سفارش تبلیغ
صبا ویژن
همانا خدا را بندگانى است که آنان را به نعمتها مخصوص کند ، براى سودهاى بندگان . پس آن نعمتها را در دست آنان وا مى‏نهد چندانکه آن را ببخشند ، و چون از بخشش باز ایستند نعمتها را از ایشان بستاند و دیگران را بدان مخصوص گرداند . [نهج البلاغه]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» لحظات آخر مرگ عمر

مرحوم آیت الله سید هاشم بحرانی رحمه الله در کتاب مدینة المعاجز می نویسد:

درباره جریان قتل فلانی (عمر) از ابن عباس و کعب الاحبار در حدیثی طولانی آمده است که عبدالله فرزند فلانی (عمر) گفت: چون زمان مرگ پدرم فرار رسید گاهی از هوش می رفت و دوباره به هوش می آمد تا اینکه یکبار که به هوش آمد مرا صدا کرد و گفت: فرزندم! قبل از اینکه بمیرم علی بن ابیطالب علیه السلام را بر بالینم حاضر کن.

گفتم: تو را با علی بن ابیطالب چه کار؟ و حال آنکه برای بعد از خود شورا تشکیل داده ای و او را هم یکی از آنها قرار داده ای ؟

پدرم گفت: فرزندم! از رسول خدا صلی الله علیه و اله شنیدم که می گفت: در آتش دوزخ تابوتی است که در آن 12 نفر از اصحاب من در آن خواهند بود و آنگاه رو به اولی (ابوبکر) کرد و گفت: از آن بترس که اولین آنها باشی! سپس رو به معاذ بن جبل کرد و فرمود: بپرهیز از آنکه دومین آنان باشی! سپس رو به من کرد و فرمود: بترس از آنکه سومین آنها باشی !

فرزندم! لحظاتی قبل از هوش رفتم و در همان حال تابوتی را مشاهده کردم که در آن اولی (ابوبکر) و معاذ بن  جبل بودند و من هم سومین آنها بودم.

عبدالله می گوید: به سراغ علی بن ابیطالب علیه السلام رفته و گفتم: ای پسر عموی رسول خدا ص پدرم تو را برای امری که او را نگران ساخته فراخوانده. پس او به همراه من آمد و چون بر بالین پدرم حاضر شد پدرم به او گفت: ای پسر عموی رسول خدا! آیا قصد نداری مرا عفو نموده و از سوی خود و از جانب همسرت فاطمه سلام الله علیها مرا حلال نمایی؟ و من نیز در عوض خلافت را به تو تسلیم نمایم؟

علی علیه السلام به او گفت: آری! اما به شرط اینکه مهاجر و انصار را جمع نمایی و حقی که از من غصب کردی را به صاحبش برگردانی و آنچه را که بین تو و بین دوستت (اولی) از عهدی که بین ما بود را بیان کنی و به حق ما اعتراف نمایی! در آن صورت تو را حلال کرده و نیز از جانب دختر عمویم فاطمه سلام الله علیها ضامن حلالیت وی می شوم.

عبدالله می گوید: پدرم چون این سخن را شنید رویش را به دیوار کرد و گفت: ای امیرالمومنین! نار و آتش را بر ننگ و عار ترجیح می دهم !!!

از این رو علی علیه السلام هم برخاست و از نزد پدرم خارج شد.

عبدالله به پدرش گفت: پدر! او به انصاف با تو برخورد کرد. او به فرزندش گفت: فرزندم او می خواهد اولی را از قبر بیرون کشیده و او را و پدرت را به آتش کشد و قریش را از دوستداران و پیروان علی بن ابیطالب قرار دهد نه به خدا قسم این شدنی نیست.

می گوید: سپس علی علیه السلام به عبدالله گفت: ای فرزند عمر! تو را به خدا قسم می دهم پدرت بعد از خارج شدن من چه گفت؟ عبدالله گفت: به خدا قسم چیزی نگفت فقط گفت: اگر مردم با مرد کم موی جلوی پیشانی  بنی هاشم (امام علی علیه السلام) بیعت کنند آنها را بر مسیر نورانی و اقامه کتاب خدا و سنت پیامبر رهنمون خواهد گشت.

سپس فرمود: ای فرزند عمر تو چه پاسخی دادی ؟

گفت: من به او گفتم: پدرم! چه چیز مانع می شود که او را جانشین و خلیفه بعد از خود سازی؟

حضرت فرمود: پدرت چه پاسخ داد؟ گفت: چیزی گفت که نمی توانم بازگو نمایم. حضرت فرمود: پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله من را به آنچه که بین تو پدرت رد و بدل شده با خبر ساخت. عبدالله گفت: پیامبر از چه چیز تو را با خبر ساخت؟ حضرت فرمود: مطلبی را پیامبر ص در حیاتش شبی که پدرت را در خواب دیدم که مرده است با خبر ساخت و کسی که پیامبر ص را در خواب ببیند مانند آن است که در بیداری ملاقات کرده باشد. ای فرزند ثانی! آیا گر آن را برای تو بازگو کنم تصدیق می کنی؟ عبدالله گفت: یا تصدیق می کنم و یا سکوت اختیار می کنم.

حضرت فرمود: پدرت بعد از آنکه من از نزد او خارج شدم در جواب تو که از او سوال کردی چه چیز مانع می شود که او را بعد از خود جانشین خود نسازی گفت: به خاطر آن صحیفه و پیمان نامه ای که آن را در بین خود (مربوط به نقشه قتل پیامبر ص در شب عقبه) و در خانه کعبه در حجة الوداع نوشته و امضاء نموده ایم.

پس از این فرموده حضرت, عبدالله سکوت کرد و گفت: از تو می خواهم که به حق رسو ل خدا ص دست از سرم برداری.

سلیم (راوی حدیث) می گوید: عبدالله را در آن مجلس دیدم در حالی که اشک در دیدگانش حلقه زده و گریه, او را دچار تنگی نفس کرده بود. سپس پدرش بعد از ساعتی نالی ای زد و مرد.


(مدینة المعاجز ج2ص95, فصل الخطاب فی تاریخ قتل عمر بن خطاب ص85, حدیقة الشیعه نوشته مقدس اردبیلی در فصل مطاعن عمر)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 92/4/26 :: ساعت 2:9 عصر )
»» مرگ عمر


حضرت ابولولو رحمةالله علیه (قاتل عمر) مدتی قبل از مضروب نمودن عمر ضمن نامه ای به عمر شکل سرپوشیده و بدون آنکه عمر غرض او را بفهمد حکم و سزای کسی را که نسبت به مولا و آقای خود جسارت و همسر او را مورد هتک و آزار و اذیت و فرزند او را به قتل برساند. سوال نمود و اقدام آینده خود را مستند به حکم خود او ساخت.

به متن زیر توجه نمایید:

"ابولولو به عمر نامه نوشت که جزای کسی که عصیان مولایش را نماید و ملک مولایش را غصب کند و همسر مولایش را مورد اذیت و ضرب و شتم قرار دهد چیست؟

عمر نیز در پاسخ مکتوب داشت: بدرستی که قتل چنین کسی واجب است.

فلذاهنگامیکه ابولولو خود را به عمر رسانید تا او را به هلاکت برساند به مکتوبه او خطاب به او کرد و فرمود: چرا عصیان مولایت امیرالمومنین علیه السلام را نمودی؟ چرا همسر او فاطمه را مورد ظلم خویش قرار دادی و فرزندش را سقط نمودی؟ آنگاه در حالیکه او را لعن می نمود ضربه های پی در پی بر او وارد میکرد."( 1)

 حضرت ابولولو رحمه الله هنر و حرفه آهنگری خود را به خدمت گرفت و خنجری دو سر که قبضه آن در وسط قرار داشت تهیه نمود. تا اینکه بنابر قول صحیح و مشهور در نزد شیعه در سحرگاه روز دوشنبه 9 ربیع الاول سال 23 هجری در حالیکه عمر بن خطاب تازیانه به دست در حال امر کردن نمازگزاران بود که صفوف خود را منظم نمایند. (2) (استووا استووا صفوفکم) خود را به وی رسانده (3) و با سه ضربه کاری شکم خلیفه را تا خاصره (سه بنده) او شکافت و در حالیکه عده ای از نزدیکان و اطرافیان عمر بن خطاب قصد دستگیری و حمله به او را داشتند با زخمی کردن 13 نفر دیگر از آنان از محل حادثه گریخت. (4) و عمر بعد از آنکه سه روز در بستر افتاده بود در سن 55 سالگی از دنیا رفت.

 


اسناد:

1-طریق الارشاد ص456

2-طبقات الکبری ج3ص341 - فتح الباری ج7ص49 -- کنزالعمال ج12ص679

3-در این جا لازم است این نکته را متذکر شویم که: اگر چه اهل تسنن سعی نموده اند این مطلب را در کتابهای خود ثابت کنند که عمر به هنگام مضروب گردیدن در مسجد بوده است و اقدام ابولولو را به خاطر قتل عمر در مسجد مورد تخطئه قرار دهند. اما بر فرض که این قول صحیح باشد نکته ای که در رد قول آنها که میگویند ابولولو کافر و یا مجوسی و یا نصرانی بوده است از همین مطلب میتوان ثابت کرد که به نقل علامه مجلسی رحمه الله اگر ابولولو رحمه الله کافر بوده در حالیکه از زمان حیات پیامبر اکرم ورود کفار به شهر مدینه ممنوع گردیده بود. ابولولو رحمه الله چگونه در شهر مدینه زندگی میکرد. و اساسا اگر ابولولو رحمه الله کافر بوده در مسجد و آن هم در صف اول نماز جماعت چه کار می کرد؟؟؟

که مطلب فوق مبنی بر حضور ابولولو رحمه الله در مسجد آن هم در صف اول نماز جماعت و پشت سر خلیفه را میتوان در کتب معتبر در نزد خود آنان یافت از قبیل:
مسند ابی یعلی ج5ص116- صحیح ابن حبان ج1ص332- تاریخ دمشق ج44ص410 - اسدالغابه ج4ص76   - مواردالظمآن ص537 - تاریخ المدینه ج3ص896 - طبقات الکبری ج3ص341 - نیل الاطار ج6ص160.

4-بحارالانوار ج29 ص 530



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 92/4/26 :: ساعت 2:8 عصر )
»» حیله ای به نام \شورای شش نفره\

عمر در روز های آخر حیاتش گفت : این عده را به شما سفارش مى کنم که بعد از من شورا تشکیل دهند: على، عثمان ، عبدالرحمن بن عوف ، سعد وقاص ، زبیر و طلحه . سپس به مشورت بپردازند و یکى را از میان خود انتخاب کنند. وقتى او را به خلافت رساندند، همه او را یارى کنید و مدد نمایید.

آنگاه شش نفر مزبور را فرا خواند و به ایشان گفت : اگر من مُردم ، باید به جاى من صهیب نماز بگزارد و شما باید سه روز سرگرم مشورت باشید، در روز چهارم باید حتماً یکى از شما خلیفه باشد.

به ابو طلحه انصارى نیز دستور داد تا پنجاه نفر از مردان انصار را انتخاب کند و با صهیب مراقب این شش نفر باشند تا کار آنها در انتخاب سه روز بعد از مرگ او به انجام رسد. و امر کرد در آن سه روز صهیب با مردم نماز بخواند. آن شش نفر هم باید به خانه اى در آیند و صهیب با ابو طلحه انصارى و نفرات وى با شمشیر کشیده در بیرون ، مراقب شورا باشند!

سپس به وى سفارش کرد که اگر پنج نفر درباره یکى توافق کردند، و یک نفر مخالفت کرد، سرش را با شمشیر به دو نیم کن . و چنانچه چهار نفر توافق کردند، و دو تن مخالفت نمودند، سر هر دو را بزن . و اگر دو دسته سه نفرى شدند، خلیفه در دسته اى است که عبدالرحمن بن عوف در میان ایشان است !!!

سه نفر دیگر را چنانکه مخالفت نمودند بکشید! اگر سه روز گذشت و بر یکى از خود توافق نکردند، گردن هر شش نفر را بزنید! و بگذارید خود مسلمانان شورا کنند و هر کس را خواستند براى خود انتخاب نمایند. این خلاصه دستور تشکیل شورا از جانب عمر بود که به تواتر به ما رسیده است.

اولا معلوم نیست عمر به چه دلیلی دستور به تشکیل همچین شورای پر از خشونتی می دهد. طبق کدام آیه و کدام روایت ؟ البته علی الظاهر این نحو شورا از سنتهای زمان جاهلیت بوده است!

ثانیا: همانطور که معلوم است دستور عمر به تشکیل شورا صوری بوده است. و در حقیقت قصد عمر از تشکیل آن انتخاب عثمان به عنوان خلیفه بوده. و این مطلبی است که مولا علی علیه السلام به آن اشاره می کنند:

وقتى امیرالمؤ منین على - علیه السّلام – دستور عمر به تشکیل شورا را شنیدند فرموند: خلافت از ما منحرف شد.

عمویش عباس - چنانکه در کامل ابن اثیر و تاریخ طبرى و غیره است - پرسید از کجا دانستى ؟

فرمود: عثمان را با من مقرون کرد و گفت خلیفه با دسته اکثریت است و اگر دو دسته سه نفرى شدند خلیفه با دسته اى است که عبدالرحمن بن عوف در میان ایشان باشد. سعد وقاص هم هرگز با عمویش عبدالرحمن مخالفت نخواهد کرد. عبدالرحمن نیز داماد عثمان است و با هم اختلاف نخواهند داشت . اگر دو نفر دیگر با من باشند هم سودى به حال من ندارد!

همچنین مولا امیرالمومنین علیه السلام در خطبه شقشقیه راجع به تشکیل این شورا توسط عمر می فرمایند:

"...تا زمان او (عمر) هم سپری شد، و امر حکومت را به شورایی سپرد که به گمانش من هم (با این منزلت خدایی) یکی از آنانم. خداوندا چه شورایی! من چه زمانی در برابر اولین آنها در برتری و شایسگی مورد شک بودم که امروز همپایه این اعضای شورا قرار گیرم؟! ولی (به خاطر احقاق حق) در نشیب و فراز شورا با آنان هماهنگ شدم، در آنجا یکی به خاطر کینه‏اش به من رای نداد، و دیگری برای بیعت به دامادش تمایل کرد، و مسائلی دیگر که ذکرش مناسب نیست. تا سومی به حکومت رسید که برنامه‏ای جز انباشتن شکم و تخلیه آن نداشت.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 92/4/26 :: ساعت 2:7 عصر )
»» عمر: \پیامبر اکرم هذیان میگوید !!! ولی ابوبکر حتی در حال غشوه و

عمر: "پیامبر اکرم هذیان میگوید !!! ولی ابوبکر حتی در حال غشوه وبیهوشی نیز جز حقیقت نمیگوید !!!"


از تمامی دوستان معذرت میخواهم که این توهین بزرگ عمر به پیامبر اکرم را می نویسم. باور بفرمایید بنده نیز از نوشتن این مطالب شرمناک هستم. ولی چه کنیم که وظیفه است. و حقیقت را باید به گوش همه برسانیم.

عموما هر کس از حفاظ حدیث و تاریخ نگاران اهل تسنن جریان مرگ ابوبکر را در قالب احادیث یا فرازهای تاریخی نگاشته- به این موضوع هم تصریح کرده اند که ابوبکر به هنگام مردن دستور داد عثمان عهد نامه اش را که مبنی بر استخلاف و تعیین خلیفه بعد از اوست بنویسد.

آنگاه به وی گفت بنویس: "بسم الله الرحمن الرحیم- هذا ما عهد ابوبکر بن ابی قحافه الی المسلمین- اما بعد..."  پس حالت غشوه و بیهوشی به او دست داد ولی عثمان خود بدین گونه عهدنامه را ادامه داد: "اما بعد پس من خلیفه قرار دادم بر شما مسلمانان عمر بن خطاب را..."  در این موقع ابوبکر به هوش آمد (که نمی دانیم حقیقتا به هوش آمد یا نه) و گفت: آنچه را نوشتی بخوان.

عثمان نوشته خود که وصیت به خلافت عمر شده بود را عینا قرائت کرد. ابوبکر تکبیر گفت و اضافه نمود: چنین احساس کردم ترسیدی من به هوش نیایم و (بر اثر عدم تعیین خلیفه( مردم به اختلاف در افتند !!

عثمان گفت: آری

ابوبکر گفت: خداوند تو را از اسلام و اهلش جزای خیر دهد و آنگاه به نوشته عثمان اقرار و آن را تایید نمود. سپس قرار شد عمر و به قولی عثمان نامه سربسته و مهر خورده را به مردم ارائه و اعلام نمایند و مردم بدون آنکه خلیفه مورد وصیت را بشناسند رای موافق دهند و به عنوان خلیفه ناشناس بیعت کنند !!! و این کار هم بدون سر و صدا عملی و انجام شد .(1)


سوال ما از ابوبکر


چطور است که تو (ابوبکر) می فهمی اگر جانشین برای خودت انتخاب نکنی مردم به اختلاف می افتند ولی حضرت رسول صلی الله علیه و اله (نعوذ بالله) نمی فهمیدند که باید جانشین انتخاب کنند تا مردم به اختلاف نیافتند ؟؟؟


سوال ما از خلیفه ناشناس و بیعت
کنندگان

چرا هنگام بیعت نام خلیفه بیان نشد ؟؟؟ چرا بیعت کنندگان با شخصی مجهول بیعت کردند ؟؟؟ کدام عقل سالمی قبول میکند که با شخصی که نمی داند بیعت کند ؟؟؟


سوال ما از عمر

 به راستی چرا عمر که هنگام نوشتن وصیت پیامبر اکرم گفت: ان الرجل لیهجر (مرد هذیان میگوید!!!) و نگذاشت پیامبر وصیت نموده و خلیفه بعد از خویش را معین نماید. در اینجا چیزی نگفت ! آیا پیامبر که به نص آیه قران: (ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی) سخن او وحی الهی است -العیاذ بالله- هذیان میگوید ولی شخصی عادی مانند ابوبکر مصون از هذیان گوئی است !!!

بلی با توجه به اعتقاد اهل سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله به فکر تعیین جانشین برای خویش نبوده است !!! ولی خلیفه اول -در دم واپسین حیات و در حال غشوه دم مرگ و بیهوشی منتهی به جان دادن- از روی دلسوزی برای اسلام و پیشگیری از اختلاف برای خویش جانشین انتخاب میکند !!!


(طبقات ابن سعد 4/200 - 274 -- واقدی بنقل از تاریخ الخلفا سیوطی ص 82 -- السیاسه و الامامه ابن قتیبه دینوری 1/24 -25 -- تاریخ مدینه ابن شبه 1/667 -- تاریخ طبری 3/1238 ص429 چ مصر -- عقد الفرید از ابن عبد ربه 2/208 چ از هریه مصر -- شرح نهج البلاغه از ابن ابی الحدید 1/3 -16 -165 -- کنز العمال از حسام الدین هندی 5/674 - 681 به روایت از ابن سعد- احمد حنبل - سیف بن عمر - لالکائی - ابن جبیر طبری - حسن بن عرفه - ابن عساکر و ابن کثیر.)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 92/4/26 :: ساعت 2:6 عصر )
»» عمر از دیدگاه مولا علی علیه السلام

مولا علی علیه السلام در خطبه معروف شقشقیه در رابطه با خلافت غاصبانه عمر میفرمایند:

با آنکه ابوبکر در زندگیش بارها می‏خواست جامه‏ی خلافت از تن درآورد، چگونه آن را پس از مرگش بر اندام دیگری افکند!

این دو زورمندانه خلافت را چون دو پستان شتر میان خویش بخش کردند!

این گونه بود که ابوبکر خلافت را در جایگه بس ناهنجاری قرار داد، که زخمش بس ستبر و برخوردش بس سنگین و ناگوار و لغزش و ریزش در آن و پوزش از آنها بسیار بود، زمام‏دارش چون سوار شتری بدخو بود که اگر مهارش را کشد بینیش بچاکد و اگر رهایش گذارد بتازد و تباه شود!

 به خدا سوگند که مردم دچار کژخویی و واژگونی و دگرگونی و کژ روی شدند!

بر این روزگار بس بلند و رنج و شکنج بس سخت، پایداری کردم! تا که عمر درگذشت، خلافت را در گروهی نهاد و وانمود کرد که من هم یکی از آنانم! پناه بر خدا از این شورا!

همچنین امیرالمومنین علیه السلام در بخش پایانى خطبه ى دوّم نهج البلاغه راجع به ابوبکر , عمر و عثمان مى فرماید:

زرعوا الفجور، وسقوه بالغرور، وحصدوا الثبور

تخم گناه کاشتند، و با آب تکبّر و غرور آبیارى اش کردند، و عذاب و هلاکت درو کردند.

و نیز در صحیح مسلم آمده است که خود عمر در جمع تعداد زیادى از صحابه خطاب به امیرالمومنین علیه السلام وعبّاس عموى پیامبر گفت : شما دونفر ، ابوبکر و مرا دروغگو و گنه‏کار ونیرنگ ‏باز مى ‏دانید.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 92/4/26 :: ساعت 2:5 عصر )
»» فرار عمر از جنگ سلسله


جنگ سلسله در وادى رمل بود. این جنگ هم مثل جنگ خیبر بود؛ زیرا نخست پیغمبر اکرم - صلّى اللّه علیه وآله - ابوبکر را به میدان فرستاد، ولى او با لشکر گریخت ، سپس عمر را فرستاد، او نیز با افراد تحت فرمانش فرار کرد، ولى بعد از آنها على - علیه السّلام - را فرستاد و على - علیه السّلام - با غنایم و اسیران برگشت . شیخ مفید این نبرد را به تفصیل در کتاب ارشاد نقل کرده است. (1)

این جنگ سلسله غیر از جنگ ذات السلاسل است که در سال هفتم هجرت به فرماندهى عمروبن عاص روى داد. در آن جنگ نیز ابوبکر، عمر و ابو عبیده جراح ، تحت فرماندهى عمرو بن عاص بودند، چنانکه عموم مورخان گفته اند. (2)

 


اسناد:

 

(1) الارشاد للشیخ المفید ص 60 - 61 ط الحیدریة.

(2) السیرة النبویة لابن هشام ج 4 / 272 و 274، الکامل لابن الاثیر ج 2 / 156، السیرة الحلبیة ج 3 / 190.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 92/4/26 :: ساعت 2:3 عصر )
»» فرار از جنگ خیبر

وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله به خیبر رسیدند, پرچم را به دست ابوبکر دادند و او را همراه جمعی به سمت خیبر فرستادند. ولی او ایستادگی نکرد و فرار کرد. دفعه دوم رسول الله صلی الله علیه و اله عمر را به همراه جمعی به خیبر فرستادند ولی او نیز فرار کرد. (1)

 

پیغمبر اکرم - صلّى اللّه علیه وآله - فرمود:

فردا مردى را به سوى قلعه مى فرستم که خدا و پیغمبر را دوست دارد، و خدا و پیغمبر هم او را دوست دارند و از جنگ روى برنمى تابد. و خداوند قلعه را به دست او بگشاید.

سربازان هر کدام امید داشتند که آن فاتح آن باشند. على - علیه السّلام - در آن روز مبتلا به دردِ چشم بود. پیغمبر اکرم - صلّى اللّه علیه وآله - به او فرمود: حرکت کن .

على - علیه السّلام - گفت : یا رسول اللّه ! جایى را نمى بینم .

پیغمبر اکرم - صلّى اللّه علیه وآله - آب دهان مبارک خود را به چشم على - علیه السّلام - کشید و پرچم اسلام را به دستش داد.

على - علیه السّلام - عرض کرد: یا رسول اللّه ! به چه چیز جنگ کنم !

فرمود: به اینکه بگویند: اشهد ان لااله الاّ اللّه و اشهد انّ محمّداً رسول اللّه وقتى که این را گفتند، خون و مالشان از طرف من محترم است . مگر اینکه حق آن را ادا نکنند، حساب آنها هم با خداست . على - علیه السّلام - به ملاقات یهودیان خیبر رفت و فتح کرد. (2)


اسناد:

(1) این حدیث را حاکم نیشابورى در کتاب خود، به همین نحو که گفتیم نقل کرده است . سپس مى گوید: این حدیث با سند صحیح نقل شده است ، ولى بخارى و مسلم روایت نکرده اند! - ذهبى با تصریح به صحت آن در تلخیص مستدرک آورده است. فرار أبو بکر و عمر در روز خیبر: راجع: ترجمة الامام على بن أبى طالب من تاریخ دمشق لابن عساکر ج 1 / 169 ح 233 و 234 و 235 و 236 و 240 و 241 و 247 و 261 و 262 ط 1، مناقب على بن أبى طالب لابن المغازلى ص 181 ح 217 ط 1، خصائص أمیر المؤمنین للنسائی ص 52 و 53، أسد الغابة ج 4 / 21، مسند أحمد ج 6 / 353، البدایة والنهایة ج 4 / 186، الغدیر ج 1 / 38، مجمع الزوائد ج 9 / 122 و 124، مصنف ابن أبى شیبة ج 6 / 154، الصحیح من سیرة النبی الاعظم ج 3 / 282، تذکرة الخواص، مسند البزاز ج 1، الکامل لابن الاثیر ج 2 / 149, ترجمة الامام على بن أبى طالب من تاریخ دمشق لابن عساکر ج 1 / 177 ح 242 و 243 و 247، شذرات الذهبیة لابن طولون ص 52.

(2) این حدیث در بسیاری از کتب روایی و تاریخی آمده است که ما در اینجا فقط به گوشه ای از آنها اشاره می کنیم: فرائد السمطین ج 1 / 259 ح 200، المعجم الصغیر للطبرانی ج 2 / 100، مجمع الزوائد ج 6 / 151، المستدرک للحاکم ج 3 / 38، عیون الاثر ج 2 / 132، ترجمة الامام على بن أبى طالب من تاریخ دمشق لابن عساکر ج 1 / 163 ح 227 و 228 و 229 و 230 و 231، تذکرة الخواص للسبط بن الجوزى ص 24 ط الحیدریة، صحیح البخاری ج 5 / 22، صحیح مسلم ج 7 / 121 ط العامرة بمصر، خصائص النسائی ص 55 ط الحیدریة، السنن الکبرى للبیهقی ج 9 / 106، حلیة الاولیاء ج 1 / 62، ینابیع المودة ص 48 ط اسلامبول.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 92/4/26 :: ساعت 2:2 عصر )
»» فرار عمر از جنگ حنین

در روز جنگ حنین لشکر اسلام - که دوازده هزار سرباز داشت - شکست خورد. در میان کسانى که فرار کردند و پشت به جنگ نمودند به گفته بخارى ونقل ابن کثیر عمر بن خطاب بود.

بخارى از ابو قتاده انصارى روایت مى کند که در جنگ حنین ، مسلمانان و از جمله عمر بن خطاب ، گریختند. من به عمر گفتم : چرا فرار مى کنند. عمر گفت : کار خداست  !

 


(اسناد فرار عمر در روز حنین: صحیح البخاری کتاب التفسیر باب قوله تعالى: ویوم حنین إذ أعجبتکم کثرتکم، دلائل الصدق ج 3 ق 1 ص 362، سیرة المصطفى لهاشم معروف ص 618. لم یثبت فی أحد غیر على علیه السلام: شرح التجرید للقوشجى ص 486، دلائل الصدق ج 2 / 357 عنه، نور الابصار للشبلنجى ص 87، الارشاد للمفید ص 49، البحار ج 20 / 69 و 86 و 87 و 113، الاحتجاج ج 1 / 199، حیاة محمد لمحمد حسین هیکل.)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 92/4/26 :: ساعت 2:1 عصر )
»» فرار عمر از جنگ احد

براى افراد مسلمان در نکوهش فرار از جنگ ، کافى است که بگوییم : خداوند متعال در آیات15 و 16 سوره انفال می فرماید:

 

اى اهل ایمان! هنگامى که با کافران در حالى که بر ضد شما لشکرکشى مى‏کنند روبرو مى‏شوید، به آنان پشت نکنید [و نگریزید.] و هر کس در آن موقعیت به آنان پشت کند [و بگریزد] سزاوار خشمى از سوى خدا شود و جایگاهش دوزخ است ودوزخ بازگشت‏گاه بدى است مگر جهت ادامه نبرد بادشمن، یا پیوستن به گروهى [تازه نفس از مجاهدان براى حمله به دشمن‏] باشد.

در روز جنگ احد بود که ابن قمئه به مصعب بن عمیر حمله کرد و او را کشت ، و پنداشت که پیغمبر است . ابن قمئه نزد قریش برگشت و مژده داد که پیغمبر را کشته است ! مشرکان نیز به یکدیگر مژده مى دادند و مى گفتند: محمد کشته شد! محمد کشته شد! ابن قمئه او را کشت .

با این خبر، دلهاى مسلمانان از جا کنده شد، و به کلى پراکنده شدند و با بى نظمى ، روى به فرار نهادند. چنانکه خداوند حکایت مى کند که : هنگامى که از کوه بالا مى رفتید و به کسى اعتنا نمى کردید و پیغمبر از دنبالتان شما را مى خواند و خدا سزایتان را به غمى روى غمى داد (1).

در آن روز پیغمبر اکرم - صلّى اللّه علیه وآله - آنها را ندا مى داد و مى فرمود : بندگان خدا! بندگان خدا! بیایید. من پیغمبر هستم ، هر کس ‍ ثابت ماند بهشت از آنِ اوست با این صدا و نظیر آن ، آنان را مى خواند، با اینکه در آخر آنها قرار داشت ، ولى آنها طورى فرار مى کردند که به کسى توجه نداشتند!

طبرى و ابن اثیر در تاریخ خود مى نویسند: فرار به وسیله گروهى از مسلمانان به پایان رسید که عثمان بن عفان و دیگران در میان ایشان بودند، آنها به اعوص رفتند و سه روز در آنجا ماندند، سپس نزد پیغمبر - صلّى اللّه علیه وآله - باز گشتند. وقتى پیغمبر - صلّى اللّه علیه وآله - آنها را دید فرمود: شما از جنگ روى برتافتید! (2)

فرار این عده (ابابکر,عمر, عثمان و..) از جنگ و بازگشت سه روز بعد آنان و گفتار پیغمبر به ایشان ، در همه کتبى که راجع به جنگ احد به تفصیل سخن گفته اند، آمده است .

و نیز طبرى و ابن اثیر در تاریخ خود آورده اند که : انس بن نضر عموى انس بن مالک به عمر و طلحه و گروهى از مردان مهاجر برخورد، دید دست از جنگ کشیده اند، پرسید: چرا نمى جنگید؟

گفتند: پیغمبر کشته شد.

پرسید: بعد از پیغمبر چه مى کنید؟ به همانگونه که پیغمبر مُرد، شما هم بمیرید.

سپس به دشمن حمله کرد و چندان پیکار نمود تا کشته شد. بعد از مرگش ‍ در بدن وى هفتاد جاى زخم یافتند، و جز خواهرش کسى او را نشناخت و او نیز برادرش را به وسیله انگشتان زیبایش شناخت !

مورخین مى نویسند: انس شنید عده اى از مسلمانان که عمر و طلحه در میان آنها بودند، وقتى شنیدند که پیغمبر - صلّى اللّه علیه وآله - کشته شده است ، گفتند: اى کاش ! کسى از سوى ما نزد عبداللّه ابن ابى سلول (رئیس منافقین که از این جنگ روى برتافته بود) مى رفت و امان نامه اى از ابوسفیان - پیش از آنکه کشته شویم - براى ما مى گرفت !!

انس بن نضر گفت : اى مردم ! اگر راست باشد که پیغمبر کشته شده است ، خداى محمّد که کشته نشده ؟ به همان نیت که محمّد جهاد مى کرد، جنگ کنید. خدایا! من از گفته اینان از تو پوزش مى طلبم و از آنچه اینها کرده اند، بیزارى مى جویم ، سپس جنگید تا به شهادت رسید - رضوان اللّه علیه وبرکاته - . این داستان را نیز تمام مورخانى که ماجراى جنگ احد را نوشته اند، آورده اند. (3)


اسناد:

(1) سورة آل عمران: 153. در این مورد به کتاب الکامل ابن الاثیر ج 2 / 108 مراجعه کنید.

(2) تاریخ الطبری ج 2 / 203، الکامل لابن الاثیر ج 2 / 110، السیرة الحلبیة ج 2 /227 ، سیرة المصطفى لهاشم معروف ص 411، مجمع البیان ج 2 / 524، الارشاد للشیخ المفید ص 48، البحار ج 20 / 84، البدایة والنهایة ج 4 / 28، السیرة النبویة لابن کثیر ج 3 / 55، شرح النهج للمعتزلی ج 15 / 21 وقال ج 15 / 20 ، الدر المنثور ج 2 / 89. دلائل الصدق ج 3 ق 1 ص 362.

 

(3) فرار عمر در روز أحد: شرح النهج الحدیدی ج 14 / 276 وج 15 / 20 و 21 و 22 و 24 و 25، لباب الاداب ص 179 حیاة محمد لهیکل ص 265، الارشاد للمفید ص 48، البحار ج 20 / 24و 53، تفسیر الرازی ج 9 / 67، سیرة المصطفى لهاشم معروف ص 411، الصحیح من سیرة النبی الاعظم ج 4 / 246 عن، الدر المنثور ج 2 / 80 و 88، دلائل الصدق ج 2 / 358، کنز العمال ج 2 / 242، حیاة الصحابة ج 3 / 497، المغازى للواقدی ج 2 / 609، تفسیر القمى ج 1 / 114، الکامل فی التاریخ ج 2 / 108.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 92/4/26 :: ساعت 1:59 عصر )
»» کشتن اسیران جنگ حنین به دست عمر

وقتى خداوند متعال بنده و فرستاده اش پیغمبر اکرم - صلّى اللّه علیه وآله - را در روز حنین و جنگ قبایل هوازن پیروز گردانید و فتحى آشکار نصیب او کرد، منادى پیغمبر اعلام نمود که اسیران را نکشید.

عمر خطاب از کنار یکى از اسیران به نام ابن اکوع - که در بند بود - گذشت . این مرد را قبیله هذیل در روز فتح مکه فرستاده بودند تا به نفع آنان جاسوسى کند و اخبار پیغمبر و اصحاب را آنچه مى شنود و مى بیند به آنان اطلاع دهد.

وقتى عمر او را دید - چنانکه شیخ مفید در ارشاد، مى نویسد - گفت : این دشمن خدا میان ما آمده بود تا جاسوسى کند، اینک که اسیر شده او را بکشید. یکى از انصار هم گردن او را زد.

وقتى این خبر به پیغمبر - صلّى اللّه علیه وآله - رسید آنها را مورد ملامت قرار داد و فرمود: مگر من سفارش نکردم که اسیران را نکشید؟!

بعد از قتل این مرد - به گفته شیخ مفید در ارشاد - افراد دیگرى را هم کشتند؛ مانند جمیل بن معمر بن زهیر. پیغمبر اکرم - صلّى اللّه علیه وآله - خشمگین شد وبه دنبال انصار فرستاد و فرمود: چرا او را کشتید؟ با اینکه نماینده من به شما اطلاع داد که اسیران را نکشید.

آنها هم عذر آوردند که ما به گفته عمر او را کشتیم.. پیغمبر - صلّى اللّه علیه وآله - روى خود را از عمر بگردانید تا اینکه عمیر بن وهب از وى شفاعت کرد و پیغمبر - صلّى اللّه علیه وآله - او را بخشید.

 
(الارشاد للشیخ المفید ص 76 ط الحیدریة.)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 92/4/26 :: ساعت 1:59 عصر )
   1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 50
>> بازدید دیروز: 171
>> مجموع بازدیدها: 1324927
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


























































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب