سلامت قلب انسان، تنها در سایه ایمان به اللّه و انبیا و ائمه علیهم السلام و قیامت و ملائکه و صفات حق میسر است و بس.
کدام قلب در دوره حیات از قلب انبیا و اولیا و صلحا و مؤمنان واقعى سالمتر بود؟
اخلاق و اعمال انبیا و شایستگان از عباد حق، نمایشگر سلامت عالى قلب آنان بود.
تحصیل ایمان به حق و شؤون حق کار مشکلى نیست. با کمترین دلیل مىتوان به عظیمترین مسئله، یعنى وجود حق رسید.
باور کردن خدا و توجه به حضرت او و رسیدن به درجه یقین، راهى نیست که کسى نتواند آن را طى کند، یا قدرت تحقق نسبت به آن را نداشته باشد.
وصیت نامه ابن طاوس
سید اجل رضى الدین ابوالقاسم على بن موسى بن طاووس که از اعاظم علما و عرفاى شیعه است، مسئله رسیدن به حق و باور کردن آن و شؤونش را در ضمن وصیت نامهاى به فرزند عزیزش گوشزد مىکند:
فرزندم! بسیارى از دانشمندان و علما را دیدم که راه رسیدن به حقایق عالى را که حضرت حق براى عباد و بندگانش آسان کرده، سخت گرفتند.
شناخت و باور کردن حضرت رب العزه و روى آوردن به او را که بسیار آسان است، همراه با پیچیدهترین دلایل و براهین و استدلالات فلسفى و عقلى و علمى کردند که براى توده مردم فهمش بسیار مشکل و گاهى یاد گرفتنش محال مىنمود.
کتب گذشته آسمانى و قرآن شریف از دلایل بسیار آسان و فطرى براى نشان دادن صاحب خلقت و آفرینش پر است، دلایل و براهینى که فهم و قبولش براى همه کس آسان و سهل است و نشانگر وجود مقدس به وجود آورنده موجودات و گرداننده گردنده شوندگان است.
علوم پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله و همه انبیاى گذشته، در آسان نشان دادن این راه و این که انسان مشرف به شرف تکلیف است، همان مسیر کتاب خداست.
دانشمندان ما تا اواخر زمان حضرت عسکرى علیه السلام و اوایل غیبت امام عصر براى نشان دادن واقعیتهاى همان راه را طى کردند که قرآن نشان داده است.
اکنون بر اساس آیات کتب آسمانى و علوم پیامبر و ائمه طاهرین علیهم السلام و سیره اولیاى الهى و دانشمندان بزرگ به تو مىگویم:
چون در وجود خود دقت کنى، بدون تردید به این حقیقت متوجه مىشوى که جسم و روح و حیات و عقل و آنچه که از آمال و احوال خارج از اختیار توست به دست خودت و پدرت و مادرت و پدران و مادران گذشتهات به وجود نیامده؛ زیرا به حقیقت و یقین برایت روشن است که تو و آنان از تحقق این حقایق به طور مسلم عاجز هستید و چون آفتاب روز براى تو آشکار است که اگر تو و آنان قدرت بر انجام این امور را داشتید، قطعاً بین شما و آرزوها و خواستههایتان مانعى پدید نمىآمد و به کام مرگ، کشیده نمىشدید؛ زیرا وقتى اختیار به وجود آمدن و آمال و آرزو دست خود انسان باشد، مسئله مانع بین انسان و خواستههایش و تبدیل حیات به مرگ، اصلًا معنا ندارد.
آرى، دیگرى این موجودات گوناگون و شگفتانگیز را آفریده و هم اوست که کارگردان همه آنان است و تو سخت نیازمند به شناخت او و صفات حضرت او هستى.
خردهاى بىپرده، اندیشههاى صحیح، همه و همه بدون چون و چرا به صانع و فاطر و خالق معترفند و این حقیقت را که اصل همه حقایق است، تصدیق دارند.
چیزى که هست در ذات و ماهیت و صفاتش، به خاطر اختلاف در مسیر اختلاف دارند و این اختلاف هم با رجوع به سفیران حقیقى او یعنى انبیا و ائمه علیهم السلام بدون تردید قابل علاج است، در هر صورت اصل مسئله را عقلا و اندیشمندان و متفکران با توجه به وضع خود و پدران و مادران خود و سایر موجودات انکار ندارند.
پسرم! من وقتى به ساختمان محکم وجود خودم دقت مىکنم، ساختمانى که عقل عقلا را حیران کرده، مىبینم از جواهر و اعراض، عقل ملکوتى و نفس و روح ساخته شدهام.
آیا این جواهر و اعراض و عقل و نفس و روح، خودشان در خلقت و ترکیب و شؤون حیاتى من، دخالت داشتند؟
فکر مىکنم، دقت مىنمایم، پىجویى مىنمایم، انصاف مىدهم، مىبینم خود آنان به زبان حال به من مىگویند: ما عین عجز و فقریم و اگر در خلقت و آفرینش تو دخالت داشتیم، این همه برنامههاى جدید و تغییرات و دگرگونىها در تو معنا نداشت.
اینان همه فریاد مىزنند: ما را در این همه تدبیرهاى گوناگون در آفرینش تو دستى نیست.
عقل و روح و نفس به زبان حال مىگویند: تو مىدانى که بر ما نسیان و مرگ و ذلت و سستى عارض مىشود و این همه معلول این است که ما در حکومت دیگرى بسر مىبریم، حکومتى که ما را از نقص به کمال و از کمال به نقص مىکشاند و به هر صورتى که اراده کند در ما ایجاد دگرگونى مىکند.
فرزندم! چون این حقیقت را یافتى که جواهر و اعراض و عقول و نفوس و اروح در همه موجودات در عجز و فقر مساوىاند، به حق و حقیقت روشن مىشود که براى جمیع آفریدهها آفرینندهاى هست که از هر گونه عجز و فقرى که در موجودات هست، پاک و منزه است و هیچ گونه تغییر و تبدیل و تحول و دگرگونى که از عوارض ما ضعیفان و فقیران است در وجود مقدس او راه ندارد، اگر راه داشت، او هم مانند ما محتاج و فقیر بود و محتاج و فقیر نمىتواند کارگردان این خانه باعظمت هستى و آفریدههاى گوناگونش باشد «1».
در زمینه شناخت خدا و یقین پیداکردن به حضرت او و رسیدن به حریم معرفت حضرتش به آیات: 164 سوره بقره، 95 تا 99 سوره انعام، 5 و 6 سوره یونس، 3 و 4 سوره رعد، 66 تا 69 سوره نحل، 20 تا 25 سوره روم، 3 تا 5 سوره جاثیه مراجعه کنید.
چون از طریق قرآن و دانش رسول اللّه و علوم ائمه علیهم السلام که آسانترین راه و محکمترین مسیر است به حضرت او یقین حاصل کردید، آن گاه به آیات دیگر قرآن که مسأله رسالت، امامت، ملائکه، هدایت، قیامت مطرح است رجوع کنید، تا با پیوند خوردن به آیات توحید و آیات دیگر قلب شما از تمام بیمارىهاى مهلک شک و تردید، وسوسه و اغراض، قساوت و ظلمت، دنائت و پستى و از همه بدتر جهل و غفلت شفا یافته و به مأمن امن و به منطقه سلامت برسد، در این صورت است که کارگردان وجود شما از طرفى گیرنده فیوضات ربانیه مىشود و از طرف دیگر پخش کننده آن فیوضات به تمام اعضا و جوارح و به مردم دیگر مىباشد.
در اینجاست که باید با تمام هستى بر خاک تواضع سر بگذارى و از پیشگاه مقدس او براى یافتن سلامت قلب توفیق شکر بخواهى؛ زیرا به نعمتى دست یافتهاى که در تمام آفرینش، ما فوق آن نعمت وجود ندارد.
بر توست که هر لحظه براى حفظ این سلامت که منشأ سلامت در نفس و روح و اخلاق و عمل است بکوشى و گاهى یا همیشه به وقت سحر برخیزى و در آن خلوت عاشقانه روى بر خاک گذارى و با تمام وجود در حال زارى و اشکریزى به محضر مقدس آن جناب عرضه بدارى:
اى باد برو اگر توانى |
برخیز سبک مکن گرانى |
|
بگذر سحرى به کوى جانان |
دریاب حیات جاودانى |
|
بارى تو نهاى چو من مقید |
از وى به چه عذر باز مانى |
|
خاک در او ببوس و از ماش |
خدمت برسان چنان که دانى |
|
دارم به تو من توقع اینک |
چون خدمت من بدو رسانى |
|
گر هیچ مجال نطق یابى |
گویى به زبان بىزبانى |
|
ما تشنه و آب زندگانى |
در جوى تو رایگان تو دانى |
|
با ما نظر عنایت اى دوست |
گر بهتر از این کنى توانى «2» |
|
اخلاق و نفس
نفس در وجود انسان عامل حیات و مرگ ظاهر و علت حیات و مرگ باطن است.
نفس تابلویى است که در وقت ولادت هیچ نقشى جز استعدادهاى محض بر آن نیست، اگر از ابتدا به این حقیقت توجه شود که این تابلو در برابر نقاش عادل و عالم و حکیم یعنى حضرت حق قرار بگیرد، عالىترین محسنات اخلاقى از وجود و کرامت و فضیلت و شرف و حقیقت و سخا و درستى و مروت و مردانگى و تواضع و... بر آن نقش خواهد زد، در این صورت انسان با آن محسنات اخلاقى، داراى سلامت نفس خواهد بود و به فرموده قول حضرت صادق علیه السلام به طور جدى براى حفظ آن سلامت که به توفیق حق در ناحیه نفس بدست آمده، باید بکوشد.
اما اگر به نفس توجهى نشود، در برابر قلم شیاطین قرار خواهد گرفت، آن گاه هر نقش ضد حقى که آنان بخواهند بر این تابلو نقاشى خواهند کرد و از انسان در جهت اخلاق رذیله و ذمایم و رذایل هیولایى خواهند ساخت که نمونهاش در هیچ صحرا و دریا و بیابان و جنگلى یافت نخواهد شد.
نفس، اگر بىنقش خدایى بماند، زحمت و کوشش انسان نسبت به او در حقیقت پروراندن گرگ خطرناکى است.
نفس را باید از حالت نفسى یعنى حالت حکومت غرایز و شهوات و امیال به سوى عالم معنى و ملکوت وجود، سیر داد که در این مسافرت، آنچه نصیب انسان مىشود، گوشى نشنیده و چشمى ندیده و زبانى قدرت وصف آن را پیدا نکرده است.
در حالت اولى نفس نمانید که این حالت، در ارتباط با حالت حیوانات است.
عارف بزرگوار مرحوم شاهآبادى صاحب کتاب «رشحات» مىگوید:
آدمى، در مرحله نفس تمام همتش مصروف به تدبیر امور ظاهر بدن و زندگانى عالم دنیا و ظواهر و مظاهر طبیعت است.
چنانچه خداى تعالى در آیه شریفه اشاره فرموده:
[زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ] «3».
محبت و عشق به خواستنىها [که عبارت است] از زنان و فرزندان و اموال فراوان از طلا و نقره و اسبان نشاندار و چهارپایان و کشت و زراعت، براى مردم آراسته شده است؛ این ها کالاى زندگىِ [زودگذرِ] دنیاست و خداست که بازگشت نیکو نزد اوست.
کسانى که شهوات عالم دنیا از زن و فرزند و زیورآلات و وسایل سوارى و دامدارى و کشاورزى در نظر آنان جلوه کرده است و هم چون پیره زالى که چهره کریه خود را آرایش نموده و چین و چروکهاى صورتش را در زیر خمیرهاى آرایشى از چشم بینندهها پنهان مىدارد، دنیا نیز مظاهر شهوات خود را با آرایشهاى ساختگى در چشم آنان جلوه داده و از آنهمه نعمتها و بهجتهاى ابدى دائمى به این لذتهاى فانى زودگذر قانعشان ساخته است.
چنین افرادى هنوز از مرتبه نفس پا فراتر نگذاشتهاند و هم چون چهارپایان در چراگاه دنیا مىچرند.
[یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ] «4».
و مىخورند، همان گونه که چهارپایان مىخورند.
و زبان حالشان گویاى این دعاست:
[رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ] «5».
پروردگارا! به ما در دنیا [کالاى زندگى] عطا کن. و آنان را در آخرت هیچ بهرهاى نیست.
پس اى سالک مجاهد بر توست که در حالات این گونه افراد تأمل نموده و خود را هم ردیف آنان نکنى و به هر زحمتى هست خود را از این مرحله نجات بخشى.
اى دل زغیر دوست تبرا نکردهاى |
جز آرزوى نفس تمنا نکردهاى |
|
در جستجوى طلعت چون آفتاب او |
خود را چو ذره بىسر و بىپا نکردهاى |
|
هر تیره شب به خون جگر رو نشستهاى |
هر صبحدم زیارت دلها نکردهاى |
|
در هر دیار خیمه عزت زدى ولى |
در خاطر شکسته دلى جا نکردهاى |
|
هرگز به ذکر و فکر و تقرب نجستهاى |
هرگز به صبر و شکر تولا نکردهاى |
|
هر صبح در خصومت و هر شام در بلا |
یک روز میل صلح و مدارا نکردهاى |
|
در صورتى که عجایب معنى ندیدهاى |
در خانهاى تفرج صحرا نکردهاى |
|
امروز لاف زنده دلى مىزنى عماد |
لیکن به عمر خود شبى احیا نکردهاى |
|
یا رب کدام جرم که از ما نیامدست |
یا رب کدام فضل که با ما نکردهاى «6» |
|
اخلاق اولیاى الهى
حسنات اخلاقى، عبارت از واقعیاتى است که رابطه انسان را با حضرت حق و جهان خلقت و عباد الهى بر اساس صحیح و در جهت تأمین خیر دنیا و آخرت قرار مىدهد.
در این زمینه گذشته از آیات قرآن مجید، روایات بسیار مهمى در جوامع حدیث آمده که ذکر چند نمونه از آن روایات لازم است، امید است حقایقى که در روایات آمده، در هر خوانندهاى باشد، چون عامل سعادت اوست و سلامت نفسش در گرو آن هاست، با تمام وجود در حفظش بکوشد و در هر کس نیست، براى تحقق وجودش به آن حقایق، اقدام عاجل نماید.
بزرگى از مملکت شام خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام رسید، حضرت به او فرمودند:
اى مرد بزرگ! خداوند عزوجل بندگانى را آفریده که از باب عنایت به آن ها دنیا را در نظرشان محل بسیار تنگى جلوه داده، پس آنان را نسبت به دنیا و ثروت دنیا بىرغبت نموده است.
اینان مردمى هستند که تمام رغبت و میل را به دار السلامى دارند که خداوند در قرآن مجید آنان را به آن جایگاه عالى دعوت فرموده است.
در تنگى معیشت، داراى صبر و استقامتند به این معنى که به خاطر ضیق معیشت به حرام دچار نمىشوند.
بر بلاها و مکروهات و پیش آمدها صابرند و به آنچه از کرامت نزد حضرت حق است، مشتاقند.
جان خود را در راه خواسته خدا بذل مىکنند و خاتمه کار آنان شهادت است.
خدا را در حالى ملاقات مىکنند که از آن ها خشنود است، اینان از مرگ واهمهاى ندارند، چون مىدانند مرگ راه درگذشتگان و باقىماندگان است.
غیر طلا و نقره براى آخرت خود توشه مىگیرند، لباس آنان لباس خشن است و بر قوت در حد قناعت اهل تحملند، زیادى از رزق خود را انفاق مىکنند، در راه خدا دوست دارند و براى خدا دشمنى مىورزند، اینان چراغهاى روشن حق در اجتماعند و اهل نعمتِ دوست در عالم آخرت والسلام «7».
امام باقر علیه السلام مىفرماید: در نوشتهاى از حضرت على بن الحسین علیهما السلام یافتیم:
ألا إنَّ أولیاءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاهُمْ یَحْزَنُونَ. إذا أَدُّوا فَرائِضَ اللّهِ وَأخَذُوا سُنَنَ رَسُولِ اللّهِ وَتَوَرَّعُوا عَنْ مَحارِمِ اللّهِ وَزَهِدُوا فى عاجِلِ زَهْرَةِ الدُّنْیا وَرَغِبُوا فیما عِنْدَ اللّهِ وَاکْتَسَبُوا الطَّیِّبَ مِنْ رِزْقِ اللّهِ لِوَجْهِ اللّهِ لا یُریدُونَ بِهِ التّفاخُرَ وَالتَّکاثُرَ ثُمَّ أنْفَقُوا فیما یَلْزِمُهُمْ مِنْ حُقُوقٍ واجِبَةً فاولئِکَ الَّذینَ بارَکَ اللّهُ لَهُمْ فیما اکْتَسَبُوا وَیُثابُونَ عَلى قَدَّمُوا لِآخِرَتِهِمْ «8».
آگاه باشید، اولیاى خدا را خوف و حزنى نیست، آن گاه این آیه را بدینصورت توضیح داده بودند:
اولیاى خدا را این علامات در کار است: ادا کننده واجبات حقند، اخذ کننده سنن رسول اللّه، از محارم خدا در پرهیزند، به زر و زیور زودگذر دنیا زاهدند، به آنچه نزد خداست داراى میل و رغبتند، حلال از روزى را کسب مىکنند و قصد تفاخر و تکاثر با آن ندارند، حقوق واجب مالى خود را مىپردازند، خداوند به کسب آنان برکت داده و به آنچه به آخرت فرستادهاند از جانب حضرت حق جزا داده مىشوند.
امام باقر علیه السلام مىفرماید:
موسى بن عمران على نبینا و علیه السلام به پروردگار عرضه داشت: خداوندا! برگزیدگان از خلقت کیانند؟
پاسخ شنید: آن کس که داراى سخاوت بسیار است، قول صادقانه دارد، متواضعانه حرکت مىکند، کوه از جا کنده مىشود و اینگونه عبادم از راه من منحرف نمىگردند.
عرضه داشت: کدام یک از بندگانت در دار قدس بر تو وارد مىشود؟ خطاب رسید: آنان که به دنیا نظر ندارند، اسرار دینشان فاش نمىشود، بر حکومت خویش رشوه نمىگیرند، حق در قلب آنان است، صدق برزبانشان تجلى دارد، اینان در دنیا زیر پوشش من و در آخرت در دار قدس نزد من هستند «9».
عَنْ أبى جَعْفَرٍ علیه السلام قالَ: سُئِلَ النَّبىُّ صلى الله علیه و آله عَنْ خِیارِ الْعِبادِ فَقالَ: الَّذینَ إذا أحْسَنُوا إسْتَبْشَرُوا، وَإذا أساؤُوا اسْتَغْفَرُوا وَإذا اعْطُوا شَکَرُوا وَإذا ابْتَلَوا صَبَرُوا وَإذا أغْضَبُوا غَفَرُوا «10».
امام باقر علیه السلام مىفرماید: از پیامبر سؤال شد، نیکان از عباد خداوند کیانند؟ حضرت فرمود:
زمانى که نیکى کنند، شاد مىشوند و هرگاه بدى کنند، طلب مغفرت مىنمایند، چون به آنان نعمتى عطا شود، شکر مىکنند و چون به بلا دچار شوند، استقامت مىکنند و به وقت غضب از طرف خود گذشت مىنمایند.
در هر صورت این ها حقایقى است که باعث سلامت نفس انسان است و در این فضاى سالم است که انسان، حق خدا و بندگان خدا را آن چنان که هست ادا خواهد کرد و این دارندگان این سلامتند که باید به فرموده حضرت صادق علیه السلام در صدد حفظ آن باشند.
عظمت و کرامت انسان، پس از ایمان در ارتباط با پاکى نفس او از رذایل و آراستگیش به حسنات است.
الهى قمشهاى، آن عارف عاشق مىگوید:
امشب چه خوش است روزگار من |
کآمد به کنار من نگار من |
|
بنشست به باغ دل گل حسنش |
برخاست زراه دیده خار من |
|
نقش دل و دیده شد خیال او |
بگرفت نهان و آشکار من |
|
آهویى چشمى چه شیر مست افکند |
مژگانش پنجه بر شکار من |
|
چشمش که به غمزه غارت دل کرد |
زد خیمه ناز در دیار من |
|
مىکوش که قدر خویش بشناسى |
اى گوهر جان هوشیار من |
|
پی نوشت ها:
(1)- علم الیقین: 24.
(2)- فخرالدین عراقى.
(3)- آل عمران (3): 14.
(4)- محمد (47): 12.
(5)- بقره (2): 200.
(6)- عماد فقیه کرمانى.
(7)- من لا یحضره الفقیه: 4/ 384، من الفاظ رسول اللّه صلى الله علیه و آله...، حدیث 5833؛ الأمالى، صدوق: 395، المجلس الثانى والستون، حدیث 4؛ بحار الأنوار: 66/ 272، باب 37، حدیث 4.
(8)- تفسیر العیاشى: 2/ 124، حدیث 31؛ بحار الأنوار: 66/ 277، باب 37، حدیث 11.
(9)- الأمالى، مفید: 85، المجلس العاشر، حدیث 1؛ بحار الأنوار: 66/ 278، باب 37، حدیث 13.
(10)- الکافى: 2/ 240، باب المؤمن وعلاماته، حدیث 31؛ صفات الشیعة: 45، حدیث 64؛ بحار الأنوار: 66/ 305، باب 37، حدیث 26.