یقین داران به آخرت، از عذاب آن روز که براى ستمکاران و منکران حقایق آماده شده میترسد:
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِمَنْ خافَ عَذابَ الْآخِرَةِ «1»
یقیناً در مؤاخذههائى که خدا نسبت به ملت هاى ناسپاس به وسیله عذاب هاى گوناگون چون طوفان و زلزله، وصاعقه و ... داشت براى کسى که از عذاب آخرت میترسد عبرت است.
وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی وَ خافَ وَعِیدِ: «2»
و یقیناً شما را پس از ستمکاران و منکران پیامبران و تهدیدگان مؤمنان در زمین سکونت خواهیم داد، این لطف و رحمت ویژه کسى است که از مقام من بترسد و از تهدید به عذابم بیم داشته باشد.
خداى مهربان مهربان پیامبرش را در جهت ردّ خواسته هاى مشرکین که خواسته هاى غیرمنطقى و جاهلانه بود فرمان میدهد بگو:
إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ: «3»
مسلماً اگر پروردگارم را نافرمانى کنم از عذاب روز بزرگ میترسم، (و این ترس از عذاب آن روز است که مرا ازپذیرفتن خواسته هاى بیجاى شما حفظ میکند).
همه پیامبران در برابر عصیان و سرکشى ملت هایشان برآنان از عذاب روز قیامت میترسیدند و این ترس را به آنان اعلام داشتند.
وَ اذْکُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ: «4»
و سرگذشت هود برادر قوم عاد را یاد کن هنگامى که قومش را در سرزمین احقاف بیم داد و بى تردید بیم دهندگانى پیش از او و پس از او در آن سرزمین گذشته بودند که فقط خدا را بپرستید زیرا من بر شما از عذاب روزى بزرگ میترسم.
اهل بیت هنگامى که به مسکین و یتیم و اسیر طعام دادند به آنان گفتند:
إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً، إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً: «5»
جز این نیست که ما شما را فقط براى خوشنودى خدا اطعام میکنیم و انتظار هیچ پاداش و سپاسى را از شما نداریم، ما از پروردگارمان در روزى که روز عبوس بسیار هولناکى است میترسیم.
خداى مهربان براى کسى که از مقام پروردگارش که دادگاه قیامت یا عذاب دوزخ است یا احاطه او بر هستى است بترسد دو بهشت قرار داده است:
وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ: «6»
و براى کسى که از مقام پروردگارش بترسد دو بهشت است.
وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى: «7»
و اما کسى که از مقام پروردگارش ترسیده و نفس را از هوا و هوس بازداشته بى تردید جایگاهش بهشت است.
اهل سلوک میگویند: در بدایات خوف سالک از جهت عذابهائى است که حق متعال براى عاصیان مقرر فرموده است، ذکر جنایات، توجه به امر آخرت، تصدیق وعید این سه موجب میشود که سالک خائف گردد، و براى خلاصى از عذاب راه تقوا و پرهیزکارى پیش گیرد، این خوف لازمه ایمان است و وجود این خوف موجب صحت ایمان خواهد بود.
در درجه دوم خوف سالک از مکر است او از مکر الهى خائف است، این خوف در وقتى است که سالک در یقظه است و از لذت حضور متنعّم، حلاوت انس لذت خاصى دارد، سالک در حال حضور و انس خائف میگردد از این جهت که مبادا این حال از او سلب شود، بیشتر این خوف درجریان انفاس مستغرق در یقظه «البته یقظه مشوب به حلاوت انس» به سالک دست نمى دهد. «8» اسحاق بن عمار از حضرت صادق (ع) روایت میکند: که حضرت صادق به من فرمود:
«یا اسحاق خف الله کانک تراه وان کنت لاتراه فانه یراک وان کنت ترى انه لایراک فقد کفرت وان کنت تعلم انه یراک ثم برزت له بالمعصیة فقد جعلته من اهون الناظرین علیک:» «9»
اى اسحاق از خدا بترس چنان که او را میبینى و اگرتو او را نمى بینى بى تردید او تو را میبیند و اگر اعتقادت این باشد که او تو را نمى بیند قطعاً کافر شدهاى و اگر یقین دارى او تو را میبیند سپس آشکارا در برابرش به معصیت برخیزى پس او را پست ترین نظرکنندگان برخود قرار دادهاى.
از حضرت صادق (ع) روایت شده:
«من عرف الله خاف الله ومن خاف الله سخت نفسُه عن الدنیا:» «10»
هر کس خدا را شناخت از او ترسید و هر که از خدا بترسد دلش از دنیا برکنده شود.
و نیز در کتاب شریف کافى آمده که راوى به حضرت صادق عرضه داشت:
«قوم یعملون بالمعاصى و یقولون نرجو فلا یزالون کذلک حتى یأتیهم الموت فقال: هؤلاء قوم یترجّحون فى الامانى کذبوا لیسوا براجین ان من رجى شیئاً طلبه و من خاف من شیئ هرب منه:» «11»
قومى گناه میکنند و میگویند: امیدواریم و پیوسته چنین هستند تا مرگشان برسد، حضرت فرمود: اینان مردمى باشند که دل به آرزوهاى بیجا خوش میکنند، دروغ میگویند اهل امید نیستند، هرکه امید به چیزى بندد آن را تا رسیدن به آن بخواهد، و هر که از چیزى بترسد از آن بگریزد تا جائى که در امان رود.
در خبرمناهى رسول خدا آمده که آن حضرت فرمود:
«من عرضت له فاحشة او شهوة فاجتنباه من مخافة الله عزوجل حرم الله علیه النار وآمنه من الفزع الاکبر وانجزله ما وعده فى کتابه فى قوله: ولمن خاف مقام ربه جنتان:» «12»
کسى که گناهى یا شهوتى بر او عرضه شود و از ترس خدا از آن کناره گیرى نماید، خدا آتش دوزخ را بر او حرام کند و از هول و ترس روز قیامت که بزرگ ترین هول و ترس است امانش دهد، و به عدهاى که در قرآن به او داده که دو بهشت براى خائف از خداست نسبت به او وفا کند.
از ابوحمزه ثمالى از امام سجّاد على بن الحسین حضرت زین العابدین روایت شده که آن حضرت فرمود:
«ابن آدم لاتزل بخیر ماکان لک واعظ من نفسک، وماکانت المحاسبة من همک، وماکان الخوف لک شعاراً والحزن لک وثاراً ابن آدم انک میت ومبعوث و موقوف بین یدى الله عزوجل ومسئول فاعد جواباً:» «13»
فرزند آدم پیوسته به خیر و خوبى خواهى بود، تا براى تو واعظى از درون خودت باشد، و محاسبه وجودت وجه همتت قرار گیرد، و خوف شعارت و حزن لباست باشد، فرزند آدم تو خواهى مرد، و برانگیخته میشوى، و در پیشگاه خداوند نگاهت میدارند، پس براى آن روز پاسخ آماده کن.
حضرت مجتبى و خوف
حضرت رضا (ع) از پدرانش روایت میکند که هنگام شهادت حضرت مجتبى کسانى که حضور داشتند مشاهده نمودند که آن بزرگوار گریه میکند، عرضه داشتند یابن رسول الله چرا گریه میکنید با این نسبتى که به پیامبر دارید و مقامات و منزلتهائى که آن حضرت درباره شما فرموده و نیز بیست مرتبه پیاده به حج رفته اید و ثروت خود را سه در راه خدا قسمت نمودید به طورى که ازیک جفت کفش و نعلین نیمى براى خود و دانه دیگر را در راه خدا دادهاى حضرت پاسخ داد:
«ابکى لهول المطلع وفراق الاحبة:»
از هراس و ترس مطلّع و فراق دوستان گریه میکنم. «14» مجلسى میفرماید: مراد حضرت از هول مطلع ایستادن در روز قیامت است آن هم در پیشگاه عدل الهى و گرفتارى هاى گوناگون که پس از مرگ بر انسان وارد میشود.
خوف از خدا سدّى در برابر گناه
ابوحمزه ثمالى از حضرت زین العابدین نقل کرده که آن بزرگوار فرمود: مردى با همسرش به کشتى نشست، کشتى در برخورد با امواج درهم شکست، از مسافران کشتى جز همسر آن مرد کسى نجات نیافت، آن زن به وسیله تخته پارهاى خود را به جزیرهاى رسانید در آن جزیره مرد راهزنى بود که از هیچ گناهى امتناع نداشت، راهزن با زن مصادف شد، زنى تنها و جوان و بدون یار و مددکار و بیمانع، ابداً احتمال نمیداد زنى را در جزیره با این وضع مشاهده کند، با شگفتى پرسید تو از آدمیانى یا از جنیان؟ پاسخ داد از بنى آدم، راهزن به خیال خود زمان را غنیمت شمرد، و بدون این که کلمهاى از او بپرسد آماده عمل نامشروع شد در این هنگام زن را چنان مضطرب و لرزان دید که شاخه درخت در برابر باد میلرزد.
پرسید از چه میترسى با سر اشاره به عالم ملکوت کرد و گفت: از خدا میترسم، پرسید تاکنون چنین پیش آمدى که با مردى نامحرم جمع شوى برایت انفاق افتاده؟ زن گفت: به عزت پروردگارم سوگند هنوز چنین کارى نکردهام.
لرزیدن مفاصل زن و رنگ پریدهاش اثرى نیکو در آن راهزن به جاى گذاشت و گفت: با این که تو تاکنون چنین کارى را نکردهاى، این بار هم به اجبار من با نارضایتى تن در میدهى اینگونه میترسى به خدا سوگند من به این گونه ترسیدن از تو سزاوارترم، سپس از جا حرکت کرده منصرف شد به خانه و خانواده خود برگشت و از گناهانش توبه کرد.
او پس از توبه با راهبى در راهى مصادف شد، چون مقدارى راه پیمودند حرارت آفتاب بر آنان تابید، راهب گفت: جوان خوب است دعا کنى خداوند به وسیله ابرى برما سایه اندازد که از این حرارت آسوده شویم، جواب با شرمندگى گفت: مرا نزد خدا کار نیکى نیست که جرأت دعا داشته باشم، راهب گفت پس من دعا میکنم تو آمین بگو جوان پذیرفت.
راهب از حضرت حق درخواست سایهاى به وسیله ابر کرد، راهزن تائب آمین گفت، چیزى نگذشت که ابرى بر سر هر دو سایه انداخت و آن دو در سایه ابر به راه خود ادامه دادند، بیش از ساعتى راه را طى نکرده بودن که بر سر دو راهى رسیدند، جوان ازیک طرف و راهب از طرف دیگر از هم جدا شدند، ناگهان راهب دید ابر بالاى سر جوان در حرکت است به او گفت: جوان اکنون روشن شد که تو از من بهترى دعاى تو بود که مستجاب شد نه دعاى من!
باید داستانت را براى من بگوئى، جوان داستان برخورد خود را با آن زن پاکدامن گفت، راهب به او خطاب کرد:
«غفرلک مامضى حیث دخلک الخوف فانظر کیف تکون فیما تستقبل:»
خداى مهربان به سبب همان ترسى که بر دلت وارد شد از گناهان گذشتهات درگذشت اینک بیدار باش که در آینده چگونه خواهى بود. «15»
امیرالمؤمنین (ع) و خوف از خدا
حبّه عرنى میگوید: شبى من و نوف در پیشگاه خانه خوابیده بودیم، چون مقدارى از شب گذشت ناگاه دیدیم امیرالمؤمنین دست روى دیوار نهاده مانند اشخاص واله و حیران این آیه را میخواند:
إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...
تا پایان آیه، پیوسته میخواند مانند کسى که هوش از سرش پریده باشد، آنگاه روى به من کرد و فرموده حبه بیدارى یا خواب؟ گفتم: مولاى من بیدارم شما که اینگونه عمل میکنید ما چه کنیم؟!
در این وقت متوجه شدم قطرات اشک از دیده فرود بارید و فرمود:
«یا حبه ان لله موقفاً ولنا بین یدیه موقفا لایخفى علیه شیئى من اعمالنا یا حبه ان الله اقرب الى والیک من حبل الورید یا حبه انه لایحجبنى ولاایاک عن الله شیئى:»
حبه براى خدا موقفى جهت حسابرسى بندگان هست و ما باید در آن روز در پیشگاهش بایستیم، کمترین عمل ما از نظر او پنهان نیست، حبّه خدا به من تو از رگ گردن نزدیک تر است، هیچ چیز نمى تواند ما را از نظر خدا بپوشاند.
سپس رو به نوف کرد و پرسید خوابى یا بیدار، عرض کرد بیدارم یا امیرالمؤمنین حال امشب شما مرا به گریه زیادى انداخت حضرت فرمود:
«یا نوف ان طال بکائک فى هذه اللیلة مخافة الله تعالى قرت عیناک غداً بین یدى الله عزوجل یا نوف انه لیس من قطرة قطرت من عین رجل من خشیة الله الا اطفأت بحاراً من النیران انه لیس من رجل اعظم منزلة عندالله تعالى من رجل بکى من خشیة الله واحب فى الله وابغض فى الله:»
اى نوف اگرامشب از ترس خدا گریه ات طولانى گردد فردا در پیشگاه او شاد خواهى بود، نوف بدان هر دانه اشکى که از چشم به سبب ترس از خدا ریخته شود دریاهائى از آتش را خاموش کند، کسى نزد خدا محبوب تر از شخصى که به خاطر ترس از خدا اشک بریزد و براى خدا دوست بدارد و براى خدا خشم بورزد نیست.
نوف هر که براى خدا دوست بدارد محبت غیر را بر او مقدم نخواهد داشت، هرکس عملى که مورد نفرت خداست انجام دهد از آن خیرى نخواهد دید، هنگامى که داراى این ویژگى شدید حقایق ایمان را کامل کرده اید و درپایان گفتارش فرمود از خداى هراس داشته باشید.
آنگاه راه خود را گرفت و گذشت در حالى که میگفت:
«لیت شعرى فى غفلاتى امرض انت عنى ام ناظر الى ولیت شعرى فى طول منامى وقلة شکرى فى نعمک على ما حالى؟»
اى کاش میدانستم در غفلت هایم از من روى گردانیدهاى یا به من توجه داشتى، خدایا کاش میدانستم در خواب هاى طولانى و کمى سپاسگزاریم نسبت به نعمت هایت حاکم نزد تو چگونه است!! حبه میگوید: به خدا سوگند پیوسته درهمین راز و نیاز و سوز و گداز بود تا صبح دمید. «16»
ترس پیامبر و اصحاب از دوزخ
زمانى که این دو آیه شریفه نازل شد:
وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ، لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ: «17»
و مسلماً دوزخ وعدهگاه همه متابعان شیطان است برآن هفت دراست، براى هر درى گروهى از پیروان شیطان تقسیم شدهاند.
چنان رسول خدا گریان شد که اصحاب هم از گریه ایشان گریستند، هیچ یک نمى دانستند جبرئیل با خود چه آیهاى یا چه آیاتى نازل کرده؟ از طرفى عظمت پیامبر و حال گریهاش اجازه نمیداد که از سبب آن بپرسند.
اصحاب این حقیقت را میدانستند که هرگاه رسول خدا حضرت زهرا را ببیند شاد میشود، یکى از اصحاب به درخانه آن بانو رفت، شنید با آسیابى دستى مقدارى جو آرد میکند و با خود میگوید:
ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى: «18»
آنچه نزد خداست بهتر و ماندگارتر است.
داستان نزول وحى و گریه پیامبر را خبر داد، حضرت زهرا از جاى حرکت کرد، چادر کهنهاى که دوازده جاى آن وصله داشت بر سر انداخت و از منزل بیرون آمد، وقتى چشم سلمان فارسى به آن چادر افتاد در حالى که به شدت میگریست با خود میگفت: وه که پاداشان روم و ایران لباس هاى ابریشمن و دیباى زربفت میپوشند ولى دختر پیامبراسلام چادرى پشمین به سر دارد که دوازده جاى آن با برگ خرما دوخته شده!!
هنگامى که حضرت فاطمه خدمت رسول خدا رسید و عرض کرد پدرجان سلمان از لباس من در تعجب است و حال آن که مدت پنج سال است من و على را به خدا سوگند جز پوست تختى بیش نیست که روزها شترمان را روى آن علف میدهیم، و شبانگاه همان را فرش خود مینمائیم، بالش زیر سر ما از چرم است و داخل آن با پوست درخت خرماست!!
پیامبر فرمود: سلمان دخترم از آن گروهى است که در بندگى حق بسیار پیشى و سبقت گرفتهاند، آنگاه فاطمه عرض کرد: پدر شما را چه محزون و اندوهگین نموده، پیامبر آیهاى را که جبرئیل آورده بود براى فاطمه قرائت کرد آن بانوى دنیا و آخرت از شنیدن خبر دوزخ و آتش عذاب چنان ناراحت شد که زانویش قدرت ایستادن را از دست داد و به زمین نشست و گفت: واى بر کسى که وارد آتش شود!
سلمان گفت: اى کاش گوسپند آفریده شده بودم و مرا میخوردند و پوستم را میدریدند تا اسم آتش را نمى شنیدم، ابوذر گفت: اى کاش مادر مرا نزائیده بود که نام آتش دوزخ را بشنوم، مقداد گفت: کاش پرندهاى در بیابان بودم و مرا حسابى و عقابى نبود و نام آتش را نمى شنیدم، امیرالمؤمنین (ع) گفت: کاش حیوانات درنده پاره پارهام میکردند و مادر مرا نزائیده بود و نام آتش را نمیشنیدم، آنگاه دست خود را به سر گذاشته شروع به گریه کرد و میگفت:
«وابعد سفراه واقلة زاداه فى سفر القیامة یذهبون و فى النار یترددون و یتخطفون مرضى لایعاد سقیمهم وجرحى لایداوى جریحهم واسرى لایفک اسرهم من النار یأکلون و منها یشربون و بین اطباقها یتقلبون:»
آه چه دور است سفر قیامت، واى از کمى زاد و توشه در این سفر، آنان به سوى آتش میروند در آن تردد میکنند و با چنگ و قلاب آنان را میربایند بیمارانى هستند که عیادت نمى شوند، مجروحانى هستند ولى جراحاتشان مداوا نمیگردد، اسیرانى هستند که از اسارت نجات نمى یابند از غذا وآب جهنم میخورند و میآشامند، در بخشهاى گوناگون دوزخ و طبقاتش زیر و رو میگردند. «19»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- هود، آیه 103.
(2)- ابراهیم، آیه 14.
(3)- انعام، آیه 15.
(4)- احقاف، آیه 21.
(5)- انسان، آیات 9- 10.
(6)- الرحمن، آیه 46.
(7)- نازعات، آیات 40- 41.
(8)- مقامات معنوى، ج 1، ص 104.
(9)- بحار، ج 70، ص 355، حدیث 2.
(10)- کافى، ج 2، ص 68.
(11)- کافى، ج 2، ص 68.
(12)- امالى صدوق، ص 257.
(13)- بحار، ج 70، ص 382.
(14)- بحار، ج 44، ص 150.
(15)- اصول کافى، ج 2، ص 70.
(16)- الکنى والالقاب، ج 2، ص 90 چاپ جدید.
(17)- حجر، آیات 43- 44.
(18)- شورى، 36.
(19)- تفسیر برهان، ج 2، ص 346.