سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مشک عطرى است نیکو . بردن آن آسان و بوى خوش آن پرورنده دماغ انسان . [نهج البلاغه]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» چرا نام امیرمؤمنان علی (ع) در قرآن نیامده است؟

یکی از شبهاتی که پیوسته در باره امامت و خلافت حضرت علی (علیه السلام) مطرح می شود و مخالفان سعی می کنند آن را بزرگ نمایی کند، این است که چرا «نام امیر مؤمنان علی علیه السلام» در قرآن کریم نیامده است؟

در این باره مروری بر آیات و روایات می کنیم و دلیل را بررسی می کنیم:
آیه 50 سوره مبارکه مریم:” وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا؛ و به آنان از رحمت خود [چیزها] بخشیدیم و بر ایشان نامی نیک و آوازه ای بلند بر جای گذاشتیم.”
اما ماجرا در این آیه به این ترتیب است که حضرت ابراهیم (ع) از خداوند لسان صدقی را می خواهد که در آیه 84 سوره شعرا به آن اشاره شده است” وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ” و استجابت آن در آیه 50 سوره مریم ذکر می شود. استجابت این دعا نه تنها برای ابراهیم(ع) بلکه برای اسحاق(ع) و یعقوب(ع) و البته به نظر می رسد تمام پیامبران صورت گرفت. اما روایت در این زمینه بسیار است و در منابع شیعه، چهارده روایت، در منابع اهل تسنن یک روایت و در منابع زیدیه یک یا دو روایت پیرموان این موضوع به چشم می خورد.

روایت صحیح السند شیخ صدوق در کمال الدین:
حدثنی أبی و محمدُ بن الحسن (رضی الله عنهما) قالا: حدثنا سعدُ بن عبد الله، عن یعقوبَ بن یزید، عن محمدِ بن أبی عُمَیر، عن هِشام بن سالم، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله (علیه السلام)، قال: … ثم غاب إبراهیم علیه السلام الغیبه الثانیه حین نفاه الطاغوت عن مصر فقال: (وأعتزلکم وما تدعون من دون الله وأدعوا ربی عسى ألّا أکون بدعاء ربی شقیا) فقال الله تقدس ذکره بعد ذلک – (فلما اعتزلهم وما یعبدون من دون الله وهبنا له إسحق ویعقوب وکلا جعلنا نبیا ووهبنا لهم من رحمتنا وجعلنا لهم لسان صدق علیا[مریم/49و50]) – یعنی به علی ابن أبی طالب علیه السلام لأن إبراهیم علیه السلام کان قد دعا الله عز وجل أن یجعل له (لسان صدق فی الآخرین[الشعراء/84]) فجعل الله عز وجل له ولإسحاق ویعقوب (لسان صدق علیا) یعنی به علیا علیه السلام.
ترجمه: پس از آنکه ابراهیم(ع) برای دومین بار از مصر خارج شد و غیبت نمود، گفت:«و از شما و [از] آنچه غیر از خدا مى‏خوانید، کناره مى‏گیرم و پروردگارم را مى‏خوانم. امیدوارم که در خواندن پروردگارم ناامید نباشم.» (مریم/48) پس خداوند بعد از این دعای ابراهیم(ع) فرمود: «و چون از آنان و [از] آنچه به جاى خدا مى‏پرستیدند، کناره گرفت، اسحاق و یعقوب را به او عطا کردیم و هر کدام را پیامبر گردانیدیم. (مریم/49) و از جانب رحمتان بدانها بخشیدیم و برای ایشان لسان صدقی قراردادیم که علی(ع) است.» [حضرت صادق(ع) پس از عبارت (وجعلنا لهم لسان صدق علیّاً) فرمودند:«یعنی به علیاً علیه السلام.» [و این جمله بدین معناست که] یعنی خداوند از آن لفظِ (علیّاً) علی(ع) را قصد کرده است. زیرا ابراهیم(ع) از خداوند خواسته بود که برای او در میان آیندگان زبان راستینی قرار دهد. پس خداوند عزوجل برای او و اسحاق و یعقوب لسان صدقی را قرار داد که «علی» است، یعنی علی بن ابیطالب علیه السلام است.
روایت صحیح السندِ علی بن ابراهیم در تفسیر قمی
علی بن ابراهیم قمی در تفسیر «القمی» روایتی را از امام حسن عسگری(ع) نقل می کند:”وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا یعنی أمیرالمؤمنین علیه­السلام. حدّثنی بذلک أبی عن الحسن بن علی العسکری ‏علیه­السلام( تفسیر القمی، ج2 ص 51، ذیل آیه 50 از سوره مریم)

در اهل تسنن:
حاکم حسکانی از مفسران به نام اهل تسنن در کتاب «شواهد التنزیل لقواعد التفضیل» حدیثی را ذکر می کند که به نوعی به شأن نزول این آیه اشاره دارد:
پیامبر (ص) فرمودند: آن شب که مرا به معراج بردند، جبرئیل مرا با بال راست خود حمل کرد به من گفته شد که چه کسى را جانشین خود براى اهل زمین قرار دادى؟ گفتم: بهترین اهل آن على بن ابى طالب (ع) برادرم و دوستم و دامادم و پسر عمویم را. گفته شد: اى محمد (ص)! آیا او را دوست دارى؟ گفتم: آرى اى پروردگار جهانیان. به من گفته شد: او را دوست بدار و امت خود را به دوست داشتن او امر کن، همانا من على اعلى هستم و نام او را از نام‏هاى خود مشتق کردم و او را على نامیدم، پس جبرئیل فرود آمد و گفت: خداوند بر تو سلام مى‏رساند و به تو مى‏گوید: بخوان. گفتم: چه بخوانم؟ گفت: « وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا، وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا؛ و بخشیدیم به ایشان از جانب رحمتان و قرار دادیم برای ایشان لسان صدق که علی(ع) است».(الحافظ الحاکم الحسکانی ، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج‏1، ص: 463)

هم چنین علامه شهاب الدین شافعی نیز چنین روایتی را نقل می کند:
العلامه شهاب الدین أحمد الشیرازی الحسینی الشافعی(من علماء المخالفین) قال: و عن علاء بن فضیل قال: سألت أبا عبد الله جعفر بن محمد علیه السلام عن هذه الآیه (وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا). قال : هو(بی شک «هو» در این عبارت به اقربِ مراجع یعنی «علیا» باز می گردد.) علی بن أبی طالب علیه السّلام(توضیح الدلائل ص 164)
با این توصیف حتی اما اگر فرض را بر این بگذاریم که نام آن حضرت (ع) به طور کلی در قرآن نیامده یا واضح ذکر نشده یا چرا تصریح به خلافت ایشان نشده، باید گفت آیات فراوانی برای اثبات امامت ایشان موجود است، اما اینکه نام ایشان و حتی سایر ائمه معصومین (ع) در قرآن ذکر نشده به این دلیل است که اگر این اتفاق می افتاد، انگیزه ای برای منافقان و مخالفان به وجود می آمد تا دست به تحریف قرآن بزنند و در نتیجه قرآن امروز از آن اعتبار خود بی بهره باشد یا اساسا قرآن را از ریشه انکار کنند!
صحت این ادعا موضوعی است که بخاری آن را شش تا هفت نوبت در کتاب صحیح خود ذکر کرده و اشاره می کند که زمانی که پیامبر(ص) در بستر بیماری بودند در روز پنجشنبه کاغذ و قلمی طلب کردند تا وصیت نامه ای بنویسند، خلیفه دوم مقابل این کار پیامبر(ص) می ایستد و ایشان را به هذیان گویی متهم می کند!
بنابراین این افرادی که حاضر شدند برای رسیدن به مقصد خود، سخن پیامبر(ص) را بی اعتبار جلوه دهند، اگر پیامبر وصیت نامه ای مرقوم می کردند باز در معرض اتهام هذیان قرار می گرفتند و این کار فایده ای نداشت، بلکه می توان گفت اگر وصیت نامه با آن شرایط اتهام نوشته می شد، زائده و آسیبی به وجود می آمد و آن عبارت بود از اینکه همان افراد چه بسا بخش های دیگری از سخنان و روایات پیامبر(ص) را با این بهانه که مثلا فلان روز پیامبر (ص) عصبانی بوده و این حرف را زده یا روز دیگر ایشان حال خوبی نداشته و بیمار بوده، از اعتبار می انداختند. بنابراین یکی از دلایلی که پیامبر(ص) از نوشتن وصیت نامه منصرف شد، این بود که باب تهمت به سخنانشان باز نشود و این وصیت نامه نه تنها فایده نداشت، بلکه در آن شرایط آسیب می رساند که می توانست حتی تا پای بی اعتبار کردن قرآن و تحریف آن پیش رفته و امروز ما به غیر از مساله امامت، باید بر سر موضوع عدن تحریف قرآن هم بحث می کردیم.
این سخن شما با عدم قدرت خدا در تضاد نیست؟ آیا نمی توان گفت طبق آیه 9 سوره حجرات که می فرماید:” إنا نحن نزلنا الذکر و إنا له لحافظون؛ ما این قرآن را که مایه تذکر است نازل کردیم، و ما به طور قطع آن را حفظ خواهیم کرد” می شد نام حضرت (ع) در قرآن ذکر شود و خود خدا از تحریف آن جلوگیری کند؟ به عبارت دیگر آیا خدا این قدرت را نداشت که در صورت ذکر نام علی (ع) در قرآن از تحریف آن جلوگیری کند؟
در این که خدا اراده کرده است تا قرآن تحریف نشود، شکی نیست اما ذات اقدس الهی برای تحقق اراده خود اسباب و عللی می چیند و مجرای اراده خدا برای اینکه تخریف تحقق پیدا نکند، این است که آیات حساسی که مخالفان و منافقان را تحریک می کند، به طور مستقیم در قرآن ذکر نکند؛ در واقع استراتژی و اسباب خدا همین است. از طرفی چون تحریف هزینه بردار است و منافقان قطعا در این زمینه با مخالفت امت روبه رو می شوند و تا مجبور به این کار نشوند دست به تحریف نمی زنند، اگر آیه ای نازل می شد که مجبور به تحریف می شدند، این کار را می کردند. اما خدا دست مردم را نمی بندد و از سوی دیگر به گونه ای آیه نازل نمی کند که انگیزه ای برای تحریف به وجود آید.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 93/3/31 :: ساعت 8:22 صبح )
»» همزبانی و تفاهم فرهنگی پیامبران با مردم

هر پیامبری در هر جا مبعوث شود، به زبان مردم همان سرزمین سخن می‏گوید، و خودش نیز یا از همان نژاد است و یا در بین آن نژاد به سر برده است؛ به گونه‏ای که همه مردم آن منطقه، از سوابق او آگاهند و او نیز از آداب و رسوم و تأثیرپذیری یا تمرّد آنان با خبر است: (وما أرسلنا من رسولٍ إلّا بلسان قومه)3؛ هیچ پیامبری را اعزام نکردیم، مگر این که با زبان فرهنگ مردم خویش آشنا باشد و مردم هم با زبان و فرهنگ او آشنا باشند.
وجود همزبانی بین پیامبر و امت لازمه درمان دردهای فرهنگی جامعه است،زیرا پیامبران نسبت به مردم خود سِمَتِ طبیب فرهنگی دارند. منظور از زبان در این جا تنها لهجه، یا لغت نیست، بلکه فرهنگ مردم نیز مراد است. پیامبر باید نقاط ضعف و قدرت امت را بداند و سوابق او نیز باید نزد آن مردم روشن باشد. انسانی ناشناس نمی‏تواند، پیامبر امّتی ناشناخته باشد، زیرا مردم در برابر ناآشنا تمکین نمی‏کنند. اما کسی که دربین مردم بوده، می‏تواند بگوید: (فقد لبثت فیکم عمراً من قبله أفلا تعقلون)4؛ من سالیان متمادی در بین شما بودم و همه سوابقم برای شما روشن است. شما درست بیندیشید و تعقّل کنید؛ تا به صحت دعوت و صدق دعوی من پی ببرید.
آنگاه اگر پیامبری اتمام حجّت کرد و فرهنگ مردم را شناسایی کرد، و مردم از او معجزه خواستند و او معجزه آورد، ولی آنان ایمان نیاوردند، ممکن است خدای سبحان آنان را عذاب کند، زیرا هلاکتِ بعد از تمامیت حجّت هلاکتی بر اساس بینه است: (لیهلک من هلک عن بینهٍ)5. عذاب کافران و تبهکاران نیز پس از اعزام پیامبران است: (وما کنّا معذّبین حتّی نبعث رسولاً  و إذا أردنا أن نهلک قریهً أمرنا مترفیها ففسقوا فیها فحقَّ علیها القول فدمَّرناها تدمیراً)6.
راه تعذیب امّت تبهکار این است که ابتدا اوامر الهی توسط پیامبر به آنها ابلاغ شود وآنگاه که فسق دامنگیرمترفان آن امّت شد،با عذاب الهی درهم کوبیده شوند. بعد از فرستادن پیامبران و اتمام حجّت از جهت اعجاز و تمام شدن مهلت، امر الهی فرا می‏رسد.
انبیای الهی حجت را بر مردم تمام می‏کنند و اگر مردم تمرّد کنند، خداوند به‏حیاتشان خاتمه می‏دهد و عادلانه داوری می‏کند: (ولکلّ أمّهٍ رسولٌ فاذا جاء رسولهم قضی بینهم بالقسط وهم لا یظلمون)7؛ ممکن نیست امتی بدون‏پیغمبر باشد. خدای سبحان اگر امتی را بدون‏پیغمبر رها کند، معنایش این است که یا تدبیر آنان را نخواسته و یا تدبیرشان را به خودشان واگذار کرده است؛ و این بدان معناست که قانون بشری بتواند مدبّر بشر باشد؛ در حالی که هیچ یک از این دو را وحی و عقل نمی‏پذیرد؛ نه می‏توان پذیرفت که خداوند تدبیر امور بشر را نخواسته و نه می‏توان پذیرفت که خداوند خواسته باشد بشر با فکر خود، خویش را تأمین کند، بلکه هم تدبیر جوامع بشری را خواسته و هم راه منحصر آن را وحی دانسته است.
در سوره توبه نیز می‏فرماید: (وما کان الله لیضلَّ قوماً بعد اذ هداهم حتّی یبین لهم ما یتَّقون انَّ الله بکلِّ شی‏ءٍ علیمٌ)8؛ خداوند هیچ گروهی را به اضلال کیفری گرفتار نمی‏کند، مگر بعد از اتمام حجت؛ سنّت خداوند بر این است که هیچ قریه‏ای را عذاب نکند مگر این که از مرکز آن قریه، سخن وحی و رسالت به گونه‏ای روشن به گوش مردم رسیده باشد: (وما کان ربُّک مهلک القری حتّی یبعث فی أُمِّها رسولاً یتلوا علیهم آیاتنا وما کنّا مهلکی القری الّا و أهلها ظالمون)9.
اگر بعد از بعثت آن پیامبر و اتمام حجّت با ابلاغ پیام الهی و آشنا کردن مردم به برنامه‏های وحی و رسالت مانند تلاوت آیات و تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت، کسی بر جهالت خود لجاجت ورزید و هوای خویش را بر هدایت وحی و رفاه دنیا را بر تحصیل آخرت و اندیشه خویش را بر سروش فرشتگان رجحان بخشید، گرفتار عذاب الهی می‏شود.
منشأ همه این تعذیبها،عداوت مترفان،استهزای متکاثران،سرکشی زمامداران، خودسری جاهلان، هوس مداری عیاشان و هواپرستی دلباختگان طبیعت است که همواره مزاحم سفرای الهی بوده‏اند، به طوری که خداوند می‏فرماید: (یا حسرهً علی العباد ما یاتیهم من رسولٍ الّا کانوا به یستهزؤن  ألم یروا کم أهلکنا قبلهم من القرون أنَّهم إلیهم لا یرجعون)10؛ مگر ندیدند امم پیشین را، که انبیای گذشته خود را استهزا کردند و به دست عذاب سپرده شدند و دیگر باز نگشتند؟
این تزاحم میان جهل و علم و جور و عدل و هزل و فصل و خلاصه باطل و حق از لوازم نبوّت عامه در نشأه ماده است. در جای دیگر می‏فرماید: (وکم أرسلنا من نبّیٍ فی الاوّلین  وما یأتیهم من نبّیٍ الّا کانوا به یستهزؤن  فأهلکنا أشدَّ منهم بطشاً ومضی مثل الاوَّلین)11.
چنین نیست که اگر مترفان و مسرفان یک امّت انبیای خود را استهزا کردند و دعوت آنها را نپذیرفتند، خداوند دیگر پیامبر اعزام نکند و آنها را به حال خود واگذاردبلکه حجت را برآنها تمام می‏کند: (أفنضرب عنکم الذّکر صفحاً أن کنتم قوماً مسرفین)12. حتی اگر تنها یک نفر در روی زمین باشد، باید برای او حجّت حق وجود داشته باشد، زیرا حجت، قبل از خلق و همراه آن و بعد از آن هست: «الحجّه قبل الخلق ومع الخلق وبعد الخلق»13.
همان طور که فرا گرفتن احکام و حِکَم بر مردم نادان واجب است، یاد دادن آنها بر دانایان نیز لازم است. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: در نوشته امیرالمؤمنین (علیه السلام) خواندم که خداوند از نادانان پیمان فراگیری علم را نگرفت، مگر آن که از دانایان تعهد یاد دادن به جاهلان را گرفته بود چون علم قبل از جهل است: «قرأت فی کتاب علی (علیه السلام) انّ الله لم یأخذ علی الجهّال عهداً بطلب العلم حتّی أخذ علی العلماء عهداً ببذل العلم للجهّال لأنّ العلم کان قبل الجهل»14؛ خداوند قبل از این که بشر عادی را در روی زمین خلق کند، حجت خود، یعنی آدم (علیه السلام)، را آفرید، تا حجت او قبل از خلق وجود داشته باشد، به طوری که وقتی انسانها آقفریده شدند، حجت الهی را ببینند. ممکن نیست خداوند در نتیجه اسراف و اتراف عدّه‏ای، مردم را به حال خودشان رها کند و برایشان رهبر نفرستد.

پانوشت:
1ـ سوره انعام، آیه 9.
2ـ سوره یوسف، آیه 109.
3ـ سوره ابراهیم، آیه 4.
4ـ سوره یونس، آیه 16.
5ـ سوره انفال، آیه 42.
6ـ سوره اسراء، آیات 15 ـ 16.
7ـ سوره یونس، آیه 47.
8ـ سوره توبه، آیه 115.
9ـ سوره قصص، آیه 52.
10ـ سوره یس، آیات 30 ـ 31.
11ـ سوره زخرف، آیات 6 ـ 8.
12ـ سوره زخرف، آیه 5.
13ـ کافی، ج1، ص177.
14. اصول کافی، ج 1، ص 410؛ کتاب فضل العلم، باب بذل العلم.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 93/3/31 :: ساعت 8:21 صبح )
»» شخصیت حقوقی مشترک پیامبران الهی

سخن همه پیامبران الهی هماهنگ و یکسان است، گرچه درجات آنان متفاوت است. (تلک الرُّسل فضَّلنا بعضهم علی بعضٍ)1 یا (فضَّلنا بعض النَّبیّن علی بعضٍ).2 نبوّت و رسالت عامه، یک حکم مشترک دارد و آن این است که هر پیامبری مردم را به توحید، ‏ایمان به مبدأ و معاد و وحی و فرشته دعوت می‏کند.

ممکن است ره آورد پیامبران در فروع جزئی و همچنین در درجات اصولِ کلی متفاوت باشد، اما خطوط کلی دین انبیاء و رسولان یکی است همان گونه که برخورد بدأندیشان نیز درباره آنان یکی است.

هر پیامبری شخصیتی حقیقی دارد و شخصیتی حقوقی. گرچه شخصیت حقیقی یعنی شخص انبیاء مشترک نیست، ولی شخصیت حقوقی آنان که همان نبوت و رسالت است بین همه انبیاء و رسولان مشترک است؛ لیکن اگر کسی این اشترکات را نداشته باشد، باید در اصل نبوت و رسالتش شک کرد، از این روست که به آسانی می توان پیام آوران حقیقی الهی را از پیام آورنماهای دورغین شناخت، زیرا پیام آوران آسمانی و الهی، سیره مشترکی دارد که تخلف نمی پذیرد.

خداوند به خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: (ما یقال لک الاّ ما قد قیل للرُّسل من قبلک)،3 مطلبی برای تو بیان نمی شود، مگر آن که برای پیامبران پیش از تو گفته شده است.
گرچه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مهیمن بر سایر انبیاء است، اما اصل مطلب را که هدف وحی و غرض رسالت باشد، انبیای گذشته نیز آوردند. برای همین نکته پیغمبر هم فرمود: (ما کنت بدعاً من الرُّسل)؛4 من پیغمبر تازه ای نیستم؛ نه دعوت و هدایت پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) بی سابقه بود و نه بدرفتاری و دهن کجی هایی که نسبت به آن حضرت روا داشته می شد، بدیع و نوظهور بود.

پانوشت:
1. سوره بقره، آیه 253.
2. سوره اسراء، آیه 55. سیره‏ پیامبران در قرآن جلد 6صفحه 55.
3. سوره فصلت، آیه 43.
4. سوره احقاف، آیه 9



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 93/3/31 :: ساعت 8:15 صبح )
»» عبادت برتر

 

فَإنَّ خَیْرَ الْعِباداتِ أقْرَبُها بِالأمْنِ وَأخْلَصُها مِنَ الآفاتِ وَأدْوَمُها وَإنْ قَلَّ فَإنْ سَلِمَ لَکَ فَرْضُکَ وَسُنَّتُکَ فَأنْتَ أنْتَ‏

 

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:

بهترین عبادات، عبادتى است که از خطرات شیاطین بیرونى و عوامل مادى بازدارنده و خطرات درونى در امان باشد و تداوم پیدا کند گر چه به صورت ظاهر اندک و کم بنماید.

اگر واجبات و مستحبات تو به طور کامل و سالم انجام گیرد بدون تردید در بندگى خود و عبادت نسبت به معبود صادقى.

 [وَاحْذَرْ أنْ تَطَأَ بَساطَ مَلِکِکَ إلّابِالذُّلِّ وَالْإفْتِقارِ وَالْخَشْیَةِ وَالتَّعْظیمِ وَأخْلِصْ حَرَکاتِکَ مِنَ الرّیا وسِرِّکَ مِنَ الْقَساوَةِ]

جداً از این که بدون احساس ذلت و احتیاج و خشیت و درک عظمت دوست پا در مقام بندگى و بساط سلطان واقعى‏ات بگذارى بپرهیز.

این مقام، جاى نشان دادن ذلت، فقر، خشیت و تعظیم است که بدون این حالات، کسى را در این بساط راهى نیست و بدون این حقایق بندگى، به زیور کمال آراسته نمى ‏شود.

تمام حرکات عبادى خود را از ریا خالص کن و دلت را که حریم حضرت مولاست از قساوت و چرک عصیان، با جذب و جلب رحمت او بشوى.

 


اى شده چشم جان من بتو باز

از تو در دل نیاز و در جان آز

شب اندوه من نگردد روز

تا نبینم جمال روى تو باز

تو زما فارغى و ما داریم‏

بر درت سر بر آستان نیاز

در دلم آرزوى عشق ترا

نیست انجام اگر بود آغاز

مرغ جانم زآشیانه تن‏

جز بکویت کجا کند پرواز «1»

 

 [فَإنَّ النَّبی صلى الله علیه و آله قال: الْمُصَلّی مُناجٍ رَبَّهُ فَاسْتَحِ مِنَ الْمُطَّلِعِ عَلى‏ سِرِّکَ الْعالِمُ بِنَجْواکَ وَما یَخْفی ضَمیرُکَ وَکُنْ بِحَیْثُ یَراکَ لِما أرادَ مِنْکَ وَدَعاکَ إلَیْهِ‏]

 

مناسک صوریه و عبادات غالبیه‏

توجه داشته باش که پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:

شخص نمازگزار به وقت نماز، در حال مناجات و راز و نیاز با خداست، پس شرم و حیا کن از جناب او که بر باطن و ظاهر تو آگاه است و به همه حرکات و سکناتت واقف، مواظب باش که به وقت مناجات زبانت از آلودگى‏ها پاک و دلت از غفلت و قساوت و ریا منزه باشد.

و عبادت را به آن کمیت و کیفیتى که از تو خواسته ‏اند بجا آر و تمام شرایط ظاهرى و باطنى آن را رعایت کن تا به حقیقت عبادت برسى.

امام خمینى رحمه الله در این زمینه مى‏گوید:

باید دانست که مناسک صوریه و عبادات غالبیه نه فقط براى حصول ملکات کامله روحانیه و حقایق قلبیه است، بلکه آن یکى از ثمرات آن است.

لکن نزد اهل معرفت و اصحاب قلوب، کلیه عبادات، سرایت دادن معارف الهیه است از باطن به ظاهر و از سرّ به علن و چنانچه نعمت رحمت رحمانیه، بلکه رحیمیه منبسط بر تمام نشئات قلبیه و قالبیه انسانیه است و هر یک از مراتب را حظى است از نعم جامعه الهیه، هر یک را حظ و نصیبى است از ثناى حق و شکر نعمت رحمانى و رحیمى واجب مطلق و تا از نشئه صوریه دنیویه، نفس را حظى است و از حیات ملکى نصیبى است، بساط کثرت به کلى برچیده نشود و حظوظ طبیعت مرتفع نگردد و سالک الى اللّه چنانچه قلب را نباید به غیر حق مشغول کند، صدر و خیال و ملک طبیعت را نباید در غیر حق صرف کند، تا توحید و تقدیس را در تمام نشئات قدم راسخ باشد.

و اگر جذبه روحى را در ملک طبیعت نتیجه‏اى جز تعبد و تواضع براى حق حاصل شود، از انانیت نفس بقایایى مانده و سیر سالک در جوف بیت نفس است، نه سیر الى اللّه و غایت سیر اهل اللّه آن است که طبیعت و ملک بدن را منصبغ به صبغة اللّه کنند و یکى از مراتب و مواطن حدیث شریف که فرماید از لسان حق تعالى شأنه:

أنَا اللّهُ وأنَا الرَّحْمنُ خَلَقْتُ الرَّحِمَ وَشَقَقْتُ لَها إِسْماً مِنْ إسْمی فَمَنْ وَصَلَها وَصَلْتُهُ وَمَنْ قَطَعَها قَطَعْتُهُ‏ «2».

منم اللّه و منم رحمان، خویشاوندى و رحم را من آفریدم و براى او نامى از نام خودم جدا ساختم، پس هر آن کس که آن را وصل کند و با خویشاوند بپیوندد، من نیز او را وصل مى‏کنم و هر کس آن را ببُرد من هم او را مى‏بُرم.

شاید همین قطع طبیعت که ام الأرواح است از موطن اصلى باشد و وصلش ارتیاض آن و ارجاع آن به موطن عبودیت باشد و فى الحدیث:

عَنْ أبی عَبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ: إسْتَوْصَوْا بِعَمَّتِکُمُ النَّخْلَةِ خَیْراً فَإنَّها خُلِقَتْ مِنْ‏ طینَةِ آدم‏ «3».

امام صادق علیه السلام فرمود: درباره عمه خودتان، درخت خرما- سفارش نیک کنید که آن از طینت آدم آفریده شده است.

این حدیث شریف اشاره به همان رحمیت است که مذکور شد.

بالجمله، اخراج مملکت ظاهر را از موطن عبودیت و سرّ خود نمودن آن از غایت جهل به مقامات اهل معرفت است و از تسویلات شیطان رجیم است که هر طایفه را به طریقى از حق تعالى بازدارد، چنانچه انکار مقامات و سد طریق معارف که قرة العین اولیاى خدا علیهم السلام است و تحدید نمودن شرایع الهیه را به ظاهر که حظ دنیا و ملک نفس و مقام حیوانیت آن است و غفلت از اسرار و آداب باطنیه عبادات که موجب تطهیر سرّ و تعمیر قلب و ترقى باطن است، از غایت جهالت و غفلت است و هر یک از این دو طایفه از طریق سعادت و صراط مستقیم انسانیت دور و از مقامات اهل معارف مهجورند.

و عارف باللّه و عالم به مقامات باید همه حقوق باطنیه و ظاهریه را مراعات کند و هر صاحب حقى را به حق و حظ خود برساند و از غلو و تقصیر وافراط و تفریط خود را تطهیر کند و ازاله قذارت انکار صورت شریعت که فى الحقیقه تحدید است و ازاله خباثت انکار باطن شریعت که تقیید است و هر دو از وساوس شیطانیه و اخباث آن لعین است بنماید، تا طریق سیر الى اللّه و وصول به مقامات معنویه براى او آسان شود.

 [وَکانَ السَّلَفُ لا یَزالُونَ مِنْ وَقْتِ الْفَرْضِ إلى‏ وَقْتِ الْفَرْضِ فی إصْلاحِ الْفَرضَیْنِ جَمیعاً وَتَرى‏ أهْلَ الزَّمانِ یَشْتَغِلُونَ بِالْفَضائِلِ دُونَ الْفَرائِضِ کَیْفَ یَکُونُ جَسَدٌ بِلا رُوحٍ‏]

در گذشته گروهى از بندگان خدا بودند که زمان بین دو واجب را خرج اصلاح دو واجب مى‏کردند، به این معنى که نواقص وعیوب واجب قبل را اصلاح نموده و نسبت به واجب بعد به مراقبه و محاسبه بر مى‏خاستند و خلاصه سعى داشتند براى ورود به واجب بعد، آراسته به شرایط الهیه و مقامات انسانیه گردند.

عدّه‏اى در این زمان خالى از آن حال عالى ملکوتى ‏اند، بیشتر در پى علوم مادى ‏اند و همتى براى کسب علوم معنوى باقى نگذاشته، با این که علوم الهى و معنوى نسبت به علوم دیگر به منزله روح براى جسد است.

از کمال بدبختى و پستى است که درهاى رحمت الهیه از هر سو به روى انسان باز باشد، ولى آدمى از نسیم جانفزاى آن رحمت، بهره ‏مند نگردد.

 

یارب دل غفلت زده‏ام را خبرى بخش‏

وزدیده صاحب نظرانم نظرى بخش‏

چون شمع مرا اشک روان و رخ روشن‏

بى‏ زحمت دود دل و سوز جگرى بخش‏

در مصلحت دنیى و دینم مددى کن‏

بر دشمن بیگانه و خویشم ظفرى بخش‏

این خسته غم را به فرح مرهم دل ساز

وین بى‏سر و پا را به کرم پاى و سرى بخش‏ «4»

 

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________


(1)- عشاقنامه، فخرالدین عراقى.

(2)- بحار الأنوار: 47/ 211، باب 6، حدیث 54.

(3)- المحاسن: 2/ 528، باب 110، حدیث 768؛ وسائل الشیعة: 25/ 145، باب 78، حدیث 31467؛ بحار الأنوار: 63/ 129، باب 3، حدیث 13.

(4)- عماد فقیه کرمانى.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/3/28 :: ساعت 8:46 صبح )
»» قرب به خدا منشأ تمام خوشبختی ها

 

پیداست، که ایمان به اللّه، و نفى تمام معبودهاى باطل در سایه اعتقاد بحق و عمل بدستورات مولا، منشأ تمام برنامه‏هاى زنده و مثبت است.

تاریخ این واقعیت را نشان داده، که هرگاه ملتى در سایه تعلیمات آزادى‏بخش پیامبران به اللّه پیوستند، از تمام عوامل ذلت‏بار آزاد گشته، و با همه عوامل خوشبختى و سعادت روبرهو شدند.

ایمان بخدا، بوجودآورنده کارهاى پسندیده، و علّت فعالیتهاى ثمربخش است.

چون روز، آشکار و روشن است که آبادى دنیا بمعناى واقعى، و دور ماندن نسل از فساد، و سالم ماندن زراعت و کشت از نابودى، و عمارت درون و برون و بدست آوردن سلامت در تمام شئون، بسته بپیوند انسان با مبدء آفرینش است، و بدون اتصال بماوراى عالم حل مشکلات روحى، اخلاقى، اقتصادى، مادى، معنوى، اعتقادى، سیاسى، تربیتى ممکن نیست. و اگر ممکن بود تاکنون کشورهاى بقول خودشان آزاد و پیشرفته، و علمى و صنعتى بحل مشکلاتى که زائیده علم و تمدن منهاى خداست فائق میشدند، در صورتیکه با گسترش روزافزون دانش، و کشف مجهولات بى‏شمار، هرروز مشکلات سخت‏تر و سنگین‏ترى بر مشکلات آنان افزوده میگردد!!

آنان که نقش مثبت و سازنده ایمان به اللّه را درحل سختیها باور ندارند، یا نمى ‏خواهند باور کنند یا متکبرند، یا بى ‏خبر، ولى ما با خوشبینى نسبت به آنان میگوئیم: عدم باور اینان بخاطر جهل آنان نسبت بایمان بخدا و آثار و ارزش آن است.

این گروه کم و بیش میدانند، که جوامع جداى از مکتب سعادت‏ آفرین حقّ، دچار چه مشکلات و بدبختى‏ هائى هستند.

این طایفه بدون شک بخود زحمت مقالات و مجلات را میدهند، و رنج شنیدن اخبار را تحمل کرده، و تا حدى سعى دارندا ز اوضاع جهان واحوال زمان آگاه شوند.

از این جهت اینان تا حدودى آمار تکان‏دهنده جنایات، مظالم، خودکشیها، قتل و غارتها، فرار پسران و دختران از خانه‏ ها، جاسوسى ‏ها، دزدیها، کانگستریها، زورگوئیهاى قلدران بملل ضعیف، و به یغما رفتن حق ممالک ناتوان، از قبیل کشورهاى افریقائى، و خاورمیانه، تجاوزهاى به عنف، خرید و فروش دختران و ناموس مردم «تجاوز بزنان شوهردار در روز روشن در جاده ‏ها و بیابانها و حتى اطراف شهرها، جنگ‏هائیکه منشأى جز بیدادگرى و دزدى اموال ضعیفان ندارند و هزاران برنامه‏هاى خانمانسوز و ملت برانداز را که زورگویان طرح‏ ریزى میکنند، و وضع نابسامان زن و بهم پاشیده شدن برنامه‏ هاى گرم خانوادگى و ..... علنى بودن تمام فحشاء منکرات را مى ‏بینند

و میشنوند، از اینان باید پرسید آیا کمبود علم، مدرسه، دانشکده، دانشگاه، کتاب و کتابخانه، معدن و مواد، صنعت و تکنیک، دانش و دانشمند، ثروت و مال، علت اینهمه بدبختى و بلاست! بى ‏تردید اگر جواب مثبت بدهند دروغگو خواهند بود زیرا قرن بیستم. قرن فرهنگ، علم، دانش، بینش، روانکاوى، روانشناسى، جامعه‏شناسى، صنعت، تکنولوژى، پیشرفت، فتح کرات آسمانى، کشف اسرار خلقت، قرن ماشین، تولید، مصرف، سیاست، و .... قرن همه‏چیز است، از برنامه‏هاى علمى و مادى جهان امروز چه کم دارد که آن کمبود باعث اینهمه بلا شده؟!

چه جوابى میدهند، و راستى پاسخ این پرسش چیست، بگذارید اول جواب این سئوال را بوسیله یکى از تربیت‏ شدگان مکتب قرن بیستم که پرفسورى مشهور و دانشمندى بنام است، و اطلاعات عمیق او ازا وضاع زندگى بشر او را بپاسخ‏گوئى باین پرسش رهنمون شده باینان بدهیم زیرا خود اینان نمیخواهند بما جواب گفته و سند اسارت و بدبختى خود را بدست خود امضاء کنند، پروفسور یونگ روانشناس معروف میگوید «بیمارى قرن ما بیمارى از دست دادن مذهب است، بشر قرن بیستم لامذهب شده و سرگشته در جستجوى روح خودا ست و تا مذهبى نیابد، آسایشى ندارد، لامذهبى، پوچى و بى‏معنا بودن زندگى را موجب شده، و داشتن هدف و آرمان بزندگى مفهوم و معنا میدهند، و آنکس که با شجاعت گام در راه خودشناسى گذاشت بخداشناسى میرسد»

ملاحظه میکنید که غرب و تمدن و دانش و صنعت سرگشته و مولد فساد و فحشاء سلامت و آرامش و پاکى را در کجا جستجو میکند، در ایمان بخدا، نقش سلامت‏آفرین، و سعادت‏ساز ایمان چگونه قابل تردید است، و براى که قابل شک است؟

آنان که از این برنامه معنوى برخوردارند، باید قدرش را دانسته و براى نگاهداریش تا سرحد جان کوشیده، و گستردن آن را در خانه و خانواده، و اجتماع در رأس تمام مسئولیت‏هاى خویش قرار دهند، و براى دفع خطر از ناحیه توحید و ایمان بهرگونه که ممکن است اقدام کرده و بمبارزه برخیزند و در این راه هراسى بخود راه نداده و سستى نکنند زیرا بازیافت سلامت و امنیت و بدست آوردن عدالت اجتماعى جز در سایه ایمان بخدا و نفى شرک میسر نیست.

 

راه تحصیل ایمان و نگاهدارى آن‏

از آثار اسلامى استفاده میشود، که بدست آوردن ایمان، یا شکوفا کردن فطرت، که مایه‏ عقیه به اللّه است، و نگاهدارى و ادامه دادن جلوه این حقیقت در دل دو راه دارد:

1- شنیدن، یا مطالعه معارف اسلامى‏

2- اجراى دستورات، و پیاده کردن فرمان‏هاى الهى‏

و اینک توضیح این دو برنامه، در اینکه از دیرترین روزگار براى گوش و چشم بخاطر نیرو دادن بمغز و روح انسان، ارزش قائل بودند تردیدى نیست، و ازا ینکه امروز براى تبلیغات سمعى و بصرى، یعنى تغذیه عقل و نفس نسل، مخصوصا در مراکز دانش از راه چشم و گوش اهمیتى بسزا قائلند شکى نیست.

راستى آدمى فربه شود از راه گوش، و بحقیقت عقل و جان سیراب شوند از راه چشم، مگر نه اینست که با شنیدن حقایق بر معلومات انسان افزوده گشته و آدمى از شنیده‏هایش اثر و رنگ میگیرد، مگر نه اینستکه انسان با دیدن مناظر و دقت در دیده شده‏ ها به رازهاى نهانى پى برده و از طریق مطالعه علوم، یا دیدن اوضاع عالم بر حجم دانستنیهایش افزوده میگردد.

تبلیغات سمعى و بصرى، و تشویق بشنیدن و مطالعه کردن، دانشجویان معارف را رشد داده و اصولا گوش و چشم، آگاهى دادن بانسانها را بعهده دارد.

آنانکه از نعمت شنوائى بى ‏بهره‏ اند، اینطور نیست که از دریاى بیکران دانش محروم باشند، زیرا از طریق چشم و قوه لامسه، بآنان تعلیم علم میدهند و مغز تشنه آنها را با وسائلى که فراهم آورده‏اند سیراب میکنند.

امروز براى حظ یک مسلک و مرام درجامعه، یا مؤمن نمودن یک ملت بمسلک خاص، مهمترین عامل، تبلیغ سمعى و بصرى است.

نقش کتاب و جزوه براى آگاه کردن مردم، ایجاد مجالس سخنرانى یا برپا کردن کنفرانسها، به نمایش گذاردن فیلم، و برنامه‏ هاى رسانه‏ هاى گروهى، براى تقویت مغز و روح یک ملت، یا کوبیدن و درهم شکستن یک جامعه قابل تردید نیست.

اسلام از چهارده قرن قبل براى گوش و چشم، و تبلیغات صحیح سمعى و بصرى بخاطر پیش راندن ملت، بسوى تکامل و رشد، بیش از آنچه جهان امروز اهمیت قائل است ارزش و اعتبار قائل بوده، و شاید در مجموع آیات و روایات بیش از هزاران بار، با کلمه گوش و چشم و لغت تبلیغ، و تعلیم علوم برخورد کرده، و نقش بى ‏نظیر این دو عضو مهم را از نظر اسلام در بیدار کردن انسان، و شکوفا نمودن استعدادهایش ملاحظه کنید.

قرآن مجید نزدیک به 148 بار ماده و مشتقات البصر و 197 بار ماده و شقوق السمع را ذکر کرده، وکثرت یاد شدن گوش و چشم در کتاب خدا، نمایانگر حساسیت این دو عضو اساسى، در سعادت آدمى است، البته در صورتیکه هر دو بکار گرفته شوند، و در راه صحیح از آنان بهره‏ بردارى شود، ورنه تعطیل آن دو، یا بغلط مصرف کردن این دو وسیله، به بدبختى و شقاوت انسان منتهى خواهد گشت.

در اینجا نیکوست که بپاره‏اى از آیات حق اشاره و موضوع پراهمیت گوش و چشم از دیدگاه قرآن بررسى گردد.

إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا «1»:

براستى «گوش و چشم و قلب» سه عنصرى هستند که در برابر حق مسئول‏اند، و در دادگاه عدالت حق بروز بازپسین، در مورد کار و فعالیت این هر سه عضو بازپرسى خواهد شد.

جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ‏ «2»

خداى بزرگ براى شما گوش و چشم و قوه درک قرار داد، تا بوسیله آنها بدریافت معارف و واقعیات وجود خویش و جهان نائل شده، بشکر حضرتش در برابر نعمتهاى بیشماریکه بشما ارزانى داشته اقدام کنید.

وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ‏ «3»

چون مشرکى به پیشگاهت پناهنده شود، از پناه دادنش دریغ مکن، تا در پناه تو مقررات الهى را بشنود.

أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ‏ «4»

آیا ما براى آدمى دو چشم بینا قرار ندادیم.

إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ، فَجَعَلْناهُ سَمِیعاً بَصِیراً «5»

انسان را از نطفه مخلوط و درهم و بهم آمیخته آفریدیم پس او را شنوا و بینا قرار دادیم.

وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ، لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ‏ «6»

بسیارى از جن و انس براى جهنمند، اینان کسانى هستند، که نیروى فهم خود را براى دریافت صداى حق بکار نبردند، و چشم از دیدن حقیقت، و گوش از شنیدن فرمان خدا بستند، چه‏ شبیه ‏اند به چهارپایان، ولى بدترند، اینان را خواب غفلت در ربوده، و بهمین علت از شکوفا کردن نیروهاى انسانى، از راه گوش و چشم و فهم بازماندند.

این آیات، و صدها آیه دیگر در قرآن، و روایات فراوانى که در این زمینه در کتبى از قبیل، کافى، من لا یحضره الفقیه، تحف العقول، مجمعه ورام، محجة البیضاء، جامع السعادت، وافى فیض، و تفاسیر قرآن آمده، دلیل بر این است که تحصیل واقعیات مخصوصا حقایق اسلامى از راه گوش و چشم بر عهده انسان امرى ضرورى، و کارى بس مهم است، و این انسان مسلمانا ست که براى بدست آوردن ایمان به اللّه و سپس برقرارى عدالت، در همه جبهه‏هاى حیات، باید از چشم و گوش بهترین و برترین بهره را بگیرد دل را جلوه‏گاه انوار ملکوت، و فروغ نقش‏ آفرین حق سازد.

مسلمان باید براى کسب ایمان، شکوفا کردن فطرت، و مایه حق‏پرستى در وجود، و سپس حفظ پیوند خویش با حق که منشأ تمام برنامه‏ هاى مثبت و آثار عملى است، رنج مطالعه قرآن و کتب اسلامى، و شرکت در مجالس زنده مذهبى که بر اساس نیازهاى انسان عصر تشکیل میشود، بخود هموار کرده و نیز بتماشاى آثار الهى در خلقت و دقت در آن، یا دیدن فیلمهائیکه از اوضاع آفرینش تهیه شده اقدام کند، تا از این دو راه مقصود عالم را دریافته و نیروى ایمانش تقویت شود، و این ریشه پاک در اعماق وجودش پابرجا و ثابت گردد.

اما اجراى فرمان و ادامه عمل به دستورات الهى: بسیار شنیده ‏اید که براى تشویق مردم بورزش در مجلات ورزشى نوشته‏ اند، یا از راه تبلیغات سمعى گفته‏ اند: هر روز ورزش کنید، و تمرین در این برنامه را از دست ندهید زیرا ورزش بجسم توان و نیرو میدهد، و در روح صفت مردانگى و جوانمردى میآفریند، از دست دادن تمرین یا کم کردن ورزش بتدریج آدمى را به سستى کشانده و نیروى جسم و صفات روح را بنا بودى نزدیک میکند.

فردوسى شاید باین واقعیت اشاره کرده باشد، آنجا که میگوید:

ز نیرو بود مرد را راستى‏

 

ز سستى بود کژى و کاستى‏

     

آرى تمرین و عمل چه در ناحیه برنامه‏هاى جسمى، چه در زاویه برنامه‏هاى تربیتى و الهى در دل و جان اثر گذاشته، و در زیاد کردن محبت بمقصود، و عقیده به هدف سخت مؤثر است.

اجراى دستورات الهى، علاوه بر اینکه، بازده منافع سرشار خانوادگى و اجتماعى است، و ببهترین صورت به آبادى دنیاى جامعه اسلامى و آخرت ملت مسلمان کمک میکند، پاکى روان و رنگ خدائى دل را بیشتر کرده، و قلب را در راه عشق بحق و نائل شدن باطمینان و به آرامش‏ کامل نیرومندتر میکند.

قرآن و روایات براى تقویت عقیده، و حفظ ایمان، و پابرجائى اعتقاد بحق مردم را دعوت باجراى قانون نموده، و حفظ پیوند با حق، و تسلیم بودن در برابر حضرتش را، در گرو کوشش و جهاد و فعالیت و مبارزه در راه هدف میدانند.

إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ:

بدون شک انسان در زیان است، مگر آنانکه بحق عقیده دارند و دلشان از ایمان به اللّه موج میزند و از پس این ایمان، باجراى دستورات او برخاسته، و یکدیگر را براى پا بر جا ماندن در حوزه حق، و استقامت در راه هدف سفارش و نصیحت میکنند.

آرى آیه سوم سوره و العصر دلالت دارد، که دارند ایمان، اگر باجراى دستور الهى برنخیزد زیان میکند، و خسارت و ضررش در اینستکه با عدم عمل بتدریج شعله ایمان ضعیف شده، تا جائیکه بخاموشى میگراید و صاحبش بانکار واقعیات برمیخیزد.

قرآن در سوره روم آیه دهم باین موضوع اشاره دارد، آنجا که میفرماید:

ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ:

آنان که آلوده بکردار ناپسند شدند، و باعمال زشت دست‏آلودند عاقبت دلشان تاریک گشت و بانکار نشانه‏هاى نمایشگر اللّه برخاسته، و برنامه‏هاى الهى را بمسخره گرفتند.

این آیه بر این واقعیت دلالت دارد، که دورى از عمل، و سستى ورزیدن در اجراى فرمان، فرجام بدى را براى بشر بارمغان خواهد آورد، و آن فرجام بد عبارتست از پریدن از کمال ایمان، چون پرش تیر از قوس تیرانداز!!

در هر صورت رنج و زحمت مطالعه کتب، یا شرکت در مجالس زنده مذهبى، یا دوستى و آمیزش با دانشمندان، یا توجه و دقت در سراسر کاخ خلقت، براى تحصیل ایمان به اللّه، و باجرا گذاشتن فرامین او، براى ساختن دنیا و آخرت آباد، نوعى مبارزه و کوشش، بلکه بهترین و سودمندترین جهاد و فعالیت و حرکتى است که انسان انجام میدهد، و بدون این مبارزه بهیچ‏ جا نرسیده، و بهیچ فضیلت و حقیقتى دست نمییابد، شما میتوانید در بخش بعد ارزش مسئله مبارزه، و آثارش را در همه برنامه‏هاى حیات مطالعه کنید.

 

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

 

(1)- الاسراء 39

(2)- النحل 81

(3)- التوبه 7

(4)- البلد 9

(5)- الانسان 2

(6)- الاعراف 179

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/3/28 :: ساعت 8:44 صبح )
»» معرفت یا اصل همه فضایل‏

معرفت یا به فرموده قرآن مجید، بصیرت، واقعیتى است که هم چون چراغ پر نور، در شب تاریک زندگى فرا راه انسان است، تا انسان بتواند از برکت آن، حقایق و خطرات را درک کرده و با اراده‏اى متین و نیتى صادقانه به جلب منافع برخاسته و دفع خطر و ضرر کند.

انسان، اگر خدا و شؤون او و اوامر و نواهیش را نشناسد، چگونه سالک راه کمال و مسافر دیار رشد و حقیقت گردد؟

صاحب «منهاج الطالبین و مسالک الصادقین» در این زمینه مى‏گوید:

بدان که اول چیزى که بر همه بندگان واجب است، معرفت معبود و صانع همه عالم و عالمیان است و شناخت آلاء و نعماء و گزاردن شکر آن.

و رسول صلى الله علیه و آله فرموده است که:

خداى عزوجل بود و هیچ چیز با او نبود «1».

پس باید که از این حدیث معلوم کند که همه عالم و هر چه در آن است از آسمان‏ها و زمین‏ها و دریاها و هر چه در فهم و وهم انسان آید، همه مخلوق و مصنوع است و حق سبحانه و تعالى خالق و صانع آن است و قادر است که هر چه آفریده است، همه را فانى و نیست کند و دیگر بار هر چه خواهد بیافریند، چنان که فرموده:

 [إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ* وَ ما ذلِکَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِیزٍ] «2».

و باید بداند که خداى عزوجل یکى است، نه چون هر یکى، بل ذات او قدیم و ازلى است و ابدى، یعنى همیشه بود و همیشه باشد و هر چه غیر اوست، اول نبود و آخر هم نباشد.

اول و مبدأ همه چیز از اوست و آخر همه چیز و رجوع آن به اوست، ظاهر همه چیز بدوست و باطن همه چیز خود اوست.

[هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ‏] «3».

اگر نه تجلى وجود، وجود او بودى، هیچ چیز را به خود وجود نبودى و اگر نه فیض و عنایت و حفظ او بودى، هیچ چیز را وجود نماندى.

از جمالت نمى‏شکیبد دل‏

 

مى‏برد عقل و مى‏فریبد دل‏

عشقت اى دوست مى‏کند پیوست‏

 

حلقه در گوش عاشقان الست‏

عاشقان تو پاک بازانند

 

صید عشق تو شاهبازانند

اى غم تو مجاور دل من‏

 

وز دو عالم غم تو حاصل من‏

هست عشق آتشى که شعله آن‏

 

سوزد از دل حجاب هر حدثان‏

چون بسوزد هواى پیچا پیچ‏

 

او بماند جز او نماند هیچ‏

عشق و اوصاف کردگار یکى است‏

 

عاشق و عشق و حسن یار یکى است‏ «4»

     

او را نه شریک است و نه وزیر و نه یار و نه نظیر و نشاید که گویند: کجاست و نه بر کجاست و روا نبود که پرسند که چیست یا چون است، زنده‏ایست که هرگز نمیرد و دانایى است که هیچ بر وى پوشیده نباشد، قادرى است که از هیچ چیز عاجز نیاید، هر چه هست و باشد همه به ارادت و مشیت اوست، هر چه نیست و نباشد همه به اختیار و منع اوست. متکلم است به کلام ازلى، هر چه خواهد با هر که خواهد.

[وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ‏] «5».

قرآن، کلام اوست، به کلام خلق نماند، بینایى است که هیچ چیز از نظر او غایب نشود، شنوایى است که هیچ چیز سمع او را از هیچ چیز مشغول نگرداند.

لا یَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ‏ «6».

[لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ] «7».

حاضرى است که از هیچ کس و هیچ چیز غایب نشود و اگر کسى خواهد که از وى چیزى پنهان کند، یا بگریزد میسر نشود.

[وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ‏] «8».

نه کس او را زاد و نه کس از او زاده و نه کس او را همتاست.

[لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ* وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ] «9».

ذات و صفات او به کس نماند و هیچ کس هیچ نکند الا او بیند و داند.

[اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ] «10».

عقل را به کنه معرفت او راه نیست و بازمانده و نادان است و عشق نیز در شناخت جمال و جلال او حیران است، هر که او وى را برگزید و خواست او را دانست و آن را که نخواست دائماً شیفته و سرگردان است و اگر چه این سرّیست که بس پنهان است، این رمز منظوم در اشاره معرفت او دلیل و بیان است.

عشقم که در دو کون مکانم پدید نیست‏

 

عنقاى مغربم که نشانم پدید نیست‏

     

 

زابرو و غمزه هر دو جهان صید کرده‏ام‏

 

منگر بدان که تیر و کمانم پدید نیست‏ «11»

     

 

درجات علم

باید که محقق بداند که این است، اعتقاد درست که بنده را علم توحید و یگانگى پروردگار خود حاصل شود و این علم را سه درجه است:

علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین.

علم الیقین آن است که بنده را به قوت ایمان و طهارتى که دل وى را حاصل بود از شک و شبهت برهاند و به رؤیت آلاء و نعماء و آیات بینات و علاماتى که همه دلیل است بر وجود خداى عزوجل، برساند.

و اما عین الیقین و حق الیقین درجه انبیا و اولیاست، هرگاه که شخص در شرایط طریقت و ترک ما سوى اللّه درست آید، راه آن بر وى بگشایند و ذوق آن بیابد و به تدریج به تحقیق آن رسد.

عارف معارف، جمالى اردستانى گوید:

تازه نگارى طلب اى جان و دل‏

 

تا که روان بگذرى از آب و گل‏

چشم از این نیک و بدى ها به دور

 

هر چه بجز اوست سراسر بسوز

اى در آزرده مگو شرح پوست‏

 

دوست غیور است مجو غیر دوست‏

قامت دلجوى دل آرام من‏

 

برده بکلى زدل آرام من‏

گر بگدازى تو گدازى دلم‏

 

ور بنوازى تو نوازى دلم‏

پند من ار بشنوى اى جان دل‏

 

زود بود زود که گردى خجل‏

     

 

و باید که، چون بنده به قدر فهم و معرفت خود خالق و معبود خود را شناخت، همواره به عبادت و فرمانبردارى او مشغول باشد، در هر صورت و هر شغل که باشد و همه عمر تا به وقت مرگ در طلب مزید معرفت او سعى کند؛ زیرا که این کارى است که نهایت ندارد و حق تعالى فرموده است رسول صلى الله علیه و آله را:

[وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ‏] «12».

و مفسران، تفسیر «یقین» در این آیت به مرگ کرده‏اند، یعنى خداى خود را مى‏ پرست تا به وقت مرگ.

وَقالَ اللّه:

[وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ‏] «13». أی لِیَعْرِفُون‏ «14».

و تفسیر پرستیدن اینجا به شناخت کرده‏ اند.

پس باید که از این معانى، محقق بداند که عبادت و طاعت حق تعالى بر همه خلایق واجب است و هیچ عبادتى فاضل‏تر و عالى ‏تر از طلب معرفت او نیست.

قال اللّه تعالى:

[أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ‏] «15».

و ذکر حقیقى آن بود که با معرفت باشد و به حقیقت، اگر شخص در وجود خود و هستى و نیستى آن فکر کند، او را در معرفت معبود به هیچ دلیل و آیت حاجت نبود، بل اگر در وجود یک مور یا هر ذره از ذرات عالم او را نیابد، نشان هدایت نیست؛ زیرا که: وَفی کُلِّ شَیْ‏ءٍلَهُ آیَةٌ دَلیلٌ عَلى‏ أنَّهُ واحِدٌ

اى گم شده دیوانه و عاقل در تو

 

سر رشته ذره ذره حاصل در تو

تا در دل من صبح کمال تو دمید

 

گم شد دو جهان در دلم و دل درتو «16»

     

 

آیات صنع و قدرت او ظاهر و هویداست، لکن دیده‏ها بس ضعیف و دل‏ها به غایت شیداست.

[فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ] «17».

نعمت‏هاى ظاهر، همه بر قدرت او و عجز ما دلالت است و نعمت‏هاى باطن، هر که بیند داند که بى‏نهایت است.

[وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها] «18».

و اگر چه به حقیقت معرفت او هیچ کس را راه نیست، اما در وجود او و وجوب عبادت او هیچ کس را اشتباه نیست.

[وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ‏] «19».

و جز خواص اهل معرفت کسى را به رؤیت آیات و تصرفات او انتباه نیست.

[سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُ‏] «20».

عجز و بى‏اختیارى خاص و عام در معارضه اختیارات او پوشیده و پنهان نیست و در معرض سطوت رد و قبول او، جز تسلیم و رضا، چاره و درمان نیست.

قال اللّه تعالى:

[یا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ* ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ] «21».

سریست بزرگ و من در آن حیرانم‏

 

وز حیرت خود عجب فرو مى ‏مانم‏

کو با من و من با وى و این مى ‏دانم‏

 

وندر طلبش هنوز سرگردانم‏

     

 

 

پی نوشت ها:

 

 ______________________________

(1)- بحار الأنوار: 54/ 233، تفهیم و تتمیم.

(2)- ابراهیم (14): 19- 20. اگر بخواهد شما را از میان مى ‏برد، و خلقى جدید مى‏آورد.* و این [کار] بر خدا دشوار و گران نیست.

(3)- حدید (57): 3. اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، و او به همه چیز داناست.

(4)- عشاقنامه، فخرالدین عراقى.

(5)- شورى (42): 51. مگر از راه وحى یا از پشت حجاب غیب.

(6)- المناقب: 2/ 247؛ بحار الأنوار: 39/ 132، باب 79، حدیث 4.

(7)- شورى (42): 11. هیچ چیزى مانند او نیست و او شنوا و بیناست.

(8)- حدید (57): 4. و او با شماست هرجا که باشید.

(9)- اخلاص (112): 3- 4. نزاده، و زاییده نشده است،* و هیچ کس [در ذات و صفات‏] همانند و همتا و شبیه او نمى‏باشد.

(10)- فصلت (54): 40. هر چه مى ‏خواهید انجام دهید، بى‏تردید او به آنچه انجام مى‏ دهید، بیناست.

(11)- فخرالدین عراقى.

(12)- حجر (15): 99. و پروردگارت را تا هنگامى که تو را مرگ بیاید، بندگى کن.

(13)- ذاریات (51): 56. و جن و انس را جز براى این که مرا بپرستند نیافریدیم.

(14)- التفسیر الکبیر: 28/ 4- 233؛ تفسیر روح البیان: 10/ 317.

(15)- عنکبوت (29): 45. آنچه را از این کتاب به تو وحى شده است، بخوان و نماز را برپا دار، یقیناً نماز از کارهاى زشت، و کارهاى ناپسند باز مى‏دارد و همانا ذکر خدا بزرگ‏تر است، و خدا آنچه را انجام مى‏دهید، مى‏داند.

(16)- عطار نیشابورى.

(17)- حج (22): 46. حقیقت این است که دیده‏ ها کور نیست بلکه دل‏هایى که در سینه‏ هاست، کور است!

(18)- ابراهیم (14): 34. و اگر نعمت هاى خدا را شماره کنید، هرگز نمى‏ توانید آن ها را به ‏شماره آورید.

(19)- زخرف (43): 87. و اگر از آنان بپرسى: چه کسى آنان را آفریده است؟ یقیناً مى‏گویند: خدا.

(20)- فصلت (41): 53. به زودى نشانه ‏هاى خود را در کرانه‏ها و اطراف جهان و در نفوس خودشان به آنان نشان خواهیم داد تا براى آنان روشن شود که بى‏تردید او حق است.

 

(21)- حج (22): 73- 74. اى مردم! [براى شما و معبودانتان‏] مَثَلى زده شده است؛ پس به آن گوش فرا دهید، یقیناً کسانى که به جاى خدا مى‏پرستید، هرگز نمى ‏توانند مگسى بیافرینند اگر چه براى آفریدن آن گرد آیند و اگر مگس، چیزى را از آنان برباید، نمى ‏توانند آن را از او بازگیرند، هم پرستش‏ کنندگان و هم معبودان ناتوانند.* خدا را آن گونه که سزاوار اوست نشناختند، بى ‏تردید خدا نیرومند و تواناى شکست‏ ناپذیر است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/3/28 :: ساعت 8:38 صبح )
»» چهار حق واجب اخلاقى‏

اسلام که دین کامل و جامع پروردگار مهربان است و منابع معارفش قرآن مجید و سنت پیامبر و فرهنگ اهل بیت علیهم السلام است همه‏ى مردم را از نظر اخلاقى نسبت به یکدیگر مسؤول شناخته و انسان‏هاى بى‏تفاوت را از دایره‏ى محبت خدا خارج مى‏داند.

بر هر مسلمانى واجب شده که هر حقى را از دیگر مسلمانان به عنوان حق انسانى یا شرعى به عهده دارد حتماً ادا کند و در صورت سهل انگارى باید به انتظار عقوبت خدا باشد!

رسول بزرگوار اسلام صلى الله علیه و آله و سلم در گفتارى حکیمانه چهار حق را بر عهده‏ى مردم نسبت به یکدیگر واجب دانسته و اداى آن را الزامى اعلام فرموده است:

یلزَمُ الحَقّ لأُمّتى فى أربَعٍ: یُحبّون التائبَ، وَیَرحَمونَ الضَّعیفَ، وَیُعینُونَ المُحسِنَ، وَیَستَغفِرونَ لِلمُذنِب‏ «1»

. براى امتم در چهار چیز حقّ واجب است: دوست داشتن توبه کننده، مهرورزى به ناتوان، یارى دادن به نیکوکار، و طلب آمرزش براى گناهکار.

 

تائب‏

از انسان‏هایى که در پیشگاه خداى مهربان ارزش والایى مى‏یابند و مورد احترام و دعاى فرشتگان قرار مى‏گیرند توبه‏کنندگان هستند.

آرى، آنان که با گناه قطع رابطه مى‏کنند و در حقیقت از ستم به خود و به دیگران و از تجاوز به مقررات دینى دست برمى‏دارند و به سوى حقایق و واقعیات شرعیه و انجام عبادت و خدمت به خلق و پاک‏سازى درون و برون مى‏شتابند شایسته‏ى ارزش یافتن هستند.

مگر نه این است که خداى مهربان در صریح قرآن مجید به تائبان اعلام محبت فرموده است و آنان را در مدار عشق‏ورزى به آنان از سوى خود قرار داده است؟

«إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ» «2».

بى‏تردید خدا توبه‏کنندگان را دوست دارد.

رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم مى‏فرماید:

لَیسَ شَى‏ءٌ أحبُّ إلَى اللَّهِ مِن مُؤمِنٍ تَائبٍ أَو مُؤمِنَةٍ تَائِبَةٍ «3»

. چیزى نزد خدا از مرد و زن مؤمنى که به توبه برخاسته‏اند محبوب‏تر نیست.

امیرالمؤمنین علیه السلام مى‏فرماید:

غَرسوا أشجارَ ذُنوبِهم نصب عُیونِهِم وقُلوبِهِم، وَسَقوها بِمِیاه الندمِ فأثمَرَت لهُم السّلامَة وأعقبتهُم الرّضا وَالکِرامة «4»

. درختان گناهان را در دیده و دل کاشتند و آنها را به آب پشیمانى سیراب‏

کردند، آب پشیمانى به آنان سلامت را میوه داد و خشنودى خدا را از آنان و ارزش و کرامت را براى آنان به دنبال آورد.

بنابراین وقتى خدا اعلام مى‏کند من توبه‏کننده را دوست دارم بر همه‏ى مردم واجب است که توبه‏کننده را دوست داشته باشند و به او با دیده‏ى کرامت و بزرگوارى بنگرند و از برخورد سرد و کسل‏کننده با او بپرهیزند و وى را به عنوان محبوب خدا در میان خود بپذیرند.

طرد کردن دیگران بویژه آنان که موفق به اصلاح خود شده‏اند و نگاه به حقارت به دیگران به خصوص به تائبان که گذشته‏ى بدى داشته‏اند میوه‏ى تلخ خودپسندى و اخلاقى شیطانى است.

هر آن کس که خود را پسندیده باشد

 

به هر مویش ابلیس خندیده باشد

نباشد پسندیده جز آن که حقش‏

 

در آیات قرآن پسندیده باشد

ز انوار ایمان و اسرار عرفان‏

 

فروغى به سیماش تابیده باشد

ز دیدار او حق به دیدار آید

 

که نور خدا زو تراویده باشد

در آیینه‏ى روى آن صاحب دل‏

 

خداى جهان را عیان دیده باشد

به حق بسته باشد دل غیب‏بین را

 

ز بیگانه و خویش ببریده باشد

بود بهر حق جنبشى آن زنده دل‏

 

نفرموده باشد نجنبیده باشد

خلایق ز حق سوى باطل گرایند

 

ز حق سوى حق او گراییده باشد

بود مردمان را همه ترس از هم‏

 

خدابین ز جز خود نترسیده باشد

نخسبد دو چشم دو بینان همه شب‏

 

یکى بین دو چشمش نخسبیده باشد

پسندیده‏ى دشمنان نیز باشد

 

زبس دوست او پسندیده باشد

     

خنک آن‏که چون فیض گل‏هاى قدسى‏

 

ز گلزار لاهوت مى‏چیده باشد «5»

     

محبت‏ورزى به تائب او را به توبه‏اش دل‏خوش‏تر و نسبت به اصلاح وجودش شایق‏تر و در انجام عبادت و خدمت به خلق چالاک‏تر و نیرومندتر مى‏کند.

 

رحمت آوردن به ناتوان‏

در رابطه با دومین حق واجب که ادایش بر همگان لازم است و آن رحمت آوردن به حال ناتوان و جبران خلأهاى او و یارى رساندنش براى برپا شدن خیمه‏ى زندگى‏اش و اداره شدن امورش در یکى از فصل‏هاى گذشته‏ى این نوشتار مطالبى ذکر شد.

 

یارى دادن به نیکوکار

نیکان جامعه که در نیکوکارى و امور مثبت و خیر چون حلّ مشکلات مردم، ساختن مساجد، مدارس، مراکز بهداشتى، دار الایتام و خدمت به مناطق محروم سر از پا نمى‏شناسند، گاهى دچار کمبود وقت و زمانى گرفتار تنگدستى و هنگامى با مشکلات و مضیقه‏هاى کمرشکن روبرو مى‏شوند که سبب کندى یا توقف کار باارزششان مى‏شود و از این جهت دچار فشار روحى و حسرت و غم و اندوه فراوان مى‏گردند

براى این که چنین مسائلى مانع حرکت الهى آنان نشود، پیامبر بزرگ اسلام یارى رساندن به آنان را به هر شکلى که براى مردم میسّر است واجب و لازم دانسته‏اند.

در چنان موقعیت‏هایى اگر مردم نسبت به آنان سهل انگارى و کوتاهى کنند، گناه بزرگى مرتکب شده‏اند و در بقاى خلأهاى معنوى و شرعى و مادى جامعه که خود زمینه‏ى پدید آمدن فساد است شریکند و از این راه مورد خشم و سخط حق‏ قرار مى‏گیرند و راه بهشت را به روى خود مسدود مى‏کنند.

 

آمرزش خواهى براى گناهکار

در روایات آمده که ممکن است انسان در حق خود دعا کند ولى دعایش مستجاب نشود، اما اگر در حق دیگران دعا کند خداى مهربان دعا و درخواستش را مستجاب مى‏کند و به خاطر آن دعا که در حق دیگرى نموده پاداش و اجرش مى‏دهد.

بر همین اساس پیامبر بزرگوار اسلام دعا در حق گناهکار و در حقیقت آمرزش خواستن براى او را از پیشگاه حضرت ربّ حقى واجب بر عهده‏ى مردم مسلمان و جامعه‏ى ایمانى مى‏داند.

آمرزش خواهى براى گناهکار حقیقتى است محبوب حق، به همین خاطر خداى مهربان به پیامبر اسلام که دعایش به درگاه او مستجاب بود فرمان مى‏دهد که براى امت از من طلب آمرزش کن:

«وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ» «6»*.

و بر ایشان آمرزش بخواه.

آمرزش خواهى براى گناهکار از خصلت‏هاى بارز پیامبران و امامان معصوم و اولیاى خدا بود.

حضرت سجاد علیه السلام در سحرهاى ماه رمضان به طور گسترده از خداى عزیز براى همه درخواست آمرزش مى‏کردند:

اللهمّ اغفِر لِحَیِّنا وَمَیِّتِنا وَشاهِدِنا وَغائِبِنا، وذَکَرِنا وإناثِنا، صغیرِنا وکبیرِنا، حُرِّنا وَمَملوکِنا «7»

. خدایا زندگان و مردگان و حاضران و غایبان و مردان و زنان و کودکان و بزرگسالان و آزادگان و بردگان ما را مورد آمرزش قرار ده.

 

عجب نماز شبى‏

شخصى از دوستانم مى‏گفت: با اهل تهجّدى که کمتر نماز شبش و مناجات سحرش ترک مى‏شد مأنوس بودم، شبى در خلوت سحر شاهد نماز شب باحال و باارزشش بودم، در حال و در عبادت او دقت مى‏کردم، چون در نماز وتر دست به قنوت برداشت به جاى آمرزش خواستن براى چهل مؤمن براى چهل گنهکار درخواست آمرزش کرد، پس از نماز به او گفتم: مگر نگفته‏اند در قنوت نماز وتر به چهل مؤمن دعا کنید؟ پاسخ داد: همه‏ى مؤمنان را مؤمنان دیگر در نماز شب دعا مى‏کنند ولى گنهکاران از این خلوت پرقیمت و مناجات باارزش چرا نصیب و سهمى نبرند، آنان هم بنده‏ى خدایند و مستحق و گداى آمرزش، شاید خود براى آمرزش خود کارى نکرده باشند، و اکنون در برزخ گرفتار گناهان خویشند، باید براى آنان هم بنا به فرموده‏ى پیامبر که آمرزش خواهى براى آنان را بر عهده‏ى ما واجب دانسته‏اند از خدا طلب آمرزش کرد تا از رنج برزخ با دعاى ما درآیند و متقابلًا به ما دعا کنند، که خدا دعاى دل سوختگان اهل برزخ را بى‏تردید نسبت به ما مستجاب خواهد کرد.

آرى، گناهکاران هم بر عهده‏ى ما حق واجب دارند، باید به اداى این حق واجب عاشقانه اقدام کرد.

ما وقتى از خدا براى آنان آمرزش بخواهیم، چه بسا جلوه‏ى آمرزش حق در افق وجودشان زمینه‏ساز تحول و تغییرى بنیادى در زندگى آنان گردد.

خدا و پیامبر با اثبات این حق بر عهده‏ى ما خواسته‏اند ما درباره‏ى گناهکار نیت خیر و قدم مثبت داشته باشیم نه این که آنان را طرد کرده و با خشونت با آنان رفتار کنیم و آنان را از جامعه‏ى ایمانى دلسرد نموده به دور شدنشان از حوزه‏ى ایمان و بیشتر غرق شدنشان در فساد و گناه کمک کنیم.

بر ما لازم است با این گونه برخوردهاى معنوى و ملکوتى نسبت به گناهکار آبرودارى کنیم، از او و گناهانش جایى و با کسى سخن نگوییم و اگر خود را درباره‏ى او ناچار به سخن دیدیم، فقط با خدا درباره‏ى او سخن بگوییم و سخن ما هم درخواست آمرزش براى او باشد.

بسیار اتفاق مى‏افتد که ما از گناهان فراوان شخصى آگاه مى‏شویم ولى هنگامى که این شخص گناهکار از دنیا مى‏رود و ما به عنوان کارى واجب براى نماز خواندن به او در کنار جنازه‏اش مى‏ایستیم در عین آگاه بودن به گناهانش باید در نماز واجب میت بگوییم:

اللهمّ إنّا لَانَعْلَمُ مِنْهُ إلَّاخَیْراً

. خدایا ما از او جز خیر و خوبى چیزى نمى‏دانیم!!

در حقیقت روایات وجوب حفظ آبروى مسلمان و نماز میت که نمازى واجب است به ما درس مى‏دهند که بر شما لازم است نسبت به زنده و مرده‏ى مسلمان آبرودارى کنید!!

داستانى آموزنده درباره‏ى آبرودارى‏

محدث قمى معروف به حاج شیخ عباس رضوان اللَّه تعالى علیه در حاشیه‏ى کتاب شریف «مفاتیح الجنان» از شیخ کفعمى و فیض کاشانى روایت مى‏کند که هرکس سوره‏ى شمس و لیل و قدر و کافرون و توحید و فلق و ناس و اخلاص را صد مرتبه همراه با صلوات بخواند هرکس را که اراده کند در خواب مى‏بیند.

یکى از دوستانم که پدر شهید و انسان وارسته‏اى است از قول مردى مؤمن و نیک سیرت و پاى‏بند به اصول الهى نقل کرد که من چندین بار به دستورالعملى که حاج شیخ عباس نوشته است، عمل کردم ولى آنان را که مى‏خواستم در خواب ندیدم، از جناب شیخ دلگیر شدم و پیش خود گفتم چرا پاره‏اى از امور که اثر و نتیجه ندارد در مفاتیح آمده است؟!

شبى محدث قمى را در عالم رؤیا دیدم، پس از آن که خود را معرفى کرد، فرمود: از من دلگیر نباش من آن مسأله را بر اساس روایات نوشته‏ام. ولى شاید برخى از مردگان در عالم برزخ گرفتار رنج و محنت باشند و اگر به آن صورت به خواب اشخاص بیایند براى آبروى آنان زیان داشته باشد به این خاطر حضرت حق نسبت به آنان آبرودارى مى‏کند و اجازه نمى‏دهد در خواب دیده شوند و شاید سبب خواب ندیدن، حجابى در باطن آرزومند خواب دیدن اشخاص باشد و آن حجاب مانع خواب دیدن اشخاصى که انسان مایل است آنان را در خواب ببیند گردد!

 

پی نوشت ها:

 

(1)- خصال: 1/ 239، حدیث 88؛ بحار الانوار: 71/ 223، باب 15، حدیث 11.

(2)- بقره (2): 222.

(3)- عیون اخبار الرضا: 2/ 29، باب 31؛ بحار الانوار: 6/ 21، باب 20، حدیث 15.

(4)- بحار الانوار: 75/ 72، باب 16، حدیث 38.

(5)- فیض کاشانى، دیوان اشعار، غزل 261.

(6)- آل عمران (3): 159.

(7)- مفاتیح الجنان: دعاى ابوحمزه‏ى ثمالى، 312



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/3/28 :: ساعت 8:35 صبح )
»» روش های روان درمانی از منظر دین (1)

 با تکیه بر احادیث نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم)

برخی افراد دستخوش فشارها و تجربه های هیجانی و تعارض روانی زیادی می شوند و در نتیجه، به بیماری روانی دچار می گردند. شخصی را که از بیماری روانی رنج می برد می توان با سه نشانه تشخیص داد:
1- ادراک آشفته از خود و دیگران
2- رفتار ناسازگار
3- احساس بدبختی
شخصی که به بیماری روانی مبتلاست از خودش و واقعیت، ادراک آشفته و تحریف شده ای دارد و از این رو، رفتارش در نظر مردم ناسازگار و نابهنجار جلوه می کند. او، هم چنین به سبب ابتلا به اضطرابِ ناشی از تعارضات روانی ناهشیار، از آلام روانی و درماندگی احساس رنج می کند. بیماری روانی به ناتوانی بیمار در ابراز نظر و داوری کردن و انجام مسؤولیت هایش به نحو جدی و کارآمد و برقراری روابط درست و سالم با واقعیت و با مردم منجر می شود. (1)
بیماری روانی را می توان حاصل یادگیری نادرستی دانست که بر اثر فشارهای معین و شرایط رنج آوری که فرد قبلاً در معرض آن ها بوده رخ داده است. این یادگیری نادرست به اختلال ادراک فرد از خودش و جهان پیرامونش، و به آموختن راه های معینی از رفتار نابهنجار در تعامل با واقعیت و با مردم انجامیده است. این امکان وجود دارد که تحت شرایطی سالم و سازگار یادگیری جدیدی صورت بپذیرد، به طوری که فرد از خودش و واقعیت و مردم ادراک درستی به دست آورد، و راههای رفتاری جدیدی را که سازگارتر و رضایت بخش تر باشد فرا گیرد. « روان درمانی» به فعالیت هدایت شده ای- اساساً مبتنی بر روش های روان شناختی- اطلاق می شود که روان شناس یا روان پزشک برای ایجاد این تغییر در شخصیت و رفتار فرد انجام می دهد تا زندگی او را سعادتمندانه تر و سازنده تر گرداند. (2)
اسلام برای هدایت و ارشاد انسان و رهانیدن او از جهل و گمراهی و عادت های ناپسند و خلق و خوهای پست آمد و دگرگونی ژرفی در وجود مردم: در عقیده و افکار و عادات و رفتار و اخلاقشان، پدید آورد. اسلام درک و دریافت انسان از خودش را تغییر داد و معنای جدیدی از حیات و از رسالت واقعی او در زندگی به وی بخشید. افکار نادرست و عادت های زشت را تغییر داد و به انسان شیوه ی نوینی در زندگی و در اندیشیدن و در نگاه به خودش و به مردم و کل هستی آموخت. در عرصه رفتار و اخلاق و تعامل اجتماعی نیز روش های تازه ای به او تعلیم داد. هم چنین اسلام بسیاری از ارزش های انسانی و خصلت های مهم برای کامیابی در زندگی را که برای تحقق امنیت روانی و سلامت و بهداشت روانی ضروری به شمار می آیند، به او آموخت.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همواره سعی داشت یارانش را به هر آنچه بهداشت و سلامت جسمی و روانی آن ها را تأمین می کرد، رهنمون شود. هم چنین به درمان بیماری های جسمی و روانی آن ها اهتمام می ورزید. در اینجا، روش هایی را که آن حضرت در اصلاح رفتار یارانش و درمان روانی اختلالات رفتاری آن ها به کار می گرفت بررسی می کنیم:

روان درمانی با ایمان

ایمان به خدای یگانه و پرستش او نه تنها عامل اساسی و مهم در سلامت و بهداشت روانی است بلکه یک عامل اساسی و مهم در درمان بیماری روانی نیز به شمار می آید؛ زیرا ایمان به خدای یکتا و نزدیک شدن به او از طریق عبادات و طاعات و در پیش گرفتن تقوا و انجام دادن آنچه مورد رضایت خدا و رسول اوست و دوری کردن از آنچه خدا و پیامبرش از آن نهی کرده اند، جنبه ی روحی انسان را تقویت می کند و انرژی های روحی شگرفی را که در کلیه کارکردهای بدنی و روانی انسان تأثیر می گذارد، در او آزاد می سازد. این انرژی ها نیروی خارق العاده ای را در اختیار شخص می نهد که در جسم و روان او تأثیر زیادی می گذارد و به طوری که می تواند بر بیماری های جسمی و روانی اش چیره آید. دلیل بر میزان تأثیر نیروی روحی و روانی در بدن روایاتی است که کتاب های حدیثی از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده اند و گفته اند آن حضرت چند روز پیاپی روزه ی متصل می گرفت اما یارانش را از این گونه روزه- روزه ی وصال- نهی می کرد و به آن ها می فرمود: « من همانند شما نیستم، مرا پروردگارم آب و غذا می دهد». (3)
از این حدیث فهمیده می شود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از خداوند متعال غذای روحی دریافت می کرده و این غذا نیروی فوق العاده ای به او می بخشیده است، به طوری که می توانست چند روز پیاپی گرسنگی و تشنگی را تحمل کند بدون آن که جسمش ناتوان یا بیمار شود. این مطلب دلیل آشکاری است بر تأثیر نیروی روحی در بدن.
یکی دیگر از دلایل تأثیر انرژی روحی بر بدن و کارکردهای آن سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به حنظله اُسیدی، در پاسخ به این گفته اوست که به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد: «ای رسول خدا، وقتی در محضر شما هستیم و شما از دوزخ و بهشت سخن می گویید چنان حالتی به ما دست می دهد که گویا آن ها را می بینیم، و زمانی که از نزد شما می رویم سرگرم زن و فرزند و املاک خود می شویم و خیلی چیزها را از یاد می بریم» و حضرت به او فرمود:
« سوگند به آن که جانم در دست اوست اگر بر آن حالی که نزد من می یابید و بر یاد خدا پیوسته بمانید فرشتگان در بسترهایتان و در کوچه و بازار با شما دست می دهند اما ای حنظله، آدمی را هر ساعتی حالتی است. حضرت سه بار این جمله را فرمود». (4)
این حدیث نشان می دهد که نزدیک شدن به خداوند متعال از طریق عبادت و ذکر، حالتی از زلالی و شفافیت در انسان پدید می اورد و انرژی روحی او را از قید و بندهای بدنی و مادی آزاد می سازد؛ در این هنگام انسان می تواند اموری را ادراک کند که وقتی سرگرم امور زندگی مادی و دنیوی اش هست از ادراک آن ها عاجز است.
قرآن کریم و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در تربیت انسان به تقویت بعد روحی او، از طریق دمیدن ایمان در وجودش، اهتمام ورزیده اند؛ زیرا وقتی ایمان انسان و رابطه او با پروردگارش قوی شد انرژی روحی او آزاد می شود و نیروی شگرفی در اختیارش می نهد که در جسم و روان او تأثیر عظیمی می گذارد و ضعف یا بیماری او را بهبود می بخشد. نعمان بن بشیر حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده که در آن آمده است:
« در بدن پاره ای است که اگر آن سالم باشد همه بدن سالم می ماند و اگر آن فاسد شود همه بدن فاسد می شود. آن پاره، دل است». (5)
بر اساس این حدیث، اصلاح انسان با اصلاح خود از درون، یعنی همان اصلاح دل، آغاز می شود، و راه آن هم ایمان به خدای یکتا و تقرب به او از طریق تقوا و عبادات و طاعات است. بنابراین، هرگاه دل انسان درست شد و از ایمان به خدای یکتا و عشق به پرستش او آکنده گشت، انسان درست می شود و رفتارش بهنجار و اخلاقش زیبا می گردد.
بهداشت و سلامت روانی، اساساً، متکی بر پایبندی به فطرت الهی، یعنی همان عقیده توحید و پرستش خدای بزرگ و پیمودن راه و روشی است که خداوند برای زندگی انسان تعیین کرده، و پیامبرش با راه و رسم و زندگی خود آن را نشان داده است. مادام که دل انسان با فطرت سلیم و تکمیل شده با شریعت آسمانی مطابقت و موافقت داشته باشد انسان هنجارمند و برخوردار از بهداشت و سلامت روانی خواهد بود اما هرگاه انسان تحت تأثیر عوامل نامناسب محیطی که دل را از فطرت سلیم و مستقیم منحرف می سازند، قرار گیرد، به بیماری دل، یعنی همان بیماری روانی، دچار می شود. حذیفه بن یمان از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده است که فرمود:
« فتنه ها حصیرگونه دل ها را می پوشانند. هر دلی که آن ها را نپذیرفت نقطه ی سفیدی در آن ظاهر می شود و هر دلی که آن را پذیرفت نقطه ای سیاه در آن پدید می آید. بدین سان دل ها دو گونه می شوند: یکی سفید و صاف چون سنگ صاف و تا زمین و آسمان هست هیچ فتنه ای به او گزند نرساند و دیگری سیاه و قیرگون و همانند کوزه ی واژگون که نه معروفی می شناسد و نه منکری را انکار می کند و تنها در پی هوس خویش است». (6)
پس، انسان هنجارمندِ برخوردارِ از سلامت روانی همان انسان دارای قلب سفید و سالم است که فتنه ها در او کارگر نمی افتند و وی را از فطرت سلیم الهی اش، یعنی پرستش خدای یگانه، منحرف نمی سازند. اما انسان مبتلا به بیماری روانی دارای قلب سیاه است و فتنه ها در او اثر می کنند و وی را از فطرت سلیمش منحرف می سازند.
بنابراین، ایمان به خدای یگانه و پرستش او، به درستی رفتار می انجامد و موجب پیش گیری از انحراف و نابهنجاری و بیماری روانی و هم چنین درمان آن ها می شود، زیرا مؤمنی که به دین خود پایبند است در کلیه گفتارها و کردارهایش خدا را در نظر دارد و ایمانش او را از انحراف و ناهنجاری حفظ می کند و از بیماری روانی نگاهش می دارد. در حدیثی از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است:
« هیچ دزدی هنگامی که دزدی می کند مؤمن نیست. هیچ زناکاری هنگامی که زنا می کند مؤمن نیست. هیچ شرابخواری در آن حال که شراب می خورد مؤمن نیست. سوگند به آن که جان محمد در دست اوست، هیچ یک از شما هنگامی که شیء ارزشمندی را که چشم مؤمنان در آن است، غارت می کند مؤمن نیست، و هیچ یک از شما هنگامی که در غنایم خیانت می کند مؤمن نیست؛ پس، زنهار! زنهار!». (7)
ایمان راستین به خداوند متعال انسان را از این قبیل انحرافات رفتاری نجات می بخشد.
در حدیث دیگری از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است:
« ... ایمان و حسد در دل هیچ بنده ای با هم جمع نمی شوند». (8)
پس، دل آکنده از ایمان به خداوند بزرگ نمی تواند به بیماری حسادت و یا دیگر بیماری های روانی دچار گردد.
ایمان به خدا و اخلاص در عبادت او و تکیه و توکل بر او و خرسند بودن به قضا و قدر الهی مؤمن را از اضطراب ناشی از احساس گناه می رهاند و آرامش و امنیت روانی در او ایجاد می کند.
( الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ). (9)
« آنان که ایمان آورده اند و دل هایشان با یاد خدا آرام می گیرد، آگاه باشید که دل ها به یاد خدا آرام می گیرد».
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به کسی که به خدا و دین اسلام و نبوت و پیامبری حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) اعتقاد داشته باشد وعده رفتن به بهشت داده است و این امید رفتن به بهشت، خود، در جان های مؤمنان آرامش و امنیت روانی ایجاد می کند. از ابو سعید خدری روایت شده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
« هر کس به پروردگاری خدا و دین اسلام و نبوت محمد رضایت دهد بهشت بر او واجب گردد». (10)
ایمان به خدای تعالی، پایبندی به تقوا و رفتار درست، احساس امنیت روانی و رضایت و سرور و خوش بختی در انسان بر می انگیزد؛ چرا که خداوند به مؤمنان وعده زندگی در دنیا و پاداش بزرگ در آخرت داده است، و می فرماید: (مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً وَلَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یعْمَلُونَ). (11)
« هر کس، از مرد و زن، کار شایسته کند و مؤمن [هم] باشد قطعاً او را با زندگی پاکیزه ای، حیات بخشیم، و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام می دادند پاداش خواهیم داد».
( ... لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هَذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ وَلَدَارُ الْآخِرَةِ خَیرٌ وَلَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِینَ). (12)
«... و برای کسانی که در این دنیا نیکی کردند [پاداش] نیکویی است، و قطعاً سرای آخرت بهتر است، و چه نیکوست سرای پرهیزگاران».
ایمان نداشتن به خدا و عدم پایبندی به تقوا و انجام دادن عبادات و فرو رفتن در لذت های دنیوی و پیروی از هوس ها و خواهش های نفسانی، به زندگی فلاکت بار و احساس بدبختی می انجامد. خداوند در این باره می فرماید:
( وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمَى). (13)
« و هر که از یاد من روی گرداند او را زندگی سختی باشد و روز قیامت کور محشورش کنیم».
از اَنَس بن مالک روایت شده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
« هر کس آخرت همّ و غمّ او باشد خداوند دلش را بی نیاز گرداند و پراکندگی اش را به سامان آورد و دنیا، علی رغم میل خود، به او روی آورد، و هر کس دنیا همّ و غمش باشد خداوند فقر را در پیش چشم او نهد و جمعیت خاطرش را از هم بپاشد و از دنیا جز همان اندازه که برایش مقدر شده است به او نرسد». (14)

روان درمانی با عبادات

انجام دادن عباداتی مانند نماز و روزه و حج و زکات که خداوند متعالی بر عهده ی ما نهاده است، نفس را تزکیه و پاک می سازد، و دل را صیقل می دهد و آن را برای دریافت نور و هدایت و حکمت از جانب خداوند آماده می کند.
(أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ). (15)
« ایا کسی که خداوند سینه اش را برای اسلام گشاده و بر نوری از جانب پروردگار خویش است».
انجام دادن عبادات گناهان را پاک می کند، امید به آمرزش و بخشایش الهی را در انسان بر می انگیزد، آرزوی رفتن به بهشت را در او تقویت می کند. و احساس آرامش و امنیت را در روان او به وجود می آورد. از حُذَیفة بن یمان روایت شده است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
« گناهانی که مرد در رابطه با همسرش و اموالش و فرزندش و خودش و همسایه اش مرتکب می شود به وسیله روزه و نماز و صدقه [یا: زکات] و امر به معروف و نهی از منکر کردن زدوده می شود». (16)
در روایتی دیگر آمده است که مردی نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و گفت:
« مرا به عملی راهنمایی فرماید که هرگاه آن را انجام دهم به بهشت روم. حضرت فرمود: خدا را می پرستی و چیزی را شریک او نمی گردانی، نماز واجب را به جا می آوری، زکات واجب را می پردازی و روزه ماه رمضان را می گیری ... مرد گفت: سوگند به آن که جانم در دست اوست بیش از این ها کاری انجام نخواهم داد. چون رفت، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هر که دوست دارد به مردی از اهل بهشت بنگرد به این مرد بنگرد». (17)
در حدیثی دیگر از آن حضرت آمده است:
« هر کس به خدا و پیامبرش ایمان آورد و نماز بخواند و رمضان روزه بگیرد بر خداست که او را به بهشت برد، چه در راه خدا جهاد کند یا در سرزمینی که در آن جا به دنیا آمده است بنشیند...». (18)
از ابو درداء روایت شده است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
« پنج چیز است که هر کس بر آن ها پایداری ورزد و ایمان هم داشته باشد به بهشت رود: کسی که نمازهای پنجگانه را با وضو و رکوع و سجودشان و در اوقات خودشان به جا آورد، رمضان روز بگیرد، حج خانه خدا را، در صورت استطاعت، به جا آورد، زکات را با رضایت خاطر بپردازد و امانت را ادا کند. از ابو درداء پرسیدند: ای ابو درداء، منظور از امانت چیست؟ گفت: غسل جنابت». (19)
خلوص در عبادت، بنده را به خدایش نزدیک می سازد و باعث می شود که محبت و خشنودی او را به دست آورد و هرگاه خداوند بنده ای را دوست داشته باشد او را مورد عنایت و حمایت خود قرار می دهد و در همه کارهایش او را کمک می کند. در حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است:
« خدای تعالی فرمود: هر کس با دوست من دشمنی کند به او اعلان جنگ دهم، بنده ام به چیزی که نزد من محبوب تر از واجبات باشد به من نزدیک نشود. بنده ام به وسیله نمازهای مستحب پیوسته به من نزدیک گردد تا جایی که دوستدار او شوم و چون دوستدارش شدم گوش او شوم که با آن می شنود، چشم او که با آن می بیند، دست او که با آن کار می کند و پای او که با آن راه می رود. اگر از من بخواهد عطایش کنم و اگر از من پناه بخواهد پناهش دهم». (20)
این احادیث بیانگر آن است که ایمان به خداوند بزرگ و نزدیک شدن به او از رهگذر عبادات و تمسک به تقوا انسان را تحت عنایت و حمایت خدا در می آورد و امید دستیابی به آمرزش الهی و نیل به بهشت را در او زنده می کند. این، خود، اضطراب ناشی از احساس گناه را از بین می برد و به روان انسان احساس آرامش و امنیت می دهد.
انجام دادن عبادات بسیاری از خصلت های نیک را به انسان می آموزد، خصلت هایی چون شکیبایی و تحمل سختی ها، مبارزه با نفس و تسلط بر هوس ها و خواهش های آن، فرمانبرداری، و نظم، مردم دوستی و نیکی کردن به آن ها و کمک به نیازمندان، همکاری و همبستگی اجتماعی و دیگر خصلت هایی که از شاخص های مهم سلامت و بهداشت روان محسوب می شوند.

الف- روان درمانی با نماز

نماز تأثیر شگرفی در درمان نگرانی و اضطراب انسان دارد؛ زیرا، ایستادن در برابر پروردگار با حالت خشوع و فرمانبری و فارغ از مشغله ها و مشکلات زندگی، آرامش و اطمینان را در روان انسان بر می انگیزد و به اضطراب و تنش عصبی که بر اثر فشارها و مشکلات زندگی به وجود آمده است، پایان می دهد. (21) پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگاه مسأله مهمی برایش پیش می آمد به نماز پناه می برد. حُذَیفه می گوید: « پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگاه مشکلی برایش پیش می آمد نماز می خواند». (22) یا وقت نماز که می شد به بلال می فرمود:
« ای بلال، با نماز ما را آسوده گردان». (23)
این حدیث و حدیث پیش گفته ی حذیفه به اهمیت نماز در ایجاد آرامش و سکون روانی اشاره دارند، بنابراین، نماز تأثیر درمان مهمی در رهایی از نگرانی و اضطراب دارد. خداوند متعال به ما دستور داده است که هرگاه مشکلات ما را احاطه کند و غم ها و نگرانی ها بر ما فشار آورد از نماز کمک بگیریم:
(وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ ). (24)
« و از صبر و نماز کمک بگیرید».
ارتباط انسان با پروردگارش در هنگام نماز نیروی روحی فوق العاده ای به انسان می بخشد. این نیروی روحی تأثیر زیادی در ایجاد تغییرات مهم در بدن و روان انسان می گذارد: تنش های او را از بین می برد، ضعفش را برطرف می کند و بیماری هایش را بهبود می بخشد. برخی از پزشکان از شفای سریع برخی بیماران در اماکن حج و عبادات یاد کرده اند. (25)
ابو هریره می گوید که از دردی در معده اش رنج می برد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او نگاهی کرد و فرمود: « شکمت درد می کند؟». عرض کردم: بله، یا رسول الله. فرمود: « برخیز و نماز بخوان؛ زیرا نماز شفابخش است». (26)
این حدیث به تأثیر نماز در بهبود بیماری های جسمی اشاره دارد. انرژی روحی که نماز آزاد می کند در روان نیز تأثیر دارد: امید را در شخص بر می انگیزد، عزم و اراده را تقویت می کند، همت را بلندی می بخشد و توانایی های شگرفی در روان آزاد می سازد که آن را برای پذیرش علم و معرفت و حکمت آماده تر و در انجام دادن کارهای قهرمانانه تواناتر می گرداند. (27)
نماز، در درمان احساس گناه که، خود، سبب اضطراب می شود و اضطراب منشأ بیماری روانی به شمار می آید. تأثیر مهمی دارد؛ چرا که نماز باعث آمرزش گناهان می شود، روان را از آلودگی خطاها پاک می گرداند، و امید به آمرزش الهی را در آن بر می انگیزد. در حدیثی از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است:
« به نظر شما اگر جوی آبی از جلو خانه یکی از شما بگذرد و آن شخص روزی پنج مرتبه خود را در آن شستشو دهد دیگر چرکی بر بدنش باقی می ماند؟ عرض کردند: هیچ چرکی بر بدنش نمی ماند.
حضرت فرمود: نمازهای پنجگانه هم چنین اند. خداوند به وسیله آن ها گناهان را پاک می کند». (28)
در حدیثی دیگر آمده است:
« کسی که وضو گیرد و نیکو وضو گیرد گناهان از بدنش، حتی از زیر ناخنهایش خارج می شوند». (29)
در حدیی دیگر آمده است:
« هرگاه بنده ی مسلمان یا مؤمن شروع به گرفتن وضو کند؛ صورتش را که شست تمام گناهانی که با چشمش مرتکب شده است همراه با آب یا با آخرین قطره آب از صورتش خارج شود. دستانش را که شست هر گناهی که با دستانش مرتکب شده است همراه با آب یا با آخرین قطره آب از دست هایش خارج شود. پاهایش را که شست هر گناهی که با پاهایش مرتکب شده است همراه با آب یا با آخرین قطره آب خارج شود و از گناهان به کلی پاک گردد». (30)
در حدیثی دیگر آمده است:
« هیچ بنده ای نیست که گناهی مرتکب شود و وضویی نیکو بگیرد و برخیزد و دو رکعت نماز بخواند سپس از خدا آمرزش بطلبد مگر آن که آمرزیده شود. سپس این آیه را خواند:
« و کسانی که هرگاه کاری زشت کنند یا به خود ستم نمایند خدا را یاد کنند...». (31)
در حدیثی دیگر آمده است:
« نمازهای پنجگانه و نماز جمعه تا جمعه گناهانی را که در این فاصله صورت پذیرفته اند پاک می کند مادام که گناهان کبیره را مرتکب نشده باشد». (32)
در حدیثی دیگر امده است:
« اگر مرد مسلمانی وقت نماز واجب نیکو وضو گیرد و نمازش را با خشوع و رکوعی نیکو به جا آورد، گناهانش قبل از آن آمرزیده شود، مگر آن که گناه کبیره ای مرتکب شده باشد. این تمام عمر را در بر می گیرد». (33)
ابو قتاده از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده است که فرمود: « خداوند عزو جل فرمود: من بر امت تو پنج نماز واجب کردم و با خود عهد بستم که هر کس آن ها را به وقتشان انجام دهد او را به بهشت برم و هر کس بر خواندن به موقع آن ها مواظبت نکند نسبت به او تعهدی ندارم». (34)
و احادیث بسیار دیگری از این قبیل که در آن ها، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اوقات خاصی را مشخص کرده است که نماز خواندن در آن اوقات موجب آمرزش گناهان و رفتن به بهشت می شود؛ از جمله: پیش از طلوع آفتاب (فجر)، پیش از غروب آفتاب (عصر)، نیمروز، جمعه، شب قدر، شب های رمضان، و شب نیمه ی شعبان.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به یارانش می آموخت که برای برآورده شدن حاجت، حل مشکلات و رفع گرفتاریهایی که با آن ها مواجه می شوند و برای رسیدن به گزینه ی درست در مواردی که شخص در انتخاب راه درست متحیر می ماند، از نماز کمک بگیرند (نماز حاجت، نماز باران، نماز استخاره).
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عمویش عباس را به خواندن نماز تسابیح سفارش فرمود و تأثیر بزرگ آن در آمرزش همه ی گناهان را به او یادآور شد. از ابن عباس روایت شده است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به عباس بن عبدالمطلب فرمود:
« ای عباس، ای عموجان، نمی خواهی چیزی به تو عطا کنم؟ نمی خواهی به تو بخششی کنم؟ نمی خواهی به تو هدیه ای دهم؟ آیا ده کار یا تو نکنم که هرگاه آن ها را انجام دهی خداوند گناهان تو را، اول و آخرش، قدیم و جدیدش، خطا و عمدش، کوچک و بزرگش و نهان و آشکارش را بیامرزد». (35)
پیامبر، سپس، نحوه ی خواندن نماز تسابیح را برایش توضیح داد و او را تشویق کرد که هر اندازه توانست آن را بخواند: در هر روز، یا هر جمعه، یا هر ماه، یا هر سال، یا در تمام عمر یک بار هم که شده آن را بخواند. در حدیثی دیگر آمده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره ی نماز تسابیح فرمود:
« اگر گنهکارترین مردم روی زمین باشی با این نماز گناهانت بخشوده می شود». (36)
به هر حال، نماز آثار بزرگ و فراوانی دارد: به روان آدمی آرامش و طمأنینه می بخشد. انسان را از احساس گناه می رهاند، ترس و اضطراب را از بین می برد، انرژی روحی شگرفی در اختیار انسان می گذارد که به بهبود بیماری های جسمی و روانی اش کمک می کند و سر زندگی و نشاط و توانایی زیادی به او می دهد به طوری که می تواند دست به کارهای بزرگ بزند، و نماز دل را نورانی و آن را برای دریافت نفحات الهی آماده می سازد.

ب- روان درمانی با روزه

روزه، فایده های بزرگ بسیاری دارد، از جمله این که اراده را تقویت می کند، و قدرت تسلط بر خواهش ها و هوس های نفس را در انسان افزایش می دهد. خداوند متعال می فرماید:
( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ). (37)
« ای کسانی که ایمان آورده اید روز بر شما نوشته شده است چنان که بر مردمان پیش از شما نوشته شده بود، باشد که پرهیزگار شوید».
یعنی، نسبت به گناهان پرهیزگار شوید؛ چه، روزه شهوت را، که منشأ گناهان است، در هم می شکند. (38)
در حدیثی از رسول گرامی اسلام آمده است:
« خداوند عزو جل فرمود: هر عمل آدمی از آن اوست مگر روزه که مال من است و من خودم پاداشش را می دهم. روزه سپر است. پس، هرگاه یکی از شما روزه داشت، از ناسزاگویی و جار و جنجال پرهیز کند و اگر کسی او را دشنام داد یا با او جنگید، بگوید: من روزه ام...». (39)
و در روایت بخاری آمده است: « به خاطر من ترک خوردن و آشامیدن و شهوت کند. روزه متعلق به من است و من، خود، پاداش آن را می دهم و کار نیک را ده برابر پاداش می دهم». (40)
بنابراین، روزه یک سپر است؛ یعنی موجب نگهداری از شهوات می شود. روزه دار بر شهوات و خواست هایش فرامانروایی دارد: آب و غذا نمی خورد، از فعالیت جنسی خودداری می ورزد، رفتارش را کنترل می کند، ناسزاگویی نمی کند، جار و جنجال راه نمی اندازد، دشنام نمی دهد، و به کاری که خشم خدا را بر می انگیزد دست نمی زند، روزه دارای نوعی تمرین تسلط بر انگیزه ها و هیجان هاست و اراده را در مبارزه با هوس ها و خواست های نفس تقویت می کند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) جوانانی را که نمی توانستند ازدواج کنند به روزه گرفتن توصیه می کرد تا به کمک آن انگیزه جنسی خود را مهار کنند.
روزه داری، تمرینی است برای تحمل محرومیت و شکیبایی بر آن و این، خود، او را آماده می سازد تا انواع محرومیت های گوناگون را که ممکن است در زندگی برایش پیش آید تحمل کند. احساس محرومیتی که به روزه دار دست می دهد باعث می شود دردهای محرومیت را که فقرا و مستمندان از آن رنج می برند احساس کند و همین او را به همدردی با آن ها و دستگیری از ایشان و کمک به نیازمندانشان وا می دارد. بدین ترتیب، ارتباطش با مردم بیش تر و احساس تعلق به جماعت در او تقویت می شود و احساس مسؤولیت اجتماعی بیش تری می کند.
این ها، همه، این احساس را در شخص به وجود می آورد که عضو مفیدی برای جامعه است و در نتیجه، احساس رضایت و آسودگی روانی در او پدید می آید.
روزه، درمان مؤثری برای احساس گناه و اضطراب ناشی از آن است، چرا که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پاداش روزه را آمرزش گناهان و دستیابی به بهشت معرفی کرده و فرموده است:
« هر کس از روی ایمان و برای رضای خدا ماه رمضان را روزه بگیرد گناهان گذشته اش آمرزیده شود». (41)
در حدیث دیگری که ابو سعید خُدری آن را از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده آمده است:
« هیچ بنده ای نیست که یک روز در راه خدا روزه بگیرد مگر این که خداوند به ازای آن روز چهره او را [به مسافت] هفتاد سال [راه] از آتش دور می سازد». (42)
نضربن شیبان نیز از پدرش نقل کرده است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
« خداوند تبارک و تعالی روزه رمضان را بر شما واجب و شب زنده داری در این ماه را برایتان مستحب قرار داد، پس، هر کس از روی ایمان و برای رضای خدا در این ماه روزه بگیرد و شب زنده داری کند گناهانش پاک شود همانند روزی که از مادرش متولد شده است». (43)
در برخی احادیث، ایام خاصی مشخص شده است که روزه گرفتن در آن ها آمرزش گناهان را در پی دارد. از جمله روز عرفه که روزه گرفتن در این روز گناهان سال قبل و بعد از آن را می آمرزد. (44) دیگری، شش روز از ماه شوال است که هر کس در این روزها روزه بگیرد چنان است که همه عمرش را روزه گرفته باشد،(45) و هم چنین است کسی که سه روز از هر ماه را روزه بگیرد. (46)

ج- روان درمانی با حج:

حج به مردم می آموزد که در برابر سختی ها صبور و بردبار باشند، و به آن تمرین مبارزه با نفس و تسلط بر خواهش ها و هوس های آن می دهد، چرا که انسان در حال حج گزاردن با زنان مباشرت نمی کند، مشاجره و فحاشی نمی کند، کسی را نمی آزارد و کاری که خداوند را به خشم می آورد انجام نمی دهد، حج بیماری هایی چون کبر و غرور و خودپسندی و برتری جویی بر مردم را درمان می کند؛ چرا که در حج همه ی مردم یکسانند، همگی جامه های یکدست می پوشند، فرقی میان دارا و نادار و شاه و گدا نیست. احساس برابری در میان آنان حاکم است، همگی در خانه خدا با حالتی از خشوع و زاری می ایستند و به ضعف و عجز و عبودیت خویش نسبت به خداوند یکتا اعتراف می کنند و چشم امید به عفو و آمرزش او می دوزند.
در این مکان آکنده از روحانیت و معنویت و احساسات سرشار عاطفی، رابطه ی انسان با پروردگارش افزایش می یابد و نزدیکی اش به او بیش تر می شود و در نتیجه، انسان از حالت های عرفانی و نفحات روحانی سرشار می شود و این حالات وجود او را از شادی و خوشبختی می آکند.
در حج، انسان از نفرت یا کینه یا حسادت نسبت به مردم رهایی می یابد و پیوندهای دوستی و محبت و برادری نسبت به برادران حج گزارش، خصوصاً آخاد مردم، عموماً، در او تقویت می شود.
حج احساس گناه را درمان می کند، زیرا حج گزار می داند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ثواب حج پذیرفته شده را آمرزش گناهان معرفی کرده است، آن جا که می فرماید:
« از عمره تا عمره کفّاره گناهانی است که در فاصله آن دو صورت گرفته است و حج پذیرفته شده پاداشی جز بهشت ندارد». (47)
در حدیثی دیگر از آن بزرگوار آمده است:
« هر کس برای خدا حج بگزارد و [در حین حج گزاری] آمیزش و نافرمانی نکند چون از حج باز گردد همانند روزی باشد که از مادرش متولد شده است». (48)
در حدیث دیگری از عبدالله بن مسعود آمده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
« حج و عمره را پیاپی انجام دهید؛ زیرا، این دو، فقر و گناهان را از بین می برند. چنان که کوره ی آهنگری ناخالصی های آهن و طلا و نقره را از بین می برد و پاداش حج پذیرفته چیزی جز بهشت نیست». (49)
حج گزار، امیدوار است که خداوند حج او را بپذیرد و دعایش را مستجاب کند و گناهانش را بیامرزد. بنابراین، در حالی از حج باز می گردد که احساس گناه و رنج های اضطراب خلاصی یافته و غرق در احساس آرامش و طمأنینه و شادمانی و مسرّت و سعادت است.

پی نوشت ها :

1. محمدعثمان نجاتی، علم النفس فی حیاتنا الیومیة، ص 388.
2. جولیان روتر، علم النفس الاکلینیکی، ترجمه عطیه محمود هنا، ویراسته ی محمدعثمان نجاتی، ص 137.
3. الطب النبوی، ص 92.
4. شیبانی، ج1، ص 32.
5. نووی، ج1، ح 589/8.
6. ونسنک، ج5، ص 455.
7. ونسنک، ج1، ص 112.
8. شیبانی، ج1، ص 223، 224.
9. رعد/ 28.
10. ناصف، ج4، ص 328.
11. نحل/ 97.
12. نحل/ 30.
13. طه/ 124.
14. ترمذی، ج9، ص 288.
15. زمر/ 22.
16. ونسنک، ج5، ص 62.
17. ناصف، ج1، ص 4.
18. ناصف، ج4، ص 326.
19. ابو داود، ج11، ح 429.
20. نَوَوی، ج1، ص 129، ح 1/99.
21. القرآن و علم النفس، ص 272-964.
22. ابو داود، ج2، ح 1319.
23. مسند، احمد، ج5، ص 364-371.
24. بقره/ 45.
25. الکسیس کاریل، الانسان ذلک المجهول (انسان، موجود ناشناخته)، ص 170-171.
26. ابن ماجه، ج2، ح 3458.
27. محمدعثمان نجاتی، قرآن و روان شناسی، ص 269.
28. ناصف، ج1، ص 134.
29. نَوَوی، ج2، ح 1062/3.
30. المنذری، ح 121.
31. ابو داود، ج2، ح 1521.
32. ناصف، ج1، ص 135.
33. ناصف، ج1، ص 135.
34. ناصف، ج1، ص 134.
35. ابوداود، ج2، ح 1297.
36. ابوداود، ج2، ح 1298.
37. بقره/ 183.
38. تفسیر الجلالین، ص 25.
39. نَوَوی، ج2، ح 1216/1.
40. نَوَوی، ج2، ح 1216/1.
41. ناصف، ج2، ص 48.
42. نَوَوی، ج2، ص 868، ح 1220/4.
43. نَوَوی، ج2، ص 46، ح 1220/4.
44. نَوَوی، ج2، ص 95، ح 1220/4.
45. ابوداود، ج2، ح 2433.
46. شیبانی، ج2، ص 330.
47. ناصف، ج2، ص 106.
48. ناصف، ج2، ص 106.
49. ناصف، ج2، ص 107



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/3/28 :: ساعت 8:34 صبح )
»» فلسفه ی فرج

 

در برابر نظریه ی بد فرجام انگاری، دسته ی دیگری از مکتب ها و متفکّران، به فرجام حیات انسان و تاریخ خوش بین بوده، معتقدند: آینده ی جهان، روشن و امیدبخش بوده، سرانجامِ حیات، خوش و دلپذیر است و پایان شب تیره ی تاریخ، صبح فام است. دیدگاه های مختلفی در این طیف جای می گیرند، از جمله پیروان ادیان ابراهیمی. البته علاوه بر اینها، نظریه هایی هم وجود دارد که از آنها به «توقف» یاد می شود. بر پایه ی این دیدگاه، آینده ی جهان را هرگز نمی توان پیش بینی کرد.

نظریه های «خوش فرجام انگاری» در یک مسئله مشترک اند و آن، «موعودگرایی»است. آنها می گویند: روزی دستی از غیب برون خواهد آمد و برای التیام زخم های کهنه ی بشر، کاری انجام خواهد داد. مردی ظهور خواهد کرد که یک باره حیات بشر را دگرگون کرده، روزگاری روشن و آینه سان، که جهان سیمای دل پذیر و زیبای عدالت را در آن می بیند، فراخواهد آورد و جور و ستم را ریشه کن و عدل و وفا را شکوفا خواهد نمود.

عقیده به ظهور موعود و منجی نهایی، جوهر فرجام شناسی ادیان ابراهیمی است. اوج این گونه نگرش، در مکتب تشیّع جلوه کرده است. نگاه تشیّع به آینده، از نوع دیگر است. در تشیّع، «فرج»مطرح است که تبیین بنیادهای نظری و زیرساخت های فکری این مسئله، می تواند به فلسفه ی آن، تعبیر شود. فلسفه ی فرج غیر از تاریخ و فراتر از آن است. فلسفه ی تاریخ از قواعد حاکم بر سرگذشت و سرنوشت بشر سخن می گوید، در آن، ارزشِ داوری و خوش بینی و بدبینی دخیل نیست و فقط تعلیل سرگذشت بشر و تحلیلِ آینده ی تاریخ او مطرح است، اما در فلسفه ی فرج، سخن از تحلیل سرنوشت و سرانجام حیات و هستی است؛ یعنی ناظر به آینده ی حیات و هستی است. از این دیدگاه، طبیعت هم سرنوشت دیگری دارد، آن گاه که زیبایی هایِ پس از وقوع فرج، وصف می شود، زمین برکت خود را سخاوتمندانه در اختیار اهل خود قرار خواهد داد.(1) نبات و جماد نیز به گونه ی دیگر خواهند شد.

در فلسفه ی تاریخ، فقط سرنوشت جمعیِ انسان ها مطرح است، سخن از تک تک انسان ها نیست، اما در فلسفه ی فرج، همه ی افراد نیز مطرح اند، سخن درباره ی رسیدن عقل آدمی به کمال است(2)، روابط و مناسبات بشر با اطراف خود تغییر می کند، رابطه ی انسان با خدا و انسان ها با هم دیگر دیگرگون می شود،‌ رفتار و رابطه ی بشر با طبیعت تغییر می نماید، محیط زیست در امنیت خواهد بود و همه ی اجزا و اطراف حیات در جهان خانه ی امن، سازگاری و تعامل خواهند داشت.

فلسفه ی فرج، بر سلسله مبانی و مواضع معرفت شناختی، هستی شناختی، انسان شناختی و جامعه شناختی خاصی استوار است، به این مهم، جز پاره ای از اصحاب فکر و فضل توجه نکرده اند. از این رو، در تبیین فلسفه ی فرج و ماهیت و کارکرد آن به خطا رفته اند. استاد مطهری، ضمن اشاره به علوم تاریخ، مانند تحلیلی، نقلی و فلسفه ی تاریخ، بحث«فرج» و «انتظار» را در چارچوب فلسفه ی تاریخ تحلیل می کند، ولی به نظرم فلسفه ی فرج، چیزی فراتر از فلسفه ی تاریخ است،‌ زیرا این جا سخن از آینده ی تاریخ نیست، سخن از آینده ی هستی، حیات و دگرگونی مناسبات همه ی موجودات است.

در نظریه ی اسلامی، «فرج» بر اصول روشنی از جهان بینی اسلامی مبتنی است. جهان بینی، به نحوه ی نگاه آدمی به حیات و هستی اطلاق می شود و این نگرش بر دو پیش فرض کلان استوار است:

الف)خدامدار و توحید بنیاد بودنِ جهان؛

ب)احسن انگاریِ جهان موجود.

این دو پیش گمانه ی کلی، در قالب ده اصل تشکیل شده که هریک از مبانی و اصول، محتاج ژرف نگریِ در خور و شرح و بسط شایسته ای است و ذیل هر یک از اصول، شواهد قرآنی بسیار وجود دارد، اما به لحاظ رعایت ایجاز، تنها به طرح و تبیین مختصر دو مبنا و ده اصل، بسنده نموده، به برخی شواهد قرآنی اشاره خواهیم کرد.

1.نظام احسن

 

در نگاه قرآن،« جهان موجود، نیکوترین جهانِ ممکن است و خدا، آفرینش همه چیز را نیکو ساخته است» و در خلقت رحمانی، خلأ و خلل راه ندارد و ناسازگاری و فتوری به چشم نمی خورد.

این مدعا، مبتنی به دلایل بسیاری است که به طور خلاصه به برخی موارد اشاره می شود. از میان این دلایل، چهار برهان نخست، از متن گزاره ها و آموزه های دینی برگزیده شده، ماهیّت فلسفی و عرفانی دارد، اما پنجمین دلیل، بر آیه های صریح قرآنی متکی است و می تواند دلیل نقلی قلمداد شود:

1.پدید آورنده و آفریننده ی هستی، «حکیم» و«توانا»است، اتقان صنع، از او بایسته است، چرا که خلق پرعیب و نقص و آفرینش پر خلل و خلأ، خلاف حکمت و قدرت است و قبیح و این عمل، از حکیم مطلق و قادرِ محض، محال است؛

2.خداوند سبحان«فیض محض» و «خیرمطلق» است. اگر صنعِ الهی با بهترین صورت سامان نیافته باشد، امساک فیض و منعِ خیر و«جود» تلقی می شود و این امر، از فیاض محض و خیر مطلق، خلاف و ناقض فیاض بودن است؛

3.حضرت احدیّت، «حسن» و «حکمت مطلق»است و جهان،«آیه» و «آینه ی»کمال و جمال احدی است، پس جهان بایستی اکمل و احسن باشد وگرنه آیه و آینه ی حسن و حکمت مطلق نتواند بود.

4.مطالعه ی هستی و مشاهده ی نظم و نسق حیرت انگیز حاکم بر آن و شگفتی ها و زیبایی های تحسین برانگیز انواع پدیده ها، اِحکام و اتقان جهان حاضر را تأیید می کند؛

5. در آیات قرآنی، بر نیک آفرینی و اِحکام و اتقان صنع، آشکارا اشاره شده؛ چنان که در آیه ی 88 سوره ی نمل آمده است:

«کوه ها را می بینی و آنها را ساکن و جامد می پنداری، در حالی که مانند ابر در حرکتند. این صُنع و آفرینش خداوندی است که همه چیز را متقن آفریده؛ او از کارهایی که شما انجام می دهید، مسلماً آگاه است.»

هم چنین در آیه ی هفت سوره ی سجده می خوانیم:

«او همان کسی است که هرچه را آفرید، نیکو آفرید...»

در آیه ی چهار سوره ی تین نیز آمده است:

«ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم.»

در قرآن- مانند آیه ی چهارده سوره ی مؤمنون و آیه ی 125 سوره صافات- از خدا به«اَحسنُ الخالقِینَ» بهترین آفرینندگان، تعبیر شده است. حق تعالی، از آن رو «بهترین آفریننده» نامیده شده که بهترین ها را خلق کرده است.

در چشم انداز هستی شناختیِ انسان مسلمان، خدا خیر بالذات و محض است و خلق او نیز، بالذات خیر است و شرور و کاستی ها عدمی، نسبی، طفیلی و عرضی بوده، به «خیربالذات» منسوبند. خداوند متعال در آیه ی 79 سوره ی نساء می فرماید:

«هر آنچه از نیکی برای تو برسد، از خدا است و هر چه از بدی به تو در رسد از خود تو است...»

2.خدا محور و توحیدی بودن هستی

 

هیچ مقوله ای به اندازه ی خدا و خداشناسی، مورد توجه ویژه ی قرآن و ادبیات دینی اسلامی نیست. در متون مقدس اسلامی، به دلیل فراوانی الفاظ و بسامد واژگان و نیز از حیث ژرفا و گستره ی معنایی، بزرگ ترین حجم و سهم لفظی و معنوی را همین مبحث به خود اختصاص داده است. بعثت محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم)دستاوردی عظیم تر، عمیق تر، انبوه تر و باشکوه تر از توحید ناب اسلامی نداشته است. جهان بینی اسلامی«خدامدار» و «توحید بنیاد» است. در این جا به اختصار، به برخی نصوص و آیات قرآن اشاره می گردد. صد البته که این نصوص، نیازمند شرح و بسطی درخور است و این کار فراغی فراخ و فضایی فراخور می طلبد، اما مجال مقال و حوصله ی مختصر، توضیح و تشریح مبسوط را برنمی تابد؛« این زمان بگذار تا وقت دگر».

اکنون به بررسی برخی محورهای مبنای فوق و نصوص قرآنی در این باره می پردازیم:

1.خدا همیشه و همه جا حضور دارد؛ به عبارتی فارغ از مکان و زمان است. آیات زیر بر این محور، دلالت دارد:

«اول و آخر و پیدا و نهان او است و او به هر چیز دانا است.»(3)

«مشرق و مغرب از آن خدا است و به هر سو رو کنید، خدا آن جا است...»(4)

« ما انسان را آفریدیم و وسوسه های نفس او را می دانیم و ما به او از رگ گردنش نزدیک تریم.»(5)

«... آگاه باشید! که خداوند به همه چیز احاطه دارد»(6).

«... و علم او به همه چیز احاطه دارد...»(7)

2.مبدأ و مقصد هستی خدا است. جهان و انسان، ماهیت«از اویی»و « به سوی اویی»دارد؛ یعنی هستی از آنِ خدا و به سوی او راهبر بوده، به محضر خدا نیز باز خواهد گشت. برخی شواهد قرآنی به شرح زیر است:

«... ما از آنِ خداییم و به سوی او باز می گردیم.»(8)

«خداوند آفرینش را آغاز می کند، سپس آن را باز می گرداند، سپس شما را به سوی او باز می گردانند.»(9)

«... او شما را نخستین بار آفرید و بازگشتتان به سوی او است»(10)

3.خدا هم خالق است، هم رب. خلقِ عالم و آدم و تدبیر و تربیت جهان و انسان به دست او است. هماره و بی درنگ در کار خلق و تدبیر جهان است و چنان که ذکر شد، حتی علیّت و تأثیرگذارندگی عوامل طبیعی و معدات مادی نیز از سوی خدا است. وجود دم به دم از سوی او افاضه می شود و اگر لحظه ای از فیض رسانیدن باز ایستد،«هستی» یک سره و یک باره«نیست» خواهد شد. در آیات زیر بر این محور تأکید شده است:

«آگاه باشید که آفرینش و تدبیر[ جهان] از آنِ او[ و به فرمان او]است پربرکت [و زوال ناپذیر] است؛ خداوندی که پروردگار جهانیان است»(11).

«...و او هر روز در شأن و کاری است»(12).

«... امور این جهان را، از آسمان به سوی زمین تدبیر می کند...»(13).

«فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنها به آن می گوید:

«موجود باش! آن نیز بی درنگ موجود می شود. پس منزه است خداوندی که مالکیت و حاکمیت همه چیز در دست او است و شما را به سوی او بازمی گردانند.»(14)

4.همه ی جهان، عین فقر و نیاز به خداست و خداوند جهان، بی نیازِ محض و غنیِ‌ مطلق است. آیات فراوانی مؤید این محور است، از جمله:

«ای مردم! شما[همگی] نیازمند خدایید. تنها خداوند است که بی نیاز و شایسته هرگونه حمد و ستایش است.»(15)

5.همه ی جهان در دستِ‌ قدرت او است. همه ی موجودات مطیع محض اویند و این اطاعت پذیری، هم در مقام تکوین و هم تشریع، جاری و ساری است؛ چنان که در آیات زیر آمده است:

«آیا آنها غیر از آیین خدا می طلبند؟[آیین او همین اسلام است] و تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند، از روی اختیار یا اجبار، در برابرِ [فرمان] او تسلیمند و همه به سوی او بازگردانده می شوند»(16).

«ای همراهان زندانی من! آیا خدایان پراکنده بهترند، یا خداوند یکتای پیروز؟ شما به جای او جز نام هایی[ چند] را نمی پرستید که شما و پدرانتان آنها را نام گذاری کرده اید و خدا هیچ دلیلی بر[ حقانیت] آنها نازل نکرده است. حکم تنها از آن خداست. فرمان داده که غیر از او را نپرستید. این است آیین پابرجا، ولی بیشتر مردم نمی دانند.»(17)

اصول جهان بینی

 

چنان که گفته شد:«خدامداری» جهان و«احسن انگاری» نظامِ موجود، نگرش کلی به ماهیت و ساختار حیات و هستی است و این اجمال در قالب ده اصل، تفصیل و تبیین می شود. اینک آنها را برمی شمریم:

1.هدف مندی آفریدگار و هدف داری آفریدگان

 

برخی، هستی را «مکانیکال»(18) و خودگردان انگاشته، اگر هم به «خالق بودن» خدا معتقد بوده اند، با انکار «ربوبیت» آفریدگار را ساعت ساز بازنشسته پنداشته اند، اما مطالعه ی «نظم و قانون مندی فعالِ» جاری بر آفرینش و توجه به «حکمت بالغه» و «فیاض بودن حضرت احدیت»، پندار فوق را نفی و نقض می کند.

در آیات 190-191 سوره ی آل عمران آمده است:

«مسلماً در آفرینش آسمان ها و زمین و آمد و رفتِ شب و روز، نشانه های [روشنی برای خردمندان است. همانا خدا را در حال ایستاده و نشسته و آن گاه که بر پهلو خوابیده اند، یاد می کنند و در اسرار آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند[ و می گویند:] بارالها! اینها را بیهوده نیافریده ای، منزهی تو. ما را از عذابِ آتش، نگاه دار».

در آیه ی 73 سوره ی انعام می خوانیم:

«اوست که آسمان ها و زمین را به حق آفرید... .»

همچنین در آیه ی 27 سوره ی ص آمده است:

« ما آسمان و زمین و آنچه را میان آنهاست، بیهوده نیافریدیم...»

در آیه ی 56 سوره ی الذاریات نیز فرموده است:

«من جن و انس را نیافریدم، جز برای این که عبادتم کنند[و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند]».

خداوند منان، همه ی موجودات را به سوی اهداف خود و کمال مطلوب شان هدایت می فرماید. آفریده ها به حسب قابلیت و استعداد خود، مشمول مرتبه و نوع یا مراتب و انواعی از هدایت های الهی می شوند. هدایت های الهی، از یک نظر دو قسم است: «تکوینی» و «فراتکوینی».

هدایت تکویی سه بخش است: طبیعی، غریزی و فطری. خداوند متعال در آیه ی پنجاه سوره ی طه،‌ به هدایت تکوینی آفریده ها، اشاره فرموده است:

«گفت:‌ پروردگار ما کسی است که هر چیزی را خلقتی که در خور اوست داده، سپس آن را هدایت فرموده است.»

هدایت فراتکوینی نیز دو نوع است:«وحیانی» و«اشراقی».

هم چنین همه ی موجودات- حتی جمادات- مشمول«هدایت طبیعی»اند، اما هدایت های غریزی معطوف به انسان و حیوان است؛ چنان که در آیه ی 68 سوره ی نحل آمده است:

«و پروردگار تو به زنبورعسل «وحی»[و الهام غریزی] نموده که از کوه ها و درختان و داربست هایی که[مردم]می سازند، خانه هایی برگزین.»

هدایت فطری، مخصوص انسان است که در جای جای قرآن، از جمله آیه های هفت و هشت سوره ی شمس و ‌آیه ی ده سوره ی بلد، به آن اشاره شده است.

هدایت اشراقی، الهام های خاصِ الهی است و شامل کسانی می شود که با نفس خویش به جهاد پرداخته، اخلاص و تقوا تحصیل کنند؛ چنان که در آیه ی 96 سوره ی اعراف می خوانیم:

«و اگر اهل شهرها و آبادی ها، ایمان می آوردند و تقوا پیشه می کردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها می گشودیم.»

در سوره ی انفال آیه ی 29 نیز می فرماید:

«ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر از [مخالفت فرمان] خدا بپرهیزید، برای شما وسیله ای جهت جدا ساختن حق از باطل قرار می دهد[ روشن بینی خاصی که در پرتو آن، حق را از باطل خواهید شناخت] و گناهانتان را می پوشاند و شما را می آمرزد و خداوند، صاحب فضل و بخشش عظیم است.»(19)

2.نظم و قانون مندی

 

چنان که اشاره شد، دو نظام متقاطع، بر حیات و هستی جاری است و این ممکن نیست، جز آن که قَدَر و قانون دقیق و نظم و نسق مشخصی بر جهان حکم فرما باشد. قرآن کریم می فرماید:

«خداوندی که حکومت آسمان ها و زمین از آنِ اوست و فرزندی برای خود انتخاب نکرده و برای او شریکی در فرمان روایی نبوده است و همه چیز را آفریده و بدان گونه که در خور آن بوده اندازه گیری کرده است.»(20)

در آیات 33-44 سوره ی یاسین، مثال های متعددی از نظم و قانون حاکم بر جهان، ذکر شده است، از جمله به چگونگی زنده کردن زمین، رویش و باردهی گیاهان خوراکی، پیدایش باغ ها و چشمه سارها، زوج بودن روییدنی ها و انسان و نظم شب و روز و گردش قانون مند ماه و خورشید، تأکید شده است. هم چنین در آیات دیگری نیز به طور تلویح و تصریح از حکومت نظم و قانون بر هستی، سخن به میان آمده است.

3.وحدت و اندام وارگی

 

بر جهان موجود وحدت ارگانیک- و نه مکانیک- حاکم است. جهان چونان موجود زنده، از همسانی و تناسب شگفت انگیزی برخوردار است.

خداوند متعال در سوره ی مؤمنون، همراه نوعی استدلال فلسفی می فرماید:

«خدا هرگز فرزندی برای خود انتخاب نکرده و معبود دیگری با او نیست، که اگر چنین می شد، هر یک از خدایان، مخلوقات خود را تدبیر و اداره می کردند و برخی بر بعضی دیگر برتری می جستند[ و جهان هستی به تباهی کشیده می شد] منزه است خدا از آنچه آنان توصیف می کنند.»(21)

در این صورت، بر اثر تزاحم اراده و مشیّت دوگانه، نزاع روی می داد. خداوند متعال در سوره ی مُلک چنین متذکر می شود:

«همان کسی که هفت آسمان را بر فراز یک دیگر آفرید. در آفرینش خداوند رحمان هیچ تضاد و عیبی نمی بینی. بار دیگر نگاه کن، آیا هیچ شکاف و خللی می بینی؟ بار دیگر[ به عالم هستی] نگاه کن، سرانجام چشمانت[ در جست و جوی خلل و نقصان ناکام مانده] به سوی تو بازمی گردد، در حالی که خسته و ناتوان است.»(22)

4.آینه سانی و آیه وارگی موجودات

 

همه عالم، فعل و معلول خدا است، همه ی موجودات، آیه و سایه ی خداوندند، در قبال«هستی حقیقیِ» او، همه «هیچ» اند و به هر چه بنگری، خدا را در آن می بینی، زیرا همه چیز با وجود خود به«وجود» خدا دلالت می کنند. سراسرِ قرآن که «کتاب تشریعی»است، از آیه و نشانه بودن هستی سخن می گوید؛ چنان که سراسر هستی، که «کتاب تکوین» الهی است، حکایت از خدا دارد. آیاتی از قرآن به تصریح یا تلویح، به این اصل اشاره دارند.(23)

5.دو ساحتی بودن جهان

 

جهان به ساحت«غیب» و «شهود» تقسیم می شود. ساحتِ غیبی هستی، مرتبه ی عالی جهان و رویه ی اصیل آفرینش محسوب می شود. صدها آیه ی قرآنی، بر این حقیقت مهم دلالت می کند.(24)

6.شعورمندی پدیده ها

 

قرآن همه ی پدیده ها، حتی جمادات را دارای شعور (نه جاندار) می داند؛ هر چند ما نتوانیم شعورمندی موجودات را درک کنیم. آیاتی از قرآن این اصل را تأیید می کنند.(25)

7.کرنش و پرستندگی جهان

 

جهان، یک سره تسلیم ذاتِ الهی و در حال خضوع و کرنش در برابر او است. همه ی موجودات(جماد، نبات، حیوان و ملک) همواره و تا ابد در حال ستایش و پرستش اویند و هیچ پدیده ای جز انسان، قدرت و اختیار نافرمانی ندارد. آیاتی از قرآن، به این حقیقت اشاره می کند.(26)

8.نیک بودن سرشت و آفرینش انسان

 

اسلام، انسان را موجودی دو ساحتی: « نیک سرشت» و «خوش آفرینش» و آفریده ای«ارجمند» و ممتاز از سایر پدیده ها، عاقل، مختار، هماره و بی وقفه در سیر و حرکت و «تحت هدایت و نظارتِ»آفریدگار و پروردگار، صلاح اندیش و خیرخواه و کمال پرست و تکامل پذیر انگاشته، آفرینش او را «هدفدار» و حیات او را«خوش فرجام» می داند. هم چنین به سبب «خلود نفس» دنیا و آخرت را چونان دو دوره ی به هم پیوسته ی حیات او، که ادامه ی طبیعی و قهری یک دیگرند، محسوب می دارد.

قرآن اصلی ترین و معتبرترین، سندِ دیانت اسلامی است. از جمله موضوعاتی که این کتاب کریم، اهتمام ویژه بدان دارد، «انسان شناسی»است. نظری گذرا به این کتاب ارجمند، ثابت می کند که دست کم حدود یک چهارم آیات آن به انسان شناسی اختصاص یافته و بخش عمده ای از آن، درباره ی تبیین ماهیت، توصیف صفات و تحلیل حالات ناشی از ذات دو پایه ای او، هم چنین ساز و کار و چگونگی تنظیم مناسبت این صفات و حالات و استخدام آنها در جهت تکامل بشر بحث می کند.

از منظر قرآن، آدمی در بدو پیدایش خود، نه بی ذات و لااقتضا است و نه به ناچار تک گرایش و یک سویه رو. احکام قطعی که قرآن درباره ی انسان صادر می کند، دلیل ذات مندی و هویت داری اوست. هم چنین آیاتی که از انحراف و مسخ هویت برخی آدمیان بحث می کند، بر این مدعا دلالت دارند.(27)

این آیات آشکارا از ذات و ماهیت فطری و مخلوقِ او سخن می گوید و از او به عنوان موجودی که خدا به مثابه ی «خلیفه ی »خود گماشته(28) از «روح خویش» در او دمیده(29)، به «احسن تقویم»اش آفریده(30)، «همه ی اسما» را بدو آموخته(31)، بر همه ی آفریده هایش«برتر»ی بخشیده(32)، حتی «مسجودِ»فرشتگانش قرار داده(33)و شایسته ی پرواز تا مرز«خدایی»اش دانسته(34) نام می برد.

9.تداوم حیات و هستی و ارتباط میان دنیا و آخرت

 

این جهان، بخشی از حیات است و آخرت، فصلی دیگر. این دو، مراحل جدایی ناپذیر حیات انسان و سایر پدیده هاست. سراسر قرآن آکنده از شواهد این اصل اسلامی است.

10.فراگشتی انسان و جهان

 

آفریننده ی جهان، جانبدار عدل، حق، خیر و کمال است و اراده اش بر فراگشتی هستی تعلق گرفته است. جهان و انسان رو به تکامل است، عاقبت انسان و فرجام جهان به غلبه ی حق و تحقق عدل منتهی خواهد شد. آیات فراوانی بر این مدعا تأکید کرده، از آینده ی خوش جهان و نهایت سعادت انسان خبر می دهند.(35)

در پایان، یادآور می شود اصول ده گانه و شواهد قرآنی- که بدان ها اشاره شد- نیازمند بسط و شرحی در خور است و متفکران اسلامی درباره ی این اصول، بحث های دقیق و نکته های عمیقی ارائه کرده اند.

پی نوشت ها :

1.شیخ مفید، إرشاد، ج2، ص 384: عن ابی عبداللِه (علیه السّلام): قال إذا قَامَ القائمُ (علیه السّلام)... تُظهِرُ الأرضُ کُنوزَها و تُبدی بَرکَاتِها.

2.شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص 675، باب58، ح31: عَن أَبی جَعفَرٍ الباقر (علیه السّلام): إذا قامَ قائِمُنا (علیه السّلام) وضَعَ یَدَهُ عَلی رُؤُسِ العِبادِ فَجَمَعَ بهِ عُقُولَهُم و کَمُلَتْ بِها أَحلامُهُم.

3.حدید(57) آیه ی 3.

4.بقره(2)آیه ی 115.

5.ق(50)آیه ی 16.

6.فصلت(41)آیه ی 54.

7.طلاق(65)آیه ی 12.

8.بقره(2)آیه ی 156.

9.روم(30)آیه ی 11.

10.فصلت(41)آیه ی 21.

11.اعراف(7)آیه ی 54.

12.رحمان(55)آیه ی 29.

13.سجده(32)آیه ی 5.

14.یس(36)آیات 82-83.

15.فاطر(35)آیه ی 15.

16.آل عمران(3)آیه ی 83.

17.یوسف(12)آیات 39-40.

18.Mechanical

19.انفال(8)آیه ی 29.

20.فرقان(25)آیه ی 2.

21.مؤمنون(23)آیه ی 91.

22.مُلک(67)آیات 3-4.

23.فصلت(41)آیه ی 53؛ بقره(2)آیات 11 و 146؛ عنکبوت(29)آیه ی 44؛ روم(30)آیه ی 21.

24.از جمله:بقره(2)آیه ی 21؛ انعام(6)آیه ی 73؛ حشر(59)آیه ی 23؛ هود(11)آیه ی 123؛ نحل(16)آیه ی 77.

25.از جمله: نور(24)آیه ی 41؛ فصلت(41)آیه ی 21؛ زلزال(99)آیات 2 و 5.

26.نحل(16)آیات 49 و 50؛ فصلت(41)آیه ی 11؛ رعد(13)آیات 13 و15؛ حج(22)آیه ی 18؛ اسراء(17)آیه ی 44؛ حشر(59)آیه ی 24؛ تغابن(64)آیه ی 1؛ شوری(42)آیه ی 5؛ ص(38)آیه ی 18؛ حدید(57)آیه ی 1.

27.مانند: روم(30)آیه ی 30؛ إسرا(17)آیه ی 51.

28.بقره(2)آیه ی 30.

29.حجر(15)آیه ی 29؛ سجده(32)آیه ی 9؛ ص(38)آیه ی 72.

30.تین(95)آیه ی 4.

31.بقره(2)آیه ی 31.

32.اسرا(17)آیه ی 70.

33.بقره(2)آیه ی 34؛ اعراف(7)آیه ی 11؛ اسرا(17)آیه ی 61؛ کهف(18)آیه ی50؛ طه(20)آیه ی 116؛ حجر(15)آیات 29 و 31؛ ص(38)آیه ی 72.

34.نجم(53)آیه ی 9.

35.ر.ک:صافات(37) آیه ی 173؛ انبیا(21)آیه ی 105



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/3/28 :: ساعت 8:34 صبح )
»» الگوگیری ادعای بابیت علی محمد باب از غالیان شیعه

علی محمد باب ادعاهای بسیاری را در کارنامه خود ثبت کرد که از جمله آنها ادعای بابیت است. می توان برای ادعای بابیت که دومین ادعای علی محمد است، زمینه های فراوانی شمرد که از جمله نقش غلو و غالیان شیعه است.

در باره پیشینه باب و بابیت، جالب است که بدانیم، از صدر اسلام تا کنون، هیچ گاه شیعیان قائل به باب برای ائمه اطهار «علیهم السلام» نبوده اند و در هیچ کلامی از ائمه معصومین (علیهم السلام) و کتابی از کتب رجالی نیز به کسی عنوان «باب» داده نشده است، بلکه این تفکر، ریشه در اندیشه غالیان شیعه دارد.

 کشی در رجال خود، از کسانی چون علی بن حسکه و قاسم یقطینی و محمد بن فرات و ابن بابا نام برده که ضمن نشر افکار انحرافی، مدعی بابیت امام عسکری و امام رضا (علیهم السلام) نیز بودند، ولی ائمه اطهار (علیهم السلام) به شدت از آنان انتقاد کرده و شیعیان را از تماس با ایشان بر حذر داشته اند.1

در این مقاله، پیشینیه باب و بابیت را در کلام ائمه «علیهم السلام» و کتب رجالی و اندیشه غالیان شیعه بررسی می کنیم تا برای شما روشن شود که بابیت علی محمد شیرازی متأثر از غلات است:

 1. عنوان «باب» در کلام ائمه اطهار «علیهم السلام» و عبارات محدثان و رجالی ها در جهت منفی به کار رفته و بر این اساس است که کسانی چون نمیری و شلمغانی را مدعی بابیت خوانده اند و نواب اربعه را عموماٌ با عنوان «سفرا» و «وکلا» خوانده اند. از باب همین انحراف است که نصیری های سوریه نیز مدعی بابیت برای امام هستند.2

2. حسین بن همدان خصیبی نیز که به شدت مورد نکوهش است3 در کتاب مهم خود، یعنی «الهدایه الکبری فی تاریخ الائمه» کسانی را به عنوان «ابواب» معرفی می کند که حاملان اسرار و علوم ائمه «علیهم السلام» بودند.

3. «باب» یکی از مراتب اسماعیلیه محسوب می شده که در دوران پیش از ظهور دولت فاطمی رایج بوده است.4 هر چند مدلول آن درست معلوم نیست؛ ولی در دوران فاطمیانِ مصر، جایگاه باب درست پس از مرتبه امام قرار داشت. او دستورات را مستقیماً از امام می گرفت و به «حجت ها» که کار دعوت را بر عهده داشتند، می رساند. پس از دوران فاطمی، منصب باب، اهمیت خود را در دعوت اسماعیلی از دست داد و از میان رفت.

4. رکن رابع یا همان واسطه میان امام و مردم جایگاهی است که سران شیخیه ابداع کردند و بدون واسطه به شاگرد این مکتب، یعنی علی محمد باب رسیده است.5

در مجموع عنوان باب و بابیت تنها در غلات شیعه مطرح بوده و پیوسته مورد نکوهش ائمه (علیهم السلام) قرار گرفته است و از غالیان -اسماعیلیه یا شیخیه- به علی محمد شیرازی رسیده است، زیرا بابیت باب، همان بابیت اسماعیلیه است که در شیخیه با عنوان «رکن رابع» شناخته می شود.

پانوشت:
1. رجال کشی، ش 997- 998 و 1048.
2. دانشنامه جهان اسلام، ص 12.
3. حسین بن همدان خصیبی به دلیل گرایش های انحرافی و دفاع از غالیانی چون ابو الخطاب و محمد بن نصیر به شدت مورد نکوهش است. پیشین، ص 11.
4. رجال کشی، ص 322 و 455.
 5. دانشنامه جهان اسلام، ص 17



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/3/28 :: ساعت 8:29 صبح )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 108
>> بازدید دیروز: 78
>> مجموع بازدیدها: 1324814
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


























































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب