سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، حرز (نگهدارنده) است . [امام علی علیه السلام]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» حضرت علی اکبر علیه السلام الگوی جوانان

 


در همة انقلاب ها و نهضت ها جوانان جایگاه ویژه ای دارند. بنا به فرمایش رهبر فرزانه: «جوان در هر جامعه و کشوری، محور حرکت است. اگر حرکت انقلابی و قیام سیاسی باشند، جوانان جلوتر از دیگران در صحنه اند. اگر حرکت سازندگی یا حرکت فرهنگی باشد، باز جوانان جلوتر از دیگرانند و دست آنها کارآمدتر از دست دیگران است. حتی در حرکت انبیای الهی هم، محور حرکت و مرکز تلاش و تحرک، جوانان بودند».[1] بی شک در انقلاب جهانی حضرت مهدی رحمه الله هم نقش جوانان بسیار پررنگ است و امام زمان رحمه الله هم جوانانی مانند علی اکبر علیه السلام می خواهد که باید خود را در دوران غیبت کبری آماده کنند.

جوانان امروز باید به خصایص بلند و اوصاف شایستة حضرت علی اکبر علیه السلام مثل عفت و پاکدامنی، ایثار، ادب، وقار، سخاوت، شجاعت و اطاعت و تسلیم بودن در برابر فرمان امام خود آراسته شده و حمایت از دین را از آن سرور خوبان یاد گرفته و نسخه عملی زندگی خویش قرار دهند و با پناه آوردن به بارگاه ربانی او، از تمام ناپاکیها دست شسته و از دام رهبران شیطان صفت رهیده، به سوی خداوند عالم رفته و در دامان پروردگار مهرآفرین آرام گیرند. امام حسین علیه السلام فرمود: فانه ممسوس فی الله و مقتول فی سبیل ا...»؛[2] او (علی اکبر) غرق در ]عشق[ خداست و کشته راه خدا می باشد.

زندگی حضرت علی اکبر علیه السلام

حضرت علی اکبر علیه السلام دوران جوانی و زندگانی کوتاه خود را در متن حوادثی سپری نمود که هر یک از آن حوادث به نوبه خود در تاریخ اسلام، ماندگار شدند. لذا دوران زندگی حضرت علی اکبر علیه السلام را از جنبه حوادث تاریخی می توان به سه دوره کلی تقسیم نمود.

دوره اول مصادف با قیام و زندگی جد بزرگوارشان، حضرت علی علیه السلام است که شاهد شهادت جد بزرگوارشان بوده اند لذا اسرار ناگفته بسیاری را همراه خود مکتوم و به صورت مخفی نگه داشته است و از همان زمان با فتنه و حیله های شوم بنی امیه آشنا بوده و با شعار ضد دینی و ضد توحیدی قوم بنی امیه که از حلقوم شخصی همچون معاویه بلند بود، واقف بودند. چرا که نمی توان گفت که ایشان همچون سایر کودکان، فارغ از هرگونه همّ و غم بوده و در دنیای کودکانه خویش سیر می کرده است. و از طرفی ایشان بنابر بعضی شواهد تاریخی در نزد جد بزرگوارشان امام علی علیه السلام تعلیم قرآن و حدیث می دیده تا به مردم زمان خود منتقل نماید.[3]

دوره دوم مصادف با جریانات سیاسی و حوادثی بود که عموی بزرگوارش امام حسن علیه السلام با آن دست به گریبان بودند. همیاری و همراهی او با عمویش امام مجتبی علیه السلام به حدی بوده که اگر جریانی مشابه قضیه کربلا برای امام حسن علیه السلام رخ می داد او همان جانفشانی و ایثاری که در کربلا نشان داد، برای عموی خود انجام می داد و خواسته های امام زمان خویش را اجابت می کرد.

دوره سوم که دوران امامت امام حسین علیه السلام است که وی به عنوان وزیر و بازوی پدر انجام وظیفه می نمود تا جایی که برخی گمان می نمودند که امام و خلیفه بعد از امام حسین علیه السلام فرزند بزرگتر او یعنی علی اکبر علیه السلام است؛ به طوری که معاویه در بیانی او (علی اکبر علیه السلام ) را لایق حکومت و رهبر امت اسلامی می پنداشت.[4]

امتیازات حضرت علی اکبر علیه السلام:

1. شهادت در رکاب امام زمان خود؛ یعنی حضرت سیدالشهداء در کربلا می باشد که جدای از امتیاز شهادت حضور در رکاب امام حسین علیه السلام سعادتی بس رفیع می باشد.

2. مقام عصمت یا تالی تلو عصمت؛ مقام عصمت از مقامات عالیة الهیه است که هر کس را لیاقت آن نیست. حضرت علی اکبر علیه السلام نیز دارای مقام عصمت بودند. برای تبیین این امتیاز می توان اشاره به کلام امام حسین علیه السلام نمود؛ زمانی که حضرت علی اکبر علیه السلام عازم میدان شد. آن بزرگوار در حق او چنین دعا فرمودند: «اللهم اشهد انه برز الیهم غلام اشبه الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسولک و کنّا اذا اشتقنا الی نبیک نظرنا الیه» بار الها گواه باش جوانی که در سیرت و صورت و گفتار؛ شبیه ترین فرد به پیغمبرت بود، به جنگ این مردم رفت. ما هر گاه به دیدن پیغمبرت مشتاق می شدیم به این جوان نگاه می کردیم.[5]

کسی می تواند در اخلاق و رفتار مشابه نبی گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم باشد که خواص باطنی آن حضرت را که منشأ بروز آن اخلاق و رفتار بس عظیم است را نیز داشته باشد. حضرت علی اکبر علیه السلام اگر نگوییم معصوم بوده بلکه تالی تلو و مشابه معصوم حتماً بوده است.

3. شجاعت و دلیری: در روز عاشورا وقتی که به دشمن حمله ور شد؛ سپاهیان دشمن به سویی فرار می نمودند به گونه ای که تصور می کردند حیدر کرار علی بن ابیطالب علیه السلام به جنگ آنان آمده است.[6]

در تاریخ آمده است عمر سعد، شخصی به نام طارق (که مردی شجاع و دلیر بوده و یارای مقابله با یک لشکر را داشت) را به میدان فرستاد که علی اکبر علیه السلام با رشادت وی را هلاک کرد. بعد عمر سعد دستور حمله از چهار طرف را صادر کرد.[7] که منجر به شهادت علی اکبر علیه السلام شد.

4. مقام علی اکبر علیه السلام در زیارت عاشورا: در زیارت عاشورا عرض می کنیم: «السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین» سلام دادن به حضرت علی اکبر علیه السلام بعد از سلام دادن بر امام حسین علیه السلام می باشد، سایر اولاد و اصحاب بعد از حضرت علی اکبر علیه السلام قرار گرفته اند. این خود حاکی از مقام بزرگ آن حضرت است.

ممکن است کسی بگوید مراد از علی بن الحسین علیه السلام امام سجاد علیه السلام است نه علی اکبر علیه السلام. در جواب از این احتمال باید گفت، زبان زیارت، بیان گرامی داشت و تجلیل از شهداء کربلا و فداکاریهای آنان است همانطور که لعن و نفرین نیز بر کسانی است که امام حسین علیه السلام و اولاد و اصحاب آن حضرت را که حاضر در کربلا بوده اند به شهادت رسانیده اند و بنا به قول علامه میرزا ابوالفضل تهرانی؛ مراد از علی بن الحسین علیه السلام در زیارت عاشورا حضرت علی اکبر علیه السلام است چون این زیارت اختصاص به شهدای کربلا دارد و احتمال اینکه مراد امام سجاد علیه السلام باشد بغایت بعید است».[8]

4. تجلیل حضرت ولی عصر رحمه الله از علی اکبر علیه السلام: امام زمان رحمه الله در زیارت ناحیه مقدسه خطاب به علی اکبر علیه السلام می فرماید: «السلام علیک یا اول قتیل من نسل خیر سلیل من سلالة ابراهیم خلیل؛ سلام بر تو ای علی اکبر اول فدایی از بهترین نسل دودمان ابراهیم خلیل».

در ادامه حضرت مهدی رحمه الله می فرماید: «اشهد انک اولی بالله و برسوله؛ شهادت می دهم که تو از هر کس اولی تر به خدا و رسولش هستی».

حضرت صاحب العصر رحمه الله، علی اکبر را در این زیارت نامه به امتیازاتی مخصوص از سایر شهدای کربلا جدا نموده است:

الف) سلام و صلوات بر علی اکبر را بعد از جد مظلوم خود، قرار داده است.

ب) علی اکبر علیه السلام را از هر کس به خدا و رسولش نزدیک تر معرفی نموده است.

ج) حضرت از خداوند درخواست می نماید که همواره توفیق زیارت حضرت علی اکبر علیه السلام را داشته باشد.

د) حضرت از خداوند مسألت می نماید که در روز واپسین همنشین علی اکبر علیه السلام باشد.

و) شدت لعن و نفرین آن حضرت به قاتلان علی اکبر علیه السلام حاکی از شدت غضب آن حضرت نسبت به جفاپیشگان است.[9]

پس جوانان امروز هم با الگوگیری از علی اکبر علیه السلام و توجه به معنویات و با دوری از گناهان و بدی ها می توانند امام زمان خود را یاری کرده و برای زمینه سازی ظهور حضرت مهدی علیه السلام تلاش مضاعف نمایند تا همانگونه که حضرت علی اکبر علیه السلام مورد رضایت امام زمان خود بود و به او مباهات می کرد، طوری عمل نماییم تا حضرت مهدی علیه السلام از اعمال و رفتار ما راضی باشد، و انشاء الله از جمله یاران جوان، کوشا و پویای حضرتش باشیم.

پی نوشت


[1] . کودک، نوجوان و جوان از دیدگاه مقام معظم رهبری، ج2، ص234.

[2] . معالی السبطین، ملامحمد مهدی مازندرانی، ص254، چاپ خطی ـ افست تبریز.

[3] . حدائق الوردیه، حسام الدین المحلّی، طبع قدیم، دمشق عنبر هاتف، ج1، ص117.

[4] . مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، ص80، مؤسسه اسماعیلیان.

[5] . لهوف، سید بن طاووس، ص113، کتابفروشی جهان، چ1، 1364، هـ ش

[6] . ثمرات الاعواد، الهاشمی النجفی، مکتبة الحیدریة. ص233، 1378 هـ ش

[7] . منتهی الامال، حاج شیخ عباس قمی، ج1، ص443. مطبوعاتی حسینی، 1372 هـ ش

[8] . شفاء الصدور فی زیارة العاشورا، چ3، انتشارات سیدالشهدا، ج2، ص345.

[9] . خورشید جوانان، سیدمحمد حسینی، ص65، چ2، انتشارات سماء، 1381.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/3/9 :: ساعت 2:45 عصر )
»» ولادت حضرت علی اکبر(ص) _ روز جوان

 

 
 
روزگار خوش جوانی اشاره

جوانی، بهار عمر و فصل طربناک زندگی است. هیچ دوره ای از زندگی چون روزگار جوانی، سرسبز و خرّم نیست، و هیچ انسانی همانند زمان جوانی، توان مند و پرانرژی نیست. بسیاری از پیروزی ها و کامیابی ها، تنها در سایه جوانی امکان پذیر است و بسیاری از آرزوها و هدف ها، فقط در فرصت جوانی قابل دست یابی است. جوانی فرصتی است که بر خلاف بسیاری از فرصت های دیگر، تنها یک بار در اختیار همه قرار می گیرد و چون به انجام خویش برسد، هرگز امکان تکرار نخواهد داشت. پس «فرصت جوانی»، طلایی ترین فرصت ها و ناب ترین موهبت هاست و نمی توان در این نکته تردید کرد که هدر دادن روزگاران خوش جوانی و تباه کردن این بهار زندگانی، به اندوهی انبوه و حسرتی متراکم خواهد انجامید، اما این روزگار، اقتضاهایی دارد؛ اقتضاهایی که بخشی از آنها به جوان بر می گردد و بخشی نیز به آنها که با جوان در تعاملند. آنها که به جوان بر می گردد، «نازها» و «نیازها»ی جوانی است. نازها، یعنی «سرزندگی، شیک پوشی، آراستگی، جمال گرایی، آرمان گرایی و...؛ و نیازها، یعنی عبادت و تضرع؛ دانش اندوزی، مهار و تعدیل غرایز، تهذیب نفس، ورزش، مطالعه، مسئولیت پذیری و....

و آنچه برای تعامل کنندگان با جوان مهم است؛ عبارت از رفتاری سنجیده، ظریف و همراه با مدارا با جوان و درک او و همدلی با اوست. این رفتارها می تواند در ساختار ویژگی هایی چون «شخصیت دهی به جوان»؛ «فرصت اظهار نظر به او»؛ «نشستن به پای درد دل های او» و «ستایش از خوبی های او» بازتاب یابد.

شکی نیست که بر این اساس، تعامل درست با جوان، نیازمند دانش و آگاهی است، به گونه ای که گاهی رفتار ناآگاهانه و ناشیانه با جوان می تواند به تباهی استعدادهای مادی و معنوی او بینجامد و برای همیشه او را ناامید و سرخورده کند. باری، جوان دارای روحی لطیف و احساساتی ظریف است. پس رفتار با او نیز باید ظریفانه و لطیف باشد. اگر در مقام نصیحت به او بر می آییم، باید چاشنی ای از «ظرافت» با خود داشته باشد و اگر گاهی به حکم نیاز، موظف به تندی با او هستیم، باید رنگی از مدارا و دل سوزی همراه داشته باشد. جوان، مانند گل است، که باغبانی او نیازمند دقت و صبوری است و همان گونه که باغبان، هرگز به هنگام پرورش گل از رنگ و بو و شادابی و طراوت آن غفلت نمی کند، هرگز نباید مربی جوان نیز از پرورش شادابی و سرزندگی و طربناکی غفلت کند. باید با جوان به گونه ای تعامل کرد که خوش بدرخشد، شاداب باشد و در عین حال، مسئولیت پذیر و کوشا باشد. این همه در گروی آن است که جوان، هم «نازها» و «نیازها»یش را بشناسد و آنها را شکوفا کند و هم رفتاری درست و سنجیده از دیگران با خود را شاهد باشد. آنچه در این نوشتار خواهد آمد، نخست چگونگی تعامل و رفتار درست با جوان و آن گاه توجه جوان به نازها و نیازهای خویش است.

بخش اول: تعامل با جوان

1. شناخت درست جوان و روزگار جوانی

برای داشتن رفتاری درست با جوان، پیش از هر چیز باید درک درستی از جوان داشت، از اقتضائات دوران جوانی باخبر بود، او را با مجموعه ای از گرایش های پاک فطری و کشش های غریزی و شهوانی مشاهده کرد، برخی لغزش ها و ناهنجاری او را لازمه دوران جوانی دانست1 و با او بر اساس ویژگی های شخصیتی یک جوان رفتار کرد، نه مطابق با ذهنیت های برآمده از شرایط روحی خویش. آن گاه رفتاری منطقی، مداراگونه و همراه با دقت با جوان، شکل می گیرد و در پی آن، زمینه ای هموار برای شکوفایی استعدادهای جوان فراهم می آید. به تعبیر مرحوم محمدتقی فلسفی:

اولین نکته ای که مربیان و پدران و مادران درباره پرورش جوان و شیوه رفتار درست با او باید بدانند، شناخت روان جوان و آگاهی از مقتضیات جوانی است. پدر و مادر و مربیان باید بدانند که جوان آنها مراحل کودکی را طی کرده و به منزل شباب و جوانی رسیده است و اینکه جوان بر اساس کشش طبیعی خویش عاشق استقلال و تشخص است. می خواهد هر چه زودتر خود را از محدودیت های دوران کودکی رها سازد و به گروه بزرگ سالان بپیوندد و مانند آنها آزاد و مستقل باشد.

مربیان و والدین باید از این ویژگی جوانشان باخبر باشند که او معمولاً خواسته خود را به زبان نمی آورد، و با رفتارهایی ظریف، آنها را بروز می دهد، ولی اگر به مقصود خویش دست نیابد و به حق طبیعی خود نرسد، سرکشی و طغیان می کند و بنای ناسازگاری در پیش می گیرد؛ به کارهای غیر عادی دست می زند؛ بدرفتار و تندخو می شود و با زبان حال می گوید؛ به شخصیت من احترام کنید، مرا درک کنید، مرا مستقل و آزاد بشناسید و با من همانند یک فرد بزرگ رفتار کنید، نه مانند یک کودک کم سن و سال. پدر و مادر و مربیان باید از این نکته آگاه باشند و این واقعیت را بپذیرند که جوانشان دیگر کودک نیست و نباید مانند دوران کودکی اش با وی رفتار کنند و با تندی و خشونت به او امر و نهی نمایند... اگر پدر و مادر و مربیان در اثر عدم درک درست از جوان، به تمایل خداداد او اعتنا نکنند، و با سخت گیری و فشار، زورگویی و ستم، تندی و خشونت، و تحقیر و اهانت با استقلال طلبی آنها و سایر ویژگی هایی که لازمه یک جوان است مبارزه کنند، یا آنکه به عنوان علاقه مندی یا وظیفه سرپرستی، بیش از حد در کارهای فرزندان خود مداخله کنند و با نظارت های بی حساب و حمایت های نابجا، فرصت تعقل و تفکر را از جوانان سلب کنند، موجب می شود که یا جوان، نیروی مقاومت خود را از دست بدهد و تسلیم شرایط موجود گردد و از تشخص طلبی و استقلال خواهی چشم پوشی کند؛ و یا اینکه در برابر والدین و مربیان مقاومت کند، اما به حق طبیعی خود که شخصیت و استقلال است دست یابد که در این صورت نیز پی آمد آن زیان بار خواهد بود؛ چرا که به قیمت اختلاف و درگیری او با والدین و مربیان تمام خواهد شد. بنابراین مهم ترین و نخستین شرط توفیق در تعامل درست با جوان شناخت درست او و درک صحیح از او و آن گاه رفتاری هم سو با این شناخت و درک درست می باشد.2

2. شخصیت دهی به جوان

بین احساس شخصیت و بهداشت روانی، ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. انسان های باشخصیت، تنها به دلیل آنکه شخصیت خویش را از دست ندهند، از بسیاری از ناهنجاری و رفتارهای ناپسند و ویژگی های ناروا پرهیز می کنند و همچنین برای حفظ شخصیت خویش و رشد روزافزون آن، در تلاشند خود را به انواع خوبی ها و ویژگی های زیبا بیارایند و بدین گونه شخصیت برای آنها به مانعی برای دست یازیدن به بدی ها و عاملی برای روی آوردن به خوبی ها تبدیل می شود.

ضمن آنکه «خودباوری»؛ «اعتماد به نفس» و «عزم و اراده» ـ که هر کدامشان موتور محرک شخص در حرکت به سوی قله هاست ـ از ثمره های دیگر شخصیت بخشی به جوان است. بنابراین، یکی از شیوه های تعامل درست با جوان، شخصیت دهی به جوان است و آگاهی از این نکته که «چون جوان در حال تکوین هویت جدید خود است، مایل است شخصیت جدید او به رسمیت شناخته شود که غالباً این اتفاق نمی افتد و پدر و مادرها جوان را در هویت و شخصیت جدید او گویا به رسمیت نمی شناسند».3

«شکی نیست که تکریم جوان و احترام به شخصیت آنان، از نظر مذهبی، یکی از وظایف قطعی پدران و مادران و عموم افراد جامعه است. تجلیل و تکریم جوان و احترام به شخصیت او، در تمام شئون اخلاقی و اجتماعی، اقتصادی و روانی و تربیتی وی اثر می گذارد و نتایج درخشانی به بار می آورد. جوانی که مورد تکریم پدر و مادر است، جوانی که در شورای خانواده شرکت می کند و به نظراتش ترتیب اثر داده می شود، جوانی که پدرش با وی مانند یک رفیق صمیمی رفتار می کند و همواره او را گرامی و محترم می دارد، و خلاصه جوانی که در خانواده و اجتماع احساس می کند که شخصیتش مانند شخصیت بزرگ سالان مورد کمال تجلیل و احترام است، کوشش می کند که خود را به پستی و ناپاکی نیالاید و رفتارش شایسته این تکریم می کند. مراقبت می کند از اعمالی که مقام او را تنزل می دهد و ارزشش را لکه دار می کند، اجتناب نماید. اساساً یکی از خواهش های طبیعی جوانان این است که مانند بزرگ سالان به شخصیت آنها احترام شود. آنها متوقع اند که پدران و مادران و همچنین عموم بستگان و سایر مردم، آنان را به چشم یک فرد کامل نگاه کنند و در معاشرت و محاوره، در احوال پرسی و پذیرایی، و خلاصه در همه شئون عادی و اجتماعی، با آنها همراه با تکریم و شخصیت بخشی به آنان رفتار نمایید. جوان شادمان است که از صف بچه ها خارج شده و به گروه جوانان پیوسته است. او هرگز حاضر نیست بزرگی خود را از دست بدهد و به شخصیت و عزت نفسش آسیبی برسد. در حقیقت تمنای تکریم و احترام که با فرا رسیدن بلوغ، در نهاد نوجوان بیدار می شود. یکی از پدیده های طبیعی است که به قضای الهی با سرشت فرزندان بشر آمیخته شده و در همه جا و برای همیشه وجود داشته و خواهد داشت».4

3. تبادل عاطفی با جوان

انسان ها افزون بر آنکه دارای وجدان، غریزه و عقلانیت هستند، احساسات و عواطف نیز دارند. بنابراین، به محبت دیگران و ابراز عواطف اطرافیان نیازمندند. اگر این بخش از وجود انسان، بی پاسخ بماند و شخص از دریافت محبت و عواطف دیگران نسبت به خود، محروم بماند، احساس تنهایی و بیگانگی نسبت به جامعه در وی پدید خواهد آمد و به دنبال آن، شخص دچار افسردگی و زودرنجی خواهد شد. بر این اساس، یکی از وظایف والدین در تعامل با جوان خویش، برقراری ارتباط عاطفی با او و محبت کردن اوست.

«در واقع، یکی از عوامل مهم و تعیین کننده ای که به شکل گیری هویت خانوادگی یاری می رساند، تبادل عاطفی متوازن است. همان گونه که والدین برای تنظیم دریافت ها و مخارج خود، از برنامه اقتصادی خاصی پیروی می کنند و طرح باثباتی در این زمینه دارند، در خصوص مناسبات عاطفی والدین و جوانان نیز باید طرح های مطمئن و متعادلی هم تنظیم نمود، و این خود، موجب به جریان افتادن انگیزه ها و کشش های عاطفی میان آنهاست و نیازهای احساسی و هیجانی طرفین را تأمین می کند. از رهگذر چنین تبادلاتی، احساس امنیت، اطمینان و اعتماد بر می خیزد و روح سرشار از تکاپو و تمنای جوان را سیراب می کند که نتیجه طبیعی آن، احساس تعلق به خانواده بوده و علاوه بر آن، روح خوش بینی و مثبت نگری را در نوجوان و جوان پرورش می دهد.

از اشتباهات رایج و شایع برخی والدین، این است که ضرورت تبادل عاطفی را صرفاً در دوران کودکی و حداکثر نوجوانی، قابل قبول می دانند و دوره جوانی را بی نیاز از این مقوله تلقی می کنند، در حالی که آدمی در همه مراحل زندگی، حتی تا لحظه مرگ، چشم انتظار محبت و لطف دیگران است. تنها نکته ای که قابل ذکر است، تغییر و تبدّل جلوه محبت است؛ یعنی عواطف به شکل متفاوتی در هر دوره از زندگی ظاهر می شوند. از جمله در سال های جوانی و در نظر گرفتن فرصت هایی برای استقلال نسبی او تجلی می یابد. در مقابل والدینی که ناآگاهانه، فرزندان جوان خود را از هر تجربه جدیدی با انگیزه دل سوزی باز داشته و مرتباً آنها را دل سرد و بی جرئت می کنند و علاوه بر اینکه با درخواست اینکه آنها را تنها نگذارند، حتی انگیزه یک مسافرت کوتاه را از او می گیرند و در موارد مهم و تعیین کننده ای همچون ازدواج نیز، با دل سوزی های بی جای خویش او را از اقدام برای تشکیل زندگی باز می دارند، نتیجه چنین رویدادی «ظهور بیگانگی عاطفی» به جای «یگانگی عاطفی» خواهد بود».5

4. مشورت با جوان

جوان، پختگی و تجربه زیادی ندارد، ولی می تواند طرف مشورت قرار بگیرد و از اندیشه های او استفاده شود. مشورت با جوان و او را طرف مشورت با خویش قرار دادن، افزون بر آنکه به پویایی، شکوفایی و نوزایی اندیشه او می انجامد و او را برای دادن مشاوره ای درست و اثرگذار به تکاپو وا می دارد، در او حسّ «مهم بودن» و «مورد توجه دیگران بودن» و در پی آن، احساس ارزشمند بودن و خودباوری و اعتماد به نفس به وجود می آورد و همین امر سبب می شود که جوان، خود را بیابد؛ خویشتن را اثبات کند؛ اظهار وجود کند و خود را سرشار از احساس شخصیت ببیند. «اگر پدر و مادر، جوان را در شورای خانواده به همکاری فکری و مشورت دعوت نمایند، عملاً ارزش معنوی او را مورد توجه قرار داده اند و بدین وسیله، خواهش تکریم و احترامش را به نحو شایسته ای ارضا کرده اند».6

«اساساً هر عاملی که بتواند پیوند موجود میان والدین و جوانان را تقویت نموده و احساس تعلق به خانواده را در فرزندان بارور نماید، به همان نسبت به تکوین و تکامل هویت، یاری می رساند و مشورت، یکی از این عوامل است... مشورت با نوجوانان و جوانان، آثار شایسته ای در شخصیت آنها خواهد گذاشت که از جمله آنها می توان به این موارد اشاره کرد:

ـ مشورت، موجب ورزیدگی نیروی عقلانی و تدبیر زندگی می شود؛ زیرا هر پرسشی فرصتی است برای اندیشیدن و حل مسئله ای که در برابر آن قرار گرفته اند.

ـ مشورت، احساس مسئولیت فرد را در مواجهه با زندگی رشد می دهد و حس قدرشناسی از مواهب و موقعیت های موجود را افزایش می دید.

ـ مشورت، اساس مقبولیت را در فرد، تعالی و تکامل می بخشد؛ زیرا زمانی که دیگران ما را می پذیرند و از مشاوره با ما بهره می جویند، در این صورت، باب تفاهم میان نسل جوان و نسل میان سال و کهنسال گشوده می شود.

نکته قابل توجهی که برخی از جوانان در آن مورد، احساس نگرانی می کنند، این است که آیا مشاوره با دیگران، آزادی انتخاب آنها را محدود می کند یا خیر؟ واقعیت امر آن است که مشاوره «امکان انتخاب» را افزایش می دهد و نتیجه چنین انتخابی، زندگی خردمندانه و آگاهانه ای است که در حقیقت، دست یابی بدان، خود یک آرمان تربیتی محسوب می شود. به منظور اینکه نسل جوان بتوانند مشاورِ خوبی برای دیگران باشند، ضروری است ویژگی های زیر را احراز نمایند: رازدار و محرم اسرار دیگران باشند؛ خیرخواه و مشفق دیگران و اطرافیان باشند؛ ظاهر و باطن آنها یکی باشد، (یعنی آنچه در قلبشان می گذرد با آنچه بر زبانشان جاری می شود، یکی باشد) و از درایت و تدبیر زندگی برخوردار باشند».7

1. چنانچه حافظ در این باره می فرماید:

حافظ چه شد ار عاشق ورند است و نظرباز

 

بس طور عجب لازم ایام شباب است

 

(دیوان، ص105، غزل 29)

و یا به تعبیر خاقانی:

به حرص ار شربتی خوردم مگیر از من که بد کردم

بیابان است و تابستان و آب سرد و استسقا

2. محمدتقی فلسفی، بزرگ سالان و جوان از نظر افکار و تمایلات، ج1، صص 38 و 39، 45.

3. سید علی خامنه ای، حدیث شکوفایی، ج1، ص15.

4. محمدتقی فلسفی، جوان از نظر عقل و احساسات، ج1، صص 427 و 428.

5. محمدرضا شرفی، جوان و بحران هویت، صص 65 و 66.

6. جوان از نظر عقل و احساسات، ج1، ص434.

7. جوان و بحران هویت، صص 67 و 68.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/3/9 :: ساعت 2:43 عصر )
»» عناصر اصولى ساختمان موجودات‏

 


 
 

 

 

 

کربن‏

بدن همه گیاهان و حیوانات مقدار زیادى عنصرکربن دربردارد، شما زغال سنگ، زغال چوب، یا مغزمداد را دیده اید، تقریباً همه این موارد از کربن تشکیل یافته اند. معمولًا کربن جسمى سیاه رنگ است ولى وقتى با سایر عناصر ترکیب میشود، مثلًا به صورتى که درماده زنده موجود است موادى را به وجود میآورد که سیاه نیستند، کربن مهم ترین عنصرى است که در ماده زنده وجود دارد.

اکسیژن‏

یکى دیگر از مهم ترین عناصر شیمیائى ماده زنده، اکسیژن است، اکسیژن معمولًا به صورت گاز است ولى وقتى با عناصر دیگر ترکیب میشود مواد تازه‏اى که به دست میآیند گاهى جامد و زمانى هم به حالت گازند.

هنگامى که اکسیژن و کربن ترکیب میشوند گازهائى از ترکیب آنها حاصل میگردد، یکى از این گازها ایندریک کربنیک است که در بدن ما به وجود میآید و درهواى بازدم موجود میباشد.

ازت‏

ازت سومین عنصرمهم موجود در گیاهان و جانوارن است، ازت گازى است که قسمت اعظم هوا را تشکیل میدهد، تمام موجودات زنده براى زنده ماندن باید ازت داشته باشند، ولى نه گیاهان و نه جانوران هیچ کدام نمیتوانند مستقیماً ازت را از هوا بگیرند، گیاهان ازت را از خاک میگیرند.

ازت که در اینجا با سایرعناصر ترکیب شده است به صورت مواد جامع یا مایع موجود میباشد، جانوران فقط میتوانند با خوردن گیاهان یا سایرجانوارن علف خوار ازت به دست بیاورند.

علاوه برکربن و اکسیژن و ازت عناصرشیمیائى دیگرى نیز به مقدار کم در ماده زنده وجود دارند این عناصر عبارتاند از هیدروژن، آهن، کلسیم، فسفر، پتاسیم، گوگرد، منیزیم و مس.

اگرشما میتوانستید برخى از موجودات غیرزنده مانند سنگ و خاک را تجزیه کنید میدیدید درآنها نیز همان عناصرى وجود دارد که در ماده زنده موجود است مانند کربن، اکسیژن، ازت غیره، منشأ تمام عناصرى که بدن گیاهان و جانوران را تشکیل میدهند از هوا، خاک یا سنگهاست.

گیاهان میتوانند مستقیماً از هوا و خاک مواد ضرورى را بگیرند و باآنها ماده لازم بسازند ولى جانوران قادر به انجام چنین عملى نیستند و براى تحصیل‏ موادى که بدنشان لازم دارد باید گیاه مصرف کنند، بنابراین بدون وجود خاک نه گیاهى میماند نه حیوانى‏ «1» نه انسانى ....

این بود گوشه‏اى بسیاربسیار اندک از آنچه حضرت حق به رحمت و لطفش و کرم و قدرتش به سود انسان در زمین آفریده، تا انسان از طریق مشروع از این مواهب و نعمتها استفاده کند و انرژى لازم را براى بندگى حق و خدمت به خلق به دست آورد، و در این دنیا به حیات طیبه و درآن دنیا به زندگى در بهشت عنبر سرشت برسد.

وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ: «2»

و جن و انس را جز براى عبادت کردن نیافریدم.

کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً: «3»

از روزیها و نعمتهاى پاکیزه بخورید و عمل صالح انجام دهید.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ اشْکُرُوا لِلَّهِ: «4»

اى اهل ایمان از روزیها و نعمتهاى پاکیزه‏اى که روزى شما نموده ام بخورید، و انرژى به دست آمده از آن نعمتها را هزینه شکر و سپاس خدا کنید.

وَ لَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ: «5»

و محققاً شما را در زمین جاى دادیم و درآن براى شما وسائل و ابزار زندگى قرار دادیم ولى بسیار اندک و کم سپاس میگزارید.

فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالًا طَیِّباً وَ اشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ: «6»

از نعمتهائى که خدا روزى شما کرده است درحالى که حلال و پاکیزه است بخورید و نعمت خدا را سپاس گزارید، اگرفقط او را میپرستید.

مصرف کردن این همه نعمتهاى گوناگون حق، و بهره ورى از سفره بیکران او، و بیتوجّهى به خواستههاى حضرتش دور از عقل و منطق و انصاف و انسانیت است، خواستههائى که درجهت سعادت دنیا و آخرت انسان تنظیم شده است.

درآیه بیست و سوم سوره بقره در توضیح والسماء بناءً به گوشه‏اى از آفرینش منظومه شمسى اشاره شده، در شرح این جمله از آیه مورد تفسیر هم‏ ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ‏ به گوشه‏اى از خلقت جهان با عظمت آسمانها اشاره میکنم و به خواست حضرت حق مفصل این مطلب را در ضمن شرح و توضیح آیات دیگر خواهم آورد.

روزگارى گذشت که از جهان هستى هیچ خبرى نبود، و حتى یک موجود تک سلولى هم وجود نداشت، و اثرى از چیزى خودنمائى نمیکرد، و جز خداى‏ یکتا که بدون زمان اول اولین و آخرآخرین است چیزى نبود، نه خورشیدى، نه ماهى، نه ستاره اى، نه گیاهى، نه حیوانى و نه کوچک ترین موجود ذره بینى.

«کان الله ولم یکن معه شیئى:» «7»

فقط او بود و درکنار حضرتش چیزى به نام آفریده و موجود و شیئى نبود.

فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحى‏ فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها: «8»

پس خدا در دو دوره و دومرحله کار هفت آسمان را به انجام رسانید و آنها را محکم و استوار ساخت، و در هر آسمانى نظام و قوانینش را وحى نمود و به جریان انداخت.

این که ماده و مصالح ساختمان آسمانها چگونه پدید آمد و آفرینش آنها به چه ترتیب و کیفیت صورت گرفت جز آفریننده قادر و توانا و به وجودآورنده آنها هیچ کس را برآن آگاهى و اطلاع نیست، چنان که درقرآن به این مطلب اشاره شده:

ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: «9»

ما آنان را شاهد و گواه آفرینش آسمانها و زمین قرار ندادیم.

امروزه که علم و دانش به صورت بس گسترده پیشرفته و بشر از ابزارهاى بسیارقوى و پیچیده براى کشف اسرار طبیعت بهره مند است به این حقیقت اعتراف دارد که از چگونگى به وجودآمدن ماده و مصالح آسمانها بیخبر است.

جان ففر میگوید:

«مسئله پیدایش ماده، اصولًا مسئله‏اى است که بیرون از قلمرو و تحقیقات و تفکرات ثمربخش است، بایستى ماده را مفروض و موجود پنداشت و ازآنجا جریان آفرینش کائنات را دنبال کرد.» «10» آنچه درقرآن مجید ذکرشده و زبان علم و دانش هم پس از تحقیقات فراوان به آن رسیده، و نزد دانشمندان بزرگ محقق و مسلم است این است که این مصالح و مواد که خدا بدون سابقه قبلى براى ساختن آسمانها آفریده عبارت بودند از ذرات دود و گاز که درفضا سرگردان، و چنان پراکنده بودند که به ندرت به یکدیگر برمیخوردند.

ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ: «11»

آنگاه آهنگ آفرینش آسمان کرد، درحالى که به صورت دود بود، پس به آسمان و زمین که به صورت ماده اولیه بود فرمان داده خواه ناخواه بیائید و شکل ویژه و لازم را به خود بگیرید، آن دو پاسخ دادند، فرمان بردار آمدیم.

سرجیمس جنیز دانشمند فلک شناس میگوید:

«ماده هستى و آفرینش از گازهائى که درفضا انتشار دارد شروع شده و از تراکم این گازها «سدیم یعنى مه رقیق» پدید آمده است.» «12» دکتر گاموف استاد بزرگ دانش طبیعى مینویسد:

«جهان در ابتداى پیدایش مملو از گازهائى بوده که درفضا پراکنده بوده است، این گازها از نظر تراکم و درجه حرارت به حدى است که تصور آن براى امکان پذیر نیست.» «13» درهرصورت براساس آیات قرآن که سخن آفریدگار آسمانها و زمین و همه موجودات است، حضرت حق در طى دومرحله ازاین گازها و مواد اولیه آسمانهاى هفت گانه را بنا نهاد.

فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ: «14»

و نقشه بنا و ساختمان این هفت آسمان را به صورت هفت طبقه یکى برفراز دیگرى ترسیم نمود.

أَ لَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً: «15»

آیا ندانسته اید که خدا هفت آسمان را چگونه برفراز یکدیگر آفرید؟

هفت آسمان محکم و استوارى که هیچ گونه خلل و سستى درآن راه ندارد:

وَ بَنَیْنا فَوْقَکُمْ سَبْعاً شِداداً: «16»

و به وسیله ستونهاى نامرئى که دانش ازآنها به نیروى جاذبه عمومى تعبیر میکند آسمانها و کرات و کهکشانها و خورشیدها و ستارگانش را استوارى و استحکام بخشید.

خَلَقَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها: «17»

آسمانها را بدون ستونى که شما آن را مشاهده کنید «باتکیه برستونهاى نامرئى» آفرید.

سپس حضرت حق با آفرینش ستارگان به تزئین و چراغانى آسمان پائین که آسمان دنیاى ما و نزدیک ترین آسمان به ماست پرداخت:

وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ: «18»

وبه تحقیق ما آسمان دنیا را با چراغهائى آراستیم.

إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ: «19»

ما آسمان دنیا را با ستارگان درخشان زینت دادیم.

به این ترتیب که میلیونها ذره گاز و دود به شکل ابرهاى عظیم به دورهم گردآمدند .... تودههاى ابر ذرات را به سوى مرکز جذب مینمود، و بالاخره توده انبوده ابرجمع میگشت و ذرات آن به یکدیگر نزدیک میشد، این ذرات که به یکدیگر اصطکاک پیدا میکرد تولید گرما و حرارت مینمود، وگاهى درمرکز ابر گرما چنان شدت مییافت که توده را به تابش میانداخت و فضاى تاریک را روشن میساخت، سرانجام میلیونها توده ابر به صورت ستارهها و کواکب درآمدند، و ازآن پس در جهان تاریک نور پدیدار گشت و آسمان پائین چراغانى شد.

این نکته مهم علمى راهم نباید ناگفته گذاشت که: «ستارگان و کواکب به صورت جمعى دریک زمان پیدا نشدند، برخى از ستارگان هنوز هم بسیار تابناکند و این امر نشان میدهد که آنها زمانى دیرتر از دیگر ستارهها پدید آمده اند، درغیراین صورت میبایست بیشترِ نورشان تمام میشد.

آرى در چهار هزار میلیون سال پیش در زمانهاى معین، تودههاى ابر ستاره شدند و هنوز هم گازهاى میان ستارگان ستاره میشوند و طى سالهائى که درپیش داریم ستارگان بیشمار هم چنان پدیدار خواهند شد» «20» مسئله وسعت گرفتن جهان و گسترده شدن آن که امروزه به عنوان یک واقعیت مسلم مورد بحث و توجه دانشمندان علم هیئت و فلک شناسى است‏ حقیقتى است که در قرآن کریم به طور صریح به آن اشاره شده است، و باید گفت از معجزات ویژه قرآن و نبوت رسول کریم اسلام است:

وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ: «21»

وآسمان را به قدرت و نیرو بنا کردیم و ما گسترانندهایم.

راستى قرآن مجید درهمه زمینهها، جهان، انسان، دریا، کوه، معدن، نبات، موجودات ذره بینى، کهکشانها، عقل، نفس، روح، فرهنگ، دین، ایمان، عمل، اخلاق، احکام، تاریخ، ابتداى خلقت، انتهاى آفرینش، جهان دیگر، عاقبت انسان، و ... سخن اول و آخر را گفته، و نظریات متین و محکم و استوارش نسبت به هرحقیقتى مافوق همه نظریات و بلکه میزان و معیار همه رشتههاى علمى و اعتقادى و فرهنگى و امور مادى و معنوى است که صحت و سقم هر عقیده‏اى و علمى و اندیشه‏اى و امرى را باید با آن سنجید.

 

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________

 

(1)- علم و زندگى، ص 372.

(2)- ذاریات، آیه 56.

(3)- مؤمنون، آیه 51.

(4)- بقره، آیه 172.

(5)- اعراف، آیه 10.

(6)- نحل، آیه 114.

(7)- اصول کافى، ج 1، ص؟.

(8)- فصلت، آیه 12.

(9)- کهف، آیه 51.

(10)- از کهکشان تا انسان.

(11)- فصلت، آیه 11.

(12)- پیدایش و مرگ خورشید.

(13)- النجوم فى سالکها.

(14)- فصلت، آیه 12.

(15)- نوح، آیه 15.

(16)- نبأ، آیه 12.

(17)- لقمان.

(18)- ملک، آیه 5.

(19)- صافات، آیه 7.

(20)- دنیاى ستارگان، نوشته آنترى وایت- گذشته و آینده جهان، ص 22.

(21)- ذاریات، آیه 47.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/3/9 :: ساعت 2:26 عصر )
»» ظهور نزدیک است

 

 

 چند جمله ای راجع به جوان های ایرانی که زمینه ساز ظهور حضرت بقیة الله هستند صحبت می کنم . دلیل بر این مدعی که جوان های ایرانی زمینه ساز ظهور حضرت بقیة الله هستند آیات متعدد قرآن و روایات متعددی است که از نبی اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) نقل شده است . این روایات را هم اهل سنت نقل کرده اند و هم علمای شیعه . یکی از این آیات، آیه 38 از سوره محمد (ص) است که می فرماید: «و ان تتولوا یستبدل قوما غیرکم » .

مضمون آیه این است: اگر شما پشت کردید، منحرف شدید و احکام اسلام را پشت سر انداختید یک عده در آخرالزمان می آیند و به این احکام و ضوابط الهی عمل می کنند . «و ان تتولوا» اگر شما به اسلام و قرآن و نبی اکرم و ولایت پشت کردید «یستبدل قوما خیرکم » بدل آورده می شود عوض شما یک عده ای غیر شما که آنها هم در همین منظومه زندگی می کنند .

موقعی که این آیه نازل شد عرض شد یا رسول الله آن اشخاصی که بعد از ما می آیند و بدل و عوض ما هستند و آنها به احکام اسلامی می گروند چه کسانی هستند؟ موقعی که این سؤال از نبی اکرم (ص) شد حضرت سلمان پهلوی ایشان نشسته بودند . حضرت دست گذاشتند روی زانوی سلمان و فرمودند: قوم ایشان . سلمان فارسی ایرانی بود . اختلافی است که آیا سلمان اصفهانی بوده است یا اهل شیراز بوده است . این را ما مفصلا در نجف تحقیق کردیم و معلوم شد ایشان اصفهانی بوده اند و از دهات اصفهان . از طرف های زرین شهر و این حدود . حضرت فرمودند که اشخاصی از طایفه این شخص می آیند و دین اسلام را یاری می کنند . بعد حضرت فرمودند: «والذی نفسی بیده لوکان الایمان منوطا بالثریا لتناوله رجال من فارس » ; قسم به آن کسی که جان من در ید و قبضه اوست; یعنی قسم به خدا، قسم به ذات احدیت اگر ایمان در ثریا باشد ایرانی ها به آن دست می یابند و خود را به کمال ایمان می رسانند .

روایت دیگری است از حضرت صادق (ع) می فرمایند: «وان تتولوا یا معشرالعرب یستبدل غیرکم » ; اگر شما عرب ها عمل به وظایف شرعیه نکنید و اسلام را به نحو کمالش نپذیرید یک عده ای بعد از شما در آخرالزمان می آیند و اسلام را بحقیقته می گیرند و عمل خواهند کرد .

در تفسیر المیزان، تفسیر مجمع البیان، تفسیر فخررازی، تفسیر روح البیان و تفسیر ابوالفتوح . ذکر کرده اند که مراد از این که یک عده ای می آیند و اسلام را احیا می کنند و عمل می کنند، جوان های آخرالزمان هستند .

در روایت دیگری است که وقتی آیه نازل شد و فرمود: «و آخرین منهم لما یلحقوا بهم » ; شما که ایمان آوردید یک عده ای در آخرالزمان می آیند و به شما ملحق می شوند، سؤال کردند: یا رسول الله چه کسانی به ما ملحق می شوند . حضرت دست به شانه سلمان گذاشتند و فرمودند که: یک عده ای هستند در آخرالزمان از طایفه این شخص; یعنی ایرانی ها و اصفهانی ها، اینها می آیند و اسلام را یاری می کنند . حضرت فرمودند: اگر ایمان در کهکشان ها باشد عده ای از عجم به آن دست می یابند . حضرت در آن زمان، 1400 سال قبل از این تقریبا، تعریف شما را می کرده است که کنجکاو هستید، ولایتی هستید . حضرت صادق و امام محمد باقر هم همینطور .

آیه دیگر آیه 5 از سوره اسراء است . در این آیه می فرماید: «بعثنا علیکم عبادا لنا اولی باس شدید» ; اگر شما عمل نکنید به احکام الهی یک عده ای بر شما مسلط می شوند و شما را به ضرب و زور وامی دارند که عمل به احکام اسلام کنید . عرض کردند: یا رسول الله! اینها چه کسانی اند که بر ما مسلط می شوند و ما را به ضرب و زور وادار می کنند که ما مسلمان باشیم و عمل به احکام اسلام کنیم؟ حضرت فرمودند: در آخرالزمان عده ای می آیند و از عجم هستند، ایرانی ها هستند .

حضرت صادق (ع) نیز در روایت معتبری فرمودند که: حضرت حق در آخرالزمان قبل از ظهور حضرت بقیة الله عده ای را مهیا می کند و برای سرکوبی یهود می فرستد . قبل از ظهور حضرت بقیة الله حکومت یهود در بین حکومت های اسلامی باید نابود شود . این را امام صادق (ع) فرمودند . آنها چه کسانی هستند که نابود می کنند یهود را؟ ایرانی ها هستند . این هم یک روایت .

عیاشی از امام محمد باقر (ع) روایتی نقل می کند که در آن پرسیده می شود «اولی باس شدید» چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند: اینها از اصحاب و انصار امام زمان در آخرالزمان هستند . روایت دیگری است از حضرت صادق (ع) قریب به همین مضمون است . حضرت سه مرتبه قسم خوردند: آن اشخاص که می آیند و اگر ایمان در ثریا باشد به آن دست می یابند و یهود را سرکوب می کنند: «والله هم اهل قم » ; اینها اهل قم هستند .

روایتی نقل شده که مفصل است . این روایت را ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه (جلد دوم، صفحه 184) نقل کرده است . می فرماید که: یک روز امیرالمؤمنین (ع) در کوفه مطالبی را بیان می کردند و موعظه و نصیحت می فرمودند، در آن زمان ایرانی ها اطراف امیرالمؤمنین (ع) را مثل پروانه گرفته بودند . اشعث - که حکمش معلوم است از بزرگان کوفه بود - آمد و جریان را دید خیلی به او برخورد و خیلی ناراحت شد که ما عرب هستیم و از بزرگان عرب لکن این ایرانی ها آمده اند و اطراف امیرالمؤمنین (ع) را مثل پروانه گرفته اند . ناراحت شد و شروع کرد یواش یواش جلو آمدن که: یا امیرالمؤمنین این سرخ پوستان، یعنی ایرانیان، اطراف شما را گرفته اند و بر ما چیره شده اند و خود را بر ما فضیلت می دهند . امیرالمؤمنین (ع) این کلام را که شنید ساکت شدند و چیزی نفرمودند و از ناراحتی پاهای مبارک خود را به منبر می زدند . صعصة بن صوحان که یکی از اصحاب خاص امیرالمؤمنین (ع) بود بلند شد و فرمود: یا امیرالمؤمنین گوش به این حرف ها ندهید شما مطالبی را بفرمایید که تا آخرالزمان در بین عرب و عجم مشخص باشد و شایع باشد . حضرت فرمودند: (منظورم اینجاست) آیا امر می کنید شکم پرستان را بپذیرم و مؤمنین و متقین و این جوان ها را از اطراف خود دور کنم؟ حضرت امیر به جوان های ایرانی در آن زمان افتخار می کرده است . بعد فرمودند: والله ایرانی ها شما را سرکوب می کنند . این هم یک روایت بود .

احمد حنبل، یکی از علمای اهل سنت، از نبی اکرم (ص) نقل کرده که حضرت فرمودند: خداوند اطراف شما را از ایرانی ها پر می کند و اینها چون شیرانی هستند و اهل فرار نیستند و از شما دفاع می کنند و دشمنان شما را نابود می کنند و از غنایم شما هیچ استفاده نمی کنند . حافظ ابونعیم که یکی دیگر از علمای اهل سنت است نقل می کند (خیلی جاها نقل کرده اند ایشان هم نقل کرده) که: نبی اکرم (ص) یک شب خوابی دیدند و بعد آمدند نشستند در بین اصحاب و فرمودند که من دیشب خواب دیدم که: یک عده ای گوسفند سیاه دنبال من بودند، بعد از مدتی این گوسفندهای سیاه نابود شدند و یک مشت گوسفندهای سفید و بسیار قوی اطراف من را گرفتند . تعبیرش چیست؟ ابوبکر گفت: یا رسول الله اجازه می دهید خواب را من تعبیر کنم؟ حضرت فرمودند: تعبیر کن . عرض کرد گوسفندهای سیاه ما هستیم، اطراف شما را گرفتیم ولکن ما می رویم کنار و ایرانی ها می آیند جلو و اطراف شما را می گیرند و شما را رها نمی کنند . حضرت مقداری صبر کردند و فرمودند: بله، جبرئیل بر من نازل شد و همین تعبیر را کرد . منظور این که روایات زیادی در فضیلت ایرانی ها و جوان های ایرانی و این که اینها متعبد و متعهد هستند و پابند اسلام و دین و قرآن، وارد شده و شاید روایاتی که در این زمینه وارد شده به حد تواتر رسیده باشد .

روایت دیگری است از اهل بیت که الان در نظرم نیست از کدامیک از معصومین (ع) نقل شده است . در این روایت نقل شده که از نبی اکرم (ص)، حضرت فرمودند: من به ایرانی ها بیش از شما اعتماد دارم . من به ایرانی ها بیش از شما عرب ها اعتماد دارم .

آیه شریفه می فرماید: «ان اکرمکم عندالله اتقیکم » ; هر کسی تقوایش بیشتر شد و بیشتر ملتزم شد که به ضوابط شرعی عمل بکند، در خانه خدا مقرب تر است . مقرب بودن و بزرگ بودن به لباس نیست، به سن نیست، به شغل نیست . بزرگی در نزد حضرت حق به تقواست .

برادران! این زمانی که ما در آن قرار گرفته ایم زمان بسیار مشکلی است . مشکلات زیاد است و روز به روز هم این مشکلات اضافه می شود . چرا؟ به واسطه ای که من مکرر از بزرگان شنیده ام; فرج حضرت بقیة الله، روحی له الفداء، خیلی نزدیک است و هر مقداری که که انسان به فرج نزدیک تر شود، مشکلات زیادتر می شود تا بیرونی ها بیرون بروند . امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه می فرمایند: «والذی بعثه بالحق نبیا لتبلبلن بلبلة و لتغربلن غربلة بل یستخرج من الغربال خلق کثیر» ; قسم به ذات احدیت که نبی اکرم را به حق برانگیخت، در آخرالزمان مردم امتحان می شوند . امتحان شدید . این گندم ها را دیده اید که پاک می کنند؟ در غربال پاک می کنند و بلند می کنند و بر هم می زنند . خاک ها و کثافت هایش می ریزد و کاه هایش یک طرف می رود . حضرت می فرماید: به قدری امتحانات شدید می شود و مردم غربال می شوند که اشخاص بزرگ بزرگ از توی غربال می افتند پایین و یک اشخاص خاص مؤمن خالص در غربال می مانند . «یستخرج من الغربال خلق کثیر» ; عده زیادی از غربال می ریزند . امتحان ست برادر من . مبادا که شیطان ما را فریب بدهد . مبادا که هوای نفس بر ما غالب شود . مشکلات را تحمل کن . شما نگاه کن طلا که به این قیمت است می دانید چقدر زحمت و چقدر ناراحتی ها را تحمل کرده است تا به این قیمت رسیده؟ سنگی که بیشتر نبود . توی کوره آن را گذاشتند . چقدر حرارت و آتش فشار به آن آورد . آنقدر چکش توی سر و مغز آن خورده است . آنقدر تحت فشار قرار گذاشته تا حالا یک سکه شده و حالا این مبلغ قیمت پیدا کرده یا دست بند شده یا سینه ریز شده است . خیلی فشار را تحمل کرده تا به این درجه رسیده است .

«ام حسب الناس ان یقولوا امنا و هم لایفتنون » ; آیا ما می گوییم که مسلمانیم و مؤمنیم و از دوستان پیغمبر و دوستان امام زمان و امتحان نمی شویم؟ نه; امتحان می شویم . شما یک شاگرد می خواهید بگیرید، یک رفیق می خواهید بگیرید که چهارصباح با هم باشید، چقدر امتحانش می کنید؟ خدا می خواهد که ذخائر خودش را تحویل این اولیا بدهد، اینها را امتحان نمی کند؟ هر مقداری که به فرج نزدیک تر می شویم، امتحانات هم شدیدتر می شود . تحمل بکنید! برای خدا استقامت داشته باشید! دعا بکنید که خداوند ایمان ما را در دوران آخرالزمان ثابت بدارد . مشکلات خیلی زیاد است . جوان ها، خواهرها، برادرها! الآن مخصوصا مشکلات زیاد است . خواهرها و برادرها! عفت و نجابت را رعایت کنید . صلاح شما، سعادت شما، تکامل شما، ثبوت ایمان شما، در این جهت است .

خدا شاهد است، مشکلات هست، تحمل کنید . حالا امتحانات زیاد است ما چه باید کنیم؟ باید از امتحانات درست بیرون بیاییم . راه درست از امتحان بیرون آمدن ما چیست؟ این است که انقلاب درونی ایجاد کنیم; یعنی بیاییم و خودمان را تهذیب کنیم . کسانی که خود را تهذیب نکرده باشند سعادت پیدا نمی کنند . اگر هم که ایمان پدری و مادری داشته باشند، لقلقه زبان بیش نیست . چون صفات رذیله نمی گذارد که ایمان در درون انسان جلوه گر شود . هر کدام از صفات رذیله در وجود انسان یک حجاب بسیار بزرگی است که اطراف روح را گرفته است . ایمان روز به روز ضعیف تر می شود . هر مقداری که معاصی و صفات رذیله بیاید و حجاب ها بیشتر شود این ایمان ضعیف تر می شود .

اگر من خواسته باشم که ایمانم قوی باشد و سراسر وجودم را بگیرد، راهش این است که انقلاب درونی ایجاد کنم . انقلاب درونی چیست؟ تخلیه و تحلیه است . صفات رذیله را در مقام اصلاحش بربیاییم .

حضرت حق در قرآن مکرر می فرماید: «قد افلح من تزکی » یا «قد افلح من زکیها و قدخاب من دسها» ; رستگار شد آن کسی که خودش را تزکیه کرد; یعنی صفات رذیله را از وجودش دور کرد و خود را محلای به صفات حمیده کرد و خودش را مؤدب به آداب اسلامی کرد . چنین شخصی «اتقی » است، «اکرم عندالله » است، «اسعد» است و «اکمل من جمیع الابعاد» است .

راهش این است که انسان این کتب اخلاقی را بردارد و مطالعه کند، ببیند آن صفات رذیله ای که در وجودش هست چیست؟ کتاب های اخلاقی، هم درد را بیان کرده و هم دوا را بیان کرده است . انسان درد را ببیند، دوایش را هم ببیند و خودش را معالجه کند . این یک راهش است . برای اصلاح خود و انقلاب درونی یک راه دیگر هم وجود دارد . آن چیست؟ توسلات و توجهات به حضرت بقیة الله، روحی له الفداء . از حضرت بخواهد . انسان یک توبه و انابه از اعمال و رفتار و گفتارش بکند، بعد توسلات به حضرت بقیة الله داشته باشد . مخصوصا اگر بشود یک ربع ساعت، ده دقیقه، نیم ساعت قبل از اذان صبح بلند شود، دو رکعت نماز بخواند، یک سلامی به امام زمان بدهد و خود را بیندازد در دامن امام زمان . یابن رسول الله کمکم کن، من راهی ندارم، چاره ای ندارم، اسیر نفسم، اسیر شیطانم . شیطان داخلی و خارجی من را محاصره کرده و دستبند به من زده است . تو نجاتم بده، حضرت عنایت می کنند، توفیق می دهند، توجه می کنند . امام زمان - به ذات احدیت قسم - احدی از موجودات را فراموش نمی کنند، نه من و شما را، نه ملائکه را، نه حیوانات را، نه سایر مخلوقات را . خودشان فرموده اند: «انا غیر مهملین لمراعاتکم ولا ناسین لذکرکم » ; من شما را رها نکرده ام . امام زمان اشراف دارد . احاطه قیومی بر عالم وجود دارد . «لولا الحجة لساخت الارض باهلها» . حضرت محیط هستند، می دانند، می بینند، صد درصد متوجه هستند . شما یابن الحسن را در جمیع احوال فراموش نکن، در همه گرفتاری ها فراموش نکن .

این تذکر را هم عرض بکنم; اوضاع خیلی خوبی نیست برادر من . من می دانم مکرر از بعضی از بزرگان نقل شده است . خودم چیزی ندارم لکن شنیده ام بزرگان فرموده اند: «فرج حضرت خیلی نزدیک است » و همین طور هم هست . الان خیلی از اشخاص از غربال در می روند و می افتند پایین و فسادشان ظاهر می شود و از خط ولایتی ها خارج می شوند . حواستان جمع باشد که مبادا از غربال خارج شوید، مقام رهبری هم - که خدا ان شاءالله حفظشان کند - مدتی قبل داستان مفصلی فرمودند که ما حصلش را عرض می کنم که: «فرج خیلی نزدیک بود لکن بداء حاصل شد .» همه باید بیشتر مقید باشند، متوجه باشند . یک توبه از اعمال گذشته و عزم و جزم بر ترک معصیت در آینده و داشته باشند . به نمازهای اول وقت و مخصوصا تسبیح حضرت زهرا (س) ؟ ! بعد از نمازها اهمیت دهند . چه آثاری دارد این تسبیح حضرت زهرا (س) . هم مشکل گشای امور دنیوی و اقتصادی، هم مشکل گشای امور معنوی و عرفانی است . از هر دو بعد آثار عجیبی برای تسبیح حضرت زهرا (س) است . این را فراموش نکنید و روزی صد مرتبه هم استغفار داشته باشید .

این روزنامه ها، این مجله ها و این هفته نامه ها، اینها زیاد است . همه را بخواهی ببینی که نمی توانی . بعضی ها را هم که نمی توانی . اگر بگوییم که جوان ها هم به کلی اینها را مطالعه نکنند که نمی شود، باید اهل اطلاع باشند، از اوضاع جهان اطلاع کمابیشی داشته باشند . یک روزنامه، دو روزنامه، یک مجله که اعتماد به آن داری، اینها را مطالعه کن . اخبار را هم در 24 ساعت یک دفعه که اخبار سراسری می گوید گوش بده . بقیه اش را به کارت بچسب . الان موقع ترقی شماست، الان موقع تعالی شماست . الان موقع سرمایه اندوزی شماست . عمرتان را ضایع نکنید . ما نفهمیدیم، کسی به ما تذکر نداد . عمرمان ضایع شد و هیچ ترقی و تعالی نداشتیم . اما شما عمرتان را ضایع نکنید، هدر ندهید . در مجالس و محافل نشستن و صحبت کردن و اشخاص را بزرگ و کوچک کردن فایده ای ندارد . یک روزنامه مطالعه کن . یک ساعت، نیم ساعت هم اخبار سراسری را بشنو و بقیه اش را به کارت بچسب . جدیت در تحصیل، جدیت در کسب و کار داشته باش و در مسائل سیاسی هم چشم بسته تبعیت کن از مقام رهبری . راه سعادت این است . راه تکامل این است . راه رضایت امام زمان این است . خدا می داند، آنچه من بین خود و خدای خود فهمیدم این است که برای شما عرض می کنم و همین مطلب را در قبر جواب می دهم . منظور این است، غنیمت بشمارید، در تمام مشکلات، چه مشکلات مادی باشد، چه معنوی باشد، چه اقتصادی باشد، اجتماعی و سیاسی باشد، در هر مشکلی که وارد شدید «یابن الحسن، یابن الحسن » را فراموش نکنید . امام زمان ملجا ماست، امام زمان پناهگاه ماست، سرپرست ماست . خودشان فرمودند: «نحن صنایع ربنا و الخلق بعد صنایعنا» . نمی گویم به سایر ائمه و امام زاده ها و سر قبور مؤمنین، اولیای الهی، شهدا، علما، نروید، این را نمی خواهم بگویم . می خواهم بگویم هر حاجتی که شما دارید، زیر نظر امام زمان باید به دست شما برسد . چون یگانه کسی که واسطه فیض است و می تواند در عالم وجود، افاضه کند حضرت بقیة الله است . سلام شما به سایر ائمه اهل بیت (ع)، سایر امامزاده ها، علما، شهدا هم به اجازه امام زمان است .

اهل بیت، ائمه اطهار (ع) دستور می دهند به فرزندشان حضرت بقیة الله (ع)، امامزاده ها تقاضا می کنند و بزرگان هم همینطور . یکی از اولیای الهی نقل کرده اند که حاجتی داشتم و مدت زیادی متوسل به امام زمان (ع) می شدم و ختمی گرفته بودم، یک شب خواب دیدم که حضرت بقیة الله (ع) نشسته اند و نامه های زیادی به محضر ایشان آورده اند، حضرت یکی یکی نامه ها را می دیدند و همه را می گذاشتند کنار . بعد یکی از نامه ها را که برداشتند، باز کردند و بوسیدند و به چشمشان گذاشتند و گذاشتند کنار . عرض کردم: یابن رسول الله اینها چیست؟ فرمودند: دوستان ما به امامزاده ها و اولیای الهی متوسل شده اند و آن بزرگواران برای من نامه نوشته اند که کار ایشان را اصلاح کنم . گفتم: یابن رسول الله آن نامه ای را که بین همه نامه ها بوسیدید و به چشمتان گذاشتید چه بود؟ گفتند: این نامه را عمویم حضرت ابوالفضل نوشته بود . چون آن بزرگوار نوشته بود من بوسیدم و به چشمم گذاشتم . منظور این بود که همه کارها زیر نظر امام زمان باید اصلاح شود که ملجاء ماست، امام ماست، معشوق ماست . خدا می داند من در بسیاری از مشکلات علمی همینطور کتاب را گذاشتم کنار و گفتم یابن رسول الله کمکم کن . خدا شاهد است مکرر، یکدفعه حواسم جمع شد، متوجه شدم مطلب خیلی روشن است، خیلی هویدا است .

این داستان را یکی از آقایان، نقل می کرد الان هم در تهران هست، گفت: یکی از دانشجویان مؤمن متقی خیلی خوب در خارج از رفیقان ما بود . چند سالی مشغول تحصیل بود و آمد تهران . بعد از برگشت دیدیم خیلی امام زمانی شده است . البته زمانی که پیش ما هم بود امام زمانی بود، اما آنجا خیلی قوی تر شده بود و علاقه و توجهش به امام زمان بیشتر شده بود . و همواره یابن رسول الله و یابن الحسن می گفت . گفتیم: آیا نکند کاسه داغ تر از آش شده اید؟ شما از ما جلو می زنی، گفت: من یک چیزی دیدم . گفتم: چه دیدی؟ گفت: ما چند سال در خارج بودیم و مشغول تحصیل در رشته طب . سال گذشته در سالن امتحانات قرار گرفتم، موقعی که سؤالات را دادند، من نگاه کردم، دیدم چیزی به ذهنم نیامد . سؤال اول، چیزی به ذهنم نیامد . یک مقداری فکر کردم و گفتم من که چیزی نفهمیدم . رفتم سراغ سؤال دوم، دیدم این را هم نفهمیدم . سؤال سوم و چهارم که ده تا سؤال بود . هیچ کدامشان به ذهن من نیامد . سرم را گذاشتم روی نیمکت و فکر کردم . دیدم رفقا و هم کلاسی ها همه مشغول هستند و سؤالات را حل می کنند و من همینطور مانده ام . بعد به ذهنم آمد: خوب، من حالا چند سال است اینجا هستم و حالا نتیجه کارم را می خواهم بگیرم . سه، چهار سال جوانی ام را اینجا مصرف کردم و حالا هیچ چیز به ذهنم نمی آید . خیلی ناراحت شدم . یکدفعه یادم آمد که شما می گفتی در موقع گرفتاری ها متوسل به امام زمان شو . می گوید: متوسل به امام زمان شدم و منقطع شدم از هر جهتی شروع کردم: «یابن الحسن، یابن الحسن » ، کمکم کن! آبرویم در معرض خطر است . مضطربم، چه بکنم؟ بعد گریه و بدنم شروع کرد به تکان خوردن . چند نفر اطراف متوجه شدند . گفتم: چیزی نیست . خود را نگه داشتم و قلبا متوجه به امام زمان بودم . یکدفعه مثل اینکه بدنم تکانی خورد و گرم شد . به سؤالات نگاه کردم، دیدم اولی خیلی عالی است . فورا حل کردم . در ظرف نیم ساعت تمام آن ده سؤال را حل کردم و رفتم ورقه امتحانی را دادم . فردا فرستادند دنبال من که بیا اینجا . گفتند، شما با یکی از این اساتید مربوط بودید؟ گفتم: نه، هیچ کس . گفتند: نمی شود، شما با یکی از این اساتید مربوط بودید . گفتم خدا می داند نه . به حضرت موسی قسم، به خدای موسی، به حضرت عیسی قسم ابدا نه . گفتند: امکان ندارد، همه دانشجویان چهار تا پنج، شش تا از سؤال ها را جواب دادند . چهار خطا داشتند، شش خطا داشتند . شما یکی از سؤال ها را هم خطا نکردی . تمام را جواب دادی . گفتم: کس دیگر مرا کمک کرد و جریان را گفتم و منقلب شدند . لذا حالا من در تمام مشکلات «یابن الحسن » را فراموش نمی کنم و می دانم که آقا من را فراموش نمی کنند . ما آقا را فراموش می کنیم لکن آقا ما را فراموش نمی کنند .

برادران در تمام مشکلات «یابن الحسن » را فراموش نکنید .

خدایا قسمت می دهیم به عزت محمد و آل محمد، فرج امام زمان نزدیک بگردان . موانع ظهورشان را برطرف بفرما . قلوب همه ما را به نور ایمان و معرفت و تقوا و ولایت و خلوص منور بگردان . اسامی همه ما را در طومار اصحاب و انصارشان ثبت و ضبط بفرما . خدایا قسمت می دهیم به عزت محمد و آل محمد، مشکلات این جوان ها، پسرها، دخترها را به نحو احسن حل بفرما . خدایا کسانی که خدمت به اسلام و قرآن و نظام می کنند مخصوصا مقام رهبری در کنف ولی عصر محصور و محفوظشان بدار و صلی الله علی محمد و آل محمد .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/3/9 :: ساعت 2:19 عصر )
»» گفتگوی محرمانه به شرط دادن صدقه!

 


بسیاری از مفسران زمینه نزول آیات 12 و 13 سوره مبارکه مجادله را با کمی اختلاف در تعبیر، این چنین نوشته اند:
جمعی از اغنیاء، خدمت رسول خدا صلی الله و علیه و آله می ‌آمدند و با او محرمانه گفتگو (نجوا) می ‌کردند که البته هدف عده ای از این کار، فخر فروشی به دیگران بود؛ پیامبر صلی الله و علیه و آله هم با این که از این کار آنها ناراحت می شدند؛ اما روی بزرگواری خاص خود، مانع آنها نمی شدند [1] تا اینکه آیه 12 این سوره نازل شد:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَةً ذَلِکَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَأَطْهَرُ فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ
اى کسانى که ایمان آورده‏اید هرگاه با پیامبر [خدا] گفتگوى محرمانه مى‏ کنید پیش از گفتگوى محرمانه خود صدقه‏اى تقدیم بدارید این [کار] براى شما بهتر و پاکیزه‏تر است و اگر چیزى نیافتید بدانید که خدا آمرزنده مهربان است.
به این ترتیب به کسانی که خواهان نجوای با رسول خدا صلی الله و علیه و آله بودند دستور داد که قبل از نجوا کردن با آن حضرت، صدقه ای به مستمندان بپردارند. اغنیاء وقتی شرایط را این چنین دیدند از نجوا خودداری کردند که آیه بعد نازل شد:
أَأَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَاللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ
آیا ترسیدید که پیش از گفتگوى محرمانه خود صدقه‏ هایى تقدیم دارید و چون نکردید و خدا [هم] بر شما بخشود پس نماز را برپا دارید و زکات را بدهید و از خدا و پیامبر او فرمان برید و خدا به آنچه مى‏ کنید آگاه است.
این آیه ضمن سرزنش فراریان از حکم خدا (پرداخت صدقه قبل از نجوای با رسول خدا صلی الله و علیه و آله)، حکم جدیدی را اعلام کرد که در آن، اجازه نجوا به همگان داده شد بی آنکه نیاز به پرداخت صدقه باشد.

نکته های نهفته در این آیات:
1. با نزول آیه اول تمام نجوا کنندگانی که توان پرداخت صدقه را داشتند به یکباره عقب کشیدند و همگی به جز یک نفر از دادن صدقه و نجوا خودداری کردند و آن یک تن، شخص امیرالمومنین علی علیه السلام بود. خود حضرت می فرماید:
إِنَّ فِی کِتَابِ اللَّهِ لآَیَةً مَا عَمِلَ بِهَا أَحَدٌ قَبْلِی وَ لَا یَعْمَلُ بِهَا أَحَدٌ بَعْدِی [وَ هِیَ] آیَةُ النَّجْوَی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً»؛ در قرآن آیه ای است که کسی غیر از من به آن عمل نکرده و عمل نخواهد کرد و آن آیه نجواست.
بعد حضرت ادامه دادند: یک دینار نزد من بود که آن را با ده درهم معاوضه کردم و هر وقت با پیامبر صلی الله و علیه و آله نجوا می‌کردم پیش از آن، یک درهم صدقه می‌ دادم.
از اینکه جمله «فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ» را با آوردن حرف «فاء»، فرع بر جمله «فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا ...» قرار داد بدست می آید که حکم «وجوب صدقه قبل از نجوا»، نسخ شده است
سپس فرمودند: ثُمَّ نُسِخَتْ فَلَمْ یَعْمَلْ بِهَا أَحَدٌ قَبْلِی؛ این آیه نسخ شد در حالی که کسی قبل از من به آن عمل نکرد و بعد آیه 13 مجادله را تلاوت فرمود: أَ أَشْفَقْتُمْ ... [2]
2. معلوم شد که در این نجواها غالباً مسائل مهمی مطرح نمی شده و آنچه آنها به شکل محرمانه می گفتند بی ارزش تر از مقداری صدقه بود. به خصوص اینکه مقدار خاصی برای صدقه نیز تعیین نشده بود و آنها می توانستند با مبلغ کمی این مانع را بردارند.
3. تعبیر به «توبه» نشان می ‌دهد که آنها در نجواهای قبلی مرتکب گناهی شده بودند، خواه به خاطر فخر فروشی و ریا، و یا آزار پیامبر صلی الله و علیه و آله و یا ایذاء م?منان فقیر.
علامه طباطبایی(ره) از جمله «تاب الله علیکم» استفاده می کند که خود این ترک نجوا برای ندادن صدقه، گناهی بوده که مرتکب شدند؛ اما خداوند متعال ایشان را آمرزید. [3]
4. مدت حکم و مقدار صدقه: در اینکه حکم اول یعنی وجوب صدقه قبل از نجوای با رسول خدا صلی الله و علیه وآله چقدر به طول انجامید و نسخ شد؛ نقل های مختلفی وجود دارد:
بعضی آن را یک ساعت و بعضی یک شب و بعضی ده روز ذکر کرده اند که به نظر، همین قول سوم صحیح است؛ زیرا یک ساعت و یک شب برای یک چنین امتحانی هرگز کافی نبود و اغنیاء اهل نجوا می توانستند عذر بیاورند که در این مدت کوتاه موردی برای نجوا پیش نیامد؛ ولی مدت ده روز می‌تواند حقایق را روشن سازد و زمینه‌ای برای ملامت و سرزنش متخلفان فراهم کند.

اما در مورد مقدار صدقه، نه در آیه مقداری برای آن ذکر شده و نه در روایات اسلامی؛ هر چند از عملِ امام علی علیه السلام بر می آید که حتی یک درهم نیز کافی بوده است. [4]

ناسخ و منسوخ در این دو آیه:
اکثر علما (مفسرین) بر این عقیده اند که آیه 13، ناسخِ آیه 12 است و با آمدن حکم جدید در این آیه، حکم آیه 12، منسوخ شده است. [5] این معنا را می توان در همان روایتی که از امیرالمومنین علیه السلام نقل شده است نیز مشاهده کرد؛ آنجا که حضرت می فرماید:
ثُمَّ نُسِخَتْ فَلَمْ یَعْمَلْ بِهَا أَحَدٌ قَبْلِی؛ این آیه (12/ مجادله) نسخ شد در حالی که کسی قبل از من به آن عمل نکرد و بعد حضرت، آیه 13 مجادله را تلاوت فرمود: أَ أَشْفَقْتُمْ ... [6]
اینکه چگونه می توان فهمید آیه 13، حکم آیه 12 را نسخ کرده است مفسرین سخنانی دارند:
المیزان می نویسد:
از اینکه جمله «فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ» را با آوردن حرف «فاء»، فرع بر جمله «فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا ...» قرار داد بدست می آید که حکم «وجوب صدقه قبل از نجوا»، نسخ شده است.
خود حضرت می فرماید: إِنَّ فِی کِتَابِ اللَّهِ لآَیَةً مَا عَمِلَ بِهَا أَحَدٌ قَبْلِی وَ لَا یَعْمَلُ بِهَا أَحَدٌ بَعْدِی [وَ هِیَ] آیَةُ النَّجْوَی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً»؛ در قرآن آیه ای است که کسی غیر از من به آن عمل نکرده و عمل نخواهد کرد و آن آیه نجواست
تفسیر نمونه می نویسد:
گرچه در این آیه صریحاً سخنی درباره جواز نجوا بعد از این ماجرا نیامده، ولی تعبیر آیه نشان می ‌دهد که حکم سابق برداشته شد. [7]
مرحوم طبرسی در مجمع سخنی از چگونگی دلالت بر نسخ ندارد؛ ولی از اینکه ادعای نسخ را مترتب بر همان روایت مربوط به امیرالمومنین علیه السلام ذکر می کند [8] می توان حدس زد که دلیل او قراین بیرونی مانند همین روایت است.
مرحوم آیت الله خویی در کتاب البیان خود به بررسی این دو آیه و روایات آن می پردازد. ایشان پس از تصریح به ناسخ و منسوخ بودن این دو آیه؛ نوع نسخ آن را نیز بیان می کند.
ایشان معتقد است که نسخ این حکم برای تمام شدن مصلحت خود این حکمت نبوده است چرا که این کار (پرداخت صدقه قبل از نجوی) از اموری است که نفع و حُسن آن همیشگی است؛ آنچه که سبب شد تا خداوند این حکم را لغو کند اعراض مردم (به جز امیرالمومنین علیه السلام) از انجام آن بود که پیامد آن هم تعطیلی نجوا بود و هم تعطیلی پرداخت صدقه به دلیل حرصی که توانمندان بر مال داشتند.
همین امر سبب می شد تا بسیاری از کارها که در گرو گفتگوی محرمانه بود و مصلحت امت اسلامی را در پی داشت فوت شوند.
خداوند متعال برای حفظ مصلحت امت اسلامی و به جریان انداختن گفتگوهای محرمانه ی مفید به حال امت، این حکم را از امت اسلامی برداشت؛ و گرنه حُسن و مصلحت آن حکم هم چنان باقی بود. [9]

پی نوشت:
1. روح المعانی 28/27
2. شواهد التنزیل لقواعد التفضیل 2/320 این مضمون در کتابهای تفسیری اهل سنت فراوان به چشم می خورد مانند: الدر المنثور 6/185 و تفسیر فخر رازی 29/271
3. المیزان، ترجمه 19/390
4. برگرفته از تفسیر نمونه 23/454
5. البیان فی تفسیر القرآن، ص 372
6. شواهد التنزیل لقواعد التفضیل 2/320 این مضمون در کتابهای تفسیری اهل سنت فراوان به چشم می خورد مانند: الدر المنثور 6/185 و تفسیر فخر رازی 29/271
7. تفسیر نمونه 23/450
8. مجمع البیان 9/380
9. البیان فی تفسیر القرآن، ص 374- 375



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/3/9 :: ساعت 2:17 عصر )
»» فرهنگ امروز، سازنده یا مخرّب‏

فرهنگى که امروز بر جهان حاکم است و مورد ستایش تمام جهانیان است، با این همه غرور و تکبر و با این همه ادعاهاى عجیب و غریب، حتى قدرتى به اندازه یک فرد دلسوز به حال جامعه را ندارد.

شما مى‏توانید در اوضاع روحى و عاطفى سران ملت‏ها و پایه‏گذاران دولت‏ها، در قرون اخیر به ویژه پس از جنگ جهانى اول و آنچه از آنان به عنوان راه کارهاى علاج مشکلات و معضلات بشرى صادر شده و مى‏شود، مطالعه دقیق کنید تا به بى‏پایه بودن فرهنگ حاکم بر جهان، اقرار و تصدیق نمایید «1».

بدون تردید باید اقرار کرد که دنیا با همه پیشرفت‏هایى که در امور مادى نصیبش شده است، حقیقت تعلیم و تربیت واقعى را درک نکرده و توجهى به اصول معنوى و روحى ندارد.

آنچه مایه تأسف است این است که بشریت با این همه به اصطلاح پیشرفت‏ و ترقى در امور صنعتى و علمى، پس از این همه شکست و اشتباه، به معنویت نگراییده است.

بنیانگذاران مکاتب گوناگون حاکم بر دنیا، خود مى‏دانند آن اصولى را که فرهنگ امروز عالم، در تربیت و تعلیم پیش گرفته، فقط با همان ترقیات مادى سازش دارد، و آن اصول هم بدون شک در پیشبرد هدف‏هاى عالى انسانى هیچ گونه تأثیرى ندارد؛ امّا اینان هرگز به مبانى اسلامى برگشت نمى‏کنند و به منطق دین رجوع نمى‏نمایند.

امروز قسمت بزرگى از تربیت شدگان فرهنگ جدید در غرب و شرق، چنان به خود گرفتارند و به خورد و خوراک و خواب و شهوت مشغول، که وقتى براى فکر کردن در مسائل عالى انسانى را براى خود باقى نگذاشته‏اند، و اگر کسى از حظوظ و فواید روحى صبحت کند، و یا از فیض روحانىِ تفکر در مناظر طبیعت در تنهایى دم بزند، او را گرفتار دام خیال، و گم گشته راه خرافات و اوهام مى‏شمارند و به حال او دلسوزى مى‏کنند!!

این همه فریاد و غوغاى زندگى؛ یعنى خورد، خواب، شهوت، به گونه‏اى مردم عالم بویژه غربى‏ها و غرب‏زده‏گان را اسیر چنگال خود ساخته، که شب و روز مانند مورچه‏ها قرار و آرام ندارند و تنها مى‏کوشند تا شکم خود را پر سازند و غریزه جنسى خود را از هر راهى که ممکن است ارضا نمایند؛ تو گویى مانند حیوانات غیر از این رفتار وظیفه و تکلیفى نداشته و ندارند.

نه وقت آن را دارند که نگاهى به سوى آسمان کبود و چرخ نیلگون انداخته و دقیقه‏اى روح خود را با تماشاى این عوالم بى‏کران درخشان، که در فضاى پهناور مکان در جولانند صفا دهند، و از زنجیر حس‏ها و هوس‏هاى جسمى آزاد سازند، و نه حال و ذوقى دارند که ساعتى چند، خود را در آغوش مادر طبیعت انداخته، نقش زندگى بخش او را در درون دل و جان خود نقاشى کنند و شیر حیرت و استغراق و اشتیاق از پستان فیض ریزان این مادر مهربان را با لب‏هاى تشنه روح خود بمکند و خود را حیات تازه‏اى بخشیده و زنده دل و توانا سازند.

آرى! افراط و تفریط، یگانه سبب خرابى و فساد تمدن شرق و غرب و مایه بدبختى، بیچارگى، اسیرى و بندگى پیروان این دو تمدن گردیده است‏ .

نتیجه این همه پیشرفت در سایه فرهنگ نوین در جهان، جز ایجاد فساد و بدبختى، بروز جنگ‏هاى خانمان سوز و پایمال کردن حقوق ناتوانان، چیز دیگرى نیست.

هر روز مى‏بینیم و مى‏شنویم و مى‏خوانیم که هرج و مرج روحى و اخلاقى، در سراسر گیتى شیوع پیدا کرده و بشر به تجاوز خود، در همه زمینه‏ها افزوده است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 94/3/6 :: ساعت 3:43 عصر )
»» نگاهی به پشت پرده وهابیت

 

 

فرقه وهابیت بر اساس یک هدف ظاهری و یک هدف باطنی تشکیل شده است. هدف ظاهری وهابیت عبارت است از اخلاص در توحید و جنگ با شرک و بت پرستی ، ولی واقعیت جنبش وهابیت، چه از جهت فکری و چه عملی، این هدف را تأیید نمی کند، هدف باطنی و پنهان آنها کشتار مسلمانان و افروختن آتش فتنه و جنگ در بین آنان، در جهت خدمت به فراماسونری و امپریالیسم جهانی است و این اصل، محور تمام تلاشهای وهابیت از زمان ظهور تا به امروز است، و آن هدف ظاهری را فقط برای اغوا و گمراه کردن ساده لوحان و عوامّ الناس قرار داده اند.

شکی نیست که شعار اخلاص در توحید و مبارزه با شرک، شعار بسیار جذابی است که پیروان وهابیت با شور و هیجان تمام از آن سخن می گویند. ولیکن آن بیچارگان خبر ندارند که این شعار تنها دستاویزی برای رسیدن به آن اهداف پنهانی است که استعمار غرب برای تحققش این فرقه را به وجود آورده.

محققان تاریخ وهابیت ثابت کرده اند که این فرقه در اصل به دستور مستقیم وزارت بریتانیا ایجاد شد، به عنوان مثال به کتابهایی چون "پایه های استعمار" از خیری حماد و "تاریخ نجد" از سنت جان ویلبی یا عبد الله ویلبی و "خاطرات حاییم وایزمن" اولین نخست وزیر رژیم صهیونیستی و نیز "خاطرات مستر همفر" و "وهابیت، نقد و تحلیل" از دکتر همایون همّتی مراجعه کنید. «وهابیت عملاً مصمّم شده که نقش خود را در زشت جلوه دادن چهره اسلام به عنوان یک دین خونریز به خوبی بازی کند»...

بر این اساس، این فرقه از نظر فکری قائم بر سه اصل عملی می باشد و می توان این اصول را با نگاهی به برنامه های درسی و تربیتی سعودی دریافت، اولین اصل آنان اطاعت مطلق از ولی امر است: با صرفنظر از اینکه این مَلِک کیست و ماهیت اعمال و افکارش چیست و چطور به حکومت رسیده است؟ دلیل اینکه آل سعود از آنها خواسته پیرو امپریالیسم جهانی باشند، به این مطلب بر می گردد که آنها تنها به امر انگلیسی ها در گذشته، و در زمان حاضر به دستور آمریکاییان تعیین می شوند و از این رو وهابیون بردگانی به تمام معنی کلمه اند، اینان جز به دستور اربابانشان کاری نمی کنند و تنها به اشاره آنها حرف می زنند.

اصل دوم آنها تکفیر مخالفان و قتل آنان است: وهابیان در آغاز پیدایش خود هزاران تن از مسلمانان شیعه و سنی را کشتند و در زمان حاضر نیز، حسب راهنماییهای گام به گام آمریکا و صهیونیسم، بیشترین توجه خود را به طور خاصّ بر قتل شیعیان و تکفیر آنها متمرکز کرده اند.

از زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران، آتش جنگ بر ضدّ تشیّع افزوده تر شده است و این آتش تا ظهور فرج ادامه خواهد داشت، امّا این بدین معنی نیست که مسلمانان اهل سنت از شعله های این جنگ بر کنار باشند، زیرا وهابیت و رؤسای آنان در پی این نیستند که در آن واحد در دو جبهه کار کنند . آنها میخواهند اهل سنّت را بر ضدّ برادران شیعه شان برانگیزند، تا فتنه ایجاد شود و همگی در خون خود غرق شوند.

اصل سوم آنان الغا و بی اعتبار سازی عنصر عقل و اندیشه و منطق و جایگزین کردن سلفیه است: یعنی هر آنچه را که سلف انجام داده اند را انجام بدهیم، و این مصیبت بزرگی است؛ زیرا اسلام تأکید زیادی بر تفکر و حکمت و منطق و رحمت و احسان نموده، نه تقلید از سلف، اگر منظور از سلف، صحابه باشد که آنها هرگز معصوم از خطا نبوده اند، پس آیا ما باید از خطاهای آنان هم پیروی کنیم؟ پس نقش عقل کجا رفت؟ و حرمت ریختن خون مسلمانان و بی گناهان که اسلام آن همه تأکید بر آن داشته و آن را اولین اولویت بعد از ایمان به خدا قرار داده، چه می شود؟ آیا رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یک حدیث گفته اند که در آن به پیروی از صحابه یا سلف امر کرده باشد؟ و همگان بر آن اتفاق داشته باشند؟ جواب: نه، بلکه ایشان آشکارا به پیروی از اهل بیت (علیهم السّلام) و صحابه بزرگ مثل: ابوذر غفاری و عمار یاسر و حذیفه بن نعمان و سلمان و جابر انصاری و محمد بن ابی بکر و مقداد و عثمان بن مظعون و مانند آنان امر کرده است، در حالی که منظور از سلف نزد وهابیت، بدکارانی چون معاویه و ابوسفیان و یزید و مروان و عمرو ابن العاص و حجاج و بنی امیه و بنی عباس و بقیه آدمکشانی است که چهره تاریخ را با جنایاتشان سیاه کرده اند...

الغای عقل و منطق و فکر نزد وهابیت و به جای آن تمرکز بر فرهنگ گله و چوپان در بین آنان مهمترین وظیفه ای است که سرویس اطلاعاتی بریتانیا از طریق آل سعود و فتواهای مزدوران یهودی صفتشان ترویج می دهند که بر اساس آن باید کر و لال و کور شد، و این یعنی استمرار بندگی و خضوع در مقابل دشمنان اسلام و نابودی اسلام از داخل...

بهترین مثال در رابطه با شستشوی مغزی و الغای عقل نزد وهابیون، فتوای ابن باز در تکفیر کسانی است که قائل به کروی بودن زمین هستند، مسلمان شیعه یا سنی یا صوفی اگر به غیر این معتقد باشد، کافر است و بر حسب شریعت وهابیت قتلش واجب! آری وهابی، چه سعودی، چه عراقی، چه افغانی و چه پاکستانی و ... اول مغزش را با حشیش و پول استعمار شستشو می دهند و بعد می رود و خودش را در بازارها و مناطق شیعه منفجر می کند، علیرغم اینکه هیچ کدام از آن انسانها دخالتی در حوادث و رویدادهای موجود نداشته اند، و این موضوع، از نظر تروریست وهابی هیچ اشکالی ندارد!

 

اسلام هراسی:

زشت نشان دادن چهره اسلامی که پیامبر رحمه للعالمین آورده و توقف انتشار آن در جهان به دست سلفیه فقط بر حسب تصادف نیست، بلکه بر اساس نقشه خطرناکی است که وظیفه اولش این است که کودکان وهابی در سنین نونهالی را با مفاهیم قتل و خونریزی و رافضه و تکفیر شستشوی مغزی دهند، بر اساس این نقشه، آل سعود خلفای خداوند در زمین هستند و علمائشان (که فاسدترین خلق خدایند) عابد و زاهد و واجب الاطاعه می باشند(!) و اینکه "شیعه را بکشید تا وارد بهشت شوید و صوفیه و زائران قبور اولیاء الله مشرکند و قتل آنان واجب است. اهل سنّت هم اشعری مذهب و گمراهند و بیش از ایمان به کفر نزدیکند!" دیگر چه توقعی می توان از آنان داشت؟ جز تخریب و کشتار و جنایت.

بر حسب نظریه بوردیو Bourdie جامعه شناس و کارشناس علوم تربیتی فرانسوی، بعد از بهره برداری از سرمایه فکری کودکان، با آموزش مفاهیم افراطی گری و قتل به آنان، بسیار سخت و حتی محال خواهد بود که آنها بتوانند در آینده از قید و بند این مفاهیم آزاد شوند!

کلمه تروریست اسلامی در روزنامه های جهانی بسیار شایع شده، در حالی که صحیح آن این است که بگویند تروریست وهابی، چرا که اسلام هیچ دخلی در کارهایی که آنان انجام می دهند، ندارد، دینی که رحمت برای عالمیان است و برای اتمام مکارم اخلاق آمده است.

وهابیت به عنوان یک جنبش تروریستی و سازمانی بسیار نزدیک به مافیا عمل می کند. این جنبش شوم با پولهای بی حساب آل سعود زنده است، پولهایی که در اصل از دزدی از جیب ملّت نجد و حجاز بدست آمده است، ملتی که دچار فقر و ظلم و بیکاری و پخش موادّ مخدّر و ناهنجاریهای جنسی هستند. اینها فقط فرضیه و ادّعا نیست، بلکه حقایق مستند و گزارشهای سازمان ملل متحدّ و فیلمهای واقعی از سایت یوتیوب است.

در هر حال ما می گوییم که برادران اهل سنت بیشتر از شیعیان خواستار محکومیت وهابیت هستند، زیرا آینده جهان اسلام با وجود این فرقه انحرافی بسیار خطرناک است و هر دوی آنها باید در کنار هم متوجه غدّه سرطانی وهابی سعودی خونخوار باشند که ملّت عراق را به بازی گرفته و تار و پود آن را از هم گسیخته است.

ما در برابر همه این مصائب به خداوند قادر و مدبر توکّل می کنیم و از او می خواهیم که همه شهدای مظلوم این جنایات را در رحمت واسعه خود جای دهد و در این مصائب بزرگ که بر سر انسانیت و مسلمین می آید، اجر جمیل عنایت نماید و عراق را از لوث بعثیان و تکفیریان وهابی و سلفی رهایی بخشد. و الحمد لله ربّ العالمین.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 94/3/6 :: ساعت 3:42 عصر )
»» مبانی فکری و کارنامه وهابیت

 

 

در آغاز قرن هشتم هجری فردی موسوم به احمد بن تیمیه، روی برخی از سنن و عقاید رایج مسلمین انگشت اعتراض نهاد و گرایش به آنها را مایه شرک و دوری از توحید پنداشت. مثلاً مدعی شد که شفاعت اولیاء الهی در روز رستاخیز ، واقعیت دارد ولی درخواست شفاعت از آنان در این جهان، شرک است. ما در این نوشتار مختصر برآنیم که به بررسی اجمالی و تاریخ شکل‌گیری فرقه ضاله وهابیت بپردازیم .

احمد بن تیمیه نجدی (پایه‌گذار وهابیت) در سال 661 هجری قمری پنج سال پس از سقوط خلافت بغداد در حرّان که از توابع شام است بدنیا آمد. تحصیلات اولیه را تا 17 سالگی در آن سرزمین به پایان برد در آن روزگار که حمله مغولان به اطراف شام ترس عجیبی در دلها افکنده بود سبب شد که عبدالحلیم، پدر احمد، همراه خانواده و جمعی از بستگان، حرّان را به سوی دمشق ترک گویند و در آنجا اقامت کنند. تا سال 698 هـ. ق چیزی از احمد شنیده نشد، ولی از آغاز قرن هشتم افکار مخرب وی ظهور و بروز یافت. خصوصاً زمانیکه ساکنین حماه از وی خواستند آیه الرحمن علی العرش استوی را تفسیر کند، در تفسیر این آیه برای خداوند جایگاهی در فراز آسمانها که بر عرش و سریری متکی است تعیین کرد.

انتشار پاسخ ابن تیمیه در دمشق و اطراف آن غوغایی به راه انداخت بطوری که علمایی همچون جلال الدین حنفی، قاضی وقت، محاکمه وی را خواستار شدند. قاضی او را احضار کرد ولی او در محاکمه حاضر نشد. ابن تیمیه، پیوسته افکار عمومی را به نظرات خلاف مشهور و رایج خود متشنج و پریشان می‌کرد، تا اینکه بالاخره در سال 705 هـ. ق در دادگاه محکوم و به مصر تبعید شد. وی در سال 707 از زندان آزاد شد ولی تا سال 712 به شام برگشت و در آنجا به نشر افکار و نظریات خود پرداخت، تا اینکه مجدداً در سال 721 محکوم به زندان شد و در سال 728 در زندان مرد.

ذکر بیانیه‌هایی که عالمان بزرگ شام و مصر درباره ابن تیمیه صادر کرده‌اند، در این مقاله نمی‌گنجد لذا برای نمونه به برگزیده‌ای از آنها اکتفا می‌کنیم تا نقش او در تشویش افکار عمومی آن زمان و پاشیدن بذر نفاق در بین مردم روشن شود.

ابن تیمیه جهانگرد معروف در سفرنامه خود معروف به رحله ابن بطوطه می‌نویسد: من در دمشق فقیه بزرگ حنابله تقی الدین بن تیمیه را دیدم، او در فنون گوناگون سخن می‌گفت ولی در عقل او چیزی بود، آنگاه می‌افزاید: او در یکی از جمعه‌ها در مسجدی مشغول وعظ و ارشاد بود و من نیز شرکت کردم از جمله گفتار او این بود: خداوند از عرش به آسمان نخست فرود می‌آید مانند فرود آمدن من از منبر،این سخن را گفت و یک پله از منبر پائین آمد، در این هنگام فقیهی مالکی به نام ابن الزهرا به مقابله برخاست، و سخن او را رد کرد، مردم به طرفداری از ابن تیمیه برخاستند و فقیه معترض را با مشت و کفش زدند[1].

این نمونه‌ای از عقاید اوست که شاهد عینی کاملاً بی ‌طرف، با گوش خود شنیده و دیده است هرگاه مردی با این پایه از درایت و آگاهی از عقاید و معارف به تحلیل بپردازد باید از پیامدهای آن به خدا پناه برد.

شمس الدین ذهبی، دانشمند مشهور اهل سنت، در علم حدیث و رجال و درایه سر آمد عصر خویش بود و همچون ابن تیمیه آیین حنبلی داشت. وی در نامه بلند و پند‌آمیزش به ابن تیمیه چنین می‌نویسد: آیا وقت آن نرسیده که از جهالت دست برداری و توبه کنی؟! بدان که تو به دهه هفتاد عمر خودگام نهاده‌ای و مرگت نزدیک شده است. به خدا قسم، فکر نمی‌کنم تو بیاد مرگ باشی، بلکه کسانی را هم که بیاد مرگ هستند تحقیر می‌کنی! فکر نمی‌کنم سخن مرا بپذیری و به پند من گوش دهی؛ بلکه بر آنی که در برابر نامه کوتاه من، درازگویی کنی تا من رشته سخن را قطع کنم. تو پیوسته در فکر پیروزی بر من هستی تا من سکوت اختیار کنم!

تو که با من ـ که می‌دانی دوست تو هستم ـ این چنین می‌کنی، پس با دشمنانت چه خواهی کرد؟! به خدا قسم در میان دشمنان تو افراد صالح و خردمند و دانشور فراوانند، چنان که در بین دوستانت نیز افراد گنه کار و دروغگو و نادان و بیعار، زیاد به چشم می‌خوردند! بدان خوشحالم که از من بدگویی می‌کنی؛ ولی از نصیحتم پندگیر[2].

سُبکی، محقق هم عصر ابن تیمیه، معتقد است ابن تیمیه در عقاید اسلامی بدعت گذاشت و ارکان اسلام را درهم شکست. او با اتفاق مسلمانان به مخالفت پرداخت و سخنی گفت که لازمه آن جسمانی بودن خدا و مرکب بودن ذات اوست تا آنجا که به ازلی بودن عالم ملتزم شد و با این سخنان حتی از 73 فرقه نیز بیرون رفت[3].

ابن شاکر کتبی در شرح حال ابن تیمیه از رساله‌ای یاد می‌کند که وی درباره فضایل معاویه و عدم جواز لعن یزید نوشته است[4]. ابن حجر هیتمی دانشمند اهل سنت که در زمره بزرگان علما محسوب می‌شود، ابن تیمیه را فردی می‌داند که خداوند او را خوار و گمراه و کور و کر کرده است و پیشوایان اهل سنت بر فساد افکار و اقوال او تصریح دارند. هر کس می‌خواهد از عقاید وی آگاه شود به کتابهای ابوالحسن سُبکی و فرزندش تاج الدین و غیر آنان رجوع کند.

سخنان ابن تیمیه فاقد ارزش بوده و او فردی بدعتگزار، گمراه گمراه‌گر و غیر معتدل است. خداوند، به عدلش با او رفتار کرده و ما را از شر عقیده و راه و رسم وی حفظ کند![5]

انتقادات مستمر دانشمندان وقت، موجب انزوای ابن تیمیه شد و مرامش به تدریج به دست نسیان سپرده شد، چندان که دیگر کسی از افکار وی دم نمی‌زد، گویی در جهان چنین کسی نبوده و چنین افکاری را عرضه نکرده است. بر اثر مبارزات یاد شده، از مکتب ابن تیمیه جز در کتابهای شاگرد وی، ابن قیّم جوزی (691 ـ 751) نامی باقی نماند. حتی خود ابن قیم نیز در کتاب الروح به چالش با استاد خود پرداخته است.

اکنون باید دید چگونه این مکتب بار دیگر در قرن 12 هجری از انزوا و گم‌ نامی بدر آمد و برخی مجدداً به نشر و ترویج آن پرداختند؟

حدود پانصد سال بعد از ابن تیمیه، آراء وی توسط فردی موسوم به محمد بن عبدالوهاب از انزوا و گمنامی بدر آمد و با ترویج آن بوسیله قدرت شمشیر، موجی نو از تفرقه و کشتار بین مسلمانان به راه افتاد. متأسفانه طرح مجدد افکار ابن تیمیه از سوی محمد بن عبدالوهاب در شرایط و اوضاع تاریخی بسیار نامناسبی صورت گرفت. چنان که گویی اساساً وضع این افکار، برای ایجاد شکاف و اختلاف میان مسلمین، آن هم در بدترین اوضاع و شرایط تاریخی بود! ترویج آراء ابن تیمیه از سوی محمد بن عبد الوهاب (که عنوان مکتب وهابیت را به خود گرفت) و سپس حمله وهابیان با پشتیبانی سیاسی ـ نظامی شیوخ برخی از قبایل نجد به مناطق مسلمان نشین حجاز و عراق و شام و یمن، در دهه‌های نخست قرن 13 هجری صورت پذیرفت، این در حالی بود که امت اسلامی از چهار سو مورد هجمه و حمله شدید استعمارگران مسیحی قرار داشت.

انگلیسیها، فرانسویها، روسهای تزاری و آمریکائیها هر کدام به نوبه خود در قرن 19 میلادی گرگ صفتانه امت مظلوم و پریشان اسلامی را مورد حمله قرار داده بودند.

در چنین دوران سختی که مسلمانان نیاز حیاتی به همدلی و همکاری بر ضد دشمن مشترک داشتند، محمد بن عبد الوهاب مسلمانان را به جرم شفاعت خواهی از پاکان و زیارت قبور اولیاء خدا مشرک و بت‌پرست و واجب القتل خواند! و اعراب بادیه‌نشین را برانگیخت که مناطق سنی‌نشین و شیعه‌نشین حجاز و عراق و شام و یمن را به خاک و خون بکشند و اموال مسلمین را ـ به عنوان غنیمت جهاد با کفار ـ به غارت برند!

نکته بسیار عجیب و غیر قابل هضم در این کار، جریان فتوای محمد بن عبدالوهاب (مثلاً بعنوان فقیه) به تکفیر مسلمانان جهان و تشویق و پیروان خویش به قتل و غارت فجیع آنان به اتهام شرک و بت‌پرستی است که صحنه‌‌های جانگدازی در طول دو قرن اخیر پیش آورده است، چنین فتوایی در بین پیروان ادیان الهی کمتر سابقه دارد.

وی در کتاب کشف الشبهات می‌نویسد: کسانی که فرشتگان و پیامبران و اولیاء الله را شفیع قرار داده، و به وسیله آن نزد پروردگار تقرب می‌جویند، خونشان حلال و قتل آنان جایز است.[6]

خشونت و وحشیگری که در ذات این مکتب نهفته و مظاهر آن در حمله و کشتار بی‌سابقه مردم مظلوم کربلای معلی در سال 1343 هجری قمری که حدود 7000 نفر از علماء سادات و مردم را قلع و قمع کردند بسیار دور از باور و انسانیت است[7]!

 

 پایه‌گذار وهابیت

محمد بن عبد الوهاب در سال 1115 هـ.ق در شهر عُینیه از توابع نجد بدنیا آمد، پدر او عبدالوهاب قاضی شهر به شمار می‌رفت. محمد بن عبدالوهاب فقه حنبلی را در زادگاه خود آموخت. سپس برای تکمیل معلومات رهسپار مدینه منوره شد و در آنجا به تحصیل حدیث و فقه پرداخت.

در دوران تحصیل در مدینه، گاهی مطالبی بر زبانش جاری می‌شد که از عقایدی خاص حکایت داشت، چندان که اساتید وی از آینده‌اش نگران شده و می‌گفتند: اگر این فرد به تبلیغ بپردازد گروهی را گمراه خواهد کرد.

چندی بعد، محمد بن عبدالوهاب مدینه را به سوی نقاط دیگر ترک کرد و چهار سال در بصره و پنج سال در بغداد و یکسال در کردستان و دو سال در همدان اقامت کرده‌اند. زمانی هم در اصفهان و قم ساکن بوده و بعد از طریق بصره به احساء و سپس به اقامتگاه پدرش حُریمله رفت.

تا زمانیکه پدرش در قید حیات بود وی کمتر سخن می‌گفت. تنها گاهی میان او و پدرش نزاعی در می‌گرفت. ولی پس از مرگ پدر به سال 1153هـ. ق، پرده از عقاید خود برداشت. تبلیغات محمد بن عبد الوهاب در شهر حُریمله افکار عمومی را بر آشفت، به گونه‌ای که ناچار شد این شهر را به قصد اقامت در زادگاهش ترک کند، در زادگاهش (عینیه) با حاکم وقت، عثمان بن مَعمر، تماس گرفت و دعوت جدید خود را با او در میان نهاد و قرار شد که ان با پشتیبانی حاکم، آیین خود را تبلیغ کند ولی طولی نکشید که فرمانروای احساء که مقامی بالاتر از حاکم عییینه داشت عمل عثمان را ناروا شمرد و دستور دار هر چه زودتر فرزند عبد الوهاب را از شهر بیرون کند.

محمد بن عبد الوهاب ناچار شد برای اقامت و تبلیغ مفاسدش محل دیگری را برای زندگی انتخاب کند، بنابراین به منطقه‌ای به نام دِرعیه رفت. حاکم درعیه محمد بن سعود (جد آل سعود) بود. او دعوت خود را با حاکم در میان گذاشت و هر دو پیمان بستند که رشته دعوت از آن محمد بن عبد الوهاب و زمام حکومت در دست محمد بن سعود باشد. برای استحکام روابط ازدواجی نیز بین دو خانواده صورت گرفت.

محمد بن عبد الوهاب این بار تبلیغات مسمومش را در پرتوی قدرت حاکم آغاز نمود. به زودی هجوم به قبایل اطراف و شهرهای نزدیک شروع شد و سیل غنایم از اطراف و اکناف به شهر درعیه، که شهر فقیر و بدبختی بود، سرازیر گشت، این غنایم، چیزی جز اموال مسلمانان منطقه نجد نبود که با متهم شدن به شرک و بت پرستی، اموال و ثروتشان بر سپاه محمد بن عبد الوهاب حلال شده بود! تا آنجا که آلوسی که خود تمایلات وهابی گری دارد، از مورّخی بنام ابن بشر نجدی چنین نقل می‌کند: من در آغاز کار شاهد فقر و تنگدستی مردم درعیه بودم ولی بعدها این شهر در زمان سعود (نوه محمد بن سعود) به صورت شهری ثروتمند در آمد، تا آنجا که سلاحهای مردم آن با زر و سیم زینت شده بود. بر اسبان اصیل و نجیب سوار می‌شدند و لباسهای فاخر می‌پوشیدند و از تمام لوازم ثروت بهره مند بودند، به حدی که زبان از شرح آن قاصر است.

 

عوامل گسترش وهابیت

به طور کلی می‌توان گفت دو عامل به انتشار دعوت محمد بن عبد الوهاب در میان اعراب بادیه نشین نجد کمک زیادی کرد:

1ـ حمایت سیاسی ـ نظامی آل سعود از محمد بن عبد الوهاب.

2ـ دوری مردم نجد از تمدن و معارف و حقایق اسلامی.

توضیح بیشتر اینکه: جنگهایی که وهابیان در نجد و خارج از نجد (حجاز، یمن، شام، عراق و...) می‌کردند، جاذبه‌ای دلفریب داشت به گونه‌ای که ثروت هر شهری که با قهر و غلبه بر آن دست می‌یافتند، بر مهاجمین حلال بود، اگر می‌توانستند آنرا جزو تصرفات و املاک خود قرار می‌دادند و در غیر این صورت، به غنایمی که به دست آورده بودند اکتفا می‌کردند.

 

 جنایات وهابیت

کشتار شیعیان به دست وهابیان در عتبات عالیات، صفحه‌ای سیاه در تاریخ اسلام است. صلاح الدین مختار، که از نویسندگان وهابی است، می‌نویسد: در سال 1216

هـ . ق امیر سعود با قشون بسیار متشکل از مردم نجد و عشایر جنوب و حجاز و تهامه و دیگر نقاط به قصد عراق حرکت کرد، وی در ماه ذی قعده به کربلا رسید و آنجا را محاصره کرد. سپاهش برج و باروی شهر را خراب کرده، به زور وارد شهر شدند و بیشتر مردم را که در کوچه و بازار و خانه‌ها بودند به قتل رساندند. سپس نزدیک ظهر با اموال و غنایم فراوان از شهر خارج شدند و در نقطه‌ای به نام ابیض گرد آمدند. خمس اموال غارت شده را خود سعود برداشت و بقیه به نسبت هر پیاده یک سهم و هر سواره دو سهم، بین مهاجمین تقسیم شد.

ابن بُشر، مورخ نجدی، درباره حمله وهابیان به نجف می‌نویسد: در سال 1220 سعود با سپاهی انبوه به قصد حمله به نجف حرکت کرد و سپاه خود را در اطراف آن شهر فرود آورد. وی دستور داد با روی شهر را خراب کنند، ولی هنگامی که سپاه او به نزدیکی شهر رسیدند خندق عریض و عمیقی دیدند، که امکان عبور از روی آن وجود نداشت. در جنگی که بین طرفین رخ داد بر اثر تیراندازی از باروهای شهر، عده‌ای از سپاهیان سعود کشته شدند و بقیه آنها از گرد شهر عقب نشسته و به غارت روستاهای اطراف پرداختند.

ممکن است تصور شود که وهابیان، تنها بلاد شیعه نشین را مورد تاخت و تاز قرار می‌دادند. ولی این اندیشه به هیچ وجه درست نیست و باید گفت: کلیه مناطق مسلمان نشین حجاز و عراق و شام، آماج حملات آنها قرار داشت و تاریخ در این مورد از هجومهای وحشیانه‌ای گزارش می‌دهد که مجال شرح آن نیست. برای نمونه تنها به یک مورد اشاره می‌کنیم: جمیل صدقی در خصوص فتح طائف به دست وهابیان می‌نویسد: از پلیدترین کارهای وهابیان، قتل عام مردم است که بر صغیر و کبیر رحم نکردند، طفل شیر خوار را بر روی سینه مادرش سر می‌بریدند، و جمعی را که مشغول فرا گرفتن قرآن بودند، همه را کشتند. چون در خانه‌ها کسی باقی نماند به دکانها و مساجد رفتند و هر که را دیدند، حتی گروهی را که در حال رکوع وسجود بودند، کشتند. کتابها را که در میان آنها تعدادی قرآن و و دیگر کتب حدیث و فقه بود در کوچه و بازار افکندند و آنها را پایمال کردند. این وقایع خونبار در سال 1217 هـ.ق اتفاق افتاد.

وهابیان پس از قتل عام طائف، نامه‌ای به علمای مکه نوشتند و آنان را به آئین خویش دعوت کردند. سپس صبر کردند حج منقضی شد و حاجیان از مکه بیرون رفتند، آنگاه قصد مکه نمودند.

علمای مکه در کنار کعبه گرد آمدند تا به نامه وهابیان نجد پاسخ گویند، در حین گفتگو و مشاوره آنان، ناگهان جمعی از ستمدیگان طائف داخل مسجد الحرام شدند و آنچه بر آنان گذشته بود. بیان کردند و در میان مردم مکه شایع شد که وهابیان به مکه آمده و کشتار خواهند کرد. مردم مکه سخت در وحشت و اضطرارب افتادند، چندان که گویی قیامت بر پا شده است ابو حامد خطیب در مسجد الحرام به منبر رفت و نامه وهابیان و جواب علماء در رد عقاید آنان را قرائت کرد. آنگاه خطاب به علماء و قضات و ارباب فتوا گفت: گفتار نجدیان را شنیدید و عقایدشان را دانستید. درباره آنان چه می‌گویید؟ همه علماء و مفتیان مذاهب اربعه اهل سنت، از مکه مکرمه و سایر بلاد اسلامی که برای ادای مناسک حج گرد آمده بودند، به کفر وهابیان حکم کردند و بر امیر مکه واجب دانستند به مقابله با آنان اقدام کند و افزودند که بر مسلمین واجب است او را یاری کنند و با وی در جهاد علیه وهابیان شرکت نماید و هر کس بدن عذر تخلف کند گنه کار بوده و هر کس در این راه شرکت کند مجاهد، و در صورت کشته شدن شهید خواهد بود. در این امر بین تمام علمای مسلمانان اجماع بود و فتوای مزبور را نوشته و همه مهر کردند.

 

پی نوشت:

 

[1] - رحله ابن بطوطه: ص 95 ـ 96.

[2] - تکمله السیف الصیقل: ص 109 ـ 192.

[3] - الدره المضیّه فی الرد علی ابن تیمیه، شبکی، ص 5.

[4] - فوات الوفیات، کتبی: ج 1، ص77.

[5] - الفتاوی الحدیثه:ص 86.

[6] - کشف الشبهات: ص 58 ـ 87، چاپ دارالقلم.

[7] ـ کشف الارتیاب: ص 77 ـ شهداء الفضیله، علامه امینی: ص 388



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 94/3/6 :: ساعت 3:42 عصر )
»» داستان زمین و پیدایش حیات‏

 

 

 

زمین پس از گذشت دورههائى طولانى شکل میبندد، گازها درمیان فضا ناپدید شده، و اینک برگِرد زمین هوائى وجود ندارد، نه ابرى است و نه بارانى، نه‏ رودى و نه دریائى، بلکه زمین هم چون گوى بزرگى از صخرههاى خشک و عریان جلوهگر است و درهیچ جا نشانى از حیات یافت نمیشود.

ولى در دل این سیاره گنجى نهفته و تودههاى بخارآب و دیگر گازها همراه با تودههاى گل، قرنها پیش درآن مدفون شده و اینک آن گازها درمیان صخرههاى زمین محبوس اند.

صخرههاى زمین اتمهاى مخصوصى نیز در خود دارند، این اتمها میشکنند و از شکستن آنها گرما پدید میآید و در ژرفاى زمین صخرهها چنان گرم میشوند که گداخته میگردند و همراه با حبابهاى گاز به جوش درمیآیند و از آتش فشانها فوران کرده به روى زمین روان میشوند .... گازها نیز از آنش فشانها بیرون میزنند و در پیرامون زمین گسترده میشوند و پوششى از هوا به روى آن میکشند .... بخار آب سرد میشود و ابرهاى کلان پدید میآید و بارانهاى نخستین فرود میبارد، میلیونها سال هم چنان باران میبارد و درگودالهاى زمین فرو میرود، قرآن دراین زمینه میفرماید:

وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الْأَرْضِ: «1»

واز آسمان آبى به اندازه نازل کردیم و آن را در زمین جاى دادیم.

ازآنجا که براساس مدارک دیرین شناسى درطى اولین مراحل پیدایش زمین، حیات نمیتوانسته است وجود داشته باشد، و فقط هنگامى حیات پدیدآمد که شرایط مساعد گردیده و آب موجود گشته است، بزرگ ترین مسئلهاى که در برابر ما خودنمائى میکند این است که چگونه و به چه علتى حیات به روى کره زمین پدید آمده است.

مسئله پیدایش حیات یکى از جالب ترین مسائل علوم طبیعى است، اما با وجود تحقیقات فراوانى که درباره آن به عمل آمده هنوز حل نشده است، چنان که کریس موریس استاد سابق آکادمى علوم در نیویورک میگوید: «در اسرار پیدایش حیات نکته‏اى است که دانشمندان از درک آنها عاجز ماندهاند و به واسطه فقدان دلیل نسبت به توضیح آن سکوت اختیار نمودهاند، چگونگى پیدایش حیات آن چنان مرموز و عجیب است که از فهم متعارف خارج میباشد و حتى دانشمندترین علماى علم الحیات نیز درمقابل اسرارآن متحیر مانده اند. یک نفر دانشمند ممکن است نتواند به معجزه و خرق عادت عقیده داشته باشد اما درعین حال براثر تجربیات خود و آزمایش دیگران به چشم میبیند که همه موجودات این جهان ازیک سلول ذره بینى سرچشمه میگیرند و به تدریج رشد و نمو میکنند. به این سلول اولیه حیات، قدرت عجیبى واگذار شده است که با سرعتى وصف ناکردنى به توالد و تناسل بپردازد و تمام سطح زمین و گوشهها و زوایاى آن را با هزاران نوع و شکل موجودات زنده پرنماید.»

دانشمندان درباره این سلول زنده که ریشه و سرچشمه حیات است اتفاق نظر دارند، نهایت برخى از آنها معتقدند که پیدایش آن تصادفى و براثر ترکیب مواد شیمیائى با آب در طول زمان بوده است.

ولى امروز ثابت و مسلم و قطعى و یقینى شده است که هرچند محیط مناسب و مساعد به حال حیات باشد ممکن نیست بتواند ایجاد حیات نماید، هم چنین با هیچ نوع امتزاج و ترکیب مواد شیمیائى نمیتوان جرثومه حیات را به وجود آورد.

دانشمندانى که از روى دلیل و برهان و دقت درآثار هستى و تعمق عقلى به آفریننده دانا و توانا ایمان دارند اظهار میدارند که: چنین نظم دقیق در کیفیت آفرینش و ایجاد جنس نر و ماده در جانداران و گیاهان و غرائز و احساسات‏

عجیب در حیوانات و تعادل شگفت انگیزى که درحیات آنها برقرار است و هماهنگى بهت آورى که در سلسله موجودات مشاهده میشود با حساب تصاعد احتمالات محال است که از روى تصادف حادث شده باشد.

علم ودانش با هزاران ابزار علمى و تجربیات دقیقى که در دست دارد عقیده خداپرستان را تأیید نموده اعلام میدارد که: سرچشمه حیات ممکنات ذره بسیارکوچکى است به نام پرتوپلاسم یا جرثومه حیات که جسمى نرم و شفاف و داراى قوه حرکت است و از آفتاب کسب نیرو میکند، این ذره به وسیله بکاربردن نور خورشید اسیدکربنیک هوا را تجزیه کرده ذرات آن را متلاشى میسازد، و ئیدروژن را از آب گرفته هیدروکربن میسازد و به این طریق مواد غذائى خود را که یکى از غامض ترین ترکیبات شیمیائى عالم است به دست میآورد.

این ذره یک سلولى و این قطره شفاف بخارمانند ماده اصلى حیات را دل خود میپروراند و قدرت آن را دارد که خلعت حیات را به همه موجودات زنده این جهان از خرد و کلان تفویض نماید و به هرکس لباس حیات آراست محیط او را مناسب با شرایط دوام و زیست او نماید خواه دراعماق دریا و خواه بر فراز آسمانها.

آیا میتوان گفت و راستى قابل باور است که این موجود عجیب و حیرت انگیز خودبه خود یا برحسب تصادف توسط قواى لاشعور طبیعت موجود شده باشد؟!

آیا میتوان باور کرد که فقط برحسب اتفاق یک سلول منشأ حیات حیوانات و سلول دیگر منشأ و ریشه نباتات گردیده است؟!

باید در فضائى از خردورزى و انصاف و با بکارگیرى وجدان و فطرت و با تکیه بردلایل و براهین و معارف حقه و فلسفه و عرفان علمى اعتراف کرد که:

حیات نشانه‏اى از قدرت بیچون الهى است و اوست که در آغاز موجودات و عناصر بیجان را آفرید و به آنها حیات بخشید، و هم اوست که قادر است درجهان دیگر به مردگان حیات بخشد و آنها را به صورت نخستین بازگرداند، واین آفریدن و حیات بخشیدن و میراندن و زنده کردن فقط و فقط ویژه او و وقف حریم قدرت بینهایت آن وجود مقدس است:

هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ فَإِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ: «2»

منحصراً اوست که زنده میکند و میمیراند وچون پدیدآمدن چیزى را بخواهد جزاین نیست که به آن میگوید باش، پس بیدرنگ موجود میشود.

 

نباتات وپیدایش آنها

«وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِراً نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراکِباً وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ دانِیَةٌ وَ جَنَّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُشْتَبِهاً وَ غَیْرَ مُتَشابِهٍ انْظُرُوا إِلى‏ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ یَنْعِهِ إِنَّ فِی ذلِکُمْ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ:» «3»

و اوست که ازآسمان آبى فرستاد و به وسیله آن گیاهان گوناگون را از زمین رویاندیم و ازآن ساقهها و شاخههاى سبز درآوردیم و ازآن دانههاى متراکم را خارج میکنیم، و از شکوفه درخت خرما خوشههاى سرفروهشته به وجود میآوریم و باغهائى از انگور و زیتون و انار شبیه به هم و بیشباهت به هم بیرون‏ میآوریم، به میوهاش چون میوه دهد و به کیفیت رسیدن میوه با تأمل بنگرید، مسلماً دراین امور براى قومى که ایمان میآورند نشانههائى [برتوحید، ربوبیت و قدرت خدا] ست.

اینک براى مشاهده پیدایش نباتات، تاریخ زمین را از یک میلیارد سال پیش ازمیلاد درنظر مجسم میکنیم ... هنوز سطح کره زمین گرم و مقدار بسیارى از آبهائى که امروز اقیانوسها را پرکرده ند به صورت طبقات ضخیم ابر در آسمان بال وپر گشودهاند و در نتیجه نورآفتاب نمیتواند اشعه خود را مستقیماً به سطح زمین بفرستد، فقط جاندارانى در رطوبت تاریک زندگى میکنند که از نوع موجودات ذره بینى مخصوص بوده بدون نور خورشید میتوانند زنده بمانند.

با گذشت زمان سطح زمین رفته رفته سرد میشود و بارانهایى پى درپى فرود میبارد و آب فراوانى در اقیانوسها جمع میگردد و آهست آهسته از ضخامت ابرهاى فراوانى که خورشید را پوشیده بود کاسته میشود و خورشید به آسانى میتواند نور خود را به زمین بتابد ...

موجودات زنده میکروسکوپى اولیه به تدریج «کلروفیل» میسازند تا «ایندریدکربنیک» هوا را تجزیه کرده از این راه مواد لازم را براى رشد و نموشان تهیه نمایند.

این امکان تغذیه از هوا افق جدیدى براى رشد و نمو موجودات زنده باز میکند و منجر به پیدایش نباتات میگردد.

ابتدا گیاهانى به صورت جلبکها درآب اقیانوسها پدیدار میگردند و بعد نخستین گیاهان خشکى به نام دونین سرازخاک برمیدارند، این گیاه ساقه زیرزمینى دارد و ساقه هوا نیز تولید میکند که نازک و راست است و در انتها داراى هاگدان بوده و از نظر شکل ظاهرى به خزهها شباهت دارد و بعد سرخسها و پنجه گرگها و دم اسبها گیاهان دوره اولیه را تشکیل میدهند.

در دوره دوم سرخسها فراوان میشوند و گیاهانى گلدار مانند بید، تبریزى، انجیر و ماکنولیا و در اواخر این دروه بلوط، گردو، افرا، زبان گنجشگ و مانند اینها پا به عرصه حیات میگذارند.

درطى دوران سوم گیاهان تنوع و تکثیر بسیار مینمایند، و بالاخره در دوران چهارم وضع گیاهان به صورت کنونى درجهان جلوهگر میگردد. «4»

فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتى‏ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ: «5»

پس به آثار مهر و رحمت خدا بنگر چگونه زمین را پس از مردگیاش زنده میکند، به یقین همان قدرتى که زمین مرده و بیجان را زنده و سرسبز گردانید مردگان را در روز قیامت زنده میکند و فقط اوست که برهرکارى تواناست.

 

پیدایش حیرت انگیز حیوانات‏

وَ اللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى‏ بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى‏ رِجْلَیْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى‏ أَرْبَعٍ یَخْلُقُ اللَّهُ ما یَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ: «6»

و خدا همه جنبندگان را ازآب پدیدآورد، برخى برشکم و بعضى بر دوپا و بعضى برچهارپا راه میروند خدا هرچه را بخواهد میآفریند زیرا برهرکارى تواناست.

همانطور که درآیه فوق ملاحظه میکنید قرآن منشأ حیات و نخستین گهواره جنبندگان را آب معرفى نموده است.

علوم زیست شناسى نیز آب را پایه زندگى میداند چنان که تحقیقاتى که راجع به ساختمان عمومى جسم زنده به عمل آمده است میرساند که آب و کربن قریب نود و هشت درصد جسم موجود زنده را تشکیل میدهند، ونیز بررسیهاى زمین شناسى میرساند که قبل از پیدایش آب و حیات برسطح زمین وجود نداشته و پس از پیدایش آب و ایجاد دریاها و اقیانوسها تدریجاً محیط مساعدى براى زندگى موجودات زنده و تنوع آنها فراهم گردیده است، و جنبندگان اولیه ابتدا در دریا بوده و بعد به خشکى درآمدهاند.

اکنون اگر با کمک علم دیرین شناسى و فسیل شناسى به قهقرا برگردیم و به تماشاى جنبندگان و حیوانات ابتدائى بپردازیم به همان ترتیبى که در قرآن آمده است ابتدا به خزندگان آنهائى که برشکم راه میروند و بعد به پرندگان و آنهائى که بردو پا راه میروند و بعد به پستانداران و آنهائى که برچهارپا راه میروند برمیخوریم.

قدیمیترین فسیلهائى که از دوران اول به دست دیرین شناسان رسیده است عبارتاند از: تریلوبیتها، براکیوپودها، برخى ازانواع مرجانها، گرایتولیتها، فوزولین و ماهیان زره دار و در دوره بعد بعضى دیگر از ماهیها و هم چنین گروه سوسماران و ماران و لاک پشتان و تمساحان و خزندگان زمینى پدید آمدند، این حیوانات جزء آن دستهاند که برشکم راه میروند.

در دوران دوم (دوره ژوراسیک) پرندگان پیدا شدند که قدیمیترین آنها ارکئورنیت است که داراى پرو استخوان و جمجمه شبیه به پرندگان و به جثه‏کبوترى بوده ولى نمیتوانسته است خوب پرواز کند و پرهاى او بیشتر براى جلوگیرى از حملات دشمنان بوده است.

در دوره بعد پرندگانى پدید آمدند که عبارت بودند از ایکتیورنیس که به جثه کلاغى بوده و به خوبى میتوانسته پرواز نماید و هسپرونیس که داراى قیافه مرغان ماهى خوار بوده است. این حیوانات جزء آن دستهاند که بردو پا راه میروند.

نخستین آثار پستاندارن در دوره تریاس در اواخر دوره دوم پیداشده است، این پستانداران اکثراً جثه‏اى کوچک داشته اند، گرچه از بقایاى کامل این جنبدگان به حدکافى به دست فسیل شناسان نرسیده ولى احتمال میرود که از دسته کیسه داران بوده اند.

از اوائل دوران سوم پستانداران و آنهائى که برچهارپا راه میروند به یک باره کثرت و تنوع پیدا کردهاند تا به انواع بیشمار کنونى از قبیل اسب، گاو، شتر، فیل، کرگردن و میمون رسیدهاند و این حیوانات جزو آن دستهاند که بر چهار پا راه میروند.

نتیجه‏اى که قرآن از مشاهده آفرینش حیوانات گوناگون به دست میدهد این است که:

خداوند هرچه بخواهد میآفریند زیرا او برهرکارى تواناست.

راستى این آفرینشهاى گوناگون و حیرت انگیز حیوانات ما را به قدرت بینهایت پروردگار هدایت نموده‏ «7» و دل را براى پذیرش توحید ناب و ربوبیت حضرت حق آماده میسازد.

أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ؟! «8»

آیا به آفرینش شتر با دقت و تأمل نمینگرند که چگونه «با منافع بسیار» آفریده شده است.

أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ فَوْقَهُمْ صافَّاتٍ وَ یَقْبِضْنَ ما یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ بَصِیرٌ: «9»

آیا ندانستهاند که پرندگان بالاى سرشان را درحالى که بال میگشایند و میبندند فقط خداى رحمان در فضا نگه میدارد؟ یقیناً او برهمه چیز و برهرکارى بیناست.

 

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________

 

(1)- مؤمنون، آیه 18.

(2)- غافر، آیه 68.

(3)- انعام، آیه 99.

(4)- زمینشناسى و تکامل به روایت گذشته و آینده جهان، 38.

(5)- روم، آیه 50.

(6)- نور، آیه 41.

(7)- گذشته و آینده جهان، 32.

(8)- غاشیه، آیه 18.

(9)- ملک، آیه 19.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 94/3/6 :: ساعت 3:41 عصر )
»» توشه راه کمال

 

 

 

1 - جایگاه نماز در تعالیم اسلامی

در آغاز بحث، بی هیچ مقدمه، برای آنکه به جایگاه و اهمیت نماز در تعالیم اسلامی بیشتر پی ببریم به بررسی تعابیر و اوصافی می پردازیم که در روایات ما در مورد نماز به کار رفته است:

1 - 1 . بهترین چیزی که در اسلام قرار داده شده است .

روزی ابوذر از پیامبر (ص) سؤال می کند که «ای پیامبر خدا شما مرا به نماز امر کردید، نماز چیست؟» و رسول الله (ص) می فرمایند: «نماز بهترین چیزی است که در اسلام وضع شده است » .

2 - 1 . بهترین کارها .

در حدیثی از امیرالمؤمنین علی (ع) آمده است:

«شما را سفارش می کنم به نماز و محافظت بر آن، به درستی که نماز بهترین کارهاست » .

3 - 1 . با فضیلت ترین کارها .

شخصی از امام صادق (ع) سؤال می کند که بعد از شناختن خداوند، برترین کارها چیست؟ و امام در جواب می فرمایند:

«هیچ چیز بعد از شناختن خداوند به پای نماز نمی رسد» .

4 - 1 . ستون و اساس دین .

رسول گرامی اسلام (ص) می فرمایند که: «نماز مانند ستون خیمه است . همچنانکه در خیمه، اگر ستون پابرجا باشد، طناب و میخ و روکش خیمه فایده دارد، و اگر ستون بشکند دیگر نه طنابی به درد می خورد و نه میخی و نه ... همچنان هم نماز در دین اسلام [به منزله ستون خیمه دین است] .»

اگر فرد نمازش پابرجا و درست بود و بر آن مواظبت داشت دین او هم پابرجاست . ولی اگر نمازش را به جا نیاورد یا در آن سستی ورزید، اساس دینش فرو می ریزد و از هم می پاشد و باقی اعمال نیز به حال او سودی نخواهد داشت; همانند خیمه ای که ستونش بشکند .

5 - 1 . دوست داشتنی ترین کارها نزد خدا .

امام صادق (ع) در مورد نماز می فرمایند:

دوست داشتنی ترین کارها در نزد خداوند، صاحب عزت و جلال، نماز است .

6 - 1 . امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) نقل می کنند که فرمودند:

برای هر چیز صورتی است و صورت دین شما نماز است .

همچنانکه هر چیز با صورت و چهره ظاهریش شناخته می شود، و زیبایی و زشتی هر کس بسته به صورت اوست، نماز هم چونان صورت دین است; یعنی اولا هر کس با نماز به عنوان اهل دین شناخته می شود و ثانیا هر چقدر شخص به نمازش بیشتر توجه کند، صورتش زیباتر خواهد بود . به همین دلیل است که می بینیم در دنباله همین روایت رسول اکرم (ص) می فرمایند:

«صورت دین خود را زشت نکنید» .

که اشاره به همین مطلب است که، سبک شمردن و بی اعتنایی به نماز، به منزله آلوده ساختن و زشت کردن صورت دین است .

7 - 1 . اولین چیزی که در روز قیامت به حساب آن رسیدگی می شود .

امام باقر (ع) می فرمایند:

«اولین چیزی که از بنده (در روز قیامت) حسابرسی می شود، نماز است . اگر آن مورد قبول افتاد دیگر اعمال نیز مورد قبول پروردگار واقع خواهد شد» .

تا اینجا روشن شد که نماز تا چه اندازه مورد توجه پیشوایان دین بوده و ایشان با چه اهمیتی از نماز یاد کرده اند و چه الفاظی را در مورد آن به کار برده اند . همه اینها دلالت بر ارزش و جایگاه والای نماز در تربیت انسان و حرکت او به سوی کمال مطلوب دارد . شخص با ایمان کافی است که این روایات را ببیند و با تامل در آنها نظر کند، تا دیگر از سستی و مسامحه در امر نماز دوری جسته و بر آن محافظت و مراقبت نماید تا مبادا از برکات این گنجینه پر ارزش، محروم شود . البته ما، در قسمت دیگر بحث، که مربوط به استخفاف (سبک شمردن) و خوار کردن نماز و عواقب سهل انگاری و مسامحه در مورد نماز است، این مطلب را بیشتر بررسی خواهیم کرد، تا هر چه بیشتر به توجه پیشوایان دین به این فریضه بزرگ الهی پی ببریم . در آینده سعی خواهیم کرد تا با استفاده از قرآن و روایات و علت و فلسفه وجوب نماز را بر اهل ایمان، بیان نماییم .

2 - حکمت و فلسفه وجوب نماز:

امام رضا (ع) در حدیث مفصلی به بیان برخی از علل و فلسفه وجوب نماز می پردازند که در اینجا به چند مورد از آنها اشاره می کنیم:

1 - 2 . اقرار به ربوبیت (پروردگاری) خداوند و نفی شریک از او:

اولین علتی که امام (ع) در این روایت ذکر می فرماید این است که نماز، اقرار به ربوبیت خداوند و نفی شریک از اوست . زیرا شخصی که در مقابل خدا به رکوع و سجود می پردازد، در واقع اقرار می کند که تنها خداست که شایسته است بنده در مقابلش خضوع کند . و غیر از او کسی را شایستگی پرستش و اطاعت شدن، نیست . که این همان اقرار به توحید و شهادت به یگانگی خداوند است، که انسان مسلمان باید در همه حال متوجه آن باشد و با همه وجودش آن را بپذیرد و از مرحله زبان به ایمان قلبی او برسد .

2 - 2 . دوری از تکبر و غرور:

فردی که با تمام وجود و با احساس حقارت و کوچکی در مقابل خداوند سر به خاک می گذارد، و خود را در پیشگاه «رب العالمین » هیچ می بیند و زبان به «الله اکبر» گفتن می گشاید، دیگر نباید در او غرور و تکبر و خودپسندی راه یابد . چرا که، کسی باید به خود بنازد و فخرفروشی کند و تکبر ورزد که از خود چیزی داشته باشد . والا انسانی که همه وجودش فقر و نیاز به خداوند است، دیگر چه جای خود بزرگ بینی و غرور می ماند؟ و به چه چیز خود می خواهد مباهات کند؟ به علمش؟ به مال و دارائیش؟ به مقام و درجه و پستش؟ ، به ... بالاخره به چه چیز می خواهد دل خوش کرده و فخر بفروشد که از آن خدا نباشد؟ اوست که همه اینها را به انسان عطا کرده است و شخص عاقل هیچگاه به چیز امانتی و مال دیگران نباید افتخار و مباهات کند . بنابراین همچنان که در حدیث دیگری از حضرت فاطمه زهرا (س) آمده است که «فرض الله الصلوة تنزیها من الکبر» نماز انسان را از کبر و غرور پاک می سازد، و او را متواضع و فروتن می کند .

3 - 2 . پاک شدن از گناهان ماقبل:

انسان با هر نماز از تمام گناهانی که قبل از آن انجام داده پاک می شود . همچنانکه رسول اکرم (ص) می فرمایند: «هنگامی که انسان به نماز می ایستد اگر تمام فکر و ذکرش به خداو قلبش متوجه او باشد بعد از تمام شدن نماز همانند روزی است که از مادر متولد شده است . (پاک و مبرا از همه گناهان)» امام علی (ع) روزی هنگام سفارش به اصحابش نسبت به نماز فرمودند: «نماز، گناهان را همانند ریزش برگ ها از درخت، از انسان می ریزد و انسان را از قید و بند گناهان آزاد می سازد و در ادامه فرمود: رسول الله (ص) نماز را به چشمه آب گرمی تشبیه کردند که در کنار منزل انسان باشد و هر صبح و شام پنج بار در آن شستشو کند، آیا در این صورت چرک و آلودگی بر این چنین شخصی باقی می ماند؟»

4 - 2 . دوری از غفلت و مداومت بر ذکر خداوند:

یکی دیگر از عللی که امام رضا (ع) در این روایت برای وجوب نماز برمی شمارند این است که انسان به وسیله نماز از غفلت و ناسپاسی نسبت به خداوند دور شده و در عوض همیشه به یاد اوست .

یکی از خصوصیات انسان این است که بسیار فراموشکار است و خیلی زود ولینعمت، صاحب اختیار و کسی را که به او همه چیز داده فراموش می کند و دچار غفلت می شود . مثلا انسان تا گرفتار مصیبتی است، دائم خدا را می خواند و از او طلب برطرف شدن گرفتاریها و رفع مصائب می کند . اما به محض اینکه گرفتاری و مشکلاتش برطرف شد، انگار که اصلا اتفاقی نیفتاده، و این گرفتاری خودبخود از بین رفته است . خدا را فراموش کرده به زندگی خویش مشغول می شود . اما خداوند برای اینکه انسان همواره او را به یاد داشته باشد، و او را از غفلت و بی خبری برهاند، انسان را امر کرده است که هر شبانه روز پنج بار او را یاد کند و دقایقی را به ذکر او بگذراند، تا دچار فراموشی نشود . همچنانکه در قرآن کریم سوره طه آیه 14 آمده است: «اقم الصلوة لذکری » نماز را به خاطر اینکه به یاد من باشید بپا دارید .

5 - 2 . دوری از معاصی و فسادها:

انسانی که همواره به یاد خداست و همواره متوجه اوست و روزی پنج بار در پیشگاه او سجده می کند و اقرار می کند که خداوند شاهد و ناظر و توانا و قدرتمند است و شایستگی سجود و خضوع و خشوع در برابرش را داراست، دیگر به خود اجازه نمی دهد که در محضر خدا معصیت کند . از این رو، همیشه مراقب و مواظب اعمال و کردار خود بوده و در نتیجه به گناه آلوده نمی شود و از همه معاصی دور خواهد شد، همچنانکه در قرآن کریم «سوره عنکبوت آیه 45» آمده است: «اقم الصلوة ان الصلوة تنهی عن الفحشاء والمنکر ...» (نماز را بپادار که همانا نماز بازدارنده از کارهای زشت و منکر و ناپسند است ...»

البته هر نمازی این خاصیت را ندارد و باز دارنده از فحشا و منکر نیست . بلکه تنها نمازی می تواند انسان را از معاصی دور نگاه دارد که حقیقت نماز را دارا باشد و شخص نمازگزار، آنچه راکه بر زبان جاری می کند از روی آگاهی و اعتقاد کامل باشد . چنانکه رسول الله (ص) فرمودند: «کسی که از نمازش اطاعت نمی کند، نماز نخوانده است » ... و «اطاعت نماز به این است که (شخص) از فحشا و منکر دور باشد .» و باز از امام صادق (ع) روایت شده است که: «هر کس می خواهد بداند که چه مقدار از نماز بهره برده ست بنگرد که نمازش تا چه حد او را از فحشا و منکر دور کرده است » . بنابراین تنها کسی نماز را دریافته و از آن بهره مند می شود که از نماز اطاعت کند . و حضور خداوند را هنگام نماز احساس کرده و او را شاهد اعمال خویش ببیند و با سجود خود اقرار به توانایی و اقتدار او و ضعف و ناتوانی خود، و با تکبیر گفتن خود شهادت به غناو بی نیازی و عظمت پروردگار و فقر و احتیاج خود بدهد و با «لااله الاالله » گفتنش هر چه غیر او را نفی کند . چه اینکه در غیر اینصورت به عمل خود قلبا ایمان نداشته و تنها تظاهر می کرده و حقیقت خدا را شاهد و ناظر و قادر و توانا نمی دانسته است . چه اگر خدا را ناظر بر اعمال و نیات خود می دانست به علم خود عمل می کرد و از آنچه که رضای خدا در آن نیست دوری می جست . البته این نکته قابل تذکر است که امکان دارد شخصی که نماز هم می خواند، مرتکب گناه شود، ولی بالاخره همین نماز او را از گناه بازداشته و شخص گناهکار موفق به توبه خواهد شد . نقل شده است که جوانی از انصار، با پیامبر (ص) نماز می خواند ولی گاه مرتکب گناه نیز می شد . پس از آنکه به پیامبر خبر رسید فرمودند: «بالاخره روزی نمازش او را از این گناه باز خواهد داشت و چیزی نخواهد گذشت که توبه می کند .» یعنی در هر حال نماز ریسمانی است که نخواهد گذاشت ارتباط بنده و خدا قطع شود وحتی اگر مدتی بنده در راه گناه بیفتد و از مولایش دور شود، باز با همین ریسمان به طرف خدا باز خواهد گشت . ولی کسی که این ریسمان را قطع کند و ارتباط خودش را با خدا از بین ببرد، این احتمال وجود دارد که حتی زمانی که تصمیم به بازگشت بگیرد نیز موفق به توبه و بازگشت به سوی حق تعالی نشود . پس بکوشیم تا این ریسمان و خط ارتباطی خود با خدا را هر چه محکمتر سازیم و هرگز دست از این رشته پیوند برنداریم که مبادا دچار هلاکت و سرگشتگی شویم و راهی برای برگشت نداشته باشیم .

این بود گوشه ای از دریای بیکران حکمت و فواید نماز که به مصداق:

آب دریا را اگر نتوان کشید

هم به قدر تشنگی باید چشید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 94/3/6 :: ساعت 3:39 عصر )
<   <<   11   12   13   14      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 75
>> بازدید دیروز: 189
>> مجموع بازدیدها: 1331520
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
کنج دل🩶
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب