بشریت براى درمان این همه مصیبت و بدبختى و این که خود را از سقوط و انحطاط برهاند، چارهاى جز رجوع به اسلام ندارد.
آیین مقدس اسلام چون جهانى و ابدى است و مقرراتش منحصر در جماعت و طایفه خاص یا زمان و مکان مشخصى نیست، در روش قانونى خود مصالح و مفاسد واقعى انسان را در نظر گرفته و قانون خود را متوجه کسى مىداند که مصداق انسان است، مرد یا زن، سیاه یا سپید، غنى یا فقیر، عرب یا عجم، قوى یا ضعیف، عالم یا جاهل.
اسلام آیینى است که مقررات عالى خود را به دو بخش ثابت و متغیر «1» تقسیم کرده است، بخش اول که روى اساس آفرینش انسان و مشخصات ویژه او استوار است را، به نام دین و شریعت اسلامى نامیده و در پرتو آن انسان را به سوى سعادت همه جانبه رهبرى مىنماید. خداى متعال در قرآن مىفرماید:
«روى خود را به سوى دین نموده و استوار و ثابت قدم باش، در حالى که میانه روى را روش خود قرار دهى، دین همان مقتضاى آفرینش خدایى است که مردم را روى همان نوع خلقت آفریده و خلقت خدایى تغییرپذیر نیست، دینى که بتواند انسان را اداره کند همانست» .
بخش دوم: مقرراتى است که قابل تغییر است و بر حسب مصالح مختلف زمان و مکان اختلاف پیدا مىکند، البته به عنوان آثار ولایت عامه مشروط به نظر رهبر اسلام و جانشینان و منصوبین از طرف اوست «1»، که در شعاع مقررات ثابته دینى و برحسب مصلحت زمان و مکان آن را تشخیص داده و اجرا نماید؛ «2» چنین آیینى همیشه پاسخگوى احتیاجات بشر است.