چندی پیش نامه را خواندم که شایسته دیدم آن را برای شما نیز به نمایش بگذارم. این نامه از سوی یکی از بهائیان به یکی از دوستان ما ارسال شده است که بدون کم و زیاد منتشر می شود تا قضاوت با شما باشد. در پایان از نظرات شما استقبال می کنیم.
متن نامه:
الله ابهی دوست عزیزم
شاید این اولین بار باشه که داری پیام منو می خونی
خیلی دلم می خواست بتونم
از نزدیک
رو در رو
در کمال محبت
تو رو در آغوشم بگیرم و مهربانانه دونه دونه کلماتم رو بهت بگم
بدون که خیلی بهت علاقه دارم؛
میدونم از همه ظلم هایی که داره در حقم میشه، ناراحتی
و میدونی که دارم معنای استقامت رو با همه وجودم تجربه میکنم
دوست عزیزم
میدونی…؟
به نظر من، خدا از ما نمیخواد ما به هر چی داشتیم افتخار کنیم
بلکه از ما میخواد، اول همه داشته هامون رو محک بزنیم و بعد
به اون چیزهاییکه ارزش داره ببالیم
میدونی و میدونم که یکی از اون ارزش ها وحدت عالم انسانه که به وجودش افتخار میکنیم
ولی انصافاً اگه این وسط حضرت عبدالبهاء به سیاهای آفریقایی فقط بخاطر رنگ پوستشون که خدادادیه، نمی گفت “گاو”، یکمی وجدانمون راحت تر نبود؟ (1)
یا اگه حضرت بهاءالله به میرزا یحیی، لفظ “خر” رو اطلاق نمی کرد! (2)
اگر چه میرزا یحیی خائن بود ولی انسان که بود!
اگر چه اون به حضرت جمال مبارک الفاظ زشتی مثل مشرک بالله، مگس، برکه ی خبیثه و… خطاب کرد و البته بی جواب نموند و جمال مبارک هم خوب از خجالتش در اومدند، شنیدی؟
مثلاً بهش فرمودن، گاو، حرام زاده و چیزایی که اینجا خیلی جای گفتنش نیست
یه مقداری درکش سخته (3)
آخه حضرت بهاءالله خودشون فرمودند “لسان از برای ذکر خیر است او را به گفتار زشت میالایید!”
بگذریم!
گاهی اوقات وقتی می بینم که ماها بخاطر پرورش یافتن در بستر تعالیم حضرت بهاءالله، بر خلاف خود ایشون، با دیگران اینقد خوب رفتار می کنیم و با همه، حتی با دشمنامون صادقیم خیلی به خودم می بالم
با افتخار سرم و بلند میکنم و میگم : “ای دوستان سراپرده یگانگی بلند شد، به چشم بیگانگان یکدیگر را نبینید”
ولی برام سوال هم ایجاد میشه
چطور ممکنه که انسان با کسی که اون رو از لحاظ اعتقادی از “بهائم” یا “چهارپایان” میدونه اینقد خوش رفتار باشه؟
میتونی یه سری به کتاب بدیع حضرت جمال مبارک بزنی و صفحه 213 اونرو ببینی…؟
حالا بماند که ماها اگه واقعاً معتقد به مظهریت حضرت بهاءالله باشیم باید اون ها رو حرام زاده هم بدونیم
راستی! جلد 4 مائده آسمانی رو داری؟ صفحه 355ش؟ فکر کنم تو بهایی لایبرری باشه!
خودشون فرمودند، که معرضان از امر بدیع، یعنی دیانت ما، باید حالشون رو از مادراشون سوال کنن!
مگه نه اینکه یحیی برادر ایشون بوده و مادر یحیی مادر حضرت بهاء الله هم بوده !
نمی دونم چرا جمال مبارک با این که فرمودن “هر کی که ادب نداره دین هم نداره”، باز خودشون این جملات رو بزبون آوردن؟
مگه نه اینکه “مقصود این است که حضرت بهاءالله وحدت عالم انسانی فرمود تا جمیع افراد بشر با هم برادر و خواهر و دختر و مادر و پسر و پدر باشند” ؟
به اینجاها که میرسم میگم اینا مهم نیست
اصل تعالیم مهمه که انسان رو پرورش میده و با همه هم نوعاش مهربون میکنه
ما نمی دونیم دلیل گفتن اینا چی بوده بنابراین خیلی هم مهم نیست بهش فکر کنیم
اصلاً فکر میکنم که اینا گفته نشده
وظیفه ما مشخصه
امروز باید پیرو تعالیم جمال مبارک باشیم و از بیت العدل اعظم الهی که جانشین به حق ایشون هست اطاعت کنیم و در پیشرفت امر مبارک سهیم باشیم
ولی یکدفعه باز این جمله میاد تو ذهنم که…
” این نظم بدیع… بر دو رکن رکین استوار، رکن اول و اعظم رکن ولایت الهیه (ولی امر الله) که مصدر تبیین است و رکن ثانی بیت عدل اعظم الهی که مرجع تشریع است…”
به خودم میگم، ای مهربان! ولی محبوب امر الله! سخنان شما تاج سر همه بهائیان عالم است، اما چه باید کرد که شما برخلاف وصیت حضرت عبدالبهاء صاحب فرزند نشدید و ولایت امر الله به شما قطع شد! آیا وقتی اراده خدا بر این قرار گرفت که شما بر خلاف پیش بینی حضرت عبدالبهاء صاحب فرزند نشید باید امر هم از بین می رفت؟
دوباره به خودم میگم درسته که این ها گفته شده ولی مطمئناً همه این ها حکمت هایی داره و ما ها ازش بی خبریم، اون چیزی که مشخصه اینه که الان بیت العدل اعظم الهی با قدرت تمام دارن امر مبارک رو به جلو می برن و مطمئناً حضرت ولی امرالله که این مطلب رو فرمودن هم نهایتاً خواسته شون همین بوده، پس خیلی مهم نیست که بعد از ایشون ما ولی امر الله نداشته باشیم
نمی دونم چرا، ولی دوباره این یادم میاد که:
“… انفصال (جدایی) رکنین نظم بدیع (ولی امر الله و بیت العدل اعظم الهی) نیز از یکدیگر ممتنع و محال”
ساده تر بخوام بگم، آخه میدونی دیگه، حضرت ولی امرالله ادبیات بسیار قوی و منحصر به فردی داشتن، آره ، اگه ساده تر بخوام بگم یعنی بیت العدل اعظم الهی بدون ولی امرالله از نظر حضرت شوقی که صاحب مقام تبیین بودن مردوده!
نمی دونم چرا ولی دچار سردرگمی شدم،
دوست عزیزم امیدوارم تو مثل من این حس و نداشته باشی، آخه تو میخوای خدمت کنی
تو میخوای از عمرت به بهترین شکل استفاده کنی
تو میخوای از عمرت یه بهره ای ببری و شرایط ترقی روحانی خودت رو در عوالم بعدی مهیا کنی
آره عزیز دلم
به کارت برس
ولی انصافاً
تو رو به روح حضرت عبدالبهاء قسمت میدم
یک لحظه از تحری دست بر ندار
حتی یک لحظه
با نگاه عقل به همه چیز، دقیق نگاه کن
فقط تو رو خدا نه با عقلی، که براحتی، این جمله در کتاب مستطاب ایقان رو قبول میکنه، که “اگر مس به مدت هفتاد سال در معدن از شدت خشکی مریض نشه، تبدیل به طلا میشه” (4)
یا عقلی که براحتی می پذیره اثر نور خورشید در آینه محدب و مقعر همسانه! نشنیدی؟
“مانند آفتاب که در مرآت مسطح تأثیر تام ندارد؛ ولی چون در مرآت مقعر یا در مرآت محدب تجلی نمـاید، جمیع حـرارت در نقطهای جمع شـود و آن نقطه از آتش، حـرقتش بیشتر است”
تو رساله ایام تسعه است، اگه اشتباه نکنم صفحه 324 باید باشه
بگذریم دوست من
حرف زیاده، همه چیز رو هم نباید گفت
بیا با هم یه مناجات بخونیم
من یکی از مناجات های حضرت اعلی رو انتخاب کردم که با هم بخونیم
یه مناجات از کتاب دلائل سبعه عربی صفحات الف و ب
این افتخار رو بهم میدی تا تو دریافت هات سهیم باشم؟
ممنونم از لطفت
پس با هم بخونیم:
«بسم الله الفرد الفرد .. الفرد الفراد … الفارد الفارد .. الفرد الفرود… الفرد الفیرود… الفارد المفارد … الفرد المتفارد… الفرد المستفرد …الفارد الفارد … الفرد الفردان … الفرد ذی الفرداء … الفرد ذی الافارد .. الفرد ذی الافرود.. الفرد ذی الفوارد .. الفرد ذی الفاردین .. الفرد ذی المفارید… الفرد ذی الفرودت… الفرد ذی الفراد.»
اگه من رو لایق دونستی دریافت هات رو برام ارسال کن
خوشحالم میکنی
ممنون
پانوشت:
1. خطابات بزرگ / صفحه 119
2. بدیع حضرت بهاءالله / صفحه 140
3. اسرار الآثار / فاضل مازندرانی / ذیل کلمه یحیی
4. ایقان / صفحه 104