم الدین، همان، ج4، صص279 ـ 283، المیزان، همان، ج1، ص411، اسفار الاربعة، همان، ج7، ص183.

42 ـ حکیم والا مرحوم آیت اللّه الهی قمشه ای.

43 ـ اسفار الاربعة، همان، ج7، ص184 و انصاری، خواجه عبداللّه ، شرح منازل السائرین، بر اساس شرح عبدالرزاق کاشانی، نگارش، علی شیروانی، تهران، الزهراء، چاپ دوم، تابستان 1379ش، صص222 ـ 223.

44 ـ بقره، 165، توبه، 24، هود، 113، عنکبوت، 4، زمر، 3، شوری، 6 ـ 9.

45 ـ محمدی ری شهری، محمد، المحبة فی الکتاب و السنة، بیروت، دار الحدیث، چاپ اول، 1421ق، صص199 ـ 200، حدیث 891 ـ 893 و نیز نگا: الاعرجی، زهیر، الاخلاق القرآنیة، بیروت، دارالزهراء، چاپ اول، 1987م، ج2، صص11 ـ 15.

46 ـ نگا: مقالات، همو، چاپ چهارم، 1379ش، ج2، صص166 ـ 176.

47 ـ حافظ.

48 ـ مائده، 54، و آل عمران، 31.

49 ـ محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمة، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1403ق، ج2، ص228، حدیث 3163.

50 ـ مثنوی، 5، 586 ـ 590.

51 ـ نهج البلاغة، ترجمه سیدجعفر شهیدی، نامه 69، ص354.

52 ـ میزان الحکمة، همان، ج8، ص526، حدیث 18030 و نیز نگا: طباطبایی، سیدمحمدحسین، ولایت نامه، ترجمه همایون همتی، تهران، امیرکبیر، چاپ اول، 1366ش، صص60 ـ 61، ملکی تبریزی، میرزاجواد، رساله لقاء اللّه ، به ضمیمه مقاله لقاء اللّه از حضرت امام خمینی(ره)، با مقدمه و ترجمه سیداحمد فهری، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1360ش، صص6 ـ 7 و مقاله ضمیمه.

53 ـ مثنوی، 3، 4098 ـ 4100.

54 ـ نهج البلاغة، همان، خ193.

55 ـ مثنوی، 4، 1402.

56 ـ میزان الحکمة، همان، ج2، ص226، حدیث 3156.

57 ـ المیزان، همان، ج9، ص375 و احیاء علوم الدین، ج4، صص313 ـ 317، کاشفی بیهقی سبزواری، کمال الدین حسینی، الرسالة العلیة، تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1362ش، صص165 ـ 170.

58 ـ مکی، ابوطالب، قوت القلوب فی معاملة المحبوب، مصر، بی تا، 1381ق.، جزء اول، صص8 و 105.

59 ـ مائده، 54.

60 ـ مثنوی، 2، 2572 ـ 2574.

61 ـ میزان الحکمة، همان، ج2، ص225، حدیث 3152.

62 ـ اصول کافی، ج3، ص189، برای مطالعه بیشتر در باب این نشانه ها نگا: کاشفی، محمدرضا، آیین مهرورزی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، 1378ش، صص85 ـ 98، عطف الالف، همان، صص94 ـ 100، احیاء علوم الدین، همان، ج4، صص304 ـ 312، غزالی، محمد، کیمیای سعادت، به تصحیح حسین خدیوجم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1361ش، ج2، صص600 ـ 603 و ...

63 ـ میزان الحکمة، همان، ج2، ص224، حدیث 3147.

64 ـ همان.

65 ـ همان، ص223.

66 ـ همان، ص222.

67 ـ همان، ص223.

68 ـ همان.

69 ـ همان، ص224.

70 ـ همان.

71 ـ همان، ص223.

72 ـ همان، ص224 و برای اطلاع بیشتر نگا: عطف الالف، همان، صص89 ـ 94.

73 ـ نگا: کاشفی، محمدرضا، انسان کامل، در دست انتشار.

74 ـ مثنوی، 5، 2737 ـ 2739.

75 ـ سعدی.

76 ـ مثنوی، 7611 و 111 و 3، 1345.

77 ـ دیلمی، ابوالحسن، ارشاد القلوب، بیروت، موسسة الاعلمی للمطبوعات، چاپ چهارم، 1398ق، ص161، حدیث 898.

78 ـ عراقی.

79 ـ الاسفار الاربعة، همان، ج7، ص184 و دامادی، سیدمحمد، شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت. تهران، نشر دانا، چاپ اول، 1379ش، صص97 ـ 98.

80 ـ طوسی، نصیرالدین، شرح الاشارات و التنبیهات، تهران، انتشارات کتاب، 1362ش، ج3، نهم، فصل هفتم و هشتم.

81 ـ همان.

82 ـ مثنوی، 1، 205 و 41، 229.

83 ـ مطهری، مرتضی، اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب، تهران، صدرا، بی تا، صص83 ـ 94.

84 ـ الاسفار الاربعة، همان، ج7، ص186.

85 ـ سعدی.

86 ـ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، چاپ مکرر، ج74، ص183.

87 ـ مثنوی، 5، 3272.

88 ـ همان، 982 ـ 983.

89 ـ ر.ک: محمدی اشتهاردی، محمد، داستانهای مثنوی، تهران، پیام آزادی، چاپ دوم، ج2، صص90 ـ 91.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/2/22 :: ساعت 8:13 صبح )
»» کند و کاوی در ابعاد عشق1

 

 

 یکی از واژه هایی که از دیرباز با آدمی مأنوس بوده و قدمتی به بلندای حیات بشری داشته است واژه «عشق» می باشد؛ اما باید توجه داشت انسان به دلیل محتوا و مفاد این کلمه دل انگیز، با آن همدم گشته و تا حدّ پرستش پیش رفته است. علی رغم کنکاش در باره این حقیقت نشاط آور، هنوز بسیاری از ابعاد پیچیده و تو در توی آن برای قشر چشمگیری از جامعه مبهم مانده و گاه به بی راهه رفته و از ماهیت اصلی و اصیل خویش دور گشته است. تلاش نگارنده سطور بر آن است تا پاره ای از این ابعاد را با استمداد از آیات، روایات و سخنان حکماء عشق بازخوانی کند و در این راه لغزان تنها امیدش همراهی خوانندگان تا پایان نوشتار حاضر است.

 

1ـ معنای عشق

 

«عشق» از نظر واژه شناسی به معنای میل مفرط است. این کلمه مشتق از «عَشَقَه» بوده و «عشقه» گیاهی است که هر گاه به دور درخت می پیچد آب آن را می خورد؛ در نتیجه درخت زرد شده، کم کم می خشکد.(1) اما در اصطلاح «عشق» عبارت است از «محبت شدید و قوی» و به عبارت دیگر، عشق مرتبه عالی و اعلای محبت است.(2)

ولی حقیقت آن است که تعریف حقیقی این واژه ممکن نیست؛ به گفته حکیم عشق محی الدین ابن عربی: «هر کس عشق را تعریف کند، آن را نشناخته و کسی که از جام آن جرعه ای نچشیده باشد آن را نشناخته و کسی که گوید من از آن جام سیراب شدم، آن را نشناخته، که عشق شرابی است که کسی را سیراب نکند.»(3)

شاید به همین دلیل است که نخستین عارفان، واژه عشق را به کار نمی بردند؛ زیرا از عشق زمینی و جسمانی هراس داشتند و از این رو؛ بیشتر از محبت یاد می کردند.(4) و عطار چه زیبا سروده است:

پرسی تو ز من که عاشقی چیست؟

روزی که چو من شوی، بدانی

 

2ـ عشق و معرفت

 

از آنجا که عشق، محبت شدید و قوی است و محبت فرع «معرفت» است، عشق نیز بدون معرفت، عشق نخواهد بود. واقعیت آن است که شناخت هر چیزی، ریشه میل یا تنفر انسان نسبت به آن چیز است. اگر آدمی چیزی را برای خویش سودمند بداند، نسبت به آن محبت پیدا و برای جلبش تلاش می کند. صدرالمتألهین می گوید: «عشق در شی ء بدون حیات و شعور، صرفا یک نوع تسمیه و نام گذاری است.»(5)

از این رو، بر اساس تقسیم قوای ادراکی انسان به حسی، خیالی و عقلی، می توان با تسامح گفت که سه عشق حسی، خیالی و عقلی وجود دارد: عشق حسی بر معرفت حسی بنا شده است و تنها قوای حسی (بینایی، شنوایی، چشایی، لمسایی و بویایی) از آن مبتهج می گردد. عشق خیالی، عشقی است که از قوه خیال آدمی نشأت می گیرد و تنها این قوه را تسکین می دهد. اما عشق عقلی، عشقی است که از عقل سرچشمه می گیرد و بر اساس یافته های عقل، معشوق و راه وصال به او را می شناسد؛ هر چند با شدت یافتن عشق، آدمی عقل خویش را نیز پشت سر می گذارد؛ ولی برای بار یافتن به آن مرحله نیز باید از مدخل عقل عبور کرد.

باید توجه داشت از آنجا که قوه خیال از قوه حس در ادراک امور قوی تر است، عشق خیالی از عشق حسی قوی تر است و به دلیل آنکه درک عقلی قوی تر از خیال و حس است، عشق عقلی به مراتب قوی تر و کامل تر از عشق حسی و خیالی است.(6)

معرفت عشق زا و عشق معرفت افزاست. پس از انعقاد عشق در جان انسان، در هر مرتبه ای از ظهور، عاشق را در مراحل معرفت و مدارج کمال پیشتر می برد، در نتیجه ادراک آدمی قوی و نافذتر می گردد و عشق را به چشم دقیقه یاب و بصیرتی پرده شکاف می نگرد و چیزهایی خواهد دید که از پیش ندیده بود.

 

3ـ مبدأ عشق

 

اساس آفرینش جهان، عشق حضرت حق به جمال و جلوه خویش است؛ زیرا طبق آنچه که حکماء در باب اسباب عشق مطرح نموده اند، حبّ ذات یکی از مهمترین اسباب عشق است. خداوند متعال نیز به عنوان برترین موجود، به دلیل عشق به ذات و جلوه جمالش، جهان را پدید آورد: «کنت کنزا مخفیا فأحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف؛ گنج پنهانی بودم که دوست داشتم شناخته شوم، پس آفریدگان را آفریدم تا شناخته شوم.»(7)

گنج مخفی بُد ز پریّ چاک کرد

خاک را روشن تر از افلاک کرد

بر این اساس، نخستین کسی که عشق ورزید، خدای سبحان بود(8) و از آنجا که مبدأ عالم اوست، مبدأ عشق نیز اوست. در واقع، عشق مانند وجود، از ذات حق به عالم سرایت کرده است و قاطعانه می توان گفت: عشق انسان زاییده عشق خداست.

توبه کردم و عشق همچون اژدها

توبه وصف خلق و آن وصف خدا

عشق ز اوصاف خدای بی نیاز

عاشقی بر غیر او باشد مجاز(9)

خداوند متعال مبتنی بر همین عشق به خویش است که مخلوقاتش را نیز دوست می دارد.(10) سخن عین القضاة همدانی در این باب خواندنی است: «دریغا به جان مصطفی، ای شنونده این کلمات! که خلق پنداشته اند که انعام و محبت او با خلق از برای خلق است. نه از برای خلق نیست، بلکه از برای خود می کند که عاشق، چون عطایی دهد به معشوق و با وی لطفی کند، آن لطف نه با معشوق می کند که آن با عشق خود می کند. دریغا از دست این کلمه! تو پنداری که محبت خدا با مصطفی، از برای مصطفی است؟ این محبت او از بهر خود است.»(11)

ناگفته نماند که مفاد عشق خدا، مفادی کاملاً متمایز با عشق انسان است که فرصت طرح و تفصیل آن نیست.(12)

 

4ـ اسباب عشق

 

برای عشق اسباب گوناگونی مطرح کرده اند که از همه مهمتر دو سبب است که هر دو ریشه در فطرت هستی دارد:

 

1 ـ 4ـ کمال جویی

 

همه هستی میل به کمال دارد. کمال طلبی آمیخته با «حبّ بقا»ست که هر دو تبلور «حبّ ذاتند». همه موجودات در پی آنند که چیزهایی را به دست آورند و بهره وجودی اشان را بیشتر کنند. هر موجودی، در پی کمال متناسب با خود است. دانه گندمی که روی زمین قرار گرفته و با شرایط مساعدی شکافته شده، به تدریج می روید، متوجه آخرین مرحله بوته گندم است که رشد خود را تکمیل کند؛ سنبل داده و دانه های زیادی بار آورد. هسته میوه ای که در درون خاک پنهان شده و سپس پوست خود را شکافته و نوک سبزی بیرون می دهد از همان مراحل آغازین، قصد رسیدن به درجه کمال و برومندی خود را دارد که درختی پر از میوه خواهد شد.

انسان نیز می خواهد سعه وجودی بیشتری بیابد و علم، قدرت، اراده و حیاتش نامحدود و مطلق باشد، به صورتی که به گفته حضرت امام خمینی، اگر قدرت مطلق جهان باشد و عالم را در اختیار داشته باشد و به او بگویند که جهان دیگری هم هست، فطرتا مایل است آن جهان را در اختیار داشته باشد. یا مثلاً هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست، فطرتا مایل است آن علوم را هم بیاموزد.(13)

تمامی این نمونه ها حکایتگر این حقیقت است که دستگاه آفرینش با تربیت تکوینی خود کمال خواه و کمال جو است و به همین سبب است که با وجود تمام سختیها، موانع و مشکلات، عاشق کمال است و برای رسیدن به آن، از هیچ کوشش و تلاشی فروگذار نمی کند. به بیان دیگر، این فطرت کمال خواهی است که موجودات را عاشق ساخته است.(14) از این رو، محرک همه موجودات عشق است.

آتش عشق است کاندر نی فتاد

جوشش عشق است کاندر می فتاد(15)

 

2ـ4ـ جمال خواهی

 

جمال عبارت است از حضور کمال لایق و ممکن یک «چیز» نزد انسان. بنابراین، اولاً، کمال هر چیز به قابلیت کمال پذیری آن چیز بستگی دارد؛ از این رو، باید ملاحظه کرد آیا مثلاً فلان چیز اصلاً قابلیت پذیرش این کمالات را دارد یا خیر؟ ثانیا، اگر تمام کمالات لایق یک چیز نزد انسان باشد، آن چیز در غایت جمال و زیبایی است و اگر فقط برخی از آن کمالات حاضر باشد، چیز به اندازه آن کمالات متصف به حسن و جمال می شود. مثلاً اگر خطی تمام کمالات لایق خود را ـ که عبارت است از متوازی، متناسب و منتظم بودن ـ دارا بود آن خط در اوج زیبایی است و هر چه این کمالات را کمتر داشت، از زیبایی کمتری برخوردار خواهد بود. وجود همین جمال خواهی در انسان است که موجب پیدایش شاخه های گوناگون هنر و فرهنگ در تمدن بشری شده است و اسلام نیز آن را پذیرفته و حتی بخشی از اعجاز قرآن کریم بر اساس هنر و زیبایی پی ریزی شده است؛ به گونه ای که قرآن کریم خود یک اعجاز هنری است.

باید توجه داشت که زیبایی و جمال منحصر به محسوسات نیست؛ بلکه در غیر محسوسات نیز وجود دارد؛ زیرا زیبایی را به علم، اخلاق و دیگر حقایق غیر حسی نیز نسبت می دهیم، در حالی که هیچ یک از این موارد با حواس پنج گانه ظاهری درک نمی شود، بلکه با بصیرت باطن و چشم دل که همان نور عقل است، درک می گردند.

به هر روی، جمال و زیبایی عامل مهمی در تحقق عشق است، آن هم جمال غیر محسوس. سرّ اینکه برخی کسانی را دوست دارند که در زیبایی ظاهری آنها تردید است و چه بسا در چشم دیگران چهره ای کریه دارند، این است که عاشق در معشوق جمالی را می بیند که دیگران نمی بینند:

گفت لیلی را خلیفه: کان تویی

کز تو مجنون شد پریشان و غوی

از دگر خوبان تو افزون نیستی؟!

گفت: خامش چون تو مجنون نیستی(16)

 

5ـ سریان عشق

 

به دلیل آنکه همه هستی دارای حیات و شعور بوده و کمال جو هستند، عشق در تمام عالم هستی سریان دارد؛ هر چند از جهت شدت و ضعف گوناگون باشند ولی بر اساس ارتباط عشق با معرفت و با اسبابی چون کمال جویی و جمال خواهی، عشق در همه عالم و در میان همه موجودات جریان دارد.(17)

این عشق است که در نی آتش می افکند و می را به جوشش وا می دارد. مظاهر خلقت و بدایع طبیعت همه مسخر عشق اند. کشش و جذب اجزای هم جنس به یکدیگر و پیوند و ترکیب اضداد نیز از جلوه های عشق است. جاذبه ای که «جزء» را به سوی «کل» می راند و میان اشیاء و پدیده ها، تناسب، سنخیت و انضمام می آفریند همه از عشق است:

عشق جوشد بحر را مانند دیگ

عشق ساید کوه را مانند ریگ

عشق بشکافد فلک را صد شکاف

عشق لرزاند زمین را از گزاف(18)

اما، داستان عشق انسان، داستان دیگری است؛ زیرا، اولاً به دلیل وجود حیات و شعور برتر در انسان، عشق در او از شدت و حدّت بیشتری برخوردار است و ثانیا به دلیل لطافت و وسعت ادراکش، معشوقهای او بیشتر است و نه تنها از درختان خرم و کوهساران عالم و طراوت بهار و سرخی شفق و تابش ماه و دیگر جلوه های عالم وجود لذت می برد بلکه به کمالات و جمالهایی برتر از عالم مادی نیز عشق می ورزد. ثالثا علی رغم ژرفا و گستردگی ادراکش، داعیه های خیالی و وهمی او همواره با عقلش درگیرند و مزاحمانی از قوای شهویه و غضبیه بر سر راهش قرار دارد که عشق حقیقی را با عشقهای مجازی و کاذب درگیر می سازد.

به دلیل همین سه نکته ظریف و عمیق، باید دستی از غیب برون آید و عشق انسان را هدایت کند و راه وصول عشق را به او بنمایاند. فرستادن پیامبران و فرو فرستادن کتابهای آسمانی برای همین جهت است تا عشق حقیقی و راستین را از عشق مجازی و دروغین باز شناساند و آدمی را در عشق و عاشقی اش مدد رساند.(19) کلام پیامبران بوی گلی است که انسان را به سمت گلستان می برد:

این سخنهایی که از عقل کل است

بوی گلزار و سرو و سنبل است

بوی گل دیدی که آنجا گل نبود

جوش مل دیدی که آنجا مل نبود(20)

 

6ـ مبانی عشق

 

عشقی که دین برای انسان ترسیم می کند ـ و ما در عناوین بعدی به تشریح آن می پردازیم ـ متأثر از دیدگاه خاصی به خداوند، عالم هستی و انسان و نسبت این سه با یکدیگر است. به بیان دیگر، عشقی که رسول خاتم(ص) نویدبخش آن است بر مبانی خداشناسی، انسان شناسی و هستی شناسی خاصی است، از این رو، نگاهی اجمالی به این مبانی، برای تفسیر و تفهیم صحیح عشق حقیقی ضروری می باشد.

 

1ـ6ـ خداشناسی:

 

از منظر آموزه های قرآنی، خداوند آفریننده آسمانها و زمین و خالق همه چیز است.(21) بهترین وصف از آن اوست.(22) دانا، توانا، زنده، پاینده، بی نیاز، یکتا، یگانه، پاک از هر عیب و ... می باشد.(23) هر که بهره ای از کمال دارد، از خدا وام گرفته است.(24) خداوند الهام کننده دوستی و محبت در میان مؤمنان بوده(25) و مهر و محبت خویش را به دل دوستداران خویش می افکند و عشق را میان انسانها حاکم می سازد:(26)

هر چه اندیشی پذیرای فناست

آنکه در اندیشه ناید آن خداست(27)

 

2ـ6ـ انسان شناسی:

 

از ددگاه قرآن، انسان موجودی است برگزیده خداوند، خلیفه و جانشین او در زمین(28)، ترکیبی از جسم و روح(29)، دارای فطرتی خداآشنا(30)، آزاد، مستقل، امانت دار خدا و مسؤول خویشتن و جهان(31)، وجودش از ضعف و ناتوانی آغاز می شود و به قوت و کمال سیر می کند، اما جز در بارگاه الهی و جز با یاد او آرام نمی گیرد.(32) خداوند متعال بینشها و گرایشهایی را در آدمی نهاده است که اولاً اکتسابی نیست، ثانیا در عموم افراد وجود دارد، هر چند ممکن است دارای شدت و ضعف باشد.(33) کمال جویی و جمال خواهی از جمله گرایشهای فطری اند که خداوند آنها را در روح آدمی قرار داده است.(34) از منظر آیات قرآن، آدمی می تواند با کنار زدن حجابهای ظلمانی از روح خویش و با استمداد از وحی و عقل که راه و مسیر و چگونگی سیر را به او نشان می دهد، بینشها و گرایشهای فطری خویش را شکوفا سازد و به موطن اصلی خود ـ که همان لقای حضرت حق است ـ بازگشته و به مقام شایسته خویش نایل گردد:(35)

تاج «کرّمناست» بر فرق سرت

طوق «اعطیناک» آویز برت

جوهر است انسان و چرخ او را عَرَض

جمله فرع و پایه اند او غرض(36)

 

3ـ6ـ هستی شناسی:

 

از دیدگاه قرآن، همه عالم هستی آیات و نشانه های خداوند است. حضرت حق، گاه همه آنچه را که در زمین و آسمان و در نظر کلی تر جهان هستی است نشانه می داند(37)؛ و گاه به برخی از موجودات عالم هستی به طور خاص اشاره کرده و آنها را آیت خود تلقی فرموده است.(38)

من به هر که می گذرم ذکر دوست می شنوم

من به هر چه می نگرم روی دوست می بینم

از منظر آیات قرآن، کل جهان هستی و موجودات آن مسخّر انسان است تا آدمی را برای رسیدن به مقصود نهایی خویش مدد رساند.(39)به هر روی، عالم هستی ظهور اوست:

در بیان ناید جمال حال او

هر دو عالم چیست؟ عکس خال او(40)

 

7ـ عشق حقیقی

 

با توجه به مبانی پیش گفته از منظر اسلام، به دلیل آنکه خداوند کامل محض و محض کمال، جمیل مطلق و مطلق جمال و دارای بالاترین، برترین و بهترین وصفهاست، مبدأ عشق، اولین عاشق و الهام بخش عشق است، و از آنجا که همه هستی نمود، آیت و مظهر اویند، از او سرچشمه گرفته و به سوی اویند، و از آن رو که آدمی کمال جو و جمال خواه بوده و ظهور و جلوه تام و کامل صفات حضرت حق است؛ عشق حقیقی عبارت است از «قرار گرفتن موجودی کمال جو [انسان] در جاذبه کمال مطلق [خداوند متعال [پروردگاری بی نیاز، یگانه، دانای اسرار، توانا، قاهر و معشوقی که همه رو به سوی او دارند و او را می طلبند.»(41)

مانند تو من یار وفادار ندیدم

خوش تر ز غم عشق تو غمخوار ندیدم

جز خال خیال رخ زیبای تو در دل

در آینه حسن تو زنگار ندیدم

دل بندگی دوست به شاهی نفروشد

یک مشتری عشق به بازار ندیدم

با بندگی حضرت معشوق الهی

در دل هوس شاهی این دار ندیدم(42)

این عشق که از آن به محبت سوم، عشق اکبر، محبت اول نیز یاد می شود(43)، عشق به معشوق حقیقی و اصلی و منحصر به فردی است که با عشق به خود، جهان را آفرید و عشق را در تمام هستی و از جمله در فطرت آدمی جای داد.

عشق حقیقی و راستین، تنها به کمال محض و جمیل مطلق توجه دارد، تنها او را می خواهد و می جوید. این عشق، التیام بخش، رام کننده، صبرآور، انس برانگیز، رضایت بخش، نیروزا، طلب آور، درهم شکننده خودپرستی، سرورانگیز، نشاط آور، پایا و پویاست. این، عشقی است که وصالش، مقتل عاشق است نه مسلخ وی؛ یعنی هنگام وصال، عاشق قامت برکشیده، قیامت به پا می کند و عشقش زنده تر و فعالتر می گردد، نه آنکه سرد و خاموش شود.

از همین رو، قرآن کریم تنها محبوب حقیقی و اصلی را خداوند متعال دانسته،(44) و در روایات، بر محبت خداوند سبحان تأکید فراوان شده است.(45) به اعتقاد درس آموزان مکتب عشق، عشق حقیقی از اول در فطرت آدمی وجود داشته است و انسان می تواند با برطرف کردن آلودگیها، گناهان و تعلقات غیر خدایی، به این واقعیت نایل گشته و این عشق را در فطرت خویش به عیان در یابد:(46)

ملامتم به خرابی مکن که مرشد عشق

حوالتم به خرابات کرد روز نخست(47)

بر این اساس، می توان گفت عشق حقیقی انسان زاییده عشق خداست و سبب تفاوت درجه اش با عشق خدا، کدورت جسم انسان است. در صورت از میان برخاستن این کدورت ـ که لازمه اش فنای بنده در حق است ـ محبت نیز به طهارت و صفای اصلی اش برمی گردد. این همان عشقی است که از خدا آغاز می شود و به انسان می رسد و او را به خدا می رساند یعنی عشق حقیقی و عرفانی.

 

8ـ نشانه های عشق حقیقی

 

از مجموع آیات و روایات و سخن عارفان واصل، می توان نشانه هایی برای عشق حقیقی شمارش کرد، دانستن این علایم آدمی را قادر می سازد تا عشق خویش را ارزیابی کرده و دریابد تا چه اندازه در جاذبه این عشق قرار دارد؟ گفتنی اینکه از آنجا که عشق حقیقی دو طرفه است، چنان که قرآن نیز بدان تصریح کرده است(48)، یعنی در قبال عشق انسان به خداوند، خداوند متعال نیز به انسانی که عشق حقیقی و راستین دارد، عشق می ورزد، نگارنده نشانه های عشق حقیقی را در دو قسمت عشق انسان به خدا و عشق خداوند به انسان شمارش می کند.

 

1ـ8ـ نشانه های عشق انسان به خدا

 

1ـ1ـ8ـ ترجیح دادن خداوند بر همه محبوبهای دیگر(49):

عاشقان را شادمانی و غم اوست

دستمزد و اجرت خدمت هم اوست

غیر معشوق ار تماشایی بود

عشق نبود هرزه سودایی بود

عشق آن شعله ست کاو چون برفروخت

هر چه جز معشوق باقی جمله سوخت

تیغ «لا» در قتل غیر حق براند

در نگر زان پس که بعد «لا» چه ماند

ماند «الا اللّه » باقی جمله رفت

شاد باش ای عشق شرکت سوز زفت(50)

2ـ1ـ8ـ در باطن و ظاهر مطیع و موافق اوامر و نواهی او بودن(51).

3ـ1ـ8ـ ترجیح دادن لقای خدا را بر بقای خود(52):

عاشقم من کشته قربان لا

جان من نوبتگه طبل بلا

من چو اسماعیلیانم بی حذر

بل چون اسماعیل آزادم ز سر

فارغم از طمطراق و از ریا

«قل تعالوا» گفت جانم را بیا(53)

4ـ1ـ8ـ حقیر شمردن هر چیز در برابر عشق به خداوند؛(54) حتی عقل:

عقل را قربان کن اندر عشق دوست

عقلها باری از آن سویت کاوست(55)

5ـ1ـ8ـ مستغرق ذکر و یاد خدا بودن در همه اوقات(56):

6ـ1ـ8ـ تنها از او خشنود بوده و در قرب او آسایش و آرامش دارد(57):

7ـ1ـ8ـ به کلام محبوب یعنی قرآن عشق ورزد(58).

8ـ1ـ8ـ با مال و جان در راه او مجاهده کردن(59):

تا خیال دوست در اسرار ماست

چاکری و جان سپاری کار ماست

هر کجا شمع بلا افروختند

صد هزاران جان عاشق سوختند

عاشقانی کز درون خانه اند

شمع روی یار را پروانه اند(60)

9ـ1ـ8ـ حریص بودن بر خلوت و مناجات با او(61).

10ـ1ـ8ـ همه بندگان مطیع وی را به خاطر او دوست بدارد و همه کافران و گناهکاران را به خاطر او دشمن بدارد(62).

و ...

 

2ـ8ـ نشانه های عشق حضرت حق به انسان

1ـ2ـ8ـ توفیق طاعت یافتن(63)؛
2ـ2ـ8ـ دوست داشتن خداوند(64)؛
3ـ2ـ8ـ مخفی کردن معایب انسان(65)؛
4ـ2ـ8ـ محبوب ساختن امانتداری(66)؛
5ـ2ـ8ـ الهام صدق و راستی(67)؛
6ـ2ـ8ـ خطور دادن علم و دانش(68)؛
7ـ2ـ8ـ مزین ساختن به حلم و آرامش(69)؛
8ـ2ـ8ـ مبغوض ساختن دنیا در قلب آدمی(70)؛
9ـ2ـ8ـ عطا کردن به قدر نیاز(71)؛
10ـ2ـ8ـ نیکی گردانیدن اخلاق او و اعطای قلب سلیم(72)؛
و ...

عاشق ترین عاشقان عشق حقیقی رسول اکرم(ص) بود و به همین دلیل در میان پیامبران از جایگاه ویژه ای برخوردار است:(73)

با «محمد» بود عشق پاک جفت

بهر عشق او را خدا «لولاک» گفت

منتهی در عشق چون او بود فرد

پس مر او را ز انبیا تخصیص کرد

گر نبودی بهر عشق پاک را

کی وجودی دادمی افلاک را(74)

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/2/22 :: ساعت 8:12 صبح )
»» کلیدی ترین عنصر در سبک زندگی منتظران

 



یکی از مهمترین خصوصیات دوره غیبت امام مهدی علیه السلام وجود منکران، مدعیان، وجود تعارضهای فرهنگی، اخلاقی و تکثر انواع مکاتب و فرق ضد اخلاقی است. در روایتی پس از آنکه به نشانه ها، اوضواع و احوال آخرالزمان اشاره می شود حضرت امام صادق علیه السلام اینگونه می فرمایند: «فَکُن علی حذَرٍ الی الله النجاه و اعلم انَّالنّاسَ فی سُخط الله عزوجل ... و اجتهد ان یراک الله عزوجل فی خلاف ما هم علیه.»(1)
(در چنین زمانی) از خشم خدا بر حذر باش و از خداوند نجات بطلب و بدان که مردم مورد خشم و غضب پروردگار هستند و... تلاش کن که خداوند تو را در وضعی بر خلاف وضع آنها ببیند.
حال سئوال این است که چه کنیم که از شر دشمنان داخلی (نفس) و خارجی در امان باشیم؟ دشمنانی که می خواهند ما را از رسیدن به کمال و سعادت بازدارند. این سئوال یکی از مهمترین سئوالهایی است که انسان عاقل از خود می پرسد: چه باید کرد که از شر دشمن در امان باشیم؟ یا اینکه در عهد با امام زمانمام باقی باشیم و از دشمنان پیروی نکنیم.
پاسخ این سئوالها را می توان با حدیث گوهرباری از امام صادق علیه السلام بیان داشت که این چنین می فرمایند:
"حکومت قائم مسلما تاسیس خواهد شد پس هر کس علاقه دارد از اصحاب و یاران قائم ما باشد باید کاملا مراقبت کند، تقوا و پرهیزکاری را شیوه خویش گرداند، خودش را به اخلاق نیکوی انسانی مزین سازد و آنگاه در انتظار فرج قائم باشد... کوشش و جدیت کنید و امیدوار فرج و توفیق باشید. ای گروهی که مورد توجه خدا هستید کامیابی و پیروی گوارایتان باد."(2)
در حدیث، حضرت وظایف منتظران را بیان و راهکار برون رفت از گمراهی و مبارزه کردن با دشمنان را بیان می فرمایند و تاکید می کنند که حدیث و کوشش برای اعمالتان داشته باشید.
با بررسی اجزاء مختلف حدیث می خواهیم به راهکارها و روش نجات از مشکلات فرارویمان در عصر غیبت برسیم.
مرحله اول که در حدیث اشاره به آن شده است اینکه کاملا مراقبت کنیم و تقوی الهی را پیشه خود سازیم.
ابتدا پیرامون تقوی کمی صحبت کنیم. در آیه ای از قرآن کریم می خوانیم:
«یا ایها الذین امنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون.»(3)
ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا بترسید و باید هر انسانی مراقب اعمالی که از پیش برای فردایش فرستاده است باشد و از خدا پروا کنید، به درستی که خدا از آنچه می کنید با خبر است.
در این آیه ی شریفه مومنان را فرمان می دهد که از خدا پروا داشته و ملتزم به اوامر و نواهی او باشند و در اعمال خود نظر کنند و ببینند چه عملی برای روز حساب پیش فرستاده اند! آیا خوب است که امید ثواب داشته باشند یا عملشان بد است که در این صورت از عقاب خدا بهراسند و توبه نمایند و نفس خویش را بهراسنند و به محاسبه و نظر در اعمال از خدا بترسند و متوجه باشند که او به آنچه می کنید آگاه است و صلاح و خلوص عمل با فساد و عدم اخلاص آن را به درستی می شناسد.
حکومت قائم مسلما تاسیس خواهد شد پس هر کس علاقه دارد از اصحاب و یاران قائم ما باشد باید کاملا مراقبت کند، تقوا و پرهیزکاری را شیوه خویش گرداند، خودش را به اخلاق نیکوی انسانی مزین سازد و آنگاه در انتظار فرج قائم باشد... کوشش و جدیت کنید و امیدوار فرج و توفیق باشید. ای گروهی که مورد توجه خدا هستید کامیابی و پیروی گوارایتان باد
پس به مومنان واجب است که اولا واجبات الهی را انجام دهند و از محرمات و نواهی پروردگار اجتناب کنند و عملشان منحصر در طاعت خدا و اجتناب از معصیت باشد و بعد از آن نظری به اعمال خود بیفکنند، چون این اعمال توشه آخرت آنهاست که از این دنیا برای خود می فرستند و مطابق آن به حسابشان رسیدگی می کنند.
پس شایسته است که انسان قبل از مرگ و لقاء الهی در روز جزاء، خود به حساب خویش رسیدگی کند و از بابت اعمال صالحش خدا را شاکر باشد و از بابت اعمال ناصالح توبه کند و استغفار نماید و در محاسبه اعمال نیز تقوی داشته باشد و عمل ریاکارانه و زشت خویش را مخلصانه و زیبا نبیند و همیشه یاد خدا باشد که «الا بذکرالله تطمئن القلوب» اتفاق خواهد افتاد و کلید و رمز تقوی الهی این است که همیشه یا خداوند تبارک و تعالی باشیم.
اگر سودیست در ایمان و تقوی است زیان اندر گناه از حق تعالی است
با توجه به نکات آیه شریفه و تاکید امام صادق علیه السلام در این مقاله تعریف کوتاهی از تقوی را بررسی و تبیین می کنیم: تقوی از کلمه "وقایة" به معنی نگهداری کردن آمده است و در عرف و لسان عرب عبارت است از حفظ نفس از مخالفت اوامر و نواهی حق و متابعت رضای حق.(4)
تقوی مرحله ای بالاتر از ایمان است : «یا ایهالذین امنوا اتقوا الله»
شهید مطهری (ره)در معنی واژه تقوی نوشته اند : این کلمه از ماده وقی است که به معنی حفظ و صیانت و نگهداری است. معنای اتقا احتفاظ است. ولی تاکنون دیده نشده که در ترجمه فارسی این کلمه را به صورت حفظ و نگهداری ترجمه کنند. کسی مدعی نشده که معنی تقوی، ترس یا پرهیز و اجتناب است، بلکه چون دیده شده لازمه صیانتِ خود از چیزی، ترک و پرهیز است البته در بعضی موارد به معنای خوف و ترس استعمال شده است.(5)
در حدیثی از امام صادق علیه السلام این چنین می خوانیم : "تقوی یعنی انجام واجبات و ترک محرمات"؛ خلاصه و اصل تقوی را در یک جمله بیان فرمودند .
در پایان این مقاله یادآور می شویم اولین گام برای منتظران همان تقوی الهی است که در سبک زندگی آنان بایستی مشهود و محسوس باشد.

پی نوشت:
1) روزگارهای حدیث 1087.
2) الغیبه نعمانی.
3) آیه 18 سوره مبارکه حشر.
4) چهل حدیث امام خمینی (ره) ص 206.
5) کتاب ده گفتار ص 3.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/2/22 :: ساعت 8:11 صبح )
»» این فرصت طلایی را از دست ندهیم!!

 


خداروشکر که به همه ی ما توفیق داده شد تا امسال هم توانستیم یکی از بهترین ماه های خوب خدا را نیز درک کنیم؛ ماهی که در وصف آن حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرموده اند: ماه رجب ماه بزرگ خدا است و ماهى در حرمت و فضیلت به آن نمى ‏رسد.
کسى که یک روز از ماه رجب را روزه دارد مستوجب خوشنودى بزرگ خدا گردد و غضب الهى از او دور گردد و درى از درهاى جهنم بر روى او بسته گردد.
یکی از موضوعاتی که درماه رجب به آن بسیار سفارش شده و بیشترین عباراتی که برای این ماه در نظر گرفته شده و توصیه شده بحث استغفار و توبه است.
بله توبه! همان بحث باز بودن درهای رحمت و به سوی خدا رفتن و تقاضای بخشش از این کریم بی همتا نمودن.
در این ماه به طلب آمرزش کردن از خدای مهربان تاکید و توصیه شده است؛ چنانچه داریم که رسول خدا (صلی الله و علیه وآله) می ‌فرماید: کسی که در ماه رجب 100 مرتبه این ذکر را بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» و بعد از پایان آن انفاقی کند، خداوند امر او را به رحمت و آمرزش پایان برد ... و هنگامی که خداوند را در روز قیامت ملاقات کند، خداوند به او گوید: به سلطنت من اقرار کردی پس هر درخواستی داری بنما تا اجابت کنم که کسی جز من نمی‌تواند خواسته‌های تو را برآورد. (حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 10، ص 484، ح 13907)
در جایی دیگر فرمودند: رجب برای امّت من ماه استغفار است پس در این ماه به محضر پروردگار از گناهان خویش پوزش طلبید که خداوند بخشنده ای مهربان است.
ملّا محسن فیض کاشانی (اعلی اللّه مقامه) فرموده بودند: در عالم مکاشفه دیدم که شیطان نه در ماه مبارک رمضان به غل و زنجیر است که از ماه رجب آن بنده‌ای که توبه می‌کند، شیطان برای او در غل و زنجیر است. یک هاله‌ای می‌ آید، اجازه نمی‌ دهد شیطان به سمت او بیاید چون بنده در ماه رجب توبه کرده است، در حصن حصین توبه قرار می ‌گیرد و شیطان غل و زنجیر می ‌شود.
اوند متعال در هر وقتى از اوقات یک نفحاتى دارد که نفحات خاصّه‏اى است. مواظب باشید، پیگیر باشید، مراقب باشید که خود را در جَنب و در کنار این نفحات قرار بدهید و مبادا غفلت کنید که آن نفحه بیاید و به شما نخورد و شما را بهره‏مند و متنعّم نکند
چه خوب است در این فرصت های باقی مانده از این ماه عزیز، به ندایی که از جانب خدا به گوش ما می رسد پاسخ دهیم:
أَلَمْ یَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ؛ آیا ندانسته‏اند که تنها خداست که از بندگانش توبه را مى ‏پذیرد و صدقات را مى ‏گیرد و خداست که خود توبه ‏پذیر مهربان است. (104، توبه)
لا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ
از رحمت خدا نومید مشوید. در حقیقت، خدا همه گناهان را مى ‏آمرزد، که او خود آمرزنده مهربان است. (53، زمر)
وَهُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَعْفُو عَنِ السَّیِّئَاتِ وَیَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ
و اوست کسى که توبه را از بندگان خود مى‏ پذیرد و از گناهان در مى ‏گذرد و آنچه مى ‏کنید مى‏ داند. (25، شوری)
شیطان نه در ماه مبارک رمضان به غل و زنجیر است که از ماه رجب آن بنده‌ای که توبه می‌کند، شیطان برای او در غل و زنجیر است. یک هاله‌ای می‌ آید، اجازه نمی‌ دهد شیطان به سمت او بیاید چون بنده در ماه رجب توبه کرده است، در حصن حصین توبه قرار می ‌گیرد و شیطان غل و زنجیر می ‌شود
چه خوب است تا این ماه به پایان نرسیده، وقت های باقی مانده را قدر بدانیم؛ با خود و خدای خود خلوتی داشته باشیم و از قصوراتی که داشته ایم توبه کنیم.
بگوییم: خدایا من خودم را برای ورود به ماه شعبان و رمضان می خواهم آماده کنم، دست و پای خودم را می خواهم جمع کنم، وضع خودم را می ‌خواهم درست کنم و حساب خودم را می خواهم با تو تصفیه کنم!
از منیت هایمان بیرون بیاییم؛ عبد و بنده فقط برای او بشویم.
یادمان نرود که اگر قرار است فیوضاتى در ماه شعبان و رمضان نصیب انسان شود، از ماه رجب منبعث مى ‏شود و به تعبیر بزرگان از این ماه است که به ماه شعبان و ماه رمضان سرایت پیدا مى‏ کند.
رجب را «شهرُ الله» مى ‏گویند؛ یعنى اختصاص به خود خدا دارد و جهتش را هم آن طورى که بزرگان فرموده اند این است که تجلیّات حضرت حقّ در ماه رجب بیش از سایر ایّام است و روایت « ألا إنَّ لِرَبّکُم فى أیَّام دَهرِکُم نَفَحاتٍ ألا فَتَعرَّضوا لَها وَ لاتَعَرَّضوا عَنها »که از پیغمبر اکرم مروى است را مربوط به ماه رجب مى ‏دانستند.
بدانید که خداوند متعال در هر وقتى از اوقات یک نفحاتى دارد که نفحات خاصّه‏اى است. مواظب باشید، پیگیر باشید، مراقب باشید که خود را در جَنب و در کنار این نفحات قرار بدهید و مبادا غفلت کنید که آن نفحه بیاید و به شما نخورد و شما را بهره‏ مند و متنعّم نکند.
ان شالله که در باقی مانده از این ماه خود را از فیوضات این ماه محروم نسازیم.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/2/22 :: ساعت 8:10 صبح )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 58
>> بازدید دیروز: 79
>> مجموع بازدیدها: 1324487
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


























































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب