چطور احساسات انسان با گذشت زمان به پیچیدگی زمان حال خود می رسد؟ منشاء و سرچشمه ناکامی ها، ترس ها، و احساسات عاشقانه او کجاست؟ آیا انسان با همه ی این احساسات به دنیا می آید، یا به مرور زمان آنها را یاد می گیرد؟ آیا احساسات انسان با رشد و یادگیری های بیشتر او پرورش یافته و گسترش می یابند؟
تحقیقات نشان می دهد که احساسات از کودکی تا بلوغ پیوسته در حال رشد و توسعه هستند، که قسمتی از آن به خاطر رشد و توسعه سیستم عصبی مرکزی بدن است. اما برخی از واکنش های احساسی ذاتی هستند، گرچه تا رسیدن فرد به مرحله ی خاصی از زندگی خود، آشکار نمی شوند.
اما، تحقیقات نشان می دهند که بسیاری از واکنش های احساسی از طریق تجربه کسب می شوند. باتوجه به طبیعت پیچیده احساسات انسان، تعجب آور نیست که رشد و توسعه آنها هم پیچیده باشد.
نوزاد تازه به دنیا آمده، موجودی بیچاره و رشد نیافته است که بیشتر از شیر خوردن و در جای خود تکان خوردن، گریه کردن در مواقع گرسنگی و ناراحتی و خوابیدن کاری نمی تواند انجام دهد. اما، اگر با انداختن نور یا به صدا درآوردن زنگ، کودک را وحشت زده کنید، ممکن است باعث گریه کردن او شوید. نوزاد تازه به دنیا آمده نسبت به درد، ناراحتی، یا محرک های تکان دهنده، واکنش می دهد، اما عکس العمل های او غیرقابل کنترل و کلی هستند. در واقع، زندگی احساسی نوزاد شامل درجات کمی از راحتی و ناراحتی است.
نوزاد هرچه بزرگتر شده و رشد می کند، یاد می گیرد که چطور با افراد و اشیاء دیگر در پیرامون خود ارتباط برقرار کند و تعداد واکنش های احساسی او افزایش می یابد. وقتی به پنج ماهگی می رسد، نوزاد می تواند نشانه هایی از احساسات خوشایند و ناخوشایند از خود بروز دهد، که شامل اندوه، ناراحتی و حتی عصبانیت نیز می شود. احساس شادی و خوشحالی در سن سه ماهگی به خوبی دیده می شود، اما اکثر نشانه های عشق و دوستی تا سن 10 یا 11 ماهگی بروز نمی کند.
همراه با یادگیری تکان دادن دست و پا و راه رفتن، کودک باید از نظر روانشناسی هم قادر به تجربه احساسات باشد، قبل از اینکه این احساسات با آموزش اصلاح شوند.
شرطی سازی کلاسیک
روانشناسان دریافته اند که یادگیری برپایه دو فرایند اصلی استوار است. یکی از انواع یادگیری، شرطی سازی کلاسیک است که در آن یک اتفاق یا محرک با پاداش یا تنبیه دنبال می شود. از این طریق است که چهره و صدای مادر برای کودک مفهوم عشق و شادی را تداعی می کند، چون اوست که غذا و راحتی را برای او فراهم می کند.
احساسات منفی نیز به همین طریق یاد گرفته می شوند. اگر کودک چندین مرتبه توسط سگ گار گرفته شود یا بترسد، اینگونه حیوانات برای او مفهوم ترس و درد را تداعی می کنند و از همان زمان ترس از این حیوانات در وجود کودک شکل می گیرد.
شرطی سازی کنش گر
نوع دوم یادگیری شرطی سازی کنش گر یا عامل نامیده می شود که در آن فرد یاد میگیرد کارهایی را انجام دهد که از طرف محیط اطرافش، پاداش فراهم کند و کارهایی را که تنبیه و مجازات به همراه دارد را انجام ندهد. مثلاً، اگر وقتی نوزاد گریه کند، مادر به سراغ او بیاید و گهواره اش را تکان دهد تا او آرام گیرد، به او یاد خواهد داد که عمل گریه کردن با توجه و مراقبت مارد همراه خواهد بود. به همین دلیل، کودک برای جلب توجه مادر بیشتر گریه خواهد کرد.
ما هر روز رشد می کنیم و تجربیات جدید به دست می آوریم. با خواندن، تماشای تلویزیون، ارتباط با سایر مردم و از این قبیل کارها، آموزش می بینیم و چیزهای جدید یاد می گیریم. این یادگیری ها بر احساسات ما تاثیر می گذارند. اگر انسانی به ما محبت کند، دوستمان بدارد و کارهای مثبتی برای ما انجام بدهد، از طریق شرطی سازی کلاسیک یاد می گیریم که آن فرد را با احساسات مثبت پیوند دهیم. و برعکس اگر کسی با ما بدرفتاری کند، در ما احساسات منفی را تداعی خواهد کرد.
به عبارت دیگر، واکنش های احساسی ما نه تنها به رشد و یادگیری های ما بستگی دارد، بلکه بر چگونگی احساس ما در آن لحظه نیز ارتباط مستقیم دارد. عکس العمل های احساسی ما دربرابر محرک های مختلف، متفاوت است و بستگی به عواملی دارد که در آن لحظه بر ما تاثیر می گذارند .
کاملاً مشخص است که انسان ها چه چیزی را دوست می دارند؛ بله، صداقت. البته بیشتر شبیه به این است که همه مردم دوست دارند هر کاری که دلشان می خواهد را انجام دهند، به هر چیزی که می خواهند برسند، همه آرزوها و رویاهایشان به تحقق بپیوندد، بدون هیچ گونه تلاش و از خود گذشتگی پیشرفت کنند، و از کشت و کشتار هم به دور بمانند ( البته امیدوارم که اینطور باشد). چه قدرت عظیمی؛ به نظر آسمانی نیست؟! بهتر است در این مورد بیشتر فکر کنید. به اعتقاد من در نظر گرفتن یک چنین خوبی های ظاهری، شیرینی زندگی را از میان می برد. آیا می توانید دنیا را بدون وجود نوع دوستی، دلسوزی، فداکاری، تعهد، سرسپردگی، کار، هدف، همکاری، عشق و همیاری تصور کنید؟ اگر شما به قدرتی که در بالا اشاره شد، مجهز باشید دیگر از لذت برخورداری از چنین موهبت هایی محروم خواهید ماند. همینطور تصور کنید که اگر دیگران دارای چنین قدرت هایی باشند، زندگی برای شما به چه شکلی در خواهد آمد. اوه نه! به نظر وحشتناک می آید، اینطور نیست؟ بله همینطور است، اما حتماً واقف هستید که خودتان به شخصه برای کسب چنین قدرت هایی در زندگی تا چه اندازه تلاش می کنید؟ اگر پاسخ شما به این سؤال: "من جزء این دسته از افراد نیستم" باشد، بهتر است مجدداً نگاه دقیقی به کارهای خود داشته باشید. در مورد موقعیت هایی نظیر آنچه در این قسمت به آنها اشاره می کنیم فکر کنید: زمانی که سختی ها را از زندگی خود حذف می کنید، خودتان را به بد بختی و بیچارگی می زنید، بدون بخشش فقط از دیگران توقع دارید، برای دیگران داستانهای ساختگی تعریف می کنید، تهدید می کنید و آزار می رسانید، دروغ می گویید و دستکاری می کنید، استفاده می کنید و دور می اندازید، اهانت و بی توجهی می کنید، برای منافع شخصی نیازهای دیگران را زیر پا می گذارید، ارزش ها را به خاطر ثروت یا شهرت زیر پا می گذارید..... و همچنان این کارها ادامه دارند.
البته این روزها برای تک تک این امور بهانه های بسیار زیادی وجود دارد. اگر از شما دلیل چنین کارهایی را جویا شوند، با پاسخ هایی شبیه به این مواجه خواهیم شد: "آزارهایی که من دیده ام را در نظر بگیرید، چه کسی مسئول تمام ناامیدی ها، و ضربه های روحی موجود در زندگی من است؟ مگر من مسئول این همه بی بند و باری هستم؟ اگر چنین است پس چه کسی مشکلات زندگی مرا به گردن می گیرد؟" وای؛ خواهش می کنم! آیا فکر می کنید تنها کسانی که از نظر ژنتیکی هیچ مشکلی ندارند و در دوران بارداری تحت کلیه مراقبت های ویژه قرار گرفته اند و از نظر اجتماعی در وضعیت عالی بزرگ شده اند، می توانند در زندگی دارای شخصیت شامخ، شجاعت، و وجدان باشند؟ آیا واقعاً تصور می کنید که تنبلی، طمع، و خودخواهی به دلیل مسائل و موقعیت های فیزیکی بوجود می آیند؟ به هیچ وجه.
رسیدن به سلامت اجتماعی، احترام، و زندگی با کیفیت، همیشه با تصمیم گیری در مورد انجام کارهای درست شروع می شوند. ما قصد داریم در این مقاله شما را در مسیر این راه قرار دهیم و کاری کنیم که رسیدن به این اهداف عالی، مرکز توجه شما قرار بگیرد.
آن عده از شما که برنامه های رادیویی مرا گوش می کنید، می دانید که من هیچ چیز را در مورد صفات اخلاقی شایسته پنهان نمی کنم. البته من این کار را بر اساس داستان هایی که در طول بیش از دو دهه از خود شما شنیده ام انجام می دهم.
من کارم در رادیو را دقیقاً همگام با مشاوره خانواده، ازدواج و کودک آغاز کردم. تحصیلات روانشناسی خود را به طور تخصصی در گرایش فشارها و چالش های شخصی، و محرک های ناخود آگاه ( گرایشات اظطراری درونی) به اتمام رساندم و در مورد رفتار افراد و مشکلات مختلف آنها در فائق آمدن به سختی های زندگی، تحقیقات بسیار زیادی انجام دادم. در هیچ کجای این مطالعات به ما آموزش نمی دانند که انسان ها هیچ مسئولیتی در قبال موقعیت فعلی شان ندارند. بلکه تاکید داشتند که شرایط بیرونی و نگرانی های درونی دست به دست هم داده و فشاری را به وجود می آورند که به واسطه آن کلیه رفتارهای نامناسب، و مخرب در زندگی فرد شکل می گیرند.
نهایتاً تمام مصاحبه های زنده رادیویی من ختم می شد به مطرح کردن پرسش و پاسخ هایی در زمینه مشابه از طرف شنوندگان برنامه. من در مورد وضعیت های نامناسب، ترس ها، ناراحتی ها و نا امیدی هایشان از آنها سؤال می کردم. به راحتی میتوانستم آنها را متقاعد کنم که دلیل تمام این نیازهای ناکام مانده، ناامیدی ها و شکست ها، و آسیب ها و ترسها در طرز زندگی کردن آنها نهفته است. خودتان بهتر می دانید، توصیه هایی از این قبیل: "پدرت در دوران نوجوانی آسیب های روحی بسیار زیادی به تو وارد کرده و به همین دلیل تو نمی توانی به سایر مردها هم اعتماد کنی. این امر باعث ایجاد بی بندوباری جنسی در تو شده. حالا که به منشا مشکل خود پی بردی بنابراین می توانی..."
مجموعه ی مناسبی بود، خیلی مناسب. اما گاهی خود مرا هم می ترساند. این حس که به خاطر یک مشکل خارجی فرد مجبور می شود مشکلات بسیار زیادی را تحمل کند و وضعیت بدی برایش بوجود می آید، خود مرا نیز می ترساند. حقایق نمیتوانستند یک چنین شرایطی را معقول جلوه دهند. البته تمام افرادی که وقایع مشابهی در زندگی هایشان رخ داده بود، به سمت مشکلات یکسانی کشیده نمی شدند. من به تدریج مرکز توجهم را از دلیل و برهان به سمت در نظر گرفتن تاثیرات وقایع تغییر دادم. چرا که احساس می کردم سرزنش کردن گذشته و قربانی کردن اطرافیان و مجرم شمردن آنها کمک زیادی به بهبود افراد نمی کند.
از آنجایی که همه افراد به یک شکل تحت تاثیر وقایع مختلف زندگی قرار نمی گیرند باید شخصیت فردی هر یک از آنها را به دقت تحت نظر قرار می دادم. حتی با در نظر گرفتن علم ژنتیک باز هم تمام فرزندان یک پدر و مادر دارای خصوصیات اخلاقی یکسانی نیستند و این تفاوت ها از همان آغاز تولد به وضوح قابل رویت می باشند. واکنش همه افراد به تهدیدات و نیروهای بیرونی یکسان نیست. به سادگی نمی توان عکس العمل افراد مختلف در برابر وقایع مختلف را پیش بینی نمود.
همچنین من به این نتیجه رسیدم که حتی نحوه ابراز عصبانیت، ترس، و خشم هم در افراد مختلف، متفاوت است. انسان ها به طور مداوم احساسات و واکنش های درونی خود را کنترل کرده و در شرایط خاص آنها را تغییر می دهند.
در نهایت می توان گفت که بدون توجه به گذشته، علیرغم ادراک و اعتقادات ما در مورد خودمان و در مورد زندگی که بر اساس گذشته در ذهنمان شکل گرفته، می توانیم و باید تصمیماتی را اتخاذ کنیم و بر طبق آن تصمیم گیری ها باید واکنش هایی را نشان دهیم که نمایانگر انسان بودنمان باشند نه فقط نشات گرفته از احساساتمان باشند.
با توجه به این حقیقت، من به تدریج سعی کردم برای انتخاب های انسان ها که تحت شرایط مختلفی گرفته میشد، احترام قائل شوم. این تصمیم ها از موارد کاملاً مادی گرفته (مثل زمانیکه یک خانم جوان در روابطش به خواسته هایش نمی رسد و خودش را بدون در نظر گرفتن داشته هایش فقط به خاطر نداشته هایش سرزنش می کند) تا مسائل عمیق تر ( مانند مردی که متوجه می شود نامزد قدیمی اش یک مادر مجرد است و یک دختر دو ساله دارد به همین دلیل مراقبت از کودک را راس کارهای خود قرار می دهد و فداکاری می کند و شغل جدیدی را انتخاب می کند و خانه ای را فراهم می کند تا بتواند در حق کودک پدری کند) همه و همه در سرنوشت افراد نقش مهمی را ایفا می نمایند. شنوندگانی که با برنامه تماس می گرفتند به من در مورد تقدس روح و اصالت نیاتی که مردم بر طبق آن از خود واکنش نشان می دهند، چیزهای بسیار زیادی به من آموزش دادند. من یاد گرفتم که از خود گذشتگی و جان فشانی به عنوان مرحله ای از ارتقای روح در انجام کار های خارق العاده به شمار می روند و این کار خارق العاده چیزی نیست جز "انسان بودن".
نباید مقوله انسانیت را دست کم گرفت. فوق لیسانس و دکترای من به ترتیب در رشته های زیست شناسی و فیزیولوژی هستند. من واقعاً از عظمت و معجزه ای که حتی در یک سلول تنها وجود دارد، به شگفت می آیم چه برسد به مجموعه حیرت انگیزی که نام انسان را بر روی آن گذاشته اند.
اما یک چیزی در این میان وجود دارد که اجازه نمی دهد انسان در طبقه بندی سایر حیوانات قرار بگیرد و این تفاوت، در "اخلاقیات" خلاصه می شود. بدون اخلاقیات ما چیزی نیستیم جز موریانه هایی که در هر زمان و به هر قیمتی که شده تنها به فکر بقا و لذت خودشان هستند. با کمک اخلاقیات ما بر غرایز خود غلبه می کنیم و بر واکنش های خود تسلط پیدا می کنیم.
هر چه بیشتر جلو می رفتم، بیشتر به این نتیجه می رسیدم که مشکلاتی که انسانها در پی حل، رفع و اجتناب از آن هستند پیش از هر چیز باید درست و یا غلط بودنشان تعیین گردد. این امر با بسیاری از پیش فرض های روانشناسی مغایرت دارد چرا که آنها پایه تصورات خود را بر اساس این امر که احساسات در مقام اول قرار دارند، ارزش های اخلاقی نسبی هستند و هیچ گونه قضاوت و یا چالشی وجود ندارد، استوار نمی کنند. من از آن پس شروع کردم به صحبت کردن در مورد عزت، راستی، و رعایت اصول اخلاقی دوجانبه و دستاوردهای روانپزشکی سنتی و بوووومی!!! برنامه رادیویی ام همه جا صدا کرد و حالت بین المللی به خود گرفت و سایر برنامه های روانشناسی به حاشیه رانده شدند.
فرضیه بنیادین برنامه رادیویی من و سایر کتاب هایی که به رشته تحریر در آورده ام، بدون در نظر گرفتن نگرانی های احساسی و وسوسه های بیش از اندازه، بر این اصل استوار است که همه مردم به عنوان یک انسان باید بیشترین استفاده را از زندگی خود بکنند و در عین حال باید این 3 نکته را نیز رعایت کنند: شخصیت، شجاعت و وجدان.
من هر روز برنامه ام را با موسیقی "من یک نگرش جدید پیدا کرده ام" اثر پتی لبال آغاز می کردم. این آهنگ دقیقاً اعتقادات مرا بازتاب می داد. زندگی گاهی اوقات خیلی مشکل می شود، باید از میان مسائل ناملموس و مبهم یکی را انتخاب کنیم و گاهی اتفاق می افتد که در دام خوبی ها و بدی ها گرفتار می شویم. اگر شما بتوانید در بیشتر موقعیت های انتخاب خود، خوبی ها و ایده ال ها را انتخاب کنید، می توان ادعا کرد که شخصیتتان تعالی پیدا کرده.
من همیشه برای شنوندگان برنامه تعریف می کنم که زمانیکه یک مورچه خرده نانی را پیدا می کند، به طور غریزی جریان را به مورچه های دیگر نیز انتقال می دهد و سپس آنها با کمک هم غذا را به خانه خود می برند. یک مورچه اگر گوشت به خانه ببرد اکرام نمی شود، او فقط بر طبق غریزه خود عمل می کند. هیچ حق انتخابی وجود ندارد؛ و زمانیکه حق انتخاب وجود نداشته باشد، اخلاقیات نیز معنا ندارند. اما انسانها میتوانند میان خودخواهی (و یا بقا) و سخاوتمندی (و یا فداکاری) یکی را انتخاب کنند. اگر در بیشتر موارد فداکاری و جانفشانی را انتخاب کنید می توان ادعا داشت که فرد شجاعی هستید.
من همچنین توضیح می دادم که بچه ها به سرعت یاد می گیرند که کدام یک از رفتارشان موجب خشم و عصبانیت والدین می شود و کدام یک از رفتار آنها لبخند را بر روی لبان آنها می نشاند. در این سن خوب و بد تنها با تشویق و تنبیه برایشان معنا پیدا می کند. با گذشت زمان، هنگامیکه فرد به مرحله بلوغ می رسد برای درک، حفاظت، و مزایای زندگی اخلاقی، ارزش قائل می شود. اگر شما در اکثر موارد کاری را به خاطر درست بودنش انجام می دهید، می توان ادعا کرد که شما فرد با وجدانی هستید.
من به شدت معتقدم که همه ما، به عنوان یک انسان، باید به خاطر شخصیت وجودیمان مورد علاقه دیگران قرار بگیریم، به خاطر احترام و اعتمادمان در نظر دیگران دارای حس شجاعت می شویم، و به خاطر اطمینان و راستی مان با وجدان تلقی می شویم.
هدف اصلی این مقاله جلوگیری از بروز هر گونه اشتباه در مورد اخلاقیات است. هدف من این است که به شما نشان دهم چگونه اتصال به سه فعلیتی که به آنها اشاره کردم می تواند مسائل و مشلات فردی و فرا فردی شما را حل نماید و شما را به سمت یک زندگی روحانی هدایت کند.
پیش بروید و وارد چالشی که شخصیت، شجاعت و وجدان شما را به سمت آن فرا میخوانند، وارد شوید.
برای انجام تمرینات یک محیط ساکت و آرام را بیابید. سعی نکنید بیش از حد خودتان را تحت فشار قرار دهید. انجام تمرینات تمرکز دشوار بوده و بعضا طاقت فرسا است. از روزی 5 دقیقه شروع کنید و بتدریج زمان تمرین را افزایش دهید. اما چنانچه در ابتدا از عهده تمرینات بر نیامدید مایوس نشده و به آنها ادامه دهید. تمام حواستان را متمرکز تمرینات کنید و به هیچ چیز دیگری فکر نکنید.
تمرینات:
1- یک کتاب را انتخاب کرده، سپس تعداد واژه های هر پاراگراف را شمارش کنید. البته بدون گذاشتن انگشت بر روی لغات و تنها با چشمها. سپس سعی کنید تمام واژه های یک صفحه کامل را بشمارید.
2- از عدد یک تا 100 را بطور معکوس شمارش کنید: 100،99،98....
3- تمرین فوق را مجددا تکرار کنید، اما این بار شمارش را از 100 آغاز کرده و 3 عدد درمیان ادامه دهید: 100،97،94....
4- یک واژه خوشایند را انتخاب کنید. و بطور آهسته در ذهنتان به مدت 5 دقیقه تکرار کنید. به تدریج زمان را به 10 دقیقه افزایش دهید.
5- یک سیب را مقابل خود روی میز قرار دهید. به مدت 10 دقیقه تمام حواس خود را متمرکز آن سیب کنید. آن را لمس کنید، ببویید و نگاه کنید.
6- اکنون تمرین فوق را مجددا تکرار کنید. اما این بار پس از اینکه به سیب خود نگاه کردید، چشمان خود را ببندید و بکوشید تصویر سیب را در ذهن خود مجسم کنید. چنانچه شکل سیب را فراموش کردید، مجدداً به سیب نگاه کنید و دوباره چشمان خود را بسته و سیب را در ذهنتان تجسم کنید. پس از تجسم سیب، محو آن گردید و به هیچ چیز دیگری فکر نکنید.
7- یک قاشق و یا چنگال را بردارید و روی آن تمرکز کنید. از تمام جهات به آن نگاه کنید. بدون بیان کلامی در ذهن، یعنی ذهنتان بایستی تهی از واژه ها باشد. تنها به چنگال نگاه کنید بدون آنکه توسط واژه ها درباره آن بیاندیشید.
8- یک شکل هندسی نظیر دایره و یا مستطیل رسم کنید و درون آن را به رنگ دلخواه رنگ آمیزی کنید. بر روی آن تمرکز کنید. شما بایستی تنها به آن شکل هندسی نگاه کنید، نزد شما تنها چیزی که وجود عینی دارد، همان شکل هندسی است. عاری از هرگونه افکار مزاحم و نامربوط و یا هرگونه عامل پرت کننده حواس. به چشمان خود فشار نیاورید و با واژه ها به آن فکر نکنید.
9- سعی کنید به مدت 10 دقیقه به هیچ چیز فکر نکنید، عنی جریان تفکر را متوقف سازید.
10- یک تصویر کاملا نا آشنا را به مدت چند دقیقه مشاهده کنید. سپس بکوشید جزئیات تصویر را به خاطر آورید.
11- در تخیل خود یک دایره به روی یک دیوار سفید رسم کنید. سپس در مرکز آن یک نقطه بگذارید و به آن نقطه خیره شوید.
12- چشمان خود را ببندید و شروع کنید به تجسم عدد "1" در مقابل خود، وقتی که عدد یک را مشاهده کردید، در ذهنتان با صدای بلند بگویید"یک". اجازه دهید تا عدد یک محو گردد. اکنون عدد "2" را تجسم کنید و به محض مشاهده آن با صدای بلند بگویید"دو".این تمرین را تا عدد 100 تکرار کنید.
13- یک نقطه را روی دیوار شناسایی کنید. روی آن نقطه تمرکز کنید. هرگونه اندیشه ای را از ذهنتان پاک کنید. و تنها بر روی آن نقطه تمرکز کنید.
14- روی صندلی بنشینید و چشمان خود را ببندید. ذهنتان را ازهر گونه اندیشه ای پاک کنید، تنفس خود را عمیق کنید و تعداد بازدم های خود را شمارش کنید.(5 دقیقه)
15- یک لیوان پر از آب را با دست بگیرید. سپس دست خود را بصورت راست و کشیده در آورده و سعی کنید لیوان را ثابت نگه دارید. به لیوان چشم بدوزید و سعی کنید لیوان بدون حرکت باقی بماند، نباید تکانهای قابل تشخیص وجود داشته باشد (لرزش اندک طبیعی است). این تمرین را از یک دقیقه آغاز کرده و تا 5 دقیقه بتدریج افزایش دهید.
16- روی صندلی بنشینید. سعی کنید تمام عضلات خود را شل و ریلکس کنید. بکوشید هرگونه انقباض ارادی و غیرارادی بدن خود را متوقف و حذف کنید. بدون حرکت به مدت 5 دقیقه ثابت و بی حرکت بمانید.
راهکارهایی برای حفظ تمرکز در موقعیتهای خاص:
1- از قبل خود را مهیا سازید: مشکلات غیر منتظره به میزان قابل توجهی از اعتماد بنفس و تمرکز شما میکاهند. اندکی آمادگی میتواند بسیار موثر واقع شود. اکنون فرض کنید میخواهید خود را برای یک رقابت ورزشی مهیا سازید. ابتدا هر نوع اطلاعات، هر چند جزئی را گردآوری کنید ،تا قادر باشید وقایع را بدرستی پیش بینی کنید.زمین بازی به چه شکل خواهد بود؟خورشید در زمان انجام بازی در کدام جهت و موقعیت مکانی قرار خواهد داشت؟آیا تماشاگران زیادی در ورزشگاه حضورخواهند یافت؟به ورزشگاه بروید و از نزدیک آن جا را مورد بررسی قرار دهید. سپس بدترین حالت ممکن را پیش بینی کنید.چه چیز ممکن است تمرکز شما بر هم بزند و شما را پریشان خاطر کند؟داوری ناعادلانه؟سروصدا و تمسخر تماشاچیان؟از قوه تخیل خود کمک بگیرید.شرایط احتمالی را تجسم کنید و سپس در آن شرایط خاص به تمرین بپردازید.اگر احتمال میدهید سروصدای تماشاچیان تمرکز شما را بر هم خواهد زد،یک ضبط صوت را با صدای بلند در کنار زمین قرار داده و سپس به تمرینات خود بپردازید.و یا به یکی از دوستان خود بگویید که حین تمرین سر شما داد بکشد و شما را مورد تمسخر قرار دهید.
2-جریان فکری خود را متوقف سازید: هنگام مواجهه با یک اندیشه مزاحم یک علامت قرمز و بزرگ چراغ راهنمایی را مقابل خود تجسم کنید. سپس اجازه دهید تا علامت به همراه اندیشه ناخواسته محو گردد.
3- زدودن افکار از ذهن: ابتدا بطور فیزیکی ریلکس و آرمیده شوید. میتوانید بنشینید و یا دراز بکشید. سپس بدون اینکه خود را تحت فشار قرار دهید، اجازه دهید ذهنتان بطور آزادانه سیر کند. در این زمان خواهید دید که افکار عجیب و غریبی به ذهنتان خطور خواهد کرد. بدون اینکه بیش از حد نسبت به آنها واکنش نشان دهید، از نگاه یک شخص بیگانه آنها را مورد بررسی قرار داده و سعی کنید به منزله چیزی در خارج از وجود خودتان به آنها بنگرید. سپس هر کدام از آنها را کنار بگذارید. در واقع شما با این کار آگاهانه تصمیم میگیرید تا افکار خود را دنبال نکنید.
حفظ تمرکز هنگام مطالعه:
1-نگرانی های احساسی: ابتدا برای مشکلات جدی خود راه حلی بیابید و یا تصمیم بگیرید که در فرصت مناسب تری به آنها رسیدگی خواهید کرد.
2-شرایط مطالعه: مکان مطالعه بایستی از تهویه مناسب (بمنظور جلوگیری از خواب آلودگی شما) و نور کافی برخوردار باشد. همچنین محیط مطالعه بایستی ساکت و بدون سرو صدا و دمای محیط کمتر از 22 درجه سانتی گراد باشد. در صورت لزوم موزیک ملایمی نیز در پس زمینه وجود داشته باشد.سعی کنید برای مطالعه یک زمان خاص و معین را اختصاص دهید.مکان مطالعه بایستی فاقد تلفن (به ویژه گوشی تلفن همراه)، تلویزیون و یخچال باشد.سعی کنید بطور انفرادی مطالعه کنید.
3- گهگاهی به چشمان خود استراحت دهید. کاهش پلک زدن و خیره شدن به مطالب درسی موجب خستگی چشمها میشود. به یک نقطه دور دست نگاه کنید. چندین بار محکم پلک بزنید و با دستان خود چشمهایتان را مالش دهید.
4- سرعت مطالعه خود را افزایش دهید. تند خوانی فرصت کمتری را برای نفوذ عوامل مزاحم به ذهن باقی خواهد گذاشت.
5- 10 تا 20 دقیقه ابتدایی مطالعه بایستی به عنوان مرحله گرم کردن ذهن تلقی گردد. بنابراین از اینکه در این مدت تمرکز 100 درصد ایجاد نگردیده، دلسرد نشوید. بیشتر اشخاص در 20 دقیقه نخست از اینکه نتوانسته اند تمرکز داشته باشند، از مطالعه کردن نا امید میشوند. اما به مطالعه خود ادامه دهید تا بتدریج علاقه و تمرکز ایجاد گردند.
6- اگر احساس کردید تمرکزتان در حال کاهش یافتن است. کتاب و جزوه خود را ببندید و قدری استراحت کنید.حرکات کششی انجام دهید، اندکی راه بروید و یک نوشیدنی بخورید.
7- پس ازفراگیری مطالب جدید به خود پاداش بدهید. (یک شکلات، کیک و یا غذای مورد علاقه)
8- خواب کافی و تغذیه مناسب لازمه برخورداری از تمرکز است.
9- از آنجایی که مطالب درسی ناخوشایند ایجاد کسالت میکنند، بکوشید یک نوح حس علاقه و هدفمندی به مطالب درسی در خود ایجاد کنید
سالها بود که به مسئله رشد و پیشرفت فردی علاقه مند شده بودم —تقریباً از دوران نوجوانی. وقتی یازده سالم بود، خانواده ام به نیوزیلند مهاجرت کردند. اوایل همه چیز برایم خیلی سخت بود. ما نه تنها از خانواده و دوستانمان جدا شده بودیم، بلکه باید با شرایط، محیط و فرهنگی بیگانه نیز کنار می آمدیم. دقیقاً یادم می آید که جز من فقط یک دانش آموز چینی دیگر در مدرسه مان بود. برای کنار آمدن با این تغییرات، تصمیم گرفتم کتابهایی درمورد رشد و پیشرفت شخصیت و ایجاد انگیزه مطالعه کنم. چیزی که طی این دوران دشوار یاد گرفتم این بود که، اگر خودمان بخواهیم و انتخاب کنیم، میتوانیم خوشحال و خوشبخت زندگی کنیم.
خودتان امتحان کنید. تصور کنید یک لیمو در دست خود گرفته اید. آیا می توانید پوست نرم اما با این حال زبر آن را در دستانتان احساس کنید؟ آیا حس سرما به دستانتان منتقل می کند؟ کمی به شیارهای ظریف روی آن دقت کنید. لیمو را تا دم بینیتان بیاورید. آیا بوی تازگی آن را حس می کنید؟ یک چاقو را تصور کنید که با آن لیمو را میبرید. آیا می توانید دقیقاً حس کنید که چطور این کار انجام می گیرد؟ آب آن را به دهانتان بچکانید. آیا ترشی آن را در دور دهانتان حس می کنید؟ آب لیمو را به دور دهانتان بچرخانید و بعد آن را قورت بدهید.
با این حرف ها، آب دهانتان راه نیفتاد؟ مال من که راه افتاد! دلیلش این است مغز شما قادر نیست تفاوت بین خیال و واقعیت را تشخیص دهد. برای ذهن شما تصور این لیمو، درست مثل این بود که یک لیموی واقعی را در دستانتان گرفته اید. و مسئله ی مهم این است که آنچه مغزتان فکر می کند، بدنتان به طور طبیعی به آن واکنش می دهد.
ذهن ما و جسم ما یک رابطه ی همزیستی باهم دارند. جسم ما ابزاری مکانیکی برای ذهن ماست که مواد مغذی مورد نیاز ذهن را برای او تامین می کند. جسم، ذهن را به هر کجا که بخواهد می کشاند. با همه ی این احوال، ما در ذهنمان وجود داریم. خودمان می توانیم انتخاب کنیم که به چه چیز فکر کنیم، چه احساسی داشته باشیم و نسبت به مسائل اطرافمان چه واکنشی از خود نشان دهیم.
یک بچه روی درخت ممکن است با خود فکر کند، "هر اتفاقی هم که بیفتد، نباید بیفتی!" می دانید چه رخ می دهد؟ از درخت می افتد و دستش می شکند! چند بار تابه حال با خود فکر کرده اید، "فردا یادت نره کلید با خودت ببری" و دقیقاً همان فردا فراموش می کنید که کلیدهایتان را همراه خود ببرید. البته دلیلی برای این مسئله وجود دارد. اگر ما با خودمان می گوییم که از روی درخت نیفت یا کلیدهایت را فراموش نکن، در ضمیر ناخودآگاهمان، این همان چیزی است که دقیقاً به آن فکر می کنیم. ما فقط به این فکر می کنیم که چه می شود اگر از روی درخت بیفتیم یا کلیدهایمان را فراموش کنیم. و این آن چیزی است که به مغزمان فرمان می دهیم که به آن فکر کند.
فلسفه ای که من شدیداً به آن معتقدم، مثبت اندیشی است. اگر یک نتیجه مثبت را در ذهنتان تصور کنید، جسم و ذهن شما به طور طبیعی با هم تلاش می کنند تا به آن نتیجه دست یابند. پس به جای اینکه فکر کنید اگر بیفتم زمین چه می شود، به خود بگویید، "اگر بپرم می تونم اون شاخه رو بگیرم" یا به جای اینکه بگویید که اگر کلیدهایتان را فراموش کنید چه می شود، بگویید، "حتماً کلیدهایم را می برم چون گذاشتمشون توی کیفم." با این طرز تفکر ما روی نتیجه ی مثبت کار متمرکز میشویم. و زمانیکه بتوانیم کنترل افکارمان را به دست آوریم، روی نتیجه ی کارهایمان هم میتوانیم تاثیر بگذاریم.
اگر بخواهیم در سطح گسترده تر نگاه کنیم، می بینیم که با کنترل افکارمان می توانیم زندگیمان را تغییر دهیم. آدم هایی را می شناسم که همیشه فقط می نشینند و از زندگیشان شکایت می کنند. "از شغلم متنفرم"، "چرا من اینقدر چاق و زشتم؟"، اگر در لاتری برنده می شدم..."زنم با من بدرفتاری می کند" و ....وقتی این حرف ها را از دهان حتی نزدیکانم می شنوم، ناراحت و گهگاه عصبانی می شوم.
اگر فقط بنشینیم و غر بزنیم که چقدر روزگار در حق ما بی انصافی کرده هیچ چیز درست نمی شود. اگر ناراحتید، روی چیزی تمرکز کنید که فکر می کنید خوشحالتان می کند. به نتایج مثبت فکر کنید. انتخاب با شماست. همه چیز فقط با یک فکر ساده شروع می شود. اگر فکر می کنید اضافه وزن دارید، با خود فکر کنید که چطور یک برنامه ی منظم ورزشی را آغاز کنید. اگر از شغلتان ناراضی هستید، ببینید چطور می توانید مهارت های جدید به دست بیاورید و شغلتان را تغییر دهید.
وقتی اتفاقات خوب برای ما می افتد، ما خوشحال می شویم و احساس خوشبختی می کنیم. اما نباید برای شادی و خوشحالیتان فقط روی این اتفاقات خوب که خیلی هم نادر هستند تکیه کنید. کنترل اوضاع را دستتان بگیرید. خودتان را در موقعیت هایی قرار دهید که احتمال وقوع اتفاقات خوب برایتان بیشتر شود. برای این منظور، اول باید از خودتان بپرسید که چه چیز خوشحالتان می کند و برای رسیدن به آن چه باید بکنید.
من به این مسئله کاملاً اعتقاد دارم که افکار ما زندگی ما را تعیین می کند، برای شما هم فکر کنم ارزش امتحان کردن را داشته باشد. شما می توانید با طرز تفکرتان زندگیتان را تغییر دهید. ذهن شما می تواند بر واکنش های جسمتان تاثیر بگذارد. اگر مثبت فکر کنید و جوانب مثبت همه چیز را ببینید، حتی اگر زندگیتان بر وفق مرادتان هم پیش نرود، اوضاع رفته رفته بهتر خواهد شد. حداقل آن این است که خوشحال تر و بی دغدغه تر زندگی می کنید! به نظرتان این بهتر نیست؟
گـاهی اوقات کـارهـایــی را برای روزها...ساعت ها.... و یا
حتی هفته ها انجام می دهـیـم تا جوانتر به نظر برسیم،
اما در عین حال کارهایی را نیز انـجام می دهیم که سبب
می شوند پیرتر جلوه کنیم. در این قـسمت بـه چند نمونه
از این اشتباهات و نحوه تصحیح هر یک از آنها اشــاره می
کنیم.
1- صورت چرب و براق
معـمولاً این روزها اینطور شنیده می شود که اگر پـوســت
صورت خود را با کرم های روغنی و شــفاف چرب کنیم، به
نظر جوانتر می رسیم. ما به هیـچ وجه مـخالف این مطلب
نیستیـم، اما این روزها خانـم های زیادی را مـی بینیم که
در تـمام اوقات (مـحل کـار، نهار، مهمانی) به ایـن دلیل که
اعتقاد دارند پوستشان با کرم های براق کننده، جوانتر خواهد شد، این کار را انجام میدهند، آنها همچنین تصور می کنند که زیبا تر به نظر می رسند. اما اشتباه می کنند! اولاً باید توجه داشته باشید که لزوماً برای جوانتر شدن نیازی به صورت براق ندارید. دوماً صورت براق پیری پوست شما بیشتر نمایان می کند چرا که گودی ها، چروک ها و لک های پوست واضح تر می شوند. می توان گفت که صورت براق تمام ایرادهای صورت را بزرگنمایی می کند. زمانیکه نور روی صورت براق می افتد (چه در روز و چه در شب) نقص های صورت، خودشان را بیشتر نشان می دهند و ... مهمتر از همه ... هیچ چیز زیبایی در مورد صورت روغنی وجود ندارد حتی اگر به بهترین وجه آنرا آرایش کنید.
و اما راه حل
زمانیکه برای بیرون رفتن از خانه آماده می شوید، می توانید از روش های زیر برای آرایش استفاده کنید و پوست خود را جوان و شاداب نمایید. 1- صورت و گردن خود را به دقت بشویید تا کلیه چربی ها و مواد باقیمانده از آرایش قبلی از صورتتان پاک شوند. 2- از یک کرم مرطوب کننده مرغوب بر روی پوست خود استفاده کنید. 3- هر گونه آرایشی که می خواهید مانند روال عادی انجام دهید. 4- مقداری پن کک را از بالا به پایین بر روی پوست خود بزنید تا رنگ ها به خوبی بر روی پوست بخوابند و درخشندگی بیش از اندازه نیز از بین برود. پنکک چون حالت پودری دارد به خوبی جذب مناطق مرطوب می شود و اجازه می دهد تا آرایش برای مدت زمان بیشتری بر روی پوستتان باقی بماند. این امر همچنین از پوست شما در مقابل اشعه های زیان آور خورشید نیز جلوگیری می کند. شما با این کار می توانید هم از پوستتان مراقبت کنید و هم آنرا جوانتر کنید. امتحان کنید: پیش از استفاده از پودر صورت، جلوی پنجره بایستید (و یا جایی که نور به صورتتان بتابد) و یک آینه بدست گرفته و خود را در آن نگاه کنید. پودر را بر روی صورت استعمال کنید، پشت پنجره بروید و مجدداً صورت خود را در آینه نگاه کنید و ببینید چه تغییری در آن ایجاد شده. اگر متوجه هیچ تغییری نشدید، بدانید که خیلی جوان هستید و هیچ خط و خطوطی بر روی پوستتان وجود ندارد!!
2- سایه چشم رنگین کمانی و روشن با فرم های عجیب
(من قبلاً در این مورد صحبت کرده ام، اما ارزش تکرار مجدد را دارد)
استفاده از تمام رنگ ها به طور بیش از اندازه و غیر طبیعی سبب فرسوده نشان دادن پوست می شود... و از این گذشته شما را غیر جذاب، بدریخت و شلخته نشان می دهد. در تیتر این قسمت به سایه های روشن و رنگین کمانی اشاره کردیم. گاهی اوقات این نوع سایه ها آنقدر روشن و تند می شوند که چشم های شما را مثل چراغ های جلوی اتومبیل می کنند. البته تولید کنندگان این نوع محصولات همیشه باید بازاری برای فروش محصولاتشان پیدا کنند. آنها فقط به دنبال سود خودشان هستند، اما من اینجا هستم تا شما را راهنمایی کنم که چگونه می توانید شاداب ترین و جوان ترین پوست را داشته باشید. خوب کافی است؛ حالا که خودم را خالی کردم می توانیم به ادامه این مبحث بپردازیم. (لبخند)!
و اما راه حل
چشم شما هر فرم و شکلی که داشته باشد، با استفاده از یک میکاپ مناسب میتوانید آنرا به جوانترین و زیباترین شکل ممکن دربیاورید. به یاد داشته باشید که این چشم هایتان هستند که شما را پیروز می کنند... نه سایه ها. در اینجا شما را با چند قانون کلی آشنا می کنیم: 1- از رنگ های طبیعی استفاده کنید. رنگ مورد علاقه من سفید چرک برای گوشه های پلک، قهوه ای روشن و یا خاکستری برای روی پلک و مقداری هم برای استخوان زیر ابرو است. (رنگ سفید چرک معمولاً پس از استعمال سایه به تمام قسمت ها زده می شود تا رنگ همه جا هماهنگ شود و چهره طبیعی تری به شما بدهد.) 2- از خط چشم برای زیبا تر شدن چشم ها استفاده کنید. رنگ مشکی لطافت بیشتری به چشم ها می دهد. 3- از ریمل استفاده کنید. رنگ مشکی یا قهوه ای کاملاً مناسب است. اگر مژه های پری ندارید، می توانید از مژه مصنوعی استفاده کنید. فقط قهوه ای باشد نه مشکی. (باید پیش از استفاده از مژه مصنوعی آنرا هم از عرض و هم طول کوتاه کنید و انواع پرمو آنها را نیز خریداری نکنید چرا که بر روی چشم خیلی مصنوعی به نظر می رسند و زیبایی ندارند) اگر به اندازه کافی از آن استفاده کنید چهره شما زیباتر خواهد شد. آیا می گویید که قبلاً همیشه این کار را انجام می دادید؟؟ حتی مانیکوریست من هم قبل از اینکه به او بگویم چیزی در این مورد نمی دانست.
3- استفاده از رژلب های بنفش، مشکی یا نارنجی
این رنگ ها معمولاً چهره را سالخورده کرده و اگر از انواع پر رنگ آنها استفاده شود، چهره بدی به شما می دهند. مشکی / نارنجی ( بنفش / مشکی) هیچ گاه بر روی صورت جذاب نخواهند بود.
و اما راه حل
شاید نارنجی بسیار کمرنگ بد نباشد، البته اگر با لباس هایتان هم خوانی داشته باشد، اما در هر صورت سعی کنید از کمرنگ ترین انواع که با تن قهوه ای همراه هستند استفاده کنید. البته رک و پوست کنده بگویم من نه صاحب فروشگاه لباس های نارنجی هستم و نه رژ لب های نارنجی/قهوه ای می فروشم. رنگ نارنجی معمولاً بر روی پوست زیبا نمی شود. اگر ملزم به استفاده از رژ لب نارنجی هستید حتماً آنرا بر روی لب خود محو کنید.
از رنگ هایی استفاده کنید که دارای تن ملایمی از قهوه ای باشند. قرمز باید مقداری آبی داشته باشد تا برو روی پوست رنگ نارنجی را نمایان نسازد. آبی، قرمز را زیباتر می کند و به جوانی و شادابی صورت نیز کمک می کند.
اگر می خواهید لب های پرتری داشته باشید، می توانید رژ لب و یا خط لب خود را کمی بالاتر از خط طبیعی لب بکشید. اگر از براق کننده هم استفاده می کنید یادتان باشد که آنرا فقط در داخل خط طبیعی لب استعمال کنید. با این روش چهره شما ظریف تر شده و جذابیت بیشتری به خود می گیرد... یادتان باشد که بیش از اندازه از برق لب استفاده نکنید. زمایکه لب های خودتان را بزرگ تر می کنید یادتان باشد که پس از اتمام کار روی آنرا پنکک بزنید تا طبیعی تر و محو تر به نظر برسد، در غیر اینصورت خط اضافی که خودتان کشیده اید توی ذوق می زند و خیلی مشخص می شود. آیا می توانید تشخصی دهید که من لب هایم را با استفاده از میکاپ بزرگ تر کرده ام؟
4- موهای خشک و شکننده
اگر به دلیل استفاده از مواد دکلوره، رنگ، صاف کردن، و یا نور خورشید، موهایتان حالت اولیه خود را از دست داده و زمخت و شکننده شده است، باز هم در بازار محصولات متفاوتی یافت می شود که با استفاده از آنها می توانید حالت اولیه را به موهایتان باز گردانید. موهای خشک و شکننده سن شما را بالاتر می برند.
و اما راه حل
تا جایی که می توانید اجازه ندهید تعدد محصولات شما را گیج کنند و حتی الامکان فراورده هایی را انتخاب کنید که موهایتان را از آن چیزی که هست، بدتر نکند. تصور نکنید که چون همه ی اطرافیان، موهای شما را با این شیوه دیده اند، پس می توانید در مهمانی ها با همان وضعیت شرکت کنید. با استفاده از چند محصول مناسب به راحتی می توانید موهایتان را به حالت اول برگردانید. اگر احساس می کنید که مشکلتان خیلی حاد شده، می توانید به یک متخصص پوست و مو مراجعه کنید تا او شما را در این زمینه راهمنایی کند... چهره جوانی که موها می توانند به شما بدهند، دوست داشتنی تر است.
5- بدون آرایش چشم
اگر دلتان می خواهد چشمتان آرایش نداشته باشد، هیچ اجباری برای انجام این کار وجود ندارد؛ اما در عین حال اگر می خواهید جوانتر شوید، بهتر است چشمتان را کمی آرایش کنید. این کار چهره شما را شاداب تر می کند و زیبایی خاصی به کل صورت می دهد.
و اما راه حل
اگر نگاه دقیقی به سایت داشته باشید و قسمت میکاپ چشم را مطالعه کنید، می توانید روش صحیح آرایش چشم را آموزش ببینید. می توانید در طول روز از رنگ های ملایم تر استفاده کنید و رنگ های تیره را برای مهمانی های شب بگذارید.
6- استفاده نکردن از رژ گونه، استفاده کم یا استعمال در محل نامناسب
خوب، این مسئله همیشه به عنوان یکی از مشکلات شخصی من نیز به شمار می رود. دوست ندارم رژ گونه زیادی به صورتم بزم و از سوی دیگر نمی خواهم مقدار آن خیلی کم باشد. همیشه پیش از بیرون رفتن از همسرم سوال می کنم که آیا مقدار آن کافی است یا نه. بله، گاهی اوقات مجبور می شوم روی آن مقداری پنکک بزنم تا رنگش کمی ملایم تر شود! مشکل دیگری که اکثر خانم ها با آن مواجه هستند این است که آنرا در کدام قسمت صورت مصرف کنند (البته این مشکل من نیست!) همه این امور سبب می شوند که چهره شما مسن تر جلوه کند.
و اما راه حل
آیا می دانید که "رژهای چرب" صورت شما را صاف تر می کنند و در عین حال استعمال آنها نیز راحت تر است؟ هیچگاه از رژ گونه های براق استفاده نکنید. این امر سبب میشود که فرو رفتگی ها و برآمدگی های صورت بیشتر جلوه کنند و خطوط زیر چشم نمایانتر گردند. البته باید دقت داشته باشید از انواعی استفاده کنید که نه خیلی چرب، و نه خیلی خشک باشند و نسبت به پوستتان رنگ طبیعی داشته باشند و به خوبی روی صورت بخوابند.
زمانیکه از رژگونه استفاده می کنید، باید آنرا در محلی بزنید که نور خورشید به طور طبیعی آنجا را قرمز میکند. (البته بجز بینی). این محدوده از نزدیکی استخوان گونه شروع شده و تا امتداد گوش ادامه پیدا می کند. مقدار کمی از آنرا به بالای پیشنانی بزنید و خط رویش موها را به وسیله آن محو کنید. (آنقدر زیبا می شوید که خودتان نیز تعجب خواهید کرد) مقداری از آن را هم به گردنتان بزنید تا با صورت همرنگ شود.... حالا یک صورت درخشان و در عین حال طبیعی دارید.
اگر احساس می کنید که نیاز به رژگونه بیشتری در طول روز دارید، می توانید از انواع پودری آن استفاده کنید. از یک رنگ ملایم و طبیعی استفاده کنید و سعی کنید درخشش زیادی نداشته باشد.
7- وضعیت قرار گرفتن اندام بر روی سن تاثیر می گذارد
هیچ موقع نباید تیپ و وضعیت اندامی خود را دست کم بگیرید. سعی کنید همیشه وضعیت مناسبی داشته باشید و اگر عادت بدی دارید، آنرا تصحیح کنید.
اگر اندام خود را در وضعیت مناسبی نگه ندارید، دچار قوز کمر، غبغب، شکم، قوس کمر و برخی مشکلات درونی دیگر خواهید شد.
و اما راه حل
برای تصحیح آداب بد اندامی، باید حواستان به طرز ایستادن و نشستنتان در تمام طول روز (حتی در محل کار) باشد. اگر برای چند هفته این کار را انجام دهید، عادات بد ناپدید می شوند. در هنگام ایستادن کمرتان صاف باشد و شانه ها عقب و چانه به سمت بالا باشد نه پایین. با رعایت این نکات به راحتی می توانید چند سال جوان تر جلوه کنید.
از یکی از دوستان نزدیک، فرزندان و یا همسرتان بخواهید که وضعیت قرار گرفتن اندام شما را تحت نظر داشته باشد، و هر موقع از الگوی مناسب فاصله گرفتید، این امر را به شما گوشزد کند. با این کار اطرافیانتان نیز تشویق به تصحیح حالت های بد مشابه میشوند.
این یکی از بزرگترین موقعیت هــایــــی است که تا به حال
فرصت تـجربه ی آن را داشتــه ام. سعی کنید هر روز آن را
بخوانـید. آن را باور کنید، رفتارتان را برحسب گفته های آن
تغیـیر دهید و خواهید دید که زندگیتان کاملاً متحول خواهد
شد. اعتراف می کنم که هر موقعیت و رابطه ای در زندگی
مــن، نتیجه ی مستقیم یا غیر مستقیم انتخابهای خـودم
بوده است. من متوجه شده ام که خـودم خـــالق زنــدگی
خودم هستم. و این من هستم که هر روز انتخــاب میکنم
که شرایط کنونی خود و رابطه هایم را همانطور که هستند، قبول کنم، یا برای تغییر آن دست به تلاش بزنم.
باور دارم که زندگی ما همان شکلی خواهد بود که ما آن را می بینیم. همه ی آدم ها، مکان ها و اشیاء می توانند، دیدگاهی مثبت یا منفی در ما ایجاد کنند. ما که بیننده هستیم، انتخاب می کنیم که از چه دیدگاهی به آنها بنگریم. و از آنجا که من دوست داشتم همه ی زندگیم سراسر شادی و لذت باشد، انتخاب کردم که از دریچه ی مثبت به همه چیز بنگرم.
سعیم بر این است که هر انتخابم مطابق با بالاترین درجه تصور من از خودم باشد. به جای اینکه سعی کنم دیگران را طوری کنترل کنم که با رفتارها و عادت هایم همنوایی کنند، اجازه می دهم که همانی باشند که واقعاً هستند، و درعوض سعی می کنم که یاد بگیرم چطور عادت های خود را تبدیل به اولویت ها و برتری ها کنم. این تنها راهی است که قادر خواهم بود مزه ی واقعی شادی را بچشم.
می دانم که زندگی بدون توقع و دلبستگی به نتیجه ی کار، بهتر است. با اینکه برای آینده ام برنامه ریزی میکنم، اما چندان دلبستگی به انجام و تکمیل آن برنامه ها ندارم. اگر زندگی من را به مسیری متفاوت با آنچه برنامه ریزی کرده ام بکشاند، باور دارم که به نفع من بوده است.
دوست دارم هر لحظه از هر روز را با همان میزان اشتیاق، عشق و شادی بگذرانم که موقع عشق بازی دارم. همه چیز زندگی، مثل رابطه ی جنسی مشروع، تجربه ای عالی است که باید با به کار بردن همه ی احساسم از آن لذت ببرم.
صداقت یکی از اصلی ترین اصول زندگی است، و سعی می کنم در برخورد با هر انسان، شیء یا موقعیت، با خودم صادق باشم، صادقانه افکار و احساساتم را برای دیگران بیان کنم، هیچوقت دروغ نگویم و کسی را فریب ندهم.
باور دارم که در زندگی باید حساس بود. و در هر موقعیتی و در برخورد با هر کس سعی می کنم طوری رفتار کنم که دوست دارم با من رفتار کنند.
من قادر نیستم در مورد کسی یا موقعیتی قضاوت کنم، چون همه ی حقایق و واقعیت های مربوط به آن را نمی دانم. تجربه ام از هر چیز به اندازه ی رابطه ی من با آن فرد، آن چیز یا آن موقعیت است و این تصویر کامل نخواهد بود. بنابراین، نمی توانم قضاوت کنم که فلان آدم یا فلان چیز خوب است یا بد، درست است یا غلط. همچنین اعتقاد دارم که نباید در مورد خودم هم چندان ناعادلانه و بی رحمانه قضاوت کنم، چون من هم انسانی درحال یادگیری هستم که با تجربه ها و ضعف هایم است که قدرت می گیرم.
اعتقادم این است که دنیا را فقط از دریچه ی اعتقادات، نظرات و استانداردهای خودم می بینم و این ها به هیچ وجه کلی و همگانی نیستند و ممکن است حقیقت نداشته باشند.
تشنه ی علم آموزی و یادگیری هستم و اعتقاد دارم که یادگیری و رشد واقعی فقط از طریق تلاش، تجربه و تمایل به پذیرش افکار و ایده های جدید میسر است.
شیفته ی زندگی کردنم و می دانم که بدنی سالم لازمه ی حفظ کیفیت تجارب زندگی است. از اینرو، ورزش می کنم، خوب غذا می خورم، هوای تازه تنفس می کنم، در مواقع خستگی استراحت میکنم و از جسمم تا حد ممکن مراقبت می کنم. با دیگران با لبخند برخورد می کنم، چون مهربانی جزء ذات ماست. و زیاد می خندم.
به خدا و روح اعتقاد دارم. و باور دارم که اگر روح را وارد زندگی خود کنیم، زندگیمان جنبه ی جادویی پیدا می کند و باعث می شود بتوانم انتخاب های بهتری در زندگی داشته باشم چون باعث می شود به زندگی از جنبه ی معنوی و الهی هم بنگرم.
باور دارم که هر کدام از ما می توانیم به طریقی متفاوت و خاص در دنیا زندگی کنیم. به نوبه ی خودم سعی می کنم همه ی اصولی را که آموخته ام در اختیار سایرین قرار دهم تا آنها هم بتوانند مثل من از آنها استفاده کنند. وقتی به دیگران خدمت می کنم، سرشار از احساس شادی و خوشبختی می شوم.
هدف اصلی زندگی، عشق است. عشق جزئی از وجود ماست، آن چیزی است که از آن خلق شده ایم. همه ی تلاشم را می کنم تا هر آنچه که عشق من را مسدود کرده کنار بزنم. یاد گرفته ام که خودم را دوست داشته باشم و آزادانه عشقم را با دیگران قسمت کنم. عشق بزرگترین اولویت زندگی من است. سعی می کنم هر لحظه از زندگیم را سرشار از عشق و محبت کنم.
اینها اصول زندگی من هستند. البته هنوز کاملاً به همه ی آنها دست نیافته ام، اما در صدد رسیدن به آنها هستم. ممکن است قادر نباشم همه ی آنها را به چنگ آورم ولی شاید شما بتوانید. پس شروع کنید! اصولی که من گفتم را سرمنشاء کارتان قرار دهید اما با پاهای خودتان راه بروید. نترسید....با من همگام شوید. ما در کنار هم قدم برخواهیم داشت اما هرکدام در مسیر خودمان خواهیم بود. وقتی کنار هم راه برویم، می توانیم به هم نگاه کنیم، به هم کمک کنیم و با هم رویاهایمان را تحقق بخشیم!
هر قسمت از خانه ی شما مفهومی سمبلیک دارد که می توان آن را به بخشی از ناخودآگاه شما مرتبط دانست. ریخت و پاش و نامرتب بودن هر یک از این قسمت ها، منجر به ایجاد فشار و رکود در جنبه های مختلف زندگی شما خواهد شد.
ریخت و پاش آشپرخانه
آشپرخانه معمولاً قلب خانه نامیده می شود و کاملاً هم درست است. در این مکان است که ما غذا می خوریم و تغذیه می کنیم، حال چه غذایمان آماده و سرپایی باشد، چه غذایی خانگی و لذیذ دستپخت مادرمان. شلوغی و ریخت و پاش آشپرخانه باعث می شود نه شما و نه سایر اعضای خانواده بتوانید به خوبی و با آرامش غذای خود را صرف کنید. وقتی به تمیزی و نظافت آشپرخانه تان اهمیت بدهید، یعنی به تغذیه خود و دیگران اهمیت می دهید. جمع و جور کردن ریخت و پاش آشپزخانه، فضای کافی برای راحتی و امنیت شما هنگام غذا خوردن فراهم می آورد.
ریخت و پاش اتاق نشیمن و پذیرایی
اینجا فضایی است که روابط خانوادگی و دوستانه شکل می گیرد و از میهمانانتان در این محیط پذیرایی می کنید. در این مکان است که علیرغم اینکه در خانه هستید، با کارهایی مثل تماشای تلویزیون، خواندن روزنامه و بحث درمورد سیاست با دوستان قدیمی، با جهان بیرون ارتباط برقرار می کنید. ریخت و پاش در این محیط، این ارتباط شما را از دنیای بیرون قطع می کند و باعث می شود نتوانید به خوبی از میهمانانتان پذیرایی کنید. میهمانان با دیدن ریخت و پاش و نامرتبی اتاق مهمان، کم کم دیگر از قبول دعوت های شما سرباز خواهند زد و شما این ارتباطات اجتماعی را زیر این آشفتگی ها و ریخت و پاش ها دفن خواهید کرد. حالا نگاهی به اتاق نشمین خانه تان بیندازید تا ببینید رابطه ی شما را با دنیای اطراف چگونه توصیف می کند. آیا نشان می دهد که شما خودِ واقعیتان را از دیگران پنهان کرده اید، آن را زیر ریخت و پاش دفن کرده اید و یا آن را به معرض تماشای عموم قرار داده اید؟
ریخت و پاش راهروها
راهروها دقیقاً مثل بزرگراه های خانه هستند که نقاط مختلف را به یکدیگر متصل میکنند. ریخت و پاش در راهروها هم مثل ترافیک می ماند که ارتباط بین قسمت های مختلف را دشوار می کند. به این راهروها نگاه کنید و ببینید که درمورد راه های زندگی خود چطور فکر می کنید؟ آیا آنها راه هایی کاملاً باز، بدون ترافیک و قابل رفت و آمد هستند، یا عبور و مرور شما از آنها دشوار است؟ اگر احساس می کنید که ارتباط شما با دوستان، خانواده یا کار قطع شده است، شاید زمانش رسیده باشد که کمی از ریخت و پاش راهروهای خانه تان کم کنید!
ریخت و پاش حمام
حمام کردن و نظافت بدن جزء اصول و تشریفات اکثر مذاهب است، چه در زمان حال و چه قدیم. روزانه ما از این فضا برای آماده سازی خود برای برخورد با دنیای اطراف استفاده می کنیم. ریخت و پاش در حمام نشانه ی قائل نشدن ارزش برای خود و عدم توجه به خود، چه از نظر جسمی و چه روحی است. یک حمام پاکیزه و زیبا می تواند محیطی عالی برای تطهیر و جوانسازی خود باشد. می توانیم برای زیبا کردن حمام خانه از صابون های خوشبو، لوازم حمام زیبا و شمع های عطری استفاده کنیم. زیباسازی حمام با جمع و جور کردن ریخت و پاش و کثیفی آن و تبدیل آن به محیطی آرام و تمیز، محیطی کاملاً روحانی برای شما آماده می سازد که بتوانید در آن به روح و جسمتان توجه نشان دهید.
ریخت و پاش اتاق خواب
اتاق خواب پدر و مادر محیطی برای خواب، استراحت و نزدیکی است و باید محیطی برای تجدید ارتباطات باشد. ریخت و پاش در اتاق خواب می تواند مخل آسایش و استراحت شما شود. وقتی احساس خستگی می کنید، وجود نظم و ترتیب در اتاق خواب که خصوصی ترین فضای خانه است، می تواند به شما برای استراحت، تجدید قوا و رفع استرس و خستگی روز کمک کند. در این فضا است که می توانید خوابی خوش داشته باشید یا ساعاتی خوش را با همسرتان بگذرانید.
ریخت و پاش کمدها
کمدها سمبل چیزهای مخفی و پنهان شماست. وقتی کمدهای ما درهم برهم و نامرتب باشند، یعنی توانایی های شهودی و بصری خود را خفه کرده ایم. همچنین میتواند سمبل مشکلاتی باشد که خود از آن آگاهید و مانع پیشرفت شما در زندگی، کار و رابطه تان با دیگران است. البته بستن درِ کمد راه حل مناسبی برای از بین بردن این مشکلات نیست!
ریخت و پاش انباری یا اتاق زیر شیروانی
انباری یا اتاق زیر شیروانی نامرتب و ریخت و پاش، می تواند حسی از زیر فشار بودن را تداعی کند. خوشبین بودن درمورد آینده خیلی سخت است وقتی اینهمه شلوغی و ریخت و پاش درست بالای سر شما وجود داشته باشد. در اتاق زیر شیروانی است که وسایل و خرده ریز های مربوط به قدیم و نسل های گذشته نگهداری می شود. انباری زیرزمین خانه هم سمبل ناخودآگاه شماست.
ریخت و پاش گاراژ یا پارکینگ خانه
به اتومبیل خود به عنوان سمبل تحرک، پویایی و استقلال خود نگاه کنید. اگر وسایل و لوازم زیادی را در گاراژ خانه انبار کرده باشید به طوری که ماشینتان را به زور در آن جا می دهید، یعنی به سختی در زندگی جلو می روید.
به تمیز کردن و نظم دادن به این ریخت و پاش ها به عنوان کاری رنج آور و مشقت بار نگاه نکنید و آن را یکی از راه های رشد و پیشرفت فردی بدانید. هر تکه روزنامه یا مجله ی کهنه ای را که به سطل بازیافت کاغذ می اندازید، هر کتابی که در کتابخانه نگه می دارید، هر تکه لباسی که به جای انبار کردن به بیچاره ها و فقراء می دهید، فضای جدیدی را در خانه تان برای یک بینش، انرژی، لذت، و تجربه ی جدید باز می کند.
2- تفکر خودکشی داشته باشید!! متعجب نشوید. اکنون دیگر به پایان خط رسیده اید و یاس و سرخوردگی بر شما چیره گشته، و میخواهید به زندگی خود پایان بخشید. اما کمی درنگ کنید، چراکه شما اکنون بسیار توانمند و قوی هستید. آیا چیزی بدتر از مرگ وجود دارد؟ مسلماً خیر. بنابراین به سراغ کاری که تا کنون شهامت انجامش را نداشته اید و یا راهی که آن را پیش از این آزمایش نکرده اید، بروید. دیگر شکست، طرد شدن و ترسیدن برای شما معنایی ندارد، چراکه آنها هر چه باشند، از مرگ بدتر و ناخوشایند تر نیستند. بنابراین شانس خود را برای آخرین بار هم که شده امتحان کنید، مسلماً این بار موفق خواهید شد. بنابراین میتوان از تفکر منفی خودکشی در جهت مثبت هم بهره گرفت.
به احتمال زیاد 80 تا 90 درصد محتوای اندیشه شما مربوط به زمان گذشته و یا آینده است. نکوهش عملکردهای گذشته و ترس از وقایع آینده. اما آگاه باشید که گذشته یک خاطره است و آینده نیزعمدتاً به نحوه عملکرد و نگرش ما در زمان حال بستگی دارد. بنابراین در زمان حال بیاندیشید، سخن بگویید و عمل کنید.
3- نظرگاه غالب خود را تغییر دهید. نظرگاه شما با چیزها و افرادی که به تجربه خود وارد میسازید ارتباط دارد. چنانچه فردی منفی باف و بدبینی میباشید، خود را تغییر دهید و خوشبینانه تر به مسایل پیرامون خود نگاه کنید.
4- قدر شناس باشید. شاید بگویید من چیزی نداریم که سپاسگذار آن باشم. اما چنانچه شما این مقاله را مطالعه میکنید،پس احساس دارید،قادرید بیاندیشید،بیاموزید،رشد کنید و برای آینده خود تصمیم بگیرید.
5- موقعیت شما عذاب آور، طاقت فرسا و ناعادلانه است. شغل خود را از دست داده اید، از فرد محبوب خود جدا شده اید؟ بی پول هستید و یا از بیماری لاعلاج رنج میبرید؟ کاملاً طبیعی است که در این شرایط احساس مورد سوء استفاده قرار گرفتن و بدبختی کنید. اگر خواهان آن هستید که وضعیت و شرایط خود را تغییر دهید، از خود سؤال کنید که این وضعیت چه چیزی به شما می آموزد؟ و چگونه میتوانید از آن درس بگیرید؟ و به سمت جلو حرکت کنید. یک قانون جهانی در اینجا حاکم است: قانون اقتضا و تناسب": هر اتفاقی که در زمان حال در زندگی شما به وقوع می پیوندد، متناسب با نیاز شما برای رشد و بالندگی است. به خاطر داشته باشید، درسها را تا زمانی که کاملاً فرانگرفته باشید، مجدداً تکرار خواهند شد.
6- قانون جذب و تمرکز را از یاد نبرید. (به مقاله تقویت تمرکز رجوع کنید)
7- پذیرش واقعیت. ما یاد گرفته ایم تا سؤال کنیم، تردید کنیم و به چالش بکشیم. مفروضات، حقایق، منطق و استنتاج ها ابزارهای ما در هدایت زندگیمان میباشند. اما به چه بهایی؟ آیا زندگی کوششی است برای همواره درست اندیش بودن و مطابق اصول حرکت کردن؟ واقعیت آنست که ما خودانگیختگی را با قطعیت و یقین مبادله میکنیم. ما خود را از "غیر منتظره ها" جدا میسازیم که هرگز نباید مرتکب اشتباهی شویم.
8- انتهای مارپیچ. آیا تاکنون سلسله ای از وقایع ناگوار را تجربه کرده اید؟ و به خود گفته اید پس چه زمان این بد بیاری ها پایان می یابند؟ اما زندگی برنامه ای است برای تعلیم و آموزش دائمی، که گرچه بتوانیم آنها را به تاخیر اندازیم، اما هرگز نمیتوانیم مانع به وقوع پیوستنشان شویم، "درسهایی که از تجارب کسب میکنیم." هر چند ممکن است ماهیت درسها برای افراد مختلف متفاوت باشد، اما نیاز یادگیری در همه افراد یکسان است. درس ها به ما می آموزند که هر ایده، نگرش، عقیده و مفهوم غیر منطقی و نا معتبر را رها سازیم. بایستی یاد بگیریم تا ایده های نو را جایگزین ایده های کهنه و منسوخ کنیم.
9- نقش پارادوکس ها. دنیا مملو از تناقض ها است. پایان و نتیجه های غیر منطقی و ناعادلانه و رویدادهایی که نباید اتفاق می افتادند. بنابراین به آنچه میخوانید و یا میشنوید کمتر اعتماد کنید، و واقعیات عینی جهان را فراگیرید.
10- به خاطر داشته باشید که دایره کنترل شما به خودتان محدود میشود. یعنی صرفاً کاری که انجام می دهید، سخنانی که بیان می کنید، نوع واکنش شما به دیگران و رویدادها، نوع تفکر شما، کاری که انجام میدهید(شغل)، دوستانی که بر میگزینید، سلامت جسم شما (با رعایت نوع رژیم غذایی، ورزش، مصرف نکردن سیگار و مواد مخدر، خواب و انجام چک آپ های دوره ای)، انتخاب محیط زندگی خود، زمان (چگونه زمان خود را مدیریت می کنید)، میراث شما (تمام اعمال، سخنان و دانشی که در راه خدمت به دیگران، با آنها به اشتراک گذارده اید).
11- دیگر زمان آن فرا رسیده که هر کاری که تمایل دارید را انجام دهید. برای یک لحظه تصمیم بگیرید تا خودخواه ترین انسان باشید و به چیزی که مدت ها است آرزوی انجام دادن و یا بدست آوردنش را دارید جامه عمل بپوشانید.
12- به خاطر داشته باشید که شما تنها نیستید. قطع نظر از نوع مشکلی که با آن دست و پنجه نرم میکنید، یقین داشته باشید میلیون ها انسان در سراسر جهان مشابه مشکل شما را در حال تجربه کردن میباشند.
شاید حالت های خوابیدنی که به آن عادت کرده اید، نتوانند شما را به بالاترین میزان آرامش در هنگام خوابیدن برسانند، اما این بار که می خواستید بخوابید به طرز خوابیدن خود دقیق شوید و ببنید با کدامیک از حالت هایی که ما در این مقاله برایتان توضیح می دهیم، شباهت دارد.
دانشمندان معتقدند که طرز خوابیدن افراد می تواند نکات مهمی را در مورد خصوصیت آنها به ما بگوید.
خوب..... طرز خوابیدن شما چه چیزهایی در مورد شخصیتتان می گوید؟
ریاست انجمن ارزیابی خواب انگلیس، پروفسور "کریس ایدزیکوسکی" در مورد 6 نمونه از رایج ترین حالات خوابیدن تحقیق کرده است و به این نتیجه رسیده است که هر یک از آنها با یک کاراکتر شخصیتی منحصر به فرد در افراد مرتبط هستند.
طرز خوابیدنتان چه چیزی های در مورد شخصیتتان می گوید.....
حالت جنینی
افرادی که خودشان را خم کرده و مانند دوران جنینی به خواب می روند افرادی هستند که از بیرون سر سخت اما قلباً انسان های ملایمی بوده و دارای روح بسیار لطیفی میباشند. شاید در نگاه اول از کسی که او را به تازگی ملاقات کرده اند، خجالت بکشند اما دیری نخواهد گذشت که خجالتشان می ریزد و آرام می شوند. این مورد یکی از شایع ترین حالات خوابیدن است. در تحقیقی که انجام شد 41% از 1000 نفری که تحت آزمایش بودند به این حالت می خوابیدند. خانم ها دو برابر بیشتر از آقایون به خوابیدن در این حالت گرایش دارند.
چوب گرد
خوابیدن به پهلو در حالیکه دست ها پایین در کنار پهلو قرار دارد. این افراد به سرعت با دیگران ارتباط برقرار می کنند و از روابط اجتماعی بالایی برخوردار هستند. به راحتی به غریبه ها اعتماد می کنند و دوست دارند همیشه در جمع های بزرگ شرک کنند. البته این امکان هم وجود دارد که اندکی زودتر از سایرن گول بخورند.
آرزومند
افرادی که به پهلو می خوابند در حالیکه دست هایشان به سمت خارج و جلو است دارای طبع بازی هستند اما در عین حال می توانند شکاک، غرغرو و عیب جو نیز باشند. در تصمیم گیری قدری تعلل به خرج می دهند اما زمانیکه تصمیم به انجام کاری بگیرند، هیچ چیز نمی تواند آنها را وادار به تغییر نظرشان کند.
سرباز
خوابیدن به پشت در حالیکه دست ها به صورت صاف به پهلوها چسبیده باشد. افرادی که به این حالت می خوابند معمولاً ساکت و خوددار هستند. تمایل چندانی به هیاهو و سر و صدا ندارند و برای خود و سایرین مقررات و معیارهای متعددی قائل می شوند.
آزاد و رها
خوابیدن از جلو در حالیکه دست ها اطراف بالشت باشد و سر به یکی از طرفین چرخیده باشد. معمولاً افراد عجول، بی پروا، و کمی گستاخ به این شیوه می خوابند. آنها به سرعت عصبانی می شوند، به شدت آسیب پذیر هستند و انتقاد و قرار گرفتن در شرایط سخت را دوست نمی دارند.
ستاره دریایی
خوابیدن بر روی پشت در حالیکه دست ها در اطراف بالشت قرار دارد. این افراد به عنوان بهترین دوست ها برای دیگران به شمار می آیند چرا که به خوبی به حرف های دیگران گوش می دهند و هر موقع که نیاز به کمکشان باشد، حاضر هستند. آنها معمولاً علاقه ای ندارند که مرکز توجه دیگران باشند.
البته گونه های مختلف دیگری از خوابیدن نیز وجود دارد که در این مطالعه بر روی آنها آزمایش نشده است.
پروفسور ایدزیکوسکی تاثیر نحوه خوابیدن بر روی سلامتی را نیز مورد مطالعه قرار داده است. او معتقد است که خوابیدن آزاد و رها برای سیستم گوارشی بسیار مناسب است. این در حالی است که موارد سرباز و ستاره دریایی موجب خور خور کردن شده و خواب خوبی را به همراه ندارند.
او معتقد است زمانیکه شکم آزاد باشد، افراد راحت می توانند تنفس کنند و اعما و احشا در آرامش کامل قرار می گیرند؛ اما اگر وزن بدن بر روی شکم قرار بگیرد، آنوقت میزان اکسیژن دریافتی تحلیل رفته و فشار بیشتری به شکم وارد می شود که این امر موجب خور خور می شود. البته ممکن است افرادی که در این حالات می خوابند تا صح از خواب بیدار نشوند، اما از ساعات خواب خود بهره کافی نبرده و انرژی زیادی دریافت نمی کنند.
همچنین تحقیقات او گویای این مطلب هستند که کمتر اتفاق می افتد تا افراد حالت های خوابیدن خود را تغییر دهند و در این میان تنها 5% بودند که اظهار می داشتند هر شب حالت های خوابیدن خود را تغییر می دهند.
درک تفکر غیر عقلانی
تـفکر غیر عـقلانی به تـفـکری می گویند که در مقایسه با
آنچـه در مـغز شنـونـده دریـافـت می شود، با واقعیت جور
نباشد.
زمانی می توانید باوری را غیر عقلانی یا غیر منطقی قلمداد کنید که:
سه مرحله ی تفکر
هر انسانی برای خود مجموعه ای از قوانین و اصول دارد—که معمولاً ناخودآگاه هستند—که تعیین کننده ی واکنش های آنان به زندگی است. وقتی اتفاقی در زندگی یک فرد روی می دهد، فکری که آن فرد در رابطه با آن اتفاق خواهد داشت بستگی به قانون هایی دارد که او ناخودآگاه در ذهن خود ایجاد کرده است.
حالا در نظر بگیرید که آن فرد قانونی مثل این را در ذهن داشته باشد: "برای اینکه فردی ارزشمند باشم، باید در همه ی کارهایم موفق شوم." و زمانیکه در یک امتحان شکست بخورد، این اتفاق باتوجه به قانونی که فرد از قبل در ذهن خود داشت، باعث می شود که به چنین نتیجه ای برسد: "من فرد ارزشمندی نیستم." برای تشخیص این قانون های فردی باید از سطح ظاهری افراد فراتر برویم و با ارزش ها و مفاهیم فردی افراد آشنا شویم.
1. استنباط
در زندگی روزمره، اتفاقات و موقعیت های مختلفی پیش می آید که مستلزم دو مرحله ی تفکر ماست: استنتاج و ارزیابی. ابتدا، ما حدس می زنیم یا به قولی درمورد آنچه که اتفاق افتاده، استنباط می کنیم که چه اتفاقی افتاده، در حال افتادن است یا خواهد افتاد. استنباط، حالاتی از واقعیت است (یا حداقل آنچه که ما آنرا واقعیت می پنداریم که ممکن است درست یا غلط باشند). استنباط های غیرعقلانی معمولاً شامل تحریفات زیر از واقعیت هستند:
الف) تفکر سیاه و سفید: یعنی همه چیز را در حد نهایی ببینی، و هیچ حد وسطی وجود نداشته باشد—خوب یا بد، کامل یا بی مصرف، موفقیت یا شکست، درست یا غلط، اخلاقی یا غیراخلاقی و از این قبیل. این طریقه ی فکری به طریقه ی "همه چیز یا هیچ چیز" هم معروف است.
ب) فیلترینگ: دیدن همه ی بدی های دنیا یا خود و نادیده گرفتن خوبی های آن.
ج) کلی گرایی: وقتی چیزی را در مورد خود یا موقعیت خود ببینید و فکر کنید که همه ی موقعیت ها مشابه آن هستند. مثلاً، "همه چیز خیلی بد پیش می رود" یا "به خاطر این مشکل، من کاملاً شکست خورده ام." یا اینکه باور داشته باشید اتفاقی که یک یا دو بار افتاده، همیشه تکرار خواهد شد. "من همیشه شکست می خورم"، "هیچ کس هیچ موقع نمی تواند من را دوست داشته باشد" و از این قبیل...
د) ذهن خوانی: حدس زدن درمورد آنچه بقیه افراد فکر می کنند. مثلاً "او به عمد به من بی محلی کرد" یا "او از من متنفر است."
ر) پیش گویی: یعنی طوری با مسائل مربوط به آینده برخورد کنید که انگار عین واقعیت هستند نه فقط پیشگویی های شخصی شما. مثلاً "من همیشه افسرده خواهم بود" یا "همه چیز روز به روز بدتر خواهد شد."
س) استدلالات احساسی: یعنی فکر کنیم هر چه احساس ما باشد، واقعیت هم همان خواهد بود. "من احساس می کنم فرد ناکامی هستم، پس باید همچنین کسی شوم"، "اگر من عصبانی هستم، حتماً تو کاری کرده ای که من اینطور شده ام" و از این قبیل...
ص) جنبه ی شخصی دادن به مسائل: یعنی فکر کنیم همه چیز مستقیماً با خود ما در ارتباط است، اما بدون هیچگونه دلیل و مدرکی. "همه دارن به من نگاه می کنند" یا "احتمالاً تقصیر من بود که او ناراحت شد" و از این قبیل...
2. ارزیابی
علاوه بر استنباط هایی که ما در مورد حوادث و اتفاقات داریم، فراتر از واقعیت رفته و آنها را برحسب تعریفی که برای ما دارند، ارزیابی می کنیم (ارزش مسائل را بررسی می کنیم). ارزیابی ها گاهی اوقات آگاهانه صورت می گیرند، اما معمولاً پایین تر از هوشیاری هستند. ارزیابی های غیرمنطقی و نامعقول معمولاً شامل موارد زیر است:
الف) مصیبت آمیز کردن: مصیبت آمیز کردن دو نوع دارد: یکی "وحشتناک جلوه دادن" که اغراق آمیز کردن نتایجی است که از اتفاقات گذشته، حال و آینده به دست آورده ایم. یعنی همه چیز را وحشتناک، هولناک، افتضاح، و ناگوار ببینیم، یعنی بدترین چیزی که ممکن بوده اتفاق بیفتد. این وضعیت معمولاً به مرحله ی بعد که "نمی توانم تحمل کنم" نام دارد ختم می شود که در آن فرد قادر به تحمل آن اتفاقات و موقعیت ها نیست. هر دو نوع باعث می شود فرد احساس بدتری نسبت به مشکلاتش پیدا کند.
ب) درخواست ها (بایدها): یعنی راهی که افراد از بایدهای استبدادگرایانه استفاده می کنند—با این باور که یکسری حوادث خاص باید یا نباید اتفاق بیفتند و آن موقعیت های خاص (مثلاً موفقیت، عشق، یا امثال این) الزاماتی مطلق هستند. این درخواست ها ممکن است به طرف خود فرد یا دیگران متمایل باشد. این را می توان تقریباً هسته ی مرکزی تفکر غیرعقلانی و غیرمنطقی دانست. اگر ما همه ی خواسته ها و نیازهای زندگیمان را به عنوان اولویت نگاه می داشتیم، ممکن بود برای ما دردسرساز شود.
ج) رده بندی انسانها (ارزش گذاری بر مردم): رده بندی انسانها به روند ارزیابی خود فرد (یا کسی دیگر) مرتبط است. به عبارت دیگر، یعنی سعی در تعیین ارزش کلی هر انسان و قضاوت درمورد ارزش آنها. این طرز تفکر شامل کلی گرایی هم می شود. به این صورت که فرد برحسب یک معیار و استاندارد ارزشی، رفتار، خصوصیات و اعمال دیگران را ارزیابی می کند و بعد آن ارزیابی را به طور کلی درمورد خود یا آن فرد به کار می برند. مثلاً، "من کار بدی انجام دادم پس آدم بدی هستم". این طرز تفکر ممکن است منجر به واکنش هایی از قبیل افسردگی، حالت تدافعی پیدا کردن، بزرگ نمایی، دشمنی و کینه شود.
3. قانون ها (برای زندگی)
قانون ها، همانطور که قبلاً هم به آن اشاره شد، باورهایی هستند که واکنش ما را نسبت به حوادث و موقعیت های اطراف تعیین می کنند. مفهوم هر اتفاق برای هر کس (یعنی آنطور که او آن را ارزیابی می کند) بستگی به قوانین کلی (قانون هایی درمورد اینکه واقعیت چگونه باید باشد) دارد که در ذهن ناخودآگاه آنهاست. در این قسمت به برخی از این قانون های زندگی اشاره می کنیم:
الف) من نیاز به پذیرش و عشق افرادی دارم که برایم مهم هستند—و نباید بگذارم از جانب کسی با عدم رضایت مواجه شوم.
ب) برای اینکه فرد با ارزشی باشم نباید هیچ اشتباهی مرتکب شوم و باید در همه ی کارهایم موفق باشم.
ج) مردم باید همیشه کار درست را انجام دهند. وقتی ناعادلانه، زشت، و خودخواهانه رفتار می کنند باید مجازات شوند.
د) همه چیز باید آنطور که من می خواهم پیش رود، در غیر اینصورت زندگی غیر قابل تحمل خواهد شد.
ر) بدبختی و ناراحتی من به دلیل چیزهایی بوده که خارج از کنترل من هستند، پس من نمی توانم کاری برای خوشحال تر و خوشبخت تر شدن انجام دهم.
س) باید نگران چیزهای خطرناک، ناگوار و وحشتناک باشم وگرنه برایم اتفاق می افتند.
ص) اگر از مشکلات، ناخوشایندی ها و مسئولیت های زندگی فرار کنم، شادتر خواهم بود.
ط) هر کسی باید به یک نفر که از خودش قدرتمندتر است تکیه کند.
ع) اتفاقات گذشته ی من به خاطر مشکلاتم بوده اند و هنوز هم روی احساسات و رفتارهای من تاثیر می گذارند.
ف) باید وقتی دیگران مشکلی دارند ناراحت شوم و از ناراحتی آنها غصه بخورم.
ک) نباید به هیچ عنوان دچار ناراحتی و درد شوم—من قادر به تحمل آنها نیستم پس باید تحت هر شرایطی از آنها فرار کنم.
ل) هر مشکل باید یک راه حل ایدآل داشته باشد و وقتی قادر به یافتن آن راه حل نباشیم وضعیت غیر قابل تحمل می شود.
یادتان باشد، همه ی این قانون ها زائیده ی افکاری بی ثبات است. به هیچ طریق با واقعیت جور نیستند، به همین دلیل است که وقتی فردی که چنین قوانینی را برای خود در ذهن دارد، وقتی با واقعیت روبه رو می شود دچار ضربه ی احساسی و رفتاری می شوند.