محدث بزرگوار، علامه فهیم، خدمتگذار کم نظیر به فرهنگ اهل بیت مرحوم مجلسى از محى الدین اربلى نقل مى کند که او گفته: روزى به زیارت پدرم رفتم، مردى نزد او نشسته بود چشمش به چرت زدن گرم شد در این حال عمامه از سرش افتاد اثر زخمى که مربوط به شمشیر بود بر سرش به چشم آمد پدرم درباره آن زخم از او پرسید، گفت: این زخم اثر شمشیرى است که در جنگ صفین به سرم رسیده.
حاضران در آن مجلس از روى اعتراض به او گفتند: مسئله صفین در گذشته به وقوع پیوسته و تو آن زمان را درک نکرده اى از کجا مى گوئى این زخم مربوط به جنگ صفین است!!
پاسخ داد من روزى به قصد رفتن به مصر حرکت کردم شخصى از اهالى غز با من هم سفر شد در میان راه سخن از جنگ صفین به میان آمد آن شخص به من گفت: اگر من ایام جنگ صفین را درک مى کردم و در آن صحنه حاضر بودم شمشیرم را به خون على بن ابى طالب و یارانش سیراب مى کردم من نیز در پاسخ او گفتم: اگر من هم در آن نبرد حاضر بودم به امیرمؤمنان یارى مى دادم و شمشیر خود را با خون معاویه و اصحابش رنگین مى نمودم.
در این گیرو دار با هم قرار گذاشتیم که همان محل گفتگو صفین باشد، او از یاران معاویه و من نیز از اصحاب امیرمؤمنان (ع) باشد، ناگهان حس کردم شمشیرى به سرم فرود آمد به روى زمین افتاده و از هوش رفتم وقتى چشم باز کردم دیدم شخصى با سر نیزه اش مرا بیدار مى کند از مرکب پیاده شد و دستش را به زخم سرم کشید همان لحظه سرم از زخمى که خورده بود معالجه شد، سپس فرمود: تو همین جا باش تا من بیایم، از نظرم غایب شد پس از ساعتى بازگشت، سربریده آن شخص را که به من زخم زده بود با مرکب هایمان آورد و به من خطاب کرد: این سر دشمن توست، چون تو به کمک ما برخاستى، ما نیز تو را کمک کردیم، خداوند کسانى را که براى خدا به ما کمک مى کنند یارى مى دهد، پرسیدم شما کیستید، خود را به من معرفى کنید؟ گفت من محمدبن حسن صاحب الامر مى باشم چنانچه درباره این زخم از تو پرسیدند بگو: این زخم در جنگ صفین به من رسیده است. آرى جریمه آنان که نیت و عملشان شیطانى است و در برابر حق از روى کبر و خودبینى مى ایستند و بناى توبه و بازگشت ندارند حتمى و قطعى است، و هیچ گونه روزنه و راهى براى فرار از کیفر گناهان باطنى و ظاهرى ندارند چنان که در پایان آیه مورد بحث آمده: وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا.