تمام جوانان حاضر در مجلس گریستند، جز یک جوان که گفت : یا رسول الله من خود را به حال گریه در آوردم ، اما اشکى از چشمانم جارى نشد.
پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمود: من بار دیگر این آیه را بر شما تلاوت مى کنم و هر که خود را به حالت گریه درآورد، بهشت بر او است و آن گاه آیه را بر آن ها تکرار فرمود این بار تمام جوانان گریه کردند مگر همان جوان که فقط تباکى کرد و به فرموده پیامبر (صلى الله علیه وآله) همه از اهل بهشت شدند
2. در کنار قهرمانان
ابن فتال نیشابورى از امام صادق (علیه السلام ) نقل کرده که روزى پیامبر (صلى الله علیه وآله) بر گروهى گذر کرد درحالى که سنگى از جایى بلند مى کردند و زورآزمایى مى کردند پیامبر (صلى الله علیه وآله) لحظاتى در کنار آن ها ایستاد و فرمود: براى چه چنین مى کنید؟
در پاسخ گفتند: مى خواهیم ببینیم کدام از ما یک قوى تر است .
پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمود: آیا شما را خبر دهم که کدام یک از شما نیرومندتر است ؟ گفتند: آرى رسول الله .
پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمود: قوى ترین شما کسى است که اگر از چیزى خوشحال شد و شادمان گشت ، این شادمانى او را به باطل و گناه نکشاند و اگر از چیزى خشمگین شد، خشم او، وى را از حق دور نسازد
3. برگزارى مسابقه
امام زین العابدین (علیه السلام ) فرمود: هنگام برگشتن نیروهاى رزمنده از جنگ تبوک پیامبر (صلى الله علیه وآله) دستور داد تا مسابقه شتر دوانى برگزار گردد در این مسابقه ، شتر پیامبر (صلى الله علیه وآله) که اسامة بن زید بر آن سوار بود، برنده شد اسامه ، آن روز جوانى 17 ساله بود.
همه مى گفتند: پیامبر (صلى الله علیه وآله) برنده شده است ؛ اما پیامبر مى فرمود: اسامه برنده است
4. دل جویى از جوانان
رسول گرامى اسلام در طول سالیان نبوت خود، چه در مکه و چه در مدینه ، بلکه در تمام دوران عمر پر برکت خویش ، با این قشر رابطه ى خوبى داشت ؛ حتى نسبت به برخى جوانان غیر مسلمان نیز عنایت ویژه داشت ؛ به گونه اى که آن ها را متمایل به اسلام مى نمود. گاه که برخى از آنان را نمى دید تفقد کرده ، به سراغشان مى رفت . آورده اند؛
نوجوانى یهودى در مدینه همواره به حضور رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مى آمد؛ به حدى که رابطه اش با آن حضرت خصوصى شده بود و پیامبر (صلى الله علیه وآله) او را براى پیام رسانى به اطراف مى فرستاد و...
پیامبر (صلى الله علیه وآله) چند روز او را ندید. از اصحاب احوال او را پرسید. یکى گفت : او در بستر مرگ است و گویى امروز آخرین روز او در دنیا و نخستین روز او در آخرت است پیامبر (صلى الله علیه وآله) همراه چند نفر از اصحاب به خانه او رفت و او را بیهوش دید وجود مقدس رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) مایه برکت بود وقتى شخصى را صدا مى زد هر چند او بیهوش باشد، پاسخ آن حضرت را مى داد.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) او را صدا زد نوجوان یهودى ، چشم هایش را گشود و عرض کرد لبیک یا اباالقاسم حضرت به او فرمود: به یکتایى خدا و رسالت من از جانب خدا گواهى بده .
نوجوان به پدرش که در کنارش بود، نگاه کرد و به خاطر رعایت پدرش که یهودى بود، چیزى نگفت .
پیامبر (صلى الله علیه وآله) براى بار دوم او را به یکتایى خدا و رسالت خود دعوت کرد او باز پدر خود را دید و چیزى نگفت .
براى بار سوم نیز این کار تکرار شد.
پدرش به زبان آمد و گفت : فرزندم ملاحظه مرا نکن ؛ اختیار با خودت است ، هر چه مى خواهى بگو.
در این هنگام نوجوان گفت : اءشهد اءن لا اله الا الله و اءشهد اءنک رسول الله سپس جان به آفرین تسلیم کرد.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) از پدرش در خواست کرد که از آن ها فاصله بگیرد تا خود به مسائل کفن و دفنش بپردازد سپس به یاران فرمود: بدن آن نوجوان تازه مسلمان را غسل داده ، کفن کنید آنان نیز پس از غسل و کفن ، جنازه او را به حضور رسول خدا آوردند.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) بر پیکر جوان تازه مسلمان نماز خواند و پس از پایان مراسم دفن ، پیامبر (صلى الله علیه وآله) به خانه خود بازگشت ؛ در حالى که مى فرمود: الحمد لله الذى اءنجا بى الیوم نسمة من النار سپاس خداى را که امروز به وسیله من انسانى را از آتش جهنم نجات داد.