پدیدار شدن زشتىهاى انسان در دید مردم دنیا یا در عرصه قیامت از شرمآورترین و تلخترین امور بشر است و عذاب وجدان و شوردلى بزرگى بر وجود آدمى وارد مىسازد و پیامد حادثهها و سرگذشتهاى خطاکاران، براى اهل ایمان عبرتآمیز است.
مشاهده سرانجام شرمسارى و پردهدرى کردار آنان از جلوههاى نازیباى تاریخ بشر است؛ زیرا حوادث، جلوهاى از حقایق مکافات عمل و رابطه بین تکوین و تشریع است و با نافرمانى از اراده حق، قانون و نظام هستى از محور خود بیرون مىرود و آثار ناگوارى بر زندگى موجودات زمینى و آسمانى به جا مىگذارد و علاوه بر وجود انسان، حتى حیوانات و گیاهان هم گرفتار نتیجه عمل برترین آفریده خداوند یعنى آدم مىشوند و صحنههایى از قیامت کبرى را به نمایش مىگذارند.
پیامبر عزیز اسلام صلى الله علیه و آله در وصیت خویش به ابن مسعود مىفرماید:
یَا ابْنَ مَسْعُودٍ! إِحْذَرْ یَوْمَاً تُنْشَرُ فِیهِ الْصَّحائِفُ وَ تَظْهَرُ فِیهِ الْفَضائِحُ؛ فَإِنَّ اللَّهَ تَعالى یَقُولُ:
وَ نَضَعُ الْمَوَ زِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیمَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیًا وَ إِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَ کَفَى بِنَا حسِبِینَ» «1». «2»
اى پسر مسعود! بترس از روزى که در آن نامهها گشوده مىشود و رسوایىها آشکار مىگردد؛ زیرا که خداوند بلند مرتبه مىفرماید:
«و ترازوهاى عدالت را در روز قیامت مىنهیم و به هیچ کس هیچ ستمى نمىشود؛ و اگر [عمل خوب یا بد] هم وزن دانه خردلى باشد آن را [براى وزن کردن] مىآوریم، و کافى است که ما حسابگر باشیم.»
بیشتر گناهان همراه با لذّت و شیرینى نفس است، هر چند روح و باطن آدمى به خاطر آن شادىِ گناه و زهر کشنده فطرت و صفاى دلآزار مىبیند ولى شیفتگى به شهوات و امیال که خوشایند هواى نفس است، ننگ زیادى در پى دارد.
حضرت على علیه السلام در این زمینه مىفرماید:
حَلاوَةُ الشَّهْوَةِ یُنَغِّضُها عارُ الْفَضیحَةِ. «3»
شیرینى شهوات را ننگ رسوایى تلخ مىکند.
شخصى در نزد امام سجّاد علیه السلام از گناهان یاد کرد؛ حضرت فرمود:
عَجِبْتُ لِمَنْ یَحْتِمى عَنِ الطَّعامِ لِمَضَرَّتِهِ وَ لایَحْتَمِى مِنَ الذَّنْبِ لِمَعَرَّتِهِ. «4»
در شگفتم از کسى که از خوردن غذایى که برایش ضرر دارد، پرهیز مىکند؛ اما از گناه که مایه زیان و رسوایى است پرهیز نمىکند.
گاهى شتاب انسان در ارتکاب معاصى به قدرى زیاد است که او خیال مىکند تنها راه نجات در این مسیر است ولى نمىداند کم صبرى و تقوا پیشه نکردن چه خسارتهایى به بار مىآورد.
در این باره امام صادق علیه السلام فرمود:
قِلَّةُ الصَّبْر فَضیحَةٌ. «5»
ناشکیبایى، رسوایى و شرمسارى به بار مىآورد.
خداوند عزّوجل به عُزیر پیامبر علیه السلام وحى فرمود:
هر گاه بلایى به تو برسد پیش بندگانم گله و شکایت مکن، همان گونه که منوقتى بدىها و رسوایىهایت بالا مىآید از تو پیش فرشتگانم شکایت نمىکنم. «6» و هر روز بنده خدا با اعضاى بدن و روان خود به ویژه زبان و قلب، حق تعالى را کوچک مىشمارد و اگر پروردگار بخواهد کسى را رسوا کند، چه شود!!
از حضرت صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود:
إِذا أَرادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خِزْیاً أَجْرى فَضیحَتَهُ عَلَى لِسانِهِ. «7»
هر گاه خداوند خوارى بنده را بخواهد؛ از راه زبانش او را رسوا مىکند.
و نیز فرمود:
ثَلاثٌ مَنِ ابْتُلِىَ بِواحِدَةٍ مِنْهُنَّ تَمَنَّى الْمَوْتَ: فَقْرٌ مُتَتابِعٌ وَ حُرْمَةٌ فاضِحَةٌ وَ عَدُوٌّ غالِبٌ. «8»
سه چیز است که هر کس به یکى از آنها گرفتار شود آرزوى مرگ کند؛ تنگدستى پى در پى، محرومیّت رسوا و دشمن چیره شده.
و نیز فرمود:
کانَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَقُولُ: لاتُبْدِیَنَّ عَنْ واضِحَةٍ وَ قَدْ عَمِلْتَ الْأَعْمالَ الفاضِحَةَ وَ لایَأْمَنِ الْبَیَاتِ مَنْ عَمِلَ السَّیِّئاتِ. «9»
مولاى مؤمنان على علیه السلام پیوسته فرمود: تو که کارهاى رسوا کننده کردهاى! نیشت را به خنده باز مکن و کسى که گناه کرده است، نباید خود را از شبیخون خدا ایمن بداند.
و نیز به پسر جندب فرمود:
یا ابْنَ جُنْدَبٍ! حَقٌّ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ یَعْرِفُنا أَنْ یَعْرِضَ عَمَلَهُ فى کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ عَلَى نَفْسِهِ، فَیَکُونَ مُحاسِبَ نَفْسِهِ، فَإِنْ رَأَىَ حَسَنَةً اسْتَزَادَ مِنْها وَ إِنْ رَأَىَ سَیِّئَةً اسْتَغْفَرَها مِنْها، لِئَلَّا یَخْزَى یَوْمَ الْقِیامَةِ. «10»
اى پسر جندب! بر هر مسلمانى که نسبت به ما معرفت دارد لازم است که در هر شبانه روز عمل خود را بررسى کند و حسابرس نفس خویش باشد. اگر دید کار خوبى انجام داده است به دنبال بیشتر از آن باشد و اگر دید کار بدى از او سر زده، استغفار کند، تا در روز رستاخیز سرشکسته و شرمنده نشود.
و نیز فرمود:
مَنْ قَبِلَ النَّصِیْحَةَ أَمِنَ مِنَ الْفَضِیحَةِ. «11»
کسى که پند و اندرز بپذیرد؛ از رسوایى در امان ماند.
خداوندا! شعرى به درگاه لطفت زمزمه مىکنم که شوریده حالى چون محیط قمّى زمزمه مىکرد:
اى یاد تو مونس دل من |
رخسار تو شمع محفل من |
فردوس نمىکنم تمنّا |
تا کوى تو هست منزل من |
شادم که غم تو اى دل آرام |
خو کرده مدام با دل من |
دیوانه عشقم و نباشد |
جز طرّه تو سلاسل من |
مهرم به تو تازگى نباشد |
اى دلبر نیک مقبل من |
گر عشق تو اى صنم نورزم |
باشد چه به دهر حاصل من |
دیرى است چو روح در تن اى دوست |
مهر تو سرشته با گل من |
حاجت به چراغ نیست کافى است |
رخسار تو شمع محفل من |
خورشید ز ذرّه هست کمتر |
باشد چو رخت مقابل من |
مشکل شده زندگى به هجران |
حل کن ز وصال مشکل من |
(محیط قمى)
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- انبیاء (21): 47.
(2)- بحار الأنوار: 74/ 111، باب 5، حدیث 1؛ مکارم الأخلاق: 457.
(3)- غرر الحکم: 304، حدیث 6964.
(4)- بحار الأنوار: 75/ 159، باب 21، ذیل حدیث 19؛ کشف الغمة: 2/ 107.
(5)- بحار الأنوار: 75/ 229، باب 23، ذیل حدیث 107؛ تحف العقول: 315.
(6)- بحار الأنوار: 14/ 379، باب 25، حدیث 25؛ الدعوات، راوندى: 169، حدیث 472.
(7)- بحار الأنوار: 75/ 228، باب 23، حدیث 101.
(8)- بحار الأنوار: 75/ 232، باب 23، حدیث 107؛ تحف العقول: 318.
(9)- الکافى: 2/ 269، حدیث 5؛ بحار الأنوار: 70/ 317، باب 317، حدیث 4.
(10)- بحار الأنوار: 75/ 279، باب 24، حدیث 1؛ تحف العقول: 301.
(11)- غرر الحکم: 226، حدیث 4579.