سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خود پسندیدن آدمى ، یکى از حسودان خرد اوست . [نهج البلاغه]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» احتجاج های امام حسین در کربلا.

 

آن حضرت، در هر موقیعتی، با دشمنان احتجاج می نمودند؛ تا حجت بر همگان تمام کرده باشند. از جمله احتجاج ها موارد زیر است:

1. خطاب عمومی؛ حداقلدو مرتبه، امام با جمع سپاه کوفه احتجاج نمودند که جانگدازترین و غریبانه ترین ان این احتجاج است.

2. خطاب خاص به شبث بن ربعی، هجار بن ابجر، قیس بن اشعث و...

3. هنگام عزیمت فرزندش علی اکبر علیه السلام به میدان، بارالها! بر این قوم گواه باش که به جانب ایشان نوجوانی رهسپار است که در صورت و سیرت و گفتار، شبیه ترین مردم به پیامبرت محمد صلی الله علیه و آله است...

4. احتجاج باعمر سعد: «وای بر تو! آیا از خدایی که بازگشت به سوی اوست نمی ترسی؟!» آیا با من ـ که خود می شناسی کیستم ـ می جنگی؟! اینان را رها کن و با من باش که این، تو را به خدا نزدیک تر می کند.

5. احتجاج باعمر سعد درباره جنگ: «فرمود: یکی از سه کار را انجام بده!» گفت: «چیست؟!» فرمود: بگار تا به مدینه، حرم جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله برگردم! گفت: «نمی شود!»

فرمود: «آبی دهید که آل الله سخت تشنه اند» گفت: «نمی شود!»

فرمود: «پس تن به تن به جنگم آیید...»

6. احتجاج با کوفیان درباره علی اصغر علیه السلام

7. احتجاج در آخرین لحظات

فرمود: «آیا رحم کننده ای هست که آل پیغمبر برگزیده خدا را رحم کند؟ آیا یاوری هست، که نسل پاک پیغمبر را یاری کند؟ آیا برای فرزندان زهرای بتول، پناه دهنده ای هست؟ آیا کسی هست که از حرم پیامبر صلی الله علیه و آله پاس دارد؟



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 90/9/5 :: ساعت 3:50 عصر )
»» حرکت امام حسین (ع) به طرف کربلا.

ابن زیاد دستور داد پس از کشتن مسلم و هانی بدن آن دو را در محله کناسه به دار آویختند و فرمان داد که سر آنها را به نزد یزید بردند و بدین ترتیب ماجرای کشته شدن آنها را به اطلاع یزید رسانید.پس یزید بی درنگ پاسخ او را ارسال داشت و قهر و غلبه او را ستایش کرد.و در ضمن نامه ای برای ابن زیاد نوشت: شنیده ام حسین متوجه کوفه گردیده است.همه راهها را زیر نظر بگیر و جاسوسانی را بگمار و هر کس را که به وی بدگمان شده، با کمترین اتهامی دستگیر کن، و هر حادثه ای که روی داد به اطلاع من برسان.

باید دانست که یزید بن معاویه، عمرو بن سعید بن عاص را جهت فرمانروایی همراه با لشگری عظیم از مدینه به مکه روانه ساخت و امور حج و سرپرستی کلیه حجاج را به وی واگذار کرد .

او که خود در اعمال حج با دیگران شرکت داشت یزید به وی توصیه کرده بود که حسین ع را مخفیانه دستگیر کند و چنانچه به این امر موفق نگردید با برپایی آشوب و جنگ به کشتن آن حضرت اقدام کند و چنانچه حسین ع آماده نبرد گردید با آن حضرت بجنگد.همین که روز هشتم ذی حجه فرا رسید عمرو بن سعید با سپاهی انبوه به مکه وارد شد.حسین بن علی که از این امر آگاه شد مصمم گردید که به طرف عراق حرکت کند.و این در حالی بود که آن حضرت برای اعمال حج احرام بسته بود، و پیش از آن نیز نامه مسلم بن عقیل مبنی بر بیعت مردم کوفه به دست آن حضرت رسیده بود.از این رو بلافاصله اعمال طواف خانه و سعی بین صفا و مروه و عمل تقصیر را به جا آوردند.سپس از لباس احرام خارج گردیده و به نیت عمره مفرده اعمال خود را انجام دادند.زیرا که اتمام عمل حج برای آن حضرت امکان پذیر نبود، و بیم آن می رفت که وی را دستگیر سازند.سرانجام امام حسین ع در روز سه شنبه و برخی گویند در روز چهارشنبه هشتم ذی حجه مکه را ترک کرد و دیگر حجاج در همان روز از مکه به طرف منی می رفتند.هر چند که مسلم بن عقیل در همان روز به شهادت رسیده بود، اما هنوز این خبر به اطلاع امام نرسیده بود. همین که امام حسین ع از مکه بیرون شد تا راه عراق را در پیش گیرد خطاب به یاران خود سخنانی به این شرح ایراد فرمود: سپاس خداوند را که هر آنچه اراده فرماید به انجام خواهد رسید و همه نیروها از آن اوست.درود خدا بر رسول الله ص رضای خدا همان رضای ما اهل بیت پیامبر است.در آزمایشهای خداوندی شکیبا باشید.امید است که توفیق صبر پیشگان نصیب ما گردد.

من پاره تن رسول الله ص هستم و پاره تن پیامبر هرگز از او جدا نخواهد ماند تا در بهشت مقدس به دیدار یکدیگر نایل آییم، و آن حضرت به وعده خویش وفا کند، و چشمانش به دیدار اهل بیت خویش روشن گردد.از میان شما آن کس که آماده جانبازی و فداکاری است و از ریختن خون خود در راه ما و دیدار با خدا خوشنود خواهد بود، با ما همراه شود.زیرا که من به خواست خدای تعالی فردا صبح حرکت خواهم کرد.همین که سخنان آن حضرت پایان یافت، ابو بکر عمر بن عبد الرحمن بن حارث بن هشام مخزومی نزد امام ع آمد و آن حضرت را از حرکت به سوی عراق منع کرد.پس امام در حالی که از همدردی با او خوشنود گردیده بود در پاسخ او گفت : خداوند تو را پاداش خیر دهد.من در این مورد سعی خواهم کرد.اما آنچه را که اراده خداوندی است انجام خواهد شد.آنگاه عبد الله بن عباس نیز به حضور امام آمد و او نیز حضرت را از خارج شدن از مکه به شدت منع کرد.امام حسین ع وی را نیز پاسخ داد و گفت: من از خداوند طلب خیر می کنم و درباره امور آینده اندیشه خواهم کرد.ابن عباس بار دیگر به آن حضرت مراجعه کرد و باز هم امام را از رفتن به سوی عراق منع کرد، و گفت چنانچه گریزی نیست جز این که از مکه خارج شوید، پس بهتر است که رهسپار یمن گردید.امام ع در پاسخ او گفت : ای پسر عمو به خدا سوگند که من تو را اندرزگویی مهربان می دانم.اما من در این مورد اندیشه بسیار کرده و تصمیم خود را گرفته و مسیر خود را انتخاب کرده ام.عبد الله بن عباس با شنیدن این سخنان حضرت را ترک کرد.در این اثنا ابن زبیر را ملاقات کرد در حالی که شعر زیر را می خواند:

یا لک من قبرة بمعمر

خلا لک الجو فبیضی و اصفری

و نقری ما شئت ان تنقری

هذا حسین خارج فابشری

سومین نفر که با امام ع ملاقات کرد عبد الله بن زبیر بود.هر چند که او ابتدا پیشنهاد رفتن به سوی عراق را به آن حضرت داد، اما دیری نپایید که گفته خود را تغییر داد و بیم آن داشت که مبادا مورد اتهام قرار گیرد.پس رو کرد به آن حضرت و گفت: چنانچه مایل باشید که در حجاز اقامت کنید ما هرگز با شما مخالفتی نخواهیم کرد.اما همین که از نزد امام برفت حسین ع فرمود: پسر زبیر بیش از هر کس دوست می داشت و در این آرزو بود که من از حجاز خارج شوم.سپس عبد الله بن عمر نزد امام ع آمده و به وی پیشنهاد کرد که با اهل ضلال و مردمان گمراه از در سازش درآید و حضرت را از جنگ و کشته شدن بر حذر داشت.اما امام ع در پاسخ او گفت: ای ابا عبد الرحمن، آیا نمی دانی که یکی از مواردی که دنیای پست و مردمان فرومایه آن را بخوبی نشان می دهد کشتن یحیی بن زکریا بود.ماجرا از این قرار بود که سر یحیی بن زکریا را برای یکی از ستمکاران بنی اسرائیل به عنوان هدیه فرستادند.آیا نمی دانی که در هر روز قوم بنی اسرائیل بین طلوع فجر و طلوع آفتاب هفتاد پیغمبر را کشته و بی آنکه احساس ناراحتی از خود نشان دهند به بازار می رفتند و به داد و ستد و تجارت خود مشغول می شدند، چنان که گویی هیچ اتفاقی رخ نداده و به هیچ جنایتی دست نزده اند .و هر چند که خداوند به زودی اعمال ناروای آنان را کیفر نکرد، اما پس از چندی آنان را خوار و ذلیل ساخت و در برابر خون پاک پیامبران به انتقام رساند.امام ع در حالی که ابن عمر را ابا عبد الرحمن خطاب می کرد به وی فرمود: از خدا بترس و در یاری با من کوتاهی مکن.

امام حسین ع به سخن خود ادامه داده و می گفت: به خدا سوگند اگر در سوراخ جانورانی درنده به سر برم این مردم گمراه مرا رها نخواهند ساخت و این دون صفتان تا مرا به قتل نرسانند دست از من برنخواهند داشت.به خدا سوگند رفتار این جماعت ناسپاس با من به همان گونه است که قوم یهود در روز شنبه مرتکب شدند.مرا نیز مورد ظلم و ستم قرار خواهند داد.آنها هرگز آرام نخواهند شد تا این قلب تپنده را از من بگیرند.

اما بدان که در چنین موقع خداوند، افرادی را بر آنان مسلط خواهد ساخت که کمترین رحمی به دل ندارند و در خواری و ذلت این مردم تا آنجا می کوشند که تکه پارچه خون آلود نجس را هم بر آنها ترجیح می دهند.

محمد بن حنفیه نیز در شبی که امام ع عازم بود که در بامداد آن مکه را ترک کند به خدمت آن حضرت آمد و عرض کرد، ای برادر، شما خوب می دانید که چگونه اهل کوفه با پدر و برادر شما در رفتار خود ناجوانمردی کردند و مکر و حیله به کار بردند.من از آن بیم دارم که با شما نیز چنین کنند.پس چنانچه رأی شریفت قرار گیرد که در مکه بمانی که حرم خداست، عزیز و مکرم خواهی بود و کسی متعرض تو نخواهد شد.حضرت فرمود: ای برادر، من می ترسم که یزید بن معاویه خون مرا در مکه بریزد، و به این وسیله حرمت این خانه محترم ضایع گردد .محمد بن حنفیه گفت: چنانچه از این جهت بیمناکی پس به طرف یمن یا بلاد دیگری بروید که در آن نواحی برای شما احترام قائل هستند و کسی نمی تواند به شما آسیبی برساند.امام فرمود، در این مورد فکر خواهم کرد.صبح روز بعد امام همراه با کاروان خود کوچ کرد. محمد بن حنفیه از این امر اطلاع یافت.با شتاب آمد.حضرت حسین ع سوار بر شتر شده بود.زمام ناقه امام را گرفت و عرض کرد، مگر قرار نبود درباره درخواست من فکر کنید؟ چرا با عجله حرکت کردید؟ امام فرمود:

بعد از این که از تو جدا شدم، پیغمبر را در خواب دیدم.فرمود: ای حسین به سوی عراق بشتاب .خواست خداوند است که تو کشته گردی.محمد بن حنفیه گفت، انا لله و انا الیه راجعون.به امام گفت: پس چرا این بانوان را همراه خود می برید؟ فرمود: خدا خواسته است که آنها را اسیر ببیند، پس به ناچار ابن حنفیه با برادر خود خداحافظی کرد و برفت.

عبد الله بن عمر با شنیدن این خبر به قصد دیدار با امام به راه افتاد و در یکی از منزلگاهها به حضور آن حضرت رسید.پس رو کرد به امام و گفت، ای فرزند رسول خدا به قصد کجا حرکت کرده اید؟ فرمود، به طرف عراق می روم.گفت از شما تقاضا دارم از این سفر منصرف شوید و به حرم جد خود بازگردید.امام از این امر ابا فرمود.ابن عمر که امتناع آن حضرت را مشاهده کرد رو کرد به امام و گفت: ای ابا عبد الله، جایگاه بوسه رسول الله را به من نشان دهید.پس سه بار آن را بوسید، و در حالی که اشک از چشمانش جاری بود، گفت، ای ابا عبد الله، من در حالی با شما خداحافظی می کنم که می بینم سرانجام به شهادت خواهید رسید، و بدین ترتیب از آن حضرت جدا شد.همین که امام ع مکه را ترک کرد و کاروان آن حضرت به راه افتاد، عده ای از فرستادگان عمرو بن سعید بن عاص که از جانب یزید حکومت حجاز را داشت، تحت سرپرستی برادرش یحیی بن سعید مورد اعتراض قرار گرفت.امام که با عزمی راسخ راه خود را در پیش گرفته بود هرگز حاضر به بازگشت نشد و از این امر امتناع ورزید، و در نتیجه میان آنها درگیری شدیدی به وجود آمد و یاران امام به شدت به مقابله با آنان برخواستند.زد و خورد میان آنها همچنان ادامه یافت.اما امام حسین ع بدون اعتنا به مأموران حکومتی راه خود را ادامه می داد.سرانجام به عنوان اعتراض آن حضرت را مخاطب ساخته گفتند: ای حسین، آیا از خدا نمی ترسی؟ اجتماع مردم را رها کرده و میان این امت تفرقه ایجاد می کنی؟ پس امام فرمود: هر کس پاداش عمل خود را خواهد دید.همان طور که شما از اعمال من دوری می جویید، من هم هرگز از رفتار شما خوشنود نیستم و از کردار شما بیزاری می جویم.

از علی بن الحسین ع آمده است که گفت: موقعی که همراه با پدرم حسین بن علی از مکه خارج شدیم کمتر اتفاق می افتاد که وی در هر محل که منزل کرده و آنجا را ترک می کرد نام یحیی بن زکریا و کشتن او را بر زبان جاری نسازد.

عمرو بن سعید حاکم مدینه به امر امام حسین ع نامه ای برای یزید ارسال داشت.یزید با خواندن نامه به یک بیت شعر تمثل جست:

فان لا تزر ارض العدو و تأته

یزرک عدو اویلو منک کاشح

بدین ترتیب کاروان امام ع به راه خود ادامه داد تا آنگاه که به منزل تنعیم رسید.در آنجا کاروانی را مشاهده کردند.این کاروان که انواع زینت و زیورهای گران قیمت با خود داشت هدایایی بود که بحیر بن ریسان حاکم یمن برای یزید بن معاویه می فرستاد.پس امام ع از رفتن کاروان مانع شد و هدایا را از آنها بگرفت و به صاحبان شتر فرمود: هر یک از شما که مایل باشد همراه با ما به عراق برویم کرایه او را پرداخته و با او نیکی رفتار خواهیم کرد، و هر کس می خواهد در راه از ما جدا شود به هر اندازه که همراه ما باشد به همان اندازه کرایه او را می پردازیم.پس گروهی از آنان با آن حضرت به راه افتادند.و عده ای نیز از رفتن خودداری کردند، و هر کس که از آنها جدا شد امام ع حق او را اعطا کرد، و آن که با حضرت همراه می شد کرایه و لباس نیز از امام می گرفت.

در اینجا به این نکته بایستی اشاره کرد که چگونه بود که امام ع به این امر اقدام کرد؟ در پاسخ باید گفت: این هدایا از اموال مسلمین بود و پیشوا و مرجع امور مسلمین حسین بن علی ع بود که می بایست در اختیار وی قرار گیرد، و یزید هرگز شایسته خلافت نبود تا بتواند بر اموال مسلمین دست یابد.

امام ع همچنان به راه خود ادامه می داد تا به منزلگاه صفاح رسید.در این محل بود که فرزدق شاعر عرب با آن حضرت دیدار کرد.سبط ابن جوزی در کتاب تذکرة الخواص محل ملاقات او را با امام منزلگاه ببستان بنی عامر آورده است.فرزدق داستان ملاقات خود را با امام ع تعریف کرده می گوید: چنین افتاد که در سال شصت هجری به همراه مادرم جهت انجام مراسم حج به مکه می رفتم.پس همچنان که مهار شتر او را به دست داشتم، در حرم وارد شدم.در این اثنا حسین بن علی ع را دیدار کردم که با شمشیر و سلاح از مکه بیرون می رود.پرسیدم این کاروان از کیست؟ گفتند از حسین بن علی است.پس به نزد آن حضرت آمده پس از سلام عرض کردم.خداوند خواسته که آرزویت را برآورده سازد.پدر و مادرم به فدایت ای فرزند رسول خدا، چه چیز تو را به شتاب واداشت که از انجام حج دست بازداری؟

فرمود، اگر شتاب نمی کردم، گرفتار می شدم آنگاه فرمود، تو کیستی؟ .گفتم، مردی از عرب هستم.به خدا سوگند، از خصوصیات من بیش از این از من نپرسیدند.سپس از حال مردم از من جویا شدند، پاسخ گفتم: از مرد آگاهی پرسیدید، اکنون دلهای مردم با شماست، و شمشیر آنها بر زیان شماست.قضا و سرنوشت را خداوند تعیین می کند و آنچه را بخواهد انجام شدنی است .فرمود: راست گفتی، کارها به دست خداست، و او که پروردگار ماست، هر روزی در کاری است .پس چنانچه قضای الهی بر طبق دلخواه ما باشد، بدان خوشنودیم، پس خدای را بر نعمتهایش سپاس گوییم و او خود نیروی شکر گزاریش را عنایت کند و چنانچه قضای خداوندی بر وفق امید ما نبود آن کس که نیتش حق بوده و پرهیزگار باشد از مرز حقیقت دور نشده است.

من به امام گفتم: چنین است.خداوند شما را به آنچه دوست داری برساند، و از آنچه دوری می جویید مصون دارد.سپس درباره نذر و مناسک حج از آن حضرت سؤالاتی کردم.امام پاسخ گفت و مرا آگاه کرد.آنگاه اسب خود را به راه انداخت و فرمود: درود بر تو و از یکدیگر جدا شدیم.

عبد الله بن جعفر نیز پس از شنیدن خروج امام از مکه دو فرزند خود، عون و محمد را نزد آن حضرت فرستاد و نامه ای به وسیله آن دو برای امام ارسال داشت.نامه مزبور به این شرح بود: من شما را به خدا سوگند دهم که از این سفر بازگردی.از آن بیم دارم که در این راه جان خود را از دست بدهی.که در این صورت نور زمین خاموش خواهد شد.زیرا که تو چراغ فروزان راه یافتگان هستی.عبد الله پس از ارسال این نامه خود به نزد عمرو بن سعید امیر مدینه رفت و از او درخواست کرد امان نامه ای برای حسین ع بفرستد و به او اطمینان دهد که به نیکی و احسان با او رفتار کند.عمرو بن سعید این امر را پذیرفت و نامه ای نوشت و به وسیله برادر خود یحیی بن سعید فرستاد.پس یحیی و عبد الله بن جعفر به خدمت آن حضرت رسیدند و در بازگشت امام از این سفر کوشش بسیار کردند.اما امام ع به آن دو فرمود: من رسول خدا ص را در خواب دیدم، و مرا به آنچه را که به دنبال آن می روم دستور فرمود.آن دو گفتند، آن خواب چه بوده؟ فرمود آن را تا کنون برای کسی نگفته و بعد از این نیز نخواهم گفت تا پروردگار عز و جل را دیدار کنم.پس همین که عبد الله بن جعفر از بازگشت او ناامید شد به دو فرزند خویش، عون و محمد دستور داد، ملازم آن حضرت باشند و در رکاب او به جهاد بپردازند، و خود به مکه بازگشت.

کاروان امام حسین ع بی آنکه به امر دیگری بیندیشد به سرعت به سوی عراق پیش می رفت تا به سرزمین، عقیق، وارد شد، و در قسمت ذات عرق اقامت کرد.در این محل بود که فردی از طایفه بنی اسد که بشر بن غالب نام داشت و از عراق می آمد به خدمت امام رسید، درباره اوضاع مردم عراق از او جویا شد.وی در پاسخ امام گفت: دلهای مردم با شماست، اما شمشیرهای آنها همراه با بنی امیه است.حسین بن علی ع به همراهان خود فرمود: این برادر اسدی راست گفت .به راستی که هر کار با اراده خداوندی انجام خواهد شد، و حکم هر چیز به خواست و اراده اوست.

همین که امام ع به محل، حاجر، از بخشهای ذات الرمه رسید، نامه ای برای عده ای از اهالی کوفه مانند سلیمان بن صرد خزاعی، مسیب بن نجیه، رفاعة بن شداد و چند نفر دیگر از آنها نوشت و این نامه را به وسیله قیس بن مسهر صیداوی به کوفه فرستاد و این در موقعی بود که از شهادت مسلم اطلاع نیافته بود.نامه امام به این شرح بود: بسم الله الرحمن الرحیم .نامه ای است از حسین بن علی به برادران مؤمن و مسلمان خود.درود بر شما.حمد و سپاس به درگاه خداوندی که جز او خدایی نیست.اما بعد، نامه مسلم بن عقیل به من رسید.از این نامه که حاکی از نیک اندیشی و اتحاد شما بر یاری و نصرت ما و گرفتن حق از دست رفته ما بود اطلاع یافتم.از خدای می خواهم که کار ما را نیک گرداند، و بهترین پاداش را به خاطر کردار نیکو به شما عطا فرماید.من در روز سه شنبه هشتم ذی حجه [روز ترویه ] از مکه رهسپار دیار شما گردیدم.چون فرستاده من به نزد شما رسید در کار خود بشتابید، کوشش کنید و آماده باشید که من انشاء الله به زودی بر شما وارد می شوم.درود و رحمت و برکات خداوند بر شما باد .در اینجا به این نکته بایستی اشاره کرد که مسلم بن عقیل بیست و هفت روز پیش از آنکه کشته شود نامه ای به آن حضرت نوشته بود.قیس بن مسهر که نامه حضرت را می آورد رهسپار کوفه گردید.

همین که ابن زیاد از حرکت امام از مکه به سوی کوفه مطلع شد، حصین بن تمیم را که فرمانده لشگریان او بود، به مقابله با امام روانه ساخت.حصین با سپاه خود به راه افتاد تا به قادسیه رسید، و لشگریان را چنان منظم ساخت که فاصله میان خفان و قادسیه و قطقطانه تا جبل لعلع از افراد او خالی نباشد.با ورود قیس به قادسیه، حصین دستور داد وی را بازداشت و بازرسی کنند.اما قیس نامه را درآورد و آن را پاره کرد.حصین بن تمیم بی درنگ وی را به نزد ابن زیاد فرستاد.همین که ابن زیاد وی را مشاهده کرد، به او گفت، تو کیستی؟ وی پاسخ داد: من یکی از شیعیان امیر المؤمنین علی بن ابی طالب و فرزندش حسین بن علی هستم .وقتی علت پاره کردن نامه را از قیس جویا شد وی در پاسخ گفت: برای اینکه نخواستم بدانی که در این نامه چه نوشته شده است.باز از وی پرسید، نامه از چه کسی بود و برای چه کسی نوشته شده بود.گفت، نامه از حسین بن علی بود که برای جماعتی از اهالی کوفه فرستاده بود، و من نام آنها را نمی دانم.در اینجا ابن زیاد در غضب شد و گفت، به خدا سوگند تو را آزاد نخواهم کرد، مگر اینکه اسامی آنها را برای من بگویی، و یا به منبر روی و به حسین بن علی و پدر و برادرش ناسزا گویی، و گرنه تو را قطعه، قطعه خواهم کرد.قیس گفت نام آن جماعت را به تو نخواهم گفت، اما حاضرم به منبر روم و به حسین و پدر و برادرش دشنام دهم. (منظور او این بود که مطالب نامه امام حسین ع را برای مردم بیان کند). پس قیس بر فراز منبر رفت و حمد و ثنای خدای را به جا آورد و بر رسول خدا درود فرستاد، و برای علی بن ابی طالب ع و حسن و حسین ع بسیار طلب رحمت کرد و عبید الله بن زیاد و پدرش و همه سرکشان بنی امیه را مورد لعن و نفرین قرار داد.سپس گفت: ای مردم، این شخص حسین بن علی ع بهترین بندگان خدا، پسر فاطمه دخت رسول الله ص است و من فرستاده او به جانب شما هستم.او اکنون در منطقه حاجر اقامت دارد.پس او را بپذیرید و به سخن او پاسخ گویید.ابن زیاد دستور داد او را از بالای قصر به زیر اندازند، و چون او را بینداختند در هم شکسته شد و از دنیا برفت.همین که این خبر به آگاهی امام حسین ع رسید گفت: «انا لله و انا الیه راجعون» و بی اختیار اشک از چشمانش جاری شد، و این آیه را تلاوت فرمود: (فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا) (1)

سپس گفت: خداوند پاداش او را بهشت قرار دهد.بارالها برای ما و شیعیان ما مقام والایی تعیین فرما و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود قرار بده و پاداش بیکران خود را بر ما مقرر دار، که بر هر چیز بی نهایت توانایی.

حسین ع از منزل حاجر به راه افتاد تا به آبی از آبهای عرب رسید.در آنجا عبد الله بن مطیع عدوی را دید که در کنار آن آب فرود آمده بود.همین که حسین ع را دید به نزد آن حضرت رفت و گفت، ای پسر رسول خدا، پدر و مادرم به فدایت.چه چیز تو را به این سرزمین کشانده است؟ حسین ع فرمود: همانطور که می دانی معاویه از این جهان رخت بربست.پس از مرگ او مردم عراق به من نوشتند و مرا به سوی خویش خواندند.عبد الله بن مطیع گفت: ای فرزند رسول الله، خدای را در نظر دار تا مبادا حرمت اسلام در معرض تلف قرار گیرد.تو را به خدا سوگند دهم که حرمت قریش و عرب از بین نرود.به خدا سوگند اگر آنچه را که در دست بنی امیه است (از خلافت) بخواهی، تو را خواهند کشت، و چنانچه تو را به قتل رسانند پس از تو از هیچ کس بیم و هراسی نخواهند داشت.به خدا سوگند امروزه حرمت اسلام و قریش و عرب به حرمت تو بستگی دارد.پس این کار را مکن و به کوفه مرو و خود را در برابر جنگ بنی امیه قرار مده.

در این گیر و دار به دستور عبید الله همه راهها را بسته بودند.بخصوص فاصله میان واقصه (که نام محلی است در راه مکه) تا شام و تا راه بصره همه را بستند تا کسی را یارای ورود یا خروج نباشد.از این رو امام ع بی آنکه از این جریان اطلاعی داشته باشد به راه خویش می رفت، تا آنگاه که با عده ای از عربها برخورد و از آنان سؤالاتی کرد.آنان گفتند: نه به خدا، سوگند ما خبری نداریم.ما همین قدر می دانیم که همه راهها را بسته اند و رفت و آمد برای ما امکان پذیر نیست.پس حضرت راه خود را در پیش گرفت و برفت.در آن سال زهیر بن قین بجلی که از طرفداران عثمان بود به حج رفته و در بازگشت از این سفر با کاروان امام حسین ع دیدار کرده بود.گروهی از افراد قبیله فزاره و بجیله گویند: آنگاه که ما از مکه بیرون آمدیم با زهیر بن قین بجلی همراه، و با کاروان حسین ع نیز هم سفر بودیم و چیزی نزد ما ناگوارتر از این نبود که در محلی با او هم منزل شویم.امام همچنان به راه خود ادامه داد و سرانجام در جایی فرود آمد که ما نیز ناگزیر در همان جا اقامت کردیم .پس حسین ع در یک سو فرود آمد و ما نیز در سویی دیگر نشستیم.در این میان که به خوردن غذا مشغول بودیم، ناگاه مردی از جانب حسین ع نزد ما آمد و سلام کرد.سپس بر ما وارد شد و رو کرد به زهیر بن قین و گفت: ابا عبد الله الحسین مرا به سوی تو فرستاده و از تو دعوت کرده است که به نزد او بروی.پس هر که با ما نشسته بود، آنچه در دست داشت انداخت و خموش نشستیم و چنان بی حرکت بودیم که گویی پرنده ای بر سر ماست، زیرا رفتن زهیر به خدمت امام برای ما بسیار ناگوار بود.ابو محنف می گوید: دلهم دختر عمرو، که همسر زهیر بود تعریف کرده گوید: من به زهیر گفتم، آیا فرزند رسول خدا به سوی تو می فرستد و تو از رفتن امتناع می ورزی؟ سبحان الله، بهتر نیست که به خدمتش بروی و سخنش را بشنوی و سپس بازگردی؟ زهیر بن قین بی آنکه از این امر خوشنود باشد به نزد آن حضرت رفت.دیری نپایید که با شادی و چهره ای درخشان بازگشت و دستور داد خیمه او را بکنند و بار سفر او را نزدیک امام حسین ع ببرند.آنگاه به همسر خود گفت: از این پس تو را طلاق می دهم آزادی.می توانی نزد کسان خود بروی زیرا من دوست ندارم به سبب من گرفتار شوی.من تصمیم دارم که نزد امام حسین ع بروم و با دشمنانش به نبرد پردازم و جان خود را در راه او فدا کنم.سپس زهیر، مهر همسر خویش را پرداخت، و او را به یکی از عمو زاده های خود واگذاشت تا وی را به خانواده اش برساند.همسر زهیر برخاست و با چشمانی گریان با زهیر خداحافظی کرد و گفت: ای زهیر خداوند تو را پاداش خیر دهد.از تو می خواهم که در روز قیامت نزد جد حسین بن علی ع مرا یاد کنی، سپس زهیر رو کرد به همراهان خود و گفت: هر کس از شما می خواهد پیروی من کند.در غیر این صورت این آخرین دیدار ما خواهد بود.من برای شما حدیثی بیان کنم، بدین ترتیب که ما در سرزمین، بلنجر، که یکی از بلاد خزر است، جنگ کردیم.خداوند پیروزی بهره ما کرد و غنایم بسیار نصیب ما گردید.از این رو شاد و خرسند بودیم.سلمان فارسی به ما گفت: هنگامی که آقای جوانان آل محمد را درک کردید و در رکاب او به جنگ پرداختید، می بایست از امروز که این همه غنایم به دست آوردید به مراتب شادتر باشید.اینک من با شما خداحافظی می کنم .از آن پس زهیر همچنان در رکاب امام حسین ع به نبرد پرداخت تا همراه آن حضرت به شهادت رسید.

امام ع به راه خود ادامه داد تا آنگاه که کاروان آن حضرت به، خزیمیه، رسید.در آنجا یک شبانه روز اقامت کرد.سپس از آنجا نیز حرکت کرد، تا به سرمنزل ثعلبیه، وارد شد.

آن شب را در همان جا فرود آمد.همین که بامداد شد، مردی از اهالی کوفه که وی را ابا هره ازدی می گفتند به نزد آن حضرت آمده، سلام کرد و گفت: ای فرزند رسول الله چه شد که از حرم خدا و حرم جد خود محمد ص خارج شدید؟ حسین بن علی ع به وی گفت: وای بر تو ای ابا هره، بنی امیه مالم را گرفتند و هتک حرمتم کردند.صبر کردم، و چون خواستند خونم بریزند از آنها گریختم.به خدا سوگند این گروه ظالم و ستم پیشه مرا شهید خواهند کرد و خداوند لباس ذلت و خواری بر ایشان خواهد پوشانید و شمشیر انتقام بر آنان خواهد کشید، و بر ایشان کسی را مسلط خواهد کرد که از قوم سبأ که زنی بر آنان فرمانروایی داشت به مراتب ذلیل تر و خوارتر خواهند شد.و آنان نیز همانند قوم سبأ خواهند شد. عبد الله بن سلیم و مفدی بن مشمعل که هر دو از طایفه بنی اسد بودند می گویند: چون ما مراسم حج را به جای آوردیم در این اندیشه بودیم که هر چه زودتر خود را به کاروان حسین ع برسانیم و بنگریم که سرانجام کارش به کجا خواهد کشید.از این رو با شترهای خود با سرعت به راه ادامه دادیم تا در منزل زرود به آن حضرت رسیدیم.در آنجا مردی را از اهالی کوفه مشاهده کردیم.وی همین که چشمش به حسین ع افتاد مسیر خود را تغییر داد.امام ع ایستاد و گویی می خواست وی را ببیند.چون مشاهده کرد که او راه خود را کج کرده رهایش ساخت و به راه افتاد.ما نیز به دنبال آن حضرت حرکت کردیم.پس یکی از افراد ما گفت، نزد این مرد برویم تا از اوضاع کوفه جویا شویم، زیرا که او از اخبار کوفه بخوبی آگاه است.از این رو نزد وی رفتیم و پرسیدیم: از کدام قبیله هستی؟ او گفت: از قبیله بنی اسد.گفتیم ما نیز از بنی اسد هستیم.از وی پرسیدیم که در کوفه چه خبر بود؟ وی پاسخ داد، من کوفه را ترک نکرده بودم که مشاهده کردم.مسلم بن عقیل و هانی بن عروه کشته شدند، و آن دو را در بازار بر زمین می کشیدند.پس از آن ما برگشتیم تا به حسین ع رسیدیم و با او به راه افتادیم تا شامگاهی به منزل، ثعلبیه، فرود آمدیم.ما نیز به خدمت آن حضرت رسیده، گفتیم: رحمت خداوند بر شما باد.نزد ما خبری است چنانچه بخواهی آشکارا و یا پنهانی آن را برای تو بازگو کنیم.حضرت نگاهی به ما و به اصحاب خود کرد، سپس فرمود: من چیزی از ایشان پنهان نکرده ام.به وی گفتیم، آیا در روز گذشته به هنگام غروب آفتاب آن مرد سوار را ملاحظه کردید؟ فرمود، آری، و ادامه داده گفت: و من می خواستم اوضاع و احوال را از او جویا شوم.گفتیم، به خدا سوگند ما به خاطر شما اخباری را کسب کردیم و برای شما خواهیم گفت.او مردی بود از قبیله ما، خردمند، راستگو و دانا، او به ما خبر داد و گفت: هنوز از کوفه خارج نشده که خود دیده است که مسلم و هانی کشته شده اند، و پای آن دو را گرفته بودند و بدن هاشان را در بازار می کشیدند.حسین ع فرمود «انا لله و انا الیه راجعون» رحمت خدا بر ایشان باد، و این سخن را چند بار بر زبان جاری ساخت.پس ما به او عرض کردیم، ما تو را به خدا و به جان خود و خاندانت سوگند می دهیم که از همین مکان بازگردی زیرا چنان که می بینیم در کوفه کسی به یاری شما نخواهد آمد و پیروانی نخواهید داشت، بلکه از آن بیم داریم، که بر زیان شما قیام کنند.آن حضرت نگاهی به پسران عقیل کرد و پرسید: شما چه می اندیشید؟ مسلم کشته شده است؟ آنان گفتند، به خدا ما بازنگردیم تا انتقام خون او را بگیریم یا همان طور که او به شهادت رسید ما نیز شربت شهادت نوشیم.حسین ع رو کرد به ما و فرمود: پس از اینها هرگز خبری در زندگی نیست.ما از این سخن دانستیم که امام از تصمیم خود هرگز باز نخواهد گشت، و به سفر خود ادامه خواهد داد.پس، به او عرض کردیم، خداوند آنچه خیر است برای تو پیش آورد.فرمود، خداوند شما را رحمت کند.امام ع در اینجا به یاد مسلم بن عقیل گریست و به شدت اشک از دیدگانش سرازیر گشت.و در آنجا بماند.همین که سحرگاهان فرا رسید، به جوانان و غلامان خود فرمود، آب بسیار بردارید.آنان آب بسیاری کشیدند و همراه برداشتند.سپس از آنجا کوچ کردند، تا به منزلگاه زباله رسیدند.در آنجا به اطلاع آن حضرت رسید که عبد الله بن بقطر که برادر رضاعی امام بود به شهادت رسیده است.طبری در کتاب خود آورده است: که حسین بن علی، عبد الله بن بقطر را نزد مسلم بن عقیل فرستاده بود و این در موقعی بود که هنوز شهادت مسلم به اطلاع امام ع نرسیده بود.لشگریان حصین وی را دستگیر کردند و او را نزد ابن زیاد روانه ساختند.بعضی گویند حسین ع او را با مسلم فرستاده بود.همین که مسلم بی وفایی اهالی کوفه را مشاهده کرد، وی را نزد امام حسین ع فرستاد تا اوضاع دگرگون کوفه را به اطلاع امام برساند.در همین موقع بود که حصین وی را دستگیر کرد و نزد ابن زیاد فرستاد.ابن زیاد به وی گفت، بر بالای قصر برود و دروغگوی پسر دروغگو را به باد ناسزا گیرد، و به وی گفت، پس از آن نظر خود را درباره تو خواهم گفت.بدین ترتیب، عبد الله بن بقطر بر فراز منبر رفت، و مژده ورود امام حسین ع را به کوفه برای مردم بازگو کرد و ابن زیاد و پدرش را مورد لعن و نفرین قرار داد.ابن زیاد دستور داد او را از بالای قصر بر زمین انداختند.استخوانهایش شکسته شد، و تنها رمقی از حیات در او باقی بود.پس عبد الملک بن عمیر لخمی که قاضی کوفه بود نزد وی آمد و سرش را از تن جدا کرد.برخی وی را به باد اعتراض گرفتند.اما او گفت: من خواستم با این عمل زودتر آسوده گردد.

همین که این خبر به اطلاع حسین ع رسید، نامه ای بیرون آورد و برای مردم بخواند.به این شرح: (به نام خدای رحمان رحیم، اما بعد، خبر دهشت انگیزی به من رسیده و آن کشته شدن مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و عبد الله بن بقطر است.شیعیان ما دست از یاری ما کشیده اند .هر کس از شما دوست دارد می تواند بازگردد.هرگز بر او عهدی نیست و مورد سرزنش نخواهد بود.مردم یکباره از کنار او پراکنده شدند و از چپ و راست راه خود را در پیش گرفتند و برفتند.تا آنجا که همان عده از یارانش که از مدینه در رکاب او بودند و عده کمی که در میان راه به آن حضرت پیوسته بودند، بر جای ماندند.و این هشدار امام ع بدان جهت بود که حضرت می دانست این عده بسیار که دنبالش آمده اند پیروی آنان از امام بدین خاطر بوده که گمان کرده اند او به شهری درخواهد آمد که مردم آن شهر مطیع فرمان او خواهند شد، و حضرت این امر را ناگوار می دانست و خود می خواست اینان بدانند به راهی که می روند سرانجام آن چیست، و ندانسته به کاری اقدام نکنند.و نیز آن حضرت به این واقف بود که تنها کسانی که حاضرند جان خود را در رکاب او نثار کنند در اطراف او باقی خواهند ماند، و دیگران وی را رها خواهند کرد.به گفته بعضی از مورخین امام ع در منزلگاه زباله بود که به وی اطلاع دادند که مسلم و هانی کشته شده اند.در همین محل بود که فرزدق پس از بازگشت از سفر حج با آن حضرت ملاقات کرده پس از سلام رو کرد به امام و گفت: ای فرزند رسول الله، چگونه است که به اهالی کوفه اعتماد کرده ای، در صورتی که همین مردم کوفه بودند که مسلم و یار فداکار او را به قتل رساندند؟ در اینجا امام ع با اندوه فراوان اشک از دیدگانش جاری گردید.سپس گفت: درود و رحمت خدا بر مسلم باد.او در پناه رحمت و خوشنودی خدا قرار گرفت و به سوی الطاف الهی شتافت.آنچه را که لازم بود او انجام داد.اینک ما نیز بایستی وظایف خود را انجام دهیم.سپس امام ع به سرودن اشعاری به این شرح پرداخت:

لئن تکن الدنیا تعد نفیسة

فان ثواب الله اعلی و انبل

و ان تکن الابدان للموت انشئت

فقتل امری ء بالسیف فی الله افضل

و ان تکن الارزاق قسما مقدرا

فقلة حرص المرء فی السعی اجمل

و ان تکن الاموال للترک جمعها

فما بال متروک به المرء یبخل

همین که وقت سحر شد امام ع به همراهان خود دستور داد آب بسیار بردارند، و به این ترتیب کاروان حضرت به راه خود ادامه داد تا از منزلگاه زباله گذشت و به دره عقبه رسید و در آنجا فرود آمد.در این اثنا مرد پیری از بنی عکرمه که عموی لوذان بود با امام دیدار کرد .وی از آن حضرت پرسید به کجا می روی؟ فرمود، کوفه می روم.مرد پیر گفت، تو را سوگند به خدا می دهم که بازگردی.به خدا سوگند رفتن به کوفه به این معنی است که به سوی سرنیزه و شمشیرهای برنده گام برداشته ای و این مردمی که تو را دعوت کرده اند، چنانچه آماده بودند که با دشمن تو مبارزه و جنگ کنند.آنگاه بر ایشان وارد می شدی نیکو بود.اما با این وضع که شما بیان می کنی من هرگز رفتن شما را صلاح نمی بینم.حضرت فرمود: ای بنده خدا، چیزی بر من پوشیده نیست، اما آنچه را که اراده خداوندی است، انجام خواهد شد، و به سخن خود ادامه داده گفت: به خدای تعالی سوگند دست از من برندارند تا خون من بریزند، و چون چنین کردند، خداوند کسی را بر آنان مسلط سازد که آنان را زبون و خوار گرداند تا بدانجا که در میان ملتها از همه خوارتر شوند.

کاروان حسین بن علی به راه خود ادامه داد.تا به منزل شراف رسید.شبی را هم در منزل شراف بسر بردند.چون سحرگاه شد، همچنان به جوانان دستور داد هر چه می توانند آب همراه خود بردارند.بیش از آنچه که مورد احتیاج کاروان است! !

پی نوشت:

1 برخی از آنان کسانی هستند که به پیمان خود وفا کردند و برخی دیگر در انتظار وفای به عهد خود می باشند و هرگز تبدیلی را در پیمان خود روا نمی دارند، سوره احزاب آیه 23

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 90/9/5 :: ساعت 3:50 عصر )
»» شرح احیای عزای حسینی در مکتب رضوی

امام علی بن موسی الرضا(ع) در احادیثی چند به شرح چگونگی احیای عزای حسینی پرداخته‌اند تا با این کار همچون دیگر امور چراغ راهی برای محبان اهل بیت(ع) در ترویج فرهنگ عاشورا باشد.

 

زنده نگاه‌داشتن قیام عاشورا از دیرباز مورد اهتمام شیعیان اهل بیت(ع) بوده و هست بطوری که برخی حتی محل کسب خود را به مدت 10 روز یا کمتر و بیشتر کاملا در اختیار عزاداران حسینی(ع) قرارداده تا به احیای این امر بپردازند، سیاه‌پوش کردن مساجد، تکایا و حتی منازل شخصی و پرچم سیاه بر سر در منازل نصب کردن از دیگر مسائلی است که در فرهنگ‌های مختلف بومی اقلیمی شیعی مورد توجه است.

 

این شور و غوغا به اوج خود می‌رسد چونانکه عاشقان بر سینه و سر زده و مدهوش شوق یار می‌شوند و آرزویشان «یَا لَیتَنِی کُنتُ مَعَهم» است و اشک‌ریزان و پای برهنه در اجتماعاتی عظیم حضور به هم می‌رسانند تا شاید ذره‌ای، فقط ذره‌ای از دردی که بر اهل بیت علیهم السلام در این روز گذشت التیام بیابد و خود را شریکان با انوار قدس الهی در این مصیب اعظم می‌دانند.

 

اما از آنجا که شیعه همیشه آب را از سرچمشه نوش کرده و نگاهی به پس‌آب‌های گل‌آلود دیگران نداشته در این مهم نیز باید بر در خانه اهل بیت رسول خدا(ص) رفت و دید که احیای این امر را چگونه ارزشمند و با عظمت ترتیب می‌دادند؛ آری به طوس آن جایگاه رفیع، آن بقعه نورانی و آن بهشت خفته در خراسان می‌رویم تا پای درس علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه و علی آبائه و اجداده و اولاده بنشینیم و به نوش جان بیابیم که ایشان چگونه بر احیای امر عاشورا دستور فرموده‌اند.

 

شیخ صدوق در امالی از ابراهیم بن ابی المحمود روایت کرده که حضرت امام رضا(ع) فرمودند: «همانا ماه محرم ماهی بود که اهل جاهلیت قتال در آن ماه را حرام می‌دانستند و این امت جفاکار خون‌های ما را در آن ماه حلال دانستند و هتک حرمت ما کردند و زنان و فرزندان ما را در آن ماه اسیر کردند و آتش در خیمه‌های ما افروختند و اموال ما را غارت کردند و حرمت حضرت رسالت(ص) را در حق ما رعایت نکردند، همانا مصیبت روز شهادت حسین(ع) دیده‌های ما را مجروح گردانیده است و اشک ما را جاری کرده و عزیز ما را ذلیل گردانیده است و زمین کربلا مورث کرب و بلاء ما شد تا روز قیامت، پس بر مثل حسین باید بگریند گریه کنندگان، همانا گریه بر آن حضرت فرو می‌ریزد گناهان بزرگ را.» پس حضرت فرمود که پدرم چون ماه محرم داخل می‌شد تا عاشر محرم چون روز عاشورا می‌شد آن روز مصیبت و حزن و گریه او بود و می‌فرمود امروز روزی است که حسین(ع) شهید شده است.

 

همچنین شیخ صدوق از آن حضرت روایت کرده که هر که ترک کند سعی در حوائج خود را در روز عاشورا حق تعالی حوائج دنیا و آخرت او را برآورد و هر که روز عاشورا روز مصیبت و اندوه و گریه او باشد حق تعالی روز قیامت را روز شادی و سرور آن گرداند و دیده‌اش در بهشت به ما روشن باشد و هر که روز عاشورا را روز برکت شمارد و برای برکت آذوقه در آن روز در خانه ذخیره کند برکت نیابد در آنچه ذخیره کرده است و خدا او را در روز قیامت با یزید و عبدالله بن زیاد و عمر بن سعد لعنهم الله در اسفل درک جهنم محشور گرداند.

 

همچنین به سند معتبر از ریان بن شبیب که خال معتصم خلیفه عباسی بوده است روایت کرده که گفت در روز اول محرم به خدمت امام رضا(ع) رفتم، فرمودند که ای پسر شبیب آیا روزه‌ای؟ گفتم: نه. فرمودند که این روزی است که حق تعالی دعای حضرت زکریا را مستجاب فرمود در وقتی که از حق تعالی فرزند طلبید و ملائکه او را ندا کردند در محراب که خدا بشارت می‌دهد تو را به یحیی پس هر که این روز را روزه دارد دعای او مستجاب شود چنانکه دعای زکریا مستجاب شد پس فرمودند که ای پسر شبیب محرم ماهی بود که اهل جاهلیت در زمان گذشته ظلم و قتال را در این ماه حرام می‌دانستند برای حرمت این ماه، پس این امت حرمت این ماه را نشناختند و حرمت پیغمبر(ص) خود را ندانستند، و در این ماه با ذریه پیغمبر(ص) خود قتال کردند و زنان ایشان را اسیر کردند و اموال ایشان را به غارت بردند پس خدا نیامرزد ایشان را هرگز!

 

ای پسر شبیب اگر برای چیزی گریه می‌کنی پس گریه کن برای حسین بن علی علیهماالسلام که او را مانند گوسفند ذبح کردند و او را با هجده نفر از اهل بیت او شهید کردند که هیچیک را در روی زمین شبیه و مانندی نبود. و به تحقیق که گریستند برای شهادت او آسمان‌های هفتگانه و زمینها و به تحقیق که چهار هزار ملک برای نصرت آن حضرت از آسمان فرود آمدند چون به زمین رسیدند آن حضرت شهید شده بود پس ایشان پیوسته نزد قبر آن حضرت هستند ژولیده مو گردآلود تا وقتی که حضرت قائم آل محمد(ص) ظاهر شد، پس از یاوران آن حضرت خواهند بود و در وقت جنگ شعار ایشان این کلمه خواهد بود: «یا لَثاراتِ الْحُسِیْن عَلَیْهِ السَّلام».

 

ای پسر شبیب خبر داد مرا پدرم از پدرش از جدش که چون جدم حسین(ع) کشته شد آسمان خون و خاک سرخ بارید. ای پسر شبیب اگر گریه کنی بر حسین(ع) تا آب دیده بر روی تو جاری شود حق تعالی جمیع گناهان صغیره و کبیره تو را بیامرزد خواه اندک باشد و خواه بسیار. ای پسر شبیب اگر خواهی خدا را ملاقات کنی و هیچ گناهی بر تو نباشد پس زیارت کن امام حسین(ع) را.

 

ای پسر شبیب اگر خواهی که در غرفه عالیه بهشت ساکن شوی با رسول خدا(ص) و ائمه طاهرین(ع) پس لعنت کن قاتلان حسین(ع) را. ای پسر شبیب اگر خواهی که مثل ثواب شهدای کربلا را داشته باشی پس هرگاه که مصیبت آن حضرت را یاد کنی بگو: «یا لَیْتَنی کُنْتُ مَعَهُمْ فَاَفُوزَ فَوْزاً عَظیماَ؛ ای کاش من بودم با ایشان و رستگاری عظیمی می‌یافتم». ای پسر شبیب اگر خواهی که در درجات عالیات بهشت با ما باشی پس برای اندوه ما، اندوهناک باش و برای شادی ما شاد باش و بر تو باد به ولایت و محبت ما که اگر مردی سنگی دوست دارد حق تعالی او را در قیامت با آن محشور می‌‌گرداند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 90/9/5 :: ساعت 3:49 عصر )
»» اعمال ماه محرم‏

آگاه باش که این ماه، ماه حزن و اندوه اهل بیت علیهم السّلام و شیعیان ایشان است. از حضرت رضا علیه السّلام روایت شده: چون ماه محرّم فرا مى‏رسید، کسى پدرم را خندان نمى‏دید، و پیوسته تا روز دهم اندوه و حزن بر او غالب بود، چون روز عاشورا میشد روز مصیبت و حزن و گریه، ایشان بود، و مى‏فرمودند: امروز روزى است که حسین علیه السّلام شهید شد.

شب اول: سیّد ابن طاووس در کتاب «اقبال» براى این شب، چند نماز ذکر فرموده: اوّل: صدر رکعت که در هر رکعت سوره‏هاى «حمد» و سوره توحید» خوانده مى‏شود. دوّم: دو رکعت که در رکعت اول سوره‏هاى «حمد» و «انعام»، و در رکعت دوم سوره‏هاى «حمد» و «یس» خوانده مى‏شود. سوم: دو رکعت که در هر رکعت سوره «حمد» و یازده سوره «توحید» خوانده‏ مى‏شود. از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله روایت شده: هرکه این دو رکعت نماز را در این شب بجا آورد، و فردایش را که اول سال است روزه بدارد، مانند کسى است که همه طول سال را همواره کار خیر کرده، و در آن سال محفوظ باشد، و اگر بمیرد به بهشت مى‏رود. سیّد ابن طاووس براى هلال این ماه دعاى مبسوطى ذکر کرده است.

روز اول: بدان‏که روز اوّل محرم، اول سال قمرى است، و در آن دو عمل وارد شده:

اول: روزه گرفتن، در روایت ریّان بن شبیب از حضرت رضا علیه السّلام روایت شده: هرکه در این روز روزه بدارد، و خدا را بخواند خدا دعاى او را مستجاب کند، چنان‏که دعاى زکرّیا را اجابت فرمود. دوم: از حضرت رضا علیه السّلام روایت شده: رسول خدا صلى اللّه علیه و آله روز اول محرّم دو رکعت نماز بجا آورد، و چون فارغ مى‏شد، دستها را به آسمان برمى‏داشت و این دعا را سه مرتبه مى‏خواند:

خدایا تویى معبود ازلى، و این است سال نو، در این سال از تو درخواست مى‏کنم حفظ شدنم را از شیطان، و قدرت و غلبه و بر نفس فرمانده به گناه، و مشغول بودن به آنچه که مرا به تو نزدیک مى‏کند، اى صاحب بزرگى و بزرگوارى، اى تکیه‏گاه کسى‏که تکیه‏گاهى ندارد، اى اندوخته کسى‏که اندوخته کسى‏که اندوخته‏اى ندارد، اى پناهگاه کسى‏که پناهگاى ندارد، اى فریادرس کسى‏که فریادرسى ندارد، اى پشتوانه کسى‏که پشتوانه‏اى ندارد، اى گنجینه کسى‏که گنجى ندارد، اى نیکو آزمایش، اى بزرگ امید، اى عزّت ناتوان، اى نجات‏بخش غرق‏شدگان، اى رهاننده هلاک شدگان، اى نعمت‏دهنده، اى زیباکار، اى فزون‏بخش، اى نیکوکار، تویى که برایت سجده کرد، سیاهى شب، و روشنى روز، و تابش ماه، و شعاع خورشید، و خروش آب و صداى برگ درختان، اى خدا شرکى براى تو نیست. خدایا ما را بهتر از آنچه گمان مى‏کنند قرار ده، و از ما آنچه را نمى‏دانند بیامرز، و به آنچه از ما مى‏گویند سرزنشمان مکن، خدا مرا بس است، معبودى جز او نیست، بر اوء تکیه کردم، و او پروردگار عرش بزرگ است، به او ایمان آوردیم. همه‏چیزها از جانب پروردگار ماست، و یادآور نشوند مگر صاحبان خرد، پروردگارا دلهاى ما را بعد از آنکه هدایتمان فرمودى منحرف مکن، و از نزد خود رحمتى به ما ببخش، همانا تو بخشنده‏اى. شیه طوسى فرموده: که روزه دهه اول محرم مستحب است ولى روز عاشورا تا بعد از عصر از خوراکى و آشامیدنى خوددارى کند، آنگاه کمى تربت بخورد، و سیّد روایت کرده که روزه تمام این ماه فضیلت دارد، و روزه آن روز روزه‏دار را از هر گناهى حفظ مى‏کند.

روز سوم: روزى است که حضرت یوسف علیه السّلام از زندان آزاد شد، هرکه آن روز را روزه بگیرد، حق تعالى کارهاى مشکل را بر او آسان کند و اندوه را از او برطرف سازد، و در روایت نبوى آمده: دعایش اجابت شود.

روز نهم: روز تاسوعات. از امام صادق علیه السّلام روایت شده: تاسوعا روزى است که امام حسین علیه السّلام و اصحابش را در کربلا محاصره کردند و سپاه شام براى جنگ با آن حضرت گرد آمدند و ابن مرجانه و عمر سعد، به خاطر کثرت سپاه و بسیارى لشگر، که براى آنها گرد آمده بودند، خوشحال شدند، و امام حسین علیه السّلام و اصحابش را ضعیف به حساب آوردند، و یقین کردند که براى حضرت یاورى نخواهد آمد، و اهل عراق او را مدد نخواهند کرد، سپس فرمود: پدرم فداى آن ضعیف غریب.

شب دهم: شب عاشوراست، سیّد سیّد در کتاب «اقبال» براى این شب دعاها و نمازهاى بسیار با فضیلتهاى فراوان روایت کرده، از جمله صدر رکعت نماز که در هر رکعت پس از سوره حمد سه مرتبه سوره توحید خوانده، و بعد از پایان صد رکعت هفتاد مرتبه بگوید:

منزّه است خدا، و سپاس خداى را، و نیست معبودى جز خدا، و خدا بزرگتر است، و جنبش و نیرویى نیست مگر به خداى برتر بزرگ. و در روایت دیگر پس از العلى العظیم استغفار هم ذکر شده. و نیز چهار رکعت نماز در آخر شب که در هر رکعت پس از سوره حمد، هرکدام از آیة الکرسى و سوره‏هاى توحید و فلق، و ناس را ده مرتبه بخواند، و پس از سلام‏ صدمرتبه سوره تحید را قرائت کند. و دیگر چهار رکعت نماز، د رهر رکعت سوره حمد و پنجاه مرتبه سوره توحید و این نماز برابر است با نماز امیر المؤمنین علیه السّلام که فضیلت بسیار دارد، و فرموده: پس از نماز، بسیار ذکر خدا کند، و صلوات بسیار بر رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرستد، و هرچه مى‏تواند بر دشمنان ایشان لعن کند. و در فضیلت احیا این شب روایت کرده: مانند آن است که عبادت کرده باشد به عبادت جمیع فرشتگان، و عبادت در آن، برابر هفتاد سال عبادت است، و اگر کسى را توفیق دست دهد، در چنین شبى در کربلا باشد، و امام حسین علیه السّلام را زیارت کند و نزد آن حضرت تا صبح بیتوته کند، خدا او را آغشته به خون امام حسین علیه السّلام در زمره شهدا با آن حضرت محشور فرماید.

روز دهم: روز شهادت سیّد الشهدا علیه السّلام، و روز مصیب و حزن ائمه طاهرین علیهم السّلام و شیعیان ایشان است، و در این روز سزاوار است شیعیان مشغول کارى از کارهاى دنیا نگردند، و براى خانی خود چیزى ذخیره نکنند، و مشغول گریه و نوحه و مصیبت باشند، و عزادارى حضرت امام حسین علیه السّلام را بر پا کنند و اشتغال به ماتم داشته باشند به صورتى که در ماتم عزیزترین اولاد و اقوام خود اشتغال مى‏ورزند، و آن حضرت را به زیارت عاشورا که پس از این در باب زیارات [صفحه 704] بیاید، زیارت کنند.

و در نفرین و لعن بر قاتلان آن حضرت سعى نمایند.

و یکدیگر را در مصیبت آن وجود مقدّس به این جملات تعزیت گویند:

خدا مزدهاى ما را به خاطر سوگوارى‏مان براى حسین (درود بر او باد) بزرگ گرداند، و قرار دهد ما و شما را از خونخواهانش به همراه ولى‏اش امام مهدى از خاندان محمّد (درود بر ایشان باد). و سزاوار است در این روز مقتل [کتابهایى که پیرامون واقعه کبربلا نگاشته شده است‏] بخوانند، و یکدیگر را بگریانند. روایت شده که چون حضرت موسى به ملاقات حضر و فرا گرفتن بعضى از حقایق از آن جناب مأمور شد. اول چیزى که در هنگام ملاقات بین ایشان مذاکره شد، این بود که خضر براى حضرت موسى مصائب و بلاهایى را که بر آل محمّد علیهم السّلام وارد مى‏شود ذکر نمود و هر دو گریستند، و گریستن ایشان‏ شدّت گرفت. از ابن عباس روایت شده است: در ذى قار خدمت امیر المؤمنین علیه السّلام رسیدم، صحیفه‏اى به خط خود و املاء پیامبر صلى اللّه علیه و آله بیرون آورد، و از آن صحیفه براى من خواند، در آن صحیفه مقتل امام حسین علیه السّلام بود، و اینکه چگونه شهید مى‏شود، و چه کسى او را به شهادت مى‏رساند، و چه کسى او را یارى مى‏کند، و چه کسى با او شهید مى‏شود، پس آن حضرت گریه کرد و گریه‏اى سخت و مرا به گریه انداخت. فقیر گوید: اگر مقام را گنجایش بود، مختصر مقتلى در اینجا ذکر مى‏کردم، امّا محل را گنجایش آن نیست هرکه بخواهد به کتابهاى ما در زمینه مقتل رجوع کند. در هر صورت اگر کسى در این روز نزد قبر مطّهر آن حضرت باشد، و مردم را آب دهد، مانند کسى است که لشگر آن جناب را آب داده باشد، و با آن حضرت در کربلا حاضر بوده، و خواندن هزار مرتبه سوره توحید در این روز فضیلت بسیار دارد، و روایت شده: خداى رحمان به سوى او نظر رحمت کند، و سیّد براى این روز دعاى ینقل کرده شبیه به دعاى عشرات، بلکه موافق بعضى روایات، ظاهرا خود آن دعا باشد.

شیخ طوسى از عبد اللّه بن سنان از امام صادق علیه السّلام چهار رکعت نماز و دعایى نقل کرده است که باید د راین روز در وقت چاشت بجا آورد، ما به خاطر اختصار ذکر نکردین، هرکه طالب است به زاد المعارد رجوع کند و نیز شایسته است که شیعیان در این روز بى‏آنکه قصد روزه کنند، از خوردن و آشامیدن امساک نمایند. و در آخر روز، پس از عصر افتار کنند به غذایى که اهل مصیبت مى‏خورند، ماند ماست یا شیر و امثال آنها، نه مثل غذاهاى لذیذ، و جاه‏هاى پاکیزه بپوشند، و به هیئت صاحبان مصیبحت دگمه‏ها را بگشایند، و آستینها را بالا بزنند، و علّامه مجلس در زاد المعاد فرموده: بهتر آن است که روز نهم و دهم را روزه نگیرد، زیرا بنى‏امیّه این دو روز را براى برکت و شماتت بر قتل آن حضرت روزه مى‏داشتند، و به دروغ، احادیث بسیار در فضیلت این دو روز، و روزه آنها را به حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله نسبت داده‏اند، و از طریق اهل بیت علیهم السّلام احادیث بسیارى در مذمّت روزه این دو روز به ویژه روز عاشورا وارد شده. و نیز بنى امیّه علیهم اللعنه براى برکت، آذوقه سال را در روز عاشورا ذخیره مى‏نمودند! به این خاطر از حضرت رضا علیه السّلام روایت شده:

هرکه کوشیدن در حوائج خود را در روز عاشورا ترک کند، و به دنبال کارى نرود، حق تعالى حوائج دنیا و آخرت او را برآورد و هرکه روز عاشورا، روز مصیبت و اندوه و گریه او باشد، حق تعالى روز قیامت را روز شادى و سرور و خوشحالى او گرداند، و دیده‏اش در بهشت به ما روشن شود، هرکه روز عاشورا را روز برکت نامد، و در آن روز براى منزل خود چیزى ذخیره نماید خدا آن ذخیره را براى او مبارک نکند، و روز قیامت با یزید و عبید اللّه بن زیاد، و عمر بن سعید علیهم اللعنه محشور گردد. بنابر این انسان باید در روز عاشورا مشغول کارى از کارهاى دنیا نگردد، بلکه در گریه و نوحه و مصیبت باشد، و اهل خانه خود را دستور دهد که عزاى آن حضرت را بپا دارند، و مشغول ماتم و سوگوارى باشند، چنان‏که در سوگ عزیزترین اولاد و اقوام خود مشغول مى‏شوند، و در آن روز بى‏آنکه قصد روزه کنند، از خوردن و آشامیدن امساک ورزند، و در آخر روز پس از عصر افطار کنند گرچه به جرعه آبى باشد، و روزه کامل نگیرند، مگر آنکه در خصوص آن روز روزه واجب داشته باشد، که به نذر یا مثل آن بر او واجب شده باشد، و در آن روز در خانه خود آذوقه ذخیره نکند، و لب به خنده نگاشید، و به لهو و لعب نپردازد، و هزار مرتبه قاتلان آن حضرت را لعنت کند و بگوید: خداوند بر قاتلان حسین (درود بر او باد) لعنت فرست مؤلف گوید: از کلام این بزرگوار معلوم مى‏شود، که احادیثى که در فضیلت روز عاشوراست همه جعلى است، و به دروغ به حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله نسبت داده‏اند. صاحب کتاب «شفاء الصدور در شرح این قسمت از زیارت عاشورا (اللّهم انّ هذا یوم تبرکت به بنو امیّة سخن را در این مقام بسط داده، خلاصه‏اش آنکه، تبّرک بنى‏امیّه به این روز نامیمون بر چند وجه است: اوّل: ذخیره کردن غذا و آذوقه را در این روز مستحبّ شمردند، و آن آذوقه را تا سال دیگر مایه سعادت و وسعت رزق، و رفاه زندگى دانستند، چنان‏که در اخبار اهل بیت علیهم السّلام، از باب تعریض به ایشان، از این مطلب نهى مکرّر وارد شده دوم: اقامه مراسم عید است، از توسعه رزق بر عیال، و نو کردن لباس، و کوتاه کردن شارب، و گرفتن ناخن، و مصافحه، و رسوم دیگر عید، که راه و روش بنى امیّه و پیروان ایشان بر آن‏جارى است.

سوم: التزام به روزه این روز، که اخبار بسیارى در فضیلت آن جعل کرده‏اند.

چهارم: دعا و طلب حوائح را در این روز را به عنوان روزى مبارک مستحبّ دانسته‏اند، و براى این کار در این روز، با جعل و وضع، و افترا، مناقب و فضائلى ساخته‏اند، و دعاهایى چند تلفیق کرده، تعلیم عاصیان نمودند، تا امر ملتبس، و کار مشتبه شود، چنان‏که در خطبه‏اى که در این روز در شهرهاى خود مى‏خوانند، براى هر پیامبر وسیله و شرفى در این روز یاد مى‏کنند مانند خاموش‏شدن آتش نمرود، استقرا سفینه نوح، غرق شدن لشگریان فرعون، و نجات یافتن عیسى از دار یهودیان، چنان‏که جبله مکیّه نقل کرده است که از میثم تمّار شنیدم که فرمود: و اللّه امّت پسر پیامبر خود را در محرّم در روز دهم به قتل مى‏رسانند، و هرآینه دشمنان حق این روز را روز برکت قرار مى‏دهند، و همانا این کار شدنى است، و در علم خداى تعالى گذشته، و من آن را مى‏دانم به عهدى که از مولایم امیر المومنین علیه السّلام به من رسیده. جبّله مى‏گوید: گفتم:

چگونه مردم روز شهادت حسین علیه السّلام را روز برکت قرار مى‏دهند؟ میثم گریست و فرمود: حدیثى جعل مى‏کنند که روز عاشورا روزى است که خداى تعالى توبه آدم را در آن قبول کرد، با اینکه خدا توبه آدم را در ذو الحجة پذیرفت، و گمان مى‏کنند که عاشورا روزى است که خدا یونس را از شکم ماهى بیرون آورد، درحالى‏که خدا در ذو القعده یونس را از شکم ماهى بیرون آورد، و گمان مى‏کنند این روز، روزى است که کشتى نوح بر کوه جودى قرار گرفت، با اینکه این واقعه در روز هیجدهم ذو الحجّه رخ داده، و گمان مى‏کنند روزى است که خدا دریا را براى موسى شکافت، درحالى‏که این حادثه در ربیع الاول بوده است در هر صروت با این همه تصریح و تأکید که در خبر میثم آمده است و در حقیقت از نشانه‏هاى نبوّت و امامت، و دلیل بر حقّانیت طریقه شیعه است، که اینگونه اخبار یقینى را در اختیار گذاشته، و مضمون آن مطابق با واقع محسوس است.

از عجایب است که دعایى بر طبق این اکاذیب، تلفیق شده، و در کتابهاى بعضى از بیخبران که غافل بوده‏اند ذکرش به میان آمده و به دست عوام داده شده، و البته خواندن آن دعا بدعت و حرام است و آن دعا این است:

به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانى‏اش همیشگى است، منزّه است خدا به پرى ترازو، و نهایت دانش، و سر حدّ خشنودى و وزن عرش. پس از دو سه سطر چنین دارد: ده مرتبه صلوات فرستد و بگوید: اى پذیرنده توبه آدم در روز عاشورا، اى بالا برنده ادریس به آسمان در روز عاشورا، اى آرام‏دهنده کشتى نوح بر جودى‏ در روز عاشورا، اى فریادرس ابراهیم از آتش در روز عاشورا ...

شک نیست که این دعا را یکى از ناصبیهاى مدینه، یا خوارج مسقط یا امثال اینها جعل کرده و با این جعل کردن ظلم بنى امیه را به کمال رسانده، پایان تلخیص کلام صاحب کتاب شفاء الصدور در هر صورت در پایان روز عاشورا سزاوار است یاد کردن حال اهل حضرت سید الشهدا علیه السّلام و دختران و اطفال آن حضرت که در این وقت، در سرزمین کربلا اسیر دشمنان گشته، و به حزن و گریه مشغول بودند و مصائبى بر ایشان گذشت، که در خاطر هیچ آفریده‏اى خطور نکند، و قلم را تاب نوشتن آن نباشد. و چه نیکو سروده هرکه سروده:

فاجعه‏اى است اگر بخواهم آن را بنویسم‏

 

به صورت اجمال براى یادآورى یادآوران‏

اشکم روان شود، پس پرده گردد

 

میان نگاه چشمها و صفحات کتاب‏

دلم گوید بر من رحمى که‏

 

سوگند به خدا من از سنگ سرشته نشدم‏

بر آن مصیبت زمین و آسمان گریست‏

 

و هرچه ما بین آن دو مى‏باشد گریه‏اى خونبار

من از تحریر این غم ناتوانم‏

 

که تصویرش زده آتش بجانم‏

ترا طاقت نباشد از شنیدن‏

 

شنیدن کى بود مانند دیدن‏

 

 

 

پس برخیز به رسول خدا و على مرتضى و فاطمه زهرا و امام مجتبى و سایر امامان از ذریّه سیّد الشهداء علیهم السّلام سلام کن، و ایشان را بر این مصائب جانکاه با دل سوخته و چشم گریان تعزیت بگو، و این زیارت را بخوان:

سلام بر تو اى وارث آدم، برگزیده خدا، سلام بر تو اى وارث نوح پیامبر خدا، سلام بر تو اى وارث ابراهیم دوست خدا، سلام بر تو اى وارث موسى همسخن خدا، سلام‏ بر تو اى وارث عیسى روح خدا، سلام بر تو اى وارث محمّد محبوب خدا، سلام بر تو اى وارث على امیر مؤمنان ولىّ خدا، سلام بر تو اى وارث حسن شهید نواده رسول خدا، سلام بر تو اى فرزند رسول خدا، سلام بر تو اى فرزند بشارت‏دهنده و بیم‏دهنده و فرزند آقاى جانشینان، سلام بر تو اى فرزند فاطمه بانوى بانوان جهانیان، سلام بر تو اى ابا عبد اللّه، سلام بر تو اى برگزیده خدا و فرزند برگزیده خدا، سلام بر تو اى خون خدا و فرزند خون خدا، سلام بر تو اى تنهایى که انتقام خونت گرفته نشد، سلام بر تو اى امام راهنما و پاک، و بر ارواحى که به آستانت فرود آمدند، و در جوارت اقامت گزیدند، و همراه زائرانت وارد شدند، از من بر تو سلام تا زنده‏ام، و تا شب‏وروز برپاست، همانا عزاى تو بزرگ شد، و سوگوارى در میان مؤمنان و مسلمانان و در همگى اهل آسمانها و ساکنان زمین عظیم گشت، همه ما از خدا بیم و به سوى او باز مى‏گردیم، درودها و برکات و تحیّات خدا بر تو، و بر پدران پاک و پاکیزه و نجیبت، و بر فرزندان راهنماى رهیافته آنان، سلام بر تو اى مولایم، و بر ایشان و بر روح تو و روح آنان، و بر خاکت و بر خاکشان. خدایا رحمت و خشنودى روح و ریحان بر آنان بیفکن، سلام بر تو، اى مولایم اى ابا عبد اللّه، اى فرزند خاتم انبیاء و اى فرزند آقاى جانشینان، و اى فرزند بانوى بانوان جهانیان، سلام بر تو اى شهید، اى فرزند شهید، اى برادر شهید، اى پدر شهیدان، خدایا از جانب من به حضرت او برسان، در این ساعت، و در این روز، و در این وقت، و در همه وقت، تحیّت بسیار و سلام، سلام و رحمت و برکات خدا بر تو، اى فرزند آقاى جهانیان و بر شهید شدگان با تو، سلامى پیوسته، به پیوستگى شب و روز، سلام بر حسین فرزند علىّ شهید، سلام بر على فرزند حسین شهید، سلام بر عبّاس فرزند امیر مؤمنان شهید، سلام بر شهیدان از فرزندان امیر مؤمنان، سلام بر شهیدان از فرزندان حسن، سلام بر شهیدان از فرزندان حسین، سلام بر شهیدان از فرزندان جعفر و عقیل، سلام بر همه شهیدان همراه آنان از مؤمنان. خدایا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و از جانب من تحیّت بسیار و سلام فراوان به ایشان برسان سلام بر تو اى رسول خدا، خدا شکیبایى‏ات را در مصیبت فرزندت حسین نیکو گرداند، سلام بر تو اى فاطمه، خدا شکیبایى‏ات را در مصیبت فرزندت حسین نیکو گرداند، سلام بر تو اى امیر مؤمنان، خدا شکیبایى‏ات را در مصیبت فرزندت حسین نیکو گرداند، سلام بر تو اى ابا محمّد اى حسن مجتبى، خدا شکیبایى‏ات را در مصیبت برادرت حسین نیکو گرداند، اى مولاى من اى ابا عبد اللّه من مهمان خدا و مهمان تو، و پناهنده به خدا، و پناهنده به توام، براى هر مهمان و پناهنده‏اى پذیرایى‏ست، پذیرایى من‏ در این وقت این است، که از خداى منزّه برتز بخواهى، که آزادى از آتش دوزخ را نصیبم کند، همانا او شنواى دعا و نزدیک و اجابت‏کننده است.

روز بیست‏وپنجم: به گفته جمعى از علما در سال نودوچهار، یا روز دوازدهم سال نودوپنج که آن سال را سنة الفقها [سال فقهان‏] مى‏گفتند، حضرت زین العابدین علیه السّلام از دنیا رحلت کرد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 90/9/5 :: ساعت 3:48 عصر )
»» عزلت‏

در این باب روایتى که از امام به حق ناطق حضرت صادق علیه السلام نقل شده در مسئله عزلت و گوشه‏گیرى است.

این را مى‏دانیم که در اصول عالى اسلام و معارف حقه الهیه، تکلیف ما لا یطاق و وظیفه‏اى که از استطاعت انسان خارج باشد وجود ندارد.

و این را نیز مى‏دانیم که در اسلام عزیز قاعده و قانونى که کم‏ترین ضربه و لطمه را به زندگى واقعى انسان چه در جهت دنیا، چه در جهت آخرت بزند وجود ندارد و اگر به عنوان یک قاعده اسلامى در کتب اسلامى باشد، جعلى و غیر قابل قبول است.

و این را نیز مى‏دانیم که کناره‏گیرى کامل انسان، به طورى که آدمى با هیچ کس در هیچ شأنى معاشرت و مخالطت نداشته باشد، امکان ندارد و به هیچ عنوان عملى نیست.

از طرفى مى‏بینیم در قرآن مجید و روایات اصیل و «نهج البلاغة»، مسئله عزلت و گوشه‏گیرى به عنوان یک عامل بسیار مهم سعادت مطرح است، در اینجا لازم است، معناى این مسئله ریشه‏یابى شود و مقصود و منظور قرآن مجید و روایات از مسئله عزلت معلوم گردد تا کسى با انتخاب آن، بدون توجه به ریشه مسئله از جاده حق منحرف نگردد.

از آنجا که مسئله عزلت در قرآن و روایات در رابطه با سعادت انسان مطرح شده باید به راحتى و بدون شک و تردید گفت: منظور از عزلت در معارف الهیه، عزلت و گوشه‏گیرى از عامل خطر و برنامه‏ایست که براى خیر دنیا و آخرت انسان ضرر دارد و آنچه که در طریق سعادت و سلامت آدمى است، کناره‏گیرى از آن موردى ندارد، بلکه حرام شرعى و عقلى است، چنانچه عزلت و کناره‏گیرى از عوامل خطر واجب و ضرورى است.

مواردى که باید از آن عزلت گرفت چون آفتاب روشن، در آیات قرآن و روایات بیان شده که مجموع آن ها را در عناوین زیر مى‏توان خلاصه کرد.

عزلت از گناهان شخصى‏

1- عزلت و هجرت از گناهان شخصى، باطنى و ظاهرى، چنانچه در سوره انعام آمده:

[وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ‏] «1».

و به کارهاى زشت چه آشکار و چه پنهانش نزدیک نشوید.

بدون شک، عزلت جستن و گوشه‏گیرى از فواحش ظاهر و باطن که عبارت است از: زنا، لواط، ظلم، پرده‏درى، خودآرایى زن براى دیگران، دروغ، غیبت، تهمت، حسد، شرک، عقوق والدین، قتل نفس محترمه، خوردن مال یتیم‏ «2».

انسان مکلف و موظف است از کلیه این امور چه در خلوت و چه در جلوت بپرهیزد که هر یک از این گناهان عامل خطرى براى رسوایى انسان در دنیا و معذب شدن او در آخرت است.

عزلت و مهاجرت‏

2- عزلت و گوشه‏گیرى از شهرى که انسان در آن شهر یا مملکتى که در آن مملکت، قدرت حفظ دین خود را ندارد که از این عزلت و گوشه‏گیرى در آیات و روایات تعبیر به مهاجرت شده و به این نحو عزلت، قرآن مجید در بسیارى از آیات امر مؤکد و دستور واجب دارد.

عزلت از گناهکاران‏

3- کناره‏جویى و عزلت از گروهى که غرق در انواع معاصى و گناهانند و انسان از هدایت آنان بتمام معنى ناامید شده و ادامه معاشرت با آنان، ممکن است اثر سویى بر حال و اخلاق و اعمال و ایمان انسان بگذارد که بدون تردید روایت حضرت صادق در فصل بیست و چهارم کتاب باعظمت «مصباح الشریعة» بیشتر ناظر به این مورد سوم است و سعى بر این است که به توضیح این قسمت اقدام شود.

گذشته از این سه مورد، در اسلام مورد دیگرى براى عزلت و گوشه‏گیرى نیست، اگر هم باشد منطبق بر یکى از این سه مورد است.

معاشرت با عباد صالح خدا، رفتن بین مردم براى حل مشکلات خانوادگى، اقتصادى و اجتماعى آنان، ارتباط با خلق براى امر به معروف و نهى از منکر، اختلاط با جامعه براى روشنگرى، رفتن دنبال زراعت و صنعت و تجارت و کسب و کار و کمک گرفتن از مردم مؤمن و مسلمان در این جهت، براى هر انسانى لازم‏ و بلکه در پاره‏اى از این امور واجب شرعى است و عزلت و کناره‏گیرى از این ابواب خیر و عوامل سعادت، حرکتى ضد صراط الهى و بر خلاف عقل و شرع است.

یک بار دیگر تذکر این نکته ضرورى است که آنچه به عنوان شرح و توضیح و تفسیر روایت مى‏آید ناظر به قسمت سوم از معناى عزلت است، یعنى کناره‏گیرى و عزلت از تبهکاران و فاسدانى که امید هدایت آنان به هیچ وجه نمى‏رود و آمیزش انسان با آنان، باعث دور ماندن انسان از خیر دنیا و آخرت است و چنین عزلتى اگر در جوامع اسلامى به وسیله خوبان امت نسبت به بدان و بدکاران صورت بگیرد، میدان عصیان و گناه از آنان گرفته مى‏شود و قدرت بر معصیت کردن و تجاوز از آنان سلب مى‏شود، چنانچه بنا به نقل قرآن در سوره توبه، رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و مسلمانان با عزلت از سه متخلف، باعث ادب و تربیت و توبه و بازگشت آنان به حق شدند.

چنانچه به زمانى برخوردید که اکثر مردم زمان دنبال فسق و فجور رفتند و گوش به حق ندادند و بودن شما در میان آنان باعث هلاکت شما بود، از آنان کناره بگیرید و عزلت انتخاب کنید و سعى نمایید آن چنان که هستید شناخته نشوید که دشمن با شناخت شما، امکان ضربه زدن به شما را خواهد یافت.

امیرالمؤمنین علیه السلام مى‏فرماید:

وَذلِکَ زَمانٌ لا یَنْجُو فیهِ إلّا کُلُّ مُؤْمِنٍ نُومَةٍ، إنْ شَهِدَ لَمْ یُعْرَفْ وَإنْ غابَ لَمْ یُفْتَقَدْ اولئِکَ مَصابیحُ الْهُدى‏، وَأعْلامُ السُّرى‏، لَیْسُوا بِالْمَسابیحِ وَلا الْمَذابیعِ الْبُدُرِ اولئِکَ یَفْتَحُ اللّهُ لَهُمْ أبْوابَ رَحْمَتِهِ وَیَکْشِفُ عَنْهُمْ ضَرّاءَ نَقِمَتِهِ‏ «3».

و آن زمانى است که در آن نجات از عوامل هلاکت میسر نیست مگر براى‏ مؤمنى که گمنام باشد، گمنامى‏اش به این باشد که اگر در مجلسى حاضر شود او را نشناسند و اگر غایب گردد او را نجویند، چنین مؤمنانى در راه خدا چراغ‏هاى هدایتند و در شب تاریک زندگى، نشان‏هاى سیر و حرکت به سوى صراط قویم، اینان در بین مردم با فساد و سخن‏چینى زندگى نمى‏کنند و اسرار و عیوب بندگان را فاش نمى‏نمایند، حق تعالى درهاى رحمتش را به روى آنان مى‏گشاید و عقوبت و رنج را از آنان برمى‏دارد.

 

پی نوشت ها:

 

(1)- انعام (6): 151.

(2)- تفسیر کاشف: 3/ 283.

(3)- نهج البلاغة: خطبه 103؛ بحار الأنوار: 66/ 273، باب 37، حدیث 5.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 90/9/2 :: ساعت 12:19 عصر )
»» سد راه محبّت و مهرورزى‏

وجود حضرت حق محبّت و عشق بى‏نهایت است و همه موجودات خانه آفرینش و ذرات عرصه‏گاه هستى را از خمیر مایه محبّت آفریده است و زمینه مهرورزى و هزینه کردن محبّت را براى همه فراهم آورده است.

بر این اساس انسان مى‏تواند با تحقق شرایط لازم، محبّت خدا و همه موجودات را به خود جلب نماید و محبوب همه موجودات شود، چنان که حضرت امام زین العابدین علیه السلام این حقیقت را در زیارت امین اللَّه از محضر حضرت حق درخواست کرده است:

«مَحْبُوبَةً فِى أَرْضِکَ وَسَمائِکَ».

خدایا! مرا در میان همه اهل زمین و همه اهل آسمان‏هایت محبوب گردان.

ولى با یک دنیا تأسف بسیارى از مردم در هر روزگار و زمانى با آلوده نمودن خود به کارهاى ناپسند وکردارهاى ناشایسته و رذایل اخلاقى و در یک کلمه با بى‏رحمى و بى‏مهرى به خود و بى‏مهرى به دین خدا و بى‏مهرى به دیگران مانع از رسیدن محبّت و رحمت خدا و محبّت و مهر و عشق موجودات به خود شدند.

این خدا نیست که به انسان مهر نمى‏ورزد و این دیگران نیستند که انسان را از محبّت خود محروم مى‏سازند، این موجودات نیستند که نمى‏خواهند به انسان محبّت نمایند بلکه این خود انسان است که مانع رسیدن محبّت خدا و غیر خدا به خود است.

نور، لازمه وجودى‏اش تابیدن و هزینه کردن روشنایى است و در این زمینه از هیچ جا و هیچ کس دریغ نمى‏ورزد ولى اگر انسان هنگام تابش نور همه درها را ببندد و همه پنجره‏ها را مسدود کند و همه شیشه‏هاى در و پنجره را قیر اندود سازد و پرده‏هاى ضخیم را بکشد، البته فضاى اطاق از نور و منافعش بى‏بهره مى‏شود و این خود انسان است که با دست خود چنین محرومیت و خسارتى را براى خود به بار آورده است واین کاهلى و تنبلى و سستى شخص نیازمند است که او را از نور محروم نموده است و به قول گذشتگان «گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست؟!».

آرى؛ نور، بى‏دریغ مى‏تابد ولى هنگامى که به مانع و سد برخورد کند، برمى‏گردد و ماوراى مانع و سدّ، از منافع آن بى‏بهره و محروم مى‏شود.

انسان بى‏رحم در محرومیت از مهر خدا و دیگران، هم‏چون کسى است که با اختیار خود وجودش را از تابش خورشید و منافع آن محروم مى‏سازد.

حکایت سمره‏

مردى در مدینه از شخصى به نام سَمره خانه‏اى خرید که سمره در فروش خانه درخت خرماى وسط حیاط آن خانه را از فروش استثنا کرد و آن را براى خود نگاه داشت.

سمره هر روز براى دیدن درخت خرمایش به خانه فروخته شده مى‏آمد و مزاحم مالک خانه مى‏شد.

مالک خانه به رسول خدا صلى الله علیه و آله شکایت برد، رسول خدا صلى الله علیه و آله سمره را خواست و به او فرمود: این درخت را به مالک خانه بفروش، سمره از فروش امتناع کرد، حضرت فرمود: من به خاطر فروش این خانه درختانى را در بهشت براى تو ضمانت مى‏کنم، سمره باز هم از فروش درخت امتناع نمود و رسول خدا صلى الله علیه و آله نهایتاً براى آزاد شدن مالک خانه قاعده معروف‏ «لا ضرر ولا ضرار فى الاسلام» را فرمود یعنى هیچ حکم ضررى در اسلام وجود ندارد.

سمره سنگ دل و بى‏محبّت مى‏خواست از مزاحمت نسبت به دیگران دست برندارد ولى پیامبر صلى الله علیه و آله با بیان آن قاعده که به مالک اجازه مى‏داد درخت را از ریشه درآورد و به کوچه بیندازد تا سمره درختش را هر کجا که مى‏خواست انتقال دهد، شر او را از سر صاحب خانه دور کرد «1».

سمره بى‏مهر و محبّت نسبت به برترین و بهترین مخلوق آفرینش، حضرت ختمى مرتبت صلى الله علیه و آله بى‏ادبى روا داشت و از اطاعت آن حضرت روى گردانید و خود را با اختیار خود از درختان بهشتى محروم کرد و در برابر مهر و رحمت خداى عزیز با دست خود به صورت مانع و سدى ظاهر شد.

انسان سنگدل‏

جوانى مؤمن به اینجانب مراجعه کرده، گفت:

پدر همسرم چند سال است با مادر خود در حالى که در یک خانه زندگى مى‏کنند قهر و جدایى دارد و ما قدرت آشتى دادن او را با مادرش نداریم، اگر امکان دارد ساعتى نزد او آیید شاید با شنیدن آیات قرآن و روایات از زبان شما با مادرش آشتى کند، من به خاطر خدا به خانه آن مرد تندخو و لجباز رفتم و آنچه در زمینه تبلیغ آیات و روایات نسبت به حق مادر هنر داشتم به کار گرفتم، نهایتاً آن مرد جسور پس از دو سه ساعت سخن گفتن من، به من گفت: اگر من به این آیات و روایات توجه نکنم و خواسته حق را به کار نگیرم چه خواهد شد؟ گفتم عاق مادر مى‏شوى و در قیامت دچار عذاب خواهى گشت، گفت: من مى‏خواهم به عذاب دچار شوم و عاق مادر گردم، شما بیش از این در بیان مسائل اسلامى خود را خسته مکن!

راستى شگفت‏آور است رحمت و مهر خداوندى و عشق و محبّت دیگران چون خورشید مى‏خواهد به عرصه حیات انسان بتابد و انسان با سنگدلى و جسارت، خود را از آن ممنوع و محروم مى‏سازد!!

فریادِ الهىِ صدو بیست و چهار هزار پیامبر و هزاران وصى و دوازده امام و هزاران عالم ربّانى در فضاى هستى و زندگى به گوش مى‏رسد که همه یک دل و یک زبان مى‏گویند: انسان! بیا دست در دست ما بگذار تا تو را به دریاى بى‏نهایت مهر خدایى برسانیم و تو را به گونه‏اى رشد دهیم که محبوب همه اهل زمین و اهل آسمان‏ها شوى،

«مَحْبُوبَةً فِى أَرْضِکَ وَسَمائِکَ» «2».

خدایا! مرا در میان همه اهل زمین و همه اهل آسمان‏هایت محبوب گردان.

سنگدل، پشیمان بى‏سود

این محرومان سنگدل و فراریان از مهر و رحمت، هنگامى ارزش این حقیقت و آثار پر برکت آن را درک مى‏کنند که زمان جبران سپرى شده و کار از کار گذشته است، اینان به فرموده قرآن مجید از پشیمانى و عذرخواهى خویش پس از سپرى شدن زمان، سودى نمى‏برند «3» و بر فرض که به دنیا بازشان گردانند به خاطر این که بى‏مهرى و سنگدلى و فساد و رذالت جزء طبیعت آنان شده، به وعده‏اى که در اصلاح خود مى‏دهند عمل نمى‏کنند و راه باطل خود را دوباره ادامه مى‏دهند!!

[حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ‏] «4».

[دشمنان حق از دشمنى خود باز نمى‏ایستند] تا زمانى که یکى از آنان را مرگ در رسد، مى‏گوید: پروردگارا! مرا [براى جبران گناهان و تقصیرهایى که از من سر زده به دنیا] بازگردان؛* امید است در [برابر] آنچه [از عمر، مال و ثروت در دنیا] واگذاشته‏ام کار شایسته‏اى انجام دهم. [به او مى‏گویند:] این چنین نیست [که مى‏گویى‏] بدون تردید این سخنى بى‏فایده است که او گوینده آن است، و پیش رویشان برزخى است تا روزى که برانگیخته مى‏شوند.

خداى مهربان در این دنیا انسان را به عظیم‏ترین نعمت‏ها چون عقل و نبوت و امامت و اختیار و قدرت و دیگر امکانات مجهز نموده، انسان وقتى از این نعمت‏ها بهره نگیرد البته به خسارت غیر قابل جبران دچار مى‏شود و هنگام مرگ که زمان کشف حقایق و آگاهى کامل است، در عین پشیمانى، درخواست بازگشت مى‏کند ولى به او پاسخ منفى مى‏دهند.

درخواست نجات سنگدلان‏

این نامهربانان سنگدل و بى‏رحم‏هاى ظالم که محبتى به خدا و پیامبران نورزیدند و دیگران را نیز از مهر و محبّت مثبت محروم نمودند و بر اثر بى‏رحمى به خود، عذاب ابد را براى خود فراهم آوردند، در قیامت هنگامى که دچار عذاب دوزخ مى‏شوند پنج بار درخواست نجات و بازگشت به دنیا براى انجام کار شایسته مى‏کنند که خداى متعال چهار بار جواب آنان را مى‏دهد و براى مرتبه آخر آنان را براى ابد از دعا و درخواست نجات محروم مى‏کند:

مرتبه اول:

[قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى‏ خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ‏] «5».

مى‏گویند: پروردگارا! دوبار ما را میراندى و دوبار زنده کردى، اکنون به گناهانمان معترفیم، پس آیا راهى براى بیرون آمدن [از دوزخ‏] هست؟

خدا به آنان پاسخ مى‏دهد:

[ذلِکُمْ بِأَنَّهُ إِذا دُعِیَ اللَّهُ وَحْدَهُ کَفَرْتُمْ وَ إِنْ یُشْرَکْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ] «6».

این [سختىِ عذاب‏] به سبب این است که چون خدا به یگانگى [و بدون معبودانتان‏] خوانده مى‏شد [یگانگى‏اش‏] را انکار مى‏کردید، و اگر براى او شریک و همتایى قرار داده مى‏شد، باور مى‏کردید؛ پس [اکنون‏] داورى ویژه خداى والامرتبه و بزرگ است.

مرتبه دوم:

[وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ‏] «7».

و اگر ببینى زمانى که [این‏] مجرمان [منکر قیامت‏] نزد پروردگارشان سرهایشان را به زیر افکنده‏اند [مى‏بینى که مى‏گویند:] پروردگارا! [به‏ آنچه ما را وعده داده بودى‏] بینا شدیم و [به دعوت حق‏] شنوا گشتیم، پس ما را به دنیا برگردان تا کار شایسته انجام دهیم، بى‏تردید ما باور کننده [همه حقایق‏] هستیم.

حضرت حق پاسخ مى‏دهد:

[... أَ وَ لَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَکُمْ مِنْ زَوالٍ‏] «8».

... شما نبودید که پیش از این سوگند یاد مى‏کردید که هرگز براى شما زوال و فنایى نیست؟!

مرتبه سوم:

[... رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ...].

... پروردگارا! ما را بیرون بیاور تا کار شایسته انجام دهیم غیر آنچه انجام مى‏دادیم...

خداى تعالى پاسخ مى‏دهد:

[أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَ جاءَکُمُ النَّذِیرُ فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ] «9».

... آیا شما را چندان عمر ندادیم که هر کس مى‏خواست در آن مقدار عمر متذکّر شود، متذکّر مى‏شد؛ و [آیا] بیم دهنده‏اى به سوى شما نیامد؟ پس بچشید که براى ستمکاران هیچ یاورى نیست...

مرتبه چهارم:

[رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَکُنَّا قَوْماً ضَالِّینَ* رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ‏] «10».

پروردگارا! تیره‏بختى و شقاوت ما بر ما چیره شد، و ما گروهى گمراه بودیم.* پروردگارا! ما را از دوزخ بیرون آر، پس اگر [به بدى‏ها و گمراهى‏ها] بازگشتیم، بى‏تردید ستمکار خواهیم بود.

حضرت حق پاسخ مى‏گوید:

[... قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ‏] «11».

[... اى سگان!] در دوزخ گم شوید و با من سخن مگویید!.

پس از آن به فریاد و ناله آنان و درخواست‏هایشان پاسخ نمى‏دهند و پاسخ ندادن به آنان اوج سختى عذاب براى آن‏هاست.

به این حقیقت باید اعتراف کرد که هر بدى و رنج و عذابى چه در دنیا و چه در آخرت به ما مى‏رسد به وسیله خود ما به ما مى‏رسد و به قول ناصر خسرو: «از ماست که بر ماست» و قرآن هم به این مطلب هشدار مى‏دهد:

[... ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ...].

... و آنچه از بدى به تو رسد، از سوى خود توست...

آرى؛ عذاب و بدى به سبب معاصى و گناهان حاصل مى‏شود، گناهانى که کار کرد خود انسان است و این حقیقتى است که به وسیله آیات قرآن و روایات و تجربه حیات بشر ثابت شده است و در آن هیچ تردیدى نیست.

پاداش و کیفر محصول اعمال و اخلاق انسان است، اعمال و رفتارى که انسان به اختیار و اراده خود و در کمال آزادى از خود ظهور مى‏دهد و در این زمینه نکته بسیار جالبى در روایتى نقل شده که ذکرش خالى از فایده نیست.

حضرت امام رضا علیه السلام مى‏فرماید:

«شَکَا یُوسُفُ فِى السِّجْنِ إلَى اللَّهِ، فَقَالَ: یَا رَبِّ بِمَا استَحْقَقْتُ السِّجْنَ؟

فَأوْحَى اللَّهُ إلَیْهِ: أنْتَ اخْتَرْتَهُ حِیْنَ قُلْتَ: رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ‏ هَلَا قُلْتَ: العَافِیَةُ أَحَبُّ إلَىَّ مِمَّا یَدْعُونَنِى إلَیْهِ؟ «12».

یوسف در زندان به حضرت حق شکایت کرد که پروردگارا! به چه سبب من مستحق زندان شدم؟ خدا به او وحى کرد: خودت به خواست خودت این مورد را انتخاب کردى، آن‏گاه که گفتى: پروردگارا! زندان براى من از آنچه مرا به آن مى‏خوانند محبوب‏تر است، چرا نگفتى: خدایا! عافیت براى من از آنچه مرا به آن دعوت مى‏کنند محبوب‏تر است؟!

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- بحار الأنوار: 22/ 60، باب 37 (مضمون روایت).

(2)- مفاتیح الجنان، زیارت امین اللَّه.

(3)- «لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ‏». [روم (30): 57].

(4)- مؤمنون (23): 99- 100(5)- غافر (40): 11.

(6)- غافر (40): 12.

(7)- سجده (32): 12. (8)- ابراهیم (14): 44.

(9)- فاطر (35): 37. (10)- مؤمنون (23): 106- 107.

(11)- مؤمنون (23): 108. (12)- تفسیر قمى: 1/ 354؛ نور الثقلین: 2/ 424؛ بحار الأنوار: 12/ 247، باب 9 حدیث 12.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 90/9/2 :: ساعت 12:18 عصر )
»» تربیت دینی خانواده2

عوامل مؤثر در تربیت دینی خانواده

1. تغذیه: هر چند از دیدگاه اسلامی، حقیقت انسان جنبه روحانی و معنوی اوست و هدف اصلی تربیت نیز پرورش حس دینی و رسیدن آنان به کمالات معنوی می باشد، ولی با وجود این، جنبه جسمانی او را نمی توان نادیده گرفت; زیرا جسم و روح رابطه متقابل با هم دارند و هر کدام بر دیگری تاثیر می گذارند. بنابراین، عوامل مؤثر در تربیت نیروی جسمی انسان بر جنبه روحی او نیز مؤثر است و بدین دلیل، باید به آن، توجه کرد. از جمله عوامل مؤثر بر جسم انسان، تغذیه، نوع غذا و کیفیت آن است که به لحاظ تاثیرگذاری بر نگرش، گرایش و عملکرد او باید مورد بررسی قرار گیرد.

به نظر روان شناسان، «سلامت بدن بیش از هر چیز، به چگونگی غذای شخص مربوط است و حالات روانی و روحی نیز همواره از حالات بدنی متاثر می شود و بدین ترتیب، چگونگی تغذیه در رشد ذهنی و بدنی انسان اثر می کند.» (24) امروزه از نظر علمی ثابت شده است که تغذیه سالم مادران پس از انعقاد نطفه، در دوره بارداری، در تکامل جسمانی و روحانی کودک تاثیر فراوان دارد. به همین دلیل، مادران در این دوره، از مصرف برخی داروها و مواد الکلی که ممکن است موجب بروز اختلالات عصبی و روانی کودک گردد، نهی شده اند.

در مورد تاثیر غذا بر اعمال و رفتار انسان در دوره های گوناگون زندگی، روایات فراوانی از پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار: رسیده که به برخی آن ها اشاره می شود:

حضرت محمد(ص) درباره تاثیر غذا و کیفیت آن بر اعمال عبادی و دعاهای انسان فرمودند: «هر کس به اندازه یک لقمه حرام بخورد، چهل شب و روز نمازش قبول نمی شود و دعایش به اجابت نمی رسد و هر گوشتی که از حرام رشد کرده باشد سزاوار آتش دوزخ است.» (25)

در روایت دیگری از رسول اکرم(ص) در این زمنیه، آمده است: «بدنی که از طریق حرام تغذیه کرده باشد داخل بهشت نمی شود.» (26)

در زمینه تاثیر غذا بر رفتار و تربیت دینی انسان، جای انکار نیست. از این رو، دین اسلام برای جلوگیری از پیامدهای ناگوار آن نسبت به تغذیه مادران و فرزندان، توصیه های فراوانی نموده که اگر به خوبی اجرا شود، مسلما مشکلات تربیتی پدید نمی آید. امروزه بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی در اثر غذاهایی است که به نحوی از راه حرام به دست آمده و در خانواده ها به مصرف می رسد. کودکانی که با غذای حرام تغذیه شوند و دوره حساس کودکی را به همین صورت سپری نمایند، فطرت دینی خود را از دست می دهند و به هر خلافی دست می زنند. دلیل بر این مطلب کلامی است از امام حسین(ع) که در روز عاشورا پس از ناامیدی از هدایت لشگریان عمر سعد خطاب به آنان فرمودند: «به تحقیق، شکم های شما از حرام پر شده است » (27) ; یعنی: گوشت و پوست شما از حرام پرورش یافته و قابل هدایت و اصلاح نیستید و حتی کلام امام معصوم(ع) بر شما تاثیری ندارد.

در این زمینه، رسول خدا(ص) نسبت به زنان باردار می فرمودند: «زنان باردار را در آخرین ماه های حاملگی خرما بخورانید تا فرزندان شما بردبار و متقی شوند» (28) طبق این روایت، خوردن خرما در دوره بارداری توسط مادر، به تربیت دینی کودک کمک می کند و او را متدین و با تقوا بار می آورد.

نخستین غذایی که پس از تولد، کودک از آن تغذیه می کند شیر مادر است. شیر مادر از جنبه های گوناگون بر کودک تاثیر می گذارد و آنچه مهم است تاثیرات روحی آن است. نسبت به تغذیه از شیر مادر و چگونگی آن دستوراتی از ائمه معصوم: رسیده که قابل توجه است:

حضرت علی(ع) فرمودند: «چیزی برای کودک سودمندتر و پربرکت تر از شیر مادر نیست.» (29) در مورد انتخاب دایه نیز فرمودند: در انتخاب دایه چنان تلاش و دقت کنید که در ازدواج دقت می نمایید; زیرا شیر طبیعت کودک را دگرگون می سازد، (30) و نیز فرمودند: «از شیر زن های زانیه و دیوانه به فرزندانتان ندهید; زیرا شیر در اخلاق کودک سرایت می کند. » (31)

از مجموع روایات، برمی آید که تغذیه حلال و مطلوب، اعم از شیر مادر و غذا، در دوره کودکی بر تربیت دینی کودک تاثیر فراوان دارد. از این رو بر پدران و مادران لازم است به این دستورات معصومین: توجه کنند و از غذاهای حلال استفاده نمایند تا فرزندانی صالح و مفید، هم برای خودشان و هم برای جامعه تربیت کنند. شخصیت های بزرگ دینی و اسلامی در آغوش پدران و مادران مؤمن و متدین پرورش یافته اند که منشا خیرات و برکات قرار گرفته اند. درباره شیخ انصاری; نقل شده است که مادرش هیچ گاه بدون طهارت، به ایشان شیر نداد. مرحوم شیخ انصاری در اثر این مراقبت ها و تربیت درست خانوداگی به مقامی رسید که جهان اسلام و حوزه های علمیه شیعه تاکنون مدیون خدمات علمی و فرهنگی اوست.

2. دستورات والدین: نهاد خانواده یک نظام کوچک اجتماعی است که اعضای آن ارتباط متقابل با یکدیگر دارند. اگرچه افراد خانواده روابط گوناگونی با هم دارند، ولی آنچه بیش از همه مؤثر به نظر می رسد ارتباط کلامی است; زیرا بایدها و نبایدهای دینی و دیگر معارف اسلامی معمولا در قالب گفت وگو و دستورات توسط پدر و مادر به فرزندان القا می شود. دستورات والدین نقش اساسی در تربیت دینی کودک دارد و آن ها می توانند با ارائه رهنمودهای درست به فرزند خود، پایه های فکری او را به شکل کاملا مطلوب بنیان نهند. در این زمینه، نکات چندی به نظر می رسد که ذیلا بدان ها اشاره می شود:

الف - درست بودن دستورات والدین: از عوامل مؤثر در شکل گیری نظام فکری و دینی کودک، امر و نهی های پدر و مادر و دیگر کسانی است که به او آموزش دینی می دهند. کودک تمامی فرمان هایی را که از ناحیه والدین و دیگر مربیان سبت به او صادر می شود، درست می پندارد و به آن ها عمل می کند. یکی از شروط تربیت درست کودک و به خصوص تربیت دینی او، درست بودن فرمان هایی است که به وی داده می شود. اگر دستورات والدین به کودک در زمینه احکام و معارف دینی صحیح و آگاهانه باشد در تمام زندگی مشکل دینی نخواهد داشت; زیرا یادگیری در دوره کودکی بسیار پایدار و بادوام است و آنچه کودک در این دوره فرامی گیرد تا پایان زندگی از آن متاثر می شود. بنابراین، لازم است خود والدین نخست آشنایی کامل با احکام و مسائل دینی پیدا کنند، سپس آن ها را به صورت درست به فرزندانشان منتقل نمایند. متاسفانه بسیاری از پدران و مادران با مسائل دینی آشنایی کافی ندارند و در این زمینه، مطالبی را به فرزندان ارائه می دهند که در واقع، خلاف احکام دینی است. آموزش های غلط والدین در محیط خانه موجب برداشت های نادرست کودک از دین می شود که از پیامدهای سوء آن انحراف فکری فرزندان است. گناه و کیفر این گونه آموزش های نادرست بر عهده والدین است که در عالم پس از مرگ مورد مؤاخذه قرار خواهند گرفت.

درباب امر به معروف و نهی از منکر، آیات و روایات متعددی بر اهمیت این دو فرضیه الهی دلالت دارد و همه مسلمانان را به انجام آن دعوت می کند. اما یکی از شروط اجرای این فرضیه بزرگ شناخت «معروف » و «منکر» است که مجری امر به معروف و نهی از منکر باید بداند معروف و منکر یعنی چه، وگرنه ممکن است به صورت وارونه (معروف را منکر و منکر را معروف) معرفی کند (32) . از جمله جاهایی که این وظیفه عمومی باید اجرا شود، محیط خانواده است و این، شناخت پدران و مادران را از معروف ها و منکرهای دینی می طلبد. در نتیجه، درست بودن دستورات پدر و مادر نقش اساسی در تربیت دینی کودک دارد و بر این اساس، وظیفه والدین بسیار سنگین است و باید سعی کنند مسائل دینی را با شناخت کافی و به صورت صحیح، به فرزندان یاد دهند.

ب - هماهنگ بودن دستورات والدین: از دیگر عوامل مؤثر در تربیت دینی کودک، هماهنگی مربیان و به خصوص پدر و مادر در تربیت فرزندان، اعم از تربیت کلامی و غیر کلامی، است; یعنی: اگر پدر کاری را بد بداند و کودک را از انجام آن باز دارد، مادر نیز آن کار را بد بداند و فرزند را از ارتکاب به آن نهی کند. اگر دستورات والدین به کودک، هماهنگ نباشد و کودک گفتارهای ضد و نقیض از آن ها بشنود، دچار سرگردانی می شود و نمی تواند راه درست را انتخاب کند. این گونه کودکان همیشه سعی می کنند تا در برابر ارتکاب خلاف راه فراری برای خود جستجو نماید (33) . اما اگر والدین به صورت هماهنگ، بایدها و نبایدهای دینی را به کودک ارائه دهند و از او رعایت آن ها را بخواهند، کودک تحت تاثیر فرمان های آنان، خود را ملزم به رعایت ارزش های صحیح می داند. به عنوان مثال، اگر پدر در محیط خانه نسبت به حجاب دختر اهمیت قایل شود و به رعایت آن امر نماید، مادر نیز رعایت حجاب را از دختر بخواهد، معلم هم بر این موضوع تاکید ورزد، آن دختر مسلما خود را موظف به رعایت آن می داند.

بر این اساس، مربیان کودک و نوجوان، اعم از والدین و معلمان، باید به این مهم توجه کنند و در ارائه ارزش ها و معارف دینی به کودکان، هماهنگ عمل نمایند، وگرنه ممکن است کودک در اثر اختلاف عملکرد و بینش مربیان دچار تضاد در یادگیری گردد و به اضطراب و بی اعتمادی گرفتار شود (34) . هرگونه دستور ناهماهنگ در محیط خانه نسبت به ارزش های دینی موجب تزلزل در باورها و نظام ارزشی کودک می شود و در نتیجه کودک قادر به تصمیم گیری و نشان دادن واکنش مناسب در برابر حوادث نخواهد بود.

ج - قابل فهم بودن دستورات والدین: یکی از شروط لازم برای تاثیر امر و نهی والدین در محیط خانه، قابل فهم بودن آن برای کودک است. پدر و مادر باید با توجه به آمادگی ذهنی و ادراکی کودک به او دستور دهند. اساسا شیوه تعلیمات انبیا: در تبلیغ دین به مردم این بوده که با هر کس به قدر استعداد و سطح درک و فهمش سخن می گفتند. به همین دلیل، پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: «ما گروه پیامبران مامور شده ایم که با مردم به اندازه عقلشان سخن بگوییم.» (35) این روش در سیره ائمه معصوم(ع) نیز وجود داشته و نحوه برخورد و گفت وگوی آنان با توجه به تفاوت سطح فکری و علمی افراد متفاوت بوده است. بر این اساس، امام صادق(ع) در زمینه مسائل اعتقادی و اثبات صانع با کسی که از اهل علم بود، از روش پیچیده فلسفی استفاده کردند، ولی با دیگری که سطح فکری پایین تری داشت، برای اثبات امامت و رهبری، مثال ساده چوپان و گله را مطرح نمودند (36) . این شیوه به لحاظ تربیتی، اهمیت فراوان دارد و بهره گیری مربیان از این روش و توجه پدر و مادر به آن ضروری است.

این شیوه تربیتی را از قرآن مجید نیز می توان استفاده کرد. خدای متعال به پیامبرش(ص) دستور می دهد که در برخورد با مردم با توجه به خصوصیات آنان، از سه روش استفاده کن: با یک دسته از مردم که اهل فکرند، با حکمت و استدلال، با گروه دیگر، با موعظه و نصیحت و با عده ای که اهل عناد و لجاجت اند با جدال احسن برخورد نما (37) . پیامبر گرامی(ص) نیز بر اساس دستور الهی، متناسب با میزان عقل و درک مخاطب با او سخن می گفتند و هیچ گاه از این روش عدول نکردند.

امروزه روان شناسان و کارشناسان امور تربیتی نیز به این نتیجه رسیده اند و مساله رعایت تفاوت های فردی را مطرح می کنند; یعنی: هر کس خصوصیات منحصر به فردی دارد که باید به آن توجه نمود، به ویژه در دوره کودکی، رعایت این تفاوت ها در تربیت کودک نقش اساسی دارد. تفاوت در استعداد و میزان درک و فهم مطالب از محورهای مهم تفاوت فردی است که باید در محیط خانه به وسیله والدین رعایت گردد.

3- مطابقت گفتار و رفتار والدین: یکی دیگر از عوامل مؤثر در تربیت دینی کودک، هماهنگ بودن علم و عمل مربی است; یعنی: آنچه مربی از کودک می خواهد و به انجام آن دستور می دهد، پیش از هر چیز، خود عامل به آن باشد. انطباق علم و عمل در محیط خانه، که فضای شکل گیری منش ها و باورهای دینی و اخلاقی کودک است، اهمیت فراوان دارد. پدر و مادر، که نقش اساسی در تربیت و به خصوص تربیت دینی، کودک دارند، موظف اند هر گاه کاری را از کودک می خواهند، خود نیز به آن بها داده، عمل نمایند. پدر و مادر به عنوان الگوی تربیتی برای فرزند، خودشان باید پاک، متدین و عامل به دستورات الهی باشند تا بتوانند فرزندان پاک و صالحی تحویل جامعه دهند، وگرنه چراغی که خاموش و فاقد نور است، نمی تواند به دیگران نور ببخشد.

درباره مطابقت گفتار و رفتار واهمیت دادن به عمل، روایات متعددی از معصومان: رسیده است; از جمله، در این باره، امام صادق(ع) فرمودند: «مردم را با اعمال خود به خوبی ها دعوت نمایید و تنها به زبان اکتفا نکنید» (38) ; یعنی: آنچه را با زبان خوب یا بد می دانید در عمل هم مورد توجه قرار دهید.

گذشته از گفتار، سیره معصومان: نیز نشان می دهد که آنچه را آنان از دیگران می خواستند، پیش از همه، خود بدان عمل می کردند. به عنوان نمونه، فاطمه زهرا(س) ضمن هدایت فرزندان به انجام فرایض دینی، خود ارزش واقعی آن را عملا به آنان نشان می دادند. در همین زمینه، از امام حسن مجتبی(ع) نقل شده است: «در یکی از شب های جمعه، دیدم مادرم، زهرا(ع)، تا صبح نماز خواند و برای تک تک همسایه ها دعا نمود ولی برای خود و اهل خانه دعایی نکرد. پرسیدم: چرا این همه برای دیگران دعا کردی و برای خودت دعا نکردی؟ فرمود: یا بنی، الجار ثم الدار; فرزندم، اول همسایه، بعد اهل خانه. » (39)

از این روایت، استفاده می شود که شیوه حضرت زهرا(س) در تربیت فرزند، تلفیق میان علم و عمل بوده و فرزندان ایشان نیز با الهام از رفتار مادر، چنان تربیت یافتند که هر کدام به عنوان یک مربی بزرگ، مسلمانان را هدایت کردند و اگر آن ها نبودند امروز چیزی به نام اسلام وجود نداشت.

از آنچه گفته شد، لزوم مطابقت رفتار با گفتار والدین در محیط خانه روشن گردید. پس لازم است پدر و مادر در برابر فرزندان، مراقب عملکرد خود باشند تا مبادا در اثر رفتار نادرست آنان، آسیبی به تربیت دینی کودک برسد.

4. تایید رفتار نیک فرزند: عامل دیگری که در تربیت دینی کودک در محیط خانه بسیار موثر است تایید رفتارهای مطلوب او به وسیله والدین است. کارهای درستی که از کودک مشاهده می شود - اگرچه غیر دینی و معمولی باشد - اگر با تایید و تحسین والدین مواجه شود، تداوم می یابد. تایید رفتار کودک از سوی والدین ممکن است به شیوه های زبانی یا عملی صورت گیرد که هر کدام به نوبه خود، در تکرار آن تاثیر فراوان دارد. اگرچه تایید عملی از کارهای مثبت در تربیت او تاثیر دارد، ولی تایید کلامی از او مانند گفتن «آفرین، بسیار خوب » بیش تر مؤثر است; زیرا کودک در دوره کودکی، برای جلب توجه والدین به خود، به دستورات آنان بیش تر عمل می کند (40) .

اساسا یکی از شیوه های تربیتی قرآن مجید ایجاد انگیزه و رغبت در افراد صالح و برقراری موازنه میان عمل و پاداش است. عوامل ایجاد انگیزه در قرآن متعدد است; گاه از طریق وعده پاداش فراوان و چندین برابر عمل، فرد را به انجام کار نیک تحریک می کند. گاه از طریق تعلیمات عمیق دینی و اسلامی انسان را چنان صالح و متقی بار می آورد که خود به دنبال کارهای با ارزش می رود و جز به کسب رضایت خدا نمی اندیشد.

در زمینه پاداش های اخروی اعمال نیک انسان، لسان آیات متفاوت است. برخی آیات می گویند: «هر که عمل نیکی انجام دهد، ده برابر پاداش می گیرد» (41) ، برخی دیگر از آیات تعبیر «اضعافا کثیرة » (رم: 30) دارد; یعنی: چندین برابر، برخی نیز پاداش هفتصد برابر و بی حساب را ذکر می کنند. این تفاوت ها در میزان پاداش الهی بیان گر آن است که اجر و جزای اعمال بر اساس درجه اخلاص و نیت انسان تعیین می شود; یعنی: هر اندازه کیفیت اعمال بالاتر باشد، پاداش بیش تر خواهد بود.

بر این اساس، تایید و تشویق کارهای مطلوب به منظور ایجاد انگیزه در افراد از روش هایی است که از آیات و روایات استفاده می شود و نقش اساسی در تربیت دینی دارد. وظیفه مربیان و والدین است که در تربیت دینی کودکان و نوجوانان از این روش بهره گیرند. پدران و مادران به جای سخت گیری، تحمیل کارهای ناخواسته، تهدید و تنبیه کودک، به جاست از شیوه متعادل همراه با ابراز عواطف و تایید و تشویق در تربیت فرزند استفاده کنند.

جمع بندی

بر اساس آنچه گفته شد، روشن گردید که در نهاد هر انسانی، حس دینی و میل به خداجویی وجود دارد. در قرآن کریم، از این گرایش ذاتی به «فطرت الله » (بقره: 245) تعبیر شده که از آغاز زندگی، به تدریج نمایان می شود و در رشد و شکوفایی آن، تربیت نقش اساسی دارد. به همین دلیل، تربیت درست و هماهنگ در محیط خانه و مدرسه زمینه رشد و شکوفایی سریع آن را فراهم می سازد. استفاده از شیوه های مناسب تربیتی در محیط خانه و عرضه درست معارف دینی و مذهبی به کودک در تربیت دینی او تاثیر فراوان دارد. بنابراین بر پدران و مادران لازم است که تمام تلاش خود را نسبت به تربیت مطلوب دینی فرزندان خویش به کار گیرند; از جمله اقدامات تربیتی در جهت تحقق یافتن عوامل اصلی تربیت دینی خانواده فعالیت های دینی و فرهنگی والدین است که به منظور تامین شرایط مساعد تربیتی صورت می گیرد. به طور کلی، از نظر اسلام، تربیت یافته کسی است که در محور شناخت، ایمان و عمل به احکام کاملا فعال باشد.

پی نوشت ها

1- رجب علی مظلومی، گامی به سوی تربیت، نشر آفاق، 1364، ص 80

2- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، 3/281

3- علی رضا اعرافی و همکاران، اهداف تربیت از دیدگاه اسلام، قم دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، 1376، ص 119

4- ر. ک. به: علی شریعتمداری، روان شناسی تربیتی، امیر کبیر، 1374، ص 191 - 192

5 و 6- علی اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، واژه «تربیت » و «دین »

7- محمدتقی مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج 1، ص 48 - 49

8- همو، فلسفه اخلاق، تهران، اطلاعات، 1374، ص 198 - 200

9- دفترهمکاری حوزه و دانشگاه،«اهداف تعلیم و تربیت در اسلام » (جزوه)

10- عبدالعظیم کریمی، تربیت دینی، انتشارات قدیانی، 1374، ص 16 - 17

11- جمعه: 2: «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة...»

12- محمد شفیعی، مبانی تربیتی حضرت امام;، دفتر تبلیغات اسلامی، ص 176

13- ماهنامه تربیت، سال 14، ش. 9، ص 6

14- موریس دبی، مراحل تربیت، ترجمه کاردان، انتشارات دانشگاه، 1374، ص 73

15- ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 24، ص 286; ذیل آیه «یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا وقودها الناس و الحجارة.»

16- همان، ص 293; عن رسول الله 9: «تامرهم بما امر الله و تنهاهم عمانها هم الله ان اطاعوک کنت قد وقیتهم و ان عصوک کنت قد قضیت ما علیک »

17- ابراهیم امینی، آیین تربیت، قم انتشارات اسلامی، 1368، ص 13 - 12

18- نورالدین هیثمی، مجمع الزوائد، ج 8، ص 158; عن رسول الله 9: «من کانت له ابنة فادبها و احسن ادبها و علمها و احسن تعلیمها و اوسع علیها من نعم التی اوسع علیه کانت له منعة و سترا من النار.»

19- همان، ص 157

20- ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیشین، ج 13، ص 435 - 442 / سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 14، ص 422 - 426

21- محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 85، ص 279

22- مصطفی عباسی، نقش اسوه ها در تعلیم و تربیت، سازمان تبلیغات اسلامی، 1371، ص 41 به بعد

23- ابراهیم امینی، آیین تربیت، ص 101

24- شعاری نژاد، روان شناسی رشد، ص 148

25- محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 66، ص 314 / کنزالعمال، ج 4، ح. 9266; عن النبی(ص): «من اکل لقمة من حرام لم تقبل له صلاة اربعین لیلة و لم تستحب له دعوة اربعین صباحا و کل لحم نبت من الحرام فالنار اولی به.»

26- علاءالدین هندی، پیشین، ج 4، ح. 9272; عن النبی(ص): «لایدخل الجنة جسد غذی بحرام.»

27- جواد قیومی، صحیفة الحسین(ع)، قم انتشارات اسلامی، 1374، ص 292; عن الحسین(ع) «فقد ملئت بطونکم من الحرام.»

28- مکارم الاخلاق، ج 1، ص 196; عن رسول الله(ص): «اطعموا المراة فی شهرها الذی تلد فیه التمر فان ولدها یکون حلیما تقیا.»

29- شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 15، ص 175; عن امیر المؤمنین(ع): «ما من لبن رضع به الصبی اعظم برکة علیه من لبن امه.»

30- همان، ص 188; عنه(ع): «تخیروا للرضاع کما تخیرون للنکاح فان الرضاع یغیر الطباع.»

31- محمد باقر مجلسی، پیشین. ج 103، ص 333; عنه(ع): «توقوا علی اولادکم لبن البغی من النساء و المجنونة فان اللبن یعدی.»

32- شیوه های صحیح امر به معروف و نهی از منکر، سازمان تبلیغات اسلامی، 1369، ص 159

33- محمد دشتی، مسئولیت تربیت، ص 112

34- همان، ص 192

35- محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 18; عن رسول الله(ص): «انا معاشر الانبیاء امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم.»

36- شیوه های صحیح امر به معروف و نهی از منکر، ص 239

37- نحل: 125: «ادع الی سبیل ربک بالحکمة والموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن.»

38- محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 5، ص 198; عن ابی عبد الله(ع): «کونوا دعاة الناس باعمالکم و لا تکونوا دعاة بالسنتکم.»

39- همان، ج 43، ص 81 - 82

40- محمد پارسا،روان شناسی تربیتی،انتشارات سخن،1374،ص 176 - 41186- ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیشین، ج 6، ص 55 - 56; «من جاء بالحسنة فله عشر امثالها و من جاء بالسیئة فلا یجزی الا مثلها.»



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 90/9/2 :: ساعت 12:17 عصر )
»» تربیت دینی خانواده

مقدمه

آدمی از دیر زمان درصدد بوده معمای حیات و مقصود از زندگی را بداند، از آینده و سرنوشت خویش تا حدی باخبر شود، توجیه درستی از رویدادهای این عالم به دست آورد و تفسیر معقولی نسبت به پدیده ها و دگرگونی های جهان داشته باشد.

پاسخ گوی این گونه مسائل، که همواره ذهن انسان را به خود مشغول داشته، بدون شک، در هر زمانی «دین » بوده است; زیرا حقیقت زندگی را تفسیر می نماید، هدف از آمدن و ماندن در این عالم را معنا می کند و مسیر درست زندگی و راه رسیدن به سعادت دنیا و آخرت را نشان می دهد (1) . اساسی ترین رکن دین - یعنی: ایمان به خدای یکتا - انسان را از نگرانی، اضطراب و دغدغه خاطر مصون داشته، در برابر رویدادهای نامطلوب زندگی ثابت و استوار نگه می دارد، به گونه ای که هیچ حادثه ای نمی تواند تزلزلی در او ایجاد نماید.

بر اساس بینش اسلامی، هر انسانی از هنگام تولد با فطرت الهی و گرایش به خداشناسی قدم به عرصه زندگی می گذارد; ساختار وجودی انسان به گونه ای است که او را به سوی خدا هدایت می کند و در این میان، تفاوتی بین مسلمان و غیر مسلمان وجود ندارد، بلکه همه انسان ها در آغاز زندگی، از استعداد خاصی برای حقیقت جویی و نیل به کمال بهره مندند و به فرموده پیامبر اکرم(ص)، «کل مولود یولد علی الفطرة » (2) ; هر نوزادی با فطرت خدایی زاده می شود.

با وجود این، فطرت و ساختار وجودی انسان در هر شرایطی به صورت یکسان عمل نمی کند و ممکن است عوامل نامساعد بیرونی و محیط ناسالم زندگی مانع از شکوفایی و بروز نقش صحیح آن گردد (3) . بر این اساس، لازم است به این جنبه از وجود آدمی توجه ویژه ای مبذول گردد تا حس دینی اش شکوفا گردد، به خصوص در مورد کودکان و نوجوانان، توجه به این جنبه وجودی آنان اهمیت فراوان دارد; زیرا نسبت به بزرگ سالان تربیت پذیرترند. این کار تنها در سایه تربیت صحیح امکان پذیر است.

ابعاد تربیت

«تربیت » به مفهوم عام آن، شامل جنبه های گوناگون جسمانی، روانی، عاطفی، عقلانی، اجتماعی، اخلاقی و دینی است و هر یک از این ابعاد به لحاظ روان شناختی و تربیتی در زندگی انسان اهمیت فراوان دارد. آنچه در دوره نخست زندگی توجه بدان لازم است پرورش و رشد هماهنگ و منظم ابعاد وجودی کودک است; به گونه ای که اگر در بعضی آن ها، دچار نارسایی گردد و یا احیانا رشد مطلوب نیابد در آینده دچار مشکل خواهد شد. تحقق این امر، مسؤولیت بزرگی است که بر دوش مربیان کودک و نوجوان، اعم از والدین، آموزگاران و دست اندرکاران امور تربیتی مدارس، گذاشته شده است (4) .

تربیت دارای دو نقش مهم آموزش و پرورش است که در یکی اهتمام به آموزش فنون، مهارت ها و توانایی های لازم برای رفع نیازهای جامعه است و در دیگری پرورش حس دینی و مذهبی کودک که به صورت فطری در نهاد او به ودیعت گزارده شده، مورد توجه است. بررسی همه ابعاد تربیت به لحاظ نقش اساسی آن ها در زندگی انسان لازم است، ولی در یک مقاله نمی گنجد، بدین روی، در این نوشتار، تنها به بررسی تربیت دینی اکتفا می شود:

تربیت دینی

شناخت مفهوم «تربیت دینی » منوط به شناخت معنای دو کلمه «تربیت » و «دین » است. از این رو، لازم است به معانی این دو واژه اشاره شود:

واژه «تربیت » در لغت، به معنای پرورانیدن یا پرورش دادن - یعنی: به فعلیت رساندن نیروهای بالقوه (5) - آمده. اما در اصطلاح، تعاریف متعددی از آن ارائه شده است. این تعاریف در عین تعدد، همگی در این جهت توافق دارند که تربیت فرایندی است که نتیجه اش تغییر رفتار فرد (اعم از ظاهری و باطنی) و کسب هنجارهای مورد قبول می باشد.

با توجه به این مطلب، اولا، حصول چنین چیزی نمی تواند دفعی باشد. ثانیا، متربی نیز باید استعدادهای لازم را برای تربیت پذیری دارا باشد. اما علاوه بر این، پرورش واقعی در صورتی محقق می شود که جریان تربیت بر اساس فطرت و سرشت متربی انجام گیرد.

واژه «دین » نیز در لغت، به معنای کیش، آیین، طریقت، و شریعت (6) و در اصطلاح، عبارت است از: مجموعه اصول و قواعد بنیادی و احکام و دستوراتی که از سوی خدا به انسان داده شده است. به عبارت دیگر، دین شامل گزاره های توصیفی و تجویزی است و سه عنصر اساسی دارد:

الف. شناخت: نخستین عنصر مؤثر در دین داری و تدین، علم به اصول و قواعد ضروری دین است. یعنی متدین باید گزاره های دینی را از طریق استدلال و برهان عقلی دریافت نماید; مانند توصیف این که «الله آفریننده جهان است » یا «خدا یکی است » از گزاره های توصیفی مربوط به مسائل اعتقادی است که یک موحد باید بداند. آنچه در این زمینه قابل توجه است این که درباب شناخت گزاره های دینی، نباید به ظن و گمان قناعت کرد; زیرا خداوند می فرماید: «لا تقف ما لیس لک به علم (اسراء: 32); از چیزی که به آن علم نداری پیروی نکن ». بلکه به علم و یقین باید رسید.

ب. ایمان: عنصر دوم در دین التزام قلبی انسان به باورها و اصول مسلم دینی است. به کسی که اعتقاد قلبی نسبت به خدا نداشته باشد، متدین گفته نمی شود. ریشه تمام ارزش های اخلاقی ایمان به گزاره های دینی بوده و این ایمان مبتنی بر معرفت و شناخت است، به گونه ای که هر چه معرفت کامل تر باشد، آن ایمان نیز بارورتر خواهد بود. البته علم و ناخت شرط کافی برای ایمان نیست، بلکه شرط لازم آن است و عنصر اراده و گرایش باطنی به التزام قلبی نسبت به باورهای دینی جزء اخیر ایمان را تشکیل می دهد.

با توجه به این مطلب، ایمان یک عمل قلبی کاملا اختیاری است که فرد پس از شناخت لازم و به دور از فشارهای بیرونی یا اصول اسلامی را پذیرا می شود و یا آن را انکار می کند. چه بسا افرادی هستند که در عین شناخت گزاره های دینی، در اثر لجاجت و عناد، ایمان نمی آورند. در مورد انتخابی بودن ایمان، شواهد فراوانی از آیات قران وجود دارد; از جمله این که خداوند می فرماید: «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا» (انسان: 4); ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر و پذیرا باشد یا کفران کننده و ناپذیرا. در جای دیگری می فرماید: «لا اکراه فی الدین » (بقره: 256); در قبول دین اکراهی نیست.

ج. عمل: عنصر سوم دین عمل به گزاره های تجویزی و احکام دینی است; یعنی: آنچه را فرد از باورهای دینی می داند و به آن ایمان دارد، در مرحله عمل نیز آشکار سازد. عملی از نظر اسلام ارزشمند است که ناشی از ایمان راسخ به اصول دین و ارزش های مذهبی باشد. در موارد متعددی از قرآن کریم، ایمان پیش از عمل صالح ذکر شده است; مانند «آمنوا و عملوا الصالحات » (یونس: 10) و این می رساند که هیچ عملی بدون ایمان نیکو و پذیرفته نیست.

در این مورد، شواهد فراوانی از قرآن وجود دارد که عمل صالح را مشروط به ایمان می کند; نظیر «من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینه حیوة طیبة » (نحل: 129); هر کس از مرد و زن کار نیکی انجام دهد، به شرط این که ایمان داشته باشد، ما او را زندگی پاک و پاکیزه ای می بخشیم.

از آنچه درباره دین و تربیت گفته شد، روشن گردید که مفهوم «تربیت دینی » در ارتباط با سه محور شناخت، ایمان و عمل قابل تحقق است. این سه عنصر در تربیت دینی هر کس، نقش اساسی دارد و مربی بر همین اساس باید عمل تربیت دینی را اجرا کند. بنابراین، می توان گفت: «تربیت دینی » فرایندی است که از طریق اعطای بینش، التزام قلبی و عملی به فرد هماهنگ با فطرت و به دور از جبر و فشار، به منظور نیل به سعادت دنیوی و اخروی انجام می گیرد.

رابطه تربیت دینی و اخلاقی

بررسی این مطلب نیاز به شناخت مفهوم «دین » و «اخلاق » ونسبت میان آن دو دارد. مفهوم دین از مطالب گذشته روشن شد. «اخلاق » صفت فعل اختیاری است و به افعالی اخلاقی گفته می شود که قابل اتصاف به خوب و بد باشد و بر اساس بایدها و نبایدها انجام گیرد. ویژگی دیگر فعل اخلاقی آن است که مطلوبیت بالغیر دارد و همه ارزش آن به دلیل نتیجه ای است که با انجام آن کار عاید انسان می شود; مانند انجام کارهای شایسته از قبیل خدمت به محرومان و فقرا که برای کسب رضای خدا صورت می گیرد (7) .

از سوی دیگر، بایدها و نبایدهای اخلاقی مبتنی بر اصول و قواعد بنیادین دینی است. بایدها و نبایدهای اخلاقی از نظر اسلام، بر معیار اندیشه ها و باورهای مسلم اسلامی قابل تبیین است; یعنی: هر کس نخست باید اصول و عقاید اسلامی را بشناسد و قلبا به آن ها ملتزم شود، سپس به ارزش های اخلاقی ناشی از آن عمل نماید.

بر این اساس، نسبت بین دین و اخلاق عام و خاص مطلق است; به این معنا که حوزه دین اعم از دایره اخلاق است; زیرا بخشی از گزاره های دینی که عبارت از اندیشه های بنیادین دین می باشد، خارج از معیارهای اخلاقی است. اما گزاره های اخلاقی عموما داخل در قلمرو دین است. در نتیجه، تربیت دین نیز اعم از تربیت اخلاقی است. تربیت دین در تمام جنبه ها، اعم از اعتقادی، رفتاری و عاطفی، فراگیرتر از تربیت اخلاقی است (8) .

منظور ما از تربیت دینی چیزی جز تربیت اسلامی نیست و مهم ترین وظیفه مربیان کودک و نوجوان، اعم از والدین و معلم، این است که متربی را در محیط خانه و مدرسه در سه بعد شناخت و ایمان در حوزه دینی و در بعد عمل به بایدها و نبایدها در قلمرو اخلاق، پرورش دهند. شروع تربیت دینی بهتر است از محور شناخت باشد تا با اعطای بینش به متربی نسبت به مفاهیم و ارزش های دینی در وی انگیزه ایجاد کند تا خود با گرایش قلبی به سوی عمل رود. به عنوان مثال، به جای دستور به خواندن نماز، ارزش، فضیلت و پاداش آن را به متربی تفهیم نماید. جریان تربیت، به خصوص تربیت دینی، تحمیل پذیر نیست. از این رو، بر مربی لازم است که به دور از هرگونه فشار بر متربی زمینه رشد و شکوفایی استعدادهایی فطری و بالقوه او را فراهم سازد.

هدف تربیت دینی

روشن است که کار اصلی یک مربی دینی توجه ویژه به پرورش بنیادهای دینی و اخلاقی متربی است. تحقق این موضوع پیش از همه، بسته به این است که مربی از نظر دینی و اسلامی، شرایط لازم را برای تربیت دارا باشد تا بتواند دیگران را درست تربیت نماید.

بنیادی ترین اصول اسلامی اعتقاد به وجود خدای یکتا است که حقیقتی است بی نهایت، جامع تمام ارزش ها و سرانجام همه چیز به او ختم می شود. اوست کمال مطلق و واجد تمام صفات کمالی که می تواند محور تمام فعالیت های انسان قرار گیرد. بر این اساس، هدف نهایی زندگی از دیدگاه اسلام، «قرب به خدا» است. منظور از «قرب » قرب وجودی و کمالی است، به گونه ای که انسان در صفات کمالی، مظهر اوصاف الهی گردد. تربیت دینی راه وصول به هدف نهایی زندگی را نشان می دهد (9) . در نتیجه، هدف تربیت دینی در مکتب اسلام، هدایت متربی به سیر الی الله و قرب به خداست. راه رسیدن به این هدف همان چیزی است که در تبیین مفهوم تربیت دینی گفته شد: پرورش در محورهای شناخت، ایمان و عمل.

اهمیت تربیت دینی

در جهان کنونی، رفتار انسانی در قالب فن آوری رفتار و مهندسی ژنتیک شکل می گیرد، زندگی اخلاقی بشر در اثر تزلزل نظام های ارزشی و انحلال مبانی مقدسات مورد تهدید قرار گرفته، پایدارترین عقاید دینی از وی گرفته شده، اندیشه های مکانیکی و عاریتی جایگزین آن گردیده و انسان با بحران های گوناگون درونی و بیرونی مواجه شده که مهم تر از همه بحران معرفت دینی و بدتر از آن، بحران تربیت دینی است (10) .

تنها راه فرار از این بحران ها روی آوردن عمیق و عاشقانه به خویشتن خویش، فطرت اصیل و احساس درونی حقیقت جو است. به عبارت دیگر، راه خروج از بحران های زندگی کنونی بازگشت به اسلام و قرآن است که سعادت دنیا و آخرت انسان را تامین می کند. اگر به گذشته تاریخ نگاه کنیم، به ا ین نتیجه می رسیم که هدف انبیا: از دعوت مردم به خدا، توحید و معاد و نجات آن ها از بحران های زندگی بوده است. مفاهیم متعددی در قرآن کریم وجود دارند که مستقیم یا غیر مستقیم، بر تربیت دینی دلالت دارند; مانند مفهوم تقوا، تزکیه و امثال آن که مکرر در قرآن ذکر شده و محتوای این گونه مفاهیم بدون تربیت دینی قابل تحقق نیست. در برخی آیات نیز تزکیه مردم (11) صریحا به عنوان هدف بعثت انبیا: بیان شده و این می رساند که مهم ترین هدف پیامبران: پرورش انسان ها بر اساس دین توحیدی بوده است.

انبیای الهی: هر کدام به نوبه خود، در زمینه تربیت دینی مردم، تلاش های فراوان کردند و تا حدی نیز در انجام این مهم، موفق گردیدند، به ویژه رسول اکرم(ص) که نظام تربیتی اسلام را در مکه و مدینه پایه گذاری نمودند و افرادی را تربیت کردند که با تمام وجود، به دفاع از دین و عقیده خود برمی خاستند. تربیت یافتگان مکتب پیغمبر(ص) آن چنان در برابر دشمنان اسلام و شرک و نفاق با صلابت و استوار بودند که لحظه ای با مخالفان خودسر سازش نداشتند.

در عصر حاضر، که نظام تربیتی اسلام رو به سقوط و نابودی کامل بود و می رفت تا بساط دیانت و دین داری از جامعه اسلامی برچیده شود; حضرت امام خمینی; با الهام از قرآن و سیره ائمه معصوم: مکتب تربیتی اسلام را دوباره زنده ساخت و با تاکید بر این نکته، می فرمود: تربیت کامل از اهم مسائل است. اما هرگونه تربیتی را نمی توان تربیت مفید و کامل دانست، بلکه تربیت کامل فقط در پرتو ایمان به خدا و به وسیله تعالیم انبیا: امکان پذیر است; زیرا غیر از انبیا: و پیروان آن ها، دیگران اعتقادی به جهان آخرت و صراط مستقیم ندارند (12) .همچنین می فرمود: اگر بچه دارید، تربیت الهی کنید، تربیت شیطانی نکنید. خودتان را تهذیب کنید و کودکان خود را اسلامی بار آورید (13) .

انواع تربیت دینی

تربیت دینی در مقام اجرا، به دو شکل رسمی و غیر رسمی در قالب نهادهای آموزشی رسمی، خانه و جامعه انجام می گیرد و هر کدام نقش اساسی در تدین فرد دارد.

1. رسمی: منظور از «تربیت دینی رسمی » این است که تربیت دینی با برنامه ریزی مدون و از پیش تنظیم شده به وسیله افراد خاصی در نهادهای آموزشی انجام شود. محیط مدرسه جایی است که شخصیت دینی و مذهبی فرد پس از خانواده در آن شکل می گیرد. مدرسه ابتدایی بیش از دیگر نهادهای آموزشی در تربیت دینی متربی مؤثر است; زیرا متربی در این مرحله از زندگی، گیرنده است و هر چه به او القا شود، می پذیرد. در محیط مدرسه، نه تنها معلم و مربی در تربیت دانش آموز مؤثرند، بلکه سایر کارمندان و مسؤولان و فضای آموزشی نیز بر ابعاد تربیتی او تاثیر می گذارند.

دو نهاد خانه و مدرسه مکمل یکدیگرند، بر هم تاثیر متقابل دارند و هر یک نقش خاصی در تربیت کودک ایفا می کند; چرا که رابطه کودک و افراد پیرامون او در ا ین دو محیط متفاوت است; یعنی: روابط در خانواده، فردی تر و عاطفی تر، ولی در محیط مدرسه، جمعی تر و منطقی تر است. برای دست یابی به تربیت مطلوب، به خصوص در زمینه مذهبی همکاری این دو نهاد ضروری است. مدرسه علاوه بر تکمیل آموخته های دینی کودک از محیط خانواده، می تواند آموزش های تازه ای در زمینه های دینی با شیوه های جدید به وی ارائه دهد (14) .

اگر این دو کانون تربیتی (خانه و مدرسه) در محور تربیت دینی از قبیل القاء ارزش ها، ارائه الگوهای مناسب و دستورات لازم به کودکان، به صورت یکسان و هماهنگ عمل کنند، بدون تردید، نتیجه مطلوبی به دست خواهد آمد. از این رو، برقراری روابط عمیق میان این دو نهاد تربیتی ضروری است و در ا ین زمینه، انجمن اولیا و مربیان نقش اساسی دارد. وظیفه مهم این انجمن فراهم ساختن شرایط مناسب تربیتی و ایجاد هماهنگی لازم میان خانه و مدرسه است که در صورت انجام آن، زمینه شکوفایی استعدادهای مذهبی کودکان فراهم می گردد.

2. غیر رسمی: این نوع از تربیت دینی در قالب دو نهاد خانه و جامعه بدون طرح و برنامه پیشین انجام می گیرد. پس از خانه و مدرسه، جامعه ای که کودک در آن زندگی می کند به عنوان یک عامل مؤثر در تربیت دینی وی ایفای نقش می کند; زیرا کودک تمامی آداب و رسوم اجتماعی و بیش تر نگرش های دینی و مذهبی را از اجتماع فرا می گیرد. اگرچه در زمینه تربیت دینی کودک در جامعه، طرح و برنامه ریزی قبلی پیش بینی نمی شود، ولی آنچه در جامعه می گذرد، اعم از فرهنگ عمومی مردم، روابط اجتماعی، مسائل سیاسی و برداشت های دینی، بدون شک، بر ابعاد جسمی و روحی متربی تاثیر می گذارد. به عنوان مثال، اگر فضای حاکم بر اجتماع و محل زندگی فضای دینی و معنوی باشد و هر روز برنامه های نماز جماعت و دیگر مراسم دینی و مذهبی در آن برقرار شود، کودکی که در چنین جامعه ای پرورش می یابد به احتمال بسیار قوی، متدین خواهد بود. به عکس، در جوامع آلوده به انواع انحرافات و بی بند و باری های فکری و عملی بعید است افراد صالح و متعهد به ارزش های دینی و اسلامی پرورش یابند.

بنابراین، فرهنگ و ارزش های رایج در اجتماع مستقیم یا غیر مستقیم، بر فکر و اندیشه کودک تاثیر می گذارد و بدین روی باید از وی مراقبت نمود. اما آنچه بیش از همه بر ابعاد رشد کودک مؤثر است و ا همیت فراوانی در تربیت دینی او دارد نهاد خانواده است. از این رو، لازم است به صورت جداگانه مورد بررسی قرار گیرد:

تربیت دینی خانواده

بر اساس آیات و روایات اسلامی، سرپرست خانواده، اعم از پدر و مادر و یا افراد دیگر، نسبت به تربیت دینی فرزندان و دیگر زیر دستان خود، مسؤولیت سنگینی دارد. به همین دلیل، خدای متعال در این زمینه، خطاب به مؤمنان از پیامدهای اخروی آن خبر داده، به آنان هشدار می دهد: «ای کسانی که ایمان آورده اید، خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسان ها و سنگ ها است، نگهدارید.» (تحریم: 6) نگه داری خویشتن از طریق ترک معاصی و تسلیم نشدن در برابر شهوات سرکش میسور است، نگه داری خانواده نیز به وسیله تعلیم و تربیت درست و فراهم ساختن محیط پاک و به دور از هرگونه آلودگی فکری و عملی حاصل می شود (15) .

حضرت محمد(ص) در پاسخ به سؤالی در این زمینه، که چگونه انسان می تواند اهل و فرزندانش را از آتش (اعم از آتش دنیا و آخرت) نجات دهد; فرمودند: آن ها را به آنچه خدا دستور داده امر و از آنچه نهی کرده باز دارید. اگر از شما پذیرفتند آنان را از آتش جهنم حفظ کرده اید و اگر قبول نکردند به وظیفه خود عمل نموده اید (16) .

از این گونه آیات و روایات در زمینه تربیت دینی خانواده فراوان است و از آن ها به روشنی استفاده می شود که والدین و به خصوص پدر، به عنوان سرپرست خانواده، وظیفه مهمی در زمینه مسائل دینی فرزندان و دیگر اعضای خانواده بر عهده دارد. از این رو، انجام این مهم با استفاده از شیوه های جدید تربیتی در قالب امر به معروف و نهی از منکر در میان افراد خانواده، بر همه پدران و مادران لازم است. توجه دقیق و جدی والدین به تربیت دینی فرزندان در محیط خانه و سرمایه گذاری لازم در این زمینه، آثار مهم تربیتی از لحاظ فردی و اجتماعی بر کودک به جای خواهد گذاشت.

جنبه های فردی و اجتماعی تربیت دینی

1. جنبه فردی: به لحاظ فردی، می توان با تربیت درست کودک فردی صالح و دارای ایمان و اخلاق اسلامی ساخت; زیرا شخصیت انسان غالبا از همان سال های اولیه زندگی در محیط خانواده شکل می گیرد. گرایش ها، نگرش ها، افکار، عادات و رفتار انسان از خانه آغاز و با عوامل موجود در محیط تکمیل و تقویت می شود. آنچه را کودک از آغوش خانواده دریافت می دارد در طول زندگی همراه دارد و در شرایط گوناگون زندگی، تحت تاثیر آن قرار می گیرد. افراد صالح و رهبران دینی عموما از خانواده های پاک و متدین پرورش یافته و ارزش های دینی را از آن جا فرا گرفته اند. بر این اساس، تربیت دینی از نظر فردی، ارتباط انسان را با خدا محکم می کند و زمینه خدمت به اسلام و مردم را در نهاد او فراهم می سازد.

2. جنبه اجتماعی: تربیت دینی خانواده از نظر اجتماعی نیز آثار قابل توجهی دارد; زیرا جامعه از واحدهای کوچکی به نام «خانواده » تشکیل شده و اگر این واحدها اصلاح گردد مسلما جامعه اصلاح می شود. خانواده ها به عنوان هسته اصلی جامعه، در اصلاح و یا افساد آن نقش اساسی دارند; زیرا کودکان امروز، که در آغوش خانواده پرورش می یابند، مربیان، مجریان و قانون گذاران آینده خواهند بود. اگر نسل امروز با برنامه های درست دینی و اخلاقی تربیت یابند، اجتماع آینده به یقین، صالح و تکامل یافته خواهد بود بدین روی، پدران و مادران مسؤولیت بزرگی در برابر جامعه دارند و باید در انجام آن سعی و تلاش فراوان نمایند (17) .

اگر پدران و مادران در زمینه تربیت دینی به وظیفه خود عمل نمایند و فرزندان صالحی تحویل جامعه دهند، گذشته از آثار فردی و اجتماعی، به پاداش های بزرگ الهی نایل می شوند. در زمینه پاداش اخروی این گونه پدران و مادران روایات فروانی دراختیار است; از جمله رسول اکرم(ص) فرمودند: «هر کس دختری داشته باشد و او را نیکو ادب بیاموزد و در تعلیم و تربیتش کوشش نماید و اسباب رفاه و آسایش و زمینه تربیت دینی او را فراهم سازد، آن دختر او را از آتش دوزخ نجات می دهد.» (18) در روایت دیگری آمده است: «وجبت له الجنة »; (19) بهشت برایش واجب می شود.

ضرورت توجه پدران و مادران به تربیت دینی فرزندان از روایات متعددی استفاده می شود که باید به آن اهمیت داد. بسیاری از مشکلات جوامع کنونی در اثر بی توجهی خانواده ها به تربیت صحیح فرزندان، اعم از دختر و پسر، است; جوانان بی بندوباری که در خیابان ها، کوچه ها و محله ها دست به اعمال خلاف می زنند و جامعه را آلوده می سازند از خانواده های بی مسؤولیت وارد جامعه می شوند.

شیوه های تربیت دینی خانواده

تربیت دینی در محیط خانواده دارای دو شیوه اساسی کلامی و نمادین است که هر یک در تربیت کودک نقش اساسی دارد. به طور خلاصه، به آن ها اشاره می شود:

الف. شیوه کلامی: منظور از شیوه کلامی (دستوری - بیانی) امر و نهی های والدین و دیگر اعضای خانواده است که نسبت به بایدها و نبایدهای دینی کودک صورت می گیرد; یعنی: به آنچه پدر و مادر در مورد انجام احکام و کارهای دینی به کودک دستور می دهند «شیوه » کلامی تربیت گفته می شود. این نوع تربیت به نوبه خود، در رشد و شکوفایی حس دینی کودک تاثیر فراوان دارد; زیرا کودک در دوره کودکی وابستگی کامل به والدین دارد و با دید مثبت به آن ها می نگرد و هر چه از آنان دریافت کند، می پذیرد. گفتارهای والدین، اعم از دستوری و غیر دستوری، حتی سخنان معمولی آن ها در شکل گیری رفتار و افکار کودک مؤثر است و چه بسیار سخنان نامناسب و احیانا دروغ ها، سرزنش ها و تهدیدهایی که در محیط خانه جریان می یابد در روح کودک اثر منفی می گذارد. بر این اساس، پدر و مادر لازم است در گفتار و دستورات خود به کودک، دقت نمایند تا عامل بدآموزی فرزندانشان نگردد.

ب. شیوه نمادین (عملی): به آنچه کودک از اعمال و رفتار والدین و دیگر افراد خانواده یاد می گیرد بدون این که دعوتی از او شده باشد، «شیوه نمادین (عملی)» تربیت گفته می شود. این گونه یادگیری و تربیت به صورت پنهان صورت می گیرد و در شکل گیری شخصیت کودک بسیار مؤثر بوده و در عین حال، دارای دامنه گسترده ای است.

اساسا یکی از شیوه های تربیتی انبیا: تربیت از راه عمل بوده و برای تربیت دینی مردم از آن استفاده می کرده اند; یعنی: پیش از آن که به مردم دستوری بدهند، خود به آن عمل می نمودند و برای مردم الگو قرار می گرفتند. بیش تر مردم و به ویژه کودکان، از رفتار ظاهری دیگران تقلید می کنند و یا پس از مشاهده رفتار آن ها دست کم، زمینه تربیت کلامی برایشان فراهم می شود. بر این اساس، حضرت ابراهیم(ع) برای هدایت بت پرستان از شیوه غیر کلامی و عملی استفاده می نمود و به جای موعظه و نصیحت با شکستن بت ها به آن ها نشان داد که چنان معبودهایی بی روح نفع و ضرری به حالشان ندارد و وقتی بت پرستان او را مورد بازپرسی و تهدید قرار دادند، برای او زمینه تربیت کلامی فراهم شد و با بیان قوی و استدلال منطقی به سؤالات بت پرستان پاسخ داد و وجدان ختفه آن ها را بیدار ساخت. در اثر گفتار منطقی و بیان شیوای حضرت ابراهیم(ع)، فطرت توحیدی بسیاری از بت پرستان از پشت پرده های جهل و تعصب ظاهر گشت و گروهی از آن ها به دین توحیدی گرویدند (20) .

پیامبر گرامی(ص) نیز در موارد متعددی، مانند تعلیم نماز و حج، از این شیوه استفاده کردند و فرمودند: «صلوا کما رایتمونی اصلی »(21) ; نماز بگزارید، آن گونه که می بینید من نماز می گزارم.

استفاده از شیوه غیر کلامی و عملی در تربیت دینی کودک نیز بسیار مؤثر است و باید در این زمینه، از آن بهره گرفت. دوره کودکی دوره وابستگی و اعتماد کامل کودک به والدین است و میزان تاثیرپذیری او از پدر و مادر بسیار عمیق و پابرجاست. از این رو برای تربیت دینی کودک فرصت مناسبی است. بیش ترین ارتباط کودک در این دوره با والدین است و ارتباط در تمامی ابعاد پنهان و آشکار و کلامی و غیر کلامی آن زمینه ساز رشد و تحول کودک در جنبه های روحی و بدنی است. تنها الگوی مورد اعتماد کودک در این دوره، پدر و مادر است و تا آن جا که بتواند، خود را بر اساس رفتارهای آنان منطبق می سازد (22) .

چشمان ظریف و تیزبین کودک مانند دوربین حساس از تمام صحنه های زندگی خانواده و به خصوص حرکات و رفتار والدین و دیگر اعضای آن، فیلم برداری می کند. از لبخندها، زمزمه ها و نوازش های والدین درس خوش بینی، امیدواری، اعتماد و محبت می آموزد و به عکس، از تندی ها، بد رفتاری ها و عصبانیت های آن ها درس تندی و بداخلاقی می گیرد. معمولا کودک سخن گفتن، آداب معاشرت، رعایت نظم یا بی نظمی، امانت داری یا خیانت، راست گویی یا دروغ گویی، خیرخواهی یا بدخواهی را در محیط خانه فرا می گیرد. اگر پدر و مادر به دستورات دینی اهمیت دهند، اهل عبادت، نماز، دعا، تلاوت قرآن و توجه به معنویات باشند، بدون شک، بر ابعاد روحی و دینی کودک تاثیر می گذارند (23) . به همین دلیل، کودک سه یا چهار ساله هنگام مشاهده نماز والدین به نماز ترغیب می شود و مانند آنان به رکوع و سجده می رود. فرزندان کوچکی که همراه پدر و مادر به مساجد و حسینیه ها رفته در مجالس عزاداری امام حسین(ع) شرکت می نمایند و مانند پدر و مادر خود را به حالت گریه در می آورند، همه حاکی از تاثیر عملکرد والدین بر رفتار دینی فرزندان است. اظهار این گونه رفتارها از کودک ناشی از تاثیر عمیق رفتار والدین بر جسم و روح اوست که غالبا تبدیل به ملکه می شود و تا پایان عمر در او باقی می ماند.

از میان اعضای خانواده، مادر نقش بیش تری در تربیت کودک دارد; چرا که او نخستین کسی است که رابطه ای مستقیم با کودک دارد، نیازهای او را تامین می کند و به خواسته هایش پاسخ می گوید. از این رو، کودک از عواطف، احساسات، نگرش ها و اندیشه های مادر بیش تر متاثر می شود و بر این اساس، وظیفه مادر در قبال تربیت دینی کودک سنگین تر است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 90/9/2 :: ساعت 12:17 عصر )
<      1   2   3   4      
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 394
>> بازدید دیروز: 529
>> مجموع بازدیدها: 1328408
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


























































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب