پىنوشت:
-----------------------
1. متقى هندى، کنزالعمال، ج 14، ص 495:
خرج من عندى خلیلى جبریل آنفا فقال: یا محمد! والذى بعثک بالحق إن لله عبدا من عباده عبد الله تعالى خمسمائه سنه على رأس جبل فى البحر عرضه و طوله ثلاثون ذراعا فى ثلاثین ذراعا و البحر المحیط به بأربعه آلاف فرسخ من کل ناحیه، و أخرج الله له عینا عذبه بعرض الاصبع تبیض بماء عذب فتستنقع فى أسفل الجبل، و شجره رمان تخرج فى کل لیله رمانه فتغذیه یومه، فإذا أمسى نزل فأصاب من الوضوء وأخذ تلک الرمانه فأکلها ثم قام لصلاته فسأل ربه عند وقت الاجل أن یقبضه ساجدا و أن لا یجعل للارض ولا لشئ یفسده سبیلا حتى یبعثه و هو ساجد، ففعل، فنحن نمر علیه إذا هبطنا و إذا عرجنا، فنجد له فى العلم أنه یبعث یوم القیامه فیوقف بین یدى الله تعالى فیقول له الرب تبارک وتعالى: أدخلوا عبدى الجنه برحمتى، فیقول: یا رب! بل بعملى، فیقول الله: حاسبوا عبدى بنعمتى علیه و بعمله، فتوجد نعمه البصر قد أحاطت بعباده خمسمائه سنه و بقیت نعمه الجسد فضلا علیه، فیقول: ادخلوا عبدى النار، فیجر إلى النار فینادى: رب! برحمتک أدخلنى الجنه، فیقول: ردوه، فیوقف بین یدیه فیقول: یا عبدى! من خلقک و لم تکن شیئا؟ فیقول: أنت یا رب! فیقول: من قواک
لعباده خمسمائه سنه؟ فیقول: أنت یا رب! فیقول: من أنزلک فى جبل وسط اللجه و أخرج لک الماء العذب من الماء المالح وأخرج لک کل لیله رمانه و إنما تخرج فى السنه مره؟ و سألتنى أن أقبضک ساجدا ففعلت ذلک بک؟ فیقول: أنت یا رب! فقال الله: فذلک برحمتى، و برحمتى أدخلک الجنه، قال جبریل: إنما الاشیاء برحمه الله یا محمد!
در ادعى فروانى از خداوند در خواست شده که با فضلش با انسان برخورد کند، نه با عدلش، از جمله:
بحارالأنوار، ج 95، ص 223: وَ أَنَّکَ الْحَکِیمُ الْعَدْلُ الَّذِى لَا یَجُورُ وَ عَدْلُکَ مُهْلِکِى وَ مِنْ کُلِّ عَدْلِکَ مَهْرَبِى فَإِنْ تُعَذِّبْنِى فَبِذُنُوبِى یَا مَوْلَاىَ بَعْدَ حُجَّتِکَ عَلَىَّ وَ إِنْ تَعْفُ عَنِّى فَبِحِلْمِکَ وَ جُودِکَ وَ کَرَمِکَ.
الصحیفه السجادیه، ص 62: فَإِنَّهُ لَا طَاقَهَ لَنَا بِعَدْلِکَ، وَ لَا نَجَاهَ لِأَحَدٍ مِنَّا دُونَ عَفْوِکَ
2. زمر: 259.
3. جمعه: 1: آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، خدا را [به پاک بودن از هر عیب و نقصى] مىستایند، خدایى که فرمانرواى هستى و بىنهایت پاکیزه و تواناى شکستناپذیر و حکیم است.
4. عصر: 1.
5. همان.
6. نحل: 3: از مرد و زن، هر کس کار شایسته انجام دهد در حالى که مؤمن است، مسلماً او را به زندگى پاک و پاکیزهاى زنده مىداریم و پاداششان را بر پایه بهترین عملى که همواره انجام مىدادهاند، مىدهیم.
7. توبه: 111: یقیناً خدا از مؤمنان جانها و اموالشان را به بهاى آن که بهشت براى آنان باشد ...
8. حجرات: 15.
9. شیخ مفید، ارشاد، ج 1، ص 325- 323:
أن میثم التمار کان عبدا لامرأه من بنى أسد، فاشتراه أمیر المؤمنین علیه السلام منها وأعتقه وقال له:" ما اسمک؟" قال: سالم، قال:" أخبرنى رسول الله صلى الله علیه وآله أن اسمک الذى سماک به أبواک فى العجم میثم" قال: صدق الله ورسوله وصدقت یا أمیر المؤمنین، والله إنه لاسمى، قال:" فارجع إلى اسمک الذى سماک به رسول الله صلى الله علیه وآله و دع سالما" فرجع إلى میثم واکتنى بأبى سالم. فقال له على علیه السلام ذات یوم:" إنک تؤخذ بعدى فتصلب وتطعن بحربه، فإذا کان الیوم الثالث ابتدر منخراک وفمک دما فیخضب لحیتک، فانتظر ذلک الخضاب، وتصلب على باب دار عمرو ابن حریث عاشر عشره أنت أقصرهم خشبه وأقربهم من المطهره، وامض حتى أریک النخله التى تصلب على جذعها" فأراه إیاها. وکان مقتل میثم رحمه الله علیه قبل قدوم الحسین بن على علیه السلام العراق بعشره أیام، فلما کان یوم الثالث من صلبه، طعن میثم بالحربه فکبر ثم انبعث فى آخر النهار فمه و أنفه دما.
10. سعدى، مواعظ، غزل شماره ده.
11. وحدت کرمانشاهى: و هو طهماسب قلى خان بن رستم خان، من رؤساء إیل کلهر بکرمانشاه. کان عارفا متصوفا و توفى 1310. طبع دیوانه الشهشهانى مره بطهران فى 37 ص فى 1350. و أخرى فى 1365 فى 39 ص. ترجمه عبرت فى نامه فرهنگیان و قد یعرف بوحدت على شاه. و لعله ناظم مثنوى أنوار قدسیه الموجود عند (الملک).
الذریعه إلى تصانیف الشیعه، ج 9، ص 1263 ذیل: دیوان وحدت کلهر
12. حجرات: 15: و ... جهاد کردهاند
13. حاقه: 30: [فرمان آید] او را بگیرید و در غل و زنجیرش کشید.
14. حجرات: 15: همان: مؤمنان فقط کسانىاند که به خدا و پیامبرش ایمان آوردهاند، آن گاه [در حقّانیّت آنچه به آن ایمان آوردهاند] شک ننموده
15. همان: و با اموال و جانهایشان در راه خدا جهاد کردهاند، اینان [در گفتار و کردار] اهل صدق و راستىاند.
16. همان: مؤمنان فقط کسانىاند که به خدا و پیامبرش ایمان آوردهاند، آن گاه [در حقّانیّت آنچه به آن ایمان آوردهاند] شک ننموده و با اموال و جانهایشان در راه خدا جهاد کردهاند، اینان [در گفتار و کردار] اهل صدق و راستىاند.
17. بحارالأنوار، ج 50، ص 318: فَإِنَّ النَّبِىَّ صَلَّى اللَّهُ علیهٍ وَ آلِهِ قَالَ أَفْضَلُ أَعْمَالِ أُمَّتِى انْتِظَارُ الْفَرَجِ وَ لَا تَزَالُ شِیعَتُنَا فِى حُزْنٍ حَتَّى یَظْهَرَ وَلَدِىَ الَّذِى بَشَّرَ بِهِ النَّبِىُّ ص یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً ...
صدوق، منلایحضرهالفقیه، ج 4، ص 382:
فَقَالَ لَهُ زَیْدُ بْنُ صُوحَانَ الْعَبْدِىُّ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَأَىُّ الْأَعْمَالِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؟ قَالَ انْتِظَارُ الْفَرَجِ.
18. سعدى، مواعظ، غزلیات.
19. مولانا در فیه ما فیه دارد:
یوسف مصرى را دوستى از سفر رسید. گفت از براى من چه ارمغان آوردى؟ گفت: چیست که تو را نیست و بدان محتاجى؟ الا جهت آنکه از تو خوبتر هیچ نیست، آینه آوردهام تا هر لحظه روى خود را در وى مطالعه کنى. چیست که حقتعالى را نیست و او را بدان احتیاج است؟ پیش حق تعالى دل روشنى مىباید بردن تا در وى خود را ببیند: ان الله لاینظر الى صورکم و لا الى اعمالکم و انما ینظر الى قلوبکم.
در دیوان شمس غزل شمار 97 بامطلع: خیزید عاشقان سوى آسمان رویم:
جان آینه کنیم به سوداى یوسفى
پیش جمال یوسف با ارمغان رویم
در ترجیعبند شماره همین دیوان 4 با مطلع: اى دریغ که شب آمد همه گشتیم جدا، مولانا چنین سروده:
هرکى دل دارد آینه کند آن دل را
آینه هدیه بدان یوسف کنعان آرید
صایب تبریزى در دیوان خود در غزل شماره 510 با مطلع ترا کسى که به گلگشت بوستان آورد، چنین دارد:
نمىکشد ز رهآورد خویشتن خجلت
به یوسف آینه آن کس که ارمغان آرد
منصور حلاج در دیوان منسبوب به خود در غزل شماره 69 با مطلع: دوستان جان مرا جانب جانان آرید، چنین سروده:
زنگ اغیار زدودیم ز آین دل
آینه تحفه بر یوسف کنعان آرید
20. در مسند احمد، احمد بن حنبل، ج 6، ص 91، چنین آورده است:
عن سعد بن هشام بن عامر قال أتیت عائشه فقلت یا أم المؤمنین أخبرینى بخلق رسول الله صلى الله علیه وسلم قالت کان خلقه القرآن اما تقرأ القرآن قول الله عزوجل وانک لعلى خلق عظیم.
در قاموس شتائم، حسن بن على السقاف، ص 4 هم این روایت را چنین نقل کرده است:
قال سعد بن هشام: دخلت على عائشه رضى الله عنها وعن أبیها فسألتها عن أخلاق رسول الله صلى الله علیه وسلم فقالت: أما تقرأ القرآن؟ قلت: بلى، قالت: کان خلق رسول الله صلى الله علیه وسلم القرآن.
21. شیخ محمد مهدى حایرى شجر طوبى، ج 2، ص 291. متن نام آن حضرت براى شیخ مفید را سید على بروجردى در طرائف المقال، ج 2، ص 480 چنین آورده است:
فى کتاب مجالس المؤمنین: وهذه الابیات منسوبه لحضره صاحب الامر علیه السلام وجدت مکتوبه على قبره: لا صوت الناعى بفقدک انه* یوم على آل الرسول عظیم ان کنت قد غیبت فى جدث الثرى* فالعلم والتوحید فیک مقیم والقائم المهدى یفرح کلما* تلیت علیک من الدروس علوم وهذا غیر بعید.
22. پیکارصفین (ترجم پرویز اتابکى)، ص 375:
على بدان روز سرود:
دعوت فلبّانى من القوم عصبه فوارس من همدان غیر لئام ...
من این قوم را فرا خواندم و گروهى زبده، از شهسواران همدان که دور از فرومایگى هستند، دعوتم را لبیک گفتند، شهسوارانى همدانى، از بنى شاکر و بنى شبام (بنو شاکر و بنو شبام، دو تیره از قبیله همدان بودند) که به گاه پیکار گوشهگیر و تنآسان نیستند. چون آتش جنگ بین اقوام بر افروزد با هر آن نیزه خدنگ «ردینى» و تیغ آبداده برّان به پیکار آیند. بنى همدان را اخلاقى والا و دینى است که بدان آراستهاند، و چون به نبرد آیند تند و با مهابت و دشمن شکارند. (و) گفت:
و جدّ و صدق فى الحروب و نجده و قول اذا قالوا بغیر أثام ...
و به جنگها، مرد سخت کوشى و راستى و کمکرسانى هستند و چون قولى دهند بر آن بى تردید بپایند. هر گاه به خانه آنان در آیى و مهمان ایشان شوى، هماره در نعمت به سر برى و از حسن خدمت و خوراک بهرهمند باشى، خدا بهشت را به بنى همدان به پاداش دهد؛ زیرا این قبیله به روزهاى سختى، خوان گسترده غریبان و آوارگانند. اگر من بر در بهشت به دربانى گماشته باشم، به بنى همدان گویم: به سلامت و آسایش به فردوس در آیید.
23. غفارى مصحّح کتاب أبو مخنف الازدى، مقتل الحسینعلیه السلام، در ص 153- 154 مىگوید:
بنو شاکر بطن من همدان. ... و کانت بنو شاکر من المخلصین بولاء أمیر المؤمنین علیه السلام، وفیهم یقول علیه السلام یوم صفین: لو تمت عدتهم الفا لعبدالله حق عبادته، وکانوا من شجعان العرب وحماتهم، وکانوا یلقبون فتیان الصباح.
24. حمد: 6.