سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حکمت (از سپاهیان خرد است) و هوس ضد آن . [امام صادق علیه السلام ـ در بیان سپاهیان خرد و نابخردی ـ]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» شاخص های مکتب اخلاقی امام رضا (ع)

 


اخلاق رضوی نماد خلق عظیم نبوی
خداوند در آیه 4 سوره قلم در توصیف پیامبر(ص) می فرماید: و انک لعلی خلق عظیم؛ تو ای پیامبر دارای اخلاق عظیم و بزرگی هستی. این توصیف الهی خود به تنهایی بیانگر مقام و منزلت پیامبر(ص) و نیز بیانگر معیار ارزش گذاری افراد در پیشگاه خداوند است. به این معنا که خداوند در میان همه صفات الهی پیامبر(ص) به اخلاق ایشان اشاره می کند؛ چرا که از نظر خداوند اخلاق چنان برجسته و اساسی است که می بایست آن را تنها معیار سنجش افراد قرار داد. از همین روست که پیامبرش را بر اساس این معیار سنجیده و ارزش و جایگاه و منزلت وی را تعیین می کند.

البته آیات دیگر قرآنی نیز بیانگر این معناست که اخلاق تنها معیار سنجش و ارزیابی انسان هاست و اگر انسانی فاقد اخلاق یا دارای اخلاق پست و رذل باشد، از دایره انسانیت خارج بوده و به همان میزان فقدان، از قرب الهی دور خواهد شد و در دوزخ فراق قرار می گیرد.

این خداوند در آیه 13 سوره حجرات معیار تقوا را به عنوان معیار سنجش و ارزیابی کرامت انسانی معرفی می کند، در چارچوب همان معیار اصلی اخلاق قابل تحلیل و تبیین است؛ زیرا تقوا به معنای پرهیز از هرگونه پلیدی و زشتی و ناپسندی که عقل و وحی حکم بدان می کند، خود جلوه ای از جلوه های اخلاق است. انسانی دارای تقوا خواهد بود که متخلق به صفات نیک بوده و در رفتار و کردار خویش اصول اخلاقی را مراعات کرده و از هرگونه پلیدی و زشتی و بدی دوری کند.

خداوند در آیات قرآنی بر آن است تا بهترین الگوهای اخلاقی را معرفی کرده و نیکوترین خلق و خوی را به انسان ها نشان دهد؛ چنان که هرگاه به امور ضد اخلاقی می پردازد می خواهد انسان را نسبت به آن ها هوشیار و بیدار کرده و از آنان بخواهد تا از این امور اجتناب کنند؛ زیرا این ها موانع تخلق آدمی به اخلاق نیک و پسندیده است و اجازه نمی دهد تا انسان در مسیر کمالی قرار گیرد و به صفات الهی تخلق یابد.

پیامبر(ص) که خود دارای خلق عظیم است و همه جنبه ها و ابعاد اخلاقی را در تمامیت اوج آن داراست، به عنوان اسوه حسنه[1] و مقتدای مردم، در بیان فلسفه و هدف بعثت و رسالت خود می فرماید: انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ جز برای اتمام مکارم اخلاقی برانگیخته نشده ام.

از همین رو می توان گفت که آموزه های قرآنی بیانگر اتمام مکارم اخلاقی است؛ چرا که در این آیات، اوج هر فضیلت اخلاقی و کمال الهی بیان شده که انسان می تواند بدان متلبس و متخلق شود و جامه و لباس خلق الهی را برتن آدمیت خویش کند. در حقیقت، تمامیت مکارم اخلاقی در آیات قرآنی بیان شده و انسان ها از این قابلیت و ظرفیت برخوردار هستند تا بدان تخلق پیدا کنند و در این حد و مرز خدایی و متاله شوند؛ چراکه خداوند به تعلیم اسمایی، همه صفات الهی را که انسان قابلیت تخلق به آن را دارد، به انسان آموخته است؛[2] و همین تخلق انسان به این صفات و فعلیت یابی آن ها در صراط مستقیم عبودیت است که او را شایسته مقام خلافت کرده است.[3]

در این میان برخی از انسان ها به عنوان انسان های کامل معرفی شده اند؛ زیرا توانسته اند به فضل الهی در مقام تخلق به تمامیت برسند و همه کمالات الهی را در خود به فعلیت رسانند و مظهر اسما و صفات الهی شوند.

بر اساس آموزه های قرآنی هر چند که پیامبران الهی(ع) به ویژه پیامبران اولواالعزم(ع) در این مسیر گام های بلندی برداشته و در فضیلت از دیگران سبقت گرفته اند، با این همه پیامبر گرامی(ص) و اوصیای ایشان هستند که در میان همگان در اوج و فراز قرار گرفته اند و آنان تنها اسوه های حسنه کاملی هستند که بی هیچ اما و اگری می توان از آنان پیروی کرد.

خلق عظیم پیامبر(ص) در آیات دیگر قرآنی از جمله آیه 159 سوره آل عمران و آیه 53 سوره احزاب بیان شده و نشان می دهد که چگونه آن حضرت(ص) با خلق نیک و حسن خویش مردمان را مجذوب اخلاق الهی خود کرد بگونه ای که حتی دشمنان را گستاخ و امیدوار می کرد.[4]

اینکه خداوند پیامبر(ص) را به عظمت اخلاقی می ستاید از آن روست که ایشان در همه ابعاد و جهات در اوج تمامیت اخلاقی قرار داشت و این گونه نبود که مثلا نسبت به دوستان یا در حالت خوش و در هنگامه شادی و سرور و در زمان دارایی و ثروت و قدرت و مانند آنها، خلق نیک و خوش خو باشد، بلکه در همه احوال و در همه زمان ها و مکان ها این گونه بود و همین است که او را عظیم ساخته است. عظمتی که فراتر از همه است و بزرگی است که در اوج نشسته است.

البته اوصیای ایشان به حکم خلافت الهی می بایست این گونه باشند؛ وگرنه اگر خلیفه متخلق به اخلاق مستخلف عنه نباشد، سزاوار خلافت نیست. از همین روست که خداوند اوصیای پیامبر(ص) و خلفای به حق آن حضرت(ص) را به عنوان اسوه های نیکی معرفی می کند که همانند آن حضرت(ص) در اوج تمامیت اخلاقی هستند و همه محاسن و مکارم اخلاقی را در تمامیت اوج آن دارند.[5]

امام رضا(ع) یکی از اوصیا و خلفای به حق پیامبر(ص) نماد همان خلق عظیم نبوی(ص) بود به گونه ای که هر کسی از دوست و دشمن به ایشان می نگریست ایشان را یادآور خلق و خوی پیامبر(ص) می دید. سنت قولی و سیره علمی آن حضرت(ع) گواه صادقی بر این خلق عظیمی است که ایشان را تجسم عینی قرآن و رسول الله(ص) قرار می دهد. از همین رو باید برای درک حقیقت اخلاق و جایگاه آن در معیار الهی سنجش افراد به سراغ این مجسمه های اخلاق الهی برویم و درس های زندگی را از ایشان بیاموزیم.

مکتب اخلاقی امام رضا(ع) که در سنت و سیره ایشان تجلی یافته است، همان مکتب قرآن و رسول الله(ص) است. از همین رو، خواندن و عمل به این آموزه های اخلاقی، می تواند ما را به همان جایگاهی برساند که اهل بیت(ع) از ما انتظار دارند و می خواهند تاما خدایی شده و به محبت علمی و عملی بدانان نزدیک شده و بدن به خدا تقرب جوییم.

آموزه هایی از مکتب اخلاقی رضوی
بی گمان بیان همه آموزه های اخلاقی مکتب رضوی(ع) در این مقاله شدنی نیست ولی آب دریا اگر نتواند کشید هم به قدر تشنگی باید چشید. تذوق و چشیدن شهد شیرین از گلبرگ های کلام و سخنان حضرت امام رضا(ع) خود می تواند ما را در رسیدن به مکتب اخلاقی ایشان و تخلق به خلق رضوی(ع) یاری رساند. از همین رو، در این جا به گوشه ای از شهد شیرین و انگبین شفابخش سخنان ایشان تمسک و توسل می جویم تا دردهای فراق را بدان شهد شیرین سخن ایشان درمان کنیم.

1- دوستی اهل بیت(ع) در سایه عمل صالح:

محبت در حقیقت ایجاد علقه و پیوند باعمل است. انسان اگر بخواهد محبت خوش را به دیگری بیان کند می بایست خود را همانند محبوب سازد و صفات او را تخلق نماید و از هر چه که او بیزار است دوری ورزد و هر صفت و کار خوب از منظر محبوب را به جا آورد. از همین روست که تخلق به اخلاقی الهی محبوبیت و تقرب به خدا را موجب می شود. بنابراین، مدعی دروغین خواهد بود کسی که مدعی محبت محبوبی است و در عمل برخلاف رضا و خشنودی او رفتار می کند. اگر کسی واقعا مدعی محبت محبوبی است و در عمل برخلاف رضا و خشنودی او رفتار می کند. اگر کسی واقعا مدعی محبت اهل بیت(ع) است چگونه می تواند رفتار ضد اخلاقی خود را توجیه کند و آن چه را موجب ناخشنودی آنان است، به جا آورد؟ امام رضا(ع) در بیان حقیقت محبت به این نکته اشاره می کند و کسانی که مدعی محبت هستند ولی خلاف محبوب عمل می کنند، نادرست و غلط می داند و می فرماید: لاتدعوا العمل الصالح و الاجتهاد فی العباده اتکالا علی حب آل محمد علیهم السلام و لا تدعو حب آل محمد علیهم السلام لامرهم اتکالا علی العباده فانه لا یقبل احدهما دون الاخر؛ مبادا اعمال نیک را به اتکای دوستی آل محمد علیهم السلام رها کنید و مبادا دوستی آل محمد علیهم السلام را به اتکای اعمال صالح از دست بدهید؛ زیرا هیچ کدام از این دو، به تنهایی پذیرفته نمی شود.[6]

2- خیرجویی از خوش خلقی:

چنان که گفته شد اخلاق معیار سنجش در دنیا و آخرت است. اگر کسی اخلاق نداشته باشد، چیزی ندارد. از همین رو امام رضا(ع) می فرماید: پنج صفت است که در هر کس نباشد امید چیزی از دنیا و آخرت به او نداشته باشید: 1-کسی که در نهادش اعتماد نبینی 2-کسی که در سرشتش کرم نیابی 3-کسی که در آفرینشش استواری نبینی 4-کسی که در نفسش نجابت نیابی 5-کسی که از خدایش ترسناک نباشد.[7] آن حضرت(ع) در جایی دیگر می فرماید که انسان نمی تواند از برخی افراد به سبب موقعیت و مناسبت ها یا خلق و خوی بدی که بدان تربیت شده، انتظار امر خیری داشته باشد. آن حضرت می فرماید: لیس لبخیل راحه- و لا لحسود لذه- ولا لملوک وفاء- ولا لکذوب مروه، بخیل را آسایشی نیست، و حسود را خوشی و لذتی نیست، و پادشاهان را وفایی نیست، و دروغگو را مروت و مردانگی نیست.[8] پس از این دسته افراد نمی توان انتظار خیر و خوبی داشت و بدان ها امیدوار بود. این مساله گاه به سبب همان موقعیت شغلی چون پادشاهی ایجاد می شود، زیرا ملوک نمی توانند به وعده ای که می دهند وفادار باشند و در نهایت پیمان شکنی می کنند و برخلف وعده می کنند و وفایی از ایشان انتظار نمی رود و گاه دیگر به سبب همان عادت به خلق زشت است که چنان که از دروغگو نمی توان انتظار مروت و مردانگی داشت، زیرا هرگز قول و فعلش هماهنگ نیست و بر صدق و صداقتی را نمی توان از او انتظار داشت.

3- رفتار مناسب:

امام رضا(ع) با توجه به موقعیت افراد و اشخاص و نیز جایگاه هر کسی خواهان رفتار مناسب با اوست. بنابراین، نباید در رفتارهای خودمان همیشه یک گونه عمل کنیم. در آموزه های قرآنی آمده است که نسبت به مومنان نرم و دشمنان سخت باشیم.[9] بنابراین، بر اساس مناسبت حکم و موضوع باید عمل کرد و رفتار مناسبی را در شرایط متفاوت و نسبت به افراد مختلف باید در پیش گرفت. به عنوان نمونه تواضع در برابر متکبر موجب می شود تا او گستاخ شود، بلکه باید با او همانندش عمل کرد تا از تکبر دست بردارد. پس شناخت موقعیتها و درک آن ها برای اتخاذ مواضع مناسب و رفتار مفید و سازنده بسیار اساسی است. اصولا حکیم و خردمند کسی است که موقعیت زمانی و مکانی را بشناسد و بر اساس آن رفتار مناسبی را در پیش گیرد. از همین روست که گفته اند: هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد. امام رضا(ع) می فرماید: اصحاب السلطان بالحذر و الصدیق بالتواضع و العدو بالتحرز و العامه بالبشر، با سلطان و زمامدار با احتیاط همراهی کن، و با دوست با تواضع و فروتنی، و با دشمن در پناه حرز، و با مردم با روی خوش رفتار کن.[10]

4-آمد و شد عامل محبت:

انسان موجودی اجتماعی است. این گرایش به اجتماع چه به قصد تسخیر باشد یا هر عامل دیگری، امری ذاتی انسان است. انسان بدون جفت و زوج نمی تواند زندگی کند و در نهایت انسانی ناتمام خواهد بود، زیرا این جفت است که انسان را به تمامیت می رساند و از نقص می رهاند. انسان ها از نظر روحی و روانی و نیزجنبه های دیگر مادی و جسمی نیازمند ارتباط با دیگری هستند، پس نمی تواند بدون اجتماع زندگی کند و به آسایش و آرامش و خوشبختی دست یابد. خلق انسانی نیک آن است که این ارتباط را در محدوده انسانی در چارچوب قوانین الهی و عقلانی سامان دهد و با دیگران اظهار دوستی نماید و محبت ایشان را گدایی کند؛ زیرا گدایی محبت برخلاف هر گدایی دیگر پسندیده است و انسان را به سوی کمال می برد. البته چنان که گفته شد ارتباط و آمد و شدها می بایست در چارچوب عقل و شرع باشد تا از مشکلات غیراخلاقی جلوگیری کند. امام رضا(ع) آدابی را برای ارتباط بیان می کند که برخی از آن ها در این سخن ایشان تجلی یافته است. ایشان می فرماید: تزاوروا تحابوا و تصافحوا و لاتحاشموا؛ به دیدن یکدیگر روید تا یکدیگر را دوست داشته باشید و دست یکدیگر را بفشارید و به هم خشم نگیرید.[11] از نظر امام رضا(ع) یکی از نشانه های خوشی در زندگی دنیایی این است که انسان دارای دوستان و محبان بسیاری باشد و این جز با رفت وآمد خوب و مناسب شدنی نیست: سئل الامام الرضا علیه السلام عن عیش الدنیا؟ فقال: سعه المنزل و کثره المحبین؛ درباره خوشی در دنیا سؤال شد، فرمود وسعت منزل و زیادی دوستان[12] البته دید و بازدید از بستگان و خویشان در اولویت است؛ زیرا آنان بیش تر از دیگران نیاز و انتظار دارند که به دیدار آنان بروید. امام(ع) در این باره می فرماید: صل رحمک و لو بشربه من ماء و افضل ما توصل به الرحم کف الادی عنها؛ پیوند خویشاوندی را برقرار کنید گرچه با جرعه آبی باشد؛ و بهترین پیوند خویشاوندی، خودداری از آزار خویشاوندان است.[13] آن حضرت(ع) در جایی دیگر بدترین مردم را کسی می داند که از ارتباطات با مردم خودداری می کند و حتی با دیگران غذا نمی خورد و به تنها خوری عادت دارد و اجازه نمی دهد تا خیری به دیگران برسد. چنین افرادی در حقیقت به سبب عدم ارتباطات اجتماعی از اخلاق انسانی به دور هستند؛ زیرا خلق و خوی انسانی بر اجتماع و ارتباطات بلکه کمک به دیگران در قالب مظهریت در خلافت ربوبیت الهی است. آن حضرت(ع) می فرماید: ان شرالناس من منع رفده و اکل وحده و جلد عبده؛ به راستی که بدترین مردم کسی است که یاری اش را (از مردم) باز دارد و تنها بخورد و افراد تحت امرش را بزند.[14]

5. ادخال سرور:

مؤمن باید اهل سرور و شادی باطنی باشد و هرگز تبسم و لبخند از لبانش محو نشود. این که شخص عبوس باشد و با گشاده رویی با مردم برخورد نکند، از رذایل اخلاقی است. مسلمان نه تنها باید شاد باشد بلکه این شادی و سرور خود را به دیگران نیز منتقل کند به طوری که هر کسی با او دیدار می کند از دیدارش مسرور و شادان شود و غم و اندوه از دلش برود. البته نباید در ایجاد سرور راه های باطلی رفت و نیازی هم نیست که با ابزارهای باطل بخواهیم کاری مفید انجام دهیم؛ زیرا وقتی ابزار آلوده باشد، سرور نیز دروغین و واهی خواهد بود. از همین روست که پس از سرورهایی که از ابزارهای باطل پدید می آید، غمی سنگین بر جان مستولی می شود و شخص را به افسردگی دو چندان می کشاند. باید از ابزارهای سرور مباح و جایز بهره برد و زمینه و بستر زیارت را به شادی مباح رنگین کرد. این گونه اعمال پس از عبادت محض چون نماز و روزه از مهم ترین اعمال عبادی بشر است. از این روست که امام رضا(ع) در تشویق مردم به این عمل می فرماید: لیس شیء من الاعمال عندالله عزوجل بعدالفرائض افضل من ادخال السرور علی المومن؛ بعد از انجام واجبات، کاری بهتر از ایجادخوشحالی برای مومن، نزد خداوند بزرگ نیست.[15] چرا که با ایجاد سرور در محیط ارتباطی، خوش خویی خود را دو چندان به نمایش گذاشته است و افزون بر این که زیارت کنندگان از ایشان بهره معنوی و مادی می برند از نظر روحی و روانی نیز تقویت می شوند و آثار آن در ارتباطات دیگر ایشان نیز نمایان می شود.

6. رفع مشکلات مردم:

انسان تا می تواند می بایست در کمک به خلق خدا بکوشد. کمک به انسان ها به طور اولویت باید در دستور قرار گیرد و اگر کسی این گونه عمل نکرد باید او را از دایره انسانیت به دور دانست؛ چه رسد که اورا انسانی اخلاقی دانست. خلق الهی انسان اقتضاء می کند که در مقام خلافت الهی در رفع مشکلات دیگران بکوشد. اگر انسان بتواند در حد مقدورش از دیگران مشکلی را حل کند به همان میزان ارزش و اعتبار خود را افزوده است. البته آثار این گونه اعمال تنها محصور به دنیا نیست بلکه همان گونه که در دنیا موجبات رضایت خاطر خود را فراهم می آورد و انسانیت خود را بروز می دهد، زمینه اندوه زدایی اخروی خود را نیز فراهم می آورد؛ یعنی زمانی که همه در قیامت از هول و هراس آن در اندوه هستند خداوند گشایشی در گره های قیامتی او می گشاید و دلش را شاد می گرداند. امام رضا(ع) می فرماید: من فرج عن مومن فرج الله عن قلبه یوم القیمه؛ هر کس اندوه و مشکلی را از مومنی برطرف نماید خداوند در روز قیامت اندوه را از قلبش برطرف سازد.[16]

7. مدارا با مردم:

مودت با مومنان و مدارا با مردم از خصلت های نیک اسلامی انسانی است. انسان ها در موقعیت های گوناگون شاید رفتارهای نادرستی داشته باشند و اشتباهاتی بکنند. از این رو می بایست با مردم کنار آمد و سخت گیری نکرد. این که بخواهیم نسبت به مردم سخت گیری کنیم ومته روی خشخاش بگذاریم و گیر بدهیم کاری ضد اخلاقی انجام داده ایم. سنت و سیره عملی پیامبر(ص) این گونه بود که حتی نسبت به منافقان و دشمنان و مخالفان خود کوتاه می آمد وبا آنان مدارا می کرد که گویی چیزی از آن نمی داند و حرف های نادرست ایشان را گوش می داد و گاه با آن که می دانست دروغ می گویند ولی به همان ظاهر کلام ایشان بسنده می کرد به طوری که ایشان را به تحقیر و استهزاء وتمسخر «اذن» می گفتند.[17] انسان مومن باید این خصلت و سیره نبوی را اتخاذ کند و با مردم مدارا کند و سختی نورزد. امام رضا(ع) می فرماید: لایکون المومن مومنا حتی تکون فیه ثلاث خصال؛ سنه من ربه و سنته من نبیه و سنه من ولیه فاما السنه من ربه فکتمان سره؛ و اما السنه من نبیه فمداراه الناس؛ و اما السنه من ولیه فالصبر فی الباساء و الضراء؛ مومن، مؤمن واقعی نیست، مگر آن که سه خصلت در او باشد: سنتی از پروردگارش و سنتی از پیامبرش و سنتی از امامش؛ اما سنت پروردگارش، پوشاندن راز خود است؛ واما سنت پیغمبرش، مدارا و نرم رفتاری با مردم است؛ و اما سنت امامش، پس صبر کردن در زمان تنگدستی و پریشان حالی است.[18]

پی نوشت:


[1] احزاب، آیه 21

[2] بقره، آیه 31

[3] بقره، آیات 30 و 31

[4] توبه، آیه 61 و آیات دیگر

[5] نگاه کنید: سوره انسان و نیز آیه 61 سوره آل عمران و آیات دیگری که در وصف امیرمومنان و اهل بیت (ع) وارد شده است.

[6] بحارالانوار، ج 78، ص 348

[7] تحف العقول، ص 446 و بحارالانوار، ج 78، ص 339

[8] تحف العقول، ص 450

[9] فتح، آیه 29

[10] بحارالانوار، ج 78، ص 356

[11] بحارالانوار، ج 78، ص 347

[12] بحارالانوار، ج 76، ص 152

[13] تحف العقول، ص 445

[14] تحف العقول، ص 448

[15] بحارالانوار، ج 78، ص 347

[16] اصول کافی، ج 3، ص 268

[17] توبه، آیه 61

[18] اصول کافی، ج 3، ص 339 و تحف العقول، ص 442



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/5/31 :: ساعت 10:9 صبح )
»» چه کنیم دعایمان مستجاب شود؟!

؟!



حتماً شما هم این جمله را زیاد شنیدید: به دعای گربه سیاه باران نمیاد! در این نوشتار به مختصری پیرامون این موضوع می پردازیم.
یه وقتایی هست که ما آدم ها در بسیاری از مشکلات و غصه ها، تنهایی ها و مشکلات دست به دامن این و آن می شویم و انگار فراموش کرده ایم که صاحب اصلی کسی دیگر است و باید همه چیز را از او بخواهیم.
اشتباه نکنید، منظورم این نیست که اسباب و وسایل را نادیده بگیریم، خیر! مقصود این است که همه را تنها یک وسیله بدانیم نه اصل کاری! اصل کاری یکی دیگر است و بعد از یقین به این امر، دست هایمان را به دعا بلند کنیم و مطمئن باشیم که استجابت نزدیک است؛
یادمان باشد اگر می خواهیم دعاهایمان مستجاب شود، باید یک سری مسائلی را رعایت کنیم و بدانیم که برای دعا همان گونه که برای مسائل دیگر آدابی وجود دارد در روایات آدابی نقل شده است. که دعا کننده با رعایت آن می تواند امید به قبولی دعای خویش داشته باشد.
و البته در این رابطه به آیه 14 سوره رعد هم توجه کنیم: «وَمَا دُعَاء الْکَافِرِینَ إِلاَّ فِی ضَلاَلٍ»(رعد / آیه 14)
و دعای کافران جز در گمراهی نیست (و مستجاب نمی شود).
حضرت امام باقر علیه السلام می‌فرماید: کسی که چیزی را لعنت می‌کند اگر آن شی مستحق نباشد لعنت به خود گوینده بر می‌گردد. پس از لعن مومن بپرهیزید تا مبادا خود گرفتار شوید
خدا است که شایسته نیایش و دعا است. کسانی که جز او دیگران را به یاری می ‌خوانند، به هیچ وجه دعاهایشان را اجابت نمی ‌نمایند و کمترین نیازشان را برآورده نمی ‌کنند. آنان ( که غیر خدا را به فریاد می‌ خوانند، و به جای آفریدگار، از آفریدگان برآوردن نیازهایشان را درخواست می ‌نمایند) به کسی می ‌مانند که ( برکنار آبی دور از دسترس نشسته باشد و ) کف دستهایش را باز و به سوی آب دراز کرده باشد ( و آن آب را به سوی خود بخوانَد ) تا آب به دهان او برسد، و هرگز آب به دهانش نرسد. دعای کافران (و پرستش ایشان) جز سرگشتگی و بیهوده‌کاری نیست.

آداب دعا کردن:
1 – حضور قلب.
2 – خضوع و فروتنى.
3 – امیدوارى.
4 – شناخت خدا و اعتقاد به قدرت او و علم او به نیاز,
5 – امیدوارى به خدا و قطع امید از دیگران.
6 – پرهیز از گناه به ویژه ستم مالى و آبرویى به مردم.
7 – گریستن. روایت شده است: ((بین بهشت و جهنم، گردنه اى است که کسى از آن عبور نمى کند، مگر کسانى که از ترس خدا، خیلى گریه کرده باشند.))
8 – سپاس و ستایش خداوند.
9 – ذکر نام هاى خدا که مناسب دعایش مى باشد، صلوات فرستادن قبل و بعد از دعا و نیز گفتن نعمت هاى خداوند و شکر آن ، بیان گناهان و آمرزش خواستن براى آنها.
10 – درنگ و عجله نکردن و اصرار و پافشارى در دعا. زیرا خداوند درخواست کننده لجوج را دوست دارد و حداقل پافشارى این است که دعاى خود را سه بار تکرار کرده و خواسته خود را سه بار بگوید.
11 – پنهان دعا کردن. زیرا هم فرمان خداوند را که مى فرماید: ((در پنهان دعا کنید)) اجابت کرده و هم از آفت ریا دور مى ماند. روایت شده است: ((دعاى پنهانى، برابر با هفتاد دعاى آشکار است))
12 – شریک ساختن دیگران در دعا.
نفرین نوعی دعا است ولی دعا برای دور شدن کسی از خیر و رحمت و سعادت است. بر فرض آن که شرایط دعا در آن جمع باشد و نفرین به جا و به مورد باشد این دعا نیز با خواست خداوند اجابت می گردد
13 – با دیگران دعا کردن . دعا در جمع نیز باعث اجابت است . بهترین جمعیت براى دعا، چهل نفر است . چهار نفر هم مى توانند هر کدام ده بار دعا کنند و اگر نتوانست در جمع دعا کند، خود نیز مى تواند چهل بار دعا کند.
14 – تضرع در دعا به همراه قلب خاضع و بدن متواضع و چاپلوسى . خداوند به حضرت موسى (علیه السلام) وحى کرد: ((موسى ! هنگامى که مرا مى خوانى ترسان باش ، صورت خود را خاک آلوده کن و با اعضاى مهم بدنت ، برایم سجده کن … قلبت را با ترس از من بمیران . زنده دل و کهنه لباس باش …))
15 – صلوات فرستادن بر محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) و آل او (علیهم السلام) در اول و آخر دعا باعث اجابت دعا است .
16 – پاکدلى و روى آوردن با تمام وجود به خداوند.
17 – دعا کردن قبل از بلا.
18 – شریک نمودن دیگران در دعا و قبل از خود، آنان را دعا کردن .
19 – بلند کردن کف دست ها هنگام دعا.
20 – در دست داشتن انگشترى عقیق یا فیروزه . از امام صادق (علیه السلام ) روایت شده : ((هیچ کف دستى به سوى خداى متعال بلند نشده است که نزد او محبوبتر باشد از کفى که انگشتر عقیق در آن است .))
21 – صدقه دادن قبل از دعا، باعث اجابت دعا مى گردد.
22 – انتخاب اوقات مخصوصى براى دعا، مثل شب و روز جمعه و...
23 – مکان هاى خاص نیز به اجابت دعا کمک مى کنند. مانند: ((راءس ‍الحسین و مکانى که زیر گنبد آن قرار دارد)).
24 – حالات عالى مانند رقت قلب.
25 – طهارت، نماز و روزه (ترجمه المراقبات ، ص 257-23)
یکی از موضوعاتی که در زندگی مردم جریان پیدا کرده، نفرین کردن است که مقابل دعا می باشد. چه نفرین هایی گیرا و چه نفرین هایی بی تأثیر هستند.
قرآن کریم می ‌فرماید:
"اِن‌َّ الَّذین‌َ کَفَروا وماتوا وهُم کُفّارٌ اُولئکَ عَلَیهِم لَعنَة‌ُ اللّه‌ِ والمَلئکَة‌ِ والنّاس‌ِ جمَعین‌؛(بقره‌ (2) آیه 161) کسانی که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند، لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آن‌ ها خواهد بود."( آیت الله مکارم شیرازی و دیگران‌، ج، ص 552 ـ 556)
اگر کسی از نفرین خود پشیمان شد، باید با عفو و گذشت از کسی که از او ظلمی به ایشان رسیده است،‌ و دعای خیر در حق کسی که او را نفرین نموده، عمل خویش را جبران نماید و خواستار نزول رحمت الهی بر فرد نفرین شده شود
بر اساس این نکته می گوییم:
نفرین نوعی دعا است ولی دعا برای دور شدن کسی از خیر و رحمت و سعادت است. بر فرض آن که شرایط دعا در آن جمع باشد و نفرین به جا و به مورد باشد این دعا نیز با خواست خداوند اجابت می گردد.
به طور کلی نفرین نمودن نسبت به دوستان و اطرافیان کار پسندیده ای نیست.
حضرت امام باقر علیه السلام می‌فرماید: "کسی که چیزی را لعنت می‌کند اگر آن شی مستحق نباشد لعنت به خود گوینده بر می ‌گردد. پس از لعن مومن بپرهیزید تا مبادا خود گرفتار شوید." ( میزان الحکمة‌، محمدمحمدی ری شهری‌، ج 5، ص 616)
انبیا و اولیا الهی جز در موارد نادری که مجبور می شدند، قوم خویش را نفرین نمی نمودند. ایشان در اغلب موارد حتی نسبت به کسانی که به ایشان ستم روا می داشتند و از پذیرش هدایت روی بر می تافتند، دعا می نمودند و از خدای متعال برای آنها هدایت و مغفرت می خواستند.
حال اگر کسی از نفرین خود پشیمان شد، باید با عفو و گذشت از کسی که از او ظلمی به ایشان رسیده است،‌ و دعای خیر در حق کسی که او را نفرین نموده، عمل خویش را جبران نماید و خواستار نزول رحمت الهی بر فرد نفرین شده شود.
قرآن می فرماید: «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ‏؛ به درستی که خوبی ها بدی ها را خواهد پوشانید» (هود(10) آیه 114)
بنابر این سعی کنیم از نفرین کردن دوری کنیم که خدایی نکرده گریبان خودمان را نگیرد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/5/31 :: ساعت 10:8 صبح )
»» وعده خدا با موسى‏

موسى‏

 

 

این که وجود مقدس حضرت حق موسى را به میعادگاه قرب و میهمانى ویژه، آن هم در طول چهل شب دعوت کرد، تا از افق وجود او خورشید تورات را براى تربیت نفوس و رشد ارواح و تأمین سعادت دنیا و آخرت مردم طلوع دهد، دلیل بر شخصیت و عظمت و کمال آن حضرت است.

موسى از همان زمانى که دیده در خیمه حیات باز کرد، و قدم به عرصه زندگى گذاشت، با این که در دربار فرعون و میان فرعونیان رفت و آمد داشت با تکیه بر عقل خدادادى، و اندیشه‏ى صحیح و نیت پاک، و عمل به آئین قهرمان توحید حضرت ابراهیم درخت وجودش را به ثمر نشاند و از وجود خویش موجودى موحد، منظم، با تربیت، ظلم ستیز، و همراه با کمالات و خصایل انسانى و الهى به وجود آورد، و به ویژه سالیان درازى که در خدمت شعیب پیامبر به سر برد، به ارزش‏ها و کمالات، و پاکى درون و برون خود افزود و تبدیل به عبدى خاص و بنده‏اى ویژه، و شخصیتى از هر جهت صالح و نهایتاً از مقربان درگاه حضرت حق شد، و استعداد پیامبرى و رهبرى و اولوالعزمى و کلیم اللهى در او ظهور کرد، و از سوى پروردگار مهربان براى هدایت بنى‏اسرائیل و دیگر مردم مأموریت یافت.

او پس از آن که بنى‏اسرائیل را از آن همه مظالم و ستم و سخت‏گیرى‏هاى فرعونیان و شکنجه‏هاى سنگین ستمگران نجات داد و از لابلاى امواج نیل به صورت معجزه آسا با عنایت و لطف پروردگار قوم خود را نجات داد و رابطه و علاقه آنان را با فضاى زندگى مصریان که محکوم فرهنگ شیطانى فرعونیان بود قطع کرد، مى‏بایست در سایه فرهنگ با برکت و سعادت‏بخش حضرت حق به همه جهات زندگى بنى‏اسرائیل رنگ دیگر دهد، و تحولى همه جانبه در فکر و اندیشه و آراء و ارواح و اعمال آنان به وجود آورد، تا از آنان ملتى موحد، پاک، درست‏کار، عزیز، ارجمند، متحد و تسلیم حق بسازد. به همین خاطر از طریق قلب پاکش این معنا را از جانب حضرت رب‏العزه دریافت کرد که باید خود را براى گرفتن کتاب آسمانى که حاوى همه نظامات زندگى و دارنده احکام فقهى و آداب اخلاقى، و فرمان‏هاى معنوى است آماده نماید.

آن حضرت که فوق‏العاده دلسوز امت، و براى تربیت فرد فرد آنان و آراسته شدنشان به توحید ناب و عدالت در همه شئون حیات دغدغه‏داشت و به انتظار دعوت حق براى دریافت کتاب آسمانى بود تا به وسیله آن منبع حقایق، هدایت قوم را کامل کند و دریچه‏هاى جدیدى از ماوراء طبیعت به روى آنان باز کند و آنان را از اثرات ریشه‏دارى که از فرهنگ مصریان و به ویژه فرعونیان در قلب و جانشان نشسته بود پاک کند، و از زنجیرهاى نامرئى فرهنگ مادى که بر دست و پاى باطنشان بسته بود آزاد نماید نهایتاً از سوى پروردگارش دعوت شد تا چندى که در حقیقت چهل شب کامل باید باشد از غوغاى زندگى، و هیاهوى مادى، و لجام گسیختگى‏هاى پول پرستان، و تقاضاهاى غیر منطقى قوم، کناره‏گیرى کند و به عزلت نشیند، و جز با حضرت محبوب همدم نباشد و با غیر او انسى نداشته باشد، و به روزه و عبادت و بندگى در خلوت قرب مشغول گردد، و به ریاضات شرعیه تن دهد، تا روحش و قلب ملکوتى‏اش از کدورت‏هاى زندگى دنیائى پاک گردد و صفاى باطنش به اوج نهائى رسد، و آئینه وجودش چنان صیقل یابد که براى طلوع و تابش وحى آماده شود.

وحى و الهام سرمایه بى‏بدیل و مایه بى‏نظیرى است که فقط و فقط از افق وجود مخلصان، و پاکان و صالحان که عمرى را در بندگى و عبادت خالص به سر بردند، و به غیر حق توجه نکردند، و جز خدا را نخواستند و عاقبت به مقام پیامبرى و ولایت رسیدند طلوع مى‏کند.

کسى که در عبادت دائم نیست، و عبادتى را که انجام مى‏دهد به شوق رسیدن بهشت و نجات از دوزخ است، و گاهى هم به دنبال خواهش‏هاى نفسانى و شهوات شیطانى آلوده به گناه مى‏شود، و دچار حجاب‏هاى ظلمانى است، و فقر معنوى او را از حضرت یار دور نگاه داشته و دغدغه مادیگرى درونش را به کدورت آلوده کرده، و آتش طمع و حرص و بخل و حسد درخت باطنش را سوزانده و افکار و نیاتش را به شوائب و ناپاکى‏ها و ناخلاصى‏ها مخلوط نموده شایسته دریافت ضعیف‏ترین مرحله الهام نیست چه رسد به دریافت وحى که از شئون نبوت و امامت است.

با این آلودگى‏ها و عبادات اندک که آن هم بر مبناى توحید صرف صورت نمى‏گیرد نه این که انسان بوى موسى و رنگ او را نمى‏گیرد بلکه به سوى متخلق شدن به اخلاق فرعونى پیش مى‏رود و رهزن صد موسى و هارون مى‏شود.

آن که او بنیاد فرعونى کند

راه صد موسى و صد هارون زند ججدر هر صورت پاکى کامل موسى، و عبادات مخلصانه او که جز به عشق حق صورت نمى‏گرفت، و کمالات باطنى و افکار و اندیشه‏ها و نیات پاکش که او را به مقام والاى نبوت و رهبرى معنوى رسانده بود اقتضاء کرد که حضرت حق براى عطا نمودن کتاب آسمانى به او از او بخواهد که چهل شب به ضیافت الله رود و در آنجا با قرار گرفتن در عبادات ویژه و راز و نیازمخصوص به دریافت آن سرمایه‏گران نایل آید.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/5/31 :: ساعت 10:7 صبح )
»» درآمدی بر اندیشه های نورانی امام هشتم(ع)

 

 
 اشاره

امامان معصوم(ع) چشمه های جوشان معرفت و گنجینه های حکمت الهی هستند که چون چراغی پرفروغ و خاموش نشدنی فراسوی علم را با پرتو افشانی خود روشن می کنند. آنان با اندیشه ها و افکار منوّر خود، تاریکی های جهل را از بین برده و در هر زمان امید حق ستیزان را نومید می ساختند.

امام هشتم علی بن موسی الرضا(ع) همانند دیگر امامان معصوم(ع) دارای تمام کمالات و فضایل انسانی در مرتبه اعلی است که بعد از شهادت پدر بزرگوارش امامت و رهبری شیعیان را به عهده گرفت و به رغم مشکلات حاد جامعه مسلمین، در جهت بارور نمودن فرهنگ غنی اسلامی و هدایت جامعه مسلمانان از دریای مواج اندیشه های خود بهره می برد.

مقاله ای که از نظر خوانندگان عزیز می گذرد، گامی است در بیان اندیشه های تابناک آن گوهر نبوی، امید است که ره توشه ای باشد برای پویندگان راه امامت و ولایت.

استناد به قرآن

با اندکی تأمّل در زندگانی حضرت امام رضا(ع) روشن می شود که قرآن در سیره و سخن آن امام بزرگوار جایگاه ویژه ای داشته و زندگی روزمره خود را با آیات قرآن آن چنان آمیخته بود که در تمام ابعاد پرتوافشانی می کرد.

«ابراهیم بن عباس» یکی از همراهان حضرت رضا(ع) می گوید: «همه صحبت ها، جواب ها و مثال های آن حضرت نشأت گرفته از آیات نورانی قرآن مجید بود. انس و الفت ایشان با قرآن به گونه ای بود که هر سه روز یک بار قرآن را ختم می کرد و می فرمود: اگر بخواهم در کم تر از سه روز هم می توانم آن را ختم کنم، امّا هرگز آیه ای را تلاوت نمی کنم مگر این که در آن تدبّر می کنم که درباره چه چیزی و چه وقت نازل شده است.»(1)

خود آن حضرت (ع) در مورد پیروی از آیات الهی می فرمود: «قرآن سخن خداوند است از آن نگذرید و هدایت در غیر آن نجویید، زیرا گمراه می شوید.»(2)

«علی بن شعبه» می گوید: وقتی امام رضا(ع) در مجلس مأمون به گروهی از دانشمندان عراقی و خراسانی پیوست، مأمون گفت: منظور از آیه «ثمّ اورثنا الکتاب الّذین اصطفینا من عبادنا»(3) چیست؟

دانشمندان گفتند: منظور تمام امت است، یعنی همه امت پیامبر(ص) برگزیده اند و کتاب به آن ها ارث می رسد.

مأمون به امام رضا(ع) گفت: نظر شما چیست؟ امام رضا(ع) فرمود: خداوند در این آیه به عترت پاک پیامبر(ص) نظر دارد. مأمون پرسید: چگونه؟

امام(ع) فرمود: اگر همه امت، برگزیده خدا و وارث کتاب بودند، پس باید همه بهشت بروند، زیرا خداوند می فرماید: «فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات باذن اللّه ذلک هو الفضل الکبیر»(4) پس وراثت به عترت پاک رسول خدا اختصاص دارد. عترت پیامبر(ص) کسانی هستند که خداوند در کتابش آن ها را چنین توصیف می کند: «انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً».(5)

منع قرائت و تفسیرهای نادرست

امام هشتم در فرصت های مناسب از تفسیرهای نادرست قرآن کریم جلوگیری کرده و معنای صحیح آیه را بیان می کرد. آن حضرت در ضمن گفتاری مفصّل به «علی بن جهم» فرمود:«اتّق اللّه ولاتنسب الی اولیاء اللّه الفواحش و تتاول کتاب اللّه برأیک؛(6) از خدا بترس و نسبت های ناروا به اولیای الهی نده و بپرهیز از این که کتاب خدا را طبق رأی خودت معنی و تفسیر کنی.» در یکی از جلسات علمی که در دربار مأمون تشکیل شده بود، امام رضا(ع) «حسن بن موسی وشاء» (یکی از دانشمندان عراق) را مورد خطاب قرار داد و به او فرمود: اهل عراق این آیه قرآن را چگونه قرائت می کنند؟ «انّه لیس من اهلک انّه عملٌ غیر صالحٍ؛(7) ای نوح! او از اهل تو نیست، او عمل غیر صالحی است.»

او پاسخ داد: یابن رسول اللّه! بعضی طبق معمول «انّه عملٌ غیر صالحٍ؛ او فرزند ناصالحی است قرائت می کنند، امّا بعضی دیگر بر این باورند که خداوند هرگز پسر پیامبری را مشمول قهر و غضب خود قرار نمی دهد و آیه را این گونه قرائت می کنند: «انّه عمل غیر صالحٍ؛ او فرزند آدم بدی است، فرزند تو نیست!» و می گویند او در واقع از نسل نوح(ع) نبود. خداوند به او گفت: ای نوح! این پسر از نسل تو نیست. اگر از نسل تو می بود من به خاطر تو او را نجات می دادم. امام فرمود: ابداً این طور نیست او فرزند حقیقی نوح و از نسل نوح بود، چون بدکار شد و از دستور خداوند نافرمانی کرد، پیوند معنوی اش با نوح بریده شد و به حضرت نوح گفته شد: این فرزند تو ناصالح است، از این رو نمی تواند در ردیف انسانهای صالح و برگزیده قرار گیرد.(8)

دعوت به امام شناسی

مردم بعد از رحلت پیامبر(ص) جایگاه امامت و ولایت را نشناختند، بنابراین کسانی روی کار آمدند که هیچ گونه شایستگی و لیاقت در وجود آنان نبود، لذا این عدم آگاهی و شناخت پی آمدهای ناگواری همچون به وجود آمدن اختلافات، رواج بدعت ها و وارد نمودن زیان های سنگین علمی و فرهنگی بر جامعه اسلامی به دنبال داشت، به همین علت امامان معصوم(ع) در طول تاریخ اسلام تلاش نمودند تا تبیین صحیح و درستی از امامت و ولایت و جایگاه آن در شرع مقدّس اسلام ارایه کنند.

امام رضا(ع) همچون پدران بزرگوارش سخت تلاش نمود تا از فرصت ها بهره برداری نماید و در جامعه ای که امامت و خلافت رنگ پادشاهی و خودکامگی به خود گرفته بود و در حدّ ولایت عهدی تنزّل نموده بود، معنا و تفسیر روشنی از امامت و جایگاه آن ارایه دهد و مردم را به شناخت امام عصر خود رهنمون کند.

ایشان در مورد جایگاه رفیع امامت می فرمایند: «انّ الامامة اسّ الاسلام النّامی و فرعه السّامی. بالامام تمام الصّلوة و الزّکوة و الصیام و الحج و الجهاد و توفیر الفی ءو الصّدقات و امضاء الحدود و الاحکام. الامام یحلّ حلال اللّه و یحرّم حرام اللّه و یقیم حدود اللّه و یدعوا الی سبیل ربّه بالحکمة و الموعظة الحسنة و الحجّة البالغة؛(9) به راستی امامت ریشه اسلام بالنده و شاخه بلند آن است. کامل شدن نماز، زکات، روزه و حج، جهاد، فراوانی غنایم، صدقات و اجرای حدود و احکام به وسیله امام انجام می شود. امام است که حلال خدا را حلال و حرام او را حرام می کند و حدود الهی را برپا داشته و با بیان حکمت آمیز و اندرزهای نیکو و دلایل رسا مردم را به سوی خدا دعوت می کند.»

هم چنین اوصاف امامت را این گونه بیان می کند: «امام مانند خورشید فروزان است که نورش عالم را فرا گیرد و خودش در افق اعلا قرار دارد. امام ستاره راهنما در تاریکی ها، رهگذر شهرها، کویرها و گرداب دریاهاست. امام آب گوارای زمان تشنگی و راهنمای نجات بخش از هلاکت است.»(10)

هدایت منحرفان

امام رضا(ع) به راهنمایی و هدایت منحرفان فکری و سیاسی بسیار اهمیت می داد. پس از شهادت امام کاظم(ع) گروهی چنین پنداشتند که امام موسی کاظم(ع) هم چنان زنده است. حضرت رضا(ع) به شیوه های گوناگون با این گروه روبرو می شد و به هدایت آن ها می پرداخت.

«عبداللّه بن مغیره» می گوید: من به مذهب «واقفیّه»(11) اعتقاد داشتم. وقتی برای به جای آوردن مراسم حج به مکه رفتم، شک و تردید تمام وجودم را فرا گرفت. خود را به دیوار کعبه چسباندم و گفتم: خدایا! حاجتم را می دانی مرا به بهترین و کامل ترین دین ها ارشاد فرما.

همان جا به قلبم خطور کرد که به مدینه نزد امام رضا(ع) بروم. وقتی به خانه آن حضرت رسیدم، به خدمتگزار گفتم: به مولایت بگو مردی عراقی آمده است. در این لحظه صدای امام رضا(ع) را شنیدم که دوبار فرمود: عبداللّه بن مغیره وارد شو!

وارد خانه شدم به چهره ام نگریست و فرمود: خداوند دعایت را مستجاب و تو را به دین خویش هدایت کرد. گفتم: اشهد انّک حجّة اللّه و امینه علی خلقه.(12)

اهمیت به نماز اول وقت

همه پیامبران و اولیای الهی پس از معرفت خدا و اصول اعتقادات، نماز را بر همه چیز مقدّم می شمردند و آن را پیوند مقدّس عبد سالک با ربّ مالک می دانستند.

از منظر امام علی بن موسی الرضا(ع) هیچ عملی برتر و ارزشمندتر از نماز نیست. زیرا نزدیک ترین راه برای رسیدن به قرب الهی است.

آن حضرت بارها می فرمودند: «الصّلاة قربان کلّ تقی(13)؛ نماز هر انسان پارسایی را به خداوند نزدیک می کند.»

امام هشتم(ع) اهمیت نماز و تأثیر آن را در جامعه و آثار پربار نمازهای جماعت و قدرت تحوّل آفرینی آن را به مسلمانان و زمام داران ثابت نمود، لذا به هیچ قیمتی فضیلت نماز اول وقت را از دست نمی داد. حتّی در مهم ترین جلسات سیاسی و علمی به نماز اول وقت اهمیت می داد. موقعی که حضرت رضا(ع) در خراسان بود، روزی یکی از دانشمندان بزرگ به نام «عمران صابی» که منکر خدا بود به مجلس آن حضرت آمد و بین آن دو مذاکره و بحث شروع شد و ادامه یافت. بحث به جای داغ و باریکی رسیده بود و در همین هنگام صدای اذان ظهر به گوش رسید. امام همان لحظه برای نماز آماده شد و به مأمون عباسی گفت: وقت نماز فرارسیده است. عمران صابی با احساسات پرشور به امام عرض کرد: ای آقای من! قلبم رام و آماده شده، بحث خود را قطع مکن، بنشین پس از پایان بحث برای نماز برو. آن حضرت با کمال قاطعیت گفت: نماز را برگزار کنیم سپس برای بحث برمی گردیم. امام با همراهان برخاست و نماز خواندند و پس از اقامه نماز به همان مجلس بازگشت و به بحث ادامه داد.(14)

آشنایی با زبان های مختلف

یکی از ویژگی های بارز امامان معصوم(ع) آگاهی آنان به علوم مختلف و اسرار نهان و آشکار جهان هستی به صورت علم لدنی و خدادادی است. به عبارت دیگر آنان دریای علم و سرچشمه اسرار الهی هستند که تشنگان علوم و معارف از زلال آن سیراب می شوند.

در لابه لای اخبار و احادیث متعددی که از ائمه معصومین(ع) روایت شده است به احادیثی بر می خوریم که به آشنایی آنان به برخی زبان ها اشاره دارد.

شیخ صدوق به نقل از اباصلت می گوید: امام رضا(ع) با هر گروه و ملّتی که مواجه می شد به زبان آنان سخن می گفت! به خدا سوگند او از خود آن ها به زبانشان داناتر بود و از خودشان فصیح تر صحبت می کرد.

روزی به او گفتم: ای پسر رسول خدا! من از آشنایی شما به این همه زبان های مختلف درشگفتم، چگونه ممکن است یک انسان به این همه زبان رایج و ملّت های مختلف آشنایی کامل داشته باشد. آن حضرت در پاسخ فرمودند: ای ابا صلت! من حجّت خداوند بر تمامی مردم هستم و خداوند کسی را حجت خود بر مردم جهان قرار نمی دهد مگر این که به زبان همه آنان آشنایی کامل داشته باشد.(15)

باز روایت شده است که «جاثلیق» به امام رضا(ع) گفت: ای فرزند رسول خدا! در این جا مرد سندی نصرانی هست که به زبان سندی احتجاج و سخن پردازی می کند. امام فرمودند: او را نزد من آورید. او را به حضور آن حضرت آوردند. امام رضا(ع) با او به زبان سندی سخن گفتند، سپس با او به مباحثه پرداختند.

امام رضا(ع) فرمودند: به زبان سندی خداوند را به یگانگی یاد کرد. پس از آن درباره عیسی و مریم با او سخن گفتند و پیوسته گام به گام او را از حالی به حال دیگر می بردند تا این که به زبان سندی گفت: اشهد ان لا اله الّا اللّه و انّ محمّداً رسول اللّه. آن گاه کمربندش را بالا برد و زنّار را که به زیر میانه کمربند داشت، آشکار کرد و گفت: ای فرزند رسول خدا! این زنّار را شما با دست خود قطع کنید. علی بن موسی الرضا(ع) کاردی خواستند و آن را قطع کردند. آن گاه به «محمد بن فضل هاشمی» فرمودند: این مرد سندی را به حمّام ببر و پاکش ساز و بر او جامه بپوشان او و خانواده اش را به مدینه ببر.(16)

تعقّل و خردورزی

پیشوایان و امامان(ع) در گفتار و رفتار برای عقل و خردورزی اهمیت بسیاری قایل شده اند و آن را قوی ترین ارکان و پایه زندگی دانسته اند تا آن جا که عدم آن را فاجعه و مصیبت بزرگی معرفی کرده اند. چنان که امام باقر(ع) فرمود: «لامصیبة کعدم العقل(17)؛ هیچ مصیبتی مانند بی خردی نیست.» امام رضا(ع) در روزگاری که امامت الهی در حد پادشاهی و ولایت عهدی تنزّل یافته بود، از عقل و خرد خویش بیش ترین بهره را برد و با تشکیل مناظرات و احتجاجات عقلانی خردورزان را جذب خویش نموده و عده ای از آن ها را به راه اصلی و حجت ظاهری و امامت هدایت نمود.

آن حضرت در تمام عرصه های زندگی به ویژه عرصه سیاسی اش رفتاری کاملاً حکیمانه و خردورزانه داشت. پذیرش ولایت عهدی در دوران امامتش یک موضع کاملاً عاقلانه در جامعه اسلامی بود که توانست تمام شیطنت ها و نقشه های مأمون را خنثی کند، به عنوان مثال هنگامی که مأمون امام را از مدینه به خراسان دعوت کرد، آن حضرت فضای مدینه را از کراهت و نارضایتی خود پر کرد، به طوری که همه افراد پیرامون امام یقین کردند که مأمون بانیت سوء آن حضرت را از وطن خود دور می کند. هم چنین هنگامی که در مرو پیشنهاد ولایت عهدی آن حضرت مطرح شد، امام به شدت استنکاف ورزید و تا وقتی مأمون صریحاً آن حضرت را تهدید به قتل نکرد، آن را نپذیرفت.

این مطلب همه جا پیچید که امام رضا(ع) از پذیرش خلافت و ولایت عهدی استنکاف ورزیده است، امّا بعد از قبولی ولایت عهدی امام رضا(ع) شرط کرد که در هیچ یک از شؤون حکومت دخالت نکند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبیر امور نپردازد.باز نه تنها سر جنبانان تشیع از سوی امام به سکوت و سازش تشویق نشدند، بلکه قراین حاکی از آن است که وضع جدید امام(ع) موجب دلگرمی آنان شد و شورشگرانی که بیش ترین دوران های عمر خود را در کوه های صعب العبور و آبادی های دوردست و با سختی و دشواری می گذراندند، با حمایت امام علی بن موسی الرضا(ع) حتی مورد احترام و تجلیل کارگزاران حکومت در شهرهای مختلف نیز قرار گرفتند.

نتیجه این خردورزی و تدبیر آن شد که:

اولاً: افرادی که حتی امام را نمی شناختند و یا بغض آن حضرت را در دل داشتند با این تدبیر حکیمانه جزو عاشقان و شیفتگان امام رضا(ع) شدند.

ثانیاً: نه تنها مأمون نتوانست معارضان و مخالفان شیعی را به خود خوش بین سازد، بلکه امام مایه امید و تقویت روحیه آنان شد.

ثالثاً: نه تنها مأمون نتوانست امام را متهم به حرص بر دنیا و عشق به مقام و منصب نماید، بلکه حشمت ظاهری بر عزّت معنوی او افزود.

کوتاه سخن آن که مأمون در این کار نه تنها چیزی بدست نیاورد، بلکه بسیاری چیزها را از دست داد. این جا بود که مأمون احساس شکست و خسران کرد و در صدد برآمد که خطای فاحش خود را جبران کند که تنها راه آن شیوه توسل به توطئه و قتل آن حضرت بود.(18)

پی نوشت ها:ـــــــــــــــــــــــ

19. کشف الغمة فی معرفة الائمه، علی بن عیسی اربلی، ج 2، ص 315 و مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 360.

20. مسند الرضا، ص 294.

21. سوره فاطر، آیه 32.

22. همان، آیه 32.

23. سوره احزاب، آیه 33.

24. تفسیر نورالثقلین، علی بن جمعه الحویزی، ج1، ص 318.

25. سوره هود، آیه 46.

26. بحارالانوار،مجلسی، ج 10، ص 65.

27. اصول کافی، کلینی، ج 1، ص 286.

28. تحف العقول، ابن شعبه حرّانی، ص 436.

29. فرقه ای بودند که امامت علی بن موسی الرضا(ع) را نپذیرفتند و بعد از شهادت امام موسی کاظم(ع) در امامت و رهبری دچار ایستایی شدند.

30. اصول کافی، ج 1، ص 355.

31. من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج 1، ص 210.

32. عیون الاخبار الرضا، شیخ صدوق، ج 1، ص 172.

33. همان، ج 2، ص 232.

34. بحارالانوار، ج 49، ص 78.

35. همان، ج 78، ص 165.

36. گزیده ای از پیام مقام معظم رهبری دامت توفیقاته به نخستین کنگره حضرت امام رضا(ع) به نقل از پاسدار اسلام شماره 273 7 شهریور 1383، ص 13.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/5/31 :: ساعت 9:31 صبح )
»» عمل به ظاهر شریعت، راه تربیت فرد و جامعه

 


تا انسان مؤدب به آداب شریعت حقّه نشود هیچ یک از اخلاق حسنه برای او به حقیقت پیدا نشود. و ممکن نیست که نور معرفت الهی در قلب او جلوه کند. امر به معروف و نهی از منکر از اهمّ واجبات در اسلام است. کار فرهنگی موجب نمی شود که ما از راه عملی بی نیاز بشویم. راه فرهنگی رفتن ما را بی نیاز نمی کند از راه عملی؛ بلکه راه عملی مقدم است بر آن راه بلکه برای اینکه کار فرهنگی مؤثر واقع بشود، این راه زمینه ساز است.

رُوِیَ عَن رَسولِ الله صلّی الله علیه و آله و سلّم: «إِنَّ الغَیرَةَ مِنَ الایمان؛[1]همانا غیرت از آثار ایمان است.»

بحث راجع به تربیت به معنای روش گفتاری و رفتاری دادن بود و گفته شد اولین محیطی که انسان در آن محیط روش رفتاری و گفتاری می­ گیرد، محیط خانوادگی است که در آن رابطه ­ها غالباً تنگاتنگ و بر محور محبت است. در آخر جلسه گذشته مطلبی را در باب تربیت عنوان کردم که برای تربیت به طور کلی از کجا باید شروع کرد؟ عرض کردم باید از ظاهر، شروع بشود. یعنی انسان از نظر ظاهر، هم خودش را مؤدب به آداب انسانی و الهی بکند، و هم آن کسی را که تحت تربیت اوست، که عبارت از فرزند است. پدر و مادر باید از ظاهر فرزند شروع کنند و او را به شکلی در بیاورند که شکل او، انسانی و الهی باشد، نه حیوانی. قهراً خودشان هم باید اینچنین باشند تا فرزند آنچنان بشود. عرض کردم در رابط? میان ظاهر و باطن، ظاهر به تدریج در باطن اثر می­گذارد و به آن شکل می ­دهد. لذا اولین گام و بلکه می­شود گفت منحصرترین راه برای اینکه شخص، انسانی و الهی بشود، همین است. یعنی باید از ظاهر شروع شود. البته این تذکر را هم دادم که ما بحثمان ظاهر و باطن است نه خِفاء و عَلَن. من تعبیر به سِرّ کردم، نه خفا و پنهان. بحث خفاء و علن نیست. این­ها با هم اشتباه نشود. بحث ظاهر و باطن است.

اخلاق، در گرو ادب است
در این رابطه به بعضی از روایات هم اشاره کردم که حالا یکی، دو روایت عرض می ­کنم و مطلب دیگری را می خواهم مطرح کنم. در روایت از علی علیه السلام داریم که می ­فرماید: «سَبَبُ تَزْکِیَةِ الأَخلاق حُسْنُ الأَدَب؛[2] ادب نیکو، سبب تزکیه اخلاق است. علی علیه السلام مسئله ملکات نفسانیه را پیش می­ کشد. تعبیر می­ کند به «تزکیه اخلاق» که اگر انسان می ­خواهد اخلاقش را تطهیر کند، رذایل اخلاقی را کنار بگذارد و متَّصف به فضایل اخلاقی بشود، می ­فرماید: سبب، «حُسنُ الأَدَب» است. بحث آداب ظاهری را پیش می­ کشد. یعنی همین مسائلی که ما از آن به کارهای ظاهری تعبیر می­ کنیم. در هر سه رابطه -دیداری­، گفتاری­ و مسئله رفتاری­- باید خودش را تنظیم بکند. گاهی در اصطلاح معنوی می­ گوییم خودش را مؤدب به «آداب شرعی» بکند. اهل معرفت مؤدب به «آداب انسانی» را هم دارند.

رابط? ظاهر و باطن متقابل است
مطلبی را می­ خواستم مطرح کنم و آن این است که: رابط? مستقیم هست بین ظاهر انسان و باطن و اثرگذاری ظاهر روی باطن. عکس آن را هم داریم یعنی اثرگذاری باطن روی ظاهر، هر دو مورد هست. این طور نیست به اینکه هر کدام از یکدیگر بیگانه باشند، یعنی این طور نیست که ظاهرم از باطنم بیگانه شود و باطن از ظاهر بیگانه بشود، این هم نیست. من چند مورد روایت می­ خوانم بعد سراغ مطلب بعدی می ­روم. در یک روایتی از علی علیه السلام است که می ­فرماید:«لکل ظاهِرٍ باطِنٌ عَلی مِثالِه فَمن طابَ ظاهِرُهُ طابَ باطِنُه وَ ما خَبُثَ ظاهِرُهُ خَبُثَ باطِنُه»[3] برای هر ظاهری باطنی­ همانند ظاهر هست. پس هر که ظاهرش پاک باشد باطنش نیز پاک است و هر که ظاهرش پلید است، باطنش نیز پلید است. اول اشاره به رابط? مستقیم دارد بعد می­ فرماید: آن کسی که ظاهرش صالح باشد، اثر می ­گذارد و باطن او هم بر ظاهرش اثر می­ گذارد و آن را به سمت صلاح می ­برد. کسی هم که ظاهرش پلید باشد آن هم اثر می­ گذارد و باطن او را هم پلید می­ کند. این حرف­ ها را خوب دقت کنید! چون من می خواهم گام به گام جلو بروم. این طور نیست که اگر ظاهر فاسد باشد، ممکن است باطن صالح باشد. اتفاقاً از این طرف اگر باطن صالح شد روی ظاهر اثر می ­گذارد. قوی ­تر هم اثر می­گذارد. این تأثیر بدون تردید است. از این طرف هم، ظاهر بر باطن اثر می­ گذارد.

تاثیر باطن بر ظاهر قوی ­تر است.
در این باب روایات زیادی داریم؛ مثلا از علی علیه السلام است که فرمود: «مَنْ حَسُنَتْ سَریرَتُه حَسُنَتْ عَلانِیَتُه؛[4] هرکس درونش نیکو باشد، ظاهرش نیز نیکو می ­گردد.»اینجا که تعبیر به سریره می­ کند، شبهه ای نیست که مراد همان باطن است. یا از امام صادق علیه السلام است: «إِنَّ السَّرِیرَةَ إِذَا صَحَّتْ قَوِیتِ الْعَلَانِیةُ؛[5] وقتی درون سالم می ­شود، ظاهر نیرو می یابد.»چه بسا اشاره به این باشد که اگر باطن صالح باشد، اتفاقاً این اثرگذاری­اش روی ظاهر خیلی بیشتر است، چون باطن توان­ مندتر است.

می ­توان اعمال ظاهری را ترک کرد؟
این را مقدمتاً عرض کنم بعداً سراغ مطلب بعد می­ روم. الآن رابط? بین ظاهر و باطن را گفتیم. در اینجا یک مطلب هست که حالا اگر کسی باطنش را خوب کرد، دیگر کافی است؟ می­ تواند دست از اعمال ظاهری بردارد؟ چون همه برای باطن بود. می ­خواست باطناً آدم بشود، انسان بشود و الهی بشود. خوب دیگر وقتی که شدیم، پس اعمال ظاهریّه را کنار بگذاریم­؟ یک همچنین چیزی می­ شود گفت؟ چون دو مورد در اینجا مطرح است؛ یکی این است که بگویند: آقا برویم باطن را درست بکنیم. نیازی نیست به ظاهر بپردازیم. این یک حرف خیلی سطحی است، ولی دومی که چرا باید وقتی به هدف رسیدیم همچنان به اعمال ظاهریّه ادامه دهیم؟ شبهه خیلی قوی­ تری است. ما که از راه ظاهر وارد شدیم و باطن را هم درست­ کردیم، حالا که باطن درست شد دست از ظاهر برمی ­داریم.

این حرف نشان از جهل گوینده دارد!
من اینجا جملاتی را از استادم امام خمینی ره برای شما می­ خوانم. ایشان می­ فرماید: «بدان که هیچ راهی در معارف الهیه پیموده نمی­ شود مگر اینکه ابتدا کند انسان از ظاهر شریعت (که من جلسه گذشته اینها را گفته ام) و تا انسان مؤدب به آداب شریعت حقّه نشود هیچ یک از اخلاق حسنه از برای او به حقیقت پیدا نشود. و ممکن نیست که نور معرفت الهی در قلب او جلوه کند (قسمت اول مربوط به جنبه­ های انسانی است، آنجا که به «اخلاق حسنه» تعبیر می­ کند. دومی جنبه ­های، بعد معنوی انسان را مدّ نظر دارد. ایشان این دو را جداسازی هم کرده­ است.) هیچ یک از اخلاق حسنه (که مربوط به بعد انسانی است) از برای او به حقیقت پیدا نشود و ممکن نیست که نور معرفت الهی در قلب او جلوه کند و علم باطن و اسرار برای او منکَشَف شود و پس از انکشاف حقیقت و بروز انوار معارف در قلب نیز مؤدب به آداب ظاهره خواهد بود.» می­گوید حالا که از راه ظاهر وارد شدی و باطنت را هم تطهیر کردی و انوار معارف در قلبت آمد؛ باید باز هم پایبند به شرع باشی! «پس از انکشاف حقیقت و بروز انوار معارف در قلب نیز متأدب به آداب ظاهر خواهد بود.» نباید از این ظاهر دست برداری! بعد می­فرماید: «و از این جهت دعوی بعضی باطل است که به ترک ظاهر، علم باطن پیدا شود، یا پس از پیدایش آن به آداب ظاهره احتیاج نباشد.» ایشان هر دو مورد آن را آورده است. «و این از جهل گوینده است به مقامات عبودیت و مدارج انسانیت.» دوباره هر دو مورد آن را می ­گوید؛ هم مقامات پرستشی، هم مدارج انسانی، هر دو مورد را آورده است.

اولاً «برو دلت را صاف بکن، عمده آن است!» می­ گوید این حرف بی ربطی است و آن را کنار بگذار. دوم، حالا مثلاً «وقتی رفتی و توانستی درون خودت را اصلاح کنی، از آداب ظاهره شریعت و انسانیت دست بردار!» این را هم می­ گوید که غلط است.

اصلاح ظاهر؛ تنها محور تربیت
ابتدا از کجا شروع کنیم؟ از آداب ظاهری! ابتدای راه اینجاست. پدر و مادر! می­ خواهید بچه را تربیت­ کنید؟ حالا که می­ خواهید به او روش بدهید- در هر محیطی که در بحث تربیت هست- از اینجا باید شروع کنید، از ظاهر باید شروع کنید. بعد که روش گرفت، نباید رهایش کنی! خود تو هم همین گونه­ هستی که نباید خودت را رها کنی! محور این است؛ این مسأله برای اینکه شخص، انسان بشود و الهی شود، محور است. محور اصلاً همین است، غیر از این نیست.

اگر ظاهر مهم نبود، چرا مقرب ترین بنده خدا خود را به سختی می­ انداخت؟
نمی ­شود! نمی­ شود! اگر می ­شد عقل کل عالم وجود، مقرب­ ترین شخص به خدا که انسانی ما فوق او نبود، خوب او که دست برنمی داشت! اینقدر مقید به آداب ظاهره بود- چه از نظر انسانی ­اش، چه از نظر الهی­ اش که خدا خطاب به او فرمود: «طه، ما أَنْزَلْنا عَلَیک الْقُرْآنَ لِتَشْقَی؛[6] ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که تو خود را به سختی بیاندازی؟ خودت را چرا اینقدر به زحمت می­ اندازی؟ این مرز دارد. حد دارد. پیغمبر اینقدر ملتزم بود. این مسئله است.

ملکات خوب هم از بین رفتنی هستند­
از کجا شروع شود؟ از ظاهر؛ چه پدر، چه مادر و چه فرزند­؛ چه شکل ظاهری­، چه گفتار و چه کردار. از اینجا باید شروع کنی تا بعد به تدریج در درون تو ملکه شود. تازه این را به شما عرض کنم اینگونه نیست که ملکات زائل نشود؛ بلکه ملکات زائل می­ شود. اگر یک کسی یک رذیله ­ای مثل حرص، کبر و امثال اینها در او بود، چگونه آنها را مداوا کند وقتی که قابل زائل شدن نیست؟! اصلاً اگر اینها قابل معالجه نبود، این همه دستورات که نبود! ملکات هم زائل می­شود. هیچ فرقی هم بین ملک? سیئه و حسنه نیست. ملکه انسانی یا ملکه الهی هم که باشد اگر از اعمال ظاهریه دست برداری، این ملکه زائل می­ شود و از بین می­ رود. یک رابطه تنگاتنگ بین ظاهر و باطن است که من روایاتی را که هر دو طرف این مسأله را داشت خواندم. این حرف یعنی چه؟!

گاهی به گوشمان می­خورد که: «باید برای اصلاح جامعه، کار فرهنگی کرد.» چقدر ظاهر این جمله قشنگ است!! ولی یعنی چه؟ یعنی باید از اعمال ظاهریه دست برداریم؟! اگر منظورشان این است، جواب ما را بدهند که این همه آیات و روایات در باب امر به معروف و نهی از منکر، مربوط به ظاهر است یا مربوط به باطن است؟ امر به معروف و نهی از منکر از اهمّ واجبات در اسلام است. این مربوط به ظاهر است یا باطن؟ اینجا می ­توانی ما را دور بزنی؟ اینها از اهم واجبات است و جزو اعمال ظاهریه است.

تنها راه اصلاح خود و جامعه، اصلاح ظاهر است
اصلاح جامعه از اینجاست. ما در فرهنگ اسلام این را داریم و حتی بُعد معرفتی هم همین است، که من فرمایشات استادم (رضوان الله تعالی علیه) را خواندم و حتی ایشان فرمودند: سیر معرفتی آن هم به این است. آن کسی که می­ خواهد سیر باطنی بکند، تا ای­ها نباشد، نمی­ تواند سیر کند. چه رسد بخواهیم جامعه را از نظر ظاهر اصلاح بکنیم، که اساساً به ظاهر بستگی دارد. راهی جز این نیست. از همین راه باید وارد شد. امر به معروف و نهی از منکر همه مربوط به ظواهر شریعت است. اینکه ما حتی جرأت نمی ­کنیم لساناً هم چیزی بگوییم، یک بحث دیگری است.

شانه خالی کردن مسئولین برای چیست؟
حالا یک راه حمل به صحت آن این است که بگوییم عدم معرفت به فرهنگ اسلام است، لذاست که از این حرف ها زده می ­شود. ولی اگر با یک دید عرفی بخواهیم این حرف­ ها را بررسی کنیم، و ریشه ­یابی بکنیم، ببینیم از دهان چه کسانی در می ­آید؟ می­بینیم از دهان افرادی در می ­آید که مسئولیت دارند عملاً جامعه را اصلاح بکنند. با اینکه مسئولیت دارد که عملاً جامعه را اصلاح بکند، توپ را در زمین دیگری می­ اندازد. می­ گوید: این کار فرهنگی لازم دارد. برویم جلوتر سر از کجا در می ­آورد؟ چرا شانه خالی می­کند؟ هر کس می­ خواهد باشد، من به شخص کار ندارم. هر کس مسئولیت دارد که جامعه را عملاً اصلاح کند و این را بگوید که «کار، فرهنگی است.» و از عهده خودش خارج بکند، اگر با یک دید عرفی نگاه بکنیم شاید سر از این در بیاورد که شاید یک سری اهداف شیطانی دارد و می ­خواهد آن کسانی که مثلا لاابالی هستند از او روگردان نشوند و یک جاهایی که - مثلا فرض کنید در تأیید او - احتیاج به آنها هست­، از آنها بهره بگیرد. آدم اگر بخواهد عمیق روی اینها فکر بکند، به اینجا می­ رسد و الا این حرف ها قابل انکار نیست که اصلاح جامعه، از ظاهر شروع می­شود. آقا! شرعاً وظیفه­تان این است.

تا سر به سنگ لحد بخورد، باید این آداب ظاهری حفظ بشود
در نتیجه می­ خواستم این را عرض کنم که در باب تربیت- چه فرد و چه جامعه - باید از ظاهر شروع بشود. نقطه شروع از آنجاست. مؤدب شدن به آداب انسانی و آداب الهی، از اینجاست. این است که روی باطن اثر می­ گذارد. وقتی هم که اثر گذاشت دستت را روی هم نگذار! بدان که این زائل می شود. تا سر به سنگ لحد بخورد، باید این آداب ظاهری در جامعه حفظ بشود و الا جامعه رو به فساد خواهد رفت.

راه عملی مقدم بر کار فرهنگی است، بلکه زمینه ساز است
لذا مهم همان مطلب گذشته، یعنی مسئله شعور و عمل است. نمی­ گوییم کار فرهنگی نه! کار فرهنگی باید باشد ولی درجای خودش. و اینکه کار فرهنگی موجب نمی­شود که ما از راه عملی بی­ نیاز بشویم. راه فرهنگی رفتن ما را بی ­نیاز نمی­ کند از راه عملی؛ بلکه راه عملی مقدم است بر آن راه بلکه برای اینکه کار فرهنگی مؤثر واقع بشود، این راه زمینه ­ساز است.

پی نوشت ها:

[1] شیخ صدوق، من ‏لا یحضره ‏الفقیه، ج 3، ص 444.

[2] آمدی، غررالحکم، ص 247.

[3] آمدی، غررالحکم، ص 479.

[4] آمدی، غررالحکم، ص 254.

[5] مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 69، ص 289.

[6] طه، آیات 1و2.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/5/31 :: ساعت 9:30 صبح )
»» آیا هر نفرینی مستجاب می شود؟!

 


تا حالا شده کسی در حقتان بدی کرده باشد؟ ... بدی که هیچ جوری نتونید ببخشیدش .... دلتان شکسته باشد و نفرینش کنید؟
چند وقت پیش یکی از دوستانم را دیدم ... باب گفتگو از دوران قدیم باز شد و در مورد یکی از دوستان قدیم مشترکمان شروع به صحبت کرد ... گفت فلانی در حقم خیلی بدی کرده ... من هم نفرینش می کنم.
گفتم: ببیین اگر ادعای مسلمانی می کنی و واقعاً می گویی که مسلمانی یادت باشد: اولاً باید در عمل پیرو اهل بیت علیهم السلام باشیم ... مسلمان باید خیرخواه دیگران باشد و آرزوی شکست و نفرین برای دیگران نداشته باشد
در متون دینی ما سفارش ویژه ای شده است که همیشه عفو و بخشش بهتر از نفرین و انتقام گرفتن است.
پیامبر اکرم (صلی الله و علیه وآله) از پروردگار متعال حکایت مى ‏کند: ... و از کسى که بر تو ستم کرده در گذر، و آن کسى را که تو را محروم کرده است بخشش کن، و کسى را که به تو بدى کرده است نیکى و خوبى کن.
خداوند متعال مى ‏فرماید: آنها باید عفو کنند و چشم بپوشند، آیا دوست نمى ‏دارید خداوند شما را ببخشد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است! [نور، 22]
گمان مبر که خدا، از آنچه ظالمان انجام مى ‏دهند، غافل است! (نه، بلکه کیفر) آنها را براى روزى تأخیر انداخته است که چشم ها در آن (به خاطر ترس و وحشت) از حرکت باز مى ‏ایستد
طبق آموزه های پیامبر (صلی الله و علیه وآله) و ائمه (علیهم السلام) انسان مومن باید تجلیگاه صفات الهی باشد، و یکی از صفات خدای متعال بخشندگی و گذشت است، آن جا که او را صدا می زنیم "یا غفار" ، "یا رحیم" و ... کسى که در مواقع مختلف از خداوند مى‏ خواهد که از گناهان و اشتباهات من در گذر، باید از خطاهاى دیگران چشم پوشی کند تا خود مورد مغفرت و عفو الهى قرار گیرد.
در ثانی در قرآن کریم و روایات اهل بیت علیهم السلام مواقعی که نفرین کردن جایز است را مشخص کرده اند:
1. کسانی که حقایق را کتمان می ‌کنند. [بقره، 159]
2. کسانی که در حال کفر از دنیا بروند. [بقره، 161]
3. بنی اسرائیلی که از زبان حضرت داوود و عیسی (علیه السلام) نفرین شدند. [مائده، 78]
4. ابولهب: [مسد، 1]
5. رباخواران. [شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج ‏3، ص 274]
6. شراب خواران و تولید کنندگان مشروبات الکلی. [همان، ج 6، ص 429]
7. مردانی که به عورت نامحرم نگاه می ‌کنند و رشوه‌ گیران. [کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ‏5، ص 559]
8. آدم‌ کشان. [همان، ج 13، ص 173]
9. مردانی که خود را به صورت زنان در می ‌آورند و بالعکس. [برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، ج ‏1، ص 113]
10. زناکاران و افرادی که واسطه زنا می ‌شوند. [همان]
یادمان باشد همان طور که دعا برای استجابت، نیازمند شرایط است، و هر دعایی از هر فردی قرین اجابت نیست، [9] نفرین نیز این گونه است؛ یعنی اگر شخصی به مجرد این که از طرف کسی مورد اذیت و آزار قرار گرفت، یا دلش شکسته شد و نفرین کرد، لاجرم باید نفرینش اجابت شود، قطعاً این گونه نیست!
قرآن کریم می فرماید: و اگر تعجیل کند خدا از براى مردم در مستجاب کردن دعاهاى شر ایشان و نفرین کردنشان در حق یکدیگر، مثل تعجیل کردن در استجابت دعاى خیر ایشان،- و چنانچه خداوند دعاهاى خیر مردم را به زودى مستجاب مى‏ کند، اگر نفرین‏ هاى ایشان را هم که در حق یکدیگر مى ‏کنند به زودى مستجاب مى ‏نمود- حکم شده بود بر ایشان به مردن و هلاک شدن ... [یونس، 11]
و اگر تعجیل کند خدا از براى مردم در مستجاب کردن دعاهاى شر ایشان و نفرین کردنشان در حق یکدیگر، مثل تعجیل کردن در استجابت دعاى خیر ایشان،- و چنانچه خداوند دعاهاى خیر مردم را به زودى مستجاب مى‏ کند، اگر نفرین‏ هاى ایشان را هم که در حق یکدیگر مى ‏کنند به زودى مستجاب مى ‏نمود- حکم شده بود بر ایشان به مردن و هلاک شدن
البته ظلم به دیگران از جمله حقوق الناس است که خداوند بخشش و یا احقاقش را به خود مردم سپرده است. اگر انسانی که مورد ظلم قرار گرفته از حق خود بگذرد، خداوند نیز می گذرد، اما اگر مظلوم از ظلمی که بر او رفته عفو نکند، بی گمان خداوند در پی احقاق آن است: "وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّما یُوَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصار"؛ [ابراهیم، 42] گمان مبر که خدا، از آنچه ظالمان انجام مى ‏دهند، غافل است! (نه، بلکه کیفر) آنها را براى روزى تأخیر انداخته است که چشم ها در آن (به خاطر ترس و وحشت) از حرکت باز مى ‏ایستد.

کلام آخر:
چقدر خوب می شد ما آدم ها می توانستیم هر وقت اشتباهی از دیگری ملاحظه کردیم که موجب ناراحتیمان شد برای هدایتش دعا کنیم تا ضمن آن که از دعای ملائکه رحمت بهره‌مند می شویم ثواب و خیرخواهی برای برادر مومن نیز شامل حال خود ما بشود.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/5/31 :: ساعت 9:29 صبح )
»» شفاعت کنندگان‏

 

 

 

 آنچه از آیات و روایات استفاده مى ‏شود این است که شفاعت گنندگان در پیشگاه حق عبارت‏اند از:

1- طاعت و عبادت

2- توبه

3- پیامبر

4- فاطمه زهرا

5- امیرالمؤمنین و یازده امام معصوم

6- پیامبران

7- فرشتگان

8- شهداء

9- علماى ربانى

10- آموزندگان و حافظان قرآن

11- خویشاوند و همسایه مؤمن

12- قرآن مجید.

روایات مربوط به شفیعان و شفاعتشان در کتاب‏هاى پر ارزش غررالحکم، مجمع‏البیان، خصال، مناقب‏ابن‏شهر آشوب، امالى شیخ صدوق، بحار، و در منابع اهل سنت در سنن ابن داود، سنن ابن ماجه، سنن ترمذى، مسند احمد حنبل به طور مفصل آمده است. «1» در این قسمت به خواست حضرت حق شرح و توضیح بخش سوم آیه شریفه چهل و هشتم سوره‏مبارکه بقره را دنبال مى‏کنم:

 مردود بودن فدیه در قیامت‏

از عادات یهود این بود که براى فرار از قانون، یا نجات از جریمه و کیفر، یا آزاد کردن اسیر چنان که در آیه 85 سوره بقره مطرح است عوض جنسى یا مالى مى‏پرداختند که از این عوض در اصطلاح قرآن تعبیر به عدل و فدیه شده است.

این قوم از خود راضى که به دروغ و بى‏دلیل خود را امت برتر نسبت به همه امت‏ها مى‏دانند به تصور این که قیامت هم مانند دنیاست و مالک و حاکم آنجا عاشق چشم و ابروى آنان است، یا به خیال فاسد و واهى خود قیامت را عرصه‏اى واگذار شده به خویش یا میدانى براى بازى‏گرى خود به حساب مى‏آورند پیش خود بریده و دوخته‏اند که در قیامت براى پاک شدن از همه گناهان و معاصى و خیانت‏ها و جنایت‏ها و عهدشکنى‏ها و ستم‏ها، و غارت اموال و حقوق مردم، و تحریفات و افترائات و نهایتاً براى نجات از عذاب دوزخ فدیه و عوض مى‏دهیم و براى ابد خود را از کیفر و جریمه خلاصه مى‏کنیم.

ولى خداى عادل که بر اساس فضل و عدالتش پاداش اهل ایمان را مى‏دهد و بر پایه عدلش مجرمان مستحق جریمه را کیفر مى‏دهد خدائى که در موضع عفو و رحمت ارحم‏الراحمین و در موضع عذاب و عقوبت سخت‏ترین کیفر کنندگان است در قرآن مجید که در وحى بودنش هیچ شکى نیست و سند و مصدق نبوت پیامبر، و امضا کننده تورات نازل شده بر موسى است اعلام کرده که در قیامت از هیچ مجرم و فاسقى بر فرض که بتواند و مایه و سرمایه در این زمینه داشته باشد فدیه و عوض پذیرفته نیست.

در رابطه با این مسئله به هفت آیه از قرآن که هر کدامش اگر بر کوه نازل مى‏شد آن را متلاشى کرد با دقت هر چه بیشتر توجه نمائید:

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْ‏ءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افْتَدى‏ بِهِ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ: «2»

یقیناً کافرانى که در حال کفر از دنیا رفتند، هرگز از هیچ یک از آنان براى رهائى از عذاب هر چند به اندازه آکندگى زمین از طلا، فدیه و عوض دهد، پذیرفته نمى‏شود، براى آنان عذابى دردناک است و هیچ یاورى نخواهد داشت.

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِیَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذابِ یَوْمِ الْقِیامَةِ ما تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ: «3»

قطعاً کافران اگر همه آنچه در زمین است و همانند آن را نیز با آن همراه خود داشته باشند، تا آن را براى نجاتشان از عذاب روز قیامت فدیه و عوض دهند از آنان نپذیرند و براى آنان عذابى دردناک است.

وَ لَوْ أَنَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فِی الْأَرْضِ لَافْتَدَتْ بِهِ وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ: «4»

اگر در قیامت براى هر کسى که به آیات خدا و بندگان حق ستم کرده همه ثروتى که در زمین است فراهم باشد، یقیناً براى نجات خود از عذاب جاودانه فدیه و عوض دهد، و زمانى که عذاب را ببینند از شدت شرمسارى پشیمانى و اندوه خود را پنهان مى‏کنند، و میان آنان به عدالت و انصاف داورى مى‏شود، و مورد ستم قرار نخواهند گرفت.

لِلَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنى‏ وَ الَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ أُولئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ: «5»

براى آنان که دعوت پرردگارشان را پذیرفتند بهترین سرانجام است، و آنان که از قبول دعوت حق سرپیچى کردن اگر مالک دو برابر همه آنچه روى زمین است باشند بى‏تردید آن را براى رهائى خود از عذاب فدیه خواهند داد، آنان را حساب دشوارى است و جایگاهشان دوزخ است و دوزخ بد بسترى است!

وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ: «6»

و اگر براى ستمکاران به آیات خدا و به بندگان حق همه آنچه در زمین است و مانندش با آن باشد، بى‏تردید حاضرند آن را براى رهائى خود از عذاب دشوار قیامت عوض و فدیه دهند و از سوى خدا آنچه را که از عذاب‏هاى گوناگون نمى‏پنداشتند آشکار مى‏شود.

فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ: «7»

قیامت به منافقان گویند: پس امروز نه از شما و نه از کافران فدیه و عوضى در برابر نجات عذاب دریافت نخواهد شد جایگاهتان آتش است و همان مولاى شماست و بد بازگشت‏گاهى است.

یُبَصَّرُونَهُمْ یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنِیهِ (11) وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِیهِ (12) وَ فَصِیلَتِهِ الَّتِی تُؤْوِیهِ (13) وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ یُنْجِیهِ (14) کَلَّا إِنَّها لَظى‏ (15) نَزَّاعَةً لِلشَّوى‏: «8»

مجرم و گنهکار آرزو مى‏کند که اى کاش مى‏توانست فرزندانش را در برابر عذاب آن روز فدیه و عوض دهد.

و نیز همسر و برادرش را، و قبیله و قومش را که در دنیا به او پناه مى‏دادند و همه کسانى را که در روى زمین‏اند تا ابن‏فدیه و عوض او را از عذاب نجات دهد ولى چنین نیست که برایش راه نجاتى باشد همانا آتش زبانه مى‏کشد در حالى که دست و پا و پوست سر را بر مى‏کند.

آرى این است وضع هولناک روز قیامت و وضع کسانى که هیچ گونه راه نجاتى ندارند و با دست خود به خاطر کفر و ظلم و عناد و لجاجت همه طرق رهائى از عذاب را به روى خود بستند و براى ابد خود را از رحمت و لطف حضرت حق محروم نمودند.

 بى‏یار بودن دوزخیان‏

کتاب خدا در سوره‏هاى بقره، هود، مؤمنان، انبیا، قصص، فصلت، زمر، دخان، طور «9» به این واقعیت اشاره مى‏کند که کافران و ستم‏کاران و مجرمان، و منکران حقایق براى ابد دچار عذاب سخت دوزخ‏اند و براى نمونه یک نفر، آرى یک نفر که آنان را براى نجات یارى دهد وجود نخواهد داشت!!

این مغروران متکبر و خائنان پست و روى‏گردانان از حقایق در قیامت از یارى یارانى چون حضرت حق، پیامبران، امامان، فرشتگان، اولیاء الهى و مؤمنان محروم‏اند، و هر چه در صف محشر، یا هنگام دادگاه‏ها یا زمان عبور از صراط یا از میان دوزخ کسانى را که فکر مى‏کنند مى‏توانند آنان را یارى دهند ندا مى‏دهند ابداً جوابى نمى‏نشنوند و در تنهائى و غربت وحشتناکى بدون این که امید به نجات داشته باشند براى همیشه دست و پا مى‏زنند.

کار بدبختى و بیچارگى و ذلت آنان به جائى مى‏رسد که متوسل به مالک یعنى کارگردان دوزخ مى‏شوند و مى‏گویند:

یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ (77) لَقَدْ جِئْناکُمْ بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ: «10»

اى مالک دوزخ بگو پروردگارت ما را بمیراند و براى ابد از چراغ حیات محروممان کند تا از این عذاب نجات یابیم. مالک مى‏گوید: بى‏تردید و بدون برو برگرد شما براى همیشه در عذاب ماندنى هستید!!

این بیچارگان بى‏یاور وقتى از مالک دوزخ ناامید شدند، روى به بهشتیان و احتمالا آشنایانشان در بهشت مى‏کنند و با عجز و لابه و زارى و التماس فریاد مى‏زنند:

وَ نادى‏ أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْکافِرِینَ: «11»

اى بهشتیان اندکى از آب خوشگوار یا از آنچه خدا روزى شما نموده بر ما فرو ریزید، بهشتیان پاسخ مى‏دهند خدا آب و نعمت‏هاى بهشتى را بر کافران حرام کرده است.

این خوار شدگان گرفتار هنگامى که از بهشتیان هم ناامید نشدند به ناله و استغاثه روى مى‏آورند و چوب‏انداز طلب یارى مى‏کنند و خواهان فریادرسى مى‏شوند که به داد آنان برسد. قرآن وضع آنان را در چنین حالتى به این صورت بیان مى‏کند:

وَ إِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً: «12»

و اگر استغاثه و فریادرسى کنند با آبى چون مس گداخته که چهره‏ها را بریان کند به استغاثه آنان پاسخ گویند بد آشامیدنى و بد جایگاهى است.

نهایتاً وقتى ملاحظه کردند فریادرسى ندارند به تصور خودشان به نفع خود بهتر از خدا یار و ناصرى را نمى‏بینند و فکر مى‏کنند اگر به حضرت او که آخرین امید آنان است متوسل شوند راه نجاتى براى آنان باز خواهد شد، در این نقطه است که با همه وجود فریاد برمى‏دارند:

قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ (106) رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ (107) قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ: «13»

اى پروردگار ما، تیره‏بختى و شقاوت بر ما چیره شد و ما گروهى گمراه بودیم، اى مالک و صاحب ما اینک ما را از دوزخ بیرون آر و به دنیا و دار تکلیف برگردان، اگر به بدى‏ها و گمراهى بازگشتیم بى‏تردید ستمکار و ظالم خواهیم بود.

خدا مى‏گوید: «اى سگان» در دوزخ گم شوید و با من سخن مگوئید.

راستى چه سخت است، که انسان از نظر بدکارى و تبهکارى و کفران نعمت، و ظلم و ستمکاریش به جائى برسد که به حضرت ارحم‏الراحمین و اکرم‏الاکرمین و غیاث مستغیثین پناه ببرد و از او درخواست یارى و کمک کند ولى آن رحمت بى‏نهایت، و کرم لایتناهى، که دوست دارد به هر وسیله ممکن بنده‏اش از عذاب و گرفتارى برهد، و گره از کارش باز شود، و مشکلش حل گردد و در جوار رحمت و لطف و احسان و کرم او قرار گیرد آدمى را مخاطب به خطابى نماید که سگ را به آن خطاب مى‏کنند و مى‏رانند و بگوید اخسؤا اى سگ در دوزخ گم شو و با من ابداً سخن مگو و از من درخواستى نداشته باش!!!

 

 

پی نوشت ها:

______________________________

(1)- بخشى از بحث شفاعت همراه با حذف و توضیح، و اضافات فراوان از طرف اینجانب و تشریح و تفسیر ابتکارى از این فقیر از کتاب شفاعت در قلمرو عقل و قرآن حدیث استفاده شد.

(2)- آل‏عمران، آیه 91.

(3)- مائده، آیه 36.

(4)- یونس، آیه 54.

(5)- رعد، آیه 18.

(6)- زمر، آیه 47.

(7)- حدید، آیه 15.

(8)- معارج، آیات 11- 16.

(9)- به ترتیب سورها، 48، 113، 65، 39، 41، 16، 54، 41، 46.

(10)- زخرف، آیات 77- 78.

(11)- اعراف، آیه 50.

(12)- کهف، آیه 29.

(13)- مؤمنون، آیات 106- 108.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/5/31 :: ساعت 9:27 صبح )
»» امام رضا(ع) و قرآن

 



این نوشتار بسیار کوتاه، به سیره، رفتار و تعامل حجّت هشتم الهی، حضرت رضاعلیه السلام با قرآن پرداخته و گزارشی ناتمام از سیره قرآنی امام رضاعلیه السلام ارائه می دهد.

گرچه در این گستره، گزارش های حدیثی و تاریخی، بسیار اندک است. ولی همین اندک که خوشبختانه در منابع دست اوّل، به چشم می خورد و به یادگار مانده است، به عنوان بهترین رهیافت، تقدیم به دوست داران قرآن می شود.

تلاوت قرآن همراه با اندیشه
یکی از یاران و راویان حضرت رضاعلیه السلام که نامش ابراهیم بن عباس است، در تبیین رفتار حضرت با قرآن، گزارش جالبی را ارائه می دهد؛ او می گوید:

امام رضاعلیه السلام همه قرآن را در مدّت سه شبانه روز تلاوت می کرد و بارها به یاران خود می فرمود: اگر می خواستم قرآن را در کمتر از این زمان، ختم می کردم ولی روش من چنین است که: هیچ یک از آیه های قرآن را نمی خوانم مگر اینکه در آن تأمّل و اندیشه می کنم که در چه زمینه ای و در چه زمانی نازل شد، و بدین سبب است که قرآن را در سه شبانه روز به پایان می رسانم.(1)

گفتمان با قرآن
باز همو می گوید: تمام سخنان امام رضاعلیه السلام و پاسخ هایی که به اشخاص می داد و مثال هایی که می فرمود، همه آنها، بر گرفته از آیات قرآن بود.(2)

تلاوت قرآن در هنگام سفر
رجاء بن ابی ضحاک، که یکی از کارگزاران حکومت مأمون و مسئول بردن حضرت از مدینه به خراسان بود، در ضمن گزارش بلندی که از چگونگی نماز و عبادت و مسائل جانبی آن ارائه نموده است، در باره قرآن خواندن آن بزرگوار می گوید:

چه بسیار، که در نیمه های شب از رختخواب خویش حرکت می کرد و به تلاوت قرآن می پرداخت، هرگاه به آیه ای می رسید که در آن نامی از بهشت و یا جهنّم، برده شده بود، آن حضرت می گریست و از خداوند بهشت طلب می نمود و از آتش جهنّم به خدا پناه می برد.(3)

راز جاودانی قرآن
وقتی در نزد حضرت امام رضاعلیه السلام از جایگاه والای قرآن، سخن به میان آمد، آن بزرگوار در پاسداشت برهان و معجزه بودن این کتاب فرمود: «قرآن، ریسمان و رشته مستحکم و دستگیره نیرومند و راه روشن و تعالی بخش خدا است که انسان را به سمت و سوی بهشت رهنمون می شود و از گرفتار شدن به آتش جهنّم نجات می بخشد. این کتاب آسمانی در گستره زمان هرگز کهنگی نخواهد پذیرفت و تلاوت او بر زبان ها دشوار و خسته کننده نیست، راز و رمز این حقیقت آن است که قرآن فقط برای زمان خاصّی و امّت ویژه ای قرار داده نشده، بلکه این کتاب عالی ترین دلیل است برای هر انسانی، و هیچ گاه باطل و کاستی در آموزه هایش راه پیدا نمی کند. بدین سبب که از نزد پروردگار حکیم و ستودنی نازل شده است.(4)

پی نوشت ها:
1. لو أَرَدْتُ أَنْ أَخْتِمَهُ أَقَلَّ مِنْ ثلاثٍ لختمتُهُ، لکن ما مَرَرْتُ بِآیَةٍ الاَّ فَکَرْتُ فیها... (عیون اخبارالرضا(ع)، ج 2، ص 420، چاپ اختر شمال، 1373 ش؛ بحارالانوار، ج 92، ص 204، چاپ مکتبة الاسلامیة، تهران؛ مسند الرضا، ج 1، ص 40؛ المناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 360، انتشارات علاّمه، قم.)

2. کانَ کَلامُهُ کُلُّهُ و جوابُه و تمثّله، اِنتِزاعاتٍ مِنَ القرآنِ (همان).

3. کانَ یُکْثِرُ بِالّلیلِ فی فراشه مِنْ تلاوةِ القرآن، فاذا مَرَّ بِآیةٍ فیها ذِکر جنّة او نارٍ، بَکی ، وَ سَأَلَ اللهَ الجنَّة و تَعوّذ باللهِ من النّار. (عیون اخبارالرضا(ع)، ج 2، ص 428، بحارالانوار، ج 92، ص 180 و ج 49، ص 90؛ کشف الغمّه، علی بن عیسی اربلی، ج 2، ص 316، چاپ مکتبة بنی هاشم؛ انوارالبهیه، ص 104.)

4. هو حبلُ الله المتین، و عروته الوثقی و طریقته المُثلی و لایخلقُ علی الأزمنِة و لایغثَ علی الألسنة لأنّه لم یُجعَل لزمانٍ دون زمانٍ بل جُعل دلیل البرهان والحجّة علی کلّ انسانٍ، لایأتیه الباطل من بین یدیه و من خلفه تنزیل مِن لَدُن حکیم حمید. (مسند الرضا(ع)، ج 1، ص 309).



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/5/31 :: ساعت 9:26 صبح )
»» تربیت و اصلاح در خانه و خانواده

 

 
 
پدر و مادر باید از ظاهر فرزند شروع کنند و او را به شکلی در بیاورند که شکل او، انسانی و الهی باشد، نه حیوانی. پدر و مادر هم باید این چنین باشند تا فرزندشان تربیت الهی شود. اگر قوای نفْس، افسارگسیخته باشد همین آدم، از حیوانات هم بدتر می­ شود. اگر کسی تربیت الهی را بپذیرد و مؤدب به آداب الهی شود، به رستگاری جاوادنه می ­رسد. اگر می­ خواهی آن بذر الهی در بُعد معنویت را شکوفا کنی و قلب و دلت را روشن و منور به نور الهی کنی، بدان که راه فقط این است! باید از ظاهر به باطن بروی! این همان راهی است که انبیاء و مکتب انبیاء برای ما آوردند.
  
رُوِیَ عَن رَسولِ الله صلی الله علیه و آله و سلم: «إِنَّ الغَیرَهَ مِنَ الایمان؛[1]همانا غیرت از آثار ایمان است.»

بحث راجع به تربیت در محیط­ هایی که انسان در آنها ساخته شده و روش رفتاری و گفتاری می­ آموزد، بود. اشاره شد که اولین محیط و تاثیرگذارترین محیط، محیط خانوادگی است و به طور کلی مسأله تربیت، در هر محیطی که باشد، تدریجی الحصول است و انسان به تدریج روش ها را یاد می ­گیرد. البته در مقام مقایسه میان روش فساد و روش صلاح، روش فساد برای انسان سریع ­تر حاصل شده و روش صلاح، کند تر صورت می­ پذیرد. اجمالاً به سرّ این مطلب هم اشاره شد که چون انسان حین تولد، از نظر شهوت و غضب و وهم یک حیوان بالفعل است و آن چیزهایی که از نظر انسانی و الهی­ دارد، در او نهفته است و جنبه استعدادی دارد که باید با تربیت شکوفا شود؛ لذا حرکت رو به صلاح، کند تر از حرکت رو به فساد اثر می ­گذارد.

قوای حیوانی، افسار گسیخته است!

گفتیم که تربیت یعنی روش دادن؛ اصل آن هم این است که به قوای حیوانی انسان، روش داده شود و آدمی از افسارگسیختگی قوای حیوانی خود نجات پیدا کند. قهراً وقتی که قوای حیوانی بالفعل است و شهوت و غضب و وهم در طفلی که متولد می­ شود وجود دارد، این سوال مطرح می ­شود که آیا این قوا کنترل شده است یا نه؟ بدانید که این قوای حیوانی شهوت، غضب و وهم، سقف ندارد و مرز نمی­شناسد! افسارگسیخته است. و تربیت در مراحل اولیه، این است که باید جلوی افسارگسیختگی این قوای حیوانی را گرفت. در تربیت اسلامی، از بین بردن شهوت و غضب مطرح نیست. آنچه اهمیت داشته و صحیح است، روش دادن، محدود کردن و مرز تعیین کردن برای قوای حیوانی نفس است.

 هوای نفس یعنی،خواسته های حیوانی بی مرز

من به دو اصطلاح اشاره کنم که استاد ما رضوان الله تعالی علیه هم آنها را به کار می ­بردند. ایشان می­فرمودند: «شهوت و غضب در انسان اطلاق دارد». این یک اصطلاح است که معنایش همان است که من عرض کردم؛ یعنی مرز نمی­ شناسد. یک عبارت هم در روایات ما وجود دارد- که خیلی زیاد شنیده­ اید و استعمال هم می شود که عبارت است از «هوای نفس». این هوای نفس که می­ گویند، یعنی چه؟ این همان مرز نشناسی است. خواسته­ های حیوانی بی ­مرز، هوای نفس است. بحث در این است که برای تربیت، این نیروها باید کنترل شود و حد و مرز پیدا کند. این مسأله نسبت به تمام محیط­ هایی که انسان در آنها ساخته می ­شود، مطرح است؛ از محیط خانوادگی گرفته، تا محیط آموزشی، شغلی، رفاقتی و حتی آن جوّ حاکم بر کل جامعه که مسؤولیت آن با عده ­ای خاص است؛ در هر محیطی این بحث مطرح است.

دست عقل، نفس را از سرکشی باز می ­دارد.

در رابطه با بحث، دو روایت می­ خوانم. یک روایت از علی علیه السلام است که حضرت فرمود: «النّفوسُ طَلِقَةُ لکِن أَیدی العُقول تُمسِکُ أَعِنَّتَها عَنِ النُّحوس؛[2]نفوس، رها و یله­اند، ولی دستان عقل است که آنها را از سرکشی باز می ­دارد.»نفوس یعنی همان قوای حیوانی که اشاره شد. نفْس همان روح حیوانیِ شهوت، غضب و وهم است. طَلِقَة یعنی آزادی حیوانی. می ­فرماید: نفْس، آزادی حیوانی می­خواهد. اما آنچه او را از سرکشی باز می ­دارد، دستان عقل است. این در ابتدا کارِ عقل عملی است و بعد هم عقل نظری که زیربنای اعتقادات است.

سر چشمه را با بیل می­شود گرفت

مسأله این است که اگر انسان قوای نفسانی­ اش را رها کند، حدّ یَقِف ندارد. هیچ گاه نمی ­ایستد و دائماً به دنبال میل خود می­ رود. البته محیط­ هایی که انسان در آنها ساخته می­ شود، با هم تفاوت دارند. مثلاً اگر کودکی را بخواهیم در محیط خانوادگی تربیت کنیم و قوای حیوانی ­اش را مهار کنیم، خیلی آسان تر است، نسبت به انسانی که وارد محیط دیگری شده است. قبلاً هم گفتم که تربیت فرزندخیلی آسان است. چون کودک هم سریع و زود و هم عمیق و مؤثر یاد می­ گیرد. حالا بعداً می­ گویم که این تربیت و روش ­دهی باید از کجا شروع شود. بحث این است که هرچه کودک رشد حیوانی پیدا کند، روش دادن به او مشکل تر می­ شود؛ تا به حالت تمییز برسد. به بلوغ طبیعی– نه شرعی- که برسد، کار مشکل می­شود. اگر کودک تربیت نشود، وقتی وارد محیط­ های بعدی می ­شود– محیط آموزشی، شغلی، رفاقتی و...- به جایی می ­رسد که اگر آن ­وقت بخواهد این قوای حیوانی را مهار کند، کارش بسیار مشکل است. می­ گویند: سرچشمه را با بیل می شود گرفت؛ اما اگر همان ابتدا جلوی آن را نگیری، بعداً با پیل هم نمی ­شود جلویش را گرفت!

تربیت بعد از دوران کودکی، بسیار سخت است

اینکه روی این محیط تأکید می­ شود برای این است که اولین محیط، محیط خانوادگی است. سازندگی و تربیت در آن، آسان ­تر از محیط ­های دیگر است. حال اگر انسان در کودکی تربیت نشد، و هواهای نفسانی در او غالب شدند، دیگر تربیت بسیار سخت است. در روایتی از حضرت عیسی علیه السلام یک تعبیری وجود دارد که می گوید: «إِنَّ الغالِبَ لِهَواه أَشَدُ مِنَ الَّذی یَفتَحُ المَدینَه وَحدَه؛[3] کسی که بخواهد بر هوای نفْسش چیره شود، سخت ­تر از کسی است که به تنهایی شهری را فتح می­ کند.»

کار به جایی می­ رسد که اگر بخواهی جلوی این افسار گسیختگی قوای حیوانی را بگیری، مثل این است که بخواهی به تنهایی شهری را فتح­ کنی! کسی که بخواهد بر هوای نفْسش چیره شود، سخت ­تر از آن کسی است که به او بگویند برو به تنهایی یک شهر را فتح­ کن! اینکه من بارها تأکید کردم و بحث را روی محیط خانواده آوردم، برای این است که در این محیط و در این سن و سال، هنوز هوای نفسانی بر انسان چیره نشده است که بخواهی آن را مغلوب کنی.

نفس با لجام عقل و شرع مهار می­ شود.

در اینجا این بحث –که در اصطلاح اهل معرفت هم هست- مطرح می­ شود که برای تربیت باید به این قوای حیوانی، لجام و دهانه­ از عقل و شرع زد. در تمام مراحل هم، همین طور است که باید یک لجام عقل و شرع به این حیوان زد! چرا می­ گوییم حیوان؟ چون گفتیم که انسان در ابتدای کار یک حیوان بالفعل است. لذا برای کنترل کردن او و مهار کردنش باید یک لجام عقلی و شرعی به او زد.

چرا لجام عقل و شرع؟

یک سنخ مسائلی هست که حتی اگر دین هم نبود و دستوراتی هم برایش نیامده بود، خود ما آنها را با عقلمان می ­فهمیدیم. مثلاً می ­دانستیم که ظلم کردن بد است؛ آدم­ کشی بد است؛ عدل خوب است؛ و... فهمیدن این امور احتیاجی به وحی نداشت و عقل ما-عقل عملی ما- به تنهایی این مسائل را درک می­کند. حاکم بر این امور، عقل عملی است. یک سنخ امور دقیق تر و ظریف تری هم هست که فهم آنها برای ما پیچیده است. لذا شرع می آید و اینها را برای ما ظاهر و آشکار کرده و مفاسد آن را برای ما می­ گوید. اینکه ما تعبیر می­ کنیم به لجام عقل و شرع، برای این است.

شارع روش­ های مهار نفس را آموزش داده است.

لذا شارع همین مسائل ظریف که همان روش هاست را برای ما تبیین می­ کند. او پیامبران را فرستاده که به من روش گفتاری و رفتاری بدهد، تا من این غضب و شهوتم را در محدوده­ ای که عقل عملی می ­گوید، مهار کنم. از آنجا که انسان دو بُعدی است، خداوند در بُعد معنوی او نیز، دستور العمل تربیتی داده است.

آدمی سه بعدی است؛ الهی، انسانی و حیوانی

البته انسان سه بُعدی است. یک بعد دیگرش هم حیوانیتی است که می ­خواهد جلوی انسان شدن و الهی شدن را بگیرد. این بُعد حیوانی فعلی است و بُعد­های دیگر هنوز فعلی نشده­اند. این مانع شکوفایی آنها می شود. تا جلوی این گرفته نشود، بُعد انسانی و الهی انسان رشد نمی ­کند.

هوی و هوس، علف های هرز وجود آدمی

علف هرزه در باغ و باغچه را دیده ­اید؟ تا جلوی این علف های هرز را نگیری، آن بذری که کاشته­ ای رشد نمی کند. همین طور تا وقتی جلوی هوی و هوس­ ها گرفته نشود، آن نشائی که خدا- در بُعد انسانی و الهی - در دل آدمی گذاشته است، شکوفا نمی ­شود؛ نه آدم درست می ­شود نه فرشته. این اولین گام است.

اولین گام تربیت، مهار نفْس سرکش

علی علیه السلام در یک روایت فرمود: «ضَبطُ النَّفس عِندَ الرَّغب و الرَّهب مِن أَفضَلِ الأَدَب؛[4] مهار نفْس هنگام میل و رویگردانی، از با فضیلت ترین ادب­ هاست.» مهار کردن شهوت و غضب نفْس، هنگام روآوری و روگردانی، از با فضیلت ­ترین تربیت­ ها و ادب­ ها است. یعنی همین، اولین گام است. وقتی که نفْس به یک کار نامشروعِ نامعقول رو آورده و می­ خواهد آن را انجام دهد، جلوی آن را بگیر! از آن طرف وقتی نفْس می­ خواهد از یک کار خوب روگردان شود، آنجا هم جلوی روگردانیش را بگیر! هر دو مورد، هم «رغب» و هم «رهب» آمده است؛ هم به روآوری و هم به روگردانی اشاره شده است.

استاد ما(رضوان الله تعالی علیه) این اصطلاح اهل معرفت را مطرح می کنند که «تقییدِ اطلاقِ شهوت و غضب»؛ این همان مهارکردن و افسار زدنی است که من گفتم. من بحث را خالی از این اصطلاحات کردم تا فهم آن آسان شود. وقتی ایشان می­ گوید «تقییدِ اطلاقِ شهوت و غضب»، یعنی مهار زدن به این قوای سرکش. نفْس را رهایش نکن!

مرزکشی برای خواسته­ها، کار انبیاست.

لذا امام رضوان الله علیه می­ گویند: «مقصد انبیاء تأدیب نفوس و تحدید هواهای نفسانیّه است». مقصد همه انبیاء، این است که می­ خواهند نفوس را تربیت کنند. تحدید در اینجا یعنی مرزکشی؛ انبیاء می­ خواهند نفوس سرکش را مرزشناس­ کنند.

حیوانات وحشی تربیت می­ شوند؛ چرا ناامیدی؟!

مگر نمی ­شود حیوان را تربیت کرد؟ الآن درنده ­ها را تربیت می­ کنند. آیا تو که از تربیت خود ناامیدی، بدتر از شیر و ببر و پلنگی؟ خوب است که اینها را می ­بینید! حیوان را می­ شود تربیت کرد. حیوانات را دارند تربیت می­ کنند. بدترین آنها را می ­بینید که تربیت شده­ اند. وقتی حیوان را می­ شود تربیت­ کرد، چطور این موجود دو پا در بین این حیوانات چموش ­تر از همه در می ­آید؟! مگر انبیاء آمدند و یکسری چیزهای خارق­ العاده به ما گفته­ اند؟! می گویند: آمده ­ام تا روش رفتاری، گفتاری و کرداری به تو بدهم و می­ خواهم تو را آدم­ کنم.

روش دادن به شهوت، غضب و وهم، هدف انبیاء عظام است.

خلاصه اینکه انسان علاوه بر دو بُعد انسانی و الهی دارای یک بُعد بالفعل حیوانی است که مانع انسان شدن اوست. اگر قوای نفْس، افسارگسیخته باشد همین آدم، از حیوانات هم بدتر می­شود. لذا بزرگان می­ فرمایند که مقصد انبیاء عظام، تأدیب نفوس و تحدید هواهای نفسانیه است. هدف پیامبران روش رفتاری دادن به شهوت، غضب و وهم است. در همین رابطه یک روایت از رسول خدا هست که: «قال رسول الله «إِنَّ الله تعالی حَدَّ لَکُم حدوداً فَلا تَعتَدوها؛[5] پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود خداوند برای شما، مرزهایی قرار داده است، پس از آن مرزها تجاوز نکنید.» تجاوز نکنید، یعنی به آداب الهی مؤدب شوید تا انسان شده و در بُعد الهی، فرشته شوید. کسانی رستگاری جاودانه پیدا می­کنند که مؤدب به آداب الهی شوند.

قبول آداب شرعی، رسیدن به فلاح ابدی است.

علی علیه السلام می ­فرماید: «مَن تَأَدَّبَ بِآدابّ الله عزوجل أَبداهُ إِلَی الفَلاحِ الدّائم؛[6]هر کس مؤدب به آداب الهی شود، ادبش او را به رستگاری ابدی می­رساند.» اگر کسی تربیت الهی را بپذیرد و مؤدب به آداب الهی شود، به رستگاری جاوادنه می ­رسد؛ یعنی هم یک انسان می ­شود و هم در بُعد الهی­ و معنوی رشد کرده و فرشته می­ شود. سؤال اصلی این است که حالا که می­ خواهیم تربیت شویم و تربیت کنیم باید از کجا شروع کنیم؟ این یک بحث مستقلی است که الآن شاید در ذهن همه هم باشد. البته چون این بحث­ ها تقریباً همگانی است، در پاسخ به این سؤال من نمی ­خواهم اصطلاحات پیچیده­ ای به کار ببرم. تنها به قدری که لازم است به مطالبی اشاره خواهم کرد.

نقطه آغاز، ساختن ظاهر است.

اهل معرفت به این نقطه­ شروع اشاره دارند که من ابتدا جملاتی را هم از آنها می­خوانم و بعد توضیح می­ دهم. در باب تربیت می­ فرمایند: «اگر انسان بخواهد از نظر باطنی و حقیقی اصلاح شود، تنها راهش گذر از ظاهر به باطن است». بحث ما این است که می ­خواهیم حیوان نباشیم و آدم بشویم؛ یعنی می ­خواهیم مابه­الامتیاز انسانی خود را شکوفا کنیم. مثلاً اگر اهل معنویت هستیم، می­ خواهیم نورانیت قلبیّه پیدا کنیم؛ اگر اهلش هستیم، می­ خواهیم عالم غیب را شهود کنیم؛ اگر می ­خواهیم این کارها را بکنیم، بزرگان می ­گویند که این منزل یک راه بیشتر ندارد؛ آن راه منحصر هم این است که از راه ظاهر به باطن برویم.

ظاهر، تنها مسیر نفوذ به باطن است.

حالا اینها را می خواهم توضیح بدهم که «رخنه کردن از ظاهر به باطن» یعنی چه؟ آیا تو می­ خواهی آن بذر الهیه انسانی که خدا در وجودت پاشیده و آن نهالی را که او درون تو کاشته است را آبیاری کنی و زنده­ اش کنی؟ آیا می­ خواهی آدم بشوی؟ باید از ظاهر خود سراغ باطن بروی، تا کار سامان یابد. راه فقط همین است. اگر می­ خواهی آن بذر الهی در بُعد معنویت را شکوفا کنی و قلب و دلت را روشن و منور به نور الهی کنی، بدان که راه فقط این است! باید از ظاهر به باطن بروی! این همان راهی است که انبیاء و مکتب انبیاء برای ما آوردند.

انسانیت در گرو التزام به شرع است.

این کلیت بحث بود. بعداً آرام ­آرام می ­رویم و به جزئیات آن می ­پردازیم. ما تعبیراتی از اهل معرفت داریم که مثلاً امام(رضوان الله تعالی علیه)- که البته من هرچه دارم از استادم دارم- می­ گویند: «بدان که هیچ راهی در معارف الهیه پیموده نمی­ شود مگر آنکه انسان ابتدا کند از ظاهر شریعت؛ و تا انسان مؤدب به آداب شریعت حقّه نشود، هیچ یک از اخلاق حسنه (که همان انسانیت است) از برای او، به حقیقت پیدا نشود و نور معرفت الهی در قلب او تابش نکند». این جملات هم به بُعد معنوی مسأله اشاره می­ کند.

شرع یعنی آداب ظاهری که انسان ساز است.

منظور امام از آداب ظاهریه چیست؟ منظور ایشان همین احکام شرعیه است. اینها آدم ساز است. من کاری به جنبه ­های معنوی آن ندارم. اصلاً خود این احکام، آدم ساز است. در بُعد انسانی، انسانیت را شکوفا می­ کند. باید ظاهر انسان، شکل و شمایلش، لباس­ های تن او، حرف­ ها، رفتارها، دیده­هایش، همه و همه در محدوده احکام شرعیه باشد تا انسانیتش شکوفا شود.

ضرورت آموزش ظواهر به فرزندان

الآن درباره تربیت فرزند در محیط خانوادگی بحث می­ کنیم. چون روایات آن را هم قبلا اشاره کرده ­ام، دوباره تکرار نمی ­کنم. ولی دیدید که تربیت فرزند چقدر آداب دارد. بعد از دوران خردسالی هم روایات می­گویند که وقتی بزرگ شد، باید روزه را به او یاد داد؛ نماز یادش داد؛ وضو یادش داد؛ من قبلاً اینها را گفته­ ام. از علی علیه السلام است که فرمود: «أَدِّب صِغارَ أَهلَ بَیتِکَ بِلِسانِکَ عَلَی الصَّلوه وَ الطَّهور؛[7]کوچک ترهای خانواده ات را با زبانت برای نماز و وضو تربیت کن!»

امام صادق علیه السلام فرمود: «یُؤَدِّبُ الصَّبی عَلَی الصَّوم؛[8] فرزند باید برای روزه گرفتن تربیت شود.» بعد هم سن این کار را مشخص می ­کند، می­ فرماید این کار بین پانزده و شانزده سال انجام شود. از ظاهر شریعت باید شروع کرد. از شکل و شمایلت، پوششت و صحبت کردنت باید شروع کنی، تا برسی به روابطی که با دیگران-اشخاص صالح و فاسد- داری؛ همه اینها باید بر اساس شرع تنظیم شود تا باطن اصلاح گردد.

تذکر اول: فرق میان اصلاح ظاهر و ظاهرسازی

اما من در اینجا باید به دو نکته اشاره کنم که مغالطه­ ای صورت نگیرد. اول اینکه ما یک ظاهر و باطن داریم، یک سرّ و عَلَن. اینکه بزرگان می­ فرمایند از ظاهر می­ توان به باطن رخنه کرد، یعنی اینکه اگر آدمی در تمام جهات مقید باشد که مطابق اسلام عمل کند، مثلاً از نظر پوشش، شکل و شمایل، گفتار و رفتار با دیگران و همه­ زندگی­ اش اسلامی باشد یا تلاش ­کند که اسلامی باشد، در حقیقت از راه ظاهر اقدام به اصلاح باطن کرده است. این فرق می­ کند با کسی که مثلاً جلوی آدم جا نماز آب می ­کشد ولی از آن طرفـ نعوذ بالله ـ در خفا دروغ می­ گوید و تهمت می­ زند و... اوّلی ظاهرش درست است هرچند هنوز باطنش اصلاح نشده است، ولی دومی سرّش با علنش فرق دارد. رفتار دومی فریبکارانه است و جنبه­ اصلاحی ندارد. یک سنخ مسائلی هست که چون از دورن افراد اطلاعی ندارید، شما هم از آنها سر در نمی­ آورید. مثلاً اگر من در گفتارم هیچ توجهی نکنم، دروغ بگویم، غیبت کنم، تهمت بزنم و... تو از کجا می ­فهمی که من دارم دروغ می­ گویم؟ به یک معنا این سرّ من است. کارِ علنی کارساز نیست. بلکه باید تمام کارها و اعمال را اصلاح کرد تا درون درست شود.

ظاهر سازی و ریاکاری اثر ندارد.

ظاهر آراسته در باطن اثر می ­گذارد، نه این کارهای علنی که به همراه بسیاری کارهای خلاف دیگر انجام می شود. اهل معرفت این ­حرف را نمی ­زنند که هر نوع ظاهرسازی، باعث اصلاح باطن می­ شود. یک وقت اشتباه نکنید! من این نکته را بگویم که ریاکاری اثری ندارد. کسی که تلاش می­کند مسائل درآمدی­ اش و همه زندگی اش- نه فقط صوم و صلاه- همه و همه، اسلامی باشد، اگر بر این امر مراقبت کند، در باطنش اثر می گذارد. گفتیم که صورتِ ملکه، با تکرار و مراقبت برای انسان حاصل می ­شود. اگر تلاش کند که در معاملاتش، عباداتش، معاشرات و مجالساتش، همه و همه خلاف شرع انجام ندهد، مثلاً زبانش غیبت نکند، دروغ نگوید، تهمت نزند، ایذاء نکند؛ این از ظاهر به باطن رخنه می­کند.

ظاهر سازی، نفاق است. 

اما وقتی من جلوی تو دعا می خوانم، خم و راست می­ شوم، ادعای معنویت می­ کنم، دعای فرج می­ خوانم، دعای توسل می­خوانم، سینه می ­زنم، پابرهنه راه می ­افتم، شال عزا به گردن می ­اندازم و امثال اینها -همه چیزهایی که جنبه فریبندگی دارد را می ­گویم- ولی در سرّ و خفا، به صورت پنهانی کار خلاف انجام می ­دهم، این ظاهرسازی است و اثر سازندگی ندارد. مسأله نفاق، همین است. ظاهر و باطن را با سرّ و علن یک وقت اشتباه نکنید. می خواستم این را بگویم که تفاوت سرّ و علن، نفاق است. نفاق هم بدترین کارها است. حتی می­گویند از کفر هم بدتر است. در آیات ما هم این مضمون هست.

تذکر دوم: باید به تمام دین پای بند بود نه بخشی از آن

دومین تذکر این است که آداب شریعت، یک مجموعه است. یک بخش نیست؛ نماز و روزه و وضو و ذکر نیست، که این را رعایت بکنی، اما مال مردم­ خوری کنی! هرگز این طور نیست که بتوانی به بخشی از دین عمل کنی و بخش دیگر را رها کنی. دستورات و احکام اسلام مجموعه است. مجموعه احکام شرعیه، همان احکام ظاهریه است که اگر اینها را رعایت کنی، بدون شک در تو اثر می ­گذارد. یعنی آن بُعد انسانی تو را شکوفا می­ کند و بُعد الهی تو را هم به ثمر می ­نشاند. اگر بپرسی از کجا شروع کنیم؟ پاسخ این است که از اینجا باید شروع کرد: پای بندی به تمام دستورات شرع.

رعایت ظواهر شرع در خانه، کار والدین با غیرت

بحث راجع به محیط خانواده بود و اینکه اگر پدر و مادر نسبت به نوزاد از کودکی، تمام آداب شرعی را رعایت کنند، وقتی او بزرگ تر شده و به قوه تمییز برسد، باطن او، باطن یک آدم می ­شود. اولین محیط سازندگی برای انسان، خانواده است. لذا چون در این محیط، رابطه ­ها تنگاتنگ است و از چاشنی محبت قوی برخوردار است، اگر پدر و مادرِ غیرتمند بخواهند فرزند­شان آدم شود و الهی شود، باید ظواهر شرع را رعایت کنند. 

پی نوشت ها:

[1] شیخ صدوق، من ‏لا یحضره ‏الفقیه، ج 3، ص 444.

[2] آمدی، غرر الحکم، ص 235.

[3] شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 233.

[4] آمدی، غرر الحکم، ص 238.

[5] مجلسی محمد باقر، بحارالانوار، ج2، ص 263.

[6] حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 6، ص 197.

[7] مجموعه ورّام، ج 2، ص 155.

[8] حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 10، ص 237



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/5/31 :: ساعت 9:23 صبح )
»» بهترین ذخیره انسان برای بعد از مرگ!!

 


از آنجا که بهترین ذخیره برای انسان به ویژه بعد از مرگ ذخیره عمل صالح و باقیات الصالحات است و با فرا رسیدن مرگ و وفات انسان تمامی ارتباط او با دنیا و زخارف دنیا قطع می شود و طبق احادیث شریفه رابطه او با عالم ملک منقطع می گردد ، جز آنچه از باقیات صالحات و آثار ماندگار از او در عالم دنیا مانده باشد که برای خدا انجام گرفته و مایه تأیید و تقویت دین و مسلمانان و برکات آن برای آیندگان و نیازمندان و اصلاح امور و ارتقای معارف حقه و ارزش های الهی و ولائی باشد و طبق احادیث شریف آثار ماندگار باشد.
در ادمه به توضیح مختصری پیرامون این باقیات صالحاتی که در روایت بیان شده می پردازیم:
باقیات صالحات از مسائل مهمی است که قرآن نیز در دو آیه بر آن تأکید کرده است: «وَ یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْاْ هُدًى وَ الْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیرْ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَ خَیرْ مَّرَدًّا»[1]؛ «و خدا هدایت یافتگان را بر هدایت مى ‏افزاید و اعمال صالحى که (اجرش نعمت) ابدى است نزد پروردگار تو بهتر (از مال و جاه فانى دنیا) است هم از جهت ثواب الهى و هم از جهت حسن عاقبت اخروى».
« الْمالُ وَ الْبَنُونَ زینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً».[2] ؛ «مال و فرزندان، آرایش و زیور زندگى دنیا هستند، ولى اعمال شایسته پایدار نزد پروردگارت از جهت پاداش بهتر و از لحاظ امید داشتن به آنها نیکوتر است».
قطعاً باقیات صالحات از موضوعات مهمی بوده که برای لزوم تلاش در کسب آن، روایات بسیاری وجود دارد و حتی در روایتی از باقیات صالحات تعبیر به گنج شده است که گنج واقعی برای انسان، همین می ‌تواند باشد: «امام صادق (علیه السلام) فرمود: خداى عزوجل به موسى (علیه السلام) فرمود: در شب و روز مرا بسیار یاد کن و هنگام ذکر من خاشع باش، و به هنگام بلا شکیبا باش، و پیش ذکر من آسوده باش و مرا پرستش کن و چیزى را شریک من قرار مده، بازگشت همه به سوى من است، اى موسى مرا (براى روز درماندگى) ذخیره خود ساز، و گنج (باقیات صالحات) کردارهاى شایسته و پاینده خود را به من بسپار».[3]
«باقیات صالحات؛ اعمال صالحى است که نزد خدا محفوظ مى ‏ماند و باعث شکر و اجر عظیم خداوند مى ‏شود».[4]
بنابر این تعریف، باقیات صالحات اعمال صالحی هستند که انسان در دنیا انجام داده و در آخرت ثمره ‌اش را می ‌بیند.
طبق این تعریف می ‌توان در وجه تسمیه این اصطلاح گفت: «اعمال انسان، براى انسان نزد خدا محفوظ است و این را صریح قرآن فرموده است.
پس اعمال آدمى براى آدمى باقى مى ‏ماند و از آن به باقیات یاد می‌ شود. حال اگر آن عمل صالح باشد باقیات صالحات خواهد بود، و این‌ گونه اعمال نزد خدا ثواب بهترى دارد، چون خداى تعالى در قبال آن به هر کس که آن ‌را انجام دهد پاداش خیر مى ‏دهد و نیز نزد خدا بهترین آرزو را متضمن است».[5]
«راوی از امام صادق (علیه السلام) در مورد باقیات صالحات پرسید، ایشان فرمود: باقیات صالحات همان نماز است؛ پس بر انجام آن مراقبت کن ...»
در این ‌جا تعدادی از مصادیق باقیات صالحات را بر اساس روایات و کلام بزرگان بر می‌ شمریم:
الف. ذکر گفتن: «امام باقر (علیه السلام) فرمود: رسول خدا (صلی الله و علیه وآله) از کنار مردى عبور می‌ کرد که در باغش درخت می‌ کاشت. ‏پس آن ‌حضرت (صلی الله و علیه وآله) در کنارش ایستاد و فرمود: تو را راهنمائى نکنم بر کاشتن درختى که ریشه‏اش پا برجاتر و میوه ‏هایش زودرس ‏تر و بهتر و پاینده ‏تر باشد؟ عرض کرد: چرا مرا رهنمائى فرما اى رسول خدا، فرمود: چون بامداد کنى و شام کنى بگو: «سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر»؛ زیرا اگر آن‌ را بگویى به شماره هر تسبیحى ده درخت در بهشت دارى (که هر درختى از آنها یک نوع) از انواع میوه ‏ها (می ‌دهد) و آنها از (باقیات صالحات) است».[6]
در این روایت اگرچه تعدادی از ذکرها بیان شده است، ولی می ‌‌توان این استنباط را داشت که هر ذکری که در آن یاد خداوند و حمد و ثنای او وجود داشته باشد، می ‌تواند مصداقی از باقیات‌ صالحات قرار گیرد.
ب. نماز خواندن: «امام صادق (علیه السلام): باقیات صالحات همان نماز شب و دعای سحر است».[7]
«راوی از امام صادق (علیه السلام) در مورد باقیات صالحات پرسید، ایشان فرمود: باقیات صالحات همان نماز است؛ پس بر انجام آن مراقبت کن ...».[8]
ج. در برخی از روایات نیز محبت اهل بیت علیهم السلام به عنوان باقیات صالحات شمرده شده است: «امام صادق (علیه السلام) به حصین بن عبد الرحمن فرمود: محبت ما اهل بیت را کوچک مشمار که آن از باقیات صالحات است».[9]
«ابوبصیر می ‌گوید: امام صادق (علیه السلام) در بیان باقیات صالحات فرمودند که همان ائمه اطهار می ‌‌باشند».[10]
د. معانی کلی دیگری نیز در ضمن معنای باقیات صالحات ذکر شده است: «باقیات صالحات همان علم و عمل درست است و این دو بهتر از مال و مقام هستند؛ زیرا نفع این دو دائمی و باقی می ‌باشد اما مال و مقام، از بین می ‌روند».[11]
«(در بیان باقیات صالحات) .... بالاترین درجه ثواب، تفکر در معرفت و شناخت خداوند و در کس محبت او می ‌باشد؛ زمانی که انسان می‌ گوید سبحان اللّه همانا به دست آورده که خداوند از هر چیزی که شایسته او نیست، منزه می ‌باشد و این سعادت بزرگ برای انسان است».[12]
«نمازهای پنج‌ گانه، اعمال حج، روزه ماه رمضان و ... ذیل باقیات صالحات قرار می‌ گیرند».[13]
این ها موارد و مصادیقی بودند که در احادیث و تفاسیر برای باقیات صالحات به معنای اول، ذکر شده‌اند اما همان ‌گونه که گفته شد اینها در مقام حصر نبوده و تنها ذکر مصداق می ‌باشد و این اصطلاح می‌تواند دایره بسیار وسیعی را در بر بگیرد.
«امام صادق (علیه السلام) به حصین بن عبد الرحمن فرمود: محبت ما اهل بیت را کوچک مشمار که آن از باقیات صالحات است»
در روایتی از امام صادق علیه السلام است که می فرماید: اجر و پاداشى انسان را (پس از مرگ) دنبال نمی ‌کند مگر سه خصلت:
1. صدقه جاریه‏اى که پس از مردن شخص نیز جریان داشته باشد و این صدقه حتی اگر تا روز قیامت هم باقى باشد، پاداشش به آن شخص می ‌رسد. صدقه و خیراتى که وقف نموده که به ارث وارث نیز نرسد.
2. روش خیر و سیره هدایت کننده‌ای که ایجاد کرده و خود به آن عمل می ‌نموده و دیگران هم پس از آن به آن عمل می ‌نمایند.
3. فرزند صالحى که براى او استغفار نماید».[14]
در روایتی دیگر حضرت فرمودند: شش خصلت است که مومن بعد از مردن از آنها بهره ‌‏مند می ‌‌گردد:
1. فرزند صالحى که براى او استغفار نماید.
2. قرآنی که از خود به یادگار گذاشته و پس از مرگش خوانده مى‏ شود.
3. چاه آبى که حفر کرده و در اختیار مردم گذاشته است.
4. درختى که غرس کرده.
5. آبى که به جریان انداخته و وقف کرده.
6. روش نیکویى که پس از مرگش مردم به آن عمل می ‌کنند.»[15]

پی نوشت ها:
[1]. مریم، 76
[2]. کهف، 46
[3]. فیض کاشانی، محمد محسن، الوافی، ج 9، ص 1443
[4]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 14، ص 102
[5]. همان، ج ‏13، ص 319
[7]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 2، ص 506
[8]. قطب الدین راوندی، سعید بن عبداللّ?ه، فقه القرآن، محقق و مصحح: حسینی‌، سید احمد، ج 1، ص 129
[9]. عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، محقق و مصحح: رسولی محلاتی، هاشم، ج 2، ص 327
[10]. ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج 4، ص 215
[11]. دیلمی، حسن بن محمد، غرر الأخبار و درر الآثار فی مناقب أبی الأئمة الأطهار(علیهم السلام)، محقق و مصحح: ضیغم، اسماعیل، ص 181
[12]. مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج 5، ص 196
[13]. فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 21، ص 468
[14]. بیضاوی، عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، تحقیق: المرعشلی‏، محمد عبد الرحمن، ج 3، ص 283
[15]. ابن ابی جمهور احسایی، محمد بن علی، عوالی اللئالی العزیزیة، ج 3، ص 260
[16] شیخ صدوق، الخصال، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 323



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/5/31 :: ساعت 9:22 صبح )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 70
>> بازدید دیروز: 15
>> مجموع بازدیدها: 1322721
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
دانشجو
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


























































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب