موسى بن عمران علیه السلام، روزى از محلّى میگذشت برسر چشمهاى در کنار کوه رسید، با آب آن چشمه وضو ساخت تا بالاى کوه رفته به نماز ایستد، در این هنگام اسب سوارى به آنجا رسید، براى نوشیدن آب از مرکب پیاده شد، وقت رفتن کیسه پول خود را فراموش کرده در کنار چشمه به جاى گذاشت، پس از او چوپانى رسید با مشاهده کیسه پول آن را برداشت و از آنجا دورشد.
پس از چوپان پیرمردى برسرچشمه آب آمد که آثار تنگدستى و ندارى از ظاهرش پیدا بود، پشته هیزمى برسر داشت آن را به جانبى نهاد و براى استراحت کنار چشمه آرمید، زمانى نگذشت که اسب سوار به آنجا بازگشت و اطراف چشمه را براى یافتن کیسه پولش جستجو کرد ولى کیسه را نیافت، به پیرمرد مراجعه نمود او هم اظهار بى اطلاعى کرد، بین آن دو سخنانى رد و بدل شد که به زد و خورد انجامید، نهایتاً اسب سوار پیرمرد را از پاى انداخت!
موسى (ع) عرضه داشت پروردگارا این چه حادثهاى بود که پیش آمد و مسئله عدالت و دادگرى در این داستان چگونه است؟!
پول را چوپان برداشت، پیرمرد مورد ظلم و ستم قرار گرفت. خطاب رسید موسى پیرمرد پدر آن اسب سوار را کشته بود، میان این دو قصاص انجام گرفت و انتقام خون به ناحق ریخته گرفته شد در ضمن پدر اسب سوار به پدر چوپان به اندازه پول آن کیسه بدهکار بود، از این جهت به حق خود رسید من براساس آگاهیام به اسرار از روى عدل و دادگرى حکومت میکنم.
جهل فرشتگان به جایگاه معنوى خلیفه
از آنجا که فرشتگان داراى دانش و علمى محدوداند و مکانت و جایگاه خاصى در دیدگاه خود نسبت به حقایق دارند، و قدرت دیدن عمق هر حقیقتى را ندارند از آدم فقط بدنى مادى با عوارضش چون غضب و شهوت، و احتمالًا پدیدآمدن حرص و حسد، و کبرو عجب، و نزاع و تنازع مشاهده کردند و در مقام چنان پرسش از حضرت حق برآمدند که میخواهى در زمین کسى را قرار دهى که فساد و خون ریزى کند؟
آنان از دیدن کمالات بالقوه او که سبب خلافتش از خدا در روى زمین است عاجز بودند، آنان نمى دانستند که این موجود فقط همین بدن خاکى نیست، آنان آگاهى نداشتند که این بدن ظرف حقایقى اصیل، و واقعیاتى ملکوتى و افق طلوع روحى ویژه چون نفحت فیه من روحى است، این بدن معدن ظهور عقل و خرد و اندیشه و تفکر، و کارگاه تولید علم و دانش است، علم و دانشى که میلیونها کتاب و کتابخانه، و تمدنى عظیم از آن به وجود میآید، علاوه برهمه اینها نمى دانستند که از وجود این خلیفه صالحان و شایستگانى چون پیامبران، و امامان، و اولیاء حق «2»، و عارفان عامل، و اندیشمندانى لایق به وجود میآید.
آنان از اسرار وجودى و رازهاى پنهانى، و مصالح حیات این موجود بى خبر بودند، و نمى دانستند که او پس از قرار گرفتنش در زمین که سیر نزولى اوست با هدایت حضرت دوست به سیر صعودى برمى خیزد و به جائى از معنویت و نورانیت و مقام و منزلت میرسد که دست هیچ فرشتهاى حتى فرشته مقرب به آن جایگاه و منزلت نمى رسد.
رسول خدا در روایاتى به عظمت انسان مؤمنى که حقاً خلیفه خداست به این صورت اشاره میکنند:
«ان المؤمن یعرف فى السماء کما یعرف الرجل اهله و ولده وانه لاکرم على الله عزوجل من ملک مقرب:» «1»
بى تردید مؤمن در آسمانها چنان که انسان اهل و فرزندش را میشناسد شناخته شده است، و قطعاً مؤمن نزد خدا از فرشته مقرّب گرامى تر است.
از قول حضرت حق نقل شده:
«وعزتى وجلالى ماخلقت من خلقى خلقاً احب الى من عبدى المؤمن:» «2»
به عزت و جلالم سوگند از آفریده هایم آفریدهاى را نزد خود محبوب تر از بنده مؤمنم نیافریده ام.
«المؤمن اکرم على الله من ملائکة المقربین:» «3»
مؤمن نزد خدا از فرشته هاى مقرب گرامى تر است.
حضرت صادق (ع) میفرماید:
«المؤمن اعظم حرمة من الکعبة:» «4»
حرمت مؤمن از حرمت کعبه بزرگ تر است.
فرشتگان نمیدانستند که این موجود مطلع الفجر مفاهیم و معانى اسماى حسناى خداست و جلوه گاه عنایات حضرت حق و مجلاى اتم حقایق ملکوتیه و فیوضات ربانیه و معارف عرشیه است.
آنان نمى دانستند که این موجود شریف و این عنصر کریم مهبط وحى الله، و مقتداى ملائکة الله، و محل نزول قرآن مجید، و منبع ولایت الله، و جایگاه عهدالله، و معدن حکمة الله است.
آنان نمى دانستند که این موجود والا، و این گوهر اعلا نسخه اسرار الهى و آئینه جمال شاهى، و خلاصه عالم هستى، و خورنده جام الستى است.
آنان آگاهى نداشتند که این موجود در عالم معنى مخاطب به این خطاب است:
توئى که مظهرذات و صفات سبحانى به مُلک صورت و معنا توعرش رحمانی
کتاب جامع آیات و کائنات توئى ازآن که نسخه لاریب فیه را جانى
توراست باهمه انسى ازآن که توهمه اى از این سبب تو مسمّى به اسم انسانى
اگر به کنه کمال حقیقت برسى زخویشتن شنوى آن صداى سبحانى
آنان نمى دانستند که فساد و خون ریزى و فسق و فجورى که در زمین اتفاق میافتد معلول وجود افرادى است که از خودشناسى و خداشناسى بیخبرند و
خود را چون حیوانات و دریک کلمه جز بدن و خوردن و لذت بردن از شهوت چیزى نمى دانند
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ: «5»
و آنان که به راه کفر و ناسپاسى و پنهان داشتن حق رفتند سرگرم بهره گیرى از کالاها و لذت هاى زودگذر دنیایند و همواره چون حیوانات دنبال شکم چرانى هستند و جایگاهشان آتش است.
آنان نمیدانستند که این موجود به سوى آئین الهى، و شریعت ربانى، و دنیاى خلوص و عرصه گاه نفس مطمئنه راه دارد و به جائى میرسد که دست هیچ موجودى از موجودات غیب و شهود به آن جایگاه نمى رسد.
براساس عدم آگاهى فرشتگان به این حقایق معنوى بود که در پاسخ آنان فرمود:
إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ
بى تردید آنچه را من میدانم شما نمى دانید.
در این زمینه دانش و آگاهى بى نهایت خود را نسبت به همه حقایق و غیب و شهود هستى، و درون و برون آفرینش در کنار به وجود آوردن آدم به فرشتگان اعلام داشت، و از فحواى آیات و روایات و دعا به صراحت استفاده میشود که آگاهى او به همه موجودات پیش از به وجود آمدنشان و هنگام موجود بودنشن و پس از فناء و تغییر وجودشان و به سابق هستى و لاحق آن و همه امور مربوط به درون و برونشان و اول و آخرشان و جریان حیات و کارشان علمى فراگیر و دانشى محیط و آگاهى همه جانبهاى است، و کلّ هستى با آنچه در آن است در برابر دانش او چون نقطهاى در دایرهاى با محیط بى نهایت است و به عبارت دیگر دانش و آگاهیاش نسبت به همه موجودات و آثارشان دانشى محیط و فراگیر و ازلًا و ابداً چیزى از حضرتش پنهان و مخفى نیست و نمى تواند پنهان و مخفى شود و از حضور وجود مقدس غایب گردد.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- بحار، ج 68، ص 19.
(2)- بحار، ج 71، ص 158.
(3)- کنزالعمال، ج 1، ص 164.
(4)- بحار، ج 68، ص 16.
(5)- محمد، آیه 12.