عبدالرحمن ؛ پسر عمر - که به او ابوشحمه مى گفتند - در عصر حکومت عمرو عاص در مصر، در آن مملکت شراب خورد و موضوع علنى شد. عمرو عاص که والى بود، دستور داد سر او را تراشیدند و حد شرعى (هشتاد تازیانه ) در حضور برادرش عبداللّه به وى زدند.
وقتى خبر به عمر رسید به عمرو عاص نوشت که عبایى به عبدالرحمن بپوشاند و او را سوار شتر برهنه اى نموده و هر چه زودتر روانه مدینه کند! ضمناً در نامه ، عمرو عاص را به درشتى یاد کرده بود.
عمرو عاص هم عبدالرحمن را به همان وضعى که عمر دستور داده بود روانه مدینه کرد، و به عمر نوشت : من حد شرعى را بر وى جارى ساختم ، سرش را تراشیدم و در حیاط خانه تازیانه زدم ، به خدایى که بالاتر از او کسى نیست تا به او قسم بخورند، مصر، جایى است که حدود شرعى را بر مسلمانان و غیر مسلمانان ، جارى مى کنند. نامه را هم به وسیله عبداللّه عمر، براى او ارسال داشت .
عبداللّه با نامه و با برادرش عبدالرحمن در مدینه بر پدرشان وارد شدند در حالى که او در حال بیمارى بود و خود را در عبایى پیچیده و نمى توانست راه برود. عمر با درشتى عبدالرحمن را مخاطب ساخت و گفت : اى عبدالرحمن ! انجام دادى و انجام دادى !
سپس فریاد زد: تازیانه ! تازیانه !
عبدالرحمن بن عوف از وى شفاعت کرد و گفت : حد را که بر وى جارى ساخته اند. عبداللّه هم گواهى داد که حد را بر او جارى ساخته اند، ولى عمر توجه نکرد و شلاق را به دست گرفت و او را زیر ضربات خود گرفت .
عمر در آن حال فریاد مى زد و مى گفت : من مریض هستم و به خدا تو قاتل من خواهى بود. چندان او را زد که صداى فریادش در فضا پیچید. سپس گفت : او را به زندان ببرید. و او یک ماه در زندان ماند و سپس جان باخت !
عمرو عاص والى مصر که مورد وثوق عمر بود، به وى اطلاع داده بود که در حضور عبداللّه ، عبدالرحمن را حد زده است . عبداللّه عمر هم در نظر پدر موثق ترین اولاد خطاب بود. بنابراین حد دیگرى مورد نداشت .
اگر عمرو عاص با همه قسمهاى محکمى که خورده بود،مورد اعتماد نبود، چگونه او را به حکومت مصر منصوب داشت که بر احکام و حدود اسلامى و خون و مال و ناموس مسلمانان مسلط باشد؟! بعلاوه ، مریض را حد نمى زنند، و کسى را که حد زده اند، نباید زندانى نمود. مخصوصاً وقتى بیمارى یا حبس براى او زیانبخش باشد، ولى چه باید گفت، عمر همیشه اصرار داشت که رأی خشونت بار خود را اعمال کند !!
(این واقعه یکى از وقایع مشهور تاریخ اسلام است . مورخان آن را در شرح حال عمر و خصایص او نوشته اند. و در واقع هر کس در تاریخ خود از ابو شحمه نام برده است ، موضوع شراب خوردن و حد عمر را نقل کرده است . الغدیر للامینی ج 6 / 316، سنن الکبرى للبیهقی ج 8 / 312، العقد الفرید ج 3 / 370، تاریخ بغداد للخطیب ج 5 / 455، سیرة عمر لابن الجوزى ص 170 وفى طبع آخر ص 207، الریاض النضرة ج 2 / 32 ط 1، ارشاد السارى ج 9 / 439، الاستیعاب بهامش الاصابة ج 2 / 394.)