سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه با سَبُکْ عقل دوستی کند، سَبُک عقلی خود را آشکار کرده است . [امام علی علیه السلام]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» مدح و ستایش مشرکان در جنگ بدر توسط عمر

عمر در جنگ بدر کشته های مشرکین را ستایش کرد و گفت:

در چاه های بدر, جوانمردان و بزرگواران عرب افتاده اند. آیا پسر کبشه (یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله) به من وعده می دهد که زنده خواهم شد چگونه ممکن است استخوانهای پوسیده زندگی کنند ؟!!!

آیا از اینکه مرگ را از من دفع کند ناتوان است اما وقتی استخوانهایم بپوسد آنها را می تواند زنده سازد ؟!!!

چه کسی است که به رحمن (یعنی خداوند تبارک و تعالی) بگوید که من ماه روزه را ترک گفته ام !! (1)

همچنین اهل سنت در کتب خود آورده اند که ابوبکر و عمر در معرکه بدر قریش (مشرکان) را ستودند .که پیامبر خدا از آنان اعراض نمود و رو برگرداند. (2)


اسناد:

(1) المستطرف ج2ص260 – جامع البیان ج2ص211

(2) مسلم ج 3 ص 1403- 1404 - سیره نبوی ابن کثیر ج 2 ص 391-395.- دلائل النبوه ج 3 ص 106.- سیره ابن دحلان ج 1 ص 313.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 92/4/26 :: ساعت 1:58 عصر )
»» روابط متقابل و دوستانه عمر با مشرکان در جنگهای پیامبر اکرم صلی ا

عمر و مشرکان در جنگ های مختلفی که بین مسلمانان و مشرکان به وقوع پیوست روابط دوستانه ای داشتند. در تاریخ مشاهده می کنیم که مشرکان در صحنه دو جنگ احد و خندق با اینکه می توانستند او را بکشند از کشتن وی خودداری کردند:

در جنگ احد خالد بن ولید همراه با سوارانش امکان آن را یافت که عمر را از دم تیغ بگذراند اما چنین نکرد. (1)

همچنین در جنگ احد ضرار می توانست عمر را بکشد اما چنین نکرد. (2)

در جنگ خندق نیز ضرار بن خطاب فهری می توانست عمر را بکشد اما او را نکشت. (3)

علت امتناع از کشتن عمر در این جنگها توسط مشرکین آگاهی آنها به حقیقت حال او بود. مشرکان عمر را می شناختند و از نفاق و عدم دین داری وی آگاه بودند. و اگر علت عدم کشتن عمر غیر از چیزی بود که بیان کردیم پس چرا مشرکان نسبت به یاران واقعی پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله همچون مولا علی علیه السلام و حمزه و... ترحم نشان نمی دادند ؟

این مساله مستلزم آنست که متقابلا عمر نیز دست به قتل رجال قریش نگشاید و در عمل نیز چنین شد و عمر در تمام جنگهای رسول الله صلی الله علیه و اله با کفار و یهود, از صحنه گریخت. (4)

عمر شمشیرش را در کشتن هیچ کافر یا یهودی به کار نبرد. چنانچه از فرزندش عبدالله به عمر نقل شده است:

شمشیر عمر چهارصد درهم نقره داشت و معاویه شمشیر عمر را به دست آورده بود اما او هم آن را به کار نبرد. (5)


اسناد:

(1) مغازی الواقدی ج1ص237

(2) السیرة الحلبیة حلبی شافعی ج2ص321

(3) مغازی الواقدی ج1ص471 – مختصر تاریخ دمشق ابن عساکر ج11ص156-157 – طبقات الشعراء ص63 – البدایة و النهایة ج3ص107

(4) مفاتیح الغیب ج9ص52 – تفسیر فخر الرازی ج3ص398 – السیرة الحلبیة ج2ص227 – تلخیص المستدرک ج3ص37 – المستدرک حاکم ج3ص37.

(5) کنزالعمال ج6ص694 ح17448 – الاصابة ابن حجر ج2ص209 – تاریخ ابوالفداء ج1ص222و221 – تاریخ الطبری باب جنگ احد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 92/4/26 :: ساعت 1:57 عصر )
»» عدم رضایت حضرت زهرا سلام الله علیها از عمر و ابابکر

در صحیح بخاری  5/177 آمده است که وقتی حال حضرت زهرا سلام الله علیها رو به وخامت گذارد و بیماری اش شدت گرفت. ابوبکر و عمر خواستند که سابقه خوبی برای خود درست کنند و بگویند که به دیدن زهرا سلام الله علیها رفتیم و در آخر با هم صلح کردیم و حضرت از ما گذشت . لذا ازحضرت امیر علیه السلام تقاضا کردند که برای آن دو از حضرت زهرا سلام الله علیها اجازه بگیرد تا بیایند به احوالپرسی وی. ایشان میل نداشتند. حضرت امیر علیه السلام اصرار کردند.

حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود: خانه- خانه شماست و بانوی خانه هم بانوی شماست (البیت بیتک و الحره حرتک) . ابوبکر و عمر آمدند.

حضرت زهرا سلام الله علیها روی به دیوار و پشت به آنها کرد. گفتند: آمده ایم که رضای شما را حاصل کنیم .

حضرت فرمود: من با شما حرف نمیزنم مگر که قول بدهید آنچه را که میگویم. اگر راست است. به راستی آن شهادت دهید.  قبول کردند.

حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند: یادتان می آید که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

رضای فاطمه رضای خداوند است و خداوند به سبب غضب فاطمه غضب میفرماید؟

گفتند: بلی .

حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند: خدایا شاهد باش که من بر این دو نفر غضبناکم ! و از این دو راضی نیستم!

( بخاری در صحیح خود مینویسد: پس از آن که دختر پیامبر میراث خود را از خلیفه خواست. و او گفت که از پیغمبر شنیدم که ما میراث نمیگذاریم . زهرا سلام الله علیها دیگر با او سخن نگفت تا مرد) (صحیح بخاری 5/177)

با توجه به این روایت در صحیح بخاری عمر و ابابکر مصداق بارز این آیه شریفه می باشند:

إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا ?57? احزاب

همانا آنها که خدا و پیامبرش را آزار مى‏دهند، خداوند در دنیا و آخرت آنها را لعن کرده، و براى آنها عذاب خوارکننده‏اى آماده کرده است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 92/4/26 :: ساعت 1:56 عصر )
»» شخصیت خلیفه دوم در بیان حضرت زهرا سلام الله علیها


فاطمه زهرا سلام الله علیها هنگامیکه آن ظالمین میخواستند فدک را از ایشان غصب کنند حضرتش ضمن خطبه ای فرمودند:

ای مردم آیا از پیامبر صلی الله علیه و آله نشنیده اید که فرمود دخترم فاطمه سیده زنان اهل بهشت است....؟

گفتند : آری به خدا قسم این را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله  شنیدیم.

فرمود: آیا سیده زنان اهل بهشت ادعای باطل می نماید و آنچه مالکش نیست تصرف میکند؟
چه میگوید اگر چهار نفر بر علیه من به کار زشتی شهادت دهند یا دو نفر نسبت سرقت به من دهند. آیا سخنان آنان را تصدیق میکنید؟

ابوبکر سکوت کرد- ولی عمر گفت: آری و حد بر تو جاری میکنم !!

حضرت فرمود: دروغ گفتی و پستی خود را ثابت کردی مگر آنکه اقرار کنی بر دین محمد نیستی. کسیکه بر علیه سیده زنان اهل بهشت شهادتی را بپذیرد یا حدی را بر او جاری کند ملعون است و به آن چه خدا بر محمد صلی الله علیه و آله نازل کرده کافر شده است زیرا آنانکه (خدای متعال پلیدیها را از آنان برده و ایشان را پاکیزه گردانیده) شهادتی بر علیه شان جایز نیست چرا که معصومند و از هر زشتی و بدی پاک اند.

ای عمر درباره اهل آیه تطهیر به من خبر بده که اگر عده ای بر علیه آنان یا یکی از آنان به شرک یا کفر یا کار زشتی شهادت دهند آیا مسلمانان باید از آنان بیزاری جویند و آنان را حد بزنند ؟؟؟

عمر گفت : آری - آنان با سایر مردم یکسانند.

حضرت فرمود:

دروغ گفتی و کافر شدی- آنان با سایر مردم مساوی نیستند چراکه خدا آنان را معصوم قرار داده و آیه عصمت و طهارت آنان نازل کرده و پلیدیها را از آنان دور نموده هر کس بر علیه آنان سخنی را بپذیرد در واقع خدا و رسول را تکذیب کرده است.....


( فاطمه الزهرا سلام الله علیها بهجة قلب المصطفی : 307 - فصل 19 – رقم83)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 92/4/26 :: ساعت 1:54 عصر )
»» یورش وحشیانه عمر به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها

یورش وحشیانه عمر به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها


در بخش قبلی به روایات معتبری که دلالت بر تصمیم عمر بر یورش به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها می کردند اشاره کردیم. در این قسمت روایاتی را که بیان کننده انجام دادن این تصمیم شوم توسط عمر هستند را از معتبرترین کتب اهل سنت بیان می کنیم.


سخن نظّام در کتاب الوافی
بالوفیات

 ابراهیم بن سیار نظام معتزلی از ادبا و دانشمندان مشهور است که به علت زیبایی کلامش در نظم و نثر، به نظّام معروف شده است.

 در کتابهای متعددی از نظّام، با اشاره به حضور خلیفه ثانی نزد در خانه‏ی فاطمه علیهاالسلام، چنین آمده است:

 انّ عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتی ألقت المحسن من بطنها

عمر در روز اخذ بیعت برای ابی‏بکر بر شکم فاطمه زد، در نتیجه، فرزندی که وی در رحم داشت و نام آن را محسن نهاده بود سقط شد. (1)


ابن أبی‏دارم و کتاب میزان
الاعتدال

احمد بن محمد معروف به ابن ابی‏دارم، محدّث کوفی کسی است که محمد بن أحمد بن حماد کوفی درباره‏ی او می‏گوید: کان مستقیم الأمر عامة دهره؛ او در سراسر عمر خود، پوینده‏ی راه راست بود.

ذهبی نیز می‏نویسد: کان موصوفاً بالحفظ و المعرفة إلّا انّه یترفض (2) او به حافظ و معرفت حدیث شهرت دارد، نقطه ضعفش این است که به تشیع میل داشته است. اصولاً جای تاسف است که علاقه به اهل‏بیت، یکی از نقاط ضعف محدثان شمرده شود. به هر روی، ابن ابی‏دارم نقل می‏کند که در محضر او این خبر خوانده می‏شود:

 انّ عمر رفس فاطمة حتی أسقطت بمحسن

عمر لگدی بر فاطمه زد، در نتیجه او فرزندی که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد (3)


جوینی و کتاب فرائد السمطین

ابراهیم بن محمد بن الموید معروف به جوینی از مشایخ ذهبی است (4)، ذهبی در حق استادش جوینی چنین می‏گوید: امام، محدث یگانه، فخر الاسلام، صدر الدین.

جوینی در کتاب «فرائد السمطین» به طور مستن از ابن عباس نقل می‏کند که او گفته: روزی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بود، حسن بن علی بر او وارد شد، دیدگان پیامبر که بر حسن افتاد اشک آلود شد. سپس حسین بن علی بر آن حضرت وارد شد، مجددا پیامبر گریست. در پی آن دو، فاطمه و علی علیهماالسلام بر پیامبر وارد شدند، اشک پیامبر با دیدن آن دو نیز جاری شد، وقتی از پیامبر علت گریه بر فاطمه علیهاالسلام را پرسیدند، فرمود:

 انّی لما رأیتها ذکرتُ ما یصنع بها بعدی کأنّی بها وقد دخل الذُّلّ بیتها وانتهکت حرمتُها و غصب حقّها و منعت ارثها و کُسر جنبها و اسقطت جنینها، و هی تنادی یا محمّداه فلا تجاب و تستغیث فلا تغاث (5)

زمانی که فاطمه را دیدم به یاد صحنه‏ای افتادم که پس از من برای او رخ خواهد داد. گویا می‏بینم ذلت وارد خانه‏ی او شده، حرمتش پایمال گشته، حقش غصب شده، از ارث خود ممنوع گشته، پهلوی او شکسته شده و فرزندی را که در رحم دارد سقط شده در حالی که پیوسته فریاد می‏زند: یا محمداه! ولی کسی به او پاسخ نمی‏دهد، استغاثه می‏کند، اما کسی به به فریادش نمی‏رسد.


عبدالفتّاح عبدالمقصود و کتاب الإمام
علی

این دانشمند خبیر و شهیر مصری، داستان در دربار هجوم به خانه‏ی وحی را در دو مورد از کتاب خود آورده است که ما به نقل یکی از آنها بسنده می‏کنیم:

إنّ عمر قال: و الّذی نفسی بیده، لیَخرجنَّ أو لأحرقنّها علی من فیها...! قالت له طائفة خافت اللَّه و رعت الرسول فی عقبه: یا أباحفص، إنّ فیها فاطمة. ..! فصاح لا یبالی: و إن...!» واقترب وقرع الباب، ثم ضربه و اقتحمه. .. و بدا له علیّ... ورنّ حینذاک صوت الزهراء عند مدخل الدار... فإن هی إلّا رنة استغاثة أطلقتها: یا أبت رسول‏اللَّه... تستعدی بها الراقد بقربها فی رضوان ربّه علی عسف صاحبه، حتّی تبدّل العاتی المدل غیر إهابه، فتبدّد علی الأثر جبروته، و ذاب عنفه و عنفوانه، وودّ من خزی لو یخرَّ صعقاً تبتلعه مواطئ قدمیه ارتداد هدبه إلیه.... و عند ما نکص الجمع، و راح یفرّ کنوافر الظباء المفزوعة أمام صیحة الزهراء، کان علیّ یقلّب عینیه من حسرة و قد غاض حلمه، وقل همّه، و تقبضت أصابع یمینه علی مقبض سیفه کهمّ من غیظه أن تغوص فیه...(6)

قسم به کسی که جان عمر در دست اوست، بیرون بیایید والا خانه را بر سر ساکنانش به آتش می‏کشم! گروهی که از خدا می‏ترسیدند و حرمت پیامبر را در نسل او نگه می‏داشتند، گفتند: ای اباحفص! فاطمه در این خانه است. و او بی پروا فریاد زد: باشد! عمر نزدیک آمد و در زد، سپس با مشت و لگد به در کوبید تا به زور وارد شود. علی علیه‏السلام پیدا شد.

صدای ناله‏ی زهرا در آستانه‏ی خانه بلند شد. آن صدا، طنین استغاثه‏ای بود که دختر پیامبر سر داده و می‏گفت: پدر! ای رسول خدا... می‏خواست از دست ظلم یکی از اصحابش او را که در نزدیکی وی در رضوان پروردگارش خفته بود، برگرداند، تا سرکش گردن فراز بی پروا را به جای خود نشاند و جبروتش را زایل سازد و شدت عمل و سختگیرش را نابود کند و آرزو می‏کرد قبل از این که چشمش به وی بیفتد، صاعقه‏ای نازل شده او را در می‏یابد.

وقتی جمعیت برگشت و عمر می‏خواست همچون آهوان رمیده، از برابر صیحه‏ی زهرا فرار کند، علی از شدت تاثیر و حسرت با گلویی بغض گرفته و اندوهی گران، چشمش را در میان آنان می‏گردانید و انگشتان خود را بر قبضه‏ی شمشیر فشار می‏داد و می‏خواست از شدت خشم در آن فرورود...

وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون‏

و کسانى که ستم کرده‏اند، به زودى خواهند دانست که به چه بازگشت گاهى باز خواهند گشت ؟ (شعراء/227)


اسناد:

(1) الوافی بالوفیات 6/ 17، شماره 2444؛ ملل و نحل شهرستانی 1/157، چاپ دارالمعرفه، بیروت. درترجمه نظام به کتاب بحوث فی الملل والنحل 3/255-248 مراجعه شود.

(2) سیر اعلام النبلاء 15/ 577، شماره ترجمه 349.

(3) میزان الاعتدال 1/ 139

(4) معجم شیوخ الذهبی 125، شماره 156

(5) فرائد السمطین 2/ 34، چاپ بیروت.

(6) عبدالفتاح عبدالمقصود، علی بن ابی‏طالب 4/ 274- 277 و نیز 1/192-193



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 92/4/26 :: ساعت 1:54 عصر )
»» تصمیم عمر بر هتک حرمت از معتبرترین کتب مخالفین

تصمیم عمر بر هتک حرمت خانه وحی در بسیاری از کتب اهل سنت آمده است. ما در اینجا برخی از این مصادر سنی را نقل می کنیم:


ابن ابی شیبه و کتاب "المصنف
"

ابوبکر بن ابی‏شیبه (159- 235) مولف کتاب المصنف، به سند صحیح چنین نقل می‏کند:

هنگامی که مردم با ابی‏بکر بیعت کردند، علی و زبیر در خانه فاطمه با او به گفتگو و رایزنی می‏پرداختند. زمانی که این مطلب به گوش عمر بن خطاب رسید ، به خانه فاطمه آمد و گفت: ای دختر رسول خدا! به خدا قسم محبوبترین فرد نزد ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود شما، ولی به خدا سوگند این محبت، مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شدند دستور دهم خانه را بر سر آنها به آتش بکشند.

این جمله را گفت و بیرون رفت. وقتی علی و زبیر به خانه بازگشتند دخت گرامی علیهاالسلام به علی علیه‏السلام و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر تجمع شما در این خانه تکرار شود خانه را بر سر شماها خواهد سوزاند. به خدا سوگند! او آنچه را که قسم خورده انجام می‏دهد. (1)

یادآور شدیم که گزارش فوق در کتاب المصنف با سندی صحیح نقل شده است، اینک به بررسی سند حدیث از دیدگاه رجالیان اهل سنت می‏پردازیم تا میزان اعتبار تاریخی آن معلوم گردد:

در اعتبار شخص مولف (یعنی ابن ابی‏شیبه) همین بس که ذهبی، دانشمند رجالی اهل سنت (متوفای 748) درباره‏ی او می‏گوید: عبدالله بن محمد بن ابی‏شیبه، حافظ بزرگ و حجت است. احمد بن حنبل و بخاری و ابوالقاسم بغوی از او نقل روایت کرده و گروهی او را توثیق کرده‏اند... ابن شیبه از کسانی است که از پل عبور کرده و در منتهای وثاقت است. (2)


بلاذری و کتاب "انساب الاشراف
"

احمد بن یحیی جابر بغدادی بلاذری (متوفای 270) نویسنده معروف و صاحب تاریخ بزرگ، رویداد تاریخی فوق را در کتاب انساب الاشراف به گونه‏ی زیر نقل می‏کند:

ابوبکر به دنبال علی علیه‏السلام فرستاد تا بیعت کند، ولی علی علیه السلام از بیعت با او امتناع ورزید. سپس عمر همراه با فتیله (آتشزا) حرکت کرد و با فاطمه در مقابل در خانه رو به رو شد. فاطمه گفت: ای فرزند خطاب! آیا در صدد سوزاندن خانه من هستی؟ عمر گفت! بلی، این کار کمک به چیزی است که پدرت برای آن مبعوث شده است!. (3)

درباره‏ ی اعتبار بلاذری از دیدگاه اهل سنت همین بس که ذهبی در کتاب تذکره الحافظ وی را با القاب: حافظ، اخباری و علامه می‏ستاید (4) و در کتاب سیر اعلام النبلاء او را چنین توصیف می‏کند: علامه، اذیب، نویسنده. . (5)

ابن کثیر در کتاب البدایه و النهایه از ابن عساکر نقل می‏کند که: بلا ذری، نویسنده و دارای کتابهای خوبی است (6) بنابراین نباید درباره‏ی بلا ذری شک و تردید کرد.

تا اینجا بررسی سند به پایان رسید. این دو سند صحیح تاریخی، به وضوح حاکی از آن است که بعد از درگذشت پیامبر گروهی که در راس آنان شیخین قرار داشته‏اند تصمیم به هتک حرمت خانه‏ی زهرا علیهاالسلام گرفته‏اند، اما این که افراد مزبور، به نیت خود جامه‏ی عمل نیز پوشانیده‏اند یا نه؟ این مطلب را باید از بررسی مدارک بخش آینده به دست آورد.


ابن قتیبه و کتاب "الامامه و السیاسه
"

مورخ شهیر عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینوری (212- 276) از پیشوایان ادب و از نویسندگان پر کار حوزه تاریخ و ادب اسلامی است، مولف کتاب تاویل مختلف الحدیث و ادب الکاتب و غیره. (الاعلام 4/ 137) وی در کتاب الامامه و السیاسه چنین می‏نویسد:

ابوبکر از کسانی که از بیعت با او سر برتافته و در خانه علی گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد. او به در خانه علی آمد وآنان را صدا زد که بیرون بیایند ولی آنان از خروج از خانه امتناع ورزیدند. در این موقع، عمر هیزم طلبید و گفت: به خدایی که جان عمر در دست اوست بیرون بیایید والا خانه را بر سرتان آتش می‏زنم. مردی به عمر گفت: ای اباحفص (کنیه‏ی عمر) در این خانه فاطمه دخت پیامبر است، او گفت: باشد!. (7)

ابن قتیبه دنبال داستان را سوزناکتر و دردناکتر نوشته است:

عمر همراه گروهی به در خانه فاطمه آمدند در خانه را زدند، هنگامی که فاطمه صدای آنها را شنید، با صدای بلند گفت: ای رسول خدا! پس از تو چه مصیبت‏هایی به ما از فرزند خطاب و ابی‏قحافه رسید؟! وقتی مردم که همراه عمر بودند صدای زهرا را شنیدند گریه‏کنان برگشتند، ولی عمر با گروهی باقی ماند و علی را از خانه بیرون کشیدند و نزد ابی‏بکر بردند و به او گفتند، بیعت کن. علی گفت: اگر بیعت نکنم چه می‏شود؟، گفتند: به خدایی که جز او خدایی نیست گردنت را می‏زنیم!! (8)


طبری و تاریخ او

محمد بن جریر طبری (متوفای 310)، فقیه و تاریخ نگار برجسته اهل سنت در تاریخ خود، رویداد فجیع هتک حرمت به خانه‏ی ویح را چنین بیان می‏کند:

عمر بن خطاب به در خانه‏ی علی آمد، در حالی که گروهی از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وی رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند! خانه را به آتش می‏کشم مگر این که برای بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد در حالی که شمشیری بر دست داشت، ناگهان پای او لغزید و شمشیر از دست او بر زمین افتاد. در این موقع دیگران بر او هجوم آورده و شمشیر را از دست او گرفتند.

این صحنه‏ی تاریخی، حاکی از آن است که اخذ بیعت برای خلیفه‏ی اول، با تهدید و ارعاب صورت گرفته و آزادی و انتخابی در کار نبوده است حال، آیا این نوع بیعت ارزشی دارد یا نه؟ خواننده باید در آن داوری نماید.

به لحاظ معیارهای مقبول علم رجال اهل سنت، در امانت و صداقت و وثاقت طبری سخنی نیست. ذهبی درباره‏ی او می‏گوید:

پیشوای بزرگ، مفسر قرآن، ابوجعفر نویسنده کتابهای درخشان، ثقه و مورد اعتماد و راستگو. (9)


ابن عبد ربه و کتاب "العقد الفرید
"

شهاب الدین احمد معروف به ابن عبد ربه اندلسی مولف کتاب العقد الفرید  (متوفای 463 ه) در کتاب مزبور بحثی مشروح درباره‏ی تاریخ سقیفه انجام داده و با اشاره به کسانی که از بیعت ابی‏بکر تخلف جسته‏اند چنین می‏نویسد:

علی و عباس و زبیر در خانه‏ی فاطمه نشسته بودند تا این که ابوبکر، عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند و به او گفت: اگر بیرون نیامدند با آنان نبرد کن. عمر بن خطاب با مقداری آتش به سوی خانه‏ی فاطمه رهسپار شد تا خانه را به آتش بکشد. در این هنگام فاطمه با او روبه‏رو شد و گفت: ای فرزند خطاب! آمده‏ای خانه‏ی ما را بسوزانی؟! او در پاسخ گفت: بلی، مگر این که شما نیز آن کنید که امت کردند (با ابوبکر بیعت کنید). (10)


ابن عبدالبر و کتاب "الاستیعاب
"

یوسف بن عبداللَّه معروف به ابن عبدالبرّ (368- 463) مولف کتاب الاستیعاب، از بزرگان علم حدیث، فقیه، مورخ و آگاه از انساب است. او در الاستیعاب، بخش مربوط به شرح حال ابوبکر، تحت عنوان عبداللَّه بن ابی‏قحافه حادثه‏ی یورش به خانه زهرا را چنین نقل می‏کند:

علی و زبیر هنگامی که با ابوبکر بیعت می‏شد، به خانه فاطمه رفت و آمد کرده و با او در این زمینه به مشورت می‏پرداختند. چون خبر رفت و آمد آنان به گوش عمر رسید، نزد فاطمه آمد و گفت: ای دختر رسول خدا! کسی محبوبتر از پدر تو برای ما نیست، همچنان که پس از رسول خدا، تو از دیگران نزد ما محبوبتری. به من خبر رسیده که آنان به خانه شما وارد می‏شوند. اگر بار دیگر چنین خبری به من برسد، چنین و چنان خواهم کرد! سپس خانه را ترک گفت و پس از رفتن او علی و زبیر وارد خانه شدند، فاطمه به آنان گفت: عمر نزد من آمد و قسم خورد که اگر این کار تکرار شود چنین می‏کنم. به خدا سوگند او به قسم خود عمل می‏کند. (11)


ابی الفداء و کتاب "المختصر فی اخبار البشر
"

اسماعیل بن علی معروف به ابی‏الفداء (متوفای 732) در کتاب معروف خود به نام المخصتر فی اخبار البشر، گزارشی نزدیک به آنچه ابن عبد ربه در عقد الفرید آورده است. که ما برای اختصار دیگر آن را تکرار نمی کنیم.  (12)

در اعتبار کلامی ابی‏الفدا همین بس که ذهبی می‏گوید: او دوستدار فضیلت و اهل آن بود و برای او محاسن زیادی هست. (الدرر الکامنه، نگارش ابن حجر 1/372)


نویری و کتاب "نهایه الارب فی فنون الادب
"

احمد بن عبدالوهاب قرشی معروف به نویری (677- 733) شاعر و ادیب معروف مصری مولف کتاب نهایه الارب فی فنون الادب است که زرکلی در الاعلام ج1 ص165 آن را ستوده و از قول فازیلیف می‏گوید:

حقایقی در این کتاب از مورخان دیرینه نقل شده است که کتابهای آنان به دست ما نرسیده است، مانند ابن الرقیق، ابن رشیق و ابن شداد. نویری در کتاب یاد شده، رویداد خانه‏ی زهرا علیهاالسلام را همانند ابن عبدالبر نقل کرده. که ما برای خلاصه آن را تکرار نمی کنیم.(13)


سیوطی و کتاب "مسند فاطمه
"

جلال الدین سیوطی (متوفای سال 911)، دانشمند ذوفنون و سخت کوش قرن نهم، در کتاب مسند فاطمه رویداد خانه دخت گرامی پیامبر را از مصنف ابن ابی شیبه نقل کرده است. و گفتار ابن ابی شیبه را قبلا بیان کردیم.

 
متقی هندی و کتاب "کنزالعمال"

علی بن حسام الدین معروف بن متّقی هندی (متوفای 975) در کتاب ارزشمند خود  کنز العمال رویداد خانه فاطمه را به نحوی که ابن ابی‏شیبه در المصنَّف نوشته نقل کرده است، بنابراین، نیازی به نقل عبارت نیست. (14)


دهلوی و کتاب "ازاله الخفاء
"

ولی اللَّه بن مولوی عبدالرحیم دهلوی هندی حنفی (1114- 1176) در کتاب ازالة الخفاء (که به زبان فارسی نوشته) درباره‏ی حوادث ایام سقیفه چنین می‏نویسد:

در همین ایام مشکلی دیگر که فوق جمیع مشکلات توان شمرد پیش آمد و آن این بود که: زبیر و جمعی از بنی هاشم در خانه حضرت فاطمه رضی الله تعالی عنها جمع شده، در باب نقض خلافت، مشورتها به کار می‏بردند و حضرت شیخین آن را به تدبیری که بایستی بر هم زدند.(15)

سپس نصّ تاریخ را که زید بن اسلم از پدرش نقل کرده و ما قبلا آن را از مصنَّف ابن أبی‏شبیه نقل کردیم، یادآور می‏شود.


محمد حافظ ابراهیم و قصیده عمریه

محمد حافظ ابراهیم (1287- 1351) شاعر مصری که به شاعر نیل شهرت دارد، دیوانی دارد که در ده جلد چاپ شده است. او در قصیده خود تحت عنوان عمر و علی، یکی از افتخارات عمر را این دانسته است که در خانه‏ی علی آمد و گفت: اگر بیرون نیایید و با ابی‏بکر بیعت نکنید خانه را به آتش می‏کشم و لو دختر پیامبر در آنجا باشد!

جالب آن است که محمد حافظ ابراهیم، قصیده‏ی خویش را در یک جلسه‏ی بزرگ قرائت کرد و حضار نه تنها بر او خرده نگرفتند بلکه مدال افتخار نیز به او دادند.

سه بیت این قصیده، مورد نظر و استشهاد ماست:

و قَولةٍ لعَلیٍّ قالَها عُمَرُ
أکرِم بسامِعِها أعظِمْ بمُلقیها

حرقتُ دارَک لا أبقِی علیک بها
إن لم تُبایع و بنتُ المصطفی فیها

ما کان غیرُ أبی‏حَفْصٍ یَفُوُه بها
أمامَ فارِسِ عدنانٍ و حامِیها .

و گفتاری که عمر آن را به علی علیه‏السلام گفت به چه شنونده‏ی بزرگواری و چه گوینده‏ی مهمّی؟!.
به او گفت: اگر بیعت نکنی، خانه‏ات را به آتش می‏کشم و احدی را در آن باقی نمی‏گذارم هر چند دختر پیامبر مصطفی در آن باشد.
جز ابوحفص (عمر) کسی جرأت گفتن چنین سخنی را در برابر شهسوار عدنان و مدافع وی نداشت. (16)


عمر رضا کحاله و کتاب "اعلام النساء
"

عمر رضا کحّاله، محقق معاصر و مؤلف کتاب ارزشمند أعلام النساء، در شرح زندگی دخت گرامی پیامبر می‏نویسد:

 ...فقیل له: یا أباحفص إنّ فیها فاطمة، فقال: و إن...

دخت پیامبر در آستانه‏ی خانه ایستاد و گفت: من گروهی بدتر از شما نمی‏شناسم، جنازه رسول خدا را بر زمین گذارده‏اید و کار ریاست را بین خود تقسیم کرده‏اید، بی آن که با ما مشورت کنید و حق ما را به ما برگردانید. (17)


اسناد:

1-مصنف ابن ابی‏شیبه 8/ 572

2-میزان الاعتدال 2/ 490، شماره 4549

3-انساب الأشراف 1/586 ط دار معارف، قاهره

4-تذکره الحفاظ 3- 092، شماره 860.

5-سیر اعلام النبلاء 13/ 162، شماره 96.

6-البدایه والنهایه 11/ 65، حوادث سال279

7-الامامه و السیاسه، ص 12، چاپ المکتبه التجاریه الکبری، مصر.

8-الامامه والسیاسه، ص 13، چاپ المکتبه التجاریه الکبری، مصر. مسلما این بخش از تاریخ ، برای علاقمندان به شیخین بسیار سنگین و ناگوار بوده است، لذا برخی درصدد برآمدند که در نسبت کتاب الإمامه والسیاسه به ابن‏قتیبه تردید کنند، حال آن که ابن ابی‏الحدید، استاد فن تاریخ، این کتاب به سرنوشت تحریف دچار شده و تحریفگران بخشی از مطالب آن را به هنگام چاپ، حذف کرده‏اند. غافل از آنکه مطالب مزبور در شرح نهج البلاغه‏ی ابن ابی‏الحدید موجود است. زر کلی در اعلام، کتاب الامامه والسیاسه را از آثار ابن قتبه می‏داند و سپس می‏افزاید: برخی از علما در انتساب این کتاب به ابن قتیبه تأمل دارند. یعنی شک و تردید را به دیگران نسبت می‏دهد نه به خویش، همچنان که الیاس سرکیس (معجم المطبوعات العربیه 1/ 212) این کتاب را از آثار ابن قتیبه می‏داند.

9-میزان الاعتدال 3/ 498، شماره 7306

10-عقد الفرید 4/ 260، چاپ مکتبه هلال.

11-استیعاب 3/ 975، تحقیق علی محمد بجاوی ، چاپ قاهره.

12-المختصر فی اخبار البشر 1/ 156، ط دار المعرفه، بیروت.

13-نهایه الارب فی فنون الأدب 19/ 40، نگارش نویری، چاپ قاهره، 1395 ه.

14-کنزالعمّال 5/651، شماره 14138، ط مؤسسه الرساله، بیروت.

15-ازالة الخفاء 2/ 29، ناشر اکیدمی، ط لاهور.

16-دیوان محمد حافظ ابراهیم 1/ 82.

17-اعلام النساء 4/114



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 92/4/26 :: ساعت 1:47 عصر )
»» سقیفه به نقل از عمر ، در روایتی از صحیح بخاری

توضیح : صحیح بخاری یکی از صحاح سته است که سنی ها پس از قرآن هیچ کتابی را به اندازه این شش کتاب قبول ندارند و کلیه مطالب مندرج در این شش کتاب را صحیح می دانند.

بخاری در صحیح خود داستان سقیفه را از قول عمر چنین تعریف می کند :

وقتی که پیامبر ازدنیا رفت ، از خبرهایی که به ما رسید ، یکی این بود که انصار در سقیفه بنی ساعده اجتماع کرده اند . من هم به ابوبکر پیشنهاد کردم که بیا تا ما هم به برادران انصار خود بپیوندیم . ابوبکر موافقت کرد و ما ، همراه یکدیگر ، خود را به سقیفه رساندیم . علی و زبیر و همراهان ایشان با ما نبودند . هنگامیکه به سقیفه رسیدیم متوجه شدیم که طایفه انصار مردی را که در گلیمی پیچیده بودند و می گفتند سعد بن عباده است و تب دارد ، با خود به آنجا آورده بودند . ما در کنار ایشان نشستیم و سخنران آنها برخاست و پس از حمد و سپاس خدا ، گفت : ما یاران خداییم و نیروی رزمنده و به هم فشرده اسلام ، اما شما گروه مهاجرین ، مردمی به شماره اندک هستید و.... .

من (عمر) خواستم در پاسخ او چیزی بگویم که ابوبکر آستینم را کشید و گفت : خونسرد باش . پس خودش از جای برخاست و به سخن پرداخت :

به خداقسم که او در سخن خویش هیچ نکته ای را که من می خواستم بر زبان بیاورم فروگذار نکرد . یا همان را گفت یا بهتر از آن را بر زبان آورد .

او گفت :

ای گروه انصار ! آنچه را از خوبی و امتیازات خود برشمردید ، بی گمان ، اهل و برازنده آن هستید . اما خلافت و فرمانروایی ، تنها در خور قبیله قریش است ، زیرا که آنها از لحاظ شرافت و حسب و نسب مشهورند و در میان قبایل عرب ممتاز . این است که من به خیرخواهی شما ، یکی از این دوتن را پیشنهاد می کنم تا هریک را که بخواهید به خلافت انتخاب و با او بیعت کنید . این بگفت و دست من و ابوعبیده را گرفت و به آنان معرفی کرد . تنها این سخن آخر بود که از آن خوشم نیامد . در این هنگام ، یکی از انصار برخاست و گفت :

انا جذیلها المحکک و عذیقها المرجب

یعنی من در میان شما گروه انصار به منزله آن چوبی هستم که پشت شتران را با آن می خارانند و درختی که به زیر سایه اش پناه می برند . حال که چنین است شما مهاجریت برای خود فرمانروایی برگزینید و ما هم برای خود زمامداری انتخاب می کنیم .

در پی این سخن ، بگومگو و سر و صدا از هر طرف برخاست و چند دستگی و اختلاف به شدت ظاهر گردید . من از این موقعیت استفاده کردم و به ابوبکر گفتم دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم . او هم دستش را پیش آورد و من با او بیعت کردم . پس از اینکه از کار بیعت با ابوبکر فراغت یافتم ، به سوی سعد ابن عباده هجوم بردیم ... .

بعد از همه این حرفها ، اگر کسی بدون کسب نظر و مشورت با مسلمانان ، با مردی به خلافت بیعت کند ، نه از او پیروی کنید و نه از بیعت گیرنده ، که هر دو مستحق کشته شدن هستند .


(صحیح بخاری ، کتاب الحدود ، باب رجم الحبلی ، 4/119-120, سیره ابن هشام 4/336-338, کنزالعمال 3/139 ح2326)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 92/4/26 :: ساعت 1:46 عصر )
»» داستان قلم و دوات، توهین عمر به پیامبر صلی الله علیه واله ( در م

برخی از اصحاب صبح روز دوشنبه (روز شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله)  گرد بستر آن حضرت جمع شدند . پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) فرمودند :

 اتونی بدوات و قرطاس اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعده ابدا‌.

یعنی: قلم و کاغذ بیاورید تا نامه ای برای شما بنویسم که بعد از من هرگز گمراه نشوید

عمر گفت :

ان النبی غلبه الوجع و عندکم کتاب الله ، حسبنا کتاب الله (1)

یعنی:  بیماری بر پیامبر غلبه کرده است – کنایه از اینکه نمی داند چه می گوید – و نزد شما کتاب خداست و کتاب خدا ما را بس است.

در روایت دیگر، در طبقات ابن سعد ، آمده است که ، در آن حال یکنفر از حاضران گفت:

ان نبی الله لیهجر (2)

یعنی: همانا پیامبر خدا هذیان می گوید !!!

آری ! گوینده سخن همان بود که گفت " حسبنا کتاب الله "

و این قضیّه به قدرى درد آور بود که وقتى ابن عبّاس به یاد آن می افتاد ، اشک چشمانش همانند دانه هاى مروارید از گونه هایش سرازیر می گشت. (3)


اعتراف عمر به این عمل ننگین (در مدارک اهل سنت)

عمر خود به این امر اعتراف کرده است . امام ابوالفضل احمد ابن ابی طاهر در کتاب تاریخ بغداد و ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه 3/97 در شرح حال عمر :

یک روز طی مباحثه ای مفصل که میان ابن عباس و عمر در گرفت ، عمر گفت :

پیامبر تصمیم داشت که به هنگام بیماری اش ، تصریح به نام او ( علی ابن ابیطالب ) کند ، ولی من نگذاشتم. پیامبر(صلی الله علیه واله) آزرده گشتند.

دسته ای گفتند : دستور پیامبر را انجام دهید . پس از این گفتگو و مجادله ، دیگران خواستند که قلم و کاغذ بیاورند ، اما پیامبر  فرمودند :

او بعد ماذا؟‌ (4)

یعنی: آیا پس از چه؟

بعد از این گستاخی عمر ، اگر قلم و کاغذ می آوردند و پیامبر  وصیت نامه ای می نوشت که در آن اسم علی  بود مخالفان می توانستند چند نفر بیاورند و آنها شهادت بدهند که پیامبر این وصیت نامه را در حال هذیان نوشته است .

در آن هنگام چون نزاعشان بالا گرفت ، پیامبر فرمودند :

 قوموا عنی ، لا ینبغی عند نبی تنازع (5)

 از نزد من برخیزید که در محضر پیامبر ، نزاع کردن شایسته نیست .

این سخنان و حرکات عمر آن قدر زشت و زننده بود که حتّى زنان پیامبر (صلی الله علیه و اله) نیز به همفکران عمر اعتراض کردند که با اهانت عمر و دفاع رسول ص مواجه شدند :  زنان از پشت پرده صدا زدند : مگر سخن رسول گرامى صلی الله علیه و اله را نمی شنوید؟

عمر گفت : شما همانند دلباختگان یوسف هستید که به هنگام مریضى پیامبر ص اشگ شما جارى می شود ، و به وقت سلامتى حضرت ، برگردن او سوار می شوید .

رسول گرامى (صلی الله علیه واله ) فرمود : متعرّض آنان نشوید وآنها را به حال خود واگذارید ، زیرا آنان از شما بهتر هستند . (6)


نکات قابل توجه !

اولا: به حکم قران: پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله از روى هواى نفس سخن نمی گوید و تمام سخنان او بر مبناى وحى الهى است (آیه 3سوره نجم). فلذا محال است نعوذبالله ایشان هذیان بگویند !

ثانیا: پیامبر اکرم ص فرمودند مطلبی را می خواهند بنویسند که بعد از او هرگز مردم گمراه نشوند. ولی عمر مانع نوشتن این مطلب مهم شد. می دانیم که پیامبر اکرم ص وعده دروغ نمی دهند. یعنی اگر حقیقتا آن مطلب مورد نظر پیامبر اکرم ص نوشته می شد همانطور که ایشان وعده داده بودند مردم هرگز گمراه نمی شدند. پس باعث و بانی گمراهی مردم تا به امروز عمر بن خطاب می باشد !

ثالثا: عمر گفت: "حسبنا کتاب الله". در حالیکه بارها در خود قران به این مطلب اشاره شده است که همراه اطاعت از کلام الله (قران) باید از دستورات پیامبر اکرم ص نیز اطاعت کرد. و حتی خداوند کسانی را که می خواهند بین الله و رسول فرق اندازند و یکی را قبول کنند و دیگری را ترک کنند را کافران حقیقی شمارده است. (نساء/51)


اسناد:

1) صحیح بخاری باب کتابه العلم من کتاب العلم : 1/22 - صحیح البخاری ، ج 7 ص 9 ، کتاب المرضى باب قول المریض قوموا عنّى ؛ و ج 5 ص 137 کتاب المغازی ، باب مرض النبی - صلى اللّه علیه وسلم - ووفاته ؛ صحیح مسلم فى آخر کتاب الوصیّة ، ج 5 ، ص 76  - مسند احمد حنبل تحقیق احمد محمد شاکر ، حدیث 2992 - طبقات ابن سعد : 2/244 چاپ بیروت

2) طبقات ابن سعد 2/242 چاپ بیروت - صحیح بخاری ، باب جوائز الوفد من کتاب الجهاد 2/120 و باب اخراج الیهود من جزیره العرب 2/136 بدین لفظ آمده است :"فقالوا : هجر رسول الله صلی الله علیه و سلم " - صحیح مسلم ، باب من ترک الوصیه 5/76 و تاریخ طبری 3/193 بدین عبارت آمده است : ان رسول الله صلی الله علیه و سلم یهجر

3) عن ابنعبّاس قال : یوم الخمیس وما یوم الخمیس ، ثمّ جعل تسیل دموعه حتّى رأیت على خدّیه کأنّها نظام اللؤلؤ قال : قال رسول اللّه : ائتونى بالکتف والدواة ( او اللوح والدواة ) اکتب لکم کتاباً لن تضلّوا بعده أبداً فقالوا : إنّ رسول اللّه - صلى اللّه علیه وسلم - یهجر  . صحیح مسلم ، ج 5 ، ص 76 کتاب الوصیّة باب ترک الوصیة لمن لیس عنده شیء ، صحیح البخارى ، ج 4 ص 31 ، کتاب الجهاد والسیر . .

 

4) طبقات ابن سعد : 2/242 چاپ بیروت

 

5) تاریخ ابی الفداء 1/15 - در صحیح بخاری باب کتابه العلم من کتاب العلم : 1/22 به این لفظ آمده است : " قال : قوموا عنی و لا ینبغی عندی التنازع "

 

(6) فقالت النسوة من وراء الستر : ألا تسمعون ما یقول رسول اللّه؟! قال عمر : فقلت إنّکنّ صواحبات یوسف ، إذا مرض رسول اللّه ، عصرتنّ أعینکنّ ، وإذا صحّ ، رکبتنّ عنقه! قال : فقال رسول اللَّه : دعوهنّ فإنهنّ خیر منکم  الطبقات الکبرى لابن سعد ، ج2 ، ص 244 ، المعجم الأوسط للطبرانی ، ج 5 ص 288 ؛ مجمعالزوائد للهیثمى الشافعى ، ج 9 ص 34 ؛ کنز العمال ، ج 5 ص 644 ، ح 14133



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 92/4/26 :: ساعت 1:45 عصر )
»» ارث بردن دایى از خواهرزاده

سعید بن منصور در سنن خود روایت مى کند که مردى خواهرى داشت که در زمان جاهلیت به اسارت رفته بود، سپس او را پیدا کرد و دید که داراى پسرى است ، ولى معلوم نیست پدر این پسر کیست . برادر، خواهر را خرید و آزاد کرد. پسر خواهر ثروتى به چنگ آورد و سپس مُرد. نزد عبداللّه بن مسعود آمدند و حکم مسئله را پرسیدند.

ابن مسعود به برادر زن گفت : نزد عمر برو و مسئله را از او بپرس ، سپس ‍ برگرد و به من بگو که او در پاسخ چه گفته است .

برادر آمد و جریان را به اطلاع عمر رسانید. عمر گفت : من تو را جزء خویشان نزدیک خواهر زاده ات نمى بینم ، و از او سهمى نمى برى ، به همین جهت چیزى از آن مال را به او نداد.

آن مرد، برگشت وموضوع را به ابن مسعود اطلاع داد.ابن مسعود برخاست و به اتفاق آن مرد نزد عمر آمد، و پرسید درباره این مرد چگونه فتوا داده اى ؟

عمر گفت : او را نه از خویشان متوفّا مى دانم و نه صاحب سهم ، به همین علت وجهى براى ارث بردن به نظر نرسید. اى عبداللّه تو چه نظر دارى ؟

عبداللّه گفت : به نظر من او خویش متوفّا است ؛ زیرا دایى او و ولى نعمت اوست ؛ چون او را آزاد کرده است . به نظر من باید به او ارث برسد.

عمر نیز حکم اول خود را باطل کرد و به وى ارث داد !!


(الفقه على المذاهب الخمسة ص 554.)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 92/4/26 :: ساعت 1:44 عصر )
»» جهل عمر به احکام ارث در قضیه معروف به حماریّه

خلاصه این مطلب این است که زنى فوت نمود و شوهر و مادرى بجاى گذاشت . و دو برادر مادرى و دو برادر پدرى و مادرى هم داشت . این واقعه در عصر خلیفه دوم بود.

 

این قضیه را دو بار به حضور او بردند. در نوبت اول عمر حکم کرد که حق شوهر، یعنى نصف ترکه و حق مادر، یعنى یک ششم ، و حق برادران مادرى ، یک سوم ، براى هر کدام یک ششم را به آنها بدهند. و بدینگونه مال تمام شد، و حق برادران پدرى و مادرى را ساقط کرد!

در نوبت دوم ، خواست باز همینطور حکم کند، ولى یکى از دو برادر تنى گفتند، فرض کن پدر ما الاغ بوده است ، ما را در ارث مادرمان شریک گردان . عمر هم ثلث (یک سوم ) مجموع ترکه را میان هر چهار برادر على السویه تقسیم کرد.

مردى گفت : تو فلان موقع به این دو، سهمى ندادى ؟!

عمر گفت : آن حکمى بود که آن روز نمودیم ، و این حکمى است که امروز مى کنیم !

بیهقى و ابن ابى شیبه این قضیه را در سنن خود نقل کرده اند. عبدالرزاق در کتاب جامع و کنز العمّال وفاضل شرقاوى در حاشیه تحریر شیخ زکریاى انصارى و بسیاری دیگر از علمای اهل سنت داستان جهل عمر در این قضیه را آورده اند.

 
(فی أول الصفحة الثانیة من فرائض کنز العمال وهو الحدیث 110 من أحادیث الکنز فی ص 7 من جزئه السادس، سنن البیهقى ج 6 / 255.)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 92/4/25 :: ساعت 12:34 عصر )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 49
>> بازدید دیروز: 78
>> مجموع بازدیدها: 1324755
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


























































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب