سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر شیطانها برگرد دلهای فرزندان آدم نمی چرخیدند، آنها به ملکوت نظر می کردند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» سفرنامه حج بانوی علویه کرمانی1

مقدمه

بخشی که پیش رو دارید منتخب و فشرده ای است از سفرنامه یک بانوی کرمانی که درسالهای 1309 تا 1312 ه ق مصادف با 1271 - 1273 ه ش از راه دریا عازم سفر حج شده و از آنجا به زیارت عتبات مشرف گردیده و پس از مراجعت به ایران از راه قم عازم تهران می شود و به دلیل آشنایی به دربار ناصری راه می یابد ، که  بیشتر سفرنامه راجع به این بخش سفر ایشان است و به طبع در حوزه کار این سایت نیست .
از دیگر نکات قابل توجه ملاقات ایشان با میرزای شیرازی بزرگ است که در هنگام سفر به عتبات اتفاق افتاده است .

آنچه در اینجا ذکر شده است ، خلاصه ای از ماجراها و سختی های سفر ایشان از بدو حرکت تا پایان مراسم حج می باشد که ذکر و تذکری برای ما باشد تا بیشتر بدانیم و شاکر باشیم که درچه دوره ای از زمان و با چه نعمت هایی زندگی می کنیم .
نثر صریح این بانو و توجه به برخی جزییات و سختی هایی که یک بانوی تنها می تواند در سفر با آنها روبرو گردد بسیار مهم و قابل توجه است .

یادآوری این نکته ضروری می باشد که برخی روستاهایی که به آنها اشاره شده هم اکنون از بین رفته اند . همچنین برای ارتباط بهتر مخاطبان گرامی سعی شده تا تصاویر بدیع و کمیابی از گذشته های دور خانه خدا و شهر مدینه و مکه ضمیمه این نوشته ها گردد تا درک شرایط آن دوران راحت تر باشد .

تنی چند ایشان را در این سفر همراهی می کردند که در این قسمتی که برای شما انتخاب شده نام " جناب خان " و " سرکار خانم " که عیال خان بوده  بیشتر دیده می شود .

این سفرنامه به همت جناب رسول جعفریان در کتاب " روزنامه سفر حج ، عتبات عالیات و دربار ناصری " به چاپ رسیده است .
اسم این بانو را نمی دانیم اما مصحح گرامی کتاب با توجه به سیده و کرمانی بودن ایشان ، نام حاجیه خانم علوی کرمانی را برگزیده است که بسیار زیبا و شایسته می نماید .

در راه حج

خدای تبارک و تعالی توفیق عنایت فرمود که به زیارت بیت الله الحرام و مدینه طیبه و کربلای معلی مشرف شویم، و در غیر از این خاکسار و همشیره بزرگ جناب مستطاب بندگان عالی آقای امام جمعه –ادام الله ایام افاضاته – و همشیره نواب آقای حسن علی خان صبیه مرضیه مرحوم غفران مآب فضل علی خان امیر تومان – طاب ثراه – عیال خود این خاکسار همسفر و حاجی نبود و خیلی به جهت تنهایی دلتنگ بودیم، و مشغولیاتی بهتر از این ندیدم که بعد از رسیدن به منزل ها و رفع خستگی نمودن، شرح قضایای هر منزل و فرسخ های آنها و دهات و مزارعی که در راه ها دیده میشود، به طور روزنامه بنویسم که هم کتابچه شود و هم یادگاری در این صفحه روزگار بماند.


نمونه دست خط بانو علویه کرمانی


دولاب

روز شنبه بیست و پنج شهر رمضان المبارک سنه 1309 ( ه ق ) در منزل فعلی مکان دولاب سرکار بندگان عالی آقای حاجی محمدخان – مدظله العالی – سه ساعت به غروب مانده سوار شدیم.
با چشم گریان و دل بریان و دوری احباب و مفارقت اقوام.
آمدیم رق آباد، در باغ جناب مستطاب بندگان عالی آقای آقا میرزا حسن – سلمه الله تعالی – سرکار نواب عالی آقای حسن علی خان و سرکار نواب عالی آقای آقا میرزا جواد و نور چشمی آقا میرزا غلام حسین، و میرزا عبدالله و میرزا علی هم مشایعت آمدند.
در آنجا وداع کرده، بر گشتند. شب را سرکار خان تب کردند به شدت.

صبح یکشنبه که از خواب بیدار شدیم، باد و طوفان زیاد بود.
حاجی جعفر آشپز هم حالتی نداشت. به این واسطه بار نکردند.
چون سرکار خان تب داشتند، آش طرف (آش قراقوروت) گل سرخی ترتیب دادیم به جهت ایشان، سبزی آن را هم پیجر (یا: بیجک) و ترشک کردیم. میل فرمودند.
دو سه قاشق بنده خوردم و دو سه قاشق سرکار علیه خانم میل فرمودند. برای سرکار خان الحمد لله منفعت کرد. چند دستی عمل کرد. تب قطع شد. بنده که به مرارت افتادم.
 16 دست قی و اسهال کردم.
 شب دوشنبه بیست و هفتم را هم در باغ رق آباد ماندیم. بنده هم تب کردم به حال خراب. حاجی جعفر آشپز هم احوالش خیلی بد شد.
صبح دوشنبه بار کردیم. پنج فرسخ راه آمدیم اسماعیل آباد.
مرحوم وکیل الملک حاجی جعفر را گذاردیم در رق آباد. مشهدی باقر رفت شهر آشپز دیگری آورد. از رق آباد تا اسماعیل آباد خیلی سخت گذشت از شدت باد و خاک و طوفان.
ظهری وارد شدیم. الحمدلله احوال بنده بهتر شد. سرکار علیه خانم تب کردند به شدت. از درد استخوان و سر آه و ناله زیاد دارند.
خداوند ان شاء الله صحتی کرامت فرماید.

قلعه عسگر

امروز که روز جمعه دوم شهر شوال است، روانه قلعه عسکرشدیم .
هفت فرسخ راه آمدیم ، همه کوه و کتل. دهنه خوش هوایی بود.درخت های زرشک همه گل کرده بود ، ولی ماها حال نگاه کردن نداشتیم از حالت سرکار خانم.
آمدیم در کاروان سرا منزل کردیم . احوال سرکار خانم خیلی منقلب شد. همه پریشان شدیم. بعد سکنجبین میل فرمودند . دودست قی شد . الحمدالله فی الجمله بهتر شدند .
خداوند ان شاالله به حرمت اجداد طاهرین که به زودی شفا کرامت فرماید.
از روزی که از کرمان بیرون آمدیم، یک ساعت خوش ندیدیم.
نفهمیدیم از کجا می آییم ، به کجا می رویم. ان شاالله می رویم . ان شاالله فردا روانه بافت خواهیم شد.

بافت و کشکوئیه

امروز که سه شنبه است، به این واسطه در ده سرد لنگ کردیم .
اهل این ده به واسطه ظلم و تعدی ابوالفتح خان پارسال فرار کردند ، ده را لم یزرع گذارده اند. باغ های ایشان بی صاحب مانده . پارسال ملخ خورده بود ، امسال هم ملخ زیادی در باغستان آنها ریخته .
خداوند محافظت فرماید. نه نان پیدا می شود، نه کاه و نه جو.
چاره ای هم نداریم به جز ماندن. فردا هم با حالت مایوس خیال مراجعه به کرمان داریم.
خداوند ان شاالله هیچ بنده ای را از درگاه خودش مایوس نکند که بد دردی است. الهی به زودی زود شفای عاجلی کرامت فرماید . اول ظهر امروز الحمد لله رب العالمین خانم بنای عرق را گذاردند تا صبح.

صبح یک ساعت از روز جمعه گذاشته وارد بیدوئیه ششدیم . الحمدلله احوال سرکار خانم بهتر است.
خداوند تفضلی به حال همه ماها کرد. این ده هم بسیار خوش هوا و خوش صفا است. گویا این شعری که شاعر ساخته در وصف همین جا است که : (( درخت سردسیری گرم سیری )).
در اینجا همه درختی هست ، از جمله نخل بسیاری ، جنگل های خوب، درخت سیب و به و انار و انگور، بادام،زرد آلو،چنار، بید، فلفل همه چیز هست.
در باغی منزل کردیم . هوای سرد ،جای همه دوستان عزیزان همه خالی است، که عجب جای با صفایی است، نهار خوردیم ،خوابیدیم.
از خواب بیدار شدیم ،چای خوردیم . دو ساعت به غروب مانده سوار شدیم . شش ساعت از شب گذشته وارد پور شدیم . ولی راه بسیار بدی گدار کیش گدار ، همه سنگلاخ ، قریب سه فرسخ راه کیش گدار بود.
 خیلی سخت گذشت . شام خوردیم، خوابیدیم .


کاروان حج - سال 1350 ه ق


امروز که یکشنبه است، شب گیر کرده ، دو ساعت از روز گذشته وارد سرپیچ شدیم. ولی چه گویم،چه نویسم از شدت گرما.
خداوند محافظت فرماید. چادر زدیم . میان دو کوه چشمه آب بسیار کمی است. ظهری هم نان کشک ، گردو و خرما خوردیم. جای اینهایی که خیال مکه معظمه را دارند خالی است.

دوساعت از روز گذشته، روز دوشنبه وارد سلر گرم شدیم . چه عرض کنم از این راه  که چه قدر سخت بود .
همه اش کوه و کتل و گدار بود.خیلی سخت گذشت.
این چند منزل همه جا راه های بد بود ، به خصوص این راه تنگ زندان.
چادرزدیم در نخلستانی ، نهار هم بادمجان تازه خوردیم . ولی از گرمی هوا چه عرض کنم . خداوند محافظت کند. عصری رفتیم سر رودخانه ، جای همه دوستان و عزیزان همه خالی . هوا هم عصری بد نبود. دماغ سرکار خان تازه شد. چند شعر روضه برای ما خواندند.

کربلائی قاضی ، باغو

اول آفتاب روز چهارشنبه رسیدیم به کربلایی قاضی . دهی است که تمام زراعت این ده به آب گاوگرد آب می شود.
هر چند قدم راه یک گاوگردی است .چرخی دارند و خیکی . اما به همان یک خیک آب بالا میآورند.
زراعت تنباکوی زیاد دارند نخلستان زیادی. این راه هم خوب بود. اما چه نویسم ، از ارزوئیه تا منزل پیش چقدر راه ها بد ،کوه و کتل و گدارهای سخت و کوه های غریب عجیب بود، این منزل راه صاف و خوب بود و چرخ ها صداهای غریب عجیب می دهند.
تمام این ده صدای چرخ گاوگرد است. از ارزوئیه تا این جا تمام نخلستان همه به هم بسته. در بیابان ها هم همه درخت گز و کهور{ نوعی درخت} و گیش { نوعی درخت کوچک } مثل جنگل.

بندرعباس

صبح پنج شنبه پانزدهم وارد بندر شدیم. ناپند هم وسط راه بود. آنجا هم نخل زیاد از جمله درخت سپستان و انبه هم بود. آب هم از چاه می کشیدند . وارد بندر که{ که شدیم}  لب دریا ،خانه حاجی محمد حسن نوقی منزل کردیم نهار هم ما را میهمان کردند.
هر ساعت که نگاه به دریا و موج دریا می کنم ، اسباب وحشت می شود.
ولی خودشان متصل توی بکاره ها و کشتی ها نشسته ، یا آدم پای غراب { قایق } می برند یا بار می زنند . بچه هاشان توی کناره بازی می کنند، شنو می کنند.
سبحان الله ، غریب حکایتی است که شخصی چطور راضی می شود که برود توی این کشتی های کوچک که پارو می زند.

الهی خداوند دین واجب را از گردن همه دوستان ادا بکند، ولی از راه دیگر که این راه بسیار بد راهی است. هم گرانی و هم راه بد .
از ارزوییه تا بندر ، همه جا جو یک من و یک چاریک یک من ، یک قران ، نان یک من و سه چاریک ، یک قران ، روغن هشت قران، ماست یک من یک قران ، همه جا گرانی ، بندر هم گرانی است.
شمع دسته ای پونزده شاهی ، مابقی به همین طور. این که می گویند بار به بارخانه گران است، راست گفته اند.
خلاصه کلام ، ان شاالله فردا که جمعه هست صبح به غراب نشسته ، روانه بمبئی خواهیم شد. به سلامتی جان همه دوستان و خودمان.

امروز که روز جمعه شانزدهم است ، خبر کردند که دو ساعت از روز گذشته بایست در غراب حاضر باشید .
چای خورده به ترس به لرز آمدیم لب دریا . کلمه و شهادت گفتیم .این که حاجی ها می گویند کشتی ها شپش دارد، بایست روی هم بخوابند ، همه دروغ است . اگرچه ماها در کشتی نیکل نشستیم . می رویم بمیئی . پول کتری و عرشه و تخته را هشت نفره صد چهل شش تومان دو ریال دادیم.

مسقط

صبح شنبه هفدهم از خواب برخاسته ، نماز کردیم چای خوردیم گفتند کشتی بایست از میان دو کوه مسقط بگذرد.
کشتی بان و کارگزاران کشتی همه پریشان شدند. دوربین ها همه در دست گرفته در پای قطب نما ایستاده اند . نگاه می کنند که کشتی را بگرداند که به کوه نخورد .
همه واهمه داریم. سرکار خانم مشغول دعا خواندن هستند . حرکت کشتی نمی گذارد درست بنویسم .الحمد الله کشتی از خطر گذشت . رسیدم مقابل مسقط . کشتی لنگر انداخت...

... الان مرتب صد پنجاه گاو بار کردند .هر بکاره ای دوازده گاو ، دست پایشان را بسته اند. توبکاره ها خوابانیده اند. از مطرح و مسقط آوردند توی کشتی که ببرند بمبئی . حقیقت مطلب قوه نوشتن نیست . اعمال و حرکات این سیاه ها .
از بس که هوا گرم است دیگر قوه ندارم.  دلم بی حال می شود.
عمله جات کشتی هم همه هندو و فرهنگی است. ماشاالله همه چز ها پاک تمیز ، ولی به ظاهر پاک ،باطن نجس اندر نجس . ما می خوریم ، به روی خود نمی آوریم .

به طرف بمبئی

چون از نصف شب باد حرکت کرده ، کشتی به تلاطم افتاده بود. سر همه ماها به گردش افتاد ، زمین خوردیم. به طورجمعی خودمان را از عرشه پایین آوردیم و همه بنای قی را گذارند .
ماها درکتری افتاده بودیم ، نوکرها جای دیگر . از حال هم خبر نداشتیم. خداوند نصیب کافر نکند که چه حالی داشتیم . سرکار خان و سرکار خانم چهار پنج دفعه قی کردند .

امروز تا غروب همه بی حال افتادیم ، نه دوا و نه غذا، شب شد . به مشقت زیاد آمدیم بالای عرشه . یک دوفنجان چای خوردیم ، خوابیدیم .
تا امروز که چهارشنبه بیست و یکم است. همه بی حال بودیم. الحمدلله صبحی بعضی ها بهتریم. بعضی ها همین طورقی می کنند حالا فی الجمله کشتی موج دارد. ماها به این حال شدیم . و مصیبت که کشتی طوفانی شود، خدا رحم کند.
الهی، خداوند دین واجب را ازگردن همه دوستان ادا کند ، ولی از راه خشکی نه کشتی ، که هیچ چیز برای انسان باقی نمی گذارد، نه نماز ، نه عبادت، نه غذای پاک . همه نجس اندر نجس . تاکس نبیند نمی فهمد.


نمایی از شهر بمبئی در حدود سال 1310 ه ق


بمبئی

سبحان الله ، آدم دیوانه می شود نمی داند نگاه به چه بکند چه ببیند.
آمدیم ، رسیدیم به بمبئی . کشتی ما را هم آوردند جفت کردند به زمین بمبئی که پا از توی کشتی بر می دارند روی زمین می گذارند.یک ساعت نیم به غروب مانده رسیدیم همه مات متحیر نمی دانیم نگاه به کدام طرف بکنیم چه چیز را تماشا کنیم قریب هزار نفرآدم به لب دریا ایستاده ماها را تماشا می کردند ، از هندو ، فرنگی ، گبر، مسلمان . ما هم اینها را تماشا می کردیم.

صبح جمعه بر خاستیم . سرکار خان تشرف بردند حمام . بنده و سرکار خانم رفتیم در بازارگردش . هوش از سر فلک بیرون می رود.
نمی دانم بنویسم چه وضع است. عمارت ها دو طرف هفت طبقه بالا رفته از سنگ و چوب . میانه خیابان که متصل گاری و ماشین میرود تمام بازار زن های هندو نشسته اند، میوه می فروشند . بازار قصابی رفتیم مسلمان ها گوسفند می کشند، می فروشند .
زن ها هندو ماهی سرخ کرده ریزه که اصل ماهی را از مسقط بار می کنند می آورند. بسیار متعفن ، مگوی سرخ کرده ، جانور دیگر شبیه به دو ماهی بزرگ . در این بازار به جز اینها چیز دیگر نمی فروشند.

یک روز هم رفتیم تماشای آب بمبئی ،چون آب روان در بمبئی نیست . آبی دارد در شش فرسخی آن ، آب را آورده اند از میانه کوه ها نزدیک بمبئی چرخ ها ساختند ،لوله های آن را زیرزمین کار کردند . نمی دانم به چه بزرگی بنویسم ، بشوش های آهن بزرگ زیر زمین کار کردند که راه بمبئی پنج فرسخ است. در تمام خانه ها ، بازارها،کارخانه ها ،بنگله های بلند سه چهار طبقه ،این آب را بردند. در هر خانه پنج شش جا آب بیرون می آید . به قول خودشان می گویند نعل، ولی مثل شیرهای ولایت ما که برای حوض مانع ها درست می کنیم ، لوله های آهن کار گذارده اند و سر آنها شیر دارد، می پچانند ، آب می آید.

 


خانه خدا در حدود یک قرن پیش



حرکت از بمبئی به طرف جده

صبح شنبه اول ماه ذی قعده خداحافظی کردیم .
آمدیم در غراب تا ظهری هفتصد نفر حاج از سنی ، کابلی ،هنوستانی ، مسلمان همه جمع شدند در جهاز .
ظهری جهاز راه افتاد. چون حالا اول برسات بمبئی است، بنای باد گذارد.
جهاز در تلاطم افتاد که همگی افتادیم بد حال . یکی قی میکرد یکی بی حال بود، یکی گریه می کرد، یکی دعا می کرد .
الهی خداوند نصیب کافر نکند. الهی خداوند دین واجب را از گردن همگی ادا کن، ولی از راه خشکی .


ده روز به این حالت افتادیم . شب تا صبح یا الله یا محمدا یا علیا بلند بود . سنی ها اذان می گفتند . همه متصل کلمه شهادت می گفتیم .
یک دفعه جهاز چنان کج می شد که می گفتیم الان غرق میشویم . آب چنان پر می زد و موج می زد که آب می آمد تا دم عرشه که بالاتر از آن نبود. (( یک دفعه آب از دریا زد بالا ،که خورد پس گردن میرزا محمد علی ،افتاد زمین ،و حال آن که ما در عرشه بودیم))
شب تا صبح صدای یا الله بلند است. سنی ها اذان بی وقت می گویند. درویش های هراتی ،کابلی ،هندی هوهو می گویند. شیعه ها سینه می زنند.

قیامت است، مثل صحرای محشر.
چنان کشتی کج می شود اگر دستمان را جایی بند نکنیم، می آییم پایین. خدا محافظت کند بر جمع حاج.
آن مرد که گفت باشد غرقی منهم به درک، اما من شب و روز می گویم یا علی، نه غرقی نه منهم به درک؛َ من آرزو خیلی دارم».
البته روزی ده مرتبه آب می ریخت توی جهاز. همه به ترس و به لرز افتاده بودیم. گویا این بخت من بیچاره بود که دریا طوفانی شد. باز هم الحمدلله به خیر گذشت، اجل نرسیده بود. ده روز به این حالت بودیم. «در این دریا چیزی که دیدم، یک روز عصر متجاوز قریب هزار ماهی از آب بیرون می آمدند، دو مرتبه خودشان را می انداختند توی آب».

قرنطینه

روز شنبه پانزدهم ذی قعده آمدیم کامران، که حاج بیچاره فقیر را به قرنطین می اندازند.
بکاره ها را پدرسوخته های سیاه آوردند، حاجی ها را با اسباب نشاندند در بکاره ها.
ما بیچاره هم آمدیم، نشستیم. ما را آوردند به زندان بلا.
زمینی است ریگ نرم، خشک خالی، گرم، بی آب و علف، دوره این زمین همه دریا. هر گوشه قریب صد، صد و پنجاه کتوک زدند از نی و چوب و حصیر برای حاجی ها.
ما اسیری ها را آوردند در کتوک ها منزل دادند. الان حاجی شش جهاز هستند. هر جهاز آدم هایش را به گوشه ای منزل دادند.
نمی گذارند که پیش هم بیایند بروند، که مبادا یکی از اهل یک جهازی ناخوش باشند، آنهای دیگر هم ناخوش شوند.
کارهایی با پدرسوختگی که پول جمع کنند. حاجی که از بمبئی می آید، ده روز قرنطین هستند. آنهایی که از بندعباس می آیند، بیست و چهار ساعت قرنطین هستند.
آتش به جان آن آدمی بگیرد که ماها را روانه بمبئی کرد. ده روز ما را آنجا معطل کرد که حاجی جمع کند. آخر هم جمعی سنی و چهار امامی و شش امامی و هفت امامی آوردند در جهاز، همه گدا.


در جهاز ما که از بمبئی آمدیم، قریب ششصد، هفتصد نفر متجاوز بودیم. بیست و سه نفر شیعه بودیم، باقی همه سنی و غیره بودند. خلاصه هر دسته در کتوکی منزل کردیم. الهی بمیرم برای عیال سیدالشهداء (ع).
دوره کتوک ها و قراول خانه ها هر کدام یک قراول ایستاده. وقتی که وارد شدیم، دو سه ساعت بعد حکیم فرنگی آمد. همه را دید که ناخوش نباشند. رخت ها و رختخوابهای همه را باز کردند، نگاه کرد. بعضی ها که کثیف بد بودند، بردند دود دادند.


جده

امروز که دوشنبه بیست و چهارم است، آمدیم به جهاز.
الحمدلله چندان احوالمان به هم نخورد. ولی خانم شب و روزی ده بیست مرتبه بیرون می روند. احوالشان خوب نیست. خیلی بنیه تحلیل رفته، خداوند محافظت کند.
امروز که چهارشنبه است، خبر دادند راه جده گم شده. در این دریا هم کوه بسیار است.
احتمال خوردن جهاز به کوه دارد. خرد می شود، غرق می شود. همه یا الله یا محمدا داریم.
و امشب هم کشتی را نگاه داشتند به واسطه گم کردن راه.

صبح پنجشنبه الحمدلله راه پیدا شد.
از جده بلدی آمد و کشتی را از میان کوه ها رد کردند. دو سال قبل از این کشتی به کوه خورده بود، غرق شده بود دکل هایش از آب بیرون بود. تا اینکه الحمدلله رسیدیم به جده.


امروز سه روز است که وارد جده شدیم.
والله اگر فهمیدم کی هستم و کی بایست بروم.
بدبخت خودم، بی طالع خودم، الهی خداوند به زودی زود شفا کرامت فرماید.
خداوند تفضلی بفرماید که سرکار خان و خانم بتوانند اعمال به جا بیاورند. به امید خداوند احوال سرکار خان الحمدلله بهتر شد، ولی خانم حالت ندارند.


نمایی از خانه خدا در سال 1297 ه ق

 


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 86/11/27 :: ساعت 3:42 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 152
>> بازدید دیروز: 132
>> مجموع بازدیدها: 1331408
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
کنج دل🩶
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب