سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه برادرش را در کاری ناپسند ببیند و بتواند او را از آن بازدارد و این کار را نکند، به او خیانت کرده است . [امام صادق علیه السلام]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» توبه، انقلابی در برابر خویشتن

 


 آدمی موجودی است که کارهای خود را به میزان درجه شعور و آگاهی که از زندگی و اصالت های آن دارد، انتخاب می کند و وقتی آگاهی ها و تجربه های در زندگی بیشتر گردد و از دید وسیع تری بهره مند شود حالت بازبینی و بازسنجی نسبت به کارهای گذشته اش پیدا می کند در این بازبینی نسبت به گذشته گاهی دچار حالت پشیمانی می شود و کارهایی را که در گذشته انجام داده، ترک کرده و دیگر آن کار را انجام نمی دهد، بلکه درصدد جبران گذشته بر می آید. البته گاهی نیز در اثر آلودگی زیاد و وابستگی به اعمال گذشته و عادت به آنها با همان اعمال خود را سرگرم می سازد و از گذشته خود پیشمان نمی شود.

آن انسانی که با بازبینی گذشته در پرتو آگاهی ها دچار حالت ندامت و پشیمانی می شود. احساس می کند باید تغییر مسیر دهد و مسیر گذشته را طی نکند بلکه مسیر جدید برای خود انتخاب نماید این حالت ندامت و پشیمانی از گذشته و تغییر دادن مسیر را توبه می گویند. در واقع توبه آن است که انسان با ادراکات و آگاهی های زمان حاضر، اعمال و افکار گذشته اش را زیبنده انسانیت خود نمی بیند و در آن ها نوعی کوتاهی و تقصیر می بیند و می خواهد آن تقصیر و کوتاهی را جبران نماید.

 

یکی از امتیازات انسان

یکی از مشخصات انسان نسبت به حیوانات و یکی از استعدادهای عالی در انسان مسئله توبه است، توبه یعنی انقلابی درونی علیه خویشتن، نوعی قیام از ناحیه خود انسان در برابر خود، از ویژگی های انسان است، به گفته برخی بزرگان، توبه عبارت است از عکس العمل داشتن مقامات عالی و مقدّس روح انسان علیه مقامات دانی و پست و حیوانی انسان، توبه عبارت است از قیام و انقلاب مقدّس قوای فرشته صفت انسان علیه قوای بهیمی صفت و شیطان صفت انسان، یعنی انسانی که انسانیت او بیدار شود علیه قوای بهیمنی و شیطانی و خوی درندگی به پا می خیزد و آن صفات را از خود دور می کند.

 

توبه یکی از بایستگی های مؤمنان

یکی از برنامه های مؤمنان آن است که او همیشه در یک حالت توبه از کوتاهی های گذشته است. برای همین جهت قرآن کریم خطاب به مؤمنان فرمود: «یا ایها الذین آمنوا توبوا الی اللّه توبة نصوحاً عسی ربّکم ان یکفّر عنکم سیّئاتکم و یدخلکم جنات تجری من تحتها الانهار یوم لایخزی اللّه النّبی و الذّین آمنوا معه، نورهم یسعی بین ایدیهم و بایمانهم یقولون ربّنا اتمم لنا نورنا و اغفرلنا انّک علی کلّ شی ء قدیر؛(1) ای کسانی که ایمان آورده اید، از کارهای ناروا و نامناسبی که داشته اید به سوی خدا بازگشت نمائید، بازگشتی خالصانه(صادقانه و جدی و صیمیمانه) امید است با این کار پروردگارتان گناهانتان را ببخشد و شما را در باغ هایی از بهشت که نهرها از زیر درختانش جاری است وارد کند. در آن روزی که خدای سبحان پیامبر و کسانی را که به او ایمان آورده اند، خوار نمی کند، این در حالی است که نور آن ها از پیشاپیش آنها و از سوی راستشان در حرکت است و می گویند: پروردگارا نور ما را کامل کن و ما را ببخش که تو بر هر کاری قادر و توانایی.»

البته در سوره نور نیز خطاب به مؤمنان فرمود: «وتوبوا الی اللّه جمیعاً ایّها المؤمنون لعلّکم تفلحون؛(2)ای مؤمنان همه شما به سوی خدا توبه کنید شاید رستگار شوید.»

برای توضیح آیه مطالبی با عناوین ذیل مطرح و بررسی می شود.

 

1ـ پیشگیری مقدّم بر درمان

همان طوری که آدمی برای حفظ سلامت جسمی اول باید به سراغ بهداشت رفته و با رعایت امور بهداشتی خود را از ابتلاء به بیماری حفظ کند و اگر در صورت عدم رعایت بهداشت و مسئله پیشگیری به بیماری مبتلا شد برای درمان بیماری اقدام کند و همانطوری که پیشگیری راحت تر از درمان است، برای انسانی که می خواهد به تهذیب نفس بپردازد پیشگیری و ترک گناه بهترین و راحت ترین راه است، نفسی که اصلاً آلوده به گناه نشود و با همان صفا و پاکی ذاتی باقی بماند یقیناً از گناه کاری که بعداً توبه کند افضل می باشد، انسانی که هنوز مزه گناه را نچشیده و به آن عادت نکرده بهتر و آسان تر می تواند از گناه چشم بپوشد تا آدمی که به گناه آلوده شد و می خواهد آن را ترک کند از این رو حضرت علی(ع) فرمود: «ترک الذنب اهون من طلب التوبه؛(3) ترک گناه آسان تر از طلب توبه است.» اما در عین حال اگر انسانی گرفتار گناه شد نباید از رحمت خدا مأیوس شده و آن آلودگی را ادامه دهد بلکه باید بداند که راه سیر معنوی و تکامل روحی و اصلاح نفس هیچگاه بسته نمی شود، بلکه خدای سبحان راه توبه را به سوی انسان باز نموده و از آنان خواسته به سویش بازگردند و با آب توبه لوح نفس را از آلودگی ها و پلیدی گناهان شستشو دهند. زیرا خدا فرمود: «قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لاتقنطوا من رحمة اللّه انّ اللّه یغفر الذنوب جمیعاً انّه هو الغفور الرحیم؛(4) به بندگان من که بر خود ستم کرده اند، بگو: از رحمت خدا مأیوس نشوید که خدا همه گناهان را می آمرزد و او بخشنده و مهربان است.»

 

2ـ ضرورت توبه

الف: برای انسان مؤمنی که به خدا و قیامت و ثواب و عقاب و بهشت و جهنم و حساب و کتاب روز قیامت اعتقاد دارد و می داند که انسان با مردن از بین نمی رود، بلکه حیات او پس از مرگ همچنان ادامه پیدا می کند، و انسانی که می داند سعادت واقعی در عالم ابدیت باید تأمین شود، توبه از گناهانی که باعث گرفتاری به عذاب جهنم و شقاوت او در عالم ابدیت می گردد از ضروریات است تا با آن سعادت و رستگاری را برای خود فراهم نماید.

و خدا از در رحمت و لطفش راه توبه را برای بندگانش باز گذاشته تا با ورود به آن به آن سعادت دست یابند.

درست مانند انسانی که مسموم است و به سلامت خود می اندیشد هیچگاه در معالجه و اخراج سموم از بدن خود تردید و تأخیر روا نمی دارد از این رو به سرعت برای معالجه خود اقدام می کند. انسان گناهکار نیز باید بداند گناهان سمومی هستند که حیات ابدی آدمی را در معرض خطر قرار می دهد و او را از خدا و فیض و قرب و لقاء پروردگار محروم می سازد. به توبه می پردازد و به فکر جبران گذشته بر می آید. از این رو قرآن فرمود: اولاً توبه خالص و جدی و صادقانه داشته باشید و ثانیاً بدانید که این توبه خالص وسیله رستگاری اخروی و سعادت و حیات معنوی خواهد بود.

ب: با توجه به این که توبه بعد از گناه و نافرمانی و معصیت است و گناه آدمی را از مقام انسانیت ساقط می کند و او را در ردیف چارپایان و بلکه پایین تر قرار می دهد «اولئک کالانعام بل هم اضلّ؛ آنان مانند چارپایان بلکه گمراه ترند.» توبه موجب می شود که آدمی به انسانیت خود باز گردد بنابراین بر آدمی لازم است انسانیت خود را از طریق توبه باز یابد تا در قیامت به صورت انسان محشور گردد. زیرا توبه انسان را شستو می دهد از این رو پیامبر گرامی اسلام فرمود: «التائب من الذنب کمن لاذنب له؛(5) کسی که از گناه توبه کند همانند کسی است که اصلاً گناه نکرده باشد.»

 

3ـ حقیقت توبه

توبه تنها ندامت و پشیمانی از گذشته نیست بلکه حقیقت توبه با سه علامت مشخص می شود:

الف: بیزاری قلبی از گناهان گذشته و تنفر و انزجار از آن و پشیمانی واقعی از آن.

ب: تصمیم جدی داشته باشد که در آینده مرتکب گناه نشود.

ج: تلافی و جبران اعمالی که در گذشته انجام داده و قابل جبران نیز باشد از باب مثال نماز نخوانده و روزه نگرفته، حال باید آنها را قضا نماید.

برای همین در آیه مورد بحث فرمود: «ای مؤمنان توبه خالص کنید توبه ای که از هر جهت خالص باشد، توبه ای که برای همیشه انسان را از معصیت جدا کند و لذا ارکان را به این ترتیب می توان ذکر کرد ترک گناه، ندامت، تصمیم بر ترک در آینده، جبران گذشته، استغفار.»

از پیامبر اسلام سؤال کردند: توبه نصوح چیست؟ آن حضرت فرمود: «ان یتوب التائب ثم لایرجع فی ذنب کما لایعود اللبن الی الضرع؛(6) توبه نصوح آن است که شخص توبه کننده به هیچ وجه بازگشت به گناه نکند آن چنان که شیر هرگز به پستان بر نمی گردد.»

 

شرائط پذیرش توبه

توبه در صورتی موجب فلاح و رستگاری انسان می شود که شرائط آن تحقق پیدا کند قرآن کریم در سوره نساء فرمود: «انما التوبة علی اللّه للذین یعملون السوء بجهالة ثم یتوبون من قریب فاولئک یتوب اللّه علیهم و کان اللّه علیماً حکیما، ولیست التوبة للذین یعملون السیئات حتی اذا حضر احدهم الموت قال انّی تبت الآن و لاالذین یموتون و هم کفّار اولئک اعتدنا لهم عذاباً الیما؛(7) پذیرش توبه از سوی خدا تنها برای آنانی است که گناهی را از روی جهالت انجام دهند، سپس زود توبه کنند، خداوند توبه چنین اشخاصی را می پذیرد و خدا دانا و حکیم است، برای کسانی که کارهای بد را انجام می دهند و هنگامی که مرگ یکی از آن ها فرا می رسد می گوید: الآن توبه کردم توبه نیست و نه برای کسانی که در حال کفر از دنیا می روند، اینها کسانی هستند که عذاب دردناکی برایشان فراهم کرده ایم.»

از این آیات استفاده می شود که در صورتی توبه مقبول واقع می شود که دارای شرایط زیر باشد.

الف: توبه از گناهانی باشد که از روی جهالت انجام داده باشد یعنی انسانی که بر اثر طغیان امیال و شهوات و تسلط هوی و هوس و غلبه آن ها بر عقل و ایمان گناهانی را مرتکب شود در این صورت اگر توبه کند، توبه او مقبول واقع می شود.

ب: بعد از انجام گناه به زودی توبه کند یعنی انسانی که گناهی مرتکب شده نباید توبه را به تأخیر بیندازد بلکه وقتی متوجه شود که گناهی انجام داده بلافاصله به توبه اقدام کند زیرا اگر توبه نکند. این گناه در دل انسان ریشه می دواند و به صورت عادت در می آید که در این صورت چون آثار گناه در روایات قلب و روح انسانی باقی است. آن اثری که باید توبه داشته باشد نخواهد داشت.

ج: توبه در زمانی که آثار مرگ ظاهر شده و حالت احتضار رخ داده نباشد. زیرا در حال احتضار و در آستانه مرگ پرده ها از برابر چشم انسان کنار می رود و آدمی نتیجه اعمالی را که انجام داده می بیند. از این رو هر گناهکاری از اعمال بد خود پشیمان می شود و این پشیمانی به لحاظ این که نمی تواند با تکالیف و عمل همراه باشد سودی نخواهد داشت.

د: کسانی که در حالت کفر از دنیا می روند توبه آن ها نیز پذیرفته نمی شود بنابراین شرط قبولی توبه آن است که اولاً انسان قبل از مشاهده نشانه های مرگ توبه کند و ثانیاً با ایمان از دنیا برود.

 

توبه از چه؟

آدمی که باید از گناه توبه کند آن گناه چیست که باید از آن توبه کرد. گناهان را از چند جهت تقسیم کرده اند از یک جهت گفته اند: گناهان یا مربوط به حق خداست یا مربوط به حق مردم.

علی(ع) فرمود: «الذنوب ثلاثة فذنب مغفور و ذنب غیر مغفور و ذنب نرجو لصاحبه و نخاف علیه قیل یا امیرالمؤمنین فبیّنها لنا قال نعم؛گناهان سه دسته اند گناهانی که خدای سبحان آن را می بخشد و گناهانی که خدای سبحان آن را نمی بخشد و گناهانی که انجام دهنده آن بین خوف و رجاء است.»

 

«اما الذنب المغفور فعبد عاقبه اللّه علی ذنبه فی الدّنیا و اللّه تعالی احلم و اکرم من ان یعاقب عبده مرّتین»، گناهی که خدا آن را می بخشد، گناهی است که انجام دهنده آن در دنیا کیفر گناهش را تحمّل کرده است (از باب مثال زنا کرده و حد بر او جاری شده دزدی کرده و حد سرقت بر او جریان پیدا کرد) در این صورت به لحاظ این که خدا دوبار انسانی را عقاب نمی کند و کیفر نمی دهد، در قیامت او را عذاب نخواهد کرد.

اما گناهی که خدای سبحان او را نمی بخشد گناهی است که انسان ها نسبت به همدیگر اعمال کرده اند که در این صورت این انسان در قیامت کیفر می بیند.

اما گناهی که صاحب آن در بین خوف و رجاء است گناهی است که خدا آن را بر خلق پوشانده و توبه را روزی فاعل آن قرار داده است و این انسان از سویی از گناهش می ترسد و از سوی دیگر به رحمت خدا امیدوار است.(8)

و از جهت گناهان را به صغیره و کبیره تقسیم کرده اند و گفته اند گناهان صغیره در صورتی که از گناهان کبیره اجتناب شود، مورد مغفرت و آمرزش قرار می گیرد. اما باید توجه داشت اگرچه برخی گناهان بالنسبه صغیره هستند اما در واقع چون تخلف از خدای بزرگ و عظیم است خود آن صغیره نیز در رابطه با خدا عظیم خواهد بود.

 

از جهتی می توان گفت هرچه که مانع سیر و سلوک انسان و قرب او به خدای متعال باشد گناه است و باید از آن اجتناب کرد خواه اخلاق رذیله و صفات پلید نفسانی باشد و خواه گناهان عملی باشد که به حق و حقوق مردم مربوط می شود، رذایل اخلاقی مانند ریاء، نفاق، حسد، بخل، سخن چینی، عیبجویی، دروغ، خلف وعده، حب دنیا، تبذیر و اسراف و صفات زشت دیگر و گناهان عملی مانند دزدی، آدم کشی، زنا، ربا دادن و ربا گرفتن، غصب اموال مردم، خیانت در امانت، استفاده از مسکرات، قمار بازی، ترک نمازهای واجب، ترک روزه واجب و مانند آن.

 

یاد سپاری اسباب کبیره شدن صغایر

با توجه به این که از جهتی گناهان به صغیره و کبیره تقسیم شدند باید توجه داشت که گناهان صغیره با اسبابی به گناهان کبیره تبدیل می شود و آن اسباب عبارتند از:

1ـ اصرار بر صغایر یعنی انسان گناه صغیره ای انجام دهد و از آن توبه ننماید و آن را ادامه دهد.

2ـ شاد شدن از انجام گناهان.

3ـ نادیده گرفتن پوشیدن خدا و مهلت دادن به او و کیفر ندادن وی.

4ـ اظهار گناه بعد از انجام آن یا در حضور دیگر به گناه پرداختن.

5 ـ کوچک شمردن گناهان.

6ـ عالمانی که مورد توجه مردمند اقدام به انجام گناه کنند.

 

 

آثار توبه

توبه واقعی و صادقانه آثاری دارد که به آن می پردازیم:

1ـ بخشیدن گناهان، و در نتیجه مانند انسانی شدن که اصلاً گناه نکرده است.

2ـ وارد شدن به بهشتی که نهرها از زیر درختان آن جاری است، بهشتی که پر از نعمت های جسمانی و روحی است.

3ـ محفوظ ماندن از خواری و رسوایی روز قیامت و روزی که خدا پیامبر و مؤمنان به او را خوار نمی سازد.

4ـ روشن شدن عرصه محشر در قیامت با نور آن ها، نوری که از پیش و از سوی راستشان در حرکت است.

5 ـ توجه بیشتر به خدا و تقاضای تکمیل نور و آمرزش گناه خویش از خدای سبحان.

6ـ رستگاری و فلاح در قیامت.

7ـ محبوب خدا واقع شدن، چنان که خدای سبحان فرمود: «انّ اللّه یحب التوابین و یحبّ المتطهرین؛(9) خدا توبه کنندگان و پاکان را دوست دارد.»

در روایتی نیز آماده است: «اذا تاب العبد توبة نصوحاً احبّه اللّه فستر علیه فی الدنیا و الآخرة فقلت: و کیف یستر علیه؟ قال ینسی ملکیه ماکتبا علیه من الذنوب، ثم یوحی الی جوارحه: اکتمی علیه ذنوبه و یوحی الی بقاع الارض، اکتمی علیه ما کان یعمل علیک من الذنوب، فیلقی اللّه حین یلقاه و لیس شی ء یشهد علیه لشی ء من الذنوب.»(10)

امام صادق(ع) فرمود: وقتی که بنده ای توبه خالص کند، خدای سبحان او را دوست بدارد و او را در دنیا و آخرت بپوشاند، پرسشگر پرسید چگونه او را بپوشاند؟ امام فرمود: دو فرشته ای که گناهان او را نوشته اند به فراموشی سپرند؟، به اعضاء و جوارح او وحی می کند، گناهان او را کتمان کنند و به بقعه های زمینی وحی می کند گناهانی که انجام داده است بپوشانند و زمانی که خدا را ملاقات می کند در حالی است که چیزی نیست تا به گناهان او شهادت دهند.

بر اساس این روایت اگر انسانی توبه حقیقی کند و در توبه شرایط آن را رعایت کند محبوب خدا می شود و با محبوب خدا شدن تمام گناهان او از نامه اعمال او محو می گردد.

 

نتیجه گیری

با توجه به این که انسان موجودی است که از سویی با اختیار و عقل آفریده شده و از سوی دیگر تمایلاتی در او نهاده شده که گاه این تمایلات انسان را به آلودگی و گناهان سوق می دهد و حتی گاهی عقل آدمی را مغلوب می سازد، وقتی که به خود می آید و به بازبینی اعمال گذشته می پردازد. گاهی در این بازبینی واقع بینانه پرونده گذشته خود را سیاه می بیند و احساس می کند از مقام انسانیت سقوط کرده و از خدای جهان آفرین دور گردیده و فاصله گرفته است، قرآن این درس امید را به انسان می دهد که می توانی از گذشته تاریک و سیاه خود فاصله بگیری و آن این است که تغییر مسیر بدهی و بر علیه خودت انقلاب کنی و انسانیت را بر خود حاکم کنی و با توبه این تحوّل روانی در خود ایجاد نمایی و خود را اصلاح کنی. کارهایی را که از روی جهل یا هوس های آنی انجام دادی در نظر بگیری و آثار آن را در زندگی خود بررسی نمایی و واقعاً و صادقانه و صمیمانه تصمیم بگیری کارهای گذشته را ترک و آن چه قابل جبران است جبران کنی، و هیچگاه یأس و ناامیدی به خود راه ندهی زیرا خدای سبحان همه گناهان را می بخشد و نه تنها همه گناهان را می بخشد بلکه به رستگاری و فلاحی می رسی و به بهشت خدا وارد می شوی و از نعمت بیکران الهی بهره مند و از نعمت های فراوان آن برخوردار خواهی شد.

 

پی نوشت ها:ـــــــــــــــــــــــ

1. سوره تحریم، آیه 8.

2. سوره نور، آیه 31.

3. بحارالانوار، ج 73، ص 364.

4. سوره زمر، آیه 53.

5. اصول کافی، ج 2، ص 316.

6. مجمع البیان، ج 10، ص 318.

7. سوره نساء، آیه 17 ـ 18.

8. الحقایق فیض کاشانی، ص 292 ـ 293.

9. سوره بقره، آیه 222.

10. اصول کافی، ج 2، ص 430.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 94/3/20 :: ساعت 2:45 عصر )
»» هدف نبوت ها و بعثت ها

 

 

 

مسأله اساسی این است که هدف اصلی از بعثت پیامبران و انزال کتاب های آسمانی چیست؟

ممکن است گفته شود: هدف اصلی، هدایت، سعادت و نجات مردم است.شک نیست که پیامبران برای هدایت مردم و سعادت و نجات آنها و...مبعوث شده اند.سخن در این نیست.سخن در این است که این راه راست به چه مقصود نهایی منتهی می شود؟ سعادت مردم از نظر این مکتب در چیست؟ در این مکتب چه نوع اسارت ها برای بشر تشخیص داده شده که می خواهد مردم را از آن گرفتاری ها نجات دهد؟ این مکتب رستگاری را در چه چیز می داند؟

در قرآن کریم ضمن اینکه به همه این معانی اشاره یا تصریح شده، دو مفهوم مشخص ذکر شده که می رساند هدف اصلی، این دو امر است.یعنی همه تعلیمات پیامبران مقدمه ای است برای این دو امر که عبارتند از: شناخت و نزدیک شدن به خدا و دیگر برقراری عدل در جامعه.

قرآن کریم از طرفی می گوید:

یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا و داعیا إلی الله بإذنه و سراجا منیرا؛

ای پیامبر ما تو را گواه (گواه امت)، نوید دهنده، اعلام خطر کننده و دعوت کننده به سوی خدا به اذن او و چراغی نورانی فرستادیم.

در میان همه جنبه هایی که در این آیه آمده است، پیداست که دعوت به سوی خدا تنها چیزی است که می تواند هدف اصلی به شمار آید.از سوی دیگر درباره همه پیامبران می گوید:

لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط؛ (1)

ما پیامبران خویش را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و معیار فرود آوردیم تا مردم عدل را به پا دارند...

این آیه صریحا برپا داشتن عدل را هدف بعثت پیامبران معرفی کرده است.

دعوت به خدا و شناخت او و نزدیک شدن به او، یعنی دعوت به توحید نظری و توحید عملی فردی، اما اقامه عدل و قسط در جامعه، یعنی برقراری توحیدی عملی در اجتماع.

اکنون این پرسش مطرح است که آیا هدف اصلی پیامبران، خداشناسی و خدا پرستی است و امور دیگر از جمله عدالت اجتماعی مقدمه آن است یا هدف اصلی برپا شدن عدل است و شناخت خدا و پرستش او مقدمه برای تحقق این ایده اجتماعی است؟ به عبارت دیگر آیا هدف اصلی توحید نظری و توحید عملی فردی است یا هدف اصلی توحید عملی اجتماعی است؟ در اینجا چند دیدگاه ممکن است مطرح گردد:

1.پیامبران از نظر هدف، ثنوی بوده اند، یعنی دو مقصد مستقل داشته اند: یکی از این دو مقصد به زندگی اخروی بشر مربوط است (توحید نظری و توحید عملی فردی) و دیگری به سعادت دنیوی او (توحید اجتماعی) .پیامبران از آن نظر که در اندیشه سعادت دنیوی بشر بوده اند، به توحید اجتماعی پرداخته اند و از آن جهت که می خواسته اند سعادت اخروی بشر را تأمین کنند به توحید نظری و توحید عملی فردی پرداخته اند.

2.هدف اصلی، توحید اجتماعی است.توحید نظری و توحید عملی فردی مقدمه لازم توحید اجتماعی است.توحید نظری به شناخت خداوند ارتباط دارد.برای انسان فی نفسه هیچ ضرورتی نیست که خدا را بشناسد.تنها عامل محرک روح او خدا باشد یا هزاران چیز دیگر.هم چنانکه به طریق اولی برای خداوند فرق نمی کند که انسان او را بشناسد یا نشناسد، بپرستد یا نپرستد، ولی نظر به اینکه کمال انسان در «ما» شدن و توحید اجتماعی است و این امر بدون توحید نظری و توحید عملی فردی میسر نیست، خداوند معرفت خود و پرستش خود را واجب کرده است تا توحید اجتماعی محقق گردد.

3.هدف اصلی، شناخت خدا و رسیدن به اوست.توحید اجتماعی مقدمه وصول به این هدف عالی است .زیرا هم چنانکه قبلا گفته شد، در جهان بینی توحیدی، جهان ماهیت از اویی و به سوی اویی دارد.از این رو کمال انسان در رفتن به سوی او و نزدیک شدن به اوست.انسان از یک امتیاز خاص بهره مند است و آن اینکه به حکم

نفخت فیه من روحی (2) واقعیتش واقعیت خدایی است و فطرت بشر فطرت خداجویان است.از این رو سعادت و نجاتش در معرفت خدا، پرستش و قرب به اوست.ولی نظر به اینکه انسان فطرتا اجتماعی است و اگر بر جامعه نظامات متعادل اجتماعی حکم فرما نباشد، حرکت خداجویانه انسان امکان پذیر نیست، پیامبران به اقامه عدل پرداخته اند.ارزش های اجتماعی از قبیل عدل، آزادی، مساوات و همچنین اخلاق اجتماعی از قبیل جود، عفو، محبت و احسان ارزش ذاتی ندارند و یا لذات، کمالی برای بشر محسوب نمی شود.همه ارزششان مقدمه ای است که با قطع نظر از ذی المقدمه، بود و نبود آنها برابر است.اینها شرایط وصل به کمالند نه خود کمال؛ مقدمات رستگاری اند نه خود رستگاری .

4.هم چنانکه در نظریه سوم آمده است، کمال انسان بلکه کمال واقعی هر موجودی در حرکت به سوی خدا خلاصه می شود.ادعای اینکه پیامبران از نظرهدف، ثنوی بوده اند شرک است.چنانکه ادعای اینکه هدف نهایی پیامبران رستگاری دنیوی است باید اذعان داشت که رستگاری دنیوی جز برخورداری از مواهب طبیعت در سایه عدل و آزادی نیست و این همان ماده پرستی است.

ولی برخلاف نظریه سوم ارزش های اجتماعی و اخلاقی با اینکه مقدمه وصول به ارزش اصیل و یگانه انسان یعنی خداشناسی و خداپرستی است، ارزش ذاتی دارند.

توضیح اینکه رابطه مقدمه و ذی المقدمه دو گونه است.در یک گونه تنها ارزش مقدمه، رساندن به ذی المقدمه است.پس از رسیدن به ذی المقدمه، وجود و عدمش برابر است.مثلا کسی که می خواهد از نهر آبی بگذرد، سنگ بزرگی را در وسط نهر وسیله پریدن قرار می دهد.بدیهی است که پس از عبور از نهر، وجود و عدم آن سنگ برای انسان مساوی است.همچنین است نردبان برای عبور به پشت بام و کارنامه کلاس برای ثبت نام در کلاس بالاتر.گونه دیگر این است که مقدمه در عین اینکه وسیله رسیدن به ذی المقدمه است و در عین اینکه ارزش اصیل از آن ذی المقدمه است، پس از وصول به ذی المقدمه وجود و عدمش برابر نیست.پس از وصول به ذی المقدمه وجودش همانند قبل از وصول ضروری است.مثلا معلومات کلاس اول و دوم مقدمه است برای معلومات کلاس های بالاتر، اما چنین نیست که با رسیدن به کلاس های بالاتر، نیازی به آن معلومات نباشد.بلکه تنها با داشتن آن معلومات و از دست ندادن آنهاست که می توان کلاس بالاتر را ادامه داد .

سر مطلب این است که گاهی مقدمه، مرتبه ضعیفی از ذی المقدمه است و گاهی نیست.نردبان از مراتب پشت بام نیست، لیکن معلومات کلاس های پایین و معلومات کلاس های بالا مراتب یک حقیقتند.

ارزش های اخلاقی و اجتماعی نسبت به معرفت حق و پرستش حق از نوع دوم است.چنین نیست که اگر انسان به معرفت کامل حق و پرستش حق رسید، وجودو عدم راستی، درستی، عدل، احسان و ...مساوی باشد.زیرا اخلاق عالی انسان، نوعی خداگونه بودن است و در حقیقت درجه و مرتبه ای از خداشناسی و خداپرستی است ولو به صورت ناآگاهانه، یعنی علاقه انسان به این ارزش ها ناشی از علاقه فطری به متصف شدن به صفات خدایی است؛ هر چند خود انسان توجه به ریشه فطری آنها نداشته باشد و احیانا در شعور آگاه خود، منکر آن باشد.از این رو از دیدگاه معارف اسلامی دارندگان اخلاق نیک از قبیل عدالت، احسان، جود و...هر چند مشرک باشند، اعمالشان در جهان دیگر بی اثر نیست.این گونه افراد اگر کفر و شرکشان از روی عناد نباشد به نوعی در جهان دیگر مأجورند.در حقیقت این اشخاص بدون آنکه خود آگاه باشند به درجه ای از خداپرستی رسیده اند. (3)

پی نوشت ها:

1.حدید (57) آیه .25

2.در او از روح (حقیقت متعالی و برتر) خود دمیدم. (حجر (15) آیه 29) .

3.ر.ک: بخش آخر کتاب عدل، تألیف شهید مرتضی مطهری.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 94/3/20 :: ساعت 2:44 عصر )
»» با قرآن در همه حال

 

 


قرآن و جهان هستی

دنیای پیرامون ما،دنیای سؤال است.سؤال هایی که بسیاری از آنها به دلیل عقل ناقص بشری بدون پاسخ مانده است.من نیز همچون سایر انسان ها در دریای سؤالات غوطه ور شده بودم،آرزو داشتم کسی را بیابم تا بتواند مرا از این دریا نجات بخشد و به علم و حکمت راهنمایی کند.دوست داشتم،بعضی از معماهای هستی را که برای بشر قابل فهم است، بدانم و به معرفت الهی که غایت تکامل آدمی است،برسم.وقتی خود را تنها دیدم،چشمانم را بستم و به فکر فرو رفتم؛خداوند به فکرم بال بخشید و او را به پرواز در آورد.ابتدا به آسمان رفتم. وسعت آسمان بیش از آنی بود که در تصور من گنجد.کهکشان بر من لبخند زد و ستاره هایش با من به گفتگو نشستند.

ابتدا پرسیدم:مگر نه آن است که هیچ چیز در آسمان معلّق نمی ماند و «جاذبه زمین» همه چیز را به سمت خود فرو می کشد،پس،آسمان چگونه بنا شده و چرا سقف آن فرو نمی ریزد و ستاره هایش همیشه در بالا قرار گرفته اند؟فرشته ای از آسمان که متوجه سؤالم شده بود،مرا به سوی قرآن راهنمایی کرد و فهمیدم،همچون گذشته که جواب سؤال در مورد هستی ام را از قرآن گرفته بودم،اکنون نیز پاسخگویی بهتر از قرآن ندارم.پس به کتاب خدا مراجعه کردم،در ایه 10سوره لقمان نوشته بود:«آسمان ها را بدون ستونی که به حس مشاهده کنید،خلق کرد».و در سوره رعد ایه دو نیز فرموده بود:«خدا آن ذات پاکی است که آسمان ها را چنانکه می نگرید،بی ستون برافراشت …».

چقدر زیبا و ظریف،خداوند به این مسئله اشاره فرموده بود.پس آسمان با ستون های محکمی که ما آنها را نمی بینیم،برافراشته شده است و همین امر موجب می شود تا همواره شاهد استواری و پایندگی آن باشیم.

کنجاوتر شدم.دیگر شب شده بود.بنابراین،به دنبال فلسفه خلقت ماه و ستارگان و پیدایش شب و روز،قرآن را ورق زدم و به جستجو پرداختم.این بار جوابم را از ایه 12سوره اسراء گرفتم:«و ما شب و روز را دو ایت و نشانه قرار دادیم؛آن گاه ایت شب را زدودیم و ایت روز را تابان ساختیم؛تا در روز از فضل خدا طلب کنید و تا آن که شمار سال ها و حساب اوقات را بدانید و ما هر چیز را مفصل بیان کردیم».بعد از آن،خورشید؛این ایت بزرگ الهی،در ذهنم نقش بست.با خود فکر کردم:«چرا پیش ماه و ستاره ها نمی ماند و اگر بماند چه اتفاقی می افتد؟»

خداوند در ایه چهل سوره یس فرموده بود:«نه خورشید را شاید که به ماه رسد و نه شب را که بر روز سبقت گیرد و هر یک بر مدار معینی شناورند». خدا را به این خاطر که در روز از نعمت خورشید،برخوردار و در شب با ماه به گفتگو می نشینم و با نگاه کردن به آن به قدرت الهی پی می برم،سپاس گفتم.بیشتر رازهای خلقت در آسمان نهفته است.باید رفت و به قدر توان به معرفت رسید.اگرچه سؤالات زیادی درباره آسمان وجود داشت،اما کنجکاو بودم که از جاهای دیگر هم آگاه بشوم و برای بعضی دیگر از سؤالاتم جواب پیدا کنم. بنابراین،از آسمان پایین آمدم و به سوی دریا رفتم.

دریا هم زیبا بود،وسیع و شگفت انگیز می نمود.ابتدا پرسیدم:«آب دریا از کجاست ؟»

چگونه ابرو و باد در پدید آمدن آن دخالت دارند؟ در ایه چهل و سوم سوره نور به این سؤال پاسخ داده شده بود:«ایا ندیدی که خدا ابرهایی پراکنده را روانه می کند،آن گاه میان آنها پیوند می دهد،سپس، آنها را متراکم می سازد.پس، قطره های باران را می بینی که از لابلای ابرها بیرون می اید؟ و ایا ندیده ای که خدا از آسمان،تگرگ های متراکم موجود در آن را که همچون کوه هاست، فرو می فرستد، هر که را بخواهد با آن هدف قرار می دهد تا به مال و جان او آسیب برساند و از هر که بخواهد،آن را باز می دارد.نزدیک است روشنی برقش دیده ها را از بین ببرد».

گویی وارد دریا و بر کشتی سوار شدم،همان وسیله ای که علم ساختنش را،اولین بار، حضرت نوح (ع) از خداوند دانا فراگرفت.وسیله ای که یکی از اسباب راحتی و کسب روزی بشر قرار گرفت و خداوند در مورد آن می فرماید:«پروردگار شما برای شما در دریا کشتی ها را روان می سازد،تا از فضل او برای خود روزی طلب کنید؛چرا که او نسبت به شما بسیار مهربانست».(سوره اسرا،ایه 66) به حرکت درآمدم.همه جا آب بود؛آبی که خداوند آن را مایه حیات همه موجودات قرارداده و در ایه سی سوره انبیأ درباره آن چنین فرموده است:«و از آب هر چیزی را زنده گردانیدیم».تصور اینکه چگونه با نبود آب بساط هستی در هم خواهد ریخت،مرا به شکر گذاری از خالق هستی واداشت و در مقابل او به سجده افتادم و او را شکر گفتم.اما می خواستم بدانم، درون دریاچه خبراست ؟ پس خود را به آب زدم و در آن فرو رفتم.

ماهی ها به استقبالم آمدند و صدفی را به من نشان دادند؛تا بدانم،بسیاری از چیزهایی که ما نمی بینیم،وجود دارند،پس خدا هم وجود دارد و می توان در همه جا او را جست.صدف را گشودم؛مرواریدش چشمانم را خیره کرد.در ایه بیست و دو سوره الرحمن به این زیور زیبا این گونه اشاره شده است:«و از آن دو دریا(شور و شیرین) مروارید و مرجان را بیرون می آورد». چه حیرت آور!چگونه از صدفی که در زمره نرم تنان است،مرواریدی به این محکمی،ظرافت و زیبایی پدید می اید؟ به درستی،خداوند بر هر کاری تواناست.او نرمی و سختی و آب و آتش را در کنار هم قرار می دهد،بدون اینکه خاصیت آنها برهم زده شود و یا بریکدیگر تأثیر بگذارند.

مرجان ها چقدر زیبا در کنار هم قرار گرفته و تشکیل کلنی داده بودند.در دریا غوغا بود.موجوداتی زیبا و رنگارنگ، پیدا و ناپیدا،وحشی و رام و بزرگ و کوچک در کنار هم زندگی می کردند.راستی روزی آنها از کجا تأمین می شود؟ «وهیچ جنبده ای در زمین نیست، جز آن که روزیش برخداست و خدا قرارگاه و آرامشگاه او را می داند و همه احوال خلق در علم ازلی او ثبت است».(سوره هود، ایه 6)

از دریا بیرون آمدم،اگرچه هنوز هم دوست داشتم در آن بمانم به شناخت بیشتری دست پیدا کنم.در زمین قرار گرفتم؛جایی که خداوند آن را گهواره و محل آسایش من قرارداده بود:«ایا زمین را برای شما گهواره قرار ندادیم».(سوره نبأ ـ 6) زمین و هرآنچه در آن بود،برای من بود.برای آسودن و زندگی کردن.خداوند متعال در ایات (16ـ5) سور ه نحل نعمت هایی را که برای زندگی مرفه من آفریده،برشمرده بود و در ایه هشتاد و یک همین سوره فرموده بود:خداوند برای شما از خانه هایتان محل سکونت و استراحت قرار داده و برای شما از پوست دام ها، خیمه ها را پدید آورده است که روز کوچ کردن و روز اقامت آنها را سبک می یابید و از پشم ها و کرک ها و موهای آنها برای شما، اثاث منزل و کالاهایی که تا مدتی از آن بهره می برید، قرار داده است.

و خدا برای شما، از آنچه آفریده،سایه هایی قرار داده، و از کوه ها نهانگاه های پدید آورده و تن پوش هایی قرار داده است که شما را از گرما حفظ می کند و نیز زره هایی که در نبرد از گزند تیرها و نیزه ها در امانتان می دارد.به این ترتیب،نعمتش را بر شما تمام می کند، باشد که تسلیم خواسته او شوید و به فرمانش گردن نهید!

به راستی که اگر به قرآن کریم چنگ زنیم و در هر حال،با او باشیم،گمراه نخواهیم شد.کمی در فکر فرو رفتم؛فکر به اینکه چقدر خداوند نسبت به ما مهربان است و در مقابل، ما چه بسیار ناسپاسیم.دست هایم را رو به آسمان بردم و با خود زمزمه نمودم: خداوندا عذر ما را بپذیر که تو بر ضعف و نادانی ما آگاهی!

اما من در این دنیا بیهوده آفریده نشده ام.همچنان که خداوند فرموده بود:«ایا گمان می برید، ما شما را بیهوده خلق کرده ایم و به سوی ما بازگشت نمی کنید؟» (سوره مؤمنون، ایه 115).پس لازم بود نظری هم به ایاتی داشته باشم که وظایفم را برایم معین کرده بود. به نظر می رسید گویاترین ایه در این مورد،ایه هفتاد و هفت سوره قصص باشد،آنجا که خداوند فرموده است:«نیکی کن، همچنان که خداوند به تو نیکی کرده است». ما انسان ها موظف شده ایم که همدیگر را دوست بداریم و به هم کمک کنیم؛چرا که ما خانواده بزرگ خداوند هستیم و همچنان که سرورمان به ما لطف و احسان می کند،ما نیز باید در حق خود و دیگران انصاف داشته باشیم و به هم خدمت کنیم.

آه که چقدر درباره نیکی به پدر و مادر سفارش کرده بود و من قدر این دو گوهر گرانبها را که پرورش من در این دنیا به آنها سپرده شده است،نمی دانستم:«وخدای تو حکم فرموده که جز او هیچکس را نپرستید،درباره پدر و مادر نیکی کنید و چنانچه هر دو یا یکی از آنها به سن پیری رسیدند،به آنان کوچک ترین کلمه ناخوشایندی نگو و پرخاشگری مکن،در سخن گفتن با آنها جانب ادب را نگهدار و از سر مهربانی بال فروتنی را برایشان بگستر و بگو:پروردگارا،بر آنان رحمت آور،چنان که مرا در کودکی پروردند ».(سوره اسرا،ایات 24 و23)

بنابراین،می بایست برای همه از جمله خود و پدر و مادرم طلب آمرزش می نمودم؛زیرا ما انسانها همواره در معرض اشتباه و گناه قرار داریم که لازم است با طلب بخشش از درگاه خدا آنها را از وجودمان به آب «توبه» بشوییم و به پاکی برسیم:«پروردگارا، مرا و پدر و مادرم و همه مؤمنین را در روزی که روز برپایی حساب است، ببخش و بیامرز!».(سوره ابراهیم،ایه 44)

زیر بار ظلم منت ظالمان و گردنکشان و زورگویان نرفتن و مبارزه با آنها مهمترین درسی بود که از قرآن فرا گرفتم:«به کسانی که از دشمن ستم کشیدند،اجازه جنگیدن داده شد و خدا بر یاری آنها تواناست».(حج ـ 39) حقیقت همین است که گفته شد و هر کس مانند مجازاتی که بر او رفته است.مجازات کند.به شرط اینکه به ناروا جازات شده باشد، خداوند به او اجازه مقابله به مثل می دهد و او را به این وسیله یاری می کند، چرا که خداوند بسیار بخشاینده و آمرزنده است.(حج ـ 60)

به درستی که قرآن مطلب ناگفته ای باقی نگذاشته است.فقط باید با آن مأنوس شد و راه هدایت را از او فراگرفت.

پس،به آن هرچه بیشتر تمسک جستم و هر کجا با شبهه ای مواجه شدم،از او کمک گرفتم. آنقدر در دریایش غوطه ور شدم،تا اینکه به شهر دانایی رسیدم.قرآن شهر دانایی و کلید ورود به این شهر تلاوت پی در پی قرآن و تفکر در ایات آن بود.وقتی به این شهر رسیدم، از خدا خیلی خجالت کشیدم.از اینکه او از رگ گردن هم به من نزدیکتر بود.(سوره ق،ایه 16)،اما من او را ندیده بودم.فرمان نافذش برگستره عالم حکم فرما بود،اما من نسبت به آن بیگانه بودم.

چشمانم را گشودم.صبح بود و همه جا خدا:«مشرق و مغرب از آن خداست،پس به هر طرف روی کنید،به سوی خدا روی آورده اید.این، از آن جهت است که خدا بر همه چیز و تمامی جهات احاطه دارد و از توجه شما به هر سوی آگاه است ».(سوره بقره ـ ایة 115) از اینکه به خوبی خدای به این بزرگی و شکوه و جلال را نشناخته بودم،از او معذرت خواستم.سر به سجده بردم و او را شکر گفتم.شکر برای همه چیز و مهمتر آن که مرا به سوی خود خوانده بود و با نورش آشنا کرده بود.من دوباره متولد شده بودم.و بر هر چیزی لبخند زدم تا تولد دوباره ام را اعلام کنم و همراه با ساکنین آسمان ها و زمین به ستایش خداوند مشغول شوم که در این مورد نیز فرموده بود: «هر آنچه در آسمان ها و زمین است،به ستایش خداوند مشغول است…» سوره های حدید ـ حشر ـ صف ـ جمعه …

«هر چه و هر که در آسمان ها و زمین وجود دارد،با همه آثار وجودیش،خواه ناخواه، در هر روز و شب،در برابر خدا خاضع است و برای او سجده می کند».(سوره رعد ـ ایه 15)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 94/3/20 :: ساعت 2:43 عصر )
»» شناخت خیالات شیطانى و درمان آن‏ها

اکنون مى‏توان خیالات شیطانى را شناسایى کرد و از آن تعریفى به دست داد. به این معنى که خیال شیطانى خیالى است که‏ در آن عمل خیرى از ترس آمیخته شدن با عمل ناپسندى ترک شود. بدین صورت که شیطان یکى از احکام اسلامى (مانند اخلاص) را پیش انسان بنمایاند و رذیلتى مانند ریا را نیز پیش کشد؛ بعد به انسان تلقین کند که عمل خیر عملى است که براى خدا باشد و اگر ریایى باشد باطل است. پس حالا که عملت از روى ریاست آن راترک کن.

در چنین موقعیت‏هایى، نباید به این وسوسه گوش داد، چون از ریا مى‏توان گذشت. خداوند عالم هم دستگیرى مى‏کند تا انسان خود را به موجود خیرى تبدیل کند. از این رو، انسان باید اعتماد پدر و مادر، برادر و هم‏چنین مردم را با انجام اعمال خیر به خود جلب کند، چون تنها نمى‏تواند کارى انجام دهد. براى مثال، امروز شما تصمیم بگیرید از چند بیمار عیادت کنید و اگر توان خرید دارو ندارند، در خرید دارو به آنها کمک کنید و ببینید چه لذتى دارد! هم‏چنین، تصمیم بگیرید چند نفرى مؤسسه خیریّه‏اى راه بیاندازید. براى مثال، پیرمردها و سالمندان زن و مرد را شناسایى کنید و از حال آنها بپرسید که آیا خرجى زن و بچه دارند یا نه؟ یک‏مرتبه مى‏بینید سفره دلشان را با گریه باز مى‏کنند؛ یکى مى‏گوید: چهار دختر دارم که دو تاى آنها وقت شوهر کردنشان است و توان تهیه جهیزیه آنها را ندارم؛ دیگرى مى‏گوید: فرزند مریض در خانه دارم و .... هر قدر مى‏توانید به آن‏ها کمک کنید و از نگرانى نجاتشان دهید. کم‏کم، نزد خدا آبرومند شده به موجود مبارکى تبدیل مى‏شوید.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 94/3/18 :: ساعت 1:55 عصر )
»» اسماء

اسماء

 

دراین که اسماء چیست و چه بوده و منطبق برچه حقایقى است میان مفسران و سالکان راه معرفت، و اهل حقیقت مسائلى مطرح است که به برخى از آنها اشاره میشود:

برخى از نکته سنجان و آگاهان به معارف براین عقیدهاند که مراد از اسماء الفاظ و کلمات نیستند، زیرا دانستن الفاظ و کلمات نمى تواند سبب برترى آدم بر فرشتگان باشد، چون فرشتگان و غیرفرشتگان هم قدرت یادگیرى همه کلمات و الفاظ را دارند، بلکه منظور از اسماء، مسمیات و حقایقى است که به دلیل آیات بعد در غیب آسمانها و زمین اند، و در نظام خلقت و هستى کاربُرد محورى دارند و ضمیر «هم» در آیه 31 در جمله‏ عَرَضَهُمْ‏ و هؤلاء در جمله‏ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ و چهار ضمیر «هم» در آیه 33 بر این که مقصود از اسماء مسمیات زنده و کامل و مؤثر در عرصه هستى است دلالت روشن دارد.

المیزان میگوید: آنانى را که خدا برفرشتگان عرضه داشت حقایق عالى و ناپیدائى هستند که نزد خداوند قرار دارند، و خداوند هر اسمى را در این جهان به برکت آنان ایجاد نمود و آنچه در زمین و آسمان هاست از پرتو نور آنان میباشد «1».

امیرالمؤمنان (ع) در تعقیب نماز خود متوسل به دعائى بسیارمهم بودند که بر واقعیات کشف شده برآدم و این که منطبق بر حقایق موجود در غیب آسمانها و زمین است دلالت دارد، حقایقى که از ملائکه پنهان بود، و قدرت احاطه علمى برآن را نداشتند.

«واسالک باسمک الذى خلقت به عرشک الذى لایعلم ماهو الا انت واسالک یا الله باسمک الذى تضعضع به سکان سماواتک واستقر عرشک و اسالک باسمک الذى اقمت به عرشک وکرسیک فى الهواء واسالک باسمک الذى دعاک به حملة الاسم یا الله الذى لایعمله ملک مقرب ولاحامل عرشک و لاکرسیک الامن علمة ذلک:» «2»

از تو درخواست دارم به حقّ اسمت که به وسیله آن عرش خود را که کسى جز تو نمى داند ماهیت و حقیقتش چیست آفریدى، و اى خدا از تو درخواست دارم به حق اسمت که به خاطر آن ساکنان آسمان هایت ترسان و هراسان اند، و تخت فرمان روائى است بر هستى مستقر است، و از تو درخواست دارم به حق اسمت که به وسیله آن عرشت و تخت فرمان روائى ات را بدون تکیه برچیزى برپا داشتى، و از تو اى خدا درخواست دارم به حق اسمت که تو را حاملان اسم، به وسیله آن میخوانند اسمى که نه آن را فرشته مقرب میداند و نه حاملان عرشت و نه حاملان کرسى ات مگر کسى که خودت آن اسم را به او تعلیم دهى.

در دیگر دعاهائى که از اهل بیت عصمت و طهارت نقل شده به این معنا اشاره شده است:

«وبالاسم الذى خلقت به العرش، وبالاسم الذى خلقت به الکرسى، وبالاسم الذى خلقت به الارواح ...» «3»

و به حق اسمى که به وسیله آن عرش را آفریدى، و به حق اسمى که به وسیله آن کرسى را به وجود آوردى، به حق اسمى که ارواح را خلق نمودى ...

با توجه به اینگونه دعاها و روایات بسیارمهمى که مشابه این دعاهاست میتوان احتمال داد که مراد از همه اسماء در این آیه شریفه اسماء حسنى است که فقط موجودى چون انسان میتواند در محدوده سعه وجودیاش مظهر و مطلع الفجر آن اسماء که حقایق نوریه و ملکوتیه و مؤثر در ایجاد هستند باشد، و مظهر اتم و اکملش پیامبراسلام و امام معصوماند که مسمیات مظهرى و مُظهرى آن اسماء اند، چنان که در روایات معتبر از آن بزرگواران نقل شده که فرموده اند:

«نحن والله الاسماء الحسنى»

به خدا سوگند ما اسماء حسنى هستیم.

و بنا به پارهاى از روایات علاوه بر تعلیم اصل اسماء حسنى به آدم، مظاهر آن اسماء را که پیامبر و اهل بیتاند به تعلیم کشفى به آدم تعلیم داد چنان که صدوق در کتاب کمال الدین و تمام النعمة و نورالثقلین از حضرت صادق امام به حق ناطق نقل میکند که آن حضرت فرمود:

«ان الله تبارک وتعالى علم آدم (ع) اسماء حجج الله کلّها ثم عرضهم .. و هم ارواح ... على الملائکة ....» «4»

بى تردید خداى تبارک و تعالى اسماء همه حجت هاى خود را به آدم درحالى که به صورت ارواح بودند تعلیم داد، سپس آنان را به فرشتگان ارائه داد ...

بسیارى از مفسران میگویند: مراد از اسماء نام همه موجودات و روش صنایع، و آبادى زمین، و نام طعامها و دواجات، و راه استخراج معادن و کاشتن اشجار، و منافع آنها و هر آن چه که به مصلحت دین و دنیاى انسان است میباشد. «5» ولى باید گفت یادگیرى این نامها و روشها که ربطى هم به غیب آسمانها و زمین ندارد بر فرشتگان دشوار نبود، و امتیازى براى انسان که دانستن اسماء به معناى اول مدخلیت در خلافت او داشت به حساب نمى آید، چون همه این نامها که در ارتباط با طبیعت عالم و ظاهر جهان هستى است و بیرون از غیب‏ آسمانها و زمین است امورى اعتبارى است که با وضع الفاظ براى اشیاء و عناصر پدید آمده، و در بسیارى از آنها دست بشر در کار بوده است.

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________

 

(1)- المیزان، ج 1، ص 151.

(2)- کلام نور، ج 4، ص 213؛ آثار الصادقین، ج 19، ص 34.

(3)- صافى، ج 1، ص 113.

(4)- نورالثقلین، ج 1، ص 46، حدیث 87.

(5)- منهج الصادقین، ج 1، ص 225.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 94/3/18 :: ساعت 1:53 عصر )
»» قاعده لطف و وجوب امامت2

 

 

 

 

پاسخگویی به اشکالات

بر برهان لطف بر وجوب امامت، از سوی مخالفان، اشکالاتی مطرح شده است که متکلمان امامیه به آن ها پاسخ داده اند . در این قسمت از بحث، به نقل و بررسی این اشکالات و پاسخ های آن ها می پردازیم .

قبل از نقل و بررسی اشکالات، یادآوری این نکته لازم است که این اشکالات، عمدتا، از طرف متکلمان معتزلی که قاعده ی لطف را قبول دارند، ولی امامت را از مصادیق آن نمی دانند، مطرح شده است .

مخالفت کسانی چون اشاعره که اساسا به قاعده ی لطف معتقد نیستند، در این مسئله، مخالفت مبنایی است و ما، در این جا، با مسلم دانستن قاعده ی لطف در باره ی وجوب امامت سخن می گوییم . اشکالات منکران قاعده ی لطف، و بلکه منکران حسن و قبح عقلی را باید در جای دیگر مورد نقد و بررسی قرار داد . (19)

نکته ی دیگر این که این اشکالات، به صورت مفصل، در کتاب المغنی قاضی عبدالجبار معتزلی مطرح شده است و سید مرتضی در کتاب الشافی فی الامامة، به تفصیل، به آن ها پاسخ داده است . پس از او، دیگر متکلمان امامیه در کتاب های کلامی خود، همه یا برخی از آن ها را نقل و نقد کرده اند . ما، در این بحث، با استفاده از این منابع ارزش مند، اشکالات و ایرادات در باب تطبیق قاعده ی لطف بر امامت را بررسی خواهیم کرد .

اشکال نخست; مصالح مترتب بر رهبری، به معنای عام آن، که مورد قبول عقلای بشر است، مصالح دنیوی، مانند برقراری امنیت و عدالت اجتماعی و حل و فصل مسایل و مشکلات مربوط به زندگی اجتماعی بشر است، در حالی که قاعده ی لطف، مربوط به مصالح دینی است; یعنی، آن چه موجب این می شود که افراد، خدا را اطاعت کرده و از معاصی الهی بپرهیزند . (20)

پاسخ; در این که حکومت و رهبری عادلانه و با کفایت، زمینه ساز آسایش و رفاه مردم و تامین منافع و مصالح دنیوی آنان می گردد، شکی نیست، ولی برقراری عدالت و امنیت در جامعه و دفاع از حقوق مظلومان و ضعیفان، صرفا، منافع و مصالح دنیوی به شمار نمی رود، بلکه از مهم ترین مصالح دینی است . به نص قرآن کریم، یکی از اهداف بعثت پیامبران الهی علیهم السلام، برقراری عدل و قسط در زندگی بشر بوده است . «لیقوم الناس بالقسط » (21) و امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده است: از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود:

«هر امتی که از حقوق ضعیفان دفاع نکند و حق آنان را از توانگران بازنستاند، بهره ای از قداست ندارد . (22)

اشکال دوم; استناد به سیره ی عقلا درباره اهمیت، و لزوم وجود رهبر در جامعه ی بشری، به خودی خود، حجیت شرعی ندارد، تا آن را مبنای وجوب امامت به عنوان رهبری دینی به شمار آوریم; زیرا، عقلای بشر، چه بسا اموری را که از نظر شرع پسندیده یا واجب نیست، پسندیده و واجب می شمارند . (23)

پاسخ; ضرورت وجود رهبر در جامعه ی بشری، صرفا، یک امر عرفی و عقلایی نیست، بلکه سیره ی متشرعه نیز بر آن جاری بوده است . بدین جهت، مسلمانان، پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دراین باره که جامعه ی اسلامی به رهبری دینی نیاز دارد، اندکی درنگ نکردند . ما، در بحث های گذشته، یادآور شدیم که یکی از وجوهی که متکلمان اسلامی بر ضرورت امامت به آن استدلال کرده اند، سیره و روش امت اسلامی از آغاز تاکنون بوده است .

گذشته از این، اصولا، بحث کنونی، مربوط به این نیست که ضرورت حکومت و رهبری مورد اتفاق عقلای بشر است، بلکه بحث، در این است که تجربه ی تاریخی به روشنی بر این حقیقت گواهی می دهد که وجود رهبری صالح و با کفایت در جامعه ی بشری، نقش تربیتی فوق العاده دارد و جامعه را به سوی معنویت و صلاح هدایت می کند . در نتیجه، وجود چنین رهبری، مصداق لطف خداوند در حق مکلفان است . این که عقلای بشر نیز، پیوسته، به ضرورت وجود رهبر در جوامع انسانی اهتمام داشته اند، به دلیل همین تاثیر گذاری مهم و بی تردید رهبری صالح و با کفایت در حاکمیت خیر و صلاح در جامعه ی بشری بوده است .

اشکال سوم; این مطلب که وجود رهبر و پیشوای صالح و با کفایت در جامعه ی بشری، از عوامل هدایت جامعه به سوی خیر و صلاح است و امری است لازم و اجتناب ناپذیر، پذیرفته است، اما از بدیهیات به شمار نمی رود; زیرا، مورد اتفاق همه ی عقلا نیست و در میان متفکران وعقلای بشر، کسانی بوده اند که حکومت و رهبری را مایه ی شر و فساد دانسته و آن را نپذیرفته اند . عده ای از خوارج و برخی از متکلمان معتزلی، چنین دیدگاهی داشته اند . در میان امت ها و ملت های دیگر نیز چنین دیدگاهی داشته است . (24)

پاسخ; ضرورت وجود حکومت و رهبری در جوامع بشری، چیزی نیست که بتوان با مخالفت های برخی از خوارج یاکسانی از معتزله آن را مورد تردید قرار داد . با تامل در گفتار و دلایل مخالفان حکومت ورهبری، روشن می شود که آن چه موجب چنین برداشت نادرستی شده است، یکی فهم نادرست از ظواهر دینی بوده است مانند برداشت خوارج از «لاحکم الا لله » ، زیرا حکم را به زمامداری تفسیر می کردند چنان که امام علی علیه السلام در رد سخن آنان فرمود:

«نعم لاحکم الا لله لکن هولاء یقولون لا امرة الا لله، و لابد للناس من امیر» (25)

آری، حکم مخصوص خداوند است، ولی ایشان می گویند، زمامداری مخصوص خداوند است، درحالی که مردم به زمامدار (بشری) نیاز دارند .

و دیگر، تحلیل نادرستی است که از حکومت های خودکامه و مستبد شده است; یعنی، حکم موارد و مصادیق نامطلوب حکومت و رهبری، به اصل این مقوله سرایت داده شده است . چنین افرادی، گرفتار مغالطه ی خاص و عام و مقید و مطلق شده اند، و حکم خاص را به عام سرایت داده اند .

گواه روشن بر این که حکومت و رهبری، یکی از ضرورت های حیات اجتماعی بشر است، این است که کسانی چون خوارج که شعار «لا حکم الا لله » را سر می دادند، در عمل، دست به برنامه ریزی و تنظیم امور و انتخاب رهبر زده اند . گزارش های تاریخی نیز، هرگز، از جامعه ای خبر نداده است که فاقد نظام سیاسی و رهبری بوده باشد .

اشکال چهارم; چنین نیست که امامت و رهبری برای همه ی افراد بشر، لطف به شمار آید; زیرا، در میان انسان ها، کسانی یافت می شوند که اگر به حال خود رها شوند، چه بسا بیش تر به رعایت احکام الهی اهتمام می ورزند تا این که از آنان خواسته شود از فردی خاص به عنوان رهبر جامعه پیروی کنند . حتی ممکن است این امر برای افرادی گران باشد و موجب تعدی و طغیان آنان گردد . پس نمی توان امامت را مصداق لطف الهی دانست; زیرا، لطف، آن است که در حق همه ی مکلفان لطف باشد، نه در حق برخی از آنان . (26)

پاسخ; اگر چنین اشکالی برلطف بودن امامت وارد باشد، بر لطف بودن نبوت نیز وارد خواهد بود; زیرا، چه بسا کسانی، پذیرش رهبری پیامبران برای آنان سنگین بود، لذا به کفر و طغیان گرایش پیدا کردند . بویژه آن که پیامبران، غالبا، از نظر زندگی دنیوی، در شرایط نامطلوبی به سر می بردند، بدین جهت، اشراف و توانگران (مترفان)، از پذیرش رهبری آنان امتناع می ورزیدند .

حل این مشکل، به این است که نبوت و امامت را با توجه به ماهیت نوعی بشر بسنجیم که از این نظر زمینه ساز هدایت و رستگاری و رشد و بالندگی بشر است، اما چون علت تامه ی هدایت انسان ها نمی باشد، و بشر می تواند در مقابل آن موضع مثبت یا منفی انتخاب کند، آنان که گرفتار صفت استکبار و نخوت و غرور شیطانی گردیده اند، نه تنها از چراغ هدایت نبوت و امامت استفاده ای نکرده اند، بلکه بیش از پیش، به وادی ضلالت فرو افتاده اند . این، انحراف نتیجه ی سوء اختیار خود آنان است .

اگر وجود منحرفان و گناهکاران را ناقض لطف بودن امامت بشماریم، ناقض لطف بودن نبوت، بلکه هر مصداق دیگری از لطف خواهد بود . این، همان شبهه ای است که منکران اصل قاعده ی لطف نیز مطرح کرده اند، و طرفداران قاعده ی لطف، به آن پاسخ داده اند . پاسخ آنان، همان است که یادآور شدیم; یعنی، تبهکاری و انحراف اهل ضلالت و معصیت، ناشی از سوء اراده واختیار خود آنان است .

اصولا، باید لطف های نوعی و عمومی را از لطف های فردی و خاص، جدا ساخت . نبوت و امامت، وعد و وعید و امر به معروف و نهی از منکر و نظایر آن ها، لطف های عمومی و نوعی اند; یعنی، اموری هستند که با توجه به ماهیت و صفات عمومی بشر، می توانند زمینه ساز هدایت بشر باشند، ولی ممکن است در هدایت برخی از انسان ها، لطف های ویژه ای نیز در کار باشد، این لطف های خاص، نسبت به افراد مختلف، متفاوت خواهد بود . بحث کنونی ما، درباره ی چنین الطافی نیست .

اشکال پنجم; اگر امامت، لطف به شمار آید، باید عمومیت داشته باشد; چرا که امامت - چنان که گذشت - از الطاف عمومی ست بنابراین باید امامت را در حق همه ی مکلفان لطف دانست، که اگر تمایلات حیوانی و شیطانی شان مانع نشود، از لطف مامت بهره مند خواهند شد . لازمه ی عمومیت لطف امامت این است که در حق خود امام نیز لطف باشد، ولی این فرض، باطل است; زیرا به تسلسل در امامت می انجامد . (27)

پاسخ; موضوع لطف، مطلق مکلف یا تکلیف نیست، بلکه مکلفی است که زمینه ی فساد و انحراف در او وجود دارد، و می دانیم که چنین شرطی در امام وجود ندارد; زیرا، یکی از شرایط امام، عصمت است . پس امام تخصصا، از قاعده ی لطف بیرون است و نیاز نداشتن امام به امامی دیگر، موجب تخصیص در قاعده ی لطف امامت نخواهد بود . لطف نبوت نیز در حق دیگران است، نه در حق خود پیامبر . (28)

این شبهه، مانند شبهه ای است که برخی از فلاسفه ی غرب بر برهان اثبات وجود خدا بر پایه ی اصل علیت و معلولیت وارد کرده اند . آنان می گویند اگر هر پدیده ای علت و آفریننده می خواهد، وجود خداوند نیز به علت و آفریننده نیاز دارد .

پاسخ این شبهه، این است که خداوند، پدیده یا معلول نیست که به خالق و آفریننده احتیاج داشته باشد . قانون علیت، مربوط به موجودات ممکن الوجود و نیازمند است و واجب الوجود بالذات را شامل نمی شود .

اشکال ششم; اگر لطف بودن امامت بدان جهت است که در گرایش مردم به طاعت و دوری گزیدن آنان از معصیت نقش مؤثری دارد، لازم است در هر شهر و دیاری، امامی از جانب خداوند تعیین گردد، و لازمه ی آن، تعدد امام در یک عصر و زمان است; در حالی که اجماع مسلمانان بر این است که امام، در هر زمان، یکی بیش نیست . (29)

پاسخ; تعدد امام، با صفات ویژه ای چون عصمت، منع عقلی ندارد، ولی دلیل نقلی و اجماع، بر وحدت امام دلالت می کند . بر این اساس، لازم است در هر شهر و دیاری رهبر و پیشوایی الهی وجود داشته باشد، ولی امام الکل، یکی بیش نیست . او، افراد شایسته ای را به عنوان والیان و رهبران مناطق مختلف تعیین می کند، در نتیجه، امام الکل، از دو طریق، به رهبری امت اسلامی می پردازد، یکی بی واسطه، و دیگری با واسطه . این، روشی است که در عصر پیامبران الهی علیهم السلام نیز به کار گرفته شده است . در میان عقلای بشر نیز همین روش جاری بوده است . (30)

اشکال هفتم; مقتضای قاعده ی لطف، جز این نیست که امامت واجب است . این قاعده، بر این مطلب دلالت ندارد که وجوب امامت، «وجوب علی الله » است، بلکه ممکن است وجوب علی الناس باشد; زیرا، فاعل لطف، گاهی خداوند است . مانند مبعوث کردن پیامبران، و گاهی مکلفان اند، مانند امر به معروف و نهی از منکر، پس چه مانعی دارد که لطف بودن امامت از قسم دوم باشد . بنابراین، ، بر اساس قاعده ی لطف، نمی توان نظریه ی شیعه را در باب امامت اثبات کرد . (31)

پاسخ; بحث کنونی، ما در این است که امامت، مقتضای حکمت و لطف خداوند است، اما این که فاعل مستقیم آن، خداوند است یا مکلفان، مسئله ی دیگری است که باید در جای خود بررسی شود . از دیدگاه امامیه، نصب و تعیین امام، فعل مستقیم خداوند است و امام، باید از جانب خداوند معین شود; زیرا، چنان که در بحث های آینده خواهد آمد، یکی از مهم ترین صفات امام، عصمت است، و عصمت امام را کسی جز خداوند نمی داند .

اشکال هشتم; به فرض قبول این که امامت لطف است، نمی توان وجوب آن را وجوب تعیینی دانست; زیرا، وجوب تعیینی لطف، در صورتی است که لطف، جایگزین نداشته باشد، اما می توان فرض کرد که لطف امامت، بدل و جایگزینی دارد، بنابراین، وجوب آن، تخییری خواهد بود، مانند وجوب خصال کفارات است، و این، برخلاف مذهب امامیه است . (32)

پاسخ; برای امامت نمی توان جایگزین تصور کرد; زیرا، امامت، چنان که گذشت، یکی از نیازهای جامعه ی بشری است، و چیز دیگری نمی تواند جایگزین آن شود . بدین جهت است که هیچ جامعه ای رانمی توان یافت که در آن، امامت و رهبری وجود نداشته باشد . اگر چه در صفات و خصوصیات رهبر و شیوه ی تعیین آن، اختلافاتی مشاهده می شود، ولی در اصل ضرروت آن اختلافی نیست . لطف امامت، از این نظر، مانند لطف معرفت، و لطف پاداش و کیفر است که همه ی معتقدان به قاعده ی لطف، قبول دارند که آن ها لطف معین اند و بدل و جایگزین ندارند .

ممکن است گفته شود: «عصمت را می توان بدل لطف امامت به شمار آورد; زیرا، همان گونه که لطف امامت، برانگیزنده به سوی طاعت و بازدارنده از معصیت است، عصمت نیز چنین است .»

پاسخ، این است که بحث ما، درباره ی مکلفان غیر معصوم است و امامت، در حق چنین مکلفانی، لطف است . آنان، معصوم نیستند تا گفته شود، عصمت جایگزین امامت است . با فرض معصوم بودن مکلف، موضوع مسئله ی لطف در باب امامت، منتفی خواهد شد . (33)

اشکال نهم; در صورتی می توان گفت، امامت لطف در حق مکلفان است که سبب این باشد که مکلفان، طاعت رااز آن جهت که طاعت الهی است، انجام دهند و معصیت را از آن جهت که معصیت خداوند است، ترک کنند، درحالی که برگزیدن طاعت و دوری از معصیت به خاطر وجود امام و رهبر مقتدر و مدبر، در حقیقت، به خاطر ترس از مجازات هایی است که در صورت تخلف، به دست امام بر مکلفان وارد می شود . بنابراین، امامت، اگر هم لطف باشد، لطف در امور دنیوی خواهد بود، نه لطف در امور اخروی و تقرب به خداوند . (34)

پاسخ; اولا، اگر این اشکال بر لطف بودن امامت، وارد باشد، بر دیگر اقسام لطف، مانند پاداش، کیفر، سلامتی، بیماری، توانگری، فقر، . . . نیز وارد خواهد بود; زیرا، همه ی این موارد، لطف در حق مکلفان است، و در ایجاد انگیزه در آنان برای انجام دادن طاعات و ترک معاصی، مؤثرند، با اینکه مکلف، برای دریافت پاداشی یا فرار از عقوبت، طاعت را برمی گزیند و از معصیت پرهیز می کند.

ثانیا; خوف از مجازات دنیوی یا اخروی و طمع در پاداش های دنیوی یا اخروی که لطف در حق مکلفان است، از قبیل داعی بر داعی اند; یعنی، فرض، این است که مکلف، به خداوند ایمان دارد و اطاعت از او رابرخود لازم می شمارد، اما ممکن است تحت تاثیر غرایز و تمایلات واقع شود و به جای اطاعت از خداوند، از نفس اماره و شیطان اطاعت کند . نقش لطف، در این جا، این است که او را به اطاعت از خداوند برمی انگیزد; یعنی، او، اطاعت خداوند را برمی گزیند، هر چند ممکن است این گزینش، به خاطر به دست آوردن منافع دنیوی یا اخروی و یا رهایی از مضرات دنیوی یا اخروی باشد .

آری، آن کسی که می خواهد به عالی ترین درجات کمال راه یابد، باید دراطاعت و بندگی، جز به رضایت خداوند نیندیشد و حتی از پاداش و کیفر اخروی هم چشم فرو بندد . البته، این گونه افراد، بسیار اندک اند و نمی توان باچنین مقیاسی درباره ی نوع مکلفان سخن گفت . عبادت این گروه، عبادت احرار و آزادگان است، در حالی که عبادت دیگران، یا از قبیل عبادت تجار و یا از قبیل عبادت بردگان است .(35)

اشکال دهم; هر گاه موضوع لطف در باب امامت، وجود مکلف غیر معصوم است، باید بتوان مکلفی را فرض کرد که نه امام باشد و نه ماموم . مانند این که درعصر پیامبر صلی الله علیه و آله یا امام معصوم علیه السلام، فرد معصوم دیگری هم وجود داشته باشد . شیعه، معتقد است که امام حسن و امام حسین علیهما السلام در زمان امامت امیرالمؤمنین علیه السلام، از صفت عصمت برخوردار بودند و موارد دیگر . . . ، در حالی که اجماع امت اسلامی، بر این است که هر مکلفی، یا امام است و یا ماموم . بنابراین، قاعده ی لطف در باب امامت، با اجماع یاد شده، ناسازگار خواهد بود . (36)

پاسخ; وجه نیازمندی به امام، منحصر در لطف بودن امامت در انجام دادن واجبات و ترک محرمات نیست تا محظوری که گفته شد، لازم آید، بلکه امامت، فواید و آثار دیگری، مانند تعلیم معالم دین و احکام شریعت و پیروی از او در مکارم اخلاق و سیر و سلوک معنوی دارد . این آثار و فواید، برمواردی که ذکر شد، می تواند مترتب باشد . بنابراین، نظریه ی لطف درباب امامت، مستلزم عقیده ای برخلاف اجماع امت اسلامی نیست . (37)

قاعده لطف و غیبت امام

اشکال یازدهم; امامیه، به غیبت امام اعتقاد دارد و وجه غیبت را این می داند که مکلفان به وظایف خود نسبت به امام که اطاعت و انقیاد از او و نصرت و یاری دادن او است عمل نکردند، بلکه در صدد قتل وی برآمدند . از طرفی، لطف بودن امام، مشروط به این است که امام در میان مردم حضور داشته و دست رسی به او امکان پذیر باشد . بنابراین، در عصر غیبت، لطف بودن امام در حق مکلفان، تحقق نخواهد پذیرفت .

درست است که سبب انتفای لطف امامت در فرض مزبور، عصیان مکلفان است، ولی خداوند می داند که آنان عصیان خواهند ورزید، درنتیجه، ثمره ی لطف بر وجود امام مترتب نخواهد شد . هر گاه چنین باشد، انجام دادن لطف بر خداوند، واجب نیست . بنابراین، اعتقاد به غیبت امام، با لطف بودن امامت، سازگاری ندارد; یعنی، لازمه ی آن، این است که ایجاد امام از طرف خداوند، واجب نباشد و این، برخلاف اعتقاد امامیه در مورد وجوب امام در هر زمان است . (38)

پاسخ; این اشکال، یکی از معروف ترین شبهاتی است که مخالفان بر عقیده ی شیعه در باب امامت وارد کرده اند . به گمان آنان، اعتقاد به وجوب امامت در هر زمان، از یک سو، و اعتقاد به جواز غیبت امام، از سوی دیگر، دو عقیده ی ناسازگارند، در حالی که یکی از اساسی ترین شرایط درستی یک عقیده، این است که در درون آن، ناسازگاری وجود نداشته باشد . به عبارت دیگر، انسجام و سازگاری، یکی از اساسی ترین شرایط درستی یک نظریه است . با دقت کافی در این مسئله، بی پایگی این شبهه روشن خواهد شد . برای آن که این حقیقت، کاملا، روشن شود، نکاتی را یادآور می شویم:

1- چنین نیست که وجود امام هرچند غایب، به هیچ وجه، در حق مکلفان لطف نباشد، زیرا، اعتقاد به این که امام اگر چه غایب است، ولی از گفتار و رفتار مردم آگاه است و اصولا، غیبت او ، به این صورت نیست که در نقطه ای دور از مردم زندگی کند و از مردم به کلی بی خبر باشد، می تواند نقش مؤثری درگرایش انسان ها به سوی فضیلت و معنویت و دوری از تباهی و معصیت داشته باشد . پس وجود او، به خودی خود، لطف در حق مکلفان است، هر چند تصرف او در امور و رهبری دینی و سیاسی او، در فرض حضور، لطف دیگری است .

محروم شدن از این لطف، ناشی از سوء رفتار مردم است و به امام یا خداوند متعال، باز نمی گردد . محقق طوسی گفته است:

«وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا» . (39)

2- لطف، در باب امامت، در حقیقت از سه لطف تشکیل می شود:

الف) لطفی که فعل خداوند است . آن، عبارت است از آفریدن امام و اعطای منصب امامت به او .

ب) لطفی که فعل امام است . آن، عبارت است از این که امام، منصب امامت را پذیرا شود و برای تحقق بخشیدن به آن، آمادگی داشته باشد .

ج) لطفی که فعل مکلفان است . آن، این که آنان، امامت امام را پذیرا شوند و از او اطاعت کنند و او را یاری دهند .

اقسام یاد شده بر هم ترتب دارند; یعنی، تا لطف نخست تحقق نیابد، نوبت به لطف دوم نمی رسد و تا لطف دوم تحقق نیابد، لطف سوم تحقق نخواهد یافت . بر این اساس، از آن جا که لطف سوم، فعل مکلفان است، آن چه به خداوند مربوط می شود، این است اطاعت از امام و یاری دادن او را بر آنان واجب کند . و چون فعل لطف بر خداوند واجب است، پس واجب کردن اطاعت از امام و یاری دادن او، مقتضای لطف خداوند، و واجب است . از طرفی، این تکلیف، بدون این که امام را بیافریند و منصب امامت را به او بدهد، تکلیف مالایطاق است . و این نوع تکلیف کردن، برخداوند محال است . بنابراین، فرض نیافریدن امام; خلاف موازین عدل و حکمت الهی است .

از طرفی، چنین نیست که بر وجود امام غایب، هیچ گونه اثری از آثار لطف مترتب نباشد، پس نمی توان گفت: «در چنین فرضی، لطف برخداوند واجب نیست .»

3- اصولا، یکی از آثار حکیمانه ای که بر وجود رهبران الهی، اعم از پیامبر و امام، مترتب است، اتمام حجت بر مکلفان است . ممکن است همه ی مکلفان، نسبت به حجت های الهی بر بشر، معصیت ورزند، ولی این امر باعث نمی شود که آفریدن آن حجت و فرستادن او به سوی مردم، بی فایده و لغو باشد; چرا که اگر خداوند، حجت خود را بر بشر تمام نکند، ممکن است آنان در مقام احتجاج بگویند:

«پروردگارا! اگر حجت خود را بر ما تمام می کردی، ما راه عبادت و بندگی را برمی گزیدیم » . (40)

قرآن کریم، درباره ی یکی از اهداف بعثت پیامبران، فرموده است:

«رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس علی الله حجة بعدالرسل » . (41)

بحث درباره ی آثار و فواید وجودی امام غایب، به فرصت و مجال بیش تری نیاز دارد که بالطف پروردگار، در آینده به صورت جامع الاطراف، این مسئله را بررسی خواهیم کرد .

پی نوشت ها:

1) النکت الاعتقادیة، ص 31 .

2) الیاقوت فی علم الکلام .

3) شرح الاصول الخمسة، ص 351 .

4) الذخیرة فی علم الکلام، ص 186 .

5) کشف المراد، ص 254 .

6) همان، ص 273 .

7) قواعد المرام، ص 117، 118 .

8) ر . ک: الیاقوت فی علم الکلام; الذخیرة فی علم الکلام، ص 193، 194 .

9) زیرا مقتضای جود و کرم خداوند این است که زمینه های هدایت آنها را در حد عالی فراهم سازد، چنان که مقتضای کمت خداوند این است که آنچه در تحقق غرض از آفرینش انسان و فلسفه ی تکلیف مؤثر است، به شرط این که به حد اجبار نرسد و با دیگر قوانین حکیمانه ی الهی منافات نداشته باشد، را محقق سازد .

10) آیة الله شعرانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص 460 .

11) کشف المراد .

12) ارشاد الطالبین، ص 178 .

13) الذخیرة فی علم الکلام، ص 409، 410 .

14) الغیبة، ص 4، 5 .

15) قواعد المرام، ص 175 .

16) تقریب المعارف، ص 95; المنقذ من التقلید، ج 2، ص 240; کشف المراد، ص 490; ارشاد الطالبین، ص 328 .

17) الذخیرة فی علم الکلام، ص 409 .

18) تقریب المعارف، ص 102 .

19) جهت آگاهی از اشکالات مربوط به قاعده ی حسن و قبح عقلی و قاعده ی لطف و پاسخ آن ها به کتاب القواعد الکلامیة از نگارنده ی این سطور رجوع شود .

20) المغنی، قسم الامامة، ج 1، ص 30; الذخیرة فی علم الکلام، ص 411; المنقذ من التقلید، ج 2، ص 241 .

21) حدید: 25 .

22) نهج البلاغة، بخش نامه ها شماره 53

23) المغنی، الامامة، ج 1، ص 29 .

24) المغنی، ج 1، ص 29، 30، 31 .

25) نهج البلاغة، خطبه 40 .

26) المغنی، الامامة، ج 1، ص 25 .

27) المغنی، الامامة، ج 1، ص 25 .

28) ر . ک: الذخیرة فی علم الکلام، ص 414; المنقذ من التقلید; ج 2، ص 245; الشافی فی الامامة، ج 1، ص 53 .

29) المغنی، ج 1، ص 25 .

30) الذخیرة فی علم الکلام، ص 412، 413; المنفذ من التقلید، ص 250، 251 .

31) المغنی، الامامة، ج 1، ص 26 .

32) المنقذ من التقلید، ج 2، ص 242، 243 .

33) همان، ص 250 .

34) المنقذ من التقلید، ج 2، ص 251 .

35) اشاره به این سخن امام علی علیه السلام است که فرمود: ان قوما عبدواالله رغبة، فتلک عبادة التجار، و ان قوما عبدواالله رهبة، فتلک عبادة العبید، و ان قوما عبدوا الله شکرا، فتلک عبادة الاحرار . نهج البلاغة، حکمت 237 .

36) المنقذ من التقلید، ج 2، ص 247 .

37) همان، ص 250 .

38) المنقذ من التقلید، ج 2، ص 252 .

39) کشف المراد، مبحث امامت، ص 491 .

40) طه: 134 .

41) نساء . 165 .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 94/3/18 :: ساعت 1:52 عصر )
»» قاعده لطف و وجوب امامت1

 


اشاره:

قاعده ی لطف، یکی از قواعد مهم کلامی است که متکلمان عدلیه، بسیاری از مسائل کلامی را بر اساس آن تبیین کرده اند . از دیدگاه متکلمان امامیه، امامت، از مصادیق این قاعده ی کلامی است . آنان، این مطلب را در کتب کلامی خویش مورد تحقیق قرار داده اند . از سوی دیگر، از طرف مخالفان، اشکالاتی بر این دیدگاه وارد شده است که متکلمان امامیه به آن ها پاسخ داده اند این نوشتار، در پی آن است که نخست، تقریر روشنی از قاعده ی لطف ارائه دهد، آنگاه چگونگی انطباق آن را بر مسئله ی امامت بیان کند، سپس اشکالاتی را که بر این مطلب وارد شده است، بررسی و تحلیل کند .

مهم ترین دلیل عقلی متکلمان امامیه بر وجوب امامت، مبتنی بر قاعده ی لطف است . قاعده ی لطف، یکی از قواعد مهم و اساسی در کلام عدلیه (امامیه ومعتزله) به شمار می رود . مسایل کلامی بسیاری بر این قاعده، استوار شده است . وجوب نبوت، عصمت پیامبران، تکالیف شرعی، وعد و وعید، از جمله مسایل کلامی ای است که از مصادیق و متفرعات قاعده ی لطف به شمار می روند . متکلمان امامیه، بر این عقیده اند که امامت نیز از مصادیق و فروع قاعده ی لطف است .

پیش از آن که برهان لطف بر وجوب امامت را تقریر کنیم، لازم است به اختصار، با این مهم قاعده ی کلامی آشنا شویم:

تعریف و اقسام لطف

متکلمان عدلیه، عبارت های گوناگونی را در تعریف لطف به کاربرده اند .

برخی از این تعاریف، چنین است:

1- شیخ مفید، در تعریف آن گفته است:

اللطف ما یقرب المکلف معه الی الطاعة و یبعد عن المعصیة، و لا حظ له فی التمکین و لم یبلغ حد الالجاء; (1)

لطف، آن است که به سبب آن، مکلف به طاعت نزدیک، و از معصیت دور می شود، و در قدرت مکلف بر انجام دادن تکلیف، مؤثر نیست و به مرز اجبار نیز نمی رسد .

2- ابواسحاق نوبختی، در تعریف لطف گفته است:

اللطف امر یفعله الله تعالی بالمکلف لاضرر فیه یعلم عند وقوع الطاعة منه و لولاه لم یطع; (2)

لطف، امری است که خداوند، نسبت به مکلف انجام می دهد و مستلزم ضرر نیست، و از وقوع طاعت از مکلف معلوم می شود که خداوند آن را در حق مکلف، انجام داده است، و اگر آن لطف نبود، وی، اطاعت نمی کرد .

3- قاضی عبدالجبار معتزلی، در تعریف لطف چنین گفته است:

ان اللطف هو کل ما یختار عنده المرء الواجب و یتجنب القبیح، او یکون عنده اقرب اما الی اختیار [الواجب] او الی ترک القبیح; (3)

لطف، عبارت است از آن چه انسان به سبب آن، فعل واجب را برمی گزیند، و از فعل قبیح اجتناب می کند، یا به انجام واجب و ترک قبیح نزدیک تر می گردد .

4- سید مرتضی، در تعریف لطف گفته است:

ان اللطف ما دعا الی فعل الطاعة . و ینقسم الی ما یختار المکلف عنده فعل الطاعة و لولاه لم یختره، و الی ما یکون اقرب الی اختیارها» ; (4)

لطف، آن است که مکلف را به انجام دادن طاعت دعوت می کند . لطف، بر دو قسم است: یکی آن که مکلف، به سبب آن، فعل طاعت را برمی گزیند، و اگر آن لطف نبود، فعل طاعت را برنمی گزید، و دیگری آن که مکلف، به سبب آن، نسبت به انجام دادن طاعت، نزدیک تر خواهد شد .

وی، سپس درباره ی جامع میان این دو قسم، گفته است:

و کلا القسمین یشمله کونه داعیا;

برانگیزندگی نسبت به طاعت، هر دو قسم را شامل می شود .

5- علامه حلی نیز در تعریف لطف و اقسام آن، چنین آورده است:

مرادنا باللطف هو ما کان المکلف معه اقرب الی الطاعة و ابعد من فعل المعصیة و لم یبلغ حد الالجاء . و قد یکون اللطف محصلا و هو ما یحصل عنده الطاعة من المکلف علی سبیل الاختیار; (5)

مقصود ما از لطف، چیزی است که مکلف با وجود آن، به فعل طاعت نزدیک تر، و از فعل معصیت، دورتر خواهد بود . لطف، به مرز اجبار نمی رسد . لطف، گاهی محصل است و آن، چیزی است که به خاطر آن، فعل طاعت از مکلف و به اختیار وی، حاصل می شود .

از عبارت های یاد شده، نکات ذیل به دست می آید:

1- لطف، در اصطلاح متکلمان، از صفات فعل خداوند است و به مکلفان اختصاص دارد . به عبارت دیگر، موضوع قاعده ی لطف، مکلف است .

البته، باید توجه داشت که متکلمان، تکالیف را به دو گونه ی عقلی و شرعی تقسیم کرده اند و موضوع لطف، تکلیف به معنای عام آن است که تکلیف عقلی را نیز شامل می شود . بدین جهت، تکالیف شرعی (وحیانی) را از مصادیق لطف نسبت به تکالیف شرعی می دانند: (6)

«التکالیف الشرعیة الطاف فی التکالیف العقلیه » .

2- لطف به «مقرب » و «محصل » تقسیم می شود . اثر و نتیجه ی لطف مقرب، این است که زمینه ی تحقق یافتن تکلیف را از سوی مکلف، کاملا فراهم می سازد . و شرایطی را پدید می آورد که مکلف نسبت به انجام دادن تکالیف نزدیک تر از وقتی است که در حق وی لطف تحقق نیافته است، هرچند به انجام دادن تکلیف، نمی انجامد، اما در لطف محصل، تکلیف، از مکلف صادر می شود .

3- جامع مشترک میان لطف مقرب و محصل، این است که هر دو نقش داعویت نسبت به تکلیف را دارند، با این تفاوت که در لطف محصل، داعویت در حدی است که به تحقق تکلیف می انجامد، ولی در لطف مقرب، به این درجه نمی رسد .

4- لطف اعم از مقرب و محصل، دو شرط عمده دارد: یکی این که نقش در ایجاد قدرت در انجام دادن تکلیف ندارد; زیرا، چنان که گفته شد، لطف، متفرع بر تکلیف است و قدرت داشتن مکلف بر انجام دادن تکلیف، از شرایط عام تکلیف است; یعنی، تا فرد، قدرت نداشته باشد، مکلف نخواهد بود .

دیگری این که لطف، به مرز الجاء و اجبار نمی رسد و اختیار را از مکلف سلب نمی کند; زیرا، اختیار از دیگر شرایط تکلیف به شمار می رود . فلسفه ی تکلیف، امتحان و آزمایش افراد است تا بتوانند آگاهانه و آزادانه و با تحقق بخشیدن به تکالیف الهی، استعدادهای خود را شکوفا سازند و به کمال مطلوب دست یابند .

لطف و حکمت الهی

مهم ترین برهان وجوب لطف برخداوند، مبتنی بر حکمت الهی است; یعنی، ترک لطف، مستلزم نقض غرض است که با حکمت الهی منافات دارد .

توضیح این که به مقتضای حکیمانه بودن افعال الهی، تکلیف، باید غرض معقولی داشته باشد، غرضی که با هدف آفرینش انسان هماهنگ باشد . هدف آفرینش انسان، تعالی و تکامل معنوی است که از طریق انجام تکالیف الهی به دست می آید . اکنون اگر انجام دادن کاری از جانب خداوند، بدون آن که به مرز الجاء و اجبار برسد، در تحقق هدف مزبور تاثیر داشته باشد، انجام دادن آن، واجب و لازم خواهد بود; زیرا، فاعل حکیم، همه ی تدابیر معقول و میسوری را که در تحقق هدف او دخالت دارد، به کار خواهد گرفت، و چون لطف، از جمله تدابیر حکیمانه ی معقول و میسوری است که در تحقق یافتن هدف تکلیف مؤثر است، انجام دادن آن به مقتضای حکمت، واجب و ضروری می باشد .

محقق طوسی، در عبارتی کوتاه، در این باره گفته است:

«و اللطف واجب لیحصل الغرض به »

لطف، واجب است تا به سبب آن، غرض از تکلیف حاصل شود .

ابن میثم بحرانی، برهان حکمت بر وجوب لطف را به صورت مشروح تقریر کرده و چنین گفته است:

اگر اخلال به لطف، جایز باشد، هر گاه فاعل حکیم، آن را انجام ندهد، غرض خود را نقض کرده است، ولی نقض غرض، بر حکیم محال است، پس اخلال به لطف نیز محال خواهد بود، بنابراین، انجام دادن لطف، به مقتضای حکمت، واجب خواهد بود . وی، سپس در تبیین این که چرا انجام ندادن لطف، مستلزم نقض غرض خواهد بود گفته است:

خداوند، از مکلف خواسته است که طاعت را برگزیند . بنابراین، هر گاه بداند که مکلف، طاعت را انتخاب نخواهد کرد یابه انتخاب آن نزدیک نخواهد شد، مگر این که فعل خاصی را در مورد او انجام دهد - با این فرض که نه انجام دادن آن فعل بر خداوند مشقت دارد و نه موجب نقص و عیب خواهد بود - به مقتضای حکمت، انجام دادن آن فعل، واجب خواهد بود; زیرا، انجام ندادن آن، در فرض مزبور، کاشف از آن است که خداوند، طاعت را از مکلف نخواسته است . در مقام تمثیل، همانند این است که فردی، واقعا می خواهد که شخصی درمجلس میهمانی او حضور یابد، و می داند که تا مراسم و تشریفات خاصی را انجام ندهد، وی، به مجلس میهمانی او حاضر نخواهد شد، واز طرفی انجام دادن آن تشریفات، نه برای او دشوار است و نه موجب نقص و عیبی خواهد بود، در این صورت، اگر آن عمل خاص را انجام ندهد، نقض غرض محسوب خواهد شد . از نظر عقلا، نقض غرض، سفیهانه است و مخالف حکمت به شمار می رود، و چنین کاری بر خداوند متعال، محال است . (7)

این استدلال، به گونه های دیگری نیز تقریر شده است که برای رعایت اختصار، از نقل آن ها صرف نظر می کنیم . (8)

برخی از محققان، در تبیین وجوب لطف، سخنی دارد که نقل آن را در این جا مناسب می دانیم:

درباره ی تشریع تکالیف دینی، سه فرض متصور است:

1- خداوند، تکالیف را تشریع و به مکلفان ابلاغ کند و مقدمات و ابزار لازم برای انجام دادن آن ها را در اختیار آنان قرار دهد، به گونه ای که قدرت بر انجام دادن تکالیف را داشته باشند .

2- علاوه بر آن چه بیان گردید، مکلفان را در شرایطی قرار دهد که جز انجام دادن تکالیف، راهی نداشته باشند; یعنی، مجبور به عمل به تکلیف گردند .

3- گذشته از ابلاغ تکالیف به افراد و متمکن ساختن آنان برانجام دادن آن ها، بدون آن که آنان را بر انجام دادن تکالیف مجبور سازد، کارهایی را انجام دهد که در رغبت و اشتیاق آنان به رعایت تکالیف الهی مؤثر باشد، مانند این که برانجام دادن تکالیف وعده ی پاداش فراوان دهد، و یا آنان را بر مخالفت با تکالیف، به کیفرهای سخت اخروی بیم دهد، و یا مجازات های جانی و مالی دنیوی را مقرر کند .

از فرض های یاد شده، فرض دوم، از نظر عقل، مردود است; زیرا، با فلسفه ی تکلیف که آزمایش انسان ها و شکوفا شدن استعدادهای معنوی آنان است، منافات دارد . فرض نخست نیز با جود و کرم الهی و نیز با حکمت خداوند سازگاری ندارد . (9) بنابراین، فرض درست، همان فرض سوم است که مقتضای قاعده ی لطف است . (10)

فاعل لطف

شکی نیست که لطف، از صفات فعل خداوند است و از حکمت الهی سرچشمه می گیرد - چنان که بیان گردید - ولی فاعل مباشری آن، همیشه، خداوند نیست، بلکه گاهی فاعل مباشری و بی واسطه ی آن، مکلفان اند . از این روی، متکلمان لطف را از این نظر که فاعل مباشری آن چه کسی است، به سه قسم تقسیم کرده اند:

1- لطف، فعل مستقیم خداوند متعال است، مانند تشریع تکالیف دینی، ارسال پیامبران، اعطای معجزه به آنان، ارائه و نصب دلایل تکوینی و عقلی بر توحید و معارف الهی و نظایر آن .

2- لطف، فعل مکلف در مورد خویش است، مانند تامل و نظر در دلایل و معجزات پیامبران و پیروی از فرمان آنان .

3- لطف، فعل مکلف در مورد دیگران است، مانند تبلیغ احکام الهی به مردم از سوی پیامبران، و امر به معروف و نهی از منکر بر مکلفان نسبت به هم .

مقتضای لطف خداوند نسبت به مکلفان، در مورد نخست، این است که لطف را انجام دهد، و در مورد دوم و سوم، این است که انجام دادن لطف را بر مکلفان واجب کند . از آن جا که در مورد سوم، نتیجه ای که از انجام دادن لطف حاصل می شود، به مکلفان دیگر باز می گردد و نه به فاعل لطف، مقتضای عدل الهی، این است که به فاعل لطف نیز اجر و پاداشی برسد تا بروی ستمی روا نشده باشد . (11)

برهان لطف بر وجوب امامت

اینک که با قاعده ی لطف آشنا شدیم، لازم است به تقریر برهان لطف در مسئله ی امامت بپردازیم; یعنی، قاعده ی لطف را بر امامت منطبق سازیم .

متکلمان امامیه، بالاتفاق، بر این عقیده اند که امامت، از مصادیق لطف خداوند است، و چون لطف، به مقتضای حکمت الهی، واجب است، امامت نیز واجب است . از طرفی، لطف امامت، از آن گونه الطافی است که فعل مباشری و مستقیم خداوند است . (12) و از این نظر، وجوب امامت، همچون وجوب نبوت است .

بنابراین، در این جا، دو مدعا مطرح است: یکی این که امامت لطف است، و دیگری این که امامت لطفی است که فعل مستقیم خداوند است، و تعیین امام باید از جانب خداوند انجام گیرد .

آن چه اینک در پی تبیین آن هستیم، همانا، مطلب نخست است; یعنی، تبیین این که امامت; لطف خداوند در حق مکلفان است . از آن جا که موضوع لطف، تکلیف است، و تکلیف به عقلی و شرعی (وحیانی) تقسیم می شود، لطف بودن امامت را می توان هم نسبت به تکالیف عقلی تبیین کرد و هم نسبت به تکالیف شرعی .

هر دوی این تقریرها و تبیین ها، در کلمات متکلمان امامیه یافت می شود .

سید مرتضی، در تبیین لطف بودن امامت چنین گفته است:

ما، امامت و رهبری را به دو شرط لازم می دانیم: یکی این که تکالیف عقلی وجود داشته باشد، و دیگری این که مکلفان معصوم نباشند . هر گاه هر دو شرط یا یکی از آن دو، منتفی گردد، امامت و رهبری لازم نخواهد بود .

دلیل بر وجوب امامت و رهبری، با توجه به دو شرط یاد شده، این است که هر انسان عاقلی که با عرف و سیره ی عقلای بشر آشنایی داشته باشد، این مطلب را به روشنی تصدیق می کند که هر گاه در جامعه ای، رهبری با کفایت و تدبیر باشد که از ظلم و تباهی جلوگیری و از عدالت و فضیلت دفاع کند، شرایط اجتماعی برای بسط فضایل و ارزش ها فراهم تر خواهد بود، و مردم از ستمگری و پلیدی دوری می گزینند و یا در اجتناب از پلیدی و تبهکاری، نسبت به وقتی که چنین رهبری در بین آنان نباشد، وضعیت مناسب تری دارند . این، چیزی جز لطف نیست; زیرا، لطف، چیزی است که با تحقق آن، مکلفان به طاعت و فضیلت روی می آورند، و از پلیدی و تباهی دوری می گزینند، و یا این که در شرایط مناسب تری قرار می گیرند .

پس امامت و رهبری، در حق مکلفان، لطف است; زیرا، آنان را به انجام دادن واجبات عقلی و ترک قبایح برمی انگیزد و مقتضای حکمت الهی، این است که مکلفان را از آن محروم نسازد .

این مطلب، از بدیهیات عقلی است و اگر کسی آن را انکار کند، چونان فردی است که منکر بدیهیات شود، و شایستگی بحث و گفت وگوی علمی را از دست خواهد داد . (13)

همان گونه که ملاحظه می فرمایید، سید مرتضی، لطف بودن امامت را نسبت به تکالیف عقلی تقریر کرده است . شیخ طوسی نیز چنین روشی را برگزیده و گفته است:

دلیل بروجوب امامت و رهبری، این است که امامت، در حق واجبات عقلی، لطف است; زیرا، این حقیقت، بر همگان معلوم است که انسان هایی که معصوم نیستند، هر گاه رهبری با کفایت نداشته باشند که معاندان و ستمکاران را تنبیه و تادیب کند و از ضعیفان و مظلومان دفاع کند، شر و فساد در میان آنان گسترش خواهد یافت، ولی هر گاه رهبری با این ویژگی ها داشته باشند، وضعیت آنان برعکس خواهد بود و خیر و صلاح، در آن جامعه گسترش می یابد و شر و فساد محدود می گردد .

علم به این مطلب، از بدیهیات است که بر هیچ انسان عاقلی پوشیده نیست و هر کس آن را انکار کند، شایسته ی بحث و گفت و گوی علمی نخواهد بود . (14)

ابن میثم بحرانی، برهان لطف بروجوب امامت را با توجه به تکالیف شرعی تقریر کرده، و گفته است:

ان نصب الامام لطف من فعل الله تعالی فی اداء الواجبات الشرعیة التکلیفیة، و کل لطف بالصفة المذکورة فواجب فی حکمة الله تعالی ان یفعله مادام التکلیف بالمطلوب فیه قائما . فنصب الامام المذکور واجب من الله فی کل زمان التکلیف; (15)

نصب امام، لطفی است از جانب خداوند در انجام دادن واجبات و تکالیف شرعی، و انجام دادن هر لطفی با ویژگی یاد شده، به مقتضای حکمت الهی، واجب است . پس نصب امام از جانب خداوند، تا وقتی که تکلیف باقی است . واجب است .

وی، لطف بودن نصب امام نسبت به تکالیف شرعی را هم امری بدیهی تلقی کرده است; یعنی، مطالعه ی جوامع بشری و حالات مکلفان، گویای این واقعیت است که هر گاه رهبری با کفایت و عادل، رهبری آنان را برعهده داشته باشد، نسبت به رعایت واجبات و محرمات الهی، وضعیت مناسب تری خواهند داشت و اگر چنین رهبری در میان آنان نباشد، شرایط، برعکس خواهد بود . بدین جهت، در لطف بودن نصب امام عادل و باکفایت برای مکلفان، جای کم ترین تردید وجود ندارد .

برخی از متکلمان امامیه، بدون این که از تکلیف عقلی یا شرعی سخنی به میان آورند، به تبیین لطف بودن وجود امام و رهبر عادل و با کفایت پرداخته اند و یاد آور شده اند که وجود چنین پیشوایی، در جامعه ی بشری، نقشی مؤثر و تعیین کننده در گسترش خیر و صلاح دارد، چنان که نبود چنین پیشوایی، زمینه ساز گسترش فساد و تباهی در جوامع بشری خواهد بود .

ابوالصلاح حلبی در تقریب المعارف و سدیدالدین حمصی در المنقذ من التقلید و علامه ی حلی در کشف المراد و فاضل مقداد در ارشاد الطالبین، چنین روشی را برگزیده اند . (16)

نکته ای که یادآوری آن در این جا لازم است، این است که امامت و رهبری که متکلمان امامیه به عنوان مصداق لطف الهی در مورد مکلفان مطرح کرده اند معنای عام آن است که شامل امامت و رهبری پیامبران الهی نیز می شود . بنابراین، امامت به معنای خاص آن که رهبری امت اسلامی به عنوان خلافت و جانشینی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است، از مصادیق امامت و رهبری به معنای عام آن است . سید مرتضی، دراین باره گفته است:

لا فرق بین ان یکون الرئیس الذی اوجبناه منبئا یوحی الیه و متحملا شریعة و بین ان لا یکون کذلک . . . لانا انما نوجب الرئاسة المطلقة(17)

در مورد پیشوایی که ما آن را واجب می دانیم، فرقی نمی کند که به وی وحی شود و صاحب شریعتی باشد یاچنین نباشد .

ابوالصلاح حلبی نیز مسئله ی وجوب رهبر در جامعه ی بشری را - که لطف خداوند در حق مکلفان به شمار می رود - قبل از بحث نبوت مطرح کرده است . وی، آن گاه به بیان شرایط چنین رهبری پرداخته، و سپس از نبوت و امامت، به عنوان دو مصداق آن یاد کرده و گفته است

و هذه الرئاسة قد تکون نبوة و کل نبی رسول و امام اذا کان رئیسا، و قد یکون امامة لیست بنبوة (18)

این رهبری - که مصداق لطف و حکمت الهی است - گاهی در قالب نبوت است، و هر پیامبری که عهده دار رهبری جامعه ی بشری است، رسول و امام است، و گاهی به صورت امامت است بدون این که دارای مقام نبوت باشد .

با توجه به نکته ی یاد شده، روشن می شود که تکلیف مورد نظر در این بحث - که امامت به عنوان لطف نسبت به آن به شمار می رود - همان تکلیف عقلی است . آری، در خصوص امامت به معنای خاص آن، تکلیف می تواند عقلی یا شرعی باشد; یعنی، امامت، هم لطف است نسبت به تکالیف عقلی و هم لطف است نسبت به تکالیف شرعی (وحیانی .)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 94/3/18 :: ساعت 1:51 عصر )
»» قرآن و احترام به پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله

 


قرآن مجید در ایات فراوانی از آخرین سفیر الهی و چراغ پرفروغ عالم هستی، به شکل های گوناگونی سخن گفته و چهرة مقدس و ملکوتی اش را به تصویر کشیده است. گاه نام مقدسش را با تعظیم یاد می کند، گاهی اطاعت از وجود مقدسش را اطاعت از پروردگار و نافرمانی او را نافرمانی خدا قلمداد کرده، گاهی به حضرتش سوگند یاد می کند و گاهی هم به دفاع از او برمی خیزد.

خدای کریم در قرآن مجید علاوه بر بیان اوصاف پیامبر صلی الله علیه و آله ، احترام به آن حضرت را یکی از واجبات مسلمانان بر شمرده و در ایاتی چند، همگان را به این وظیفة شرعی فراخوانده است.

از جمله مواردی که مصداق بارز احترام و تکریم و تعظیم پیامبر صلی الله علیه و آله است، طلب رحمت برای آن حضرت می باشد. مسلمانان از سوی پروردگار موظف شده اند که همیشه به یاد پیامبر خاتم باشند و حتی در نماز برای او صلوات و درود بفرستند و رحمت خداوند را برای وجود مقدسش طلب کنند. جالب این است که خداوند پیش از چنین دستوری، نخست خود و فرشتگانش چنین کاری را آغاز کرده و سپس به پیامبرش خبر داده که مسلمانان برای ادای احترام و تعظیم پیامبر صلی الله علیه و آله باید بر او صلوات و درود بفرستند. این نوشتار، درنگ کوتاهی در این فرمان الهی است.

قرآن و فرمان صلوات بر پیامبر

یکی از دستورهای قرآن کریم که در سوره احزاب بدان اشاره شده، صلوات فرستادن و درود بر پیامبر عظیم الشأن است. آنجا که می فرماید: )انّ الله و ملائکته یصلّون علی النّبی یا ایها الّذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً([1] ؛ همانا خدا و فرشتگان بر پیامبر درود می فرستند؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملاً تسلیم فرمان او باشید.

صلوات چیست؟

ابن فارس در مقاییس الّلغه در معنای صلوات می نویسد: «فأمّا الصّلاة من الله تعالی فالرّحمة؛ صلوات از سوی پروردگار، همانا رحمت اوست. »[2]

شیخ طوسی در تفسیر تبیان اضافه می کند: صلات پروردگار، همان کرامت هایی است که به پیامبرش عنایت فرموده و او را برتر از دیگران شمرده و درجه و رتبه اش را بالاترین درجات قرار داده است. همچنین مقام و منزلتش را بسیار رفیع و بلند کرده و از آن حضرت، تعریف و تمجید نموده است.[3]

با این بیان، صلوات خدا بر پیامبر صلی الله علیه و آله با صلوات فرشتگان و بندگان بر پیامبر، اندک تفاوتی دارد؛ زیرا خداوند خود پیامبرش را به وسیلة صلوات مشمول رحمت و عنایت خاصّ خود قرار می دهد، اما فرشتگان و سایر بندگان از خدا می خواهند که پیامبرش را مشمول کرامت و رحمت واسع خویش قرار دهد.

علامه طباطبائی می نویسد:

«و قد استفاضت الرّوایات من طرق الشّیعة و أهل السّنّة انّ طریق صلاة المؤمنین أن یسألوا الله تعالی أن یصلّی علیه و آله».[4]

ایا صلوات بر پیامبر، استمراری است؟

مسئلة دیگر درباره این فرمان الهی آن است که: ایا صلوات بر پیامبر به زمان حضور آن حضرت اختصاص داشت یا اینکه حتی پس از رحلت پیامبر، بلکه تا روز قیامت تمام مسلمانان وظیفه دارند طبق ایة مبارکه، بر او صلوات و درود بفرستند؟

روشن است که این حکم، اختصاص به زمان خاصّی ندارد؛ چون در ایة شریفه فعل مضارع «یصلّون» به کار رفته که دلالت بر استمرار عمل دارد. بنابراین پیوسته خداوند و فرشتگان بر او رحمت و درود می فرستند؛ رحمت و درودی پیوسته و جاودانی.[5]

کیفیت صلوات بر پیامبر اعظم

پس از نزول این ایه شریفه بر پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله ، شاید یاران معنای صلوات را می دانستند، اما به یقین از کیفیت آن بی خبر بودند. بدین جهت، بنا بر نقل ابوحمزه ثمالی، یکی از یاران پیامبر به نام کعب گوید: پس از نزول ایه یاد شده عرض کردیم: سلام بر تو را می دانیم، ولی صلوات بر تو چگونه است؟

فرمود: بگویید: «الّلهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد کما صلّیت علی ابراهیم و آل ابراهیم انّک حمید مجید، و بارک علی محمّد و آل محمد کما بارکت علی ابراهیم و آل ابراهیم انّک حمید مجید»[6] ؛ پروردگارا! بر پیامبر و آل پیامبر درود فرست؛ همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم درود فرستادی. بی شک تو حمید و مجید هستی. خدایا! بر محمّد و آل محمّد مبارک گردان؛ همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم مبارک گردانیدی.»

از این روایت، بلکه ده ها روایت دیگر که در کتاب های شیعه و سنّی نقل شده، به دست می اید که مسلمانان باید این چنین بر پیامبر صلی الله علیه و آله صلوات بفرستند و هرگز آل او را از وجود مقدسش جدا نسازند؛ چرا که خود رسول الله کیفیت و چگونگی صلوات را این چنین بیان کرده است.

نهی از فرستادن صلوات ناقص

در بحث از کیفیت صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله گذشت که طبق دستور آن حضرت باید صلوات کامل فرستاده شود و هرگز میان پیامبر و آلش در صلوات جدایی نیفتد و بارها فرمود: هرگز بر من صلوات بترا (ناقص) نفرستید.

یاران عرض کردند: یا رسول الله! صلوات بترا چیست؟

فرمود: اینکه فقط بگویید: الّلهمّ صلّ علی محمّد و دنباله اش را قطع کنید؛ بلکه بگویید: الّلهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد.[7]

علامه طباطبائی پس از آوردن حدیث کعب، می نویسد: هجده روایت دیگر هست که دلالت دارند بر مشارکت آل پیامبر با او در صلوات. این روایات را اصحاب سنن و جوامع از برخی یاران پیامبر نقل کرده اند؛ از جمله: ابن عباس، طلحه، ابوسعید خدری، ابوهریره، ابومسعود انصاری، بریده، ابن مسعود کعب بن عجرة و علی علیه السلام . اما روایات از طریق شیعه، بیش از شمارش است.[8]

با عنایت به مسئلة فوق و تأکید و سفارش پیامبر صلی الله علیه و آله بر جدا نکردن آل او در صلوات، باز هم دیده شده که برخی، همانند مسلم در صحیح خود، بابی آورده و گویا خواسته است صلوات را فقط بر رسول خدا صلی الله علیه و آله محدود کند.[9]

آل پیامبر کیان اند؟

مفسران قرآن در ذیل ایة تطهیر که خداوند فرمود: )انّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیرا([10] ، به این بحث پرداخته اند که مقصود از «اهل البیت» در این ایه مبارکه، چه کسانی هستند.

برخی به قرینة ایات قبل و بعد، این ایه را مخصوص همسران پیامبر صلی الله علیه و آله می دانند؛ اما تمام مفسران شیعه و بیشتر مفسران سنّی، این ایه را به «خمسة طیبه» تخصیص داده و چنین نوشته اند که: پس از نزول ایه تطهیر، پیامبر صلی الله علیه و آله مدت شش ماه، هنگامی که برای نماز صبح از کنار خانه فاطمه3می گذشت، صدا می زد: «الصلوة یا أهل البیت! )انّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیرا(؛ هنگام نماز است ای اهل بیت! خداوند می خواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و شم را پاک سازد.»[11]

همچنین به روایات متعددی بر خورد می کنیم که ابوسعید خدری با صراحت، گواهی می دهد که این ایه تنها درباره همان پنج تن نازل شده است.[12]

روایات فراوان مربوط به «حدیث کساء»، بهترین دلیل است که مقصود از آل البیت، پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین است. بر اساس این روایات، پیامبر هنگام ملاقات با آنان، عبایی بر آنها افکند و فرمود: «خداوندا! اینان خاندان من هستند. رجس و آلودگی را از آنها دور کن».

دانشمند معروف نیشابوری، به نام حاکم حسکانی، در شواهد التّنزیل این روایات را به طرق و راه های متعدد از راویان مختلفی گردآوری کرده است.[13]

خلاصه اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله ضمن خارج کردن ام سلمه و سایر همسران از شمول این ایه[14]، سه بار این جمله را تکرار کرد: «خداوندا! اهل بیت من اینان هستند، پلیدی را از آنها دور کن».[15]

استاد مکارم شیرازی می نویسد: از مجموع آنچه گفتیم، چنین نتیجه می گیریم که منابع و راویان احادیثی که دلالت بر انحصار ایه به پنج تن می کند، به قدری فراوان است که جای تردید در آن باقی نمی گذارد. در شرح احقاق الحق بیش از هفتاد منبع از منابع معروف اهل سنت گردآوری شده و منابع شیعه در این زمینه از هزار هم می گذرد.[16]

انگیزة فرستادن صلوات

پیامبران خدا در راه رساندن پیام الهی سخت ترین رنج ها را متحمل شدند، در برابر اهانت ها، ناسزاها و آزارهای روحی و جسمی دشمنان خدا، سخت ایستادگی کردند و با جدّیت تمام، پیام روح بخش و انسان ساز پروردگار را به مردم رساندند. از این رو، خدا دستور داده تا بر آن حضرت درود فرستیم، و بشر نیز از باب قدرشناسی و ارج گذاری به ساحت انبیای الهی - به ویژه حضرت ختمی مرتبت - وظیفه دارد که پیوسته به یاد این پیامبر دلسوز و مهربان باشد و همواره برای وجود مقدسش از خداوند درخواست رحمت الهی بنماید.

در روایات نیز صلوات بر پیامبر و خاندانش جزء واجبات قلمداد شده است. امام صادق7فرمود: «الصّلاة علی النّبی و آله واجبة فی کلّ المواطن و عند العطاس و...؛[17] صلوات بر پیامبر و آل او در همه جا لازم است؛ حتی هنگام عطسه و غیر آن». امام رضا7شبیه به همین مضمون را به مأمون عباسی نوشت.[18]

ایا صلوات بر پیامبر و آل او واجب است؟

تمام فقهای شیعة امامیه، صلوات بر محمّد و آل محمّد را در «تشهّد» واجب می دانند و در غیر آن مستحب.

شیخ طوسی در کتاب النّهایة در باب تشهّد، ضمن فتوا به وجوب صلوات بر پیامبر و آل او می فرماید: «و کذلک الصّلاة علی النّبی و آله فریضة فمن ترکها متعمّداً وجبت علیه اعادة الصّلاة و من ترکها ناسیاً قضاها بعد التّسلیم و لم یکن علیه شیئ؛ صلوات بر محمّد و آل محمّد، واجب است. پس هرکه این فریضه را از روی عمد ترک گوید، باید نماز را اعاده کند، و هرکه از روی فراموشی آن را نیاورد، باید پس از نماز آن را قضا کند و چیزی دیگر بر او نخواهد بود.»[19]

همچنین علامه حلّی در منتهی المطلب می فرماید: «و یجب فیه الصّلاة علی النّبی6 عقیب الشّهادتین، ذهب الیه علماؤنا أجمع فی التّشهّد الأوّل والثّانی[20]؛ و واجب است در تشهد پس از آوردن دو شهادت، بر پیامبر صلی الله علیه و آله صلوات بفرستد و به این وجوب در تشهد اول و دوم، تمام علمای ما فتوا داده اند.»

علامه حلّی در مسئلة دیگر، با اضافه کردن آل پیامبر به صلوات بر آن حضرت می فرماید:

«مسئلة: الصّلاة علی آله واجبة فی التّشهّد الأوّل و الثانی ذهب الیه علماؤنا أجمع[21]؛ صلوات بر آل پیامبر در تشهّد اوّل و دوم واجب است. تمام علمای ما به این مسئله فتوا داده اند».

سپس به بررسی أدلّة آن از طریق عامّه و خاصّه بر وجوب حکم صلوات بر محمد و آل محمد پرداخته است.[22]

وجوب صلوات از دیدگاه اهل سنت

فقهای سنّی در خصوص این مسئله، دو دسته هستند: یک دسته، فتوا به وجوب داده اند؛ همانند شافعی و جمعی دیگر از فقهاء. دستة دوم همانند ابوحنیفه آن را واجب نشمرده اند. سرخسی[23] در مبسوط می نویسد:

«ثمّ الصّلاة علی النّبی6 فی الصّلاة لیست من جملة الأرکان عندنا، و قال الشّافعی: هی من جملة أرکان الصّلاة لاتجوز الصّلاة الاّ بها؛ صلوات بر پیامبر در نماز، در نزد ما، از ارکان شمرده نمی شود؛ اما در نزد شافعی، از ارکان نماز شمرده شده؛ به گونه ای که نماز بدون آن صحیح نمی باشد.»[24]

استاد مکارم شیرازی، ضمن آوردن شعر معروف شافعی، می نویسد: جالب اینکه شافعی همین فتوا را در شعر معروفش صریحاً آورده است؛ در آنجا که می گوید:

یا أهل بیت رسول الله حبّکم

فرض من الله فی القرآن أنزله

کفا کم من عظیم القدر أنکم

من لم یصل علیکم لاصلاة له

ای اهل بیت رسول الله! محبت شما از سوی خداوند در قرآن واجب شده است. در عظمت مقام شما همین بس که هرکس بر شما، صلوات نفرستد، نمازش باطل است.[25]

ایا صلوات برای پیامبر سودمند است؟

ممکن است این سؤال به ذهن اید که: امت اسلامی به فرمان قرآن کریم، مأموریت یافته که در نماز و غیر نماز، بر پیامبر رحمت صلوات بفرستد، اما معلوم نیست که صلوات ما به حال پیامبر که مقامش را جز خدا نمی داند، سودی داشته باشد؛ چرا که او عالی ترین مراتب کمال را طی کرده و نیازی به درود ما ندارد.

پاسخ می دهیم: شکی نیست که مقام نبی اکرم6 آن قدر والاست که هرگز بشر توان درک آن را نداشته است و نخواهد داشت و تنها پروردگار می داند پیامبرش در چه جایگاهی قرار دارد. اما داشتن چنین درجاتی موجب نمی شود که مقام او بالا و بالاتر نرود، چون درجات در نزد خداوند هرگز حدّ و حدودی ندارد. با تأمل در شواهد زیرّ صدق و مدعای ما روشن می شود:

1. امام صادق7 در مقام بیان تشهّد به عبدالمک بن عمر احول می فرماید:

«التّشهّد فی الرّکعتین الأوّلتین الحمدلله اشهد ان لا اله الاّ الله وحده لاشریک له، و أشهد أن محمداً عبده و رسوله، الّلهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و تقبّل شفاعته فی امته وارفع درجته.»[26]

در اینجا امام صادق7 از درخواست بالابردن درجات پیامبر به وسیلة دعای مسلمانان سخن به میان می آورد.

2. امیرمؤمنان7 از پیامبر نقل کرده که آن حضرت فرمود: «فی الجنّة درجة تدعی الوسیلة، فاذا سألتم الله فسئلوا لی الوسیلة. قالوا: یا رسول الله مَن یسکن معک فیها. قال: علی و فاطمة و الحسن والحسین[27]؛ در بهشت درجه ای است به نام وسیله. هرگاه بخواهید در هنگام دعا چیزی برای من از خدا بخواهید، مقام وسیله را مسئلت نمایید. گفتند: یا رسول الله! چه کسانی در این درجه (مخصوص) با شما هستند؟ فرمود: علی و فاطمه و حسن و حسین.»

علامه امینی در ذیل این حدیث می نویسد: این حدیث را دانشمندان عامّه نیز در کتب خود ذکر نموده اند؛ از جمله سیوطی در کتاب الجامع الکبیر از حافظ ابن مردویه نقل کرده است. ما شیعیان نیز در زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله چنین می گوییم:

«الّلهمّ اعطه الدّرجة الرّفیعة و آته الوسیلة من الجنّة[28] ؛ خدایا! درجة رفیع و همچنین درجة مخصوص – وسیله – را به او عنایت فرما.»

فضایل و فواید صلوات

بزرگان اهل حدیث و دانشمندان شیعه و سنّی روایات و احادیث فراوانی را در ذیل همین ایه و همچنین در دیگر موارد آورده اند. برخی در اهمیت این موضوع، کتاب هایی را به رشته تحریر درآورده اند و برخی دیگر همانند علامه مجلسی در بحارالانوار بابی به این مسئله اختصاص داده و در حدود هفتاد روایت در آن باب آورده است. از مجموع این روایات به آثار و فضایل و برکات خوبی می رسیم. پایان بخش این بحث را به این فضایل اختصاص می دهیم.

پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان معصوم:، ضمن بیاناتی مفصل و فراوان، بر این مطالب تکیه کرده و فرموده اند:

صلوات بر محمد و آل محمد گناهان را از بین می برد.[29]

صلوات در نزد خداوند همانند تسبیح و تهلیل و تکبیر است.[30] .

هیچ عملی در روز جمعه، افضل از صلوات نیست.[31]

با ذکر صلوات، انسان از گناهانش بیرون می رود.[32]

ذکر صلوات، افضل از آزادی بندگان است.[33]

هیچ چیز از ذکر صلوات بر محمد و آل محمد برتر نیست.[34]

ذکر صلوات، سپری از آتش جهنم است.[35]

خداوند در برابر ذکر صلوات برای فرستندة آن، هزار حسنه می نویسد.[36]

فرستندة صلوات، مورد شفاعت قرار خواهد گرفت.[37]

خداوند برای فرستندة صلوات، صد حاجت برآورده می سازد که هفتاد حاجت از حاجت های دنیا و سی نیاز از نیازهای آخرت است.[38]

فرستندة صلوات، از همنشینان پیامبر در عالی ترین درجات بهشت است.[39]

صلوات، از بین برنده نفاق و دو رویی است.[40]

فرستادن صلوات، سبب ایجاد نور در قبر می شود.[41]

صلوات، وسیلة تقرب به خدا می باشد.[42]

صلوات بر محمد و آل محمد در بین نماز ظهر و عصر، برابر با هفتاد رکعت نماز است.[43]

با ذکر صلوات، فراموش شده ها به یاد می اید.[44]

کسی که پس از نماز صبح و بعد از نماز ظهر بر محمد و آل او صلوات بفرستد، از دنیا نمی رود، مگر اینکه امام زمان7 را ببیند.[45]

فرستادن صلوات، سبب توانگری و زدودن فقر از انسان و جامعه می شود.[46] فرستادن صلوات، سبب دفع و رفع تشنگی در روز قیامت می شود.[47]

خداوندا! آنچه را که برای بندگان صالح خود مقدّر کرده ای، دربارة ما نیز به برکت صلوات بر محمد و آل او، مقرّر بفرما.

پی نوشت ها:

[1]. احزاب / 56.

[2] . مقاییس اللغه، ج 3، ص 301.

[3] .التبیان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 359.

[4] . تفسیر المیزان، ج 22، ص 338.

[5] . تفسیر نمونه، ج 17، ص 416.

[6]. الدّر المنثور، ج 6، ص 646؛ سنن نسائی، ج 3، ص 45؛ صفوة العرفان، ج 5، ص 178.

[7]. الصواعق المحرقه، ص 44.

[8]. المیزان، ج 22، ص 344.

[9]. ر.ک: صحیح مسلم، ج 2، ص 16، باب الصلاة علی النبی.

[10]. احزاب / 33.

[11]. تفسیر نمونه، ج 17، ص 300.

[12]. شواهد التنزیل ج 2، ص 25.

[13]. همان.

[14]. مجمع البیان، ج 8، ص 559.

[15]. تفسیر نمونه، ج 17، ص 300.

[16]. همان، ص 302.

[17]. تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 301.

[18]. همان.

[19]. النهایه، ص 89.

[20]. منتهی المطلب، ج 1، ص 293.

[21]. همان.

[22]. همان.

[23]. سرخسی، فقه خود را بر مبنای فقه ابوحنیفه تدوین کرده است.

[24]. المبسوط، ج 1، ص 29.

[25]. تفسیر نمونه، ج 17، ص 421.

[26]. منتهی المطلب، ج 1، ص 294.

[27]. فاطمة الزهراء، علامه امینی، ص 99.

[28]. همان.

[29]. بحارالانوار، ج 91، ص 48.

[30]. همان.

[31]. همان، ص 51.

[32]. همان، ص 55.

[33]. همان، ص 57.

[34]. همان.

[35]. همان، ص 58.

[36]. همان.

[37]. همان، ص 63.

[38]. همان، همان، ص 59.

[39]. همان.

[40]. همان.

[41]. همان، ص 70.

[42]. تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 303.

[43]. سفینة البحار، ج 1، ص 49.

[44]. همان.

[45]. همان.

[46]. مجلّه کوثر، ش 50، ص 137.

[47] . همان.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 94/3/18 :: ساعت 1:50 عصر )
»» چرا گاهی روزی حساب نشده به ما می رسد؟!

 



ارائه طرحی کامل و دقیق برای حیات دنیوی لازمه ی آخرین شریعت الهی و دینی منتخب است. در شریعت مبین اسلام؛ دنیا محلی است برای توشه اندوزی. آنچه در حیات دنیوی کشت می شود در سرای باقی برداشت خواهد شد از این رو اهمیت زندگی دنیوی نمایان می شود. کار و تلاش در این دنیا باید به گونه ای باشد که سعادت اخروی را به همراه آورد.
از یک سو؛ تلاش برای زندگی دنیوی و کسب مال و ثروت لازمه ی گذراندن حیات مادی است و از سویی دیگر؛ این امر باید به گونه ای صورت پذیر که اندوخته ای برای دیار باقی گردد.
اگرچه شاید توجه به کسب مال، امری مادی تلقی گردد اما با راهنمایی معصومین (علیهم السلام) این امر مادی به گونه ای هدفمند هدایت می شود که توشه ای برای آخرت گردد. در روایات وارده از سوی معصومین (علیهم السلام) تلاش مرد برای کسب مال و فراهم نمودن زندگی راحت برای خانواده اش امری ستوده شده است.
اما از سوی دیگر ممکن است فرد به سبب توجه زیاد به امور مادی و تلاش برای کسب رزق؛ هدف غایی ازحیات مادی را فراموش نماید آنچنان که عده زیادی از افراد دیده می شوند که تلاش برای ثروت اندوزی آنان را از یاد خدا و زندگی اخروی باز داشته است و آنقدر به کسب رزق مشغول گشته اند که گویا غرض از زندگی در جهان مادی جمع آوری ثروت بوده است.
این افراد دائما به فکرند تا چگونه بیشتر و بیشتر بر دارایی های خود بیافزایند و از کدامین راه بروند تا به ثروت بیشتری دست یابند و از سوی دیگر آنان که بهره مالی اندکی در زندگی دارند دائما غمناک اند در حالیکه نمی دانند روزی انسانها مقدر درگاه الهی است و هرکس بدان اندازه بهره مند می شود که خداوند برایش تعیین نموده است.
بدین جهت است امام صادق (علیه السلام) بیان می دارند که: «أَبَانٌ الْأَحْمَرُ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ جَاءَ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی عِظْنِی مَوْعِظَةً فَقَالَ ع إِنْ کَانَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَدْ تَکَفَّلَ بِالرِّزْقِ فَاهْتِمَامُکَ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَ الرِّزْقُ مَقْسُوماً فَالْحِرْصُ لِمَا ذَا .......؛ (التوحید، شیخ صدوق، ص376)
ابان احمر از حضرت صادق جعفر بن محمد (صلی الله علیه و آله) که مردى نزد وى آمد و به آن حضرت عرض کرد که پدر و مادرم فداى تو باد مرا به موعظه پند ده حضرت (علیه السلام) فرمود: که اگر خداى عز و جل روزى را متکفل شده باشد اهتمام کردنت از براى چیست؟ و اگر روزى قسمت شده باشد حرص از براى چیست؟...» آنکه غم روزی خورد گنهکار است چرا که خداوند رزاق است و روزی دهی به بندگانش را وعده نموده است. آنجا که در کتاب روشنگرش می فرماید: «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها ؛( سوره هود؛ آیه 6)
خداوند متعال روزى مومنان را در جانبى که گمان آن را ندارند قرار داده، و این از جهت آنست که چون بنده نمى‏داند از کجا روزى و خرجى او تأمین مى‏شود دعا و نیایشش به درگاه خدا زیاد مى‏گردد»
و هیچ جنبنده‏اى در زمین نیست مگر [اینکه‏] روزیش بر عهده خداست» و یا در جایی دیگر بیان می دارد: «وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُون ؛( . سوره ذاریات؛ آیه 22.) و روزى شما و آنچه وعده داده شده‏اید در آسمان است». باور داشتن بدان چه پروردگار وعده داده است لازمه ی ایمان به خداوند است و بی اعتقادی به وعده های الهی کفر است. بدین سبب است که آنکه در طلب رزق غمخواری و نگرانی نماید گنهکار دانسته شده است.
پروردگار هستی گاه از جایی حساب نشده روزی دهی می نماید چرا که روزی رسانی به بندگان از طرقی مشخص سبب غفلت مردمان از روزی رسان می گردد و امری عادی و طبیعی تلقی می شود بدین سبب فرمود: «وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِب ..؛ (سوره طلاق، آیه 3) و از جایى که حسابش را نمى‏کند، به او روزى مى‏رساند»
و معصوم (علیه السلام) به بیان چرایی این امر می پردازند که: وَ قَالَ (علیه السلام‏) إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى جَعَلَ أَرْزَاقَ الْمُوْمِنِینَ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُونَ وَ ذَلِکَ أَنَّ الْعَبْدَ إِذَا لَمْ یَعْرِفْ وَجْهَ رِزْقِهِ کَثُرَ دُعَاوُه ؛ (من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج3، ص165، ح3608)
و نیز فرمود: خداوند متعال روزى مومنان را در جانبى که گمان آن را ندارند قرار داده، و این از جهت آنست که چون بنده نمى‏داند از کجا روزى و خرجى او تأمین مى‏شود دعا و نیایشش به درگاه خدا زیاد مى‏گردد».

نتیجه
مادامی که فرد نگران روزی اش است و نمی داند که چگونه و از چه راه بهره مند از روزی اش خواهد شد به درگاه الهی دست نیاز بلند می نماید و تنها امیدش به خالق اش است و فقط به او متوسل می شود و به هیچ کس امیدی ندارد. اینچنین است که نیاز مادی اش پلی می شود برای ذکر و یاد پروردگارش و همین توجه و توسل به خدایش توشه ای می گردد برای سرای باقی اش. و خداوند آنقدر رئوف و مهربان است که از هر روزنه ای به دنبال هدایت بندگانش است بگونه ای که رزق مادیشان را پلی می نماید برای جمع آوری حسنات از سوی افراد با ایمان.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 94/3/18 :: ساعت 1:48 عصر )
»» به هنگام خشم مراقب باش‏

نقل مى‏کنند:
ابلیس به نظر عبداللّه بن حنظله آمد و گفت: مى‏خواهم چیزى به تو بیاموزم! عبداللّه گفت: هیچ حاجتى به آموختن از تو ندارم. گفت: عبداللّه! دقت کن اگر مطلبم خیر بود قبول کن ورنه مرا از خود بران. اى پسر حنظله! از غیرخدا تقاضا و تمنّا نداشته باش و به‏ هنگام خشم مواظب باش که به کجا کشیده مى ‏شوى !



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 94/3/17 :: ساعت 1:13 عصر )
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 121
>> بازدید دیروز: 93
>> مجموع بازدیدها: 1322865
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
دانشجو
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


























































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب