سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سالمند از اینکه نزد جوان بنشیند و از او دانش آموزد، خجالت نکشد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» از اشک عرفه تا ذبح قربان1

امام صادق (علیه السلام )فرموده اند :«کسى که در ماه رمضان آمرزیده نگردد تا رمضان آینده آمرزیده نمى‏گردد؛ مگر این که روز عرفه را درک کند»

 

عرفات، نام منطقه وسیعى است با مساحت حدود 18 کیلومتر مربع در شرق مکه معظمه، اندکى متمایل به جنوب که در میان راه طائف و مکه قرار گرفته است. زائران بیت‏الله الحرام در روز عرفه - نهم ذى حجّه - از ظهر تا غروب در این منطقه حضور دارند. در نقلى آمده است که آدم و حوّا(ع) پس از هبوط از بهشت و آمدن به کره خاکى، در این سرزمین همدیگر را یافتند و به همین دلیل، این منطقه «عرفات» و این روز «عرفه» نام گرفته است. چنین گفته اند که جبرائیل علیه السلام هنگامی که مناسک را به ابراهیم می آموخت  ، چون به عرفه رسید به او گفت «عرفت» و او پاسخ داد آری ، لذا به این نام خوانده شد  و نیز گفته اند سبب آن این است که مردم از این جایگاه به گناه خوداعتراف میکنند و بعضی آن را جهت تحمل صبر و رنجی میدانند که برای رسیدن به آن باید متحمل شد . چرا که یکی از معانی «عرف » صبر و شکیبایی و تحمل است .

عرفه، از عیدهاى بزرگ است؛ هر چند عید نامیده نشده است و روزى است که حق تعالى بندگان خویش را به عبادت و طاعت خود دعوت کرده،سفره جود و احسان خود را براى آنها گسترده است. شیطان دراین روز، از همه اوقات خوارتر وحقیرتر وخشمناک‏تر است.

روایت شده که حضرت زین‏العابدین(ع) در روز عرفه صداى فقیرى را شنید که از مردم کمک مى‏خواست. حضرت فرمود: واى بر تو! آیا دست نیاز به سوى غیر خدا دراز مى‏کنى؛ در حالى که امید مى‏رود در این روز بچه‏هایى که در شکم مادر هستند، مورد فضل و لطف الهى قرار گیرند و سعادت‏مند گردند؟

 

بهترین عمل در روز عرفه دعا است و در میان روزهاى سال، این روز براى دعا امتیاز ویژه‏اى دارد.

 

تاریخچه عرفه

صحرای عرفات در خود خاطراتی از مردان بزرگ الهی چون آدم ، ابراهیم ، خاتم الانبیاء و حضرت سید الشهداء(علیهم السلام) دارد که حضور هر یک با عنایات خاص حضرت حق همراه بوده است .

 

حضرت آدم (ع) در عرفات:

 

فَتَلَقی آدَمُ مِنْ رَبِّه کَلماتًُ فتابَ عَلیهِ اِنَّه’ هو التَّوابُ الرّحیمْ

آدم از پروردگارش کلماتی دریافت داشت و با آن بسوی خدا بازگشت و خداوند، توبه او را پذیرفت، چه او توبه پذیر مهربان است.

 

طبق روایت امام صادق(ع)، آدم (ع) پس از خروج از جوار خداوند، و فرود به دنیا، چهل روز هر بامداد بر فرار کوه صفا با چشم گریان در حال سجود بود، جبرئیل بر آدم فرود آمد و پرسید:

ـ چرا گریه می کنی ای آدم؟

ـ چگونه می توانم گریه نکنم در حالیکه خداوند مرا از جوارش بیرون رانده و در دنیا فرود آورده است.

ـ ای آدم به درگاه خدا توبه کن و بسوی او بازگرد.

ـ چگونه توبه کنم؟

جبرئیل در روز هشتم ذیحجه آدم را به منی برد، آدم شب را در آنجا ماند. و صبح با جبرئیل به صحرای عرفات رفت، جبرئیل بهنگام خروج از مکه، احرام بستن را به او یاد داد و به او لبیک گفتن را آموخت و چون بعد از ظهر روز عرفه فرا رسید تلبیه را قطع کرد و به دستور جبرئیل غسل نمود و پس از نماز عصر، آدم را به وقوف در عرفات واداشت و کلماتی را که از پروردگار دریافت کرده بود به وی تعلیم داد، این کلمات عبارت بودند از:

"سبحانک اللهم و بحمدک لا اله الا انت عملت سوء و ظلمت نفسی و اعترف بذنبی اغفر لی انک انت الغفور الرحیم "


آدم (ع) تا بهنگام غروب آفتاب همچنان دستش رو به آسمان بلند بود و با تضرع اشک می ریخت، وقتیکه آفتاب غروب کرد همراه جبرئیل روانه مشعر شد، و شب را در آنجا گذراند. و صبحگاهان در مشعر بپاخاست و در آنجا نیز با کلماتی به دعا پرداخت و به درگاه خداوند توبه گذاشت......

 

 

حضرت ابراهیم (ع) در عرفات

در صحرای عرفات، جبرئیل، پیک وحی الهی، مناسک حج را به حضرت ابراهیم (ع) نیز آموخت و حضرت ابراهیم (ع) در برابر او می فرمود: عَرِفتُ، عَرِفتُ (شناختم، شناختم).

 

پیامبر اسلام (ص) در عرفات

و نیز دامنه کوه عرفات در زمان صدر اسلام کلاس صحرایی پیامبر اسلام (ص) بود و بنا به گفته مفسرین آخرین سوره قرآن در صحرای عرفات بر پیغمبر (ص) نازل شد و پیغمبر این سوره را که از جامع ترین سوره های قرآن است و دارای میثاق و پیمانهای متعدد با ملل یهود، مسیحی و مسلمان و علمای آنها می باشد، و قوانین و احکام کلی اسلام را در بر دارد، به مردم و شاگردانش تعلیم فرمود.

و طبق مشهور میان محدثان پیامبر (ص) در چنین روزی سخنان تاریخی خود را در اجتماعی عظیم و با شکوه حجاج بیان داشت:

...... ای مردم سخنان مرا بشنوید! شاید دیگر شما را در این نقطه ملاقات نکنم. شما به زودی بسوی خدا باز می گردید. در آن جهان به اعمال نیک و بد شما رسیدگی میشود. من به شما توصیه می کنم هرکس امانتی نزد اوست باید به صاحبش برگرداند. هان ای مردم بدانید ربا در آئین اسلام اکیداً حرام است. از پیروی شیطان بپرهیزید. به شما سفارش می کنم که به زنان نیکی کنید زیرا آنان امانتهای الهی در دست شما هستند، و با قوانین الهی بر شما حلال شده اند.

......... من در میان شما دو چیز بیادگار می گذارم که اگر به آن دو چنگ زنید گمراه نمی شوید، یکی کتاب خدا و دیگری سنت و (عترت) من است.

هر مسلمانی با مسلمان دیگر برادر است و همه مسلمانان جهان با یکدیگر برادرند و چیزی از اموال مسلمانان بر مسلمانی حلال نیست مگر اینکه آنرا به طیب خاطر به دست آورده باشد.....

 

 

صحرای عرفات همایش شناخت و خودسازی امام حسین (ع)

حضرت سیدالشهدا، امام حسین (ع) نیز بعد از ظهر روز عرفه همراه با فرزندان و گروهی از اصحاب از خیمه های خود در صحرای عرفات بیرون آمدند، و روی به دامن «کوه رحمت» نهادند و در سمت چپ کوه روی به کعبه، همایشی تشکیل دادند، که موضوع آن بمناسبت روز عرفه (روز شناخت)، شناخت و سازندگی بود. این همایش، تنها جنبه علم و معرفت نداشت بلکه شناخت توأم با عمل و سازندگی و تزکیه و خودسازی بود و فهرست مطالب آن عبارت بودند از:

1ـ شناخت خدا و صفات الهی.

2ـ شناخت خود یا خودشناسی.

3ـ شناخت جهان.

4ـ شناخت آخرت.

5ـ شناخت پیامبران.

6ـ خودسازی با صفات الهی.

7ـ پرورش نفس با کمالات الهی.

8ـ توبه و بازگشت به خدای مهربان.

9ـ دور کردن صفات نکوهیده از خود با تسبیح پروردگار.

10ـ فراگیری راه تعلیم و تربیت از خدا.

11ـ شناخت و درخواست بهترین مسئلت ها.

12ـ تبدیل خود پرستی نفس به خدا پرستی.

13ـ تبدیل خود برتر بینی نفس به تواضع و فروتنی.

14ـ تبدیل خودخواهی نفس به ایثار و غیر خواهی.

15ـ تعلیم مفاهیم و ادبیات قرآن.

 

نگاهی دقیق تر به دعای عرفه حسین بن علی(ع)

روز عرفه داراى دعاهاى فراوانى است؛ ولى در این میان، دعاى عرفه امام حسین(ع) داراى جایگاه ممتاز،أخص و ویژه است و در واقع، ناب‏ترین و عمیق‏ترین معارف الهى و توحیدى در این دعا، بر زبان سالار شهیدان(ع) جارى گشته است.

عصر روز عرفه امام حسین(ع) با گروهى از خاندان و فرزندان و شیعیان، با نهایت خاکساری و خشوع از خیمه بیرون آمدند و در جانب چپ کوه ایستادند. امام(ع) چهره مبارک خود را به سوى کعبه گردانید مانند مسکین نیازمندى که غذا مى‏طلبد، دست‏ها را برابر صورت خود گرفت و دعایش را چنین آغاز کرد:

 

«الحمدلله الذى لیس لقضائه دافع و لا لعطائه مانع و لا کصنعه صانع و هو الجواد الواسع؛ سپاس خداوندى را سزاست که چیزى قضایش را دور نمى‏سازد و از عطا و بخشش او جلوگیرى نمى‏کند و هیچ آفریننده‏اى آفرینش او را ندارد و او سخاوت‏مندى عالم گستر است.»

 حضرت(ع) سپس به بیان گوشه‏اى از نعمت‏هاى بى پایانِ خداوند که انسان را در تمام مراحل رشد و تکامل در برگرفته، مى‏پردازد و مهربانى مادران و دایه‏ها و مواظبت و پرستارى و دل‏سوزى آنان را از الطاف و عنایت‏هاى خداوند مى‏شمرد؛ سپس به لزوم شکر نعمت‏هاى الهى اشاره مى‏کند و خود را از اداى یک شکر نیز عاجز و ناتوان مى‏بیند. هر فرازى از این دعا، دریچه‏اى از نور و توحید و عشق و محبت به خداوند را به سوى دل انسان مى‏گشاید و عباراتِ دعا و محتواى آن، نشان مى‏دهد که امام حسین(ع) در حال این دعا یک سره از خود و عالم غافل گشته، تمام جهان را به یک سو نهاده، با همه وجود حضور خداوند و احاطه و اشراف او به همه ذرات هستى و نفوذ علم و قدرت و حیات او را بر تک تک ذرات و موجودات عالم مشاهده مى‏نماید و آن چه را که دیده، بر زبان آورده است. امام حسین(ع) مى‏خواهد با این نیایش، انسان و خدا را بشناساند و نزدیکى آن را به هم بنماید. او با این نیایش، منطقى‏ترین و واقعى‏ترین رابطه انسان با خداوند را با زیباترین شکل به تصویر می کشد.

دعاى عرفه سیدالشهداء(ع) سراسر نور و عرفان پروردگار است و آمیزه‏اى از شور و عشق و محبت و معرفت به ذات پاک خداوندی است. در فرازهاى این دعا، امام حسین(ع) با خداوند چنین عاشقانه زمزمه مى‏کند:

 خداوندا! اجازه فرما تا دمى چند در برابرت به زانو درافتم و قطراتى از اقیانوسِ جان، نثار بارگاهت نمایم. خیال دورى راه تا درگاه جمالت خسته و فرسوده ام کرده است که:

 

از گِل آدم شنیدم بوى تو     راه‏ها پیموده‏ ام تا کوى تو

  

خدایا! موجوداتى که در هستى خود نیازمند تو هستند، چگونه مى‏توانند راهنماى من به سوى تو باشند؟

پروردگارا! آیا حقیقتى غیر از تو آن روشنایى را دارد که بتواند تو را بر من آشکار سازد؟ کى از نظر غایب و پنهان بوده‏اى که نیازمند راهنمایى به سوى خود باشى و چه وقت از من دور بوده‏اى تا نمودهاى جهان مرا به تو برساند؟

 

همه عالم به نور توست پیدا     کجا گردى تو از عالم هویدا؟

 

خدایا! روشنایى جمال و جلالت در جهان هستى آشکارتر از هر چیز است و وجودِ تو خِفا و پوشیدگى ندارد تا چراغى سر راه بگیرم و بارگاه ربوبى تو را جست و جو نمایم و یا دلیلى را راهنماى خود به سوى تو قرار دهم؛ چون فروزنده چراغ تو و سازنده دلیل و راهنما، تویى.

خداى من! چشمى که تو را بر خود نگهبان و مراقب نبیند، کور و فرو بسته باد و بنده‏اى که از متاع محبت تو بى بهره باشد، سرمایه باخته و ورشکسته باد.

 

دیده‏اى کان چهره روشن نبیند کور باد     خاطرى کَز توست خالى، تیره و بى نور باد

 

امام حسین(ع) با این دعا روحى تازه به کالبد عرفات دمید و این نغمه خوش آسمانى و آواى دل‏انگیز ملکوتى را تا ابد در سینه سیناى عرفات به یادگار گذاشت.

 

از صداى سخن عشق ندیدم خوش‏تر     یادگارى که در این گنبد دوّار بماند

 

 

صحراى عرفات کالبد و امام حسین(ع) روحِ آن است و به همین دلیل حق تعالى، در روز عرفه پیش از آن که به اهل موقفِ عرفات نظر لطف کند، به زائران قبر پاک حسین(ع) نظر رحمت مى‏افکند.

 

 

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 86/12/11 :: ساعت 10:0 صبح )
»» پرتوی از سیره و سیماى امام محمّد باقر(علیه السلام)

حضرت امام محمّد باقر(علیه السلام) اوّل ماه رجب، یا سوم صفر سال 57 هجرى قمرى در مدینه متولّد گردید.
پدر بزرگوارش، حضرت على بن الحسین ، زین العابدین(علیه السلام)، و مادر مکرّمه اش ، فاطمه معروف به «امّ عبدالله» دختر امام حسن مجتبى مى باشد. از این رو، آن حضرت از ناحیه پدر و مادر به بنى هاشم منسوب است.

شهادت امام باقر(علیه السلام) در روز دوشنبه 7 ذیحجّه سال 114 هجرى قمرى در 57 سالگى، به دستور هشام بن عبدالملک خلیفه اموى، به وسیله خوراندن سمّ، اتّفاق افتاد و مزار شریفش در مدینه در قبرستان بقیع مى باشد.

آن حضرت یکى از اطفال اسیر فاجعه کربلا مى باشد که در آن وقت سه سال و شش ماه و ده روز از سنّ مبارکش گذشته بود.

حضرت باقر(علیه السلام) به علم و دانش و فضیلت و تقوا معروف بود و پیوسته مرجع حلّ مشکلات علمى مسلمانان به شمار مى رفت.

وجود امام محمّد باقر(علیه السلام) مقدّمه اى بود براى بیداری امّت. زیرا مردم، او را نشانه هاى فرزند کسانى مى دانستند که جان خود را فدا کردند تا موج انحراف ـ که نزدیک بود نشانه هاى اسلام را از میان ببرد ـ متوقّف گردد.

امام باقر(علیه السلام) بر آن شد تا انحراف حاکمان و دورى آنان از حقایق اسلام را به مردم بفهماند و براى مسلمانان آشکار سازد که چنان امورى تحقّق یافته است.

در موسم حجّ، از عراق و خراسان و دیگر شهرها، هزاران مسلمان از او فتوا مى خواستند و از هرباب از معارف اسلام از او مى پرسیدند.

 

 

هشام بن عبدالملک خلیفه نابکار اموى وقتى به امام(علیه السلام) اشارت مى کند و مى پرسد که این شخص کیست؟ به او مى گویند او کسى است که مردم کوفه شیفته و مفتون اویند. این شخص، امام عراق است.

از سوى فقیهان بزرگ که وابسته به حوزه هاى فکرى و علمى بودند، مسائل دشوار در محضر او مطرح مى شد و گفتگوهاى بسیار با امام به عمل مى آمد، از او پاسخ مى خواستند تا امام را در تنگنا قرار دهند و در مقابل مردم او را به خاموشى وادارند، ولى آن حضرت با پاسخ هاى قانع کننده و مستدلّ و محکم خود آنان را به اعجاب وامى داشت.

حوزه علمى او براى صدها دانشمند و محدّث که تربیت کرده بود پایگاهى مهّم به شمار مى آمد.
جابر جعفى گوید: «ابوجعفر هفتاد هزار حدیث براى من روایت کرد.» و محمّد بن مسلم گوید: «هر مسئله که در نظرم دشوار مى نمود از ابوجعفر(علیه السلام)مى پرسیدم تا جایى که سى هزار حدیث از او سؤال کردم.»امام باقر(علیه السلام) شیعیان خود را چنین وصف مى کند:«همانا شیعه ما، شیعه على، با دست و دل گشاده و از سر گشاده دستى و بى ریایى از ما طرفدارى مى کنند و براى زنده نگاه داشتن دین، متّحد و پشتیبان ما هستند. اگر خشمگین گردند، ستم نمى کنند و اگر خرسند باشند از اندازه نمى گذرند. براى آن کس که همسایه آنان باشد برکت دارند و با هر کس که با آنان مخالف باشد طریق مسالمت پیش مى گیرند. و شیعه ما اطاعت خدا مى کند.»

امام باقر(علیه السلام) و خلفاى جور

امام باقر(علیه السلام) با پنج خلیفه از خلفاى بنى امیّه معاصر بود که عبارتند از:1ـ ولید بن عبدالملک 2ـ سلیمان بن عبدالملک 3ـ عمر بن عبدالعزیز 4ـ یزید بن عبدالملک 5ـ هشام بن عبدالملک.

و همه آنان جز عمر بن عبدالعزیز در ستمگرى و استبداد و خودکامگى دست کمى از نیاکان خود نداشتند و پیوسته براى امام باقر(علیه السلام)مشکلاتى فراهم مى نمودند.

ولى در عین حال، او از طریق تعلیم و تربیت، جنبشى علمى به وجود آورد و مقدّمات تأسیس یک مرکز علمى اسلامى را در دوران امامت خود پى ریزى کرد که در زمان فرزند بزرگوارش امام جعفر صادق(علیه السلام) به نتیجه کامل رسید.

روش کار پیشوایان ما به ویژه امام سجّاد و امام باقر(علیهم السلام) که در اوضاع فشار و خفقان به سر مى بردند به شیوه مخفى و زیرزمینى بود، شیوه اى که موجب مى شد کسى از کارهاى آنان مطّلع نشود. همین کارهاى پنهانى، گاهى که آشکار مى شد، خلفا را سخت عصبانى مى نمود در نتیجه، وسایل تبعید و زندانى آنها فراهم مى شد.

سرانجام، امام باقر(علیه السلام) که پیوسته مورد خشم و غضب خلیفه وقت، هشام بن عبدالملک بود، به وسیله ایادى او مسموم شد و در سال 114 هجرى به شهادت رسید. جنازه آن بزرگوار، کنار قبر پدر بزرگوارش، در قبرستان بقیع، به خاک سپرده شد.

 

فضل و دانش امام باقر(علیه السلام)

امام محمّدباقر(علیه السلام) در دوران امامت خود، به نشر و پخش معارف دین به ویژه فقه و احکام اسلامى پرداخت و ضمن حلّ مشکلات علمى به تعلیم و تربیت شاگردانى فاضل و آگاه مانند: محمّدبن مسلم، زرارةبن اعین، ابونصیر، هشام بن سالم و جابربن یزید و حمران بن اعین و بُریدبن معاویه عجلى، همّت گماشت. آن حضرت در فضل و فضیلت، زهد و تقوا، اخلاف و معاشرت، سر آمد بزرگان بنى هاشم در عصر خود بود.

آوازه علوم و دانش او چنان اطراف و اکناف پیچیده بود که ملقّب به باقرالعلوم; یعنى شکافنده دانش ها گردید.
یکى از علماى بزرگ سنّى به نام ابن حجر هیتمى درباره او مى نویسد:«محمّد باقر به اندازه اى گنج هاى پنهان معارف و دانش ها را آشکار ساخته، حقایق احکام و حکمت ها و لطایف دانشها را بیان نموده که جز بر عناصر بى بصیرت یا بد سیرت پوشیده نیست و از همین جاست که وى را شکافنده دانش و جامع علوم و برافروزنده پرچم دانش خوانده اند .»

عبدالله بن عطا یکى از شخصیّت هاى علمى زمان امام، مى گوید:«من هرگز دانشمندان اسلام را در هیچ محفل و مجمعى به اندازه محفل محمّد بن على(علیه السلام) از نظر علمى حقیر و کوچک ندیدم.»امام باقر(علیه السلام) در سخنان خود، اغلب به آیات قرآن کریم استناد مى نموده و از کلام خدا شاهد مى آورده و فرموده است: «هر مطلبى را گفتم، از من بپرسید که در کجاى قرآن است تا آیه مربوط به آن موضوع را معرّفى کنم.»

نه تیر بر قلب هشام

داستان مجلس تیر اندازی که هشام بن عبدالملک ترتیب داد تا با شرکت دادن  امام باقر(ع) در مسابقه و به واسطه شکست ایشان ، امام را در نظر مردم حقیر و کوچک جلوه دهد از وقایع جالب تاریخ زندگانی آن حضرت است ؛ هشام مجلسی مهیا نمود و پیش از ورود امام(علیه السلام) به قصر خلافت، عدّه اى از درباریان را واداشت نشانه اى نصب کرده مشغول تیراندازى گردند.

امام باقر وارد مجلس شد و اندکى نشست. ناگهان هشام رو به امام کرد و گفت: آیا مایلید در مسابقه تیراندازى شرکت نمایید؟ حضرت فرمود: من دیگر پیر شده ام و وقت تیراندازى ام گذشته است، مرا معذور دار. هشام که خیال مى کرد فرصت خوبى به دست آورده و امام باقر را با شکست مواجه ساخته است، اصرار و پافشارى کرد و وى را سوگند داد و همزمان به یکى از بزرگان بنى امیّه اشاره کرد که تیر و کمان خود را به آن حضرت بدهد.

امام(علیه السلام) دست برد و کمان را گرفت و تیرى در چلّه کمان نهاد و نشانه گیرى کرد و تیر را درست به قلبِ هدف زد! آن گاه تیر دوم را به کمان گذاشت و رها کرد و این بار تیر در چوبه تیر قبلى نشست و آن را شکافت! تیر سوم نیز به تیر دوم اصابت کرد و به همین ترتیب نُه تیر پرتاب نمود که هر کدام به چوبه تیرِ قبلى خورد!این عمل شگفت انگیز، حاضران را به شدّت تحت تأثیر قرار داده، اعجاب و تحسین همه را برانگیخت.

هشام سخت تحت تأثیر قرار گرفت و بى اختیار گفت: آفرین بر تو اى اباجعفر! تو سر آمد تیر اندازان عرب و عجم هستى، چگونه مى گفتى پیر شده ام ؟! آن گاه سر به زیر افکند و لحظه اى به فکر فرو رفت.

سپس امام باقر و فرزند برومندش امام صادق(علیه السلام) را در جایگاه مخصوص کنار خود جاى داد و فوق العاده تجلیل و احترام کرد و رو به امام کرد و گفت: قریش از پرتو وجود تو شایسته سرورى بر عرب و عجم است.

این تیراندازى را چه کسى به تو یاد داده است و در چه مدّتى آن را فرا گرفته اى ؟ حضرت فرمود: مى دانى که اهل مدینه به این کار عادت دارند، من نیز در ایّام جوانى مدّتى به این کار سرگرم بودم ولى بعد آن را رها کردم، امروز چون تو اصرار کردى ناگزیر پذیرفتم.

هشام گفت: آیا جعفر نیز مانند تو در تیراندازى مهارت دارد؟ امام فرمود: ما خاندان، اکمال دین و اتمام نعمت را که در آیه «أَلْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ» آمده از یکدیگر به ارث مى بریم و هرگز زمین از چنین افرادى خالى نمى ماند.

کلام نور

امام باقر(ع) می فرمایند:

 « أُوصیکَ بِخَمْس: إِنْ ظُلِمْتَ فَلا تَظْلِمْ وَ إِنْ خانُوکَ فَلا تَخُنْ، وَ إِنْ کُذِّبْتَ فَلا تَغْضَبْ، وَ إِنْ مُدِحْتَ فَلا تَفْرَحْ وَ إِنْ ذُمِمْتَ فَلا تَجْزَعْ »(بحار الانوار: 75 /162)

تو را به پنج چیز سفارش مى کنم:1ـ اگر مورد ستم واقع شدى ستم مکن،2ـ اگر به تو خیانت کردند، خیانت مکن،3ـ اگر تکذیبت کردند، خشمگین مشو،4ـ اگر مدحت کنند، شاد مشو،5ـ و اگر نکوهشت کنند بیتابى مکن .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 86/12/11 :: ساعت 9:58 صبح )
»» کشف حجاب ، اهرمی در برابر اسلام

ریشه یابی این حرکت

با بروز جنگ جهانی اول و حدوث انقلاب اکتبر و سقوط تزاریسم، انگلیسی ها در ایران در موقعیت کاملاً برتر قرار گرفتند. استعمارگران مهاجم انگلستان پس از دومین دهه قرن بیستم و به دنبال بحرانهای پس از جنگ و نیز از بیم گرایش جامعه فقر زده ایران به کمونیسم به اصلاحات روبنایی و مقاومت زدایی و تجددگرایی در جامعه ایران نیاز فراوان داشتند و این همه را باید از طریق طبقه ای بی اصالت، میان تهی و بی ریشه تأمین می کرد.

انتخاب رضاخان میرپنچ در کنار سید ضیاء الدین طباطبایی و برکشیدن او به مقام وزارت جنگ و سرانجام انتصاب او به سلطنت در تحقق همین امر انجام گرفت. رضاخان حتی در مقایسه با همردیفان قزاق خود در خصوص مبانی ارزشهای جامعه اسلامی ایران بی ریشه تر و بی قیدتر بود. با تشکیل سلطنت رضاخان سلطه سیاسی و اقتصادی سرمایه داری انگلستان بر ایران که در طول ادوار قبلی هیچ گاه کامل نشده بود، تکمیل گردید. با این حال همچنان تعلقات فرهنگی و وابستگی جامعه ایران به ارزش های اسلامی ـ ملی کماکان به قوت خود باقی بود.

 بنابراین دولتمردان رژیم جدید همانند تجربه اروپا هجوم به مذهب را از ابتدا از طریق رواج سکولاریسم و لاقیدی و بی اعتنایی و تحقیر نمادهای دینی و سنن ملی آغاز کردند و در ابتدا مطبوعات، کتابها و نظام آموزشی به صورت ابزار اصلی برای اعمال این سیاست درآمدند.

تأسیس مدارس خارجی در آن ایام، بازگشت فرزندان خانواده های اشرافی از فرنگ پس از اتمام تحصیل، نشر برخی مطبوعات متاثر از فرهنگ غربی و نهایتا فکر تشبه به غرب از جمله عوامل داخلی بود که زمینه را برای اجرای سیاست کشف حجاب فراهم ساخته بود. خواسته استعمار که عامل اصلی چنین سیاستهایی بود، برخی عوامل داخلی و تلاقی این عوامل با خواسته های نفسانی موضوع کشف حجاب را ایجاب می کرد.

 

 

رضاخان مدعی بود که وقتی مردم لباس متحدالشکل بپوشند، کلاه پهلوی به سر گذارند و به تقیدات دینی سستی نشان دهند متمدن خواهند شد. در واقع آنان خواستار متمدن شدن جامعه ایران به معنای رشد در پهنه دانش و فن آوری و فرهنگ نبودند بلکه ایجاد فرهنگ مصرفی از طریق تحقیر ارزشهای ملی و مذهبی مدنظر بود.

اگرچه رضاخان فکر تجدد گرایی را از اوایل سلطنت خود در سر می پروراند که از جمله: متحدالشکل کردن البسه در سال 1307 و ماجرای حضور خانواده پهلوی در حرم حضرت معصومه (س) و مخالفت مرحوم شیخ محمد تقی بافقی در سال 1306 و نوع پوشش اعضای خانواده شاه و دیگر اقدامات او موید این واقعیت بود، ولی سفر ترکیه این تلقی را تقویت کرد چرا که رضاخان بعد از مسافرت به ترکیه، در اغلب اوقات ضمن اشاره به پیشرفت سریع کشور ترکیه از برداشتن حجاب زنها و آزادی آنان صحبت می کرد. تا اوایل 1314 شمسی که یکی از روزها هیأت دولت را احضار کرد و گفت: ما باید صورتاً و سنتاً غربی بشویم و در قدم اول کلاهها تبدیل به شاپو بشود و نیز باید شروع به برداشتن حجاب زنها کنیم، اما چون برای عامه مردم دفعتا مشکل است که اقدام کنند، شما وزرا و معاونان باید پیشقدم بشوید و هفته ای یک شب با خانمهای خود در کلوپ ایران جمع شوید و به حکمت وزیر فرهنگ وقت دستور داد که در مدارس زنانه معلمان و دخترها باید بدون حجاب باشند و اگر زن یا دختری امتناع کرد او را به مدارس راه ندهند.

 در شرایطی که رضاخان آماده می شد تا با برداشتن حجاب زنان دربار، ملکه و دخترانش، آنان را با قافله تمدن غربی همراه سازد و از حرم خود وسیله ای برای تعمیم فرهنگ تشبه به غرب در جامعه ایران بسازد و استفاده کند، جریان اجبار محصلان به کشف حجاب در تهران و شهرها ادامه یافت. در مقابل اجرای این سیاست بود که سرانجام واقعه خونین مسجد گوهرشاد پدید آمد. رهبری کشتار خونین حرم حضرت رضا (ع) را سرلشکر مطبوعی بر عهده داشت.

با انتشار خبر قیام گوهرشاد، مقدمات اعتراض اجتماعی وسیعی فراهم شده بود، اما فقدان رهبری منسجم و نیز خشونت شدید عوامل شاه سبب شد که نه تنها این اعتراض اجتماعی تبلور پیدا نکند، بلکه رضاخان را مصمم به اجرای خشونت بار کشف حجاب کند.

نتیجه سیاست نابخردانه کشف حجاب، گذشته از متزلزل ساختن ارزشهای خودی و مقدمه سازی برای تسلط بر منحط ترین بخش های فرهنگی غرب، این بود که جامعه مذهبی ایران وقتی خود را در برابر سوادآموزی به قیمت برهنگی نوامیس خود دید، راه تحصیل را بر فرزندان خود بست و به این ترتیب عملاً به فرایند رشد تحصیلی کشور نیز ضربه وارد شد. بلافاصله بعد از سقوط رضا شاه، کسانیکه روند زندگی پیشین را پی گرفتند، روی بر تافتند و آنها دریافتند که راه حرکت به سوی تمدن و توسعه، باز شدن راه برای شکوفایی استعدادهای اجتماعی است نه آموختن مصرف گرایی و دنباله روی از مظاهر منحط فرهنگی.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 86/12/11 :: ساعت 9:57 صبح )
»» چند......

یک نصیحت انگلیسی : با تمام فقر هرگز محبت را گدایی نکن و با تمام ثروت هرگز عشق را خریداری نکن ... مسلما آنچه که بدست می آید .. عشق و محبت نخواهد بود

 فرمان دادم بدنم را بدون تابوت و مومیایی به خاک سپارند تا اجزاء بدنم ذرات خاک ایران را تشکیل دهد. "کوروش کبیر"

من پذیرفتم شکست خویش را...پندهای عقل دوراندیش را...من پذیرفتم که عشق اقسانه است...این دله درد آشنا دیوانه است.. میروم از رفتنه من شاد باش...از عذاب دیدنم آزاد باش...گرچه تو تنهاتر از من میروی...آرزو دارم تو هم عاشق شوی...آرزو دارم بفهمی درد را...سختیه برخوردهای سرد را



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 86/12/11 :: ساعت 7:50 صبح )
»» اهداف والاى ازدواج در اسلام2

در مسئله ازدواج والاترین هدف را منظور داشته باشید

هدف انسان از ازدواج باید هدفى معنوى و مقدس و پاک باشد، ازدواج باید براى اطاعت از دستور حق، و پیروى از روش انبیاء، و براى تأمین سعادت همسر، و تربیت الهى و ملکوتى فرزندان صورت بگیرد.

زن و مرد در مسئله ازدواج باید خود را آماده ورود در یک عبادت بزرگ کنند.

زن و مرد باید در ازدواج خوشنودى حق را منظور نظر بدارند، و بدانند که هر دوى آنان از طریق صلب و رحم امانتدار حضرت حقند.

باید بدانند که فرزند آنان که امانت حق است در مّدتى کوتاه مهمان صلب پدر، و بین شش تا نه ماه مهمان رحم مادر است، و در این دو مدت با گیرندگى  دقیقى که حضرت حق به وى عنایت فرموده از تمام وجود پدر و مادر تمام حالات و مشخصات را بدون اختیار به خود منتقل مى نماید.

نقل مى کنند رسول حق به زنان باردار اجازه مى دادند گاهى به تماشاى جبهه حق علیه باطل بیایند، تا مناظر زیباى جهاد و شمشیر زدن در راه حق ر اببینند، و به شعارهاى الهى و ملکوتى رزمندگان گوش جان بسپارند، تا از طریق دیده و شنیده خود فرزند در رحم را تغذیه کنند، براى اینکه طفل، در رحم مادر موجودى ورزیده شود، و شجاع و باهمت و همراه با آواى ملکوتى رشد کند.

مگر نشنیده اید قبل از تکّون وجود فاطمه در صلب رسول حق، از جانب خداوند به پیامبر دستور چهل روز روزه داده شد، و افطار شب آخر از غذاى بهشتى تناول فرمود، آنگاه نطفه آن دختر والا به رحم مادر منتقل شد!!

واسطه بین شما و ازدواج چشم نباشد، دلال ازدواج شهوت نباشد، هدف از ازدواج رسیدن به مال و ثروت و مقام و جاه از جانب خانواده طرف مقابل نباشد، رسیدن به چهره زیبا و ظاهر فریبنده هدف این برنامه نباشد، که این امور تاکنون نشان داده عاقبت خوشى نداشته، و ثمره و میوه آن اندک بوده است.

بیائید خدا و معنویت و عبادت، و کوشش براى رعایت حق همسر، و تربیت اولاد صالح و خلاصه جلب رضاى حق را در مسئله ازدواج هدف قرار بدهید، تا ثمره این ازدواج منافع ابدى و دائمى باشد.

لذت و تمتع و شهوت حلال را تابع این اهداف والا و آسمانى قرار دهید، تا لذت و تمتع کامل گردد و از همان لذت و شهوت هم اجر اخروى نصیب خود کنید.

ازدواج اگر الهى باشد راه به طلاق پیدا نمى کند، پیوند الهى و ملکوتى دائمى و همیشگى است.

آنکه براى خدا ازدواج مى کند، حق همسر را با تمام وجود رعایت مى نماید، و کمترین آزارى از ناحیه او به همسر وارد نمى شود.

حفظ آبروى همسر در برابر فرزندان و بستگان واجب شرعى است، و تحقیر زن از جانب شوهر و شوهر از جانب زن حرام الهى است.

مردان و زنان مسلمان باید ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا(علیهما السلام) را اسوه و سرمشق خود قرار دهند، آن ازدواج والائى که براى خدا صورت گرفت، و اهداف الهى و عرشى در آن منظور شد، و ثمره آن فرزندانى پاک، الهى، و ملکوتى شد.

روایات شیعه آیات زیر را به این ازدواج پاک تأویل کرده اند:

مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ، یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ.(11)

دو دریا را به هم درآمیخت و میان آن دو دریا فاصله اى است که تجاوز به حدود یکدیگر نمى کنند، از آن دو دریا لؤلؤ و مرجان بیرون مى آید.

منظور از دو دریا، وجود امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا است، که دو دریاى معرفت، بینش، حلم، صبر، ایمان و بصیرت اند، و مقصود از برزخ و فاصله رسول باکرامت اسلام، و معناى لؤلؤ و مرجان حضرت حسن و حسین(علیهما السلام) است.[12]

نظام خانواده باید یک نظام صد در صد اسلامى و الهى باشد، تا رحمت و لطف حضرت حق را به سوى خود جلب و جذب کند.

اگر در ازدواج از سنن ناپسند، و عادات غیرالهى، و شرایط شیطانى و خلاصه از فرهنگ جاهلى فرهنگى که میراندن آن را رسول خدا در یک فرمان قاطع  دستور داده(اَمِتْ أَمْرَ الْجاهِلِیِّةِ إِلاّ ما سَنَّهُ الاِْسْلامُ.[13])پرهیز نشود، زشتى ها چهره نشان مى دهند، ومیوه این درخت آلوده تلخ خواهدشد.

 

نظام خانواده در مغرب زمین

نظام خانواده در اروپا و آمریکا نظامى غلط است، بى پایه و بدون محتواست.

تقلید از نظام خانوادگى مغرب زمین تقلیدى نابجا، و هموار کردن راه حیات براى افتادن در چاه بدبختى است.

آنان از ازدواج هدفـى مقدس و پاک ندارند، واسطه ازدواج زن و مرد آنجـا فقـط و فقط شهوت و ارضاء غریزه است، آنجا زن و مرد شایسته و صالح بسیار کم است، به همین خاطر فساد و افساد از سر و روى اروپا و آمریکا مانند باران مى ریزد.

مردان در مغرب زمین به طور اکثر، و زنان بطور اغلب پس از گذراندن دوران فساد، و رفاقت هاى نامشروع با یکدیگر ازدواج مى کنند، و ثمره خود را پس از ولادت به شیرخوارگاه سپرده، و سپس بدون اینکه مهر پدرى و محبت مادرى را چشیده باشد، و منبعى از عواطف و احساسات پاک گشته او را تحویل مى گیرند، و سر هر سفره فسادى مى نشانند، آنگاه وى را به مدرسه مى سپارند تا آهنگى از تربیت ظاهر را طى کند، و به اصطلاحاتى چند آشنا گردد، آنگاه در سن هیجده سالگى وى را از خود مى رانند و به امید محیط و جامعه رهایش مى نمایند!

آنان اگر اخلاق به فرزندان خانه و مدرسه بیاموزند، اخلاق ژنتلمنى است، اخلاق اقتصادى و جلب مادّیت است، به ریشه هاى باطن و حقایق درون توجه ندارند، و از تربیت انسان قابل قبول عاجزند.

مگر نمى بینید وقتى تشکیل جامعه و دولت مى دهند، جامعه منبع فساد و دولت منبع استعمار و استثمار مستضعفان روى زمین است.

جنایاتى که فارغ التحصیلان خانه و مدرسه و دانشگاه هاى مغرب زمین کرده اند تا قیامت قابل جبران نیست.

اگر اوقاتى باوقار و آرام و متین باشند، و خود را مؤدب و آراسته نشان دهند، به خاطر این است که طعمه نیافته، و لقمه چرب و لذیذ ندیده اند، داستان آنان شبیه به این داستان است که مردى به دوستش گفت گربه اى را به مبادى آداب آراسته ام، و آن حیوان را تربیت کرده تا جائى که بر سر سفره اى که انواع غذاها قرار دارد شمعى به دست او مى دهم تا مهمانان در پرتو آن شمع از آن سفره بهره مند شوند، رفیقش گفت به این ویژگى و به این آراستگى گربه نمى توان اطمینان کرد، مرا دعوت کن تا بر سر آن سفره این مسئله را به تو ثابت کنم، از وى دعوت کرد، گربه را بر سر سفره دید که چشم طمع و پاى حمله از غذاهاى سفره بریده، و شمعى براى روشنائى اطاق و دید مهمانان به سفره بدست دارد، در گرمى اوضاع موشى را از جیب خود درآورد و به وسط سفره گذاشت، موش مى خواست فرار کند، گربه شمع رابه یک طرف انداخت و همچون شیر ژیان به وسط سفره پرید، نظام سفره را براى گرفتن موش به هم زد، و اوقات خوش صاحبخانه و مهمانان را تلخ نمود!

آرى تربیت اروپا و مغرب زمین تربیت گربه اى است، تا غذاى خاص خود را به خیال خود نبیند، آرام و مؤدب هستند، چون چشمشان به طلا و نفت و سایر معادن ملل ضعیف بیفتد، براى بلعیدن حق دیگران، چراغ تربیت را به زمین انداخته و همچون حیوان درنده اى، به تمام حیثیات مادى و معنوى ملل ضعیف حمله مى کنند، و براى امور مادى از میان جوى خون بى گناهان عبور مى کنند.

کثرت فساد و افساد، غلبه شهوات حرام، اخلاق زشت، قتل و غارت، فحشا و منکرات، در ملل مغرب زمین محصول خرابى نظام خانه و خانواده است.

اگر بیوت اروپا و آمریکا بیوت بارفعت، و بیوت غرق ذکر حق، و بیوت تسبیح حضرت معبود بود، محصولات آن بیوت انسانهائى والا و باکرامت و رشید و باعاطفه و متخلّق به اخلاق حق بود، ولى چون بیوت مغرب زمین از حق و حقیقت دور است، ثمرات آن تلخ و بدبو و بدمزه است، و چنین نظام ازهم پاشیده اى قابل سرمشق قرار دادن نیست، کسانى که از آنان پیروى مى کنند بدتر از آنان خواهند شد.

1-     نور/36.

2-     ازدواج در اسلام/26.

3-     بحار، ج 100، ص 220 ـ 221.

4-     همان .

5-     ازدواج در اسلام، ص 27.

6-     همان.

7-     نساء/28.

8-     بحار، ج 101، ص 72.

9-     بحار، ج 101، ص 73.

10- بحار، ج 5، ص 157.

11- الرحمان/ 19.

12- نور الثقلین، ج 5، ص 191، حدیث 19.

13- بحار، ج 77، ص 128، روایت 32، باب 6.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/12/8 :: ساعت 3:17 عصر )
»» اهداف والاى ازدواج در اسلام1

خانه پاک

پاک و پاکیزه ماندن یک جوان ازدواج نکرده از فساد و افساد، امری غیر ممکن به نظر مى رسد.

در چند ملیون مرد و زن، یافتن جوانى پاک، و انسانى باعفت و خوددار از گناه، بشرطى که ازدواج نکرده باشند، مسئله اى مشکل به نظر مى آید.

اگر جوانى را در پاکى و پاکیزگى ظاهر و باطن یافتیم، در حالى که ازدواج نکرده باشد، باید بگوئیم او از اولیاء الهى است که همتی یوسف گونه دارد .

 

مرد بدون همسر، و زن بدون شوهر، در صورتى که غرائز و شهوات آنان زنده است، و فشار غریزه و شهوت بر آنان سنگین است، جداى از فساد هر چند اندک، و بریده از مشکلات گوناگون روحى و خانوادگى و اجتماعى نیستند.

ازدواج، این حقیقت الهى و طبیعى، آسان کننده پاره اى از مشکلات و عاملى براى تداوم پاکى جوانان، و حفظ عفت و تقواى آنان است.

بناى یک خانه در جامعه در صورتى با سلامت و آرامش قرین مى شود، که مرد و زنى با تحقق دادن ازدواج و رعایت حقوق یکدیگر در آن زندگى کنند.

خانه مسلمان در هر سرزمینى که هست باید پرتوى از وحى، و جلوه اى از یاد خدا، و محصولى از رفعت و بلندى و عظمت، و میوه اى از تسبیح حق در شب و روز باشد.

فى بُیُوت اَذِنَ الله اَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ، یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ الاْصالِ.[1]

در خانه هائى که خداوند اذن داده، که بزرگ داشته شوند، و نام او در آنها یاد شود، و او را در آن خانه ها بامدادان و شبانگاهان به پاکى ستایند.

چنین خانه اى با چنان اوصافى خانه مؤمن است، که طاعت و عبادت حق در آن رونق دارد، و امر الهى ازدواج در آن صورت گرفته، و مرد و زن آن خانه به تمام حقوق الهى و انسانى پاى بند هستند.

آرى قرآن مجید به ازدواج امر مى کند، تا مشکلات مرد و زن با تحقّق این سنت تخفیف یابد، و دامن هر دو که دامن رحمت و تربیت است از آسودگى و فساد سالم بماند، و مرد و زن با تشکیل زندگى، و همسوئى با یکدیگر خانه را محل ذکر خدا، و تسبیح حضرت حق کنند.

اهداف والاى ازدواج در اسلام

در جوّ چنین خانه اى مرد و زن بنده واقعى حق، و فرزندانشان میوه و ثمره فضیلت، و اعمال و رفتار و اخلاق و کردارشان جلوه اى از آداب الهى و سنن و روش انبیاء گرام حق است.

زن مؤمنه هنگامى که با مرد مؤمن ازدواج مى کند، و هر دوى آنها خود را موظّف به رعایت مسائل الهى مى دانند، به عنوان دو یار مددکار، دو رفیق شفیق، دو دوست همدم، دو همراه و همراز و دو منبع ایمان، و دو استوانه عشق و محبت، فضاى زندگى را از ورود مشکلات حفظ مى کنند، و چون مشکلى پیش آید، به آسانى و سادگى آن را حلّ و فصل مى نمایند، و با اسلحه صبر و حلم، و بردبارى و حوصله به علاج درد برمى خیزند

بدترین مردم

تنهائى و تنها زیستن، عزلت و کناره گیرى از یار گرفتن موجب بسیارى از مشکلات، و باعث افسردگى و دل مردگى، و علت هیجانات روحى و عصبى، و مورث انواع بیماریهاى روانى و بدنى است.

تنهائى انسان را در دریائى از خیالات، اوهام، افکار غیرمنطقى، و بیماریهاى اخلاقى و روانى فرو مى برد، و امواجى از مشکلات گوناگون را براى انسان به ارمغان مى آورد.

قالَ النَّبِىُّ(صلى الله علیه وآله وسلم): أَکْثَرُ أَهْلِ النّارِ الْعُزّابُ.[2]

رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: اکثر اهل آتش در قیامت آنانى هستند که از ازدواج و تشکیل خانواده امتناع کردند.

و نیز آن حضرت فرمود:

شِرارُ مَوْتاکُمُ الْعُزّابُ.[3]

بدترین اموات شما عزب ها هستند.

و در کلامى عرشى و بیانى ملکوتى فرمود:

خِیارُ أُمَّتِىَ الْمُتَأَهِّلُونَ وَ شِرارُ أُمَّتِىَ الْعُزّابُ.[4]

بهترین امّت من زن داران و بدترین آنان عزبها هستند.

و نیز آن حضرت فرمود:

لَوْ خَرَجَ الْعُزّابُ مِنْ مَوْتاکُمْ إِلِى الدُّنْیا لَتَزَوَّجُوا.[5]

اگر آنان که عزب مردند به دنیا برگردند، حتماً ازدواج خواهند کرد.

و در حدیثى فرمود: خداوند مردى که از زن گرفتن خوددارى کند لعنت نموده.[6]

تعبیر رسول باکرامت اسلام از آنان که از ازدواج امتناع مى کنند به اهل آتش، فرومایگان، برادران شیطان، اشرار، و لعنت شدگان، به خاطر این است که روى گردانان از ازدواج به ناچار در فساد و افساد، و شیطنت، و گناه و معصیت، خواهند افتاد، و براى جامعه و خانواده ایجاد مزاحمت نموده، و باعث مشکلات فراوانى در تمام زوایاى زندگى خواهند شد.

با توجه به آیات و روایات، و تجربه حیات، ازدواج انسان را کرامت و شرافت مى دهد، از علل استحقاق عذاب الهى مى رهاند، از پستى و فرومایگى حفظ مى کند، از افتادن در بند شیطان مصون مى دارد، و از اینکه آدمى منبع شرّ و فساد شود، و مورد لعنت حق قرار گیرد در امان مى دارد، و این همه موجب راحتى و استراحت، آرامش و امنیت، پاکى و تقوا، و آسان شدن موارد زندگى و سبک شدن بار حیات مى گردد، به همین خاطر در قرآن مجید بدینگونه به علّت تشریع ازدواج اشاره فرمود:

یُریدُ الله اَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ.[7]

خداوند اراده فرموده برنامه زندگى را براى شما سهل و آسان نماید.

 

شکوفائى استعداد

دختر و پسر هنگامى که بر اساس فطرت و طبیعت، و به پیروى از دستور حق و روش انبیاء الهى ازدواج کردند، و از پرتگاه عذاب الهى، و شرارت باطن، و بند خطرناک شیطان، و دچار شدن به لعنت خدا، که همه و همه از اوصاف مرد و زن عزب است نجات پیدا کردند، و در سایه ازدواج به آرامش فکرى، و امنیت باطنى دست یافتند، و بر مشکلات ناشى از عزب بودن فائق آمدند، و از درد سر تنها زیستن شفا گرفتند، و به محیطى الهى و ملکوتى رسـیدند، و زمینه تفکر صـحیح و آینده نگرى براى آنان فراهم شد، و طغیان شهوات و غرائز فرو نشست، بدون تردید راه براى شکوفائى استعدادهاى نهفته در باطن باز مى شود، و بر درخت زندگى محصولات و ثمرات و نتائج عالى مى نشیند.

بسیارى از رجال دانش، و مردان بزرگ، و دانشـمندان و علماى اسلامى پس از ازدواج راه صد ساله را یک شبه طى کردند، و در سایه ازدواج که موجب آرامش و امنیّت خاطر آنان گردید به مقامات بلند و بزرگى از علم و دانش رسیدند، و در علم و تقوا، پاکى و کرامت و خدمت و عبادت زبانزد خاص و عام شدند.

در کتاب زندگانى آیت اللّه بروجردى در صفحه 95 مى خوانیم: در سال 1314 که بیست و دو بهار عمر را پشت سر مى گذاشت، پدرش نامه اى به وى نوشت، و او را به بروجرد احضار کرد، او گمان مى کرد پدرش مى خواهد او را براى ادامه تحصیل به نجف اشرف که بزرگترین حوزه علمیه شیعه بود بفرستد، ولى پس از ورود و دیدار پدر و بستگان، مشاهده مى کند که به عکس انتظار وى، مقدمات ازدواج و تأهلش را فراهم کرده اند.

از این پیش آمد اندوهگین مى شود، و چون پدرش متوجه مى گردد و علت اندوه و تأثّر او را مى پرسد مى گوید: من با خاطر آسوده و جدیت بسیار سرگرم کسب علم بودم، ولى اکنون بیم آن دارم که تأهل میان من و مقصودم حائل گردد، و مرا از تعقیب مقصود و نیل به هدف باز دارد.

پدر به وى مى گوید: فرزند این را بدان که اگر به دستور پدرت رفتار کنى امید است که خداوند به تو توفیق دهد تا بتوانى به ترقّیات مهمّى که در نظر دارى نائل شوى، احتمال این را هم بده که اگر ترتیب اثر به این آرزوى پدر ندهى، با همه جدیّتى که در تحصیل دارى بجائى نرسى!!

گفته پدر تأثیر به سزایى در وى مى بخشد و او را از هر گونه تردید بیرون مى آورد و سرانجام پس از ازدواج و اندکى توقف مجدداً به اصفهان برگشته پنج سال دیگر به تحصیل و تدریس علوم فنون مختلفه اهتمام مىورزد.

همسر وفادار و هم کفو او در اصفهان آنچنان وسائل راحت و آرامش و امنیت آن مرد بزرگ را فراهم مى آورد، و به عنوان یارى مهربان، معاونى شفیق، خدمتگزارى متین، دلسوزى مهربان، زمینه انواع ترقیات شوهر گرانمایه اش را تحقق مى دهد، که در آن پنج سالى که در اصفهان با آن زن باکرامت مى زیست از علوم و فنون متداول بهره ها گرفت، و چنان با نشاط و پشتکار مشغول تحصیل بوده که بعضى شبها تا سپیده دم سرگرم مطالعه بوده است، بطورى که خود آن بزرگ مرد بارها مى فرمود، در مواقع بیکارى به حفظ قرآن مجید همت مى گماشت و در نتیجه توانست در عرض مدتى که در اصفهان بود از اوّل تا آخر سوره برائت راحفظ کند، و تا آخر عمر نیز آن را از حفظ داشت و پیوسته به حفظ و قرائت و مداومت آن اهتمام مى ورزید!

مرحوم علامه طباطبائى صاحب تفسیر قّیم المیزان، قسمتى از کمالات و ترقیات علمى و معنوى خود را مرهون همسر باکرامت خویش مى دانستند.

آرى ازدواج علت آرامش و امنیت، و زمینه تحقّق کمالات، و شکوفائى استعدادهاست.

 

کوشش براى خانه و خانواده عبادت است

ازدواج و همسردارى و توجه به امور فرزندان علاوه بر آثار مثبت دنیایى، ثمرات عجیب معنوى براى انسان دارد.

کار و کوشش مادى در جهت تأمین زن و فرزند، در فرهنگ پاک اسلام عبادتى بزرگ و مساوى با جهاد در راه خدا شمرده شده، تا جائى که از معصوم روایت شده:

َالْکادُّ عَلى عِیالِهِ مِنْ حِلّ کَالْمُجاهِدِ فى سَبیلِ اللّهِ.[8]

آنکه براى تأمین خانواده اش زحمت مى کشد، تا از حلال خدا نفقه آنان را فراهم کند، مانند مجاهد در راه خداست.

از آنجا که رعایت حق زن و فرزند، و توجه به امور معنوى آنان و رعایت حق شوهر از جانب زن، و حق فرزند از طرف مادر کارى دشوار و سنگین است، و در حقیقت اجراى دستور حضرت حق است، همانند کوشش براى تأمین امور مادى آنان عبادت، و موجب  اجر و ثواب اخروى است.

پرورش نسل صالح، و تحویل دادن فرزندان شایسته و نیکوکار، امرى مهم و باعث جلب رضایت حضرت حق است.

خانه و اهل خانه را از فساد و افساد دور داشتن، و فراهم کردن زمینه رشد و تربیت و تکامل زن و فرزند از اهمّ امور، و از بهترین نوع عبادت و بندگى خداست.

امام چهارم(علیه السلام) در گفتار حکیمانه اى فرموده اند، هر کس نسبت به زن و فرزند سفره مادى و معنوى را کامل و تمام بیندازد، به خوشنودى حق از دیگران نزدیکتر است.[9]

در هر صورت جامعه میوه و ثمره خانه است، و وکیل و وزیر و رئیس جمهور و کارگزاران یک ملت ریشه در خانه و خانواده دارند، و منبع اصلى تربیت و شکل گیرى آنان خانه و کارگردانان خانه هستند، خانه به مانند یک زمین است، اگر زمین جداى از حق و حقیقت باشد کویرى نمک زار است که سنبل و گل نخواهد داد، و اگر زمین متصل به حق و حقیقت باشد، توقع سنبل و گل از آن توقعى معقول و منطقى است.

سعادت و شقاوت انسان در درجه اول از پدر و مادر به انسان منتقل مى شود، اگر پدر و مادر در تحقق سعادت فرزند بکوشند دست به عبادتى بزرگ زده و از منافع ابدى ازدواج بهره گرفته اند، و اگر عامل شقاوت شوند از شجره طیّبه ازدواج منفعت نبرده بلکه با دست خود سفره خسارت خویش را پهن کرده اند.

به همین خاطر در روایات عالى اسلامى از رسول حق نقل شده:

الشَّقِىُّ مَنْ شَقِىَ فى بَطْنِ أُمِّهِ، وَالسَّعیدُ مَنْ سَعِدَ فى بَطْنِ أُمِّهِ.[10]

ریشه شقاوت هرکس شقى است در سرزمین وجود مادر، و سعادت سعید از باطن مادر است.

و به قول شاعر بزرگ کلیم کاشانى: (از کوزه همان برون تراود که در اوست)

تا در کوزه وجود فرزند، پدر و مادر چه ریخته باشند و مغز و اعصاب و مشاعر و قلب فرزند را با چه مسائلى شکل داده، و به سوى چه برنامه هائى سوق داده باشند.

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/12/8 :: ساعت 3:16 عصر )
»» حضرت جواد الائمه(ع)2

تقواى الهى و عدم همراهى با فساد در بار

یکى از القاب آن حضرت «تقى‏» است که به خاطر ‏جلوه و ظهور خاصى است که تقواى الهى آن امام همام در اجتماع‏آن روز نموده و جهانى از پاکى و عفاف و تقوا را فرا راه‏ دیدگان قرار داده بود.

اما فرهنگ القاب معصومین ریشه‏اى اجتماعى وبرخاسته از عنایت الهى دارد که لقب «تقى‏» نیز از این مقوله‏ است نگاهى به شرایط اجتماعى آن بزرگوار و وضعیت درباریان ما را بدین نکته رهنمون مى‏کند که دشمن تلاشى پیگیر داشت تا به‏گمان خود آن حضرت را با عیاشی ها و فساد دربار براى یک بار هم‏ که شده است آلوده کند و در نتیجه آن حضرت را از چشم شیعیان و طرفدارانشان که ایشان را به خاطر پاکى و طهارت الهى‏اش مى ستودند ساقط کند و حتى مامون براى کشاندن آن حضرت به بزم دربار ، دخترش ام الفضل را به عقد آن حضرت در آورد اما راه بجایى نبرد و پاکى و تقواى‏ امامت‏ بر اندیشه باطل مامونى پیروز گشت و نورانیتى مضاعف‏یافت. این بار کافى است روایت ذیل را مرور کنیم.

ابن شهرآشوب در کتاب «مناقب‏» از محمد بن ریان نقل مى‏کند که‏مامون درباره امام محمد تقى(ع) به هر نیرنگى دست زد شایدبتواند آن حضرت را مانند خود اهل دنیا نماید و به فسق و لهواو را متمایل کند به نتیجه‏اى نرسید تا زمانى که خواست دخترخود را به خانه آن حضرت بفرستد دستور داد صد کنیزک اززیباترین کنیزکان را بگمارند تا زمانیکه امام جواد(ع) براى‏حضور در مجلس دامادى وارد مى‏شود با جامهاى جواهر نشان از او استقبال کنند کنیزان به آن دستور العمل رفتار کردند ولى حضرت ‏توجهى به آنها ننمود

و مردى بود به نام «مخارق‏» که آوازه‏خوان بود و بربط نواز و ریشى دراز داشت. مامون او را طلبید واز او خواست که تلاش خود را جهت متمایل نمودن امام به امورمزبور بکار گیرد. مخارق به مامون گفت اگر ابوجعفر(ع) کمترین‏علاقه‏اى به دنیا داشته باشد من به تنهایى مقصود تو را تامین‏مى‏کنم. پس نشست مقابل آن حضرت و آواز خود را بلند کرد بگونه‏اى‏که اهل خانه دورش گرد آمدند و شروع کرد به نواختن عود و آوازخوانى. ساعتى چنین کرد ولى دید حضرت جواد(ع) نه به سوى او ونه به راست و چپ خود هیچ توجهى ننمود. سپس سربرداشت و رو به‏آن مرد کرد و فرمود، «اتق الله یاذاالعثنون‏» از خدا پروا کن‏اى ریش دراز پس عود و بربط از دست آن مرد افتاد و دستش از کارافتاد تا آن که بمرد. مامون از او پرسید تو را چه شد؟ گفت:وقتى که ابو جعفر(ع) فریاد برکشید آن چنان هراسیدم که هرگز به‏حالت اول باز نخواهم گشت.

روایت فوق بیانگر عمق توطئه مامون‏جهت نشانه گرفتن تقواى الهى امام جواد(ع) مى‏باشد که عصمت الهى‏امام جواد(ع) نقشه‏هاى آنان را نقش بر آب مى‏نمود. و در همین‏راستا سخن دیگرى که از «ابن ابى داود» نقل شده است که درجمع اطرافیان خود گفت:

خلیفه به این فکر افتاده است که ابوجعفر(ع) را براى شیعیان وپیروانش به صورت زشت و مست نا متعادل آلوده به عطر مخصوص زنان‏نمودار کند. نظر شما در این باره چیست؟ آنها مى‏گویند این کاردلیل شیعیان و حجت آنرا از بین خواهد برد اما فردى از میان‏آنان‏مى‏گوید جاسوسهایى از میان شیعیان برایم این چنین خبرآورده‏اند که شیعیان مى‏گویند در هر زمان باید حجتى الهى باشد وهرگاه حکومت متعرض فردى که چنین مقامى نزد آنان دارد بشود خودبهترین دلیل ست‏بر اینکه او حجت‏خداست. پس از آن «ابن ابى‏داود» خبر را به خلیفه منتقل مى‏کند دراین هنگام خلیفه این‏چنین اظهار نظر مى‏کند که «امروز در باره اینها هیچ چاره وحیله‏اى وجود ندارد. ابوجعفر را اذیت نکنید. پس از نومیدى ازهمراهى امام و درخشش هرچه بیشتر جلوه‏هاى پاکى و تقواى امام‏بود که دشمن تصمیم به شهادت امام(ع) را مى‏گیرد زیرا که هر روزشخصیت امام فروغى فروزانفتر به خویش مى‏گیرد و دلهاى مشتاق‏پاکى و عفاف را هرچه بیشتر بسوى خویش جذب مى‏کند.

و امام (ع)خود بى رغبتى و ناراحتى خویش را از وضعیت دربار و همراهى آنان‏اظهار مى‏داشت. «حسین مکارى‏» مى‏گوید: در بغداد بر ابوجعفر(ع)وارد شدم و در نزد خلیفه بانهایت جلالت مى‏زیست. با خود گفتم که‏حضرت جواد(ع) با این موقعیت که در اینجا دارد دیگر به مدینه‏برنخواهد گشت. چون این خیال در خاطر من گذشت دیدم امام سرش راپایین انداخت و پس از اندکى سربلند کرد در حالى‏که رنگ مبارکش‏زرد شده بود، فرمود: «اى حسین نان جو با نمک نیمکوب در حرم‏رسولخدا(ص) نزد من بهتر است از آنچه که مشاهده مى‏کنى.

برترى دانش و تفوق علمى

دومین عامل شهادت امام جواد(ع) را مى‏توان حضور قوى و کار آمدحضرت در صحنه‏هاى علمى و برترى دانش آن حضرت بر شمرد زیرا که‏این امر ناتوانى خلیفه را در مقابل امام جواد(ع) که بسیارى‏خلافت را حق آنان مى‏دانستند به نمایش مى‏گذاشت. و ضعف بنیه علمى‏دانشمندان دربارى را هر چه بیشتر آشکار مى‏ساخت که از میان‏مباحثات متعدد حضرت یکى از آنها را برگزیده و نقل مى‏کنیم.

«زرقان‏» که با «ابن ابى داود» دوستى و صمیمیت داشت مى‏گویدیک روز ابن ابى داود از مجلس معتصم باز گشت، در حالى که به‏شدت افسرده و غمگین بود علت را جویا شدم گفت: امروز آرزو کردم‏که کاش بیست‏سال پیش مرده بودم پرسیدم چرا؟ گفت: به خاطر آنچه‏از ابوجعفر «امام جواد(ع‏») در مجلس معتصم برسرم آمد. گفتم:

جریان چه بود؟ گفت: شخصى به سرقت اعتراف کرد و از خلیفه‏«معتصم‏» خواست که با اجراى کیفر الهى او را پاک سازد. خلیفه‏همه فقها را گرد آورد و محمد ابن على «حضرت جواد(ع‏») را نیزفراخواند و از ما پرسید دست دزد از کجا باید قطع شود؟ من‏گفتم: از مچ دست. گفت: دلیل آن چیست؟ گفتم: چون منظور از دست‏در آیه تیمم «فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم‏»،صورت و دستهایتان‏را مسح کنید» تا مچ دست است. گروهى از فقها در این مطلب بامن موافق بودند و مى‏گفتند: دست دزد باید از مچ قطع شود ولى‏گروهى دیگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود و چون معتصم دلیل‏آن را پرسید گفتند: منظور از دست در آیه شریفه وضوء:

«فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الى المرافق‏» صورتها و دستهایتان‏را تا آرنج‏بشویید. تا آرنج است. آنگاه معتصم رو به محمد ابن‏على امام جواد(ع) کرد و پرسید: نظر شما در این مساله چیست؟

گفت: اینها نظر دادند، مرا معاف بدار. معتصم اصرار کرد و قسم‏داد که باید نظرتان را بگویید. محمد بن على (ع) گفت: چون قسم‏دادى نظرم را مى‏گویم. اینها در اشتباه‏اند. زیرا فقط انگشتان‏دزد باید قطع شود و بقیه دست‏باید باقى بماند. معتصم گفت: به‏چه دلیل؟

گفت: زیرا رسول خدا(ص) فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق‏مى‏پذیرد. بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود دستى‏براى او نمى‏ماند تا سجده نماز را به جا آورد و نیز خداى متعال‏مى‏فرماید: «و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا» سجده‏گاهها از آن خداست. پس هیچ کس را همراه با خدا مخوانید. ابن‏ابى داود مى‏گوید: معتصم جواب محمد بن على را پسندید دستور دادانگشتان دزد را قطع کنند و من همانجا آرزوى مرگ کردم. پس ازسه روز ابن ابى داود به حضور معتصم مى رسد و مى‏گوید: به معتصم‏گفتم خیر خواهى براى امیرالمومنین بر من واجب است و من در این‏جهت‏سخنى مى‏گویم که مى‏دانم با آن به آتش جهنم مى‏افتم. معتصم‏گفت آن سخن چیست؟ گفتم:

چگونه امیرالمومنین براى امرى از امور دینى که اتفاق افتاده‏است‏به خاطر گفته مردى که نیمى از مردم به امامت او معتقدند وادعا مى‏کنند او از امیرالمومنین شایسته‏تر به مقام اوست، تمامى‏سخنان آن علماء و فقها را رها کرده و به حکم آن مرد حکم کرد؟

پس رنگ معتصم تغییر کرد و متوجه هشدار من شد و گفت: خدا را دربرابر این خیرخواهیت‏به تو پاداش نیک عطا کند و پس از آن بودکه تصمیم به شهادت امام (ع) گرفت.

بزرگداشت نهضتهاى شیعى

حسین بن على مشهور به "شهید فخ" نواده حضرت مجتبى(ع) در زمان‏یکى از خلفاى بنى عباس به نام هادى عباسى قیام کرد. یاد و نام‏او سندى بر محکومیت‏بنى عباس تلقى مى‏شد و حماسه نهضتهاى شیعى‏علیه خلفاى عباسى را در خاطره‏ها تجدید مینمود.

در حمایت ازاین شهید انقلابى روایتى نیز از امام جواد(ع) مى‏خوانیم: «پس‏از فاجعه کربلا هیچ فاجعه‏اى براى ما بزرگتر از فاجعه فخ نبوده‏است.» یکى از نویسندگان در حکمت نقش انگشترى امام جواد(ع)«نعم‏القادر الله‏» مى‏نویسد: بعد از آن که «مامون‏» همه‏انقلابها را سرکوب نموده و تمامى صداها را خفه کرد. طبیعى بودکه مامون و عباسیان و یارانشان احساس کنند که به نهایت‏آروزیشان رسیده و به ارزشمندترین آرمانهایشان که عبارت بود ازمحکم ساختن پایه‏هاى حکومت و سلطنتشان به طورى که دیگر هیچ‏نیرویى توان ایستادن در برابر جبروت و سرکشى آنان نداشته اشددست‏یافته‏اند ولى مى‏بینیم که بعد از این همه، نقش انگشترى‏امام جواد(ع) در برابر تمامى تصورات آنان قد علم مى‏کند وتمامى مظاهر و سرکشى و ستم آنان را محکوم مى‏کند آن نقش این‏جمله است «نعم القادرالله‏» چه نیکو توانمندى است‏خدا.

و در این راستاست که معتصم پس از این که از مردم بیعت‏براى‏خود گرفت جویاى حال امام جواد(ع) شد و دستور داد که امام‏جواد(ع) و همسرش ام الفضل را به بغداد فرا خوانند. زیرا که‏حضور و نام و یاد آن بزرگوار حماسه جهاد و پرچم آزادگى و عزت‏ایمان است و جلوه امامت و وصایتش مهر باطلى است‏بر خلافتهاى‏باطل بنى عباس.

درود و سلام و صلوات خدا بر جواد الائمه(ع) آن هنگام که بامیلادش جلوه زیباى مبارک‏ترین مولود را رقم زد و آن هنگام که باقامت زیباى امامت‏خویش قیامتى از شکوه و جلال و عظمت الهى رامتجلى ساخت و آن زمان که در آخر ذىقعده سال 220 هجرى دیده ازجهان فرو بست و با غروب غمگنانه و افتخار آفرین خویش تجلى بخش‏آیات جهاد و شهادت گشت



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/12/8 :: ساعت 3:14 عصر )
»» حضرت جواد الائمه(ع)1

چکیده ای از زندگی امام جواد(ع)

حضرت امام محمد بن علی الجواد(ع) فرزند امام رضا(ع) در شب جمعه دهم ماه رجب سال 195هجری در مدینه از مادری با فضیلت به نام خیزران (سبیکه) متولد شد و خانه حضرت رضا(ع) به قدوم این مولود منور، و زخم زبانهای دشمنان ایشان بی اثر گشت . آن حضرت هفت ساله بود که پدر بزرگوار خویش را از دست داده و هدایت  و رهبری جامعه اسلامی را عهده دار شد .

مأمون بعد از شهادت حضرت رضا(ع) به بغداد آمد و مقر حکومت خود را آنجا قرار داد و چون شنید که علمای بلاد به مدینه رفته اند و امامت حضرت جواد(ع) را پذیرفته اند، بهراس افتاد و آن حضرت را به بغداد احضار کرد. مأمون از آن حضرت تجلیل کرد و دختر خود ام الفضل را به عقد ایشان درآورد.

امام جواد(ع) پس از مدتی با ام الفضل به قصد زیارت بیت الله الحرام به حجاز رفتند و پس از اعمال حج به مدینه برگشتند و تا مأمون زنده بود در مدینه بودند. بعد از مرگ مأمون برادرش معتصم به منصب خلافت نشست و چون از حضرت جواد و استقبال مردم از آن بزرگوار می ترسید، حضرت را جبراً به بغداد طلبید و طولی نکشید که حضرت جواد(ع) را شهید نمود.

عمر حضرت جواد گر چه کوتاه بود و غالباً در تبعید صرف شد، ولی عمر ایشان سراسر خیر و برکت بود. مرحوم کلینی رحمه الله در کافی از حضرت رضا نقل می کند که فرموده اند:

 هذا المولود الّذی لم یولد مولود اعظم برکةًعلی شیعتنا منه.(1/321)

این مولود ـ حضرت جواد ـ مولودی است که برای شیعیان ما پر برکت تر از او زاییده نشده است.

 

مقام علمی جواد الائمه(ع)

از جمله امتیازهای امام جواد(ع) شجاعت ایشان در ابراز علم و معرفی جایگاه علمی اهل بیت در نزد دشمنان است .

در بحار الانوار منقول است که چون حضرت رضا(ع) به شهادت رسید حضرت جواد الائمه(ع) به مسجد رسول الله آمد، منبر رفت و چنین فرمود:

انا محمّد بن علیّ الرّضا انا الجواد انا العالم بانساب النّاس فی الاصلاب انا اعلم بسرائر کم وظواهرکم و ما انتم سائرون الیه . علم منحنا من قبل خلق و بعد فناء السموات والارضین و لولا تظاهر اهل الباطل و دولة‌اهل الضلال و شوب اهل الشّکّ لقلت قولاً تعجب منه یده والآخرون ثمّ وضع یده الشّریفة‌ علی فیه و قال یا محمّد اصمت کما اصمت آباوک من قبل.(بحار 50/108)

 من محمد بن علی جوادم. من عالم به نسب های  همه‌ مردم هستم، مردمی که به دنیا آمده اند یا نیامده اند من اعلم از خود شما به ظواهر شما و باطن های شما هستم. این علم قبل از خلقت عالم هستی داشته ایم و بعد از فنای عالم هستی نیز داریم. اگر نبود تظاهرات اهل باطل و دولتهای باطل علیه ما، و اگر نبود مردم عوام و شکهای آنان، چیزهایی می گفتم که همه تعجب کنند. سپس امام جواد دست بر دهان خود نهاد و فرمود ساکت باش چنانچه پدرانت ساکت بودند.

 

و نیز در تاریخ آمده است که چون حضرت رضا(ع) از دنیا رفت عده ای از بزرگان و علما به مدینه آمدند و سی هزار مسئله در چند روز از حضرت جواد (ع) سؤال نمودند و حضرت بدون تأمل و فکر جواب تمامی سؤالات آنان را دادند.

زمانی نیز که مأمون عباسی آن بزرگوار را به بغداد آورد و تصمیم گرفت برای خاموشی اعتراضها دخترش را به عقد ایشان درآورد، مجلس با شکوهی ترتیب داد و علما و بزرگان را برای مناظره با آن حضرت دعوت کرد. یحیی بن اکثم یکی از علمای اهل تسنن و قاضی آن زمان، از حضرت سؤال کرد که اگر فردی در حال احرام صیدی را بکشد حکم او چیست؟ حضرت جواد علیه السلام فرمودند: آن صید را در حرم کشته است یا در خارج حرم؟ عالم به حکم بوده یا جاهل؟ عمداً کشته یا نه؟ آن فرد عبد بوده یا آزاد؟ بالغ بوده یا نابالغ؟ کار اولش بوده یا قبلاً نیز صیدی کرده است؟ این صید از طیور بوده است یا نه؟ آن صید بزرگ بوده یا کوچک؟ آن کار در روز بوده یا در شب؟ احرامش احرام حج بوده یا احرام عمره؟ سؤالات  آن حضرت ولوله ای در مجلس به پا کرد . مأمون تا مجلس را متشنج دید و یحیی بن اکثم را مبهوت و مفتضح دید به حضرت جواد گفت که خطبه بخوانید. آن بزرگوار، ام الفضل را به پانصد درهم به عقد خود درآوردند. سپس مأمون از شقوق مسئله سؤال نمود و حضرت حکم کلیه شقوق را بیان نمود .

در آخر کار حضرت مسئله ای از یحیی بن اکثم پرسید و فرمود: آن چه زنی است که صبح بر مرد حرام و چون روز بلند شود بر او حلال می شود و چون ظهر می شود حرام می شود و عصر حلال و مغرب حرام و آخر شب حلال و پس از طلوع فجر حرام و بعد از طلوع فجر حلال می شود؟ یحیی بن اکثم گفت: نمی دانم، شما بگویید تا همه بدانیم. فرمودند: آن کنیزکی است که اول صبح اجنبی بوده است و چون روز بلند شد آن مرد کنیز را خرید و بر او حلال شد و ظهر او را آزاد کرد و بر او حرام شد و عصر او را به عقد خود درآورد و حلال شد و چون مغرب شد ظهار کرد و به واسطة‌ ظهار بر او حرام شد و نصف شب کفارة ظهار داد و حلال شد و آخر شب او را طلاق داد و حرام شد و چون طلوع شد رجوع کرد و او را برای خود تحلیل نمود.

 

شهادت جواد الائمه(ع)

موقعیت ویژه امام جواد(ع) در میان مسلمین سبب شده بود تا مأمون کوشش کند که دل امام را به دست آورد و او را به دارالخلافه نزدیک کند.

او توطئه خود را براى از میان بردن جنبش و حرکت تشیّع در چهارچوب خلافت عبّاسیان همچنان ادامه مى داد و هدفش این بود که بین امام و پایگاه مردمى او فاصله اندازد و آن حضرت را از مردم دور سازد، ولى مى خواست به طریقى این نقشه را اجرا کند که مردم تحریک نشوند.

مأمون، بر اساس همان نقشه قدیمى، در جامه دوستدار امام ظاهر شد و «امّ الفضل» دختر خود را به ازدواج ایشان درآورد تا از تأیید امام(ع)برخوردار باشد و اصرار کرد که با کمال عزّت در کاخ مجلّل او زندگى کند.

امّا امام پافشارى مى ورزید که به مدینه بازگردد تا نقشه مأمون را در کسب تأیید امام براى پایدارى خلافتى که غصب کرده بود، نقش بر آب سازد و مشروعیّت حکومت او را در دل مردم خدشه دار نماید.

امام جواد(ع) خطّ پدر بزرگوارش را ادامه داد و به آگاهى فکرى و عقیدتى مردم پرداخت و با پایگاههاى مردمى طرفدار و مؤمن به رهبرى و امامتش به طور مستقیم در مسائل دینى و قضایاى اجتماعى و اخلاقى در تماس بود.

وقتى مأمون، امام(علیه السلام) را به بغداد یا مرکز خلافت آورد، امام(علیه السلام)اصرار ورزید تا به مدینه بازگردد، مأمون با این درخواست موافقت کرد و آن حضرت بیشتر عمر شریف خود را در مدینه گذراند. پس از مرگ مامون برادرش معتصم به خلافت رسید که فعّالیّت و کوشش هاى امام جواد(ع) را برنمی تابید، از این رو، آن حضرت را به بغداد فراخواند و هنگامى که امام(علیه السلام) وارد عراق گردید، معتصم و جعفر( پسر مأمون) پیوسته، توطئه مى چیدند و براى قتل آن بزرگوار حیله مى اندیشیدند، تا این که آن حضرت را به دست همسرشان ام الفضل دختر مأمون عباسی در آخر ذی القعدة‌ سال 220هجری مسموم و به شهادت رساندند.

بنی عباس شهادت آن بزرگوار را پایانى می پنداشتند بر تلاشهاى چشمگیر و پر فروغشان ؛ ‏تلاشهایى که خلفاى بنى عباس و دشمنان ایشان را آنچنان غافلگیر نمودکه نتوانستند آن حضرت را تحمل نمایند و بدین جهت در صدد شهادت‏آن حضرت بر آمدند .در این بخش به بررسى سه عامل از عوامل و موجبات ‏شهادت آن حضرت  مى‏پردازیم:

 

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/12/8 :: ساعت 3:14 عصر )
»» حج، تجلی عظمت امت اسلام

پیشینه تاریخی مراسم حج

از آنجا که حج آیینی الهی و معنوی است و تشریع آن به خاطر رشد روح و کمال نفس و پرورش اخلاق و عمل انسان صورت گرفته، باید پیشینه­ تاریخی آن را در عرصه گاه معارف اسلامی و مسائل معنوی و روایات و احادیث نورانی جستجو کرد.

ابوبصیر از حضرت صادق(ع) نقل کرده که فرمود:

ان آدم هو الذی بنی البیت، و وضع اساسه، و اول من کساه الشعر و اول من حج الیه(1)

محققا بنای کعبه و پایه گذاری بیت، به دست حضرت آدم انجام گرفت و او نخستین کسی است که بر کعبه جامه پوشانید و نیز نخستین انسانی است که مراسم حج را بجای آورد.

زمان مراسم، بنا به روایت فضل بن شاذان نیشابوری از حضرت رضا(ع)، ماه با برکت ذوالحجه بوده است؛ ماهی که پیش از آدم، فرشتگان الهی به طواف بیت برخاستند و به انجام مراسم معنوی حج موفق شدند.

انبیای الهی؛ بخصوص آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی(ع) و رسول با عظمت اسلام(ص) و دیگر انبیای حق، در همین وقت به ادای مراسم اقدام کردند و چنین زمان با عظمتی برای انجام حج تا روز قیامت، به عنوان سنت حتمی از جانب حق برای بنی آدم اعلام شد.(2)

حضرت صادق(ع)فرمود:

 همه­ی مناسک حج؛ اعم از طواف، نماز، عرفات، مشعر، منا، رمی، قربانی و حلق را فرشته­ی وحی ( جبرئیل) ، از جانب خداوند مهربان به آدم تعلیم داد و به عنوان دلیل و راهنما، تمام مراسم حج را همراه با آدم بجای آورد.(3)

فرزندان مومن آدم، تا زمان حضرت نوح، چون برای حج مستطیع می­شدند، به ادای مناسک می­شتافتند و مراسم حج را همچون پدر بزرگوار خود به جای می­آوردند.

امت نوح به خاطر کفران و ناسپاسی و مخالفت با اوامر و نواهی حق، با حملات سهمگین طوفان برخاسته از آبی که تمام منطقه را گرفته بود، به هلاکت رسیدند. نوح(ع) با عده­ای اندک از مردم مومن از کشتی پیاده شدند و قبل از اسقرار در محلی معین برای ادامه حیات، به مدت یک هفته به امر حق به طواف خانه خدا پرداختند.(4)

مناسک حج در زمان حضرت هود و صالح(ع) و آنان که مومن به آن دو رسول حق بودند، بمانند زمان آدم و نوح(ع) برگزار می­شد.

از روایات و احادیث و منابع تاریخی چنین بر می­آید که گذشت زمان و هجوم حوادث و بی­توجهی مردم، باعث ویرانی کعبه و تعطیل مناسک شد، تا خداوند عزیز ابراهیم و اسماعیل(ع) را ماور بنای کعبه و نصب حجرالاسود و ادای مناسک و دعوت مردم جهان به حج نمود.(5)

حضرت رضا(ع) در روایتی از حج خضر و الیاس(ع) به همان طریقی که مردم مومن حج به جا می­آورند خبر می­دهد.(6)

امام ششم(ع)نیز به حج داود و سلیمان و عیسی­بن مریم(ع) اشاره می­کند .

با توجه به روایانی که در پیش اشاره شد، باید گفت پیشینه تاریخی مراسم حج، ریشه در حیات دینی و معنوی آدم و انبیای الهی(ع) دارد و در میان اقوام و ملل و جوامع و امم، آنان که مومن به نبوت بودند این مراسم را در جهت اقتدای به انبیاء انجام می­دادند و کیفیت آنان همان برنامه­پیامبران بود.

این معنا را نیز نباید از نظر دور داشت که هرگاه حاکمیت نبوت به خاطر دوری مردم از انبیا و تسلط زورمداران بر مردم، ضعیف می­شد، روسای قبایل یا حاکمان ظلم پیشه برگزاری مراسم را، به صورتی که می­خواستند جهت می­دادند و در آیین حج به اقتضای هوای نفس خود کم و زیاد ایجاد می­کردند و یا برنامه­هایی را که رنگ و بوی الهی نداشت به مراسم می­افزودند و از این رهگذر از زحمات مردم و انجام مناسک سوء استفاده می­کردند!

 

حکمت تشریع مناسک حج

آدمی به واقعیات معنوی و حقایق روحی و برنامه­های عالی اخلاقی و تبادل افکار و بیان دردهای باطنی و ظاهری خود و یافتن راه حل مشکلات فردی، اجتماعی، سیاسی، مادی و معنوی خویش، نیاز شدید و احتیاج مبرم دارد.

تحقیق آنچه که بدان نیازمند است، ممکن است در شهر و دیارش و در میان جامعه محدود و کوچکش صورت نگیرد بنابراین جایی و جمعیتی را – به طور فطری و طبیعی- که به خواسته­ها و آرمانهایش برسد و آنچه را که نسبت به آن احساس خلأ می­کند به دست آورد.

خداوند مهربان مناسک و مراسم حج را در جایگاهی معین و در شهری معلوم و در زمانی محدود بر اهل تمکن فرض کرد تا به دور از حدود جغرافیا و مرز و رنگ و شکل و ملیت و قوم در آن زمان معین و در شهر  مکه، و بر محور کعبه، و برحول مناسک گرد آیند و از هدایت حق جهت زدودن آلودگیها از باطن خویش و آراسته شدن به حسنات و دور شدن از سیئات و بدیها و شناخت یکدیگر و تبادل افکار و حل مشکلات سیاسی و مادی امت اسلام و متحد شدن علیه هوای نفس و شیاطین درونی و برونی و مستکبران از خدا بی­خبر، و اصلاح ظاهر و باطن خویش، و به چنگ آوردن خیر دنیا و آخرت بهره­مند شوند.

معنویت و نورانیت مراسم حج دورنمایی از عظمت و جلال و جبروت صاحب کعبه و خالق هستی است. زائران اگر شرایط واقعی حج را در مناسک خود تحقیق دهند، به عظمتی ما فوق تمام عظمت­ها و جلالی­ما فوق تمام جلالت­ها می­رسند. تشریع این مراسم به خاطر این است که حاجی با ادای مناسک تمام کمبودهای فکری و روحی و اخلاقی و ایمانی ، و همه حاجیان تمام خلأهای اجتماعی و سیاسی دنیای اسلام را پس از بازگشت به وطن جبران نمایند.

کعبه و مناسک آن برای جهت دادن موجودیت جامعه به سوی حضرت حق است.

حکمت تشریع مناسک به خاطر این است که مردم دل از غیر حق­رها کنند و نفس از رذائل پاک سازند. و لباس هوا از هویت وجود در آورند، و خویشتن خویش را به حق متصل کنند و باطن را حریم حکومت الله گردانند و به خاطر جلب خوشنودی حق، با صدق و اخلاص قدم بردارند، و زمینه طرد طاغوتهای زمان را از عرصه­گاه حیات مادی و معنوی خود فراهم آورند.

تشریع این مراسم برای این است که انسان خود را از قیود شیطان برهاند و ذمه خویش را از حقوق مردم آزاد سازد و اموال خود را از حق الله و حق الناس پاک کند، و زمینه خشوع و خوف و خشیت و اخلاص و عشق و محبت و مهر و رافت را در قلب خود فراهم آورد و باطن را از رذائل بشوید. و ظاهر را به عمل صالح بیاراید، و برای همیشه از حرکات شیطانی و امور باطل بپرهیزد.

 وجوه اشتراک حج با عبادتهای دیگر

عبادت از آن جهت بر انسان واجب گشته است که در تمام شؤون زندگی ، از بند شهوات حرام، امیال و غرائز بدون محاسبه و هوای نفس و شیطانهای درونی و برونی آزاد باشد.

آثار مادی و معنوی، ظاهری و باطنی عبادات در حدی است که درک آن کاری است بس مشکل و فهم آن بسیار سخت و دشوار.

سود عبادات و نتائج تکالیف و ثمرات انجام مسئولیت­ها بدون تردید به گستردگی حیات دنیا و آخرت انسان است.

عبادت محدودیتی آسمانی ، قیدی معنوی و بندی روحی است که انسان را از هر حرامی حفظ می­کند و در مقابل خزی دنیا و عذاب آخرت مصونیت می­بخشد و در یک کلمه عبادت محدودیت مصونیت زا است.

بنابراین بین حج و دیگر عبادات وجوه مشترکی از قبیل: تسلیم بودن در برابر حق، اصلاح نیت، اصلاح عمل و اخلاق، کسب وقار و ادب، کرامت و انسانیت، تامین خیر دنیا و آخرت، جلب رضای حق، به دست آوردن مصونیت از خزی دنیا و عذاب آخرت، تبدیل شدن انسان به منبع خیر و برکت وجود دارد.

حج در روان انسان نیرویی ایجاد می­کند که تا زنده است در پنهان و آشکار برای سالم ماندن از زشتی­ها نگهبان خواهد بود و این همان فیض الهی است که از برکت این معراج نصیب انسان می­شود.

قاصد حج هنگامی که آماده خروج از وطن می­شود اگر به مقصود و رفعت شأنش دانا باشد، و آن را چنانکه سزاوار است دریابد و به نور الهی و کمک بصیرت به آن نظر اندازد، و خواسته او این باشد که آن راه را طبق هدایت حضرت حق طی نماید دل او متوجه عالم دیگری خواهد شد، و از ظواهر ناپایدار به حقایقی ثابت و استوار بینا خواهد شد.

در آن هنگام است که خواهان بی­نیازی و توانایی خود می­گردد نه آنچه تاکنون طالب بوده  است. و مهیای آن می­شود که همه­ خواهش­ها و تاریکی­های طبیعت را از خود پاک سازد.

این نخستین اندیشه است که قاصد حج احساس می کند؛ یعنی تاثیر آن حقیقت ملکوتی را در شناسایی مقام نفس انسانی و برتری روح را از بستگی به ظواهر زندگی مادی.

هنگامی که حاضر در میقات شد و غسل کرد و به لباس احرام درآمد، درون او از جلال آن اندیشه­های پاک و ملکاتی که در نفس او پیدا شده پرگشته و زندگی و همه­ شؤون فریب دهنده آن را از خود دور می­سازد.

در آنجا خود را به حساب نمی­آورد ، مگر فردی از لشگریان حق، که آنان را دعوت کرده و او به توفیق حضرت محبوب موفق به اجابت شده است!

هنگامیکه حاجی پوشش و کیفیت خود را تغییر داد و خواری موقف و بی­چارگی خود را آشکار نمود، برخود لازم می­داند که دلش پاک و کردارش پاکیزه، و گفتارش صادقانه و بی­آلایش باشد و کسی را از خود نرنجاند و برای  خوشنودی حق از روی صفا و حقیقت از خود بگذرد و هستی خویش را از هر نوع آلودگی و آمیختگی به اغراض دور بدارد و هویت خود را متوجه حضرت رب­العزه سازد.

در نتیجه هنگامی که عملش را به پایان برد نور معرفت دلش را ربوده و روشن ساخته و گوشه­های قلب او از همه رخنه­های ریز و باریک شرک و کفر پاک شده و فایده عملش در همه قوای وجودی او و سپاهیان و دسته­های مددکار آنها سرایت نموده، همه را تسلیم حق و در راهی که خداوند مقرر فرموده پشتیبان یکدیگر و همدست و هم آهنگ و یگانه و خرسند می­بیند.

نفس او تبدیل به روح الهی شده، و گمان و اندیشه­های بی جایش به تعقل تغییر می­یابد و دانش­های بی­حقیقت او را حکمت و برهان جایگزین می­شود و سرانجام صفات زشتش نیکو و پسندیده می­گردد و شهوات او عفت و پاکدامنی ، و خشم او بردباری و عزم برکارهای خیر، و لذت شخصی او دوستی و محبت ، و نومیدی او را خیر و رحمت خداوندی ، امیدواری و ناسپاسی او نعمت حق را سپاسگزاری و آز و طمعش توکل بر خدا، و توانایی و قدرتش مهربانی، و حماقت او فهم و زیرکی، و بی­پروایی و رسوایی او طریق نیکی و پرستش خداوندی ، و خود خواهی او فروتنی و نرمی و بیهوده گویی او خاموشی ، و برتری طلبی و گردنکشی او تسلیم بودن، و از هر گزندی پاک شدن و  فضائل دیگر، که نتیجه و اثر حج است.

این معنا را به عبارتی دیگر بدین صورت می­توان ترسیم کرد:

انسان جامع همه استعدادهاست؛ قوای روحانی و ملکوتی در وجود آدمی، به حدی است که می­تواند انسان را به عالی­ترین مدارج کمال برساند.

ظرف حرکت به سوی کمالات و مدارج عرشی، خانه­ دنیاست و بودن در دنیا لازمه­اش داشتن جسم و تبعات آن؛ از قبیل غریزه­ خوردن، آشامیدن، انس،  اجتماعی بودن و شهوات است.

اگر راه شکم و دیگر غرائز بدون حد و مرز باز باشد، انسان به تدریج برده­ امیال و غرائز و شهوات خود می­گردد و در نتیجه به چاهی از فساد و افساد سقوط می­کند که نجاتش بسی مشکل خواهد بود.

راه مقید کردن غرائز و امیال و شهوات و خواسته­های بی­حد و مرز، که تاکنون بسیاری از ملت­ها را دچار هلاکت ابدی کرده ، فقط و فقط عبادت است، آنهم عبادتی هماهنگ با قرآن و راهنماییهای امام معصوم.

بینایان راه فرموده­اند: آگاه باش که مقصود اصلی از آفرینش انسان شناخت خداوند و رسیدن به عشق و محبت او و برقراری انس با حضرت حق است.

رسیدن به این مقام والا موقوف است بر صفای نفس و تجرد آن از شوائب شیطانی و مادی. هر اندازه که صفای نفس بیشتر و وارستگی آن شدیدتر باشد، انس و علاقه نسبت به حق افزونتر خواهد بود.

بدیهی است که صفای نفس و تجرد آن، منوط است به پیراستگی از شهوات  نفسانی و اجتناب از لذتهای حرام و آرزوهای پست و عدم تعلق به مال و منال دنیوی.

زیرا همه­ اینها در صورتی که خارج از حدود شرع باشند، موانعی هستند که انسان را از معارف الهی و نفخات قدسی باز می­دارد و هیچ چیز روح انسانی را از نزدیک شدن به عالم قدس مانع نمی­گردد، مگر آنچه به نام مشتهیات نفسانی نامیده شده؛ از قبیل غرائز حیوانی و ناستوده­های اخلاقی و کردارهای شیطانی . و هم چنان که ظرف تا هنگامی که از آب پر می­باشد، ورود هوا به داخل آن امکان ندارد، نفوس انسانی نیز تا خالی و وارسته از صفات و ملکات نکوهیده نباشد نور الهی چنانکه شایسته است قلوب آنان را روشن نخواهد کرد.

نفوس به هر نسبت که از این پلیدیها پاک شوند، انوار حقیقت بر دل آنان اشراق بیشتری یافته و بخشش­های یزدانی بر آنها روی آور می­شود.

به عکس نفوسی که به غیر حق اشتغال  دارند معرفت و شناسایی پروردگار و حلاوت و دوستی و انس با او در دل آنها جای نخواهد گرفت و به هر اندازه که تجرد نفس کمال یابد ایمان و یقین بیشتر می­شود و صفات و فضائل کم نظیر در او جلوه می­نماید و بلندی نفس انسانی در آن مرحله از صفا و تجرد در حدی است که آنچه را از عالم کمال الهی بخواهد بر او فرود آید.

بدین جهت عبادات که به منزله نردبان ترقی و راه وصول به کمالات و مراتب عالی است، از جانب حضرت حق تشریع شده است.

پاره­ای از عبادات، عبارت از انفاق مال و بخشیدن آن است که باعث انقطاع انسان از آزمندی به دنیاست؛ مانند زکات و خمس و صدقات. این انقطاع همان علت غایی تشریع انفاق است که به اصطلاح دانشمندان غرض از تشریع نامیده می­شود، اگر چه بهره بردن پاره­ای از مردم بر آن مترتب است.

بعضی از آنها خودداری و اجتناب از شهوات و لذات است؛ مانند روزه. و پاره­ای از آنها به منظور پرداختن دل به یاد خداوند متعال و توبه به سوی او، توام با حرکات خاص گوناگون جسمی است؛ مانند نماز.

باید دانست که معرفت حاصله از فکر و نور خلقت یا معرفتی که از به کار بردن قواعد منطقی حاصل می­گردد، در حصول آنچه گفته شد، از دوستی و انس با خداوند کافی نیست و اگر به اینها توجه و انس به خداوند و دوستی او حاصل شود، سست بوده و پایدار نمی­باشد.

اما آثار کامل و شایسته­ای که در نفس از مداومت و پیوستگی برآن اعمال حاصل می­شود ثابت و استوار خواهد بود. چه همانا میان نفس و بدن رابطه­ای قوی است و فعل و انفعالات آنها در یکدیگر موثر واقع می­­شود.

آیا هنگامی که عضوی را جراحتی برسد، روان آدمی از جراحت متألم نمی­شود؟

و بالعکس در مواقع هیجانات روحی و اضطرابهای روانی، که در نتیچه­ عوامل مختلفی از قبیل مرگ عزیزان یا کارهای وحشت زا به انسان روی می­آورد، نمی­بیند که اعضای بدن نیز متأثر شده و قطعه گوشت میان پهلو و کتف به لرزه می­آید؟

و به عبارت دیگر، عکس­العمل خود را به صورت رعشه دست و پا یا پریدگی رنگ رخسار و غیره نشان می­دهد؟

بنابراین همانطور که قبلاً اشاره گردید، مقصود از وضع و تشریع عبادات این است که انسان به آن وسیله مدارج کمال را قدم به قدم بپیماید و به صفات ملکوتی آراسته شود.

آنچه مسلم است این است که صورت ظاهری هر عبادتی نقش و اثر مطلوبی در روح ایجاد کرده، به موازات عبادات عضوی و اعمال جوارحی، آثار بسیار نیکویی در تنویر و اصلاحات نفسی از خود به جای می­گذارد؛ چنانکه در حس درک می­کنیم، طهارت ظاهری در پاکی و روشنی نفس تاثیر دارد؛ مثلاً هنگامی که وضو می­سازیم و به وسیله این عمل به طهارت ظاهری می­پردازیم، در خاتمه­ این عمل عبادی نوعی حالت  صفا و انبساط در روان خود احساس می­کنیم که این حالت قبل از انجام وضو در ما نبود، و علت آن همانطور که بیان شد راز بستگی میان روان و تن است و گرنه ظاهر بدن از عالم محسوس و روح - نظر به اصل فطرتش – از عالم ملکوت است و موقعیت آن در این بدن؛ مانند کسی است که از موطن اصلی خویش دور گشته و غریب افتاده است. بنابراین همچنان که از معارف نفسی آثاری به بدن فرود آید، از اعمال جوارحی هم انواری به سوی روح بالا می­رود.

حج این عمل عظیم اسلامی و عبادی آنچه را که دیگر عبادات در بر دارد شامل است، به علاوه ریاضت های خاصی را نیز دارا می­باشد که عبارتند از : ترک وطن، رنج دادن به تن، گذشتن از مال، گسیختگی از آرزوها، تحمل مشقت ها، تجدید پیمان، حاضر شدن در مشاعر و آگاهی یافتن بر شعائر و دیدن آنها.

در افعال حج خلوص نیت برای یاد خدا و روی آوردن به او به اقسام دیگر طاعات و عبادات نیز پدید می­آید.

 اللهم ارزقنا حج بیتک الحرام فی عامنا هذا و فی کل عام

1 _ من لا یحضره الفقیه : 2 / 152 .

2 _ عیون اخبار الرضا : 2 / 120 .

3 _ بحار الانوار : 11 / 167 .

4 _ همان / 340 .

5 _ وسائل الشیعه : 11  / 8 ؛ بحار الانوار : 96 / 61 .

6 _بحار الانوار : 13 / 399 ؛ بحار الانوار : 14 / 16 .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 86/12/6 :: ساعت 11:41 صبح )
»» معجزه های ریاضی و عددی در قرآن

خداوند متعال در سوره بقره آیه ی 22 می فرماید : «اگر از آنچه که بر بنده خودمان فرو فرستاده ایم در تعجب و تردید می باشید . پس (حداقل) یک سوره مشابه آن بیاورید و در این کار از هر که خواهید کمک بگیرد . و در آیه بعد از آن می فرماید : «اگر نتوانستید که هرگز هم نخواهید توانست از آتشی بترسید که برای کافران آماده شده است» .

اصولاً قرآن به حدی شیوا و روان است که هر کس حتی کمترین آشنایی با زبان عربی داشته باشد با خواندن یا شنیدن قرآن ناخودآگاه در می یابد که هیچ فرد سخنوری نمی تواند چنین بیانی داشته باشد و کلام و سخن هیچ انسانی نمی تواند باشد .

معجزه قرآن فقط به معارف عمیق عقلی و اجتماعی ، علوم غیبی و معانی شگفت انگیز و شیوایی و روانی کلام محدود نمی شود و هر روز ابعاد تازه ای از شگفتیهای قرآن کشف می شود .

اکنون 20 مورد برای نمونه از اعجازهای عددی و ریاضی قرآن که با استفاده از کامپیوتر تاکنون مشخص شده در زیر می آوریم :

1ـ کلمه (امام) به معنای رهبر و زمامدار الهی به صورت مفرد و جمع 12 بار در قرآن کریم تکرار شده است که مطابق است با روایات نقل شده از پیامبر اسلام (ص) از طریق شیعه و سنی مبنی بر اینکه تعداد امامان بعد از ایشان 12 نفر می باشند . برای نمونه یکی از آیات قرآن که کلمه امام در ‌آن آمده است ، سوره یس آ‌یه 12 می باشد: «وکل شییء أحصیناه فی امام مبین» و ما هر چیزی را در امام روشنگری جمع نموده ایم .

نام دوازده امام که جانشینان پیامبر (ص) می با شند عبارتند : 1ـ امام امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) 2ـ امام حسن (ع) 3ـ امام حسین (ع) که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام برادر یکدیگر می باشند و هر دو فرزند امام امیرالمؤمنین (ع) می باشند در حالی که بقیه امامان علیهم السلام نسبت به یکدیگر نسبت پدر و پسر دارند 4ـ امام سجاد (ع) 5ـ امام محمد باقر (ع) 6ـ امام جعفر صادق (ع) 

7ـ امام موسی کاظم(ع)8ـ امام رضا(ع) 9ـ امام جواد (ع) 10ـ امام هادی (ع) 11ـ امام حسن عسگری(ع) 12ـ امام مهدی (ع) که طبق اعتقادات مسلمانان او زنده و غیرقابل رؤیت و در همه جا حاضر است و روزی قدرت جهان را همراه حضرت عیسی (ع) بدست می گیرد .

برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به کتاب شریف و مقدس «اسرار آل محمد (ص) » نوشته شاگرد و سرباز فداکار امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام جناب سلیم بن قیس هلالی .

2ـ کلمه (شهر) به معنی ماه ، 12 بار در قرآن کریم تکرار شده است که مساوی تعداد ماههای یکسال است .

3ـ کلمه (یوم) به معنای روز ، 365 بار در قرآن کریم تکرار شده است که مساوی تعداد روزهای یکسال شمسی است .

4ـ کلمه (ساعه) 48 بار در قرآن کریم تکرار شده است که در 24 مورد قبل از آن یکی از حروف ذکر شده است و در 24 مورد دیگر قبل از آن حرفی وجود ندارد . بنابراین هر مورد را که در نظر بگیریم مطابق است با تعداد ساعات یک شبانه روز که 24 ساعت می باشد .

5ـ کلمه (سجد) به معنای سجده کرد و مشتقات آن (در زمان ماضی ، مضارع و امر) برای عاقلان 34 بار تکرار شده است که این عدد برابر است با تعداد سجده های واجب روزانه ، چون روزانه 17 رکعت نماز واجب است و هر رکعت 2 سجده دارد .

6ـ کلمه (رجل) به معنای مرد مساوی کلمه (امراه) به معنای زن هر کدام 24 بار آمده است .

7ـ کلمه (ملائکه) به معنای فرشتگان و کلمه (شیطان) به معنای اهریمن و یا جن هر کدام 88 بار تکرار شده است .

8ـ کلمه (استعاذه) به معنای پناه بردن و کلمه (ابلیس) به معنای شیطان هر کدام 11 بار به کار رفته است .

9ـ کلمه (آخرت) به معنای جهان آخرت و کلمه (دنیا) به معنای این جهان هر کدام 115 بار تکرار شده است .

10ـ کلمه (الحسنات) به معنای خوبی ها و کلمه (سیئات) به معنای گناهان هر کدام 180 بار تکرار شده است .

11ـ کلمه (الحیاه) به معنای زندگی وکلمه (الموت) به معنای مرگ هر کدام 145 بار تکرار شده است .

12ـ کلمه (ارسل) به معنای فرستاد و مشتقات آن 513 بار در قرآن کریم تکرار شده است و نام 28 پیامبری که در قرآن از آنها نامی آورده شده است نیز مجموعاً 513 بار تکرار شده است .

13ـ کلمه (الرسل) به معنای پیامبران و کلمه (الناس) به معنای مردم هر کدام 368 بار تکرار شده است .

14ـ کلمه (الرغبه) به معنای میل و کلمه (الرهبه) به معنای ترس هر کدام 8 بار تکرار شده است .

15ـ نام مبارک پیامبر اسلام (محمد و احمد) مجموعاً 5 بار در قرآن امده است (4 بار محمد و 1 بار احمد) و کلمه صلوات که به معنای درود می باشد و بیشتر برای  درود فرستادن بر پیامبر و خاندان پیامبر استفاده می شود نیز 5 بار در قرآن تکرار شده است .

16ـ کلمه (ایثار) به معنای گذشت و فداکاری و کلمه (شح) به معنای بخل و تنگ نظری هر کدام 5 بار تکرار شده است .

17ـ کلمه (سرور) به معنای شادی و کلمه (حزن) به معنای غم و اندوه هر کدام 4 بار تکرار شده است .

18ـ کلمه (الحر) به معنای گرما و کلمه (البرد) به معنای سرما هر کدام 4 بار تکرار شده است .

19ـ عبارت (حزب الله) به معنای یاران خداوند و عبارت (حزب الشیطان) به معنای یاران شیطان هر کدام 3 بار تکرار شده است .

20ـ در قرآن کریم به اینکه 300 سال شمسی دقیقاً برابر 309 سال تمام قمری است به صورت مستقیم اشاره شده است .

این مطلب وقتی مشخص شد که یکی از علمای دین یهود از حضرت امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) پرسید : چرا قرآن مدت توقف و خواب اصحاب کهف را 309 ذکر سال کرده است در حالی که در حاشیه تورات ما این مدت 300 سال نوشته شده است ؟

حضرت امیر علیه السلام فرمودند : «سالهای شما شمسی است ولی سالهای ما قمری است» .

جالب اینجاست که یکی از اساتید ریاضی این محاسبات را انجام داده که خلاصه قابل فهم آن چنین است :

سال شمسی یهود 365 روز تمام بوده است . بنابراین 300 سال آنها می شود :

روز 109500=365×300

در حالی که سال قمری برابر است با 354 روز و 8 ساعت و 48 دقیقه بنابراین 309 سال قمری برابر است با :

روز 109500=]48 دقیقه و 8 ساعت و 354 روز[ ×309

پس معلوم شد که 300 سال شمسی یهود برابر است با 309 سال قمری نه یک روز کمتر نه بیشتر.

این در حالی است که تا صدها سال بعد از نزول قرآن هنوز شبانه روز به 24 ساعت و هر ساعت به 60 دقیقه و الی آخر تقسیم نشده بود . و حتی ساعت هنوز اختراع نشده بود .

بنابراین حضور هر کلمه در قرآن در مکان خاص و به تعداد معین حادی پیام و مفهوم ویژه ای
می باشد که در حقیقت یک نوع از اعجاز و معجزه می باشد . زیرا مجموعه آیات قرآن در مدت نسبتاً طولانی 23 سال و در اوضاع و احوال مختلف مثلاً گاهی در جنگ و گاهی در صلح ، گاهی در مکه و گاهی در شعب ابیطالب و محاصره گاهی در مدینه و گاهی در سفر و گاهی در شب و گاهی در روز بر پیامبر (ص) نازل می شد و چنین نبود که پیامبر خدا (ص) مانند مؤلفان کتابهای مختلف مدتی در کتابخانه ای خلوت کند و از سر فرصت و فراغت و یا با رجوع به منابع مختلف کتابی بنویسد .

یکی دیگر از اعجازهای قرآن که 2 سال قبل توسط  یکی از فارغ التحصیلان رشته آمار جناب آقای کوروش جم نشان کشف شده است :

قبل از ‌آنکه آن را توضیح دهیم ابتدا سه نکته را متذکر می شویم :

الف)همان طور که می دانیم تعداد کل آیات قرآن کریم 6236 آیه است که یک عدد زوج است .

ب) همچنین می دانیم که قرآن 114 سوره دارد پس مجموعه شماره سوره های قرآن می شود 6555 که یک عدد فرد است:

(6555=114+000+4+3+2+1)

ج) اگر شماره ی هر سوره را با تعداد آیات آن سوره جمع کنیم عدد مخصوص آن سوره بدست می آید مثلاً برای سوره حمد که اولین سوره قرآن می باشد عدد مربوط می شود 8‌ (7+1) و برای سوره بقره می شود 288(286+2) و برای سوره آل عمران عدد مربوط می شود 203 یعنی (200+3) .

حال اگر این عددهای به دست آمده برای هر سوره را به تفکیک زوج و فرد در جدول های جداگانه ای قرار دهیم نتایج شگفت آوری به دست می آید .

جدول عددهای حاصله ی فرد   جدول عددهای حاصله ی زوج  
آل عمران 203 فاتحه 8
مائده 125 بقره 288
انعام 171 نساء 180
0  0  0 0  0  0 0  0  0 0  0  0
جمع کل 6555 جمع کل 6236

چهار مطلب شگفت انگیز در این جدول ها دیده می شود :

الف)مجموع اعداد جدول زوج برابر است با 6236 که مساوی مجموع کل ‌آیات قرآن است و مجموع عددهای حاصل از جدول فرد برابر است با 6555 که همان عدد حاصل جمع شماره سوره های قرآن است .

ب) در هر جدول 27 سوره وجود دارند که تعداد کل آیات آن سوره یک عدد زوج است و بنابراین در هر جدول نیز 30 سوره وجود دارد که تعداد کل آیات آن سوره فرد است .

ج) در هر جدول به طور مساوی 57 سوره قرار می گیرد .

د) مجموع اعداد جدول زوج یک عدد زوج شده است و مجموع اعداد جدول فرد یک عدد فرد شده است .

بدین ترتیب حتی اگر یک آیه از یک سوره ای کم شود یا زیاد شود و یا یک سوره جابه جا شود تمام نظم فوق از بین می رود .

بنابراین این رابطه اثبات می نماید که یک سوره و حتی یک آیه از قرآن شریف کم و یا زیاد نشده است .

اکنون یک نوع دیگر از معجزات قرآن را بیان می نماییم :

خداوند متعال در سوره صف آیه 6 می فرماید : «و به یاد آورید هنگامی که عیسی پسر مریم گفت ای بنی اسرائیل من فرستاده خدا به سوی شما هستم در حالی که تورات را که قبل از من نازل شده تأیید می کند و بشارت دهنده هستم به پیامبری که بعد از من می آید و نام او احمد است» .

همچنین خداوند در سوره اعراف ، آیه ی 157 می فرماید : «مؤمنان کسانی هستند که از پیامبری پیروی می کنند که از هیچ بشری تعلیم ندیده است همان پیامبری که یهودیان و مسیحیان نام او را در تورات و انجیل نوشته شده می یابند» .

حال اگر در همان زمان که قرآن نازل شد ، نام پیامبر در تورات و انجیل وجود نداشت فوراً علمای یهود که دائماً از نزدیک مراقب اسلام بودند برای اثبات عدم حقانیت قرآن به مسلمانان اعلام می کردند که چنین چیزی نیست و تورات و انجیل را به مسلمانان نشان می دادند .

در حالی که چنین چیزی اتفاق نیفتاد و خود این مسأله نشانگر این است که نام مبارک پیامبر در زمان نزول این آیات در کتابهای مقدس یهودیان و مسیحیان بوده است و آنها با این نام مقدس کاملاً آشنایی داشته اند به همین دلیل خداوند متعال در سوره انعام آیه 20 می فرماید : «اهل کتاب (یهودیان و مسیحیان) پیامبر را می شناسند همچنانکه فرزندان خود را می شناسند» .

اما در قرنهای بعد نام آن حضرت و اوصاف او را از تورات و انجیل به تدریج حذف کردند . و حتی مطالب شرم آوری را درباره بعضی از انبیاء الهی وارد کردند تا کارهای زشت خود را توجیه کنند لذا خدای متعال در قرآن کریم نقشه آنها را خنثی نمود و چهره پاک و واقعی انبیاء را مشخص نمود . البته در بعضی موارد کتابهای مقدس که از تحریف به میزان زیادی مصون مانده اند مثل انجیل برنابا نام مبارک پیامبر و اوصاف آن حضرت وجود دارد .

و در سایر کتابهای مقدس ادیان دیگر نیز نام و مشخصات آن حضرت آمده است .

برای نمونه :

در کتاب تورات سفر تکوین باب 20 چنین آمده است : «خدای متعال به حضرت ابراهیم بشارت داد به فرزندی که نامش اسماعیل است و اینکه نسل او را بسیار فرماید و در ذریه اش دوازده امیر و یک امت بزرگ قرار خواهد داد » .

توضیح :

بنی اسرائیل از نسل حضرت اسحاق می باشند و پیامبر اسلام (ص) از نسل حضرت اسماعیل می باشد و منظور از 12 امیر همان 12 امام معصوم علیهم السلام می باشند .

علاقمندان می توانند برای اطلاعات بیشتر به کتاب (بشارات عهدین) نوشته دانشمند معظم جناب آقای محمد صادقی و کتاب (محمد (ص) در تورات و انجیل) نوشته داود عبدالأحد مراجعه کنند .

یکی از معجزات غیبی قرآن این بود که خداوند در سوره احزاب آیه 40 می فرماید :«محمد پیامبر خدا و آخرین پیامبران است»‌

حال اگر محمد (ص) پیامبر واقعی خدا نبود هیچگاه نمی توانست و حتی شاید لازم نمی دید که با صراحت بگوید که بعد از او پیامبری دیگر نخواهد آمد چون به آینده اطلاع نداشت که پیامبری بعد از او نخواهد آمد .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 86/12/6 :: ساعت 11:39 صبح )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 255
>> بازدید دیروز: 282
>> مجموع بازدیدها: 1329315
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
کنج دل🩶
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب