سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از شریفترین کردار مرد بزرگوار آن است که از آنچه مى‏داند غفلت نماید . [نهج البلاغه]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» حضرت امیر المومنین علی (ع)

جوانی علی (ع) الگویی برای جوانان

می گویند باید از حضرت علی (ع) الگو بگیریم! اما چگونه؟!... من یک جوان هستم! یک جوان با خصوصیات خاص دوران جوانی! یک جوان با شور و نشاط خاص این دوران که به خنده و تفریح ,  به شور و احساست نیاز دارد و الگویی که مرا به شور آورد

با تمام این حرفها , باز هم الگو برای تو و برای همه  , مولای متقیان است : و بخصوص جوانی شان

الگو گرفتن یک الگو

بله! خود امیر المومنین  در جوانی شان , الگو داشته اند. الگویشان نیز پیامبر بوده است . از علی (ع) از شش سالگی همراه و همراز پیامبر و در خانه ایشان زندگی می کرده اند و در همه امور زندگی شان , حتی جزیی ترین مسایل هم به پیامبر اقتدا می نمودند یعنی خود ایشان هم از یک انسان کامل و والای دیگر الگو می گرفته اند

اما چگونه؟

پیامبر اکرم (ص)  و علی(ع) همواره با هم بودند. از هنگام عبادت و خلوت در غار حرا گرفته تا مراحل مختلف دعوت خویشان دعوت عمومی در خانه خدا و حتی سفرههای تبلیغی پیامبر. علی (ع) همیشه اول صبح به دیدار پیامبر می رفت و آنگاه یکدیگر را شاداب در آغوش می کشیدند و احوال هم را می پرسیدند . آندو بزرگوار اوقات زیادی از شبانه روز را در کنار هم به کار و تلاش می پرداختند و گاه علی (ع) خالصانه عرق از پیشانی پیامبر پاک می کرد و ایشان صمیمانه از او تشکر می نمود

علی (ع)  خود در این باره می فرماید : (( پیامبر (ص) مرا در دامان خود پرورید. من کودک بودم , پیامبر مرا چون فرزند خود درآغوش گرمش می فشرد و در استراحتگاه مخصوص خود جای می داد... هرگز نیافت که من دروغی بگویم و در کردار من اشتباهی رخ دهد. من همچون بچه شتری تازه که پیوسته به دنبال مادرش هست , دنبال او می رفتم . او هر روز نکته ای تازه ای از اخلاق برای من آشکار می ساخت و مرا فرمان می داد که در خط او حرکت کنم . ان حضرت مدتی از سال در کوه حرا به سر می برد و کسی جز من او را نمی دید... من نوروحی و رسالت را می دیدم و بوی خوش و دل انگیز نبوت را احساس می کردم ... موقعیتی که من در محضر رسول الله داشتم برای هیچ کس نبود))ـ

بسیار خوب!تمام این حرف ها درست ! اما حضرت علی (ع) , پیامبر را می دیده اند و وجود ایشان را لمس می کرده اند و به ایشان اقتدا می کرده اند اما من چه که حضرت علی (ع) را نمی بینم , چگونه می توانم از ایشان الگو بگیرم !؟

تاریخ که روح , افعال و رفتار امیرالمومنین را دیده و نقل کرده است . از او استفاده کن ! از دیدگان تاریخ!؟

شجاعت , جوانمردی و شورمندی حضرت علی (ع)

آری ! مگر تو نمی گفتی الگویی می خواهی که تو را به شور بیاورد . آنچه می تواند یک جوان را به شور بیاورد ,  دیدن حماسه آفرینی ها و شورمندی های کسی است که به او علاقه مند است . حال چه کس دیگری را سراغ داری که به اندازه امیرالمومنین , حماسه آفریده باشد

در همان کودکی که مصادف بود با آغاز بعثت پیامبر ,  کودکان به تحریک مشرکان پیامبر را آزار می دادند و سنگ می پراندند, با شجاعت از اطراف پیامبر دور می کرد . چه کسی , شب را در بستری پر خطر بجای دیگری , بجای محبوبش خوابیده و از آن شب بعنوان لذت بخش ترین شب عمرش یاد کرده است ؟ مگر رشادت های امیر المومنین در جنگ بدر را نشنیده ای؟ آن هنگام او فقط 25 سال داشته است و به گفته مورخین نیمی از کشته شدگان این جنگ با ضرب مشیر علی (ع) از پای درامده بودند. می دانی در جنگ احد زمانی که علی (ع) 26 سال داشت  , آنجا که در همان اوایل جنگ 9 پرچمدار لشگر دشمن را به خاک انداخت و بعد هنگامی که پیامبر در خطر محاصره بود پروانه وار به دور آن حضرت می چرخید و از وجود مبارکشان محافظت می کرد همه مردم چه ندایی را از آسمان شنیدند

لا فتی الا علی , لا سیف الا ذولفقار

علی از همه جوان ها بهتر است و ذوالفقار او از همه شمشیرها  برنده تراست

اما جنگ خندق و شجاعت بی همتای علی (ع) و داوطلب شدن ایشان جهت مبارزه با عمروبن عبدو یکی از نیریمند ترین مردان عرب آری همانجا بود که پیامبر به واسطه اخلاص علی (ع) در این مقابله بی نظیر فرمود

ضربه علی یوم الخندق , افضل من عباده ثقلین

به راستی که چنین جمله ای در وصف هیچ دلیر مرد دیگری بیان نشده ! در ان زمان امیر المومنین 28 سال بیشتر نداشت!؟

در جنگ خیبر نیز هنگامیکه تمام مردان با تجربه و جنگ دیده سپاه اسلام شکست خورده بازگشتند , علی (ع) به میدان آمد و با فتح قلعه محکم و مقاوم خیبر ان پیروزی بزرگ را برای اسلام به ارمغان اورد

به راستی که هیچ جوان دیگری , چنین جوانی پر شور و هیجان انگیزی نداشته است

همه مردان بزگ تاریخ بشریت و پیشاپیش همه آنها علی (ع) در دوران جوانی از رموز موفقیت به خوبی بهره برده , راههای پر پیچ و خم آن را با درخشندگی پشت سر نهاده , توانسته اند کارهای بزرگی را به انجام رسانند

تفریح و شادی علی (ع)

می دانی ای دوست عزیز : من هم حرفهای تو را می پذیرم . اما جنگ و شور و حماسه بخشی از زندگی انسان است . چیزهای دیگری هم هستند که آدمی باید به آنها هم توجه کند. یک الگوی کامل , باید در ان زمینه ها هم حرف برای گفتن داشنه باشد. اینطور نیست ؟

حتما همینطور است و من به تو می گویم که امیر المومنین در آن موارد هم , الگویی قابل قبول و کامل ارایه می دهد . آخر تو درباره زندگی امیرامومنین چه فکر کرده ای؟

فکر می کنی تمام زندگی حضرت علی (ع) در جنگ و عبادت خلاصه شده؟

یعنی اینطور نبوده است !؟

نه که نبوده است ! حضرت علی (ع) , مردی خوش رو و خندان بوده اند . همیشه تبسم بر لب داشته اند که دل مومنان را شاد می کرده است . ایشان تفریح هم می کرده اند. منتها تفریح در دیدگاه امام علی (ع) ولگردی و اتلاف وقت یا روز را به شب رساندن نبود؟

پس تفریح علی (ع) چگونه بود؟

علی (ع) کار را تفریح می دانست

تفریح او را  ,  مسافرت ,کمک به دیگران ,تحصیل و تدریس ,  سرودن ,  نوشتن ,  حفظ و قرائت قران ,  مباحثه  ,  نگریستن به طبیعت و ورزش تشکیل می داد . پرداختن به ورزشهای شمشیر بازی ,  پرتاب نیزه ,  اسب سواری ,  کشتی ,  وزنه برداری و شرکت در مسابقات ورزشی هم برای ایشان جنبه تفریح داشته است

چقدر جالب بوده است ! احتمالا به دلیل همین دیدگاه امیرالمومنیننسبت به تفریح و زندگی بوده است که اگر سرتاسر زندگی شان را مرور کنیم , لحظه ای توقف و سکون در ان نمی یابیم. گویی حتی یک لحظه هم با لحظه قبلی اش مشابه نبوده است و درست بدلیل همین دیدگاه بود که شوخی و خنده هم در سیره مولای متقیان شکل دیگری داشت

امیر المومنین اهل شوخی و مزاح بود. اما نه شوخی های زننده و بی مزه ! بلکه مزاح های معنادار و آموزنده

هر گاه یکی از یاران و دوستانش را گرفته می دید با شوخی او را خوشحال می کرد تا اندکی از اندوهش کم شود. از همه مهمتر اینکه شادی علی (ع) هنگامی بود که یک کافر ,  مسلمانمی شد. جنگی به پیروزی ختم می شد ,  غذایی به فقیر می رساند ,  دل غمدیده ای را شاد می کرد ,  مشکلی را از کسی مرتفع می کرد و کودک یتیمی را ذوق زده می نمود

نکته دیگر هم این بود که مولای متقیان در شوخی هایش مراقب و محافظ حدود شرعی بود تا حتی به شوخی دروغ نگوید ,  دل مومنی را نشکند و یا با زن و دختر نامحرمی ,  شوخی نماید

علی(ع) و اتباط با زنان و دختران

به طور مثال همین چگونگی ارتباط داشتن با زنها و دخترهای نا محرم در جامعه  ,  یکی از معضلات امروز ما جوانهاست.بخاطر اینکه نه الگوی مناسبی در مورد ان ارائه شده و نه دیدگاه دین در مورد آن به خوبی مشخص و تبیین شده است. تازه ,  تندروی ها و کج روی های گروهها و طبقات گوناگون در مرحله عمل را هم به آن اضافه کن

اگر به سیره امیرالمومنین دقت کنی ,  می بینی که حضرت  ,  در سنین جوانی با زنان سالخورده سلام و احوالپرسی می نمود ولی با دختران و زنان جوان نه ! حتی سلام هم نمی کرد . در حالیکه پیامبر در همان زمان با زنان و دختران جوان هم سلام و احوالپرسی می کردند چون زمانی که علی (ع) 20 ساله و در عنفوان جوانی چنین عمل می نمود ,  پیامبر اکرم قریب 50 سال از عمر شریفشان می گذشت. بنابراین از آنجا که احتمال پیش امدن گناه دست کم برای طرف مقابل دور از ذهن نبود ,  علی (ع)این تربیت شده مکتب پیامبر به عنوان یک جوان سعی داشت مسائل ارتباطی و حدود بین دختر و پسر و به عبارتی زن و مرد را مراعات کند. هر چند وجود نازنین آن حضرت مبراو پاکیزه از هرگونه آلودگی بود

از طرفی پیامبرسه دختر جوان به نامهای زینب ,  ام کلثوم و فاطمه در خانه داشتند ,  بااینکه علی(ع)از کودکی به این خانه رفت و آمد داشتند ,   اما در این رفت و امدها نهایت دقت را بعمل می آوردند. درحالی که همین علی (ع) در دوران خلافتش وقتی که حدود 60 سال سن داشت و همسر شهیدی را نیاز به کمک دید به یاری او شتافت

پس در ارتباط با افراد نامحرم ,  چیزی که بیش از همه اهمیت دارد

نیت و انگیزه طرفین و از همه مهمتر عدم امکان وجود مفسده در این ارتباط برای هر دو نفر است

یاری رساندن به نیازمند و در طلب رضای خدا آنهم در حد ضرورت مطلوبست و لیکن این سیره جدایی از بهانه جویی برای آشنایی و استمتاعات و لذت جویی و هرگونه آلودگی دیگر است

به راستی که کسی چون حضرت علی (ع) ,  در سنین جوانی اش و در ریزترین حرکات و رفتارهایش بهترین الگوی نسل جوان ماست



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 87/4/22 :: ساعت 9:36 صبح )
»» عبادت امام على(ع)(2)

1ـ ابن ابى الحدید گوید: او عابدترین مردم بود و بیش از همه نماز و روزه مى‏گزارد و مردم نماز شب و ملازمت و آداب وردخوانى و خواندن نافله‏ها را از او آموختند. چه پندارى درباره مردى که کار مراقبت از ذکر و اوراد خود به جایى رسید که در آن شب بسیار سرد در جنگ صفین زیراندازى برایش گستردند و در حالى که تیرها در برابرش به زمین مى‏نشست و از راست و چپ بر بیخ گوش او مى‏گذشت به نماز مشغول شد و هراسى به خود راه نمى‏داد و برنخاست تا از کار عبادت آسوده گشت؟! و چه پندارى درباره مردى که پیشانى مبارکش از سجده‏هاى دراز مانند زانوى شتر پینه بسته بود؟! و هرگاه در دعاها و مناجاتهاى او ژرف بنگرى و بر مضامین آن مبنى بر تعظیم و بزرگداشت خداى سبحان و خضوع در برابر هیبت او و خشوع در برابر عزت او و تواضع و فروتنى و رام بودن در برابر خداوند آگاه شوى میزان اخلاص حضرتش را خواهى شناخت و مى‏فهمى که این دعاها و راز و نیازها از کدامین دل برخاسته و بر کدامین زبان روان گشته است. به امام على بن الحسین(ع) که نهایت عبادت را داشت گفتند: عبادت شما را با عبادت جدتان چه قیاس است؟ فرمود: عبادت من در برابر عبادت جدم مانند عبادت جدم در برابر عبادت رسول خدا(ص) است. (1)

2ـ علامه مجلسى (ره) از حبه عرنى روایت کرده که گفت: در این بین که من و نوف در حیاط قصر حکومتى خوابیده بودیم ناگاه متوجه شدیم که امیر مؤمنان(ع) در آخر شب بیرون آمده، مانند شیدازدگان دست بر دیوار نهاده و این آیات را مى‏خواند: ان فى خلق السموات و الأرض ...، (2) این آیات را زمزمه مى‏کرد و مانند کسى که عقل از سرش پریده راه مى‏رفت، و به من فرمود : اى حبه، خوابى یا بیدار؟ گفتم: بیدارم، شما که چنین کنید پس ما باید چه کنیم؟ حضرت دیده فرو بست و گریست، سپس فرمود: اى حبه، خدا را جایگاهى است و ما را نیز در پیشگاه خدا جایگاهى، چیزى از اعمال ما بر او پوشیده نیست. اى حبه، خداوند به من و تو از رگ گردن نزدیکتر است. اى حبه هیچ چیز من و تو را از خدا پوشیده نمى‏دارد.

سپس فرمود: اى نوف، خوابى یا بیدار؟ گفت: نه اى امیرمؤمنان، خواب نیستم، شما امشب مرا بسیار گریاندى! فرمود: اى نوف، اگر امشب از خوف خداى متعال بسى گریستى، فرادى قیامت در پیشگاه خداوند دیده‏ات روشن خواهد بود. اى نوف، قطره اشکى از چشم مردى از خوف خدا نریزد جز آنکه دریاهایى از آتش دوزخ را خاموش مى‏سازد، اى نوف، هیچ مردى نزد خداوند بزرگتر نیست از مردى که از بیم خدا بگرید و در راه خدا دوستى و دشمنى کند. اى نوف، هرکس در راه خدا دوستى کند و چیزى را بر دوستى او ترجیح ندهد، و هر که در راه خدا دشمنى کند و منفعتى از این راه براى خود نجوید اینجاست که اگر چنین باشید حقایق ایمان را به کمال دریافته‏اید.

آن گاه آن دو را پند و اندرز داد و در پایان فرمود: از خدا پروا داشته باشید که من شما را هشدار دادم. سپس به راه افتاد و در راه مى‏گفت: «کاش مى‏دانستم که آیا در هنگام غفلت من نگاه لطف از من بر مى‏دارى یا به من مى‏نگرى؟ کاش مى‏دانستم که حال من در خوابهاى دراز و اندکى سپاس از نعمت‏هایت چگونه است»؟ به خدا سوگند در همین حال بود تا سپیده صبح دمید... (3)

3ـ نوف در وصف حضرتش به معاویه گفت: در هیچ شبى بسترى براى او نگستردند، و هرگز در کاسه بزرگ (یا در وقت نیمروز) غذا نخورد. (4)

پى‏نوشت‏ها:

1) شرح نهج البلاغه 1/ .27

2) سوره آل عمران /190 به بعد.

3) بحار الانوار 41/ .22

4) همان / .23

امیرالمؤمنین على بن ابى‏طالب(ع)ص 751



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 87/4/19 :: ساعت 11:3 صبح )
»» عبادت و نیایش علی علیه السلام

عبادت و پرستش خداوند یکتا و ترک پرستش هر موجود دیگر،یکى از اصول تعلیمات پیامبران الهى است.تعلیمات هیچ پیامبرى از عبادت خالى نبوده است.

چنانکه مى‏دانیم در دیانت مقدسه اسلام نیز عبادت سرلوحه همه تعلیمات است.چیزى که هست در اسلام عبادت به صورت یک سلسله تعلیمات جدا از زندگى که صرفا به دنیاى دیگر تعلق داشته باشد وجود ندارد،عبادات اسلامى با فلسفه‏هاى زندگى توام است و در متن زندگى واقع است.

گذشته از اینکه برخى عبادات اسلامى به صورت مشترک و همکارى دسته جمعى صورت مى‏گیرد، اسلام به عبادتهاى فردى نیز آنچنان شکل داده است که متضمن انجام پاره‏اى از وظایف زندگى است. مثلا نماز که مظهر کامل اظهار عبودیت است،چنان در اسلام شکل خاص یافته است که حتى فردى که مى‏خواهد در گوشه خلوت به تنهایى نماز بخواند خود به خود به انجام پاره‏اى از وظایف اخلاقى و اجتماعى از قبیل نظافت،احترام به حقوق دیگران،وقت‏شناسى،جهت‏شناسى،ضبط احساسات،اعلام صلح و سلم با بندگان شایسته خدا و غیره مقید مى‏گردد.

از نظر اسلام هر کار خیر و مفیدى اگر با انگیزه پاک خدایى توام باشد عبادت است.لهذا درس خواندن، کار و کسب کردن،فعالیت اجتماعى کردن اگر لله و فى الله باشد عبادت است.

در عین حال،اسلام نیز پاره‏اى تعلیمات دارد که فقط براى انجام مراسم عبادت وضع شده است از قبیل نماز و روزه،و این خود فلسفه‏اى خاص دارد.

درجات عبادتها

تلقى افراد از عبادت یکسان نیست،متفاوت است.از نظر برخى افراد عبادت نوعى معامله و معاوضه و مبادله کار و مزد است،کار فروشى و مزد بگیرى است.همان طور که یک کارگر،روزانه نیروى کار خود را براى یک کار فرما مصرف مى‏کند و مزد مى‏گیرد،عابد نیز براى خدا زحمت مى‏کشد و خم و راست مى‏شود و طبعا مزدى طلب مى‏کند که البته آن مزد در جهان دیگر به او داده خواهد شد.

و همان طور که فایده کار براى کارگر در مزدى که از کار فرما مى‏گیرد خلاصه مى‏شود و اگر مزدى در کار نباشد نیرویش به هدر رفته است،فایده عبادت عابد نیز از نظر این گروه همان مزد و اجرى است که در جهان دیگر به او به صورت یک سلسله کالاهاى مادى پرداخت مى‏شود.

و اما اینکه هر کارفرما که مزدى مى‏دهد به خاطر بهره‏اى است که از کار کارگر مى‏برد و کارفرماى ملک و ملکوت چه بهره‏اى مى‏تواند از کار بنده ضعیف ناتوان خود ببرد،و هم اینکه فرضا اجر و مزد از جانب آن کار فرماى بزرگ به صورت تفضل و بخشش انجام گیرد پس چرا این تفضل بدون صرف مقدارى انرژى کار به او داده نمى‏شود،مساله‏اى است که براى اینچنین عابدهایى هرگز مطرح نیست.

از نظر این گونه افراد تار و پود عبادت همین اعمال بدنى و حرکات محسوس ظاهرى است که به وسیله زبان و سایر اعضاى بدن صورت مى‏گیرد.

این یک نوع تلقى است از عبادت که البته عامیانه و جاهلانه است،و به تعبیر بوعلى در نمط نهم اشارات خدانشناسانه است و تنها از مردم عامى و قاصر پذیرفته است.

تلقى دیگر از عبادت تلقى عارفانه است.بر حسب این تلقى،مساله کارگر و کارفرما و مزد به شکلى که میان کارگر و کارفرما متداول است مطرح نیست و نمى‏تواند مطرح باشد.بر حسب این تلقى،عبادت نردبان قرب است،معراج انسان است،تعالى روان است،پرواز روح است‏به سوى کانون نامرئى هستى، پرورش استعدادهاى روحى و ورزش نیروهاى ملکوتى انسانى است،پیروزى روح بر بدن است،عالیترین عکس العمل سپاسگزارانه انسان است از پدید آورنده خلقت،اظهار شیفتگى و عشق انسان است‏به کامل مطلق و جمیل على الاطلاق،و بالاخره سلوک و سیر الى الله است.

بر حسب این تلقى،عبادت پیکرى دارد و روحى،ظاهرى دارد و معنى‏اى آنچه به وسیله زبان و سایر اعضاى بدن انجام مى‏شود پیکره و قالب و ظاهر عبادت است،روح و معنى عبادت چیز دیگر است.روح عبادت وابستگى کامل دارد به مفهومى که عابد از عبادت دارد و به نوع تلقى او از عبادت و به انگیزه‏اى که او را به عبادت بر انگیخته است و به بهره و حظى که از عبادت عملا مى‏برد و اینکه عبادت تا چه اندازه سلوک الى الله و گام برداشتن در بساط قرب باشد.

تلقى نهج البلاغه از عبادت

تلقى نهج البلاغه از عبادت چگونه است؟تلقى نهج البلاغه از عبادت تلقى عارفانه است.بلکه سر چشمه و الهام بخش تلقیهاى عارفانه از عبادتها در جهان اسلام،پس از قرآن مجید و سنت رسول اکرم کلمات على و عبادتهاى عارفانه على است.

چنانکه مى‏دانیم یکى از وجهه‏هاى عالى و دور پرواز ادبیات اسلامى(چه در عربى و چه در فارسى) وجهه روابط عابدانه و عاشقانه انسان است‏با ذات احدیت.اندیشه‏هاى نازک و ظریفى به عنوان خطابه، دعا،تمثیل،کنایه،به صورت نثر یا نظم در این زمینه به وجود آمده است که راستى تحسین آمیز و اعجاب انگیز است.

با مقایسه با اندیشه‏هاى ما قبل اسلام در قلمرو کشورهاى اسلامى مى‏توان فهمید که اسلام چه جهش عظیمى در اندیشه‏ها در جهت عمق و وسعت و لطف و رقت‏به وجود آورده است.اسلام از مردمى که بت یا انسان و یا آتش را مى‏پرستیدند و بر اثر کوتاهى اندیشه‏ها مجسمه‏هاى ساخته دست‏خود را معبود خود قرار مى‏دادند و یا خداى لا یزال را در حد پدر یک انسان تنزل مى‏دادند و احیانا پدر و پسر را یکى مى‏دانستند و یا رسما اهورا مزدا را مجسم مى‏دانستند و مجسمه‏اش را همه جا نصب مى‏کردند،مردمى ساخت که مجردترین معانى و رقیقترین اندیشه‏ها و لطیفترین افکار و عالیترین تصورات را در مغز خود جاى دادند.

چطور شد که یکمرتبه اندیشه‏ها عوض شد،منطقها تغییر کرد،افکار اوج گرفت،احساسات رقت‏یافت و متعالى شد و ارزشها دگرگون گشت؟

سبعه معلقه و نهج البلاغه دو نسل متوالى هستند.هر دو نسل،نمونه فصاحت و بلاغت‏اند اما از نظر محتوا تفاوت از زمین تا آسمان است.در آن یکى هر چه هست وصف اسب است و نیزه و شتر و شبیخون و چشم و ابرو و معاشقه و مدح و هجو افراد،و در این یکى عالیترین مفاهیم انسانى.

اکنون براى اینکه نوع تلقى نهج البلاغه از عبادت روشن شود،به ذکر نمونه‏هایى از کلمات على مى‏پردازیم و سخن خود را با جمله‏اى آغاز مى‏کنیم که درباره تفاوت تلقیهاى مردم از عبادت گفته شده است.

عبادت آزادگان

ان قوما عبدوا الله رغبة فتلک عبادة التجار،و ان قوما عبدوا الله رهبة فتلک عبادة العبید،و ان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عبادة الاحرار (1) .

همانا گروهى خداى را به انگیزه پاداش مى‏پرستند،این عبادت تجارت پیشگان است،و گروهى او را از ترس مى‏پرستند،این عبادت عبادت برده صفتان است،و گروهى او را براى آنکه او را سپاسگزارى کرده باشند مى‏پرستند،این عبادت آزادگان است.

لو لم یتوعد الله على معصیته لکان یجب ان لا یعصى شکرا لنعمه (2) .

فرضا خداوند کیفرى براى نافرمانى معین نکرده بود،سپاسگزارى ایجاب مى‏کرد که فرمانش تمرد نشود.

از کلمات آن حضرت است:

الهى ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فى جنتک بل وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک (3) .

من تو را به خاطر بیم از کیفرت و یا به خاطر طمع در بهشت پرستش نکرده‏ام،من تو را بدان جهت پرستش کردم که شایسته پرستش یافتم.

یاد حق

ریشه همه آثار معنوى اخلاقى و اجتماعى که در عبادت است در یک چیز است:یاد حق و غیر او را از یاد بردن.قرآن کریم در یک جا به اثر تربیتى و جنبه تقویتى روحى عبادت اشاره مى‏کند و مى‏گوید:«نماز از کار بد و زشت‏باز مى‏دارد»و در جاى دیگر مى‏گوید:«نماز را براى اینکه به یاد من باشى بپا دار»،اشاره به اینکه انسان که نماز مى‏خواند و در یاد خداست همواره در یاد دارد که ذات دانا و بینایى مراقب اوست،و فراموش نمى‏کند که خودش بنده است.

ذکر خدا و یاد خدا که هدف عبادت است،دل را جلا مى‏دهد و صفا مى‏بخشد و آن را آماده تجلیات الهى قرار مى‏دهد.على در باره یاد حق که روح عبادت است چنین مى‏فرماید:

ان الله سبحانه و تعالى جعل الذکر جلاء للقلوب،تسمع به بعد الوقرة و تبصر به بعد العشوة و تنقاد به بعد المعاندة و ما برح لله عزت الاؤه فى البرهة بعد البرهة و فى ازمان الفترات عباد ناجاهم فى فکرهم و کلمهم فى ذات عقولهم (4) .

خداوند یاد خود را صیقل دلها قرار داده است.دلها بدین وسیله از پس کرى شنوا و از پس نابینایى بینا و از پس سرکشى و عناد رام مى‏گردند.همواره چنین بوده و هست که خداوند متعال در هر برهه‏اى از زمان و در زمانهایى که پیامبرى در میان مردم نبوده است،بندگانى داشته و دارد که در سر ضمیر آنها با آنها راز مى‏گوید و از راه عقلهایشان با آنان تکلم مى‏کند.

در این کلمات خاصیت عجیب و تاثیر شگرف یاد حق در دلها بیان شده است تا جایى که دل قابل الهامگیرى و مکالمه با خدا مى‏گردد.

حالات و مقامات

در همین خطبه حالات و مقامات و کرامتهایى که براى اهل معنى در پرتو عبادت رخ مى‏دهد توضیح داده شده است.از آن جمله مى‏فرماید:

قد حفت‏بهم الملائکة و تنزلت علیهم السکینة و فتحت لهم ابواب السماء و اعدت لهم مقاعد الکرامات فى مقام اطلع الله علیهم فیه فرضى سعیهم و حمد مقامهم یتنسمون بدعائه روح التجاوز...

فرشتگان آنان را در میان گرفته‏اند،آرامش بر ایشان فرود آمده است،درهاى ملکوت بر روى آنان گشوده شده است،جایگاه الطاف بى پایان الهى برایشان آماده گشته است،خداوند متعال مقام و درجه آنان را که به وسیله بندگى به دست آورده‏اند دیده و عملشان را پسندیده و مقامشان را ستوده است. آنگاه که خداوند را مى‏خوانند،بوى مغفرت و گذشت الهى را استشمام و پس رفتن پرده‏هاى تاریک گناه را احساس مى‏کنند.

شب مردان خدا

از دیدگاه نهج البلاغه دنیاى عبادت دنیاى دیگرى است.دنیاى عبادت آکنده از لذت است،لذتى که با لذت دنیاى سه بعدى مادى قابل مقایسه نیست.دنیاى عبادت پر از جوشش و جنبش و سیر و سفر است،اما سیر و سفرى که‏«به مصر و عراق و شام‏»و یا هر شهر دیگر زمینى منتهى نمى‏شود،به شهرى منتهى مى‏شود«کو را نام نیست‏».دنیاى عبادت شب و روز ندارد،زیرا همه روشنایى است،تیرگى و اندوه و کدورت ندارد،یکسره صفا و خلوص است.از نظر نهج البلاغه چه خوشبخت و سعادتمند است کسى که به این دنیا پا گذارد و نسیم جانبخش این دنیا او را نوازش دهد.آن کس که به این دنیا گام نهد،دیگر اهمیت نمى‏دهد که در دنیاى ماده و جسم بر دیبا سر نهد یا بر خشت:

طوبى لنفس ادت الى ربها فرضها و عرکت‏بجنبها بوسها و هجرت فى اللیل غمضها حتى اذا غلب الکرى علیها افترشت ارضها و توسدت کفها فى معشر اسهر عیونهم خوف معادهم و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم و همهمت‏بذکر ربهم شفاههم و تقشعت‏بطول استغفارهم ذنوبهم.اولئک حزب الله،الا ان حزب الله هم المفلحون (5) .

چه خوشبخت و سعادتمند است آن که فرایض پروردگار خویش را انجام مى‏دهد(الله،یار و حمد و قول هو الله کار اوست)،رنجها و ناراحتیها را(مانند سنگ آسیا دانه را)در زیر پهلوى خود خرد مى‏کند،شب هنگام از خواب دورى مى‏گزیند و شب زنده‏دارى مى‏نماید،آنگاه که سپاه خواب حمله مى‏آورد زمین را فرش و دست‏خود را بالش قرار مى‏دهد،در گروهى است که نگرانى روز بازگشت‏خواب از چشمانشان ربوده،پهلوهاشان از خوابگاههاشان جا خالى مى‏کنند،لبهاشان به ذکر پروردگارشان آهسته حرکت مى‏کنند،ابر مظلم گناههایشان بر اثر استغفارهاى مداومشان پس مى‏رود.آنانند حزب خدا،همانا آنانند رستگاران!

شب مردان خدا روز جهان افروز است روشنان را به حقیقت‏شب ظلمانى نیست.

ترسیم چهره عبادت و عباد در نهج البلاغه

در فصل پیش طرز تلقى نهج البلاغه از عبادت بیان شد،معلوم شد که از نظر نهج البلاغه عبادت تنها انجام یک سلسله اعمال خشک و بى‏روح نیست.اعمال بدنى صورت و پیکره عبادت است،روح و معنى چیز دیگر است.اعمال بدنى آنگاه زنده و جاندار است و شایسته نام واقعى عبادت است که با آن روح و معنى توام باشد.عبادت واقعى نوعى خروج و انتقال از دنیاى سه بعدى و قدم نهادن در دنیایى دیگر است،دنیایى که به نوبه خود پر است از جوشش و جنبش و از واردات قلبى و لذتهاى خاص به خود.

در نهج البلاغه مطالب مربوط به اهل سلوک و عبادت فراوان آمده است.به عبارت دیگر،ترسیمها از چهره عبادت و عبادت پیشگان شده است،گاهى سیماى عباد و سلاک از نظر شب زنده‏دارى‏ها،خوف و خشیت‏ها،شوق و لذت‏ها،سوز و گدازها،آه و ناله‏ها،تلاوت قرآن‏ها ترسیم و نقاشى شده است،گاهى واردات قلبى و عنایات غیبى که در پرتو عبادت و مراقبه و جهاد نفس نصیبشان مى‏گردد بیان شده است،گاهى تاثیر عبادت از نظر«گناه زدایى‏»و محو آثار تیره گناهان مورد بحث قرار گرفته است،گاهى به اثر عبادت از نظر درمان پاره‏اى بیماریهاى اخلاقى و عقده‏هاى روانى اشاره شده است و گاهى ذکرى از لذتها و بهجتهاى خالص و! بى‏شائبه و بى‏رقیب عباد و زهاد و سالکان راه به میان آمده است.

شب زنده‏دارى‏ها

اما اللیل فصافون اقدامهم تالین لاجزاء القران یرتلونه ترتیلا،یحزنون به انفسهم و یستثیرون به دواء دائهم،فاذا مروا بآیة فیها تشویق رکنوا الیها طمعا و تطلعت نفوسهم الیها شوقا و ظنوا انها نصب اعینهم، و اذا مروا بآیة فیها تخویف اصغوا الیها مسامع قلوبهم و ظنوا ان زفیر جهنم و شهیقها فى اصول آذانهم، فهم حانون على اوساطهم،مفترشون لجباههم و اکفهم و رکبهم و اطراف اقدامهم،یطلبون الى الله تعالى فى فکاک رقابهم،و اما النهار فحلماء علماء ابرار اتقیاء (6) .

شبها پاهاى خود را براى عبادت جفت مى‏کنند،آیات قرآن را با آرامى و شمرده و شمرده تلاوت مى‏نمایند،با زمزمه آن آیات و دقت در معنى آنها غمى عارفانه در دل خود ایجاد مى‏کنند و دواى دردهاى خویش را بدین وسیله ظاهر مى‏سازند،هر چه از زبان قرآن مى‏شنوند مثل این است که به چشم مى‏بینند،هر گاه به آیه‏اى از آیات رحمت مى‏رسند بدان طمع مى‏بندند و قلبشان از شوق لبریز مى‏گردد،چنین مى‏نماید که نصب العین آنهاست،و چون به آیه‏اى از آیات قهر و غضب مى‏رسند بدان گوش فرا مى‏دهند و مانند این است که آهنگ بالا و پایین رفتن شعله‏هاى جهنم به گوششان مى‏رسد، کمرها را به عبادت خم کرده و پیشانیها و کف دستها و زانوها و سر انگشت پاها به خاک مى‏سایند و از خداوند آزادى خویش را مى‏طلبند.همینها که چنین شب زنده‏دارى مى‏کنند و تا این حد روحشان به دنیاى دیگر پیوسته است،روزها مردانى هستند اجتماعى،بردبار،دانا،نیک و پارسا.

واردات قلبى

قد احیى عقله و امات نفسه،حتى دق جلیله و لطف غلیظه و برق له لامع کثیر البرق،فابان له الطریق و سلک به السبیل و تدافعته الابواب الى باب السلامة و دار الاقامة،و ثبتت رجلاه بطمانینة بدنه فى قرار الامن و الراحة بما استعمل قلبه و ارضى ربه (7) .

عقل خویش را زنده و نفس خویش را میرانده است،تا آنجا که ستبریهاى بدن تبدیل به نازکى و خشونتهاى روح تبدیل به نرمى شده است و برق پر نورى بر قلب او جهیده و راه را بر او روشن و او را به رهروى سوق داده است.پیوسته از این منزل به آن منزل برده شده است تا به آخرین منزل که منزل سلامت و بارانداز اقامت است رسیده و پاهایش همراه بدن آرام او در قرارگاه امن و آسایش،ثابت ایستاده است.اینهمه به موجب این است که دل و ضمیر خود را به کار گرفته و پروردگار خویش را خشنود ساخته است.

در این جمله‏ها-چنانکه مى‏بینیم-سخن از زندگى دیگرى است که زندگى عقل خوانده شده است، سخن از مجاهده و میراندن نفس اماره است،سخن از ریاضت‏بدن و روح است،سخن از برقى است که بر اثر مجاهده در دل سالک مى‏جهد و دنیاى او را روشن مى‏کند،سخن از منازل و مراحلى است که یک روح مشتاق و سالک به ترتیب طى مى‏کند تا به منزل مقصود که آخرین حد سیر و صعود معنوى بشر است مى‏رسد یا ایها الناس انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه (8) ،سخن از طمانینه و آرامشى است که نصیب قلب ناآرام و پر اضطراب و پر ظرفیت‏بشر در نهایت امر مى‏گردد الا بذکر الله تطمئن القلوب (9) .

در خطبه 221 اهتمام این طبقه به زندگى دل چنین توصیف شده است:

یرون اهل الدنیا یعظمون موت اجسادهم و هم اشد اعظاما لموت قلوب احیائهم.

اهل دنیا مردن بدن خویش را بزرگ مى‏شمارند اما آنها براى مردن دل خودشان اهمیت قائل هستند و آن را بزرگتر مى‏شمارند.

خلسه‏ها و جذبه‏هایى که روحهایى مستعد را مى‏رباید و بدان سو مى‏کشد،اینچنین بیان شده است:

صحبوا الدنیا بابدان ارواحها معلقة بالمحل الاعلى (10) .

با دنیا و اهل دنیا با بدنهایى معاشرت کردند که روحهاى آن بدنها به بالاترین جایگاهها پیوسته بود.

لو لا الاجل الذى کتب الله علیهم لم تستقر ارواحهم فى اجسادهم طرفة عین شوقا الى الثواب و خوفا من العقاب (11) .

اگر اجل مقدر و محتوم آنها نبود،روحهاى آنها در بدنهاشان یک چشم به هم زدن باقى نمى‏ماند از شدت عشق و شوق به کرامتهاى الهى و خوف از عقوبتهاى او.

قد اخلص لله فاستخلصه (12) .

او خود را و عمل خود را براى خدا خالص کرده است،خداوند نیز به لطف و عنایت‏خاص خویش او را مخصوص خویش قرار داده است.

علوم افاضى و اشراقى که در نتیجه تهذیب نفس و طى طریق عبودیت‏بر قلب سالکان راه سرازیر مى‏شود و یقین جازمى که نصیب آنان مى‏گردد،اینچنین بیان شده است:

هجم بهم العلم على حقیقة البصیرة و باشروا روح الیقین و استلانوا ما استوعره المترفون و انسوا بما استوحش منه الجاهلون (13) .

علمى که بر پایه بینش کامل است‏بر قلبهاى آنان هجوم آورده است،روح یقین را لمس کرده‏اند،آنچه بر اهل تنعم سخت و دشوار است‏بر آنان نرم گشته است و با آن چیزى که جاهلان از آن در وحشتند انس گرفته‏اند.

گناه زدایى

از نظر تعلیمات اسلامى،هر گناه اثرى تاریک کننده و کدورت آور بر دل آدمى باقى مى‏گذارد و در نتیجه میل و رغبت‏به کارهاى نیک و خدایى کاهش مى‏گیرد و رغبت‏به گناهان دیگر افزایش مى‏یابد.

متقابلا عبادت و بندگى و در یاد خدا بودن وجدان مذهبى انسان را پرورش مى‏دهد،میل و رغبت‏به کار نیک را افزون مى‏کند و از میل و رغبت‏به شر و فساد و گناه مى‏کاهد،یعنى تیرگیهاى ناشى از گناهان را زایل مى‏گرداند و میل به خیر و نیکى را جایگزین آن مى‏سازد.

در نهج البلاغه خطبه‏اى هست که در باره نماز،زکات و اداء امانت‏بحث کرده است.پس از توصیه و تاکیدهایى در باره نماز،مى‏فرماید:

و انها لتحت الذنوب حت الورق و تطلقها اطلاق الربق و شبهها رسول الله صلى الله علیه و آله بالحمة تکون على باب الرجل فهو یغتسل منها فى الیوم و اللیلة خمس مرات،فما عسى ان یبقى علیه من الدرن (14) ؟

نماز گناهان را مانند برگ درختان مى‏ریزد و گردنها را از ریسمان گناه آزاد مى‏سازد.پیامبر خدا نماز را به چشمه آب گرم که بر در خانه شخص باشد و روزى پنج نوبت‏خود را در آن شستشو دهد تشبیه فرمود.آیا با چنین شستشوها چیزى از آلودگى بر بدن باقى مى‏ماند؟

درمان اخلاقى

در خطبه 234 پس از اشاره به پاره‏اى از اخلاق رذیله از قبیل سرکشى،ظلم،کبر،مى‏فرماید:

و عن ذلک ما حرس الله عباده المؤمنین بالصلوات و الزکوات و مجاهدة الصیام فى الایام المفروضات تسکینا لاطرافهم و تخشیعا لابصارهم و تذلیلا لنفوسهم و تخفیضا لقلوبهم و اذهابا للخیلاء عنهم.

چون بشر در معرض این آفات اخلاقى و بیماریهاى روانى است،خداوند به وسیله نمازها و زکاتها و روزه‏ها بندگان مؤمن خود را از این آفات حراست و نگهبانى کرد.این عبادات دستها و پاها را از گناه باز مى‏دارند،چشمها را از خیرگى باز داشته به آنها خشوع مى‏بخشند،نفوس را رام مى‏گردانند،دلها را متواضع مى‏نمایند و باد دماغ را زایل مى‏سازند.

انس و لذت

اللهم انک آنس الآنسین لاولیاءک و احضرهم بالکفایة للمتوکلین علیک،تشاهدهم فى سرائرهم و تطلع علیهم فى ضمائرهم و تعلم مبلغ بصائرهم،فاسرارهم لک مکشوفة و قلوبهم الیک ملهوفة،ان اوحشتهم الغربة آنسهم ذکرک و ان صبت علیهم المصائب لجاوا الى الاستجارة بک (15) .

پروردگارا،تو از هر انیسى براى دوستانت انیس‏ترى و از همه آنها براى کسانى که به تو اعتماد کنند براى کارگزارى آماده‏ترى.آنان را در باطن دلشان مشاهده مى‏کنى و در اعماق ضمیرشان بر حال آنان آگاهى و میزان بصیرت و معرفتشان را مى‏دانى.رازهاى آنان نزد تو آشکار است و دلهاى آنها در فراق تو بیتاب است.اگر تنهایى سبب وحشت آنان گردد،یاد تو مونسشان است و اگر سختیها بر آنان فرو ریزد به تو پناه مى‏برند.

و ان للذکر لاهلا اخذوه من الدنیا بدلا (16) .

همانا یاد خدا افراد شایسته‏اى دارد که آن را به جاى همه نعمتهاى دنیا انتخاب کرده‏اند.

در خطبه 150 اشاره‏اى به مهدى موعود(عجل الله فرجه الشریف)دارد و در آخر سخن،گروهى را در آخر الزمان یاد مى‏کند که شجاعت و حکمت و عبادت تواما در آنان گرد آمده است.مى‏فرماید:

ثم لیشحذن فیها قوم شحذ القین النصل،تجلى بالتنزیل ابصارهم و یرمى بالتفسیر فى مسامعهم و یغبقون کاس الحکمة بعد الصبوح.

سپس گروهى صیقل داده مى‏شوند و مانند پیکان در دست آهنگر تیز و بران مى‏گردند،به وسیله قرآن پرده از دیده‏هایشان برداشته مى‏شود و تفسیر و توضیح معانى قرآن در گوشهاى آنان القا مى‏گردد، جامهاى پیاپى حکمت و معرفت را هر صبح و شام مى‏نوشند و سرخوش باده معرفت مى‏گردند.

پى‏نوشتها

1- نهج البلاغه،کلمات قصار،حکمت‏229.

2- نهج البلاغه،کلمات قصار،حکمت 282.

3- بحار الانوار،ج 41،ب 101/ص 14،با اندکى اختلاف.

4- خطبه‏213.

5- نامه 45.

6- خطبه 184.

7- خطبه 210.

8- انشقاق/6.

9- رعد/28.

10- حکمت‏139.

11- خطبه 184.

12- خطبه‏86.

13- حکمت‏139.

14- خطبه 190.

15- خطبه 218.

16- خطبه‏213.

مجموعه آثار جلد 16 صفحه 411

استاد شهید مرتضى مطهرى



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 87/4/19 :: ساعت 11:0 صبح )
»» توبه از دیدگاه حضرت على علیه السلام

توبه به عنوان عامل اساسى در پالایش درون انسان و اصلاح اخلاق او که ضامن سعادت انسان است، جلوه خاصى در سخنان حکیمانه حضرت امیرالمؤمنین على(ع) دارد که به نمونه‏هایى از آن اشاره مى‏شود.

1 - «هیچ شفاعت کننده‏اى مفیدتر از توبه نیست‏». (1)

2 - «آن را که توبه روزى کردند، از قبول گردیدن محروم نباشد» (2) .

3 - « در دنیا خیرى نبود جز دو کس را: یکى آن که گناهى ورزید و به توبه آن گناهان را در رسید و دیگر آن که در کارهاى نیکو شتابید». (3)

4 - «خداوند در توبه را به روى بنده نمى‏گشاید و در آمرزش را بر وى ببندد». (4)

و در مورد توبه کامل و معناى حقیقى استغفار مى‏فرماید

«استغفار درجه بلند رتبگان است و شش معنى براى آن است:

نخست: پشیمانى بر آنچه گذشت، دوم: عزم بر ترک بازگشت

پى‏نوشتها:

(1)نهج البلاغه، قصار الحکم 371

(2)همان، 135

(3)همان، 94

(4)همان، 435

نهج البلاغه



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 87/4/19 :: ساعت 10:59 صبح )
»» زندگى ساده على (علیه السلام)

على در خانه گلین در مقابل کاخ سبز شام قد علم مى‏کند. على با سفره گرده نان و نمکش در برابر سفره‏هاى رنگین شام ارزش مى‏آفریند و على با دو جامه خشن و کفش وصله دارش که آن قدر به آن وصله زد که «خاصف النعل» لقب گرفت، در برابر لباس‏هاى رنگارنگ فاخر و تقلیدى از روم که مقام‏هاى شام به آن مبتلا بودند ارزش پدیدار مى‏سازد. زندگى شخصى على(ع) سراسر فریاد علیه کاخ نشینان دنیا و ستم پیشگانى که جز ارضاى غرایز خویش به چیز دیگر نمى‏اندیشند، مى‏باشد.

على(ع) همانند بردگان غذا مى‏خورد و مى‏نشست. وى دو جامع خرید، غلام خود را مخیر کرد بهترین آن دو را برگزیند. آجر و خشتى براى تهیه مسکن خویش روى هم ننهاد. به مردم نان گندم و گوشت مى‏خوراند و خود نان جو و نمک تناول مى‏نمود. لباس‏هاى خشن و ساده مى‏پوشید . (1)

در دوران پنج سال حکومت حتى یک وجب زمین براى خود اختصاص نداد: و لا حزت من ارضها شبرا (2) و این درحالى است که حکومت‏داران در این فرصت‏ها قطایا و ذخایر فراوان به خود اختصاص مى‏دهند! على خود را در سطح مردم عمومى و بلکه ضعیف‏ترین مردم جامعه قرار مى‏داد: أقنع من نفسى بان یقال هذا امیر المؤمنین ولا أشارکهم فى مکاره الدهر او اکون اسوة لهم فى جشوبة العیش. «چگونه من راضى مى‏شوم که به من بگویند امیرمؤمنان است و با مؤمنان و مردم شریک دشوارى‏هاى آنان نباشم و یا الگوى در تنگناهاى زندگى آنان نباشم!» ان امامکم قد اکتفى من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه. «امام و راهبر شما از دنیایش به دو جامه کهنه و دو گرده نان اکتفا نموده است».

این که على در این سخن خود را امام و زندگى ساده خود را معرفى مى‏نماید، به خاطر این است که رهبر و امام باید این گونه باشد. و امام براى الگوگیرى دیگران گوشزد مى‏نماید .

على انبان بدوش شبانه به در خانه یتیمان مراجعه مى‏نمود، زندگى آنان را تأمین نموده و با آنان هم سخن مى‏شد. کدام رهبرى در کجاى دنیا این ارزش‏ها را آفریده است ؟! این زندگى فردى است که صرف نظر از این که بیت‏المال مسلمانان در اختیار وى است از اموال شخصى خویش هزار بنده آزاد کرد و شکم‏هاى فروانى را سیر؛ و برهنگان فراوان را پوشاند .

پى‏نوشتها:

1)بحار، ج 41 ص 102 و 131 و 147 و 148 و .154

2)نهج البلاغه صبحى الصالح، نامه 45، ص .417

امام على الگوى زندگى ص 137



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 87/4/19 :: ساعت 10:58 صبح )
»» تقوى علی علیه السلام

تقوا از رایجترین کلمات نهج البلاغه است.در کمتر کتابى مانند نهج البلاغه بر عنصر تقوا تکیه شده است،و در نهج البلاغه به کمتر معنى و مفهومى به اندازه تقوا عنایت شده است .تقوا چیست؟

معمولا چنین فرض مى‏شود که تقوا یعنى«پرهیزکارى»و به عبارت دیگر تقوا یعنى یک روش عملى منفى،هر چه اجتنابکارى و پرهیزکارى و کناره‏گیرى بیشتر باشد تقوا کاملتر است.

طبق این تفسیر اولا تقوا مفهومى است که از مرحله عمل انتزاع مى‏شود،ثانیا روشى است منفى،ثالثا هر اندازه جنبه منفى شدیدتر باشد تقوا کاملتر است.

به همین جهت متظاهران به تقوا براى اینکه کوچکترین خدشه‏اى بر تقواى آنها وارد نیاید از سیاه و سفید،تر و خشک،گرم و سرد اجتناب مى‏کنند و از هر نوع مداخله‏اى در هر نوع کارى پرهیز مى‏نمایند.

شک نیست که اصل پرهیز و اجتناب یکى از اصول زندگى سالم بشر است.در زندگى سالم،نفى و اثبات،سلب و ایجاب،ترک و فعل،اعراض و توجه توأم است.با نفى و سلب است که مى‏توان به اثبات و ایجاب رسید،و با ترک و اعراض مى‏توان به فعل و توجه تحقق بخشید.

کلمه توحید یعنى کلمه«لا اله الا الله»مجموعا نفیى است و اثباتى،بدون نفى ما سوا دم از توحید زدن ناممکن است.این است که عصیان و تسلیم،کفر و ایمان قرین یکدیگرند،یعنى هر تسلیمى متضمن عصیانى و هر ایمانى مشتمل بر کفرى و هر ایجاب و اثبات مستلزم سلب و نفیى است: فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقى (1) .

اما اولا پرهیزها و نفیها و سلبها و عصیانها و کفرها در حدود«تضاد»هاست.پرهیز از ضدى براى عبور به ضد دیگر است،بریدن از یکى مقدمه پیوند با دیگرى است.

از این رو پرهیزهاى سالم و مفید،هم جهت و هدف دارد و هم محدود است به حدود معین.پس یک روش عملى کورکورانه که نه جهت و هدفى دارد و نه محدود به حدى است،قابل دفاع و تقدیس نیست.

ثانیا مفهوم تقوا در نهج البلاغه مرادف با مفهوم پرهیز حتى به مفهوم منطقى آن نیست.تقوا در نهج البلاغه نیرویى است روحانى که بر اثر تمرینهاى زیاد پدید مى‏آید و پرهیزهاى معقول و منطقى از یک طرف سبب و مقدمه پدید آمدن این حالت روحانى است و از طرف دیگر معلول و نتیجه آن است و از لوازم آن به شمار مى‏رود.

این حالت،روح را نیرومند و شاداب مى‏کند و به آن مصونیت مى‏دهد.انسانى که از این نیرو بى‏بهره باشد،اگر بخواهد خود را از گناهان مصون و محفوظ بدارد چاره‏اى ندارد جز اینکه خود را از موجبات گناه دور نگه دارد،و چون همواره موجبات گناه در محیط اجتماعى وجود دارد ناچار است از محیط کنار بکشد و انزوا و گوشه‏گیرى اختیار کند.

مطابق این منطق یا باید متقى و پرهیزکار بود و از محیط کناره‏گیرى کرد و یا باید وارد محیط شد و تقوا را بوسید و کنارى گذاشت.طبق این منطق هر چه افراد اجتنابکارتر و منزوى‏تر شوند جلوه تقوایى بیشترى در نظر مردم عوام پیدا مى‏کنند.

اما اگر نیروى روحانى تقوا در روح فردى پیدا شد،ضرورتى ندارد که محیط را رها کند،بدون رها کردن محیط،خود را پاک و منزه نگه مى‏دارد.

دسته اول مانند کسانى هستند که براى پرهیز از آلودگى به یک بیمارى مسرى،به دامنه کوهى پناه مى‏برند و دسته دوم مانند کسانى هستند که با تزریق نوعى واکسن،در خود مصونیت به وجود مى‏آورند و نه تنها ضرورتى نمى‏بینند که از شهر خارج و از تماس با مردم پرهیز کنند،بلکه به کمک بیماران مى‏شتابند و آنان را نجات مى‏دهند.آنچه سعدى در گلستان آورده نمونه دسته اول است:

بدیدم عابدى در کوهسارى‏ 
قناعت کرده از دنیا به غارى‏ 
چرا گفتم به شهر اندر نیایى‏ 
که بارى بند از دل برگشایى؟ 
بگفت آنجا پریرویان نغزند 
چو گل بسیار شد پیلان بلغزند

نهج البلاغه تقوا را به عنوان یک نیروى معنوى و روحى که بر اثر ممارست و تمرین پدید مى‏آید و به نوبه خود آثار و لوازم و نتایجى دارد و از آن جمله پرهیز از گناه را سهل و آسان مى‏نماید،طرح و عنوان کرده است:

ذمتى بما اقول رهینة و انا به زعیم.ان من صرحت له العبر عما بین یدیه من المثلات حجزته التقوى عن تقحم الشبهات.

همانا درستى گفتار خویش را ضمانت مى‏کنم و عهده خود را در گرو گفتار خویش قرار مى‏دهم .اگر عبرتهاى گذشته براى یک شخص آینه قرار گیرد،تقوا جلو او را از فرو رفتن در کارهاى شبهه‏ناک مى‏گیرد. تا آنجا که مى‏فرماید:

الا و ان الخطایا خیل شمس حمل علیها اهلها و خلعت لجمها فتقحمت بهم فى النار.الا و ان التقوى مطایا ذلل حمل علیها اهلها و اعطوا ازمتها فاوردتهم الجنة (2) .

همانا خطاها و گناهان و زمام را در اختیار هواى نفس‏[قرار]دادن،مانند اسبهاى سرکش و چموشى است که لجام از سر آنها بیرون آورده شده و اختیار از کف سوار بیرون رفته باشد و عاقبت اسبها سوارهاى خود را در آتش افکنند.و مثل تقوا مثل مرکبهاى رهوار و مطیع و رام است که مهارشان در دست سوار است و آن مرکبها با آرامش سوارهاى خود را به سوى بهشت مى‏برند.

در این خطبه تقوا به عنوان یک حالت روحى و معنوى که اثرش ضبط و مالکیت نفس است ذکر شده است.این خطبه مى‏گوید لازمه بى‏تقوایى و مطیع هواى نفس بودن،ضعف و زبونى و بى‏شخصیت بودن در برابر محرکات شهوانى و هواهاى نفسانى است.انسان در آن حالت مانند سوار زبونى است که از خود اراده و اختیارى ندارد و این مرکب است که به هر جا که دلخواهش هست مى‏رود .لازمه تقوا قدرت اراده و شخصیت معنوى داشتن و مالک حوزه وجود خود بودن است،مانند سوار ماهرى که بر اسب تربیت شده‏اى سوار است و با قدرت و تسلط کامل آن اسب را در جهتى که خود انتخاب کرده مى‏راند و اسب در کمال سهولت اطاعت مى‏کند.

ان تقوى الله حمت اولیاء الله محارمه و الزمت قلوبهم مخافته حتى اسهرت لیالیهم و اظمأت هواجرهم (3) .

تقواى الهى اولیاى خدا را در حمایت خود قرار داده،آنان را از تجاوز به حریم منهیات الهى باز داشته است و ترس از خدا را ملازم دلهاى آنان قرار داده است،تا آنجا که شبهایشان را بى خواب(به سبب عبادت)و روزهایشان را بى آب(به سبب روزه)گردانیده است.

در اینجا على علیه السلام تصریح مى‏کند که تقوا چیزى است که پرهیز از محرمات الهى و همچنین ترس از خدا،از لوازم و آثار آن است.پس در این منطق تقوا نه عین پرهیز است و نه عین ترس از خدا،بلکه نیرویى است روحى و مقدس که این امور را به دنبال خود دارد.

فان التقوى فى الیوم الحرز و الجنة و فى غد الطریق الى الجنة (4) .

همانا تقوا در امروز دنیا براى انسان به منزله یک حصار و به منزله یک سپر است و در فرداى آخرت راه به سوى بهشت است.

در خطبه‏156 تقوا را به پناهگاهى بلند و مستحکم تشبیه فرموده که دشمن قادر نیست در آن نفوذ کند.

در همه اینها توجه امام معطوف است به جنبه روانى و معنوى تقوا و آثارى که بر روح مى‏گذارد،به طورى که احساس میل به پاکى و نیکوکارى و احساس تنفر از گناه و پلیدى در فرد به وجود مى‏آورد.

نمونه‏هاى دیگرى هم در این زمینه هست و شاید همین قدر کافى باشد و ذکر آنها ضرورتى نداشته باشد.

تقوا مصونیت است نه محدودیت

سخن در باره عناصر موعظه‏اى نهج البلاغه بود.از عنصر«تقوا»آغاز کردیم.دیدیم که از نظر نهج البلاغه تقوا نیرویى است روحى،نیرویى مقدس و متعالى که منشأ کششها و گریزهایى مى‏گردد،کشش به سوى ارزشهاى معنوى و فوق حیوانى،و گریز از پستیها و آلودگیهاى مادى.از نظر نهج البلاغه تقوا حالتى است که به روح انسان شخصیت و قدرت مى‏دهد و آدمى را مسلط به خویشتن و مالک«خود»مى‏نماید .

تقوا مصونیت است

در نهج البلاغه بر این معنى تأکید شده که تقوا حفاظ و پناهگاه است نه زنجیر و زندان و محدودیت.بسیارند کسانى که میان«مصونیت»و«محدودیت»فرق نمى‏نهند و با نام آزادى و رهایى از قید و بند،به خرابى حصار تقوا فتوا مى‏دهند.

قدر مشترک پناهگاه و زندان«مانعیت»است،اما پناهگاه مانع خطرهاست و زندان مانع بهره‏بردارى از موهبتها و استعدادها.این است که على علیه السلام مى‏فرماید:

اعلموا عباد الله ان التقوى دار حصن عزیز،و الفجور دار حصن ذلیل، لا یمنع اهله و لا یحرز من لجأ الیه.الا و بالتقوى تقطع حمة الخطایا (5) .

بندگان خدا!بدانید که تقوا حصار و بارویى بلند و غیر قابل تسلط است،و بى‏تقوایى و هرزگى حصار و بارویى پست است که مانع و حافظ ساکنان خود نیست و آن کس را که به آن پناه ببرد حفظ نمى‏کند.همانا با نیروى تقوا نیش گزنده خطاکاریها بریده مى‏شود.

على علیه السلام در این بیان عالى خود گناه و لغزش را که به جان آدمى آسیب مى‏زند،به گزنده‏اى از قبیل مار و عقرب تشبیه مى‏کند،مى‏فرماید نیروى تقوا نیش این گزندگان را قطع مى‏کند.

على علیه السلام در برخى از کلمات تصریح مى‏کند که تقوا مایه اصلى آزادیهاست،یعنى نه تنها خود قید و بند و مانع آزادى نیست،بلکه منبع و منشأ همه آزادیهاست.

در خطبه 221 مى‏فرماید:

فان تقوى الله مفتاح سداد و ذخیرة معاد و عتق من کل ملکة و نجاة من کل هلکة.

همانا تقوا کلید درستى و توشه قیامت و آزادى از هر بندگى و نجات از هر تباهى است.

مطلب روشن است،تقوا به انسان آزادى معنوى مى‏دهد،یعنى او را از اسارت و بندگى هوا و هوس آزاد مى‏کند،رشته آز و طمع و حسد و شهوت و خشم را از گردنش بر مى‏دارد و به این ترتیب ریشه رقیتها و بردگیهاى اجتماعى را از بین مى‏برد.مردمى که بنده و برده پول و مقام و راحت طلبى نباشند،هرگز زیر بار اسارتها و رقیتهاى اجتماعى نمى‏روند.

در نهج البلاغه درباره آثار تقوا زیاد بحث شده است و ما لزومى نمى‏بینیم در باره همه آنها بحث کنیم.منظور اصلى این است که مفهوم حقیقى تقوا در مکتب نهج البلاغه روشن شود تا معلوم گردد که اینهمه تأکید نهج البلاغه بر روى این کلمه براى چیست.

در میان آثار تقوا که بدان اشاره شده است،از همه مهمتر دو اثر است:یکى روشن‏بینى و بصیرت،و دیگر توانایى بر حل مشکلات و خروج از مضایق و شداید.و چون در جاى دیگر به تفصیل در این باره بحث کرده‏ایم (6) و بعلاوه از هدف این بحث که روشن کردن مفهوم حقیقى تقواست بیرون است،از بحث درباره آنها خوددارى مى‏کنیم.

ولى در پایان بحث«تقوا»دریغ است که از بیان اشارات لطیف نهج البلاغه در باره تعهد متقابل«انسان»و«تقوا»خوددارى کنیم.

تعهد متقابل

در نهج البلاغه با اینکه اصرار شده که تقوا نوعى ضامن و وثیقه است در برابر گناه و لغزش،به این نکته توجه داده مى‏شود که در عین حال انسان از حراست و نگهبانى تقوا نباید آنى غفلت ورزد.تقوا نگهبان انسان است و انسان نگهبان تقوا،و این دور محال نیست بلکه دور جایز است.

این نگهبانى متقابل از نوع نگهبانى انسان و جامه است که انسان نگهبان جامه از دزدیدن و پاره شدن است و جامه نگهبان انسان از سرما و گرماست،و چنانکه مى‏دانیم قرآن کریم از تقوا به«جامه»تعبیر کرده است:«و لباس التقوى ذلک خیر» (7) .

على علیه السلام در باره نگهبانى متقابل انسان و تقوا مى‏فرماید:

ایقظوا بها نومکم و اقطعوا بها یومکم و اشعروها قلوبکم و ارحضوا بها ذنوبکم...الا فصونوها و تصونوا بها (8) .

خواب خویش را به وسیله تقوا تبدیل به بیدارى کنید و وقت خود را با آن به پایان رسانید و احساس آن را در دل خود زنده نمایید و گناهان خود را با آن بشویید...همانا تقوا را صیانت کنید و خود را در صیانت تقوا قرار دهید.

و هم مى‏فرماید:

اوصیکم عباد الله بتقوى الله فانها حق الله علیکم و الموجبة على الله حقکم و ان تستعینوا علیها بالله و تستعینوا بها على الله (9) .

بندگان خدا!شما را سفارش مى‏کنم به تقوا.همانا تقوا حق الهى است بر عهده شما و پدید آورنده حقى است از شما بر خداوند.سفارش مى‏کنم که با مدد از خدا به تقوا نائل گردید و با مدد تقوا به خدا برسید.

پى‏نوشتها:

1ـ بقره/ .256

2ـ نهج البلاغه،خطبه‏ .16

3ـ نهج البلاغه،خطبه‏ .113

4ـ نهج البلاغه،خطبه‏ .233

5ـ نهج البلاغه،خطبه‏ .157

6ـ رجوع شود به کتاب گفتار ماه،جلد اول،سخنرانى دوم،[یا به کتاب ده گفتار.]

7ـاعراف/ .26

8ـ خطبه‏ .233

9ـ همان.

مجموعه آثار جلد 16 صفحه 502

استاد شهید مرتضى مطهرى



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 87/4/19 :: ساعت 10:53 صبح )
»» دختران حالا هم زنده بگور می شوند

جاهلیت پیش از اسلام چنین تصویری را از زن ارایه می‌نمود:
زن یعنی ظرفی برای پرورش موجودی (فرزند) که پس از تولد، سودی برای پدر یا مادر داشته باشد.
زن وسیله‌ای است که همانند شتر، اسب، گوسفند و لوازم زندگی به دیگران ارث می‌رسد.
هدیه‌ای زیبا که یا پیشکش بود و یا در جنگ‌ها، جسم و روحش، مباح جنگجویان می‌‌شد.
کارگر بی‌جیره و مواجبی که به چوپانی و کلفتی یا کیسه‌کشی سلاطین زر و زور داده می‌شد.
ابزاری برای خوشگذرانی و هوسرانی.
موجودی که به هر نامی خطاب می‌شد، جز «انسان»!

همه این مزایا! در صورتی بود که دختری بتواند از سنت «زنده به گوری»، جان سالم به در برد، اما آن روی سکه هم بسیار غمبارتر بود.

«اعراب جاهلی به هنگام وضع حمل گودالی می‌کندند. زائو را بر کنار گودال می‌نشاندند. اگر فرزند پسر بود، او را نگه می‌داشتند و اگر دختر بود، او را در گودال انداخته راحتش می‌کردند. در برخی قبایل نیز رسم بود دختر را تا شش سالگی بزرگ می‌کردند. آنگاه لباس نو به تنش کرده، می‌آراستند، به بهانه شوهر دادن سر گودالی حاضر کرده و زیر خروارها خاک مدفونش می‌ساختند. اگر هم زنده می‌گذاشتند، به بدترین وضع با لباسی ژنده به بیگاری و چوپانی وادارش می‌کردند». (1)

تاریخ، یکی از دردناکترین صحنه‌های این عمل غیر انسانی را که اشک پیامبر(ص) را هم جاری ساخت، چنین ضبط کرده: «قیس ابن عاصم خدمت پیامبر(ص) رسید و گفت: یا رسول‌الله، من همه دخترانم را زنده به گور کرده ام و بر هیچ کدام شفقتی نکردم، مگر یک تن از آنها و آن وقتی بود که همسرم حامله شد. من به مسافرت رفتم چون برگشتم، وضع حمل کرده بود. گفت، بچه مرده به دنیا آمد. سالها گذشت، روزی دختری رشید با موهای بلند به منزلمان آمد و سراغ مادرش را گرفت. به همسرم گفتم: این دختر کیست؟ اشک چشمانش را گرفت و گفت: به تو دروغ گفته بودم؛ این همان دختر توست که وقتی در سفر بودی زادم و از ترس این‌که او را بکشی، به خواهرانم سپردم تا از دید تو پنهان باشد و بزرگ شود. همسرم وقتی سکوتم را دید، مطمئن شد که من دختر را نخواهم کشت. روزی با خیال راحت من را با او تنها گذاشت و از خانه بیرون شد. من دست دختر را گرفته، بیرون شهر به کندن گودالی مشغول شدم. او عمل مرا می‌دید و مرتب می‌پرسید: پدر جان! این گودالی که می‌کنی برای چیست؟ گودال که آماده شد، او را داخل آن انداختم.

در حالی که خاک بر صورتش می‌ریختم، می‌گفت: پدر جان چرا چنین می‌کنی؟ من را داخل این گودال تنها می‌گذاری و به نزد مادرم برمی‌گردی؟ و من او را زیر خروارها خاک دفن کردم و به خانه برگشتم.

پیامبر(ص) در حالی که قطرات اشک، چشمان مبارکش را گرفته بود، فرمود: این نهایت سنگدلی است؛ وای بر تو بدان کسی که در دنیا به دیگران رحم نکند، در آخرت به او رحم نخواهند کرد. (2)

و درست زمانی که می‌رفت تا چنین عمل وحشتناکی به روشی فراگیر و ماندگار تبدیل شود، گویا صبر خدا هم لبریز شد و دیری نپایید که پیامبرش،‌ محمد(ص ) را برای برچیدن آن بساط ننگین، برانگیخت.

اولین خطاب پیامبر(ص) به چنین جانیانی،‌بسیار سخت و تکان‌دهنده بود: و اذا المؤودة سئلت. بأی ذنب قتلت. (قیامت، وقتی از زنده به گور شده‌ها پرسیده شود که به چه گناهی کشته شدند) (3)

اولین کلمات پیامبر(ص) هم هشدار دهنده بود و هم با فطرت بشری همسو. دخترکانی که مخفیانه در پستوخانه‌ها یا نزد خویشان دور نگهداری می‌شدند، به ناگاه بغض پنهانشان را شکستند؛ مادران که رحم و زهدان مادری‌شان در حقیقت، نه جای پرورش موجودی سود و زیان‌ده، که کانون رحمت الهی بود نیز با آن پاره‌های تن خود، هم صدا شدند. حتی پدران سنگدلی هم که قساوتشان نه از روی فطرت و طبع بشری که به جبر زمانه به فرزند کشی عادتشان داده بود، انگاری در کمین چنین ندای فطری نشسته بودند، به ناگاه یکی یکی به خدمت پیامبر(ص) رسیدند؛ سر به زیر انداخته به گناه خود اعتراف کردند و خواستند تا از جرم آنها درگذرد.

اما فقط کلمات وحی الهی برای محکم کردن دل آنها و بشارت به آینده‌ای درخشان و پاک برای دخترانشان کافی نبود. چرا که وقتی دست به دخترکشی می‌زدند، نه از روی هوا و هوس و بی غیرتی، بلکه اتفاقا از روی تعصب و غیرت و آینده‌نگری! بود که به چنین بی‌رحمی و قساوتی تن می‌دادند و مهر پدری به خشمی مقدس! تبدیل می‌شد و نگاه به آینده سیاهی که زمانه برای دخترانشان رقم می‌زد، سختی زنده به گور کردن را برای آنها پسندیده و افتخارآفرین می‌نمود، این سختی را به جان می‌خریدند تا داغ بدنامی را از آن رهگذر، بر پیشانی نگذارند.

با وجود این، فقط کلمات دلنشین پیامبر نمی‌توانست آرام‌بخش باشد. او باید از جنس خود ایشان الگویی معرفی می‌کرد که در عین اینکه زن است، اما از همه پاکانی که تاریخ بشری به خود دیده و آنها شنیده بودند برتر باشد. و خداوند فاطمه(س) را به محمد(ص) داد: انا اعطیناک الکوثر؛ کوثری که مظهر همه صفات جمال الهی است. از هر رجس و آلودگی و پلشتی به دور است. مردان روزگار جرأت نگاه کردن به قامتش را که تا خورشید افراشته بود ندارند. رفتار پیامبر(ص) با او - که محبت و خشم او محبت و خشم خدا را در پی داشت - نیز عرق شرم بر پیشانی پدران می‌نشاند. پیامبر(ص) هر روز گرد و غبار خستگی کار مقدس منزل را از دخترش برمی‌گرفت. بر گونه‌اش بوسه می‌زد. با صدای بلند فریاد می‌زد: فداها ابوها (پدرش فدای او باد).

پدرانی که تا دیروز، دستشان به کندن گودالها و ریختن خاک بر صورت‌های معصوم ده‌ها دختر، آلوده بود و لب‌هایی که از خدایان دروغین طلب اولاد پسر می‌کرد، به یک باره در بوسیدن دست و روی دختران و طلب دختر در نیمه‌های شب از درگاه خدای یگانه، بر هم سبقت جستند. آرزو می‌کردند، نخستین فرزندشان دختر باشد. وقتی بشارت دختر به آنها داده می‌شد، صورتشان چون گل می‌شکفت. وقتی همسرشان از حمل فارغ می‌شد، بی‌تابانه فرزند را در پارچه‌ای پیچیده خدمت پیامبر(ص) می‌آوردند و فریاد می‌زدند: یا رسول الله، این فرزند ماست که دختر است. او را نامی نیکو بنه و در گوش او اذان و اقامه بگو. و فاطمه(س) در حقیقت یک تنه همه انسانیت را و شاید همه امانت هستی را در این رهگذر به دوش کشید.

با چنین اعجوبه خلقتی بود که پیامبر(ص) دختران و مادران را ارزش نهاد. آخر فاطمه(س) نیز برای پدرش، هم مادر بود و هم دختر. با چنین الگوی کاملی بود که دست و پای همه مادران، حتی آنها که به کیش محمد(ص) نگرویده بودند، غرق در بوسه فرزندان شد؛ چون از راستگوترین مردان عالم شنیده بودند: الجنة تحت اقدام الامهات (بهشت زیر پای مادران است)

آری، به یک باره همه آن افکار خرافی زیر خروارها خاکستر دفن شد و زن تولدی دوباره یافت و از آن پس تا کنون، هر آنچه نیکی از زنان است، همه از برکت کوثر محمد(ص) و آن هدیه الهی است به جامعه بشری.

اما پس از ده‌ها قرن، دوباره زن به جاهلیت اولیه بازگشت. این بار البته به جای لباس‌های ژنده، او را به بهترین مدها و لباس‌ها آراستند؛ به جای زنده به گور کردنش، به او نشاط و شادابی دادند. حتی برای چشم و ابرو و کمر و روی او قیمتی تعیین کرده، او را به مزایده گذاشتند و دیگر چه کسی می‌توانست فاطمه(س) را به جامعه عرضه کند؟ اگر محمد (ص) خاتم پیامبران بود، فاطمه(س) هم خاتمه زنان برگزیده بود، اما برای اقتدا کردن و ت‍أسی، نخستین الگوی کاملی بود که بشر تا قیامت می‌توانست برگزیند. فقط باید فاطمه(س) دوباره معرفی می‌شد و چه کسی برای معرفی این شخصیت بی‌نظیر، نزدیکتر و سزاوارتر از فرزند فاطمه(س)؛ یعنی «روح‌الله»؟

آری، اگر فاطمه(س) در میان نبود، اما یک روح الله، کافی بود تا دوباره مادر را زنده کند؛ مادری که اگر با چشم دل نگاه می‌کردی هرگز نمرده بود؛ هرچند به هزار حیلت و تزویر خواستند تا او را بمیرانند.

با تولد روح الله، گویی در حقیقت، مادر دوباره زنده شد؛ الگوی کامل زن در انقلاب اسلامی، همان کسی شد که دختران را از زنده به گور شدن رهانید و به زن بها داد و او دوباره فاطمه(س) بود؛ دیگر کسی از دختر داشتن شرم نداشت؛ در منابر و مواعظ، روایات داشتن دختر خوانده شد. زنان و دختران به سرعت پله‌های ترقی را پیمودند؛ در همه صحنه‌های مبارزه، دوشادوش همسران خود راه رفتند، فرزندانی پرویدند که عارفان به حال آنها غبطه خوردند و پیاله‌ها شکستند، اما صبر کن، انگار دوباره زمزمه‌های عصر جاهلی در کوچه و بازار شنیده می‌شود.

صفحه روزنامه‌ها را ورق نزن که دختر کشی و همسرآزاری، دوران جاهلیت را برای تو زنده می‌کند. به آمار طلاق مراجعه نکن که عرش الهی را به رعشه می‌اندازد. به معصومیت دخترکانی که هر روز در گوشه و کنار دست به خودکشی می‌زنند، فکر نکن که نیاز به نوشتن قانونی جداگانه دارد.

این روزها به سایت‌ها و روزنامه‌ها کمتر سر بزن، چون خواهی دید دختری که از روی نادانی پوشش درستی ندارد، شکار دوربین‌های بی‌حیای برخی عکاسان به اصطلاح باحیا! شده است و در کنار او نیز مأموری از مأموران نیروی انتظامی، در حالی که چشمانش مات شده است، بازوی دختری را گرفته تا به ارشاد او بپردازد.

راستی، کدام مرجع تقلیدی اجازه داده تصویر دختری بد حجاب، آن هم به بهانه مبارزه با بدحجابی، موجب بالا رفتن آمار بازدید سایت‌ها و رونق فروش روزنامه‌های به اصطلاح متعهد و اخلاقی! شود؟ درست است که اسلام حجاب را از ضروریات شمرده و درست است که این دختر، اجازه ندارد خود را به صورت مانکن در خیایان‌ها، عرصه‌گاه چشم هوسرانان کند، اما چه قانونی اجازه می‌دهد وقتی آن دخترک به سختی تلاش می‌کند با دو دستش صورتش را بپوشاند، در کمال خونسردی به گونه‌ای به تصویر کشیده شود که به اشتباه پنداری آن عکاس توسط مأموران برای گرفتن عکس اسکورت می‌شود! و عکس او و حیثیت او و خانواده‌اش را به تاراج بگذارند!

کمی روشنتر بگویم:
درست است که او خلاف کرده و مستحق ارشاد است و درست است که برخی از آنها، شاید از انتشار عکسشان کیف هم می‌کنند، اما آیا همه چنین هستند؟ آیا صاحبان تصویرهایی که امروزه روزنامه‌ها و سایتها از هر جناح و گروهی برای چاپ آنها سر و دست می‌شکنند، منکر ضروری دین هستند؟ آیا مسلمان نیستند؟ آیا نشان دادن مو و سر و گردن و نگاه به آنها حرمت ندارد؟ آیا کدام کارشناس تربیتی می‌تواند ادعا کند که این‌گونه پرداختن به موضوع به حیای جامعه کمک می‌کند؟ راستی، چرا چشم‌های هیز آن چشم‌چران به نمایش درنمی‌آید؟ چرا تصویر آن متلک‌پران حتی به دختران محجوب تصویر اول این روزنامه‌ها نمی‌شود؟ آیا واقعا انتشار این تصاویر از روی تعهد و دلسوزی است؟!

عجیب است که هرگاه داد بزرگان دین بلند می‌شود،‌به ناگاه، نگاه همه به نیروی انتظامی معطوف می‌شود! با همه احترامی که برای ایشان قایل هستم و دست همه را می‌بوسم، اما چرا به درستی پرسش‌های کلیدی زیر مطرح نمی‌شود یا به دنبال پاسخ جدی و عملی آنها برنمی‌آیند؟
چرا در کشوری که زن کانون تعلیم و تربیت و فرهنگ معرفی می‌شود، 62 درصد از دانشجویانش دختر و 38 درصد پسر هستند و حتی در رشته‌های سخت و خشنی که با طبیعت لطیف زنانه سازگاری ندارد، پذیرفته می‌شوند، اما در همان سال (1387)، تنها 16 درصد از متقاضیان تحصیل در حوزه علمیه خواهران می‌توانند به حوزه راه یابند و درس دین را بیاموزند؟

آیا اگر به جای هشدار صرف و کشاندن نیروی انتظامی به برخوردهایی که هم برای آنها و هم برای دختران همین آب و خاک، هزینه‌های زیادی دارد، به فکر ایجاد بسترهای فرهنگی مناسب باشند، زودتر به نتیجه نمی‌رسند؟ چه کسی پاسخگوی این عطش مقدس است که در جامعه اسلامی میان دختران ایجاد شده و هر ساله هم بر تعداد آنها و هم بر محرومیت آنها افزوده می‌شود؟

اگر حوزه‌ها مشکل مالی دارند و برای حوزه‌های علمیه برادران استفاده از کمک‌های دولتی خلاف مصالح حوزه است، اما این امر برای حوزه بانوان متفاوت است و آن محذوریت‌های سیاسی و اجتماعی را ندارد.

باید در سال نوآوری و شکوفایی، به این نیاز طبیعی و ضروری جامعه زن مسلمان ایرانی، نگاهی نو انداخت و راه را برای آنها باز کرد.

چرا در بسیاری از فیلم‌های سینمایی و سریال‌های تلویزیونی، نقش زن که باید کانون مهر و محبت در خانواده باشد، به ابزاری برای خشونت و خیانت و هوس و پوچی و قتل و ... تبدیل شده و بزرگان دینی به راحتی از کنار آن می‌گذرند؟ بسیاری از مدل‌های مورد خطاب ناجا، مدل‌هایی است که به راحتی در فیلم‌های سینمایی که از ممیزی وزارت ارشاد گذر کرده‌اند، گرفته شده است. چه توجیهی برای جوان ایرانی هست که بگوییم تو نباید چنین باشی؟
و معلوم است وقتی ماهیت مأموریتی ناجا، دستی بر اسلحه و دستی بر باتوم است، نمی‌تواند نقش ارشادی را به عهده بگیرد؛ هر چند اصطلاحات و کلمات را نرم و مهربان کنیم؛ کدام پدری با دستی چماق و دستی دیگر چاقو به نصیحت فرزندش همت می‌گمارد؟!

این مطالب به هیچ روی ایراد گرفتن از کارهای ناجا نیست، بلکه هشداری است به دلسوزان فرهنگ کشور که اگر به امید نهادینه شدن فرهنگ دینی در جامعه‌اند، خواستن چنین مهمی تنها از نیروی انتظامی، رفع تکلیف از دوش دیگر متولیان اصلی است و قربانی شدن جسم و روح دختران در دورانی که به مراتب پلشتی‌ها و زشتی‌هایش از دوران جاهلیت بدتر و وسوسه انگیزتر شده است؛ اما شیوه‌های رویارویی با این معضل، درصدی از روش پیامبر(ص) در صدر اسلام نیست.

آیا متولیان دینی کشور، می‌توانند ادعا کنند والدین از بشارت دختردار شدن به خود می‌بالند؟ چقدر دختران و زنانی که روح و جسمشان در رفتارهای خشن والدین و مردان، دهها بار در روز زنده به گور می‌شود و هیچ متولی فرهنگی صدایش درنمی‌آید!

آیا با نگاهی عمیق به الگوسازی پیامبر برای جامعه اسلامی، نباید دوباره این پرسش قرآنی را آورد که: «بأی ذنب قتلت»؟ به کدامین گناه کشته می‌شوند؟
-----------------------------------------------
پی‌نوشت:
1. حجة‌التفاسیر ج 7 ص 178
2. برگرفته از فروغ ابدیت، جعفر سبحانی
3. تکویر آیات 8 و 9


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 87/4/17 :: ساعت 8:43 صبح )
»» فضیلت و اهمیت ماه رجب

پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله)مى فرماید: رجب، «شهرالله الأصمّ» است; و بدان سبب آن را «اصمّ» نامیدند که هیچ ماهى به پایه عظمت آن نمى رسد; مردم زمان جاهلیت به رجب حرمت مى نهادند و آنگاه که اسلام درخشیدن گرفت، بر حرمت آن افزود. بدانید که رجب، ماه خدا شعبان، ماه من و رمضان، ماه امت من است پس هرکس یک روز از رجب را روزه بدارد، مستحقّ رضوان الهى گردد و روزه اش غضب الهى را خاموش کند و خداوند درى از درهاى جهنّم را بر او ببندد. اگر کسى به اندازه تمام زمین طلا انفاق کند، برتر از روزه یک روز آن نخواهد بود... هرگاه شب شود، دعایش مستجاب خواهد بود: یا در دنیابه او عطا خواهد شد و یا براى آخرت او ذخیره مى شود... حضرت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) سپس ثواب دو، سه، چهار، پنج، تا سى روز، روزه ماه رجب را تک تک با توضیح کامل بیان فرمود.

در همین زمینه امام کاظم(علیه السلام) مى فرماید: رجب، نام نهرى در بهشت است که از شیر سفیدتر و از عسل شیرین تر است; بنابراین هرکس یک روز از ماه رجب را روزه بدارد، خداوند از آن نهر به او خواهد نوشاند.

همچنین آن حضرت در روایت دیگرى مى فرماید: رجب، ماه عظیمى است که خداوند، اعمال نیک را در آن چند برابر مى فرماید و گناهان را در آن محو مى کند. پس هرکس یک روز از ماه رجب را روزه بگیرد، به اندازه مسیر یک سال از جهنّم دور و هرکس سه روز از آن ماه را روزه بدارد، بهشت بر او واجب مى شود.

اسوه اهل معرفت و عبادت، مرحوم سیدبن طاوس در مورد افرادى که قبل از اسلام در دوره جاهلیت، مورد ظلم و ستم دیگران قرار گرفتند اما به انتظار ماه رجب نشستند و در آن ماه پربرکت، خداى را بخواندند و حضرت حق، دعایشان را مستجاب فرمود و بلا و گرفتارى را از آنها بگرداند، چند داستان نقل کرده است که ما یکى از آن ها را در اینجا مى آوریم: شخصى، گذارش به مردى افتاد که نابینا، بیمار و خانه نشین شده بود. او از دیگران پرسید: چرا این بیمار گرفتار، از خداى متعال عافیت نمى خواهد؟ به او پاسخ دادند آیا او را نمى شناسى؟ او به نفرین شخصى به نام «عیاض» گرفتار شده است.

او گفت: عیاض را فراخوانید تا ماجراى این مرد نابینا را براى ما بازگوید. وقتى عیاض آمد به او گفت: داستان پسران «ضیعا» را که این مرد از جمع آنهاست براى ما بگو; عیاض گفت: این داستان از داستان هاى دوره جاهلیت است; و من دوست ندارم پس از آمدن اسلام، دیگر آن را بازگویم. آن شخص گفت: شایسته است که آن را براى ما بازگویى. عیاض گفت: پسران ضیعا، ده نفر بودند و خواهرى داشتند که همسر من بود. آنان با من درگیر شدند و همسرم را از من جدا کردند. من هرچه آنان را به خداوند سوگند دادم و احترام خویشى و قرابت را یادآورى کردم، فایده اى نبخشید. من صبر کردم تا ماه رجب، این ماه محترم الهى فرا رسید و آنگاه دست به دعا برداشتم و با حال خستگى و درماندگى خداى را بخواندم و تقاضا کردم که همه شان نابود و یکى شان نابینا و زمین گیر شود. خداى متعال دعایم را مستجاب فرمود و همه شان نابود شدند جز این مرد، که نابینا و خانه نشین شده است.

بارى در کرامت و فضیلت این ماه، حضرت امام صادق(علیه السلام) نیز مى فرماید: آن گاه که قیامت برپا شود، منادى الهى فریاد زند: «أین الرجبیّون؟»; کجایند آنانکه ماه رجب را گرامى داشتند و از آن، بهره ها بردند؟ از آن انبوه جمعیت، گروهى برخیزند که نور جمالشان محشر را روشن کند. بر سر آنان تاج هاى شاهى که مرصّع به درّ و یاقوت است، قرار دارد و در طرف راست هرنفر از آنان هزار فرشته، در سمت چپ نیز هزار فرشته به او کرامت و تعظیم الهى را تبریک گویند. از جانب الهى ندا آید: بندگان و کنیزانم، به عزت و جلالم سوگند، شما را جاى و مقام گرامى و عطایاى فراوان دهم و شما را در جایى جاى دهم که از زیر آن نهرها جارى است و شما در آن جاوید خواهید بود زیرا شما داوطلبانه براى من در ماهى که من بزرگش داشتم روزه گرفتید. سپس، خطاب به فرشتگان فرماید: فرشتگان من! بندگان و کنیزان را به بهشت داخل کنید. در اینجا حضرت صادق(علیه السلام) فرمود: این پاداش، براى کسى است که گرچه یک روز از اول یا وسط یا آخر ماه رجب را روزه بدارد.

پیامبر گرامى ما در بیان عظمت و اهمیت ماه رجب مى فرماید: خداى متعال، در آسمان هفتم، فرشته اى به نام «داعى» قرار داده است. هرگاه ماه رجب فرا رسد، آن فرشته دعوت کننده، هرشب تا به صبح گوید: خوشا به حال کسانى که به ذکر الهى مشغولند; خوشا به حال کسانى که با میل و رغبت تمام، رو به سوى درگاه خدا آرند. و خداوند مى فرماید: من همنشین کسى هستم که با من همنشین باشد، و مطیع کسى هستم که فرمان مرا ببرد و آمرزنده ام کسى را که از من طلب آمرزش کند. این ماه رجب ماه من، بنده هم بنده من، و رحمت هم از آن من است; هرکس مرا در این ماه بخواند، پاسخ مثبت دهم; و هرکس از من چیزى بخواهد، به او عطا کنم; و هرکس از من هدایت جوید، هدایتش کنم.

من این ماه را وسیله ارتباط بین خود و بندگانم قرار داده ام پس هرکس به آن چنگ زند، به من مى رسد.

گرچه تمام ماه رجب، نزد خداوند و اولیاء گرامیش عزیز و ارجمند است لیکن برخى از اوقات آن، فضیلت ویژه اى دارد; مثلا اوّلین شب جمعه ماه رجب، داراى امتیازى بزرگ است. پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: از اولین شب جمعه ماه رجب غافل نشوید; فرشتگان آن را «لیلة الرغائب» مى نامند. چرا که وقتى یک سوم از شب گذشت، هیچ فرشته اى نیست مگر اینکه در کنار کعبه مشرفه آید; آنگاه خداوند نظر مرحمت به آنان کند و فرماید: فرشتگانم! هرچه خواهید از من بخواهید. فرشتگان گویند: بارالها حاجت و خواسته ما آن است که روزه داران ماه رجب را بیامرزى; خداوند متعال فرماید: آمرزیدم.

یکى از کارهاى مهم و شایسته در ماه رجب، کمک به مستمندان است. امام صادق(علیه السلام) از پدران گرامیش از امام على(علیه السلام) نقل مى کند که آن حضرت فرمود:...هرکس به خاطر خدا در ماه رجب صدقه بدهد، خداوند وى را آنچنان اکرام فرماید که نه چشمى دیده و نه گوشى شنیده و نه بر قلب انسانى خطور کرده باشد.

در بیان فضیلت ماه رجب، به همین چند حدیث شریف بسنده مى کنیم و مى گوییم: اگر هیچ حادثه اى در ماه رجب رخ نمى داد، باز هم رجب ارزش خاص و ویژگى استثنائى خود را داشت; لیکن حوادثى در آن به وقوع پیوسته است که مهمترین آن، در روز بیست و هفتم این ماه است؛ چرا که آخرین پیامبر برگزیده الهى حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) در این روز از جانب خداى متعال مأمور هدایت مردم و ابلاغ هدایت و رسالت الهى گردید.

بندگان صالح و آگاه الهى، ماه رجب و شعبان را به عنوان زمینه و مقدمه اى جهت کسب آمادگى براى درک درست و شایسته ماه مبارک رمضان به حساب مى آورند. خوشبختانه هم اکنون در برخى از شهرهاى کشور عزیزمان ایران، اهل عبادت و معرفت دو برنامه دارند و آن ها را با هم اجرا مى کنند: یکى «اعتکاف» که دستور اکید اسلام است با احکام و دستورات ویژه اش و دیگرى برنامه اى به نام عمل ام داود، دستورى که از حضرت امام صادق(علیه السلام) به ما رسیده است.

براى آگاهى از برنامه ها و عبادات و دعاهاى این ماه به کتب ادعیه چون «مفاتیح الجنان»، «اقبال الأعمال» و غیره مراجعه کنید.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 87/4/16 :: ساعت 9:56 صبح )
»» دزد جوان

درکتاب کافی و بیشتر کتب اخلاقی مسطور است :

        تاجری در زمان سلف به اتفاق عیال و اولادش که با وسائل تجاری بود سفر دریا کرد که ناگهان وسط دریا موجهای مهیب کشتی را شکست و آب همه را غرق کرد . تنها زن تاجر به تخته ای چسبیده بود و موجهای آب او را به جزیره ای انداخت ، زن در این جزیره تنها می گشت و از درخت میوه سد جوع می کرد . وضع لباسش هم معلوم بود لباس ندارد همه پاره شده و از بین رفته بود .

  در همان حال جوان دزدی از دور زن عریان و صاحب جمالی را می بیند ، اول وحشت می کند ، می گوید شاید از طائفه جن باشد ، نزدیک می شود ، از او میپرسد : از جن هستی یا انس ؟ می گوید : انسانم . جوان باز میپرسد : از کجا آمده ای ؟

زن : کشتی ما غرق شد و بستگانم غرق شدند ، من به تخته ای چسبیدم و خدا مرا نجات داد . جوان دزد معطلش نکرد زن بیچاره را زمین انداخت و آماده کار حرام شد . یک مرتبه زن لرزید ، لرزشی که آن دزد را نیز تکان داد .

 گفت : چه شده چه بر سرت آمده ؟ این ارتعاش و سوز و گداز و آتش خوف در دزد اثر گذاشت . آتشی که از خوف خدا برخیزد، خلاصه زن گفت : ترس از خدا ، من در تمام طول عمرم چنین گناهی مرتکب نشده ام .

خوف چه میکند که در جوان دزد اثر مثبت گذاشت ! به زن گفت : من سزاوارترم که بترسم ، تو که تقصیری نداری ، تقصیر از من است . من باید اینطور بترسم و بلرزم .

 زن را رها کرد و رفت . ترک گناه کرد و از گذشته ها توبه نمود . همینطور در اثنای راه که ناراحت بود ، خواست به سوی آبادی خود برود که عابدی به او برخورد کرد و با هم همراه شدند .

چون هوا گرم و آفتاب تابان بود عابد مستجاب الدعوه رو به جوان کرد و گفت : می بینی که از آفتاب ناراحتیم بیا دعا کنیم تا خدا سایه بانی برای ما بفرستد ، جوان سر به زیر انداخت و گفت : من فرد گنهکاری هستم که دعایم به جائی نمی رسد .

 عابد گفت : با هم دعا کنیم پاسخ داد من آبروئی ندارم ، در آخر کار گفت : من دعا می کنم و تو آمین بگو. اینجا امیدی در دلش پیدا شد و پس از دعای عابد با شرمساری آمین گفت که ناگهان ابری پیدا شد و بر سرشان سایه افکند . همینطور که می رفتند بر سر دوراهی رسیدند که راهشان دو تا می شد ، از هم خداحافظی کردند .

 عابد دید ابر همراه جوان رفت ، عجیب است معلوم شد ابر برای او بوده ، دوید دنبالش گفت : مگر نگفتی من گنهکارم ؟! گفت : آری من عبادتی ندارم و گنهکارم . عابد گفت : از این ابر معلوم است که برای تو آمده و این به برکت توست .

 جوان جریان خودش را ذکر کرد ، دانسته شد که همان ترک گناه و شرمساری و توبه از روی صدق بوده که قیمت داشته و او را مورد لطف و رحمت خداوند قرار داده است.

 گنهکاری به درگاهت پر از سوز و گداز آمد

                       مران از درگهت او را که با صد عذر باز آمد

 

طریق بی تو ناهموار و گمراهی است پایانش

                            چو پیمودم رهت دیدم بسی راهم تراز آمد

 

خوشا آن کو به خلوتگه نشیند با تو در شبها

                             گهی خواهد نیازی و گهی با بار راز آمد

 

بسوز ای دل که عمری را بدون او سپر کردی

                   غنیمت دان کنون فرصت که وقت سوزوساز آمد

 

بدیدارش شتابان شو چرا غافل از او باشی 

                                 ملاقاتی نما با یار چون وقت نماز آمد

 

اگر با دیده حق بین شوی محو جمال او

                       به رای العین می بینی که یارت با چه ناز آمد



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 87/4/8 :: ساعت 1:46 عصر )
»» راه اندازی سایت تفسیر قرآن توسط صهیونیستها

 

 

 

وزارت خارجه رژیم صهیونیستی نسخه آزمایشی سایت تفسیر قرآن به نام "قرآن نت" را که قرار است به زبانهای عبری، ترکی، فارسی، انگلیسی، فرانسوی و عربی خدمات خود را به کاربران ارائه دهد، راه‌اندازی کرد.   

 

به گزارش رجانیوز به نقل از برنا، تعدادی از اساتید عرب دانشگاه های رژیم صهیونیستی قصد دارند با راه اندازی یک وب سایت با هدف پیوند جهان اسلام و غرب(!) تفاسیر خاصی از آیات قرآن را ارائه دهند.

 


این پروژه در قالب یک طرح اینترنتی با نام"قرآن نت"دنبال می شود و نکته عجیب آنکه تعدادی از دانشجویان مسلمان عرب بدوی تحت نظارت یک استاد یهودی به نام "عوفر" و چند تن از شیوخ مذهبی عرب هدایت این سایت را بر عهده دارند.

 


نسخه آزمایشی پژوهشهای این گروه درباره قرآن به صورت یک نشریه الکترونیکی در دانشگاه "بئر السیع" منتشر شده است.

 


همچنین در کنفرانس بین المللی اورشلیم تحت عنوان "چشم انداز فردا" که در قدس و در حضور شیمون پرز، نخست وزیر این رژیم برگزار شد، وی در باره ایده راه اندازی این سایت گفت: چنین ابتکاری می تواند آینده را تغیر دهد.

 


در نسخه آزمایشی این سایت، تفسیر آیه 34 سوره فصلت و جهت گیری معنادار صهیونیست‌ها مشاهده می‌شود که در آن بیان می شود " ای مسلمین دشمنان شما روزی ممکن است به دوستانتان مبدل شوند." سامانه خبری وزارت خارجه اسرائیل گزارش داده است که سایت "قرآن نت" قرار است به زبانهای عبری، ترکی، فارسی، انگلیسی ، فرانسوی و عربی خدمات خود را به کاربران ارائه دهد.

 


برخی کارشناسان معتقدند هدف صهیونیست‌ها از راه اندازی این سایت تحت تاثیر قرار دادن نسل جدیدی از مسلمانان است که با هدایت امریکا و رژیم صهیونیستی در راستای اهداف اسلام امریکایی در جوامع مختلف ظاهر شوند. شایان ذکر است هنوز واکنشی نسبت به این اقدام رژیم جعلی اسرائیل دیده نشده است.





نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 87/4/2 :: ساعت 1:11 عصر )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 59
>> بازدید دیروز: 196
>> مجموع بازدیدها: 1325132
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


























































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب