»» 40 عادت آدم های موفق
کرایگ هایپر؛ نویسنده، محقق، مقاله نویس، مجری رادیو و تلویزیون و یک سخنران حرفه ای است. در 25 سال گذشته، او با کارهایش به عنوان یک کارشناس حرفه ای موفقیت در حوزه های شخصی و اجتماعی معرفی شده. هاپیر یک سایت هم درباره سخنرانی موثر دارد که در آن نوشته:
«من خواسته ام بخش های مهم کتاب های کمکی که تا به حال خوانده ام و تجربه هایی که در زندگی ام داشته ام را به صورت 40 نکته کلیدی فشرده کنم و در اختیار دیگران بگذارم تا در هر زمان بتوانند آن را بخوانند. مطمئنا کتاب هایی که در سطح جهانی فروخته می شوند و درباره خودیاری هستند ممکن است برای بعضی ها قابل استفاده باشند ولی من مایلم چیزی بنویسم که برای همه مفید واقع شود.آ» حالا این شما و این هم 40 توصیه کرایگ هایپر. بخوانید و قضاوت کنید.
1) فرصت هایی را می بینند و پیدا می کنند که دیگران آنها را نمی بینند.
2) از مشکلات درس می گیرند، در حالی که دیگران فقط مشکلات را می بینند.
3) روی راه حل ها تمرکز می کنند.
4) هوشیارانه و روشمندانه موفقیت شان را می سازند، در زمانی که دیگران آرزو می کنند موفقیت به سراغ شان آید.
5) مثل بقیه ترس هایی دارند ولی اجازه نمی دهند ترس آنها را کنترل و محدود کند.
6) سوالات درستی از خود می پرسند. سوال هایی که آنها را در مسیر مثبت ذهنی و روحی قرار می دهد.
7) به ندرت از چیزی شکایت می کنند و انرژی شان را به خاطر آن از دست نمی دهند. همه چیزی که شکایت کردن باعث آن است فقط قرار دادن فرد در مسیر منفی بافی و بی ثمر بودن است.
8) سرزنش نمی کنند (واقعا فایده اش چیست؟) آنها مسوولیت کارهایشان و نتایج کارهایشان را تماما به عهده می گیرند.
9) وقتی ناچارند از ظرفیتی بیش از حد ظرفیت شان استفاده کنند همیشه راهی را برای بالا بردن ظرفیت شان پیدا می کنند و بیشتر از ظرفیت شان از خود توقع دارند. آنها از آنچه دارند به نحو کارآمدتری استفاده می کنند.
10) همیشه مشغول، فعال و سازنده هستند. هنگامی که اغلب افراد در حال استراحت هستند آنها برنامه ریزی می کنند و فکر می کنند تا وقتی که کارشان را انجام می دهند استرس کمتری داشته باشند.
11) خودشان را با افرادی که با آنها هم فکر هستند متحد می کنند. آنها اهمیت و ارزش قسمتی از یک گروه بودن را می دانند.
12) بلندپرواز هستند و دوست دارند حیرت انگیز باشند. آنها هوشیارانه انتخاب می کنند تا بهترین نوع زندگی را داشته باشند و نمی گذارند زندگی شان اتوماتیک وار سپری شود.
13) به وضوح و دقیقا می دانند که چه چیزی در زندگی می خواهند و چه نمی خواهند. آنها بهترین واقعیت را دقیقا برای خودشان مجسم و طراحی می کنند به جای اینکه صرفا تماشاگر زندگی باشند.
14) بیشتر از آنکه تقلید کنند، نوآوری می کنند.
15) در انجام کارهایشان امروز و فردا نمی کنند و زندگی شان را در انتظار رسیدن بهترین زمان برای انجام کاری از دست نمی دهند.
16) آنها دانش آموزان مدرسه زندگی هستند و همواره برای یادگیری روی خودشان کار می کنند. آنها از راه های مختلفی مثل تحصیلات آموزشگاهی، دیدن و شنیدن، پرسیدن، خواندن و تجربه کردن یاد می گیرند.
17) همیشه نیمه پر لیوان را می بینند و توانایی پیدا کردن راه درست را دارند.
18) دقیقا می دانند که چه کاری باید انجام دهند و زندگی شان را با از شاخه ای به شاخه ای دیگر پریدن از دست نمی دهند.
19) ریسک های حساب شده ای انجام می دهند؛ ریسک های مالی، احساسی و شغلی.
20) با مشکلات و چالش هایی که برایشان پیش می آید سریع و تاثیرگذار روبه رو می شوند و هیچ وقت در مقابل مشکلات سرشان را زیر برف نمی کنند. با چالش ها روبه رو می شوند و از آنها برای پیشرفت خودشان بهره می برند.
21) منتظر قسمت و سرنوشت و شانس نمی مانند تا آینده شان را رقم بزند. آنها بر این باورند که با تعهد و تلاش و فعالیت، بهترین زندگی را برای خودشان می سازند.
22) وقتی بیشتر مردم کاری نمی کنند؛ آنها مشغول فعالیت هستند. آنها قبل از اینکه مجبور به کاری بشوند، عمل می کنند.
23) بیشتر از افراد معمولی روی احساسات شان کنترل دارند. آنها همان احساساتی را دارند که ما داریم ولی هیچ گاه برده احساسات شان نمی شوند.
24) ارتباط گرهای خوبی هستند و روی رابطه ها کار می کنند.
25) برای زندگی شان برنامه دارند و سعی می کنند برنامه شان را عملی کنند. زندگی آنها از کارهای برنامه ریزی نشده و نتایج اتفاقی عاری است.
26) در زمانی که بیشتر مردم به هر قیمتی می خواهند از رنج کشیدن و بودن در شرایط سخت اجتناب کنند، افراد موفق قدر و ارزش کار کردن و بودن در شرایط سخت را می فهمند.
27) ارزش های زندگی شان معلوم است و زندگی شان را روی همان ارزش ها بنا می کنند.
28) تعادل دارند. وقتی از لحاظ مالی موفق هستند، می دانند که پول و موفقیت مترادف نیستند. آنها می دانند افرادی که فقط از نظر مالی در سطح مطلوبی قرار دارند، موفق نیستند. این در حالی است که خیلی ها خیال می کنند پول همان موفقیت است. ولی آنها دریافته اند که پول هم مثل بقیه چیزها یک وسیله است برای دستیابی به موفقیت.
29) اهمیت کنترل داشتن روی خود را درک کرده اند. آنها قوی هستند و از اینکه راهی را می روند که کمتر کسی می تواند برود، شاد می شوند.
30) از خودشان مطمئن هستند و به احساسات ناشی از اینکه کجا زندگی می کنند و چه دارند و چه طور به نظر می رسند، توجهی ندارند.
31) دست و دل باز و مهربان هستند و از اینکه به دیگران کمک می کنند تا به خواسته هایشان برسند خوشحال می شوند.
32) متواضع هستند و اشتباهات شان را با خوشحالی می پذیرند و به راحتی عذرخواهی می کنند. آنها از توانایی هایشان خاطر جمع هستند ولی به آن مغرور نمی شوند. آنها خوشحال می شوند که از دیگران بیاموزند و از اینکه به دیگران کمک می کنند تا خوب به نظر برسند بیشتر از کسب افتخارات شخصی شان لذت می برند.
33) انعطاف پذیر هستند و تغییر را غنیمت می شمارند. وقتی وضعیتی پیش می آید که عادت ها و آسایش روزمره شان را بر هم می زند از آن استقبال می کنند و با آغوش باز وضعیت جدید و ناشناس را می پذیرند.
34) همیشه سلامت جسمانی خود شان را در وضعیت مطلوبی نگه می دارند و می دانند که بدنشان خانه ای است که در آن زندگی می کنند و به همین خاطر، سلامت جسمانی برای آنها خیلی مهم است.
35) موتور بزرگ و پرقدرتی دارند. سخت کار می کنند و تنبلی نمی کنند.
36) همیشه منتظر بازتاب کارهایشان هستند.
37) با افراد بدذات و غیرموجه نشست و برخاست نمی کنند.
38) وقت شان و انرژی شان را روی وضعیت هایی که از کنترل شان خارج است صرف نمی کنند.
39) کلید خاموش روشن دارند. می دانند چگونه استراحت کنند و ریلکس شوند. از زندگی شان لذت می برند و سرگرم می شوند.
40) آموخته هایشان را تمرین می کنند. درباره تئوری های عجیب و غریب خیالبافی نمی کنند بلکه واقع بینانه زندگی می کنند.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 89/2/15 :: ساعت 12:18 عصر )
»» مقایسه آبیاری قطره ای و آبیاری سنتی !
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 89/2/14 :: ساعت 3:58 عصر )
»» عروسی !!!
بر وزن گلستان سعدی:
" منت خدای را عز و جل که......."لذت زن را قند و عسل که ازدواجش موجب محنت است و به طلاق اندرش مزید رحمت. هر لنگه کفشی که بر سر ما میخورد مضر حیات است و چون مکرر موجب ممات. پس درهر لنگه کفش دو ضربت موجود و برهر ضربت آخی واجب .
مرد همان به که به وقت نزاع عذر به درگاه نساء آورد
ورنه زنش ازاثر لنگه کفش حال دلش خوب به جا آورد
ضربت لنگه کفش لاحسابش هم از راه رسیده، و جیب شوهر بدبخت را به قیچی خیاطی درآورده وحقوق یکماهه او را به بهانه جوئی بخورد.
شوهر و نوکر و کلفت همگی درکارند تا تو پول بدست آوری وماشین بخری
شوهرت با کت وشلوار پراز وصله بود شرط انصاف نباشد که تو مانتو بخری
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 89/2/13 :: ساعت 3:5 عصر )
»» بیمارستان و عشق
از لحظه ای که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه بی پایانی را ادامه می دادند.
زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند.
از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم.
یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است.
در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می شد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی کرد: «گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس ها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می شود. بزودی برمی گردیم...»
چند روز بعد پزشک ها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند. زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه می کرد گفت: « اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه ها باش.» مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «این قدر پرچانگی نکن.» اما من احساس کردم که چهره اش کمی درهم رفت.
بعد از گذشت ده ساعت که زیرسیگاری جلوی مرد پر از ته سیگار شده بود، پرستاران، زن بی حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمی شناخت و وقتی همه چیز روبراه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب های گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بی هوش بود.
صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمی توانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن می خواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد می خواست او همان جا بماند.
همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ می زد. همان صدای بلند و همان حرف هایی که تکرار می شد. روزی در راهرو قدم می زدم. وقتی از کنار مرد می گذشتم داشت می گفت: «گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آنها برسید. حال مادر به زودی خوب می شود و ما برمی گردیم.»
نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلا کارتی در داخل تلفن همگانی نیست. مرد درحالی که اشاره می کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا این که مکالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: «خواهش می کنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلا برای هزینه عمل جراحیش فروخته ام. برای این که نگران آینده مان نشود، وانمود می کنم که دارم با تلفن حرف می زنم.»
در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن برای خانه نبود، بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود. از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی که بین شان بود، تکان خوردم. عشقی حقیقی که نیازی به بازی های رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد نداشت، اما قلب دو نفر را گرم می کرد.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 89/2/13 :: ساعت 3:2 عصر )
»» شوالیه
شوالیه ای به دوستش گفت: بیا به کوهستانی برویم که خداوند در آنجا سکنی دارد. می خواهم ثابت کنم که خداوند فقط بلد است که از ما چیز ی بخواهد، در حالی که خودش برای سبک کردن بار ما کاری نمی کند.
دیگری گفت: خوب، من هم می آیم تا ایمانم را نشان دهم.
همان شب به قله کوه رسیدند... و از درون تاریکی آوایی را شنیدند: سنگ های روی زمین را بر پشت اسبان تان بگذارید.
شوالیه اول گفت: دیدی؟! بعد از این کوهنوردی، می خواهد بار سنگین تری را هم با خود ببریم! من که اطاعت نمی کنم.
شوالیه دوم به دستور آوا عمل کرد. وقتی پای کوه رسید، سپیده دم بود، و نخستین پرتوهای آفتاب بر سنگ های شوالیه پارسا تابید: سنگ ها الماس ناب بودند.
استاد می گوید: تصمیم های خداوند اسرارآمیز، اما همواره به سود ماست.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 89/2/13 :: ساعت 2:57 عصر )
»» اعجاز قرآن
هنگامی که فرانسوا میتران در سال 1981م زمام امور فرانسه را بر عهده گرفت،از مصر تقاضا شد تا جسد مومیایی شده فرعون برای برخی آزمایشها و تحقیقات از مصر به فرانسه منتقل شود . هنگامی که هواپیمای حامل بزرگترین طاغوت تاریخ در فرانسه به زمین نشست،بسیاری از مسئولین کشور فرانسه و از جمله رئیس دولت و وزرایش در فرودگاه حاضر شده و از جسد طاغوت استقبال کردند.
پس از اتمام مراسم،جسد فرعون به مکانی با شرایط خاص در مرکز آثار فرانسه انتقال داده شد تا بزرگترین دانشمندان باستانشناس به همراه بهترین جراحان و کالبد شکافان فرانسه،آزمایشات خود را بر روی این جسد و کشف اسرار متعلق به آن شروع کنند . رئیس این گروه تحقیق و ترمیم جسد یکی از بزرگترین دانشمندان فرانسه بنام پروفسور موریس بوکای بود که برخلاف سایرین که قصد ترمیم جسد
داشتند،او در صدد کشف راز و چگونگی مرگ این فرعون بود .تحقیقات پرفوسور بوکای همچنان ادامه داشت تا اینکه در ساعات پایانی شب نتایج نهایی ظاهر شد.
بقایای نمکی که پس از ساعتها تحقیق بر جسد فرعون کشف شد دال بر این بود که او در دریا غرق شده و مرده است و پس از خارج کردن جسد او از دریا برای حفظ جسد،آن را مومیایی کرده اند . اما مسئله ی غریب و آنچه باعث تعجب بیش از حد پروفسور بوکای شده بود این مسئله بود که چگونه این جسد سالمتر از سایر اجساد باقی مانده است در حالی که این جسد از دریا بیرون کشیده شده است.
پروفسور موریس بوکای در حال آماده کردن گزارش نهایی در مورد کشف جدید (مرگ فرعون بوسیله غرق شدن در دریا و مومیایی جسد او بلافاصله پس از بیرون کشیدن از دریا ) بود که یکی از حضار در گوشی به یادآور شد که برای انتشار نتیجه تحقیق عجله نکند، چرا که نتیجه تحقیق کاملا مطابق با نظر مسلمانان در مور غرق شدن فرعون است.
ولی موریس بوکای بشدت این خبر را رد کرده و آن را بعید دانست. او بر این عقیده بود که رسیدن به چنین نتیجه ی بزرگی ممکن نیست مگر با پیشرفت علم و با استفاده از امکانات دقیق و پیشرفته کامپیوتری.
در جواب او یکی از حضار بیان کرد که قرآنی که مسلمانان به آن ایمان دارند قصه غرق شدن فرعون و سالم ماندن جثهی او بعد از مرگ را خبر داده است. حیرت و سردرگمی پروفسور دوچندان شد و از خود سوال میکرد که چگونه این امر ممکن است با توجه به اینکه این مومیایی در سال 1898م و تقریبا درحدود دویست سال قبل کشف شده است، در حالی که قرآن مسلمانان قبل از 1400 سال پیدا شده است؟ چگونه با عقل جور در می آید در حالی که نه عرب و نه هیچ انسان دیگری از مومیایی شدن فراعنه توسط مصریان قدیم آگاهی نداشته و زمان زیادی از کشف این مسئله نمی گذرد؟
موریس بوکای تمام شب به جسد مومیایی شده زل زده بود و در مورد سخن دوستش فکر میکرد که چگونه قرآن مسلمانان در مورد نجات جسد بعد از غرق سخن میگوید در حالی که کتاب مقدس آنها از غرق شدن فرعون در هنگام دنبال کردن موسی سخن میگوید اما از نجات جسد هیچ سخنی بمیان نمیآورد.. و با خود میگفت آیا امکان دارد این مومیایی همان فرعونی باشد که موسی را دنبال میکرد؟ و آیا ممکن است که محمد هزار سال قبل از این قضیه خبر داشته است؟
او در همان شب تورات و انجیل را بررسی کرد اما هیچ ذکری از نجات جسد فرعون به میان نیاورده بودند.
پس از اتمام تحقیق و ترمیم جسد فرعون، آن را به مصر باز گرداندند ولی موریس بوکای خاطرش آرام نگرفت تا اینکه تصمیم به سفر کشورهای اسلامی گرمت تا از صحت خبر در مورد ذکر نجات جسد فرعون توسط قرآن اطمینان حاصل کند. یکی از مسلمانان قرآن را باز کرد و این آیه را برای او تلاوت نمود:
{فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَإِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ} [یونس:92]
امروز فقط بدن تو را نجات میدهیم تا برای افراد پس از خودت درسی باشد. هر چند خیلی از مردم از آیات ما غافلند...
این آیه او را بسیار تحت تآثیر قرار داد و لرزه بر اندام او انداخت و با صدای بلند فریاد زد:
من به اسلام داخل شدم و به این قرآن ایمان آوردم.
موریس بوکای بار تغییرات بسیاری در فکر و اندیشه و آیین به فرانسه بازگشت و دهها سال در مورد تطابق حقائق علمی کشف شده در عصر جدید با آیه های قرآن تحقیق کرد و حتی یک مورد از آیات قرآن را نیافت که با حقایق ثابت علمی تناقض داشته باشد.وبر ایمان او به کلام الله جل جلاله افزوده شد (لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه تنزیل من حکیم حمید).
حاصل تلاش سالها تحقیق این دانشمند فرانسوی کتابی بود بنام( قرآن و تورات و انجیل و علم بررسی کتب مقدس در پرتو علوم جدید).
(برگرفته شده از بیداری اسلامی)
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 89/2/13 :: ساعت 1:47 عصر )
»» پدر شیاطین
امروز ظهر شیطان را دیدم. نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت.
گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود
را بی تو گذرانده اند... شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پیش از
موعد! گفتم: به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا به سینه می
زنی؟ گفت: من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم. دیدم انسانها، آنچه را من
شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام میدادم، روزانه به صدها دسیسه آشکارا
انجام میدهند. اینان را به شیطان چه نیاز است؟... شیطان در حالی که بساط
خود را برمیچید تا در کناری آرام بخوابد، زیر لب گفت: آن روز که
خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده کن، نمیدانستم که نسل او در زشتی و دروغ و
خیانت، تا کجا میتواند فرا رود،
و گرنه در برابر آدم به سجده می رفتم و میگفتم که: همانا تو. پدر شیاطینی.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 89/2/13 :: ساعت 1:11 عصر )
»» دختر شایسته 2010 فرانسه: ایرانی!!!!
انگار ما هرچقدر در صادرات غیر نفتی موفق نبودیم ، در صادرات " زیبارویان " از برنامه جلو افتادیم !!
نازنین افشین جم دختر شایسته چند سال پیش کانادا و دختر شایسته سال گذشته هند که یک ایرانی دورگه بود را که یادتان نرفته ... اخیرا هم یک ایرانی عنوان Miss France 2010 را کسب کرده است.
الهام لعلیان پور ( شاید هم لالیان پور)Elham Lalianpoor
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 89/2/6 :: ساعت 3:45 عصر )
»» آیا می دانید؟
*اگر هخامنش به فراموشی سپرده شود ، گناه ماست که به فرزندانمان نیاموختیمش *
*مگر هزارها چیز دیگرکه به فرزندانمان می آموزیم ، در کتاب های درسی آمده اند؟؟؟ *
*پس گناه خودمان را گردن دیگری میاندازیم *
*خود ما چقدر آگاهی داریم؟ چقدر از پیشینه و تاریخمان اطلاع داریم *
* اگر آگاهی داشتیم انقدر تکرارش نمی کردیم *
آیا میدانید : حذف بخش هخامنش از کتاب درسی تاریخ به تصویب رسید؟
آیا میدانید : فرزندان ما دیگر حتی اسم کوروش کبیر را نمیشناسند؟
آیا میدانید : 29 اکتبر روز جهانی کوروش کبیر است و این روز فقط در تقویم
ایران نیست؟
آیا میدانید : چند سال دیگر ، با نابودی کامل تخت جمشید باید سپاسگذار
کشورهایی چون فرانسه باشیم که چندی از تخت جمشید را در موزه های خود حفظ
کردند
*آیا میدانید ؟*
*ـ آیا میدانید:** اولین سیستم استخدام دولتی به صورت لشگری و کشوری به
مدت 40سال خدمت و سپس بازنشستگی و گرفتن مستمری دائم را کورش کبیر در
ایران پایه گذاری کرد.
ـ آیا میدانید : کمبوجیه فرزند کورش بدلیل کشته شدن 12 ایرانی در مصر و
اینکه فرعون مصر به جای عذر خواهی از ایرانیان به دشنام دادن و تمسخر
پرداخته بود ، با 250 هزار سرباز ایرانی در روز 42 از آغاز بهار 520 قبل
از میلاد به مصر حمله کرد و کل مصر را تصرف کرد و بدلیل آمدن قحطی در مصر
مقداری بسیار زیادی غله وارد مصر کرد . اکنون در مصر یک نقاشی دیواری
وجود دارد که کمبوجیه را در حال احترام به خدایان مصر نشان میدهد. او به
هیچ وجه دین ایران را به آنان تحمیل نکرد و بی احترامی به آنان ننمود.
**ـ آیا میدانید :** داریوش کبیر با شور و مشورت تمام بزرگان ایالتهای
ایران که در پاسارگاد جمع شده بودند به پادشاهی برگزیده شد و در بهار ???
قبل از میلاد تاج شاهنشاهی ایران رابر سر نهاد و برای همین مناسبت ? نوع
سکه طرح دار با نام داریک ( طلا ) و سیکو ( نقره) را در اختیار مردم قرار
داد که بعدها رایج ترین پولهای جهان شد
**ـ آیا میدانید :** داریوش کبیر طرح تعلیمات عمومی و سوادآموزی را
اجباری و به صورت کاملا رایگان بنیان گذاشت که به موجب آن همه مردم می
بایست خواندن و نوشتن بدانند که به همین مناسبت خط آرامی یا فنیقی را
جایگزین خط میخی کرد که بعدها خط پهلوی نام گرفت . *
**ـ آیا میدانید :** داریوش در پایئز و زمستان 518 - 519 قبل از میلاد
نقشه ساخت پرسپولیس را طراحی کرد و با الهام گرفتن از اهرام مصر نقشه آن
را با کمک چندین تن از معماران مصری بروی کاغذ آورد
**ـ آیا میدانید :** **داریوش بعد از تصرف بابل 25 هزار یهودی برده را که
در آن شهر بر زیر یوق بردگی شاه بابل بودند آزاد کرد **
ـ آیا میدانید : داریوش در سال دهم پادشاهی خود شاهراه بزرگ کورش را به
اتمام رساند و جاده سراسری آسیا را احداث کرد که از خراسان به مغرب چین
میرفت که بعدها جاده ابریشم نام گرفت
**ـ آیا میدانید :** اولین بار پرسپولیس به دستور داریوش کبیر به صورت
ماکت ساخته شد تا از بزرگترین کاخ آسیا شبیه سازی شده باشد که فقط ماکت
کاخ پرسپولیس 3 سال طول کشید و کل ساخت کاخ 80 سال به طول انجامید *
*
**ـ آیا میدانید :** داریوش برای ساخت کاخ پرسپولیس که نمایشگاه هنر آسیا
بوده 25 هزار کارگر به صورت 10 ساعت در تابستان و 8 ساعت در زمستان به
کار گماشته بود و به هر استادکار هر 5روز یکبار یک سکه طلا ( داریک ) می
داده و به هر خانواده از کارگران به غیر از مزد آنها روزانه 250 گرم گوشت
همراه با روغن - کره - عسل و پنیر میداده است و هر 10 روز یکبار استراحت
داشتند
**ـ آیا میدانید :** داریوش در هر سال برای ساخت کاخ به کارگران بیش از
نیم میلیون طلا مزد می داده است که به گفته مورخان گران ترین کاخ دنیا
محسوب میشده . این در حالی است که در همان زمان در مصر کارگران به بیگاری
مشغول بوده اند بدون پرداخت مزد که با شلاق نیز همراه بوده است
**ـ آیا میدانید :** تقویم کنونی ( ماه 30 روز ) به دستور داریوش پایه
گذاری شد و او هیاتی را برای اصلاح تقویم ایران به ریاست دانشمند بابلی
"دنی تون" بسیج کرده بود . بر طبق تقویم جدید داریوش روز اول و پانزدهم
ماه تعطیل بوده و در طول سال دارای 5 عید مذهبی و 31 روز تعطیلی رسمی که
یکی از آنها نوروز و دیگری سوگ سیاوش بوده است
**ـ آیا میدانید :** داریوش پادگان و نظام وظیفه را در ایران پایه گزاری
کرد و به مناسبت آن تمام جوانان چه فرزند شاه و چه فرزند وزیر باید به
خدمت بروند و تعلیمات نظامی ببینند تا بتوانند از سرزمین پارس دفاع کنند
**ـ آیا میدانید :** داریوش برای اولین بار در ایران وزارت راه - وزارت
آب - سازمان املاک -سازمان اطلاعات - سازمان پست و تلگراف ( چاپارخانه )
را بنیان نهاد
**ـ آیا میدانید :** اولین راه شوسه و زیر سازی شده در جهان توسط داریوش ساخته شد
**ـ آیا میدانید :** داریوش برای جلوگیری از قحطی آب در هندوستان که جزوی
از امپراطوری ایران بوده سدی عظیم بروی رود سند بنا نهاد *
**ـ آیا میدانید :** فیثاغورث که بدلایل مذهبی از کشور خود گریخته بود و
به ایران پناه آورده بود توسط داریوش کبیر دارای یک زندگی خوب همراه با
مستمری دائم شد
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 89/1/30 :: ساعت 10:42 صبح )
»» ماجرای حموم رفتن حاج خانم
یه روز یه خانوم حاجی بازاری خونه ش رو مرتب کرده بود و دیگه می خواست
بره حمام که ترگل ورگل بشه برای حاج آقاش. تازه لباس هاش رو در آورده بود
و می خواست آب بریزه رو سرش که شنید زنگ در خونه رو می زنند. تند و سریع
لباسش رو می پوشه و میره دم در و می بینه که حاجی براش توسط یکی از
شاگردهاش میوه فرستاده بوده.
دوباره میره تو حمام و روز از نو روزی از نو که می بینه باز زنگ در رو
زدند. باز لباس می پوشه میره دم در و می بینه اینبار پستچی اومده و نامه
آورده. بار سوم که می ره تو حمام، دستش رو که روی دوش می ذاره ، باز صدای
زنگ در رو می شنوه. از پنجره ی حمام نگاه می کنه و می بینه حسن آقا کوره
ست.
بنابراین با خیال راحت همون جور لخت میره پشت در و در رو برای حسن آقا
باز می کنه.حاج خانوم هم خیالش راحت بوده که حسن آقا کوره، در رو باز می
کنه که بیاد تو چون از راه دور اومده بوده و از آشناهای قدیمی حاج آقا و
حاج خانوم بوده. درضمن حاج خانوم می بینه که حسن آقا با یه بسته شیرینی
اومده بنده خدا. تعارفش میکنه و راه میافته جلو و از پله ها میره بالا و
حسن آقا هم به دنبالش. همون طور لخت و عریون میشینه رو کاناپه و حسن آقا
هم روبروش. میگه: خب خوش اومدی حسن آقا. صفا آوردی! این طرفا؟
حسن آقا سرخ و سفید میشه و جواب میده: والله حاج خانوم عرض کنم خدمتتون
که چشمام رو تازه عمل کردم و اینم شیرینیشه که آوردم خدمتتون
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 89/1/30 :: ساعت 10:32 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مرنجان و مرنجعزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) استسعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلامسبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلامپیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلامامام حسین علیه السلام در آیینه زیارتپیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»[عناوین آرشیوشده]