سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و ابو جعفر محمد بن على باقر از او ( ع ) حکایت کرد که فرمود : ] دو چیز در زمین مایه أمان از عذاب خدا بود ، یکى از آن دو برداشته شد پس دیگرى را بگیرید و بدان چنگ زنید : امّا امانى که برداشته شد رسول خدا ( ص ) بود . و امّا امانى که مانده است آمرزش خواستن است . خداى تعالى فرماید « و خدا آنان را عذاب نمى‏کند حالى که تو در میان آنانى و خدا عذابشان نمى‏کند حالى که آمرزش مى‏خواهند » [ و این از نیکوتر لطایف معنى را برون آوردن است و ظرافت سخن را آشکار کردن . ] [نهج البلاغه]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» تلنگر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بسم الله الرحمن الرحیم

هو الواحد

نیک می دانم که این دور و زمان هم بگذرد      نوبت شور و شر و شادی و ماتم بگذرد

***

بگذرد هر آنچه در این دایره در حال بوده ست

اطلس و هند و کبیر و آسیا هم بگذرد

***

من نمی دانم چرا گویند بنشین و مرو     این نشستن، آن نرفتن، این و آن هم بگذرد

***

دوش دیدم آن منادی را که می دادش ندا    

 شاد نی باش و مخور غم، غم به شادی بگذرد

***

دوست دارم من نشستن بر کنار جوی آب    لیک عمرم چون حبابی رقص رقصان بگذرد

***

کاش می شد تا بگویم بر همه غوغا کنان

دیروز و امروز و فردا هم کماکان بگذرد

***

دوست دارم چون حبابی در فضا شادی کنم     لیک روزی این حباب از روی آتش بگذرد

*****



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 85/6/25 :: ساعت 11:45 صبح )
»» هر کسی کو دور ماند از اصل خویش...

اصرار بی فایده بود همچون انکار که بعدها بی فایده بود؛ و چه خوب که کسی را بالاخره فرستادی تا بگوید که انکار چه بی فایده است. ولی در اوج، در اوج خواستن ، برآورده شد و به دنبال آن تلنگری و شرمی و اشکی و عزمی و عهدی. عهدی در مقابل حرم مقدس یکی از سیزده یارم. من طلبیده شدم اما اجازه نگرفتم، از همان ابتدا اجازه نگرفتم و وارد شدم . چرا فراموش کردم؟!!! ولی تو باز به من اشک دادی . دست رد به سینه م نزدی ...تو به من اشک دادی و من اشک ریختم اما چه خواستم؟ ” تو“ به من اشک دادی اما من برای خواستن چیزهایی غیر از تو آن را مصرف کردم، آن را ریختم... . من فراموش کردم که تو مرا خلق کردی، فراموش نکردم ها، خیالم جای دیگری رفت. مخلوقاتت ، آنهایی که همچون خودم هستند داشتند جای تو را می گرفتند و شاید می خواستند جای تو را بگیرند. و من چیزهایی را داشتم انکار می کردم که از روز روشن تو، روشنتر بودند و هستند و اگر بینا بمانم خواهند بود.... من اشتباه کردم . خواب خرگوشی را برگزیدم و چشمانم را چنان محکم فشار دادم در تلاش بستن آنها، که به هیچکس اجازه ی باز کردن آنها را نمی دادم و هیچکس را توان باز کردن آنها نبود... و باز اگر تو مرا در نمی یافتی آنچنان در محکمتر بستن چشمانم پافشاری می کردم که سرانجام کور می شدم. دوستانی برایم فرستادی. کسانی که حتی اگر از در دشمنی هم وارد می شدند به آرامی بزرگترین کمک را از طریق آنها به من عرضه کردی دوستت دارم....... و دوستانی که با اینکه حرفهای نوششان را چنان نیشی می پنداشتم و به دنبال پادزهری برای واپس زدنشان به در و دیوار می خوردم ،اما همانها بود که به تدریج یخ دریچه ی قلبم را ذوب کرد تا باز انوار رحمت تو را ببینم و تو نیز همچون گذشته مرا مرهون لطف خود کنی .... نمی دانم تو با من قهر بودی یا من با تو از در قهر وارد شده بودم اما هر چه بود فاصله ام را با تو زیاد کرده بود و من از تو خواستم کمکم کنی ، خواستم که اگر اشتباه می کنم به من بگویی، گفتم که من نمی دانم چه درست و چه چیز غلط است، من گم شده ام. من غرق شده ام ، من دارم دست و پا می زنم، گفتم که تو دستم را بگیر ، گفتم که تا دیر نشده اگر قرار است دیر شود کمکم کن.یعنی می توان دوباره از نو شروع کرد؟ یعنی می توان مثل بهار دوباره از نو شکفت؟ شاید ابتدا تصور می کردم که مواظب خود بودن یعنی هنگام عبور از خیابان یا مواظبت از دست و پایم که خدای ناکرده پشه بهشان لگدی از روی محبت نزند....... شاید اینها را هم در بر گیرد اما دیروز فهمیدم که مواظبت یعنی مراقبت ، یعنی هوای خودت را داشته باش . مواظب باش نکند گناهی کنی که فاصله ات را با خدا زیاد کند، مبادا آنقدر گناه کنی که حتی دیگر از آفریدگارت هم هم خجالت نکشی ،........ مراقب باش در این جامعه که ظاهر فریبان در کمین نشسته اند نتوانند فریبت دهند، نتواند تو را از یاد خدا غافل کنند، نتوانند فاصله ات را با خدا زیاد کنند ، نتوانند حیایت را بدزدند....” مواظب خودت باش . من لقمه ی جویده در گلوی شما نمی گذارم. به خاطر داشته باش از خدا نخواهید آدم شوید، بخواهید که انسان شوید“ و شاید باز هم اگر می خواستم فرق آدم و انسان را بپرسم ، می گفت ،لقمه ی جویده ممنوع! و من باید با سختی ها به دعوا بروم تا بتوانم بفهمم که مواظبت از خود یعنی چه تا بتوانم بفهمم فرق آدم و انسان را. درست چند روز قبل از آمدن ما ، سگی به آستان هشتمین دوستم پناهنده شده بود. این ماجرا هست و هست ماجراهایی از سنگهایی که آنها هم با اینکه سنگند ولی از چشمانشان اشک جاری می شود . و با اینکه حیوانند ولی تقاضاهای بزرگی دارند. پس چرا من که اسم انسان را بر رویم گذاشته اند خودم را به اندازه ی آرزوهایم پایین می آورم؟ چرا نمی خواهم خودم را تا حد خدایم بالا ببرم؟ چرا فراموش کردم زمانی را که با اشتیاق از خدا می خواستم که قرب خودش را به من عنایت کند؟ چرا فراموش کردم که زمانی بجز رضایت خدا را نمی خواستم؟ چرا فراموش کردم زمانی را که بهشت هم بدون خدایم نا زیبا بود و حتی جهنم اگر خدا بود، زیبا؟ مطلوب، دلنشین؟ چرا فراموش کردم احساس زیبای نوجوانی را که حاضر بود به خاطر خدایش........... نه ، حتی آنموقع هم حاضر نبود به خاطر خدایش دست به هر کاری بزند..... شاید دنبال بهانه بود. نفس آدمی همواره به دنبال بهانه است. او هم به دنبال بهانه بود شاید راه آسانتری پیش پایش قرار گیرد. الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها شاید تازه الان بتوانم بفهمم معنی این بیت شاهکار را!... اوایل فکر می کردم لقمه رو می تونم جایی جویده گیر بیارم و راحت قورت بدم. اما هر چه جلوتر رفتم گامی وسیع به سوی عقب برداشتم به اندازه ای که محدوده ای وسیع از راه پیش رو آشکار شد. شاید در این مسیر هزینه های زیادی صرف کردم نه مادی ،... ولی نمی توانم بگویم نمی ارزید.... فرستاده ات می گوید از مادیات چیزی نخواهم ، برای جسمم چیزی نخواهم، چیزهای بزرگ بخواهم ولی جسمم را هم فراموش نکنم چرا که گاهی رسیدگی به جسم هم بر صعود تاثیر می گذارد. تاکیدش بر این است که مادیات را اگر به دست آوری در مقابلش دنیا هزینه های دیگری را از تو می گیرد، چیزهای با ارزش دیگری را از دست می دهی، پس همیشه متقاضی بزرگ باش. می گوید چرا دیگر به محیط توجه نمی کنم، چرا نسبت به طبیعت بی تفاوت شده ام؟ باید دوباره به طبیعت پناه ببرم و ابتدا آن دو برگ سبز و زرد را به دقت نگاه کنم ببینم چه چیزی دستگیرم می شود و بعد دوباره با طبیعت با محیط با خودم آشتی کنم.. چون حتی شاید با خودم هم غریبه شده ام . مدتی بود کرخت و بی خیال شده بودم. مدتی بود دیگر به دنبال حقیقت نمی گشتم . و وقتی این واقعیت تلخ را از زبان فرستا ده ات شنیدم ، نفسم انکار را بهترین را توجیه دید و انکار کرد . اما شنید که ” توجیه نکنید “ و آخر قبول کرد که دیر زمانیست به دنبال حقیقت گشتن را فراموش کرده است. فرستاده ات بار دیگر یادآوری کرد که به غیر از تو دوازده یار و دوست حقیقی هم داریم که دیر زمانی بود که ظاهر فریبان و دورویان و دوستان دروغین سعی بر تسخیر جای آنان داشتند. من داشتم فراموششان می کردم. ولی او بار دیگر خاطر نشان کرد و اطمینان داد که در دنیا تنها می توانم به این دوازده دوست اطمینان کنم و با اعتماد و قاطعیت و آرامش خودم را به دست خدا بسپارم. او گفت ما علاوه بر پنج حس فیزیکی حس دیگری داریم به نام حس ششم و حس دیگری که تنها خودش اختراع کرده بود و حس هفتم نامگذاری اش کرده بود و گفت که اگر بتوانی حس ششم را به دست آوری و از آن بگذری ،حس هفتم را به دست خواهی آورد. که البته معنای این را نفهمیدم! و تعارضی را که مدتی ذهنم را مشغول کرده بود حل کرد :خدا نه جسم است و نه انرژی . بلکه خدا همان حسی است که داری ، همانی که گاهی اوقات بدون اینکه بدانی چرا، تو را در بر می گیرد............................. التماس دعا.

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 85/6/25 :: ساعت 11:43 صبح )
»» یا مهدی فاطمه ما دروغ میگوییم.........

              هو العالم بالقلوب                                     

   "فریب ما مخور آقا دروغ می گوییم        

                                          به جان حضرت زهرا دروغ می گوییم                                      

    چه ناله ای چه فراقی چه درد هجرانی                    

                                                    نیا نیا گل طه دروغ می گوییم "

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

آقا سلام...

 

آقا  می گویند نیا...

 

می گویند زمین جای خطرناکیست...

 

می گویند ما روی زمین حسین(ع) کشته ایم...

 

می گویند ما حرمتها شکسته ایم...

 

رقیه (ع) گریانده ایم...

 

سکینه (ع) ترسانده ایم...

 

زینب (ع) رنجانده ایم....

 

آقا می گویند زمین جای شما نیست...

 

به جای آنکه بیاموزیم انتظار را از زیر سنگینی آن شانه خالی می کنیم...آقا.....

 

آقا صادقانه بگویم...

 

کم آورده ایم.

 

حالا دیگر معلوم شد تمام آن لبیک ها را می گفتیم که همه می گفتند .....

 

و همه می گفتند که همه می گفتند آقا.....

 

و حالا یکی می گوید نیا و همه می گویند نیا.....

 

می بینی آقا؟

 

می بینی ماجرای حسین علیه السلام یک بار دیگر دارد تکرار می شود.....

 

 

می بینی آقا چگونه یار نماها یکی یکی نه! که فوج فوج تنهایت گذاشتند!

 

آقا می بینی چه رنجی را حسین علیه السلام بر خود هموار کرد از دورویی یاران زبانی......

 

می بینی آقا...

.

.

.

....

 

یا علی مددی

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 85/6/25 :: ساعت 11:36 صبح )
»» تفاوت من و رییس‌ام!

 

                     

                                                

تفاوت من و رییس‌ام!

وقتی من کاری را دیر تمام می‌کنم، کند هستم.
وقتی رییس‌ام کار را طول دهد، او دقیق و کامل است.

 
وقتی من کاری را انجام ندهم، تنبل هستم.
وقتی رییس‌ام کاری را انجام ندهد، او مشغول است.
 
وقتی کاری را بدون این‌که از من خواسته شود انجام دهم، قصد دارم خودم را زرنگ جلوه دهم.
وقتی رییس‌ام این کار را بکند، او ابتکار عمل به خرج داده است.
 
وقتی من سعی در جلب رضایت رییس‌ام داشته باشم، من چاپلوسم.
وقتی رییس‌ام، رییس‌اش را راضی نگاه دارد، او همکاری می‌کند.
 
وقتی من اشتباهی کنم، نادان هستم.
وقتی رییس‌ام اشتباه کند، او مانند دیگران یک انسان است.
 
وقتی من در محل کارم نباشم، مشغول گشت‌زدن هستم.
وقتی رییس‌ام در دفترش نباشد، او مشغول انجام امور سازمان است.
 
وقتی یک روز مرخصی استعلاجی داشته باشم، من همیشه مریض هستم.
وقتی رییس‌ام در مرخصی استعلاجی باشد، او حتماً خیلی بیمار است.
 
وقتی من مرخصی بخواهم، باید یک جلسه دلیل و توجیه بیاورم.
وقتی رییس‌ام به مرخصی برود، باید می‌رفت چون خیلی کار کرده است.
 
وقتی من کار خوبی انجام می‌دهم، رییس‌ام هرگز به خاطر نمی‌آورد.
وقتی من کار اشتباهی انجام دهم، رییس‌ام هرگز فراموش نمی‌کند
 


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( پنج شنبه 85/6/23 :: ساعت 1:58 عصر )
»» یک درددل غیرقابل پخش با امام علی

خلیفه نیستی
سلطان هم    
فقط امام اول مظلومانی
و جای پنج سال
می‌شد که پنجاه سال حاکم باشی
می‌شد که شامات را
چون دندانی کند و پراکند
که سهم بچه‌های ابوسفیان باشد
و در امارت کوفه
کاری هم به «ابن‌ملجم» و «قطام» داد.

امام علی-http://irmena.mihanblog.com
می‌شد هر سال
به هند و پارس
به چین و ماچین دعوت شد
سلطان روم
به افتخار حضورت برپا کند
چیزی شبیه همین ضیافت‌های شام
در تالارهای آینه و مرمر
و پشت درهای بسته
می‌شد حسین و حسن را با خود همراه کرد

یکی مشاور اعظم
یکی وزیر خزانه‌داری کل
می‌شد کاری کرد
که جعده هم مشاورت امور بانوان را عهده‌دار باشد
یا کاره‌ای که زهر نریزد
یا نه
حکومت ایران هم می‌شد که سهم حسن باشد
حکومت عراق، سهم حسین
حتی عقیل را می‌شد سه چهار سالی
با حقوق ارزی آن روز
به اندلس فرستاد
می‌شد محمد حنفیه
سفیر سازمان ملل باشد
مانند این پسرخاله‌ها
که تا هنوز و تا همیشه سفیرند!
می‌شد کنار رود فرات
کاخی سبز ساخت
برای تابستان‌ها
سری به بغداد زد
بر بالای کوه ابوقبیس
کاخی سپید داشت
چیزی شبیه کاخ سعدآباد
شبیه کاخ ملک فهد
کاخی بلندتر از خانه‌ خدا
می‌شد که بعد خود
به فکر پادشاهی فرزندان بود
مثل همین ملک حسین و ملک حسن
مثل همین حیدر علی‌اف
و اف بر این دنیا...
می‌شد که امام علی بود و
با تمام جهان ارتباط داشت
مثل همین امام علی رحمانف
می‌شد با خانم رایس دست داد
می‌شد انبان خویش را پر کرد
از شیر مرغ و جان آدمیزاد
از وعده و وعید
و افطاری داد از بیت‌المال
و جامه‌های اطلس و ابریشم پوشید
با میمون و سگ بازی کرد
رقاصه‌های روم را دعوت کرد
با چشم‌بندی و آتش‌بازی
شب را به صبح رساند
در برج‌های دوبی سهمی داشت
در بازار بورس دستی...
نشست بالای تختی و
کلاهی از مروارید و زر بر سر گذاشت
یا دست کم
هر روز یک اسب پیش‌کش قبول کرد
یک شمشیر مرصع
که نام تو بر آن حک شده باشد
ـ این تحفه‌ها از هند است
ـ آن جامه‌ها از روم
ـ این فرش‌های ابریشمین از ایران ...

جشنی بگیر
بگو که شاعران قصیده بخوانند
شب را زود بخواب
که کاترینا و سونامی در راه است
برای کندن چاه
به بردگان سیاه فرمان بده
به شرکت‌های چند ملیتی
برای بردن نان فرصت نیست
این را به سازمان غله و نان بسپار!

این وقت شب
نشسته‌ای و به من لبخند می‌زنی
می‌دانم
این‌گونه شعرها خوب نیستند
اما مولای من!
آن کفش‌های وصله‌دار هم
مناسب پای حضرت حاکم نیست!


 




نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( پنج شنبه 85/6/23 :: ساعت 9:2 صبح )
»» کدامین سه خدا؟؟

در دنیایی که هر روز پرده ای از جهل و نادانی از فرا راه بشر برداشته می شود و جهان تازه ای از حقایق خیره کننده در برابر دیدگان آدمی آشکار می گردد و بشر را هر چه قوی تر متوجه خالق یکتای بی همتا می کند.
در یک چنین زمانی اشخاصی به ظاهر متمدن و جهان اولی با استدلال های احمقانه دنبال ادیان تاریخ مصرف گذشته و تحریف شده راه می افتند و چشم باز نمی کنند تا حقایق را بدانند.
مشکل تنها این نیست، می خواهند جوانان مومن و پاکدامن مسلمان را هم به بی راهه بکشانند وآنان را هم مثل خود در باطلاق جهل و نادانی مدفون کنند.
اما چاره چیست؟
1-  بشینیم، دست رو دست بگذاریم
2-  موقعیت دفاعی به خود گیریم
3- موقعیت تهاجمی اتخاذ کنیم

در دنیایی که هر روز پرده ای از جهل و نادانی از فرا راه بشر برداشته می شود و جهان تازه ای از حقایق خیره کننده در برابر دیدگان آدمی آشکار می گردد و بشر را هر چه قوی تر متوجه خالق یکتای بی همتا می کند.
در یک چنین زمانی اشخاصی به ظاهر متمدن و جهان اولی با استدلال های احمقانه دنبال ادیان تاریخ مصرف گذشته و تحریف شده راه می افتند و چشم باز نمی کنند تا حقایق را بدانند.

ادیان-http://irmena.mihanblog.com


مشکل تنها این نیست، می خواهند جوانان مومن و پاکدامن مسلمان را هم به بی راهه بکشانند وآنان را هم مثل خود در باطلاق جهل و نادانی مدفون کنند.
اما چاره چیست؟
1-  بشینیم، دست رو دست بگذاریم
2-  موقعیت دفاعی به خود گیریم
3- موقعیت تهاجمی اتخاذ کنیم
کدام را می پسندید؟
معلومه گزینه 3، اما چطوری، آنم معلومه با تبیین و ارائه اسلام ناب محمدی در گفتار، در کردار، در عمل، در صحنه سیاست جهانی، در اقتصادمون، در آموزشمون، در قانونمون و....
 آنچه معلوم هست اینست که بشر بیش از هر چیز جویای سعدات خود می باشد، و اما یک سوال:
آیا بشر قادر خواهد بود سعادت خود را در غیر دین و برنامه الهی محقق سازد؟
پاسخ این سوال با خود شماست.
کدامین دین را پذیرا باشیم؟
آیا دینی را بپذیریم که به لوط تهمت خوردن شراب می زند و یا دینی که خدای ضعیفی دارد و در برابر بنده اش در کشتی شکست می خورد و یا دینی که بنده خدا را پسر خدا می پندارد و جالب اینکه سه خدا دارد و دینی را که دو خدا، خدای خوبی ها و خدای زشتی ها می پندارد و یا دینی که با سه لغت می خواهد سعادت بشری را تضمین کند و یا دینی که گاو، سگ و ... معبودشان هست و یا دینی که سالها باید ریاضت کشید و ازدواج نکرد و یا دینی که زن را موجود حقیری بپندارد و از آن دوری بجوید و یا دینی که بزرگانش دستور قتل عام کودکان و زنان را بدهند و آنرا شرعی بنامند و یا دینی که در مقابل تجاوز به تو بگوید چون زورت نمی رسد؛ پس بشین و خودت هم لذت ببر و.....
مسلما دینی قابل اعتماد و پذیرش خواهد بود که به دور از مسائل خشک و بی روح و خرافات و تحریف ها و مسائل مغایر با عقل و مکشوفات بشری؛ سعادت دنیوی و اخروی ما را بدون هیچ ریاضت و دوری از اجتماع و ازدواج و مانعی تضمین کند و ما را به مقصد نهائی سعادت و دیدار یار برساند.
شاید در ابتدا آسان باشه بگیم کدامین دین را مورد قبول قرار دهیم، اما نکته ای ظریف اینجاست که ما آیا دین خودمان را با مطالعه و بررسی به دست آوردیم و یا از اجدادمان به ارث بردیم.
خوب جواب هرچه باشد ما موظف به تحقیق در این مورد هستیم تا بدون تعصبات بیجا دین کامل را شناسائی کرده و به دستوراتش گردن نهیم.
انشاالله در پستهای بعدی به طور مفصل در باره ادیان توحیدی و من درآوردی بحث خواهد شد.



 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( پنج شنبه 85/6/23 :: ساعت 8:57 صبح )
»» حاج شیخ محمد بهاری همدانی-ره

 

سلام

میخوام چند  مورد دستورالعمل های عرفانی و اخلاقی  سالک عارف وعالم عامل حاج شیخ محمد بهاری همدانی (ره) مطلب بنویسم . گرچه این مطالب  نمیتونه حتی ذره ای از مقامات این بزرگوار روبیان کنه اما باید به اندازه ی ظرفیت خودمون از این اقیانوس بچشیم و درس بگیریم.در عرفان و علم این بزرگوار همین بس که از بهترین و زبده ترین شاگردان عارف بزرگ و کامل آخوند ملا حسینقلی همدانی (قدس سره ) بوده اند که این استاد عظیم در مورد وی میفرمود:   

«حاج شیخ محمد بهاری حکیم اصحاب من است» . 

 در مورد شدت ارتباط وی با استادش ،از همکلاسی وی،عارف کامل سید احمد کربلایی مطلب جالبی

 

 نقل شده است:

علامه تهرانی از علامه طباطبایی و او از استاد خود آقا سید علی قاضی(اعلی الله مقامه) نقل میکند

 

 که مرحوم سید احمد کربلایی فرمودند:  

«ما پیوسته در خدمت مرحوم آیت الحق آخوند مولی حسینقلی همدانی بودیم وآخوند صد در صد برای ما

 

بود.ولی همین که آقای حاج شیخ محمد بهاری با آخوند روابط آشنایی و ارادت پیدا نمود و دائماً در خدمت

 

او تردد داشت،آخوند رااز ما دزدید». 

اوازمحضر استادی چون آیت الله حاج میرزامحمود بروجردی( پدر آیت الله العظمی حاج آقا حسین بروجردی)‌ نیز بهره جست. 

شیخ بهاری آنچنان جاذبه ای داشت که نوشته اند: 

« فی المثل اگر شتر بانی ده قدم با او راه می رفت فدایش می شد»

شیخ محمد بهاری همدانی (ره): ایشان در بیان صفات علماء ربّانی می فرماید: « الاول: اینکه باید زاهد در دنیا باشد، معنای زهد رفع علقة قبیله است که لازمة آن رفع علاقه‎ی ظاهریه افتاده است زیرا که اقّل مراتب علم ، علم به حقارت دنیا است وکدورت آن و فناء آن و علم به جلالت آخرت است و صفای آن و بقای آن و همچنین باید فهمیده باشد که دنیا و آخرت ضَرَّتان هستند، جمعشان نشاید.»

حاج شیخ محمد بهاری همدانی(ره) در نامه‎ای به یکی از اهل معرفت ضمن بر شمردن اموری که بر سالک لازم است، می نویسد:« السابع، این که در هیچ امری، متکل به حول و قوة خود نباشد «بل یکون فی جمیع الاحوال، متکلا علی صانعه و خالقه، جلّ شأنه»      

آیت الله شیخ محمّد بهاری همدانی(ره):    
«باری چون قصد زیارت اولیاء حقیقی سلام الله علیهم را بنماید اولاً باید بداند که نفوس مقدّسه طیّبة طاهره چون از ابدان جسمانیّه مفارقت نمود و متصل به عالم قدس و مجردات گردید غلبه و احاطة ایشان به این عالم اقوی گردد و تصرفاتشان دراین نشأت بیش از سابق می شود و اطلاعاتشان به زائرین اتمّ و اکمل گردد... پس نسیم الطافشان و رشحات انوار آن بزرگواران بر زواّر و قاصدین ایشان و به جهت خواری دشمنانشان... و به امید استشفاع از برای بخشش گناهان و رجاء وصول بر فیوضات عظمیه رو به آن بزرگواران کند با مراعات آن آدابی که در کتب مزار ثبت است»        
ایشان ضمن توصیه هائی که برای یکی از علماء دارد می‎فرماید: «و منها أن یکونَ متواضعا لِلّه جَلّ جلاله ... از امور لازم برای عالم دین اینکه به خاطر خدای بزرگ متواضع و فروتن باشد نه به خاطر غرضی دیگر مانند طمع و غیره...»       

«از برای طالب علم شروطٌ لابدّ من مراعاتها... وأن یکونَ معظِّماً لِلعلمِ والعلماء ]یکی از آن شروط اینکه؛ دانش ودانشمندان را بزرگ بدارد] خدا را حقیر نشمارد، اوّل عینی که سالک پیدا کند، آن است که علماء ظاهر پیش او حقیر و کوچک گردند»



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 85/6/22 :: ساعت 10:0 صبح )
»» راههای رسیدن به خدا زیاد است

شاید بر پنجره ات به تماشای رهگذران بنشینی.شاید راهبه ای را ببینی که درسمت راست تو حرکت می کندونیز روسپی دیگری را که در سمت چپت به راه است.ممکن است با خود بگویی:

(او چه شریف است و این چه رذل وفرومایه)

اما باید چشمانت را ببندی و اندکی به دقت گوش کنی.نجوایی در ذره ذره آسمان می شنوی که:

(یکی مرا در دعاهایش می جوید و دیگری در دردهایش.در روح هرکدام آلاچیقی برای روح من وجود دارد)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 85/6/22 :: ساعت 9:5 صبح )
»» توحش در قم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

از نمایشگاه طلیعه ظهور می آدم. تاکسی سوار شدم.تو خیابان وحشتناک چهارمردان به سمت حرم می آدیم. خیابان شلوغ ماشینها بوق می زدند. رانده ها داد میزدند. واویلا بود. خیابان انقلاب قم را خیلی زیبا تزیین کرده اند دستشان درد نکند اجرشان با امام زمان.
آمدم حرم و حرم را دور زدم. چشمتان روز بد نبیند. قمی ها وقت گیر نیاورده بودند با خانمهایشان بیایند بیرون گذاشته بودند همین شب چهارشنبه (زائر های جمکران می یان) یادشون افتاده بود که روژه لب و ... نیاز دارن(ظاهرشون را خودتون تصور کنید). البته همه که این طوری نبود ولی همون یک مقدار هم زیادیه.
مسافرا مسافرا. ماشالله. کاملا حجاب دارن کاملا. اصلا کسی سینه هاش باز نیست. آرایش کرده نداریم. اونایم که چادر دارن اصلا چادرشون کنار نمی ره تا مانتو!نه تیشرت و پیراهن هاشون معلوم بشه اصلا.
قم وحشت شده بود دیشب. تمام پیاده روهای اطراف حرم خانم فاطمه معصومه س پر بود  از موجودات زنده ای که فقط حرکت می کردند. کار نداشتن به اینکه خدا هست نیست. محضر خانم هستند. بابا ولش این حرفای اوملها را می گی که چی؟ البته همه این طوری نبودند!!!
تازه یادشون افتاده که مثل اجداد وحشیشون (اون اول اولا رو می گم) نعره بزنن که بابا برو کنار. سپر ماشیناشون رو به هم می زنن(صدای بوق ممتد فایده نداره) آره مثل اجدادشون که اصلا نمی فهمیدن کرامت انسان چیه!! انسان بودن چیه!!خودشون رو به یک نگاه شهوت ناک یک مرد می فروشن. به خدا بعضی هم به هیچی چون کسی توجهی به اونا نمی کنه.
آره توحش یعنی چی؟ برگردی به هزاره ای که آدم ها فقط به شهوتشون فکر می کردن. کار نداشتن محیط اجتماع دین آداب و رسوم چیه.
وای خدا بیای زیارت حضرت معصومه س بعد؟؟!! چی بگم آخه.    هنوز درک نکرده که انسان شدن از کدوم سمته (البته ما هم نرسیدیم ولی حداقل می دونیم. پاهام لنگه برا رفتن) . چیکار کنم. پسرهای بیجاره که دنبال یک تیکه می گردن. دخترهای جلفی که به دنبال یک ...
وحشی گری یا وحشت چه فرقی می کنه. من که دیشب توی قم وحشتناک وحشت کردم


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 85/6/22 :: ساعت 8:20 صبح )
»» شیخ زاهد گیلانی

 

 

بقعه شیخ زاهد گیلانی

خلاصه: تحقیقی دربارة موطن و جایگاه شیخ از نوشته‌های اسکندربیک منشی دربار صفوی و از کتابهای "روضه‌الصفا" و "سلسله النسب". مدفن شیخ زاهد برمبنای روایات و کتب تاریخی ـ منابع موردبررسی. 
 
 
 مدفن شیخ زاهد گیلانی کجاست؟
مقدمه

تاریخ طریقت‌واشاعه تعالیم صفوی باقرارگرفتن صفی‌الدین ابواسحق اردبیلی(650 ـ 735 هجری.ق) جد اعلای این دوده‌مان بر مسندسجاده نشینی و کشف و مراقبه در اردبیل بوده است. بیان تولد و پرورش توأم با افسانه شیخ صفی ونیزچگونگی به منصب رسیدن اودرجانشینی شیخ زاهدگیلانی را، می توان در آثار تاریخ نگاران عصر صفوی (1) و بعد از آن سراغ کرد. در این میان اثر توکلی‌بن اسماعیل‌بن حاجی‌الاردبیلی مشهور به ابن بزاز وهاب رحمانی موسوم به صفوة‌الصفا آبشخوراصلی این‌اطلاعات وتألیفاتی نظیرعالم‌آرای‌عباسی،عالم‌آرای صفوی(یا عالم‌آرای شاه اسماعیل) (1)، سلسلة‌النسب، مجالس‌‌المؤمنین حبیب‌السیروروضة‌الصفا بشمارمی‌رود.علت این امر علاوه بر تقدم رمانی ابن‌بزار نسبت به سایر مورخان عصر صفوی و هم عصری این مؤلف با سید صدرالدین موسی و درک روزگار و شیخ صفی نیزبوده است.‌لیکن دراین آثاراز شیخ‌زاهد و اهمیت نقش او در تحولات فکری و روحی شیخ صفی کمتر سخن رفته است.درحقیقت بسیاری ازآراءوافکاراین عارف بزرگ سبب پیدائی معتقدات و تبلیغات بعدی صفوی را فراهم کرده  ودرخانقاه اوواقع‌درگیلان نخستین هسته فکری‌وعقیدتی این‌خاندان بنیان گرفت. هم‌اکنون نیزدرباره مدفن‌او اختلاف نظرموجوداست و جایگاه ابدی اوچندان شناخته نیست. نگارنده درپی شناخت مکان واقعی مدفن شیخ زاهد با اتکاء به منابع موجود می‌کوشد تا نظراتی چند ارائه دهد.

باشد تا آرامگاهی مناسب در خور مقام عرفانی آن زاهد بزرگ احداث شود.

نمایی از درون آرامگاه شیخ

 

موطن و جایگاه شیخ:

در این مورد منابع موجود اتفاق‌نظر دارند که تاج‌الدین ابراهیم معروف به شیخ زاهد در گیلان می‌زیسته و آوازه او و خانقانش در همین مکان و از این جا بدورترین نقاط پراکنده شده بوده است.

خوبست این شرح رااززیان اسکندربیک منشی دربارشاه‌عباس بشنویم که‌گوید«….وامیرعبدالله(2)او را(شیخ صفی‌را) به جانب شیخ زاهدرهنمون گشت. . . . به اوگفت امروز کسی که رفع حجاب از نظر نموده به مقصد رهنمون گردد به جزعارف ربانی شیخ‌زاهد گیلانی نیست که در گیلان قریب به ولایت شما بر لب دریا خلوتی دارد و حلیه جمال شیخ زاهد را به او وصف کرد. آن حضرت مشایخ فارس را وداع کرد و از بواطن صافیه ایشان استمداد حلیت نمود عزیمت وطن کرد.»(2)در کتاب روضة‌الصفا نیز از این موضوع یادی شده است.«امیرعبدالله او را (منظور صفی‌الدین) به شیخ تاج‌الدین زاهد گیلانی دلالت کرد که او از فارس رو بگیلان آورد و بعداز شرفیابی بخدمت شیخ زاهد دست ارادت بدو داده و قدم در راه طریقت نهاد.»(3).

منابع موجودازدو قریه به نامهای حلیه‌گران (حلیه‌کرای)و سیاورد یاد کرده‌اند که شیخ زاهد بنا به تغییر فصل در آن‌ها اقامت می‌گزیده‌‌‌است ازکتاب حبیب‌السیرچنین برمی‌آیدکه حلیه‌کران اقامتگاه زمستانی‌شیخ بوده‌است،آنجاکه می‌گوید «. . . . او(منظورصفی‌الدین)از شخصی که او را محمد ابراهیمیان می‌گفتندو از اردبیل جهت آوردن برنج بگیلان رفته بودشنید که شیخ زاهدقدس‌سره درقریه حلیه‌کران ازگیلان برسجاده ارشادمسکن دارد .وشیخ‌صفی علیه‌الرحمه من‌الله الوفی در ملاقات شیخ زاهد بی‌تحمل شده و در فصل شتا که سرما درجه کمال داشت پیاده متوجه حلیه‌کران گشت و در ماه مبارک رمضان الدین انزل فیه‌القرآن بمقصد رسیده و در زاویه شیخ زاهد در خلوت نشست .»(4)

کتاب سلسلة‌النسب تألیف شیخ‌حسین پسرشیخ‌ابدال پیرزاده زاهدی حاکی ازآن است که شیخ زاهدرا دو همسر بوده  که هریک ازآنهادریکی ازآبادیهای یادشده مسکن داشته‌اند «….وحال آنکه شیخ زاهدرادو عیال بود یکی در سیاورود بر لب دریاچنانکه امیرعبدالله وی را نشان داده بود ویکی در دیه هلیه‌گران و در این وقت کع ابراهیمیان به هلیه‌گران رفت شیخ زاهد قدس‌روحه در هلیه‌گران بود»(5)با این حال بنا بشواهد بنظر می‌رسد که زادگاه و مسکن اصلی شیخ زاهددرسیاورود بوده واکثر اوقات در آن قریه می‌گذشته است،و بررسی قدیمیترین مأخذ یعنی صفوةالصفا نیز بازگو کننده این قول است در قسمتی از این کتاب چنین آمده است«پیرعلی گرگان نام مردی بود کارکرده و رنج‌برده و در کشف و قدم کرامت حاصل نموده بسن80 سالگی رسیده و پیرشده عزم بیت‌الله نمود که با جمعی به حج رود چون به بیلسواردر مغان برسید آنجا توقف نمود شب در خواب دید که کسی وی را گفت حج تو حالیا در سیاورود است به جای دیگری می‌روی بازگرد… در یک شب دوباره همین حالت خطاب در خواب دید با خود گفت تأمل کردن بیش از این جایز نباشد از آنجا بازگردید و به سیاورود رفت و اتفاقأ شیخ زاهد در آن اوقات بزراعت برنج مشغول بوده.»(6) اکنون بایددید که می‌توان سیاورود (ساور-سیاهورود-ساورد)و هلیه‌گران(حلیه‌گرای) را در گیلان امروزی مشخص کرد:بایدگفت نظربه کمبودمنابع اظهار نظرقطعی  در این مورد چندان نظر آسان نیست تنها از کتابهای‌صفوة الصفا و سلسلةالنسب چنین برمی‌آید که هلیه‌گران دیهی از توابع خانبلی گیلان بوده است. در سلسلةالنسب در شرح زندگانی شیخ زاهدمی‌خوانیم که‌«. . . . واین محمدابراهیمیان ازبرای برنج به گیلان بطرف خانبلی که ازنواحی گیلان ناحیتی است رفته بود و در خانبلی دیهی است حلیه‌گران . . . . »(7)

درکتابهای سفرنامه‌های پیش ازمغول وبعدازآن ازناحیه خانبلی کمترنامی‌رفته است ولی‌درکتاب حدودالعالم من‌الشرق الی‌المغرب که در حدود سال 372 هجری.قمری تألیف شده در شرح سرزمین گیلان از خانبلی نیز یادی شده است چنانکه می‌نویسد «گیلان، ناحیتی است جدا میان دیلمان و جبال و آذرباذگان و دریای خزران و این ناحیتی است،بر صحرانهاده میان کوه وجبال با آبهای روان بسیارو یکی رودیست عظیم سپیدرود خوانند میان گیلان ببرد و به دریای خزران افتدواین گیلان دو گروه‌اند یکی گروه میان دریا و این روند و ایشانرا این سوی رود می‌خوانند و دیگر گروه میان‌رودوکوه‌اندایشان راازآن سوی رود می‌خوانند اما از این سوی رودیان را هفت ناحیت است بزرگ چون،لافجان، میالفجان، کشکجان، برفجان، داخل، تجن،چمه، و اما آنکه از آن سوی رودیان‌اند ایشان را یازده ناحیت است بزرگ چون ،حانکجان، ننک،کوتم، سراوان،پیلمان‌شهر، رشت،تولیم، دولاب،کهن‌رود،استراب،خان‌بلی، ….»(8). اصولأ باید گفت جریان سفیدرودگیلان را بدو منطقه متمایز شرقی و غربی تقسیم می‌کند و این تقسیم جغرافیائی را نیز می‌توان درمکتب‌وتألیف‌اسلامی بصورت گیلان(بیه پیش)وگیلان(بیه پس)ملاحظه کردوهمین نامهاست که‌بصورت (واپیش) و(واپس)نیزضبط شده است(3).درکتاب عبدالقادرفومنی موسوم به تاریخ گیلان(9) ازدو ناحیه فوق سخن رفته است و فومن ،شفت و تولیم را در حوزه گیلان بیه‌پس و لاهیجان را در محدوده گیلان بدو ناحیه غربی (بیه‌پس آن سوی رودی)وشرقی(بیه‌پیش یااین سوی رودی)تقسیم ومشخص می‌شده است وبدین‌ترتیب خانبلی درگیلان بیه‌پس جای داشته است ازطرف دیگردرتألیفات عصر مغول و بعد از  ان قسمتی ازگیلان به گیلان اصفهبد(اسپهبد)معروف یوده، و این بخش شامل نواحی مابین آستارا تا نزدیکی فومن و کسگر و به عبارت دیگر ناحیه غربی گیلان می‌شده است. در حکایات صفوةالصفا از احوال شیخ زاهد در چند مورد اشاره به گیلان اصفهپد(1) شده و چنین برمی‌آید که شیخ زاهد در این ناحیه اقامت داشته،بخشی از کتتاب صوةالصفا دال بر این مدعاست «بعاءالدین ذکریا بسطامی رحمت‌الله علیه درخواب دیدکه دربسطام درمسجدی نشسته،کسی بالای منبرست….وصورتی منوروشخصیتی مطهرو بهاءالدین روی رغبت بدو نمود و از وی پرسید چه کسی؟گفت شیخ زاهد ابراهیم ،گفت از کجائی گفت از گیلان گفت تو را در کجا جویم گفت باردبیل بیا و از آنجا بگیلان اصفهپد.»(10).
 
 نوشته‌ها حکایت دارندکه شیخ زاهددرزمان غازان خان درسه نوبت از ملک رکن‌الدین احمد حکمران گیلان اصفهپد شفاعت کرده و ایلخان مغول (وفات 703هجری.قمری) بواسطه علو مقام شیخ،این حکمران را بخشیده است. براون در کتاب تاریخ ادبیات خود در ارادات غازان نسبت به شیخ زاهد چنین می‌نویسد«غازان خان پس از آنکه شیخ زاهد در خواندن فکر او کرامت ظاهر کرد بسیار باو احترام می‌نمود و چنان مجذوب او شده بود که باصرار تمام پای اورا بوسه می‌داد»(11). از حکایت دیگرصفوة‌الصفا مستفادمی‌شودکه جایگاه شیخ گیلان کسگریعنی محدوده غربی گیلان بوده است چنانکه می‌گوید «شهاب‌الدین محمودپسرنصرالله مستوفی گفت بوقتی که ملک اشرف بطرف اصفهان رفته بود با وی بودم و از او اجازه خواستم که بطرف قزوین شوم در بین راه احکام فرستاده ومرا به طرف جیلانات روانه گردانیدچون ازجیلان کسگرعزیمت آستارا کردم قضاءالله میان لیساروجامیکوه که دوولایت گیلان‌اند جنگ در گرفته بودوامیرمحمدرا بقتل آوردند……. من ازاین حال صعب سخت درزحمت بودم و در این شدائد التجا به روح مطهر شیخ (مقصود شیخ زاهد) بردم……..»(12). 
  

نمای خارجی مدفن شیخ زاهد گیلانی

 


نمای خارجی مدفن شیخ زاهد گیلانی
 
 بعلاوه روایات حاکی از آن است که سید جمال‌الدین گیلانی استاد و مرشد شیخ زاهد در مقام یونس در قریه مالوان قریب به موطن‌شیخ اقامت‌داشته است که اکنون می‌توان‌این‌جایگاه را با محلی به همین نام دربخش مرکزی شهرستان فومن تشخیص داد.(13)

مدفن شیخ زاهد:

با توجه به نکات فوق اکنون می‌توان مدفن شیخ را درحوالی سیاهورودازبلوک گیلان وبه عبارت دیگردرناحیه غربی گیلان جستجو کرد. ولی مطابقت حیله‌گران با یکی از آبادیهای این ناحیه نظر به کمبود منابع نیازمند مطالعات بعدی است با این حال نظر به شباهت لفظی هلیه‌گران (هالیه‌گران) با آلیان می‌توان این مکان را در یکی از نقاط این بلوک مشخص کرد. در این میان برخی ازصاحب‌نظران به توجه به متن کتیبه صندوق بقعه‌ای در قریه شیخانور (شیخانه‌ور ـ شیخانبر) از قراء لاهیجان که ازآن کتیبه وصندوق نیزفعلا اثری موجودنیست وهم چنین مندرجات بخشی از کتاب احسن‌التواریخ تألیف حسن بیک روملو،مدفن این عارف بزرگ رادراین قریه حوالی لاهیجان پی‌گیری کرده‌اند (14) ……. درکتاب فوق‌الذکر درحوادث سال 892 وذکرلشکرکشیدن سلطان حیدردر نوبت ثانی به جانب چرکس چنین آمده است «سلطان به اردبیل مراجعت نموده، غنایم بسیار به مردم اردبیل از خویش وتبار خودبخشیددر این اثنا شبی در عالم رویا که عارف ربانی شیخ ابراهیم زاهد گیلانی خبر می‌دهد که از طغیان آب دریا نزدیک است که مقبره من منهدم گردد خود را به مزار من برسان و جسد مرا از آن محل به محل دیگر نقل فرما. سلطان حیدراین واقعه را فوز عظیم دانسته که بدین تقریب خود را به مملکت شروان رساند و کشتی ترتیب داد ازآب عبور نمایدوجمعی از بنایان مهارت شعار و تجاران حذاقت آثار را برداشته متوجه گیلان شدندوبسرعت خودرا به مزار شیخ زاهد جیلانی رساند و بموجب فرموده شیخ عمل نموده و به عمارت گنبد و مقبره آن حضرت اشتغال نمود؟» (15).

از روایات مذکور چنین برمی‌آید که اولا سلطان حیدر پدر شاه اسماعیل سنگ و قبر و سایر اشیاء آرامگاه شیخ زاهد را از محل اصلی به محل دیگری که در این روایت مشخص نشده حمل کرده است. چه با توجه به مرطوبیت بیش از حد گیلان امکان باقی ماندن جسد و نیز حمل کردن آن بویژه پس از 200 سال غیر ممکن بنظر می‌آید ثانیا بفرمان او بقعه و عمارت باشکوهی بر مزار شیخ ساخته‌اند. با توجه به روایت مذکوردر اینکه سلطان حیدر به این کار اقدام کرده شکی نیست چه در صفوة‌المصفا نیزاشاره‌ای ازخطرآب دریا وامکان نابودی مقبره شیخ زاهددرزمان صدرالدین موسی نوه اوشده است.(16)لیکن امکان نقل مدفن‌واحتمالا سنگ قبرشیخ از سیاورود(4) فومن ونواحی غربی گیلان به قریه شیخانورلاهیجان درقسمت شرقی این استان راروایت دیگرنقل می‌کند. بایدگفت همه روایات موجود مکانی موسوم سیاورودرا مدفن ونیزجایگاه شیخ دانسته‌اندیعنی همان قریه‌ای که هم اکنون دربخش ماسوله و 18 کیلومتری فومن جای دارد و بنائی ساده که به شیخ (پیر) زاهد منسوب است و در آن خودنمائی می‌کند. گفته شد همه روایات موجود از سیاهورود نام برده‌اند و اینک برخی از روایات ذکر می‌شود: در کتاب صفوة‌الصفا ازقول صدرالدین موسی چنین آمده است که «چون اواخر حال شیخ زاهد قدس روحه در سور مرده بود که آن موقع از محمودآباد کهن بیک روز باشد، مردم را مناقشه برخاسته که مرقد مبارک شیخ کجا باشد. جماعت کشتاسقی می‌خواستنددرکشتاسقی باشد وشیخ‌زاده جمال‌الدین علی می‌خواست درچماق‌آبادموغان ودشتاوندباشدبه جهت آنکه محل زراعت است و عمارت بسیار دارد که آنجا متوطن گردد و به‌زراعت مشغول شود و شیخ‌زاهد قدس روحه می‌خواست که در سیاورد گیلان باشد»(17). دردنباله این روایت نقل شده که شیخ قاصدی را به‌نزد صفی‌الدین بکلخوران اردبیل فرستاده او را حاضر می‌کند و پس از آن با کشتی به‌همراهی او بگیلان رهسپار می‌شوند. «و از آنجا چند کس محفه شیخ را برداشتند و به سیاورودآوردندوچون به آن مقام رسیدند که اکنون حضیره متبرکه شیخ است فرمود محفه را در اینجا فرو نهید»(18) قاضی‌نورالله‌شوشتری درکتاب مجالس‌المؤمنین دربیان این واقعه چنین آورده است«شیخ زاهدعلیه‌الرحمه در سورمر و ح.الی شیروان مریض گشته محمد خلیلا نام مردی بطلب آن حضرت (مقصودشیخ صفی‌الدین) بکلهوران فرستاده و آن حضرت بر اسب جرده خود سوار شده آن مسافت هفت هشت روزه را یکروزه طی کرد نماز خفتن به ‌ملاقات شیخ فائز گشته ایشانرا نقل بگیلان فرمودند و خدمت شیخ در آنجا در مشهور سنه سبعائه به‌غرفات جنان روان شده و در موضع سیاورود مدفون شد»(19). عالم‌آرای عباسی نیز سیاورود را مدفن شیخ یاد کرده است«….. القصه شیخ زاهد در ساورود گیلان در مشهور سنه سبعمائه بعالم عقبی شتافته ودرآنجا مدفون گشت»(20) در کتاب حبیب‌السیر خواند میرنیز به مطالب مشابه‌ای برمی‌خوریم لیکن نکته قابل توجه‌ایکه مؤلف نامبرده ذکرمی‌کنداینست که می‌نویسد «حظیره متبرکه او بسیارود گیلان بعموم معروف است»(21)، که نشان می‌دهد ت ازمان تألیف کتاب مذکور (حدود سال 930 هجری.ق) مقبره شیخ در همان جایگاه نخستین بوده است. انتساب مقبره سیاورود به شیخ زاهد حتی تا زمان تألیف کتاب سلسله‌النسب (عهد شاه سلیمان و نیمه دوم قرن یازدهم هجری.ق) که نگارنده آن خود از جهتی با خاندان شیخ بستگی داشته، همچنان ادامه یافته است چنانچه در این کتاب چنین آمده «شیخ جمال‌الدین مجاورت آستانه پدر بزرگوار خویش اختیار نمود و اولاراوالی یومنا هذا بطنا بعد بطن در آنجا توطن دارند».(22). بنابراین با توجه به روایات فوق می توان خبر احسن‌التواریخ رادرساختن بقعه وآرامگاه شیخ زاهد بوسیله سلطان حیدر درست دانست ولی باید در نظر داشت که مکان این بقعه در همان سیاورود منتها به موضعی دیگر که چندان مسافتی با آن نداشته، بوده سات. بهمین ترتیب نیز انتساب آرامگاه واقع در شیخانبر لاهیجان بشیخ زاهد با توجه به خبر یاد شده مورد پیدا نمی‌کند. دلایلی که نظر نگارنده را تائید می‌کند اینست که اساسا در این آرامگاه کتیبه‌ای که حاکی از نام شیخ زاهد باشد موجود نیست و تنها کتیبه منحصر بفرد آن به نام سیدرضی بن مهدی‌الحسینی‌الباشکجانی است که مورخ سال834 هجری.ق است که‌اصل این کتیبه بدین قراراست «کل شیء هالک‌الاوجهه هذاالمرقدالمنور والمضبیع‌المعطرللسیدالمکرم والشیخ‌المعظم‌السید رضی‌بن مهدی‌الباشکجانی وانتقل فی شهرالله مبارک رمضان سنة اربع وثلثین و ثمانمائه استاد محمودبن شهاب‌الدین دروگر»(23) با این حال برنهاردداران Dron مساشرق معروف در کتاب خود و نیز در مجله آکادمی سن‌پطرزبورغ که در سال 1870 میلادی انتشار یافته از کتیبه‌ای در این آرامگاه یاد کرده است، که بگمان جمعی ازپژوهندگان در حوادث آتش‌سوزی 1282ـ1292 هجری. ق از میان رفته است. اصل این کتیبه در صفرنامه مازندران و استرآباد تألیف ه.ل. رابینو مضبوط است و عینا بدین شرح می‌باشد: کل شیء هالک الاوجهه ـ له‌الحکم والیه ترجعون ـ هذاالمرقد لکلمالک فی مسالک‌المعارف ذی‌الریاضة‌المرضیة‌العارف‌العابدالشیخ‌الزاهدو تاریخ وفاته بعدالعصر من یوم‌الثلثاء‌اربع عشرین ربیع‌الثانی سنة‌احدی عشروسبعمائه تاریخ وفات شیخ‌فاضل‌و مقتدی‌الکامل شیخ‌الزاهدالمرحوم طاب ثراه وجعل‌الله فی‌الجنه مثواه آخرروزسه‌شنبه بیست وچهارم ماه ربیع‌الاخرسنه احدی عشرو سبعمائه عمل عبدالله دروگر.»(24) 
 

 
 مفاد این کتیبه حاکی ازوفات شیخ زاهدمذکور (که در ضمن بدون عنوان یا لقب است) در سنع 711 هجری.ق است و حال آنکه همه منابع تاریخ 700 هجری.ق را سال وفات شیخ زاهددانسته‌اند. درصفوة‌الصفا در این خصوص چنین آمده است «و رحلت حضرت شیخ زاهد قدس سره درماه رجب‌المرجب سنه 700 ازهجرت نبوی بودوسن مبارکش هشتادوپنج‌سال بنظررسید…..»(25) درکتاب سلسله‌النسب بوصف دقیقتری ازتاریخ زندگی ووفات شیخ برمی‌خوریم بدین قرار «شیخ صفی‌الدین قدس سره وقتی که به حضورمبارک شیخ زاهد قدس‌الله روحه مشرف شد بیست و پنج ساله بود و شیخ زاهدشصت سال داشت وبیست وپنج سال دیگر خدمتاستاد کرد و در وقت رحلت شیخ زاهد پنجاه ساله بود.»(26) بنابراین با در نظر گرفتن تاریخ تولد صفی‌الدین (650 هجری.ق) تاریخ تولد شیخ زاهد در 615 ه.ق بوده و در سال 700 ه.ق بدرودحیات گفته است. تاریخ ورودشیخ صفی بگیلان را نیزمی‌توان درزمستان سالهای 276 و677 ه.ق تثبیت کرد. همچنین باتوجه به تاریخ کتیبه موجوددربقعه شیخانوربه (832 ه.ق) که حاکی ازنام سیدرضی باشکجانی است (5) و مقایسه آن با تاریخ مضبوط در احسن‌التواریخ (892 ه.ق ساخته شدن عمارتی بر مقبره شیخ زاهد) بر فرض قبول انتقال سنگ قبر شیخ از سیاهورود به شیخانور لاهیجان، باید گفت اصولا نظر به قدمت زمانی آرامگاه مذکور دراصل متعلق به همان سیدرضی باشکجانی بوده که احتمالاتوسط پدراو موسوم به سیدمهدی ساخته شده است. هم اکنون درهمه نقاط گیلان بسیاری ازمحلا ت وآبادیهاوبقاع بنام شیخ زاهد، این عارف وصوفی بزرگ، نامبردار است که این امر خود از مقام والای او حکایت دارد.
 
نمایی از درون آرامگاه شیخ
 
 منابع
1ـ مؤلف عالم‌‌آرای عباسی باعالم‌آرای شاه اسماعیل شناخته نیست ولی تاریخ نگارش آن 1086 ه.ق است این کتاب باد و نام جداگانه که یکی تحت عنوان عالم‌آرای عباسی است توسط یدالله شکری ودیگربانام عالم‌آرای شاه اسماعیل بوسیله اصغر صاحب منتظر تصحیح و بچاپ رسیده است.

2ـ عالم‌آرای عباسی، به تصحیح ایرج افشار، جلد اول، چاپ دوم، چاپخانه گلشن، تهران، ص 12.

3ـ روضة‌الصفا، جلد هشتم، ص 5.

4ـ جبیب‌السیر، تألیف همام‌الدین حسینی معروف به خواندمیر، کتابخانه خیام، جلد چهارم ص 415ـ414.

5ـ سلسلة‌النسب، برلین 1343، ص 22.

6ـ صفوة‌الصفا،‌ابن بزاز،نسخه‌دست‌نویس بخط‌آقامیرزااحمدبن حاج‌الکریم، مطبع بمبئی1329، بخش‌حکایات مربوطه به شیخ زاهد.

7ـ سلسلة‌النسب،‌ص 22.

8ـ حدودالعالم، مؤلف نامعلوم، به اهتمام سیدجلال‌الدین تهرانی، کتابخانه تهران 1325 ص 87.

9ـ تاریخ گیلان، عبدالقادر قومنی، تصحیح دکتر ستوده، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران. همچنین برای اطلاع بیشتر به کتاب تاریخ‌اولجایتو، ابوالقاسم عبدالله القاشانی، باهتمام مهین حمبلی، بنگاه ترجمه ونشرکتاب‌ص57مراجعه فرمائید.

10ـ صفوة‌الصفا، حکایات شیخ زاهد.

11ـ تاریخ ادبی ایران، براون، ص 3.

12ـ صفوة‌الصفا،‌حکایات شیخ زاهد.

13ـ به کتاب فرهنگ جغرافیای ایران، انتشارات دایره جغرافیای ارتش، جلد دوم، بخش م مراجعه فرمائید.

14ـ در این کورد به مقاله مرحوم سعید نفیسی در مجله فرهنگ، سال چهارم، کتاب از آستارا تاابستارآباد تألیف دکتر منوچهر ستوده، مجلد اول ص 154 الی 155 و مجلد دوم 148 الی 157. لغت‌نامه دهخدا .

15ـ احسن‌التواریخ، حسن بیک روملو، به اهتمام عبدالحسین‌نوائی. بنگاه ترجمه ونشرکتاب تهران1349 ش‌ص 614.

16ـ صفوة‌الصفا، حکایات مربوط به شیخ زاهد.

17ـ صفوة‌الصفا مربوط به شیخ زاهد.

18ـ صفوة‌الصفا مربوط به شیخ زاهد.

19ـ مجالس‌المؤمنین، قاضی نورالله شوشتری، چاپ سنگی بشمار 15967 کتابخانه ملی.

20ـ عالم‌آرای عباسی، ص 13.

21ـ حبیب‌السیر ص 417.

22ـ سلسلة‌النسب، ص 101.

23ـ بنقل از کتاب سفرنامه مازندران و استرآباد، ترجمه وحید مازندرانی، بنگاه آستارا تا استرآباد ص 151.

25ـ صفوة‌الصفا، حکایات شیخ زاهد.

26ـ سلسلة‌النسب، ص 28.

(پاورقی)

1ـ می‌توان تاریخ حیات این سلسله را با 3 دوره مشخص کرد: الف (701ـ851 ه.ق تاریخ طریقت) ب(852ـ900 حکومت دینی اردبیل) ج(905ـ1134 تاریخ حکومت ملی و تکامل صفویه).

2ـ منظور ابوعبدالله فارسی عارف، و لغوی بزرگ همزمان با شیخ مصلح‌الدین سعدی است.

3ـ در کتاب تاریخ اولجایتو تألیف ابوالقاسم عبدالله‌القاشانی نیز همین تقسیم‌بندی رعایت شده و تولیم و فومن و کسگر و دولاب و شفت و رشت را در حوزه (پس گیلان) و کوتم و لاهیجان و کوچسبان را در حوزه (پیش گیلان) قرار داده است.

4ـ اولئارلوس سیاورود را از توابع کسگر نام برده است.

5ـ سیدرضی باشکجانی پسر سیدمهدی احتمالا همان کسی است که میرظهطرالدین در تاریخ گیلان خود از هو یاد کرده است (تاریخ گیلان ص183) باشکجان شاید همان باشیجان باشد که اکنون نام یکی از آبادیهای لاهیجان است.
 


از نویسندگان نامدار ایران، سعید نفیسی، کتابی درباره وی نوشته به نام «شیخ زاهد گیلانی».



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 85/6/21 :: ساعت 12:13 عصر )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 70
>> بازدید دیروز: 17
>> مجموع بازدیدها: 1324698
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


























































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب