دیباچه
دنیا برای بسیاری از مردم جای زینت، تفاخر، تکاثر، لهو و لعب است؛ اما گروهی از مردان خدا هرگز فریب لذت های زودگذر را نمی خورند و بر اساس گفته قرآن کریم «تجارت، آنها را از ذکر خدا غافل نمی کند». آنان در دنیا زندگی می کنند؛ اما هرگز وابسته به دنیا نیستند. آری فقط به خدا دل بسته اند و آنچه که در مسیر کمال است.
مونس آنان کتاب خدا و آیات الهی است؛ آن گونه که اگر تمام مردم کره زمین بمیرند، اما این کتاب همراهشان باشد، هرگز احساس تنهایی و وحشت نمی کنند.
امام حسین علیه السلام از جمله انسان های بی نظیر جهان هستی است که زندگی او با قرآن عجین شده بود. او از کودکی با قرآن همراه بود؛ عاشق و دلداده قرآن بود. چون لب به سخن می گشود، کلامش آیات قرآن بود و از قرآن دفاع می کرد؛ اگر نامه ای می نگاشت، دفاع از قرآن بود و سکوتش برای اندیشیدن در آیات آن.
با اذعان به این که در این نوشتار کوتاه نمی توان کاملاً به زندگی قرآنی امام حسین علیه السلام پرداخت، اما اجمالاً به مواردی از آن اشاره خواهد شد که از دوران کودکی حضرت تا روز شهادتش را دربرگرفته است.
1. عشق به قرآن در دوران کودکی
امام حسین علیه السلام از کودکی به قرآن عشق فراوانی داشت؛ زیرا آیات فراوانی از قرآن در خانه شان بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نازل گشت و بدون تردید، امام حسین علیه السلام متأثّر از فضای قرآن حاکم بر خانواده بود.
ایشان از سنین کودکی به قرائت، حفظ، تفسیر و تأویل قرآن اهمیت زیادی می داد. به چند نمونه از آنها که در تاریخ به ثبت رسیده، دقت کنید:
الف ـ فراگیری سوره توحید
از امام حسین علیه السلام سؤال شد: از رسول خدا چه شنیدی؟ فرمود: شنیدم که می فرمود:
خداوند کارهای مهم و بزرگ را دوست می دارد و کارهای پست و حقیر را نمی پسندد... و او «قل هواللّه احد» و نمازهای پنجگانه را به من آموخت.
و شنیدم که می فرمود:
هرکه خدا را اطاعت کند، خدا او را بالا می برد و هرکه نیت خود را برای خدا خالص کند، خدا او را نیکو سازد و بیاراید و هرکه به آنچه نزد خدا است، اطمینان کند، خدا او را بی نیاز کند و هرکه بر خدا بزرگی کند، خدا او را خوار سازد.1
ب ـ پرسش تأویل برخی آیات از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم
اسماعیل بن عبداللّه روایت کرده است: هنگامی که آیه «و اولوا الأرحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب اللّه»؛ (و خویشاوندان در کتاب خدا بعضی مقدم بر بعضی دیگرند) نازل شد، امام حسین علیه السلام می فرماید: تأویل این آیه شریفه را از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سؤال کردم.
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در پاسخ فرمودند: سوگند به خدا که منظور پروردگار در این آیه جز شما نمی باشد. و «اولوا الأرحام» شمایید. پس اگر من از دنیا رفتم، پدرت علی از هرکس به جانشینی من شایسته تر است و هرگاه پدرت علی در گذشت، برادرت حسن به جانشینی او سزاوارتر است و هرگاه حسن از دنیا رفت، تو به جانشینی او لایق تری.
عرض کردم: ای رسول خدا! چه کسی پس از من به جانشینی من سزاوارتر است؟
فرمود: فرزندت علی، سپس فرزندش محمد، سپس فرزندش جعفر، سپس فرزندش موسی، سپس فرزندش علی، سپس فرزندش محمد، سپس فرزندش علی، سپس فرزندش حسن؛ پس هرگاه حسن از دنیا رفت، غیبت در نهمین فرزند تو رخ می دهد و این نه امام، از نسل تو هستند. خدا به آنان دانش و فهم مرا عطا فرموده است و سرشت آنان از سرشت من است.2
ج ـ منظور از (انّ السمع و البصر و الفؤاد)چیست؟
عبدالعظیم فرزند عبداللّه حسنی گوید: سرورم امام هادی علیه السلام از پدران خود، از امام حسین علیه السلام نقل کرده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: همانا ابوبکر نسبت به من همچون گوش، و عمر همچون چشم و عثمان همچون دل است. امام حسین علیه السلام می فرماید: فردای آن روز خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مشرّف شدم در حالی که در محضر او امیرمؤمنان علیه السلام ، ابوبکر، عمر و عثمان شرفیاب بودند. از حضرت سؤال کردم: ای جدّ بزرگوار! دیروز از شما در باره این صحابه سخنی شنیدم؛ منظور چیست؟
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: آری. سپس به آن سه نفر اشاره کرده، فرمود: آنان همانند گوش و چشم و دل اند و به زودی در روز قیامت در مورد این وصیّ من ـ سپس به علی علیه السلام اشاره فرمود ـ از آنان سؤال می شود. خدای سبحان می فرماید: «انّ السمع و البصر و الفؤاد کلّ اولئک کان عنه مسئولاً»3 سپس فرمود: سوگند به عزّت پروردگارم که همه امت من در روز قیامت نگه داشته می شوند و از آنان در باره ولایت علی علیه السلام سؤال می شود و این، همان فرموده خدای سبحان است که «و نگاهشان دارید که سؤال می شوند».4
د ـ شفا یافتن به برکت سوره حمد
علامه مجلسی می نویسد: از امیرمؤمنان علیه السلام نقل شده که فرمود: وقتی امام حسین علیه السلام بیمار شد، مادرش فاطمه علیهاالسلام او را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برد و عرض کرد: یا رسول اللّه! دعا کن خداوند به پسرت شفا عنایت فرماید. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: دخترم! خداوند متعال همان کسی است که او را به تو هبه کرد و او قادر است که پسرت را شفا دهد. در همان وقت جبرئیل نازل شد و عرض کرد: یا محمد! به درستی که خداوند متعال سوره ای را بر شما نازل نکرده، مگر این که در آن، حرف «فاء» می باشد. و هر فایی از آفت است؛ جز سوره حمد که در آن، حرف فاء نیامده است. پس ظرف آبی طلب کن و بر آن چهل مرتبه سوره حمد را بخوان. سپس آن آب را بر حسین بپاش که خداوند در اثر چنین کاری، به حسین شفا خواهد داد. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم چنین کرد و امام حسین علیه السلام عافیت یافت.5
2. عشق به آیات قرآن
اگرچه شنیدن تمام آیات قرآن برای امام حسین علیه السلام لذت بخش بود، اما گاهی شنیدن برخی آیات، آن هم از زبان پدرشان، آن قدر لذت بخش بود که وصف آن را فقط خود ابی عبداللّه علیه السلام می دانست و بس.
امام صادق علیه السلام می فرماید: پدرم برایم نقل فرمود که علیّ ابن ابی طالب علیه السلام در حالی که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در محضر مبارک او بودند، سوره مبارکه «انّا انزلناه فی لیلة القدر»را قرائت کرد. امام حسین عرض کرد: پدرجان! گویا شنیدن این سوره از دهان مبارک تو، شیرینی ویژه ای دارد! امام علی علیه السلام در پاسخ فرمود: ای فرزند رسول خدا و ای فرزندم! من از این سوره خاطره ای دارم که تو از آن خبر نداری؛ چون این سوره نازل شد، جدّ تو پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم مرا به حضور طلبید و آن را بر من قرائت کرد. سپس دست برشانه راست من زد و فرمود: ای برادر و وصیّ من و ای سرپرست امّت من پس از من، و ای ستیزگر با دشمنان من تا روزی که بر انگیخته شوند! این سوره پس از من برای توست و سپس در شأن فرزندان تو. همانا برادرم جبرئیل رویدادهای امتم را برایم بازگو کرد و او آنها را همانند حوادث نبوت برای تو بازگو می کند. این سوره در قلب تو و اوصیای تو تا هنگام طلوع فجر قائم آل محمد علیه السلام نوری درخشان دارد.6
3. عشق به تلاوت قرآن کریم
همان گونه که گفته شد، امام حسین علیه السلام از دوران کودکی به این کتاب آسمانی علاقه شدیدی داشت و همواره در تمام زندگی اش از قرآن سخن می گفت و لحظه ای از آن جدا نبود؛ حتی در آن روزهایی که برای دفاع از قرآن و اسلام آماده جنگ با دشمنان اسلام بود. امام علیه السلام چه در مدینه و چه در بین مکه و مدینه و در راه عزیمت از مکه به کربلا و در کربلا، در مقاطع مختلف، از قرآن سخن به میان می آورد و با ابراز عشق به آن، میزان علاقه خود را به حاضران و آیندگان نشان می داد که به چند مورد از آنها اشاره می کنیم:
الف ـ قرائت قرآن در بیابان سوزان
ابن عساکر از یزید الرشک، از شخصی که با امام حسین علیه السلام گفت وگو داشته، نقل کرده است: (در منزل ثعلبیه) چشمم به چادرهایی افتاد که در بیابان برپا شده بود. پرسیدم: این چادرها از آنِ کیست؟ گفتند: امام حسین علیه السلام . پس به نزد او آمدم و او را پیرمردی یافتم که مشغول تلاوت قرآن بود و اشک از چشمانش برگونه ها و محاسنش سرازیر بود. عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت ای فرزند رسول خدا! برای چه به این جا آمدی، و در این بیابان که هیچ کس در آن یافت نمی شود، چه می کنی؟
فرمود: این نامه های اهل کوفه است که به من نوشته اند و نمی بینم مگر آن که همان ها قاتل من هستند. پس اگر چنین کردند، هیچ حرمتی برای خدا نبوده، مگر آن که دریده باشند و خداوند در برابر این همه بی حرمتی، از آنها کسی را بر آنان مسلط خواهد کرد که خوار و ذلیلشان کند...7
ب ـ مهلت خواستن امام در عصر عاشورا
تمام مورّخان اسلامی ذکر کرده اند که در عصر عاشورا، عمر بن سعد با دریافت پیام و دستور جدید از عبیداللّه بن زیاد، به محلّ استقرار امام حسین علیه السلام و یاران باوفایش نزدیک شد. چون امام از هدف او آگاه شد، به برادر بزرگوار خود، قمربنی هاشم فرمود: اگر می توانی آنها را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تأخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگزاریم. خدای متعال می داند که من به خاطر او نماز و تلاوت کتاب او را دوست دارم...8
و با این بیان، حضرت یک شب را مهلت گرفت و بار دیگر اوج عشق و علاقه خود را به قرآن نشان داد.
ج ـ خطبه شب عاشورا
امام زین العابدین علیه السلام می فرماید: در شب عاشورا پدرم یاران خود را جمع کرد و برای آنها خطبه خواند. من نیز خدمت ایشان رفتم تا گفتارشان را بشنوم. پدرم به یاران خود می فرمود: خدای را ستایش می کنم به بهترین ستایش هایش و او را سپاس می گویم در خوشی و ناخوشی. بار خدایا! تو را سپاس می گزارم که ما را به نبوّت گرامی داشتی و علم قرآن و فقه دین را به ما کرامت فرمودی و گوشی شنوا و چشمی بینا و دلی آگاه به ما عطا کردی؛ ما را از زمره سپاسگزاران قرار بده.9
د ـ در چادرهای حسینی چه گذشت؟
در شب عاشورا در میان خیمه های یاران امام، جنب و جوش فوق العاده ای به چشم می خورد. برخی سلاح خود را برای جنگ آماده می ساختند؛ عده ای مشغول عبادت و مناجات و راز و نیاز با پروردگار بودند و بعضی هم با قرآن اُنس گرفته بودند.
از ضحاک بن عبداللّه مشرقی نقل شده است که در شب عاشورا، هرچند لحظه یک بار، گروهی سوارکار از لشکریان عمربن سعد به عنوان مأموریت و نظارت به پشت خیمه های حسین بن علی علیه السلام می آمدند و به وضع این خیمه نشینان سر می کشیدند. یکی از آنان صدای امام را که این آیه شریفه را می خواند، شناخت: «ولا یحسبنّ الذین کفروا انّما نملی لهم خیرٌ لأنفسهم انّما نملی لهم لیزدادوا اثماً و لهم عذابٌ مهین ماکان اللّه لیذر المؤمنین علی ما أنتم علیه حتی یمیزالخبیث من الطیب...»10
آنان که کفر ورزیدند، گمان نبرند مهلتی که به آنان می دهیم، به نفع آنها است؛ بلکه به آنان مهلت می دهیم تا برگناهان خود بیفزایند و برای آنان عذابی است ذلت بار. خداوند مؤمنان را بر این وضعی که هستند، واگذار نخواهد نکرد تا بد را از نیک و ناپاک را از پاک جدا سازد.
آن مرد با شنیدن این آیه، گفت: به خدا سوگند! افراد نیک، ما هستیم که خدا ما را از شما جدا کرده است. «بُرَیْر» جلو آمد و به او پاسخ داد: ای مرد فاسق! خدا تو را در صف پاکان قرار داده است؟ به سوی ما برگرد و از این گناه بزرگ خود توبه کن؛ به خدا سوگند که ماییم افراد پاک. آن مرد از روی استهزاء گفت: «و انا ذلک من الشاهدین؛ من نیز بر این شهادت می دهم»، آن گاه به سوی اردوگاه لشکر ابن سعد برگشت.11
امام علیه السلام به خاطر علاقه شدیدی که به قرآن داشت، به معلمان قرآن بسیار ابراز علاقه می کرد و در موردی، یک معلم قرآن را آن قدر تشویق کرد که مورد اعتراض دیگران قرار گرفت.
ابن شهرآشوب روایت می کند که عبدالرحمن سلمی به یکی از فرزندان امام حسین علیه السلام سوره حمد را آموزش داد. وقتی فرزند امام آن را در نزد پدر خواند، امام حسین علیه السلام به آن آموزگار هزار دینار و لباس عطا کرد و دهان او را پر از جواهرات کرد
به حضرت اعتراض کردند که آموزش یک سوره این همه عطا و تشویق لازم نداشت!
امام در پاسخ فرمود: این عطا و بخشش چگونه می تواند با تعلیمی که او می دهد، برابری کند!؟12
زندگی امام حسین علیه السلام بزرگ ترین و بهترین نشانه تجلّی آیات قرآن کریم است؛ چرا که قرآن همراه آنها و آنان همراه با قرآن بودند و هرگز جدایی بین قرآن و عترت، قابل تصوّر نیست. این حقیقت زمانی که به نشانه های آن توجه کنیم، جایگاه خود را می یابد:
عیاشی در تفسیر خود از مسعده روایت کرده که روزی امام حسین علیه السلام از کنار فقرا و تهیدستان می گذشت. آنان که سفره خود را پهن کرده و تکه های نان خشک را در آن قرار داده بودند، از امام خواستند تا با آنان هم غذا شود.
حضرت به درخواست آنها پاسخ مثبت داده و در کنار آنها نشست و با آنان هم غذا شد و این آیه را تلاوت فرمود: «انّ اللّه لایحبّ المستکبرین»؛13 خداوند مستکبران را دوست نمی دارد.
سپس فرمود: من دعوت شما را پذیرفتم؛ حال، شما نیز به دعوت من پاسخ گویید. عرض کردند: آری، ای فرزند رسول خدا! چنین می کنیم. پس همراه امام حسین علیه السلام به سوی منزلش روانه شدند. حضرت به کنیز خود فرمود: هرچه در منزل کنار گذاشته ای، برای ما بیاور.14
علامه مجلسی از اربلی، از انس نقل می کند: نزد امام حسین علیه السلام بودم که یکی از کنیزان آن حضرت در حالی که شاخه گلی در دستش بود، وارد شد و آن را به امام تقدیم کرد. امام فرمود: تو در راه خدا آزاد هستی. عرض کردم: او را در برابر یک شاخه گل بی ارزش و کم بها آزاد می کنی؟! حضرت فرمود: خداوند ما را چنین تربیت کرده است که می فرماید: «و اذا حیّیتم بتحیّة فحیّوا بأحسن منها او ردّوها»15 و آزادگی او بهتر است از آنچه که او آورده بود.16
ج ـ گذشت به خاطر شنیدن آیه عفو
همچنین نقل شده است که روزی یکی از بردگان حضرت، جنایتی که موجب تنبیه بود، انجام داد. حضرت دستور داد تا او را تأدیب کنند. او گفت: ای آقای من! «والکاظمین الغیظ»17؛ امام فرمود: رهایش کنید. بار دیگر گفت: ای مولای من! «والعافین عن الناس»18؛ حضرت فرمود: از تو گذشتم. برای بار سوم گفت: ای مولای من! «واللّه یحبّ المحسنین»19؛ حضرت فرمود: تو در راه خدا آزاد هستی. و از این پس، حقوق تو دو برابر آنچه که پیش از این به تو می دادم، خواهد بود.20
د ـ اخلاق کریمانه در پرتو قرآن
عصام بن المصطلق گوید: وارد مدینه شدم؛ وقتی حسین بن علی علیه السلام را دیدم، هیبت و عظمت او حسد و کینه درونی ام را نسبت به پدرش علی علیه السلام شعله ور ساخت. بدین جهت، او را مورد خطاب قرار داده، گفتم: تو پسر ابوتراب هستی؟ گفت: آری. پس شروع کردم به دشنام دادن او و پدرش.
امام حسین علیه السلام نگاهی مهرجویانه به من افکند و فرمود: اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم «خذالعفو و أمر بالعرف و أعرض عن الجاهلین و اِمّا ینزغنک من الشیطان نزغ فاستعذ باللّه انه سمیع علیم. انّ الذین اتقوا اذا مسّهم طائف من الشیطان تذکّروا فاذا هم مُبصرون و اخوانهم یمدّونهم فی الغیّ ثم لا یقصرون»21
با آنها مدارا کن و عذرشان را بپذیر و به نیکی ها دعوت نما و از جاهلان روی بگردان (و با آنان ستیزه مکن) و هرگاه وسوسه ای از شیطان به تو رسد، به خدا پناه بر، که او شنونده و داناست. پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسه های شیطانی شوند، به یاد (خدا و پاداش و کیفر او) می افتند و (در پرتو یاد او، راه حق را می بینند و) در این هنگام بینا می گردند. و (ناپرهیزگاران را) برادرانشان (از شیاطین) پیوسته در گمراهی پیش می برند و باز نمی ایستند.
سپس به من فرمود: صدایت را کوتاه کن و آرام تر سخن گوی؛ خداوند من و تو را ببخشاید. اگر از ما چیزی طلب می کردی، به تو کمک می کردیم و اگر عطا و بخششی می خواستی، به تو می دادیم و اگر راهنمایی می خواستی راهنمایی ات می نمودیم.
عصام گوید: از تندروی هایی که کرده بودم، سخت پشیمان شدم.
امام فرمود: «لا تثریب علیکم الیوم یغفر اللّه لکم و هو أرحم الراحمین»22؛ «امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست؛ خداوند شما را می بخشد و او مهربان ترین مهربانان است». سپس فرمود: تو از شامیان هستی؟ عرض کردم: آری. فرمود: «شنشنة أعرفها من أخزم»23 خدا ما و تو را زنده بدارد. نیازهایت را از ما بخواه که مرا در بهترین گمانت خواهی یافت.
عصام گوید: آن چنان شرمنده شدم که زمین با آن همه وسعتی که داشت، بر من تنگ آمده، آرزو داشتم تا مرا به کام خود فرو برد. از آن پس، هیچ کس در نزد من محبوب تر از او و پدرش نبود.24
همچنین به آیات دیگری برمی خوریم که حضرت امام حسین علیه السلام شأن نزول آنها را اهل بیت می داند و یا آنها را به اهل بیت تفسیر کرده است:
الف ـ مراد از «ناس» ما اهل بیت هستیم
سعید بن مسیب نقل می کند: از امام سجاد علیه السلام شنیدم که می فرمود: مردی خدمت امیرمؤمنان علیه السلام رسید و عرض کرد: اگر عالِم هستی، مرا از (تفسیر) «ناس» و «اشباه الناس» و «نسناس» آگاه کن. حضرت امیر علیه السلام خطاب به امام حسین علیه السلام فرمود: ای حسین! جواب این مرد را بده. امام حسین علیه السلام فرمود: اما این که پرسیدی «ناس» چه کسانی اند؛ ما همان ناس هستیم (که خدای سبحان مردم را به پیروی از ما فرمان داده است). از این رو، خدای پاک در کتاب آسمانی خویش می فرماید: «ثم افیضوا من حیث افاض الناس»25؛ «از همان جایی که مردم کوچ می کنند (عرفات)، شما هم کوچ کنید». این رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بود که مردم را کوچانید. و اما سؤال تو که «اشباه الناس» چه کسانی هستند؛ آنان شیعیان و دوستان ما هستند و آنان از ما می باشند. از این رو، حضرت ابراهیم علیه السلام فرمود: «فمن تبعنی فانّه منّی»26؛ «هرکه از من پیروی کند، حقّا که او از من است». اما سؤال تو که «نسناس» چه کسانی هستند؛ آنان همین توده مردم اند. و حضرت با دست [مبارک [خود به انبوه مردم اشاره کرد و این آیه را خواند: «ان هم الاّ کالأنعام بل هم أضلّ سبیلاً»27؛ «اینان جز همانند چهارپایان نیستند؛ بلکه (نادان تر و) گمراه تر از آنهایند».28
ابن شهرآشوب در کتاب خود آورده است که حضرت موسی بن جعفر و امام حسین علیهماالسلام در تفسیر آیه شریفه «الذین ان مکنّاهم فی الأرض أقاموا الصلوة...»29؛ «آنان که چون در زمین به قدرت رسیدند، نماز را بر پای می دارند»، فرمودند: این آیه در باره ما اهل بیت آمده است.30
امام حسین علیه السلام علاوه بر تطبیق بعضی آیات شریفه بر اهل بیت عصمت علیهم السلام برخی دیگر از آیات را خصوصاً بر امیرمؤمنان علی علیه السلام تطبیق می کرد و می فرمود: این آیه در شأن مولا علی علیه السلام نازل شده است. در این جا چند مورد از آنها را ذکر می کنیم:
الف) امام علیه السلام در تفسیر آیه شریفه «تراهم رکّعاً سجّداً»31؛ «آنان را در حال رکوع و سجود بسیار می بینی»، فرمود: این آیه شریفه در شأن علی بن ابی طالب علیه السلام نازل شده است.32
ب) همچنین امام باقر علیه السلام ، از امام سجاد علیه السلام ، از جدّش نقل می کند که وقتی آیه شریفه «و کلّ شی ء أحصیناه فی امام مبین»33؛ «و همه چیز را در کتابی روشنگر برشمارده ایم، بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نازل شد، ابوبکر و عمر از جای برخاستند و گفتند: ای رسول خدا! آیا امام مبین، تورات است؟ فرمود: نه. عرض کردند: انجیل است؟ فرمود: نه. سؤال کردند: قرآن است؟ فرمود: نه. در این هنگام امیرمؤمنان علیه السلام وارد شد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم به علی علیه السلام اشاره نموده و فرمود: امام مبین، این است. حقّا که او همان امامی است که خدای تبارک و تعالی علم هرچیزی را در آن به شمار آورده است.34
ج) امام می فرماید که از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در باره آیه «طوبی لهم و حسن مآب»35 سؤال شد. پیامبر فرمود: این آیه در باره امیرمؤمنان علی علیه السلام نازل شده است و «طوبی» درختی است در خانه علی که در فردوس می باشد و هیچ میوه ای از میوه های بهشتی نیست، مگر آن که در آن خانه موجود است.36
د) حارث بن اعور به امام حسین علیه السلام گفت: فدایت شوم ای فرزند رسول خدا! مرا از فرمایش خدا در کتاب خویش خبرده که می فرماید: «و الشمس وضحها»37 منظور چیست؟ فرمود: «ویحک یا حارث ذاک محمد رسول اللّه؛ ای حارث! این محمد رسول خداست عرض کرد: فدایت شوم منظور از «والقمر اذا تلاها»چیست؟ فرمود: منظور امیرمؤمنان است که پشت سر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود. عرض کردم: منظور از «والنّهار اذا جلاّها»چیست؟ فرمود: آن قائم آل محمد است که زمین را پر از عدل و داد می کند.38
در مواقع گوناگونی امام حسین علیه السلام با استناد به آیات قرآن کریم به اتهامات واهی دشمنان پاسخ گفته و آنها را سرکوب می کرد و در نتیجه، دشمن جز تسلیم در برابر امام چاره دیگری نداشت.
از موسی بن عقبه نقل شده که به معاویه گفته شد: اکنون چشم مردم به سوی حسین رفته است؛ چه خوب است که او را دستور دهی منبر برود و سخن بگوید تا بدین وسیله، از شأن و منزلتش در بین مردم کاسته و خجل گردد. چرا که در او لکنت و کندی زبان هست. معاویه گفت: ما همین خیال را نسبت به برادرش امام حسن داشتیم؛ اما برخلاف انتظار، او در چشم مردم بسیار بزرگ شد و ما را مفتضح ساخت.
اما آنان دست بردار نبوده و پیوسته از او می خواستند تا چنین دستوری بدهد. معاویه به ناچار به امام گفت: ای اباعبداللّه! چه خوب است بر منبر رفته و خطبه ای بخوانی. امام بر منبر رفت؛ همین که خواست شروع کند، شنید که فردی می گوید: چه کسی سخن می گوید؟ امام حسین علیه السلام در پاسخ فرمود: ما حزب اللّه که غالب هستیم و عترت پیامبر که به او نزدیکیم و اهل بیت طیّب او و یکی از دو ثقلی که رسول خدا ما را ثقل دوم کتاب خدا قرار داده، می باشیم که در اوست تفصیل هرچیز: «لایأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه»39؛ «هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمی آید». ماییم که تفسیر قرآن به ما واگذار شده است. پس از ما پیروی کنید که پیروی از ما بر شما واجب است؛ چرا که پیروی ما به پیروی از خدا گره خورده است.
خدای متعال در قرآن می فرماید: «أطیعواللّه و أطیعوالرسول و اولی الامر منکم فان تنازعتم فی شی ء فردوه الی اللّه و الرسول»40؛ «اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبرخدا و اولواالامر (اوصیای پیامبر) را و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر خدا باز گردانید (و از آن ها داوری بطلبید)». همچنین فرمود: «ولو ردّوه الی الرسول و الی اولی الامر منهم لعلمه الذین یستنبطونه منهم و لولا فضل اللّه علیکم و رحمته لاتبعتم الشیطان الاّ قلیلاً»41؛ «اگر آن را به پیامبر و پیشوایان ـ که قدرت تشخیص کافی دارند ـ بازگردانند، از ریشه های مسائل آگاه خواهند شد و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز عدّه کمی، همگی از شیطان پیروی می کردید» و به شما هشدار می دهم که به پیام های شیطان گوش نکنید که او دشمن شماست؛ پس همانند اولیای شیطان می شوید که به آنها گفت: «لا غالب لکم الیوم من الناس و انّی جارلکم فلما ترائت الفئتان نکص علی عقبیه و قال انّی بری ء منکم»42؛ «امروز هیچ کس از مردم بر شما پیروز نمی گردد و من همسایه شما هستم؛ اما هنگامی که دو گروه در برابر یکدیگر قرار گرفتند، به عقب برگشت و گفت: من از شما بیزارم». این جاست که فرود آمدن شمشیرها و وارد آمدن نیزه ها و در هم شکستن گرزها و نشانه رفتن تیرها را به سوی هدف و غرض خواهید دید؛ در وقتی که دیگر از کسی که پیشاپیش ایمان نیاورد و یا در ایمان خود خیری کسب نکرده است، عذری پذیرفته نخواهد شد.
این جا بود که معاویه فریاد بر آورد و گفت: ای اباعبداللّه! بس است که پیام خود را رساندی.43
عمروبن عاص برای این که این رسوایی را بپوشاند، چند سؤال کرد؛ از جمله این که پرسید:
به چه علّت محاسن شما از محاسن ما بیشتر است؟
امام فرمود: «والبلد الطیب یخرج نباته باذن ربّه و الذی خبث لایخرج الاّ نکداً»44؛ «سرزمین پاکیزه گیاهش به فرمان پروردگار می روید، اما سرزمین های بد طینت و (شوره زار) جز گیاه ناچیز و بی ارزش، از آن نمی روید».
معاویه به عمروبن عاص گفت: به حقّی که من برتو دارم، سخن را کوتاه کن که این، فرزند علیّ ابن ابی طالب است.
در این هنگام امام فرمود:
ان عادت العقرب عدنا لها و کانت النعل لها حاضرة
قد علم العقرب و استیقنت أن لا لها دنیا و لا آخرة
اگر بار دیگر عقرب به سراغ ما بیاید، ما نیز به سراغش رفته و کفش ها برای کشتن او آماده است. عقرب به علم و یقین می داند که نه دنیا دارد و نه آخرت.45
پی نوشت ها:
1 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 31.
2 ـ کفایة الاثر، ص 175.
3 ـ اسراء/ 36.
4 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 629.
5 ـ بحارالانوار، ج 92، ص 261.
6 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 637.
7 ـ وقائع الطریق من مکه الی کربلا، ج 3، ص 226.
8 ـ قصّه کربلا، ص 243 و لهوف سیدابن طاووس، ص 38.
9 ـ ارشاد مفید، ص 214.
10 ـ آل عمران/178 و 179.
11 ـ سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، ص 209، به نقل از تاریخ طبری.
12 ـ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 66.
13 ـ نحل/ 23.
14 ـ تفسیر عیاشی، ج 2، ص 257 و بحارالانوار، ج 44، ص 189.
15 ـ نساء/ 86.
16 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 195.
17 تا 19 ـ آل عمران/ 134.
20 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 195.
21 ـ اعراف/ 202 ـ 199.
22 ـ یوسف/ 92.
23 ـ مَثَلی است معروف و در جایی که اصل و سبب و ریشه ماجرا معلوم است، به کار برده می شود.
24 ـ الامام الحسین فی المدینة المنوّره، ج 1، ص 353.
25 ـ بقره/ 199.
26 ـ ابراهیم/ 36.
27 ـ فرقان/ 44.
28 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 625.
29 ـ حج/ 41.
30 ـ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 47.
31 ـ فتح/ 29.
32 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 634.
33 ـ یس/ 12.
34 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 633.
35 ـ رعد/ 29.
36 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 628.
37 ـ والضحی/ 3 ـ 1.
38 ـ تفسیر فرات کوفی، ص 212.
39 ـ فصلت/ 42.
40 ـ نساء/ 59.
41 ـ همان/ 83.
42 ـ انفال/ 48.
43 ـ احتجاج طبرسی، ج 2، ص 22.
44 ـ اعراف/ 58.
45 ـ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 67.
تلاش میکنیم تا در این مقاله به معرفی برخی از مهمترین مقتلهای حسینی بپردازیم تا ضمن ارج نهادن بر تلاش راویان مقاتل حسینی، شما را با نحوه انتقال این پرشورترین حماسه دینی یعنی کربلا آشنا گردانیم.
1. مقتل « ابیمخنف»
آغاز محرم که همواره همراه است با مشارکت مردم در بزرگترین تجربه دینی سالانه یعنی عزاداری اباعبدالله الحسین(علیه السّلام)، مقاصد فراوانی در بطن خویش برای دینداران دارد. این بزرگترین تجربت دینی اما نقل شده است بر دوش راویان صدیق و درست کرداری که گزارشگران مقاتل حسینی نام گرفتهاند. تلاش میکنیم تا در این مقاله به معرفی برخی از مهمترین مقتلهای حسینی بپردازیم تا ضمن ارج نهادن بر تلاش ایشان، شما را با نحوه انتقال این پرشورترین حماسه دینی یعنی کربلا آشنا گردانیم.
در اینکه نخستین مقتل حسینی ، یعنی اولین گزارش جامع از زمینهها و نفس حادثه کربلا ، از آن ابومخنف لوط بن یحیی بن سعید بن مخنف ازدی غامدی (م157 ه.ق) است ، تقریبا اختلافی میان رجالنویسان به چشم نمیخورد؛ هرچند برخی، از ابوالقاسم اصبغ بن نباته تمیمی نام بردهاند که از ویژگان و یاران امیرمومنان (علیه السّلام) بوده و پس از عمری دراز در حوالی سال 100ه.ق وفات کرده است (الفهرست شیخ طوسی، صص 37و38، ش108؛ الذریعه الی تصانیف الشیعه شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج22، صص23و24، ش5838). اما از آنرو که بر فرض صحت چنین باوری، هرگز اثری از این مقتل یافت نشده است، به نحو قطعی نمیتوان بر تقدم ابیمخنف در میان مقتلنویسان خدشه وارد کرد.
هرچند از مقتل ابیمخنف نیز جز در تاریخ الامم و الملوک محمدبن جریر طبری (م310ه.ق) یعنی بزرگترین مورخ ایرانی تاریخ اسلام، نمیتوان نشانی یافت.طبری در مجموع در جلد پنجم تاریخ خویش 125 روایت درباره تاریخ کربلا گزارش کرده که از این تعداد، 100 روایت را به صورت مستقیم و البته با واسطههایی از ابیمخنف نقل کرده است.
10 روایت را نیز با واسطه هشام بن محمد کلبی از ابیمخنف روایت کرده است؛ از 15 روایت باقیمانده، 14 روایت از آن هشام و یک روایت از آن عمار دهنی است که منبع آن امام محمدباقر(علیه السّلام) است. گزارشهای ابومخنف باتوجه به این امر که خود او در صحنه کربلا حاضر نبوده، بر دوگونهاند:
الف) آنهایی که در کربلا بودهاند. اینان نیز خود بر چند دستهاند:
1- گروه نخست خود از آلهاشماند که در کربلا بودهاند و از حادثه جان به سلامت بردهاند؛ مانند امام سجاد و امام باقر(علیه السّلام)
2- یاران امام حسین از غیر آلهاشم مانند عقبه بن سمعان و همسر زهیر بن قین
3- ناظران بیطرفی چون عبدالله بن سلیم و مذری بن مشمعل
4- شاهدان حاضر در سپاه عمر بن سعد؛ برخی از ایشان چون عبدالله شعبی و هانی بن ثبیت در کشتار دست داشتند و برخی چون حمید بن مسلم که از قضا مهمترین منبع ابیمخنف به شمار میرود.
با آنکه در سپاه ابن سعد مشارکت داشتند ولی در کشتار دست نداشتند. برخی از ایشان از جمله خود حمید از امضاکنندگان نامه دعوت برای امام حسین(علیه السّلام) بودند.
ب) گروه دوم آنانی هستند که در کربلا حاضر نبودهاند. اینان را میتوان در 5گروه دستهبندی کرد.
1- محبان امام حسین(علیه السّلام) چون علیبن حنظله که پدرش جزو شهدای کربلا بود و نیز پسر حربنیزید ریاحی که در کربلا شهید شد.
2- طرفداران امویان مانند قاسم بنعبدالرحمان
3- طرفداران زبیریان مانند حسان بن قائد.
4- محدثین بیطرف چون محمد بن بشر همدانی پدر هشام بن محمد کلبی همدانی.
5- خویشان نزدیک ابومخنف چون عبدالرحمان بن جندب ازدی.
مقتل ابومخنف را که در واقع مهمترین «مقتل الحسین» است. میتوان از چند جهت مورد بررسی قرار داد؛ هرچند نتیجه این بررسی هرچه باشد ، باید به این نکته اذعان داشت که این مقتل اساس کار تمام مقاتل بعدی است. و از این جهت میتوان به این نتیجه دست یافت که لااقل این مقتل از نگاه راویان بعدی که آن را گزارش کردهاند، کاملا مورد اعتماد بوده است.
از نظر رجالشناسی ، راویان ابومخنف طیف وسیعی از گرایشهای فکری و سیاسی آن روز را شامل میشوند و از این حیث میتوان مقتل الحسین را پرگسترهترین مقتل به شمار آورد. این امر بیشک بر اعتبار آن میافزاید.
2. مقاتل الطالبیین
الف) درباره نویسنده؛ ابوالفرج ، علیبنحسین بنمحمدبن احمدبن هیثمبن عبدالرحمانبن مروانبن عبداللهبن مروان معروف به مروان حمار آخرین خلیفه اموی.
ابوالفرج در سال 284 هـ.ق برابر با سال 897 میلادی در اصفهان زاده شد و از اینرو ابوالفرج اصفهانی لقب گرفت. اما در بغداد رشد کرد و آن شهر را موطن و مسکن خود قرار داد. جالب آنکه ابوالفرج در الاغانی ، خانهای را که در آن سکونت داشته به وصف آورده است و آن خانهای بوده است مشرف به رودخانه دجله در مکانی میانه پل دجله و پل سلیمان که کنار خانه وزیر فرهیخته عباسی ابوالفتح بریدی قرار داشته.
شخصیت فرهنگی ابوالفرج ، شخصیتی جامعالاطراف و بینظیر است. قاضی ابوالمحسن تنوخی درباره او چنین گفته: « او به گونهای ، شعر ، اغانی ، اخبار ، آثار ، حدیث مسند و نسبتها را حفظ بود که تا آن روزگار مثل آن ندیده بودم. در این علوم تخصص بالایی داشت و نیز علومی مثل: لغت، صرف و نحو ، خرافات ، سیره ، مغازی ، علم هجو و طنز ، داروشناسی و علومی مانند طب ، نجوم و... گذشته از این ابوالفرج را باید یکی از دامپزشکان اولیه جهان اسلام به شمار آورد. حرص و ولع او در درمان حیوانات مثالزدنی بود. نمونهای از این شوق را میتوان در درمان یک سنجاب دید که در اشعار او در الاغانی منعکس شده است.»
ب) درباره کتب ابوالفرج؛ مهمترین کتاب ابوالفرج را باید «الاغانی» دانست. او با همین کتاب نزد شعرا، ادبا و فصحاء معروف و مشهور شد. این اثر به واقع از مهمترین موسوعات ادبی است. تا آنجا که برخی ثروت ادبی فراهم آمده در این کتاب را با هیچ قیمتی برابر نمیدانند. برخی آن را مرجع شعرشناسی و برخی آن را بزرگترین مایه لذت و تفریح به شمار آوردهاند.
ج) درباره مذهب ابوالفرج؛ او بر مذهب شیعی زیدی بوده است. قاضی تنوخی بر تشیع او تصریح کرد. ابناثیر نیز در کتاب «الکامل فیالتاریخ» بر تشیع وی تصریح کرده است و البته آن را مایه تعجب به شمار آورده است. شاید آنچه مایه تعجب ابناثیر شده، وابستگی شدید ابوالفرج به خاندان اموی است و این وابستگی و مذهب تشیع ابوالفرج برای ابناثیر سازگار نمیآمدهاند. اما چنانکه ابوالفرج نیز در الاغانی بیان کرده است: عقیده و باور، وطن و نژاد نمیشناسد و بسیار فراتر از آنند که در زندان تنگ وابستگیهای خونی گرفتار آیند.
د) درباره مقاتلالطالبیین، یکی از واضحترین ادلهای که میتوان به سبب آن بر تشیع ابوالفرج اصرار کرد، کتاب مقاتلالطالبیین است؛ کتابی که ابوالفرج در آن به ذکر تمام شهدا آل عبدالمطلب از ابتدا تا سال 313 هـ. ق، یعنی سالی که کتاب در آن تالیف شده پرداخته است. ابوالفرج معیار جالب توجهی برای تعریف واژه شهید ارائه کرده است. در نظر او شهید، فراتر از کشته شده در جنگ است.
چرا که آنکه در حالت صلح نیز مسموم شده شهید است. یا آنکه در زندان به حیلت یا به فرتوتی و بیماری کشته شده و نیز آنکه در اثنا فرار از دست سلطان هلاک شده است. تمام این امور همانگونه که ابوالفرج در مقدمه کتاب بیان کرده ، از مصادیق مفهوم شهید به شمار میرود. ابوالفرج تصویر شگفتانگیزی را از رشادتها و جنگآوریهای آل بوطالب ارائه کرده و در ضمن همدردی و احساس احترام شدید خود را نثار ایشان کرده است. او در شهادت آلهاشم جز مجد و بزرگواری و اصرار بر باور صالح چیزی دیگری را دخیل نمیداند.
ایشان را بر سبیل حق میداند و امویان را با آنکه خود به ایشان منتسب است و به این انتساب نیز معترف است بر باطل. اولین شهید آل بوطالب ، جعفربنابوطالب و آخرین ایشان به نقل ابوالفرج ، عبدالرحمانبن محمد است که بنی سلیم او را در جنگل کشتند.
3. تاریخ دمشق
الف) درباره نویسنده: علامه شمسالدین ذهبی در «سیر اعلام النبلاء» درباره نویسنده کتاب میگوید:
« امام ، علامه ، حافظ بزرگ و چیرهدست ، محدث شام ، ثقهالدین ، ابوالقاسم دمشقی شافعی ، صاحب تاریخ دمشق در آغاز ماه محرم سال 499 متولد شد. در سال 520 به عراق کوچید. در سال 521 حج گزارد و در سال 529 از راه آذربایجان، به خراسان رفت. او علیبنحسنبن هبهاللهبنعبداللهبن حسین است. شمار شیوخ او که در معجم او یاد شدهاند 1300 تن از طریق سماع، 46 شیخ از طریق انشاء و 290 شیخ از طریق اجازه و هشتاد و چند زن هستند که مجموعه آنها تقریبا 1716 میشود. او آثار فراوانی از خویش بر جای نهاده است. او مردی بود تیزفهم ، حافظ ، پرکار ، ذکی ، بصیر در کار و در روزگار خود یگانه عصرش بود. او در شب دوشنبه 11 ماه رجب سال 571 درگذشت ، قطب نیشابوری بر او نماز گزارد و سلطان بر جنازه وی حاضر شد. او را نزد پدرش در قبرستان بابالصغیر در دمشق به خاک سپردند.» (سیر اعلام النبلاء، ج20، صص554تا715 ،ش 354 با تلخیص و تصرف) چنان که در متن شرح حال ابنعساکر آمده است او شافعی مذهب و از اهل سنت است.
ب) درباره کتاب: چنانکه از نام کتاب هویداست ، کتاب معجمی است فراخدامن درباره تاریخ دمشق ، یعنی شهر زادگاه مصنف کتاب، علیبنحسن معروف به ابنعساکر. دمشق روزگاری پایتخت امویان بهشمار میرفت.
از اینرو خلفای فراوانی را شاهد بودهاست که در آن شهر به حکمرانی پرداختهاند و این طبیعتاً دستمایه مناسبی بودهاست تا شخصی چون ابنعساکر به تبیین تاریخ این شهر بپردازد. علامه ابنمنظور انصاری صاحب معجم بزرگ لسان العرب ، سالها بعد کتاب تاریخ دمشق را که در چاپهای جدید در مجموعهای 50جلدی فراهم آمده است، خلاصه و مختصر کرد.
این کتاب را که مختصر تاریخ دمشق نام دارد، احمد راتب حمدویش و محمد ناجی الحمر به سال 1405 در قاهره و توسط انتشارات دارالفکر به همراه تحقیق و تصحیح عرضه کردهاند. در خود کتاب تاریخ دمشق ابنعساکر ، چیزی در حدود 400روایت به بررسی تاریخ عاشورا و مقتلالحسین پرداختهاند؛ هرچند تا سال 1415 هـ.ق این 400 حدیث هرگز به صورت مجزا و تحت عنوان مقتلالحسین یا چیزی شبیه به آن منتشر نشده بودند. در این سال فاضل گرانقدر محمدرضا حسینیجلالی مجموعه این 400 حدیث را تحت عنوان « الحسین(علیه السّلام): سماته و سیره» یعنی سیره و سیمای امام حسین(علیه السّلام) به صورت مجزا فراهم آورد.
در این کتاب به چند دلیل که به ظاهر منطقی به نظر میرسند اسانید روایات چهارصدگانه حذف شده است و البته برای سهولت شناسایی متون اصلی و متونی که بعدا به کتاب افزوده شدهاند ، احادیث در مجموعههایی مجزا قرار داده شدهاند. توضیحات و شروح فراوانی بر متون روایات نگاشته شده و متن از جنبههای لغوی ، تاریخی و روششناختی وارسی شده است. فراهمکننده کتاب خود را مقید داشته تا به متن ابنعساکر وفادار باقی بماند و جز در پارهای موارد مطلبی بر متن اصلی نیفزاید.
یکی از ویژگیهای مثبت کتاب «الحسین(علیه السّلام): سماته و سیرته» تخرج احادیث و مطابقت احادیث دو کتاب تاریخ دمشق ابنعساکر و تاریخ دمشق خلاصه شده علامه ابنمنظور انصاری است. ترجمه کتاب را انتشارات اساطیر به سال 1383 منتشر کرد. این ترجمه از آن جویا جهانبخش است.
ج) نمونههایی از متن کتاب: « معاویه در شب نیمه رجب سال شصتم بمرد و مردمان از برای یزید بیعت نمودند؛ پس یزید به واسطه عبداللهبنعمر عامری به ولیدبنعقبه بنابوسفیان که امیر امویان بود در مدینه نامه نوشت که: مردمان را بخوان و از برای من از ایشان بیعت بگیر و آغاز کن از بزرگان قریش و باید اول کسی که بیعتگرفتن را از او آغاز میکنی حسینبنعلیبنابیطالب باشد.
پس ولیدبنعقبه هماندم ، نیمهشب ، به حسینبن علی پیغام فرستاد. حسین همان شب به سوی مکه بیرون شد و مردمان بامداد برخاستند و برای بیعت یزید روان شدند؛ پس حسین را جستند و نیافتند.
حسین برای آنکه در ایام حج با دولتیان در حرم درگیر نشود، دوشنبه دهه نخست ذیالحجه سال 60 در میان خاندان خود و 60 چهره متوجه کوفه به سوی عراق روان گردید.»
4. الخصائص الحسینیه
نویسنده کتاب الخصائص الحسینیه ، آیتالله حاجشیخ جعفر شوشتری است. او در سال 1230 هـ . ق متولد و در سال 1303 هـ . ق در زادگاهش جان به جان آفرین تسلیم کرد. حاجشیخ عباسقمی درباره او میگوید: «جلالت شأنش زیاده از آن است که ذکر شود.
کسی که به کتاب «منهجالرشاد» آن بزرگوار مراجعه کند، خواهد دانست که در چه درجه و مقامی بوده است؛ در وعظ و تذکر مردم، در تحقیقات شریفه و اطلاع بر دقایق و اشارات مصائب و آثار اطائب. مصنفات مشهوره او در فن وعظ و تذکر و مصائب اباعبدالله از این امر خبر میدهد. شیخ ما محدث نوری نورالله مرقده در کتاب «دارالسلام» از ایشان مدحی بلیغ کرده است.» (فوائد الرضویه، ص 67).
هرچند شیخ جعفر شوشتری را نباید نخستین فراهمآورنده خصائص ( اختصاصات) دانست و پیش از او نیز بزرگانی چون سیدرضی، حاکم حکانی و ابنبطریق نیز خصائص ائمه نگاشتهاند. اما باید کمال خصائصنویسی را در آثار شیخ جعفر شوشتری جست؛ چرا که خصائصنویسی در آثار ایشان علاوه بر جنبههای نظری با جنبههای عملی- رفتاری و اخلاقی نیز مرتبط شده است.
ضمن آنکه ایشان خصائص را در بستر مصیبتخوانی ارائه و این امر یعنی مصیبتخوانی را به نحوی برگزار میکرده که حاوی تأثیر فراوانی بر مخاطبان بوده است. در ابتدای کتاب شیخ ابتدا خویش و مؤمنان را به پرهیزگاری و مرگاندیشی که البته وجه غالب اندیشه خود او نیز بوده است، خوانده و سپس راههای رهایی از نفس و شیطان و دنیادوستی را برشمرده است. این طرق که در ایمان و عمل صالح مختصر است در نظر ایشان به نحوی با مصیبت اباعبدالله مرتبط میشود.
ماتمزدگی به هنگام رسیدن محرم و مرگاندیشی در وجه مثبت آن در نظر شیخ زمینه ایمان و در نتیجه عمل صالح را به نحو مناسبتری فراهم میآورد. « الخصائص الحسینیه» را صادق حسنزاده با عنوان « امامحسین(علیه السّلام) اینگونه بود» به فارسی برگردانده و انتشارات آلعلی(علیه السّلام) قم نیز آن را به زیور طبع آراسته است.
5.یوم الطف
«یوم الطف، مقتلالامام ابیعبدالله الحسینالشهید.» این مقتل را فاضل گرانقدر هادی نجفی فراهم آورده است و مربوط است به سال 1413 هـ.ق. این مقتل را باید از مقاتل متأخری به شمار آورد که از حسن تألیف و گردآوری نیکو برخوردار است. مقتلنویس تلاش کرده تا از تمام مقاتل که در دسترس خویش داشته و البته گستره وسیعی از مقاتل و کتب تاریخ عمومی را دربرگرفته است، به نحو مناسب در تبیین موضوع موردبحث استفاده کند. کتاب در 5 فصل و یک خاتمه سامان یافته است. فصل نخست به تمهیدات جنگ و مقدمات آن اختصاص دارد.
آغاز این فصل با حدیثی است از امامحسین(علیه السّلام) که ابنقولویه در کاملالزیارات و مسعودی در اثباتالوصیه آن را نقل کردهاند: «چون صبح عاشورا شد. حسین با یارانش نمازگزارد و پس از حمد و ثنای الهی فرمودند: خدای تبارک و تعالی امروز، اذن به قتل شما و من داده است، پس بر شما باد که صبر و تحمل پیشه کنید.»
فصل دوم به شهدا و یاران امام اختصاص دارد. این فصل با شهادت نعیمبن عجلان انصاری آغاز و با شهادت سویدبنعمروبنابیالطاع بهپایان میرسد. شیوه نویسنده در این بخش آن است که در پاورقی به ذکر منابع شهادت یاران و اهلبیت امام اشاره میکند. فصل سوم نیز به شهدای طالبیان یعنی اهل بیت امام اختصاص دارد.
این فصل با شهادت علیبنحسین آغاز و با شهادت عبداللهبن حسنبن علیبن ابیطالب پایان میرسد. فصل چهارم نیز به کیفیت شهادت امام اختصاص دارد. در مجموع نویسنده کتاب از شهادت 98 تن از یاران و اهل بیت امام و شرح شهادت ایشان در واقعه عاشورا و قبل و بعد از آن سخن گفته است.
فصل پنجم کتاب نیز به فاشگوییهای امامزینالعابدین(علیه السّلام) در شام و رسوایی حکومت اموی و حرکت کاروان اسرا به شام اختصاص دارد. در خاتمه نویسنده برخی از اخبار فریقین را درباره روز طف وارسیده است.
6. الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد
الف) درباره نویسنده؛ نجاشی که خود از شاگردان نویسنده کتاب مورد نظر بوده است درباره وی چنین مینویسد: «محمد بن محمد بن نعمان بن عبدالسلام معروف به ابن معلم و شیخ مفید» (رجال نجاشی، ص311) شیخ مفید در 11ذیقعده سال 336 یا338 هجری در روستای «سویقه ابن بصری» که از توابع عکبرا بود به دنیا آمد.
برخی او را از ارکان خمسه تشیع به شمار آوردهاند. ابن حجر عسقلانی که از بزرگترین رجالشناسان اهل سنت است ، میگوید: « او عالم شیعه و دارای تالیفات بسیاری است که به 200 میرسد... به سبب عضدالدوله دیلمی دارای صولتی عظیم بود. در سال 413هـ . ق از دنیا رفت. 80 هزار مسلمان او را تشییع کردند. او مردی بود زاهد و با خشوع و در فراگیری علوم حریص.
گروه زیادی از او استفادت کردند. گویند عضدالدوله دیلمی در خانه او به دیدارش میرفت و به هنگام بیماری عیادتش میکرد. ابویعلی جعفری که داماد شیخ بوده است درباره او میگوید: شبها اندکی میخوابید ، سپس برمیخاست و به نماز، مطالعه، درس و یا قرائت قرآن مشغول میشد.» (لسان المیزان، ج5، ص386)
ب) کتب شیخ: کتابهای شیخ چنانکه در معرفی او نیز گفته شد بسیار پرشمار و غیرقابل احصاء است اما اهم کتب او در علوم مختلف از این قرار است:
1- الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد ، مولد النبی و الاوصیاء، الافصاح فی الامامه در پیامبرشناسی و امام شناسی
2- الارکان فی دعائم الدین و تصحیح الاعتقاد در اصول دین
3- اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات در فروع مسائل کلامی
4- المقنعه و احکام النساء در فقه
5- اعجاز القرآن و البیان فی تالیف القرآن در باب اعجاز قرآن
6- الاختصاص در مسائل متفرقه
ج) درباره الارشاد؛ این کتاب به شرح حال ائمه 12گانه اختصاص یافته است و میتوان آن را در زمره قدیمیترین کتابهای امام شناسی و در ردیف کتاب الحجه الکافی شیخ محمدبن یعقوب کلینی (م329ه.ق) به شمار آورد.
باب نخست این کتاب به شرح حال امیرمومنان (علیه السّلام) اختصاص دارد و بیشترین حجم کتاب را نیز در بردارد. باب سوم به امام حسین(علیه السّلام) و شرح ماجرای کربلا و شهدای آن اختصاص دارد. به واقع میتوان باب سوم الارشاد را مقتل حسین و اصحابش به شمار آورد. شیوه شیخ در کتاب، نقل مستند و مسند حوادث نیست و کتاب به گونهای منسجم و بدون نقل اسناد روایات بیان شده است. هرچند در برخی روایات شیخ به ذکر اسناد پرداخته است. در بیشتر این موارد، راویان شیخ را استادان خود او مثل شیخ صدوق و محمد ثانی در رده او مثل ابوالقاسم جعفربن محمد بن قولویه تشکیل میدهند.
7. نفسالمهموم
این مقتل از آن خاتمالمحدثین ، مرحوم حاجشیخ عباس قمی (1359-1294 هـ .ق) است. شیخ عباس قمی از شاگردان محدث نوری و در زمره علمای خبیر به اخبار و البته با گرایش اخباری بهشمار میرود. شیخ عباس قمی ، علاوه بر نفسالمهموم در 2 کتاب دیگر نیز به مصائب اهلبیت بهصورت عام و به مقتل حسینی بهصورت خاص پرداخته است.
نخست بیتالاحزان که به مصائب حضرت زهرا(سلام لله علیها) اختصاص دارد و کتاب منتهیالآمال که مجموعه مفصل تاریخ اهلبیت(علیه السّلام) است و بالطبع ، مقتل امام حسین نیز در آن وارسیده شده است. هر چند باید مفصلترین مقتل شیخعباس قمی را نفسالمهموم دانست.
نفسالمهموم در 5باب و یک خاتمه سامان یافته است. فصل نخست به برخی کرامات و ویژگیهای امام میپردازد. این فصل، بسیار مختصر است. فصل دوم که مفصلترین بخش کتاب است ، به مقدمات جنگ و خود جنگ پرداخته است.
در این بخش به تفصیل با اسامی شهدای کربلا و شهدای پیش از کربلا ، مانند مسلمبن عقیل و دیگران آشنا میشویم. فصل سوم به نحوه سیر کاروان اسراء به شام و احتجاجات امامسجاد با اهل شام اختصاص دارد. فصل چهارم به بیان عزاداری مخلوقات بر حضرت میپردازد.
فصل پنجم در ذکر فرزندان حسین(علیه السّلام) ، زوجات آن حضرت و فضل زیارت قبر شریف ایشان است. ستم خلفا بر قبر شریف ایشان از دیگر بخشهای این فصل است. خاتمه کتاب نیز به شرح قیام توابین در سال65 میپردازد که سلیمانبن صرد خزاعی و برخی دیگر از کوفیان آن را پدید آوردند. قیام مختار و انتقامگیری او از قاتلان شهدای کربلا و ازجمله عمر سعد و عبیداللهبن زیاد ، آخرین بخش کتاب است. ساختار کتاب نفسالمهموم هرچند روایی است و شیخ عباس قمی بهبیان منابع خود بهصورت مختصر پرداخته است اما انسجام روایی ممتاز آن را که از ویژگیهای نوشتاری شیخ است ، نمیتوان نادیده گرفت.
اهمیت کتاب تا آنجاست که علامه ابوالحسن شعرانی (م 1393 هـ .ق) آن را تحتعنوان «دمعالسجوم» به فارسی ترجمه کرده است و این خود نشانگر گرانقدر بودن نفسالمهموم است.
8. مقتل مقرم
نویسنده این مقتل ، سید عبدالرزاق موسوی مقرم (1391- 1316 هـ .ق) است. او از علمای معاصر عراق بهشمار میرود که عمر علمی خود را در نجف سپری کرده است. برخی از کتابهای او که چاپ شدهاند به این شرح است:
1- زید شهید
2- مختار ثقفی
3- سیده سکینه
4- مقتل الحسین(علیه السّلام)
5- الصدیقه زهراء سلامالله علیها
6- امامزینالعابدین
7- امامرضا
8- امام جواد
9- قمر بنیهاشم
10- علیاکبر
11- مسلمبن عقیل
12- سرالایمان
13- یومالاربعین عندالحسین(علیه السّلام)
14- المحاضرات فیالفقه الجعفری.
از میان این آثار 3 اثر وی یعنی «علیاکبر(علیه السّلام)» ، «سیده سکینه» و «مسلمبن عقیل» بهوسیله دکتر پرویز لولاور به فارسی ترجمه شده است. انتشارات آرامدل فراهمآورنده این اثر است.
نویسنده در این کتب، بهخصوص مقتلالحسین(علیه السّلام) سعی کرده تا با توجه به مقاتل متعدد و گوناگون و نیز کتابهای تاریخی و حتی رجالی چون رجال شیخ طوسی که در آن به تعداد بسیاری از شهدای کربلا و یاران امامحسین(علیه السّلام) اشاره شده است و جمعبندی دادههای بهدست آورده و تحلیل آنها به نتیجهگیری مناسبی دست یابد. انتقاد شدید نویسنده از مقتلنویسانی چون ابوالفرج اصفهانی و محمدبن جریر طبری شاید تنها در همین زمینه یعنی تحلیل دادههای آنها و انطباقسنجی آن با باورهای خود، قابل توجیه باشد. مقتل مقرم را نمیتوان از مقاتلی بهشمار آورد که در میان مردم مورد توجه است. شاید ترجمه دیگر آثار نویسنده بر میزان توجه به نوشتارهای او بیفزاید.
کلامی کوتاه پیرامون زیارت سیدالشهدا ( علیه السلام)
در طول تاریخ انسان هایی بوده و هستند که پس از مرگشان، زندگی و حیاتشان ادامه پیدا کرده و با وفاتشان، وجودشان و شخصیت واندیشه شان ادامه یافته است . آرامگاه و زیارتگاه مردان خدا و شخصیت های الهی، نیز - همان گونه که در زمان حیات خویش استوانه دین و محور انسانیت و پشتوانه حق و عدالت بودند - پشتوانه حق و عدالت و فضیلت است . در این میان، زیارت مشهد حسینی از ویژگی های برجسته ای برخوردار است آنان که توفیق پیدا می کنند و به زیارت مرقد مطهرش مشرف می شوند، در آستان امام حسین ( علیه السلام)، درس عشق و فضیلت و کمال می آموزند . این گونه تربیت اجتماعی و یک چنین مؤسسه تهذیب اخلاق و ادب، برای هیچ ملتی از ملل گیتی بشر و میسر نیست .
هر زائری که با معرفت به مقام صاحبان این مشاهد شریفه واهداف آنان به زیارت برود، از صاحب قبر الهام می گیرد و اصول و تعالیم مکتب را به یاد می آورد و هر زیارت و سلام او سرشار از این آموزش ها والهام هاست .
پس باید بکوشیم تا از این شفاخانه فیض، استشفای دردهای درونی و امراض قلبی و درونی خود را طلب کنیم، تا این که هم ظاهرمان به جمال وکمال آراسته شود و هم باطن از آلودگی ها پاک و مصفا گردد .
نیم نگاهی به آثار و برکات زیارت سیدالشهدا ( علیه السلام) می کنیم:
اجابت دعا و برآورده شدن حاجت:
خداوند سبحان در ازای ایثار و فداکاری سیدالشهدا ( علیه السلام) و تحمل هرگونه سختی چون تشنگی و غم واندوه فراوان برای حفظ اسلام، در مرقد شریفش برکاتی را قرار داده که از جمله آن ها اجابت دعا و برآورده شدن حاجات است . چنان که امام صادق ( علیه السلام) فرمود: «هرکس دو رکعت کنار قبر حسین ( علیه السلام) نماز بخواند، از خداوند چیزی را مسالت نکند جز اینکه به او عطا شود» (1)
و نیز به «ابوصباح کنانی » فرمود: «همانا نزد شما قبری است که هیچ فرد پشیمانی نزد آن نمی رود مگر آن که خداوند از او پریشانی را رفع نموده و حاجتش را برآورده می نماید و همانا نزد او چهار هزار فرشته هستند که از هنگام شهادتش آشفته و غم آلود تا روز قیامت بر او می گریند . هرکس او را زیارت کند، وی را تا خانه اش بدرقه می کنند، و هرکه مریض شود [از زائران امام حسین ( علیه السلام)] به عیادتش می روند و هرکه بمیرد جنازه اش را تشییع می کنند» (2)
بکن جوایج خود را طلب ز روی یقین
روا حوائج هر شاه و هرگدا اینجاست
آرامش بخشیدن به زائر
در عصری که انسان در مواجهه با پدیده هایی همچون تردید، ناکامی، تشویش، ترس و ناسازگاری با زندگی و محیط ماشینی، نمی تواند از اضطراب در امان بماند، این زیارت مرقد مردان خدا و پیشوایان دین است که به انسان آرامش خاطر می دهد .
زائر آن مراقد شریفه، در پرتو دعا و گفتگو با پاکان و استمداد از ارواح پاک و مقربان درگاه الهی و با مشاهده مزار شریف شهیدان کربلا و با در نظر آوردن آن مصائب جانگداز، انقلابی درونی می یابد و درمی یابد که چگونه عده ای قلیل در مقابل جمعی کثیر و سپاهی مجهز در راه ایمان و عقیده خویش، تا آخرین قطره خون مبارزه و جانفشانی نمودند .
از این رو، نابسامانی ها را با توسل به آن ها برخود هموار می سازند و خستگی ها و فشارهای روحی و اضطراب ها و یاس ها را از خود می زدایند و به آرامش و اطمینانی برای ادامه زندگی دست می یابند .
کی توان کردن برابر کعبه را با این حرم
کعبه کسب آبرو از خاک این در می کند
حفاظت زائر
عبدالله بن هلال به امام صادق ( علیه السلام) عرض کرد:
«فدایت شوم، کمترین نصیبی که که زائر امام حسین ( علیه السلام) دارد چیست؟ «فرمود: «ای عبدالله، کمترین چیزی که برای او می باشد، این است که خداوند او و خانواده اش را حفظ می کند تا وی را به سوی خانواده اش باز گرداند، وچون روز قیامت فرارسد، خداوند حافظ او می باشد» (3)
در این دریا منم آن ناخدایی
که کشتی را به ساحل می رسانم
گریان نبودن در قیامت و نجات از آتش جهنم
امام صادق ( علیه السلام) فرمود: «هرکس قبر حسین ( علیه السلام) را به خاطر خداوند و در راه خدا زیارت نماید، خداوند او را از آتش دوزخ آزاد می سازد و روز ترس و مصیبت (قیامت) او را ایمن می دارد . از خداوند نیز هیچ حاجتی از حوائج دنیا و آخرت را طلب نمی کند، مگر آنکه به او عطا نماید . (4) »
هم چنین رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله) به فاطمه زهرا ( علیها السلام) فرمود: «هرچشمی در روز قیامت گریان است، مگر چشمی که برای مصائب حسین ( علیه السلام) گریه کرده باشد . چنین کسی در قیامت خندان و شادان به نعمت های بهشتی است » (5)
آن روز دیده ها همه گریان شود ز هول
جز چشم گریه کرده به سوگ و عزای او
سعادتمندی
امام صادق ( علیه السلام) به عبدالملک خثعمی فرمود: «زیارت حسین بن علی ( علیه السلام) را ترک مکن و دوستانت را نیز به آن فرمان بده، تا خداوند بر عمرت افزوده و روزیت را زیاد گرداند . خداوند سبحان زندگانی تو را در سعادت قرار خواهد داد و نمی میری مگر سعادتمند و تو را زمره سعاتمندان خواهند نوشت »
هم چنین «حزبفه بن یمان » گوید: رسول خدا ( صلی الله علیه و آله) را دیدم که دست حسین بن علی ( علیه السلام) را در ست خود گرفته بود و می فرمود: یا ایها الناس، هذا الحسین بن علی فاعرفوه، فقوالذی بیده، انه لفی الجنة، و محبیه فی الجنة، و محبی محبیه فی الجنة » (6)
ای مردم! این حسین بن علی است، او را بشناسید; سوگند به آن خدایی که جانم به دست اوست، به راستی او در بهشت است و دوستدار او نیز در بهشت است، و دوستار دوستار او نیز در بهشت می باشد .
ترا ز باب حسینی برند جانب جنت
ترا که عاشق اویی، تراکه شیعه اویی
برابری زیارت حسین ( علیه السلام) با حج
عبدالله بن عبید انباری گوید: به امام صادق ( علیه السلام) عرضه داشتم: «فدایت شوم، همه ساله وسایل تشرف به حج برایم فراهم نمی شود، فرمود: «چون قصد حج نمودی و اسباب برایت فراهم نگشت، به زیارت قبر حسین ( علیه السلام) برو، که یک حج برایت نوشته می شود و چون قصد عمره نمودی و وسایل مهیا نشد، عزم زیارت قبر حسین ( علیه السلام) نما، که یک عمره برایت منظور می شود» (7)
از امام صاق ( علیه السلام) پرسیدند: «ثواب کسی که قبر امام حسین ( علیه السلام) را زیارت کند در حالی که کبر و غروری نداشته باشد چیست؟» فرمود: «برایش هزار عمره و حج مقبول نوشته می شود . اگر شقی باشد، سعید نوشته می گردد، و پیوسته در رحمت الهی غوطه ور خواهد بود» (8)
بارگاهت باب رحمت، کربلایت جنت است
تا به کی در پشت درمانیم؟ در را باز کن
عنایت و توجه سیدالشهدا ( علیه السلام) و کسب خیر و برکت
امام صادق ( علیه السلام) فرمود: «حسین در نزد پروردگارش ... به زائرانش نظر می کند . او نگاه می کند که چه کسی برای آن حضرت گریه می کند، پس برای او طلب آمرزش کرده و پدرانش را می خواند تا برای آن زائر دعا کرده و طلب آمرزش و مغفرت نمایند . پس امام حسین می فرماید: «اگر زائر من می دانست که خدا چه چیزی برای او عطا می فرماید، شادی او بیشتر از جزع و بی تابی وی می گردید» (9)
امام حسین ( علیه السلام) فرمود: «هرکس مرا در زندگانیش زیارت کند، پس ازمرگش بازدیدش خواهم کرد» (10)
از امام صادق ( علیه السلام) روایت شده که ایشان فرمودند: «اگر مردم می دانستند که چقدر خیر و برکت در زیات حسین ( علیه السلام) وجود دارد، برای زیارت کردنش با یکدیگر مقابله می کردند، و هر آینه اموالشان را برای رفتن به زیارتش می فروختند» (11)
هم چنین امام باقر ( علیه السلام) فرمودند: «اگر مردم می دانستند که زیارت قبر شریف حسین ( علیه السلام) چه مقدار فضیلت و برکت دارد، از شوق زیارتش جان می سپردند و نفس هایشان از شدت حسرت بند می آمد» (12)
کربلایش قطعه ای از جنت است
باب خیر، باب لطف و رحمت است
ثبت نام زائر، در اعلی علتین و قبولی نماز او
امام صادق ( علیه السلام) فرمود: «هرکس به زیارت قبر حسین ( علیه السلام) برود، در حالی که عارف به حق او باشد، خداوند نام او را در اعلی علتین می نویسد» (13)
دیگر اینکه اگر انسان زائر، حق امام را شناخته و با معرفت و ولایت او در کنارقبر مطهرش نماز بگذارد، مورد قبول حق تعالی قرار می گیرد . چنان که امام صادق ( علیه السلام) در شان و مقام کسی که به مرقد و بارگاه شریف حضرت مشرف شده و در آنجا نماز بخواند، فرمود: «خداوند متعال اجر نمازش را مقبول آن قرار می دهد» (14)
حتی مقام حضرت به قدری والاست که خاک کربلا به لحاظ شهادت امام حسین ( علیه السلام) و یاران باوفایش شرافت پیدا کرده، به طوری که اهل بیت ( علیهم السلام) نیز به ما فرموده اند در هر نمازی که سجده بر تربت کربلا باشد، خداوند آن نماز را به خاطر حضرت قبول می کند . چنان که حضرت صادق ( علیه السلام) از خاک کربلا درون کیسه ای ریخت و در سجاده همراه داشت، در هنگام نماز آن کیسه را باز می کرد و بر آن سجده می نمود .
سجده برخاک سر کوی تو آرند خلایق
جان فدای تو که هم قبله و هم قبله نمایی
پی نوشت ها:
1 . منتخب کامل الزیارات، ابن قولویه، ص 248، به تصحیح علامه امینی
2 . همان، ص 337، (منتخب کامل الزیارات)
3 . همان، ص 247
4 . همان، ص 278
5 . بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 44، ص 293
6 . منتخب کامل الزیارات، ابن قولویه، ص 292
7 . بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 43، ص 262
8 . منتخب کامل الزیارات، ابن قولویه، ص 306
9 . همان، ص 328
10 . امالی شیخ طوسی، ص 55
11 . بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 101، ص 16
12 . منتخب کامل الزیارات، ابن قولویه، ص 87
13 . سفینه البحار، محدث قمی، ج 1، ص 565
14 . وسایل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 10، ص 324
15 . منتخب کامل الزیارات، ابن قولویه، ص 195
پیشگفتار
بر اساس دیدگاه صدرالمتألهین در حکمت متعالیه که مبتکر این نظریه نیز خود ایشان است، جهان هستی و ذرات عالم در حال حرکت هستند؛ حرکتی از مادون به مافوق و اعلاء یعنی دارای حرکتی به سمت خدا است «تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأَرْضُ وَ مَن فِیهِنَّ وَ إِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَـکِن لاَّتَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا» (17/44)
انسان طبق نظر فلسفی حرکت جوهری، موجودی پویا و دارای حرکت و تغییر و تحول است که این تحولات درونی و بیرونی یا رو به انحطاط و تباهی است و یا مسیر تعالی و سعادت را طی می کند. این حرکت رو به جلو را می توان از نگاه عرفا، سلوک معنوی و طی طریق خواند و یا در نظر فقها سیری متشرعان را پیمود.
از آنجایی که یک سالک نیازمند برنامه است تا سلوک خویش را در قالب یک دوره و فرایند زمانیِ خاص انجام دهد، بسیاری از فقیهان عارف شیعی که در فقه آل محمد(ص) آشنا به بیان و مذاق شارع مقدس شده اند، کتاب هایی را اختصاص به بیان برخی اعمال و ادعیه داده اند.
در این میان عده ای از مقلدین غیر عالِم در هنگام مواجهه با برخی مسلک های غیر دینی و شیعی، کمبودی در آیین های نیایشی یا سلوکانة مذهب خود (تشیع) احساس کردند که همین امر موجب ورود برخی اعمال غیر دینی در اسلام شد.همان گونه که تذکر داده شد، کار عارفانی که در درجة نخست، فقیهانی چیره دست، متعبد و متشرع بودند، زدودن این گونه خرافات، اذکار، اوراد و آیین های غیر دینی از سلوک معنوی مسلمانان بود. به همین علت کتاب های ادعیه فراوانی در این زمینه نگاشته اند.
امروزه افراد مختلفی را می بینیم که خود را پیرطریقت معرفی کرده، ولی مردم را به طریقی غیر از صراط مستقیم می خوانند که جز تباهی و یأس ثمره ای برای مریدان خویش ندارند. کمی به جملات رایج در این مسلک ها دقت کنید:
«امّا گاه سخن دربارة سلوک دیگری است که «اویسی» نامیده می شود که سلوکی بی وجود پیر و امام است. این نوع سلوک ویژة انگشت شماری از اولیای خداست که پیشاپیش به مدارجی عالی از تقوا رسیده اند و در مسیر زندگی در جست وجوی یک آموزگار روحانی، ناکام مانده اند و بنابراین خداوند آنان را به واسطة رویاها و از نزد خودش هدایت می کند؛ درست مثل خود اویس قرنی که در عالم رؤیا حضرت رسول اکرم(ص) را دیدار نمود و در ارادت وی قرار گرفت.»
نکتة مهم این انحراف، دوری از شریعت و بدون توجه به دستورات دین قدم نهادن در طریقت بدعت آلود است.
با توجه به این مقدمة به نسبت طولانی، در این نوشته برآنیم تا سلوک یک سالة یک انسان مسلمان شیعی را با استفاده از کتب ادعیة معتبره با محوریت وجود مقدس امام حسین (ع) بیان کنیم.
در ابتدا، برخی کتب ادعیة معتبره را برشمرده تا مؤمنان با منابع ادعیة شیعه آشنا شوند.
در ادامه زیارت ها و ادعیه ای که ورود آنها دربارة امام حسین (ع) است، مانند زیارت عاشورا معرفی می شوند.
در بخش بعدی، ایامی که در طول سال ارتباطی به آن حضرت دارند، معرفی می شوند؛ چه به لحاظ زیارت آن یا اتفاق خاص دیگر در مورد آن حضرت معرفی می شوند.
در پایان، ادعیه یا اذکاری که از محضر آن امام به ما رسیده، مرور می کنیم.
جوامع روایی ادعیه و زیارات
از بین علمایی که فراوان در عرصة موسوعه نویسی ادعیه کار کرده اند می توان از سید بن طاووس، ابن فهد حلی، شیخ کفعمی، علامه مجلسی، شیخ بهایی، شیخ طوسی و ابن قولویه و در قرن اخیر شیخ عباس قمی(رحمه ا...) نام برد.
کتاب های معروف این بزرگواران به ترتیب عبارتند از:
اقبال الاعمال، عُدّه الدّاعی و نجاح الساعی، البلد الأمین و الدّرع الحصین من الادعیه و الاعمال و الاوراد و الاذکار، زاد المعاد، مفاتیح الفلاح ، مصباح المتهجد،کامل الزیارت و مفاتیح الجنان.
1. معرفی زیارات و ادعیه وارده در خصوص امام حسین (ع)
1-1 زیارت عاشورا
صفوان که از یاران امام باقر(ع) و امام صادق (ع) است، می گوید: «من روز عاشورا در خدمت امام باقر (ع) بودم که این زیارت را قرائت فرمودند.»1
همچنین می گوید: «امام صادق (ع) پس از زیارت امیرالمؤمنین (ع) به طرف کربلا اشاره کردند و این زیارت را قرائت کردند، اما در واقع این زیارت از ناحیة خود خداوند متعال نازل شده و از احادیث قدسی است. از امام صادق (ع) نقل شده است: آن حضرت از پدر بزرگوارش و ایشان از اجداد طاهرینش و آنان از پیامبر اکرم(ص) و آن حضرت از جبرئیل و جبرئیل از خداوند متعال نقل می کنند که حضرت احدیت به ذات مقدس خود قسم خورده که هر کس امام حسین (ع) را با این زیارت، از دور یا نزدیک زیارت کند، زیارت او را می پذیرم، خواهش و حاجت او را برآورده می کنم، فوز بهشت و آزادی از جهنم را به او عطا می کنم و شفاعت او را در حق هر کس که بخواهد، قبول می کنم.» 2
در مورد زیارت عاشورا شرح های فراوانی از علمای بزرگ نگاشته شده که پرداختن به آنها یا بحث های سندی3 این زیارت شریف مجال دیگری می طلبد.
2-1 زیارت وارث
این زیارت معتبر و پُرمحتوا، ابراز علاقه و همبستگی با سیدالشهداء و شهدای دیگر کربلاست و سلسلة نورانی نیاکان امام حسین (ع) و دودمان رسالت را به یاد می آورد و پیوند زائر را با اهل بیت (ع) عصمت تحکیم می کند. یکی از زیارت های سیدالشهداء (ع)که آن حضرت را به عنوان وارث آدم (ع)، نوح (ع)، ابراهیم (ع)، موسی (ع)، عیسی (ع)، محمد (ص)، علی (ع)، فاطمه زهرا (س) و خدیجه کبری (س) خطاب می کند. زیارت وارث از امام صادق (ع ) روایت شده و همراه آداب خاصی است و فضیلت بسیار دارد.
«زیارت وارث به زائر می آموزد که اسلام، رسالت تاریخی ادیان توحیدی را بر دوش دارد و به همین دلیل، خاتم ادیان و پیامبرش خاتم الانبیاء است و در اینجاست که معنای امامت را می یابد. زائر در این زیارت، رسالت همة پیامبران بزرگ تاریخ را بر دوش امام حسین (ع ) می یابد و چنین می فهمد که گویی عاشورا نقطة اوج نبرد همة توحید تاریخی با همة شرک تاریخی است. » 4
3-1- زیارت ناحیة مقدسه
زیارت نامه ای است که به امام زمان (ع ) نسبت داده شده و شیخ طوسی با سندهای خود آن را روایت کرده است. به این صورت که در سال 252 هجری از ناحیة مقدس حضرت حجت (ع) این روایت به دست شیخ محمد بن غالب اصفهانی صادر شده است. متن زیارت خطاب به سیدالشهداء و شهدای کربلاست و نام یکایک آنان، اغلب با ذکر اوصاف و خصوصیاتشان، همین طور اسامی قاتلان آن شهداء در آن آمده است. آغاز زیارت این گونه است: «السلام علیک یا اول قتیل من نسل خیر سلیل...». متن زیارت در کتاب اقبال سید بن طاووس، ص 573 و نیز در بحارالانوار، ج 98، ص 269 نقل شده است. زیارت رجبیه نیز مشتمل بر اسماء شهداست که در بحار (ج 98، ص 340) ذکر شده است. در این زیارت به برخی حوادث پس از شهادت امام حسین (ع ) و اوضاع کربلا و اهل بیت (ع) و ذوالجناح و سراسیمه شدن عترت پیغمبر در آن صحرا نیز اشاره شده است.5
4-1- زیارت رجبیه
زیارت نامه ای که با کیفیت خاص خطاب به حسین بن علی (ع ) و شهدای کربلا در روز اول ماه رجب و نیمة شعبان خوانده می شود و متن آن در کتب دعا و زیارت آمده است. در ادامة این زیارت نامه، متنی خطاب به شهدای کربلا با ذکر نام آنها آمده است و شامل 75 اسم است. منبع این زیارت، «اقبال » سید بن طاووس است و با زیارت ناحیة مقدسه که آن هم مشتمل بر اسامی شهدای کربلاست، نقاط مشترک و اسامی متفاوت دارد.
در پایان این زیارت نامه، تعبیرهایی چون ربانیون، برگزیدگان خدا، ویژگان الهی، شهدای در راه دعوت به حق، یاوران وفادار و جان نثار، سعادتمندان کامیاب و شرافتمندان آخرت دربارة اصحاب امام حسین (ع ) به کار رفته است. این زیارت و زیارت ناحیة مقدسه از منابع شناسایی نام آن اصحاب شهید به شمار می آیند. 6
5-1- زیارت اربعین
امام حسن عسکری (ع ) در حدیثی علامت های «مؤمن » را پنج چیز شمرده است: نماز 51 رکعتی، زیارت اربعین، انگشتر کردن در دست راست، پیشانی بر خاک نهادن و «بسم ا...» را در نماز آشکارا گفتن: «علامات المؤمن خمس: صلاه احدی و خمسین و زیارة الاربعین...»7 زیارت اربعین که در این روز مستحب است، در کتب دعا آمده است و این گونه شروع می شود: «السلام علی ولی ا... و حبیبه...»که این متن از طریق صفوان جمال از امام صادق (ع ) روایت شده است. زیارت دیگر آن است که جابر بن عبدا... انصاری در این روز خوانده است و متن زیارت به عنوان زیارت نامه آن امام در نیمة ماه رجب نقل شده و با جملة «السلام علیکم یا آل الله...» شروع می شود. 8
برخی زیارت های دیگر نیز برای وجود مقدس امام حسین (ع) در مجامع دعایی ذکر شده اند که ورود آنها مخصوص همان زمان خاص است، از جمله: زیارت مخصوصة امام حسین (ع)، زیارت امام حسین (ع) در اوّل رجب، زیارت امام حسین (ع) در شب های قدر، زیارت امام حسین (ع) در عید فطر و عید قربان، زیارت امام حسین (ع) در روز عرفه و زیارت عاشورای غیرمعروفه.
2- اوقات زیارتی امام حسین (ع)
اوقات زیارتی به این علت آورده شد تا شامل شب و روز نیز شود.
نکتة دوم اینکه، برخی اعمال و زیارت های روزانه یا به صورت هفتگی در طول سال تکرار می شود و ارتباطی به ماه خاصی ندارند.
اما برخی زیارت ها، زمانی خاص و در ماهی خاص وارد شده اند که به فراخور آن زمان، نوع زیارت نیز خاص و ویژه روایت شده است.
از جمله زیارت هایی که هفتگی در طول سال قابل انجام است:
1-2- زیارت حضرت امام حسین (ع) در روز دوشنبه
فرازی از این زیارت:
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ سَیِّدَةِ نِساَّءِ الْعالَمینَ اَشْهَدُ اَنَّکَ اَقَمْتَ الصَّلوةَ وَ آتَیْتَ الزَّکوةَ وَ اَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ عَبَدْتَ اللّهَ مُخْلِصاً وَ جاهَدْتَ فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ حَتّی اَتیکَ الْیَقینُ.
به لحاظ تقسیم بندی زمانی، بیشتر کتب ادعیه از جمله اقبال سید و مفاتیح محدث قمی بر اساس ماه های قمری اعمال هر ماه را جداگانه ذکر کرده اند.
در اینجا به دلیل اینکه سال قمری با ماه محرم آغاز می شود.
2-2- اعمال ماه محرّم
اعمال شب و روز عاشورا
3-2- ماه صَفَر
اعمال روز اربعین
4-2- ماه رجب
شب اوّل رجب
روز اوّل رجب
روز سیزدهم
اعمال شب نیمة ماه رجب
اعمال روز نیمة رجب
5-2-ماه شعبان
روز سوّم
شب نیمة شعبان
6-2- ماه رمضان
اعمال مشترکه شب های قدر
7-2- ماه شَوّال
اعمال شب عید فطر
اعمال روز عید فطر
8-2- ماه ذی الحجه
اعمال شب عرفه(هشتم ذی الحجه)
اعمال روز عرفه (نهم ذی الحجه)
اعمال شب و روز عید قربان (دهم ذی الحجه)
اعمال و دعای روز مباهله (24 ذی الحجه)
3- ادعیة مروی از امام حسین (ع)
امام حسین (ع) در اهمیت دعا و ذکر می فرمایند: اعجز النّاس من عجز عن الدّعا؛ ناتوان ترین انسان ها کسی است که از دعا کردن ناتوان است.9
1-3- دعای عرفه
بشر و بشیر پسران غالب اسدی روایت کردهاند که عصر روز عرفه در عرفات در خدمت امام حسین (ع) بودیم که آن حضرت با گروهی از خاندان، فرزندان و شیعیان خود از خیمه بیرون آمدند و با کمال تضرع و خشوع به دامنی کوه رحمت روی آوردند و در سمت چپ کوه ایستادند و به جانب کعبه روی گردانیدند و دستها را مقابل صورت مبارک برداشتند و این دعا را خواندند.
دعای عرفه از مشهورترین دعاهاست که شامل مضامین عارفانهای چون شناخت پروردگار و تضرع به درگاه لایزال اوست.
راویان10 گویند: در پایان دعا و ذکر یا رب یا رب آن حضرت، چنان حاضران تحت تأثیر قرار گرفتند که از دعا کردن برای خودشان به آمین گفتن به دعای امام حسین (ع) بسنده کردند و صدای گریه مردم صحرای عرفات را پر کرده بود تا این که آفتاب غروب کرد و به سوی مشعرالحرام رفتند.
در روایت کفعمی11 دعای عرفه با جمله: و أنت علی کل شیء قدیر. یا رب یا رب یا رب پایان یافته است. اما به نقل از سید بن طاووس در اقبال 12، دعای عرفه پس از آن با جمله: الهی أنا الفقیر فی غنای فکیف لا اکون فقیراً فی فقری، ادامه مییابد. پایان دعا چنین است: و أنت الرقیب الحاضر انک علی کل شیء قدیر و الحمدلله وحده.13
2-3- دعای هنگام پوشیدن لباس نو
شیخ طوسی(ره) در کتاب امالی دیثی نقل می کند تا به دعبل خزاعی و در ادامه به امام رضا (ع) تا سند را به امام حسین (ع) می رساند، بدین مضمون که:
روزی امیرالمؤمنین علی (ع) پیراهنی را از پیرمردی به سه درهم خریداری کرد و در همان هنگام، پیراهن را پوشیده، در مسجد دو رکعت نماز در لباس نو خواند و بعد از نماز این گونه دعا کردند:
«الحمدلله الذی رزقنی من الریاش ما أتجمل به فی الناس، و أؤدّی فیه فریضتی و استربه عورتی.» ترجمه: سپاس آن خدایی را سزاست که لباس زیبا و تمیزی را روزی ام ساخت تا در او در میان مردم نیکو بزیم و در آن واجباتم را انجام دهم و خود را نیز با آن بپوشانم.14
3-3- دعای حضرت در قنوت نماز وتر
اللهم انک تری ولاتری، و انت بالمنظر الاعلی، و انّ الیک الرجعی، و انّ لک الاخره و الاولی، اللهم انا نعوذبک من ان نذل و نخزی: بار الها! یقیناً تو می بینی [همه موجودات را] ولی دیده نمی شوی و تو در چشم انداز دست نیافتنی هستی و بازگشت همه به سوی توست و آخرت و دنیا از آن توست خدایا! ازخواری و رسوایی [دنیوی و اخروی] به تو پناه می بریم.15
4-3- دعای حضرت برای طلب باران
«اللهم اسقنا سقیا واسعه وادعه، عامه، نافعه، غیرضاره، تعم بها حاضرنا و بادینا، و تزید بها فی رزقنا و شکرنا، اللهم اجعله رزق ایمان، و عطاء ایمان، ان عطاءک لم یکن محظورا، اللهم انزل علینا فی ارضنا سکنها، و انبت فیها زیتها و مرعاها»16
و بسیاری ادعیه دیگر از جمله: دعای عشرات17 و دعای صباح و دیگر ادعیه که به علت اینکه در مقام بیان همه نیستیم عزیزان را به کتاب موسوعه کلمات امام حسین (ع) بخش ادعیه ماثور از حضرت ارجاع می دهیم.
جمع بندی
در آخر تذکر این نکته ضروری است که سلوک و تربیت دینی جز با تمسک به الگوهای کامل دینی میسر نیست. شیعه با اصطلاحات و عناوین مشکلی ندارد. مشکل اساسی در دوری از سرچشمه حیات معنوی است که همان انسان های کامل هستند که شیعه از آنها با نام معصومین و تالی تلو معصوم یاد می کند.
پی نوشت:
1. بحارالأنوار ، علامه مجلسی(ره)، ج 98، ص300
2. مصباح المتهجد، ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، متوفی 460 ه . ق، طبق نقل بحارالانوار، ج 101، صص 299 و 300
3. برای آشنایی بیشتر با مباحث رجالی سند زیارت عاشورا، به دو کتاب ارزشمند «شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور» تألیف آیت ا... میرزا ابوالفضل تهرانی«قدس سره» که از شاگردان میرزای شیرازی بود و نیز «اللؤلؤ النضید فی شرح زیاره مولینا ابی عبدالله الشهید» نگارش آیت ا... شیخ نصرا... شبستری مراجعه فرمایید.
4. دانشنامة حوزه، موضوع زیارت
5. همان ، برای تحقیق پیرامون سند این زیارت و صحت آن، ر.ک: «انصار الحسین »، ص 146 تا 162. در ضمن در ج 45، بحارالانوار، ص 65 نیز این زیارت آمده است.
6. همان، کامل الزیارات، ابن قولویه،ص 174، المزار، شیخ مفید، ص 52
7. بحارالانوار، علامه مجلسی (ره) ، ج 98، ص 329، چاپ بیروت
8. مفاتیح الجنان،شیخ عباس قمی (ره)، زیارت اربعین، ص776
9. بحارالانوار، علامه مجلسی(ره)، ج93، ص294، حدیث 23
10. زاد المعاد، علامه مجلسی(ره)، ص146
11. بلدالامین، کفعمی (ره)، ص251
12. اقبال الاعمال، سیدبن طاووس(ره)، ص 339
13. دایرة المعارف تشیع، جلد هفتم، صص 529 و 530
14. موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)،ص718
15. کنزالعمال،ج8،ص82، حدیث 21992
16. عیون الاخبار، دینوری، ج2، ص 278
17. بحارالانوار، علامه مجلسی(ره)، ج86، ص313، حدیث 65؛ مهج الدعوات، سید بن طاووس(ره)، ص157؛ مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی(ره)، ص 123
دراین نوشتار، بحث برسر صحت زیارت عاشورا است واز دو روش بررسی و ثاقت راویان وبررسی صحت اسناد، برای این منظور استفاده شده است. در روش اول، با بررسی روایات المصباح شیخ طوسی، حکم به صحت این روایات شده ودر روش دوم نیز همدستی رایان در ساختن متنی واحد، به دلایل مختلف، منتفی دانسته شده است.
مقدمه
به تازگی کتابی را خواندم که به وسیله ی یکی از پژوهشگران نوشته شده بود.نویسنده، درآن کتاب، در سند زیارت عاشورای معروف تشکیک کرده ومعتقد بود که بند پایانی زیارت، یعنی لعن های اختصاص یافته به پنج نفر، (1) به متنی که توسط شیخ طوسی در المصباح نقل گردیده ، اضافه شده ودر نسخه ی اصلی کتاب نبوده است. همچنین، این بند در متنی هم که ابن قولویه درکامل الزیارات نقل کرده، وجود ندارد و فقط درنسخه های چاپ شده ی مصباح المتهجد به چشم می خورد.
نویسنده در این باره به تحقیق گسترده ای دست زده وبا جست وجو در نسخه های خطی المصباح الکبیر والمصباح المنیر، (2) به شکل مستند، نشان داده است که بند پایانی به مصباح المتهجد اضافه شده وشیخ طوسی آن را در نسخه ی اصلی کتاب نیاورده است.
بخشی از کتاب را که خواندم، این پرسش به ذهنم خطور کردکه چرا نویسنده سعی دارد در سند این زیارت تردید روا دارد، درحالی که دراین زیارت ، بحثی فقهی طرح نشده است تا در آن مسأله ی فقهی نیازمند جست وجوی از حجت باشیم.
ونیز دراین زیارت، چیزی نیست که با اصول مسلم اعتقادی ما یا کتاب خدا ویا سنت قطعی مخالف باشد تا برای دستیابی به واقعیت ، نیازمند دلیل واستدلال باشیم. درباره ی مسأله ی لعن- که نتایجی مانند آشوب وفتنه گری های فرقه ای وتعمیق شکاف میان مسلمانان در پی دارد- بایدگفت که نویسنده، آن را به شکلی عملی، با جست وجو در نسخ خطی المصباح- که از سده های پیشین برجای مانده - نفی کرده است.
مردم با این زیارت شریف الفت دارند وآن را از نسلی به نسل دیگر رسانده اند. نویسنده این زیارت را نفی نکرده است ومدعی ساختگی بودن آن نیست، بلکه فقط درسند آن تشکیک کرده است. اما عموم مردم- که اهل فن نیستند- تصور می کنند که نتیجه ی این پژوهش، ساختگی دانستن زیارت عاشورا است؛ درحالی که این معنا، به یقین، مورد نظر مؤلف نبوده است.حال که چنین است، چرا نویسنده سعی در دامن زدن به سردرگمی مردم درخصوص این زیارت مشهور- که از نسلی به نسل دیگر رسیده است وعلمای بزرگ نسبت به خواندن آن مواظبت می کردند - دارد.
تمامی فرازهای این زیارت،جز درمسأله ی پیشین،به باورهای ما-که از اهل بیت(ع)دریافت کرده ایم - منطبق است.از جمله ی این فرازها دوری جستن از دشمنان آل محمد (ص) ولعن قاتلان امام حسین (ع) است که پیامبر (ص) آن دو را اعلام کرده وبیشتر مسلمانان با ما در آنها همراه اند.
در این نوشتار، اولاً، برآن هستیم که نگاهی به سند این زیارت انداخته، اعتبار این روایت را از ناحیه سند به اثبات رسانیم وثانیاً، درستی این زیارت را با قراین موجود در اسناد پنج گانه اش، نزد ابن قولویه وشیخ طوسی ، حتی با فرض عدم اعتبار سند آن، ثابت کنیم.
از این رو، بحث درخصوص این زیارت، دراین مقاله در دو فصل سامان می یابد:
اول. اثبات اعتبار راویان،
دوم. اثبات اعتبار خود روایات از راه قراین موجود در اسناد آن، با قطع نظر از اعتبار راویان ویا عدم اعتبار آنها.
فصل اول. بررسی صحت زیارت عاشورا
روایت اول
روی الشیخ فی المصباح، عن محمّد بن خالد الطیاسی ، عن سیف بن عمیرة، قال : خرجت مع صفوان بن مهران الجمّال وجماعة من أصحابنا إلی الغربی، بعد ما خرج أبو عبدالله (ع) فسر نا من الحیرة الی المدینة، فلما فرغنا من الزیارة ، صرف صفوان وجهه إبی ناحیة أبی عبدالله الحسین (ع) فقال لنا: تزورون الحسین (ع) من هذا المکان من عند رأس أمیر المؤمنین - صلوات الله علیه - ، ومن هاهنا وأومأ إلیه ابو عبدالله الصادق(ع) وأنا معه. قال: فدعا (3) صفوان بالزیارة التی رواها علقمة بن محمد الحضرمی، عن أبی جعفر (ع) فی یوم عاشوراء، ثم صلّی رکعتین عند رأس أمیر المؤمنین (ع) و ودع أمیر المؤمنین(ع) ، و أومأ إلی الحسین(ع) منصرفا بوجهه نحوهُ و ودّع ، وکان فیما دعا فی دبرها: «یا الله! یا الله ! یا الله! یا مجیب دعوة المضطرّین!» إلی آخر الدعا والزیارة؛ (4)
محمد بن خالد طیالسی از سیف بن عمیره روایت کرده است که گفت: به همراه صفوان بن مهران جمال وگروهی از دوستانمان به سوی نجف حرکت کردیم؛ پس از آن که امام صادق(ع) از نجف رفته بودند (ما نیز تصمیم گرفتیم از حیره به مدینه سفر کنیم)، وقتی که از زیارت [امیرمؤمنان (ع) ] فارغ شدیم، صفوان رو کرد به سوی امام حسین (ع) (کربلا) وبه ما گفت: «امام حسین(ع) را از همین جا، بالای سر امیر مؤمنان (ع) زیارت کنید.از همین جا امام صادق(ع)، درحالی که درخدمتشان بودم، به امام حسین (ع) اشاره کرد».
سیف بن عمیره گویند: صفوان زیارتی را درخواست کرد که علقمة بن محمد حضرمی از امام باقر(ع) درروز عاشورا نقل کرده است. سپس بالای سر امیر مؤمنان (ع) دورکعت نماز گزارد وپس از نماز، با امیرمؤمنان (ع) وداع کرد ودر حالی که رو به سوی امام حسین (ع) (کربلا) کرده بود، به آن حضرت اشاره کرد و وداع کرد. ودعایی که در پی آن خواند، این بود:
یا الله! یا الله! یا الله! یا مجیب دعوة المضطرین! تا آخر زیارت.
سند روایت
سیف بن عمیرة نخعی را نجاشی، شیخ طوسی (درالفهرست)، ابن شهر آشوب وعلامه، ثقة دانسته اند.صفوان بن مهران را نیز نجاشی توثیق کرده است. اما محمد بن خالد طیالسی و طریق شیخ طوسی به وی محل بحث است که به آن خواهیم پرداخت.
طریق شیخ طوسی به محمد بن خالد طیالسی
درطریق شیخ طوسی به محمد بن خالد طیالسی ، أحمد بن محمد بن یحیی واقع شده است. شیخ طوسی در الفهرست دربیان ترجمه ی محمد بن خالد طیالسی می گوید:
له کتاب رویناه، عن الحسین بن عبیدالله، عن احمد بن محمّد بن یحیی، عن أبیه، عن محمّد بن علی بن محبوب، عنه. (5)
آیة الله خویی(رح)، از آن رو که توثیقی درباره ی او نرسیده، او را مجهول دانسته است.(6) نظر مشهور - همچنان که آیة الله خویی بدان تصریح کرده- اعتماد براوست.
علامه درفایده ی هشتم از خاتمه ی کتاب الخلاصة او را توثیق کرده است وهمچنین، شهید ثانی در الدرایة ونیز سماهیجی وشیخ بهایی او را ثقه می دانند.
ابوالعباس سیرافی دربیان طرقش به کتب حسین بن سعید اهوازی برای نجاشی نوشت: «اما آنچه اصحاب ما پذیرفته اند ومورد اعتماد است، آن است که روایت کرده آن را از آن دو، یعنی حسین وحسن فرزندان سعید اهوازی»، وسپس دوطریق ذکر می کند که در طریق دوم، احمد بن محمد بن یحیی عطار واقع شده است.
این کلام درتوثیق احمد بن یحیی ظهور دارد؛ اگر چه آیة الله خویی(رح) دردلالت آن بر توثیق، تشکیک کرده وگفته است:
این سخن درصورتی تمام است وبرتوثیق احمد بن یحیی دلالت دارد که طریق یاد شده، به روایت احمد بن یحیی منحصر باشد؛ اما چنین نیست، بلکه آن کتاب ها به خاطر طریق صحیح دیگری مورد اعتماد واقع شده اند... شاید ذکر طریق دیگر، تنها به خاطر تأیید باشد. (7)
دیدگاه آیة الله خویی (رح) خلاف ظاهر کلام سیرافی است؛ زیرا ظاهر کلام سیرافی آن است که : کتاب های مورد اعتماد از کتب (حسین وحسن فرزندان سعید اهوازی) آنهاست که احمد بن محمد بن عیسی (طریق اول) واحمد بن محمد بن یحیی عطار قمی (طریق دوم) روایت کرده اند... به عبارت نجاشی وسخن سیرافی توجه کنید: نجاشی در ترجمه حسین بن سعید بن حماد، به هنگام نام بردن از کتاب های حسین و برادرش حسن بن سعید ... می گوید:
أخبر نا بهذه الکتب غیر واحد من أصحابنا... منها ما کتب إلیّ به أبو العبّاس أحمد بن علی بن نوح السیرافی، فی جواب کتابی إلیه یقول:«و الذی سألت تعریفه من الطرق إلی کتب الحسین بن سعید الأهوازی (رح) ، فقد روی أبو جعفر أحمد بن خالد البرقی، والحسین بن الحسن بن أبان، وأحمد بن محمد...إلی أن یقول: فأمّا ما علیه أصحابنا، و المعوّل علیه ما رواه عنهما أحمد بن محمّد بن عیسی، أخبرنا الشیخ الفاضل أبو عبدالله الحسین بن علی ابن سفین (سفیان) البزوفری فیما کتب إلیّ فی شعبان سنة (352 ق) قال: حدّثنا أبو علی الأشعری أحمد بن إدریس بن أحمد القمّی ، قال : حدّثنا أحمد بن محمّد بن عیسی عن الحسین بن سعید بکتبه الثلاثین کتابا .... وأخبرنا أبو علی أحمد بن یحیی العطّار القمّی، قال: حدّثنا أبی وعبدالله بن جعفر الحمیری وسعد بن عبدالله جمیعاً، عن أحمد بن عیسی. (8)
این کلام، درتوثیق احمد بن محمد بن یحیی عطار قمی ظهور دارد؛ زیرا سیرافی می گوید که اعتماد ایشان (یعنی اصحاب ما) واعتماد خود وی در نام بردن از این کتاب ها مبتنی براین دو طریق است که دریکی از آنها احمد بن محمد بن یحیی عطار واقع است.... واین سخن، آن گونه که نقل کردیم، سخنی است که در مطلوب ما ظهور دارد.
با این حال، آیة الله خویی (رح) در دلالت این نامه بر توثیق احمد بن یحیی مناقشه می کند ومی گوید:
اولاَ، اعتماد پیشینیان برروایت شخص، دلالت ندارد که خود شخص هم مورد توثیق ایشان واقع شده است. نظریه توثیق راوی مبتنی براصالت العدالة است که مورد پذیرش ما نیست.
ثانیاً، آن کلام درصورتی پذیرفتنی است که طریق یاد شده به روایت احمد بن محمد بن یحیی منحصر باشد؛ در صورتی که چنین نیست،بلکه آن کتاب ها به خاطر طریق صحیح دیگری مورد اعتماد واقع شده اند که طریق اول است وبه احمد بن محمد بن عیسی منتهی می شود وشاید ذکر طریق دیگر، تنها به خاطر تأیید باشد. (9)
دوایراد آیة الله خویی (رح) قابل تأمل وبررسی است.
ایراد اول
درباره ی ایراد اول باید گفت که اعتماد به روایت، از توثیق راویان خبر می دهد. پس اعتماد به روایات، بدون وثوق راوی صحیح نیست، مگر آن که خلافش ثابت شود که اعتماد براساس اصالت العدالة باشد. واین، اِخبار از سوی اصحاب ما واز سوی ابن نوح است که راویانی را که نامشان دراین دو طریق ذکر شده، توثیق کرده است.
ظاهر از تعویل واعتماد، توثیق است واحتمال این که اعتماد براصالت العدالة مبتنی باشد نه توثیق، حرفی غیر قابل اعتناست؛ مادامی که علمی نسبت به آن وجود ندارد وشکی نیست که چنین علمی، در این مورد، منتفی است.
ونیز ظاهر از توثیق، اعتماد مبتنی برحس ویا حدس نزدیک به حس است، نه اعتماد برحدس واجتهاد؛ چنان که آیة الله خویی، خود در مقدمه ی کتابش گفته است؛ آنجا که می گوید:
گفتیم که این احتمال، پس از اقامه ی سیره بر حجیت خبر ثقه، درجایی که نمی دانیم که از حدس ناشی شده باشد، غیر قابل اعتناست وتردیدی نیست که احتمال وجود حس در راویات ایشان، و لو از جهت نقل بزرگی از بزرگی دیگر وثقه ای از ثقه ی دیگر، با دریافت وجدانی، موجود است. (10)
آری، اگر فهمیدیم که اعتماد شخص بریک راوی مبتنی براصالت العدالة است، اعتماد وتعویل اورا نمی پذیریم. اما دراین مسأله کجا چنین علمی وجود دارد؟
چرا این گونه نباشد، درحالی که توثیقات زیادی از پیشینیان - رحمهم الله - درکتاب های فهرست ورجال وتراجمی که در دست ماست ، وجود دارد... تعداد کتاب های قدما درتوثیق و تجریح تا زمان شیخ طوسی به صد واندی کتاب می رسد؛ آن گونه که از کلام شیخ طوسی ونجاشی - رحمهم الله- هویداست.
اگر روش قدما (یا اکثر آنها) اعتماد براصالت العدالة در تعویل واعتماد بود، قدما به این تعداد زیاد کتاب توثیق وتجریح نمی نوشتند. چه نیازی به این تلاش گسترده برای توثیق بود؟
شیخ طوسی، درآخر فصل «فی ذکر خبر واحد» کتاب العدة،می گوید:
همچنین، از جمله چیزهایی که برصحت باور ما دلالت دارد، این که ما دریافتیم که طایفه، میان رجال نقل کننده ی این روایات ، تمییز داده اند وثقاب آنها را توثیق کرده و ضعفا را تضعیف نموده اند وبین کسی که برحدیثش اعتماد می شود وکسی که برخبرش اعتمادی نیست، فرق گذاشته اند وممدوح ایشان را مدح کرده ومذموم ایشان را ذم نموده اند وگفته اند که فلانی در حدیثش متهم است وفلانی دروغگوست وفلانی درمذهب واعتماد دچار اختلاط است وفلانی واقفی وفلانی فطحی مذهب است وطعن های دیگری که ذکر کرده اند.
ودراین موضوع کتاب هایی نوشته اند وبرخی از تصانیف را از دیگر کتاب هایی که رجال راوی حدیث نوشته اند، استثنا کرده اند [وبرخی کتاب های بعضی از این رجال را، به دلیل روایت آن کتب توسط راویان غیر ثقه، نپذیرفته اند؛ مانند این سخن ابن ولید که منفردات محمد از یونس، غیر قابل اعتماد است]. حتی اگر کسی از ایشان حدیثی را انکار می کرد، به اسناد حدیث و تضعیفش به روایت آن راوی نگاه می کردند. این عادت ایشان از قدیم بوده است.(11)
این سخنان شیخ طوسی از روش قدما درتعامل با روات، براساس توثیق است؛ اگر چه شیخ طوسی براین سیاق نبوده، اما این سخن به روشنی و صرافت، از روش قدما سخن می گوید که مبتنی بر بررسی و توثیق بوده وبنای ایشان بر اصالت العدالة نبوده است؛ به خلاف سخن آیة الله خویی (رح).
همچنین، شیخ در العده می گوید:
فامّا عقیده ای که من پذیرفته ام، این است که عمل خبر واحد، اگر از طریق اصحاب ما وارد شود...واز کسی باشد که طعنی در روایتش واردنشده باشد ودر نقلش صائب باشد...جایز است... .
تا آنجا که می گوید:
حتی اگر یکی از ایشان به چیزی فتوا دهد که از [دلیل] آن بی خبرند، از او می پرسند که این را از کجا گفتی؟ پس اگر آنها را به کتاب معروف یا اصل مشهوری احاله دهد که راوی آن ثقه است وحدیثش مورد انکار نیست، ساکت می شوند واز او می پذیرند وسخنش را قبول می کنند.این عادت وخصلت ایشان از دوره ی پیامبر (ص) وائمه (ع) پس از ایشان وامام صادق (ع)- که علم از سوی وی منتشر شد وروایات از ناحیه او فزونی یافت - است.(12)
آنچه نقل شد، صریح کلام شیخ طوسی (رح) است.او شیخ پیشینیان است وکلام او تصریح دارد دراین که تعویل واعتماد در فتاوا و روایات، برروایات وراویان مورد وثوق مبتنی است، وجز این ، فتوا دادن صحیح نیست و علما دربرابر آن ساکت نمی شوند.سپس تصریح می کند که این عادت ایشان درقبال احادیث رسول خدا (ص) وائمه (ع) پس از ایشان و امام صادق (ع) تا دوره ی شیخ طوسی است.اگر قدما - رحمهم الله - بر راوی براساس اصالت العدالة، هنگامی که ایمان وی ثابت می شد وطعنی درخصوص وی به اثبات نمی رسید، اعتماد می کردند، تمامی این سخن، دیگر صحیح نبود.
حر عاملی، درفایده ی نهم از وجه چهاردهم خاتمة الوسائل ، می گوید:
اگر براساس اصالت العدالة پاسخ گویند، جواب گویم که آن، خلاف مذهب ایشان است وکسی از ایشان، جز اندکی، به آن باور ندارند .درصورت پذیرش اصالت العدالة، باید آنها به عدالت مجهولان ومهملان معتقد باشند؛ درحالی که چنین اعتقادی ندارند. پس اشتراط عدالت بی فایده خواهد ماند. (13)
بنابراین، ما اعتماد واتکای قدما را بر روات، معتبر می دانیم ومعتقدیم که اعتماد وتعویل، درتوثیق ظهور دارد.
تردیدی نیست که ما به توثیق قدما، از کسانی که در عصر ابن نوح سیرافی می زیسته اند، عمل می کنیم؛ همچنان که به توثیقات شیخ طوسی ونجاشی عمل می کنیم. ابن نوح در دوره ی نجاشی می زیسته ، مورد وثوق نجاشی بوده وبر اواعتماد داشته وبا او مراسله داشته واز او معرفی رجال وکتاب را در خواست می کرده است. (14)
ایراد دوم
درباره ی اشکال دوم آیة الله خویی در خصوص دلالت سخن ابن نوح برتوثیق احمد بن محمد بن یحیی که:«این سخن درصورتی تمام است وبرتوثیق احمد بن یحیی دلالت دراد که طریق یاد شده، به روات احمد بن یحیی منحصر باشد؛ اما این گونه نیست...»، باید گفت که این دلالت، ظاهر کلام ابن نوح است ودلالتی جز این، خلاف ظاهر است.اگر کسی بگوید که برخبری به روایت فلانی به فلانی اعتماد می کند، ظاهر کلام او، این است که هر کدام از دو روایت و راویان درنزد او مورد وثوق اند واو در این کلام، به هر یک از دو نفر به انفراد واستقلال اعتماد می کند.
مرجع این ظهور، عرف عام مردم درمقام گفتگو با یکدیگر است. وبا وجود قیام این ظاهر، تردیدی نیست که مردم به احتمال های خلاف ظاهر اهمیتی نمی دهند وآن را با تمسک به ظاهر، مردود می شمارند. اگر ما احتمال های خلاف ظاهر را اخذ کنیم، دیگر در گفتگوی بین مردم، ظاهری پذیرفته نخواهد بود.
شارع، شیوه ای را که در گفتگوها ی روزانه مردم، درمیان آنها جریان دارد، پذیرفته است. بنابراین، نوشته ی ابن نوح خطاب به نجاشی درتوثیق احمد بن محمد بن یحیی عطار قمی ظهور دارد. این، همان دیدگاهی است که شیخ عبدالله مامقامی برگزیده است. اودرترجمه ی احمد بن یحیی عطار قمی می گوید:
و آنچه به جلالت این مرد اشاره دارد، مکتوبی است که ابن نوح خطاب به نجاشی در پاسخ از سؤال او، درباره ی طرق منتهی به ابن سعید اهوازی (حسن وحسین)، نوشته است... .(15)
واز این روست که طریق شیخ به محمد بن خالد طیالسی - که در سلسله سند زیارت عاشورا واقع شده است- برای ما قابل پذیرش است.
محمد بن خالد طیالسی
درباره ی محمد بن خالد طیالسی هیچ ذم وجرحی از سوی قدما ومتأخران مطلقاً وارد نشده است.
گروهی از بزرگان اصحاب، مانند محمد بن علی بن محبوب، وعلی بن حسن بن فضال، وسعد بن عبدالله، وحمید بن زیاد از او روایت کرده اند که همگی آنها از ثقات اصحاب اند. شیخ طوسی در الفهرست می گوید:
محمد بن خالد طیالسی کتابی دارد که ما آن را از حسین بن عبیدالله، از احمد بن محمد بن یحیی، از پدرش، از محمد بن علی بن محبوب، از او روایت کردیم.
همچنین شیخ طوسی در الرجال درباره ی او،درگروه «کسانی که از ائمه (ع) روایت نکرده اند» می نویسد:
محمد بن خالد طیالسی، حمید از وی اصول بسیاری را روایت کرده است.(16)
این حمید، همان حمید بن زیاد است که شیخ طوسی او را درالفهرست ونیز نجاشی وعلامه وابن شهر آشوب... توثیق کرده اند.
از اهتمام حمید نسبت به محمد بن خالد طیالسی و روایت اصول بسیار از او، بی تردید، مرتبه ای از مراتب حسن- که سبب اطمینان نفس می شود - نسبت به روایات او حاصل می گردد.
محقق مامقانی دربیان ترجمه ی محمد بن خالد طیالسی می گوید:
ظاهر آن، این است که او امامی است واتصاف اوبه یکی از پایین ترین درجات حسن به اعتبار روایت بزرگان از او ممکن است. (17)
اگر این دو امتیاز را بپذیریم، نسبت به اخذ روایات او اطمینان پیدا می کنیم:
امتیاز اول.عدم ورود جرح یا طعنی درباره ی او در کتاب های فهرست ورجال.
امتیاز دوم.
روایت بزرگان اصحاب، کسانی که به وثاقت شناخته می شوند ونویسندگان کتاب های رجالی به وثاقت وی شهادت داده اند. برخی از این اصحاب کسانی هستند که ممکن نیست از ضعفا روایت کنند؛ مانند علی بن حسن فضال.گفته اند که او از پدرش روایت نکرده است. ومانند محمد بن علی بن محبوب که کشی درباره ی او گفته است: «ثقه، عین، فقیه». وسعد بن عبدالله که شیخ به وثاقتش تصریح کرده است.
ونیز حمید بن زیاد از او روایت کرده است؛ همچنان که شیخ طوسی فرموده است . همچنین ، اورا ، همان گونه که گفتیم، شیخ طوسی ،نجاشی، علامه وابن شهر آشوب توثیق کرده اند.
این دو امتیاز به انسان درمقابل روایات او آرامش می دهد ومطمئن می سازد که او مردی وضاع و فاسد نیست. اگر این گونه بود، راویان بزرگ ثقه روایات او را اخذ نمی کردند.
مامقامی درترجمه ی سکونی گفته است که فراوانی روایت از او، از ناحیه ی اصحاب، نشانه وثاقت اوست. (18)
هنگامی که کثرت روایت اصحاب را دلیل وثاقت دانستیم، دست کم برحسن او و قوتش دلالت دارد.
پیشینیان اصحاب بزرگوار ما از روایت از ضعفا وفاسدان وخلط کندگان ، با واسطه وبدون واسطه، دوری می جستند... آری آنها درمقابل روایت با واسطه از ایشان تسامح می کرده اند... اما روایت از ضعفا را نقص وعیب می دانستند. (19)
وچون امر، چنین است، ما نسبت به روایات محمد بن خالد طیالسی در زیارت عاشورا ودیگر موضوعات احساس آرامش پیدا می کنیم؛ بنابر آن دوامتیاز یاد شده و برآنیم که آن دو امتیاز در حسن دانستن کافی است؛ اگر چه در صحیح دانستن کافی به نظر نمی رسد.عمل به روایات حسن، مانند روایات صحیح، امری شایع است که مورد پذیرش علمای ما قرار گرفته است؛ بنابر تقسیمی که علامه و شیخ او احمد بن طاووس (رح) از روایات به عمل آورده اند.
روایت دوم
درباره ی روایت دوم - که شیخ طوسی درالمصباح ، به سندش ازمحمد بن اسماعیل بن بزیع، از صالح بن عقبة وسیف بن عمیره ، از علقمة بن محمد حضرمی ، از امام باقر(ع) روایت کرده است- باید گفت: نجاشی درباره ی محمد بن اسماعیل بن بزیع گفته است که او از صالحان این طایفه وثقات ایشان است. شیخ طوسی نیز او را ثقه دانسته وطریق شیخ به او صحیح است.
آیة الله خویی درباره ی طریق صدوق به وی گفته است که آن طریق، همچون طریق شیخ طوسی، صحیح است؛ اگر چه ابن ابی جید دراین طریق وجود دارد.(20)
اما صالح بن عقبه مجهول است وتوثیقی درباره ی او وارد نشده است. سیف بن عمیرة نخعی ، بنابر گفتار نجاشی وشیخ درالفهرست ، ثقه است.همچنین ، علقمة بن محمد حضرمی از اصحاب امام باقر وامام صادق(ع) است. او، بنابر نقل کشی، دیداری با زید بن علی (رح) داشته که برحسن حالش دلالت می کند.ودرباره ی توثیق اومطلبی وارد نشده است.پس سند تمام است، جز از ناحیه ی صحابی (علقمة بن محمد).و وجود صالح بن عقبه به سند زیارت ضرری نمی رساند؛ زیرا سیف بن عمیره با او همراه است.
اما روایت نخعی که شیخ برای زیارت عاشورا روایت کرد، یعنی روایت صفوان بن مهران جمال به صحت روایت علقمه گواهی می دهد.سیف بن عمیره می گوید که صفوان زیارتی را که علقمة بن محمد حضرمی از امام باقر(ع) در روزعاشورا روایت کرده بود، درخواست کرد.
واین سخن برصحت روایت علقمه دراین سند دلالت دارد واشکالی در بقیه ی رجال سند ونیز در طریق شیخ طوسی به محمد بن اسماعیل بن بزیع وجود ندارد.
بلی، این روایتی را که شیخ طوسی در المصباح از محمد بن خالد طیالسی، از سیف بن عمیره، به نقل از صفوان نقل کرده، برجلالت شأن علقمة بن محمد دلالت می کند. درآخر روایت آمده است که: صفوان وقتی برای ایشان دعای پس از زیارت را خواند، سیف بن عمیره به او گفت: علقمة بن محمد حضرمی این دعا را به نقل از امام باقر (ع) به ما ارائه نکرد، او فقط زیارت را به ما داد. صفوان گفت: همراه آقایم امام صادق(ع) وارد شدم... .
مثل این است که سیف بن عمیره به صفوان می گوید اگر این دعا بعد از زیارت وارد شده بود، علقمه آن را برای ما نقل می کرد. واین مطلب بردرجه ی بالایی از وثوق سیف بن عمیره نسبت به علقمه دلالت دارد. پس از آن، صفوان بازگو می کند که این دعا را خودش از امام صادق(ع) شنیده است.
هر طور که باشد، اعتبار روایت طیالسی به اعتبار سند دوم - که شیخ طوسی در المصباح برای زیارت عاشورا ودعای زیارت ذکر کرده است- می انجامد.
پینوشتها:
1- نام چهار نفر از آنها در زیارت عاشورا نیامده و فقط به نام یزدی بن معاویه- لعنت الله علیه -تصریح شده است.
2- شیخ طوسی المصباح الکبیر را تلخیص کرد والمصباح الصغیر را پدید آورد.
3- یعنی صفوان زیارتی را که علقمه روایت کرده، درخواست کرد وممکن است «دعا» مجازاً به معنای «زار» باشد؛ اما معنای اول درست تر به نظر می رسد.
4-مصبح المتهجد، ص718.
5- الفهرست، ش 634.
6- معجم رجال الحدیث، ج16،ص 70.
7- همان.
8- رجال النجاشی، ص 44.
9- معجم الرجال، ج2، ص329.
10- همان، ج 16، ص70.
11- العدة، ج1، ص 366.
12- همان، ج 1، ص 337- 338.
13- وسائل الشیعة، ج 20، ص 102.
14- ر. ک : رجال النجاشی، ص 60.
15- تنقیح المقال، ج2، ص 95.
16- رجال الطوسی، ص 441، ش 54.
17- تنقیح المقال ، ج 3، ص114.
18- مقیاس الهدایة، ص 78.
19- نجاشی، در چند جای کتابش ، تصریح کرده است که او از روایت از ضعفا دوری می کند؛ از آن جمله در ترجمه ی احمد بن محمد بن عبیدالله بن عیاشی می گوید: این شیخ را دیده ام . او دوست من و پدرم بود و من از وی احادیث بسیاری شنیده ام. مشاهده کردم که شیوخ ما او را ضعیف می شمارند و از او چیزی روایت نمی کنند من نیز از روایت از او اجتناب کردم ، با این که او از عالمان و ادیبان توانمند بود. ( رجال النجاشی، ص 63) ودر ترجمه ی محمد بن عبدالله بن عبیدالله بن بهلول این چنین آورده است: او در آغاز کار، ثبات داشت و سپس به خلط دچار گردید. بسیاری زا اصحاب را دیدم که از او چشم پوشیده اند و او را تضعیف می کنند...
این شیخ را دیدم واز او روایات بسیار شنیدم. اما از پذیرش روایات او خودداری کردم، مگر آنها که با واسطه ای بین من و او نقل شده بود. (همان، ص 282)
این امتیاز، اگر چه از ویژگی های نجاشی و بخری از اصحاب ماست، ولی از روش ثقات وراویان بزرگوار پیشین خبر می دهد که از روایت از ضعفا و مخلطان دوری می کردند. و برخی به وثاقت مشایخ ثقات، به طور مطلق، اعتقاد دارند، مگر آن که برایشان خلافش ثابت شود.
این مبنا، بی تردید، ضعیف است، اما خودداری نکردن راویان مورد وثوق از روایت کردن از یک شخص ، و نیز فراوانی روایت از او، ازحسن حال راوی خبر می دهد. واین مقدار در روایت از او کفایت می کند، مگر آن که خلافش به دلیلی ثابت شود. شواهد نیز براین مطلب درمیان روات، متعدد است.
سید محسن اعراجی کاظمی درکتابش، عدة الرجال، درنشانه ها بروثاقت می گوید: از جمله دلایل وثاقت، فراوانی اخذ روایت از راوی توسط بزرگان است، بلکه فراوانی نقل یک شخص جلیل القدر از روایات اوست. (عدة الرجال، ص 134)
20- معجم رجال الحدیث، ج 15، ص100.
عکرمه از وهب بن منبه روایت کرده است که: در بنى اسرائیل عابدى بود، دامن انقطاع از صحبت خلق در چیده، و سر عزلت در گریبان خلوت کشیده، چندان رقم طاعت در صحایف اوقات خویش ثبت گردانیده که فرشتگان آسمانها او را دوست گرفتند، و جبرئیل که محرمسرا پرده وحى بود در آرزومندى زیارت وى از حضرت عزت التماس نزول از دایره افلاک به مرکز خاک نمود.
فرمان در رسید که: اى جبرئیل در لوح محفوظ در نگر تا نام وى کجا بینى؟ جبرئیل نگاه کرد، نام عابد در جریده اشقیا مرقوم دید، از نقشبندى قضا شفگتزده شد، عنان عزمیت از زیارت وى باز کشید و گفت: الهى کس را با حکم تو طاقت نیست و مشاهده این بوالعجیبها را قوت نه!
خطاب آمد که: اى جبرئیل چون آرزوى دیدن وى داشتى و مدتى بود که تخم این هوس در مزرعه وجود خود مىکاشتى اکنون برو تا او را ببینى و از آنچه دیدى وى را آگاه کن.
جبرئیل (ع) در صومعه عابد فرود آمد، او را دید با تنى ضعیف و بدنى نحیف، دل از شعله عشق سوخت و سینه از آتش محبت افروخته، گاهى قندیلوار پیش محراب عبادت و طاعت سوزناک ایستاده، و زمانى سجاده صفت، از روى تواضع به خاک تضرع افتاده، جبرئیل به او سلام کرد و گفت: اى عابد خود را مرنجان که نام تو در لوح محفوظ داخل صحیفه تیره بختان است! عابد از شنیدن این سخن چون گلبرگ تازه و شاداب که از وزش نسیم سحرى شکفته شود، لب به خنده گشود، و چون بلبل خوش نوا که در مشاهده گل رعنا نغمه شادى سراید زبان به گفتار الحمدلله در حرکت آورد!
جبرئیل گفت: اى پیر فقیر با چنین خبر دل سوز و پیام غم اندوز تو را ناله استرجاع مىباید، نعره الحمدلله زنى؟!
تعزیت روزگار خود مىباید داشت، نشانه تهنیت و مسرت اظهار مىکنى؟
پیر گفت از این سخن در گذر که من بندهام و او خداى من بنده را با خواست خدا خواستى نباشد، و در پیش ارادت او ارادتى نماند، هر چه خواهد کند، زمام اختیار در قبضه قدرت اوست، و هر جا خواهد ببرد، عنان اقتدار در دست مشیت اوست، الحمدلله اگر در بهشت او را نمىشایم بارى براى هیمه دوزخ بکار آیم، جبرئیل را از حالت عابد گوئى رقت و زارى آمد و به آن حال به مقام خود بازگشت.
فرمان حضرت محبوب به وى در رسید که: اى جبرئیل در لوح نگر تا ببینى که دبیر
یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ:
خدا هر چه را بخواهد محو مىکند، و هر چه را بخواهد ثابت و پابرجا مىنماید.
آوردهاند که شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او....
شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند او مردی دیوانه است.
گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند.
شیخ پیش او رفت و سلام کرد.
بهلول جواب سلام او را داده پرسید چه کسی هستی؟
عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی.
فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد میکنی؟ عرض کرد آری..
بهلول فرمود طعام چگونه میخوری؟
عرض کرد اول «بسمالله» میگویم و از پیش خود میخورم و لقمه کوچک برمیدارم، به طرف راست دهان میگذارم و آهسته میجوم و به دیگران نظر نمیکنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمیشوم و هر لقمه که میخورم «بسمالله» میگویم و در اول و آخر دست میشویم..
بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود تو میخواهی که مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمیدانی و به راه خود رفت.
مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است. خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید.
بهلول پرسید چه کسی هستی؟
جواب داد شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمیداند.
بهلول فرمود: آیا سخن گفتن خود را میدانی؟
عرض کرد آری...
سخن به قدر میگویم و بیحساب نمیگویم و به قدر فهم مستمعان میگویم و خلق را به خدا و رسول دعوت میکنم و چندان سخن نمیگویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت میکنم. پس هر چه تعلق بهآداب کلام داشت بیان کرد.
بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمیدانی..
پس برخاست و برفت. مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت مرا با او کار است، شما نمیدانید. باز به دنبال او رفت تا به او رسید.
بهلول گفت از من چه میخواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمیدانی، آیا آداب خوابیدن خود را میدانی؟
عرض کرد آری... چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه خواب میشوم، پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (علیهالسلام) رسیده بود بیان کرد.
بهلول گفت فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمیدانی.
خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمیدانم، تو قربهالیالله مرا بیاموز.
بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم.
بدانکه اینها که تو گفتی همه فرع است و اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از اینگونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود.
جنید گفت: جزاک الله خیراً! و ادامه داد: در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد و آن گفتن برای رضای خدای باشد و اگر برای غرضی یا مطلب دنیا باشد یا بیهوده و هرزه بود.. هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد. و در خواب کردن اینها که گفتی همه فرع است؛ اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد بشری نباشد