قرظه بن کعب روایت کرده است: هنگامی که عمر ما را به عراق اعزام نمود به همراهان ما آمد و گفت: آیا میدانید چرا شما را بدرقه کردم؟
همراهان گفتند: آری به خاطر گرامیداشت ما.
عمر گفت: اضافه براین چون شما به سرزمینی می روید که آنها را همانند زمزمه زنبور قرآن است پس به شما میگویم آنها را سرگرم نمودن به احادیث از زمزمه قرآن بازشان ندارید و هرچه کمتر از رسول الله نقل روایت کنید که من هم با شما شریک هستم.
وبه دین ترتیب هنگامی که قرظه در محلی که باید وارد شد و به او گفتند: برای ما حدیث بگو. گفت: عمر ما را از نقل حدیث نهی کرده است. (1)
و در دیگر روایت چنین آمده که چون ابوموسی را به عراق اعزام کرد به وی گفت: تو در میان قومی می روی که در مساجد آنان همانند زمزمه زنبور عسل صدای قران طنین انداز است پس آنها را به حال خود واگذار و به حدیث سرگرمشان مکن و من خود در این کار با تو شریک هستم. (2)
نیز عروه روایت کرده است که: عمربن خطاب در صدد برآمد سنن را بنویسد. پس از صحابه استفتاء کرد و آنها رای موافق دادند اما عمر همچنان دست به دست میکرد و استخاره می نمود تا پس از یک ماه تصمیم خود را بدین گونه اعلام کرد که: من میخواستم سنن را بنویسم ولی به یاد قومی افتادم که قبل از شما کتاب نوشتند و با آن در آمیختند و کتاب اصلی را ترک کردند. و سوگند به خدا من کتاب خدا را با چیزی در نمی آمیزم. (3) و بدین ترتیب نوشتن سنن و احادیث پیامبر را همانند نقل زبانی ممنوع و تعطیل اعلام نمود.
ابن سعد با ذکر سند از قاسم ابن محمد روایت کرده است که گفت: در عهد عمر احادیث فراوان شد. پس مردم را قسم داد که نوشته های حدیثی را بیاورند. و چون آوردند دستور داد آنها را بسوزانند...وهمه را به آتش کشیدند. (4)
ومستشار عبدالحلیم جندی می نویسد: عمر از بیم مخلوط شدن قرآن به چیزی منع از تدوین حدیث کرد و از این رو اهل تسنن یک صد سال تمام از تدوین و نوشتن احادیث عقب افتادند و باب جرح و تعدیل و حدیث سازی گشوده شد. اما علی از نخستین روز درگذشت پیامبر به تدوین پرداخت و به همین دلیل مرجع صحابه از جمله عمر (در امرسنت) گردید.
و این بعد علمی علی در جهت تدوین با بعد دینی فقهی سیاسی اقتصادی او (در مورد توزیع حقوق) تقویت شد. (الامام جعفربن الصادق ص25نیزص185)
به روایت ابن ابی حاتم-عمر--عبدالله بن مسعود-ابودرداء و ابو مسعود انصاری را احضار نمود و گفت: از چه رو این چنین بطور فراوان از رسول خدا حدیث نقل میکنید پس آنها را در مدینه حبس کرد تا وقتی که از دنیا رفت و در روایت دیگر ابن مسعود-ابوذر-ابودرداء و عقبه بن عامر ذکر شده است.(کتاب المجروحین 1/25)
و در روایت حاکم آمده است که عمر -- ابن مسعود-ابودرداء و ابوذر را به خاطر نقل احادیث رسول خدا مورد عتاب و اعتراض قرار داد و به گمانم آنان را در مدینه حبس و بازداشت کرد تا وقتی که از دنیا رفت. (مستدرک حاکم 1/110).
و در روایت ابن ابی شبیه و ذهبی آن سه نفر محبوس و بازداشت شده ابن مسعود و ابودرداء و ابومسعود انصاری بودند.(5)
و در روایت متقی از ابن عساکر آمده: که عمر نمرد تا وقتی که فرستاد اصحاب رسول الله را از اطراف جمع کردند و آنها عبدالله ابن حذاقه و ابودرداء و ابوذر و عقبه بن عمر بودند پس گفت: این احادیث چه باشد که شما آنها را از رسول الله در اطراف شایع کرده اید!؟
گفتند: آیا تو ما را از ایراد آنها نهی میکنی؟
گفت: نه بمانید نزد من. نه به خدا قسم نباید تا من زنده ام از من مفارقت کنید. چه ما آگاه تر و اعلم هستیم. میگریم و رد میکنیم. پس از وی جدا نشدند تا مرد. (6)
نیز در روایتی آمده است که عمر با ابوموسی اشعری هم این چنین رفتار کرد در صورتیکه نامبرده به نظر وی عادل بود. (7)
هم عمر به ابوهریره گفت: نقل حدیث از رسول الله را ترک کن و گرنه تو را به سرزمین دوس ملحق خواهم کرد. (8)
و به کعب الاحبار گفت: اگر نقل حدیث از او (یعنی از پیامبر) را ترک نکنی تو را به سرزمین قرده ملحق خواهم ساخت. (9(
چرا منع حدیث ؟؟؟
خلفای سه گانه که همگی با شدت هرچه تمامتر از نشر و نقل حدیث جلوگیری می کردند, برای این جنایت عظیمشان به بشریت همانطور که گذشت توجیهات عجیب و غریبی آورده اند. دلیل عمر این بود که احادیث با قران مخلوط نشوند ! انگار آیه قران را نخوانده بود:
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ. که خدا خودش از قرآن محافظت میکند و هیچ تحریفی و زیادی و کمی در قرآن راه ندارد.
و اما دلیل واقعی منع حدیث چه بود ؟
اولا: نام امیرالمؤمنین علیهالسلام و فضایل او از یادها حذف شود؛ چرا که نقل احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله جدای از نقل فضایل حضرت علی علیهالسلام نبود.
ثانیا: نقل احادیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مساوی بود با رسوایی آنان؛ چرا که احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله نقدی بود بر اعمال و کردار خود سرانه و خود رأییها و بدعتهای ابوبکر و عمر و عثمان و امثال آنها؛ لذا بهترین راه برای آزادانه عمل کردن و مورد نقد قرار نگرفتن، حذف احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله بود که آتش زدن و نابود کردن آنها در همین راستاست.
اسناد:
(1) سنن دارمی 1/85--سنن ابن ماجه 1/16--معجم اوسط،طبرانی 3/7شماره 2003 و ص72 شماره 2138--مستدرک حاکم 1/102--جامع بیان العلم،قرطبی 2/147-- ابن ابی الحدید 12/93--الاضواء ابوریه ص55--تاریخ فقه الاسلامی دکتر محمد یوسف ص101
(2) تاریخ ابن کثیر 8/107 با اعتراف به معروفیت آن از عمر
(3) طبقات ابن سعد 3/206--جامع بیان العلم 1/77 مختصر آن ص 33--کنزالعمال 10/293--السنه قبل التدوین،محمد عجاج خطیب ص 310--تاریخ فقه الاسلامی ص171
(4) طبقات ابن سعد 5/140 --مقدمه دارمی 126- تقید العلم،بغدادی ص52-- السنه قبل التدوین ص 311
(5) مصنف،ابن ابی شبیه 8/756 تحت شماره 6280-- تذکره الحفاظ 1/7 --مجمع الزوائد 1/149 با اعتراف محقق و پاورق نویس کتاب به صحت روایت از عمر از جهات فراوان و اینکه عمر سختگیر در امر حدیث بود.
(6) کنزالعمال 10/292/293--تاریخ فقه الاسلامی ص102
(7) المعتصر من الختصر،ابولمحاسن حنفی ص459
(8) کنز العمال به نقل ازابن عساکر 10/291 -- ابن کثیر به نقل از ابوزرعه 8/106-- اضواء علی السنه ابوریه ص54
(9) ابن کثیر 8/106 و اضواء ص 54