سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در تجربه ها دانشی تازه است . [امام علی علیه السلام]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» جایگاه عقل و نقل در نزد سلفیان1

مقدمه

مسئله عقل از کهن ترین مسائل فکری انسانی است. در تایخ اندیشه دینی نیز این مسئله از بحث انگیز ترین مسائل دینی بوده است. از زوایه معرفت شناختی پرسش های راوانی در این مقام مطرح می شوند: مراد از عقل چیست؟ قلمرو ادراک تا کجاست؟ به چه میزان می تاوان بر احکام عقل تکیه کرد؟ چگونه می توان از اشتباهات و خطاهای عقل مصون ماند؟ عقل با وحی چه رابطه ای دارد؟ در چه مواردی می بایست به دلیل عقلی تمسک کرد و کجا جای استناد به دلیل نقلی است؟ آیا ممکن است عقل و وحی با هم تعاض داشته باشند؟ دلیل عقلی و نقل چطور؟ در تعارض دلیل عقلی و دلیل نقلی چه باید کرد؟ عقل در مسائل اعتقادی و کلامی چه جایگاهی دارد؟ جایگاه عقل در مسائل علمی و فوع فقهی چیست؟ آیا عقل بدون کمک و تاید وحی معتبر است؟ آیا با وجود وفور آیات و روایات مسأله ای باقی می ماند که ما در آنها محتاج به عقل باشیم؟ با وجود خطا های فراوان عقل، آیا می توان پایه معرفت دینی را بر عقل نهاد؟ مقام عقل در تفکر انسان چه سیری را طی کرده است؟ و ده ها سؤال دیگر در باب عقل و جایگاه آن.

اکثر سلفیان در بسیاری از موارد مستقیماً به مسائل مذکور نپرداخته اند و در اکثر موارد نه تنها بحث مستقلی ارائه نداده اند، گاه به آنها اشاره هم نکرده اند. زیرا عقل در نزد متکلمان امامیه اعتبار دارد و از نظر آنان، عاقل کسی است که زشت و زییا و مصالح و مفاسد را درک نماید. به عبارت دیگر می توان گفت عقلی که در زیان اهل کلام و معتزله رایج است و مبنای احکام و قضایای کلامی واقع می شود، آرای محموده و مشهوراتی است که عموم بشر به آن اعتراف دارند و عقل عملی انسان آن را با تمجید و تحسینی به خاطر مصالح خود پذیرفته است.

متکلمان شیعه آن آرای محموده اعم از بدیهیات، و وجدانیات و مشهورات را معیار حکم نفی و اثبات خود قرار داده و قائلند هر چیزی که تحسینی و تقبیح عقلی را به همراه دارد و عقل آن را ایجاب کرده یا آن را زشت می داند، آن خود عقل است. زیرا عامه مردم به آن اعتراف دارند و براساس آن آرای محموده و مشهورات قواعد و مقررات برای خویش ایجاد کرده و برای افعال خویش نظمی ترتیب داده اند. به نظر می رسد عقل در نزد متکلمان مذکور به معنای لوازم خویش اخذ شده و لازم آن جای تعریف را گرفته است. زیرا عقل در کلام به معنای معقولات و قضایایی است که فهم عملی و عمومی بشر آن را پذیرفته و با تمجید و تحسینی همراه است. عقل در این معنا در تمام قضایا یکسان نیست. زیرا به گفته خود متکلمان برخی از معقولات مورد تأیید همه مردم در تمام ادوار تاریخ است که متکلمان از آن به مستقلات عقلیه تعبیر می کنند مثل حسن عدل و قبح ظلم. اما برخی قضایا مورد تأیید همه انسان ها نیست که به آنها غیر مستقلات عقلیه گویند. البته برخی قضایا از ضروریات اولیه به شمار می روند که از جمله مستقلات عقلیه محسوب شده و چون مورد تأیید همه مردم نیز می باشد، به آنها مشهورات نیز گویند.[1]

متکلمان امامیه نیز تعاریف گوناگونی برای عقل کرده اند. شیخ طوسی به این نکته اشاره دارد که «عقل عبارت از مجموع علوم است، آنگاه که جمع شود، عقل نامیده شود؛ مانند علم به وجوب واجبات... و حسن محسنات... و علم به قصد مخاطبین... علم به مدرکات بار ارتفاع موانع. .. که حصول علوم استدلالی ممکن نیست مگر به تقدم این علوم. ..»[2] که نشان می دهد منظور شیخ طوسی از این علوم، اعم از نظری و عملی است و مراد بدیهیات و مشهورات است. به نظر می رسد اکثر متکلمات عقل را به علم تعریف کرده که اگر این علوم در فردی جمع شده، استدلال و نظر برا وی امکان پذیر می گردد.[3]

قاضی عبدالجبار معتزلی در المغنی فی ابواب الوحید و العدل بحثی را با عنوان «فصل فی ماهیة العقل و ما یتصل به » طرح کرده و معتقد است که عقل عبارت اس جمله ای از علوم مخصوص است؛ اما برخی معتقدند عقل جوهر است و بعضی می گویند آلت است و عده ای قائلند از حواس است و برخ نیز گویند قوه است. وی در ادامه می ننویسد که دلیل ما این است که هر گاه برای انسان این علوم مخصوص حاصل شد به او عاقل گویند و اگر این علوم نباشد، عاقل نامیده نمی شود.[4]

بنابراین می توان عقل را نزد متکلمان معتزله و امامیه علم به مصالح و مفاسد و درک حسن و قبح افعال دانست ولی این اصطلاح جایگاهی در میان سلفیان نداشته تا برای آنان مسئله باشد تا در پی پاسخ برآیند. شاید ابن تیمیه معروف ترین متفکری است که به دغدغه تعارض عقل و نقل پرداخته و کتاب درء تعارض العقل و النقل یا موافقة صحیح المنقول الصریح المعقول را به نگارش درآورده است. اما ابن تیمیمه به خاطر اینکه عقل و ادراکات آن را قبول ندارد، بحثی فنی و منطقی در این زمینه ارائه نداده است و نمی توان به صراحت پاسخ این سؤالات را در آثار ایشان و دیگر سلفیان بهره برد و راهی غیر از این نیست. از طریف دیگر برای فهم بهتر خود عقل جایگاه آن نزد سلفیان، باید نیم نگاهی به مباحث عقل در این زمینه در میان عقل گرایان داشت تا بحث بهتر ادراک شود.

ماهیت عقل

قبل از هر چیزی نظری گذرا بر مباحث دانشمندان درباره عقل می افکنیم. اما تجه داریم که در این جستجو، از مبنای اساسی بحث خود عدول نمی کنیم، زیرا قصد ما از این کاوش، یافتن تعریفی برای عقل نیست. استفاده از کتب لغت در اینجا بدان منظور است که بیاییم کلمه عربی عقل به کدامین امر وجدانی در انسان اطلاق می شود.

اگر «مسمّی» و «مدلول» عقل به دقت روشن شود، فهم مطالب دیگری چون رابطه میان عقل و دین نیز آسان می گردد. با عنایت به این نکته، به کتاب های لغت رجوع می کنیم.[5]

براساس سخنان لغویون، عقل نوعی حبس و ممنوعیت برای انسان است. انسان در هنگام عاقل بودنش انجام پاره ای اعمال را ممنوع می یابد. این وجدان ب خاطر آن است که عقل، نوعی ادراک و فهمیدن است. شخص خود را مجاز به انجام اعمال ناشایست نمی داند، زیرا که زشتی آن را می، همد. بنابراین فهم و ادراک عقلانی، انسان را از لاقیدی خارج می کندو به بند تقید می کشد. در مقابل برای کسی که فاقد این فهم است، چنین محدودیتی معنا ندارد. او از هر قید و بندی آزادی است، چون انچه را که عاقل می فهمد، او نمی فهمد. از این عدم فهم، به حُمق یا حماقت تعبیر می شود.

مؤلف لسان العرب می گوید: عاقل کسی است که نفس خود را حبس می کند و آن را از آمچه میل دارد باز می دارد. این تعبیر از گفنار عرب گرفته شده که وقتی زیان کسی محبوس گردیده و از سخن گفتن بازداشته شود، می گویند: قد اعتقل لسانه، بنابراین عقل را عقل نامیده اند، زیرا که دارنده خود را فرو غلطیدن به مهلکه ها باز می دارد.[6]

البته روشن است که این باز دارندگی و منع، منعی درونی است، نه اینکه از خارج از آدمی سلب اختیار کند. به نظر می رسد ادارک حُسن و قبح در انسان عاقل، هم زمان تحقق می یابد، یعنی: فهم خوبی و زیبایی روی دیگر فهم بدی و زشتی است. چنان نیست که هنگام درک عقلانی، در ما حالتی پیدا شود که فقط قبح قبیح را بفهمیم و حُسن حَسَن را نفهمیم، بلکه این دو با هم ایجاد کی ژردد. شاهد بر این واقعیت، وجداتی است که هر انسان عاقلی دارد. وقتی کسی ناپسندی کردای را می ابد، فهم یک حَسَن هم برایش حاصل می شود. ترک آن قبیح، همان حَسَنی است که او می فهمد. نمی توان فرض کرد که کسی بدی کاری را درک کند، اما خوبی ترکی آن را نفهمد. بنابراین ادراک قبح هر عمل قبیح، با فهم حسن یک عمل حسن تلازم دارد. البته درک این قبیح- و به تبع آن همان حُسن- به دو گونه ممکن است: گاهی قبیحی را چنان زشت می دانیم که به هیچ وجه، خود را مجاز به انجام آن نمی بیتم و در صورت ارتکاب، خود را شایسته مؤاخذه می دانیم. مثال بارز آن، ظلم است. اگر برای ما روشن است که آن را قبیح می دانیم یا به تعبیر دیگر، ترک آن را حَسَن در حدّ واجب می شماریم. اما گاه زشتی یک ناپسند در این حد نیست. یعنی تنها می فهمیم که اگر آن را انجام ندهیم، بهتر است.

ویژگی دیگر معقولات انسان این است که از سن خاصی برای او مطرح می شوند و مقارن با مکشوف شدن آنها تکلیف رخ می نماید. تا پیش از آن، انسان در معرض باز خواست و کیفر نیست اما بعد از آن، انتظارات دیگران (حتی خودش) از او متفاوت می شود.

همه انسان ها می پذیرند که کودک خرسال، ادراک عقلی ندارد. نشانه اش آنکه هیچ گاه کسی کودکی را به محکمه نبرده و نمی برد. اما همین کودک، نسبت به بسیاری از امور، فهم دارد و عالم است؛ در حالی که هیچ کدام از این امور، مصداق عقل او نیست. کودک «می داند» که فلان ابزار «باید» در فلان مکان گذاشته شود، اما نه از این «باید»، حُسن یا قُبح عقلی در می آید و نه آن «دانستن» نشانه عقل است. حال این سؤال پیش می آید: آیا درک مقصود مخاطب، نوعی فهم عقلی شمرده می شود؟ ما هیچ گاه کودکی را به خاطر درک مقصود گوینده، عاقل به حساب نمی آوریم. پس منشأ این اشتباه کجاست؟ این است که هر آنچه را نشانه فهم است، نشانه عقل هم بدانیم؛ در حالی که فهم و علم، اعم از عقل هستند چه بسیار درک و فهم هایی که متعلق های آنها حُسن یا قبح عملی نیتند، بنابراین ادراک عقلی شمرده نمی شوند. این استباه در تقسیم بندی متداول عقل به عقل نظری و عقل عملی نیزی روی داده است گفته اند: عقل نظری، اشیاء را بدان گونه که هستند ادراک می کند، نه با آن گونه که انجام پذیرند یا نپذیرند.

عقل نظری و عقل عملی[7]

عقل نظری را ادراک آن چیزهایی که هست، عقل عملی را فهم آن چیز هایی که باید باشد، معرفی می کنند.

حال باید دید که منظور از عقل نظری چیست؟

معمولاً «اولیات» به عنوان بدیهیات عقل نظری ارائه می شوند. مثلاً «اجتماع نقیضین محال است»، اول الاوائل محسوب می شود که نیازمند استدلال نیست. مثال دیگر، «بزرگ تر بودن کل از جزء» است.

عقل در اصطلاح فلسفه به معنای قوه تعقل است که اولاً معقولات را درک می کند و یا از محسوسات معانی کلی انتزاعی می کند و ثانیاً معلومات را بر حسب روابط و مناسباتی معین تنظیم می کند، همچون روابط و مناسبات میان علت و معلول، اصل و فرع، نوع و جنس و نظایر انها و ثالثاً استدلال می کند یعنی استنباط و استخراج فروع و نتایج از اصول و مقدمات یا برعکس رد و ارجاع فروع و نتایج به اصول و مقدات و به عبارت دیگر احکامی از احکام دیگر یا اثبات وجود آنها استنباط می کند که این ها همه اشاره به عقل نظری است. عقل نظری آن است که انسان به وسیله آن علومی را که منشأ عمل ارادی هستند.[8]

این مبنا عقل عملی و نظری را این گونه تعریف می کند که قوه نخستین نفس انسانی، به نظر نسبت داده شده و عقل نظری خوانده می شود و قوه دومین او به عمل نسبت داده می شود و عقل عملی نام دارد. کار آن واجب و ممتنع است و کار این قبیح و جمیل و مباح است.[9]

ملاصدرا در شرح اصول کافی می فمایند که عقل در کتاب نفس عالی ترین مرتبه ادراک در برابر حسن و خیال و وهم است که همان درک کلیات است. عقل در این معنا، عقل نظری نامیده می شود و دارای چهار مرتیه است: عقل هیولائی، عقل بالملکه، عقل بالفعل و عقل مستفاد.[10]

اکنون سخن در این است که این قبیل فهم ها، ادراک های عقلی ( به معنای دقیق کلمه) نیستند. شاهد وجدانی این مدعا آنکه بسیاری از افراد، مفهوم هایی چون «بزرگ تر بودن کل از جزء» یا «محال بودن اجتماع دو تقیض» را می فهمند، اما چنین کسانی را عاقل نمی دانیم. در حقیقت نمی توانیم هر چیزی را که انسان عهاقل می فهمد، نوعی ادراک عقلی بدانیم. انسان عاقل، کمالات متعددی می تواند داشته باشد. باید آن فهم عقلانی را که نشانه وجود عقل در اوست. از کمالات دیگرش جدا کرد. به این ترتیب، باید بین آنچه مطلق علم و مهم نامیده می شود و آن چه به طور خاص عقل نام دارد، تفکیک کنیم. پس هر گونه فهمی را ادراک عقلی دانستن و در نتیجه، تسمیه هر فهمی به عقل نظری، خطایی بزرگ است.

دو تعریف مشهور از عقل

  1. عقل مُدرک کلیات است: [11] یکی از تعاریف مشهور فلاسفه از عقل، آن است که عقل مُدرک کلیات است.[12] گویند: ادراک کلیات، مربوط به قوه عاقله انسان است؛ در مقابل قوای حس و خیال که مُدرک جزئیات می باشند. دز زمانی ه محسوس نزد حس حاضر باشد، حس کاربرد دارد. و آن هنگام که محسوس غائب است، خیال به کار می آید. البته وجود صورت ذهنی در هر سه مورد، مشترک گرفته می شود: صورت حسی و صورت خیالی ( در مورد جزئیات) و صورت عقلی ( درباره کلیات). سپس گفته می شصود که آنچه انسان را از حیوان جدا می کند، همین ادراک کلیات است یعنی حیوان از ادراک کلیات ناتوان است. با این تعریف فهم عقلانی مساوی با ادراک مفاهیم کلی است.
  2. عقل، توانایی تفکر و اندیشیدن است: [13] گاه در تعریف عقل، آن را قوه تفکر، (توانایی اندیشیدن) دانسته اند. یعنی همین که کسی می تواند فکر کند و کار هیا خود را با فکر انجام دهد، می توان او را عاقل نامید. گاهی این تعریف را به تعریف قبلی ضمیمه کرده و گفته اند: توانایی اندیشیدن محقق نمی شود، مگر با ادراک کلیات، خصوصاً اگر آن اندیشیدن از لحاظ قواعد منطقی صورت برهانی داشته باشد، مانند تشکیل قیاس در منطق[14]مثلاً تشکیل شکل اول از اشکال اربعه قیاس ( مانند اینکه گفته شود: هر انسان فانی است و سقراط انسان است، پس سقراط فانی است) را به وسیله ادراک کلیات ممکن می دانند. اگر بتوانیم کلی را – بما هو کلی- ادراک کنیم، کُبرای قیاس (مثلاً هر انسانی فانی است) را نمی فهمیم و نمی توانیم قیاس برهانی تشکیل دهیم و در نتیجه باب اندیشه و تفکر (مبتنی بر قیاس برهانی) برما بسته خواهد شد.

ملاصدرا معتقد است می توان معانی ای به نحو اشتراک لفظی برای عقل ارائه داد. به این معنا که مراتبی را که برای عقل برشمردیم، می توان در یکی از این معانی شش گانه جای داد. این معانی شش گانه عبارت اند از:

  1. عقل در کتاب برهان: عقلی است که به واسطه آن، انسان از سایر حیوانات متمایز می شود و به صرف انسانیت و ناطقیت این عقل را با خود همراه دارد. طبق این عقل، هیچ فرقی بین انسان عاقل یا جاهل و باهوش و کودن وجود ندارد.
  2. عقل در کتاب اخلاق: آن معنا از عقل که علمای اخلاق به کار می برند؛ یعنی باید ها و نباید ها.
  3. عقل عامه: این معنای عقل، همان معنایی است که تمام مردم آن را به کار می برند و می گویند فلانی عاقل است یا فلانی عاقل نیست. بیشتر مردم، مراد از عقل را منحصر در همین معنا می دانند و به خاطر همین امر است که در معنای عقل دچار مشکل می شوند.
  4. عقل در اصطلاح متکلمان: عقل به معنایی که متکلمان به کار می برند؛ می توان گفت هر آن چیزی است که عرف مردم می پسندند یا نمی پسندند. مانند اینکه راستگویی خوب است، عدالت خوب است و یا اینکه ظلم و دروغگوییی بد است.
  5. عقل در کتاب نفس: عقل به معنایی که فلاسفه و حکما آن را در مباحث نفس به کار می برند و دارای اشتراک معنوی است. آنها مراتب نفس و مهم ترین نیرو های ادراکی انسان را به چهار مرتبه تقسیم می کنند: عقل هیولائی، عقل بالملکه، عقل بالفعل و عقل مستفاد.[15]
  6. عقل نوری: عقل نوری که تعریف، توصیف ویژگی هایی برای آن در منابع دینی اعم از کتاب و سنت آمده است.

اما عرفا عقل را دو قسم کرده اند: عقل معاش و عقلم عاد. جای عقل معاش در سر است که قوه تفکر و تعقل و شناخت است و عقل معاد جایش در دل و قلب است و محرک انسان برای عبادت و بندگی، ریاضت در نهایت کشف و شهود وصول می باشد. بنابر نظر برخی از عرفا، عقل مرتبه وحدت است. بعضی گویند عبارت از نور محمدی است و بعضی دیگر آن را جبرئیل و نیز آن را اصل و حقیقت انسان گفته اند. آنچه را اهل نظر عقل اول گویند اهل الله روح نامند و از این جهت است که روح القدس بر آن اطلاق شده استو نسبت عقل اول به عالم کبیر عیناً روح انسانی است به بدن و قوای او و نفس کلیه، قلب عالم کبیر است.[16] لاهیجی گفته است: عقل و روح که جان است و سرّ و خفی و نفس ناطقه و قلب یک حقیقت اند که به حسب ظواهر در مراتب، به واسطه اختلاف صفات، اسامی مختلف پیدا کرده است، هر اسمی به اعتبار صفتی خاص، کما لا یخفی علی المتأمل.[17]

به نظر می رسد عقل معاشر همان است که می توان آن را به عنوان «عقل عموم» به کار برد، یعنی مردم به محض شنیدن عقل، این معنا به ذهنشان متبادر می شود همچنین عقل معاد از دید گاه عرفا جزء «عقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» حکما و فلاسفه است.

قرآن عقل را موهبتی الاهی می داند که آدمی را به سوی حق و حقیقت هدایت می کند و او را از ضلالت و گمراهی نجات می دهد.[18]

قرآن انسان را از تقلید و پیروی از گمان و هوای نفس[19] باز داشته است و عوامل این باز دارندگی را تفکر و تعقل بر شمرده است.[20]

با این وجود روشن است که قرآن دامنه معرفت عقلی را محدود و محصور می داند و نیازمندی به وحی و نبوت را برای تکمیل جهان بینی و تأمین سعادت آدمی ضروری می شمرد.[21]

در روایات صادر شده از پیشوایان دینی، عقل به معنای درک و فهم بوده، قوه ای است که معیار تکلیف و ملاک امتیاز انسان از حیوان است. به این معنا که انسان به وسیله عقل قابلیت رشد و شکوفایی و استعداد رسیدن به کمالات انسانی را پیدا می کند. می دانیم که هدف از خلقت انسان طبق نصوص قطعی حکمت و معرفت، رسیدن به کمالات نهایی می باشد. در برخی از روایت ها آمده است: العقل غریزه تزید بالعلم بالتجارب؛ عقل غریزه و قوای است که به واسطه علم به تجربه ها، بر آن افزوده می شود.[22]

اهمیت عقل در روایات معصومین (ع) چنان است که آن را «حجت باطنی» نام می نهند. امام صادق (ع) در تعلیمی بزرگ فرموده است: «حجة الله علی العباد النبی و الحجة فیما بین العباد و بین الله العقل؛ حجت خدا بر بندگان، پیامبر است و حجت درونی خداوند، عقل است».[23]

می توان گفت: این حجت درونی و باطنی برای آن است که حجت ظاهری را بجوید و حجت ظاهر برای آن است که حقایق را به حجت باطنی بگوید، تا انسان با فهم آن حقایق، به کمال انسانی – الاهی خویش نائل گردد. در حدیثی دیگر آمده است: « الا و مثل العقل فی القلب، کمثل السراج فی البیت؛ عقل در وجود آدمی مانند چراغ است در خانه».[24] اما به نظر می رسد عقل در قرآن و روایات بیشتر به لوازمش توجه شده و تعریف دقیقی در این زمینه وجود ندارد و گاه از قلب به جای عقل استفاده شده است.

تعریف عقل از دید گاه سلفیان

متکلمان برای عقل دو تعریف داشتند. به نظر آنان عقل یا غریزه ای است که در وجود ماست یا علومی است که به وسیله این عریزیه آنها را به دست آوریم. یقیناً عقل غریزه نیست زیرا غریزه علم نیست تا با تقل تعارض کند و غریزه امکان ندارد که با علم منافات داشته باشد زیرا غریزه مقدمه هر علمی است. لذا مقدمه با ذی المقدمه برابر نیست تا تعارض نمایند. گاهی هم عقل گفته می شود و از آن معرفتی که از آن غریزه به دست می آید گفته می شود. سلفیان هیچ گاه به تعریف عقل به عنوان یک بحث مستقل نمی پردازند، بلکه برای جواب دادن به متکلمان و فیلسوفان به تعریف آن مبادرت ورزیده تا با بیان آن به نقد دید گاه عقل گرایان بپردازند. دو تعریف فوق تعریف عقل گرایان است. ابن تیمیه در ردّ تعریف دوم به نکاتی اشاره دارد که جدایی برای عقل گرایان نیست. وی در نقد تعریف دوم (ان اردت العقل و هو المعرفة الحاصلة بالعقل) می گوید: نمی تواند هر آنچه به عقل فهمیده شد، اصل سمع و دلیل صحت سمع باشد. زیرا معارف عقلی بیشتر از آن است که به احصا درآید. پس تمام معقولات اصل نقل نیستند.[25] یکی از سلفیان معاصر حتی از به کار بردن لفظ «عقل» ابا دارد و معتقد است که عقل از کلماتی است که متکلمان و فلاسفه آن را ساختند و حال آن که هیچ نصی در کتاب و سنت درباره عقل نیامده است.[26]

بنا بر نظر برخی نویسندگان عقل قرآنی همان عقل یونانی یا فلسفی که از آن به جوهر ثابتی که معرفت انسانی از آن نشأت می گیرد، تعریف کرده اند، نیست. بلکه در نظر قرآن، عقل یعنی قلب که مرکز وجدانی انسان است و قرآن تمام آنچه افعال عقلی است به قلب نسبت می دهد. به نظر سلفیه ابن عباس آن مفسر مشهور، قلب در این آیه را به معنای عقل گرفته و به عقل تفسیر کرده است. زیرا عقل قوه ای از قوای قلب است و ابن لیث درباره آیه «لِمَن کَانَ لَهُ، قَلْبٌ » فرمود: لمن کان له عقل. زیرا با قلب است که انسان تعقل می کند، لذا از عقل به قلب تعبیر شده است.[27] در احادیث نبوی نیز کلمه عقل آمده است اما تعدادی از علمای اهل سنت این احادیث را موضوع دانسته که قدیم ترین فرد در این زمینه ابن جوزی است.[28]

اما عده ای دیگر این احادیث را به عنوان احادیث مرسل پذیرفته اند و آن را با روح اسلام مخالف ندیده اند. مهم ترین حدیث وارده درباره عقل این حدیث است که «اوّل ما خلق الله العقل، فقال له اقبل، فأقبل. ثم قال له ادبر، فأدبر، فقال: بعزتی و جلالی ما خلقت خلقاً احسن منک، بک اعزّ و بک اذل، و بک اعطی و بک امنع. ..»[29] سلفیان نیز به پیروی از بزرگان اصحاب حدیق این روایت را مجعول دانسته اند و آن را نمی پذیرند.

تعارض عقل و نقل در نگاه سلفیان

متکلمان و فیلسوفان قائلند که اصول دین آن چیزی است که عقل درک می کند و فرع چیزی است که عقل آن را درک نکرده و شرع درباره آن سخن می گوید. مثل عبادیات. این نگرش مورد نقد جدی سلفیان قرار گرفته و معتقدند کتاب و سنت تمام اصول دین را دارد و احتیاجی به عقل ندارد و به قول ابن تیمیه: «انّ رسول الله بین جمیع الدین اصوله و فروعه، باطنه و ظاهره، علمه و عمله. این اصل، اصل اصول علم و ایمان است. هر کس به این اصل تمسک کرد، او از اهل سنت و جماعت و اهل حق است و اولی به تبعیت و پیروی است».

به نظر سلفیان رابطه علوم عقلی و علوم سمعی به یکی از سه وجه زیر متصور است. برخی علوم فقط به وسیله وحی فهمیده می شوند. مثل خبر های انبیا از بعث و حساب که عقل در این جا هیچ راهی برای فهم آنها ندارد. برخی از علوم فقط به عقل فهمیده می شود مثل علوم تجربی که شرع در این مسائل ساکت است مثل پزشکی، حساب و هندسه و صنایع و حرفه ها که وظیفه شرع این نیست که در این زمینه ها صحبت کند. برخی علوم هم وجود دارند که هم به شرع فهمیده می شوند هم به عقل که در برخی از این علوم، ادله عقلی از طرف شارع آمده است که این علوم را می توان علوم شرعی- عقلی نامید یا شرع دریاره دلیل عقلی آنان چیزی بیان نکرده است یعنی شارع آن علم را بیان کرده، ولی دلیل عقلی آن را بیان نکرده است ولی عقل هم آن را می فهمد. در این علوم، باید تابع شرع بود و عقل را کنار نهاد. زیرا معلوم نیست که شارع آن دلیل عقلی را بپذیرد، لذا باید درباره آن سکوت کرد.

رشید رضا (م 1935م) از سلفیان عضر حاضر که اصرار فراوان بر اصلاح خلافت سنی و اعاده آن به شکلی که در صدر اسلامی معمول بود، دارد به ضرورت اجتهاد و مبارزه با جهل و خرافات در میان مسلمانان تأکید فراوان می کند.[30] وی در کتاب الوحی المحمدی می کوشد تا ثابت کند که اسلام با عقل و علم و حکمت سازش دارد ولی معتقد است که علوم بر پایه حدس و گمان و احتمال استوار است بنابراین در معرض اختلاف و تخطئه قرار دارد. وی در این کتاب همچون دیگر سلفیان به عقل آنچنان بهایی نمی دهد و وحی را بر عقل مقدم می دارد.[31] به نظر می رسد سخنان رشید رضا به نوعی از تناقض درونی رنج می برد. اگر اسلام با عقل و علم سازش دارد، یعنی اعتبار این علوم را هر چند بر پایه حدس و گمان هم که باشد می پذیرد، لذا نباید آن علوم را بی اعتبار دانست و با الفاظ پردازی به رفع شبهه پرداخت.

به نظر سلفیان عقل را خداوند خلق کرده و از وظایف ان است که ادراک نماید و وظیفه اصلی عقل ادراک و درک دین و شرع است. پس عقل حق ندارد در مواردی که شرع با دلیل قطعی آن را ثابت کرده است، مخالفت ورزد. زیرا در شرع چه در اخبار و چه در احکامش چیزی که بطلانش از سوی عقل ثابت شده باشد، وجود ندارد، بلکه عقل شهادت به احکام و اخبار شرع می دهد حال به اجمال یا تفصیل.

اجمال مطلب آن است که عقل به صحت نبوت پیامبر و صداقت ایشان شهادت می دهد که لازمه این شهادت این است که هر آنچه را در کتاب و سنت از پیامبر آمده است را نیز تصدیق نماید و تفصیل آن این است که د شرع اموری که مورد طرد عقل باشد وجود ندارد بلکه تمام مسائلی که عقل آن را درک می کند شرع آن را تصدیق می کند و آنچه عقل از درک آن عاجز است این به خاطر این نیست که وجود ندارد، بلکه به خاطر قوت و اعتبار شرع نسبت به عقل است. یعنی شرع در مقام ارائه حقایق و واقعیات از عقل مقدم تر است. پس شرع چیز هایی می آورد که عقل در آن حیران است نه آنکه عقل آن را محال بداند. خداوند هم کتاب فرستاد و هم عقل را خلق کرد. پس این دو در مقام انزال برادرند و در معرفت احکام کمک کار یکدیگرند و هیچ تعارضی میان عقل و نصوص شرع نیست. هیچ نص شرعی صحیحی را نمی یابی که معارض قیاس صحیح صریح باشد. این امکان ندارد. بلکه شرع صحیح و عقل صریح همیار هم هستند و یکی دیگری را تصدیق می کند.[32]

اگر چه سلفیان این گونه سخن می گویند ولی در عین حال تصریح دارند که « شرع حاکمٌ باطلاق و مقدم باطلاقٍ».[33]

برخی از نویسندگان با تقسیم علوم به سه قسم معتقدند که یا علوم ضروری اند که تشکیک بر نمی دارند یا نظری اند که با کسب و نظر به دست می آیند که این نوع دوم به نوع اول محتاجند و قسم سوم علومی اند که انسان خود به خود به آن ها دسترسی ندارد و باید راهی به سوی آن بیابد مثل مغیبات.

قسم اول ضروریات بوده که لازمه نفس انسانی اند و با فطرت و عقل همساز، لذا تمام آنها صحیح و امکان ندارد که با نقل صحیح در تعارض باشند؛ اگر چه گاهی اوقات برای برخی مخفی شده و یا شبهات روی آن را می پوشانند که احتیاج به تنبه و توجه است. پس تصور مخالفت این ضروریات با نقل صحیح وجود ندارد.

قسم دوم که هیچ گاه قطعی و یقینی نمی گردد به نحوی که تمام عقلا بر آن اتفاق نظر داشته باشند. زیر در این قسم هم صحیح وجود دارد هم باطل و هم مشکوک و خود عقل گرایان گفته اند که عادتاً امکان اتفاق در نظریات نیست. زیرا قریحه ها و مبانی مختلف است. اختلاف از این قسم برداشته نمی شود مگر اینکه شرع از حقیقت آن خبر دهد و حقایق را برای عقول آشکار سازد و به قطع برسد و چون قطع از سوی خود عقل امکان پذیر نیست لذا جز شارع رافع اختلاف و فصل الخطاب است.

اما قسم سوم که مغیبات باشند، عقل هیچ راهی به شناخت آنها ندارد، بلکه در این امور فقط اخبار شرع حجیت دارند. البته گاهی عقل حسن برخی از مسائل مهم را نیز درک می کند مثل بعضی از صفات الهی و بعث و جزا و امثال آن را.

 از تبیین اقسام گوناکون علوم به دست آمد که تمام علوم به شرع محتاجند. قسم اول و سوم که احتیاجشان به شرع واضح و روشن است. زیرا عقل به صورت مستقل و قطعی آنها را درک نمی کند و در قسم نظری هم احتیاج به تنّبه شارع است مثلاً مرگ از علوم ضروری است اما باز شرع به آن تاکید فراوان کرده، چون که تنّبه و تذکر است. بنابراین هیچ گاه عقل صلاحیت مقابله با وحی را ندارد چه برسد بخواهد همطراز با وحی قرار گیرد و با آن تعارض کند.[34]

سلفیان قائلند که عقل عاجز از درک حقیقت مسائل دین است و این دلیل بسیار مهمی بر کمال و تفوّق شریعت بر عقل، پس هر چه خداوند از آن خبر داده است اعم از صفات خداوند و نبوت و معاد همه از فهم عقل بالاترند و عقل قدرت درک حقیقت آنها را ندارد، لذا نباید به انکار آنها بپردازد و بگوید چون من حقیقت آنها را درک نمی کنم پس وجود ندارد. هیچ گاه عقل نمی تواند درک کند که چگونه یک عصا تبدیل به یک مار می گردد و چگونه امکان دارد که دریا شکافته شود و چگونه ممکن است که انسانی در شکم ماهی زندگی کند، اما همه اینها اموریند که خدا از آنها خبر داده است و عقل حقیقت آنها را درک نمی کند و نخواهد کرد. اما این بدان معنا نیست که شرع چیزی را بیان کرده که عقل صراحتاً محال بودن آن را به اثبات رسانده است، لذا معجزات انبیاء نباید مستلزم اجتماع نقضیین باشند که نبوده است یا رفع نقیضین یا به اینکه یکی بیشتر از دو تا است و این از اموری است که مورد اتفاق و اجماع اهل اسلام است. بلکه منظور این است که عقل صحیح با نقل صحیح تعارض ندارد و نخواهد داشت و حاکم و مقدم در امور اختلافی نقل است. لذا اگر میان عقل صحیح با نقل صحیح تعارضی وجود دارد، این تعارض ظاهری است و اگر حل نشد، در این جا نقل مقدم می شود و عقل را جایی برای جولان دادن نیست.[35]

به نظر سلفیان اولین فردی که قیاس فاسد را به کار برد و از آن استفاده نمود، ابلیس بود این ابلیس است که تمام شبهات را در ذهن عقل گرایان انداخته و انان بدعت های فراوان در اسلام ایجاد کرده اند و اگر تفحص کنید و به آرای فرقه های بدعت گزار مراجعه کنید، به این نکته می رسید که همگی همچون ابلیس به قیاس روی اورده و رأی خود را با نص در تعارض می بینند، لذا به تأویل و توجیه نص پرداخته و تابع هوا و هوس خود گشته اند. بنابراین بر مؤمن واجب است که در صورت تعارض میان شرع و عقل، عقلش را متهم سازد و آن را متشابه بگیرد و نصوص شرعی را محکم قرار دهد و بگوید آنچه شرع گفته از محکمات است و فهم من از متشابهات است که این مذهب راسخین در علم و ایمان است؛[36] و به قول ابن ابی عزّ: هر کس با رأی و ذوق و فکر خود نظر دهد با اینکه نص وجود دارد یا نص را با معقول در تعارض ببیند و معقول را مقدم دارد، او همکار و همیار ابلیس است. چون که او هم تسلیم امر خداوند نگردید و گفت: « أنَا خَیرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ و خَلقْتَهُ مِن طِینٍ»[37] [38]

در نظر سلفیان عمده کسانی که با نصوص کتاب و سنت مخالفت می ورزند به قیاس فاسد یا نقل کاذب یا خطاب شیطانی احتجاج کرده و نام قیاس فاسد را عقل و ضرورت می گذارند و حال آنکه نه عقل است و نه در نفس الامر ضرورت؛ و نام نقل کاذب را نص و شرع می گذارند و حال آنکه خدا و پیامبر آن را نگفته اند و نسبت دروغ به پیامبر بسته اند و در نفس الامر هم این واقعیت وجود ندارد؛ و نام خطاب شیطانی را الهام و شهود و مکاشفه می نامند و حال آنکه از تزیین ها و تنزلات شیطانی است.[39]

بدتر از این کار این است که با عقل فاسد خود یا ذوق شیطانی اصولی را بیان کرده و آن اصول را دین و شرع معرفی می کنند که این اصول با نصوص کتاب و سنت در تعارض است و اگر نصوص کتاب و موافقت کرد به نصوص شرعی از آن حیث که اصول آنان را تأیید کرده احتجاج می کنند نه به خاطر اینکه شرع را قبول داشته باشند و به آن اعتماد کنند. حال اگر نص با عقل فاسد یا ذوق شیطانی آنان مخالف بود، یکی از سه راه را پیش می گیرند. اگر نص، حدیث باشد.نصوص را رد کرده و تکذیب می کنند و می گویند این نقل کاذب است، بالاخص اگر خبر واحدی باشد. یا حدیث را از ظاهرش مصروف داشته و یا انواع تحریفات معنایی برایش می سازد و اسمش را تأویل می گذارند و حال آنکه این روش، تحریف کلمات از مواضعش است. سومین کاری که می کنند آن نص را بر ظاهرش باقی می گذارند ولی مقتضای ظاهر را نفی می کنند و آن را از متشابهات معرفی کرده که باید امرش را به خدا واگذار کرد.[40] این افراد به راهی غیر از راه پیامبر می روند و اسم کار خود را عقل گرایی می نامند که بین آنان اختلاف و تنازع فراوانی وجود دارد که جمع آن ممکن نیست حتی در امور ضروری اختلاف میان عقل گرایان شدید است و هر کدام رای خود را به نام ضروری به مردم القا می کند.[41] بنابراین هر متکلمی که ادعا می کند دلیل عقلی قطعی با دلیل شرعی تعارض دارد، فقط صرف ادعا است و اکثر بیراهه رفته اند و این تعارض نیست، بلکه تبعیت از هوی و هوس است و قصد اصلی آنان ابطال نصوص است.[42]

 

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 94/2/6 :: ساعت 1:37 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 128
>> بازدید دیروز: 233
>> مجموع بازدیدها: 1331252
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
کنج دل🩶
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب