سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بهترینِ برادرانت، کسی است که با راستگویی اش تو را به راستگویی بخواند و با اعمال نیک خود ، تو را بهبرترینِ اعمال برانگیزد . [امام علی علیه السلام]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» ترفندهای متجاوزان جنسی را بشناسید

جاوز 11 کارگر افغانی به یک کودک کار که منجر به مرگ او شد یکی از دردناک‌ترین خبرهای این روزهای صفحات حوادث بوده است. خبر تجاوز اما در چند ماه گذشته در رسانه‌ها زیاد دیده و خوانده شده، به گونه‌ای که نگاهی به خبر‌های چند ماه گذشته حاکی از آن است که هر ماه حداقل 10 مورد تجاوز رسانه‌ای شده است. خبرنگار قانون 40 مورد از مهم‌ترین موارد رسانه‌ای شده تجاوز را بررسی کرده که نتیجه آن حقایق تامل‌برانگیز و البته آزاردهنده‌ای را در بر دارد.
 
بررسی 40 مورد تجاوز رسانه‌ای شده از آبان 89 تا مهر 90 یعنی تقریباً یکسال گذشته، حاوی نکات قابل توجهی است. در 15 درصد  از 40 مورد بررسی‌شده، متجاوز از قربانی شناخت قبلی داشته و در 75 درصد متجاوز از قربانی هیچ‌گونه شناخت و آشنایی نداشته است.
تقریباً 43 درصد تجاوزها گروهی و حدود 57 درصد تجاوزها فردی بوده است. بررسی‌ها نشان می دهد که 65 درصد متجاوزان اقدام به ربودن قربانیان کرده‌اند. در  20 درصد موارد، متجاوزان در پوشش راننده تاکسی و مسافرکش و در 15 درصد در پوشش انواع مامور (کارشناس شهرداری، مامور اداره گاز، مامور نیروی انتظامی و...) اقدام به ربودن قربانی و تجاوز کرده‌اند. توزیع جغرافیایی 40 مورد تجاوز رسانه‌ای شده نشان می‌دهد که 60 درصد تجاوزها در مرکز کشور، 5/12 (دوازده‌ونیم) درصد در شمال کشور، 5/12 درصد در غرب کشور، 5/7 (هفت‌ونیم) درصد در شرق و 5/7 (هفت‌ونیم) درصد در جنوب واقع شده است.
به گزارش قانون از 24 مورد تجاوز در مرکز کشور، 15 مورد تجاوز در استان تهران اتفاق افتاده است و این یعنی 37 درصد ازکل موارد تجاوز رسانه‌ای شده متعلق به استان تهران بوده است. این آمار هم نشان از بالا بودن وقوع این جرم در تهران و هم پوشش رسانه‌ای بیشتر آن در استان تهران می‌باشد. طبق آمارهای کشوری هم تهران، جرم‌خیزترین ناحیه به لحاظ تجاوز جنسی است. عجیب ترین مورد تجاوز گروهی، مربوط به تجاوز بیش از 13مرد (خبر اولیه حکایت از تجاوز 50 مرد داشت، اما بعد از تکذیب‌ها و تاییدهای مکرر خبر تحت تعقیب بودن 20 مرد و در نهایت دستگیری 13 مرد توسط مسئولان قضایی تایید شد.) به یک زن در کاشمر خراسان و شنیع‌ترین مورد تجاوز گروهی،  14 نفر به چند زن و دختر در مقابل دیدگان خانواده‌های قربانیان در خمینی شهر بوده است. شنیع‌ترین تجاوز فردی هم مربوط به تجاوز پدری به نوزاد دختر سه ماهه‌اش در تاکستان است

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 90/8/14 :: ساعت 3:55 عصر )
»» آیا انسانیت مرده است؟!

حدود 5 سال پیش ازدواج کردم و در نهایت بیچارگی توانستم یک طبقه آپارتمان با مبلغ 3میلیون پول پیش و 130هزار تومان اجاره کنم.بعدهر سال صاحبخانه بیمعرفت و خدانشناس به مبلغ پول پیش اضافه کرد تا اینکه در    آبا ماه 1389 مبلغ را به 12 میلیون تومان پیش و اجاره 170 هزار تومان تبدیل کرد .تا اینکه در تیرماه سال 90 به من اعلام کرد که واحد آپارتمان را فروخته و باید نقل مکان کنم. سرتون را درد نیارم که من 13 مرداد خانه پیدا کردم و بلند شدم و آپارتمان را تحویل آقای لطفی (صاحبخانه) دادم و این نامرد به من گفت که باید 200هزار تومان پیش من بماند تا من تمام قبوض آب  و برق ...را حساب کنم. خلاصه امروز که که به این آدم  نامرد زنگ زدم  به من گفت :ای بابا آدم حسابی به خاطر 100 هزار تومان که پیش من داری زنگ میزنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ میدونی من فکر میکردم که تو از این پول میگذری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟من این چند سال خانه را مفت به تو داده بودم ؟؟؟؟ حالا که اینطور شد من اصلا پولی به تو نمیدم و تو هرکاری که دوست داری بکن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟گفتم عجب!!!واقعا به نظر شما از انسانیت فقط اسمش مونده؟ واقعا این آقا فکر میکنه که خیلی زرنگ است و دیگر هیچ جوابی در آخرت نباید بدهد؟ واقعا من آدم احمقی بودم  که پول را دو دستی تقدیم کردم و مثل همه مستاجر ها پدر صاحبخانه را درنیاوردم؟  



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 90/8/14 :: ساعت 3:54 عصر )
»» ازدواج غمانگیز دختر 8 ساله و پسر 12ساله

یکی از غم انگیز‌ترین ازدواج‌های جهان در لبنان برگزار شد. در این مراسم ازدواج، دختر 8 ساله به نام خلود که سال‌هاست مبتلا به سرطان است با دوست بیمارش، کریم 12 ساله ازدواج کرد.

به گزارش جهان این مراسم در حقیقت بزرگ‌ترین آرزوی خلود بود او همیشه به دوستان و خانواده‌اش می‌گفت دوست دارد قبل از مرگش لباس سفید عروسی به تن کند. این مراسم در یکی از سالن‌های بزرگ و مجلل بیروت برگزار شد و خانواده این عروس و داماد با اشک و آرزوی شفا برای این دو کودک جشن با شکوهی برپا کردند.

لباس عروس توسط طراح مدل لباس معروف «زهیر مراد» دوخته شده و یکی از طراحان چهره مشهور، کار آرایش این دو کودک را انجام داده بود. خلود و کریم برای نخستین بار یکدیگر را در بیمارستان کودکان سرطانی دیدند و از همان ابتدا با هم دوستان صمیمی شدند.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 90/8/11 :: ساعت 10:50 صبح )
»» چرا نگرش مردم به دین عوض شده؟

چرا دید بیشتر افراد جامعه نسبت به دین عوض شده است؟ و یا اصولا چرا دین مثل سابق در متن زندگی مردم جریان ندارد و تا حدودی رنگ باخته است ؟
پاسخ :
بدون شک تغییر نگرش انسان ها نسبت به هر چیزی عواملی دارد اینک باید دید چه عواملی می تواند مایه تغییر نگرش افراد جامعه نسبت به دین شود.
? عوامل کم رنگ شدن دین در جامعه (سکولاریزاسیون)
سکولاریزاسیون فرایندی است که طی آن وجدان دینی، فعالیت های دینی و نهادهای دینی، اعتبار و اهمیت اجتماعی خود را از دست می دهند.[1] برخی از عوامل پیدایش این فرایند یعنی سکولاریزاسیون درجامعه به شرح ذیل است.
1) خرافات
وجود خرافات و آموزه های عقل ستیز موجب از بین رفتن باور انسان ها به دین می شود چرا که وقتی عقل و دانش بشر به سستی آن خرافات دست یابد اعتمادش به دین را از دست می دهد و بدین جهت یکی از عوامل افول دین در جوامع، رخنه خرافات و مطالب نادرست در میان آموزه های دینی است.
شهید مطهری به نیکی در این باره می نویسد: «کلیسا چه از نظر مفاهیم نارسائی که در الهیات عرضه داشت و چه از نظر رفتار غیرانسانیش با تودة مردم، خصوصاً طبقه دانشمندان و آزادفکران، از علل عمده گرایش جهان مسیحی و به طور غیرمستقیم جهان غیرمسیحی به مادیگری است... فلا ماریون در کتاب «خدا در طبیعت» می گوید کلیسا به این شکل خدا را معرفی کرد که از چشم راستش تا چشم چپش شش هزار فرسخ فاصله دارد.»[2]
یکی از عوامل افول دین در جوامع علم زدگی می باشد و البته همانطور که شهید مطهری به نیکی فرموده اند علم به تنهایی برای سعادت بخشی انسان کافی نیست و علم و ایمان توأماً مایه سعادت دنیوی و اخروی انسان است و افراط در علم گرایی و نادیده گرفتن دین نهایتاً به زیان انسان ها تمام می شود چنانکه دانشمندان غربی هم بر این امر اعتراف کرده اند
2) علم زدگی
پیشرفت های صنعتی و علمی موجب گردید تا گمان شود که علم می تواند جای دین را بگیرد و این یکی از عوامل تغییر دید جامعه به دین گردید. برایان ویلسون در این باره می نویسد: «کار بست علم ـ به ویژه در فعالیت های تولیدی ـ و پیدایش و فنون جدید، از احساس وابستگی انسان به الوهیت کاست.»[3] یکی دیگر از فیلسوفان غربی نیز می نویسد: «بر وفق علم زدگی یا اصالت علم، گزاره ها فقط به میزانی که با کمیات یا امور واقع تجربی ربط و پیوند دارند محتوای حقیقی و صدق دارند. علم زدگی با هر دینی که شالوده مابعدالطبیعی معناداری دارد ـ قطع نظر از ادعای وحی و تنزیل فرا طبیعی ـ تعارض به بار می آورد.»[4]
پس یکی از عوامل افول دین در جوامع علم زدگی می باشد و البته همانطور که شهید مطهری به نیکی فرموده اند علم به تنهایی برای سعادت بخشی انسان کافی نیست و علم و ایمان توأماً مایه سعادت دنیوی و اخروی انسان است و افراط در علم گرایی و نادیده گرفتن دین نهایتاً به زیان انسان ها تمام می شود چنانکه دانشمندان غربی هم بر این امر اعتراف کرده اند. جورج سارتن در کتاب شش بال در این باره می نویسد:
«علم در بعضی زمینه ها ترقیات عظیم و شگفت کرده است ولی در زمینه های دیگر مثلاً سیاست ملی یا بین المللی که مربوط است به روابط افراد انسان با یکدیگر، هنوز خود را ریشخند می کنیم.»[5]
3) عملکرد حاکمان دینی و دینداران
عملکرد حاکمان دینی تأثیر بسزایی در دینداری مردم دارد. نهرو در این باره می نویسد: «جنگ و نزاع ناپیدا میان پاپ ها در مردم اروپا تأثیر بسیاری به وجود می آورد. وقتی که مردم می دیدند کسانی که خود را جانشین و مظهر خداوند در روی زمین می نامند، چنین رفتاری، دارند طبعاً درباره تقدس و درستی و جدی بودن حرف هایشان به تردید می افتادند.»[6] البته این مسأله اختصاص به حاکمان دینی ندارد بلکه اگر دینداران نیز در رفتارشان دقت نکنند و اصول انسانی و دینی را رعایت نکنند و احیاناً دارای فساد اخلاقی و رفتاری باشند این وضعیت نیز مایه سستی باور جامعه به جایگاه دین در زندگی آدمیان می شود. البته انسان هوشیار و دانا همیشه حساب دین را از دیندار و حاکم دینی جدا می کند و ارزشمندی و نقش ارزشمند دین را بخاطر عملکرد ناشایست پاره ای از دیندارانی که به آموزه های دینی عمل نکرد ه اند نادیده نمی گیرد.
دیوید ری گریفین از بنیانگذارن نهضت پست مدرنیسم در غرب می نویسد: برخلاف گذشته که متفکران روشنفکر به الحاد رو می آوردند امروزه متفکران پیشرو و یا به عبارتی روشنفکران امروزی از آثار منفی انکار خدا و آموزه های الهی سخن می گویند
4) تبلیغات ستمگران و حق ستیزان
همانطوری که در طول تاریخ ظالمان با سوء استفاده از مفاهیم و امور ارزشمند و مقدس آدمیان به استعمار جوامع و ظلم بر مردم اقدام کرده اند همچنین ستمگران همواره بر علیه دین تبلیغات دروغین کرده اند چون دین شعار مبارزة با طاغوت را سر داده و انسان ها را با حقائق آشنا می سازد خداوند در قرآن می فرماید ما هیچ رسولی نفرستادیم الا اینکه شعارش و پیامش به مردم این بود که با طاغوت ها و تجاوزگران مبارزه کنید و خدا را پرستش نمائید.[7] پروفسور هربرت آی شیلر استاد ممتاز دانشگاه کالیفرنیا می نویسد: «واژه امپریالیسم فرهنگی نشان دهندة نوعی نفوذ اجتماعی است که از طریق آن، کشوری اساس تصورها، ارزش ها، معلومات و هنجارهای رفتاری و همچنین روش زندگی خود را بر کشورهای دیگر تحمیل می کند.» وی می گوید: «امپریالیسم فرهنگی از طریق ارتباطات، پدیده ای اتفاقی و اضطراری نیست بلکه برای کشورهای امپریالیستی که تلاش می کنند بدین وسیله تسلط اقتصادی و برتری سیاسی خود را بر ممالک دیگر برقرار و حفظ کنند، امری حیاتی است.»[8] بنابراین استفاده از ابزارهای تبلیغاتی یکی از ابزارها و عوامل مهم ستمگران و متجاوزگران برای کمرنگ کردن ارزش های انسانی و دین است.
تا اینجا به پاره ای از عواملی که می تواند باعث عوض شدن دید جامعه نسبت به دین شود سخن گفتیم. اکنون به دو نکته پایانی اشاره می کنیم.
عبادت
نکته اول : حقیقت آنست که امروزه نه تنها جامعه اسلامی ایران بلکه انسان ها در سراسر جهان به جایگاه ارزشمند دین پی برده اند و پیامدهای منفی کنار نهادن آموزه های دینی در زندگی را چشیده اند و براستی می توان این قرن را قرن گسترش دینداری در جهان نامید. دیوید ری گریفین از بنیانگذارن نهضت پست مدرنیسم در غرب می نویسد: برخلاف گذشته که متفکران روشنفکر به الحاد رو می آوردند امروزه متفکران پیشرو و یا به عبارتی روشنفکران امروزی از آثار منفی انکار خدا و آموزه های الهی سخن می گویند.[9] از اینرو باید گفت دید انسانها به دین تغییر کرده است ولی این تغییر به این صورت است که انسانها به ارزش و آثار دین در سعادت خویش پی برده اند.
نکته دوم : نه تنها امروزه انسان ها از دین برنگشته اند و آن را دست کم نمی گیرند بلکه دید انسان ها به دین فزونتر و محکم تر شده است آری در پرتو پیشرفت های ابزارهای اطلاع رسانی و علم آموزی، انسان ها راحت تر از حقایق دینی آشنا می شوند و از باب نمونه از طریق ابزارهای رسانه ای انسان ها با کمترین هزینه و زمان به اطلاعات زیادی درباره دین دست می یابند و حضور جدی ملت مسلمان در مراسم دینی و مذهبی را می توان نمونه ای از رشد باورهای دینی آنان به شمار آورد.
خلاصه آنکه بدون شک عواملی مایه افول دین می گردد ولی امروزه جوامع مختلف دنیا از جمله ایران اسلامی به ارزش دین پی برده اند و در پرتو فراهم شدن بسترهای مناسب و توسعه ابزاهای اطلاع رسانی به تعمیق و توسعة باورها دست یافته اند.
 
پی نوشت ها :
[1] . براین ویلسون، فرهنگ و دین، ویراسته میر چاالیاره، تهران، طرح نو، چاپ اول، 1374، ص124.
[2] . مطهری، مرتضی، علل گرایش به مادیگری، تهران، انتشارات صدرا، چاپ یازدهم، 1368، ص69ـ65.
[3] . فرهنگ و دین، همان، ص141ـ139.
[4] . قدردان قراملکی، محمد حسن، سکولاریزم در مسیحیت و اسلام، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، 1379، ص86.
[5] . ربانی گلپایگانی، علی، ریشه ها و نشانه های سکولاریسم، کانون اندیشه جوان، 1379، ص49.
[6] . لعل نهرو، جواهر، نگاهی به تاریخ جهان، مترجم محمود تفضلی، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ دهم، 1377، ج1، ص501.
[7] . نحل/36.
[8] . هربرت شیلر، وسایل ارتباط جمعی و امپراتوری آمریکا، ترجمه احمد میرعابدینی، تهران، سروش، چاپ اول، 1377، ص40.
[9] . دیوید ری گریفین، خدا و دین در جهان پسا مدرن، مترجم حمیدرضا آیت اللهی، مرکز مطالعات و انتشارات آفتاب توسعه، چاپ اول، 1381، ص151.


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 90/8/11 :: ساعت 10:46 صبح )
»» حکایت ابوسعید ابوالخیر

ابوسعید ابوالخیر  سال‏ها در شهر نیشابور درس داشت. روزى در روستایى دعوتش کردند. گفتند: هر چند نفر که مى‏خواهى، با خودت بیاور. ده نفر از شاگردهایش را با خود برد.

بعضى از شهرهاى ایران قدیم را که من دیده بودم، دستشویى آن آخر حیاط بود. پشت بیشتر حیاطها نیز کوچه بود. چاله مستراح را بیرون کوچه مى‏کندند و روى آن طاق مى‏زدند. بعد از دو سه ماه که پر مى‏شد، مى‏آمدند، روى نجاسات خاک مى‏ریختند و مخلوط مى‏کردند و با گاله مى‏بردند.

ابوسعید با شاگردانش داشت رد مى‏شد. در جایى، طاق چاه مستراح را برداشته بودند و هنوز خاک نریخته بودند که حمل کنند. شاگردان بینى را گرفته بودند و دوان دوان رد شدند، اما دیدند ابوسعید نیست، نگاه کردند، دیدند کنار چاله مستراح ایستاده و دارد سر تکان مى‏دهد. جلوى بینى خود را نیز نگرفته است. چند دقیقه‏اى گذشت و بعد همگى راه افتادند.

شاگردان گفتند: استاد! بوى این کثافت‏ها به شما نخورد؟ گفت: چرا. گفتند:

پس چرا جلوى بینى خود را نگرفتید؟ گفت: چون که این فضولات شکم آدمى‏زاد به من گفتند: ابوسعید! به این شاگردهاى بى‏معرفت بگو: چرا فرار کردید، کجا رفتید؟ ما چند ساعت قبل، عناصر خیلى با ارزشى بودیم که ما را در بهترین مغازه‏ها، در ویترین‏ها مى‏چیدند، خیلى تمیز، خوش رنگ و عالى بودیم. شماها ما را خریدید و خوردید و چند ساعت میهمان شما بودیم، شما ما را به این روز در آوردید. اکنون از ما فرار مى‏کنید؟

اگر حیات و زندگى فقط شکم باشد، آخرش چیست؟ یعنى خداوند متعال میلیاردها چرخ را معطل کرد و انسانى را ساخت، تا این که کارخانه کودسازى شود؟ بله، متأسفانه عده‏اى همین گونه هستند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 90/8/10 :: ساعت 3:41 عصر )
»» حکایت گرگان و کرمان‏

شخصى از دیگرى پرسید: آقا از گرگان تا کرمان چقدر فاصله است؟ گفت: یک متر. گفت: حالا من از تو پرسیدم، تو عاقلى یا دیوانه‏اى. گفت: نه من عاقلم. گفت:گرگان مى‏دانى کجاست؟ گفت: بله گرگان را مى‏شناسم. گفت: کرمان را مى‏دانى کجاست؟ گفت: بله، تمام کرمان را هم مى‏شناسم، گفت: پس چرا مى‏گویى یک متر، بیش از هزار کیلومتر فاصله است. چطور یک متر است. گفت: اکثر مردم پایبند به دین نیستند، پایبند به پول و شکم هستند، اینها را مى‏گویند گرگان، کرمان هم یک مترى زمین است که این مردم را چال مى‏کنند، تما این میت کرم مى‏افتد، از گرگان تا کرمان یک متر است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 90/8/10 :: ساعت 3:39 عصر )
»» حکایتى از مرحوم میرزا جواد آقا ملکى تبریزى‏

میرزا جواد آقا ملکى تبریزى‏ - استاد اخلاق امام (ره)- در نجف، شاگرد چهره‏هاى برجسته‏اى بودند که در نهایت به آخوند ملاحسینقلى همدانى‏  مى‏رسد که داستان زندگى او نیز داستان عجیب و شنیدنى است؛ که بعد از شیخ انصارى‏  در مقام مرجعیت شیعه قرار گرفت، ولى مرحوم آیت الله سید على شوشترى اجازه نداد که او مرجع تقلید شود، گفت: خدا شما را براى مرجع تقلید شدن نیافریده است، اگر طبل مرجعیت بزنید، قیامت گریبانت را مى‏گیرند، خدا تو را ساخته است که با این نفَس و علمى که به تو داده است، انسان بسازى، نه فقه و اصول بگویى. ایشان نیز قبول کردند:

به مى سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید

 

که سالک بى‏خبر نبود ز راه و رسم منزلها

     

چقدر خوب است که شخص بیدارى در گوش خواب زده‏اى بگوید: راه تو این نیست و او نیز قبول کند. گفت: تو اگر مى‏خواهى مرجع تقلید شوى، باید در جهنم بروى. تو مسیر دیگرى را باید طى کنى.

حاج آقا حسین مى‏فرمودند: شب چهار شنبه به مسجد جمکران رفته بودم. آن مسجد قدیمى که چقدر با روح و با معنویت بود. چه کسانى آنجا نماز خواندند. من خودم چه نمازهایى و چه حال‏هایى را آنجا دیدم و چه دعاهایى را دیدم که مستجاب شد.

گفت: نماز صبحم را در آنجا خواندم و پیاده به قم برگشتم. نزدیک ظهر بود، گفتم: اکنون که تا اینجا آمده‏ام، بروم جمالِ «جمال السالکین» حاج میرزا جواد آقاى ملکى تبریزى را زیارت کنم. کار دیگرى نداشتم، فقط مى‏خواستم بروم تا ایشان را ببینم، چون انسان با دیدن این چهره‏ها، به یاد خدا مى‏افتد.

گفت: درب را زدم. درب را باز کردند، گفتم: آقا تشریف دارند؟ گفتند: براى نماز آماده شده‏اند و الان روى جانماز رفتند. داخل تشریف بیاورید. آهسته که صداى پاى من شنیده نشود آمدم و پشت سر ایشان ایستادم که نماز ظهر را با او بخوانم. هنوز تکبیرة الاحرام را نگفته بودند و در مقدمه ورود به نماز، این آیه شریفه را خواندند:

«وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً»

«وجه» یعنى همه وجودم؛ روح و قلب و عقل من باور کردند. این آیه را که مى‏خواند، گویا داشت خدا را مى‏دید. مانند سیل از محاسن ایشان اشک روى لباس ایشان مى‏ریخت و بعد دو دست خود را بلند کردند:

احرام گرفته‏ام به کویت‏

 

لبیک زنان به جستجویت‏

     

من براى بدن خودم نماز نمى‏خوانم، حال خدایا! دوست دارى در قیامت مرا به جهنم ببرى، ببر. آن چیزى که براى من لذت دارد، خواسته توست. بخواهى به جهنم نیز مى‏روم و صدایم درنمى‏آید. راستگوترین انسان فرمود:

«فهَبَنِى یا الهى و سیّدى و مُولاى و رَبّى صَبرتُ عَلى عَذابِک فَکیف أصبِرُ عَلى فِراقِکَ»

براى این که رضایت تو را جلب کنم، با پاى خودم در آتش مى‏روم و صدایم نیز درنمى‏آید.

تکبیرة الاحرام نماز یعنى همه چیز را با اشاره دستم پشت سر گذاشتم؛ زن، فرزند، پول، مال، حساب‏هاى بانکى، عروس، داماد، نوه، همه را پشت سر ریختم، من ماندم و تو.

گفت: میرزا جواد آقا «الله اکبر» را گفت و از دنیا رفت. این نماز است. نگاه خدا به انسان که نگاهى با محبت‏تر، عاشقانه‏تر، تربیتى‏تر و پرمنفعت‏تر از این نیست.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 90/8/10 :: ساعت 3:38 عصر )
»» کرم امیرالمؤمنین علیه السلام بر دشمنان‏

قطعه زیبا در کتاب «کامل ابن اثیر» است، خیلى مسأله مهمى است. از بس‏ که بار معنوى این قطعه سنگین است، کوه، تحمل آن را ندارد.

شخصى شجاعِ شمشیرزنِ پرقدرتِ قویى به نام «عبیدالله بن حرّ جعفى» در سایه حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام- ایامى که حضرت در کوفه زندگى مى‏کردند- بود، و از همه مواهب حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام بهره‏مند بود. جنگ صفین برپا شد. این شخص خود را غرق اسلحه کرد و به معاویه پیوست و سه ماه تمام با امیرالمؤمنین علیه السلام جنگید. بعد که جنگ تمام شد و امیرالمؤمنین علیه السلام به کوفه برگشتند، این شخص با معاویه به شام برگشت، چون مى‏ترسید که به کوفه برود.

معاویه در آنجا سفره‏اش را خیلى چرب کرد که دیگر هوس کوفه نکند و همانجا بماند. او نیز جوان بود و زن جوانى داشت که با همه وجود عاشق همسر خود بود.

در کوفه شایعه کردند که «عبیدالله بن حرّ جعفى» در جنگ کشته شده است. این شایعه یقینى شد و همسر او بعد از چهار ماه و ده روز رفت شوهر کرد.

خبر ازدواج کردن او به شام و به شوهرش رسید. البته کار اشتباهى نکرده بود، چون یقینى بود و براى او مسلم شده بود که کشته شده است و لذا رفت و شوهر کرد.

«عبیدالله بن حرّ جعفى» به معاویه گفت: من مى‏خواهم به کوفه بروم، معاویه گفت: براى چه؟ گفت بروم و خود را نشان دهم که من زنده‏ام تا همسرم را پس بگیرم. گفت: بیچاره! اگر پاى تو به کوفه برسد، مأموران على بن ابى‏طالب علیه السلام تو را بگیرند، تکه تکه مى‏کنند. اینجا بمان! من زیباترین دختران را از شامیان براى تو مى‏گیرم.

گفت: من فقط همسر خودم را مى‏خواهم. گفت: تو چگونه مى‏توانى همسر خود را پس بگیرى؟ گفت: بهترین راه براى پس گرفتن آن، حضرت على علیه السلام است.

یعنى هر انسان الهى در این حدّ است که دشمن به خیرِ او صد در صد امیدوار است. معاویه گفت: من نمى‏دانم تو چه مى‏گویى، مى‏خواهى بروى، برو، ولى‏ تکه تکه‏ات مى‏کنند.

به کوفه آمد. محلّ حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام در مسجد است. به مسجد رفت، دید رجال سیاسى، کشورى و لشگرى آمده‏اند، امیرالمؤمنین علیه السلام نیز به نوبت به مشکلات مردم رسیدگى مى‏کنند. وقتى خلوت شد، آمد رو به روى امیرالمؤمنین علیه السلام نشست. خیلى مهم است که از ایشان نترسند؛ یعنى انسان به گونه‏اى زندگى کند که از او نترسند.

تا چشم امیرالمؤمنین علیه السلام به عبیدالله افتاد، همین یک جمله را فرمودند: آیا کار درستى بود که در حکومت من زندگى کنى و بعد غرق در اسلحه بروى و همراه معاویه علیه من بجنگى؟ گفت: على جان! من نیامده‏ام که مرا محاکمه کنى، من گرفتارم، آمده‏ام تا مشکل مرا حل کنى. حضرت فرمودند: مشکل خود را بگو.

در یک کلمه، شیعه یعنى کانون محبت، عشق، علاقه، جذب، مگر این که طرف مقابل قابلیت جذب را نداشته باشد و مجذوب نشود، البته شما باید سر جاذبه و محبت خود باشید.

در زندگى مورچگان خیلى کتاب نوشته شده است. دانشمندانى عمر خود را خرج کردند تا زندگى مورچه را بررسى کنند که چگونه است. گروهى مورچه در لانه مورچگان هستند که دانشمندان اسم آنها را مورچه پرخور گذاشته‏اند که چند برابر مورچه‏هاى دیگر مى‏خورند، البته فقط ماده شیرین مى‏خورند.

این‏ها مى‏خورند و مى‏خورند تا خود را به خمره شیره تبدیل کنند. این مواد خورده شده را هضم نمى‏کنند، فقط به اندازه ذخیره بدن خود هضم مى‏کنند و بقیه را نگه مى‏دارند. بعد در لانه خود را برعکس آویزان مى‏کنند، یعنى خلقتى دارند که مى‏توانند به طاق بچسبند و آویزان شوند. مورچه‏ها در پاییز و زمستان از لانه بیرون مى‏روند و آذوقه گیر نمى‏آورند، درست هم هستند، مفت خور نیستند، مى‏روند براى خوردن پیدا نمى‏کنند، رو به روى این‏ها مى‏آیند و دهان خود را باز مى‏کنند

و شاخک‏ها را تکان مى‏دهند، یعنى گرسنه‏ایم، آنها نیز دهان خود را باز مى‏کنند و به اندازه‏اى که این‏ها سیر شوند، از آن شیرینى و شیره خود در دهان مورچه گرسنه مى‏ریزند.

مورچه گرسنه با این که خیلى از این غذا خوشش مى‏آید، اما فردا دوباره به سراغ این خمره زنده نمى‏آید، بلکه دوباره بیرون مى‏آید، اگر خود را سیر کرد، کرد، اگر نه، غروب برمى‏گردد، دوبار دهان را باز مى‏کند تا او شیره را در دهانش بریزد و او را سیر کند. گویا این‏ها:

«تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏»

را عمل مى‏کنند.

شیعه باید خمره شیرینى و عسل باشد. اگر پرخورى مى‏کند- نه پرخورى با دهان- پرخورى با دخل و درآمد؛ یعنى روزىِ اضافه به دستش آمد، واقعاً منتظر است ببیند که کدام انسان شیعه، سنى، بى‏دین، با دین، ضعیف الایمان، چه مشکلى دارند، برود و مشکل او را حل کند که آن بى‏دین بگوید: اگر دین این گونه است، پس من را نیز با این دین آشتى بده.

ادامه حکایت عبیدالله بن حرّ جعفى‏

فرمود: مشکل خود را بگو. اى على مرتضى! اى کارفرماى قضا! شما که با مردم این گونه رفتار کردید، شما که با دشمنى که با تو جنگیده این گونه رفتار کردید، بالاتر از این، وقتى در محضر مبارک حضرت رضا علیه السلام- بنا به نقل شیخ صدوق در کتاب «عیون اخبار الرضا» که نزدیک به زمان حضرت امیر علیه السلام بوده است، چون صدوق خیلى با ایشان فاصله نداشته است و روایاتش از سرچشمه است- صحبت از جنگ جمل شد، یک نفر با عصبانیت فریاد زد: خدا از اول تا آخر کسانى را که با على علیه السلام جنگیدید لعنت کند، امام هشتم علیه السلام فرمودند: جلوى دهانت را بگیر، بگو:

خدا لعنت کند کسانى که با على علیه السلام جنگیدند، الّا آنهایى که توبه کردند. گفت: یابن رسول الله! مگر جنگ با على علیه السلام توبه دارد؟ فرمود: بله. خدا از توبه کنندگان آن گذشت، تو چرا آنها را لعنت مى‏کنى؟

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:

«کُونُوا دُعاةً لِلنّاس بِغَیرِ السِنَتِکُم»

مردم را بدون زبان و حرف زدن، با عمل، رفتار و کردار خود، به خدا دعوت کنید. این کارها زیباترین جاى هزینه کردن عمر است.

حضرت على علیه السلام فرمودند:

مشکل خود را بگو. گفت: در کوفه شایعه کرده‏اند که من کشته شده‏ام، بعد شنیدم که همسرم رفته و شوهر کرده است. اکنون من آمده‏ام و همسرم را مى‏خواهم. نزد شوهرِ همسرم رفتم، خیلى قوى و قلدر است، به او گفتم که من شوهر این خانم بودم، اما او گفت: اگر کلمه دیگرى حرف بزنى، تو را مى‏کشم. من چه کنم؟

حضرت به قنبر فرمودند: برو به این مرد قوىِ شجاع بگو که على علیه السلام تو را کار دارد. قنبر رفت، گفت: «یا رجل اجب امیرالمؤمنین» على علیه السلام با تو کار دارد. گفت:

چشم. به مسجد و محضر مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام آمد. حضرت فرمودند: این ازدواجى که تو کردى درست است، چون یقین داشتى عبیدالله کشته شده است، اما هنوز زنده است. شما از این خانم چشم بپوش. گفت: على جان! از من حامله هست. فرمود: عیبى ندارد، شما چشم بپوش. گفت: چشم، على جان! امام علیه السلام به عبیدالله و شوهر این زن فرمود: بروید.

حضرت سؤال کردند: چه وقتى بچه به دنیا مى‏آید؟ گفتند: چهار ماه دیگر. به‏ قنبر فرمودند: برو خانه خوبى براى آن زن با خرج من اجاره کن و خدمتکار نیز براى او بگذار. شوهر اول و شوهر دوم کاسب و پولدار هستند، اما حضرت مى‏گوید که دشمن من کرایه خانه و پول خدمتکار را ندهد، شوهر این زن نیز ضرر نکند، پول اجاره را من مى‏دهم.

بچه که به دنیا آمد، اگر پدر بچه دوست دارد بچه را ببرد و به دایه بدهد، دوست ندارد، همین خانم او را شیر بدهد، از شیر که گرفتند، بیاید و بچه را ببرد.

به عبیدالله فرمود: بچه که به دنیا آمد، شما مى‏توانید دست همسرت را بگیرى و ببرى. داستان خاتمه یافت. عبیدالله نیز بى‏ترس و لرز از حضرت على علیه السلام خداحافظى کرد و رفت. این کار یعنى عبادت خدا.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 90/8/10 :: ساعت 3:37 عصر )
»» حکایتى عجیب از امیرالمؤمنین علیه السلام‏

شخصى خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام رسید، عرض کرد: على جان! هزار دینار در این شهر نزد فلان شخص گذاشتم و به مدینه آمدم، اکنون مى‏گویند که او مرده است. به پسرش مراجعه کردم، گفتم: من نزد پدر شما هزار دینار امانت گذاشتم، آمده‏ام بگیرم. پسرش گفت: والله پدر ما در هیچ کجا، نه در دفترى و نه در وصیتش، چیزى نگفته است.

طلبکار گفت: على جان! من واقعاً به این پول نیاز دارم، چه کنم؟ حضرت فرمودند: من نمى‏گذارم که حق تو پایمال شود. به پسر بدهکار فرمود: بیرون مدینه، پشت تپه‏اى مى‏روى و آنجا مى‏ایستى، تعداد سگ مى‏آیند که یکى از سگها از همه زشت‏تر و بدترکیب‏تر است، به او بگو: چنین کسى آمده و مى‏گوید که من هزار دینار نزد تو امانت گذاشته‏ام، آن را کجا گذاشته‏اى؟

امیرالمؤمنین علیه السلام این قدرت را دارد که گوشه پرده برزخ را کنار بزند و به پسر میّت بگوید که پدرت را ببین. نه این که حضرت آنها را به دنیا آورده باشد، چون عالم برزخ، عالمى بین دنیا و آخرت است.

سند وجود برزخ بین دنیا و آخرت در قرآن است:

«وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ»

یعنى شما چهار دنیا را باید طى کنید؛ رحم مادر، دنیا، برزخ و قیامت. قیامت آخرین مرز است که دیگر بعد از آن دنیایى وجود ندارد.

نه این که امیرالمؤمنین علیه السلام آنها را از برزخ به دنیا آورده باشند، بلکه پسر را فرستاد و گوشه پرده را کنار زد که آن دنیاى برزخ را ببیند.

پسر رفت، بین آن چند سگ، به سگى که از همه سیاه‏تر، بدتر و زشت‏تر بود، گفت: پدر! چنین داستانى است، آیا این طلبکار راست مى‏گوید؟ گفت: این هزار دینارش، در خانه و زیر فلان دیوار است. آدرس داد، گفت: برو بردار و به او بده. اى پسر! این را نیز به تو بگویم که تنها راهى که در این عالم درست است، راه على علیه السلام است و ما بى‏راهه رفتیم و گرفتار شدیم. این راه ما راه على علیه السلام نیست، بلکه راه ضدّ على علیه السلام است و روندگان در راه ضدّ على علیه السلام، بعد از مرگ، به همین صورت محشور مى‏شوند.

در قرآن مى‏خوانید:

«وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ»

خدا حیوان‏ها را نیز محشور مى‏کند، یعنى همین حیوان‏ها، والّا پروردگار که حیوان دیگرى را در قیامت نمى‏آورد. آنهایى که انسان آفریده شدند، ولى‏

«فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ»

سگ هار شدند و به همه مى‏پرند اگر چه شکل فعلى او شکل انسان دو پا است، ولى در قیامت مانند چهار پا محشور مى‏شوند.

گفت: پسرم! ما که دیگر تمام دربها به رویمان بسته شده است. ولى به تو بگویم که راه سالم فقط راه على علیه السلام است. جالب این است که علماى اهل تسنن نیز این معنا را مى‏دانند، نه عوام آنان.

تفسیرى از تفاسیر علمى، به نام تفسیر «مفاتیح الغیب» است که نویسنده‏اش اهل شهررى بوده، به نام فخر رازى،  که رازى یعنى اهل رى. اى فخر رازى از علماى رده اول اهل تسنن است. او در تفسیر سوره فاتحة الکتاب بحث مى‏کند که آیا ترک‏

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» سوره فاتحه نمازِ واجب، جایز است؟ اگر نگوید، نمازش صحیح است یا نه؟  آنهایى که مکّه رفته‏اند، دیدند که امام جماعت مکه، وقتى «اللّه اکبر» مى‏گوید، مقدارى مکث مى‏کند، بعد مى‏گوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»** یعنى‏ «بِسْمِ اللَّهِ» آن را مى‏دزدد و نمى‏گوید. فخر مى‏نویسد: آیا ترک‏ «بِسْمِ اللَّهِ» جایز است؟ و آیا «بِسْمِ اللَّهِ» را آهسته باید گفت- مانند علماى مدینه، چون مذهب علماى مدینه با علماى مکه فرق مى‏کند- یا باید بلند گفت؟ مى‏گوید: بسیارى از علماى بزرگ‏ «بِسْمِ اللَّهِ» را نمى‏گویند، ما از آنها پیروى کنیم و نگوییم؟ بسیارى‏ «بِسْمِ اللَّهِ» را آهسته مى‏گویند، ما نیز آهسته بگوییم؟ چه باید کرد؟

مى‏گوید: من جستجو و تحقیق کردم که در امت پیامبر صلى الله علیه و آله- حرف انسان سگ نما را یادتان نرود که به پسرش گفت: راه على علیه السلام درست است- گفت: من دقت کردم، یقین پیدا کردم که على بن ابى طالب علیه السلام در تمام نمازها «بِسْمِ اللَّهِ» را بلند مى‏گفت و من در این مسأله به على علیه السلام اقتدا مى‏کنم، چون راه او حق است؛ یعنى نمازهایم را با «بِسْمِ اللَّهِ» مى‏خوانم و بلند مى‏گویم.

مرحوم فیض کاشانى نوشته است: در حروف مقطعه قرآن، اگر حروف تکرارى مقطعه را حذف کنید و تمام آنها را ترکیب کنید و جمله بسازید، این جمله در مى‏آید: «صراط على حق نمسکه»؛ در این دنیا فقط راه على علیه السلام حق است. فقط در این راه حرکت کن! ما نیز به آن راه چنگ انداخته‏ایم. این حروف مقطعه قرآن است که حرف خداست.  اهل سنت مى‏گویند: ما در راه پیغمبر هستیم، ولى ما با هزار دلیل ثابت کردیم که در راه پیغمبر صلى الله علیه و آله نیستند. یک دلیلش این است که پیغمبر صلى الله علیه و آله در غدیر خم فرمودند: على بر شما ولایت دارد. دو ماه بعد، پیغمبر صلى الله علیه و آله از دنیا رفتند، شما ابوبکر را ولىّ خودتان کردید. شما کجا در راه پیغمبر هستید؟

این هدیه براى ملک الموت؛ «رضا الخصماء» که تمام طلبکارها را تا نمرده‏اى از خودت راضى کنى. اگر راضى نکنى چه مى‏شود؟ این را باید از قرآن و روایات بررسى کنیم تا ببینید در قیامت چه افتضاحى به بار مى‏آید؟ مال مردم خوردن آسان نیست.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 90/8/10 :: ساعت 3:36 عصر )
»» دستور اسلام به مهرورزى با مخالف‏

 

اسلام، این آیین پاک الهى که آیین همه پیامبران است، بر مهرورزى پافشارى شگفتى دارد، زیرا کاربرد مهر و محبّت از امور دیگر بیش‏تر و سریع‏تر است.

اسلام اجازه نمى‏دهد که انسان مهر و محبتش را از دیگران گرچه هم کیش و هم رنگ او نیستند دریغ بدارد.

حضرت صادق علیه السلام در حالى که سوار بر مرکب به سوى مدینه در حرکت بودند و هوا به شدت گرم بود، چشم مبارکشان به شخصى افتاد که در آن گرماى سخت از شدت تشنگى روى زمین افتاده، بیم مرگش‏ مى‏رود، به پیاده‏اى از یارانش که آب در اختیار داشت فرمودند به سوى او شتاب و او را سیراب کن، عرضه داشت من او را مى‏شناسم، از مسیحیان مدینه است، چه نیازى که به فریاد او برسیم!

حضرت فرمود: من به دین او کار ندارم، او تشنه‏اى در حال مرگ است که بر ما لازم است به او یارى دهیم، به سرعت به او آب برسان تا از این حالت نجات یابد «1».

ما باید نسبت به قلب خود در مسأله مهر و محبّت در حدى کار کنیم که تبدیل به دریایى موّاج از عشق و محبّت شویم و با کمال شوق و اشتیاق همگان را در همه امور حیات و زندگى مثبت از مهر و محبّت خود سیراب نماییم.

پیامبران خدا کردارشان و زبانشان براى تبلیغ دین، کردار و زبانى غرق مهر و محبّت بود، روش محبّت‏آمیزشان و حوصله عجیبى که در این زمینه به خرج مى‏دادند مردم را به آیین حق جذب مى‏کرد.

حضرت رضا علیه السلام درباره روش محبّت‏آمیز پیامبر صلى الله علیه و آله و حوصله شگفت‏آور آن حضرت در دعوت به نماز از اهل بیتش مى‏فرماید:

هنگامى که آیه:

[وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ...] «2».

و خانواده‏ات را به نماز فرمان بده...

نازل شد، پیامبر به مدت نه ماه هر روز در پنج وقت نماز بر در خانه‏ على و فاطمه علیهم السلام مى‏آمد و مى‏گفت: خدا شما را مورد مهر و رحمت قرار دهد، براى نماز آماده شوید «2».

 

مهرورزى با دشمن‏

این پیشنهاد مهم و با ارزشى است که حضرت حق در قرآن به بندگانش داده است. در مثل مى‏گویند: دوست اگر هزار نفر باشد کم است و دشمن اگر یک نفر باشد زیاد است.

ما مردم مؤمن نباید میان خود دشمن داشته باشیم و اگر افرادى با ما دشمن‏اند لازم است این پیشنهاد معنوى حضرت محبوب را به کار بندیم تا کینه‏ورزان به ما تبدیل به مهرورزان شوند.

[وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ‏] «3».

نیکى و بدى یکسان نیست. [بدى را] با بهترین شیوه دفع کن؛ [با این برخورد متین و نیک‏] ناگاه کسى که میان تو و او دشمنى است [چنان شود] که گویى دوستى نزدیک و صمیمى است.

 

محبّت به بدکاران براى توبه‏

این فقیر از سال هزار و سیصد و چهل و پنج شمسى که به توفیق حضرت حق و لطف و عنایت او قدم بر منبر گذاشتم و به عرصه تبلیغ دین راه یافتم، محبّت و مهرورزى به بدکاران را چه در مجالسى که خود آنان به من مراجعه مى‏کردند و چه در مواردى که افرادى آنان را به من معرفى مى‏کردند، به تجربه گذاشتم و به خواست خداى مهربان در بسیارى از موارد نتیجه مثبت داشت.

شبى از شب‏هاى ماه مبارک رمضان در سال (1354 ش) پس از منبر جوانى با شکل و قیافه غربى و با لباسى که بیش‏تر به لباس دختران و زنان مى‏نمود، نزد من آمده، گفت: شغلى دارم که لحظه به لحظه‏اش گناه و معصیت و سبب تحریک شهوات حیوانى است. شغلم در خیابانى پر از سینما و کاباره و پر از مردم بى‏دین و معصیت‏کار در مغازه‏اى دوخت و دوز پیراهن و لباس دخترانه و زنانه است!

باید اولًا بدن آنان را که اکثر بى‏حجاب و بدحجاب و غربى مسلک‏اند جهت دوخت لباس اندازه‏گیرى کنم و پس از دوخت اولیه براى مرتبه دوم بر بدنشان اندازه‏گیرى نمایم و به اصطلاح غربى پُرُوْ کنم.

یکى دو شب است در این مجلس شرکت مى‏کنم و تا اندازه‏اى به حلال و حرام خدا و فرهنگ پیامبر صلى الله علیه و آله و امامان علیهم السلام آشنا شده‏ام، خود را بسیار گنهکار و دور از خدا حس مى‏کنم، علاقه دارم مسیرم عوض شود و به راه خدا منتقل شوم.

لحظاتى او را مورد مهر و محبّت قرار دادم و به او گفتم: بر اساس‏ آیات قرآن و روایات، راه توبه به روى تو باز است و خدا و پیامبر صلى الله علیه و آله و امامان علیهم السلام و اولیاى حق امثال شما را دوست دارند و با آغوش پر مهر و محبّت مى‏پذیرند و حضرت حق هم‏اکنون که پشیمانى و جداً مى‏خواهى از این شغل با همه جاذبه پرقدرتش دست بردارى از همه گناهان گذشته‏ات گذشت مى‏کند و از نظر پاکى پرونده‏ات چنان که از مادرت متولد شده‏اى خواهى شد.

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:

«التَّوبَةُ تَجُبُّ مَا قَبلَها» «4».

توبه گناه پیش از خود را قطع مى‏کند و از بین مى‏برد.

و امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

«التَّوبَةُ تَستَنْزِلُ الرَّحمَةَ» «5».

توبه مهر و رحمت را نازل مى‏کند.

و رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:

«التَّائِبُ مِنَ الذَّنبِ کَمَن لاذَنبَ لَهُ» «6».

توبه‏کننده از گناه چون کسى است که گناهى بر او نیست.

جوان زنانه‏دوز بسیار بسیار تحت تأثیر قرار گرفت و وعده توبه حتمى داد.

سال‏ها از این ماجرا گذشت، انقلاب اسلامى به پیروزى رسید، مستکبران جهانى به وسیله عراق جنگ خونینى را بر ایران اسلامى تحمیل کردند، در ایام جنگ، روزى به شهر مقدس قم که خود از طلاب حوزه‏اش بودم رفتم، از کنار خیابان ارم نزدیک قبر زکریا بن آدم عبور مى‏کردم، از آن طرف خیابان شخصى مرا صدا زد، خواستم طرف او بروم، احترام کرده او به جانب من آمد، دیدم روحانى بزرگوار و وزینى است که آثار عبادت و سجده از پیشانى‏اش نمایان است و چهره‏اى نورانى دارد به من گفت: من همانم که پیش از انقلاب اسلامى در یکى از شب‏هاى ماه رمضان براى توبه از شغلم که زنانه‏دوزى بود به شما مراجعه کردم، پس از توبه و تصفیه به طلبگى روى آوردم و بعد از طى مقدمات تحصیل به قم آمدم و در دروس خود موفق شدم، فعلًا امام جماعت مسجدى هستم که بیش از دویست جوان در آن شرکت مى‏کنند و تاکنون حدود شصت نفر از این مسجد در جبهه به شرف شهادت رسیده‏اند.

گنهکار باانصاف و معصیت‏کارى که هنوز چراغ وجدانش در برابر طوفان هواى نفس خاموش نشده، وقتى که معارف الهیه را بشنود و بفهمد و بکار بندد، موج محبّت به پروردگار و پیامبر صلى الله علیه و آله و امامان علیهم السلام، از عرصه‏گاه باطنش ظهور مى‏کند و او را به گردونه تصفیه باطن مى‏کشاند و اعضا و جوارحش را در فضاى عمل صالح قرار مى‏دهد و نهایتاً تبدیل به منبعى از فیوضات حق و کراماتى نسبت به دیگران مى‏گردد.

حضرت امام صادق علیه السلام از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله روایت مى‏کند که خداى عزّوجلّ فرمود:

«... وَمَا تَقَرَّبَ إلَىَّ عَبدٌ بِشَى‏ءٍ أحَبَّ إلَىَّ مِمَّا افْتَرضْتُ عَلَیهِ وإنَّهُ لَیَتَقَّربُ إلَىَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإذا أَحْبَبْتُهُ کُنتُ سَمعَهُ الَّذِى یَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الذَّى یُبصِرُ بِهِ وَلِسانَهُ الَّذِى یَنطِقُ بِهِ وَیَدَهُ الَّتى یَبْطِشُ بِهَا إنْ دَعَانِى أجَبتُهُ وَإنْ سَأَلَنِى أعطَیْتُهُ...» «7».

بنده به چیزى محبوب‏تر براى من از آنچه بر او واجب کرده‏ام به من تقرب نجسته و هر آینه با انجام مستحبات به من تقرب مى‏جوید تا جایى‏که به او محبّت مى‏ورزم، پس چون به او محبّت مى‏ورزم گوش او مى‏شوم که به آن مى‏شنود و چشم او مى‏گردم که به آن مى‏بیند و زبان او مى‏شوم که با آن سخن مى‏گوید و دست او مى‏شوم که با آن دلاورى و دلیرى مى‏ورزد، اگر دعا کند دعایش را مستجاب مى‏کنم و اگر از من بخواهد به او عطا مى‏کنم.

 

واعظ دلسوز و مهربان‏

در سن نوجوانى بودم که به وسیله شخصى مؤمن با سخنرانىِ واعظى باسواد و دانشمند و صاحب‏نفس که از هر گروهى در مجالس او شرکت مى‏کردند، آشنا شدم.

گرچه در آن زمان از سخنرانى‏هاى او که حاوى مسائل بسیار بالاى عرفانى و تفسیرى و پر از لطایف و اشارات ملکوتى بود بهره‏اى‏ نمى‏گرفتم ولى چهره الهى او و کیفیت صداى معنوى وى و تسلط باطنى که بر مجلسیان خود داشت مرا مجذوب او کرد و تا زنده بود تا جاییکه امکان داشت در جلسات نورانى او شرکت مى‏کردم و به تدریج با آشنا شدن با سبک و سیاق سخنرانى هایش از آن منبع فیض بهره مى‏بردم.

سال‏ها از درگذشت او گذشت، با شخصى که همواره با او بود و از منابرش استفاده شایانى برده بود و گاهى هم به اشاره خود او در پایان منابرش با صدایى گرم و جذاب ذکر مصیبت مى‏کرد آشنایى پیدا کردم.

به من گفت آن مرد الهى در یکى از مساجد تهران در خیابانى که پیش از انقلاب اسلامى از خیابان‏هاى پر از فساد تهران بود در ایام فاطمیه به سخنرانى دعوت شد و مرا هم براى توسل به اهل بیت علیهم السلام در پایان منبر آن بزرگوار دعوت کردند.

در آن منطقه آلوده و خیابان بى‏نور، محل پر از گناه، استقبال قابل توجهى از مجلس او شد، شب دهم پس از پایان منبر کنار منبر نشست تا همه جمعیت پس از پذیرایى متفرق شدند و او هم چنان نشسته بود، بانى مجلس حق الزحمه منبر او را در پاکتى محترمانه به او تقدیم کرد و رفت، او ماند و من و خادم مسجد، به او گفتم: چرا حرکت نمى‏کنید، خادم مى‏خواهد در مسجد را ببندد، از جاى برخاست با هم بیرون آمدیم، به من گفت شنیده‏ام زنان جوان بدکاره در این خیابان مى‏ایستند تا مردان هرزه به سراغشان آیند و شبى را با آنان به سر برند، گفتم: چنین مشهور است.

گفت: به شدت به هوس افتاده‏ام که من هم امشب با یکى از این زنان وارد گفتگو شوم و به عنوان مشترى با او طرح رابطه بریزم!

به او گفتم شوخى مى‏کنید؟ گفت: هرگز، در این زمینه نیّت جدى و عزم استوار دارم!

گفتم: شما در میان مردم به ویژه اهل ایمان از موقعیت خاصى برخوردار هستید و افراد بسیارى از هر گروهى به شما ارادت مى‏ورزند، شما به خاطر سیادت و خانواده و علم و دانش معروف خاص و عام مى‏باشید، اگر یک نفر شما را در حال گفتگو با یکى از این زنان ببیند عوارض سنگینى بخصوص از نظر آبرو و وجاهت و شخصیت براى شما به بار مى‏آورد!

پاسخ داد: من تصمیم خود را گرفته‏ام و این کار را انجام مى‏دهم و اگر شما ترس و وحشت دارید مى‏توانید از من جدا شده، به سوى منزل خود بروید.

من خود را در مخمصه‏اى عجیب گرفتار دیدم، از این که او را تنها بگذارم امتناع داشتم، نهایتاً با او ماندم تا ببینم کار به کجا مى‏رسد؟

وارد خیابان شد، مشغول قدم زدن شد، به زنى جوان که دنبال مشترى مى‏گشت رسید، با او وارد گفتگو شد، زن وقتى او را در لباس پیامبر دید شگفت‏زده شد، به او گفت: شما اشتباه نیامده‏اى؟! گفت: نه؛ من هم چون دیگران مشترى هستم، به لباس و قیافه من چکار دارى؟

بالاخره زن را با گفتگویى محبّت‏آمیز و نرم و به تعبیر قرآن مجید «

 

لیّن‏

» تسلیم خود نمود و وى را حاضر کرد که آن شب را با او باشد، قرار قیمتى که آن زن گذاشته، چهل تومان براى یک شب بود و چهل تومان در آن زمان، پول قابل توجهى بود و گره‏هاى مختلفى را باز مى‏کرد.

پاکت ده شب منبر خود را از جیب بیرون آورد وبه سوى آن زن‏ گرفت و گفت در این پاکت چهارصد تومان جهت مخارج ده شبانه‏روز تو قرار دارد، ایام مصادف با ایام فاطمیه و نزدیک به شب‏هاى شهادت صدیقه کبرى فاطمه زهرا علیها السلام است، تو را به جده‏ام فاطمه سوگند مى‏دهم این پول ناقابل را از من بگیر و به احترام این ایام، ده شبانه‏روز خود را از آلودگى و بى‏عفتى و قرار گرفتن در آغوش نجس مردهاى هرزه حفظ کن!

آن زن پس از لحظه‏اى مکث اشک از دو چشمش جارى شد و گفت:

بدون دریافت این پول توبه جدى مى‏کنم، سید دانشمند، واعظ دلسوز مهرورز و با محبّت به آن زن گفت: به جده‏ام سوگند پول را پس نمى‏گیرم، باید این پول را از من بپذیرى و عاقبت آن پول را به او قبولاند، زن به سوى خانه‏اش رفت و ما هم به طرف خانه خود رفتیم.

آن زن از مشترى‏هاى مسجد و منبر و به ویژه مجالس آن مرد الهى شد و به تدریج با آموختن قرآن و مسائل شرعیه و احکام دینیه و معارف الهیه زنى مذهبى و دلسوز زنان و دختران گشت و سالیانى دراز از طریق امر به معروف و نهى از منکر زنان و دختران را با دین آشنا مى‏کرد و دو سه سال پس از انقلاب از دنیا رفت.

این داستان نورانى و برخورد ملکوتى مرا به یاد حدیثى بسیار مهم از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله انداخت که براى تیمن و تبرک آن را مى‏آورم، باشد که شما خواننده عزیز با راهنمایى این حدیث شریف در مسیرى قدم بردارید که خیر دنیا و آخرت شما را تأمین نماید.

«یَلْزَمُ الحقُّ لِأُمَّتِى فِى أرْبَعٍ: یُحِبُّونَ التَّائِبَ وَیَرْحَمُونَ الضَّعِیْفَ‏ وَیُعِیْنُونُ المُحْسِنَ وَیَستَغْفِرُونَ لِلْمُذْنِبِ» «8».

«اداى» حق در چهار چیز بر امت من لازم است: به توبه‏کننده عشق بورزند، به ناتوان رحم کنند، به نیکوکار کمک نمایند و براى گناه‏کار آمرزش بخواهند.

راستى چه روایت مهمى است و چه قطعه با ارزشى است، وقتى در این روایت دقت مى‏کنیم مى‏بینیم پیامبر عزیز اسلام صلى الله علیه و آله به شدت مى‏خواهد امت، دریایى از عشق و محبّت و مهر و عاطفه باشند و اگر امت به این روایت عمل کند مدینه فاضله تحقق پیدا مى‏کند، مشکلات حل مى‏شود، گره‏ها باز مى‏گردد، خلأهاى روحى و باطنى کمبودهاى معنوى و روانى و نواقص اجتماعى برطرف مى‏شود.

 

جهاد، مقابله با بى‏مهرى‏

ممکن است کسى بگوید دین خدا که جز محبّت چیزى نیست، چنان که گفته‏اند:

«هَلْ الدِّینُ إلّاالْحُبّ» «9».

و در قواعد این دین به اندازه‏اى که سفارش به محبّت و مهرورزى شده است، در هیچ فرهنگى نشده است، پس چرا از برنامه‏هاى اصولى این دین جنگ است؟

باید گفت: برخورد اولیه همه پیامبران به ویژه پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله با دشمنان برخورد تبلیغى و فرهنگى آن هم بر اساس مهر و محبّت بوده است.

وظیفه رسولان الهى بشارت و هشدار بود، بشارت به نتایج کارهاى مثبت و هشدار به عاقبت زیان‏بار کارهاى منفى.

آنان با مردم سر جنگ و ستیز نداشتند، آنان طبیبانه برخورد مى‏کردند تا مردم از بیمارى‏هاى معنوى رهایى یابند و عاشقانه برخورد مى‏کردند تا مردم دچار عذاب قیامت و بلاهاى دنیایى نگردند.

ولى هواپرستان متعصب و شهوت‏رانان بى‏قید و بند و آنان که تحمل حقایق را نداشتند و زندگى را جز بر محور شکم و شهوت نمى‏دیدند، براى خاموش کردن صداى هدایت‏گر فرستادگان خدا شروع به جنگ کردند و پیامبران هم به ناچار براى دفاع از خود و مؤمنان و حفظ دین به پاى خاستند.

عقلى و شرعى نبود که دشمن ابتدا به حمله کند و طرف مقابلش دست روى دست بگذارد تا دشمن هر چه مى‏خواهد انجام دهد.

علاوه بر این، پیامبران در برخورد با دشمن، قوانینى را ارائه کردند که باز نشان از مهرورزى آنان به انسان و عشق آنان به نجات بشر از هلاکت ابدى بود.

این نکته را هم نباید از نظر دور داشت که بسیارى از همرزمان پیامبر از ایمان قوى و خصال پسندیده و اوصاف حمیده برخوردار بودند تا جایى که دشمنى دشمنان و کینه مثبت آنان به طرف مقابل سبب انحراف آنان از صراط مستقیم و عدالت‏ورزى و احسان نمى‏شد.

 [وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ‏] «10».

انبوهى دانشمندانِ الهى مسلک [و کاملان در دینِ‏] به همراه آنان جنگیدند، پس در برابر آسیب‏هایى که در راه خدا به آنان رسید، سستى نکردند و ناتوان نشدند و [در برابر دشمن‏] سر تسلیم و فروتنى فرود نیاوردند؛ و خدا شکیبایان را دوست دارد.

بنابراین جنگ در دین خدا بر اساس حفظ نفوس محترمه و اموال و نوامیس مردم و حراست از ارزش‏ها و ابلاغ فرهنگ سعادت‏بخش حق و ریاضت دادن به نفس براى تزکیه و تربیت است و بر مجاهد واجب است نیّت خود را در جنگ براى خدا قرار دهد و هدفش فقط و فقط اطاعت از خدا و بندگى حضرت او باشد و سعى کند در هنگام جنگ همه خواسته‏هاى حق را رعایت کند و از کم‏ترین ستمى به دشمن و کار ناحقى نسبت به طرف مقابل بپرهیزد و بر مجاهدان است که اگر دشمن درخواست امان کند چنانچه زمینه فراهم باشد، او را امان دهند و از وى با محبّت بخواهند که اسلام را با آزادى و اختیار بپذیرند و اگر نپذیرفتند از کم‏ترین اجبار نسبت به آنان براى پذیرش دین امتناع ورزند زیرا دین اجبارى فاقد اعتبار و ارزش است و عمل بر اساس آن کم‏ترین اجر و پاداشى در پیشگاه حضرت حق ندارد، از این رو صاحب شریعت حلال و حرام از اجبار کردن مردم به پذیرش دین نهى فرموده است.

 

پی نوشت ها:

 

(1)- وسائل الشیعة: 2/ 50.

(2)- طه (20): 132.

(2)- «عَنِ الرِّضَا علیه السلام فِى هَذِهِ الآیَةِ قَالَ: خَصَّنَا اللَّهُ بِهَذِهِ الْخُصُوصِیَّةِ إِذْ أَمَرَنَا مَعَ الْأُمَّةِ بِإِقَامَةِ الصَّلَاةِ ثُمَّ خَصَّنَا مِنْ دُونِ الْأُمَّةِ فَکَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله یَجِى‏ءُ عَلَى بَابِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ بَعْدَ نُزُولِ هَذِهِ الآیَةِ تِسْعَةَ أَشْهُرٍ کُلَّ یَوْمٍ عِنْدَ حُضُورِ کُلِّ صَلَاةٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ فَیَقُولُ الصَّلَاةَ رَحِمَکُمُ اللَّهُ وَ مَا أَکْرَمَ اللَّهُ أَحَداً مِنْ ذَرَارِىِّ الْأَنْبِیَاءِ بِمِثْلِ هَذِهِ الْکَرَامَةِ الَّتِى أَکْرَمَنَا بِهَا وَ خَصَّنَا مِنْ دُونِ جَمِیعِ أَهْلِ بَیْتِهِم». الأمالى، شیخ صدوق: 533، مجلس 79؛ بحار الأنوار: 79/ 196، باب 1؛ تفسیر الصافى: 2/ 83.

(3)- فصلت (41): 34.

(4)- عوالى اللآلى: 1/ 237، فصل 9، حدیث 150؛ مستدرک الوسائل: 12/ 129، باب 86، حدیث 13706.

(5)- غرر الحکم: 195، حدیث 3835؛ مستدرک الوسائل: 12/ 129، باب 86، حدیث 13707.

(6)- عیون اخبار الرضا علیه السلام: 2/ 74، باب 31، حدیث 347؛ بحار الأنوار 6/ 21، باب 20، حدیث 16.

(7)- الکافى: 2/ 352، باب من آذى‏المسلمین...، حدیث 7؛ بحار الأنوار: 72/ 155، باب 57، حدیث 25.

(8)- الخصال: 1/ 239، حدیث 88؛ بحار الأنوار: 6/ 20، باب 20، حدیث 10.

(9)- الخصال 1/ 21، حدیث 74؛ بحار الأنوار: 66/ 237، باب 36، حدیث 5.

(10)- آل عمران (3): 146.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 90/8/10 :: ساعت 3:35 عصر )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 43
>> بازدید دیروز: 201
>> مجموع بازدیدها: 1326956
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


























































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب