از حسن بصرى در حدیثى روایت شده: امیرالمؤمنین علیه السلام وارد بازار بصره شد و دید مردم مشغول خرید و فروشند، پس به شدّت گریست، سپس گفت: اى بندگان دنیا و عملههاى دنیاپرستان، روز خود را که به خرید و فروش تمام مىکنید و شب را در رختخواب به صبح مىرسانید و در خلال این امور از آخرت غافل هستید، پس چه وقت براى آخرت زاد و توشه برمىدارید و کى به فکر معاد مىافتید؟!
هست این دنیا چَه و عمرت رسن |
روز و شب هستند موشان بىسخن |
|
رشته عمر تو را لیل و نهار |
پاره سازد لحظه لحظه تار تار |
|
اژدها قبر است بُگشوده دهان |
منتظر تا پاره گردد ریسمان |
|
مرگ باشد شیر مست پر غرور |
تا کشد جان تو را از تن به زور |
|
مال دنیا انگبین و اهل آن |
جمله زنبورند نى بل برغمان |
|
از پى این شهد زهرآلوده چند |
در جدل با ریش مالان اى لوند |
|
شهد نبود زهر جانفرساست این |
نوش نبود نیش درد افزاست این |
|
مهر تابان نیستند این دوستان |
دشمنانند اى برادر دشمنان |
|
زاهل دنیا تا توانى اى عزیز |
مىگریز و مىگریز و مىگریز |