روزى، جوانى دخترى را دیده و پسندیده بود. دختر هم دختر باسواد و باکمال و زیبایى بود. وضع مالىشان هم خوب بود. این دو جوان براى ازدواج صحبتهاشان را کرده بودند و قرار گذاشته بودند پس از پایان تحصیلاتشان ازدواج کنند.
پسر که مجبور بود براى ادامه تحصیل به خارج برود، به خانواده این دخترخبر داد که چند سالى باید براى گرفتن فوق لیسانس به خارج از کشور برود ولى قرار ازدواج آنان بر جاى خویش است. آنها هم پذیرفتند.
در خلال این مدت، گاهى میان این دو جوان نامههاى مؤدبانهاى نیز ردّ و بدل مىشد. پسر در اروپا با انسانهاى فراوانى برخورد داشت و مىتوانست با دخترهاى دیگرى ازدواج کند، اما چون قول داده بود با این دختر ازدواج کند بر سر عهد خود بود.
پس از مدتى، پسر دید دختر پاسخ نامههایش را نمىدهد. نامههاى دیگرى نوشت، اما همگى بى پاسخ ماند. لذا بسیار ناراحت شد و فکر مىکرد چه شده که او پاسخ نامه مرا نمىدهد؟ در نهایت، پیش خود فکر کرد شاید او خواستگار دیگرى پیدا کرده و مىخواهد با او ازدواج کند. اما حقیقت ماجرا این نبود. سبب این بود که مدتى پس از رفتن او، این دختر بر اثر حادثهاى درونى بینایى خود را از دست داده بود و معالجات پزشکان نیز فایدهاى نداشت. لذا، دختر که هفده سال بیشتر نداشت، تصمیم گرفته بود پاسخ نامههاى پسر را ننویسد. از طرفى، فکر مىکرد اگر در پاسخ نامه بنویسد که دو چشمش را از دست داده است، او به رنج و ناراحتى سنگینى دچار مىشود. لذا تصمیم گرفته بود پاسخى به نامههاى او ننویسد تا گذر زمان محبت قدیمى را به فراموشى بسپارد.
وقتى درس جوان تمام شد، با ناراحتى نامهاى نوشت و آمدنش را خبر داد. وقتى از هواپیما پیاده شد، پدر و مادر و خویشاوندانش را دید که در انتظار او هستند، اما از اقوام آن دختر کسى را ندید. به مادرش گفت: چه شده که آنها نیامدهاند؟ مادر که از موضوع مطلع بود هیچ نگفت تا به خانه رسیدند. همینکه در خانه چمدانها را بر زمین گذاشتند، به مادر گفت: مىخواهم به خانه آن خانم بروم.
سپس، به در منزل آن خانم رفت. مادر دختر او را به منزل برد و جوان دید آن دختر کنار اتاق نشسته و هیچ عکسالعملى به آمدن او نشان نمىدهد. پسر از این رفتارخیلى ناراحت شد، اما چیزى نگفت. سلام کرد، دختر جواب داد و بعد به سختى گریه کرد.
پسر رو به مادر دختر کرد و پرسید: چه مسالهاى پیش آمده؟ مادر دختر که تا آن لحظه خویشتندار بود ناگاه از فرط ناراحتى غش کرد. وقتى به هوش آمد، به پسر گفت: دختر من به علت یک ناراحتى درونى بینایىاش را از دست داده است. به این دلیل نامههایت را جواب نمىداد تا مزاحم شما نشود. او قادر به تشکیل خانواده و زندگى مشترک نیست و لازم است شما براى آینده خود فکر دیگرى بکنید.
پسر گفت: من هیچ فکر دیگرى ندارم. من غیر از این دختر با کس دیگرى ازدواج نمىکنم. بعد هم دختر را عقد کرد، عروسى گرفت و زندگى را با او شروع کرد.
من بیش از این از وضع آنها اطلاعى ندارم، ولى این را مىدانم که آن پسر انسان بسیار جوانمردى بوده است. برخلاف چنین انسانهایى عدهاى دیگر دخترى را عقد کرده و هشت ماه هم با او رفت و آمد دارند، اما یک مرتبه مىگویند: این دختر دلم را زده و دیگر او را نمىخواهم. یا دخترى به مادرش مىگوید که دیگر از این پسر خوشم نمىآید! اما کسانىکه مردانگى دارند، آنقدر آقا هستند که حتى اگر به کسى علاقه نداشته باشند، احساس خود را بروز نمىدهند و با کمال محبت با او زندگى مىکنند.
امام باقر علیه السلام مىفرمایند: جوانى بود یهودى که بسیارى از اوقات خدمت رسول خدا مىرسید، رسول الهى رفت و آمد زیادش را مشکل نمىگرفت و چه بسا او را دنبال کارى مىفرستاد یا به وسیلهى او نامهاى را به جانب قوم یهود مىفرستاد.
چند روزى از جوان خبرى نشد، پیامبر عزیز سراغ او را گرفت، مردى به حضرت عرضه داشت: امروز او را دیدم در حالى که از شدّت بیمارى باید روز آخر عمرش باشد. پیامبر با عدّهاى از یارانش به عیادت جوان آمد، از برکات وجود نازنین پیامبر این بود که با کسى سخن نمىگفت مگر اینکه جواب حضرت را مىداد، پیامبر جوان را صدا زد، جوان دو دیدهاش را گشود و گفت:
لبیک یا ابا القاسم، فرمودند بگو: اشهد ان لا اله الَّا اللّه و انى رسول اللّه.
جوان نظرى به چهرهى عبوس پدرش انداخت و چیزى نگفت، پیامبر دوباره او را دعوت به شهادتین کرد، باز هم به چهرهى پدرش نگریست و سکوت کرد، رسول خدا براى مرتبهى سوم او را دعوت به توبه از یهودیّت و قبول شهادتین کرد، جوان باز هم به چهرهى پدرش نظر انداخت، پیامبر فرمودند: اگر میل دارى بگو و اگر علاقه ندارى سکوت کن. جوان با کمال میل و بدون ملاحظه کردن وضع پدر، شهادتین گفت و از دنیا رفت! پیامبر به پدر آن جوان فرمودند: او را به ما واگذار. سپس به اصحاب دستور داد او را غسل دهید و کفن کنید و نزد من آورید تا بر او نماز بخوانم، آنگاه از خانهى یهودى خارج شد در حالى که مىگفت: خدا را سپاس مىگویم که امروز انسانى را به وسیلهى من از آتش جهنم نجات داد !
از سرودهاى در کتاب مقاتلالطالبین که دربار حضرت علىاکبر علیه السلام است، برمىآید که از زمانى که على اکبر علیه السلام به دنیا آمد تا روز شهادتش در عاشورا، هر چند سال که داشت، هجده سال و یا بیست و پنج سال، براى این که در شهادت سن مطرح نیست، در این مدت، او حتى به انداز یک پلک به هم زدن هم از خدا غافل نبود. علىاکبر علیه السلام وقتى که دیگر جوان رشیدى شده بود و خانهاش از خان ابىعبدالله علیه السلام جدا شده بود که به نظر مىرسد ائمه بچههاى خود را زود زن مىدادند و على اکبر علیه السلام هم زن گرفته بود و چون ادب داشت، نمىخواست در خانه پدرش باشد، اما هر روز پیش او مىآمد. او خانه را که عوض کرد، هر شب تابستان و زمستان بر روى پشت بام مىرفت، و از ساعت یازده به بعد شب آتش روشن مىکرد و سپرده بود که هر کس مشکل دارد و خانهاش را بلد نیست، این آتش نشان او باشد. هر وقت شب هم که مىخواهد بیاید، بیاید که او مشکلش را حل مىکند. به نگهبانان دروازههاى شهر مدینه هم سپرده بود، اگر غریبهاى مىخواست وارد شهر شود و خانه نداشت؛ پول نداشت؛ نان نداشت، به او بگویند، به آن جا که آتش روشن است، برود. آن جا هم به او اتاق مىدهند، و هم به او نان مىدهند.
آنها با مردم این گونه رفتار مىکردند و به آنها محبت مىنمودند.
شقیق فرزند یکى از ثروتمندان منطقهى بلخ بود. زمانى براى تجارت به بلاد روم رفت، شهرهاى روم را در برنامهى سیاحت و گشت و گذار گذاشت. در یکى از شهرها براى تماشاى مراسم بتپرستان وارد بتخانهاى شد، خادم بتخانه را دید موى سر و صورت را تراشیده، لباس ارغوانى به تن کرده و مشغول خدمت است، به او گفت: تو را خداى حىّ و آگاهى است، به عبادت او برخیز و این بتهاى بیجان را واگذار که نفع و زیانى ندارند. خادم به شقیق گفت: اگر انسان را خداى حىّ و آگاهى است، قدرت دارد تو را در شهر و دیار خودت روزى دهد، چرا تصمیم گرفتهاى همهى عمر خود را براى به دست آوردن پول خرج کنى و اوقات گرانبها را در این شهر و آن شهر نابود سازى؟
شقیق از نهیب خادم بتخانه بیدار شد و دست از فرهنگ مادّیگرى و دنیاپرستى شست، به عرصهگاه توبه و انابه درآمد و از عرفاى بزرگ روزگار شد.
مىگوید: از هفتصد دانشمند پنج مسأله پرسیدم همه به طور مساوى پاسخ گفتند. پرسیدم عاقل کیست؟ جواب دادند: کسى که عاشق دنیا نیست، گفتم:
زیرک کیست؟ گفتند: کسى که مغرور به دنیا نشود، پرسیدم: ثروتمند کیست؟
گفتند: کسى که به دادهى حق رضایت دهد، سؤال کردم: تهیدست کیست؟
گفتند: آن کسى که زیاده طلب است، پرسیدم: بخیل کیست؟ گفتند: کسى که حق خدا را در مالش از محتاجان منع مىنماید .
امام صادق علیه السلام مىفرمایند: رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به سوى بعضى از جنگهایش در حرکت بود، به یارانش فرمودند: از بعضى از راههاى میان دو گردنه، مردى بر شما ظاهر مىگردد که سه روز است پیمانى از ابلیس بر عهده ندارد، چیزى درنگ نکردند که مردى بیابانى به جانب آنان آمد، پوستش بر استخوانش خشکیده بود، دو چشمش در حدقه پنهان مىنمود، دو لبش از خوردن گیاه بیابان به سبزى مىزد. در ابتداى برخوردش با سپاه، سراغ رسول خدا را گرفت، رسول حق را به او معرفى کردند، به پیامبر عرضه داشت: اسلام را به من ارائه کن، فرمودند: بگو اشهد ان لا اله الا اللّه وانى محمد رسول اللّه. گفت: به این دو حقیقت اقرار کردم، حضرت فرمودند: نمازهاى پنجگانه را بخوان، روزهى ماه رمضان را بگیر، گفت: پذیرفتم، فرمودند: حج بجاى آور، زکات بپرداز و از جنابت غسل کن. گفت: پذیرفتم. سپس شتر مرد بیابانى عقب ماند، رسول خدا پس از اندکى حرکت ایستادند و دربارهى مرد بیابانى از اصحابشان پرسیدند، مردم به عقب برگشتند و به جستجوى وضع او برآمدند، در آخر لشکرگاه دیدند پاى شتر او به گودالى از گودالهاى لانهى موش صحرایى افتاده و گردن مرد بیابانى و شتر شکسته و هر دو از بین رفتهاند. به رسول خدا خبر دادند، دستور داد خیمهاى برپا کنند و او را غسل دهند، پس از اینکه غسل داده شد، پیامبر وارد خیمه شدند و او را کفن کردند، آنگاه از خیمه خارج شدند در حالى که از پیشانى مبارکشان عرق سرازیر بود، به یارانشان فرمودند: این مرد بیابانى در حال گرسنگى از دنیا رفت، او کسى است که ایمان آورد و ایمانش به ظلم و گناه آلوده نشد، حور العین با میوههاى بهشت به جانب او شتافتند و دهانش را از آن میوهها پر کردند، حور العینى مىگفت: یا رسول اللَّه مرا از همسران او قرار ده و آن دیگر مىگفت مرا قرار ده !
عالم بزرگ ملا فتح اللّه کاشانى در تفسیر «منهج» روایت مىکند: روزى رسول خدا صلى الله علیه و آله در مسجد مشغول نماز شد، پس از قرائت حمد به خواندن سوره حجر پرداخت، چون به این آیه رسید:
«وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ* لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ» ؛
«و قطعاً وعدهگاه همه آنان دوزخ است. «دوزخى» که براى آن هفت در است، و از هر درى بخش معین از آنان «وارد مىشوند»»؛
زنى از اعرابیه که هماهنگ با پیامبر نماز مىخواند با شنیدن این دو آیه نعرهاى زد و بىهوش شد. چون پیامبر از نماز فراغت یافت و آن حال را مشاهده کرد، فرمان داد آب آوردند و به چهره او پاشیدند تا به هوش آمد.
حضرت فرمود: اى زن تو را چه حالت است؟ گفت: یا رسول اللّه! چون تو را در نماز دیدم علاقهمند شدم پشت سر شما دو رکعت نماز بخوانم، چون به این دو آیه رسیدى بىتاب شده بیهوش گشتم. سپس گفت: واى که هر عضوى از اعضاى من به هر درى از درهاى هفتگانه دوزخ تقسیم خواهد شد.
حضرت فرمود: نه چنان است، مراد آیه این است که هر گروهى از بدکاران را بر درى از درهاى دوزخ به اندازه گناهشان عذاب کنند. گفت: یا رسول اللّه! من ثروتى جز هفت برده ندارم، تو را گواه مىگیرم که هر یک را براى خلاصى از درى از درهاى دوزخ آزاد کردم.
فرشته وحى نازل شد و گفت: یا رسول اللّه! اعرابیه را بشارت ده که حق تعالى همه درهاى دوزخ را بر تو حرام کرد و درهاى بهشت را براى تو باز نمود.
سوسن
حدیثه (سوسن) معروف به جده, مادر امام حسن عسکری(ع)، آن بانوی پارسا و عفیف پس از شهادت فرزند خود, وصی آن امام و نقطه اتکای شیعیان بود.1
از گفتگوی احمد بن ابراهیم با حکیمه خاتون؛ دختر امام جواد(ع), برمی آید که با گذشت دو سال از شهادت امام عسکری(ع) همچنان بسیاری از کارها به دست جده بوده است ولی در حقیقت آن بانوی بزرگوار از طرف امام مهدی(عج) و به فرمان آن حضرت به رتق و فتق امور می پرداخته اند. این امتیاز تا زمانی که سُفرا و نایبان حضرت در بین شیعیان شناخته شده و منزلت یافتند, برای جده باقی بود.2
جده در کنار فرزند بزرگوار خویش امام حسن عسکری(ع) در سامرا مدفون است.
نرگس
مادر امام زمان(عج), حضرت نرجس خاتون(س) از احفاد «شمعون», وصی عیسای نبی(ع) است که مسیح او را سنگ زیربنای مکتب خود نامید و به همین دلیل به پطرس یعنی صخره ملقب گردید.3
ماجرای پیوند فرزندان اوصیا دو پیامبر اولولعزم؛ امام حسن عسکری(ع) و ملیکا(س) و ازدواج مقدس آنها بسیار عجیب و زیبا است. بی شک این عروس آسمانی، انتخاب مادری است که خود، سرور زنان جهان است.
میزان فضیلت و معنویت حضرت نرجس خاتون(س) به حدی است که حکیمه، خواهر امام هادی(ع) که خود از بانوان عالیقدر خاندان امامت است, او را سرآمد و سرور خاندان خویش و خود را خدمتگزار او می نامید.4
زمانی که امام عسکری(ع) خبر شهادت خود و مصائب و شدائد خاندان و شیعیان خویش را برای
همسر باوفایش، نرگس خاتون(س) بیان نمود, آن بانوی مهربان از حضرت خواست تا برای مرگش قبل از رحلت امام دعا کند. خداوند دعای امام را مستجاب کرد. پیکر مطهر مادر امام زمان(عج) در کنار مرقد امام هادی(ع) به خاک سپرده شد. بالای مزار این بانوی آسمانی لوحی است که بر آن نوشته شده است: این، قبر مادر محمد است.5
حکیمه
خواهر امام هادی(ع) در میان فرزندان ائمه(ع) از مقام علمی و معنوی ویژه ای برخوردار است.
حکیمه دختر, خواهر و عمه امام معصوم است و محضر چهار امام معصوم را درک نموده است.6
مستند ترین گزارش در مورد تولد امام زمان(عج)، از سوی این بانوی بزرگوار وارد شده است و حکیمه شاهد تولد حضرت بوده است. این علویه عقیله، نقش مهمی در تعلیم و تربیت حضرت نرگس(س) داشته و امام زمان(عج) و مادرش در منزل او پنهان بوده اند.7
حکیمه خاتون در سال 274 ق وفات یافت و در پایین پای برادرزاده خود امام عسکری(ع) به خاک سپرده شد.
-------------------
پی نوشت:
1.سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی ص 615 .
2.زنان در حکومت امام زمان (عج)، محمد جواد طبسی ص 14و15 .
3.آشنایی با ادیان بزرگ، حسین توفیقی، ص136 و حیات الامام الهلدی؛ دراسه وتحلیل ص 163.
4.سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی ص 666 .
5. فرهنگنامه مهدویت، خدامراد سلیمیان ص 405 .
6.همان ،ص 145 .
7.سیره پیشوایان ص 668 .
1. شرایط اجتماعی عصر میلاد
دوران 250 سالة امامت شیعی که با وفات پیامبر گرامی اسلام (ص) در سال 11ق. آغاز گردید و با شروع غیبت صغرا و قطع رابطة مستقیم امام معصوم(ع) با جامعة اسلامی در سال 260 ق. پایان پذیرفت، به مقاطع مختلف با ویژگی ها و خصوصیات متفاوت قابل تقسیم است.
در این میان دوران چهل سالة امامت امام هادی و امام عسکری علیهما السلام که از سال 220 ق. آغاز و تا سال 260 ق. امتداد می یابد، به لحاظ واقع شدن در آستانة دوران غیبت صغرا، جایگاه خاصی داشته و از ویژگی های متفاوتی برخوردار است.
یکی از ویژگی های این دوران شدت مراقبت و محدودیت های فراوانی است که از سوی حکّام جور نسبت به این دو امام بزرگوار اعمال می شد.
اگرچه حاکمان ستم پیشة اموی و عباسی همواره بیش ترین سخت گیری ها را نسبت به امامان شیعه روا می داشتند و آنها را از هر جهت در تنگنا قرار می دادند، امّا در دوران امامت حضرت هادی و حضرت عسکری علیهما السلام این سختگیری ها شدت بیشتری گرفت و محدودیت های بیشتری برای این دو امام ارجمند در نظر گرفته شد تا آنجا که در سال 243 ق. به دستور متوکل عباسی، حضرت هادی(ع) به اجبار از مدینه به سامرا (عسکر) که در آن زمان مرکز خلافت بود، آورده شدند و تا زمان شهادت، یعنی سال 254 ق. در این شهر تحت نظر قرار داشتند.1
حضرت امام حسن عسکری(ع) نیز بیش از نیمی از ایام عمر شریف خود را در سامرا گذراندند و از سال 243 ق. که در سن یازده سالگی به همراه پدر به این شهر آمدند، تا سال 260 ق. که چشم از جهان فرو بستند، امکان خروج از این شهر را نیافتند.
امّا علت این همه سختگیری نسبت به این دو امام بزرگوار چه بود؟ و چرا دشمنان اهل بیت (ع) تا به این حد این پدر و پسر را در تنگنا قرار داده بودند؟
حضرت امام حسن عسکری(ع) خود در تحلیل علل و انگیزه های برخورد شدید حاکمان ستم پیشه با ائمة اهل بیت (ع) می فرماید:
بنی امیه و بنی عباس به دو دلیل شمشیرهایشان را بر ضدّ ما افراشتند: نخست اینکه آنها می دانستند هیچ حقی در خلافت ندارند، و به همین دلیل همواره در هراس بودند که مبادا ما در پی به دست آوردن خلافت و برگرداندن آن به جایگاه اصلی اش برآییم؛ و دوم اینکه، آنها بر اساس روایات متواتر این موضوع را می دانستند که پادشاهی گردنکشان و ستم پیشگان به دست قائم ما از بین خواهد رفت و تردیدی هم نداشتند که آنها از جملة گردنکشان و ستم پیشگان هستند، از همین رو برای کشتن خاندان رسول خدا(ص) و از بین بردن نسل او به تلاش وسیعی دست زدند، بدان امید که با این کارها بتوانند جلوی تولد قائم را بگیرند یا او را به قتل برسانند. امّا، خداوند از اینکه امر خود را بر یکی از آنها آشکار سازد پرهیز داشت و می خواست نور خودش را بر خلاف میل کافران به حد تمام برساند.2
با توجه به شرایط و موقعیتی که حضرت امام حسن عسکری(ع) در آن قرار داشت، روشن است که موضوع تعیین و انتخاب جانشین آن حضرت، یعنی آخرین امام از نسل پیامبر اکرم (ص) که بر اساس روایات تردیدناپذیر بنیاد ظلم و بیداد را برخواهد کند، از چه اهمیت و حساسیتی برخوردار است.
اگر دشمنان اهل بیت (ع) کوچک ترین ردّ پایی از فرزند امام حسن عسکری(ع) و جانشین ایشان به دست می آوردند، قطعاً در پی نابودی آن حضرت برمی آمدند و اجازه نمی دادند که سلسلة امامت استمرار پیدا کند. بنابراین چاره ای جز مخفی نگه داشتن موضوع تولد آخرین حجّت حق نبود، و این پنهان کاری تا حدی بود که تا لحظة تولد ایشان نزدیک ترین خویشاوندان حضرت عسکری(ع) نیز هیچ اطلاعی از این موضوع نداشتند.3
پنهان کاری شدیدی که درموضوع تولد حضرت مهدی(ع) اعمال می شد اگرچه برای حفظ جان آن حضرت لازم بود، امّا از سویی دیگر ممکن بود که باعث سرگردانی و حیرت شیعیان پس از درگذشت امام حسن عسکری(ع) گردد، لذا امام یازدهم از همان لحظة تولد، یاران خاص خود را در جریان قرارداده و به آنها اطمینان دادند که در موضوع جانشینی ایشان هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد.
با این تدبیر حضرت عسکری(ع)، اگرچه تا مدت کوتاهی پس از وفات ایشان، شیعیان دچار حیرت شده و در میان آنها اختلاف به وجود آمد، امّا پس از آن، همة کسانی که در پیروی از اهل بیت (ع) اخلاص داشتند و در قلبشان مرض و نفاقی وجود نداشت، آخرین حجّت حق را شناختند و از طریق نواب خاص با ایشان ارتباط برقرار کردند.
با همة تفاصیلی که گذشت عده ای از مخالفان شیعه در پی این هستند که با طرح شبهاتی در اصل تولد امام عصر(ع) ایجاد تردید کنند و چنین القا نمایند که از نظر تاریخی نمی توان تولد آن حضرت را اثبات کرد. در حالی که اگر این به اصطلاح پژوهشگران تاریخی، خالی از هرگونه غرض سیاسی و تنها به انگیزة دستیابی به حقیقت به منابع و کتاب هایی که در سال های نزدیک به دوران غیبت صغرا تألیف شده اند، مراجعه می کردند؛ درمی یافتند که هیچ جای تردیدی در موضوع تولد امام دوازدهم وجود ندارد.
چنان که شیخ مفید (336 ـ 413 ق.) در این باره می گوید:
روایاتی که در اثبات [امامت] فرزند حسن [عسکری] (ع) وارد شده اند به گونه ای هستند که با آنها راه هرگونه عذر و بهانه بسته می شود.4
در اینجا برای روشن شدن پاره ای اذهان، مروری دوباره خواهیم داشت بر مجموعه روایاتی که در زمینة اثبات امامت آن حضرت رسیده اند. در این بررسی ابتدا به چند نمونه از روایاتی که از سال ها پیش از تولد امام مهدی(ع) از پیامبر اکرم (ص) و امامان شیعه (ع) در زمینة امامت آن حضرت رسیده اند، اشاره کرده، بعد از آن عبارت های تنی چند از کسانی را که بر تولد فرزند امام حسن عسکری(ع) شهادت داده اند، مرور می کنیم و سرانجام هم به معرفی برخی از کسانی می پردازیم که حضرت مهدی(ع) را در زمان تولد و پس از آن مشاهده کرده اند.
2. پیش بینی تولد امام مهدی(ع)
چنان که می دانیم، از همان سال های آغازین ظهور اسلام موضوع امامان دوازده گانه از سوی پیامبرگرامی اسلام (ص) مطرح گردید و پس از ایشان نیز هر یک از ائمه، نام و مشخصات امامان پس از خود را تا آخرین امام معرفی می کردند تا جای هیچ شبهه و تردیدی برای مردم باقی نماند.
در این مجال فرصت بررسی تفصیلی همة روایت هایی که در این زمینه رسیده، نیست و لذا تنها به ذکر برخی از آنها بسنده می کنیم:
1. ثقةالاسلام کلینی (م 329 ق.) و شیخ مفید (336 ـ 413ق.)
به اسناد خود از امام باقر(ع) چنین روایت می کنند:
پیامبر خدا(ص) به یارانش فرمود: به شب قدر ایمان بیاورید؛ همانا در این شب امور یک سال (همة آنچه در یک سال واقع می شود) نازل می گردد، و برای این موضوع پس از من حاکمان و پیشوایانی وجود دارند که عبارت اند از، علی بن ابی طالب و یازده تن از نوادگان او.5
2. این دو عالم بزرگوار شیعی روایت دیگری را به همین مضمون از امام باقر(ع) نقل کرده اند، که در آن آمده است:
امیرمؤمنان(ع) به ابن عباس فرمود: همانا شب قدر در هر سال وجود دارد؛ و در آن شب امور یک سال نازل می شود؛ و برای این موضوع پس از رسول خدا(ص) حاکمان [و پیشوایانی] قرار داده شده اند. ابن عباس پرسید: آنها که هستند؟ فرمود: من و یازده تن از نسل من، که همه امامانی هستند که حدیث می شوند [بیان می شوند].6
این دو روایت بیان کنندة این حقیقت اند که ملائک و روح که به تعبیر سورة قدر به اذن پروردگار خویش در شب قدر نازل می شوند، کلّ أمر یا همة برنامة یک سالة جهان هستی را بر کسی که از سوی خداوند به ولایت برگزیده شده، عرضه می دارند. به بیان دیگر این برنامه در زمان رسول خدا بر آن حضرت و پس از ایشان بر امامانی که یکی پس از دیگری سرپرستی امت اسلام را بر عهده می گیرند، عرضه می شود.
بنابراین، روایات یاد شده علاوه بر بیان مسئلة امامت و پیش بینی سلسلة دوازده گانة جانشینان پیامبر اکرم (ص) بیان کنندة لزوم استمرار سلسلة امامت و ضرورت وجود ولیّ حیّ خدا در هر زمان نیز هستند؛ زیرا تا جهان باقی است شب قدر تکرار می شود و بی تردید در هر شب قدر می بایست امور یک سالة جهان بر ولیّ خدا عرضه گردد.
3. در روایت دیگری امام باقر(ع) از جابر بن عبدالله انصاری، صحابی بزرگوار پیامبر اکرم (ص) چنین نقل می کند:
بر فاطمه (س)، وارد شدم دیدم که پیش روی او لوحی است که در آن نام های همة اوصیا از نسل او نوشته شده است، آنها را برشمردم دیدم که دوازده نفرند و آخرین آنها قائم(ع) است. سه تن از اوصیا نام محمد و سه تن از آنها نام علی داشتند. 7
همچنین ابوبصیر از امام باقر(ع) روایت می کند که:
بعد از حسین بن علی(ع) نُه امام خواهند آمد که نهمین آنها قائم ایشان است. 8
چنین روایاتی از سایر امامان شیعه نیز نقل شده و آنچه ذکر شد تنها بخش کوچکی از روایات فراوانی است که در آنها به نقل از پیامبر اکرم (ص) یا ائمة اهل بیت (ع) پیش بینی شده است پس از نبی اکرم (ص) دوازده امام سرپرستی امت اسلام را بر عهده می گیرند که آخرین این پیشوایان مهدی امت و قائم آل محمد(ص) است.9
بنابراین جای هیچ تردیدی باقی نمی ماند که براساس پیش بینی پیامبر گرامی اسلام(ص) و ائمة معصومین (ع) باید یازده امام از نسل امیرالمؤمنین(ع) یکی پس از دیگری امامت مسلمانان را بر عهده گیرند. امّا در اینجا این پرسش مطرح می شود که به چه دلیل می توان گفت این پیش بینی به تمام و کمال محقق شده و آخرین امام از سلسلة امامان دوازده گانه نیز به دنیا آمده و به امامت رسیده است؛ زیرا بسیاری از مردم نه تولد او را دیده اند و نه دوران رشد و بالندگی او را مشاهده کرده اند؟
در پاسخ این پرسش باید گفت: اولاً، ما روایات معتبری از عصر امام عسکری(ع) در دست داریم که در آنها افرادی جلیل القدر به تولد امام دوازدهم شهادت داده و اظهار داشته اند که جانشین امام یازدهم بر ما معلوم گشته است؛ ثانیاً عدة زیادی از بزرگان شیعه، آن حضرت را در زمان تولد و در اوان کودکی دیده و بر این موضوع گواهی داده اند و لذا در تولد حضرت مهدی(ع) به عنوان دوازدهمین امام، جای هیچ شبهه ای نمی تواند وجود داشته باشد.
پی نوشت ها:
1. ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 501، ح 7؛ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج 2، صص 309 - 312. شایان ذکر است که برخی از اهل تحقیق سال 234 ق. را به عنوان سال ورود حضرت هادی (ع) به سامرا ذکر کرده اند. ر.ک: صدر، سید محمد، تاریخ الغیبة الصغری، صص 107 - 108.
2. حر عاملی، محمد بن حسن، إثبات الهداة، ج 3، ص 570، ح 685.
3. ر.ک: مفید، همان، ص 336.
4. همان، صص 346 - 345. کلینی، همان، ص 533، ح 12.
5. کلینی، همان، ص 532، ح 11؛ مفید، همان، ص 346؛ همچنین ر.ک: نعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبة، ص 60، ح 3 ؛ طوسی، محمدبن حسن، کتاب الغیبة، ص 141، ح 106.
6. کلینی، همان، ص 532، ح 11؛ همچنین ر.ک: صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، باب 24، ص 269، ح 13؛ مفید، همان ؛ طوسی، همان، ص 139، ح 103.
7. کلینی، همان، ص 533، ح 15؛ همچنین ر.ک: صدوق، همان، ج 2، باب 33، ص 350، ح 45؛ مفید، همان، ص 347 ؛ طوسی، همان، ص 140، ح 104؛ نعمانی، همان، ص 94، ح 25.
8. برای مطالعة بیشتر در این زمینه ر.ک: کلینی، همان، باب ماجاء فی الإثنی عشر و النص علیهم، صص 525 - 535؛ طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، صص 155 - 208.
9. ر.ک: خوئی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج 16، ص 309.
در محضر قرآن
موضوع مهدی، انتظار و ظهور، سراسر کتابها و مدارک مذاهب اسلامی را فرا گرفته است. پیامبر اکرم خود آن را تعلیم داده است. علیبن ابیطالب و دیگر امامان، همواره دربارهی آن سخن گفتهاند و دربارهی خصوصیات موعود و ظهور، و انتظار منتظران، دقایقی بسیار مطرح ساخته اند. علما و بزرگان فِرَق اسلامی ر سرتاسر تاریخ جهان اسلام، در اینباره فصلها نوشتهاند و کتابها نگاشتهاند. با این حساب، آیا شدنی است که موضوعی این چنین، در کتاب الهی ریشه نداشته باشد؟!
در قرآن کریم، دربارهی مسایل آیندهی دوران، و حوادث آخر الزّمان، و استیلای خوبی و خوبان بر جهان، و حکومت یافتن صالحان ـ گاه به اشاره، و گاه به تصریح ـ سخن گفته شده است. اینگونه آیات را مفسران اسلامی با مستندات و مدارک دربارهی حضرت مهدی و ظهور آخر الزّمان دانستهاند. از جمله آیات مربوط به حضرت مهدی و آخر الزّمان و ظهور طلعت رشیده و دولت کریمه است:
1. وارثان خدا بر روی زمین:
قال موسَی لِقومِهِ استَعینُوا باللهِ و اصبِروا إنّ الأرض لِلّه یُورِثُهَا مَن یَشَآءُ مِنْ عِبادِهِ والعَقبة لِلمُتّقین ؛ موسی به قوم خود گفت: "از خدا یاری جویید و پایداری ورزید، که زمین از آنِ خداست؛ آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد میدهد؛ و فرجام [نیک] برای پرهیزکاران است".
عن هشامبن سالم عن أبی خالد الکابلی عن أبی جعفر قال: وَجدنا فی کتاب علیّ "أنّ الأرضَ لِلّه یورثُها من یشاء من عباده والعاقبة للمتقین" أنا و أهلُ بیتی الذین أورثنا الأرض و نحن المتّقون و الأرضُ کلّها لنا...
امام باقر فرمود: ما در کتاب [حضرت] علی یافتیم که: زمین متعلق به خداست و به هر کس از بندگان خویش بخواهد وا میگذارد و سرانجام نیک از آنِ پرهیزکاران است. من و خاندانم کسانی هستیم که خدا زمین را به ما واگذار کرده و ما هستیم پرهیزکاران و همهی زمین از آنِ ماست، هرکه از مسلمانان زمینی را زنده کند باید آن را آباد کند و خراج آن را به امام از خاندان من بپردازد و هرچه از آن زمین استفاده کند و بخورد حق اوست و اگر زمین را واگذارد و خراب کند و مرد دیگری از مسلمین پس از وی، آن را آباد سازد و زنده کند او نسبت به آن زمین از کسی که آن را واگذاشته سزاوارتر است و او باید خراج آن را به امام از خاندان من بپردازد و هرچه از آن زمین استفاده کند، حق اوست تا زمانی که قائم از خاندان من با شمشیر ظاهر شود. آنگاه او، زمینها را تصرف کند و از متصرفین جلوگیری نماید و آنها را از آنجا اخراج کند ـ همچنان که رسول خد زمینها را تصرف کرد و از متصرّفین جلوگیری نمود ـ مگر زمینهایی که در دست شیعیان ما باشد که حضرت قائم نسبت به آنچه در دست آنهاست قرارداد میبندد و زمین را در دست آنها وا میگذارد.
2- حکومت صالحان در زمین:
ولَقَد کَتَبنَا فِی الزّبُورِ مِن بَعدِ الذّکرِ أنّ الأرضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالحُون ؛ و در حقیقت، در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایستهی ما به ارث خواهند برد.
علیبن ابراهیم فی تفسیره المنسوب إلی الصّادق فی معنی الآیة: قال؛ قال: الکتب کلّها ذکرالله، إنّ الأرض یرثها عبادی الصالحون قال: القائم و أصحابه و فی روایةٍ أخری عن الباقر: هم أصحاب المهدی فی آخر الزّمان.
علیبن ابراهیم در تفسیرش از قول امام صادق در تفسیر این آیه بندگان شایستهام وارث زمین خواهند شد آورده است که امام فرمود: مراد از بندگان شایسته حضرت قائم و یاران او هستند. و در روایت دیگری از قول امام باقر آمده است: مراد از بندگان صالح اصحاب حضرت مهدی هستند که در آخر الزمان میآیند. شیخ منصورعلی ناصف نویسندهی کتاب التاج الجامع للاصول کتابی که اصول پنجگانهی معروف اهل سنت در آن گردآوری شده و تقریظهای مهمی از علمای الازهر به آن نوشته شده است چنین آورده است:
إشتَهَرَ بَینَ العُلَماء سَلَفاً و خَلَفا أنّه فِی ءاخِرِ الزّمانِ لابُدّ مِن ظَهور ِ رَجُلٍ من أهل البَیتِ مُسمّی المهدی یَستَولی عَلَی المَمالِکَ الإسلامیّةِ وَیَتّبعهُ المُسلِمُونَ وَیَعدِلُ بَینَهُم ویؤیّدُ الدّین؛ در میان همهی دانشمندان امروز و گذشته مشهور است که در آخرالزمان به طور یقین مردی از اهل بیت: ظاهر میشود که بر تمام کشورهای اسلامی مسلط میگردد، و همهی مسلمانان از او پیروی میکنند و در میان آنها عدالت را اجرا مینماید و دین را تقویت میکند. سپس میافزاید:
وَقَد رُوِیَ أحادیثُ المَهدی جَماعة مِن خِیارِ الصّحابة وأخرَجَها أکابِرُ المُحدّثین: کأبی داوود، و ترمذی، و ابن ماجة، والطبرانی، و ابی یُعلی والبزاز و الامام احمد والحاکم. احادیث مهدی را گروهی از اصحاب خوب پیامبر نقل کرده و بزرگان اهل بیت مانند: ابو داوود و ترمذی و ابن ماجه و طبرانی و ابو یُعلی و بزاز و امام احمد و حاکم در کتابهای خود آورده اند.
3- حکومت جهانی مستضعفان:
وعداللهُ الّذینَ ءامَنُوا مِنکُم وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسخلفنّهم فِی الأرض کَما استَخلَفَ الّذینَ مِن قَبلِهِم وَلَیُمَکّننَّ لَهُم دِینَهُم الّذی ارتَضی لَهُم وَلَیُبدّلَنّهُم مّن بَعدِ خَوفِهِم أمناً یَعبُدُونَنی لایُشرِکُونَ بِی شَیئاً وَمَن کَفَرَ بَعدَ ذلکَ فَأولئکَ هُمُ الفاسِقُون ؛ خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، وعده داده است که حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد همان گونه که کسانی که پیش از آنان بودند جانشین [خود] قرار داد. و آن دینی را که برایشان پسندیده است به سودشان مستقر کند، و بیمشان را به ایمنی مبدل گرداند، [تا] مرا عبادت کنند و چیزی را با من شریک نگردانند، و هر کس پس از آن به کفر گراید؛ آنانند که نافرمانند. روی ابوعلی الفضلبن الحسن الطبرسی فی کتاب مجمع البیان فی تفسیر قوله تعالی: وعدالله الذین ءامنوا و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الأرض؛ قال المروی، عن اهل البیت:، انّها فی المهدی من ءال محمد طبرسی در مجمع البیان در تفسیر این آیه: خداوند آنان را که ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، وعده داده که آنها را در زمین جانشین خود کند، میفرماید: از اهل بیت: روایت شده که: این آیه در شأن حضرت مهدی از آل محمد نازل شده است. شیخ ابوالنًّضر عیاشی، با اسناد خود، از حضرت امام زین العابدین روایت کرده است که این آیه را خواند و فرمود: اینان به خدا شیعهی ما هستند، خدا این کار را در حق آنان به دست مردی از ما خواهد کرد و این مرد مهدیِ این امت است؛ و او همان کسی است که پیامبر فرموده است: "اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نماند، خدا همان یک روز را چنان دراز کند تا مردی از خاندان من حاکم جهان گردد. او هم نام من [محمد] است. او زمین را از عدل و قسط لبریز سازد، همانگونه که از ظلم و جور لبریز شده باشد.".
4- آیهی ظهور حق:
هُوَ الّذی أرسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی ودینِ الحَقّ لِیُظهِرَهُ عَلَی الدّین کلِّهِ ولوکَرِهَ المُشرِکوُن ؛ او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین درست، فرستاد تا آن را بر هر چه دین است پیروز گرداند، هر چند مشرکان خوش نداشته باشند. محمدبن فضیل در حدیثی نقل میکند که امام موسی کاظم در تفسیر این آیه: لیظهرهُ علی الدین کله فرمود: هنگام قیام قائم این دین را بر سایر ادیان غلبه دهد. شیخ بزرگوار قمی در تفسیر خود میگوید: این آیه دربارهی قائم آل محمد نازل شده است و او تنها امامی است که خداوند او را بر همهی ادیان پیروز خواهد نمود. او زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد، بعد از آنکه از ظلم و جور پر شده باشد و این از آیاتی است که تأویل آن بعد از تنزیل خواهد بود. رشیدالدین میبدی، در تفسیر کشف الاسرار در شرح این آیه گوید: رسول، در این آیه، محمد است، و هدی و هدایت، قرآن و ایمان است. و دین حق، اسلام است. خدا این دین را بر دیگر ادیان برتری دهد، چنانکه دینی نماند مگر اینکه اسلام بر آن غالب آید. و این امر، بعد از این خواهد شد، و هنوز نشده است و قیامت نخواهد آمد، مگر اینکه این کار بشود. ابوسعید خِدری روایت کرده است که پیامبر از بلایی یاد فرمود که به این امت رسد، تا بدانجا که از بسیاری ظلم و ستم، کسی برای خویش پناهی نیابد. چون چنین شود، خداوند مردی از خاندان مرا برانگیزد، و به دست او زمین را از عدل و قسط به پا کند، آنسان که از ستم آکنده باشد. همهی ساکنان آسمان، و همهی ساکنان زمین، از او خرسند باشند. در روزگار او، قطرهی بارانی در آسمان نباشد، مگر اینکه بر زمین فرو بارد و گیاهی در زمین نباشد، مگر اینکه بروید. چنان روزگاری خوش و با برکت پدید آید که کسان آرزو کنند کاش مردگانشان زنده شوند و به این جهان باز گردند...
5. ذخیرهی الهی:
بَقیّتُ الله خَیرٌ لّکُم إن کُنتُم مّؤمِنینَ وَمَآ أنَا عَلَیکُم بِحَفیظ اگر مؤمن باشید، باقیماندهی [حلال] خدا برای شما بهتر است، و من بر شما نگاهبان نیستم. در تفسیر "نور الثقلین" از "اصول کافی"، نقل شده است: مردی از امام جعفر صادق دربارهی قائم پرسید، که آیا میتوان او را به هنگام سلام دادن، یا امیرالمؤمنین خطاب کرد؟ امام صادق فرمود: نه، این نامی است که خداوند آن را فقط به امیرالمؤمنین اختصاص داده است. آن مرد گفت: فدایت شوم، به هنگام سلام دادن به او، چه بگویم؟ امام صادق فرمود: بگو السلام علیک یا بقیة الله! سپس امام این آیه را تلاوت کرد: بقیت الله خیر لکم إن کنتم مؤمنین. شیخ ابومنصور طبرسی، در کتاب الاحتجاج از امیرالمؤمنین نقل کرده است که فرمود: بقیةالله، یعنی مهدی، که پس از گذشتن این دوره خواهد آمد و زمین را از قسط و عدل پر خواهد کرد، همانگونه که از ظلم و جور پر شده باشد.
6. مستضعفان وارثان زمین:
و نریدُ أن نَمُنَّ عَلی الّذینَ استُضعِفوا فِی الأرضِ و نجعَلَهُم أئِمّةً وَ نَجعَلَهُمُ الوارِثینَ ؛ و خواستیم بر کسانی که در آن سرزمین فرودست شده بودند منّت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم] گردانیم، و ایشان را وارث [زمین] کنیم. امیرالمؤمنین علی فرمود: مقصود از آیهی و نرید أن نمنّ...، آل محمد هستند که خداوند بعد از سختیها، مهدی آنها را مبعوث خواهد نمود و او اهل حق را عزیز و دشمنانشان را زایل خواهد کرد.
.7- مضطر کیست؟:
أمّن یُجیبُ المُضطرَّ إذا دَعاهُ وَیَکشِفُ السّوءَ وَیَجعَلُکُم خُلَفُآء الأرضِ أءلَهُ مّعَ اللهِ قلیلاً مّاتَذَکّروُن ؛ یا [کیست] آن کس که درمانده را ـ چون وی را بخواند ـ اجابت میکند، و گرفتاری را برطرف میگرداند، و شما را جانشینان این زمین قرار میدهد؟ آیا معبودی با خداست؟! چه کم پند میپذیرید. محمدبن مسلم نقل میکند که: امام باقر فرمود: این آیهی شریفه: أمّن یُجیبُ المُضطرَّ إذا دَعاهُ وَیَکشِفُ السّوءَ... دربارهی حضرت قائم نازل شده است. جبرئیل به صورت پرندهای سفید بالای ناودان رحمت بایستد و او اول کسی است که با آن جناب بیعت میکند. سپس سیصد و سیزده نفر با وی بیعت میکنند؛ آنها که به راه افتادهاند و آنها که از رختخوابهای خود ناپدید میشوند، همان ساعت میرسند و این است منظور امیرالمؤمنین که میفرماید: آنان که از بسترهای خود ناپدید شوند و همین است معنای این آیه: در خیرات سبقت بگیرید هرکجا باشید خداوند همه را حاضر میکند. ، مراد از خیرات ولایت است. علیبن ابراهیم قمی1 در تفسیر خود مینویسد: امام صادق دربارهی تفسیر آیهی مزبور میفرماید: این آیه دربارهی قائم آل محمد نازل شده است. به خدا سوگند! او مضطر است زمانی که در مقام، دو رکعت نماز بگزارد و خدا را بخواند و خداوند دعای او را مستجاب میکند و رنج او را برطرف مینماید و او را در زمین خلیفه قرار میدهد. و در حدیثی دیگر از امام صادق [بعد از بیان مطالب فرق] چنین روایت شده است که: و این از چیزهایی است که هنوز نیامده و اگر خدا بخواهد، خواهد آمد.
8. منظور از فجر، لیالٍ عشر، شفع و وتر چیست؟
والفَجرِ وَلَیَالٍ عَشر والشَّفعِ وَالوَترِ ؛ سوگند به سپیده دم، و به شبهای دهگانه، و به جُفت و تاق. جابر جعفی گوید: امام باقر در تفسیر این آیه ی شریفه: والفجر و لیال عشر فرمود: ای جابر! سپیده دم، جدّ من است و شبهای ده گانه، ده امام است و منظور از شفع زوج امیرالمؤمنین و وتر فرد اسم حضرت قائم است.
9- مراد از روز در آیهی والنهار اذا تجلّی چیست؟:
والّیلِ إذا یَغشی والنّهارِ إذا تَجلّی ؛ سوگند به شب چون پرده افکند. سوگند به روز چون جلوهگری آغازد. جابر گوید: امام صادق در تأویل این دو آیه: "قسم به شب وقتی که فراگیرد و روز وقتی که روشن شود." فرمود: مراد از شب، دولت شیطان است تا روز قیامت صغری که همان روز قیام حضرت قائم است و مراد از روز، قیام حضرت قائم است هنگامی که قیام میکند.
10. روشن کنندهی زمین:
والشَّمسِ وَضُحهَا و القَمَرِ إذَا تَلَهَا وَالنَّهارِ إذَا جَلَّهَ ؛ سوگند به خورشید و تابندگیاش، سوگند به مَه چون پی [خورشید] رود، سوگند به روز چون [زمین را] روشن گرداند. فضلبن عباس گوید: امام صادق در تأویل این آیات: قسم به خورشید و روشناییاش و ماه چون از پی آن در آید و روز چون زمین را روشن کند فرمود: مراد از خورشید، امیرالمؤمنین است و منظور از ضُحها نور خورشید قیام حضرت قائم است و ماه که از پی آن درآید، امام حسن و امام حسین هستند و روز که زمین را روشن کند، نیز قیام قائم است. آیات یاد شده و پارهای دیگر از آیات قرآن کریم به مهدی موعود و مسایل و رخدادهای آخرالزمان و وقایع مقارن ظهور و پس از ظهور، تفسیر شده است. و در شرح و تفسیر آنها، به احادیث نبوی، و سخنان امام علیبن ابیطالب و دیگر ائمّه طاهرین:، و سایر علما و محدثان و بزرگان اسلام، استناد شده است. شاید کتاب تفسیری، از تفاسیر عالمان شیعه یافت نشود که در آن، به مناسبت آیات یاد شده، سخن از حضرت مهدی و مسایل آن امام، به میان نیامده باشد؛ خوانندگان محترم میتوانند به کتاب المَحجة، فی ما نزل فی القائم الحجّة تألیف عالم بزرگ، سید هاشم بحرانی مراجعه نمایند. همچنین در تفسیرهای معتبر اهل سنت نیز، برخی از آیات مذکور، و پارهای از آیات دیگر به حضرت مهدی و ظهور او تفسیر شده است؛ از جمله:
1. تفسیر غرائب القرآن، نظام نیشابوری.
2. تفسیر کشّاف، جارُالله زمخشری.
3. تفسیر کشف الاسرار، رشیدالدین میبدی.
4. تفسیر الکشف والبیان، ابواسحاق ثعلبی.
5. تفسیر مفاتیح الغیب، فخر رازی.
6. تفسیر الدّرالمنثور، جلال الدین سیوطی.
7. تفسیر المنار، شیخ محمد عبده مصری.
8. تفسیر روح البیان، اسماعیل حقی.
9. تفسیر روح المعانی، شهاب الدین آلوسی بغدادی.
10. تفسیر الجواهر، طنطاوی مصری.
هنگامی که نرجس در روم بود، خواب های شگفت انگیزی دید. یک بار در خواب، پیامبر عزیز اسلام و عیسای مسیح (ع) را دید که او را به عقد ازدواج امام حسن عسکری (ع) در آوردند. وی در خواب دیگری، شگفتی های دیگری دید و به دعوت حضرت فاطمه زهرا(س) مسلمان شد. با این حال، اسلام خود را از خانواده و اطرافیان خویش پنهان می داشت تا آنگاه که میان مسلمانان و رومیان جنگ درگرفت و قیصر به همراه لشکرش روانه جبهه های جنگ شد.
معرفت دربارة حضرت صاحب الزمان(ع) را از سوانح احوال ایشان و اولین روز تولدشان آغاز می کنیم.
1. پیوند آسمانی
بنا بر مشهورترین اقوال، امام مهدی (ع)، دوازدهمین پیشوای شیعیان، در شب جمعه نیمه شعبان سال 255 ق. در شهر سامرا دیده به جهان گشود.1 بنا به گفته شیخ مفید (م413 ق.)، پدرش، امام حسن عسکری (ع) جز او فرزندی نه پنهان و نه آشکار به جا نگذاشت و او را نیز پنهانی نگه داری فرمود.2
مادر بزرگوار آن حضرت، بانویی شایسته به نام نرجس3 بود که به نام های دیگری چون سوسن،4صیقل5 یا صقیل و ملیکه6 نیز نامیده شده است.7 او دختر یوشعا، پسر قیصر روم و از نوادگان شمعون، یکی از حواریون مسیح (ع) بود که خداوند، او را به صورت معجزه آسایی برای همسری امام یازدهم برگزید.8
هنگامی که نرجس در روم بود، خواب های شگفت انگیزی دید. یک بار در خواب، پیامبر عزیز اسلام و عیسای مسیح (ع) را دید که او را به عقد ازدواج امام حسن عسکری (ع) در آوردند. وی در خواب دیگری، شگفتی های دیگری دید و به دعوت حضرت فاطمه زهرا(س) مسلمان شد. با این حال، اسلام خود را از خانواده و اطرافیان خویش پنهان می داشت تا آنگاه که میان مسلمانان و رومیان جنگ درگرفت و قیصر به همراه لشکرش روانه جبهه های جنگ شد.
نرجس در خواب فرمان یافت به طور ناشناس همراه کنیزان و خدمت کاران به دنبال سپاهی برود که به مرز می روند. او چنین کرد و در مرز، برخی از جلوداران سپاه مسلمانان، آنان را اسیر ساختند و بی آنکه بدانند او از خانواده قیصر است، وی را همراه دیگر اسیران به بغداد بردند.
این واقعه در اواخر دوران امامت امام دهم، حضرت هادی (ع) روی داد.9 کارگزار امام هادی (ع)، نامه ای را که امام به زبان رومی نوشته بود، به فرمان ایشان در بغداد به نرجس رساند. سپس او را از برده فروش خریداری کرد و به سامرا نزد امام هادی (ع) برد. امام آنچه را نرجس در خواب های خود دیده بود، به او یادآوری کرد و بشارت داد او همسر امام یازدهم و مادر فرزندی است که بر سراسر جهان چیره می شود و زمین را از عدل و داد پر می سازد. آنگاه امام هادی (ع)، نرجس را به خواهر خود، حکیمه سپرد که از بانوان بزرگوار خاندان امامت بود تا آداب اسلامی و احکام را به او بیاموزد. چندی بعد، نرجس به همسری امام حسن عسکری (ع) در آمد.10
2. چگونگی میلاد
دشمنان اهل بیت (ع) و حاکمان ستم پیشه اموی و عباسی، بر اساس روایت هایی که از پیامبراکرم(ص) به آنها رسیده بود، از دیرباز می دانستند که شخصی به نام «مهدی» از خاندان پیامبر و دودمان امامان معصوم برمی خیزد و کاخ های ستم را نابود می سازد. از همین رو، پیوسته در کمین بودند چه زمانی، آخرین مولود از نسل امامان شیعه به دنیا خواهد آمد تا او را از بین ببرند.
از زمان امام محمد تقی (ع)، رفته رفته فشارها و سخت گیری ها بر خاندان پیامبر فزونی گرفت تا در زمان امام حسن عسکری (ع) به اوج خود رسید. آن حضرت در تمام دوران زندگی خویش در شهر سامرا زیر نظر بود و کوچک ترین رفت و آمد به خانه ایشان از نظر دستگاه خلافت، پنهان نمی ماند.
در چنین شرایطی، طبیعی است که میلاد آخرین حجت حق نمی تواند آشکار باشد. به همین دلیل، تا چند ساعت پیش از میلاد آن حضرت، نزدیک ترین خویشان امام حسن عسکری (ع) نیز خبر نداشتند که قرار است مولودی در خانه امام به دنیا بیاید و هیچ اثری از حاملگی در مادر آن بزرگوار دیده نمی شد.
روایتی که در این زمینه از حکیمه، دختر بزرگوار امام جواد(ع) و عمه امام حسن عسکری (ع) نقل شده، شنیدنی است. شیخ صدوق (م 381 ق.) در کتاب کمال الدین این روایت را چنین گزارش می کند:
ابومحمد حسن بن علی (ع) به دنبال من فرستاد و فرمود: ای عمه! امشب روزه ات را با ما افطار کن؛ زیرا امشب شب نیمه شعبان است و خداوند در این شب، آن را که حجت او در زمین است، آشکار می سازد. پرسیدم: مادر او کیست؟ فرمود: نرجس. عرض کردم: خدا مرا فدای شما گرداند، به خدا سوگند، در او هیچ اثری از حاملگی نیست! فرمود: موضوع چنین است که می گویم. حکیمه خاتون ادامه می دهد: من [به خانه امام عسکری (ع)] در آمدم. پس از آنکه سلام کردم و نشستم، نرجس پیش من آمد و در حالی که کفش های مرا از پایم بیرون می آورد، گفت: ای بانوی من! چگونه شب کردی؟ گفتم: بلکه تو بانوی من و بانوی خاندان منی. سخن مرا انکار کرد و گفت: چه شده است عمه؟ به او گفتم: دختر جان! خداوند ـ تبارک و تعالی ـ در همین شب به تو فرزند پسری عطا می کند که سرور دنیا و آخرت خواهد بود. نرجس از حیا در جای خود نشست. وقتی از نماز عشا فارغ شدم و افطار کردم، به بستر رفتم و خوابیدم. در نیمه های شب برای نماز برخاستم و نمازم را تمام کردم، در حالی که هنوز نرجس خوابیده بود و اثری از زایمان در او نبود. تعقیب نماز را به جای آوردم و خوابیدم، ولی چند لحظه بعد، وحشت زده از خواب بیدار شدم. در این هنگام، نرجس هم برخاست و به نماز ایستاد.
حکیمه می گوید: در همین حال، شک و تردید به سراغ من آمد، ولی ناگهان ابومحمد [امام حسن عسکری](ع) از همان جا که نشسته بود، ندا برآورد: ای عمه! شتاب مکن که آن امر نزدیک شده است. حکیمه ادامه می دهد: در حال خواندن سوره های «سجده» و «یس» بودم که نرجس با اضطراب از خواب بیدار شد. من با شتاب پیش او رفتم و گفتم: نام خدا بر تو باد، آیا چیزی احساس کردی؟ گفت: بله، عمه جان. به او گفتم: بر خودت مسلط باش و آرامشت را حفظ کن که این، همان است که به تو گفتم. حکیمه ادامه می دهد: دقایقی کوتاه خواب به سراغ من آمد و در همین زمان بود که حالت زایمان به نرجس دست داد و من به سبب حرکت نوزاد بیدار شدم. جامه را از روی او کنار زدم و دیدم که او اعضای سجده را به زمین گذاشته و در حال سجده است. او را در آغوش گرفتم و با تعجب دیدم که او کاملاً پاکیزه است و از آثار ولادت چیزی بر او نمانده است. در این هنگام، ابومحمد [امام حسن عسکری](ع) ندا برآورد که: ای عمه! پسرم را نزد من بیاور. نوزاد را به سوی او بردم. آن حضرت دستانش را زیر ران ها و کمر او قرارداد و پاهای او را بر سینه خود گذاشت. آنگاه زبانش را در دهان او کرد و دستانش را بر چشم ها و گوش ها و مفاصل او کشید. پس از آن گفت: پسرم! سخن بگو. آن نوزاد زبان گشود و گفت: شهادت می دهم که خدایی جز خدای یکتا نیست و هیچ شریکی برای او وجود ندارد و شهادت می دهم که محمد(ص)، فرستاده خداست. آنگاه بر امیر مؤمنان علی (ع) و دیگر امامان درود فرستاد تا به نام پدرش رسید... .11
پس از تولد حضرت مهدی (ع)، امام حسن عسکری (ع) شمار بسیار محدودی از یاران نزدیک خود را از میلاد مهدی موعود آگاه کرد. تعداد دیگری از یاران آن حضرت نیز موفق به دیدار آن مولود خجسته شدند.12
3. نام، کنیه و القاب
نام و کنیه امام عصر(ع) همان نام و کنیه پیامبر اکرم(ص) است. در برخی روایات آمده است:
تا زمانی که خداوند، زمین را به ظهور او و استقرار دولتش زینت نبخشیده است، بر کسی روا نیست که نام و کنیه آن حضرت را بر زبان جاری سازد.13
بر همین اساس، عده ای از فقیهان، قائل به حرمت نام بردن از آن حضرت به نام واقعی اش شده و عده ای دیگر نیز این امر را مکروه دانسته اند. بیشتر فقیهان، نهی از نام بردن حضرت را خاص زمان غیبت صغرا و شرایطی شمرده اند که بیم خطر جانی برای آن حضرت وجود داشت.14
به دلیل وجود روایات یادشده، شیعیان، آن حضرت را با القاب مختلفی چون: حجّت، قائم، مهدی، خلف صالح، صاحب، صاحب الزّمان، صاحب الدار می نامیدند و در دوران غیبت کوتاه آن امام، ارادتمندان و دوستداران حضرتش با تعبیرهایی چون «ناحیه مقدسه» از ایشان یاد می کردند.15
4. غیبت صغرا
امام حسن عسکری (ع) درهشتم ربیع الاول سال 260 ق؛ یعنی در زمانی که حضرت مهدی (ع) پنج سال بیشتر نداشت، به دست معتمد، خلیفه عباسی به شهادت رسید و امام عصر(ع) بر پیکر پدر بزرگوار خویش نماز گزارد.16
با شهادت امام حسن عسکری (ع)، دوران امامت امام عصر(ع) آغاز شد. بنا به گفته بسیاری از صاحب نظران، دوران غیبت کوتاه مدت آن امام که از آن به «غیبت صغرا» تعبیر می شود، از همین زمان؛ یعنی سال 260 ق آغاز گردید. برخی از اهل تحقیق برآنند که غیبت صغرا از همان زمان تولد حضرت؛ یعنی سال 255 ه . ق آغاز شده است.17
دوران غیبت صغرا تا سال 329 ه . ق ادامه داشت که بدین ترتیب، بنا بر دیدگاه اول، طول این دوران، 69 سال و بنا بر دیدگاه دوم، طول این دوران 74 سال خواهد بود.
5. غیبت کبرا
از سال 329 ه . ق به بعد، دوران دیگری از حیات امام عصر(ع) آغاز می شود که از آن به «غیبت کبرا» تعبیر می کنیم. این دوران همچنان ادامه دارد تا روزی که به خواست خدا، ابرهای غیبت به کناری رود و جهان از خورشید فروزان ولایت بهره مند شود.
در مورد دلیل تقسیم بندی این دو دوران باید گفت در دوران غیبت صغرا، حضرت ولیّ عصر(ع) از طریق کسانی که به آنها «نوّاب خاص» گفته می شد، با مردم در ارتباط بود و به وسیله نامه هایی که به «توقیع»18مشهور است، پرسش های شیعیان را پاسخ می گفت. در دوران غیبت کبرا این نوع ارتباط قطع شده است و مردم برای دریافت پاسخ پرسش های دینی خود تنها می توانند به «نوّاب عام» امام عصر که همان فقیهان وارسته هستند، مراجعه کنند.
6. نوّاب خاص امام عصر
در طول دوران 69 ساله یا 74 ساله غیبت صغرا، چهار تن از بزرگان شیعه عهده دار مقام نیابت یا سفارت خاص امام عصر(ع) بودند که نام آنها بدین قرار است:
1. ابوعمرو عثمان بن سعید عمری (م 265 ق)؛
2. ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید عمری )م 305/ 304 ق)؛
3. ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی (م 326 ق)؛
4. ابوالحسن علی بن محمد سمری (م 329 ق).
پی نوشت ها:
1. ر. ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 1، ص 514 ؛ محمد بن محمد بن نعمان مفید، الإرشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، ج 2، ص 339؛ فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 214؛ محمد بن علی بن حسین صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، صص 432 و 433.
2. الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 339.
3. نرجس«، نام گلی از رده تک لپه ای ها و سردسته گیاهان تیره نرگسی است که گل هایش منفرد و در انتهای ساقه قرار دارد (محمد معین، فرهنگ معین، ج 4، ص4702).
4. سوسن، نام گلی فصلی و درشت به رنگ های مختلف است. اصل این گل از اروپا و ژاپن و امریکای شمالی و هیمالیاست. همان، ص 1954.
5. صیقل، هر شی ء نورانی، صیقلی و جلا داده شده را می گویند. بنا به گفته شیخ صدوق و شیخ طوسی، پس از آنکه حضرت نرجس خاتون به ولیّ عصر(ع) حامله شد، او را صیقل نام نهادند. (ر.ک: کمال الدین و تمام النعمة، ص 432؛ محمد بن حسن طوسی، کتاب الغیبة، ص 241).
6. ملیکه، به معنای ملکه و شهبانوست.
7. ر.ک: کمال الدین و تمام النعمة، باب 42، ص 432، ح 12.
8. ر.ک: همان، باب 41، صص 423 ـ 417؛ کتاب الغیبة، صص 128 ـ 124؛ بحارالأنوار، ج 51، صص11 ـ 6.
9. در کتاب تاریخ العرب و الروم آمده است در سال 247 ه . ق جنگ هایی بین مسلمانان و رومیان در گرفت و غنایم بسیاری به چنگ مسلمانان افتاد. در سال 248 ه . ق نیز «بلکاجور»، سردار مسلمانان با رومیان جنگید و در آن بسیاری از اشراف روم اسیر شدند. (ر.ک: نازیلیف، تاریخ العرب و الروم، ترجمه: محمد عبدالهادی شعیره، ص 225). ابن اثیر نیز در حوادت سال 249 ه . ق می نویسد: «جنگی میان مسلمانان به سرکردگی عمربن عبداللّه اقطع و جعفر بن علی صائقه با قوای روم که شخص قیصر نیز در آن جنگ شرکت داشت، روی داد.» به نقل از: هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق، پیشوای دوازدهم، حضرت امام حجت بن الحسن المهدی(ع)، صص26 و 27.
10. پیشوای دوازدهم، حضرت امام حجت بن الحسن المهدی(ع)، صص 26 و 27.
11. کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 424، ح 1؛ بحارالأنوار، ج51، صص2 و 3، ح 3.
12. در ادامه همین کتاب در این باره بیشتر سخن خواهیم گفت.
13. إعلام الوری و بأعلام الهدی، ج 2، ص 213.
14. ر.ک: سید محسن امین، سیره معصومان، ترجمه: علی حجتی کرمانی، ج 6 ، صص 263 ـ 261.
15. ر.ک: إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 213.
16. ر.ک: سیره معصومان، ص 259.
17. همان، ص 272.
18. توقیع در لغت به معنای نشان گذاشتن، امضا کردن حاکم بر نامه و فرمان، جواب مختصر که کاتب در نوشته به پرسش ها می دهد، دست خط فرمانروا و نوشتن عبارتی ذیل مراسله آمده است. در اصطلاح علم حدیث، به معنای پاسخ پرسش ها یا اطلاعیه هایی است که به صورت کتبی از طرف امام برای آگاهی شیعیان فرستاده شده است. چنان که توقیعاتی از حضرت امام علی النقی و امام حسن عسکری علیهما السلام نقل شده است. معمولاً توقیع به نامه های حضرت حجت بن الحسن امام زمان(ع)، گفته می شود که به وسیله چهار تن نایبان خاص ایشان در زمان غیبت صغرا به دست شیعیان می رسیده است. (ر.ک: محمدمهدی رکنی، نشانی از امام غایب(ع)، بازنگری و تحلیل توقیعات، صص 3 و 4