یورش وحشیانه عمر به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها
در بخش قبلی به روایات معتبری که دلالت بر تصمیم عمر بر یورش به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها می کردند اشاره کردیم. در این قسمت روایاتی را که بیان کننده انجام دادن این تصمیم شوم توسط عمر هستند را از معتبرترین کتب اهل سنت بیان می کنیم.
سخن نظّام در کتاب الوافیبالوفیات
ابراهیم بن سیار نظام معتزلی از ادبا و دانشمندان مشهور است که به علت زیبایی کلامش در نظم و نثر، به نظّام معروف شده است.
در کتابهای متعددی از نظّام، با اشاره به حضور خلیفه ثانی نزد در خانهی فاطمه علیهاالسلام، چنین آمده است:
انّ عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتی ألقت المحسن من بطنها
عمر در روز اخذ بیعت برای ابیبکر بر شکم فاطمه زد، در نتیجه، فرزندی که وی در رحم داشت و نام آن را محسن نهاده بود سقط شد. (1)
ابن أبیدارم و کتاب میزانالاعتدال
احمد بن محمد معروف به ابن ابیدارم، محدّث کوفی کسی است که محمد بن أحمد بن حماد کوفی دربارهی او میگوید: کان مستقیم الأمر عامة دهره؛ او در سراسر عمر خود، پویندهی راه راست بود.
ذهبی نیز مینویسد: کان موصوفاً بالحفظ و المعرفة إلّا انّه یترفض (2) او به حافظ و معرفت حدیث شهرت دارد، نقطه ضعفش این است که به تشیع میل داشته است. اصولاً جای تاسف است که علاقه به اهلبیت، یکی از نقاط ضعف محدثان شمرده شود. به هر روی، ابن ابیدارم نقل میکند که در محضر او این خبر خوانده میشود:
انّ عمر رفس فاطمة حتی أسقطت بمحسن
عمر لگدی بر فاطمه زد، در نتیجه او فرزندی که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد (3)
جوینی و کتاب فرائد السمطین
ابراهیم بن محمد بن الموید معروف به جوینی از مشایخ ذهبی است (4)، ذهبی در حق استادش جوینی چنین میگوید: امام، محدث یگانه، فخر الاسلام، صدر الدین.
جوینی در کتاب «فرائد السمطین» به طور مستن از ابن عباس نقل میکند که او گفته: روزی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بود، حسن بن علی بر او وارد شد، دیدگان پیامبر که بر حسن افتاد اشک آلود شد. سپس حسین بن علی بر آن حضرت وارد شد، مجددا پیامبر گریست. در پی آن دو، فاطمه و علی علیهماالسلام بر پیامبر وارد شدند، اشک پیامبر با دیدن آن دو نیز جاری شد، وقتی از پیامبر علت گریه بر فاطمه علیهاالسلام را پرسیدند، فرمود:
انّی لما رأیتها ذکرتُ ما یصنع بها بعدی کأنّی بها وقد دخل الذُّلّ بیتها وانتهکت حرمتُها و غصب حقّها و منعت ارثها و کُسر جنبها و اسقطت جنینها، و هی تنادی یا محمّداه فلا تجاب و تستغیث فلا تغاث (5)
زمانی که فاطمه را دیدم به یاد صحنهای افتادم که پس از من برای او رخ خواهد داد. گویا میبینم ذلت وارد خانهی او شده، حرمتش پایمال گشته، حقش غصب شده، از ارث خود ممنوع گشته، پهلوی او شکسته شده و فرزندی را که در رحم دارد سقط شده در حالی که پیوسته فریاد میزند: یا محمداه! ولی کسی به او پاسخ نمیدهد، استغاثه میکند، اما کسی به به فریادش نمیرسد.
عبدالفتّاح عبدالمقصود و کتاب الإمامعلی
این دانشمند خبیر و شهیر مصری، داستان در دربار هجوم به خانهی وحی را در دو مورد از کتاب خود آورده است که ما به نقل یکی از آنها بسنده میکنیم:
إنّ عمر قال: و الّذی نفسی بیده، لیَخرجنَّ أو لأحرقنّها علی من فیها...! قالت له طائفة خافت اللَّه و رعت الرسول فی عقبه: یا أباحفص، إنّ فیها فاطمة. ..! فصاح لا یبالی: و إن...!» واقترب وقرع الباب، ثم ضربه و اقتحمه. .. و بدا له علیّ... ورنّ حینذاک صوت الزهراء عند مدخل الدار... فإن هی إلّا رنة استغاثة أطلقتها: یا أبت رسولاللَّه... تستعدی بها الراقد بقربها فی رضوان ربّه علی عسف صاحبه، حتّی تبدّل العاتی المدل غیر إهابه، فتبدّد علی الأثر جبروته، و ذاب عنفه و عنفوانه، وودّ من خزی لو یخرَّ صعقاً تبتلعه مواطئ قدمیه ارتداد هدبه إلیه.... و عند ما نکص الجمع، و راح یفرّ کنوافر الظباء المفزوعة أمام صیحة الزهراء، کان علیّ یقلّب عینیه من حسرة و قد غاض حلمه، وقل همّه، و تقبضت أصابع یمینه علی مقبض سیفه کهمّ من غیظه أن تغوص فیه...(6)
قسم به کسی که جان عمر در دست اوست، بیرون بیایید والا خانه را بر سر ساکنانش به آتش میکشم! گروهی که از خدا میترسیدند و حرمت پیامبر را در نسل او نگه میداشتند، گفتند: ای اباحفص! فاطمه در این خانه است. و او بی پروا فریاد زد: باشد! عمر نزدیک آمد و در زد، سپس با مشت و لگد به در کوبید تا به زور وارد شود. علی علیهالسلام پیدا شد.
صدای نالهی زهرا در آستانهی خانه بلند شد. آن صدا، طنین استغاثهای بود که دختر پیامبر سر داده و میگفت: پدر! ای رسول خدا... میخواست از دست ظلم یکی از اصحابش او را که در نزدیکی وی در رضوان پروردگارش خفته بود، برگرداند، تا سرکش گردن فراز بی پروا را به جای خود نشاند و جبروتش را زایل سازد و شدت عمل و سختگیرش را نابود کند و آرزو میکرد قبل از این که چشمش به وی بیفتد، صاعقهای نازل شده او را در مییابد.
وقتی جمعیت برگشت و عمر میخواست همچون آهوان رمیده، از برابر صیحهی زهرا فرار کند، علی از شدت تاثیر و حسرت با گلویی بغض گرفته و اندوهی گران، چشمش را در میان آنان میگردانید و انگشتان خود را بر قبضهی شمشیر فشار میداد و میخواست از شدت خشم در آن فرورود...
وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون
و کسانى که ستم کردهاند، به زودى خواهند دانست که به چه بازگشت گاهى باز خواهند گشت ؟ (شعراء/227)
اسناد:
(1) الوافی بالوفیات 6/ 17، شماره 2444؛ ملل و نحل شهرستانی 1/157، چاپ دارالمعرفه، بیروت. درترجمه نظام به کتاب بحوث فی الملل والنحل 3/255-248 مراجعه شود.
(2) سیر اعلام النبلاء 15/ 577، شماره ترجمه 349.
(3) میزان الاعتدال 1/ 139
(4) معجم شیوخ الذهبی 125، شماره 156
(5) فرائد السمطین 2/ 34، چاپ بیروت.
(6) عبدالفتاح عبدالمقصود، علی بن ابیطالب 4/ 274- 277 و نیز 1/192-193