دستم به دست باد میدهم، کوی به کوی بوی تو را جستجو میکنم.
به رنگ شفق خیره میشوم، تا نهان شدنت را بدانم طلوعی هست.
بر بلندای روحم فلق را به تماشا مینشینم، به امیدِ روشناییِ صبحِ آمدنت.
به سبزی درختان مینگرم و میدانم که سجدههای سبز توست که زندگی ما را برکت میبخشد.
* . * . *
رود، زندگی را میخروشد،
درخت، سبزی را جوانه میزند،
خورشید، هر روز به ما سر میزند،
ماه، هر شب به دیدنمان میآید،
بلبل، تمرینِ تران? خوش آمدگویی میکند،
یاس و شب بو کوچه ها را عطر می پاشند،
همه به شوق آمدنت.
* اللّهم عَجّل لِوَلیّک الفَرَج *