سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نیکو نیست خاموشى آنجا که سخن گفتن باید ، چنانکه نیکو نیست گفتن که نادانسته آید . [نهج البلاغه]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» میلاد حضرت رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم 1

یک جرعه آفتاب

در پرتو سخنان حضرت رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ

نماز

«الدُّعاءُ مِفْتاحُ الرَّحْمَةِ وَ الْوُضُوءُ مِفْتاحُ الصَّلاةِ وَ الصَّلاةُ مِفْتاحُ الجَنَّةِ؛[1] دعا، کلید رحمت و وضو، کلید نماز است و نماز، کلید بهشت».

پاک دامنی

«مازانَ اللهُ عَبْداً بِزینَةٍ اَفْضَلَ مِنْ عَفافٍ فی دینِه وَ فَرْجِه؛[2] خدا به بنده خویش زینتی بهتر از عفت در دین و دامن نداده است».

خانواده

«اِنَّ مِن اَکمَلِ المُؤمنینَ ایماناً أحسَنَهُم خُلقاً و اَلطَفَهُم بِأَهلِه؛[3] از همه مؤمنان ایمان آن کس کامل تر است که اخلاقش نیک تر است و با خانواده اش بهتر رفتار می کند».

کار نیک

«اِسْتِتمامُ الْمَعْرُوفِ خَیرٌ مِنْ اِبْتِدائِهِ؛[4] به انجام رساندن کار نیک بهتر از آغاز کردن آن است».

کار بی خلل

«اِیاکَ وَ کُلَّ آمِرٍ یعْتَذَرُ مِنْهُ؛[5] از هر کاری که از آن، عذر باید خواست، بپرهیز».

اسراف

«مَنْ قَدَّرَ رَزَقَهُ اللهُ، وَ مَنْ بَذَّرَ حَرَمَهُ الله؛[6] هرکه اندازه نگه دارد خدا به او روزی دهد و هرکه زیاده روی کند، خدا او را محروم دارد».

فراگیری دانش

«اَلْغُدُوُّ وَ الرَّواحُ فِی تَعْلِیمِ الْعِلْمِ أَفْضَلُ عِنْدَاللهِ مِنَ الْجِهادِ؛[7] صبح و شب در کار تعلیم علم به سر بردن، نزد خدا از جهاد بهتر است».

خودشناسی

«ما هَلَکَ امْرُؤٌ عَرَفَ قَدرَهُ؛[8] هر که حد خویش بداند، هلاک نشود».

محبت

«اَلْعَبْدُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ؛[9] هرکسی هم سنگ چیزی است که دوست دارد».

سخن حکیمانه

«نَعْمَ الهَدِیةُ الکَلِمَةِ مِنْ کَلامِ الْحِکْمَةِ؛[10] چه نیکو هدیه ای است یک کلمه گفتار حکمت آموز».

شناخت از طریق دوستان

«اِعتَبِرُوا الصّاحِبَ بالصّاحِبِ؛[11] یار را به یار توان سنجید».

اشاره

طلیعه سبز

محمدکاظم بدرالدین

در زیباترین جمعه تاریخ، آن هنگام که تبسم خورشید در ذره ذره سرزمین حجاز جاری بود، ناگهان نوری به آسمان برخاست و شمیم دل انگیز سرود عشق را در مکه گستراند.

ایوان کسری شکافت، آتشکده فارس از خودنمایی باز ایستاد، دریاچه ساوه موج هایش را به دست فراموشی سپرد، خدایان سنگ و چوب عرب رنگ باختند و آمد.[12] آمد؛ همان که جهانی آمدنش را به فرخندگی مژده داده بودند... .

محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ زلال ترین و شوق انگیزترین سروده هستی به دنیا آمد.[13]

محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از زبان قرآن

رسول؛ هر وسیله مهمی که از بازار بخریم، دفترچه «راهنما» دارد. سازنده کالا، دقیق ترین اطلاعات را درباره کالا دارد و بهتر از هرکسی برنامه استفاده را در دفترچه راهنما می آورد. بی تردید در آفرینش ما نیز ویژگی هایی وجود دارد که تنها آفریدگار ما از آن آگاه است. لذا بهترین بنده اش را برگزید تا کامل ترین کتاب راهنما و برنامه زندگی را به ما برساند. قرآن کریم می فرماید: «محمد رسول خداست».[14]

سراج ]چراغ[؛ زندگی بدون نور تاریک است. بدون چراغ، راه از چاه نمایان نمی شود و راه نورد زندگی، یا به بیراهه می رود و یا در چاه می افتد. محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ آن چراغ روشن و پرنوری است که سینه ظلمات جهل را می شکافد و راه زندگی را به نور علم و آگاهی روشن می سازد. قرآن کریم می فرماید: «ای پیامبر! ما، تو را... دعوت کننده به سوی خداوند و چراغی روشنی بخش فرستادیم».[15]

بشیر (نویددهنده)؛ دوندگانی که در مسابقه شرکت می کنند، به شوق کسب جایزه، رنج دویدن و عرق ریختن را بر خود هموار می سازند. زندگی نیز مسابقه بزرگی است از دنیا تا بهشت؛ با این تفاوت که در این مسابقه تنها نفر اول یا نفرات نخستین نیستند که پاداش می گیرند؛ بلکه تمام کسانی که به خط پایان برسند، از پاداش های آن بهره مند می گردند. اما آدمی که در آغاز، ناآگاه است و در ادامه، غافل، کسی را می خواهد که او را از این مسابقه آگاه و به پاداش آن «بشارت» دهد و محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ آن بشیر زندگی است.

قرآن کریم می فرماید: «]ای پیامبر[ ما، تو را نفرستادیم مگر آنکه بشارت دهنده و بیم دهنده ای برای تمام مردمان باشی».[16]

نذیر (بیم دهنده)؛ در میدان زندگی، مسابقه میان انتخاب هاست؛ انتخاب راه درست یا راه نادرست. در مسابقه زندگی، مکافات بازنده، جایزه نگرفتن نیست، هلاکت و نابودی است. پایان راه درست، بهشت است و پایان راه نادرست، دوزخ با عذاب هایی که نه گوشی شنیده و نه چشمی همانندش را دیده است. محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ دلسوزانه و دردمندانه، خطرهای راه نادرست و سرنوشت شوم انتخاب بد را بیان می دارد تا همه، سعادت را در آغوش کشند. قرآن کریم می فرماید: «[ای پیامبر] ما تو را فرستادیم تا به حقیقت، نویددهنده و بیم دهنده باشی...».[17]

شاهد؛ آرزوی هر پدری، خوش بختی فرزندانش است؛ ازاین رو، با دقت، بر رفتار آنها نظارت دارد. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ پدر تمام مسلمانان است. آنچه انجام دهیم، در دید اوست و چه شرم آور است اگر ما را در حال انجام دادن کار ناشایستی ببیند و چه خرسند می گردد اگر فرزندانش را در حال انجام دادن کارهای نیک بنگرد. نکته دیگر اینکه یکی از چیزهایی که در تنظیم رفتار انسان تأثیر دارد این است که خود را در منظر و محضر کسی بداند. قرآن کریم می فرماید: «ای پیامبر! ما تو را فرستادیم تا شاهد و نوید دهنده و بیم دهنده باشی».[18]

پیامبر و ایرانیان

در آیه 133 از سوره نسا می خوانیم: «ای مردم! اگر خدا بخواهد، شما را از میان می برد و افراد دیگری را (به جای شما) می آورد.» در روایت آمده است که هنگامی که این آیه نازل شد، پیامبر دست خود را بر پشت «سلمان» زد و فرمود: «آن افراد، از قوم این شخص (سلمان) هستند؛ یعنی مردم غیرعرب از فارس».

پیامبر گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در حدیثی می فرماید: «اگر اسلام در لابه لای زمین گم شود، ایرانیان آن را می یابند و اگر اسلام در آسمان قرار گیرد، جز مردم ایران کسی به آن دست نمی یابد».

نیز نقل شده که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: «نام ایرانیان را به زشتی یاد نکنید؛ زیرا آنها از یاران ما هستند و از ما حمایت می کنند.» گفته اند که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ گاهی به فارسی نیز سخن می گفت. از جمله: وقتی سلمان بر پیامبر وارد شد، پیامبر فرمود: «درسته و ساوته» یعنی: اهلاً و مرحباً ]صحیح این دو کلمه به زبان فارسی امروز: «درستید و شادید» که همان «سالم و خوش باشی» است[.[19]

پیامبر و سیره نظامی

اهداف نظامی پیامبر در اعزام گروه های مختلف رزمی برای شرکت در عملیات ها عبارت بود از:

1. نشان دادن آمادگی و هوشیاری مسلمانان؛

2. تهدید مسیر اقتصادی و تجارتی و تضعیف قوای مادی دشمن؛

3. کسب اطلاعات و اخبار، از هرگونه فعالیت دشمن؛

4. تحکیم وحدت جامعه اسلامی و ایجاد روحیه سلحشوری و دفاعی.

نکته درخور توجه در اینجا آن است که برخی خاورشناسان غربی نتوانسته اند درک کنند که بین «هدف» و «شیوه» رابطه ای وجود ندارد. تاکتیک (شیوه) نبردهای پیامبر را (که در هر نبردی از اصول عمده آن به شمار می رود) به جای هدف آن تلقی نموده اند و گفته اند که جنگ های اسلام برای اهداف اقتصادی بوده است![20]

برخی آداب نبرد در مکتب نبوی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ

1. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ هرگز به دشمنی شبیخون نزد؛

2. هرگاه می خواست سپاهی اعزام کند، آنان را صبح زود می فرستاد؛

3. خوش نمی داشت در معرکه نبرد، یاران فریاد و های و هوی داشته باشند؛

4. می فرمود: به نام خدا و در راه او و بر کیش پیامبر خدا ]نه برای کشورگشایی و انتقام گیری شخصی[ به نبرد نپردازید؛

5. دستور می داد پیران و کودکان و زنان را نکشند؛

6. امر می فرمود جز به هنگام ضرورت درختی را قطع نکنند و... .[21]

گفتار مجری

بشارت حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ به آمدن حضرت رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ

در چند جای انجیل یوحنا به صراحت، حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ از آمدن «فارقلیطا» پس از خود خبر می دهد و می گوید که تا من نروم او نخواهد آمد:

«... این فارقلیطا، همان روح پاک خداست که شما را با تمام حقایق آشنا خواهد کرد. مردم دنیا به او دسترس ندارند؛ چون نه در جست وجوی او هستند و نه او را می شناسند، ولی شما در جست وجوی او هستید و او را می شناسید؛ چون او همیشه با شماست و در شما خواهد بود».[22]

مورخین و کارشناسان مراد از فارقلیطا را پیامبر گرامی اسلام دانسته اند.

مبارزه با جهل

بلند می شد؛ تمام قد. آن زمانی که عرب از دختردار شدن روسیاه می شد و آنها را زنده به گور می کرد، او جلوی پای دخترش بلند می شد، تمام قد.

هرگاه مژده دختردار شدنش را می دادند، چهره اش باز می شد و می گفت: ریحان است و دسته گل. روزی اش نیز با خداست.[23]

در خانه و بیرون

به خانه که می آمد، وقتش را سه قسمت می کرد؛ بخشی برای خدا، قسمتی مخصوص خانواده و زمانی هم برای کارهای شخصی اش. شوخی و مزاح هم می کرد؛ اما جز حق و راست چیزی بر زبان نمی آورد. با نشاط راه می رفت، راه رفتنش شبیه راه رفتن انسان خسته و ناتوان نبود. در سفر، انتهای جمعیت راه می رفت تا اگر کسی درماند، کمکش کند. سواره هم که بود، یکی را بر ترک می نشاند. همیشه اول به کودکان سلام می کرد و می گفت می خواهم این کار بعد از من سنّت شود. هرگاه یکی از اصحاب یا همسایگان را سه روز متوالی نمی دید، جویای احوالش می شد. اگر به سفر رفته بود، با دعای خیر بدرقه اش می کرد، اگر در شهر بود، به دیدنش می رفت و اگر بیمار شده بود، از او عیادت می کرد. نگاهش را میان اصحاب عادلانه تقسیم می کرد. به همه یکسان نگاه می کرد.[24]

رفتار نیک با همسایه

هر روز که از خانه بیرون می آمد، همین آش و همین کاسه بود. داستان همان داستان روز قبل... زباله و خاکروبه و سنگ و چوب... یک بار هم که شکمبه گوسفند. بد همسایه ای بود این یهودی. حالا هم که سخت بیمار شده بود و در بستر افتاده بود.

ـ دیدم چند روزی است، پیدایت نیست. گفتند بیماری. آمدم حالت را بپرسم!

به همین سادگی. ایمان آورد؛ یهودی ایمان آورد.

خیانت در امانت، نه!

مسلمانان، قلعه های هفتگانه خیبر را محاصره کرده بودند. مدتی بود آنجا بودند؛ طوری که دیگر آذوقه ای نمانده بود و گرسنگی فشار می آورد. روزی چوپان سیاهی آمد و گفت: «من چوپان یهودی ها هستم. این اسلام که می گویید، چیست؟»

گفتند. گفت: «من ایمان آوردم. حالا تکلیفم با این رمه چیست؟»

پیامبر گفت: «در آیین ما خیانت در امانت وجود ندارد. رمه را ببر به صاحبش بازگردان».

رطب خورده، منع رطب کی کند؟

پسرش را آورده بود تا نصیحتش کند که کمتر خرما بخورد. گفت: «فردا بیایید.» مرد گفت: «راهمان دور است».

ـ من چند لحظه پیش خرما خورده ام! چطور نصیحت کنم که او نخورد؟

پسرک زل زده بود توی چشم هایش و می خندید، پیامبر هم.

شوخی های پیامبر

حسین، پسر زید می گوید از امام باقر ـ علیه السلام ـ پرسیدم: پدر و مادرم فدایت باد! آیا پیامبر شوخی هم می کرد؟ فرمود: ... از مهربانی او به پیروانش آن بود که با آنان شوخی می کرد تا بزرگی اش چنان برای آنها جلوه نکند که به او ننگرند.[25]

عایشه می گوید: حضرت بسیار شوخی می کرد و می فرمود: آفریدگار درباره شوخی راستگو بازخواست نمی کند.»[26]

نشسته بود توی مسجد. یک دفعه کمی جابه جا شد و پای راستش را دراز کرد. بعد به آرامی پرسید: «این پا شبیه چیست؟» هرکس به مبالغه چیزی گفت. از ستون هستی تا عصای موسی پیش رفتند. لبخندی زد و باز هم کمی جابه جا شد. پای دیگرش را دراز کرد و گفت: «شبیه این یکی است».[27]

پیامبر به پیرزنی که درباره بهشت از آن حضرت می پرسید، فرمود: «پیرزنان به بهشت نمی روند».

بلال، آن پیرزن را گریان دید و به پیامبر خبر داد. پیامبر فرمود: «بلال! سیاهان هم به بهشت نمی روند.» بلال هم در بیرون مجلس پیامبر و در کنار آن پیرزن به گریه نشست. عباس عموی پیامبر، خبر داد. پیامبر فرمود: «عمو جان! پیرمردها هم به بهشت نمی روند، اما بمان تا بشارتت بدهم.» سپس آن دو را هم فراخواند و فرمود: «خداوند پیرزنان و پیرمردان و سیاهان را به زیباترین شکل برمی انگیزد و اینان جوان و نورانی می شوند و آن گاه به بهشت وارد می گردند».[28]

بانویی به خدمت پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ رسید. پیامبر از او سؤال کرد که همسر کدام یک از مسلمانان است. زن، پاسخ داد که: فلان کس. پیامبر پرسید: «همان که سفیدی ای در چشمش هست؟» زن برافروخته پاسخ داد: نه، ای پیامبر خدا! چشم همسر من سالم است. پیامبر خندید و فرمود: «چرا رنجیده شدی؟ مگر کسی هست که در چشمش سفیدی نباشد؟»[29]

«میم» آن، مست از می هفت آسمان

«حا»ی آن، حی است در ذات جهان

«میم» دیگر، مقصد هستی است او

«دال» آخر، دلبر افلاکیان

اول خلقت، خلائق را بنا

مبدأ خیر است و خالق را نشان

یار مظلوم است و ظالم را عدو

نسل آدم در پناهش در امان

خالقش او را «محمد» خوانده است

یا که یاسین است و طه بر زبان[30]

در ایران بنابر اطلاعات به دست آمده از تعداد 90 میلیون سند سجلی و تحقیقی که سازمان ثبت احوال کشور انجام داده و به تازگی در کتابی به نام «تأثیر وقایع نام گذاری ایرانیان» به چاپ رسیده، نام «محمد» در میان مردان و نام «فاطمه» در میان زنان، بیشترین طرفدار را داشته و هیچ واقعه تاریخی با رویکرد فرهنگی یا تحول اجتماعی در طول سال های مورد مطالعه، نتوانسته است که از میزان رغبت عمومی به این دو نام بکاهد. نام های ترکیبی نیز در این میان از اقبال خوبی برخوردارند. به خصوص که نام محمد با خاصیت پذیرش پسوند یا پیشوندهای مختلف به زیبایی اسم نیز می افزاید و نام جدیدی را می سازد (محمدرضا، محمدحسین، محمدجواد).[31]

زمین ویرانه باد و سرنگون باد آسمان پیر

اگر بینیم روزی در جهان، نام محمد نیست

چراغ راه

اخلاق نبوی در آثار شهید مطهری

«در خانواده مهربان بود. نسبت به همسران خود هیچ گونه خشونتی نمی کرد و این برخلاف خلق وخوی مکّیان بود. بدزبانی برخی از همسران خویش را تحمل می کرد تا آنجا که دیگران از این همه تحمل، رنج می بردند. او به حسن معاشرت با زنان توصیه و تأکید می کرد و می گفت: همه مردم دارای خصلت های نیک و بد هستند، مرد نباید تنها جنبه های ناپسند همسر خویش را در نظر بگیرد و همسر خود را ترک کند، چه هرگاه از یک خصلت او ناراحت شود خصلت دیگری مایه خشنودی اوست و این دو را باید با هم به حساب آورد. او با فرزندان و با فرزندزادگان خود فوق العاده عطوف و مهربان بود. به آنها محبت می کرد. آنها را روی دامن خویش می نشاند. بر دوش خویش سوار می کرد. آنها را می بوسید و اینها همه بر خلاف خلق و خوی رایج آن زمان بود».[32]

«در مسائل فردی و شخصی و آنچه مربوط به شخص خودش بود، نرم و ملایم و با گذشت بود. گذشت های بزرگ و تاریخی اش یکی از علل پیشرفتش بود، اما در مسائل اصولی و عمومی، آنجا که حریم قانون بود، سختی و صلابت نشان می داد و دیگر جای گذشت نمی دانست. پس از فتح مکه و پیروزی بر قریش، تمام بدی هایی که قریش در طول بیست سال نسبت به او مرتکب شده بودند، نادیده گرفت و همه را یک جا بخشید».[33]

اقبال؛ دلباخته محمد

محمد اقبال لاهوری، خیلی وقت ها که اسم حضرت ختمی مرتبت را می شنید یا آن را در بیتی می خواند، مدت ها می گریست.

یک بار یکی از ثروتمندان بزرگ پنجابی، اقبال و عده ای از حقوق دان های معروف هند را برای مشاوره درباره قانون به منزل خود ـ که بسیار مجلل بود ـ دعوت کرد. شب، وقتی که اقبال در آن خانه برای خواب به اتاق تعیین شده برای خود رفت، با دیدن اثاثیه بسیار عالی و نفیس و همچنین رخت خوابی گران بها و راحت، به خاطرش آمد که پیغمبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ روی یک «بوریای کهنه» می خوابید و همین که به این فکر افتاد، چشمش به چشمه اشک مبدل شد و هرگز نپذیرفت که روی آن رخت خواب بخوابد. مستخدم را صدا کرد و رخت خواب خودش را که همراه آورده بود، در حمام کنار اتاقش پهن کرد و تا چند روز دیگر هم در همانجا به استراحت می پرداخت.[34]

پیامبر رحمت از دیدگاه اندیشمندان غیرمسلمان

انیه بسانت

«ناممکن است کسی زندگی و شخصیت پیامبر بزرگ اسلام را مطالعه کند و او را تکریم نکند. کسی که یکی از بزرگ ترین پیامبران خداست. من هرچه زندگی این پیامبر را بیشتر مطالعه می کنم، احساس تمجید و تکریم من نسبت به او، شکل جدید تری می گیرد و احساس جدیدی از بزرگی این استاد بزرگ اسلام، به من دست می دهد».[35]

مهاتما گاندی

«زندگی شخص پیامبر اسلام، نشانه و سرمشق بارزی برای رد «فلسفه خشونت و اجبار است».[36]

آن ماری شیمل

«محمد، سرسلسله عارفان و اصل و آیین او، دربردارنده عمیق ترین روش ها و آموزه های عرفان برای انسان های تشنه ارتباط با ماورای طبیعت و کسب معرفت الهی است».[37]

لویی توماس

«به حقیقت می توان گفت که فرزند مکه [محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ] صفایی داشت که در دیگر پیغمبران، یافت نمی شد. در او نیرویی بود که با آن، میان دل های متفرق، ایجاد ائتلاف می کرد و به طوری آنها را یک پارچه می ساخت که در پندار و احساس، در حکم یک دل بودند».[38]

هربرت وایل (نویسنده بزرگ سوئیسی)

«محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ظهور کرد و اوهام را زدود و پرستش بت ها را حرام کرد. او مردم گمراه را به راه راست هدایت کرد و ننگ جاهلیت را از جامعه عرب برطرف ساخت و آنها را از حضیض جهل و نادانی رهانید و به مقام عالی انسانی رسانید».[39]

راما کریشنا رائو (رئیس بخش فلسفه دانشکده دولتی دانشگاه زنان میسور، مندیسا)

«تنها با یک نگاه می توان دید که محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ پیامبر، فرمانده نظامی، فرمان روا، جنگ جو، تاجر، واعظ، حکیم، سیاست مدار، خطیب، مصلح، پناه گاه ایتام، پشتیبان بردگان، حامی زنان، قانون گذار، قاضی و قدیس است».[40]

جرج برنارد شاو (نویسنده و فیلسوف انگلیسی)

«زندگانی حیرت آور این مرد (حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ) تأثیر عجیبی در من کرده است. بنابراین، معتقدم دین او یگانه دینی است که با تمام ادوار زندگی بشری مناسب می باشد و قابلیت آن را دارد که هر نسلی را به خود جلب کند».[41]

دیس ری یه پلانسیه (تاریخ نویس)

«پیامبر اسلام محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از برجسته ترین و مشهورترین شخصیت های تاریخی است. او به یک دفعه سه کار بسیار مهم را انجام داد: ملتی را زنده کرد، حکومتی را تشکیل داد و دینی را تأسیس کرد».[42]

ال. آ. سیدیو

«کیست که نداند او ]حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ [ تا آخر عمرش از آن وضع فقیرانه بادیه نشینان و از آن زندگانی رقت بار ، بیرون نرفت. هرگز زندگانی امیران را با آن همه قدرتی که بر مال و جاه داشت، قبول نکرد. او به اندازه یک شیخ عشیره نیز برای خود مقامی قائل نبود که اصحاب و بستگان، دورش را بگیرند و محافظتش کنند».[43]

گوته، شاعر پرآوازه آلمانی، قطعه شعری با عنوان «نغمه محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ » درباره پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ سروده که قسمتی از آن چنین است:

«بنگر بدان چشمه

همان که از کوهساران می جوشد

چه باطراوت و شاد

و می تراود به سان چشمان ستارگان آن گاه که می درخشند

و با ورودی پیشواگونه و راهبر

همه چشمه ها را که برادر اویند

با خویش همراه می سازد

و در آن پایین اعماق دره

در مقدم این رود،

گل ها می رویند

و سبزه ها از نفسش حیات می یابند...».[44]

نکته ها

1. پیامبر اکرم هنگام طلوع فجر روز جمعه 17 ربیع الاول عام الفیل برابر با سال 570 میلادی در مکه به دنیا آمد. پیش از تولد آن حضرت، پدرش، عبدالله در 25 سالگی در مدینه از دنیا رفته بود و مادرش آمنه دختر وَهَب تا یک هفته او را شیر داد. سپس «ثویبه» به مدت چهار ماه، شیر دادن او را به عهده گرفت. پس از آن حلیمه از طایفه بنی سعد، عهده دار شیر دادنش شد. حلیمه، محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را در پنج سالگی به آمنه تحویل داد. هنگامی که محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ شش ساله شد، آمنه بدرود حیات گفت و جدش عبدالمطلب سرپرستی او را به عهده گرفت. هنگامی که هشت ساله شد، عبدالمطلب نیز درگذشت و عمویش ابوطالب سرپرست او شد.[45]

2. در سیره حلبیه و تواریخ دیگر از آمنه روایت کرده اند که گوید: چون فرزندم به دنیا آمد، نور خیره کننده ای آشکار شد که شرق و غرب را روشن کرد و من در آن روشنایی قصرهای شام و بصره را دیدم.[46]

3. حلیمه پس از ازدواج رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ با خدیجه، به مکه و حضور پیامبر آمد و درباره قحطی و خشک سالی شکایت کرد. پیامبر با خدیجه صحبت کرد و خدیجه چهل گوسفند و شتری راهوار که برای سواری زن ها در کوچیدن تربیت شده بود، به او بخشید.[47]

4. فرزندان رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به جز «ابراهیم» که از «ماریه قبطیه» کنیز مصری بود و او را «مقوقس» حاکم مصر اهدا کرده بود، همه از خدیجه بودند.[48]

5. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ 4440 معجزه داشته است که برترین آنها قرآن است.[49]

6. جبرئیل برای حضرت ابراهیم، 50 نوبت و بر موسی ـ علیه السلام ـ 400 بار و بر عیسی ـ علیه السلام ـ 10 مرتبه و بر پیغمبر ما، 24000 یا به نقل دیگر 60000 بار نازل شد.[50]

7. در چند حدیث معتبر از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده که حق تعالی به حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ دو اسم اعظم داده بود که با آنها مرده را زنده می کرد و آن معجزه ها از او صادر می شد و به موسی ـ علیه السلام ـ چهار اسم اعظم داده بود و به ابراهیم هشت اسم داده بود و به نوح پانزده اسم و به آدم بیست وپنج اسم داده بود. ... به درستی که اسمای عظام الهی، 73 اسم است که یک نام مخصوص ذات مقدس اوست که به هیچ کس تعلیم نکرده و 72 نام را به حضرت رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ تعلیم کرده است.[51]

زلال قلم

تحول آفرین تر از هر بهار

محمدکاظم بدرالدین

حریر دامان «آمنه»، خورشیدباران شده است از بی همتاترین مدیحه، از دسته دسته تبسم ثانیه ها، از شکفتن یکباره عطر محمدی.

نه تنها گرداگرد این بانوی عفیف که هر جای آسمان، جمال موزون احمدی، پرتو افکن شده است.

بسم الله الرحمن الرحیم. لهجه سلیس توحید از راه می رسد و بت های گنگ جاهلیت یکی یکی شکسته می شوند.

کسی که پرچم «لولاک» بر جبینش بود

جواز کشتن بت ها در آستینش بود...

فقط نه هرچه بتی بود بر زمین افتاد

که بر جبین مداین هزار چین افتاد...

رسید و پشت ابوجهل دشت جهل شکست

بنای بتکده با یک اشاره سهل شکست

آن پیام آور نیک بختی و رستگاری از راه رسید تا جان های جمله خوبان، لباس زیبای تعالی بپوشند.

درست در لحظه صلوات، عقربه های دنیا معطر شدند و او از راه رسید تا فصاحت آمدنش را حجاز با صوتی دلنشین به ترتیل بنشیند. «یس».

«تو ای رسول تعهد، رسالت موعود!

قدوم مقدم پاکت مبارک و مسعود»

لحظه شماری نورها به پایان رسید تا همه مستقر شوند در گلنام پرطراوتش.

با نام واپسین پیامبر بزرگ، حتی آسمان های پر از پرواز در پوست خود نمی گنجند.

محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ می آید و با آمدنش، حس دریایی عشق، چقدر بی کرانه است! محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ می آید و لذت هم آوایی با عرش، چه بی اندازه است!

عطر هفدهم ربیع و دست افشانی کائنات، به امتزاج درآمده اند. نسیم نبوی می وزد و همراه با سوره های اعجاز و اشارات سبز، دل به اهتزاز درمی آید. «ربیع» است و چلچله ها، طربناک ترین سرود تماشا را می خوانند. «ربیع» است و بامدادان خنک فروردین در دل های مشتاق شوریدگان جاری می شود.

پیغمبر مهربانی های بی نظیر می آید و از این پس در مسیر فطرت، گلبوته های امید و رهایی کاشته می شود. یقین، برگ و بار می دهد و خدا از هر واژه ای خواناتر می شود. روایت »لولاک» را آینه های دلشده، دست به دست به تکثیر می رسانند تا جهان، کوچکی خود را بیشتر از هر چیز ببیند.

می آید و از این پس روشنی بی وقفه عقل است و موسم روح نواز دانستن.

«بیا که بادیه لم داده بر تمامت جهل

مگر به عزم تو افتد به خاک، قامت جهل»

ای دیباچه قشنگ هر اتفاق سپید! طلیعه دل انگیز هر شعر به وجد آمده! ای روح معانی تسبیح در شبانه های عارفان! ای جام ریز آسمانی ها در جان عشاق! ای رایحه سبز دلداری در هجوم زخم های اماره!

ای رسول صبور دلسوز! تو تمنای کدام شاه بیت غزل های معرفت نیستی؟! ای فرستاده نجیب! کدام اقیانوس، قطره ای ناچیز در برابر رفتار زلالت نیست؟!

«گلشن آیات ز ذاتت پر است / حنجره گل ز صفاتت پر است»

صفات تو، رهنمای هر دقیقه وامانده و متروک است. کلام تو از نژاد باران، لطیف تر است که بر دل ها می بارد و تحول آفرین تر از هر بهار است.

به راستی که تشنگان سبوی عشق را جرعه ای از «نهج الفصاحه»ات، کافی است.

اللهم صل علی محمد و آل محمد

بهار، قرائت همین جمله فرح بخش آسمانی است. ای حبیب پروردگار یگانه! درود بر تو که وقتی نامت می آید بوی قرآن در جان های ما می شکفد.

درود بر تو که شبستان ها با چراغ نامت، زینتی از بهشت را جلوه گر می شوند.

«نام تو را خواندم و شعری سپید

در غزلستان خیالم دمید

در پی نام تو غزل مست مست

آمد و در خلوت شعرم نشست

حرف تو را گفتم و گویی بهار

با دل من داشته صدها قرار»

شعر

تا در جسد مدینه جسمت شده جان

اسم تو گرفته قاف تا قاف جهان

در لفظ «مدینه» بین کز اعجاز تو چون

«مه» شق شده و گرفته «دین» را به میان

ادایی یزدی

ای ختم رسل! فزون به کیش از همه ای

مقبول جناب قدس بیش از همه ای

چون آخر حرف انبیا ـ نتوان گفت:

بعد از همه ای، چراکه پیش از همه ای معز فطرت

عاشقانه ترین ماجرا

نوبت، درست لحظه آخر به ما رسید

انسان به عاشقانه ترین ماجرا رسید

حوا درنگ کرد، زمین، سیب سرخ شد

آدم سکوت کرد، قیامت فرا رسید

کشتی شکستگان و رسولان ناامید

در انتظار معجزه بودند تا رسید

از دشت ها تلاوت باران شروع شد

از کوه ها به گوش بیابان، صدا رسید

تاریخ ایستاد، جهان، مکث کرد و بعد

فواره ای بلند شد و تا خدا رسید

پیغمبری به رنگ گل سرخ، باز شد

عطر تنش به دورترین روستا رسید

عبدالجبار کاکایی

یک آسمان گل

ای جلوه رخت زده آتش به جانِ گُل

نامت محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است و نشانت، نشانِ گُل

میلاد باشکوه تو ای باغبان نور

همزاد نغمه خوانی بلبل زمان گل

قرآن تویی چو خیره نظر می کنم به نور

گل می کند دوباره نگاهم میان گل

این جای حیرت است که در گلشن کساء

هم شاخه گلی تو و هم باغبان گل

ای باغبان آل خدا! در زمین بکار

با مهدی ات دوباره تو یک آسمان گل

خلیل شفیعی

کوتاه و گویا

1. از مکه فروغ ایزدی پیدا شد / سرچشمه فیض سرمدی پیدا شد

در هفدهم ربیع از دخت وهب / نورسته گل محمدی پیدا شد.

2. از دامن پاک آمنه بنت وهب / خورشیدرخی طلوع کرده امشب

از رفعت رتبت محمد دارند / انگشت تحیر آسمان ها بر لب

3. بین شب و روز جنگ شد بر سر عشق / خورشید طلوع کرد از منبر عشق دریاچه ساوه از تعجب خشکید / در روز تولد تو ـ پیغمبر عشق!

4. در تور سپیده، صبح، زیبا شده است / خورشید جهانتاب، فریبا شده است / امروز فرشتگان به هم می گویند / تبریک، گل محمدی وا شده است

5. از جنس فرشته های پاک آمده است / دریاست، دلی که سینه چاک آمده است

«لولاک لما خلقت الافلاک» بگو / خورشید به مهمانی خاک آمده است

6. این ساعت شب که می تواند باشد؟ / گل می شکفد، بهار باید باشد

دل را به سوی نماز شب می خواند / باید نفس خوش محمد باشد

7. جانی که ز سوی حق مؤید آمد / مجذوب کلام پاک سرمد آمد

نام خوش الله جهان گستر شد / هرگاه به لب نام محمد آمد

8. خون می بارید جای باران از ابر / شب پنجه گرگ بود یا پنجه ببر

تا دست مبارک تو بیرون آورد/ انسان و زمان و زندگی را از قبر

9. من سرخوشم از باده جام احمد / راهی نروم به جز مرام احمد

یارب به تو گفتم و همی گویم باز/ جان و دل من فدای نام احمد

10. دنیا دنیا گم است در بوی رسول / شب چیست؟ به غیر طره موی رسول / ای کاش شبی به جام چشمم ریزند / یک ذره تماشای گل روی رسول

11. ای اوج شکوه، سرو رعنا، احمد / ای باغ گل و بهار زیبا، احمد!

یک لحظه مباد رو ز ما برداری/ ای نور چراغ دیده ما، احمد!

نظر شما چیه؟

1. سیره پیامبر رحمت در مواجهه با حرمت شکنان و مرتدان چگونه بوده است؟

2. با توجه به فرموده قرآن که پیامبر سرمشق نیکو است (احزاب: 21)، چگونه می توان پیامبر را به عنوان الگو به جوانان معرفی کرد؟

3. آیا اسلام طبق گفته برخی اندیشمندان غربی با زور شمشیر پیش رفت؟ با ارائه آمار مقتولان در جنگ های زمان پیامبر نظر کارشناسان دینی بیان شود.

4. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ، از این زاویه دید که یک بنیان گذار حاکمیت سیاسی هستند، چه ساختار حکومتی را پدید آوردند؟

5. رسول گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ، مهم ترین دغدغه ها را پس از رحلت خود چه می دانست؟

6. امتیازات و ویژگی های یاران پیامبر چه بود؟

پیامبر با کودکان و نوجوانان و جوانان

سؤال ـ برخورد پیامبر با کودکان و نوجوانان چگونه بود؟

جواب ـ از کنار کودکان که می گذشت، به آنان سلام می کرد و می گفت: تا پایان عمر این رفتار را ترک نخواهد کرد. بوی بچه ها را بویی بهشتی می دانست. بیشترین شوخی را با بچه ها می کرد. به والدین سفارش می کرد: با فرزندانتان به عدالت رفتار کنید، همان گونه که دوست دارید با شما به نیکی و مهربانی و عدالت رفتار شود.

مردی را دید که یکی از دو فرزندش را می بوسد و دیگری را نمی بوسد. فرمود: چرا با آنها به عدالت رفتار نمی کنی؟ می فرمود: زمانی که به خردسالان وعده ای دادید، به آن وفا کنید. آنان شما را روزی ده خود می پندارند.

روزی یکی از فرزندانش را روی زانوی خود نشانده بود و می بوسید و به او محبت می کرد. در این هنگام، مردی از اشراف به خدمت حضرت آمد و با دیدن این صحنه به حضرت عرض کرد: من ده پسر دارم و تا به حال هنوز هیچ کدامشان را برای یک بار هم نبوسیده ام. پیامبر از این سخن چنان عصبانی شد که رنگ صورتش برافروخته و سرخ گردید. آن گاه فرمود: کسی که به دیگران رحم نکند، خدا نیز به او رحم نخواهد کرد.[52]



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 93/10/20 :: ساعت 8:36 صبح )
»» بوی گل محمّدی / ولادت امام جعفر صادق علیه السلام

 

 

بشارت میلاد

 

خجسته سالروز طلوع خورشید هدایت، تبلور دُرّ دریای عصمت، تلألؤ نگین انگشتری امامت، شکوفایی گل بوستان احمد صلی الله علیه و آله ، ولادت صادق آل محمّد صلی الله علیه و آله بر تمام دوستداران معرفت و حقیقت مبارک باد.

 

طلوع و شکوفایی

 

در هفده ربیع الاول سال 83. ه، طلوع خورشید امامت، بار دیگر مدینه را منور کرد. در آن روز، خورشیدی شکفت که بعدها پرتو انوار الهی اش دوازده هزار غنچه جویای محبت و حقیقت را شکوفا کرد، و حیات و طراوت تازه ای به جهان بخشید؛ چراکه با شکوفایی و عطرافشانی آنها، مسیر بوستان حقیقت و رستگاری از بیابان خشک ضلالت و بدبختی جدا شد و سرگشتگان و عاشقان وجه اللّه به سرمنزل مقصود رسیدند.

 

صبح میلاد

 

صبح روز جمعه 17 ربیع الاول سال 83 ه . ق، مدینه، چشم انتظار طلوع خورشیدی دیگر از سلاله پاک رسول اللّه صلی الله علیه و آله بود، تا با تجلی جمال آن مولود مبارک وضوی نور گرفته و چهره خویش را بار دیگر منور سازد. سرانجام خانه امامت و ولایت با میلاد فرخنده ششمین امام معصوم علیه السلام ، غرق شادی و سرور شد. ملائک مشتاقانه به استقبال و خوش آمدگویی از آن نوگل تازه شکفته به زمین آمدند و نرگس چشمان خود را میزبان قدوم مبارک آن عزیز بزرگوار کردند. ما نیز این میلاد بزرگ و فرخنده را به تمام دوستداران اهل بیت علیه السلام تبریک و تهنیت گفته و امیدواریم که با بهره گیری کافی ازمکتب سازنده آن ستارگان درخشان در راستای پاک سازی جسم و جان خود ازلوث پلیدی ها و گناهان گام، برداریم.

 

شرافت و اصالت نسب امام صادق علیه السلام

 

شکوفایی ششمین گل بوستان امامت در هفدهم ربیع الاول سال 83 هجری، مدینه را آکنده از عطرگل محمّدی و غرق شادی و سرور کرد. نام آن حضرت جعفر و مشهورترین کنیه ایشان، ابوعبداللّه و معروف ترین لقبشان صادق است. پدر بزرگوارشان، امام محمّد باقر علیه السلام مانند اجداد گرامی خود از زهد و تقوایی راستین والهی بهره مند بود و مادر آن حضرت، «ام فَروه» نوه محمّد بن ابی بکر یکی از یاران نزدیک امام علی علیه السلام بود.

 

مولود مبارک

 

امام جعفر صادق علیه السلام هنگامی متولد شدند که پدر بزرگوار ایشان، امام محمّد باقر علیه السلام برای کاری خارج از مدینه به سر می بردند. پس از تولد، نوزاد را در پارچه سفیدی پیچیدند وبه نزد جد گران قدرشان امام سجاد علیه السلام آوردند. حضرت زین العابدین علیه السلام نگاهی توأم با نشاط و امید بر او افکندند و پس از قرائت آیاتی ازقرآن و ذکر و دعا فرمودند: «امید است قدمش مبارک باشد».

 

القاب و کنیه های امام صادق علیه السلام

 

امام صادق علیه السلام دارای القاب بسیاری هستند که هرکدام به گونه ای، صفت و حقیقت و جودی ایشان را نمایان می کنند. معروف ترین لقب ایشان، صادق به معنی راستین و راستگو است، القاب دیگر ایشان عبارتند از: فاضل، قائم، کامل، منجی، صابر، کلمة الحق، لسان الحق و صادق، همچنین ایشان دارای سه کنیه ابوعبداللّه ، ابی اسماعیل و ابوموسی می باشند که ابوعبداللّه از دیگر کنیه های ایشان معروف تر است.

 

نام گذاری امام ششم علیه السلام

 

در برخی نوشته ها انتخاب لقب امام ششم علیه السلام را به پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت می دهند، چنان چه در کتاب علل الشرائع از قول پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است: «به هنگامی که پسرم، جعفر بن محمّد به دنیا آمد او را صادق علیه السلام بخوانید برای این که در تداوم امامت، فرزندی به دنیا می آید که به همین اسم (جعفر) نامیده می شود [و] بدون حقی ادعای امامت می کند و او را جعفر کذاب می نامند». صادق، همچنین نام نهری است در بهشت، چرا که وجود برکت امام صادق علیه السلام نیز همچون آبشار زلال نهر بهشت، حیات بخش و پرثمر است.

 

دوران کودکی امام صادق علیه السلام

 

امام صادق علیه السلام در کودکی مایه دلگرمی و موجب سرور اهل خانه بودند. چنان چه هوشمندی و زیرکی ایشان در دوران کودکی همه را به حیرت وامیداشت و حرکت و راه و رسم ایشان، نشان می داد که در مسیر خیر و عزت قدم بر می دارند. این امر حتی در بازی های کودکانه آن حضرت نیز مشهود بود. ایشان حدودا ده ساله بودند که در جلسات درس و بحث جدّ بزرگوارشان و بعدها جلسات درس پدر ارجمند خود شرکت می کردند و این در حالی بود که آن حضرت در میان دیگر افراد شرکت کننده در آن جلسات که همه از افراد بزرگسال بودند، درخششی فوق العاده داشتند.

 

عظمت علمی امام صادق علیه السلام

 

دوران سی و چهار ساله امامت امام صادق علیه السلام ، عصر شکوفایی معارف اهل بیت علیهم السلام بود. آن حضرت در این دوران از درگیری بنی امیه و بنی عباس و اشتغال آن ها به خودشان استفاده کرده و با توجه به نیاز شدید جامعه آن زمان و آماده بودن زمینه اجتماعی، با ایجاد یک حوزه وسیع علمی ودینی، به تربیت شاگردان بسیاری در زمینه های مختلف علمی و مذهبی پرداختند. عده شاگردان معروف ایشان را تا چهار هزار نفر و مجموع آن ها را تا 12 هزار نفر هم نوشته اند. به این ترتیب آن حضرت ضمن مبارزه با شبهات مسموم بدعت گزاران، اسلام نام محمّدی را از زیر حجاب تیره و تار اسلام بنی امیه و بنی عباس بیرون آوردند.

 

عصر شکوفایی معارف اهل بیت

 

عصر امام صادق علیه السلام در قرن دوم. ه ، عصر شکوفایی دانش، فقه، کلام، مناظره، حدیث و روایت و در آن سوی، عصر بدعت ها، گمراهی ها و گسترش مذهب های مختلف بود؛ بنابراین آن حضرت با توجه به نیاز جامعه آن روز و در پرتو شرایط آماده و آرامش به وجود آمده برای بنی هاشم به واسطه درگیری حکومت های بنی امیه و بنی عباس با تأسیس مجالس درس و مراکز علمی به تربیت شاگردان بسیار پرداخت. آن حضرت با شرکت در مناظرات ومباحثات علمی و مذهبی علاوه بر آشکار ساختن چهره راستین اسلام و فقه آل محمّد، شبهات دروغ سازان و نیرنگ بازان اموی و عباسی را نیز پاسخ می گفت و توطئه های آنان را باطل می کرد.

 

دستگیری از محرومان

 

مرحوم کلینی در کتاب اصول کافی از هشام بن سالم نقل کرده است: همین که پاسی از شب می گذشت امام صادق علیه السلام انبانی ازنان و گوشت و پول فراهم می آوردو آن را بر دوش می گرفت و به سوی خانه نیازمندان مدینه رهسپار شده و آن ها را در میانشان، تقسیم می کرد. آنان نیز تا هنگامی که امام صادق علیه السلام از دنیا رفت و این کار متوقف شد او را نمی شناختند، آن هنگام بود که دانستند شخصی که شبانه به یاری شان می شتافت امام صادق علیه السلام بوده است.

 

خیرخواهی و گذشت

 

اما صادق علیه السلام نیز همچون، دیگر ائمه هدی، مصداق روشن انسان کامل و نمونه عالی گذشت و خیرخواهی بودند. در این باره گفته اند روزی، مردی به نزد امام صادق علیه السلام آمد و گفت: پسر عموی ایشان، به آن حضرت ناسزا گفته و در این راه از چیزی فرو گذار نکرده است. امام با شنیدن این سخن از جای برخاسته ودو رکعت نماز گزاردند و آن گاه چنین دعا کردند: «خداوندا، من حق خود را بر او بخشیدم، جود و کرم تو از من بیشتر است او را ببخش و گفتار و کردارش را بر او مگیر» و پیوسته آن فرد را دعا می کردند.

 

نماز ملکوتی

 

امامان معصوم، با تزکیه نفس و عبادت خالصانه خویش، صعودی شکوهمندانه بر قله های کمال انسانی داشتند. آنان در نماز و نیازشان، از مرز «خود» گذشته و در وادی بی خودی سیر می کردند. درباره نماز امام صادق علیه السلام گفته اند: روزی با حالی ملکوتی مشغول نماز بودند و آیات قرآن را در نمازتلاوت می کردند. ناگهان از حال رفتند. پس از لحظاتی که به حال عادی بازگشتند، حاضران از ایشان پرسیدند: «این چه حالی بود که به شما دست داد؟» آن بزرگوار در پاسخ فرمودند: «آیات قرآن را تکرار کردم، تا این که به حالتی رسیدم که گویی آن آیات را به طور مستقیم از زبان نازل کننده آیات، می شنیدم».

 

کار و تلاش

 

مکتب امام صادق علیه السلام ، مکتب امامت، خلافت الهی و هدایت انسان ها است، و گاه حتی مکتب درس آموزی برای کسب روزی حلال. ایشان خود پیوسته کار و تلاش می کردند و دیگران را هم به این امر، سفارش می نمودند و نمی خواستند که فردی در جامعه از کوشش برای کسب روزی حلال، باز ماند. ایشان کار و تلاش برای کسب روزی را وسیله حفظ آبرو تلقی کرده و می فرمودند: «آدمی باید در پیِ کسب و کار برای حفظ آبروی خود باشد».

 

قناعت

 

امام صادق علیه السلام مصداق روشن کسانی بودند که کم مصرف می کنند و زیادبهره می دهند و هم مصداق آیه 67 سوره فرقان، در وصف بندگان راستین خدا: «بندگان خالص خدا کسانی هستندکه در هزینه خود نه اسراف در پیش می گیرند و نه سخت گیری، بلکه در میان این دو، حد اعتدالی دارند».

 

ایشان درباره میانه روی اقتصادی می فرمودند: «من ضامنم که اگر کسی میانه رو باشد، فقیر نگردد».

 

ساده زیستی

 

امام صادق علیه السلام در همه شئون زندگی، سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را الگوی رفتار خود قرار داده بودند. در بسیاری از وقت ها، با کارگران و غلامان خود بر سر یک سفره می نشستندو بدون هیچ غروری با آنان هم غذا می شدند. در خوردن غذا آرام و صبور بودند و هرگز با حرص و ولع غذا نمی خوردند و مانند برخی ازمتکبران، غذای مخصوص و متفاوت از دیگران نداشتند.

 

شخصیّت علمی و معنوی

 

امام صادق علیه السلام از نظر علمی و معنوی دارای مقامی والا و ارزشمند بودند به گونه ای که می توان گفت همه علوم اهل بیت علیهم السلام در وجود ایشان جمع بود. ابن حجر (دانشمند اهل سنت) در کتاب صواعق در این باره می گوید: «او، آن قدر مباحث فقهی را در جهان عرضه کرده که قبل و بعد او سابقه ندارد».

 

فعالیت های سیاسی امام صادق علیه السلام

 

امام صادق علیه السلام علاوه بر فعالیت درزمینه های علمی، در عرصه سیاست نیز حضوری گسترده داشتند و مبارزات سیاسی خود را باتکیه بر امامت و رهبری اهل بیت آغاز کردند. ایاشندر فرصت های مناسب، از جمله در روز عرفه و در اجتماع عظیم حجاج در مراسم حج، حکومت را حق خود معرفی می کردند. همچنین آن حضرت، پیروِ فعالیت های سیاسی خود، به منظور تبلیغ جریان اصیل امامت، نمایندگانی به مناطق مختلف می فرستادند و با تأیید و تشویق قیام های اسلامی، نقش مهمی را در پیشرفت و گسترش آن قیام ها برعهده داشتند.

 

اخلاق اجتماعی

 

درباره شیوه رفتاری امام صادق علیه السلام با مردم گفته اند: ایشان فردی خوش مجلس و خوش سخن بودند. با مردم روابط گرم، و معاشرتی صمیمانه داشتند، ولی این گرمی و صمیمیت سبب آن نمی شد که در مجلس ایشان ،کار خارج از نزاکتی صورت گیرد. آن امام، هرگز کلام کسی را قطع نمی کرد و پس از پایان سخنان دیگران، حرف و سخنشان را آغاز می کردند. همچنین ایشان با چهره ای بشاش و گشاده و با لبانی متبسم بامردم روبرو می شدند چنانچه مالک بن انس یکی ازشاگردان امام صادق علیه السلام و پیشوای مذهب مالکی می گوید: «او فردی شوخ طبع و خنده رو بود».

 

در سخن دیگران

 

امام جعفر صادق علیه السلام از نظر علم و فضل سرآمد روزگار خود به شمار می آمد، چنان چه مالک بن انس از شاگردان ایشان و پیشوای مذهب مالکی، درباره آن حضرت گفته است: «در فضیلت و دانش و عبادت و پارسایی، هیچ دیده ای چون جعفر بن محمّد را ندیده و هیچ گوشی توصیف او را نشنیده و بر هیچ قلبی خطور نکرده است، او بسیار سخی، خوش برخورد و پر فایده بود». همچنین هنگامی که از ابوحنیفه درباره فقیه ترین کسی که دیده، پرسش شد گفت: «فقیه ترین کسی که دیده ام جعفر بن محمّد بوده است.»

 

پاسخ کوبنده امام صادق علیه السلام به طاغوت زمان خویش

 

روزی منصور دوانیقی، یکی از خلفای عباسی به امام صادق علیه السلام نوشت: چرا ماننددیگرنا نزد ما نمی آیی؟ امام علیه السلام در پاسخ فرمود: «ما [از مال دنیا] چیزی نداریم که برای آن، از تو بیمناک باشیم و تو نیز از نظر اخروی چیزی نداری که به آن دلیل به تو امیدوار گردیم. تو نه داری نعمتی هستیکه به دلیل آنبه تو تبریک گوییم و نه خود را در بلا و مصیبتی می بینی ک به دلیل تو را تسلیت دهیم؛ پس چرا نزد تو بیاییم؟!» منصور نوشت: «برای نصیحت ما بیایید». امام پاسخ دادند: «اگر کسی اهل دنیا باشد تو را نصیحت نمی کند و اگر هم اهل آخرت باشد، نزد تو نمی آید.»

 

مذهب جعفری

 

اگر بپرسند که چرا مکتب تشیع، به اسم امام صادق علیه السلام نامیده شده و به مذهب جعفری مشهور است؟ در پاسخ می توان گفت: دوران امامت امام صادق علیه السلام نسبت به ائمه دیگر بیشتر و حدود 34 سال بود و این مدت، زمان بسیار خوبی بود تا ایشان در ادامه فعالیت های پدر بزرگوارشان و در پرتو فرصت به وجود آمده، با توجه به نیاز جامعه آن روز و افزایش سطح علمی مسلمانان، نسبت به عصر امامان قبلی، بتوانند علم خود را ظاهر ساخته و با آشکار ساختن حقیقت، ریشه گرایش ها و مذاهب باطل را بخشکانند.

 

جاذبه، هیبت و شکوه امام صادق علیه السلام

 

امام صادق علیه السلام به منظور گسترش اسلام و تبلیغ جریان اصیل امامت و افزایش آگاهی ومعلومات علمی مسلمانان، کلاس های درسی بسیاری برگزار می کردند. در این کلاس ها از همه دسته ها، گروه ها واز سنین مختلف و رتبه های متفاوت علمی حضور می یافتند. و همگان حق اظهارنظرو انتقاد داشتند؛ اگرچه عظمت، جلال و هیبت امام به گونه ای بودکه همه با احترام، با آن حضرت برخورد می کردند. امام صادق علیه السلام منبع فیض بودند و مردم از گوشه و کنار کشورهای اسلامی به خدمت آن حضرت می آمدند تا از مجلس درس ایشان فیض گیرند.

 

توبه، سبب شادی خداوند

 

خداوند متعال، معدن بی کران لطف و مهربانی است، ودوست دارد که بندگانش همیشه در راه راست گام بردارند و در صورت ارتکاب گناه، از ادامه آن عمل ناپسند دست برداشته و پرونده تاریک خود را به نور توبه روشن کنند؛ از این رو هرگاه که انسان خطاکار، با توجه دقیق به پیامدهای خطرناک عمل خود و ترس از مجازات الهی از کرده خود پشیمان شود، می تواند با عدم تکرار خطاهای گذشته، به عفو و بخشش خداوند مهربان امیدوار بوده و به این ترتیب ذات اقدس الهی را از خویش خشنود سازد. چنان چه امام صادق علیه السلام دراین باره می فرمایند: «همانا خدای عزوجل از توبه بنده مؤمنش، شاد می شود، همچنان که یکی از شما از یافتن گمشده خود خشنود می شود.»

 

دنیا و آخرت

 

از مزایای دین مبین اسلام، ایجاد هماهنگی میان دنیا و آخرت، از راه توجه متعادل به امور معنوی و مادی است؛ چرا که دین اسلام، مادیات را مقدمه معنویات و دنیا را وسیله ای برای آخرت می داند؛ و از این روست که با رهبانیت و ترک دنیا مخالف است و از سوی دیگر عشق به دنیا و فراموش کردن خدا را نیز درست نمی داند. امام صادق علیه السلام درباره لزوم برقراری تعادل بین نیازهای دنیوی و اخروی می فرمایند: «کسی که دنیایش را برای آخرت خویش، یا آخرتش را برای دنیای خود، ترک کند از ما نیست».

 

فرو خوردن خشم

 

اگرچه دشوار است که انسان هنگام خشم برخود مسلط باشد، در آن حال سخن خلافی نگوید و مرتکب عمل ناپسندی نشود؛ اما اگر انسان، این دشواری را تحمل کرده و برخود هموار سازد، ارج و پاداش شایسته ای خواهد داشت چنان چه امام صادق علیه السلام دراین باره می فرمایند: «بنده ای نیست که خشمی فرو خورد، مگر این که خداوندعزیز و بزرگ، عزت او را در دنیا و آخرت زیاد کند».

 

سخنان گوهربار امام صادق علیه السلام

 

* بی نیازترین مردمان کسی است که گرفتارِ حرص نباشد.

 

* چه زشت است برای مؤمن که میل و رغبتی در او باشد که او را خوار کند.

 

* بدخویی، کردار را تباه سازد، چنان چه سرکه، عسل را تباه کند.

 

* شایسته نیست برای مرد مسلمان که با شخص تبه کار و احمق دروغ گو دوستی کند.

 

* خنده مؤمن، تبسم است.

 

* خدای تبارک و تعالی ثوابی را که بر حُسن خلق بنده می دهد مانند پاداش کسی است که هر صبح و شام در راه خدا جهاد کند.

 

هر که به امور مسلمانان اهتمام نورزد، مسلمان نیست.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 93/10/20 :: ساعت 8:34 صبح )
»» بلال حبشى‏

از سابقین در اسلام و در عظمت قدر و جلالت شأن فروزنده‏تر از ستارگان فروزان است.

امام صادق علیه السلام در حق او فرمود:

خدا رحمت کند بلال را که به ما اهل بیت عشق مى‏ورزید و او بنده صالح بود.

چون اذان از جانب حق نازل شد، پیامبر بزرگ صلى الله علیه و آله اعلامش را به آن جناب واگذار کرد و در طرد آنان که نمى‏خواستند صداى او را بشنوند آیه شریفه [إِنَّ أَکْرَمَکُمْ‏] در حق او نازل شد!

آن جناب پس از وفات رسول خدا صلى الله علیه و آله حاضر به اذان گفتن نشد؛ زیرا اذان گفتن خود را کمک به ستم ستمگران دوران مى‏دانست! تنها یک بار به درخواست دختر گرامى پیامبر اسلام اذان گفت و سپس به شام هجرت کرده و در آنجا درگذشت.

من قبر آن جناب را در باب صغیر واقع در بیرون شهر شام زیارت کرده‏ام و از آن قبر با حقیقت تبرک جستم‏



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/10/17 :: ساعت 10:12 صبح )
»» تفکر و اندیشه در قرآن‏

بدون تردید مى‏توان گفت: هیچ کتابى در دوره تاریخ حیات بشر به اندازه قرآن مجید، انسان را تشویق و امر به تفکر و اندیشه در تمام حقایق عالم، اعم از آفاقى وانفسى و شرعى نکرده است.

قرآن مجید، کتاب اندیشه، کتاب هدایت، کتاب خیر، کتاب سعادت، کتاب فضیلت و بالاترین سرمایه‏ایست که همانندش در تمام هستى پیدا نمى‏شود.

قرآن مجید، در بسیارى از آیات متفکران و اندیشه‏داران و آنان که در مقام فهم واقعیت‏ها و شکل‏گیرى از آن واقعیات‏اند، به بهترین صورت تمجید کرده و آنان را که دنبال فهم واقعیت‏ها و اندیشه در حقایق نیستند سخت مورد نکوهش قرار داده است، اینک قسمتى از آیات کتاب حق:

 [الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ] .

آنان که همواره خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد مى‏کنند، و پیوسته در آفرینش آسمان‏ها و زمین مى‏اندیشند، [و از عمق قلب همراه با زبان مى‏گویند:] پروردگارا! این [جهان با عظمت‏] را بیهوده نیافریدى، تو از هر عیب و نقصى منزّه و پاکى؛ پس ما را از عذاب آتش نگاهدار.

 [أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِ‏] .

آیا در [خلوت‏] درون خود نیندیشیده‏اند؟ [که‏] خدا آسمان‏ها و زمین و آنچه را میان آن هاست، جز به حقّ و راستى و براى مدتى معین نیافریده است.

 [وَ هُوَ الَّذِی مَدَّ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ وَ أَنْهاراً وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فِیها زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ‏] .

و اوست که زمین را گسترانید، و در آن کوه‏هایى استوار و نهرهایى پدید آورد و در آن از همه محصولات و میوه‏ها جفت دوتایى [که نر و ماده است‏] قرار داد، شب را به روز مى‏پوشاند، [تا ادامه حیات براى همه نباتات و موجودات زنده ممکن باشد]؛ یقیناً در این امور براى مردمى که مى‏اندیشند، نشانه‏هایى [بر توحید، ربوبیّت و قدرت خدا] ست.

 [وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ‏] «3».

و شب و روز و خورشید و ماه را نیز رام و مسخّر شما قرار داد، وستارگان هم به فرمانش رام و مسخّر شده‏اند؛ قطعاً در این [حقایق‏] نشانه‏هایى است [بر توحید، ربوبیّت و قدرت خدا] براى گروهى که تعقّل مى‏کنند.

 [وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ‏ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ‏] .

و از نشانه‏هاى [قدرت و ربوبیت‏] او این است که براى شما از جنس خودتان همسرانى آفرید تا در کنارشان آرامش یابید و در میان شما دوستى و مهربانى قرار داد؛ یقیناً در این [کار شگفت‏انگیز] نشانه‏هایى است براى مردمى که مى‏اندیشند.

 [خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ‏] «2».

شما را از یک تن آفرید، سپس همسرش را از او پدید آورد، و از چهارپایان [شتر و گاو و گوسفند و بز به اعتبار یک نر و یک ماده‏] هشت زوج آفرید، شما را در شکم‏هاى مادرانتان آفرینشى پس از آفرینشى دیگر در میان تاریکى‏هاى سه گانه [شکم و رحم و مشیمه‏] به وجود آورد. این است خدا پروردگار شما که فرمانروایى [مطلق بر همه هستى‏] ویژه اوست، معبودى جز او نیست، پس چگونه شما را از حق بازمى‏گردانند؟

 [أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ‏] .

آیا اندیشه نکردند که در همنشین آنان [یعنى پیامبر اسلام‏] هیچ نوع جنونى نیست؛ او فقط بیم دهنده‏اى آشکار [نسبت به سرانجام شوم بدکاران‏] است.

 [لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ تِلْکَ‏ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ‏] .

اگر این قرآن را بر کوهى نازل مى‏کردیم، قطعاً آن را از ترس خدا فروتن و از هم پاشیده مى‏دیدى. و این مثل‏ها را براى مردم مى‏زنیم تا بیندیشند.

 [قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ‏] .

بگو: در زمین بگردید پس با تأمل بنگرید که سرانجام گنهکاران چگونه بود؟

 [لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ‏] .

به راستى در سرگذشت آنان عبرتى براى خردمندان است



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/10/17 :: ساعت 10:11 صبح )
»» گوشه‏ اى به مدعیان تمدن‏

شما آمار هر نوع گناه، فحشا، منکرات، تجاوزات، ظلم‏ها، غارتگرى‏ها، دزدى‏ها، آدم‏کشى‏ها، جیب‏برى‏ها، مسائل خلاف عفت، و... را که بخواهید (در هر ثانیه چند گناه و جرم) در روزنامه‏ها و کتاب‏هاى خود آنان یافت مى‏شود. و بیشتر گناهان و تخلّفات کشورهاى مسلمان نشین هم معلول ارتباط با آنها و سیاست‏هاى استعمارى و تهاجم فرهنگ ابتذال آن آلودگان بدتر از حیوان است!!

تعجّب است که این وحشیان دور از تمدن واقعى و این درنده‏خویان بدتر از حیوان و این تاریک دلان از خدا بى‏خبر، از قیمت و ارزش بیشتر کالاهاى زمین و از مسائل مادى باخبرند، امّا کمترین خبرى از حیثیت و ارزش انسانى خود نداشته و نمى‏دانند راه کمال و فضیلت چیست و به قول حکیم، فیلسوف و عارف آگاه مولوى معنوى:

          صد هزاران فضل داند از علوم             جان خود را مى نداند آن ظلوم‏

             داند او خاصیت هر جوهرى             در بیان جوهر خود چون خرى‏

             تو همى دانى یجوز ولا یجوز             خود ندانى که یجوزى یا عجوز

             این روا وان ناروا دانى ولیک             خود روا یا ناروایى بین تو نیک‏

             قیمت هر کاله مى‏دانى که چیست             قیمت خود را ندانى زاحمقى است‏

             سعدها و نحس‏ها دانسته‏اى             ننگرى سعدى تو یا ناشسته‏اى‏

             جان جمله علم‏ها این است این             که بدانى من کیم در یوم دین‏

             آن اصول دین ندانستى ولیک             بنگر اندر اصل خود کوهست نیک‏

             از اصولیّت اصول خویش به             که بدانى اصل خود اى مرد به‏

در هر صورت انسان هر قدر از امور محسوسه و مادى و جنبه‏هاى حیوانى، البته در آن مرز و حدّى که خدا نمى‏پسندد، پا بر شهوات حاد و هوى و هوس گذارد، مصفّاتر و بر درک حقایق عالیه علوم و وصول به سعادت و آرامش خاطر توانا مى‏شود، و هر اندازه به طرف امور مادى و حیوانى تمایل کند، به عالم حیوانیت نزدیک‏تر و بلکه چون اسباب کارش آماده‏تر از حیوان است، پست‏تر از حیوان خواهد شد!

بنابراین باید کوشش کرد، که با کمک وحى، نفس را از حالت اماره و سرکشى نجات داد، و به حالت مطمئنّه شدن و راضیه و مرضیه گشتن رساند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/10/17 :: ساعت 10:10 صبح )
»» حضرت محمد از نگاه اندیشمندان غیر مسلمان

 

 

رهبر معظّم انقلاب، سال 1385 ش. را به نام نامی پیامبر اعظم حضرت ختمی مرتبت، محمد بن عبدالله متبرک ساخت؛ سالی که با خاطرات تلخ و شیرین بسیار همراه بود. اهانت برخی روزنامه های اروپایی به ساحت نبی مکرّم و به دنبال آن، سخنان نسنجیده و غیر مسئولانه پاپ بندیکت شانزدهم رهبر مسیحیان، ادامه راهی نامبارک بود که پیشتر سلمان رشدی نویسنده مرتد در امتداد آن گام های شیطانی بلندی برداشته بود. در این مقاله از پنجرة نگاه اندیشمندان غیر مسلمان نظری می افکنیم به گسترة پاک و بی نهایت گلستان محمّدی، باشد که شمیم دلنواز آن یار و دردانة روزگار، ما را سرمست حضور مبارک خویش سازد و خوشه چین دشت گل های محمدی باشیم.

 

در شروع مقاله، ذکر نکاتی چند را لازم می دانیم. تعارض میان غرب و شرق از داستان حمله اسکندر به شرق تا برخوردهای میان دولت روم شرقی با ایران و سپس نزاع های مکرر میان همان دولت با مسلمانان که برای فتح سرزمین های شرقی زیر سلطه امپراطوری روم شرقی تلاش می کردند و تا به امروز که باز هم نزاعی به نام نزاع غرب و شرق در جریان است، دست کم تاریخی سه هزار ساله را پشت سر می گذارد. و این رویارویی چندین هزار ساله تأثیر زیادی در شکل دهی به مفهوم دشمنی میان این دو فرهنگ داشته است.

 

مسلمانان در دوره ای که به خودباختگی کامل رسیده بودند، تلاش می کردند تا با استفاده از اقرارهایی اروپاییان در باره اسلام به تایید مبانی دین خود بپردازند؛ چنان که در هند قرن نوزدهم، سید احمدخان در مجموعه مقالاتش ـ که حاوی زندگانی حضرت محمد بود ـ نقل قول های فراوانی را از نویسندگان غربی درباره عظمت آن حضرت گردآورد. به نوشته خانم آن ماری شیل، شرق شناس آلمانی، در آن زمان در هند نویسنده باب طبع همة نوجویان مسلمان، توماس کارلایل بود که نظریه های ستایش گرانه اش درباره محمد (ص) در کتابش به نام «قهرمان و قهرمان پرستی» را مسلمانان فراوان نقل کرده اند و سخنان انتقاد آمیز او را درباره پیامبر صلی الله علیه و آله نادیده گرفته یا قلم نفی بر آن کشیده اند. در مقابل می توان به مواردی توجه کرد که وقتی انتقادات تند یا برخوردهای جسارت آمیزی می دیدند، از سر غیرت به خشم آمده، شروع به ردّیه نویسی می کردند. شمار اندکی هم از سر تفنن علاقه مند بودند از دیدگاه های غرب دربارة دین اسلام آگاه شوند. در روزگار ما هم، برخی از اهانت هایی که از سوی غربیان ابراز شده، خشم عمومی جهان اسلام را در پی داشته است. آن چه کمتر کار شده، نگاهی واقع بینانه و تاریخی به سیر اظهار نظرهای اروپاییان راجع به مقوله اسلام، به ویژه قرآن و محمد(ص) است. در این باره خود اروپایی ها تحقیقاتی انجام داده اند، اما تاکنون و به طور جدی کمتر مسلمانی به این نکته پرداخته است.[1]

 

پیامبر اعظم چنان شخصیت بزرگی دارد که نور پر فروغ او، شرق و غرب جهان را درنوردیده و اندیشه های کاوشگر را به خود جلب کرده است؛ تا جایی که زبان به ستایش آن خُلق نکو گشوده اند. البته این، بدان معنا نیست که شخصیت های برجسته جهان، علیه اسلام و پیامبر تبلیغ نکرده و در حق ایشان جفایی روا نداشته اند؛ چنان که هم اکنون نیز در جهان به اصطلاح متمدن می بینیم گاه و بی گاه مطالب سخیف و ناشایست به پیامبر اسلام نسبت می دهند و با این کار کینه دیرینه خود را آشکار می سازند. با همه این بی انصافی ها، آفتاب حقیقت هیچ گاه در پس ابر نمانده است و همواره اندیشمندان بزرگی چهره زیبای حق را به دیگران نشان داده اند. بی تردید حضرت محمد(ص) شخصیت جهانی است و به هیچ قوم و ملتی تعلق ندارد و هر فردی می تواند درباره چنین شخصیتی از زاویه دید خود به داوری بنشیند و ایشان را آن چنان که می بیند، معرفی کند.

 

رسول خدا صلی الله علیه و آله پاک ترین، بهترین و گرامی ترین گوهر صدف هستی و گل سرسبد عالم امکان است؛ وجود بزرگواری که هیچ شخص دیگری در مقام و صفات عالی به رتبه او نرسید و هیچ کس در مناقب بلندی که وی را برای چنین رسالتی آماده کرد، همدوش او نشد.

 

در این میان، خاورشناسان و دانشمندان غیر مسلمان نیز دیدگاه های خود را درباره شخصیت حضرت محمد(ص) بیان و منتشر کرده اند. با تأمّل در هدف ها و مبانی معرفتی خاورشناسان مشخص می شود که آن ها دو هدف اصلی را از این کار دنبال می کردند: نخست، کمک کردن به استعمارگران و دوم، ترویج ایین مسیحیت. دانشمندان غیر مسلمان نیز با توجه به مبانی معرفتی، اخلاقی و ارزشی دنیای غرب، درباره حضرت محمد(ص) و دین اسلام، داوری و اظهار نظر کرده اند. بر این اساس داوری های آنها بدون اشکال نیست. با این حال، در سخنان آنها حقایقی از تصویر حقیقی پیامبر اسلام نیز آشکار می شود.[2]

 

نگاه اندیشمندان غیر مسلمان به پیامبر

 

با ذکر این مقدمه به بیان اظهار نظرهای اندیشمندان غیر مسلمان در مورد پیامبر اعظم می پردازیم.

 

گوته

 

گوته، شاعر پرآوازه آلمانی پس از آشنایی با دین اسلام و پیام آور این ایین یگانه، قطعه شعری با عنوان «نغمه محمد(ص) » درباره پیامبر اعظم سرود. این قطعه شعر از زبان نزدیک ترین خویشان پیامبر؛ یعنی حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه(س) گفته می شود. گوته در شعرش همه مراحل و مقاطع دعوت رسول اکرم(ص) و راهنمایی اش در میان مردم را به زبان توصیف و تشبیه و نماد می آورد.

 

شعر گوته با محوریت معرفی شخصیت والای پیامبر از زبان دو دردانة تاریخ اسلام و تشیع روایت می شود. اما همان طور که این مسئله را با خواننده اش در میان می گذارد، مسیر تاریخی پیامبر و همچنین گسترش مرزهای اسلام در جهان را نیز به عنوان بخش تاریخی متن، مورد تأکید و توجه قرار می دهد. پایان شعر با اعتقاد و ایمان این شاعر آلمانی به معاد و جهان ازلی و همچنین یقین وی بر پیروزی رسالت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله همراه است. شاید شیفتگی و علاقه شاعر به زندگی و مذهب پیامبر است که فردی اروپایی و غربی را با آن همه تهاجم فلسفه های متضاد و مختلف در پیرامون خود، به مفاهیم معنوی و والای اسلام علاقه مند می سازد. اینک قسمتی از شعر نغمه محمد را می آوریم:

 

«بنگر بدان چشمه

 

همان که از کوهساران می جوشد

 

چه با طراوت و شاد

 

و می تراود به سان چشمان ستارگان آن گاه که می درخشند

 

و با ورودی پیشوا گونه و راهبر

 

همه چشمه ها را که برادر اویند

 

با خویش همراه می سازد

 

و در آن پایین اعماق درّه

 

در مقدم این رود، گل ها می رویند

 

و سبزه ها از نفسش حیات می یابند...».[3]

 

برنارد شاو

 

جرج برنارد شاو، نویسنده معروف ایرلندی درباره پیامبر کرم(ص) می گوید:

 

« او را باید منجی بشریت خواند. من اعتقاد دارم که اگر مردی مثل او حاکمی در عصر جدید می شد، برای حل مشکلاتش از صلح و دوستی استفاده می کرد. او عالی ترین مردی بود که روی زمین پا گذاشته است. او به دین دعوت کرد. یک تمدن را پایه گذاری کرد. ملتی را بنا نهاد. اخلاق را نهادینه کرد. اجتماعی زنده و قدرتمند ایجاد کرد تا آموزش های او را به صحنة عمل آورند و دنیای تفکر و رفتار انسانی را برای همیشه و به طور کامل منقلب کرد. نام او «محمد» است. در سال 570 بعد از میلاد، در عربستان چشم به جهان گشود. رسالت خود برای دعوت به دین راستین (اسلام) را در سال چهلم عمر خود آغاز کرد و در شصت و سومین سال عمرش با جهان وداع گفت. در مدت کوتاه 23 سال از پیامبری اش به پرستش خدای یگانه رهنمون شد. وی مردم را از جنگ و نزاع های قبیله ای رهانید و به اتحاد و همبستگی ملی رسانید. او در این مدت، مردم را از هرزگی و مستی به اعتدال و پرهیزکاری، از بی قانونی به زندگی نظام مند، و از تباهی به بالاترین معیارهای تعالی اخلاقی هدایت کرد. تاریخ بشری چنین دگرگونی کامل را از جانب یک شخص یا در مکان دیگر قبل از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله یا پس از او نشناخته است. تصور همه این عجایب باور نکردنی در طی این دو دهه نخست است».[4]

 

گاندی

 

مهاتما گاندی، رهبر فقید هند در کتاب «هند جدید» در مورد شخصیت محمد(ص) می گوید:

 

«جالب است بدانید که بهترین کسی که امروزه بدون هیچ چون و چرایی، در قلب میلیون ها انسان جا گرفته، «محمد» است. از اینجا من متقاعد شده ام که این شمشیر نبود که در آن روزها مردم زیادی را تسلیم اسلام کرد. «محمد» سخت ساده زیست بود. مثل دیگر پیامبران متقی بود. به شدت امانتدار بود. از خودگذشتگی شدید نسبت به دوستان و پیروان، جسارت، بی باکی و توکل مطلق به خدا در رسالت شخصی، از ویژگی های محمد(ص) بود. قبل از این ویژگی ها او به هیچ وجه از شمشیر برای برداشتن سدهای جلوی راه خود استفاده نمی کرد».[5]

 

لامارتین

 

لامارتین مورخ مشهور می گوید:

 

« اگر بزرگی هدف، کم بودن ابزار و رسیدن به نتایج شگفت انگیز، سه محور سنجش هوش بشری باشد، چه کسی ادعای مقایسه بزرگ مردان تاریخ کنونی را با «محمد» دارد؟ نام آورترین مردمان فقط ارتش، قوانین و فرمانروایی ها را ایجاد کرده اند. اگر نگوییم آنچه بنیاد نهاده اند، چیزی نیست، باید گفت: چیزی بیشتر از قدرت مادی که غالباً در چشم به هم زدنی فرو می پاشد، ایجاد نکرده اند.

 

این مرد نه فقط ارتش ها، قوانین، فرمانروایی، مردمان و سلسله ها، بلکه میلیون ها نفر؛ یعنی یک سوم از ساکنان این جهان و حتی بیشتر از آن را حرکت داد. او پرستشگاه ها، خدایان، ادیان، عقاید، اندیشه ها و نفوس را متحوّل کرد. صبر او در پیروزی، بلند همتی او که تماماً در جهت یک عقیده بود، نه نوعی تلاش برای فرمانروایی، نمازهای بی نهایت او، زمزمه های سرّی او با خدا، مرگ او و پیروزی او بعد از مرگ، نشانه ایمانی راسخ است. محمد(ص) یک معلم مذهبی، یک مصلح اجتماعی، یک رهبر اخلاقی معنوی، تجسم بزرگ اجرایی کردن امور، دوستی با وفا، همنشینی زیبا، شوهری علاقه مند و پدری با محبت بود. همه را با هم داشت. مرد دیگری در تاریخ نیست که در هر کدام از این جنبه های مختلف زندگی، بر او برتری یابد یا با او برابری کند. فقط آن شخصیت نوع دوست بود که چنین کمالات باورنکردنی را در خود جمع کرده بود».[6]

 

آرمسترانگ

 

خانم کارن آرمسترانگ، از صاحب نظران غیر مسلمان وین است. پس از یازده سپتامبر 2002 م. در مورد زندگی پیامبر اسلام، کتابی نوشت که در ردیف پرفروش ترین کتاب های سال آمریکا و اروپا قرار گرفت. انگیزه اصلی او در نوشتن کتاب مذکور، دفاع از اسلام و روشن کردن ذهن مسیحیان غربی به پیامبر اسلام بود. او در مقدمه کتابش چنین نوشته است:

 

«بیشتر همّ پیامبر صرف جلوگیری از برخوردهای وحشیانه گردید؛ زیرا لغت اسلام که به معنای تسلیم بودن در برابر خداوند است، از ریشه «سلام» به معنای «صلح» گرفته شده است. محمد(ص) مرد جهاد بود، ولی یک صلح طلب واقعی هم بود؛ زیرا جان و اعتقاد نزدیک ترین یاران خود را در جریان صلح با مکه به گرو گذاشت تا این اتحاد بدون خونریزی به انجام رسد. او به جای خونریزی و قتل عام، در فکر مذاکره و صلح بود. آگاهی از داستان واقعی زندگی حضرت محمد(ص) در این مقطع خطرناک تاریخ بشری، لازم است و نباید اجازه داد که متعصبین خیره سر با تحریف زندگی پیامبر به نفع خود از آن استفاده کنند. انسان غربی معاصر از داستان زندگی آن حضرت، مسائل بسیار مهم تری را برای هدایت خود در این دنیای متغیر باید بیاموزد».[7]

 

سخنانی کوتاه در مورد رسول اعظم صلی الله علیه و آله

 

ویل دورانت: محمد، پیغمبری بزرگ و موحدی کامل بود که مانند نداشت و برای اصلاح بشر مبعوث شد.

 

کارل ماکس: حقیقت انکار ناپذیر این است که محمد مبعوث شد تا رسالتی را که خلاصه رسالات سابق و مافوق آنها بود، برای عالم بیاورد.

 

الکساندر دوما: محمد، معجزه شرق بود؛ زیرا دینش دارای آموزه های بزرگی بود. اخلاقش برجسته بود و رفتاری پسندیده داشت.

 

آلفرد گیوم: محمد، یکی از عظیم ترین شخصیت های تاریخی است که در ایمان به وجود خدای یگانه غرق شده بود.

 

لئو تولستوی: شکی نیست که محمد از مردان بزرگ و مصلحانی است که به حقیقت خدمت بزرگی به بشر کرده است.واشنگتن ایرونیگ: او سریع الانتقال و دارای حافظه قوی، دیدی بلند و استعدادی سرشار بود.

 

ژان ژاک روسو: حضرت محمد، پیامبر اسلام، نظریه بهتری داشت و توانست سیستم سیاسی خود را به خوبی متحد سازد.[8]

 

پی نوشت ها:

 

[1]. محمد در اروپا، مینو صمیمی، مترجم: عباس مهرپویا، انتشارات مؤسسه اطلاعات.

 

[2]. پیامبر اعظم(ص) در ایینه گفتار اندیشمندان غیر مسلمان، محمد کاظم جعفر زاده فیروزآبادی، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما.

 

[3]. ویژه نامه پیامبر اعظم (ص)، مؤسسه فرهنگی قدس، مهدی نصیری، ص 61.

 

[4]. ماهنامه سیاحت غرب، ش 38، پیامبر اعظم از نگاه متفکران غربی، حسین پاشا.

 

[5]. همان.

 

[6]. همان.

 

[7]. زندگی نامه پیامبر اسلام، کارن آرمسترانگ، مترجم: کیانوش حشمتی، انتشارات حکمت

 

8. پیامبر اعظم در ایینه گفتار اندیشمندان غیر مسلمان.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/10/17 :: ساعت 10:9 صبح )
»» گوهر فضیلت / فضایل رسول اللّه در قرآن

 

 

 

ذکر مغفرت

 

خدای تعالی در قصه آدم گفت: «وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی» گناه آدم پدید کرد و در قرآن ذکر کرد. و در قصه نوح گفت: «فَلا تَسْأَلَنَّ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ». و یونس را گفت: «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ». و داود را یاد کرد: «لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُوءالِ نَعْجَتِکَ» و موسی را یاد کرد: «فَوَکَزَهُ مُوسی فَقَضی عَلَیْهِ». این همه گناه (ترک اولی) پیغمبران یاد کرد. رسول ما را علیه السلام یاد کرد و گفت: «لِیَغْفِرَ لَکَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ» ذکر مغفرت کرد و گناه پوشیده داشت.

 

شرف دیگر، خدای عزّ و جل هر پیغمبری را به نام یاد کرده است که: یا آدم! یا نوح! یا ابراهیم! یا لوط! یا شعیب! یا هود! یا صالح! یا داود! یا موسی! یا یوسف! یا عیسی! چون یاد رسول می کند به نامش نمی خواند؛ به تعظیم و به تبجیل می گوید: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنّا أَرْسَلْناکَ شاهِدًا. جای دیگر گفت: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ. جای دیگر گفت: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ لا یَحْزُنْکَ.

 

شرف دیگر، خدای عزّ و جل مؤمنان را فرمود که چون رسول را ندا کنند، آهسته گویند و آواز بلند نکنند و از برای تعظیم محمد را، و ایشان را وعید کرد به احباط عمل اگر آواز بلند کنند.

 

شرف دیگر، خدای تعالی حرام کرد بر امت رسول که او را به نام خوانند. گفت: رسول را چنان مخوانید که یکدیگر را خوانید. و این شرف هیچ پیغمبری را نبوده است.

 

نام های خدای تعالی

 

شرف دیگر، نام های خدای تعالی بر دو نوع است. نوعی آن است که نشاید که مخلوق را بدان نام کنند. چون خالق و رازق، نوعی آن است که شاید از این نوع که شاید، بعضی پیغمبران را بدان مدح کرده است و هر جا که در نام های خدای تعالی دو صفت است در حقّ ایشان یک صفت گفته است؛ در مدح نوح، گفت: إِنَّهُ کانَ عَبْدًا شَکُورا. در مدح خود گفت: إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ. دو وصف بگفت: غفور و شکور. و نوح را شکور تنها گفت، و در حقّ ابراهیم گفت: لَحَلیمٌ أَوّاهٌ مُنیبٌ.

 

یک وصف گفت و آن حلیم است. و در مدح خود گفت دو وصف: إِنَّ اللّهَ لَعَلیمٌ حَلیمٌ. و در حق موسی گفت: وَ جاءَکُمْ رَسُولٌ کَریمٌ. و در حق خود گفت: إِنَّ رَبّی لِغَنِیُّ کَریمٌ.

 

چون مدح رسول گفت، دو وصف به هم گفت: لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُوءْمِنینَ رَوءُفٌ رَحیمٌ.

 

و در مدح خود گفت: إِنَّ اللّهَ بِالنّاسِ لَرَوءُفٌ رَحیمٌ.

 

* * *

 

شرف دیگر، خدای تعالی هر یک را از پیغمبران به طایفه ای معین فرستاد، گفت: إِنّا أَرْسَلْنا نُوحًا إِلی قَوْمِهِ. جای دیگر گفت: وَ إِلی عادٍ أَخاهُمْ هُودًا، وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحًا، وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْبًا، وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبینٍ، إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلَإِیْهِ. محمد صلی الله علیه و آله وسلم را به جمله خلایق فرستاد: وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ کَافَّةً لِلنّاسِ بَشیرًا وَ نَذیرًا. و رسول گفت: بُعِثْتُ اِلی الْخَلقِ کافّةٌ.

 

شرف دیگر، خدای تعالی می گوید: محمد اولی تر است به مؤمنان از تن های ایشان و این شرف خاص رسول است.

 

شرف دیگر، خدای تعالی می گوید: من از شما که امت منید، مزدی نمی خواهم الا دوستی خویشان.

 

شرف دیگر، خدای تعالی محبت رسول، سبب محبت خود کرده است. آنجا که می گوید: اگر شما خدای عزّ و جل را دوست می دارید پس روی من کنید تا شما را خدای تعالی دوست دارد و گناه شما بیامرزد و نیز شریعت را به تصدیق رسول متعلق کرده است آن جا که می گوید: وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.

 

شرف دیگر، خدای تعالی امت رسول را می فرماید که اگر شما را اختلافی باشد رجوع با کتاب خدای و رسول خدای کنید و طاعت رسول به طاعت خدا مقرون است. أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ.

 

آسانی ها در دین

 

شرف دیگر، خدای تعالی سختی و ثقلی که بر اُمم ماضیه نهاد و بر امت محمد همه سهل و آسان گردانید چنان که گفت: یُریدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُریدُ بِکُمُ الْعُسْرَ. و گفت: إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا. و رسول گفت: غلبه نکند یک عسر بر دو یسر.

 

حق تعالی آن سختی که بر امت های پیشین بوده است از این امت برداشته است.

 

شرف دیگر، فرشتگان از برای موافقت و نصرت رسول فرو می آمدند و با کافران حرب می کردند و از برای هیچ پیغمبری فرشتگان با کافران حرب نکردند، چنان که گفت: وَ قَتَلَ داوُودُ جالُوتَ. و در حق موسی و دیگر پیغمبران چون حق به محمد رسید گفت: یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ. و ملایکه یاری هیچ پیغمبری نکردند الا از آن محمد. و روایت کرده اند که رسول از حرب احزاب بازگردید، زره بنهاد و سلاح. پس جبرییل فرود آمد و گفت: سلاح نمی نهی و ما که ملائکه ایم هنوز سلاح ننهاده ایم.

 

پس رسول به حرب بنی قریظه و بنی النضیر شد و روایت است که بعضی از صحابه گفتند: یا رسول اللّه ! حمله بردم بر کافری و قصد کردم که او را بکشم. از هوا آوازی شنیدم که می گوید: فرا پیش رو ای حیزوم. پس بر من سبق برد و آن کافر را که من قصد می کردم بکشت. یا رسول اللّه ! حیزوم کیست؟ گفت: تا از جبرییل بپرسم. جبرییل فرو آمد. بپرسید. گفت: من جمله خلق خدای را نشناسم و بعضی صحابه گفتند که ما در مصاف کافران قصد می کردیم که مردی را از کافران بکشیم، پیش از آنکه شمشیر ما بدو رسیدی، چنان می دیدیم که سر او پیش ما انداخته بودی.

 

کوثر

 

شرف دیگر، خدای تعالی پیغمبر را می گوید: إِنّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ. و مقام محمود آن است که خلق اولین و آخرین آن را بپسندند و بر آن رشک برند و گفته اند: مقام محمود شفاعت است و کوثر جویی است در بهشت.

 

و آورده اند که کفار، عیب کردند رسول را که ابتر است و ابتر دنبال بریده باشد. یعنی او را فرزندی نیست. خدای عزّ و جل جواب کافران باز داد و گفت: إِنَّ شانِئَکَ هُوَ اْلأَبْتَرُ. شرف دیگر، خدای عزّ و جل جمله پیغمبران را فرمود تا بشارت دهند به فرستادن رسول و مدت رسالت و شریعت او تا روز قیامت خواهد بود و این خاص است او را.

 

شرف دیگر، امت مصطفی را بهترین امت ها خواند، کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ، و چون امت بهتر باشد پیغمبر نیز بهتر از همه انبیا باشد و این خاصیت امت محمد است که ایشان را خدای عز و جل به نیکی وصف می کند و هیچ امتی را این مرتبت نیست و اگر جایی مدح قومی از امتان پیغمبران متقدم گفته است، جمله را نگفته است.

 

شرف دیگر، آن است که خدای تعالی امت محمد را عقلا و ارباب خرد گردانید و رسول عاقل ترین امت بود و چون ذکر امت های پیشین کرد آنجا که قوم موسی را ترنجبین و مرغ بریان می فرستاد و ایشان می گفتند: ما بر یک خورش صبر نکنیم، ما را پیاز و سیر و عدس می باید، حق تعالی نادانی ایشان باز می نماید و جای دیگر قوم موسی را جاهل می خواند. چون موسی از ایشان غایب شد گوساله می پرستیدند و چون موسی به زمین عمالقه شد، گفتند: تو برو و خدای تو و با ایشان کارزار کنید که ما این جا نشسته ایم و از قوم مصطفی مثل این حکایت نکرد، چون رسول صلی الله علیه و آله وسلم خواست که به غزا رود، صحابه گفتند: یا رسول اللّه ! ما با تو چنان نگوییم که قومی موسی گفتند. ما می گوییم که ما با توایم در بیابان و دریا و جان و مال فدا کنیم.

 

عذاب دشمنان

 

شرف دیگر آن است که خدای عز و جل دشمنان مصطفی را تهدید کرد به انواع عذاب. ابوجهل سوگند خورد که اگر محمد را ببیند که نماز کند پای بر گردن محمد نهد. پس جبرییل آمد و گفت: یا رسول اللّه ! آشکارا به حجر رو و اقرا باسم ربک بخوان تا آخر سورت. چون فارغ شوی، سجده کن و سر از زمین بر مدار تا ابوجهل بیاید. رسول علیه السلام برفت و فرمان به جای آورد. بوجهل را گفتند: محمد سجده کرده است به حجر. ابوجهل تعجیل کرد و بیامد.

 

چون نزدیک رسول رسید، بازگشت ترسان و لرزان. مردمان او را گفتند: چرا باز گردیدی و فرا پیش نرفتی؛ گفت: میان من و محمد، اشتری مست دهان باز کرده است اگر من نزدیک می شدم مرا فرو خواست برد و باز پس گریخت. رسول برخاست و گفت: اگر به من نزدیک آمدی فریشتگان او را بربودندی.

 

تغییر قبله

 

شرف دیگر، خدای تعالی قبله پیغمبر بگردانید از قبله پیغمبران پیشین و سبب آن بود که جهودان و ترسایان رسول را عیب می کردند که تو نماز به قبله ما می کنی.

 

پس رسول بر آسمان می نگریست و منتظر می بود تا جبرییل بیامد و گفت آنچه در دل رسول بود از گردانیدن قبله و آیت آورد.

 

شرف دیگر، خدای عز و جل وعده مؤمنان داد که ایشان را خلافت دهند در زمین و دین که از برای ایشان پسندیده است بر ایشان ممکن دارد و ایشان را امن دهد، پس از خوف تا خدای را عبادت کنند و این دلیلی ظاهر و حجتی باهر است بر راستی قرآن که هر چه وعده فرموده است حاصل است.

 

کرامت رسول در بلاد مشرق و مغرب ممکن اند و عزیز و از کسی نمی ترسند به جز از خدای تعالی و خدای را عبادت می کنند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/10/17 :: ساعت 10:8 صبح )
»» صادق آل محمد علیه السلام

 

 

 

بشارت صبح

 

از امام سجاد(ع) پرسیدند: امام بعد از شما کیست؟ فرمود: محمد باقر که علم را می شکافد.

 

پرسیدند: امام بعد از او چه کسی خواهد بود؟ پاسخ داد: جعفر که نام او نزد اهل آسمان ها «صادق » است! حاضران با شگفتی پرسیدند: شما همه راستگو و صادق هستید; چرا او را «بخصوص » به این نام می خوانید؟

 

امام سجاد(ع) به سخنی از رسول اکرم(ص) اشاره کرد و فرمود:

 

«پدرم از رسول خدا(ص) نقل کرد که: وقتی فرزندم جعفر بن محمدبن علی بن حسین متولد شد، او را صادق بنامید; زیرا فرزند پنجم ازاو جعفر نام خواهد داشت و ادعای امامت خواهد کرد; به دروغ و ازروی افترا به خدا. او نزد خدا جعفر کذاب افترا زننده برخداست.» (1)

 

این وعده حق در هفدهم ربیع الاول سال هشتاد و سه هجری (2) جامه عمل پوشید و فرزندی پاک از خاندان مطهر پای به عرصه زمین نهاد.

 

مولودی که پدرش محمدباقر (امام پنجم شیعیان) و مادرش(فاطمه) (3) ام فروه دختر قاسم بن محمدبن ابی بکر بود.

 

مادر آفتاب

 

امام صادق(ع) نیز همانند دیگر ائمه باوضعیت ویژه ای متولد شده خود در این باره می فرمود:

 

«در باره امام سخن نگویید که عقل شما به او نمی رسد; وقتی درشکم مادر است، سخن مردم را می شنود... چون بخواهد بیرون بیاید،دست بر زمین می گذارد و صدا به شهادتین بلند می کند. فرشته ای درمیان دو چشم او می نویسد: «و تمت کلمه ربک صدقا و عدلا لا مبدل لکلماته و هو السمیع العلیم.» و چون به (4) امامت برسد، خداونددر هر شهر فرشته ای را موکل می کند تا احوال آن را بر امام تقدیم کنند.» (5)

 

ام فروه از همه بانوان عصر خود با تقواتر بود و علاوه بر تقوای الهی، از مقام علم و دانش نیز بهره ای وافر داشت. او معارف الهی را از زبان امامان شیعی آموخته بود; لذا هم در مقام راوی نورناقل احادیث بود و هم بدان چه آموخته بود، در زندگی عمل می کرد.

 

می گویند: وقتی در یکی از روزها در کنار کعبه به طواف خانه خدااشتغال داشت به کنار حجرالاسود آمد و با دست چپ آن را مسح کرد.

 

یکی از حاضران (علمای مخالف) به او گفت: ای کنیز خدا! در انجام چگونگی سنت، خطا کردی. (با دست چپ حجرالاسود را مسح کردی) ام فروه در پاسخ او گفت: «انا لاغنیاء من علمک » ما از علم توبی نیاز هستیم.(6)محدث قمی پس از نقل این روایت می گوید: «ظاهرا اعتراض کننده ازفقهای اهل تسنن بود. آری چگونه ام فروه از علم و فقه آن هابی نیاز نباشد با این که شوهرش امام باقر(ع) و پدر شوهرش امام سجاد(ع) و فرزندش امام صادق(ع) چشمه جوشان علم و معدن حکمت بودند و پدر خودش (قاسم) از فقهای بزرگ و مورد اطمینان و ازشاگردان امام سجاد(ع) بود. »(7)ام فروه در طول دوران کودکی و نوجوانی حضرت در تعلیم و تربیت وی می کوشید. هرچند خاندان اهل بیت علیهم السلام خود مجسمه علم وادب هستند! در این دوره ام فروه آن چه را از همسرش آموخته بود،به فرزندش یادآوری می کرد و امام صادق(ع) نیز بعدها پیرامون مادرش این گونه سخن گفت: «وکانت امی ممن آمنت و اتقت و احسنت و الله یحب المحسنین و قالت امی: قال ابی: یا ام فروه انی لادعوالله لمذنبی شیعتنا فی الیوم و اللیله الف مره لانانحن فیماینوبنا من الرزایا نصبر علی ما نعلم من الثواب و هم یصبرون علی مالا یعلمون.»(8)مادرم بانویی با ایمان، با تقوا و نیکوکار بود و خداوندنیکوکاران را دوست دارد. مادرم گفت که پدرم فرمود: ای ام فروه!

 

من هر روز و شب هزار بار برای آمرزش گناهان شیعیانمان خدا رامی خوانم; چون ما با آگاهی و یقین بر این که خداوند مصائبی راکه بر ما وارد می شود، مشاهده می کند، صبر می کنیم; ولی شیعیان مابا این که چنین علم و صبری ندارند، صبر می کنند.» و آخرین سخن این که مقام این بانوی پرهیزکار چنان بود که به امام صادق(ع)«ابن المکرمه » فرزند «بانوی ارجمند» می گفتند.

 

رخسار نورامام صادق(ع) از نظر رخسار شبیه پدرش امام باقر(ع) بود; البته کمی لاغر اندام و بلند قامت. مردی بود میانه بالا، افروخته روی وپیچیده موی بود، صورتش همیشه مانند خورشید می درخشید و موهایش سیاه بود و محاسن معمولی داشت. دندانهایش سفید و بین دو دندان پیشین او فاصله بود. بسیار لبخند می زد و با شنیدن نام پیامبر(ص) رخسارش زرد و سبز می شد.(9)چنان سیمای با ابهتی داشت که وقتی مناظره کنندگان با او رو به رو می شدند، زبانشان بند می آمد.(10) و القاب حضرت: صابر، فاضل،طاهر، صادق و کنیه اش ابوعبدالله بود. و نقش (11) نگینش «الله ولیی و عصمتی من خلقه »(12) و به روایتی «الله خالق کل شیی ء»و... (13)بود.

 

همراه پدرامام صادق(ع) از لحظه تولد هفده ربیع الاول سال 83 تا هنگام شهادت پدر (114 ه .ق) همراه پدر بود و بارها چون او طعم تلخ ظلم و جور امویان را چشیده بود. از جمله یک بار که هشام تصمیم گرفت امام باقر(ع) را از مدینه به شام تبعید کند، مامورین، آن حضرت را به همراه فرزندش امام صادق(ع) از مدینه به شام آوردندو برای اهانت به آن ها، سه روز اجازه ورود ندادند و حتی آن ها رادر اردوگاه غلامان جای دادند. هشام به درباریان گفت: وقتی محمدبن علی وارد شد، ابتدا من او را سرزنش می کنم وقتی من ساکت شدم، شما سرزنش کنید. آنگاه به دستور او، امام را وارد کردند وآن ها نقشه خود را اجرا کردند. وقتی همه ساکت شدند، امام لب به سخن گشود و فرمود: ای مردم! کجا می روید و شما را کجا می برند؟

 

خداوند اولین افراد شما را به وسیله ما راهنمایی کرد و هدایت آخرین شما نیز با ما خواهد بود. اگر به پادشاهی چند روزه دل بسته اید، بدانید که حکومت ابدی با ما است. چنانکه خداوندمی فرماید: (والعاقبه للمتقین). هشام از این سخنان سخت خشمناک شد. دستور داد امام را زندانی کنند. اما هراس از شورش مردم به دلیل روشنگری های امام منجر به آزادی اش شد.(14)امام صادق(ع) در این سفرها، کوله باری گران از دانش پدر عملافراهم ساخت. امام، خود به نقل خاطرات این دوران که به دستورهشام از مدینه به شام تبعید شده بودند و برخوردهای پدربزرگوارش یاد می کرد و می فرمود: یک روز همراه پدرم از خانه هشام بیرون آمدیم. به میدان شهر رسیدیم و دیدیم جمعیت بسیاری گردآمده اند. پدرم پرسید: اینها کیستند؟ گفتند: کشیش های مسیحی هستند که هرسال در چنین روزی اینجا اجتماع می کنند و با هم به زیارت راهب بزرگ که معبد او بالای این کوه قرار دارد، می روند وسوالات خود را می پرسند. پدرم سرخود را با پارچه ای پوشاند تا کسی او را نشناسد و نزد آن ها رفت. راهب چنان پیر بود که ابروان سفیدش به روی چشمانش افتاده بود. با حریری زرد ابروان خود رابه پیشانی بست و چشمانش را مانند مار افعی به حرکت در آورد.

 

هشام جاسوسی فرستاده بود تا جریان ملاقات پدرم با راهب را گزارش کند. راهب به حاضران نگاه کرد و پدرم را دید و این گفتگو بین آن دو روی داد:

 

راهب: تو از ما هستی یا از امت مرحومه (اسلام)(15)؟!

 

امام باقر(ع): از امت مرحومه (مورد رحمت خدا).

 

راهب: از علمای اسلام هستی یا از بی سوادهای آنان؟!

 

امام: از بی سوادهای آن ها نیستم.

 

راهب: آیا من سؤال کنم یا تو؟

 

امام: تو.

 

راهب رو به مسیحیان کرد و گفت: عجب است که مردی از امت محمد(ص)این جرات را دارد که به من می گوید: تو بپرس. راهب 5 سؤال کردو امام یک به یک پاسخ داد.

 

1 به من بگو آن ساعتی که نه از شب است، نه از روز چه ساعتی است؟

 

2 اگر نه از روز و نه شب است پس چیست؟

 

امام(ع): بین طلوع فجر و طلوع خورشید (بین اول وقت نماز صبح واول طلوع خورشید) است. و آن از ساعت های بهشت است که بیماران درآن شفا می یابند. دردها آرام می گیرند و...

 

3 این که می گویند: اهل بهشت می خورند و می آشامند ولی مدفوع وادرار ندارند، آیا نظیری در دنیا دارد؟

 

امام: مانند طفل در رحم مادرش.

 

4 می گویند در بهشت ازمیوه ها و غذاها می خورند ولی چیزی کم نمی شود، نظیری در دنیا دارد؟

 

امام: مانند چراغ است که اگر هزاران چراغ از شعله آن روشن کننداز نور او چیزی کم نمی شود.

 

5 به من بگو آن دو برادر چه کسی بودند که در یک ساعت دوقلواز مادر متولد شدند و در یک لحظه مردند، یکی پنجاه سال و دیگری 150 سال عمر کرد.

 

امام: عزیز و عزیر بودند که در یک ساعت به دنیا آمدند و سی سال باهم بودند. خداوند جان عزیر را گرفت و او صد سال جزو مردگان بود، بعد او را زنده کرد و بیست سال دیگر با برادرش زندگی کرد.

 

پس هردو در یک ساعت مردند.

 

در این هنگام راهب از جای برخاست و گفت: شخصی داناتر از من راآورده اید تا مرا رسوا کنید. به خدا تا این مرد در شام هست، باشما سخن نخواهم گفت. هرچه می خواهید از او بپرسید.

 

می گویند: وقتی شب شد آن راهب نزد امام آمد و مسلمان شد. وقتی این خبر عجیب به هشام رسید و خبر مناظره در بین مردم شام پخش شد، بلافاصله جایزه ای برای حضرت فرستاد و او را راهی مدینه کردو افرادی را نیز پیشاپیش فرستاد که اعلام کنند: کسی با دو پسرابوتراب (باقر و جعفر علیمهاالسلام) تماس نگیرد که جادوگرهستند. من آن ها را به شام طلبیدم. آن ها به آیین مسیح متمایل شدند. هرکس چیزی به آن ها بفروشد، یا به آن ها سلام کند، خونش هدراست.(16) آری، امام صادق(ع) با دریایی از علم و دانش به سوی منصب امامت رفت.

 

آغاز امامت همزمان با شهادت پدر بزرگوارش امام محمدباقر(ع) در7 ذی حجه 114ه .ق (به دستور هشام بن عبدالملک) این امام بزرگوار منصب هدایت شیعیان را عهده دار شد. توجه به این حکایت تاریخی، فضای عصر امامت آن بزرگوار را می تواند روشن سازد.

 

کلبی نسابه (نسب شناس) می گوید: پس از رحلت امام باقر(ع) به مدینه رفتم. چون درمورد امام بعد از حضرت باقر(ع) بی اطلاع بودم،به مسجد رفتم. در آن جا با جماعتی از قریش رو به رو شدم و ازآنان پرسیدم: اکنون عالم (امام) خاندان رسالت کیست؟

 

گفتند: عبدالله بن حسن.

 

به خانه عبدالله رفتم و در زدم. مردی آمد که گمان کردم خادم اوست. گفتم: از آقایت اجازه بگیر تا به خدمتش بروم. او رفت واندکی بعد بازگشت و گفت: اجازه دادند. من وارد خانه شدم وپیرمردی را دیدم که با جدیت مشغول عبادت است. سلام کردم. پرسید:

 

کیستی؟ گفتم: کلبی نسابه ام. پرسید: چه می خواهی؟ گفتم: آمده ام تا از شما مسئله بپرسم. گفت: آیا با پسرم محمد ملاقات کردی؟

 

گفتم:نه; نخست به حضور شما آمدم. گفت: بپرس. گفتم: مردی به همسرش گفته: «انت طالق عدد نجوم السماء»، تو به عدد ستاره های آسمان طلاق داده شدی، حکم این مسئله چیست؟

 

گفت: سه طلاقه است و بقیه مجازات بر طلاق دهنده است! با خودگفتم: جواب این مسئله را ندانست.

 

آن گاه پرسیدم: درباره مسح برکفش (درپا) چه نظری داری؟ گفت:

 

مردم صالح مسح کرده اند; ولی ما مسح بر کفش نمی کنیم. باخودگفتم: جواب این را هم کامل نداد. آن گاه پرسیدم: آیا خوردن گوشت ماهی بدون پولک اشکال دارد؟ گفت: حلال است ولی ما خاندان خوردن آن را ناپسند می دانیم. باز پرسیدم: نوشیدن شراب خرما چه حکمی دارد؟ گفت: حلال است; ولی ما نمی خوریم!

 

من از نزد او خارج شدم و با خود گفتم: این جمعیت قریش به اهل بیت علیهم السلام دروغ بسته اند. به مسجد برگشتم و گروهی ازمردم را ملاقات کردم. باز هم از داناترین خاندان رسالت سؤال کردم. آن ها نیز دوباره عبدالله را معرفی کردند. من گفتم: نزداو رفتم ولی چیزی از دانش نزد او نیافتم. در این لحظه مردی سربلند کرد و گفت: نزد جعفربن محمد (امام صادق(ع » برو که اعلم خاندان رسالت او است. در این هنگام یکی از حاضران زبان به سرزنش او گشود و من فهمیدم که این جماعت از روی حسادت عبدالله را به جای امام واقعی به من معرفی کرده اند. بلادرنگ به سوی خانه او رفتم. تا به درخانه رسیدم، جوانی بیرون آمد و گفت: ای برادرکلبی بفرما! ناگهان هراسی در درونم ایجاد شد. وارد خانه شدم ودیدم مردی با وقار روی زمین و در محل نمازش نشسته است. سلام کردم و جواب شنیدم. فرمود: توکیستی؟ باز خود را معرفی کردم ودر شگفت بودم که غلامش مرا به نام خواند و خودش نامم را پرسید!

 

گفتم: نسابه کلبی هستم. او دستش را به پیشانیش زد و فرمود:

 

کسانی که از خداوند بی همتا برگشتند و به سوی گمراهی دوری رفتندو در زیان آشکار افتادند، دروغ گفتند. ای برادر کلبی! خداوندمی فرماید: (و عادا و ثمود و اصحاب الرس و قرونا بین ذلک کثیرا)(17); وقوم عاد و ثمود و اصحاب رس (گروهی که درخت صنوبررا می پرستیدند.) و اقوام بسیار که دراین میان بودند، هلاک کردیم. آیا تو نسب این ها را می شناسی؟ گفتم: نه...

 

آن گاه سؤال کردم: اگر مردی به همسرش بگوید: «تو به عددستاره های آسمان طلاق داده شدی » چه حکمی دارد؟

 

فرمود: مگر سوره طلاق را نخوانده ای! گفتم: چرا. فرمود: بخوان.

 

من خواندم; (فطلقوهن لعدتهن و احصوا العده); زنان خود رادرزمان عده، طلاق دهید و حساب عده را نگه دارید.

 

امام پرسید: آیا در این آیه، ستاره های آسمان را می بینی؟ گفتم:

 

نه. اما سؤال دیگری دارم. اگر مردی به زنش گفت: تو را سه بارطلاق دادم، حکمش چیست؟ فرمود: چنین طلاقی به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) بر می گردد. (یعنی یک طلاق حساب می شود.) همچنین هیچ طلاقی درست نیست; مگر این که زن را که در حال پاکی (از حیض) که با او در مدت پاکی آمیزش نشده، طلاق دهند و دو شاهد عادل هنگام طلاق حاضر باشد.

 

پرسیدم: در وضو، مسح بر کفش چه حکمی دارد؟ فرمود: وقتی قیامت برپا شود، خداوند هرچیزی را به اصلش برمی گرداند. از این رو به عقیده تو کسانی که در وضوء روی کفش مسح می کنند، وضوی آن ها به کجا می رود؟ (یعنی وضو درست نیست.) با خودگفتم: این هم از مسئله دوم که جوابش را صحیح داد. در این لحظه امام فرمود: بپرس.

 

گفتم: خوردن گوشت ماهی بدون پولک چه حکمی دارد؟ فرمود: خداوندجمعی از یهود را مسخ کرد. آن ها را که در راه دریا مسخ کرد به صورت ماهی بی پولک و مارماهی و غیر این ها مسخ کرد و آن ها راکه در خشکی مسخ کرد، به شکل میمون، خوک و حیوانی مانند گربه وخزنده ای مانند سوسمار و... در آورد. (خوردن آن حرام است.)آن حضرت باز فرمود: بپرس. گفتم: درباره نبیذ (شراب خرما) چه می فرمایی؟ فرمود: حلال است. گفتم: ما در میان آن ته نشین(زیتون) و غیر آن می ریزیم و می خوریم. فرمود: آه، آه، این که شراب بد بواست. از حضرت خواستم درباره نبیذ حلال توضیح دهد.

 

امام فرمود: مردم مدینه از دگرگونی و ناراحتی مزاج خود به خاطرتغییر آب شکایت کردند. پیامبر(ص) فرمود: تا نبیذ بسازید. مردی به نوکرش دستور می داد برای او نبیذ بسازد. نوکر یک مشت خرمای خشک بر می داشت و در میان مشک می ریخت. آن گاه آن مرد از آن می خورد و وضو هم می گرفت...

 

من در این لحظه بی اختیار یک دستم را روی دست دیگرم زدم و گفتم:

 

اگر امامتی درکار باشد، امام برحق همین است.(18)پی نوشتها:

 

1- خرایج، ج 1، ص 268.

 

2- جلاءالعیون، ص 870; البته بعضی سال هشتاد و شش، ماه رجب، روزجمعه یا دو شنبه نیز گفته اند.بنگرید به روضه الواعظین، ص 212.

 

3 بحارالانوار، ج 47، ص 1.

 

4 انعام، آیه 115.

 

5 اصول کافی، ج 1، ص 388.

 

6 اعیان الشیعه، ج 1، ص 659.

 

7- منتهی الامال، ج 2، ص 81.

 

8- اصول کافی، ج 1، ص 472.

 

9- ریاحین الشریعه، ج 3، ص 17.

 

10- بحارالانوار، ج 47، ص 9.

 

11- همان، ص 28.

 

12- جلاءالعیون، ص 769.

 

13- امالی شیخ صدوق، ص 371.

 

14- بحارالانوار، ج 47، ص 10.

 

15- اصول کافی، ج 1، ص 471.

 

16- منتخب التواریخ، ص 428 و429.

 

17- فرقان، آیه 38.

 

18- اصول کافی، ج 1، ص 351.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/10/17 :: ساعت 10:7 صبح )
»» امام صادق(ع) را بهتر بشناسیم

 

 

(بخش اول)

نام شریفش جعفر، کنیه اش ابوعبدالله و ابواسماعیل و لقبهایش فاضل، قائم، طاهر، کافل، منجی و مشهورترین آنها صادق بود. درروز جمعه هفدهم ربیع الاول سال 83 هجری قمری هنگام طلوع فجر درمدینه چشم به جهان گشود و در بیست و پنجم شوال سال 148 هجری قمری در سن شصت و پنج سالگی در مدینه چشم از جهان فرو بست ودر کنار پدر و جد (امام باقر و امام سجاد(ع) و عموی جدش (امام جسن مجتبی (ع » در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. پدرش 26ساله بود که او زاده شد. دوازده سال از عمر شریفش را در کنارجدش امام سجاد(ع) و نوزده سال را در کنار پدرش امام باقر(ع)گذراند. مدت امامت آن گرامی 34 سال بود که حدود هجده سال آن(132-114ه ) همزمان با حکومت امویان بود و شانزده سال آن(148-132 ه ) همزمان با حکومت عباسیان.

آن حضرت با پنج تن از خلفای بنی امیه هشام بن عبدالملک(125-105 ه )، ولید بن یزید (126-125ه)، یزید بن ولید(1267ه)، ابراهیم بن ولید (127ه) و مروان بن محمد ملقب به حمار (132-127ه) و دو تن از خلفای بنی عباس ابوالعباس سفاح(132-136) و ابو جعفر منصور (158-136ه) معاصر بود.

در مدت امامت آن حضرت در قلمرو اسلام حوادث مهمی روی داد. تنی چند از علویان علیه حکومت وقت قیام کردند. زید بن علی بن الحسین پسر امام سجاد(ع) در سال 121 هجری علیه هشام بن عبدالملک اموی در کوفه قیام کرد و به شهادت رسید. یحیی پسرزید نیز چند سال بعد در خراسان قیام کرد و کشته شد. محمد بن عبدالله معروف به نفس زکیه نوه امام حسن مجتبی(ع) نیز در سال 145 هجری علیه حکومت عباسی علیه منصور دوانیقی در مدینه قیام کرد ولی کارش به جایی نرسید و کشته شد. برادر این محمد،ابراهیم بن عبدالله هم در همان سال در بصره علیه منصور قیام کرد و کشته شد. از جمله مهمترین حوادث سیاسی اجتماعی دوران امامت امام صادق(ع) انتقال حکومت از امویان به عباسیان بود.

عباسیان که از سال 100 هجری یک نهضت فرهنگی پنهانی را بنیادکرده بودند و علیه امویان در خراسان مخفیانه تبلیغ می کردندسرانجام در سال 129 هجری به یک قیام نظامی به رهبری ابومسلم خراسانی دست زدند و در سال 132 هجری ابوالعباس سفاح را درکوفه به خلافت رساندند و در همان سال مروان حمار آخرین خلیفه اموی در مصر به دست سپاه خراسان کشته شد.

در دوره امامت امام صادق(ع) مسلمانان بیش از پیش به علم ودانش روی آوردند و در بیشتر شهرهای قلمرو اسلام بویژه درمدینه، مکه، کوفه، بصره و... مجالس درس و مناظره های علمی دایرو از رونق خاصی بر خور دار گردید. در این مدت و با استفاده ازفرصت به دست آمده امام صادق(ع) توانست علوم و معارف اهل بیت را بیان کرده در همه جا منتشر کند. سفرهای اجباری و اختیاری امام به عراق و به شهرهای حیره، هاشمیه و کوفه و مدتی اقامت در کوفه و برخورد با اربابان دیگر مذاهب فقهی و کلامی نقش بسزایی در معرفی علوم اهل بیت و گسترش آن در جامعه داشت. دراین شهرها مدینه، کوفه، حیره، هاشمیه و مکه در ایام حج گروههای مختلف برای فراگیری دانش نزد آن حضرت می آمدند و ازدریای دانش او بهره می بردند. بزرگان اهل سنت چون مالک بن انس،ابوحنیفه، سفیان ثوری، سفیان بن عیینه، ابن جریح، روح ابن قاسم و... ریزه خوار خوان دانش بیکران او بودند. آن اندازه که دانشمندان و راویان از او حرف و حدیث نقل کرده و از دانش وی بهره برده اند از هیچ یک از دیگر ائمه و دیگر خاندان اهل بیت،آن اندازه نقل نکرده اند. هیچ محدث و فقیهی به اندازه آن حضرت مساله پاسخ نگفته است. بر خورد وی با گروههای مختلف مردم سبب شد که آوازه شهرتش در دانش و بینش دینی، علم و تقوی، سخاوت وجود و کرم و... در تمام قلمرو اسلام طنین انداز شود و مردم ازهر سو برای استفاده از دانش بیکران وی رو سوی او کنند.

دانشمندان علم حدیث شمار کسانی را که مورد اعتماد بوده اندراویان ثقه و از آن حضرت حدیث نقل کرده اند تا چهار هزار نفررا نوشته اند.

ظاهرا نخستین بار ابن عقده این شمارش را انجام داده است. (نک مناقب، 4/369 دارالاضواء) شیخ طوسی در کتاب رجال خود سه هزار ودویست و سی و چهارتن از این راویان از جمله دوازده زن را نام برده است. (نک: رجال طوسی، اصحاب الصادق(ع » در این دوره علوم و فلسفه ایرانی، هندی و یونانی به حوزه اسلامی راه یافت وبازار ترجمه علوم گوناگون از زبانهای مختلف به زبان عربی گرم و پررونق گردید. همچنین مکتبهای کلامی و فرقه های مذهبی و فقهی در این عصر پایه گذاری شد. مناظرات امام صادق(ع) با اربابان دانشهای گوناگون چون پزشکان، فقیهان، منجمان، متکلمان، صوفیان و... بویژه مناظرات وی با ابوحنیفه مشهور و در منابع شیعه وسنی ثبت است. (نک مناقب: 4/305-233، کشف الغمه: 2/430-367) به عنوان مثال چگونگی گردش خون در بدن و وظائف گلبولها را امام صادق(ع) دست کم هزار سال پیش از دانشمندان غربی بیان کرده است. (بنگرید: توحید مفضل).

شمایل

بیشتر شمایل آن حضرت مثل پدرش امام باقر(ع) بود. جز آنکه کمی باریکتر و بلندتر بود. مردی بود میانه بالا، افروخته روی،پیچیده موی و پیوسته صورتش چون آفتاب می درخشید. در جوانی موهای سرش سیاه بود. بینی اش کشیده و وسط آن اندکی بر آمده بودو برگونه راستش خال سیاهی داشت. محاسن آن جناب نه زیاد پرپشت و نه زیاد تنک بود. دندانهایش درشت و سفید بود و میان دودندان پیشین آن گرامی فاصله داشت. بسیار لبخند می زد و چون نام پیامبر برده می شد رنگ رخسارش زرد و سبز می شد. در پیری سفیدی موی سرش بر وقار و هیبتش افزوده بود.

آراستگی ظاهر

بسیار با ابهت بود. چندانکه چون دانشمندان زمانش به قصدپیروزی بر او برای مناظره های علمی به دیدارش می رفتند، بادیدن او زبانشان بند می آمد. همواره با وقار و متین راه می رفت و به هنگام راه رفتن عصا در دست می گرفت. ظاهرش همیشه مرتب ولباسش اندازه بود. به وضع ظاهر خود بسیار اهمیت می داد. موهای سر و صورتش را هر روز شانه می زد. عطر به کار می برد و گل می بوئید. انگشتری نقره بانگین عقیق در دست می کرد و نگین عقیق بسیار دوست می داشت. هنگام نشستن گاه چهار زانو می نشست و گاه پای راست را بر ران چپ می نهاد. در اتاقش نزدیک در و رو به قبله می نشست. لباسهایش را خود تا می کرد. گاه بر تخت می خوابیدو گاه بر زمین. چون از حمام بیرون می آمد لباس تازه و پاکیزه می پوشیدو عمامه می گذاشت.

لباس پوشیدن

در لباس پوشیدن هم ظاهر را حفظ می کرد و هم توانایی مالی را ومی فرمود: «بهترین لباس در هر زمان، لباس معمول مردم همان زمان است.» هم لباس نو می پوشید و هم لباس وصله دار. هم لباس گران قیمت می پوشید و هم لباس کم بها و می فرمود: «اگر کهنه نباشد، نو هم نیست.» لباس کم بها و زبر را زیر و لباس نرم وگران قیمت را روی آن می پوشید و چون «سفیان ثوری » زاهد به وی اعتراض کرد که «پدرت علی (ع) لباسی چنین و گرانبهانمی پوشید» فرمود: «زمان علی (ع) زمان فقر و نداری بود واکنون همه چیز فراوان است. پوشیدن آن لباس در این زمان لباس شهرت است و حرام خداوند زیبا است و زیبایی را دوست دارد و چون به بنده اش نعمتی می دهد، دوست دارد بنده اش آن را آشکار کند.

سپس آستین را بالا زد و لباس زیر را که زبر و خشن بود، نشان داد و فرمود: «لباس زبر و خشن را برای خدا پوشیده ام و لباس روئین را که نو و گرانبها است برای شما.» هنگام احرام وانجام فریضه حج برد سبز می پوشید و به گاه نماز پیراهن زبر وخشن و پشمین. لباس سفید را بسیار دوست داشت و چون به دیدن دیگران می رفت آن را برتن می کرد. نعلین زرد می پوشید و به کفش زرد رنگ و سفید علاقه مند بود.

غذا خوردن

به هنگام غذا خوردن چهار زانو می نشست و گاهی هم بر دست چپ تکیه می کرد و غذا می خورد. رعایت بهداشت را بویژه به هنگام غذاخوردن بسیار مهم می شمرد. همواره هم پیش از غذا خوردن دستانش را می شست و هم بعد از غذا، با این تفاوت که پیش از غذا دستانش را بعد از شستن، با چیزی چون حوله خشک نمی کرد ولی پس از غذاآنها را می شست و خشک می کرد. اگر هنگام غذا خوردن دستانش تمیزبود آنها را نمی شست. همیشه غذا را با گفتن «بسم الله » شروع می کرد و با جمله «الحمدالله » به پایان می برد. نیز غذا را بانمک آغاز و با سرکه تمام می کرد. به هنگام خوردن غذا«الحمدلله » بسیار می گفت و نعمتهای خدا را سپاس می گفت. غذارا داغ نمی خورد بلکه صبر می کرد تا معتدل شود، میل می کرد. به وقت خوردن از آن قسمت ظرف که مقابلش بود غذا می خورد. هیچگاه در حال راه رفتن غذا نمی خورد. و هیچ وقت شام نخورده نمی خوابید. همواره به اندازه غذا می خورد و از پرخوری پرهیزمی کرد. بعد از غذا خوردن خلال می کرد.

عبادت

امام صادق(ع) از اعاظم عباد و اکابر زهاد بود. از سه حال خارج نبود: یا روزه داشت، یا نماز می خواند و یا ذکر می گفت. چون روزه می گرفت بوی خوش به کار می برد و بعد از ماه رمضان بی درنگ زکات فطره روزه خود، خانواده و خدمتکارانش را می پرداخت.

شبهای قدر را اگرچه مریض بود تا صبح در مسجد به نیایش وعبادت می گذراند. چون نیمه شب برای خواندن نماز شب بر می خاست با صدای بلند ذکر می گفت و دعا می خواند تا اهل خانه بشنوند وهرکس بخواهد برای عبادت برخیزد. هنگامی که ماموران حکومت برای دستگیری وی شبانه از دیوار منزلش وارد می شدند، او را درحال راز و نیاز با توانای بی همتا یافتند. آن گرامی ذکر رکوع وسجود را بسیار تکرار می کرد.

امام صادق(ع) خداوند را همه جا حاضر و او را بر اعمال خودناظر می دانست. از این رو به گاه نیایش مجذوب خداوند می شد. مالک بن انس می گوید: «با امام صادق بر او درود خدای باد حج گزاردم، به هنگام تلبیه هرچه می کوشید تا لبیک بگوید، صدایش درگلو می ماند و چنان حالتی به او دست می داد که نزدیک بود ازمرکبش به زیر افتد. گفتم: چاره ای نیست باید لبیک گفت. فرمود:

چگونه جرات کنم لبیک بگویم، می ترسم خداوند بگوید: «نه لبیک » چون زبان به لبیک می گشود، آن قدر آن را تکرار می کرد که نفسش بند می آمد. قرآن را بسیار بزرگ می داشت و آن را در چهارده بخش قرائت می فرمود.

برنامه زندگی و کار

امام صادق(ع) در زندگی برنامه ای منظم داشت و هرکاری را به موقع انجام می داد; چنانکه خود فرمود: «بی حیا بی ایمان است وبی برنامه بی چیز» مجلس درس و بحث و مناظره ها و مذاکرات علمی با شاگردان، یاران و سران مذاهب دیگر وقت معینی داشت وپرداختن به امور زندگی و کار در مزرعه و باغ نیز وقت خاص خودش را.

آن حضرت یاران و پیروان خود را به کسب مال حلال تشویق می کرد واز آنان می خواست که در کار خود کوشا باشند و از هرگونه تنبلی و کسالت دوری کنند. کار کردن و تجارت را موجب عزت و سربلندی انسان می دانست و می فرمود: «صبح زود برای به دست آوردن عزت خود بروید.» ولی تاکید می کرد که تجارت باید سالم باشد و کسب در آمد از راههای درست و مشروع باشد.

آن گرامی هرگونه کوشش و تلاش را برای توسعه زندگی خود وخانواده، حج و زیارت رفتن، صدقه دادن و صله رحم کردن را تلاش برای آخرت می دانست نه دنیا. تنها به کار و کوشش سفارش نمی کرد،بلکه خود نیز کار می کرد و در روزهای بسیار گرم تابستان، عرق ریزان در مزرعه و باغ خود کار می کرد. باغش را بیل می زد وآبیاری می کرد. یکی از یارانش می گوید: «آن حضرت را در باغش دیدم، پیراهنی تنگ، زبر و خشن در برو بیل در دست باغ راآبیاری می کرد و عرق از سرو صورتش سرازیر بود. گفتم: «اجازه بفرمایید من کار را انجام دهم.» فرمود: «من کسی را دارم که این کارها را انجام دهد، ولی دوست دارم که مرد در راه به دست آوردن روزی حلال از گرمی آفتاب آزار ببیند و خداوند ببیند که من در پی روزی حلال هستم. » یکی از یارانش که آن حضرت را در یک روز بسیا گرم تابستان دید که کار می کند، معترضانه گفت:

«فدایت شوم، شما با مقام والایی که نزد خداوند داری وخویشاوندی نزدیکی که با پیغمبر داری، در چنین روزی، این گونه سخت کار می کنی؟» امام(ع) پاسخ داد: «در طلب روزی حلال بیرون آمدم تا از چون تویی بی نیاز شوم.» امام صادق(ع) هم خود کارمی کرد و هم غلامان و خدمتکاران خود را به کار وا می داشت و هم کارگران روز مزد را به کار می گرفت. هر وقت کارگری را به کارمی گرفت پیش از خشک شدن عرقش مزدش را می پرداخت. هنگام برداشت خرما هم در جمع آوری آن کمک می کرد و هم در وزن کردن آن. و هم به هنگام فروش و تقسیم بر فقرا و نیازمندان.

تجارت

امام صادق(ع) نه تنها پیروان و یارانش را به کارهای درست وتجارت صحیح تشویق می کرد بلکه خود نیز گاهی به تجارت می پرداخت.اما نه به دست خویش. بلکه سرمایه اش را در اختیار کارگزاران وافراد مطمئن قرار می داد تا با آن تجارت کنند. چون می شنید که سودی برده و روزی به او رسیده شادمان می شد. با این حال برتجارت سالم بسیار تاکید داشت و هنگامی که کارپرداز وی مصادف که با سرمایه وی به تجارت مصر رفته بود، با سودی کلان باز گشت فرمود: «این سود خیلی زیاد است با کالاها چه کردید که چنین سود هنگفتی به دست آوردید؟» مصادف پاسخ داد: «چون به مصرنزدیک شدیم از کاروانهای که از مصر می آمدند از وضع کالای خویش پرسیدیم. دانستیم که این کالا مورد نیاز مردم مصر است و دربازار آنجا بسیار نایاب است. از این رو با هم پیمان بستیم که کالایمان را جز در برابر هریک دینار سرمایه یک دینار سود، کمترنفروشیم، این بود که سود زیادی بردیم.»

امام(ع) فرمود:«سبحان الله، علیه مسلمانان هم پیمان می شوید که کالایتان راجز در برابر هر دینار سرمایه یک دینار سود کمتر نفروشید!»سپس اصل سرمایه اش را برداشت و فرمود: «من را به این سودنیازی نیست. ای مصادف، چکاچک شمشیرها از کسب روزی حلال آسان تراست.» چون امام(ع) این گونه سود بردن را اجحاف در حق مسلمانان می دانست به کارگزار خود اعتراض کرد و از آن سود چیزی بر نگرفت.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/10/17 :: ساعت 10:7 صبح )
»» گزارشی از سیره نبوی

 

نامگذاری سال ها به نام پیشوایان دین فرصتی را برای دوستان مکتب توحید فراهم می کند تا با سیری کوتاه در تاریخ این رادمردان، بتوانند توشه هایی معنوی و مادی را در سلوک خود برگیرند و با صید بهترین دُرهای نایاب، به زندگی خود صفا و روشنی دهند و از پرتو نور هدایتگر آنان، چراغی بر سر راه اینده خود قرار دهند.

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله افتخار عالم بشریت، از زمان خلقت جهان تا پایان آفرینش است که حیاتش را بر خدامحوری کامل قرار داد؛ تا آنجا که خطاب )و ما ینطقُ عن الهوی ان هو الاّ وحی یوحی ( [1] در خصوص او نازل شد و هیچ پیامبر دیگری بدین خطاب مخاطب خدای عزّوجلّ قرار نگرفت؛ همو که اخلاق نیکویش لایق دریافت لوح )و انّک لعلی خُلُق عظیم( [2] مفتخر شد.

بر همین پایه، خدای رحمان او را بهترین اسوه قلمداد کرد و به همگان سفارش نمود که در تمام امور مادی و معنوی خود از او الگو بگیرند: )لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة ( [3] و دستور داد که اگر می خواهید در دنیا خوب زندگی کنید و زندگی شما مقرون سعادت باشد، خدا و پیمبرش را لبیک گویید: )یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرّسول اذا دعاکم لما یحییکم([4]

نوشتار حاضر، گلچینی است از برخی زوایای زندگی پیامبر که گاهی همراه است با اشاره ای مصلحانه به برخی فضیلت های که کم رنگ گردیده است.

نماز

رسول اعظم صلی الله علیه و آله نماز را در اوقات خاصّ خود ـ مگر در مواقع ضروری ـ به جا می آورد. با استعمال عطر به نماز می ایستاد و نمازش را مختصر می خواند و مراعات مأمومین را می نمود. عایشه می گوید: وقتی ما با او مشغول صحبت بودیم و هنگام نماز می رسید، حالتی به او دست می داد که گویی ما را نمی شناسد و ما او را نمی شناسیم. امام صادق (ع)فرمود: حضرت نبی اکرم دو برابر نمازهای واجب، نماز استحبابی به جا می آورد. در ماه مبارک رمضان به نمازهای مستحبی خود می افزود و به هزار رکعت نماز آن ایام اهمیت می داد.[5]

روزه

در هر ماه، سه روز را روزه می گرفت: پنج شنبه اول ماه و آخر ماه، و چهار شنبه وسط ماه. در ماه شعبان جز چند روز را ، روزه می گرفت. هنگام افطار اگر خرما داشتند، حتماً روزه خود را با آن باز می کردند. و نیز سحری خود را حلیم یا خرما یا قاووت قرار می دادند.[6]

نکته: در اخبار دیگری نیز ذکر شده که آن حضرت سعی می کرد افطار را از غذاهای شیرین استفاده کند؛ همان چیزی که علم پزشکی امروزه بدان تأکید می نماید. از آثار به دست آمده از اهل بیت: معلوم می شود که تناول سحری نیز سنت و مستحب است؛ هر چند با جرعه ای شربت باشد. با این همه، اخیراً برخی روزه داران به ترک آن عادت کرده اند و از سحری استفاده نمی کنند که پزشکان نیز به عواقب آن هشدار داده اند.

قرائت قرآن

امیرمؤمنان نقل می کند که: هیچ چیزی جز جنابت مانع قرائت حضرت رسول اکرم نبود. ام سلمه نیز می گوید: پیامبر بین ایه های قرآن فاصله می انداخت. قبل از قرائت ذکر حکیم (قرآن)، کلمه «اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم» را ادا می کرد. امام باقر (ع)فرمود: آهنگ صدای قرائت پیامبر از همه مردم دلرباتر بود.[7]

نکته: شایسته است شیعیان روزانه بعد از نماز صبحگاه حتی الامکان یک حزب قرآن قرائت کنند و از آثار بابرکت آن استفاده برند. نیز جای دارد قاریان گرامی بین ایه های قرآن فاصله بیندازند. گویا اتصال بین ایات، سنت ناپسندی از جانب برخی قاریان مصری است که قرآن را به صورت حرفه ای می خوانند.

بهداشت

رسول اکرم6 به بهداشت بسیار اهمیت می داد. موهای خود را شانه می زد و می فرمود: «شانه زدن، روزی را زیاد می کند و موها را نیکو می سازد». حضرت موها را خضاب می کرد. موهای زاید بدن را دائم زایل می کرد. پس از وضو ساختن خود را معطر می ساخت و می فرمود: «جبرئیل به من گفته یک روز در میان خود را معطر کنم و روزهای جمعه آن را ترک نکنم. روزهای جمعه ناخن گرفتن را سنت قرار داد».[8] شب ها مسواکش را بالای سرش قرار می داد.[9]

سه نوبت: هنگام خواب، پس از بیداری برای نماز و دعا و پیش از خارج شدن برای نماز صبح ـ در روایتی هنگام هر نماز ـ مسواک می زد.[10]

نکته: آن حضرت می فرمود: «اگر مسواک زدن بر امتم دشوار نبود، آن را واجب می کردم». از این جمله اهمیت مسواک زدن به خوبی قابل فهم است. پزشکان سه یا پنج بار مسواک زدن در روز را سفارش می کنند و معتقدند بسیاری از بیماری ها از راه دهان به بدن منتقل می شود. مسواک نزدن عاملی برای بدبویی دهان است و موجب نفرت مردم می شود. مسواک زدن پیامبر برای هر نماز، خود دلیلی است بر اینکه مؤمنان هنگام حضور در مساجد، مسواک را فراموش نکنند.

خانواده

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «بهترین شما کسانی هستند که به زنان خود مهربان تر هستند و من بهترین شما هستم». هر صبح بعد از نماز به همه زنانش سرکشی می کرد و با محبت به سر فرزندانش دست می کشید. با آنان غذا می خورد، عدالت را میان همسران خود رعایت می کرد؛ حتی زمانی که بیمار بود، دستور می داد تا او را به خانه ای که نوبت آن بود، منتقل کنند. کام فرزندانش را با خرما بر می داشت، و دخترانش را پانصد درهم، کابین نبست.[11]

نکته: باید عمل پیامبر در تزویج دخترانش و مهریه سبک آنان، سرمشقی برای مؤمنان باشد. او با آنکه در بهترین جایگاه و مناصب دنیوی قرار داشت و خواستگاران دخترانش تمایل داشتند که بیشترین مهریه ها را پرداخت کنند، اما از ساده زیستی و آسان گرفتن در ازدواج، خارج نشد و بر مهریه های تأکیدکرد و آن را سنت قرار داد.

اگر مهریه سنگین تضمینی برای عدم فروپاشی خانواده به شمار می رود، باید گفت: این کار، نه مانعی است برای طلاق و نه موجب شرافت و اصالت خانواده دختر و نه نشانه ای برای بزرگی و اعتبار دختر؛ بلکه اصالت و پاکدامنی و حقیقت مداری دختر نشانه بزرگی و شرافت اوست و هموست که با مهریه کم می تواند بهترین زندگی را برای خود و همسرش تضمین کند.

خواب

پیامبر روپوشی داشت که آن را به زعفران آغشته کرده بود و هنگام خواب آن را نمناک می ساخت و روی خود و خانواده اش می کشید و قبل از خواب می فرمود: «اللّهمّ باسمک أحیا و باسمک أموت»، و هنگام بیداری از خواب می فرمود: «الحمدلله الذی احیانی بعد ما اماتنی و الیه النّشور».امام صادق (ع) می فرماید: پیامبر وقت خواب ایةالکرسی را قرائت می نمود و سپس می گفت: «بسم الله آمنتُ بالله و کفرتُ بالطّاغوت، اللّهمّ احفظنی فی منامی و فی یقظتی»[12].

نکته: شاید علت نمناک کردن لباس به هنگام خواب، برای عطر آگین کردن لباس بوده باشد؛ چون اگر به زعفران آب بزنیم، بوی خوبی از آن متصاعد می شود. باتوجه به گفتارهای امامان در زمینه عطر زدن هنگام خواب شب، و با در نظر گرفتن این عمل پیامبر، به این نتیجه می رسیم که خوشبو کردن اتاق خواب فضیلت و سنتی نیکو است.

نظم و انضباط

پیامبر هیچ کاری را شروع نمی کرد، مگر اینکه بدان مداومت می نمود؛ مثلاً هرگاه کار مستحبی را انتخاب می کرد، بدان مداومت می ورزید. لذا در نمازهای مستحبی به نماز شب و نوافل یومیه و نمازهای مخصوصی از ماه مبارک رمضان، و نیز در روزه های مستحبی به سه روز در هر ماه و نیز روزه ماه شعبان مداومت داشت.

هرگاه به نماز جماعت می آمد، صف های مؤمنین را مرتب می نمود و به آن سفارش می کرد. از نعمان نقل شده که گفت: چنان صف های جماعت را منظم و آراسته می ساخت که مانند چوب های تیر، هیچ گونه کجی در آن دیده نمی شد و چنان انتظام صف ها در نظرش مهم جلوه داشت که روزی به مسجد تشریف آورد و به نماز ایستاد، اما قبل از تکبیرة الاحرام متوجه شد که مردی جلوتر از دیگران است، فرمود: «ای بندگان خدا! صفوف خود را منظم کنید، و گرنه میان دل هایتان اختلاف خواهد افتاد».[13]

لباس

پیامبر در قید و بند نوع لباس نبود. گاهی لباس وصله داری داشت و آن را به تن می کرد و می فرمود: «من بنده ام و لباس بنده ها را می پوشم». اما در انتخاب رنگ ها به رنگ سفید سفارش می کرد و رنگ سبز را دوست داشت، و به نقل از امام صادق (ع) از پوشیدن لباس سیاه کراهت داشت، مگر در سه چیز: عمامه، کفش و عبا. از لباس سرخ نیز پرهیز می کرد. لباس را از سمت راست می پوشید و از سمت چپ از بدن مبارکش خارج می ساخت. هنگامی که لباس نو بر تن می کرد، لباس قبلی خود را به فقیر می بخشید و می فرمود: «تا زمانی که این لباس بر تن فقیر باشد، بخشنده در حفظ و حراست و خیر پروردگار خواهد بود، چه زنده باشد، چه مرده».

امیرمؤمنان می فرمود: لباس پیامبر از پنبه بود و لباس ما اهل بیت نیز از پنبه است. آن حضرت عرقچین به سر می گذاشت، گاهی زیر عمامه و گاهی به تنهایی، و عمامه ای داشت به نام «سحاب» که به علی علیه السلام بخشید.

از امام رضا (ع) نقل است که می فرمود: پیامبر در وصیتش به ابوذر فرمود: «ای ابوذر! من لباس خشن می پوشم و روی زمین می نشینم و انگشتان خود را پس از غذا می لیسم و الاغ بدون پالان سوار می شوم و ردیف خود کسان دیگر را سوار می کنم. این سنت من است؛ هر کس از سنت من روی گردان شود، از من نیست».[14]

نکته اول: خوب است بدانیم پزشکان نیز از پوشیدن لباس هایی که از جنس پلاستیک است، منع می کنند، مخصوصاً لباس هایی که با بدن تماس دارند، به ویژه برای کسانی که آلرژی پوستی دارند.

چه خوب است با کنار گذاشتن فرهنگ غربی، به پوشیدن لباس هایی که دارای مواد طبیعی مانند پنبه است، روی آوریم تا سلامت بدن خود را تضمین کنیم.

نکته دوم: یکی از آداب و سنن نیکویی که از پیامبر به یادگار مانده و کمتر کسی به آن عمل می کند، سوار کردن مسافرین است. پیامبر با کارهای پسندیده خود سعی داشت صفا و صمیمیت و یکرنگی را برای جامعه اسلامی به ارمغان بیاورد و به مسلمین گوشزد کند که مرکب شخصی من هم در خدمت همه است و کسانی که مرکبی دارند، باید به پیادگان کمک کنند. خوب است حداقل در مواقع ضروری مانند نیمه شب ها، یا ایام مخصوص مثل شب های قدر، یا روزهای تاسوعا و عاشورا، یا مواقع بارش باران، این حسّ همنوعی را شکوفا کنیم.

خوراک

امام صادق (ع) می فرماید: پیامبر خدا گرسنگی را دوست داشت. او همواره نشسته غذا می خورد و می فرمود: «هنگام غذا، کفش ها را از پای درآورید». در حال غذا خوردن به چیزی تکیه نمی داد. با دست مبارک غذا تناول می کرد. هر وقت اراده داشت آب بنوشد، بسم الله و در آخر سپاس خدای را می گفت. اگر در سفره ای خرما بود، با آن غذا را شروع می کرد. بیشترین غذایش خرما و آب بود. کدو را دوست داشت. گوشت حیوانات صحرایی و اهلی را میل می نمود. قسمت ماهیچه دست را بیشتر دوست داشت و ران و کلیه حیوان را کراهت داشت؛ چون به محلّ بول حیوان نزدیک بود.

امام صادق (ع) فرمود: بهترین خورش ها نزد پیامبر، سرکه و زیتون بود. عسل و خرما را زیاد دوست می داشت. در میوه ها به انار علاقه بیشتری نشان می داد و کسی را در آن شریک خود نمی ساخت. از غذای داغ پرهیز داشت و می فرمود: «بی برکت است». در میهمانی ها از جلوی کسی غذا برنمی داشت و فقط از جلوی خود غذا برمی داشت. نان گندم تناول نفرمود و از نان جو هیچ گاه خود را سیر نکرد. هرگز غذایی را مذمت نکرد؛ فقط اگر دوست نداشت، از آن نمی خورد. تا گرسنه نمی شد، میل نمی کرد و سیر نشده، دست می کشید و از نان الک شده استفاده نمی نمود.[15]

نکته: در برخی از مراسم دیده می شود که ایستاده غذا مصرف می شود؛ این کار به جز اشکالات پزشکی، خلاف سیره پیامبر است و دقیقاً پیروی از روش اهل کفر است که جای بسی تأسف است! چه خوب بود که در مسائل فرهنگی نیز مانند نماز و روزه خود تعصب داشته باشیم و به هیچ بهانه ای، فرهنگ اسلامی و ملّی خود را فدای فرهنگ غربی نکنیم.

معاشرت

خلق و خوی آن حضرت زبانزد خاص و عام بود و همو بود که خدایش فرمود: «تو بر اخلاق نیکو و بزرگی هستی!» حضرت می فرمود: «من، ادب شده پروردگارم هستم و علی ادب شده من است و خدای مرا امر کرده که با سخاوت باشم و از بدی کردن و کینه توزی مرا نهی فرموده و هیچ چیزی مانند بخل و بداخلاقی ناهنجارتر نزد پروردگارم نیست.» همه او را به بوی خوش می شناختند و پیوسته معطر بود.[16]

آن حضرت لباسش را وصله می زد و کفش خود را می دوخت و گوسفندان را خود می دوشید و با بردگان هم غذا می شد و بر زمین می نشست و بر درازگوش سوار می شد و پیادگان را سوار می کرد. برای اهل منزل خرید می کرد و خود به منزل می آورد. برخورد او با فقیران و ثروتمندان مساوی بود. در میان اصحابش به همه به یک اندازه نظر می کرد. به همه سلام می کرد. دعوت مؤمنان را اجابت می کرد؛ اگر چه به خرمائی پوسیده دعوت می شد. آن حضرت در عمل به وعده هایش به هیچ وجه کوتاهی نمی کرد. روزی با شخصی قرار ملاقات گذاشت و آن شخص تأخیر نمود و گرمای آفتاب موجب ناراحتی می شد. هر آنچه اصحاب درخواست کردند که حضرت به زیر سایه برود، قبول نکرد و فرمود: قرار ملاقات ما همین جاست.

... خوش معاشرت و خوش رو بود. همواره تبسم بر لبان مبارکش نمایان بود و اگر مزاح می کرد، به خوشحال کردن دل مؤمن می اندیشید.

متواضع بود؛ در حالی که ذلت به خود راه نمی داد.

در عین سخاوتمندی، اسراف نمی کرد. مهربان بود، طمع نداشت. هنگام بیرون رفتن از منزل خود را مرتب کرده، شانه به موهای نازنینش می زد. امیرمؤمنان فرمود: هرگز نشد پیامبر با کسی همکاری کند و زودتر از او دست از کار بردارد. در هر منزلی که می رفت، فقط سه بار سلام می داد. یا اگر با کسی کاری داشت، فقط سه بار او را صدا می زد. هنگام تکلّم، سفیدی دندان هایش نمایان بود. هر گاه طفلی را برای استشفا یا دعا یا نامگذاری خدمت آن حضرت می آوردند، او را بر دامن خویش می گذاشت و حتی اگر طفل ادرار می کرد، حضرت هیچ واکنش منفی از خود نشان نمی داد و اگر کسی متوجه می شد و داد می زد، می فرمود: با صدایتان طفل را آزار ندهید و او را راحت بگذارید.

اگر تا سه روز یکی از اصحابش را نمی دید، جویای حال او می شد؛ اگر مریض بود، به عیادت او و اگر مسافر بود، در حقش دعا می کرد و اگر در منزل بود، به دیدارش می رفت.

از خدای خویش می خواست تا خلقش را نیک گرداند و عرضه می داشت: «اللّهمّ حسّن خلقی؛ پروردگارا! اخلاقم را نیکو گردان». و می فرمود: «شبیه ترین افراد به من، کسانی هستند که اخلاقشان از همه نیکوتر باشد». به اصحابش می فرمود: «از بدی های یکدیگر به من نگویید تا من نزد شما بتوانم با دلی آرام جلوس نمایم».

شیخ رضی الدین طبرسی در کتاب مکارم الاخلاق در وصف پیامبر می گوید: او سکوت بود و همواره در حال تفکر. اگر صحبت می کرد، کوتاه و به قدر ضرورت سخن می گفت و همواره تبسم قرین او بود. اخلاقش کریمانه و صمیمی بود. درشت سخن نمی گفت. با صدای بلند صحبت نمی کرد. عیب جو و عیب گو نبود.

انس بن مالک می گوید: وقتی به جایی وارد می شد، مردم جلوی قدومش بلند نمی شدند؛ چون می دانستند که از این کار ناراحت می شود.[17]

امانت را اگر چه نخ و سوزنی بود، به صاحبش برمی گرداند. خلف وعده نمی کرد. می فرمود: «خدا، مرا به هفت نکته امر نموده: یکی آنکه بخشش نمایم به کسی که مرا محروم نموده، دیگر اینکه با کسی که با من قطع رابطه کرده، ارتباط برقرار کنم و درگذرم از کسی که به من ظلم نموده است...».

هنگام وضو گرفتن مسواک می زد. هماره دعا می فرمود: «بار خدایا! مرا به حال نداری زنده بدار و در همان حال بمیران و با مستمندان محشورم فرما!»

پیامبر از سلام جاهلی (صبح به خیر، شب به خیر) منع فرمود و السلام علیکم را جایگزین آن کرد، که سلام اهل بهشت است.

حضرت ابتدا به سلام می کرد و به زنان و کودکان نیز سلام می کرد؛ تا به جایی که هر کس موفق به شرف حضور او می شد، می گفت: مانند او کسی را با خلق و خوی او نیافته است.[18]

هر گاه در نماز احساس می کرد که کسی منتظر اوست و حاجتی دارد، نماز خود را سریع تر انجام می داد و بلافاصله رو به شخص کرده، می فرمود: «ایا حاجتی داری؟» پس از آنکه حاجت او را برآورده می ساخت، مجدّداً به نماز می ایستاد.[19]

نکته: در اسلام هنگام رو به رو شدن افراد با همدیگر، به سلام کردن بسیار سفارش شده؛ تا جایی که می توان به افرادی که قبل از سلام کردن صحبت می کنند، جواب نداد.[20] متأسفانه در زمان حاضر، این سنت نیکو در برخی جوامع اسلامی از بین رفته و عجیب این که به جای سلام اسلامی، به سلام جاهلیت عمل می شود و گاهی نیز با تعارفات مبالغه آمیز و غیر واقعی به استقبال همدیگر می رویم!

پی نوشت ها:

[1]. «پیامبر از نزد خود سخن نمی گوید؛ بلکه هر آنچه تکلم می نماید، وحی ای از جانب پروردگار است». نجم / 3 و 4.

[2] «و به راستی که تو ای پیامبر بر اخلاق بزرگ و والایی هستی» قلم / 4.

[3]. «قطعاً برای شما در اقتدا کردن به رسول خدا سرمشقی نیکوست»، احزاب / 21.

[4]. «ای کسانی که ایمان آورده اید! چون خدا و رسولش شما را به چیزی که شما را حیات و زندگانی می بخشد، فرا خواندند، آنان را اجابت کنید»، انفال / 24.

[5]. سنن النبی، علامه طباطبایی، باب 16.

[6] . همان، باب 17.

[7]. همان، باب 20.

[8]. همان، باب 3.

[9]. همان، باب 16.

[10]. همان، باب 13.

[11]. همان، باب 8.

[12]. همان، باب 7.

[13]. همان، باب 17.

[14] . همان، باب 5.

[15] همان، باب 9.

[16] . مکارم الاخلاق، باب اول، فصل دوم.

[17] . همان.

[18] . همان، باب 2.

[19] . همان، باب 16.

[20] . تحف العقول، قسمت کلمات امام حسین(ع).



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/10/17 :: ساعت 10:6 صبح )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 38
>> بازدید دیروز: 15
>> مجموع بازدیدها: 1322689
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
دانشجو
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


























































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب