با توجه به فرامین خداست که انسان داراى حرکت انتقالى مىگردد؛ یعنى از ذلت به عزت، از پستى به بلندى، از شقاوت به سعادت، از جهل به علم، از ظلمت به نور، از کبر به تواضع و از بخل به جود، منتقل خواهد شد؛ اما در حرکت وضعى که فقط گشتن و گردیدن به دور خود است، انسان جز به بدن عنصرى خود نمىافزاید، بدنى که پس از سالها با مرگ متلاشى مىگردد و چون قیامت به انسان برگردد فقط درخور عذاب خدا خواهد بود، چه خیانتى بالاتر از این است که انسان اصل عالم را که خداست بگذارد و از او جدایى کند و به فروعاتى که مایه اى براى رشد انسان در آنها نیست متصل گردد.
راستى اگر شاخه وجود انسان از ریشه عالم قطع گردد و به جاى دیگر بپیوندد، راهى براى شکوفا شدن انسان و به کمال رسیدنش هست؟