در پرتو سخنان حضرت رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ
«الدُّعاءُ مِفْتاحُ الرَّحْمَةِ وَ الْوُضُوءُ مِفْتاحُ الصَّلاةِ وَ الصَّلاةُ مِفْتاحُ الجَنَّةِ؛[1] دعا، کلید رحمت و وضو، کلید نماز است و نماز، کلید بهشت».
«مازانَ اللهُ عَبْداً بِزینَةٍ اَفْضَلَ مِنْ عَفافٍ فی دینِه وَ فَرْجِه؛[2] خدا به بنده خویش زینتی بهتر از عفت در دین و دامن نداده است».
«اِنَّ مِن اَکمَلِ المُؤمنینَ ایماناً أحسَنَهُم خُلقاً و اَلطَفَهُم بِأَهلِه؛[3] از همه مؤمنان ایمان آن کس کامل تر است که اخلاقش نیک تر است و با خانواده اش بهتر رفتار می کند».
«اِسْتِتمامُ الْمَعْرُوفِ خَیرٌ مِنْ اِبْتِدائِهِ؛[4] به انجام رساندن کار نیک بهتر از آغاز کردن آن است».
«اِیاکَ وَ کُلَّ آمِرٍ یعْتَذَرُ مِنْهُ؛[5] از هر کاری که از آن، عذر باید خواست، بپرهیز».
«مَنْ قَدَّرَ رَزَقَهُ اللهُ، وَ مَنْ بَذَّرَ حَرَمَهُ الله؛[6] هرکه اندازه نگه دارد خدا به او روزی دهد و هرکه زیاده روی کند، خدا او را محروم دارد».
«اَلْغُدُوُّ وَ الرَّواحُ فِی تَعْلِیمِ الْعِلْمِ أَفْضَلُ عِنْدَاللهِ مِنَ الْجِهادِ؛[7] صبح و شب در کار تعلیم علم به سر بردن، نزد خدا از جهاد بهتر است».
«ما هَلَکَ امْرُؤٌ عَرَفَ قَدرَهُ؛[8] هر که حد خویش بداند، هلاک نشود».
«اَلْعَبْدُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ؛[9] هرکسی هم سنگ چیزی است که دوست دارد».
«نَعْمَ الهَدِیةُ الکَلِمَةِ مِنْ کَلامِ الْحِکْمَةِ؛[10] چه نیکو هدیه ای است یک کلمه گفتار حکمت آموز».
«اِعتَبِرُوا الصّاحِبَ بالصّاحِبِ؛[11] یار را به یار توان سنجید».
در زیباترین جمعه تاریخ، آن هنگام که تبسم خورشید در ذره ذره سرزمین حجاز جاری بود، ناگهان نوری به آسمان برخاست و شمیم دل انگیز سرود عشق را در مکه گستراند.
ایوان کسری شکافت، آتشکده فارس از خودنمایی باز ایستاد، دریاچه ساوه موج هایش را به دست فراموشی سپرد، خدایان سنگ و چوب عرب رنگ باختند و آمد.[12] آمد؛ همان که جهانی آمدنش را به فرخندگی مژده داده بودند... .
محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ زلال ترین و شوق انگیزترین سروده هستی به دنیا آمد.[13]
رسول؛ هر وسیله مهمی که از بازار بخریم، دفترچه «راهنما» دارد. سازنده کالا، دقیق ترین اطلاعات را درباره کالا دارد و بهتر از هرکسی برنامه استفاده را در دفترچه راهنما می آورد. بی تردید در آفرینش ما نیز ویژگی هایی وجود دارد که تنها آفریدگار ما از آن آگاه است. لذا بهترین بنده اش را برگزید تا کامل ترین کتاب راهنما و برنامه زندگی را به ما برساند. قرآن کریم می فرماید: «محمد رسول خداست».[14]
سراج ]چراغ[؛ زندگی بدون نور تاریک است. بدون چراغ، راه از چاه نمایان نمی شود و راه نورد زندگی، یا به بیراهه می رود و یا در چاه می افتد. محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ آن چراغ روشن و پرنوری است که سینه ظلمات جهل را می شکافد و راه زندگی را به نور علم و آگاهی روشن می سازد. قرآن کریم می فرماید: «ای پیامبر! ما، تو را... دعوت کننده به سوی خداوند و چراغی روشنی بخش فرستادیم».[15]
بشیر (نویددهنده)؛ دوندگانی که در مسابقه شرکت می کنند، به شوق کسب جایزه، رنج دویدن و عرق ریختن را بر خود هموار می سازند. زندگی نیز مسابقه بزرگی است از دنیا تا بهشت؛ با این تفاوت که در این مسابقه تنها نفر اول یا نفرات نخستین نیستند که پاداش می گیرند؛ بلکه تمام کسانی که به خط پایان برسند، از پاداش های آن بهره مند می گردند. اما آدمی که در آغاز، ناآگاه است و در ادامه، غافل، کسی را می خواهد که او را از این مسابقه آگاه و به پاداش آن «بشارت» دهد و محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ آن بشیر زندگی است.
قرآن کریم می فرماید: «]ای پیامبر[ ما، تو را نفرستادیم مگر آنکه بشارت دهنده و بیم دهنده ای برای تمام مردمان باشی».[16]
نذیر (بیم دهنده)؛ در میدان زندگی، مسابقه میان انتخاب هاست؛ انتخاب راه درست یا راه نادرست. در مسابقه زندگی، مکافات بازنده، جایزه نگرفتن نیست، هلاکت و نابودی است. پایان راه درست، بهشت است و پایان راه نادرست، دوزخ با عذاب هایی که نه گوشی شنیده و نه چشمی همانندش را دیده است. محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ دلسوزانه و دردمندانه، خطرهای راه نادرست و سرنوشت شوم انتخاب بد را بیان می دارد تا همه، سعادت را در آغوش کشند. قرآن کریم می فرماید: «[ای پیامبر] ما تو را فرستادیم تا به حقیقت، نویددهنده و بیم دهنده باشی...».[17]
شاهد؛ آرزوی هر پدری، خوش بختی فرزندانش است؛ ازاین رو، با دقت، بر رفتار آنها نظارت دارد. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ پدر تمام مسلمانان است. آنچه انجام دهیم، در دید اوست و چه شرم آور است اگر ما را در حال انجام دادن کار ناشایستی ببیند و چه خرسند می گردد اگر فرزندانش را در حال انجام دادن کارهای نیک بنگرد. نکته دیگر اینکه یکی از چیزهایی که در تنظیم رفتار انسان تأثیر دارد این است که خود را در منظر و محضر کسی بداند. قرآن کریم می فرماید: «ای پیامبر! ما تو را فرستادیم تا شاهد و نوید دهنده و بیم دهنده باشی».[18]
در آیه 133 از سوره نسا می خوانیم: «ای مردم! اگر خدا بخواهد، شما را از میان می برد و افراد دیگری را (به جای شما) می آورد.» در روایت آمده است که هنگامی که این آیه نازل شد، پیامبر دست خود را بر پشت «سلمان» زد و فرمود: «آن افراد، از قوم این شخص (سلمان) هستند؛ یعنی مردم غیرعرب از فارس».
پیامبر گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در حدیثی می فرماید: «اگر اسلام در لابه لای زمین گم شود، ایرانیان آن را می یابند و اگر اسلام در آسمان قرار گیرد، جز مردم ایران کسی به آن دست نمی یابد».
نیز نقل شده که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: «نام ایرانیان را به زشتی یاد نکنید؛ زیرا آنها از یاران ما هستند و از ما حمایت می کنند.» گفته اند که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ گاهی به فارسی نیز سخن می گفت. از جمله: وقتی سلمان بر پیامبر وارد شد، پیامبر فرمود: «درسته و ساوته» یعنی: اهلاً و مرحباً ]صحیح این دو کلمه به زبان فارسی امروز: «درستید و شادید» که همان «سالم و خوش باشی» است[.[19]
اهداف نظامی پیامبر در اعزام گروه های مختلف رزمی برای شرکت در عملیات ها عبارت بود از:
1. نشان دادن آمادگی و هوشیاری مسلمانان؛
2. تهدید مسیر اقتصادی و تجارتی و تضعیف قوای مادی دشمن؛
3. کسب اطلاعات و اخبار، از هرگونه فعالیت دشمن؛
4. تحکیم وحدت جامعه اسلامی و ایجاد روحیه سلحشوری و دفاعی.
نکته درخور توجه در اینجا آن است که برخی خاورشناسان غربی نتوانسته اند درک کنند که بین «هدف» و «شیوه» رابطه ای وجود ندارد. تاکتیک (شیوه) نبردهای پیامبر را (که در هر نبردی از اصول عمده آن به شمار می رود) به جای هدف آن تلقی نموده اند و گفته اند که جنگ های اسلام برای اهداف اقتصادی بوده است![20]
برخی آداب نبرد در مکتب نبوی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ
1. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ هرگز به دشمنی شبیخون نزد؛
2. هرگاه می خواست سپاهی اعزام کند، آنان را صبح زود می فرستاد؛
3. خوش نمی داشت در معرکه نبرد، یاران فریاد و های و هوی داشته باشند؛
4. می فرمود: به نام خدا و در راه او و بر کیش پیامبر خدا ]نه برای کشورگشایی و انتقام گیری شخصی[ به نبرد نپردازید؛
5. دستور می داد پیران و کودکان و زنان را نکشند؛
6. امر می فرمود جز به هنگام ضرورت درختی را قطع نکنند و... .[21]
بشارت حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ به آمدن حضرت رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ
در چند جای انجیل یوحنا به صراحت، حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ از آمدن «فارقلیطا» پس از خود خبر می دهد و می گوید که تا من نروم او نخواهد آمد:
«... این فارقلیطا، همان روح پاک خداست که شما را با تمام حقایق آشنا خواهد کرد. مردم دنیا به او دسترس ندارند؛ چون نه در جست وجوی او هستند و نه او را می شناسند، ولی شما در جست وجوی او هستید و او را می شناسید؛ چون او همیشه با شماست و در شما خواهد بود».[22]
مورخین و کارشناسان مراد از فارقلیطا را پیامبر گرامی اسلام دانسته اند.
بلند می شد؛ تمام قد. آن زمانی که عرب از دختردار شدن روسیاه می شد و آنها را زنده به گور می کرد، او جلوی پای دخترش بلند می شد، تمام قد.
هرگاه مژده دختردار شدنش را می دادند، چهره اش باز می شد و می گفت: ریحان است و دسته گل. روزی اش نیز با خداست.[23]
به خانه که می آمد، وقتش را سه قسمت می کرد؛ بخشی برای خدا، قسمتی مخصوص خانواده و زمانی هم برای کارهای شخصی اش. شوخی و مزاح هم می کرد؛ اما جز حق و راست چیزی بر زبان نمی آورد. با نشاط راه می رفت، راه رفتنش شبیه راه رفتن انسان خسته و ناتوان نبود. در سفر، انتهای جمعیت راه می رفت تا اگر کسی درماند، کمکش کند. سواره هم که بود، یکی را بر ترک می نشاند. همیشه اول به کودکان سلام می کرد و می گفت می خواهم این کار بعد از من سنّت شود. هرگاه یکی از اصحاب یا همسایگان را سه روز متوالی نمی دید، جویای احوالش می شد. اگر به سفر رفته بود، با دعای خیر بدرقه اش می کرد، اگر در شهر بود، به دیدنش می رفت و اگر بیمار شده بود، از او عیادت می کرد. نگاهش را میان اصحاب عادلانه تقسیم می کرد. به همه یکسان نگاه می کرد.[24]
هر روز که از خانه بیرون می آمد، همین آش و همین کاسه بود. داستان همان داستان روز قبل... زباله و خاکروبه و سنگ و چوب... یک بار هم که شکمبه گوسفند. بد همسایه ای بود این یهودی. حالا هم که سخت بیمار شده بود و در بستر افتاده بود.
ـ دیدم چند روزی است، پیدایت نیست. گفتند بیماری. آمدم حالت را بپرسم!
به همین سادگی. ایمان آورد؛ یهودی ایمان آورد.
مسلمانان، قلعه های هفتگانه خیبر را محاصره کرده بودند. مدتی بود آنجا بودند؛ طوری که دیگر آذوقه ای نمانده بود و گرسنگی فشار می آورد. روزی چوپان سیاهی آمد و گفت: «من چوپان یهودی ها هستم. این اسلام که می گویید، چیست؟»
گفتند. گفت: «من ایمان آوردم. حالا تکلیفم با این رمه چیست؟»
پیامبر گفت: «در آیین ما خیانت در امانت وجود ندارد. رمه را ببر به صاحبش بازگردان».
رطب خورده، منع رطب کی کند؟
پسرش را آورده بود تا نصیحتش کند که کمتر خرما بخورد. گفت: «فردا بیایید.» مرد گفت: «راهمان دور است».
ـ من چند لحظه پیش خرما خورده ام! چطور نصیحت کنم که او نخورد؟
پسرک زل زده بود توی چشم هایش و می خندید، پیامبر هم.
حسین، پسر زید می گوید از امام باقر ـ علیه السلام ـ پرسیدم: پدر و مادرم فدایت باد! آیا پیامبر شوخی هم می کرد؟ فرمود: ... از مهربانی او به پیروانش آن بود که با آنان شوخی می کرد تا بزرگی اش چنان برای آنها جلوه نکند که به او ننگرند.[25]
عایشه می گوید: حضرت بسیار شوخی می کرد و می فرمود: آفریدگار درباره شوخی راستگو بازخواست نمی کند.»[26]
نشسته بود توی مسجد. یک دفعه کمی جابه جا شد و پای راستش را دراز کرد. بعد به آرامی پرسید: «این پا شبیه چیست؟» هرکس به مبالغه چیزی گفت. از ستون هستی تا عصای موسی پیش رفتند. لبخندی زد و باز هم کمی جابه جا شد. پای دیگرش را دراز کرد و گفت: «شبیه این یکی است».[27]
پیامبر به پیرزنی که درباره بهشت از آن حضرت می پرسید، فرمود: «پیرزنان به بهشت نمی روند».
بلال، آن پیرزن را گریان دید و به پیامبر خبر داد. پیامبر فرمود: «بلال! سیاهان هم به بهشت نمی روند.» بلال هم در بیرون مجلس پیامبر و در کنار آن پیرزن به گریه نشست. عباس عموی پیامبر، خبر داد. پیامبر فرمود: «عمو جان! پیرمردها هم به بهشت نمی روند، اما بمان تا بشارتت بدهم.» سپس آن دو را هم فراخواند و فرمود: «خداوند پیرزنان و پیرمردان و سیاهان را به زیباترین شکل برمی انگیزد و اینان جوان و نورانی می شوند و آن گاه به بهشت وارد می گردند».[28]
بانویی به خدمت پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ رسید. پیامبر از او سؤال کرد که همسر کدام یک از مسلمانان است. زن، پاسخ داد که: فلان کس. پیامبر پرسید: «همان که سفیدی ای در چشمش هست؟» زن برافروخته پاسخ داد: نه، ای پیامبر خدا! چشم همسر من سالم است. پیامبر خندید و فرمود: «چرا رنجیده شدی؟ مگر کسی هست که در چشمش سفیدی نباشد؟»[29]
«میم» آن، مست از می هفت آسمان
«حا»ی آن، حی است در ذات جهان
«میم» دیگر، مقصد هستی است او
«دال» آخر، دلبر افلاکیان
اول خلقت، خلائق را بنا
مبدأ خیر است و خالق را نشان
یار مظلوم است و ظالم را عدو
نسل آدم در پناهش در امان
خالقش او را «محمد» خوانده است
یا که یاسین است و طه بر زبان[30]
در ایران بنابر اطلاعات به دست آمده از تعداد 90 میلیون سند سجلی و تحقیقی که سازمان ثبت احوال کشور انجام داده و به تازگی در کتابی به نام «تأثیر وقایع نام گذاری ایرانیان» به چاپ رسیده، نام «محمد» در میان مردان و نام «فاطمه» در میان زنان، بیشترین طرفدار را داشته و هیچ واقعه تاریخی با رویکرد فرهنگی یا تحول اجتماعی در طول سال های مورد مطالعه، نتوانسته است که از میزان رغبت عمومی به این دو نام بکاهد. نام های ترکیبی نیز در این میان از اقبال خوبی برخوردارند. به خصوص که نام محمد با خاصیت پذیرش پسوند یا پیشوندهای مختلف به زیبایی اسم نیز می افزاید و نام جدیدی را می سازد (محمدرضا، محمدحسین، محمدجواد).[31]
زمین ویرانه باد و سرنگون باد آسمان پیر
اگر بینیم روزی در جهان، نام محمد نیست
«در خانواده مهربان بود. نسبت به همسران خود هیچ گونه خشونتی نمی کرد و این برخلاف خلق وخوی مکّیان بود. بدزبانی برخی از همسران خویش را تحمل می کرد تا آنجا که دیگران از این همه تحمل، رنج می بردند. او به حسن معاشرت با زنان توصیه و تأکید می کرد و می گفت: همه مردم دارای خصلت های نیک و بد هستند، مرد نباید تنها جنبه های ناپسند همسر خویش را در نظر بگیرد و همسر خود را ترک کند، چه هرگاه از یک خصلت او ناراحت شود خصلت دیگری مایه خشنودی اوست و این دو را باید با هم به حساب آورد. او با فرزندان و با فرزندزادگان خود فوق العاده عطوف و مهربان بود. به آنها محبت می کرد. آنها را روی دامن خویش می نشاند. بر دوش خویش سوار می کرد. آنها را می بوسید و اینها همه بر خلاف خلق و خوی رایج آن زمان بود».[32]
«در مسائل فردی و شخصی و آنچه مربوط به شخص خودش بود، نرم و ملایم و با گذشت بود. گذشت های بزرگ و تاریخی اش یکی از علل پیشرفتش بود، اما در مسائل اصولی و عمومی، آنجا که حریم قانون بود، سختی و صلابت نشان می داد و دیگر جای گذشت نمی دانست. پس از فتح مکه و پیروزی بر قریش، تمام بدی هایی که قریش در طول بیست سال نسبت به او مرتکب شده بودند، نادیده گرفت و همه را یک جا بخشید».[33]
محمد اقبال لاهوری، خیلی وقت ها که اسم حضرت ختمی مرتبت را می شنید یا آن را در بیتی می خواند، مدت ها می گریست.
یک بار یکی از ثروتمندان بزرگ پنجابی، اقبال و عده ای از حقوق دان های معروف هند را برای مشاوره درباره قانون به منزل خود ـ که بسیار مجلل بود ـ دعوت کرد. شب، وقتی که اقبال در آن خانه برای خواب به اتاق تعیین شده برای خود رفت، با دیدن اثاثیه بسیار عالی و نفیس و همچنین رخت خوابی گران بها و راحت، به خاطرش آمد که پیغمبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ روی یک «بوریای کهنه» می خوابید و همین که به این فکر افتاد، چشمش به چشمه اشک مبدل شد و هرگز نپذیرفت که روی آن رخت خواب بخوابد. مستخدم را صدا کرد و رخت خواب خودش را که همراه آورده بود، در حمام کنار اتاقش پهن کرد و تا چند روز دیگر هم در همانجا به استراحت می پرداخت.[34]
«ناممکن است کسی زندگی و شخصیت پیامبر بزرگ اسلام را مطالعه کند و او را تکریم نکند. کسی که یکی از بزرگ ترین پیامبران خداست. من هرچه زندگی این پیامبر را بیشتر مطالعه می کنم، احساس تمجید و تکریم من نسبت به او، شکل جدید تری می گیرد و احساس جدیدی از بزرگی این استاد بزرگ اسلام، به من دست می دهد».[35]
«زندگی شخص پیامبر اسلام، نشانه و سرمشق بارزی برای رد «فلسفه خشونت و اجبار است».[36]
«محمد، سرسلسله عارفان و اصل و آیین او، دربردارنده عمیق ترین روش ها و آموزه های عرفان برای انسان های تشنه ارتباط با ماورای طبیعت و کسب معرفت الهی است».[37]
«به حقیقت می توان گفت که فرزند مکه [محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ] صفایی داشت که در دیگر پیغمبران، یافت نمی شد. در او نیرویی بود که با آن، میان دل های متفرق، ایجاد ائتلاف می کرد و به طوری آنها را یک پارچه می ساخت که در پندار و احساس، در حکم یک دل بودند».[38]
«محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ظهور کرد و اوهام را زدود و پرستش بت ها را حرام کرد. او مردم گمراه را به راه راست هدایت کرد و ننگ جاهلیت را از جامعه عرب برطرف ساخت و آنها را از حضیض جهل و نادانی رهانید و به مقام عالی انسانی رسانید».[39]
«تنها با یک نگاه می توان دید که محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ پیامبر، فرمانده نظامی، فرمان روا، جنگ جو، تاجر، واعظ، حکیم، سیاست مدار، خطیب، مصلح، پناه گاه ایتام، پشتیبان بردگان، حامی زنان، قانون گذار، قاضی و قدیس است».[40]
«زندگانی حیرت آور این مرد (حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ) تأثیر عجیبی در من کرده است. بنابراین، معتقدم دین او یگانه دینی است که با تمام ادوار زندگی بشری مناسب می باشد و قابلیت آن را دارد که هر نسلی را به خود جلب کند».[41]
«پیامبر اسلام محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از برجسته ترین و مشهورترین شخصیت های تاریخی است. او به یک دفعه سه کار بسیار مهم را انجام داد: ملتی را زنده کرد، حکومتی را تشکیل داد و دینی را تأسیس کرد».[42]
«کیست که نداند او ]حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ [ تا آخر عمرش از آن وضع فقیرانه بادیه نشینان و از آن زندگانی رقت بار ، بیرون نرفت. هرگز زندگانی امیران را با آن همه قدرتی که بر مال و جاه داشت، قبول نکرد. او به اندازه یک شیخ عشیره نیز برای خود مقامی قائل نبود که اصحاب و بستگان، دورش را بگیرند و محافظتش کنند».[43]
گوته، شاعر پرآوازه آلمانی، قطعه شعری با عنوان «نغمه محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ » درباره پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ سروده که قسمتی از آن چنین است:
«بنگر بدان چشمه
همان که از کوهساران می جوشد
چه باطراوت و شاد
و می تراود به سان چشمان ستارگان آن گاه که می درخشند
و با ورودی پیشواگونه و راهبر
همه چشمه ها را که برادر اویند
با خویش همراه می سازد
و در آن پایین اعماق دره
در مقدم این رود،
گل ها می رویند
و سبزه ها از نفسش حیات می یابند...».[44]
1. پیامبر اکرم هنگام طلوع فجر روز جمعه 17 ربیع الاول عام الفیل برابر با سال 570 میلادی در مکه به دنیا آمد. پیش از تولد آن حضرت، پدرش، عبدالله در 25 سالگی در مدینه از دنیا رفته بود و مادرش آمنه دختر وَهَب تا یک هفته او را شیر داد. سپس «ثویبه» به مدت چهار ماه، شیر دادن او را به عهده گرفت. پس از آن حلیمه از طایفه بنی سعد، عهده دار شیر دادنش شد. حلیمه، محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را در پنج سالگی به آمنه تحویل داد. هنگامی که محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ شش ساله شد، آمنه بدرود حیات گفت و جدش عبدالمطلب سرپرستی او را به عهده گرفت. هنگامی که هشت ساله شد، عبدالمطلب نیز درگذشت و عمویش ابوطالب سرپرست او شد.[45]
2. در سیره حلبیه و تواریخ دیگر از آمنه روایت کرده اند که گوید: چون فرزندم به دنیا آمد، نور خیره کننده ای آشکار شد که شرق و غرب را روشن کرد و من در آن روشنایی قصرهای شام و بصره را دیدم.[46]
3. حلیمه پس از ازدواج رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ با خدیجه، به مکه و حضور پیامبر آمد و درباره قحطی و خشک سالی شکایت کرد. پیامبر با خدیجه صحبت کرد و خدیجه چهل گوسفند و شتری راهوار که برای سواری زن ها در کوچیدن تربیت شده بود، به او بخشید.[47]
4. فرزندان رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به جز «ابراهیم» که از «ماریه قبطیه» کنیز مصری بود و او را «مقوقس» حاکم مصر اهدا کرده بود، همه از خدیجه بودند.[48]
5. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ 4440 معجزه داشته است که برترین آنها قرآن است.[49]
6. جبرئیل برای حضرت ابراهیم، 50 نوبت و بر موسی ـ علیه السلام ـ 400 بار و بر عیسی ـ علیه السلام ـ 10 مرتبه و بر پیغمبر ما، 24000 یا به نقل دیگر 60000 بار نازل شد.[50]
7. در چند حدیث معتبر از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده که حق تعالی به حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ دو اسم اعظم داده بود که با آنها مرده را زنده می کرد و آن معجزه ها از او صادر می شد و به موسی ـ علیه السلام ـ چهار اسم اعظم داده بود و به ابراهیم هشت اسم داده بود و به نوح پانزده اسم و به آدم بیست وپنج اسم داده بود. ... به درستی که اسمای عظام الهی، 73 اسم است که یک نام مخصوص ذات مقدس اوست که به هیچ کس تعلیم نکرده و 72 نام را به حضرت رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ تعلیم کرده است.[51]
حریر دامان «آمنه»، خورشیدباران شده است از بی همتاترین مدیحه، از دسته دسته تبسم ثانیه ها، از شکفتن یکباره عطر محمدی.
نه تنها گرداگرد این بانوی عفیف که هر جای آسمان، جمال موزون احمدی، پرتو افکن شده است.
بسم الله الرحمن الرحیم. لهجه سلیس توحید از راه می رسد و بت های گنگ جاهلیت یکی یکی شکسته می شوند.
کسی که پرچم «لولاک» بر جبینش بود
جواز کشتن بت ها در آستینش بود...
فقط نه هرچه بتی بود بر زمین افتاد
که بر جبین مداین هزار چین افتاد...
رسید و پشت ابوجهل دشت جهل شکست
بنای بتکده با یک اشاره سهل شکست
آن پیام آور نیک بختی و رستگاری از راه رسید تا جان های جمله خوبان، لباس زیبای تعالی بپوشند.
درست در لحظه صلوات، عقربه های دنیا معطر شدند و او از راه رسید تا فصاحت آمدنش را حجاز با صوتی دلنشین به ترتیل بنشیند. «یس».
«تو ای رسول تعهد، رسالت موعود!
قدوم مقدم پاکت مبارک و مسعود»
لحظه شماری نورها به پایان رسید تا همه مستقر شوند در گلنام پرطراوتش.
با نام واپسین پیامبر بزرگ، حتی آسمان های پر از پرواز در پوست خود نمی گنجند.
محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ می آید و با آمدنش، حس دریایی عشق، چقدر بی کرانه است! محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ می آید و لذت هم آوایی با عرش، چه بی اندازه است!
عطر هفدهم ربیع و دست افشانی کائنات، به امتزاج درآمده اند. نسیم نبوی می وزد و همراه با سوره های اعجاز و اشارات سبز، دل به اهتزاز درمی آید. «ربیع» است و چلچله ها، طربناک ترین سرود تماشا را می خوانند. «ربیع» است و بامدادان خنک فروردین در دل های مشتاق شوریدگان جاری می شود.
پیغمبر مهربانی های بی نظیر می آید و از این پس در مسیر فطرت، گلبوته های امید و رهایی کاشته می شود. یقین، برگ و بار می دهد و خدا از هر واژه ای خواناتر می شود. روایت »لولاک» را آینه های دلشده، دست به دست به تکثیر می رسانند تا جهان، کوچکی خود را بیشتر از هر چیز ببیند.
می آید و از این پس روشنی بی وقفه عقل است و موسم روح نواز دانستن.
«بیا که بادیه لم داده بر تمامت جهل
مگر به عزم تو افتد به خاک، قامت جهل»
ای دیباچه قشنگ هر اتفاق سپید! طلیعه دل انگیز هر شعر به وجد آمده! ای روح معانی تسبیح در شبانه های عارفان! ای جام ریز آسمانی ها در جان عشاق! ای رایحه سبز دلداری در هجوم زخم های اماره!
ای رسول صبور دلسوز! تو تمنای کدام شاه بیت غزل های معرفت نیستی؟! ای فرستاده نجیب! کدام اقیانوس، قطره ای ناچیز در برابر رفتار زلالت نیست؟!
«گلشن آیات ز ذاتت پر است / حنجره گل ز صفاتت پر است»
صفات تو، رهنمای هر دقیقه وامانده و متروک است. کلام تو از نژاد باران، لطیف تر است که بر دل ها می بارد و تحول آفرین تر از هر بهار است.
به راستی که تشنگان سبوی عشق را جرعه ای از «نهج الفصاحه»ات، کافی است.
اللهم صل علی محمد و آل محمد
بهار، قرائت همین جمله فرح بخش آسمانی است. ای حبیب پروردگار یگانه! درود بر تو که وقتی نامت می آید بوی قرآن در جان های ما می شکفد.
درود بر تو که شبستان ها با چراغ نامت، زینتی از بهشت را جلوه گر می شوند.
«نام تو را خواندم و شعری سپید
در غزلستان خیالم دمید
در پی نام تو غزل مست مست
آمد و در خلوت شعرم نشست
حرف تو را گفتم و گویی بهار
با دل من داشته صدها قرار»
تا در جسد مدینه جسمت شده جان
اسم تو گرفته قاف تا قاف جهان
در لفظ «مدینه» بین کز اعجاز تو چون
«مه» شق شده و گرفته «دین» را به میان
ادایی یزدی
ای ختم رسل! فزون به کیش از همه ای
مقبول جناب قدس بیش از همه ای
چون آخر حرف انبیا ـ نتوان گفت:
بعد از همه ای، چراکه پیش از همه ای معز فطرت
عاشقانه ترین ماجرا
نوبت، درست لحظه آخر به ما رسید
انسان به عاشقانه ترین ماجرا رسید
حوا درنگ کرد، زمین، سیب سرخ شد
آدم سکوت کرد، قیامت فرا رسید
کشتی شکستگان و رسولان ناامید
در انتظار معجزه بودند تا رسید
از دشت ها تلاوت باران شروع شد
از کوه ها به گوش بیابان، صدا رسید
تاریخ ایستاد، جهان، مکث کرد و بعد
فواره ای بلند شد و تا خدا رسید
پیغمبری به رنگ گل سرخ، باز شد
عطر تنش به دورترین روستا رسید
عبدالجبار کاکایی
یک آسمان گل
ای جلوه رخت زده آتش به جانِ گُل
نامت محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است و نشانت، نشانِ گُل
میلاد باشکوه تو ای باغبان نور
همزاد نغمه خوانی بلبل زمان گل
قرآن تویی چو خیره نظر می کنم به نور
گل می کند دوباره نگاهم میان گل
این جای حیرت است که در گلشن کساء
هم شاخه گلی تو و هم باغبان گل
ای باغبان آل خدا! در زمین بکار
با مهدی ات دوباره تو یک آسمان گل
خلیل شفیعی
1. از مکه فروغ ایزدی پیدا شد / سرچشمه فیض سرمدی پیدا شد
در هفدهم ربیع از دخت وهب / نورسته گل محمدی پیدا شد.
2. از دامن پاک آمنه بنت وهب / خورشیدرخی طلوع کرده امشب
از رفعت رتبت محمد دارند / انگشت تحیر آسمان ها بر لب
3. بین شب و روز جنگ شد بر سر عشق / خورشید طلوع کرد از منبر عشق دریاچه ساوه از تعجب خشکید / در روز تولد تو ـ پیغمبر عشق!
4. در تور سپیده، صبح، زیبا شده است / خورشید جهانتاب، فریبا شده است / امروز فرشتگان به هم می گویند / تبریک، گل محمدی وا شده است
5. از جنس فرشته های پاک آمده است / دریاست، دلی که سینه چاک آمده است
«لولاک لما خلقت الافلاک» بگو / خورشید به مهمانی خاک آمده است
6. این ساعت شب که می تواند باشد؟ / گل می شکفد، بهار باید باشد
دل را به سوی نماز شب می خواند / باید نفس خوش محمد باشد
7. جانی که ز سوی حق مؤید آمد / مجذوب کلام پاک سرمد آمد
نام خوش الله جهان گستر شد / هرگاه به لب نام محمد آمد
8. خون می بارید جای باران از ابر / شب پنجه گرگ بود یا پنجه ببر
تا دست مبارک تو بیرون آورد/ انسان و زمان و زندگی را از قبر
9. من سرخوشم از باده جام احمد / راهی نروم به جز مرام احمد
یارب به تو گفتم و همی گویم باز/ جان و دل من فدای نام احمد
10. دنیا دنیا گم است در بوی رسول / شب چیست؟ به غیر طره موی رسول / ای کاش شبی به جام چشمم ریزند / یک ذره تماشای گل روی رسول
11. ای اوج شکوه، سرو رعنا، احمد / ای باغ گل و بهار زیبا، احمد!
یک لحظه مباد رو ز ما برداری/ ای نور چراغ دیده ما، احمد!
1. سیره پیامبر رحمت در مواجهه با حرمت شکنان و مرتدان چگونه بوده است؟
2. با توجه به فرموده قرآن که پیامبر سرمشق نیکو است (احزاب: 21)، چگونه می توان پیامبر را به عنوان الگو به جوانان معرفی کرد؟
3. آیا اسلام طبق گفته برخی اندیشمندان غربی با زور شمشیر پیش رفت؟ با ارائه آمار مقتولان در جنگ های زمان پیامبر نظر کارشناسان دینی بیان شود.
4. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ، از این زاویه دید که یک بنیان گذار حاکمیت سیاسی هستند، چه ساختار حکومتی را پدید آوردند؟
5. رسول گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ، مهم ترین دغدغه ها را پس از رحلت خود چه می دانست؟
6. امتیازات و ویژگی های یاران پیامبر چه بود؟
جواب ـ از کنار کودکان که می گذشت، به آنان سلام می کرد و می گفت: تا پایان عمر این رفتار را ترک نخواهد کرد. بوی بچه ها را بویی بهشتی می دانست. بیشترین شوخی را با بچه ها می کرد. به والدین سفارش می کرد: با فرزندانتان به عدالت رفتار کنید، همان گونه که دوست دارید با شما به نیکی و مهربانی و عدالت رفتار شود.
مردی را دید که یکی از دو فرزندش را می بوسد و دیگری را نمی بوسد. فرمود: چرا با آنها به عدالت رفتار نمی کنی؟ می فرمود: زمانی که به خردسالان وعده ای دادید، به آن وفا کنید. آنان شما را روزی ده خود می پندارند.
روزی یکی از فرزندانش را روی زانوی خود نشانده بود و می بوسید و به او محبت می کرد. در این هنگام، مردی از اشراف به خدمت حضرت آمد و با دیدن این صحنه به حضرت عرض کرد: من ده پسر دارم و تا به حال هنوز هیچ کدامشان را برای یک بار هم نبوسیده ام. پیامبر از این سخن چنان عصبانی شد که رنگ صورتش برافروخته و سرخ گردید. آن گاه فرمود: کسی که به دیگران رحم نکند، خدا نیز به او رحم نخواهد کرد.[52]