سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آدمى در جهان نشانه است و تیرهاى مرگ بدو روانه ، و غنیمتى است در میان و مصیبتها بر او پیشدستى کنان . و با هر نوشیدنى ، ناى گرفتنى است و با هر لقمه‏اى طعام در گلو ماندنى ، و بنده به نعمتى نرسد تا از نعمتى بریده نشود ، و به پیشباز روزى از زندگى خود نرود تا روزى از آنچه او راست سپرى نشود . پس ما یاران مرگیم و جانهامان نشانه مردن ، پس چسان امیدوار باشیم جاودانه به سر بردن ؟ و این شب و روز بنایى را بالا نبردند جز که در ویران کردن آن بتاختند و در پراکندند آنچه فراهم ساختند . [نهج البلاغه]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» موانع نماز

در راه حرکت انسان به سوى نماز، این واقعیت پر برکت الهى، موانعى هست که لازم است، عاشق نماز، با تمام وجود با این موانع به مبارزه برخیزد، سستى در مقابل این موانع، انسان را از فیض با عظمت نماز باز داشته و از رحمت حضرت حق محروم مى‏کند، قرآن مجید درباره موانع نماز مى‏فرماید:

[یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ* إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ‏] «1».

اى اهل ایمان! جز این نیست که همه مایعات مست کننده و قمار و بت‏هایى که [براى پرستش‏] نصب شده وپاره چوب‏هایى که به آن تفأل زده مى‏شود، پلید و از کارهاى شیطان است؛ پس از آن‏ها دورى کنید تا رستگار شوید.*

مسلماً شیطان مى‏خواهد با شراب و قمار، میان شما دشمنى و کینه [سخت‏] اندازد، و از یاد خدا و نماز بازتان دارد؛ آیا شما [از این امور با همه زیان‏ها وخطراتى که دارد] خوددارى خواهید کرد؟

[قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکُمْ إِنَّکُمْ کُنْتُمْ قَوْماً فاسِقِینَ* وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا یَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ کُسالى‏ وَ لا یُنْفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ کارِهُونَ‏] «2».

بگو: [اى منافقان!] چه از روى میل و رغبت یا بى‏میلى و اکراه انفاق کنید، هرگز از شما پذیرفته نشود؛ زیرا شما گروهى فاسق هستید.* هیچ چیز آنان را از پذیرفته شدن انفاقشان بازنداشت، مگر آن‏که آنان به خدا و پیامبرش کافر شدند، و نماز را جز با کسالت وسستى به جا نمى‏آورند، و جز با بى‏میلى و ناخشنودى انفاق نمى‏کنند.

موانع نماز را مى‏توان در چهار قسمت خلاصه کرد:

1- شراب‏

2- قمار

3- بت‏پرستى‏

4- تظاهر و خودنمایى‏

 

1- شراب‏

مشهور است که مخترع شراب، شیطان رجیم بود؛ او با اختراع این ماده فساد که اهل دل آن را ام الخبائث نامیده‏اند، به عقل و قلب و روح و ایمان و عمل و ادب و تربیت انسان حمله برد و در این حمله ناجوانمردانه هم در طول تاریخ موفق بود؛ زیرا آنان که به این ماده فساد آلوده شدند، قواى عاقله را از دست دادند و در نتیجه تبدیل به حیوانى بى‏فکر شدند و چون از اندیشه در عواقب امور بازماندند، از اثر بى‏فکرى به انواع گناهان و معاصى آلوده شدند و در آلودگى به معاصى، حرکت الهى قلب و روح را از دست داده خود را به هلاکت ابدى دچار کردند!

امتیاز انسان بر سایر موجودات عالم به عقل اوست، چون عقل را از دست بدهد، از تمام موجودات بى‏ارزش‏تر و پست‏تر مى‏گردد.

عقل، حوزه جاذبه تکالیف و مسؤولیت‏هاى الهى و انسانى است، وقتى جاذبه این حوزه نورانى از دست برود، خود به خود ظرف وجود و صفحه حیات از تابش نور پر فروغ تکلیف و مسؤولیت محروم مى‏گردد.

کسى که از نور عقل و تفکر بهره‏مند است، جز به سوى خیر دنیا و آخرت حرکتى ندارد؛ عقل محبوب‏ترین خلق خداست و عاقل که عقلش را به کار گیرد محبوب‏ترین بنده الهى است.

در «آثار طبسى» آمده:

بدان که تفکر، سیر انسانى است از مبادى به مقاصد و نظر را همین معنا گفته‏اند.

و هیچ کس از مرتبه نقصان به مرتبه کمال نتواند رسید الا به سیرى و به این سبب اول واجبات تفکر و نظر است.

و بدان که مبادى سیر- که از آنجا حرکت باید کرد- آفاق و انفس است و سیراستدلال است از آیات هر دو، یعنى از حکمت‏هایى که در هر ذره از ذرات هر یکى از این دو کون یافته شود، بر عظمت و کمال مبدع هر دو تا مشاهده نور ابداع او در هر ذره کرده شود «3»:

[سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُ‏] «4».

به زودى نشانه‏هاى خود را در کرانه‏ها و اطراف جهان و در نفوس خودشان به آنان نشان خواهیم داد تا براى آنان روشن شود که بى‏تردید او حق است.

بدان که هر که را سخن نه از سر حکمت است آن عین آفت است و هر که را خاموشى نه از سر فکرت است آن همه شهوت و غفلت است و هر نظر که نه از سر عبرت است آن همه سهو و زلت است.

قالَ الصادق علیه السلام: تَفَکُّرُ ساعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَنَةٍ «5».

بعثت انبیا و امامت امامان علیهم السلام بنا به فرموده على علیه السلام در خطبه اول «نهج البلاغة» براى حرکت فکرى انسان بوده است.

اگر بخواهید آثار و نتایج و محصولات و ثمرات اندیشه و فکر را در طول تاریخ به حساب بیاورید، در هیچ کتاب و کتابخانه‏اى گنجایش نخواهد داشت.

تمام کتب علمى و تمدن با عظمت انسانى بر این صفحه خاک و در این میدان تابناک نتیجه اندیشه انسان در امور مادى و معنوى است.

شما خود فکر کنید که شراب این ماده فساد، چه تیشه‏اى به ریشه انسانیت- که عبارت از قوه اندیشه اوست مى‏زند- و چگونه آدمى را از راه راست الهى و صراطمستقیم ربانى به کجى و ضلالت مى‏برد؟! حرکت در راه راست چه سودها و سیر در راه ضلالت چه ضررها و خسارت‏ها براى انسان دارد؟!

بیا اى صبح دولت را طلبکار

 

چو صبح اهل دولت صدق پیش آر

به راه راست رو تا مى‏توان رفت‏

 

که مى‏باید بجاى راستان رفت‏

مرو کج این حدیث راست بشنو

 

که بر یک جانب افتادست کج‏رو

کجى را ره نباشد در میانه‏

 

که تیر راست آید بر نشانه‏

الف بر آسمان نون بر زمین است‏

 

زکج تا راست فرق آرى همین است‏

به است از زلف کج آن قامت راست‏

 

بلى هر کس به قدر راست برپاست‏ «6»

     

 

شراب‏خوارى در روایات‏

امام باقر علیه السلام مى‏فرماید:

شراب‏خوار با روى سیاه، دهان کج، زبان بیرون آمده و با ناله و فریادى سخت از شدت تشنگى وارد قیامت مى‏شود و از چاهى که چرک بدن زناکاران در آن است به او مى‏آشامانند «7»!

امام صادق علیه السلام به یونس بن ظبیان فرمود:

از طرف من که به مردم لطف و محبت دارم بگو: هر کس یک جرعه شراب بنوشد، خداوند و ملائکه و انبیا و مؤمنان او را لعنت مى‏کنند، مستى شراب روح ایمان را از کالبد برده و به جایش روح پست و کثیف و لعنت شده قرار مى‏دهد «8».

پیامبر بزرگ صلى الله علیه و آله در مسئله شراب ده طایفه را لعنت کردند:

غرس کننده مُو، نگهبان آن، فشار دهنده انگور جهت شراب، خورنده، ساقى، حمل کننده، تحویل گیرنده، خریدار، فروشنده و دریافت کننده پول‏ «9».

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند:

از اولین برنامه‏هایى که خداوند منع فرمود، عبارت است از بت‏پرستى، شرابخوارى‏ «10».

و نیز آن حضرت فرموده:

شراب خوارى مبدأ تمام گناهان است‏ «11».

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:

شراب منبع تمام آلودگى‏هاست و شراب خوار، تکذیب‏کننده قرآن است؛ زیرا اگر قرآن را باور داشت، حرامش را حرام مى‏دانست‏ «12»!!

امام باقر علیه السلام مى‏فرماید:

خداوند به چیزى همانند شرابخوارى معصیت نشده، براى شراب‏خوار مست، زناى با مادر و دختر و خواهر امرى است عادى؛ زیرا به هنگام مستى، آنان را تشخیص نمى‏دهد که چه کسى هستند و نیز براى مشروبخوار ترک نماز برنامه‏اى‏است سهل و آسان‏ «13».

 

شراب بدتر از دزدى و زنا

به امیرالمؤمنین علیه السلام عرضه داشتند که شما فرموده‏اید: شراب از دزدى و زنا بدتر است؟ فرمود: آرى، زناکار ممکن است گناه دیگرى مرتکب نشود، ولى شراب خوار چون مست شد زنا مى‏کند، آدم مى‏کشد و نماز را ترک مى‏نماید «14».

در این روایات ملاحظه کردید که یکى از موانع راه نماز، آلوده بودن به شراب است.

دانا نخورد شراب و مستى نکند

 

با طبع بلند میل پستى نکند

     

خوشبخت کسى بود که اوقات عزیز

 

صرف هوس و هواپرستى نکند «15»

     

مضرات شراب و شرابخوارى و خسارت‏هایى که از این ناحیه به تاریخ حیات خورده قابل شمردن نیست، همین بس که در روایات خواندید که شراب ریشه همه خبایث و آلودگى‏ها و گناهان است.

ابلیس شبى رفت بالین جوانى‏

 

آراسته با شکل مهیبى سر و بر را

گفتا که منم مرگ اگر خواهى زنهار

 

باید بگزینى تو یکى زین سه خطر را

یا آن پدر پیر خودت را بکشى زار

 

یا بشکنى از مادر خود سینه و سر را

     

یا آن که بنوشى دو سه جامى تو از این مى‏

 

تا آن که بپوشم زهلاک تو نظر را

لرزید از این بیم جوان بر خود و جا داشت‏

 

کز ترس فتد لرزه به تن ضیغم نر را

گفتا پدر و مادر من هر دو عزیزند

 

هرگز نکنم ترک ادب این دو نفر را

لکن چو به مى دفع شر از خویش توان کرد

 

نوشم دو سه جامى و کنم دفع خطر را

نوشید دو جامى و چو شد خیره زمستى‏

 

هم مادر خود را زد و هم کشت پدر را

اى کاش شود خشک بن تاک و خداوند

 

زین مایه شر حفظ کند نوع بشر را «16»

     

 

2- قمار

قمار، عمل پلیدى است که مانند شراب مخترعش شیطان است و از علل کینه و دشمنى بین مردم است.

مالى که از قمار به دست مى‏آید، بر اساس آیات و روایات حرام است و با آن مال هیچ برنامه‏اى نمى‏توان داشت و بر به دست آورنده مال واجب است که آن مال را به صاحبش بازگرداند.

قمار، برنامه کثیفى است که مایه دشمنى و علت رنجش و کینه‏توزى است.

قمارباز اگر ببازد دشمن برنده مى‏شود و اگر ببرد، بازنده دشمن او مى‏گردد، کم‏تر مجلسى براى قمار تشکیل مى‏شود که در آن نزاع و کینه برنخیزد و چه بسابازنده مال به خاطر مالى که با حسرت و اندوه نسبت به باختنش مواجه شده دست به خودکشى بزند. قمارباز موجودى به تمام معنى بى‏رحم است؛ زیرا مالى که باید نفقه زن و فرزند شود و در راه خداى مهربان به انفاق و صدقه و خیرات و مبرات خرج گردد، مفت به یک مفت خوارى مانند خودش مى‏بازد و زن و فرزند را از نفقه و خویش را از رحمت حضرت حق محروم مى‏کند.

بعید نیست که قمارباز به خاطر باختن مال و به دست آوردن مایه جدید، دست به دزدى، خدعه، مکر و حیله و آدم کشى بزند.

ساختن و نگاه داشتن و خرید و فروش جمیع ادوات قمار از نظر مکتب عالى اسلام حرام است.

روایات حرمت قمار، همانند حرمت شراب در کتاب «وسائل الشیعة» قرار دارد، شما مى‏توانید به این منبع ارزنده الهى مراجعه کنید.

 

شطرنج در کلام امام صادق علیه السلام‏

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:

فروش شطرنج و خوردن پول آن و نگاه داشتنش کفر و بازى با آن شرک و سلام به بازى دهنده‏اش گناه و یاد دادن آن به مردم، معصیت بزرگ است.

کسى که دست به شطرنج مى‏زند، همانند این است که دست در گوشت خوک فرو برده و کسى که به آن بنگرد، همانند نظر کردن بر عورت مادر است!!

بازى کننده با وسیله قمار و سلام دهنده بر بازیگر و تماشاگر بازى، در گناه مساوى هستند و هر کس به بازى با شطرنج بنشیند براى خود در دوزخ جا تهیه مى‏کند و در زندگى آن جهان دچار حسرت مى‏گردد.

از همنشینى با قماربازان بپرهیزید؛ زیرا اهل آن مجلس محل خشم خدایند و هرساعت در معرض غضب حقّند، اگر عذاب خدا نازل شود، شما را هم خواهد گرفت‏ «17».

قمار بازان چون به قمار بنشینند، همه حواس آنان متوجه بردن مال و ثروت طرف مقابل است و این برنامه اکثراً از سر شب تا صبح یا از صبح تا شب به طول مى‏انجامد و پس از پایان کار قمار، قماربازان با خستگى مفرط و اعصاب کوبیده و فکر از کار افتاده مواجهند و مجبورند براى جبران این همه رنج و خستگى به خواب روند و مدت‏ها در بستر غفلت و خواب مرگ به مانند و نماز آنان ضایع گردد.

و چه بدبخت انسانى با اتصال به این عمل شیطانى دچار رجس روحى و پلیدى نفس شود و از طرف دیگر به خاطر ضایع شدن نمازش از برکات و عنایات الهى محروم گردد.

 

3- بت‏پرستى‏

بت‏پرستى یعنى بریدن از حق و تعلق قلبى و عملى پیداکردن به اشیا یا احوال.

بت‏هایى که معمولًا مورد پرستش قرار گرفته‏اند بر دو دسته‏اند:

1- بیجان‏

2- جاندار

جاندار همانند طواغیت و ستمگران تاریخ که خویش را بر جان و مال ملت‏ها مالک مى‏دانستند و گروهى به دنبال این رشته غرق در پیروى از آنان مى‏شدند، البته کسى آنان را خالق نمى‏دانست، بلکه از خالق دست برداشته و خود را مملوک آنان‏مى‏کرد و به هر چه آنان امر مى‏کردند؛ اینان بدون چون و چرا از امر آن پلیدان و ستمگران پیروى مى‏کردند.

این‏گونه بت‏هاى جاندار، همیشه به وسیله پیروانشان به راه کثیف و تحمیل اراده خود بر مردم ادامه مى‏دادند و اگر در میان ملت‏ها این‏گونه پیروان و مطیعان و به فرموده قرآن بت‏پرستان را نداشتند، هرگز حکومت و سلطه آنان پایه نداشت و ادامه زندگى ننگین و شیطانى برایشان میسر نبود.

بت، جاندار یا بى‏جانش به خودى خود قدرت ندارد؛ فرعون یک نفر بود، نمرود یک شخص بود، معاویه و یزید، ابوسفیان و ابولهب هر کدام یک نفر بودند، آنچه باعث حکومت و سلطه و جنایت و خیانت آنان شد، بت‏پرستى بت‏پرستان بود.

پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمودند:

لِکُلِ شَى‏ء آفَةٌ وآفَةُ هَذا الدِین بَنُوامیَّة «18».

براى هر چیزى آفتى است و آفت دین اسلام بنى امیه مى‏باشند.

با توجه به این واقعیت ببینید که بت‏پرست چه گناه عظیمى را مرتکب مى‏شود و حمّال چه گناهان عجیب و غریبى در عالم مى‏شود. امروز شرق و غرب به مثابه همان فرعون و نمرود و ابو سفیان و معاویه و یزید هستند یعنى بت جاندار.

ما براى قدرت‏هاى ظالم جهان معنایى جز این نمى‏توانیم داشته باشیم؛ قرآن مجید اینان را ائمه کفر مى‏داند و امام کفر طاغوت و طاغوت صنم یا بت است و پیرو طاغوت و امام کفر، بت‏پرست و کثیف‏ترین موجود روى زمین است!!

بت بى‏جان همانند خورشید، ماه، ستاره، درخت، پول، ریاست و از همه بدترهواى نفس و غرائز و شهوات است.

آرى، انسان وقتى دچار بت بیرونى یا درونى شود از حرکت فکرى و روحى باز مانده و در تمام عبادات که باعث سعادت دنیا و آخرت آدمى است به روى انسان بسته مى‏شود.

این‏که به هنگام گرفتار آمدن به پرستش بت‏هاى جاندار و بى‏جان، یا درونى و بیرونى، آدمى از همه فضایل مخصوصاً عبادت حق و به خصوص نماز باز مى‏ماند، جاى تردید نیست.

 

بت هواى نفس‏

ولى در میان این‏ها، بت هواى نفس از همه زیانبارتر و خسارت‏آورتر است و دچار شدن به پرستش هواى نفس و شهوات و غرائز و زیان‏هاى این پرستش، مسئله‏اى است که عمیقاً در خور تحقیق است و کتابى جداگانه مى‏خواهد؛ زیرا به طور قطع مى‏توان گفت: منشأ پرستش بت‏هاى جاندار و بیجان درون خود انسان است.

این قلب و روح است که اگر با قواعد عالى الهى و معارف حقّه و قرآن مجید و بیانات پیامبران و ائمه و اولیا تزکیه نشود، آدمى دچار بت‏پرستى مى‏گردد و اگر تصفیه شود و با تعالیم الهى زنده گردد، آدمى را از اسارت بت‏هاى درون و برون حفظ کرده و به اوج کمال مى‏رساند؛ اما با خواب رفتن دل و افسردگى جان، وجود آدمى در تنگناى پرستش‏هاى غلط قرار خواهد گرفت و در این صورت است که از انسان نباید توقع نیکى و شرف و فضیلت و انسانیت داشت؛ چگونه مى‏توان پس از اسارت در بند بت‏پرستى در مدار عبادت و به خصوص نماز که رمز حریت و آزادى است قرار گرفت؟!

خوش‏ترین حال انسان، حال آزادى و حریت از بت‏هاى درونى و بیرونى است و این حال به دست نمى‏آید، مگر با دنبال کردن خط با عظمت معرفت.

معرفت به این‏که در دار وجود، اصالت از خداست و بقیه موجودات چه غیبى و چه شهودى نمودى بیش نیستند و هیچ کدام اصالت ندارند، چه رسد به این‏که دست وجود خویش را به پرستش سنگ و چوب یا یک ظالم ستمگر یا حیوانى همانند گاو و گوساله آلوده و نجس کند!!

معرفت به این‏که در دار حقیقت فقط و فقط حق مطلب خداست و کل موجودات سایه و تجلى اسما و صفات او هستند و حیثیتى مستقل ندارند.

معرفت به این‏که او اگر بخواهد وجود موجود اثر مى‏بخشد و اگر نخواهد از هیچ موجودى، اثرى ظاهر نمى‏شود.

اگر تیغ عالم بجنبد زجاى‏

 

نبرد رگى گر نخواهد خداى‏

برد کشتى آنجا که خواهد خداى‏

 

اگر جامه بر تن درد ناخداى‏

     

معرفت به این‏که وجود مقدس حضرت او، موجودات و به خصوص جنس انسان را در این صفحه پهناور هستى، سرخود و عبث رها نکرده، بلکه حکمت بالغه او اقتضا کرده که هر موجودى براى ظهور آثار وجودیش در چهارچوب شرایط و مقررات خداوندى باشد.

و این چهارچوب و شرایط در کنار حیات انسان عبارت از کتاب و نبوت و امامت و فقاهت است.

معرفت به این‏که این دنیاى چند روزه بى‏اعتبار و کم ارزش پایان حیات نیست، بلکه این زندگى محدود اگر مطابق با روش انبیا و قواعد قرآن و سنت امامان علیهم السلام و فقه فقیهان پایه‏گذارى شود، مقدمه‏اى براى پدید آمدن سعادتى ابدى در جهان بعد است که جهانى جاویدانى و همیشگى است.

معرفت به این‏که عشق و محبت در قلب انسان باید وقف حریم مقدس او باشد و بقیه محبت‏ها سایه‏اى از این محبت باشد.

معرفت به این‏که مقصود و محبوب و معبود و معشوق یکى است و باید دل و جان و قلب و روح و نفس و عقل در گرو عشق و محبت او باشد و تمام حرکات و اعمال انسان پرتو آن محبت و شعله فروزان آن عشق باشد که بدون این عشق، پیداکردن معناى حیات محال و آدم شدن و به انسانیت رسیدن و مقصد اصلى را پیدا کردن امرى غیر ممکن است.

جهان یک قطره از دریاى عشق است‏

 

فلک یک سبزه از صحراى عشق است‏

مقام عشق بس عالى فتادست‏

 

اساسش از خلل خالى فتادست‏

زکار عشق بهتر پیشه‏اى نیست‏

 

بِهْ از سوداى عشق اندیشه‏اى نیست‏

اسیر عشق آزادى نخواهد

 

گر از غم جان دهد شادى نخواهد

زیان و سود عالم سر به سر هیچ‏

 

همین عشق است در عالم دگر هیچ‏

خطاب عاشقان دور از عتاب است‏

 

نواى عارفان عین صواب است‏ «20»

     

 

4- ریا

ریا علامت نفاق است و قرآن و روایات به شدت به ریاکاران حمله آورده و آنان را از حریم انسانیت دور مى‏دانند.

کسى که آلوده به ریا است بدون شک اگر بیننده‏اى نباشد، به نماز برنمى‏خیزد و چون نماز بخواند به فرموده قرآن ظاهرش با کسالت و باطنش محض جلب توجه دیگران است.

آرى، ریا هم چون شراب و قمار و بت‏پرستى از موانع راه نماز است و به خواست خدا، این مسئله در ضمن ابواب آینده «مصباح الشریعة» که یک فصلش‏مخصوص ریا است، توضیح بیش‏ترى داده خواهد شد.

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- مائده (5): 90- 91.

(2)- توبه (9): 53- 54.

(3)- آثار طبسى: 31.

(4)- فصلت (41): 53.

(5)- «یک لحظه فکر کردن از هفتاد سال عبادت بهتر است» مستدرک الوسائل: 11/ 183، باب 5، حدیث 12689.

(6)- صفات العاشقین، هلالى جغتایى.

(7)- التهذیب: 9/ 103، باب الذبائح والأطعمة، حدیث 183؛ وسائل الشیعة: 25/ 296، باب 9، حدیث 31947.

(8)- الکافى 6/ 399، باب شارب الخمر، حدیث 16؛ وسائل الشیعة: 25/ 297، باب 9، حدیث 31949.

(9)- الخصال: 2/ 444، حدیث 41؛ ثواب الأعمال: 244؛ وسائل الشیعة: 17/ 224، باب 55، حدیث 22386.

(10)- الأمالى، شیخ صدوق: 416، المجلس الخامس والستون، حدیث 1؛ وسائل الشیعة: 25/ 304، باب 109، حدیث 31965.

(11)- الکافى: 6/ 402، باب أن الخمر رأس کل إثم، حدیث 3؛ وسائل الشیعة: 25/ 315، باب 12، حدیث 31992.

(12)- الکافى: 6/ 403، باب أن الخمر رأس کل إثم، حدیث 4؛ وسائل الشیعة: 25/ 315، باب 12، حدیث 31993.

(13)- وسائل الشیعة: 25/ 313، باب 12، حدیث 31989.

 

(14)- الکافى: 6/ 403، باب أن الخمر رأس کل إثم، حدیث 8؛ وسائل الشیعة: 25/ 316، باب 12، حدیث 31996.

 

(15)- سنائى. (16)- ایرج میرزا.

(17)- وسائل الشیعة: 17/ 323، باب 103، حدیث 22664؛ بحار الأنوار: 76/ 234، باب 98، حدیث 13.

(18)- نهج الحق: 312.

(20)- صفات العاشقین، هلالى جغتایى.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 91/7/18 :: ساعت 12:21 عصر )
»» سلیمان پیامبر

سلیمان (ع) فرزند حضرت داود از پیامبران الهى و انسان والائى است که علاوه بر سلطنت معنوى و مقام با عظمت نبوت، از حکومت و پادشاهى ظاهرى هم نصیب و بهره داشت.

آن بزرگوار از قدرتى که در پادشاهى و حکومت داشت به نفع تمام مردم زیر مجموعه حکومتش استفاه کرد، و همه را در حد ظرفیتشان از چشمه با برکت عدالت و رحمت و مهربانى سیراب نمود، و شیرینى شربت حکومت بر اساس حق و عدل، و بر پایه قوانین الهى را به تمام مردم مملکتش چشانید.

او بر اساس آیات قرآن مجید که در هر یک جایگاه خاص خودش شرح و توضیح داده خواهد شد، در فضاى ملکوتى گیرندگى و اخذ وحى بود، «1» باد به‏اراده حق با قدرت جابجا کردنش در اختیار آن حضرت قرار داشت، «2» و شیاطین نیرومند براى او غواصى و ساختمان سازى مى‏کردند، «3» از جانب حضرت حق دانش ویژه به او عطا شده بود، «4» و منطق پرندگان را به او آموخته بودند. «5»

 

سلیمان از دیدگاه حضرت صادق (ع)

حضرت صادق (ع) داستانى عبرت آموز را در رابطه با سلیمان نقل مى‏کنند که دانستنش خالى از فایده نیست.

داود به فرمان حضرت حق، مى‏خواست سلیمان را به جانشینى خود انتخاب کند، هنگامى که این حقیقت را به بنى‏اسرائیل خبر داد، آنان نسبت به این مسئله به فریاد و جنجال برخاستند، و گفتند: مى‏خواهد جوانى نو رسیده را به جانشینى خود انتخاب کند در حالى که میان ما بزرگ‏تر و مسن‏تر از او وجود دارد؟!

داود قبیله‏هاى بنى‏اسرائیل را خواست و فرمود گفتار و جنجال شما نسبت به مسئله جانشینى به من رسیده، عصاهایتان را به من ارائه کنید، هر عصائى که ثمر داد صاحبش جانشینى پس از من است.

قبائل به این پیشنهاد رضایت دادند، داود گفت: لازم است هر کدام از شما نامش را بر عصایش بنویسد همه نامشان را بر عصایشان نوشتند، سلیمان هم عصایش را در حالیکه نامش را بر آن نوشته بود حاضر کرد، همه را در خانه‏اى جاى دادند و درش را بستند و رؤساى قبائل به حفاظت از خانه همت گماشتند،چون صبح شد و داود نماز را با آنان خواند پیش آمد و در خانه را باز کرد و عصاى همه را بیرون آورد در حالى که عصاى سلیمان به میوه نشسته بود، پس همه قبائل به جانشینى سلیمان از داود تسلیم شدند، آنگاه داود سلیمان را در حضور بنى‏اسرائیل نسبت، به عقل و فهم و دانشش امتحان کرد، پس به او گفت: فرزندم چه چیزى از هر چیزى سردتر و خنک‏تر است؟ «آن سردى و خنکى که با طبع آدمى ملائم است»؟ سلیمان پاسخ داد گذشت و عفو خدا از مردم، و گذشت و عفو مردم از یکدیگر، پرسید پسرم چه چیزى شیرین‏تر است؟ گفت: عشق و محبت که نسیم الهى در وجود بندگان اوست داود در حالى که تبسم نمود در رابطه با مسئله جانشینى آرام گرفت و سلیمان را میان بنى‏اسرائیل برد و گفت: این است جانشینى من در میان شما پس از من. «6»

حضرت صادق (ع) درباره مهمان نوازى سلیمان و کرم و سخایش مى‏فرماید:

«کان سلیمان یطعم اضیافه اللحم بالحوّارى و عیاله الخشکار، و یاکل هو الشعیر غیر منخول:» «7»

سلیمان همواره مهمانانش را با گوشت همراه با بهترین نان که از آرد سپید چند بار الک شده بود پذیرائى مى‏کرد، در حالى که خانواده‏اش از نانى که آردش الک نشده بود استفاده مى‏نمودند، و خود از آرد جوى که الک نکرده بودند بهره مى‏گرفت.

ثعلبى روایت مى‏کند: مکتوبى از آسمان ممهور به مهرى از طلا که در آن سیزده مسئله بود به داود نازل شده و به او وحى شد در رابطه با این مکتوب از فرزندت سلیمان بپرس، چنانچه از آنها خبر داد پس او جانشین پس از توست، داود هفتاد رهبر مذهبى و هفتاد عالم را خواست و سلیمان را برابر آنان نشانید وگفت: فرزندم مرا خبر ده از نزدیک‏ترین اشیاء، و دورترین اشیاء و مأنوس‏ترین اشیاء و وحشتناک‏ترین اشیاء و نیکوترین اشیاء و زشت‏ترین اشیاء و کمترین اشیاء و بیشترین اشیاء و دو حقیقت برپا چیست و دو حقیقت در رفت و آمد کدام است و دو چیز خشمگین بر یکدیگر کدام است، و آن کارى که وقتى انسان انجام مى‏دهد بر دیگر کار خدا را سپاس مى‏گوید چیست، و آن کارى که انسان مرتکب مى‏شود و بر دیگر کار به مذمت و سرزنش مى‏نشیند کدام است؟ سلیمان پاسخ گفت: نزدیک‏ترین اشیاء آخرت است، و دورترین اشیاء مقدار عمرى است که از دنیا از دستت رفته، و مأنوس‏ترین اشیا جسدى است که روح ناطق در آن است، و وحشتناک‏ترین اشیاء جسد بدون روح است، و زیباترین اشیاء ایمان بعد از کفر است، و زشت‏ترین اشیاء کفر پس از ایمان است، و کمترین اشیاء یقین و بیشترین اشیاء شک است، دو حقیقت برپا آسمان و زمین است، دو حقیقت در رفت و آمد شب و روز است، دو دشمن یکدیگر مرگ و حیات است، و کارى که انسان انجام مى‏دهد و دیگر کار را سپاس مى‏گوید بردبارى بر ضد خشم است، و کارى که انسان مرتکب مى‏شود و دیگر کار را سرزنش مى‏کند دشمنى بر اساس غضب است. «8»

از حضرت موسى بن جعفر (ع) روایت شده:

«ما بعث الله نبیا قط الا عاقلًا، و بعض النبیین ارجح من بعض و ما استخلف داود سلیمان حتى اختبر عقله، و استخلف داود سلیمان و هو ابن ثلاثة عشر سنته و مکث فى ملکه اربعین سنة:» «9»

خدا هرگز پیامبرى را معبوث به رسالت نکرد مگر این که آن پیامبر عاقل و خردمند بود و عده‏اى از پیامبران بر عده‏اى دیگر برترى دارند، و داود سلیمان را به جانشینى خود انتخاب نکرد مگر این که عقلش را آزمایش نمود، و هنگامى که او را جانشین خود نمود بیش از سیزده سال نداشت.

 

داستانى شگفت در رابطه با سلمیان.

این داستان که راوندى دانشمند بزرگ شیعه در کتاب دعوات نقل مى‏کند اگر اتفاق افتاده باشد براى همه مردم در اطمینان به رزق حلال که به وسیله حق از طریق کوشش مثبت به انسان مى‏رسد و تخلفى در آن صورت نمى‏گیرد بهترین درس و عبرت و پند و موعظه است:

سلیمان کنار ساحل دریا نشسته بود، چشمش به مورچه‏اى افتاد که دانه گندمى را با خود به جانب دریا میبرد، سلیمان چشم از او برنداشت تا به آب رسید، ناگهان قورباغه‏اى سر از آب بیرون کرد و دهان گشود، مورچه به دهان قورباغه رفت و قورباغه شناکنان به داخل دریا رفت، در حالى که زمانى طولانى بر این داستان گذشت و سلیمان در این مسئله با شگفتى در اندیشه بود!

پس از گذشت زمان معین قورباغه از آب بیرون آمد و دهان باز کرد و مورچه از دهانش خارج شد و دانه گندم با او نبود.

سلیمان مورچه را خواست و از حال و وضع و این که کجا بود پرسید؟ مورچه گفت: اى پیامبر خدا در قعر دریائى که مى‏بینى سنگى میان تهى است و در آن کرم کورى قرار دارد، خدا او را در آنجا آفریده و او قدرت بیرون آمدن از آن را براى طلب معاش ندارد، مرا حضرت حق کارگزار روزى او قرار داده است و من روزى‏اش را براى او میبرم البته پروردگار این قورباغه را مأمور حمل من قرار داده و آبى که در دهان اوست زیانى به حال من ندارد، چون قورباغه به سنگ مى‏رسد دهانش را به روزنه سنگ مى‏گذارد و من وارد آن مى‏شوم، پس ازاین که روزى او را به او رسانیدم از روزنه بیرون آمده وارد دهان قورباغه مى‏شوم و او مرا از دریا بیرون مى‏آورد.

سلیمان به مورچه گفت: آیا از آن کرم کور تسبیحى شنیده‏اى؟ مورچه گفت: آرى مى‏گوید:

«یا من لا ینسانى فى جوف هذه الصخره تحت هذه اللجة برزقک لا تنس عبادک المؤمنین برحمتک:»

اى خدائى که مرا در دل این سنگ زیر این دریاى عمیق نسبت به رزق و روزى ات فراموش نمى‏کنى، برحمتت اى مهربان خدا بندگان مؤمنت را فراموش مکن. «10»

 

داستانى دیگر

نقل شده: سلیمان گنجشک نرى را دید به ماده‏اش مى‏گوید براى چه علتى خود را از من باز مى‏دارى و مانع مى‏شوى که حق تمتع من از تو معطل بماند، من کسى هستم که اگر بخواهم گنبد بارگاه سلیمان را به منقارم از جاى بر کنم و به دریا بیندازم میتوانم! سلیمان از گفته گنجشک خندید، سپس هر دو را خواست و به گنجشک نر گفت: تو قدرت بر کارى را که گفتى دارى؟ پاسخ داد نه اى پیامبر خدا ولى مرد گاهى در برابر همسرش به جلوه‏گرى مى‏پردازد و خود را نزد او بزرگ نشان مى‏دهد و عاشق را به چیزى که مى‏گوید سرزنش نمى‏کنند، سلیمان به گنجشک ماده گفت: چرا او را از تمتع و بهره‏گیرى از خود مانع مى‏شوى در حالى که تو را دوست دارد؟ گنجشک ماده گفت: اى پیامبر خدا او عاشق نیست مدعى عشق است زیرا به غیر من هم عشق مى‏ورزد! کلام گنجشک که کلام پرمعنائى بود در قلب سلیمان اثر گذاشت، و به شدت گریست و چهل روز از میان مردم به خلوت و گوشه پنهان نشست و از حضرت حق درخواست کرددلش را نسبت به آن ذات مقدس براى جاى گرفتن محبت کامل او خالى کند و دلى قرار دهد که محبت خدا در آن با محبت غیر نیامیزد. «11»

امیرمؤمنان (ع) درباره پایان کار سلیمان مى‏فرماید:

«و لو ان احداً یجد الى البقاء سلما، او لدفع الموت سبیلا لکان ذلک سلیمان بن‏داود، الذى سخر له ملک الجن و الانس مع النبوة و عظیم الزلفة، فلما استوفى طعمته و استکمل مدته رمته قسّى الفناء بنبال الموت و اصبحت الدیار منه خالیة، و المساکن معطله، ورثها قوم آخرون:» «12»

و اگر احدى به سوى جاوید شدن نردبانى مى‏یافت، یا براى دفع مرگ وسیله و راهى پیدا مى‏کرد، هر آینه آن شخص سلیمان بن‏داود بود، که براى او سلطنت و پادشاهى بر جن و انس و نیز منصب پیامبرى و بزرگى قرب و منزلت فراهم بود، ولى زمانى که رزق و روزى‏اش را کامل کرد، و مدت عمرش را به پایان برد، کمان‏هاى فنا به تیرهاى مرگ او را از پا انداختند، شهرها از وجودش خالى شد، و مسکن‏ها نسبت به او معطل ماند، و قومى دیگر وارث آنها شدند!!

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- نساء 163.

(2)- انبیا 81.

(3)- انبیا 82.

(4)- نمل 15- 16.

(5)- نمل 15- 16.

(6)- بحار چاپ دارالتعارف ج 6، ص 27.

(7)- دعوات الراوندى 142 ج 263.

(8)- عرائس المجالس 257- 258.

(9)- محاسن 193.

(10)- دعوات راوندى، 115- 116، ح 264.

(11)- بحار، ج 14، ص 95.

(12)- نهج‏البلاغه، خطبه 182.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 91/7/18 :: ساعت 12:21 عصر )
»» منافع دیگر نماز

 

قرآن مجید بار دیگر براى کمک‏گیرى از استقامت و نماز براى حل مشکلات مى‏فرماید:

[یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ‏] «1».

اى اهل ایمان از صبر و نماز [براى حل مشکلات خود و پاک ماندن از آلودگى‏ها و رسیدن به رحمت حق‏] کمک بخواهید؛ زیرا خدا با صابران است.

و در جاى دیگر در عظمت سود نماز مى‏فرماید:

[اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ] «2».

آنچه را از این کتاب به تو وحى شده است، بخوان و نماز را برپا دار، یقیناً نماز از کارهاى زشت، و کارهاى ناپسند باز مى‏دارد.

بدون شک بین نمازگزاران واقعى و حتى آنان که با نماز برخوردى عادى دارند، ولى تا اندازه‏اى شرایط ظاهرى آن را رعایت مى‏کنند و بین بى‏نمازان و سبک‏انگاران نماز، در تمام برنامه‏هاى ظاهرى و باطنى فرق است.

نمازگزار به خاطر وجوب نمازهاى یومیه ناچار است از تمام آلودگى‏هاى ظاهر و در حدى از آلودگى‏هاى باطن خود را حفظ کند، ولى بى‏نماز خود را ملزم به رعایت بهداشت و ترک بسیارى از گناهان نمى‏داند.

نمازگزار به خاطر آب وضو یا غسل یا خاک تیمم و به خاطر لباس و مکان، ناچار است از محرمات و لگدکوب کردن حق مردم چشم بپوشد و در حقیقت خود را از فحشا و منکرات ظاهرى و باطنى حفظ کند، اما بى‏نماز خود را ملزم به این امور نمى‏داند.

نمازگزار علم دارد که خداوند مهربان نماز احدى را با آب حرام، لباس حرام، مکان حرام، روح بى‏تقوا قبول نمى‏کند، از این جهت بر خود لازم مى‏بیند که پاکى ظاهر و باطن را حفظ کرده و در صراط مستقیم الهى ثابت و پایدار بماند.

البته، این نکته در تمام عبادات و واقعیت‏هاى اسلامى ملاحظه شده، به این معنى که اسلام، قسمت مهمى از عبادات را جهت حفظ حقوق مردم و رام شدن نفس سرکش و طبیعى ماندن امیال و غرائز و حالات و شهوات قرار داده است.

البته یک دین جامع و کامل باید چنین باشد، خودخواهى منشأ تمام مفاسد است، باید در مرحله اول ریشه عموم بیمارى‏هاى روحى را چاره کرد، هم چنان که اساس همه ترقیات معنوى و روحى و اصلاحات فردى و اجتماعى، خداشناسى و خداپرستى است و خودخواه و خودپرست، نمى‏تواند خداجوى و خداپرست باشد؛ پس امید صلاح و اصلاح تا زمانى که در چاه خودپرستى است نباید از او داشت!

 

نماز، علاج خودپرستى‏

نماز- که جامع بسیارى از عبادات است- از جمله علل علاج خودپرستى و هواپرستى است. نمازگزار واقعى خدا را دوست دارد و خدا هم او را دوست دارد؛ آیا دوستى خدا با خودخواهى و افراط در حب مال و جاه که اصل هر گناه و خطایى است قابل جمع است؟

نمازگزار در نمازش خدا را به دو صفت رحمان و رحیم مى‏ستاید، اگر از نمازش غافل نباشد قهراً در مقام کسب این صفت الهى و تخلق به اخلاق خدایى خواهد کوشید و مهربان‏ترین مردم خواهد شد و از سنگ‏دلى و بى‏رحمى و بى‏مهرى پاک خواهد ماند.

نمازگزار واقعى مى‏داند که خداوند در سوره مؤمنون خطاب به پیامبران فرموده که:

اول از مال حلال و پاک بخورید، سپس به عبادت قیام کنید «3».

نمازگزار مى‏داند که پیامبر عزیز اسلام صلى الله علیه و آله فرموده:

خداوند را بر فضاى بیت المقدس فرشته‏اى است که هر شب ندا مى‏کند: هر کس از مال حرام بخورد، واجب و مستحبى از او قبول نمى‏شود «4».

و مى‏داند که پیامبر صلى الله علیه و آله فرموده:

کسى که لباسى را به ده درهم خریده و در پول آن لباس درهمى از حرام باشد، خداوند در آن لباس نماز را نخواهد پذیرفت‏ «5».

نمازگزار مى‏داند که امام صادق علیه السلام فرمود:

کسى که دوست دارد بداند نمازش قبول شده یا نه؟ ببیند آیا نمازش او را از فحشا و منکرات باز مى‏دارد یانه، به اندازه‏اى که نمازش توان نگهدارى نمازگزار را از آلودگى‏ها داشته باشد، مورد قبول است‏ «6».

ملت نمازگزار، ملتى پاک و کشور با نماز، کشورى است نمونه، در آن مملکتى‏که همه اهل نمازند از دزدى و غارت و چپاول خبرى نیست، در آن مرز و بوم که مردمش در رابطه با نمازند از دادگسترى‏هاى عریض و طویل و عرض حال‏هاى بى‏محتوا و پرونده‏هاى جنایى و جزایى اثرى نیست، در آن آب و خاک که نماز سایه‏افکن است، از نزاع و جنگ و جدل و طلاق‏هاى فراوان و شکایات مردم و فحشا و منکرات سراغى نگیرید.

کشور با نماز چرا براى حفظ مال و ناموس مردم احتیاج به ادارات و مأموران با آن همه خرج گزاف داشته باشد؟ اگر همه ملت به حقیقت اهل نماز باشند زندان و زندانى براى چه؟ در میان ملت با نماز، کسى از کسى آزار نمى‏بیند، بدهکار مال مردم را مى‏دهد و طلبکار از دست بدهکار آسایش و امنیت دارد.

عاشق نماز در حقیقت عاشق خداست و عاشق خدا، امر مولا را به کیفیتى که مولا از او خواسته اجرا مى‏کند.

راستى نماز، عالى‏ترین محرک انسان به سوى حقایق و واقعیت‏ها است و سودى که در دنیا و آخرت از نماز به آدمى مى‏رسد از برنامه دیگر متوجه انسان نیست.

تاریخ حیات نمازگزاران، تاریخ پر نور، پر حقیقت، پر منفعت و پر سودى است و آنان که حقیقت توحید را یافته بودند و حفظ آن را در گرو عمل صالح مى‏دانستند، عاشقانه با نماز برخورد داشتند و در احوالات آن بزرگواران آمده که اى کاش همه عالم یک شب بود و آن شب را به نماز سپرى مى‏کردند!!

 

امام زین العابدین علیه السلام در آیینه نماز

مسئله نماز حضرت زین العابدین علیه السلام از عجایب برنامه‏هاى روزگار است، احدى در عالم طاقت نماز آن حضرت را- جز آنان که در حقیقت و هویت وجودى با او یکى بودند- نداشت.

آن جناب در هر شبانه‏روز، هزار رکعت نماز مى‏خواند و چون وقت نماز مى‏رسید، بدنش را لرزه مى‏گرفت و رنگش زرد مى‏شد و چون به قرائت‏ [مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ‏] «7» مى‏رسید آن‏قدر آن را تکرار مى‏کرد که نزدیک بود قالب تهى کند «8». شب‏ها را پس از مختصرى خواب، در حدى که بدن مبارکش در تعب نیفتد به عبادت مى‏گذراند و روزها را غرق نور عبادت بود.

تمام ماه رمضانش از پس آن همه نماز به دعا و تسبیح و استغفار مى‏گذشت و براى خود کیسه‏اى چرمى داشت که تربت پاک حضرت سیدالشهدا علیه السلام را در آن ریخته بود و به گاه سجده بر آن تربت پر قیمت سجده مى‏کرد.

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:

پدرم حضرت باقر علیه السلام فرمود: روزى بر پدربزرگوارم حضرت زین العابدین علیه السلام وارد شدم، دیدم که عبادت بسیار به آن وجود نازنین تأثیر کرده، رنگ مبارکش از بیدارى زرد شده و دیده‏اش از بسیارى گریه مجروح گشته و پیشانى نورانى‏اش از کثرت سجود پینه بسته و قدم شریفش از زیادى قیام ورم نموده، چون او را بر این احوال مشاهده کردم خود را از گریه نتوانستم حفظ کنم، به شدت گریستم، آن جناب غرق در اندیشه بود، بعد از زمانى به جانب من نظر افکند و فرمود: بعضى از نوشته‏ها را که عبادت امیرالمؤمنین علیه السلام در آن نوشته شده به من بده؛ چون به حضورش آوردم قسمتى از آن را خواندند، سپس بر زمین نهادند و فرمودند: چه کسى یاراى آن را دارد که مانند امیرالمؤمنین علیه السلام عبادت کند! «9»!

نوشته‏اند که:

وقتى در حال سجده بود، در حالى که حالت سجده او را احدى نداشت، در آن حال غرق در دریاى عشق و محبت و محو جمال محبوب عالم بود، ناگهان آتشى در خانه گرفت، اهل خانه فریاد زدند: یابن رسول اللّه! النار النار! حضرت متوجه نشدند تا آتش خاموش شد؛ پس از زمانى سر برداشتند در حالى که داستان را به آن جناب عرض کردند و پرسیدند، چه چیز شما را از توجه به این آتش بازداشت؟

فرمود: آتش کبراى قیامت مرا از آتش اندک دنیا غافل گذاشت‏ «10».

ابوحمزه ثمالى مى‏گوید:

دیدم حضرت زین العابدین علیه السلام وارد مسجد کوفه شد و در کنار ستون هفتم کفش مبارک از پاى بیرون کرد و آماده نماز شد؛ دست‏هاى مبارک خود را تا محاذى گوش بالا برد و تکبیرى گفت که موهاى بدن من از ترس شنیدن و عظمت آن تکبیر بر بدنم راست شد!! و چون شروع به نماز کرد لهجه‏اى پاکیزه‏تر و دلرباتر از او ندیدم‏ «11».

طاووس یمانى مى‏گوید:

شبى وارد حجر اسماعیل شدم و دیدم حضرت زین العابدین علیه السلام در سجده است و این کلام را تکرار مى‏کند:

الهى عُبَیْدُکَ بِفنائِکَ، مِسْکینُکَ بِفِنائِکَ، فَقیرُکَ بِفِنائِکَ‏ «12».

خداوندا! بنده حقیر و مسکین و فقیر تو فانى در پیشگاه توست.

طاووس مى‏گوید: آن جملات را حفظ کردم و پس از آن هر گونه بلا و المى مراگرفت، در سجده نمازم آن جملات نورانى را گفتم برایم خلاصى و فرج پیش آمد! «13»!

 

داستان حماد بن حبیب با امام سجاد علیه السلام‏

قطب راوندى و دیگران از حماد بن حبیب کوفى روایت کرده‏اند که گفت:

سالى آهنگ حج کردم، همین که از منزل «زباله» حرکت کردیم بادى سیاه و تاریک وزیدن گرفت به طورى که اهل قافله را از هم متفرق کرد، من در آن بیابان متحیر و سرگردان ماندم، بالاخره خود را به یک وادى بى‏آب و گیاه رساندم تا تاریکى شب مرا گرفت، خود را به پناه درختى بیابانى گرفتم؛ در آن تاریکى شب جوانى را با جامه سپید و بوى مشک دیدم، گفتم: او از اولیاى خداست و ترسیدم مرا ببیند و به خاطر من جایش را عوض کند، تا مى‏توانستم خویش را پنهان نگاه داشتم، ناگهان آن جوان مهیاى نماز شد، چون ایستاد به پیشگاه مقدس حضرت دوست عرضه داشت:

یا مَنْ أحارَ کُلَّ شَى‏ءٍ مَلَکُوتا وَقَهَرَ کُلَّ شَى‏ءٍ جَبَرُوتاً صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاوْلِجْ قَلْبى فَرَحَ الْاقبالِ عَلَیْکَ وَالْحِقْنى بِمَیَدانِ الْمُطیعینَ لَکَ‏ «14».

اى کسى که همه چیز مبهوت ملکوت تو و مقهور جبروت توست. درود بفرست بر محمد و آل محمد خوشحالى عبادت و روى آوردن به خودت را در قلب من داخل کن و مرا به مطیعان درگاهت ملحق کن.

آن گاه آماده نماز شد، من هم برخاستم و به نزدیک او رفتم، دیدم چشمه آبى‏مى‏جوشد به سرعت آماده طهارت و نماز شدم، چون پشت سرش ایستادم گویا محرابى براى من ممثل شد و مى‏دیدم هرگاه به آیه‏اى مى‏گذشت که در آن وعد یا وعید بود، با ناله و آه آن را تکرار مى‏کرد؛ چون تاریکى شب به نهایت رسید، از جاى برخاست و گفت:

یا مَنْ قَصَدَهُ الضَّالُّونَ فَاصابُوهُ مُرْشِداً وَامَّهُ الْخائِفُونَ فَوَجَدُوهُ مَعْقِلًا وَلَجَا الَیْهِ الْعابِدُونَ فَوَجَدُوهُ مَوْئِلًا مَتى‏ راحَةُ مَنْ نَصَبَ لِغَیْرِکَ بَدَنُهُ وَمَتى‏ فَرَحَ مَنْ قَصَدَ سِواکَ بِهِمَّتِهِ الهى قَدْ تَقَشَّعَ الظُّلامُ وَلَمْ اقْضِ مِنْ خِدْمَتِکَ وَطَراً وَلا مِنْ حِیاضِ مُناجاتِکَ صَدَراً صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَافْعَلْ بى اوْلَى الْامْرَیْنِ بِکَ یا ارْحَمَ الرَّاحِمینَ.

اى کسى که گمراهان او را براى هدایت قصد مى‏کنند و ترسوهابه او اقتدا کرده و او را پناهگاه مى‏یابند و عابدان به او پناه برده و او را ملجأانتخاب مى‏کنند. کجا راحتى دارد کسى که خود را براى دیگرى صرف کند و کجا خوشى دارد کسى که غیر تو را نیت کند. خداوندا! تاریکى همه جا را فرا گرفته و من نه در قبال تو خدمتى کردم و نه از چشمه مناجات تو بهره‏اى بردم، درود بفرست بر محمد و آل محمد و انجام بده براى من سزاوارترین این دو امر را، قسم به تو اى مهربان‏ترین مهربانان.

حماد بن حبیب مى‏گوید: این وقت ترسیدم که مبادا شخص او از من ناپدید شود و اثر امرش بر من پوشیده ماند، پس دامنش را گرفتم و عرضه داشتم تو را به آن کسى که در عبادت رنج و تعب و ملال و خستگى را از تو گرفته و لذت رهبت را در کامت نهاده بر من رحمت آر و مرا در گلستان مرحمت و عنایتت جاى ده که من مردى ضال و گم گشته‏ام و آرزو دارم که هماهنگ تو شوم و گفتار تو را پیروى کنم،

فرمود: اگر تکیه‏ات بر خدا از روى صدق و راستى باشد گم نخواهى شد، در هر صورت بر اثر من باش، پس به کنار آن درخت شد و دست مرا گرفت، چنین به نظرم آمد که زمین زیر قدمم در حرکت است؛ همین که صبح طلوع کرد به من فرمود:

بشارت باد بر تو که این مکان مکه معظمه است. پس من صداى ضجه و ناله حجاج را شنیدم، عرض کردم: تو را سوگند مى‏دهم به آن که نسبت به او امیدوارى و در قیامت به حضرت او چشم دارى کیستى؟ فرمود: اکنون که مرا قسم دادى من على بن الحسین بن على بن ابیطالب هستم! «15»!

تصور شما این نباشد که عشق به نماز و مناجات و این حرکت الهى و عارفانه مخصوص به انبیا و ائمه طاهرین علیهم السلام بوده، بلکه شاگردان این مکتب از عاشقان این راه و تربیت شدگان این بزم، نیز در حد قدرت و وسع و توان فکرى و روحى خود سالک این مسلک بوده و راه رو این طریق و دلباخته این وضعیت و سرباخته این حالت گردیدند.

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- سوره بقره (2): 153.

(2)- عنکبوت (29): 45.

(3)- مؤمنون (23): 51.

(4)- محجة البیضاء: 3/ 204، کتاب الحلال والحرام.

(5)- محجة البیضاء: 3/ 204، کتال الحلال والحرام.

(6)- بحار الأنوار: 16/ 204، باب 9.

(7)- حمد (1): 4.

(8)- وسائل الشیعة: 6/ 151، باب 68، حدیث 7593.

(9)- وسائل الشیعة: 1/ 91، باب 20، حدیث 215؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 4/ 149؛ کشف الغمة: 2/ 85.

(10)- المناقب، ابن شهر آشوب: 4/ 150.

(11)- مستدرک الوسائل: 3/ 405، حدیث 3886.

(12)- فلاح السائل: 182.

(13)- ارشاد القلوب: 2/ 143؛ بحار الأنوار: 46/ 75، باب 5، حدیث 66.

(14)- مستدرک الوسائل: 4/ 124.

(15)- المناقب، ابن شهر آشوب: 4/ 142؛ بحار الأنوار: 84/ 230، باب 12، حدیث 43.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 91/7/18 :: ساعت 12:20 عصر )
»» شیاطین و تعلیم سحر

 

اصولًا لفظ شیطان چنان که در آیات مربوط به حضرت آدم توضیح داده شد به معناى موجود دور از حق و حقیقت، انجام دهنده کارهاى نامناسب، وجودى پلید و خبیث و بدطینت و سرپیچ و نافرمان نسبت به قوانین و دستورات خداست چه این که این موجود انسان باشد یا پرى یا حیوان، و یا دیو و عفریت.

شیاطین در آیه مورد شرح و توضیح احتمال دارد شیاطین انسى و جنى هر دو باشند.

اینان با تعلیم دادن سحر به مردم یعنى علمى که عموماً به زیان مردم به کار گرفته مى‏شد، مردان و زنان و جوانان و خانواده‏ها و حتى جامعه را دچار مشکلات گوناگون مى‏کردند، و از طرفى به عقاید و افکار و اندیشه‏ها و بخصوص دین مردم و وحدت جامعه ضربه مى‏زدند، و از این راه هم خود دچار گناه بزرگى مى‏شدند و هم دیگران را به عرصه ظلمانى گناه و معصیت که عاقبتى جز خوارى دنیا و عذاب آخرت ندارد مى‏کشانیدند.

 

سحر

سحر در لغت به معناى فریب دادن، جادو کردن، ربودن دل، باطل را به صورت حق جلوه دادن، فساد و تباهى آمده است.

این علم در زمان موسى‏بن‏عمران در اوج خود قرار داشت تا جائى که ساحران آن زمان قاطعانه به فرعون وعده دادند ما در مبارزه با موسى یقیناً به پیروزى دست خواهیم یافت.

و در زمان سلیمان بخصوص در شهر بابل رواج دوباره پیدا کرد تا جائى که به دست شیاطین و شاگردانشان به عنوان ابزارى مؤثر بر ضد مردم به کار گرفته شد.

صاحب المیزان درباره علم سحر و علومى که هم‏مرز یا در پایه علم سحر است مى‏نویسد:

علومى که از عجائب و غرائب آثار بحث مى‏کند بسیار است، بطورى که نمى‏توان در تقسیم آنها ضابطه‏اى کلى دست داد، لذا در این بحث معروف‏ترین آنها را که در میان متخصصین آنها شهرت دارد نام مى‏بریم:

1- یکى از آنها علم سیمیاست، که موضوع بحثش هماهنگ ساختن و خلط کردن قواى ارادى با قواى مخصوص مادى است، و ثمره‏اش براى دست‏یابى وتحصیل قدرت در تصرفات عجیب و غریب در امور طبیعى که یکى از اقسام آن تصرف در خیال مردم است، که آن را سحر دیدگان مى‏نامند، و این فن از تمامى فنون سحر مسلم‏تر و صادق‏تر است.

2- علم لیمیاست، که از کیفیت تاثیرهاى ارادى در صورت اتصالش با ارواح قوى و عالى بحث مى‏کند، که مثلًا اگر اراده من متصل و مربوط شد با ارواحى که موکل ستارگان‏اند چه حوادثى مى‏توانم پدید آورم؟ و یا اگر اراده من متصل شد به ارواحى که موکل بر حوادث‏اند. و بتوانم آن ارواح را مسخر خود کنم و یا اگر اراده‏ام متصل با اجنه شد و توانستم آنان را مسخر خود کنم و از آنان کمک بگیرم چه کارهائى مى‏توانم انجام دهم؟ که این علم را علم تسخیرات نیز مى‏گویند.

3- سوم علم هیمیا، که در ترکیب قواى عالم بالا با عناصر عالم پائین بحث مى‏کند تا از این راه به تأثیرهاى عجیبى دست یابد و آن را علم طلسمات نیز مى‏گویند. چون کواکب و اوضاع آسمانى با حوادث مادى زمین ارتباط دارند، همان طورى که عناصر و مرکبات و کیفیات طبیعى آنها اینطورند.

پس اگر اشکال و یا بگو نقشه آسمانى که مناسب با حادثه‏اى از حوادث است با صورت و شکل مادى آن حادثه ترکیب شود آن حادثه پدید مى‏آید، مثلًا اگر بتوانیم در این علم به آن شکل آسمانى که مناسب با مردن فلان شخص یا زنده ماندنش و یا باقى ماندن فلان چیز مناسب است، با شکل و صورت خود این نامبرده‏ها ترکیب کنیم منظور ما حاصل مى‏شود، یعنى اولى مى‏میرد، دومى زنده مى‏ماند، و سومى بقا مى‏یابد و این معناى طلسم است.

4- علم ریمیا است و آن علمى است که از استخدام قواى مادى بحث مى‏کند تا به آثار عجیب آنها دست یابد به طورى که در حس بیننده آثار خارق‏العاده‏اى در آید و این را شعبده هم مى‏گویند. «1»

آموختن این علوم براى زیان زدن به مردم چه زیان به جسم و جانشان چه زیان به آبرو و مالشان از دیدگاه اسلام حرام قطعى و گناه دست‏اندرکارش مساوى با کفر است.

 

آموزش سحر براى ابطال سحر

اگر راهى براى ابطال سحر ساحران جز آموختن این علم در میان نباشد در صورتى که انسان آراسته به ایمان و تقوا باشد، و در فضائى به سر برد که از اطمینان به خود که آن را جز در ابطال سحر به کار نمى‏گیرد مطمئن باشد آموختنش کار غیر شرعى نیست، بلکه لازم است مدتى را هزینه به دست آوردن این علم کند، و آن را براى دفع و رفع زیان از خیمه حیات مردم به کار اندازد، چنان که دو فرشته حق هاروت و ماروت از جانب حضرت پروردگار مأموریت داشتند این علم را براى مبارزه با ساحران به تعدادى از بابلیان بیاموزند و موکداً به آنان بگویند:

ما براى شما جنبه آزمایش و امتحان داریم و این امتحان به این است که این علم براى دفع زیان بکار رود تا نزد حق نمره قبولى آورید، و اگر جز این باشد مردود شده و به رسوائى دنیا و عذاب آخرت دچار خواهید شد.

دانش مایه آزمایش است:

توجه به این نکته که تفصیلش در آیات قرآن و روایات اهل بیت آمده لازم است که هر نوع دانشى و هر گونه نعمتى، و هر موقعیتى و حتى شکل و قیافه در این دنیا براى انسان جنبه آزمایش و امتحان الهى دارد.

کسى که دانش، یا مال، یا آبرو، یا نعمت، یا صورت ظاهر خود را هماهنگ با خواسته‏هاى حق در راه مثبت به کار گیرد، و به این وسیله به رشد و کمال خود و سعادت دنیا و آخرت خویش و کمال سعادت دیگران بیفزاید قطعاً از آزمایش پیروز و رستگار بیرون آمده و شایسته پاداش و رحمت خدا شده است، و اگر آنچه در اختیار دارد هزینه هوا و هوس و شهوات و مطامع شیطانى و حالات حیوانى خود کند، و از دیگران هم در این زمینه‏ها براى تأمین لذات نامشروع خود سوء استفاده کند در امتحان مردود شده و خود و هر که را در این جهت براى او کارگرى کرده مطرود رحمت حق قرار داده و از فیوضات الهیه محروم نموده، و به خزى دنیا و عذاب آخرت گرفتار کرده است.

 

حرمت انتخاب سحر به عنوان شغل‏

از آنجا اکثر نفوس از تقوا برخوردار نیستند و با اندک جاذبه مادى یا اجتماعى در مسیر انحرافى قرار مى‏گیرند، و با کمترین کینه و دشمنى به درگیرى و نزاع با مردم برمى‏خیزند و سحر و جادو در این زمینه‏ها کاربرد دارد و از جمله دانش‏هائى است که اکثراً مورد سوء استفاده واقع مى‏شوند، آئین پاک اسلام و فرهنگ سعادت‏بخش حضرت حق انتخاب سحر را به عنوان شغل ممنوع کرده و بر آن مارک و مهر حرمت زده است.

در این زمینه روایات بسیار مهمى امثال روایات زیر در کتاب‏هاى مهم حدیث نقل شده است.

عیسى بن شفقى که شغلش ساحرى بوده و از این راه معاش خود را تأمین مى‏کرده، و از طریق سحر و جادو از مردم پول مى‏گرفته بر حضرت صادق (ع) وارد شد و گفت: فدایت شوم حرفه من ساحرى است و درآمد روزانه و تأمین معاش و زندگى‏ام از این راه است و با این درآمد و پول جمع شده حج بجا آورده‏ام و خدا دیدار تو را بر من منت نهاده است و اکنون هم از این شغل و حرفه توبه کرده‏ام، آیا براى من راه خروجى از این گناه وجود دارد؟ امام صادق (ع) به او فرمود با این دانشى که دارى گره‏ها را از مشکلات مردم بگشاى و به کار اینان گره نزن. «2»

«قال رسول الله (علیهما السلام): ثلاثة لا یدخلون الجنة: مد من خمر، و مد من سحر، و قاطع رحم:» «3»

رسول خدا فرمود: سه نفر وارد بهشت نمى‏شوند: ادامه دهنده شراب خوارى، و ادامه دهنده حرفه سحر و جادوگرى، و قطع کننده با رحم و خویشان.

از امیرمؤمنان روایت شده:

«من تعلم شیئا من السحر قلیلا او کثیراً فقد کفر و کان آخر عهده بربه وحده ان یقتل الا ان یتوب:» «4»

کسى که چیزى از علم سحر را «براى تخریب زندگى مردم» بیاموزد یقیناً کافر شده، و پیوند و ارتباطش با پروردگارش به خاطر کار غیر شرعى‏اش قطع مى‏شود و باید به جرم آموختن این حرفه کشته شود یا به حقیقت توبه کند.

از حضرت صادق (ع) از پدرانش از امیرمؤمنان (ع) روایت شده که آن حضرت فرمود:

«نحن اهل بیت عصمنا الله من ان یکون فتانین، او کذابین، او ساحرین او زیافین فمن کان فیه شیئ من هذه الخصال فلیس منا و لا نحن منه:» «5»

ما اهل بیتى هستیم که خدا ما را از این که فتنه‏گر و دروغ‏گو یا جادوگر و متکبر و خودخواه باشیم حفظ کرده است، پس کسى که چیزى از این خصلت‏هاى زشت در او باشد از ما نیست و ما هم از او نیستیم.

یهود از حکم حرمت انتخاب سحر و جادو براى ضربه زدن به مردم که در تورات بیان شده بود کاملًا آگاه بودند و مى‏دانستند. که در تورات آمده:

«من اشترى السحر و ترک دین الله ماله فى الآخرة من خلاق:» «6»

کسى که جادوگرى را به قیمت رها کردن دین خدا بخرد در آخرت هیچ بهره و نصیبى نخواهد داشت.

این نکته بسیار مهم را نیز نباید از نظر دور داشت که میان آنچه از انبیا و اولیا و تربیت شدگان مکتب توحید و نبوت صادر مى‏شود و آنچه به دست شیاطین و تابعانشان از سحر و جادو و کهانت انجام مى‏گیرد تفاوت اصولى و ذاتى است.

معجزات و کرامات و خوارق عادات که نشأت گرفته از قدرت بى‏نهایت خدا است از افق وجود انبیا و اولیا به خواست حق ظهور مى‏کند و همه و همه زنجیرهاى معنوى هستند که انسان را به وسیله آنها به بهشت مى‏کشانند، و سحر و کهانت و شعبده بازى و امثال آنها همه و همه از شیاطین است که در حقیقت زنجیرهائى هستند که شیاطین به وسیله آنها مردم را به دوزخ مى‏برد، ذات معجزه از طریق هدایت و ذات سحر و جادو از راه ضلالت است، منشأ معجزه صفا وپاکى درون و ارتباط با نفس با حق و از افاضات رب به عبد است، و منشأ سحر و جادو کدورت و تاریکى نفس و آلودگى آن و نتیجه ارتباط با شیاطین است. «7»

 

عاقبت ساحر

تجربه تاریخ حیات انسان این حقیقت را به اثبات رسانیده و آیات قرآن و روایات هم آن را تأیید مى‏کند که هیچ خلاف‏کارى و عصیان‏گرى، و ستم پیشه‏اى که یکى از مصادیق آنها ساحر و جادوگر است عاقبت به خیر نشده، و زندگى بى‏دغدغه‏اى نداشته و نهایتاً دچار خسارت‏هاى دنیائى و آخرتى شده و گوى سعادت را از دست داده و به ویژه خود را در آخرت از هر گونه بهره و نصیب الهى و بهشتى محروم نموده است، و با این عمل زشت و کار ناپسندش خود را به عذاب ابد و دوزخ همیشگى فروخته است، چنان که قرآن مى‏فرماید:

ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ: «8»

براى ساحر و جادوگر در آخرت هیچ نصیبى نیست، و یقیناًبد چیزى است آنچه خود را به آن فروختند اگر آگاهى و معرفت مى‏داشتند.

 

باز بودن راه توبه بر ساحر

سحر و جادوگرى از گناهانى نیست که توبه نداشته باشد و راه جبران به رویش باز نباشد، و حضرت حق هم به مقتضاى کرم و لطف و احسان و رحمتش توبه ساحر را مى‏پذیرد و او را مورد عفو و مغفرت قرار مى‏دهد چنان‏که توبه ساحران زمان موسى را پذیرفت و آنان را مورد گذشت قرار داد و به درجات رفیعه معنوى رسانید.

ایمان و تقوا

بازگشت ساحر از شغل ساحرى و جبران گذشته‏اش با توبه واقعى و آراسته شدنش به ایمان و تقوا سبب پاداش مهم و بزرگى از جانب خدا است.

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- المیزان، ج 1، ص 367.

(2)- تهذیب ج 6، ص 364، ح 1043.

(3)- وسائل ج 17، ص 148، ح 22212.

(4)- قرب الاسناد ص 7.

(5)- تفسیر فرات کوفى 62.

(6)- جامع البیان طبرى ج 1، ص 534.

(7)- مواهب الرحمن ج 1، 360، به صورت اختصار.

(8)- بقره 102.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 91/7/18 :: ساعت 12:19 عصر )
»» شگفتى‏هاى جهان نباتات‏

 

«مسأله نباتات و گیاهان و آنچه از زمین مى‏روید، از اهمّ مسائل عرصه گاه خلقت و آفرینش است. انسان با همه وسعت علم و دانشش، هنوز نتوانسته به شمارش و احصاى نباتات موفّق شود، چه رسد به عظمت و اسرار و شگفتى‏هاى این جهان حیرت‏انگیز.

انواع و اقسام گیاه در سطح خاک و درون دریاهاى ژرف و بر دامنه و قلل کوههاى بلند، حتى بر روى صخره‏هاى عظیم و به صورت معلّق در هوا موجود است.

قسمتى از این گیاهان به اندازه‏اى کوچک و ریزند که فقط با چشم مسلّح دیده مى‏شوند، و عدّه‏اى آن قدر بزرگند که عظیم‏ترین موجودات زنده روى زمین به شمار مى‏آیند. شماره انواع گیاه که تاکنون شناخته شده از صدهزار متجاوز است و هر یک داراى آثار مخصوصى است.

چون شناختن فرد فرد گیاهان غیرمقدور است لذا علماى علم گیاه‏شناسى آنها را طبقه بندى نموده‏اند، و این طبقه بندى بر اساس اندام‏هاى گیاه مثل ریشه و ساقه و برگ و گل قرار گرفته است و طبق همین نظر در ابتدا آنها را به دو قسمت اصلى و سپس هر قسمت را به چند قسمت تقسیم نموده‏اند.

1- گیاهان گلدار: داراى ریشه و ساقه و برگ و گل بوده و عالى‏ترین گیاهان مى‏باشند. این همه گل‏هاى رنگارنگ که سطح خاک را زینت بخشیده و در صحن بیابان و صفحه باغستان مناظر زیبا و جالبى به وجود آورده‏اند و انواع میوه‏ها و سبزیجات که قسمت مهمّى از احتیاجات زندگى انسان را تأمین نموده و غلّات وحبوباتى که نیازمندى‏هاى غذایى را رفع مى‏کنند و بالأخره قسمت مهمّى از گیاهانى که مصرف طبّى دارند، همه و همه جزء این دسته محسوب مى‏گردند.

2- گیاهان بى‏گل: این دسته از گیاهان فاقد گل هستند، بنابراین تولید مثل در آنها بر خلاف گیاهان گلدار به طریق خاصّى انجام مى‏گیرد.

گیاهان بى گل نیز داراى اقسام مختلفى هستند به طورى که بعضى از آنها ریشه و ساقه و برگ داشته فقط گل ندارند، و برخى از آنها ساقه و برگ داشته ولى بدون ریشه و گل مى‏باشند. این قسمت اغلب روى تنه درختان و نقاطى که آب و هواى معتدل دارند زیست مى‏نمایند. و بالأخره قسمتى فاقد برگ و گل و ریشه و ساقه بوده و در پایین آنها رشته‏هاى تارمانندى وسیله جذب آب و سایر مواد غذایى بوده و باعث اتصال آنها به زمین مى‏گردد، و ما نوعى از آنها را که «جُلبَک» نامیده مى‏شود در جویبارها و آبهاى راکد و حوض‏ها، به مقدار زیاد مى‏بینیم.

این را مى‏دانیم که انواع حیواناتى که در عرصه گاه گیتى پراکنده شده و سطح زمین را میدان زندگى خود قرار داده‏اند شدیداً به غذا نیازمندند و براى ادامه حیات باید از عناصرى که در روى زمین موجود است استفاده کنند و از طرف دیگر عناصرى که در آب و خاک و هوا موجود است به همین صورت قابل استفاده و تغذیه حیوانات نیست؛ این جاست که گیاهان براى تأمین احتیاجات غذایى حیوانات، نقش مهمّى را ایفا مى‏کنند، زیرا آنها عناصر آب و خاک را به وسیله دستگاههاى مخصوصى که در ساختمان آنها قرار دارد به صورت ساقه و برگ و میوه در مى‏آورند و در نتیجه مواد غذایى حیوانات را در اختیار آنها مى‏گذارند.

از این نظر طبقه انسان نیز با حیوانات دیگر یکسان است و انسان تا کنون نتوانسته است از عناصر زمین بدون واسطه گیاه استفاده کامل بنماید و احتیاجات غذایى خود را تأمین کند، بلکه همواره دست حاجت به سوى گیاه دراز کرده و از محصول کارگاه نبات بهره‏مند گردیده است.

در هوایى که تنفّس مى‏کنیم مقدار معیّنى «اکسیژن» موجود است و اکسیژن یک مادّه حیاتى است که براى تولید حرارت غریزى حایز اهمیت فوق العاده‏اى است و زندگى بدون آن، پنج دقیقه هم ممکن نیست.

هنگام تنفّس مقدارى اکسیژن وارد ریه‏ها مى‏شود و با خونى که در ریه‏ها موجود است ترکیب مى‏گردد و دستگاه پخش خون آن را در تمام قسمت‏هاى بدن توزیع مى‏کند و همین اکسیژن، غذا را در سلول‏هاى مختلف بدن آهسته و آرام با حرارتى ضعیف مى‏سوزاند. در اثر احتراق غذا در سلول‏ها یک گاز سمّى به نام «کربنیک» ایجاد و با خون داخل ریه مى‏گردد و با تنفّس‏هاى بعدى از بدن خارج شده به هواى محیط بر مى‏گردد. به این ترتیب کلیه جانوران اکسیژن استنشاق مى‏کنند و گاز کربنیک بیرون مى‏دهند.

اگر این عمل به همین صورت ادامه پیدا مى‏کرد، پس از مدت کوتاهى این ماده حیاتى یعنى اکسیژن که به اندازه معیّنى در هوا موجود است تمام مى‏شد و گاز سنگین و غلیظ و سمّى کربنیک جایگزین آن مى‏گردید و آن وقت حیات کلیه حیوانات با خطر بسیار بزرگى مواجه مى‏شد و رفته رفته مى‏بایست همه جانوران مسموم شوند و از آنها در روى زمین اثرى و خبرى نماند و انسان هم از این پیشامد خطرناک البته مستثنى نمى‏گردید، زیرا هر فردى از انسان در 24 ساعت در ضمن تنفّس، معمولًا 250 گرم کربن خالص از ریه خود بیرون مى‏فرستد و روى این حساب در ظرف یکسال، دویست وهفتاد و سه میلیون و هفتصد و پنجاه هزار (000، 750، 273) تن از این گاز سمّى به وسیله سه میلیارد بشر تولید مى‏شد، و چندین برابر این مقدار را حیوانات دیگر در ضمن تنفّس تولید مى‏نمایند.

این جاست که به اهمیت یکى از اعمال گیاهان پى مى‏بریم و آن عمل کربن‏گیرى است.

گیاهان در حرارت آفتاب گاز کربنیک را که از دو عنصر کربن و اکسیژن تشکیل‏شده است تجزیه مى‏کنند و اکسیژن را در هوا رها مى‏سازند و کربن را در تنه خود نگه مى‏دارند، و قسمت مهمّ وجود گیاهان از همین کربن تشکیل یافته است. این عمل یعنى عمل کربن‏گیرى که به وسیله برگ‏هاى گیاهان انجام مى‏گیرد درست به عکس تنفّس جانوران است.

این تناسب عجیب و تعادل دقیقى که میان اکسیژن و گاز کربنیک برقرار گردیده تا نیازمندى حیات جانوران و گیاهان براى همیشه تأمین شود یکى از آیات بزرگ خداشناسى است.» «1»

 

عجایب گیاهان در قرآن‏

قرآن مجید به طور مکرّر به مسأله گیاه و عجایب آن و خالق حکیم و عالمش اشاره کرده است:

الَّذِى جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِرَاشاً وَالْسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَکُمْ فَلَا تَجْعَلُوا لِلّهِ أَنْدَاداً وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» «2»

آن پروردگارى که زمین را براى شما بسترى گسترده و آسمان را سقفى برافراشته قرار داد و از آسمان، آبى [مانند برف و باران‏] نازل کرد و به وسیله آن از میوه‏هاى گوناگون، رزق و روزى براى شما بیرون آورد؛ پس براى خدا شریکان و همتایانى قرار ندهید در حالى که مى‏دانید [براى خدا در آفریدن و روزى دادن، شریک و همتایى وجود ندارد].

الَّذِى جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَسَلَکَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلًا وَأَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِن نَبَاتٍ شَتَّى‏* کُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ‏لَآیَاتٍ لِأُولِی النُّهَى‏» «3»

همان کسى که زمین را براى شما بسترى گسترده قرار داد، و براى شما در آن [به خاطر آسان شدن رفت و آمدتان‏] راههایى پدید آورد، و از آسمان آبى نازل کرد، پس به وسیله آن انواعى از روییدنى‏هاى گوناگون بیرون آوردیم.

[خود از این نعمت هاى فراوان‏] بخورید و دام‏هایتان را بچرانید، یقیناً در این امور نشانه‏هایى [بر توحید، ربوبیّت و قدرت خدا] براى صاحبان خرد است.

 

چهار بخش از نعمت‏هاى بزرگ حق‏

 

«در مجموع این مسائل به چهار بخش از نعمت‏هاى بزرگ حق اشاره شده است.

1- زمین، که مهد آرامش و آسایش انسان است و به برکت قانون جاذبه و همچنین قشر عظیم هوایى که اطراف آن را گرفته، انسان مى‏تواند به راحتى و امن و امان روى آن زندگى کند.

2- راهها و جاده‏هایى که خداوند در زمین به وجود آورده است که تمام مناطق آن را به یکدیگر پیوند مى‏دهد. همان گونه که غالباً دیده‏ایم در میان سلسله جبال سر به آسمان کشیده غالباً درّه‏ها و راههایى وجود دارد که انسان مى‏تواند از آنها عبور کرده و به مقصد خود برسد.

3- آبى که مایه حیات است و سرچشمه همه برکات، از آسمان نازل کرده است.

4- گیاهان و نباتات گوناگون و مختلفى که به وسیله این آب از زمین مى‏روید که قسمتى از آنها مواد غذایى انسان را تشکیل مى‏دهند، و بخشى مواد دارویى، وقسمتى را انسان براى ساختن لباس مورد استفاده قرا مى‏دهد، و قسمت دیگرى را براى وسایل زندگى همچون درها و حتى خانه‏هایى که از چوب ساخته مى‏شود و کشتى‏ها و بسیارى از وسایل نقلیه دیگر.» «4» أَمَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنزَلَ لَکُم مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَنبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ مَا کَانَ لَکُمْ أَن تُنبِتُوا شَجَرَهَا أَءِلهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ» «5»

یا آن که آسمان‏ها و زمین را آفرید، و براى شما از آسمان آبى نازل کرد که به وسیله آن باغ‏هایى خرم و باطراوت رویاندیم، که رویاندن درختانش در قدرت شما نیست؛ آیا با خدا معبودى دیگر هست [که شریک در قدرت و ربوبیت او باشد؟ نه، نیست‏]، بلکه آنان مردمى منحرف‏اند [که براى او شریک مى‏گیرند.].

باز از سمن و گل چمن آراست جهان را

 

جان تازه شد ز لطف هوا پیر و جوان را

صورتگر اشجار ز عکس گل و نسرین‏

 

سیماى سمن داد شب غالیه سان را

آیینه خور خاصیت کاهربا یافت‏

 

کز روى گل زرد رباید یَرَقان را

ابر از اثر لطف هوا در دل خارا

 

شاخ گل صد برگ کند چوب شبان را

آب از هوس جلوه گل‏هاى بهارى‏

 

جوید چو حباب از دل دریا جریان را

در آب روان جلوه دهد باد به صد ناز

 

صد سرو خرامنده و شمشاد چمان را

عالم گذران است همان به که در این باغ‏

 

بى غم گذرانیم جهان گذران را

دل جمع کن امروز و ببین از گل این باغ‏

 

آن جلوه که فردا بود انوار جنان را

     

 

عجایب گیاهان در کلام دانشمندان‏

دن هرتاک‏ متخصّص توارث نباتى و آمار حیاتى آن و برخى از علوم مربوط به نباتات در مقاله‏اى که در باب خداشناسى دارد مى‏گوید:

مهم‏ترین کارخانه و ماشین مصنوع بشرى با کوچک‏ترین کارخانه و ماشین پیچیده یک نبات، مثلًا دستگاه تصفیه، هضم، تبخیر، تولید مثل نباتات به هیچ وجه قابل مقایسه نیست.

همان عجایب و اسرار یا نظامات پیچیده‏اى که در ذرّات این عالم به نام اتم‏ها و اسرار منظومه اتمى، و در فضاى این عالم به نام منظومه‏ها و اختران، ما را به اعجاب و تحسین وا مى‏دارد، در لباس دیگر و با وضعى دیگر در عالم نباتات ما را در دنیایى از تحیّر فرو مى‏برد و در عظمت مشیّت و حکمت پروردگار غرق مى‏سازد.

حسّ و حیات نباتات که هنوز درک آن از چشم علوم بشرى پنهان است، دقت در سلّول نباتات، تجزیه عناصر تشکیل دهنده این سلّول‏ها، توجه به خاصیت هر یک، ترکیب هسته، غشاى سلّول، اعمال فیزیکى آن، کیفیّت تولید نیرو، چگونگى تغذیه، اسرار مرموز نموّ متناسب، تولید و تکثیر، نسوج نباتى، جهازات داخلى هر یک، خواص طبیعى آنها، کیفیت ساختمان ریشه‏ها، طبقات ریشه‏ها، استوارى آنها، کیفیت جذب آب و املاح، جریان شیره خام، دفع مواد زاید، کیفیت دفع مبارزه ریشه‏ها با هم، ساختمان کلاهک یا سپر بر سر آنها، عناصر ترکیب کننده آنها، عملیات فیزیکى هر یک، تأثیر خاص رطوبت و نور و حرارت در نباتات، دستگاههاى گیرایى این قوا در گیاه، وسایل تنفس گیاه، ساختمان برگ، ترکیبات و طبقات و انواع آنها، برگ‏هاى خاردار، عمل لقاح، ابزار و وسایل لقاح، کیفیت‏هاى گوناگون آن در انواع نباتات، حشرات و مگس‏هاى مأمور لقاح، بادها و امواج مأمور، حساسیت خاصّ برخى از نباتات، گیاهان توانا و ناتوان، تعاون گیاهها با هم، درخت‏هاى گوشتخوار، نظام توارث در نباتات، اسرار میوه‏ها، اشکال گل‏ها، گلبرگ‏ها، شکوفه‏ها، گیاهان آبى و صحرایى، مقاومت گیاهان در برابر امراض گیاهى، امراض گیاهى، مرگ گیاه، هر یک از این امور و صدها امور نباتى دیگرموضوع علم خاصّى بوده و داراى میلیاردها قانون و نظام مستحکم مى‏باشد و شرح آنها هرگز در چند دفتر نگنجد. به دو نمونه از اسرار و نظامات نباتات توجّه نمایید:

اسرار نباتات‏

1- در حالى که نیروى جاذبه زمین همه چیز را به سمت پایین مى‏کشد، مادّه حیاتى نباتات که هنوز بشر را بر درک حقیقت آن راهى نیست، به منظور تقویت و رشد نبات، آب و موادّ غذایى و معدنى و انرژى‏هاى فضایى را با ابزار گوناگون جذب کرده على رغم جاذبه زمین به سمت بالا رشد مى‏کند. در جنگل‏هاى بزرگ هند و آمریکا و آفریقا درخت‏هاى بسیار تنومند و بلندى وجود دارد که چنارهاى ما در مقابل آن نهالى بیش نیست.

ملاحظه کنید: راز مبارزه با نیروى جاذبه هنوز به خوبى بر بشر کشف نیست، اما درخت‏هاى دانشمند! صدها هزار قرن است چهل متر و کمتر و بیشتر مواد زمینى و آب و املاح را به بالا مى‏برند! فکر نمى‏کنید قدرت و مشیّت و اراده قاهرى در این کار دخیل باشد؟

2- قارچ‏ها در اثر نداشتن مادّه سبز رنگ «کلروفیل» (که در اکثر گیاهان براى کربن‏گیرى موجود است ودر ساختن قند و چربى و نشاسته موادّ غذایى نباتات به کار مى‏رود) همواره مى‏کوشند تا با گیاه کلروفیل دارى رفاقت کنند و بدین وسیله حیات نباتى خود را با تغذیه مناسب ادامه دهند، لذا با جلبک‏ها که آنها نیز به درد دیگرى دچارند، یعنى داراى ریشه کافى که بتواند مواد معدنى و انرژى‏هاى زمینى را به خوبى جذب کنند نمى‏باشند، اما در عوض ماده کلروفیل فراوانى دارند رفیق و شریک مى‏شوند.

با طرح این رفاقت یا سرمایه گذارى هر دو جانبه و تأسیس یک شرکت، قارچ از کلروفیل جلبک استفاده مى‏کند و جلبک از ریشه‏هاى نیرومند قارچ. آیا این قارچ وجلبک به طور مشترک مى‏توانند با این تعاون عاقلانه خود ما را به مبدأ هشیار و بصیر و حکیمى هدایت کنند؟

هر گیاهى نظیر خود را تولید مى‏کند و این تولید مثل، خود از عجیب‏ترین تشکیلات پیچیده نباتى است و روى مشیّت و برنامه بسیار مفصّلى انجام مى‏گیرد.

گل‏ها و گروههاى مختلف نباتى بر اثر دارا بودن کارخانه‏ها و غدّه‏هاى خاصّى، به تهیه انواع مختلف شیره‏ها که هر یک از آنها مورد توجّه نوع خاصّى از حشرات است پرداخته و حشرات خاصّه را به دور خود جمع مى‏کنند تا در مقابل، حشرات نیز وسیله تلقیح آنها باشند، در نتیجه بذر لازم براى تولید نبات و گل‏هاى سال آینده و نسل آینده به وجود آید! این جا از آنجاهایى است که نباتات، حیوانات را استخدام مى‏کنند! یا بهتر بگوییم نظامات الهى، حیوانات را در خدمت تولید نباتات گمارده است.

 

رابطه گیاهان و حیوانات در کلام دکتر جان ویلیام کلاتس‏

بهتر است این بحث پیچیده و راز مهم را با دیده یک متخصّص فن که استاد علم الحیات یا فیزیولژى و علوم طبیعى و دکتر در فلسفه از «پیتسبورک» و متخصّص در وراثت چند نوع حشره مى‏باشد یعنى‏ دکتر جان ویلیام کلاتس‏ ببینیم، مى‏گوید:

«یکى از مسائل بغرنج عالم وجود یک نوع رابطه و علاقه اجبارى است که در بین پاره‏اى از موجودات مثلًا یک گیاه خاص با یک حیوان خاص مشاهده مى‏شود.

یکى از مصادیق آن ارتباط مرموز و عمیق، رابطه‏اى است که میان «گل یوکا» «مگس یوکا» وجود دارد.

گل یوکا سرش پایین است و مادگى یعنى قسمت ماده گل نیز از بساک یا قسمت نر گل پایین‏تر است. کلاله یا مادگى گل که باید گرده به آن وارد شود به شکلى است که ورود گرده به درون آن به خودى خود امکان ندارد. گرده یوکا توسط مگس ماده‏یوکا کمى بعد از غروب آفتاب به مادگى حمل مى‏شود، بدین ترتیب که مگس یوکا قسمتى از گرده را از بساک در دهانش گرفته به سوى کلاله پرواز نموده، تخمدان گل را مى‏شکافد و چند دانه از تخم خود در آن مى‏گذارد و سپس روى آن را با گرده‏اى که آورده مى‏پوشاند. گل دانه‏هاى زیادى مى‏دهد که قسمتى از آن را کرم‏هاى نوزاد مگس مى‏خورند و قسمت دیگر گل‏هاى تازه تولید مى‏کند. تولید مثل گل یوکا یا بهتر بگوییم بقاى نسل این گل از آغاز پیدایش آن تا کنون تنها به وسیله این مگس انجام مى‏گیرد! این گل نیز به نوبه خود محل مناسبى براى بقاى نسل مگس یوکا است.

بین انجیرهاى تجارتى و چند نوع از زنبور کوچک نیز همین رابطه برقرار است.

خوشه‏هاى درخت انجیر دو نوعند: عدّه‏اى هم گل‏هاى نر دارند و هم گل‏هاى ماده، و عدّه‏اى دیگر فقط گل‏هاى ماده دارند.

اما این همه گل‏ها به وسیله زنبورهاى ماده تلقیح مى‏شوند، بدین ترتیب که مدخل این گل‏ها در نتیجه وجود پوشش‏هاى مختلف به قدرى صعب العبور است که حشره بینوا به زحمت مى‏تواند به داخل آن راه یابد و غالباً بال‏هایش در سر این کار جدا مى‏شود، اما عاملى مرموز او را با وجود این همه مشکلات تحریص مى‏کند تا بالأخره به درون گل راه یابد. اگر گل از آنهایى است که هم قسمت نر دارد و هم قسمت ماده، زنبور ماده تخم گذارى مى‏کند و خود مى‏میرد.

تخم‏ها رشد کرده، زنبور مى‏شوند، زنبورهاى نر مى‏میرند و زنبورهاى ماده از گل بیرون شده به سوى گل‏هاى دیگر به پرواز مى‏آیند ولى قبل از خروج از داخل گل با گرده درون گل آغشته مى‏شوند تا آن را به گل‏هاى دیگر ببرند. اگر گل دیگر که زنبور بر آن مى‏نشیند مثل اولى نر و ماده باشد که همان عمل گذشته تکرار مى‏شود، و اگر گل جدید فقط ماده باشد به علّت عمق زیاد این گل، زنبور بدون آن که بتواند تخم گذارى کند، پس از نشستن روى آن از آنجا مى‏گذرد، ولى با همین مکث مختصر بر روى گل ماده، گل ماده را با گرده نر که به آن آغشته بود و به همراه داشت تلقیح کرده‏است. در نتیجه این گل بزرگ شده و تبدیل به انجیر رسیده کاملى مى‏شود.

نخستین درخت‏هاى انجیرى که در آمریکا آورده شد میوه ندادند، بعدها متوجّه شدند که موقع حمل این درخت‏ها آن زنبورها را با خود نیاوردند، وقتى زنبورهاى مخصوص را نیز به آمریکا آوردند، درخت‏ها میوه دادند و انجیر از مال التجاره‏هاى مهم آن کشور شد.

دکتر جان ویلیام پس از آن که مثال‏هاى دیگر مى‏آورد در آخر نتیجه مى‏گیرد:

این زحمت کشان به فرمان چه کسى على الدوام مأموریت خود را انجام مى‏دهند؟ آیا این شواهد به وجود خداوند متعال دلالت نمى‏کند؟ خیلى مضحک و نامعقول و مشکل است که همه این کارهاى منظم و مُنتج را از آغاز پیدایش این نوع گیاهان و درخت‏ها و این نوع حشرات به تصادف حمل کنیم!» «6»

 

روشنایى گیاهان، انگل‏ها، قارچ‏ها

دو گروه از گیاهان، انگل‏ها، قارچ‏ها هستند که داراى پیکرى درخشنده مى‏باشند. روشنایى آنها به نحوى است که در تاریکى شب کاملًا خود را نشان مى‏دهند. روشنایى آنها از چیست؟ آیا چه مادّه محترقه‏اى تمام نشدنى در پیکر آنها موجود است که این روشنایى از آن پدید مى‏آید آیا این نورها به چه وسیله پخش مى‏شود؟ به وسیله لامپ، یا وسیله دیگر؟ آیا نورافکن آنها در کدام کارخانه به دست کدام مهندس ساخته شده است، و چه کسى آن را نصب کرده است؟ آیا ماده، دانشمند است و مى‏تواند موادّ محترقه را از غیر محترقه تمیز بدهد؟ هرگز؛ چون مادّه فاقد علم مى‏باشد.

آیا مهندسین عالى مقام بشرى مى‏توانند از آب و هوا و غذاهایى که نباتات از زمین مى‏خورند، چراغى نورانى به این کوچکى و ریزى بسازند؟ آنهم چراغى کهخودش پیوسته ماده احتراقى خود را درست کند و نیازى به کمک خارجى نداشته باشد؟

اگر پزشکى، بیمارى بیماران را به خوبى تشخیص دهد و داروى صحیح هر بیمارى را بداند، عقلا او را دانشور و خردمند مى‏خوانند.

اگر داروشناسى داروهاى بیمارى‏ها را خوب بشناسد و یکایک آنها را براى بهره بردارى بیماران آماده داشته باشد عقلا وى را دانا و عاقل مى‏دانند.

اگر کسى هم پزشک باشد و هم داروشناس، هم پزشکى را بداند و هم داروپزشکى، عقلا وى را بسیار دانا دانسته و در برابر دانش او سر تعظیم فرود مى‏آورند.

اگر موجودى هم پزشک باشد و هم داروشناس و هم سازنده دارو و پدید آورنده دارو و هم گذارنده دارو به طور رایگان در دسترس بیماران، چنین وجودى بسیار دانا و توانا و حکیم و کریم و مهربان خواهد بود.

آیا وجود گیاهان دارویى در این جهان، از آغاز تا کنون و آینده به ما نمى‏گوید که پدیدآورنده آنها دانا و تواناست، حکیم و کریم و مهربان است؟

اوست که بیمارى‏هاى بشر را یکایک دانسته و داروهاى آنها را یکایک شناخته و داروها را یکایک ساخته و پرداخته و از نیستى به هستى آورده و به طور رایگان تحت اختیار بشر قرار داده است، ولى بشر خود را به نادانى مى‏زند! این دانش نامتناهى را نادیده مى‏گیرد، این قدرت نامتناهى را نمى‏بیند، این حکمت نامتناهى را به هیچ مى‏انگارد، این کرم نامتناهى را نمى‏فهمد، این مهر نامتناهى را درک نمى‏کند! برناى کاشف پنى سیلین و مانند آن بسیار احترام و ارزش قائل است ولى آفریننده پنى‏سیلین و مانند آن را منکر مى‏شود؛ نمک را مى‏خورد و نمکدان را مى‏شکند!

بزرگوارى و رحمت او اقتضا مى‏کند که براى مدتى از این گناه بزرگ بشر چشم‏پوشى کند. کریم و مهربان است، اوست که بیمارى‏هاى بشر را یکایک دانسته و داروى آنها را یکایک شناخته و داروها را یکایک ساخته و پرداخته است.

در بخش‏هاى استوایى کره زمین گیاهى مى‏روید که هم گل مى‏دهد و هم بر مى‏دهد. برهاى این گیاه به اندازه دانه باقلا مى‏باشد. این گیاه به وسیله برگ‏هاى گل خود تنفّس مى‏کند، در صورتى که گل آن تحمل گرد و غبار را ندارد. وقتى که مقدارى گرد روى برگ آن گل جمع شود، برگ‏ها از گازى که خود آن گیاه تولید کرده پر مى‏شود و ناگهان منفجر مى‏گردد. گل باز مى‏شود و گردها ریخته مى‏شود، در اثر انفجار گاز بیرون مى‏آید و صدایى مى‏دهد که شبیه سرفه کودک مى‏باشد.

آیا این نشانه آن نیست که این گیاه، سازنده‏اى دارد بسیار دانا و حکیم و توانا، به طورى که دقیق‏ترین چیزها از نظرش محو نمى‏شود و قدرت بر هر چیزى دارد؟!

تا دیده‏ام فتاده به زنجیر موى دوست‏

 

دل مى‏کشد ز راه جنونم به سوى دوست‏

غیر از طریق عشق مرا خطّ سیر نیست‏

 

تا گشته نقطه نظرم خال روى دوست‏

با این که پاى بر سر هستى نهاده‏ام‏

 

دستم نمى‏رسد که نهم پا به کوى دوست‏

خوشتر بود ز ناله جانسوز چنگ و تار

 

تارى اگر به چنگ من افتد ز موى دوست‏

گر چون دهان یار نماند ز من نشان‏

 

از لوح سینه‏ام نرود آرزوى دوست‏

     

کى سر فرو برم چو صراحى‏ «7»به جام جم‏

 

دستم اگر رسید به جام سبوى دوست‏

از آب دیده خاک وجودم دهد به باد

 

این آتشى که در دلم افکنده خوى دوست‏

چون نى که از نوازش نایى نوا کند

 

از ناى من به گوش رسد هاى و هوى دوست‏

بر ما گمان عقل ز دیوانگى مبر

 

اى بى خبر ز سلسله مشکبوى دوست‏

     

داستان گل‏ها و گیاهان و مواد خوراکى و آثار عجیبه آنها در حیات جانداران، مسأله‏اى نیست که در این دفتر بگنجد. در این زمینه تاکنون هزاران کتاب ارزشمند نوشته شده و هزاران محقّق بزرگ عمر خود را در تحقیق مسائل این عرصه گاه اعجاب‏انگیز سپرى کرده‏اند.

این وجیزه به گوشه‏اى بسیار ناچیز از این جهان بزرگ براى پى بردن به عظمت حضرت محبوب اشاره کرد، باشد که نورى از آن منبع بى‏نهایت در بى‏نهایت به قلب بتابد و آثار آن نور، سعادت دنیا و آخرت تهیدستان از حقیقت را تأمین نماید.

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- شگفتى‏هاى آفرینش: 10.

(2)- بقره (2): 22.

(3)- طه (20): 53- 54.

(4)- تفسیر نمونه: 13/ 222، ذیل آیه 53 سوره طه.

 

(5)- نمل (27): 60. (6)- جاهلیّت و اسلام: 320.

(7)- صراحى: قسمى از ظروف شیشه یا بلور با شکمى نه بزرگ و نه کوچک و با گلوگاهى تنگ و دراز.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 91/7/18 :: ساعت 12:18 عصر )
»» اویس قرن در آیینه عبادت‏

او انسان بزرگوارى بود که وى را از زهاد ثمانیه دانسته‏اند و پیامبر بزرگوار اسلام صلى الله علیه و آله سخت مشتاق ملاقات با او بود و در حق او فرمود:

بوى خدا را از جانب یمن استشمام مى‏کنم‏ «1»!!

کارش شتربانى بود که اجرت آن را صرف نفقه مادر پیر و نابیناى خود مى‏کرد؛ زمانى که در طلب صحبت رسول خدا صلى الله علیه و آله شد و عشق آن جناب او را مهیاى سفر مدینه کرد، نزد مادر رفت و اجازت سفر گرفت. مادر گفت: تو را اذن مى‏دهم که به‏دیدار معشوقت بشتابى و بیش از نیم روز در مدینه نمانى و اگر حضرت را در مدینه نیافتى بیش از این اجازت ماندن نمى‏دهم.

اویس به مدینه آمد و یار خود را ندید و چون روز به نیمه رسید، برگشت. وقتى نبى اسلام صلى الله علیه و آله از سفر آمد فرمود:

این نور چیست که در اینجا مى‏نگرم؟

عرضه داشتند: شترچرانى به نام اویس بدین سرا آمد و مشتاق زیارت جنابت بود، چون تو را نیافت مراجعت کرد.

حضرت فرمود: این نور را در این خانه به هدیه گذاشت و برفت.

سلمان عرضه داشت: او کیست که داراى چنین منزلت است؟

فرمود: مردى است در یمن به نام اویس قرن که چون قیامت شود یک تنه برانگیخته شود و به شمار موى مواشى و گوسپندان قبیله ربیعه و مضر از مردمان شفاعت کند، هر کس از شما او را دیدار کرد سلام مرا به او برساند و از وى دعاى خیر خواستار شود و بُردى به امیرالمؤمنین علیه السلام عنایت کردند و فرمودند: بعد از من اویس به مدینه آید، این جامه را بر او بپوشان.

در زمان حکومت عمر به مدینه آمد، جناب ولایت مآب او را به خلعت پیامبر بپوشاند.

عمر او را ستود و نزد وى اظهار زهد کرد و گفت، کیست که این خلافت را از من به یک قرص نان جو بخرد؟ اویس گفت: آن کس را که عقل نباشد و اگر تو راست مى‏گویى چرا مى‏فروشى؟ بگذار و برو تا حق هر کس هست برگیرد، عمر گفت: مرا دعایى کن. اویس گفت: از پس هر نماز مؤمنان و مؤمنات را دعا مى‏کنم، اگر با ایمان باشى دعایم شامل حالت مى‏شود وگرنه دعایم ضایع نکنم. عمر گفت: مرا وصیتى کن. گفت: اى عمر! خداى را شناسى و او تو را آگاه است. گفت: آرى.

گفت: اگر غیر او را نشناسى و به جز او، دیگرى تو را نداند بهتر است. عمر گفت:

زیادت کن. گفت: قیامت نزدیک است و من به ساختن زاد آن روز مشغولم. این بگفت و برفت.

چون از مدینه بازگشت اهل یمن از حال او آگاه شدند و عظمت و شخصیت الهى او را یافتند و نسبت به او از در احترام برآمدند و او از آنجا که طالب این شؤونات نبود از یمن گریخت و به کوفه آمد و هویت خویش را از خلق پنهان داشته، مشغول بندگى حق در همه شؤون و استفاده کردن از فیض وجود مولاى عارفان شد.

 

وصایاى اویس‏

حرم بن حیان- که او نیز از زهاد ثمانیه و از اتقیا و عاشقان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بوده- مى‏گوید:

چون من از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که درجه شفاعت اویس تا چه مرتبه است، پیوسته جویاى او بودم و آرزوى زیارت او بر من غالب شده بود، تا نشان وى را به کوفه یافتم و به طلب وى شتافتم.

روزى در کنار فرات شخصى را دیدم، جامه خود مى‏شوید، سخت ضعیف و لاغر اندام، از روى نشانه‏هایى که داشتم وى را شناختم و بر او سلام کردم. جواب باز داد که: «علیک السلام یا حرم». خواستم دستش ببوسم، نگذاشت، لختى بر ضعف او گریستم. گفت: تو را که به من راه نمود؟ گفتم: آن کس که نام من و پدر من به تو آموخت یا اویس. گفت: اى پسر حیان! تو را بدین جایگاه چه آورد؟ گفتم:

آمده‏ام تا با تو انس گیرم و بیاسایم. گفت: هرگز خبر نداشتم که کسى حق شناس شود و با غیر او انس گیرد و بیاساید. گفتم: مرا وصیتى فرما. گفت: اى پسر حیان!

فریفته دنیا مشو و خویشتن را دریاب و ساخته مرگ باش و اعداد زاد و راحله کن که سفرى بس دراز در پیش دارى. گفتم: اى اویس! اراده کجا دارى؟ گفت: در طلب من خویش را به زحمت میفکن و نشان مکان من مجوى. گفتم: معیشت تو چگونه باشد؟ گفت: اف باد بر این دل‏ها که شک بر آن‏ها غالب است و پند نپذیرد.

دیگر بار از او تمناى وصیت کردم. گفت: تا توانى در تحصیل معرفت سعى کن و براى یافتن حقیقت کوشش نماى که لحظه‏اى از پروردگار غافل نباشى که اگر خداى را به عبادت آسمانیان و زمینیان پرستش کنى تا به او یقین نداشته باشى از تو پذیرفته نخواهد شد. گفتم: چگونه باورش کنم؟ گفت: ایمن باشى بدانچه تو را موجود است و در پرستش او به چیز دیگر مشغول نباشى.

این بگفت و روانه شد و من از قفاى او همى نگریستم و همى گریستم تا از نظر من غایب گشت و دیگر کسى او را دیدار نکرد تا زمانى که على علیه السلام آهنگ جنگ با معاویه ستم‏پیشه کرد، آن وقت در لشکرگاه حاضر شد و به ملازمت مولاى عارفان درآمد. على علیه السلام به قدوم او شاد خاطر گشت. در رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام به جهاد و پیکار در راه خدا برخاست تا به فیض عظیم شهادت در راه دوست نایل آمد.

این مرد بزرگ الهى و تربیت شده مکتب رسول اسلام صلى الله علیه و آله و فیض گرفته از امیر مؤمنان در معرفت و شناسایى حضرت رب العزه به جایى رسیده بود که بعضى از شب‏ها را به رکوع بسر برد و برخى از شب‏ها را به سجود به پایان رساند. به او گفتند: این چه زحمت است که بر خود مى‏دارى؟ گفت: این راحت من است. اى کاش از ازل تا ابد یک شب بودى و من به یک رکوع یا به یک سجود به پایان مى‏بردمى و این به این خاطر مى‏کنم که شاید مثل آسمانیان خدا را پرستش کرده باشم.

به قول الهى قمشه‏اى آن بلبل گلستان عشق:

به ره دوست عاشقانه رویم‏

 

توبه از هر چه غیر یار کنیم‏

ناله چون بلبلان در این گلزار

 

از سر شوق، زار زار کنیم‏

شاید از توتیاى خاک درش‏

 

روشن این چشم اشکبار کنیم‏

با تو اى پادشاه ملک وجود

 

شکوه از جور روزگار کنیم‏

دست ما گیر گر سر مهرت‏

 

پاى بر عهدت استوار کنیم‏

     

خوارى ما ببین و یارى کن‏

 

تا کى افغان به شام تار کنیم‏

چند در راه لطف و احسانت‏

 

هر طرف چشم انتظار کنیم‏

     

 

آرى، این مردان خودساخته، فیض تربیت و شریعت معرفت و راه وصل و درد عشق و تصفیه نفس و تزکیه جان، همه و همه را از برکت نماز به دست آوردند.

کسى در این عالم شهود و در عالم غیب جز خدا وجود ندارد که بتواند سود نماز را بیابد و منفعت این کار بزرگ الهى را درک کند.

حضرت امام خمینى رحمه الله درباره سود نماز مى‏فرماید:

یکى از اسرار و نتائج عبادات و ریاضات آن است که اراده نفس در ملک بدن نافذ گردد و مملکت وجود انسان، یکسره در تحت کبریا نفس منقهر و مضمحل شود و قواى منبثه و جنود منتشره در ملک بدن از عصیان و سرکشى و انانیت و خودسرى باز مانند و تسلیم ملکوت باطن قلب شوند، بلکه کم کم تمام قوا فانى در ملکوت شوند و امر ملکوت در ملک جارى و نافذ شود و اراده نفس قوت گیرد و زمام مملکت را از دست شیطان و نفس اماره بگیرد و جنود نفس از ایمان به تسلیم و از تسلیم به رضا و از رضا به فنا سوق داده شوند؛ در این حالت است که عبد شمه‏اى از اسرار عبادت را به وسیله نفس دریابد و از تجلیات فعلیه شمه‏اى حاصل گردد.

 

 

پی نوشت:

 

______________________________

(1)-/ بحار الأنوار: 42/ 155، باب 124، حدیث 22.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 91/7/18 :: ساعت 12:17 عصر )
»» آقای رئیسجمهور! دلار چند هزار تومان شود ماجرا پایان مییابد؟

هنوز یادمان نرفته که یک سال پیش در چنین روزهایی آقای رئیس جمهور در جمع مردم همدان گفته بود، «الان یک دلار آمریکا 900تومان هم نمی‌ارزد»، حال چه شده که قیمت دلار به 3500 تومان رسیده ولی صدایی از دولت به گوش نمی رسد.

دقیقاً یک سال پیش در چنین روزهایی (13 مهر 90) بود که دلار به قیمت بی سابقه 1250 تومان رسید و آقای احمدی نژاد رئیس جمهور در جمع مردم همدان به بحث بازار ارز و فعالیت‌های عده‌ای در این بازار اشاره کرده و گفته بود:‌ "در بازار ارز نیز این کار را (اخلال در بازار) می‌کنند. ما آن‌قدر ذخیره ارزی داریم که تمام نیازهای کشور، ‌تمام واردات کشور و مسافرت‌های کشور را به خوبی انجام دهیم، به خدا اگر این زشت‌کاری‌ها و خودخواهی‌ها نباشد قیمت ارز باید پایین بیاید. الان یک دلار آمریکا در اقتصاد ما به اندازه 900 تومان هم نمی‌ارزد. آن‌ها وارد می‌شوند و هرچه بانک مرکزی می‌ریزد می‌خرند و فضاسازی می‌کنند و می‌گویند قیمت ارز باید بالا برود چرا؟". یک سال از این ماجرا گذشت و اکنون دلار به قیمتهایی رسید که هیچ کس تصور نمی کرد.

رهبر معظم انقلاب در دیدار شهریورماه هیات دولت یکی از مهمترین مشکلات اقتصادی را «افزایش نرخ تورم و کاهش قدرت خرید مردم» ارزیابی کردند و فرمودند«آنچه که به نظر من مهم است، این است که براى قشرهاى ضعیف، مشکلات اقتصادى‌‌اى وجود دارد؛ این را باید برطرف کنید. حالا بخشى از این مشکلات، ناشى از تورم است. ما در کشور کمبود کالا نداریم؛ خوشبختانه کالاهاى گوناگونِ مورد نیاز مردم در کشور فراوان یافت میشود؛ لیکن مسئله‌‌ى گرانى و کاهش قدرت خرید وجود دارد؛ این را باید علاج کنید.»

بزرگترین آسیب اقتصادی افزایش حدود سه برابری نرخ دلار در یک سال گذشته (از 1250 تومان به حدود 3500)تومان کاهش شدید قدرت خرید مردم است؛ به طوری که بازار تمامی کالاهای داخلی و خارجی را تحت تاثیر قرار داده و قیمت کالاهایی که حتی یک دلار هم خرج آن نشده است، هر روز به بهانه افزایش قیمت دلار گران تر می شود.در چنین شرایطی از مسئولان عالی اقتصادی و اجرایی کشور و در راس آنها جناب آقای رئیس جمهور باید این سوال را مطرح کرد که قیمت دلار چقدر باید بشود تا آنها یک راه چاره‌ای بیابند و از وضعیت سکوت و یا بعضاً وعده و وعیدهای مکرر خارج شوند.

نمی خواهیم به گمانه زنی هایی که هر روز درباره نرخ ارز و سکه و دلایل گرانی آن از جمله درآمدزایی برای دولت منتشر می شود، اعتنایی کنیم ولی نشانه‌های زیادی وجود دارد که این گمان ‌ها را به یقین نزدیک تر می کند و این ظن را تقویت می کند که در دولت جریان‌هایی وجود دارند که بر خلاف رویه اصولی دولت حرکت می کنند و با در پیش گرفتن سیاستهای غلط( به عمد یا غیر عمد )چنین التهابی را در بازار ارز ایجاد می کنند.

سال 84 که آقای احمدی نژاد از داخل یک محیط علمی و دانشگاهی به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد، اداره اقتصاد کشور به صورت علمی و دقیق و با بکارگیری همه ظرفیت‌های علمی کشور انتظاری بی مورد نبود، ولی به مرور عملکرد ها رویه دیگری را نشان داد و به نظر می رسد که حلقه علمی و کارشناسی رئیس جمهور در پرداختن به مسائل اقتصادی کشور هر روز تنگ تر می شود و از ظرفیت بزرگی که در جامعه اقتصاددانان کشور وجود دارد، استفاده نمی شود.

هر چند دشمنان این مروز و بوم سعی می‌کنند از این فضای مه آلود بازار ارز و سکه برای القای گسست در بدنه مدیران ارشد کشور استفاده کنند، مسئولان و جنای آقای رئیس جمهور باید با ورود جدی به موضوع و جلوگیری از برخی سیاستهای غلط اقتصادی که در تعدادی از دستگاه ها و شاید جریان‌های خاص پیگیری می شود، مانع سوء استفاده دشمنان و نارضایتی مردم از این مساله شوند.

گفت‌و‌گوی مسئولان و رئیس جمهور با مردم و در میان گذاشتن مسائل و مشکلات به همراه توصیه هایی به مردم برای برون رفت از این معضل، کمترین کاری است که باید در اداره چنین شرایطی انجام شود.

اگر مسئولان اجرایی کشور صادقانه با مردم مسائل را در میان بگذارند، حتما این مردم که در سخت ترین شرایط کشور از جمله جنگ تحمیلی و صحنه‌های پر خطر دیگر نظام را تنها نگذاشتند، امروز هم می پذیرند که نباید با هجوم به بازار، به افزایش قیمت کالاها دامن بزنند، قبول می کنند که تشدید تقاضا برای دلار در این شرایط خود به گرانی بیشتر دلار دامن می زند و گرانی کالاها و کمتر شدن قدرت خریدشان را درپی دارد. تردید نمی کنند که خرید کالای ایرانی که دلار کمتری خرج آن شده است، به اقتصاد و اشتغال فرزندان خودشان کمک می کند و به جان و دل می خرند همه مشکلاتی را که دشمنان این ملت برای آنها به ارمغان آورده اند.

جناب آقای رئیس جمهور که روزگاری برای اجرای قانون هدفمندی یارانه‌ها همه دستگاه‌های دولتی و حتی غیردولتی را به خط کرده بود و همه هم پذیرفتند که باید برای این اصلاح اساسی همدل باشند و همراهی کنند، امروز هم باید تکانی به این دستگاه های نظارتی بازار بدهد؛ دستگاه‌هایی که گویی در تعطیلات بسر می برند؟! چرا در این شرایط خبری از مسئولان بازرسی و نظارت، سازمان حمایت و سازمان تعزیرات حکومتی و از این قبیل در بازار نیست و چرا باید مردم هر روز شاهد گرانی انواع کالاها در بازار به بهانه‌های واهی باشند؟

امروز قرار است رئیس جمهور در جمع خبرنگاران داخلی و خارجی حاضر شود و به سوالات رسانه‌ها که زبان گویای مردم هستند، پاسخ دهد. انتظار می رود صحبت های ایشان آب سردی باشد بر آتشی که در بازار ارز و سکه افروخته شده و پایانی باشد بر التهابی که دشمنان برای آن نقشه ها کشیدند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 91/7/11 :: ساعت 2:11 عصر )
»» وداع تکان دهنده یک شهید با فرزندانش

تصاویری که این روزها در سایتها با عنوان " عکس تکان‌دهنده از کودک و پدر شهیدش " منتشر می شود متعلق به سردار شهید کازرونی است ... شهیدی که در در عملیات والفجر 4 به عروج رفت ...

وداع تکان دهنده یک شهید با فرزندانش

وداع تکان دهنده یک شهید با فرزندانش



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 91/7/8 :: ساعت 10:19 صبح )
»» گاهی لیوان را زمین بگذار!

استادی درشروع کلاس درس، لیوانی پراز آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید:
به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟
شاگردان جواب دادند:

50 گرم ، 100 گرم ، 150 گرم
استاد گفت:
من هم بدون وزن کردن، نمی دانم دقیقا“ وزنش چقدراست. اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
شاگردان گفتند: هیچ اتفاقی نمی افتد.
استاد پرسید:
خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقی می افتد؟
یکی از شاگردان گفت: دست تان کم کم درد میگیرد..
حق با توست. حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟
شاگرد دیگری گفت: دست تان بی حس می شود. عضلات به شدت تحت فشار قرار میگیرند و فلج می شوند. و مطمئنا“ کارتان به بیمارستان خواهد کشید و همه شاگردان خندیدند.
استاد گفت: خیلی خوب است. ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییرکرده است؟
شاگردان جواب دادند: نه
پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات می شود؟ درعوض من چه باید بکنم؟
شاگردان گیج شدند. یکی از آنها گفت: لیوان را زمین بگذارید.
استاد گفت: دقیقا“ مشکلات زندگی هم مثل همین است.
اگر آنها را چند دقیقه در ذهن تان نگه دارید.
اشکالی ندارد. اگر مدت طولانی تری به آنها فکر کنید، به درد  خواهند آمد.
اگر بیشتر از آن نگه شان دارید، فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود.

فکرکردن به مشکلات زندگی مهم است. اما مهم تر آن است  که درپایان هر روز و پیش از خواب، آنها را زمین بگذارید.
به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرند، هر روز صبح سرحال و قوی بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هرمسئله و چالشی که برایتان پیش می آید، برآیید!
دوست من، یادت باشد که لیوان آب را همین امروز زمین بگذاری
 زندگی همین است!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 91/7/8 :: ساعت 9:20 صبح )
»» موضوع انشاء: یک لقمه نان حلال

نان حلال خیلی خیلی خوب است. من نان حلال را خیلی دوست دارم. ما باید همیشه دنبال نان حلال باشیم. مثل آقا تقی. آقاتقی یک ماست‌بندی دارد. او همیشه پولِ آبِ مغازه را سر وقت می‌دهد تا آبی که در شیرها می‌ریزد و ماست می‌بندد حلال باشد. آقا تقی می‌گوید: آدم باید یک لقمه نان حلال به زن و بچه‌اش بدهد تا فردا که سرش را گذاشت روی زمین و عمرش تمام شد، پشت سرش بد و بیراه نباشد.

دایی من کارمند یک شرکت است. او می‌گوید: تا مطمئن نشوم که ارباب رجوع از ته دل راضی شده، از او رشوه نمی‌گیرم. آدم باید دنبال نان حلال باشد. دایی‌ام می‌گوید: من ارباب رجوع را مجبور می‌کنم قسم بخورد که راضی است و بعد رشوه می‌گیرم!

عموی من یک غذاخوری دارد. عمو همیشه حواسش است که غذای خوبی به مردم بدهد. او می‌گوید: در غذاخوری ما از گوشت حیوانات پیر استفاده نمی‌شود و هر چه ذبح می‌کنیم کره الاغ است که گوشتش تُرد و تازه است و کبابش خوب در می‌آید. او حتماً چک می‌کند که کره الاغ‌ها سالم باشند وگرنه آن‌ها را ذبح نمی‌کند. عمویم می‌گوید: ارزش یک لقمه نان حلال از همه‌ی پول‌های دنیا بیشتر است!! آدم باید حلال و حروم نکند. عمو می‌گوید: تا پول آدم حلال نباشد، برکت نمی‌کند. پول حرام بی‌برکت است.

من فکر می‌کنم پدر من پولش حرام است؛ چون هیچ‌وقت برکت ندارد و همیشه وسط برج کم می‌آورد. تازه یارانه‌ها را خرج می‌کند و پول آب و برق و گاز را نداریم که بدهیم. ماه قبل گاز ما را قطع کردند چون پولش را نداده بودیم. دیشب می‌خواستم به پدرم بگویم: اگر دنبال یک لقمه نان حلال بودی، پول ما برکت می‌کرد و همیشه پول داشتیم؛ اما جرأت نکردم. ای کاش پدر من هم آدم حلال خوری بود



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 91/7/2 :: ساعت 9:11 صبح )
<      1   2   3   4   5      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 83
>> بازدید دیروز: 15
>> مجموع بازدیدها: 1322734
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
دانشجو
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


























































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب