یک روز به یکی از رفقا که سرشار وجد و حال بود و واردات معنویه اش جالب بود ، چون از ایشان ( آقای حداد ) تقاضائی نمود ، با تبسم ملیحی به او فرمود :
یک کاسه حلیمی در دست یک یتیمی
میخورد و ناله میکرد : ای وای روغنش کو ؟!
و میفرمودند : هیچکس را از رحمت خدا نباید محروم کرد ، چرا که کار به دست ما نیست ؛ به دست اوست سبحانه و تعالی . اگر کسی به شما التماس دعا گفت ، بگو : دعا می کنم . اگر گفت : آیا خدا گناه مرا می آمرزد ، بگو : می آمرزد . وقس علیه فَعلَلَ و تَفَعلَلَ . وقتی کار به دست اوست چرا انسان از دعا کردن بخل بورزد؟ چرا زبان به خیر و سعه نگشاید ؟ چرا مردم را از رحمت خدا نومید کند ؟
همیشه باید انسان مثل پدر باشد که به اطفال گرسنه و پریشان خود نوید میداد ، نه مثل آن مادر که بر وعده و نوید هم بخل می ورزید .
پدری در کربـلا بچه های بسیار داشت ، و در نهایت فـقر و پریـشانی زیست مینمودند در اطاقشان یک حصیر خرمائی بود و بس . نه لحافی ، نه تشکی و نه متکائی . پیوسته ایشان در عسرت و تنگدستی و گرسنگی روزگار میگذراندند ، و هر چند ماه یکبار هم نمی توانستند آبگوشتی بخورند .
باری ، یک شب که پدر به منزل آمد و اطفال را گرسنه یافت شروع کرد به نوید دادن که ای بچه های من غصه نخورید ، صبر کنید تابستان که بشود من سر کار میروم و پول فراوانی به دست می آورم ، آنوقت شما را سوار عَرَبانَه (درشکه) می کنم و برای مادرتان با بقیه اهـل منزل یک عربانه علیحده می گیرم و همه را سوار میکنم . اول میبرم به زیارت سید الشهـداء علیه السلام ، بعد با همان عربانه میبرم به زیارت أباالفضل العباس علیه السلام . بعد سوار عربانه می شویم و می آئیم در فندق ... برای هر یک از شما جداگانه یک بشقاب چلو کباب میخرم و میگویم برای شما هر یک ، یک کاسه ترشی هم بیاورد . بعد از اینکه اینها را صرف کردید ، باز با عربانه میبرم شما را به محل پرتقال فروشی و هر چه بخواهید پرتقال میخرم ، و سپس پرتقالها را در عربانه گذارده با شما به منزل بر می گردیم .
به اینجا که رسید، زن به او هِی زد که چه خبرت است ؟! تمام پولها را که تمام کردی ! چقدر خرج میکنی ؟! مرد گفت : چکار داری تو ؟ ! بگذار بچه هایم بخورند !
قضیه ما و انفاق ما عیناً مانند انفاق همان مرد است که در اصلش و مغزش چیزی نیست ، پوک است و خالی ؛ اما آن زن به این انفاق وعده ای هم بخل می ورزد ،ولی مرد با همین وعده ها بچه ها را شاد و دلگرم نگه می دارد .
وقتی برای انسان مسلم شد که : لا نافِعَ وَ لا ضارَ و لا رازقَ إلا الله ، چرا ما از کیسه خرج کنیم و یا در انفاق خدا و گسترش رحمتش بخل بورزیم ؟ما هم وعده میدهیم ، و خداوند هم رحیم است و کریم ؛ اعطا کننده و احسان کننده اوست .
(روح مجرد ص ۵۵۸ و ۵۸۹ )