الهى بر رخم بگشا درى از لطف و احسانت *** بدان راهم هدایت کن که پیمودند خاصانت
فروزان سینه ام را از شرار شوق دیدارت *** درى بگشا زدام هجر در گلزار رضوانت
در اشکم به دامان ریز از گنجینه ى عشقت *** فداى قطره اى زین اشک صد دریاى عمّانت
دلم را پادشاهى ده به عزّ فقر در کویت *** سرم را تاج دولت نه به فخر ذلّ فرمانت
فراز و شیب عالم را سپاى بى حد عشقت *** زپیدا و نهان بگرفت دست ما و دامانت
چو مه روشن روانم ساز شب از پرتو ذکرت *** چو خور رخشنده روزم کن به اشراقات قرآنت
الهى را الهى ملک زهد و پارسائى ده *** که برخیزد به عهد عشق و بنشیند به پیمانت