سه. راز انفراد عترت در علم به جامعیت قرآن.
امام (علیه السلام) با تعبیر « قَدْ وَلَدَنی رَسولُ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم)»(30) در طلیعه ی سخن خویش، از باب دفع دخل مقدر به تفاوت ماهوی و جوهری وجود علمی خویش و دیگر افراد عترت نبوی با مدعیان قرآن شناسی اشاره می کند. این عبارت وجه تمایز وجود علمی عترت با دیگران است. امام درواقع به این نکته اشاره دارند که من از دو حیث جسم و صورت و معنا و سیرت اتصال وجودی به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارم؛(31) خاستگاه وجود جسمی من به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می رسد که روشن و بدیهی است لکن مهم تر از آن وارث معنوی و علمی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هستم که انحصاری ایشان است و دیگران در آن نصیبی ندارند.به سخن دیگر، جسمِ مطهر، روح مقدس و عقل منور ایشان مشتق از جسم و روح و عقل نبوی است و علم و کمال امام عین علم و کمال پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و قرآن را به تأیید ربانی، الهام لدنی، تعلیم ابوی و اعلام نبوی آن گونه که نازل شده است می داند. البته علم امام به سان علم و تعلم افراد عادی نیست که نیازمند به زمان و فکر زیاد داشته باشد بلکه حسب کمال ذاتی، صفای باطن و ذهن و قوت فهمی که دارند با کمترین توجه و در کوتاه ترین زمان علم پیدا می کنند و این ریشه در اتصال آن به خاستگاه فیض دارد.(32)
چهار. فراخوانی برای هماوردی.
تحلیل تاریخی روایات مذکور، با توجه به فضای فکری عصر امام صادق (علیه السلام)، نشانگر این مهم است که طرح این ادعا در آن روزگار نوعی فراخوان به هماوردی دیگران در قرآن شناسی است که مدعیان تفسیر را به آزمونی سخت فراخوانده است تا چند و چون توانمندیهای آنان و راستی و ناراستی انظارشان با عیار نقد سنجیده شود. با این رویکرد به روایات یاد شده، امام نوعی پالایش روش شناختی در تفسیر قرآن را نیز انجام داده است. امام حسب رسالت هدایتگری که برعهده داشت و به جهت اتمام حجت بر تمامی انسانهای تشنه ی شناخت قرآن بر علم عترت در این باب تصریح و تأکید دارد تا جای عذر و بهانه ای در این باب نباشد.
پنج. بازگشت به قرآن محوری.
همچنین تأکیدات امام صادق (علیه السلام) در این مقوله، فراخوانی برای عموم متفکران اسلامی برای قرآن محوری در اندیشه ورزی دینی است که می توان آن را بازگشت به قرآن نام نهاد و پیام آن را دعوت اندیشه وران مسلمان به تأمل در ابعاد پیدا و ناپیدای این کتاب نام نهاد و تذکری است بر اینکه قرآن کتابی است کافی برای اجابت نیازها و مسائل که البته فهم آن روش و لوازم خاص خود را دارد و با وجود چنین کتابی نباید از روشهای ظنی چون قیاس در استنباط احکام شرعی بهره برد.
پیش تر از امام صادق (علیه السلام)، پدر بزرگوار ایشان امام باقر (علیه السلام) نیز در تصحیح حرکت اندیشه وری دینی عصر خویش تلاشهای زیادی صورت داد و اتمام حجت های متعددی با افراد به ظاهر عالم دینی و جریانهای فکری روزگار خویش انجام داد و با صدای رسا و معنادار بر محوریت عترت اهل بیت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در علم دینی تصریح و تأکید داشت که جز نزد آل محمد (علیهم السلام) جای دیگری چنین دانشی را پیدا نخواهید کرد.(33)، گرچه شرق و غرب عالم را زیر پا بگذارید.(34) هر آنچه در نزد مردمان است تراویده از دانش علوی است و اینک همان دانش در بیت باقری (علیه السلام) است.(35) این گونه اتمام حجت ها و برکشیدن دانش عترت در بیانات ائمه در حضور عالم نماها آنچنان متعدد است که محدثی چون کلینی، بابی بدان اختصاص داده و روایات آن را یکجا گرد آورده است.(36) عنوان باب یاد شده خود نشان از نگرش کلامی مرحوم کلینی به گستره علم عترت و پذیرش آن از سوی وی دارد. شیخ حر عاملی نیز این قسم از روایات را در میراث حدیثی امامیه بی شمار دانسته و خود تنها به گزارش 78 روایت اکتفا کرده است. عنوان بابی که وی برای این روایات انتخاب کرده گویای دیدگاه کلامی ایشان در این مسأله است.(37)
دیدگاه ها
در مسأله ی جامعیت و قلمرو قرآن و نسبت آن با سنّت نبوی و اهل بیت در دوره ی معاصر دیدگاههای متنوعی ارائه شده است که می توان از آنها در تأیید جامعیت غیراستقلالی قرآن بهره جست. اینک خلاصه ای از این دیدگاهها را گزارش می کنیم:
1. نسبت جامعیت و قلمرو قرآن با دین اسلام عموم و خصوص من وجه است. زیرا از یک سو علاوه بر قرآن، سنّت نیز منبع دین است و از سوی دیگر در قرآن مسائلی علمی آمده است که مقصود اصلی شارع نبوده و تراوشی است. استاد معرفت از قائلان این نظریه در تکمیل دیدگاه خویش در بیان نسبت قرآن با سنّت معصومان ( به معنایی که افزون بر احادیث آنان، علم امامان را نیز شامل شود ) این رابطه را عموم و خصوص مطلق به نفع سنّت می داند، زیرا به رغم محدود کردن جامعیت قرآن کریم به کلیات دین، پیامبر و امام را عاری از سایر علوم نمی داند. ایشان در این باره می گویند:
« امام صادق (علیه السلام) که به عنوان رئیس شرع روی کرسی تشریع نشسته است این جور نیست که از سایر علوم عاری باشد. شخص شارع از همه ی علوم دارا است... پیغمبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که عقل کل است نمی توانیم بگوییم که ایشان در همه ی مسائل عاری است و فقط در خصوص مسائل شرع آگاه است، نه این جور نیست بلکه در همه چیز واقف است اما وظیفه اش بیان نیست. » (38)
2. برخی از محققان جامعیت قرآن را با باطن آن پیوند زده و اساساً روایات جامعیت قرآن را ناظر به نقش امام در تبیین باطن قرآن دانسته اند. یکی از قائلان این نظریه چنین می نویسد:« از ظاهر قرآن کریم، با دلالت لفظی، تمام احکام و معارف دین قابل استفاده نیست، چه رسد به معارف جامع موردنظر. بنابراین، جامعیت قرآن مربوط به باطن قرآن است. بدون شک، یکی از ویژگی های قرآن کریم این است که دارای « ظهر » و « بطن » است؛ یعنی افزون بر معانیی که از ظاهر واژگان و معانی لغوی آن استفاده می شود، معانی ژرف تر و پنهان تری نیز در عبارت وحی نهفته است. در خود قرآن کریم واژه ی « بطن » یا « باطن » درباره ی قرآن کریم و مفاهیم آن به کار نرفته است و آیه ای به صراحت از وجود باطن برای قرآن کریم خبر نمی دهد، ولی از برخی آیات، با ضمیمه ی روایات یا مقدماتی، می توان استفاده کرد که احکام و معارف آن منحصر در آنچه از ظاهر استفاده می شود، نیست. از بعضی روایات دیگر استفاده می شود که قرآن کریم بطون متعددی دارد. وجود بطن برای قرآن کریم، مورد اتفاق همه ی مذاهب و اندیشمندان اسلامی است، گرچه در مراد و معنای آن اختلاف است و در روایات نیز معانی مختلفی برای آن ذکر شده است. پس می توان اصل وجود بطن برای قرآن را از مسلّمات فرهنگ اسلامی شمرد. تعدد روایاتی که در منابع روایی شیعه و اهل سنّت در این مورد نقل شده، به قدری است که تواتر معنوی دارد و ما را از بررسی سندی روایات بی نیاز می کند. دسته ای از روایات فهم تمام ظاهر و باطن قرآن را منحصر به ائمه اهل بیت (علیهم السلام) می کنند از جمله طبق نقل صحیح، امام صادق (علیه السلام) فرمودند: « غیر از اوصیا کسی نمی تواند مدعی شود که فهم تمام ظاهر و باطن قرآن را جمع کرده است. » در برخی روایات آمده است که اهل بیت (علیهم السلام) سهم ویژه ای در قرآن دارند؛ از جمله، امام زین العابدین (علیه السلام) فرموده اند:« نحنُ مَخصوصونَ فی کتاب الله » ( ما ویژگان در مورد کتاب خدا هستیم ). در نتیجه با ضمیمه کردن دلایل دالّ بر جامعیت علم پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه اهل بیت (علیهم السلام) به دلایل مربوط به منبع بودن قرآن برای علم و نیز روایات دال بر وجود بطن برای قرآن و اختصاص محتوای آن به پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه اهل بیت (علیهم السلام) نتیجه می گیریم که جامعیت قرآن کریم که در آیات و روایات به آن اشاره شده، مربوط به باطن قرآن است و به گستردگی علوم پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه اهل بیت (علیهم السلام) ویژه ایشان است. البته نحوه ی استفاده از این معارف از قرآن کریم توسط آن حضرات چنان اسرارآمیز است که ما هیچ راهی برای فهم آن نداریم، بلکه تعبّداً آنها را می پذیریم. البته ممکن است بعضی از این علوم بالفعل نباشند و هروقت که بخواهند، آن را دریابند. » (39)
3. عده ای دیگر با طرح ایده ی « دوگانه محوری » در بازشناسی رابطه ی متقابل قرآن و سنّت، آن را از میان دیدگاه های دیگر « قرآن محوری »، « سنّت محوری » و « قرآن محوری و سنّت مداری » دیدگاهی راسخ دانسته اند که اکثر صاحب نظران فریقین آن را پذیرفته و سده های متمادی براساس آن حرکت کرده اند. یکی از محققان امامیه در تبیین این نظریه می نویسد: « براساس این دیدگاه، قرآن قابل دسترس است و چنان نیست که فهم و دریافت مفاهیم آن منحصر در خداوند، پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) یا صحابیان و تابعیان باشد بلکه به استناد دعوت قرآن از تمام جهانیان مبتنی بر تدبّر و تفکر در آیات آن، هرکس به فراخور فهم و دانش خود از دریای معارف این کتاب بهره دارد. با این حال، قرآن بی نیاز از سنّت نیست، چه برای وصول به حقایق و بطون قرآن و چه برای رفع ابهامات آن و چه برای دستیابی به جزئیات و تفاصیل معارف دینی. سنّت در این دیدگاه به عنوان منبعی مستقل و در عرضِ قرآن مطرح است و به طرُق گوناگون ایفای نقش می کند. سنّت مفسر قرآن است و مفسر می تواند ناسخ، مخصص، مقید، حاکم یا وارد بر مفسر باشد. سنّت می تواند هم نقش تبیینی داشته باشد و هم می تواند با آوردن مطالبی نو نقش نوگستری را ایفا کند. به عبارت دیگر سنّت می تواند افق های قرآن را بگشاید؛ چنان که می تواند افق های نوینی را در پیش روی ما بنمایاند. براساس این نظریه، قرآن و سنّت به مثابه ی دو کتابی هستند که به فراخور خود، یکی به کلیات پرداخته و دیگری وارد جزئیات و تفاصیل شده است و به حکم آنکه متکلم محق است برای کلام خود قرینه ی منفصل یا متصل ارائه نماید، سنّت به منزله ی قرینه ی منفصل است که برای کشف مراد جدی خداوند از قرآن به کار می آید. بدین جهت است که طبق این نظرگاه، گرچه ظاهر قرآن حجت است، اما تمسک به آن، به فحص از دلیل متصل و منفصل، یعنی قرآن و سنّت نیازمند است»(40). و در جای دیگری تصریح دارد که « مفهوم برخورداری از سنّت از نقش نوگستری، این است که بخشی از آموزه ها و معارف دینی که در قرآن نیامده، در سنّت نبوی یا اهل بیت منعکس شده است. »(41)
از مجموع سه تقریر فوق الذکر در تبیین نسبت سنّت با قرآن چنین به دست می آید که دستیابی به جامعیت قرآن در گرو آگاهی از دانش قرآن شناسی معصومان به ویژه علم و سنّت تبیینی و تعلیمی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که آگاهی کامل و جامع از تمام قرآن را داشته است و پیش تر اثبات شد که این آگاهی به عترت ایشان منتقل شده است. در نتیجه این دیدگاه ها می تواند مؤید و شاهد اساسی ادعای ما در مبنای جامعیت غیراستقلالی قرآن باشند.
پینوشتها:
1.عبدالله جوادی آملی، انتظار بشر از دین، نشر اسراء، قم، 1380ش، ص 210.
2.ابراهیم کلانتری، « نقش اهل بیت در حیات جاودانه ی قرآن »، قبسات، شماره 45، پاییز 1386ش، ص 28.
3. همان.
4.برای دیدن آراء و انظار مطرح در این باره افزون بر تفاسیر فریقین ( ذیل آیات مائده: 3؛ انعام: 59 و 38؛ نحل: 89؛ یوسف:111) رک: سیدمحمدعلی ایازی، جامعیت قرآن، کتاب مبین، چاپ سوم، رشت، 1380ش؛ احمد عابدینی، ژرفای قرآن و شیوه های برداشت از آن، چاپ اول، نشر مبارک، اصفهان، 1382ش، محمدعلی رضایی اصفهانی، اشارات علمی اعجازآمیز قرآن، نشر معارف، چاپ اول، 1383ش، 252-38؛ علی نصیری، رابطه ی متقابل کتاب و سنت، ص 331-347؛ سعید ضیایی فر، جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، قم، بوستان کتاب، 1382ش، ص 743؛ کاظم قاضی زاده، سیاست و حکومت در قرآن، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، اول، تهران، 1384ش، محمدرضا حکیمی و همکاران، الحیاة، ج2، ص 151-169.
5.محمدرضا ربانی، اثبات خاتمیت، بوستان کتاب، قم، 1387ش، ص83-101.
6.محمدحسین طباطبایی، اعجاز القرآن، نشر فرهنگی رجاء، تهران، ص 69.
7.عبدالله جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، نشر فرهنگی رجاء، تهران، ص 223.
8. محمدرضا ربانی، اثبات خاتمیت، بوستان کتاب، قم، 1387ش، ص 51-54.
9.محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج2، ص 130.
10.همان، پیشین، ج1، ص 35-36؛ ج133، ص 147.
11.« و لا یخلق عن الرد، و لا تنقضی عجائبه، و لا یشبع منه العلماء هو الذی لم تکنه الجن إذ سمعه. أن قالوا: إنا سمعنا قرآناً عجباً یهدی إلی الرشد ».محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، مکتبة العلمیة الأسلامیة، طهران، بی تا، ج1، ص 3، ح2.
12.علی کریم پور قراملکی، « قلمرو قرآن »، فصلنامه پژوهشهای قرآنی، پژوهش های قرآنی، شماره 35 و 36، پاییز و زمستان 1382ش، ص 274-295.
13.مرتضی مطهری، خاتمیت، صدرا، چاپ بیستم، 1385ش، ص 136.
14.مولی محمدصالح مازندرانی، شرح اصول الکافی، تعلیقات، المیرزا ابوالحسن الشعرانی، ضبط و تصحیح السید علی عاشور، الاولی، 1421ق، دار إحیاءالتراث العربی للطباعة و النشر و التوزیع، ج2، ص 299-302.
15.برای نمونه می توان از این روایات یاد کرد: الامام علی (علیه السلام) « سمعت رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یقول: أتانی جبرئیل... فقال: کتاب الله فیه بیان ما قبلکم من خیر و خبر ما بعدکم » ( مجلسی، بحارالانوار، ج89، ص 24، ح25)؛ الامام الباقر (علیه السلام) : « إنّ الله لم یدع شیئاً تحتاج إلیه الأمة إلی یوم القیامة إلا أنزله فی کتابه، و بینه لرسوله » (کلینی، الکافی، تصحیح و تعلیق علی اکبر الغفاری، چ پنجم، دارالکتب الإسلامیة، طهران، 1363ش، ج1، ص 59، ح2)؛ الامام باقر (علیه السلام)« یا خیثمة القرآن نزل ثلاثاً... و لو أن الآیة إذا نزلت فی قوم ثم مات أولئک القوم ماتت الآیة، لما بقی من القرآن شیء و لکن القرآن یجری أوله علی آخره ما دامت السماوات و الأرض، و لکل قوم آیة یتلونها هم منها من خیر أو شر»( محمد بن مسعود عیاشی، پیشین، ج1، ص 10، ح7)؛ الامام الصادق (علیه السلام) « إن الله أنزل علیکم کتابه الصادق البار، فیه خبرکم، و خبر ما قبلکم و خبر ما بعدکم و خبر السماء و خبر الأرض، فلو أتاکم من یخبرکم عن ذلک لعجبتم » ( کلینی، پیشین، ج2، ص 599، ح3)؛ « عن الصولی، عن أبی ذکوان، عن ابراهیم بن العباس، عن الرضا (علیه السلام) عن أبیه (علیهما السلام) أن رجلاً سأل أباعبدالله (علیه السلام) ما بال القرآن لا یزداد علی النشر و الدرس إلا غضاضة؟ فقال: لان الله تبارک و تعالی لم یجعله لزمان دون زمان، و لا لناس دون ناس، فهو فز کل زمان جدید، و عند کل قوم غض إلی یوم القیامة » ( شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا (علیه السلام)، ج1، ص 93، ح32)؛ الامام الرضا (علیه السلام) « هو حبل الله المتین... لأنه لم یجعل لزمان دون زمان، بل جعل دلیل البرهان، و حجة علی کل إنسان »( شیخ صدوق، عیون أخبارالرضا (علیه السلام)، ج1، ص 138، ح9).
16.کلینی، پیشین، ج1، ص 209.
17.« فیه یده الخلق و ما هو کائنٌ إلی یوم القیامة و فیه خبر السماء و خبر الارض و خبر الجنّة و خبر النار و خبر ما کان و خبر ما هو کائنٌ » ( و در آن مبدء خلق و آفرینش و هر آنچه در عالم امکانی رخ داده است تا روز قیامت و در آن خبر اسماء قدسیان و خبر زمین و بهشت و انس و خبر آنچه در عوالم رخ داده و یا تحقق خواهد یافت.) محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، تصحیح و تعلیق و تقدیم حاج میرزا حسن کوچه باغی، مطبعة الأحمدی، منشورات الأعلمی، طهران، 1404ق، ص 217-218؛ ح3؛ کلینی، پیشین، ج1، ص 61؛ « و کتاب الله یحتمل کل شیء » ( و قرآن همه چیز را در خود دارد )، محمد بن مسعود عیاشی، پیشین،ج1، ص 16، ح7.
18.« إنَّ الله یقول: فیه تبیان کل شیء » (خداوند می فرماید: در قرآن تبیان هر چیزی وجود دارد ). کلینی، پیشین، ج1، ص 261، ح2؛ محمد بن حسن صفار، پیشین، ص 217-218، ح3.
19.محمد بن حسن صفار، پیشین، ص 217-218، ح3؛ کلینی، پیشین، ج1، ص 61.
20.کلینی، پیشین، ج1، ص 229.
21.علی نصیری، رابطه ی متقابل کتاب و سنّت، ص 338-339.
22. مولی محمدصالح مازندرانی، پیشین، ج2، ص 301.
23.« إنّا أهل بیت لم یزل اللهُ یبعَثُ منا مَن یعلم کتابَه مِن اوّله إلی آخره. » مجلسی، پیشین، ج2، ص 178.
24.« ذلک القرآن فاستنطِقوهُ و لن ینطِق لکم فیه علم ما مضی و علم ما یأتی إلی یوم القیامة و حُکم ما بینکُم و بیان ما اصبَحتم فیه تختلفون »، مجلسی، پیشین، ج89، ص 82.
25.ابراهیم کلانتری، پیشین، ص 29.
26.« إنّ الکتاب لا ینطق و لکن محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بیته (علیه السلام) هم الناطقون بالکتاب ». مجلسی، پیشین، ج23، ص 198.
27.« اباجعفر (علیه السلام) یقول ما دعی أحدٌ من الناس أنهُ جَمَعَ القرآنَ کلّهُ کما أُنزِلَ إلا کذّابٌ و ما جمَعَهُ و حَفِظَهُ کما نَزَّلَهُ اللهُ تعالی إلا علِی بن أبی طالب (علیه السلام) و الأئمةُ مِن بعدهِ » ( باقر (علیه السلام) می فرمود: هیچ کس از مردم مدعی نیست که همه ی قرآن را جمع کرده چنانچه نازل شده است مگر بسیار دروغگو باشد، چنانچه خدای تعالی نازل کرده احدی جمع و نگهداری نکرده جز علی بن ابی طالب و امامان پس از او ). کلینی، پیشین، ج1، ص 228؛ « عن ابی جعفر (علیه السلام) انّه قال ما یستطیعَ احدٌ ان یدّعی انَّ عندهُ جمیع القرآن کلّهِ ظاهره و باطنِهِ غیرالاوصیاء » ( امام باقر (علیه السلام) فرمود: احدی نمی تواند مدعی شود که همه ی قرآن از ظاهر و باطن نزد او است جز اوصیاء ) کلینی، پیشین، ج1، ص 228.
28. این سخن در برخی از گفتگوهای امام صادق (علیه السلام) با برخی از اصحاب خود چنین گزارش شده است:« ... قُلتُ فَحینَ مَضی رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) من کان الحجّةَ عَلی خَلقِهِ فَقالوا القرآنُ فَنَظَرتُ فی القرآن فإذا هُوَ یخاصِمُ بهِ المُجیءُ و القَدَری و الزّندیقُ الّذی لا یؤمِنُ بهِ حتی یغلِبَ الرّجالَ بِخُصومَتِهِ فعرفتُ أنَّ القُرآنَ لا یکونُ حُجّةً إلا بقیمٍ فما قالَ فیه مِن شیءٍ کانَ حقّاً فقُلتُ لَهُم: مَن قَیّمُ القُرآنِ. قالوا: ابنُ مسعودٍ قَد کانَ یعلَمُ و عُمَرُ یعلمُ حُذیفَةُ یَعلمُ قُلتُ کُلّهُ قالوا لا فَلَم أجِد أحداً یقالُ إنّه یعرِفُ ذلک کلّهُ إلا علیاً (علیه السلام) و إذا کان الشَیءُ بَینَ القَومِ فقالَ هذا لا أدری وَ قالَ هذا لا أدری فَأشهدُ أنَّ علیاً (علیه السلام) کانَ قَیمَ القرآنِ وَ کانَت طاعتُهُ مُفترضةً وَ کانَ الحُجَّةَ علی الناس بعدَ رَسول اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و أنَّ ما قال فی القرآن فهوَ حقٌ فقالَ رحمَکَ الله » کلینی، پیشین، ج1، ص 168-169.
29.« صحابه بر این مطلب که علم قرآن مخصوص اهل بیت است اتفاق نظر داشتند؛ زیرا آنان از علی بن ابیطالب (علیه السلام) می پرسیدند: آیا شما اهل بیت جز به سبب قرآن بر ما برتری دارید؟ اینکه صحابه از چیز دیگری غیر از قرآن از آن حضرت می پرسند، خود دلیل بر اتفاق نظر آنان بر اختصاص علم قرآن ( تنزیل و تأویل ) به اهل بیت است. » محمد بن عبدالکریم شهرستانی، مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار، نشر نسخ خطی، تهران، 1368ش،ص 2.
30.محمد بن حسن صفار، پیشین، ص 217-218، ح3؛ کلینی، پیشین، ج1، ص 61.
31.مولی محسن فیض کاشانی، التفسیر الصافی، مکتبة الصدر، الثانیة، طهران، 1374ش، ج1، ص 20-21.
32.مولی محمدصالح مازندرانی، پیشین، ج2، ص 299.
33.« ثم مَدَّ بها أبوجعفر (علیه السلام) صوتَهُ فقالَ لیذهَبوا حیثُ شاءوا أما و الله لا یجدون العلم إلا هاهُنا ثُمَّ سَکَتَ ساعةً ثمَّ قال أبوجعفر (علیه السلام). عند آل محمد ». این بخشی از سخن ایشان در نقد ادعایی از حسن بصری است که گروهی آن را نزد امام باقر (علیه السلام) مطرح کردند و امام چنین پاسخ دادند. محمد بن حسن صفار قمی، پیشین، ص 30.
34.« قال أبوجعفر (علیه السلام) لسلَمَةَ بن کُهَیل و الحَکَمِ بن عُتَیبةَ شَرقا و غَربا لن تجداً علماً صحیحاً إلا شَیئاً یخرُجُ مِن عندِنا أهل البیتِ ». همان.
35.امام باقر (علیه السلام) در پاسخ به سؤال مردی کوفی از راستی سخن علوی « سلونی عما شئتم فلا تسألونی عن شیء إلا أنباتکم » فرمود:« إنّهُ لیس أحد عنده علم شیء الا خرج من عند امیرالمؤمنین (علیه السلام) فلیذهب الناس حیث شاؤوا، فو الله لیس الامر إلا من ههنا، و أشار بیده إلی بیته ». کلینی، پیشین، ج1، ص 399.
36.«باب: أنه لیس شیء من الحق فی ید الناس إلا ما خرج من عند الأئمة (علیه السلام) و ان کل شیء لم یخرج من عندهم فهو باطل». کلینی، پیشین، ج1، ص 399.
37.«باب: إن کل واقعة تحتاج إلیها الأمة لها حکم شرعی معین و لکل حکم دلیل قطعی مخزون عند الائمة (علیه السلام) یجب علی الناس طلبه منهم عند حاجتهم إلیه ». محمد حر عاملی، فصول المهمة فی أصول الأئمة، تحقیق و إشراف محمد بن محمد الحسین القائینی، نگین، الأولی، قم، 1418ق، ج1، ص 480.
38.محمدهادی معرفت، « جامعیت قرآن کریم نسبت به علوم و معارف الهی و بشری »، نامه مفید، شماره6، تابستان، ش 1375، ص 10-13.
39.مصطفی کریمی، « جامعیت وحی محمدی به گستره ی علم آن حضرت »، معرفت، شماره 60، 1381ش، ص 71-79.
40.علی نصیری، رابطه ی متقابل کتاب و سنّت، ص 279-280؛ ص 294-331.
41.همان، ص 331-332