سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زبیر پیوسته خود را از ما به حساب مى‏داشت تا آنکه فرزند نافرخنده‏اش عبد اللّه پا به جوانى گذاشت . [نهج البلاغه]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» ترس پیامبر و اصحاب از دوزخ‏

زمانى که این دو آیه شریفه نازل شد:

وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ، لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ: «1»

و مسلماً دوزخ وعدهگاه همه متابعان شیطان است برآن هفت دراست، براى هر درى گروهى از پیروان شیطان تقسیم شدهاند.

چنان رسول خدا گریان شد که اصحاب هم از گریه ایشان گریستند، هیچ یک نمى دانستند جبرئیل با خود چه آیهاى یا چه آیاتى نازل کرده؟ از طرفى عظمت پیامبر و حال گریهاش اجازه نمیداد که از سبب آن بپرسند.

اصحاب این حقیقت را میدانستند که هرگاه رسول خدا حضرت زهرا را ببیند شاد میشود، یکى از اصحاب به درخانه آن بانو رفت، شنید با آسیابى دستى مقدارى جو آرد میکند و با خود میگوید:

ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى‏: «2»

آنچه نزد خداست بهتر و ماندگارتر است.

داستان نزول وحى و گریه پیامبر را خبر داد، حضرت زهرا از جاى حرکت کرد، چادر کهنهاى که دوازده جاى آن وصله داشت بر سر انداخت و از منزل‏ بیرون آمد، وقتى چشم سلمان فارسى به آن چادر افتاد در حالى که به شدت میگریست با خود میگفت: وه که پاداشان روم و ایران لباس هاى ابریشمن و دیباى زربفت میپوشند ولى دختر پیامبراسلام چادرى پشمین به سر دارد که دوازده جاى آن با برگ خرما دوخته شده!!

هنگامى که حضرت فاطمه خدمت رسول خدا رسید و عرض کرد پدرجان سلمان از لباس من در تعجب است و حال آن که مدت پنج سال است من و على را به خدا سوگند جز پوست تختى بیش نیست که روزها شترمان را روى آن علف میدهیم، و شبانگاه همان را فرش خود مینمائیم، بالش زیر سر ما از چرم است و داخل آن با پوست درخت خرماست!!

پیامبر فرمود: سلمان دخترم از آن گروهى است که در بندگى حق بسیار پیشى و سبقت گرفتهاند، آنگاه فاطمه عرض کرد: پدر شما را چه محزون و اندوهگین نموده، پیامبر آیهاى را که جبرئیل آورده بود براى فاطمه قرائت کرد آن بانوى دنیا و آخرت از شنیدن خبر دوزخ و آتش عذاب چنان ناراحت شد که زانویش قدرت ایستادن را از دست داد و به زمین نشست و گفت: واى بر کسى که وارد آتش شود!

سلمان گفت: اى کاش گوسپند آفریده شده بودم و مرا میخوردند و پوستم را میدریدند تا اسم آتش را نمى شنیدم، ابوذر گفت: اى کاش مادر مرا نزائیده بود که نام آتش دوزخ را بشنوم، مقداد گفت: کاش پرندهاى در بیابان بودم و مرا حسابى و عقابى نبود و نام آتش را نمى شنیدم، امیرالمؤمنین (ع) گفت: کاش حیوانات درنده پاره پارهام میکردند و مادر مرا نزائیده بود و نام آتش را نمیشنیدم، آنگاه دست خود را به سر گذاشته شروع به گریه کرد و میگفت:

«وابعد سفراه واقلة زاداه فى سفر القیامة یذهبون و فى النار یترددون و یتخطفون مرضى لایعاد سقیمهم وجرحى لایداوى جریحهم واسرى لایفک اسرهم من النار یأکلون و منها یشربون و بین اطباقها یتقلبون:»

آه چه دور است سفر قیامت، واى از کمى زاد و توشه در این سفر، آنان به سوى آتش میروند در آن تردد میکنند و با چنگ و قلاب آنان را میربایند بیمارانى هستند که عیادت نمى شوند، مجروحانى هستند ولى جراحاتشان مداوا نمیگردد، اسیرانى هستند که از اسارت نجات نمى یابند از غذا وآب جهنم میخورند و میآشامند، در بخشهاى گوناگون دوزخ و طبقاتش زیر و رو میگردند. «3»

حزن مثبت‏

اولیاء الهى و صاحبدلان با کرامت نسبت به پارهاى از امور چه درباره خودشان و چه در رابطه با دیگران اندوهگین میشدند و اندوهشان بسیاربسیار به جا بود و گاهى حالت و کیفیت اندوهشان در پرونده آنان عبادت محسوب میشد.

هنگامى که برادران حسود یوسف خواستند او را به مکر و حیله و نقشه ظالمانه از دامن پر مهر پدر جدا کنند و یعقوب با بصیرتى که داشت میدانست رفتن یوسف همان و دچار شدنش به فراق سخت همان، اعلام حزن و اندوه کرد و این حزن و اندوه که قلب پدر را در فراق عزیزترین سرمایه معنویاش اشغال میکرد امرى طبیعى و از جهتى معنوى بود.

قالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ: «4»

یعقوب گفت بردن او مرا سخت اندوهگین میکند.

یعقوب پس از دچار شدن به فراق یوسف به شدت اندوهگین بود ولى شکایت اندوه و غصهاش را به پیشگاه حضرت حق میبرد:

قالَ إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ‏

یعقوب گفت: شکایت اندوه شدید و غم و غصهام را فقط به درگاه خدا میبرم و از خدا میدانم آنچه را شما نمیدانید.

پیامبر عزیز اسلام که دریائى بى نهایت از رحمت و محبت و مهر و عطوفت بود از این که مردم به سوى انکار حقایق میشتافتند و در حقیقت از بهشت و سعادت ابدى روى گردانده با عجله به طرف دوزخ میرفتند سخت اندوهگین میشد و اندوهش تا جائى بود که خدا او را تسلیت میداد:

وَ لا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ ... «5»

و مبادا آنان که به سوى کفر میشتابند تو را اندوهگین سازد.

بندگان واقعى حق از این که گاهى استطاعت خدمت به دین و عباد الهى را نداشتند در غم و اندوه فرو میرفتند:

وَ لا عَلَى الَّذِینَ إِذا ما أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلَّا یَجِدُوا ما یُنْفِقُونَ: «6»

و نیز هیچ مؤاخذه و سرزنشى نیست بر کسانى که وقتى نزد تو آمدند تا آنان را براى رفتن به سوى جهاد تجهیز کنى، گفتى به سبب نبود امکانات بر تجهیز شما دسترسى ندارم تا شما را در این خیر عظیم شرکت دهم، آنان از نزد تو بازگشتند درحالى که به خاطر غصه و اندوه از دیدگانشان اشک میریخت که چرا چیزى نمى یابند تا در نبرد با دشمنان هزینه کنند.

البته حال عاشقان خدا این است که اگر چیزى از دست برود یا خاطر بر چیزى تعلق پیدا کند که دست از آن کوتاه باشد، شخص متأثر و محزون میگردد، شدت حزن و تأثیر با شیئى مورد علاقه نسبت مستقیم دارد، هر اندازه علاقه بیشتر حزن بیشتر و هر قدر کمتر باشد حزن کمتر است.

از جمله چیزهائى که از دست میرود و شخص متأثر و محزون میشود عمر عزیز است، شخص وقتى متنبه و بیدار میگردد تأثرش نسبت به گذشت عمر شدید است چرا؟ چون کمتر میسّر است که گذشته را به آینده جبران کرد و شاید به تعبیرى این کار غیرممکن باشد، وظیفه دیروز مربوط به دیروز است وظیفه امروز مربوط به امروز.

سالک در اوّل متأسف است از این که عمر عزیزش تلف شده، وقت از دست رفته را غنیمت نشمرده است میگوید: چرا من نفهمیدم و خود را به گناه مبتلا کردم چرا کارى نکردم که موجب رضاى خدا باشد، چرا من در طاعت و عبادت خدمت قابل توجهى ندارم، چرا من زودتر در مقام اصلاح خود برنیامدم؟ اینها افکارى است که یک سالک در سر دارد، همینها موجب میشوند که او متأثر و محزون شود.

در مراحل سلوک موجبات حزن نسبت به درجات سالکین مختلف میشود، در ابتداى سلوک این افکار علت حزن سالک هستند، تمایل او به حق سبب میشود که این افکار در او پدید آید.

چون میل او به ارادت تبدیل شود نوع فکر سالک عوض میشود، پیش از این محزون بود چرا عمر او تلف شده است اکنون اندوهگین است چرا قلب به غیرحق توجه دارد، قبلًا محزون بود چرا به معصیت مبتلا شده، اکنون میگوید: چرا اشتغالات بى فایده مرا از مشاهده حق محروم نموده، قبلًا میگفت: چرا من طاعت و عبادت به سزائى ندارم اکنون میگوید: چرا من باید به عمل خود دلبند باشم.

اینها نوع افکار زمان ارادت است، چون ارادت به محبت تبدیل میشود باز نوع فکر سالک عوض میشود، سالک در مقام محبت میگوید: چرا باید من موجبات تشتّت خاطر براى خود فراهم کنم، چرا باید من به زن و فرزند دلبستگى بیش از اندازه داشته باشم، چرا باید من از حق محجوب باشم، چرا باید من چشم و گوشم بسته باشد؟

اینها نوع افکار عالم محبت است، اگر محبت اوج بگیرد و به عشق تبدیل گردد باز طرز فکر سالک عوض میشود، در زمان عشق سالک وضع دیگرى دارد.

در مقام عشق عنوان سالک عوض میشود به او عاشق گفته میشود در این مقام غم و غصه او و اندوه و حزنش غم عشق است.

در مقام عشق عاشق نه بفکر جاه است نه بفکر مقام نه به فکر علم نه بفکر کمال نه در بند بهشت نه در اندیشه دوزخ بلکه شب و روز از غصه فراق اشک میریزد تا به وصال معشوق برسد.

در مقام عشق شب و روز عاشق یکى است، سر و سامانى براى او نیست، آسایش از او سلب و عنان اختیار از کفش رفته است.

آتش عشق کدورت را از عاشق میگیرد، او را از همه علایق و دلبستگیها آزاد میکند، از چهار دیوارى ملک و عوالم طبیعت خارج میسازد، یعنى عاشق را میمیراند پیش از آنکه او بمیرد، پس از مرگ غم و اندوه نسبت به عوالم پشت سرگذشته دنیا معنا ومفهومى ندارد.

أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ. «7»

در عین حال باید به این نکته توجه داشت که موحدین، اولیاء خدا عرفاى کامل چون از شرّ نفس رستهاند و به حق پیوستهاند از جانب وجود خویش آسوده اند، حزن، تشویش، طلب، حالت انتظار ندارند، چیزى که موجب حزن خود آنان باشد در وجودشان نیست، ولى چون با خلق در مراوده و تماس هستند ممکن است اعمال و گفتار دیگران آنان را محزون و متحزّن سازد.

مشى غلط، عمل خلاف، غصب حق، حکم باطل، حرف بیجا، گفتار ناصواب، تصور واهى، شخص را در هر مقامى که باشد اگر قادر بر دفع نباشد محزون و متأثر خواهد کرد «8».

امیرالمؤمنین (ع) میفرماید:

«فاغضیت على القذى وجرعت ریقى على الشجى وصبرت من کظم الغیظ على امّر من العلقم والم للقلب من حرّ الشفار:» «9»

چشم خاشاک رفتهام را بر هم نهادم و با استخوان در گلو آب دهان فرو بردم، و براى فرو نشاندن خشم صبر کردم و به چیزى که از حفظل تلخ تر و براى دل از کارد تیز بزرگ دردناک تر بود!

 

پی نوشت ها:

 

(1)- حجر، آیات 43- 44.

(2)- شورى، 36.

(3)- تفسیر برهان، ج 2، ص 346.

(4)- یوسف، آیه 13.

(5)- آل عمران، آیه 176.

(6)- توبه، آیه 92.

(7)- یونس، آیه 62.

(8)- مقامات معنوى، ج 1، ص 95.

(9)- نهج البلاغه، خطبه 208.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 90/11/18 :: ساعت 1:44 عصر )
»» پیامبر اسلام و نماز

نماز در شریعت محمدى از ارکان اسلام، و اساس دین، و عمود آئین، و معراج مؤمن، و نور عبد در دنیا و آخرت است. مسائل و شرایطى که در باب نماز در این شریعت کامل، و آئین جامع مطرح است در هیچ فرهنگى مطرح نبوده و نیست.

نماز در اسلام محمدى حقیقتى جامع و واقعیتى کامل است، که در پرتو آن، انسان به آداب ملکوتى، و اخلاق الهى مؤدب مى‏شود، و به وسیله آن طریق رشد و کمال و عرفان و مسیر حق و حقیقت و محبت را مى‏پیماید.

نماز در آئین احمدى بال پر قدرتى است که اگر با شرایط ویژه‏اش اقامه شود، انسان را تا مقام قرب و وصال محبوب ابدى و معشوق سرمدى پرواز مى‏دهد.

عارفان عاشق و واصلان کامل مى‏گویند: نماز معجونى است که شارع حکیم آن را ترتیب داده و به لطف عمیمش ترکیب نموده است.

مشخص است که هر جزء آن مبتنى بر حکمتى، و مقتضى سرى و مصلحتى است، و هویدا و مبرهن است که افضل اعمال بنى‏آدم سجده کردن است، چنان که صریح اخبار و صحیح اعتبار بر آن ناطق و شاهد است.

صادق از آن که اعضاى هفتگانه را در آن حال نمازگزار از بر خاک گذارد، و مجمع‏النورین را که اشرف جوارح است بر زمین مالد و به زبان نیاز به درگاه کریم کارساز بنده نواز نالد.

در حدیثى بسیار مهم از قول رسول خدا (علیهما السلام) آمده است:

«انما العلم ثلاثه: آیه محکمة، او فریضة عادله، او سنته قائمة:» «1»

آیت محمکه تفسیر به توحید و معرفه الله شده، و فریضه عادله به اخلاق و تزکیه نفس معنا گشته و سنت قائمه به فروع شریعت محمدى تبیین شده است.

نماز معجونى است که اجزاء آن از این سه علم ترکیب گشته و جامعه‏اى است که از این سه رشته دوخته شده، و حقّه‏اى است که در آن این سه گوهر نفیس اندوخته گشته، و صدفى است که این سه لؤلؤ نایاب در آن تعبیه شده و منبعى است که این سه چشمه از آن منفجر گردد.

اما اشتمال نماز بر توحید از آن است که افتتاح نماز با تکبیره الاحرام است و مفهوم تکبیر توحید ذات و نفى صفات است، و بلند کردن انگشتان دهگانه هر کدامش دلیل و نشانه‏اى بر صفات جمالیه و جلالیه است.

انسان ضرورت دارد به هنگام راه یافتن به نماز متوجه این معانى بلند آسانى و مفاهیم عرفانى ملکوتى باشد.

اما اشتمال نماز بر تزکیه اخلاق به این است که طهارت بر دو نوع است:

طهارت ظاهر از خبائث و احداث، و طهارت باطن از ذمائم اخلاق، و چنان که تطهیر ظاهر شرط صحت نماز است، هم چنان تطهیر باطن نیز شرط قبولى این عبادت الهیه است.

و اشتمال نماز بر سنت قائمه از این جهت است که نماز اشرف عبادات و افضل طاعات و در فروع شریعت هیچ عملى با آن برابرى نمى‏کند.

آرى نماز اسلام محمدى سرا پا آداب الهى و مسایل تربیتى و حقایق ملکوتى و واقعیات آسمانى است.

نماز زکات بدن و عمر است‏

براى هر چیزى زکاتى است، زکات مال دستگیرى از فقیران است، زکات آبرو و مقام یارى دادن به ضعیفان است، زکات آواز خوش خواندن قرآن است، زکات زبان نصیحت مسلمانان است، زکات خانه پذیرائى از مهمان است، و گوهر گرانمایه و گران بهاى عمر که نفیس‏ترین متاع و بهترین سرمایه است زکاتش هزینه کردن آن در طاعات و عبادات و دعا و مناجات با قاضى الحاجات است، و نماز که اشرف مثوبات و افضل قربات است باید به عنوان زکات عمر و بدن به حساب آید و در اوقات معنیش پرداخته شود.

پس عبد چون عازم حرم کبریا و متوجه عالم بالا گردد باید قلب او که فرمان فرماى مملکت وجود وى است اول پیش به ایستد و تمام اعضا و جوارح و حواس باطنه و ظاهره با همه رگ‏ها و استخوان‏ها که همه زیر دست و رعیت اویند به قلب اقتدا کنند و او را متابعت نمایند.

چون عبد در حال نماز چنین کند و به خضوع و خشوع رو به درگاه حضرت رب‏العالمین نماید گوهر گران بهاى عمر خود را زکات داده و هر حق لازمى را به مستحقش رسانیده، چه این که حق امام و مقام ما فوق امامت و حق رعیت پیروى و متابعت است. «2»

نماز در روایات‏

بدون تردید در میان عبادات و مسائل معنوى و ملکوتى، نماز از ارزش و اهیمت ویژه‏اى برخوردار است.

به اندازه‏اى که به نماز سفارش شده به چیزى سفارش نشده است. نماز سفارش حضرت حق، و پیامبران، و امامان و عارفان و ناصحان و حکیمان است.

کتابى از کتابهاى آسمانى حق خالى از آیات مربوط به نماز نیست.

از مسائل و مطالب بسیار مهم کتابهاى عرفانى، و اخلاقى به ویژه مجموعههاى حدیث نماز است.

معارف الهى انسان بینماز را انسان نمیدانند، و هر بینمازى را مستحق عذاب ابد و محروم از رحمت و ممنوع از ورود در بهشت دانسته و بلکه بینماز را موجودى پست و وجودى تهیدست و تیره بختى بیچاهر به حساب میآوردند.

نماز در عرصه زندگى و حیات انسان به اندازهاى ارزش دارد که اولیاء الهى براى یک لحظه از آن غافل نبودند، و به هر صورت که ممکن بود دیگران را هم به این عبادت پرارزش ملکوتى تشویق میکردند.

نماز با این که به افراد غیر مکلّف واجب نیست ولى به سبب ارزش و اهمیتى که دارد امامان معصوم فرمان میدادند که فرزندانشان را از شش و هفت سالگى به نماز وا دارید و آنان را براى حرکت در این سفر معنوى تشویق نمائید.

عن معاویة بن وهب قال سألت ابا عبد الله (ع) فى کم یؤخذ الصبى بالصلاة فقال: فیما بین سبع سنین و ست سنین: «3» معادیة بن وهب که از بُزرگان از اصحاب حضرت صادق (ع) است میگوید: از امام هشتم پرسیدم در چه زمانى کودک را به نماز توجه دهند؟ حضرت فرمود میان هفت و شش سالگى.

«عن محمد بن مسلم عن احدهما فى الصبى متى یصلى قال: اذا عقل الصلاة قلت: متى یعقل الصلاة و تجب علیه؟ قال: ست سنین:» «4»

محمد بن مسلم از یکى از دو امام یا حضرت باقر یا حضرت صادق (ع) درباره کودک روایت میکند که چه زمانى نماز بخواند، حضرت میفرماید هنگامى که نماز

را درک کند، میپرسد چه زمانى نماز را میفهمد تا خواندنش بر او لازم باشد؟ حضرت میفرماید: در شش سالگى.

«عن الحلبى عن ابى‏عبدالله (ع) عن ابیه قال: انا نأمر صبیاننا بالصلاة اذا کانوا بنى خمس سنین، فأمروا صبیانکم بالصلاة اذا کانوا بنى سبع سنین:» «5»

حلبى که از راویان بزرگوار شیعه است از امام صادق نقل مى‏کند که حضرت از پدر بزرگوارشان روایت مى‏کنند که ما فرزندانمان را در سن پنج سالگى به نماز وادار مى‏کنیم، پس شما آنان را در سن شش سالگى وادار نمائید.

ارزش نماز و گناه سبک شمردن آن‏

ابن عباس به نقل صدوق از رسول خدا روایت مى‏کند:

خدا را فرشته‏اى است به نام سخائیل که در کنار هر نمازى از خداوند براى نمازگزاران برات مى‏گیرد.

هنگامى که مؤمنان شب را به پایان مى‏برند و برمى‏خیزند و وضو مى‏گیرند و نماز صبح را به جاى مى‏آورند براى آنان از خدا براتى مى‏گیرد که در آن نوشته شده:

«انا الله الباقى، عبادى و امائى فى حرزى جعلتکم، و فى‏حفظى وتحت کنفى صیرتکم و عزتى لاخذلتکم وانتم مغفور لکم ذنوبکم الى الظهر:»

من خداى پاینده‏ام، بندگانم و کنیزانم شما را در حصار استوارم قرار دادم، و در حفظ و حراستم بردم، به عزتم سوگند شما را وا نمى‏گذارم، گناهانتان تا ظهر مورد مغفرت است.

چون ظهر شود و به وضو و نماز برخیزند برائت دوم را از خدا براى آنان مى‏گیرد که در آن نوشته شده:

«انا الله القادر، عبادى و امائى بدلت سیاتکم حسنات وغفرت لکم السئیات و احللتکم برضاى عنکم دارالجلال:»

من خداى توانایم، بندگانم و کنیزانم، زشتى‏هایتان را به خوبى‏ها تبدیل کردم، گناهانتان را آمرزیدم و به خاطر خوشنودى‏ام از شما، شما را به خانه جلال وارد نمودم.

و چون به وضو و نماز عصر اقدام کننده برائت سوم را از خدا براى آنان مى‏گیرد که در آن نوشته شده:

«انا الله الجلیل جل ذکرى، وعظم سلطانى، عبیدى و امائى حرکت ابدانکم على النار، و اسکنتکم مساکن الابرار، و دفعت عنکم برحمتى شر الاشرار:»

من خداى بزرگم، و ذکرم بزرگ است، و سلطنتم عظیم است، بندگانم و کنیزانم، بدن‏هایتان را بر آتش دوزخ حرام کردم، و شما را در مسکن‏هاى نیکان مسکن دادم، و به رحمتم شر اشرار را از شما دفع کردم.

و چون وقت مغرب شود و به وضو و نماز برخیزند برائت چهارم را براى آنان مى‏گیرد که در آن نوشته شده:

«انا الله الجبار الکبیر المتعال عبیدى و امائى صعد ملائکتى من عندکم بالرضا و حق على ان ارضیکم واعطیکم یوم القیامة منیتکم:»

من خداى جبران کننده بزرگ و برترم، بندگانم و کنیزانم فرشتگانم از نزد شما با خوشنودى رضا صعود کردند، بر عهده من است که شما را خوشنود کنم، و روز قیامت همه خواسته‏هاى شما را به شما عطا کنم.

و هنگامى که وقت عشا برسد و به وضو و نماز اقدام کنند برائت پنجم را از خدا براى آنان مى‏گیرد که بر آن نوشته شده:

«انى انا الله لا اله غیرى ولا رب سواى عبادى وامائى فى بیوتکم تطهرتم، والى بیوتى مشیتم وفى ذکرى خضتم و حقى عرفتم و فرائضى ادیتم اشهدک یا سخائیل و سائر ملائکتى انى قد رضیت عنهم.»

منحصراً خداى بر حق بر منم، معبودى جز من نیست، پروردگارى غیر من وجود ندارد، بندگانم و کنیزانم در خانه‏هایتان وضو گرفتید، و به سوى خانه‏هایم مساجد رفتید و در یادم افتادید، و حقم را شناختید و واجباتم را ادا کردیداى سخائیل و دیگر فرشتگان شاهد باشید از همه اینان راضى و خوشنود شدم. «6» حضرت صادق (ع) مى‏فرماید:

«یؤتى بشیخ یوم القیامة فیدفع الیه کتابه ظاهره مما یلى الناس لا یرى الا مساوى فیطول ذلک علیه فیقول: یا رب أتامرنى الى النار فیقول الجبار جل جلاله یا شیخ انا استحیى ان اعذبک و قد کنت تصلى فى دار الدنیا، اذهبوا بعبدى الى الجنة:» «7»

پیرمردى را در قیامت مى‏آورند، پرونده‏اش را به دستش مى‏دهند، ظاهر پرونده امورى است که مردم آن را دنبال مى‏کنند و جز گناهان و بدى‏ها در آن دیده نمى‏شود، کار بر او طولانى مى‏شود، مى‏گوید خدا مرا به رفتن به دوزخ فرمان‏ مى‏دهى؟ خداى جبار مى‏گوید: پیرمرد من حیا مى‏کنم تو را عذاب کنم در حالى که در دنیا نماز مى‏خواندى، فرشتگانم بنده مرا به بهشت ببرید.

عبدالعظیم حسنى از حضرت عسگرى روایت مى‏کند که خدا با موسى‏بن‏عمران سخن گفت، موسى پرسید معبودا پاداش کسى که نمازهایش را به وقت معینش مى‏خواند چیست؟ حضرت حق فرمود:

«اعطیته سؤله و ابیحه جنتى:» «8»

خواسته‏هایش را به او عطا مى‏کنم، و بهشتم را براى او حلال و مباح مى‏نمایم.

حضرت باقر (ع) مى‏فرماید:

مردى ثقفى به محضر پیامبر آمد و از آن حضرت از پاداشى که براى خواندن نمازش مقرر شده پرسید، حضرت فرمود:

«اذا قمت الى الصلاة وتوجهت و قرأت ام الکتاب و ما تیسر من السور ثم رکعت فاتممت رکوعها وسجودها وتشهدت وسلمت غفر کل ذنب فیما بینک وبین الصلاة التى قدمتها الى الصلاه المؤخره فهذا لک فى صلاتک:» «9»

هنگامى که براى نماز برخاستى، و روى به قبله آوردى و سوره فاتحه و به دنبالش هر سوره‏اى که میسر بود خواندى، آنگاه به رکوع و سجود در آمدى و آن را تمام کردى و تشهد و سلام را به جاى آوردى هر گناهى که میان تو و نماز ادا شده تا نماز بعدى قرار دارد آمرزیده مى‏شود، این است پاداش تو به خاطر نمازى که خواندى.

حضرت صادق (ع) مى‏فرماید:

«یؤتى بعبد یوم القیامة لیست له حسنة فیقال له: اذکروا تذکر هل لک من حسنة قال فیتذکر فیقول: یا رب ما بى حسنة الا ان فلاناً عبدک المؤمن مّریى فطلبت منه ماء فاعطانى ماء فتوضات به و صلیت لک قال: فیقول الرب تبارک و تعالى: قد غفرت لک ادخلوا عبدى الجنة:» «10»

شخصى را در قیامت مى‏آورند که براى او حسنه‏اى نیست، به او مى‏گویند یاد کن یا به خاطر آر که آیا حسنه‏اى براى تو هست؟ پس به خاطر مى‏آورد و مى‏گوید پروردگارم براى من حسنه‏اى نیست مگر این که فلان بنده مؤمنت روزى بر من گذشت، من از او درخواست آب کردم، او هم به من آب داد، من با آن آب وضو گرفتم و براى تو نماز خواندم، خدا مى‏فرماید تو را آمرزیدم، اى فرشتگان بنده‏ام را وارد بهشت کنید.

«عن النبى (علیهما السلام) قال: ان احب الاعمال الى الله عزوجل الصلاة والبر والجهاد:» «11»

از رسول خدا روایت شده: یقیناً محبوب‏ترین اعمال به سوى خدا، نماز و نیکى و جهاد است.

حضرت رضا (ع) از پدرانش از رسول خدا روایت مى‏کند که پیامبر فرمود:

«من ادى فریضة فله عند الله دعوة مستجابة:» «12»

کسى که واجبى را انجام دهد، براى او نزد خدا دعاى مستجاب مقرر است.

حضرت صادق (ع) فرمود:

«اما والله انکم لعلى دین الله و ملائکته فاعینونا على ذلک بورع و اجتهاد، علیکم بالصلاة و العبادة، علیکم بالورع:» «31»

آگاه باشید به خدا سوگند شما شیعه بر دین خدا و فرشتگانش هستید، پس ما را بر حفظ این دین به پاکدامنى و کوشش مثبت کمک کنید، بر شما باد به نماز و عبادت، بر شما باد به پاکدامنى.

حضرت رضا (ع) از پدرانش از امیرالمؤمنین (ع) روایت مى‏کند که حضرت فرمود:

«اوصیکم بالصلاة و حفظها فانها خیرالعمل و هى عمود دینکم:» «14»

شما را به نماز و مواظبت و حفظ آن سفارش مى‏کنم، زیرا نماز بهترین عمل و ستون و پایه دین شماست.

از رسول خدا روایت شده:

«حبب الى من دنیاکم: النساء و الطیب و جعل قرة عینى فى الصلاه:» «15»

از دنیاى شما سه چیز محبوب من است: زنان، بوى خوش، و دل خوشى‏ام را در نماز قرار داده‏اند.

در توضیح این روایت گفته شده که مراد پیامبر این است که سه لذت مشروع محبوب من است، ازدواج، بوى خوش، نماز یا نماز نمازگزار ازدواج کرده و نماز نمازگزارى که عطر استعمال نموده نمازى افضل از نماز دیگران است.

ادریس قمى مى‏گوید از حضرت صادق (ع) پرسیدم:

الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ* که در قرآن آمده چیست؟ حضرت فرمود:

«هى‏الصلاة فحافظوا علیها:» «16»

الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ* نماز است، بر نماز محافظت کنید.

پیامبر فرمود:

«اول ما ینظر فى‏عمل العبد فى یوم القیامة فى صلاته فان قبلت نظر فى غیرها و ان لم تقبل لم ینظر فى عمله بشیئى:» «17»

به اول چیزى که از اعمال عبد در قیامت نظر مى‏شود نماز اوست، اگر پذیرفته شود به دیگر اعمالش نظر مى‏شود، اگر پذیرفته نشود به چیزى از عملش نمى‏نگرند.

از حضرت صادق (ع) روایت شده:

«صلاة فریضة خیر من عشرین حجة و حجة خیر من بیت مملو ذهباً یتصدق منه حتى یفنى او حتى لا یبقى منه شیئى:» «18»

یک نماز واجب از بیست حج بهتر است و یک حج بهتر است از خانه‏اى که پر از طلا باشد، از آن صدقه دهند تا پایان یابد یا چیزى از آن نماند.

از حضرت باقر (ع) روایت شده:

«لا تتهاون بصلاتک فان النبى (علیهما السلام) قال عند موته: لیس منى من استخف بصلاته، لیس منى من شرب مسکراً لا یرد على الحوض لا و الله:» «19»

نمازت را سبک مشمار، زیرا رسول خدا هنگام مرگش فرمود: هر کس نماز را سبک بشمارد از من نیست، هر کس شراب بنوشد از من نیست، به خدا قسم کنار حوض کوثر بر من وارد نمى‏شود.

حضرت صادق (ع) فرمود:

«ان شفاعتنا لا تنال مستخفا بالصلاة:» «20»

بى‏تردید شفاعت ما به کسى که نماز را سبک بشمارد نمى‏رسد.

از پیامبر اسلام روایت شده است:

«لا تضیّعو صلاتکم فان من ضیع صلاته حشر مع قارون و هامان و کان حقا على‏الله ان یدخله النار مع المنافقین:» «21»

نمازتان را ضایع مکنید، زیرا کسى که نمازش را ضایع کند با قارون و هامان محشور مى‏شود، و بر خداست که او را با منافقان وارد دوزخ کند.

حضرت صادق (ع) مى‏فرماید:

«اول ما یحاسب به العبد الصلاة فان قبلت قبل سائر عمله و اذا ردت رد علیه سائر عمله:» «22»

اول چیزى که عبد را به آن محاسبه مى‏کنند نماز است، اگر پذیرفته شود دیگر اعمال او پذیرفته مى‏شود، و اگر مردود گردد دیگر اعمالش نیز مردود خواهد شد.

«عن ابى‏عبدالله (ع) قال: ان تارک الصلاة کافر:» «23»

از حضرت صادق (ع) روایت است: بى‏تردید بى‏نماز کافر است.

حضرت صادق از پدرش امام باقر از جابر از رسول خدا روایت مى‏کند:

«ما بین الکفر و الایمان الا ترک الصلاة:» «24»

میان کفر و ایمان جز ترک نماز چیزى نیست.

روایت بسیار مهمى از رسول خدا درباره‏بى‏نماز نقل شده که دانستنش براى همه لازم است:

هر کس نماز را ترک کند خداى متعال او را به پانزده عقوبت مبتلا کند، شش عقوبت در دنیا، و سه عقوبت نزدیک مرگ، و سه عقوبت در قبر و سه عقوبت در قیامت:

اما شش عقوبت در دنیا:

1. بى‏آبرو شود.

2. برکت از مالش برود.

3. عمر و ثروتش زیاد نگردد.

4. خوبى‏هایش قبول حق نشود.

5. دعایش به اجابت نرسد.

6. مشمول دعاى صالحان نگردد.

اما سه عقوبت نزدیک مرگ:

1. سکرات مرگ بر او سخت شود.

2. گرسنه از دنیا برود.

3. تشنگى هرگز از او برطرف نگردد.

اما سه عقوبت در قبر:

1. با درد و غم قرین باشد.

2. در تاریکى محض بسر برد.

3. تا قیامت در عذاب باشد.

اما سه عقوبت در قیامت:

1. حساب بر او دشوار شود.

2. خدا دشمن وى گردد، و به او نظر رحمت نکند، و او را عذاب دردناک رسد.

3. از قبر چون حیوان وارد قیامت شود و سپس با ذلت و خوارى رهسپار دوزخ گردد.

در کتاب پر ارزش اسرار نماز علامه شیخ عبدالحسین تهرانى این روایات از مصادر عصمت و طهارت نقل شده است:

«الصلاة نورالمؤمن، الصلاة نور، افضل الاعمال بعد الایمان الصلاة، الصلاة کفارات للخطاء، الصلاة معراج امتى، علم الایمان الصلاة:» «25»

نماز نور مؤمن است، نماز نور است، برترین عمل پس از ایمان نماز است، نماز کفاره گناهان است، نماز معراج امت من است، نشانه ایمان نماز است.

براى این که به بخشى از معانى و حقایق و اسرار نماز واقف شوید در جلد اول این تفسیر به شرح و توضیح سوره مبارکه حمد که از ارکان نماز است مراجعه کنید.

من علاقه داشتم بیش از این به روایات نماز و نکات بسیار مهمى که در آن روایت است بپردازم، ولى به نظرم رسید که شرح و توضیح نماز اثرى در چند جلد نیاز دارد، به این خاطر به همین مقدار که اشاره شد و براى درک عظمت نماز کافى است قناعت مى‏کنم.

 

پی نوشت ها:

 

(1)- کافى ج 1، ص 24.

(2)- اسراء الصلاه تهرانى 36.

(3)- وسائل ج 3، ص 12.

(4)- وسائل ج 3، ص 12.

(5)- وسائل ج 3، ص 12.

(6)- امالى صدوق، 41- 42. بحار، ج 82، ص 203.

(7)- خصال، ج 2، ص 115.

(8)- بحار، ج 82، ص 204، ح 5.

(9)- امالى صدوق، 125.

(10)- خصال، ج 1، ص 15.

(12)- بحار، ج 82، ص 206، ح 10.

(12)- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 28.

(13)- امالى طوسى، ج 1، ص 31.

(14)- بحار، ج 82، ص 209، ح 20.

(15)- بحار، ج 82، ص 211.

(16)- تفسیر عیاشى ج 2، ص 327.

(17)- بحارج 82، ص 227، ج 53.

(18)- کافى ج 3، ص 265.- تهذیب، ج 1، ص 203

(19)- وسائل ج 3، ص 15.

(20)- بحار ج 82، ص 235، ج 63.

(21)- وسائل ج 3، ص 19.

(22)- وسائل ج 3، ص 22.

(23)- وسائل ج 3، ص 29.

(24)- وسائل ج 3، ص 29.

(25)- اسرار الصلاه تهرانى، 24- 29.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 90/11/18 :: ساعت 1:43 عصر )
»» رفتار پیامبر با یتیم‏

انس بن مالک مى گوید: روزى پیامبراسلام در شاهراه مدینه مى رفت، یتیمى را دید که کودکان بر وى جمع آمده بودند و او را خوار و خجل کرده، و هریک بر وى تکبر نموده و او را به صورتى آزار مى دهند، آن یکى مى گفت: پدرم از پدر تو بهتر است، دیگرى مى گفت مادرم از مادر تو بالاتر است، سوى مى گفت اقوام و طایفه ما از اقوام و طایفه تو بالاترند و آن یتیم مى گریست و در خاک مى غلتید، رسول خدا چون آن کودک را به آن حال دید بر وى رحمت آورد و نزدش ایستاد و فرمود: اى پسربچه کیستى؟ و چرا چنین درمانده اى؟ گفت: من فرزند رفاعه انصارى هستم، پدرم روز جنگ احد شهید شد، خواهرى داشتم از دنیا رفت، و مادرم شوهر کرد و مرا از خود راند، اکنون منم و درماندگى و بیسرپرستى و بیکسى! و از این سخت‏تر بر من سرزنش این کودکان است!

پیامبر از سخن او بسیار ناراحت شد تا جائى که گریست سپس فرمود: اندوه مخور و آرام باش اگر پدرت را کشتند من که محمدم پدر توام و فاطمه خواهر تو، و عایشه مادرت، کودک شاد شد و برخاست و آواز برآورد که اى کودکان اکنون مرا سرزنش مکنید و جوابتان را بشنوید:

پدرم از پدرانتان و مادرم از مادرانتان و خواهرم از خواهرانتان بهتر است، آنگاه پیامبر دست کودک یتیم را گرفت و به خانه حضرت فاطمه برد و فرمود اى فاطمه این فرزند من و برادر توست، فاطمه برخاست و او را نوازش کرد و خرما نزد وى نهاد، و روغن در سر وى مالید، و جامه در وى پوشید. «1»

وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْیَتامى‏ قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ: «2»

و از تو درباره یتیمان مى پرسند، بگو: اصلاح امور آنان بهتر است، و اگر با آنان معاشرت کنید و رفت و آمد برقرار نمائید کارى خدا پسندانه است آنان برادران دینى شما هستند و خدا فسادگر در امور یتیم را از اصلاح گر میشناسد و اگر خدا میخواست شما را در تکلیف و مسئولیت نسبت به مال و جان یتیم به زحمت میانداخت مسلماً خدا تواناى شکست ناپذیر و حکیم است.

وَ آتُوا الْیَتامى‏ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى‏ أَمْوالِکُمْ إِنَّهُ کانَ حُوباً کَبِیراً: «3»

اموال یتیمان را پس از رشدشان به آنان بدهید، و اموال پست و بیارزش خود را با اموال مرغوب و با ارزش آنان عوض نکنید و اموالشان را با ضمیمه کردن به اموال خود نخورید زیرا آن گناهى بزرگ است.

وَ ابْتَلُوا الْیَتامى‏ حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ یَکْبَرُوا وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ حَسِیباً: «4»

و یتیمان را نسبت به امور زندگى بیازمائید تا زمانى که به حد ازدواج برسند، پس اگر در آنان رشد لازم را یافتید اموالشان را به خودشان بدهید و آن را از ترس آن که مبادا به سن رشد برسند و از شما بگیرند به اسراف و شتاب مخورید و از سرپرستان ایتام آن که توانگر است باید از تصرف در مال یتیم به عنوان حق الزحمة خوددارى کند، وهرکه تهیدست است به اندازه متعارف مصرف نماید، و هنگامى که خواستید اموالشان را به خودشان بدهید براى آن که در آینده اختلاف و نزاعى پیش نیاید برآنان گواه بگیرند و خدا براى محاسبه کافى است.

وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلًا سَدِیداً (9) إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً: «5»

و کسانى که اگر فرزندانى ناتوان پس از خود به جاى مى گذارند بر آنان از ضایع شدن حقوقشان بترسند پس لازم است نسبت به شأن یتیمان از خدا پروا

کنند و درباره آنان و اموال و امورشان سخنى درست و استوار گویند تا حق یتیمان خودشان هم ضایع نگردد.

بى تردید کسانى که اموال یتیمان را به ستم مى خورند فقط در شکم خود آتش مى خورند و به زودى در آتش برافروخته درآیند.

وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ: «6»

و به مال یتیم جز به روشى که نیکوتر است نزدیک نشوید تا به حد بلوغ برسد.

از حضرت صادق (ع) روایت شده:

«من اراد ان یدخله الله عزوجل فى رحمة و یسکنه جنته فلیحسن خُلقه ولیعطى الصفة من نفسه، ولیرحم الیتیم ولیعن الضعیف، ولیتواضع لله الذى خلقه:» «7»

آن که مى خواهد خدا او را در رحمتش درآورد، و در بهشتش مسکن دهد، پس اخلاقش را نیکو سازد، و از جانب خود به مردم انصاف دهد، و به یتیم مهر ورزد، و ناتوان را یارى و کمک دهد، و براى خدائى که او را آفریده فروتنى نماید.

حضرت صادق (ع) از پدرانش از رسول خدا روایت مى کند که آن حضرت فرمود: عیسى به قبرى گذشت که صاحبش در عذاب بود، سپس سال بعد به همان قبر گذشت ولى عذاب از او برداشته شده بود، عرضه داشت: پروردگارم سال اول به این قبر گذشتم صاحبش در عذاب بود، امسال گذشتم در عذاب نبود، خدا به او وحى فرمود: از او فرزند شایستهاى باقى ماند که راهى را اصلاح و مرمت نمود، و یتیمى را پناه داد، من او را بخاطر کارى که فرزندش انجام داد بخشیدم. «8»

ابوذر مى گوید: پیامبر فرمود: اى ابوذر من آنچه را براى خود دوست دارم براى تو هم دوست دارم.

«انى اراک ضعیفا فلا تأمرّن على اثنین و لاتولین مال یتیم:» «9»

من تو در مسئله مدیریت ناتوان و ضعیف مى بینم پس بر دو نفر هم حکومت مکن، و متولى مال یتیم هم مباش‏

حضرت صادق (ع) از پدرانش از رسول خدا روایت مى کند:

«من عال یتیماً حتى یستغنى عنه اوجب الله عزوجل له بذلک الجنة، کما اوجب لآکل مال الیتیم النار:» «10»

کسى که یتیمى را سرپرستى کند تا جائى که از سرپرست بینیاز گردد، خدا بخاطر این کار بهشت را بر او واجب میکند چنان که دوزخ را به خورنده مال یتیم واجب کرده است.

حضرت صادق (ع) از پدرانش از امیرالمؤمنان روایت کرده:

«ما من مؤمن ولامؤمنة یضع یده على رأس یتیم ترحما له الا کتب الله له بکل شعرة مرت یده علیها حسنة:» «11»

مرد و زن مؤمنى نیست که از باب مهرورزى دست بر سر یتیم بکشد مگر آن که خدا بر هم موئى که دستش برآن میگذرد حسنهاى براى او ثبت نماید.

از حضرت صادق (ع) روایت شده:

«مامن عبد یمسح یده على رأس یتیم رحمة له الا اعطاه الله بکل شعرة نوراً یوم القیامة:» «12»

بندهاى نیست که از باب مهرورزى دست بر سر یتیم بکشد مگر این که خدا به هر موئى که از زیر دستش میگذرد در قیامت نورى به او عطا میکند.

از رسول خدا روایت شده:

«ان الیتیم اذا بکى اهتزله العرش فیقول الرب تبارک وتعالى: من هذا الذى ابکى عبدى الذى سلبته ابویه فى صغره؟ فوعزتى و جلالى لایسکته احد الا اوجبت له الجنة:» «13»

بى تردید هنگامى که یتیم بگرید عرش بخاطر او به لرزه میافتد پس پروردگار تبارک و تعالى میگوید: کیست آن کسى که بنده مرا که در کودکى پدر و مادرش را از او گرفته ام به گریه انداخت، به عزت و جلالم کسى او را ساکت نکند مگر این که بهشت را بر او واجب گردانم.

از حضرت باقر (ع) روایت شده که پیامبر فرمود:

«یبعث ناس عن قبورهم یوم القیامة تاجج افواههم ناراً فقیل له یا رسول الله من هؤلاء؟ قال الذین یأکلون اموال الیتامى ظلماً ...» «14»

مردمى در قیامت از قبورشان برانگیخته میشوند که دهانشان از آتش برافروخته است، گفتند: اى رسول خدا اینان چه گروهى هستند؟ فرمود کسانى که مال یتیمان را ظالمانه میخورند ...

از رسول خدا روایت شده:

«حث الله عزوجل على برالیتامى لانقطاعهم عن آبائهم فمن صانهم صانه الله، ومن اکرمهم اکرمه الله، ومن مسح یده برأس یتیم رفقا به جعل الله له فى الجنة بکل شعرة مرت تحت یده قصراً اوسع من الدنیا بما فیها وفیها ماتشتهى الانفس وتلذالاعین وهم فیها خالدون:» «15»

خداوندا بندگانش را بر نیکى بر ایتام ترغیب نموده، این ترغیب بر نیکى بخاطر این است که آنان از دامان پرمهر پدرى محروم و بریده اند، کسى که به حفظ ایتام برخیزد خدا او را در حفظ خود قرار میدهد، کسى که یتیم را اکرام کند خدا او را مورد اکرام خود قرار میدهد، و کسى که از روى محبت دست بر سر یتیم بکشد خدا در بهشت به هر موئى که از زیر دستش میگذرد کاخى وسیع‏تر از دنیا با آنچه در او است به او عنایت مینماید و در بهشت آنچه نفوس بهشتیان بخواهد موجود است، بهشت جائى است که چشمها از دیدن مناظر آن لذت میبرد، و اهل بهشت براى ابد در بهشت جاودانه‏اند و همیشه به نعمت‏هایش متنعم اند.

امیرمؤمنان (ع) چند لحظه پیش از شهادتش بخاطر عظمت مسئله رعایت ایتام در وصیتش به فرزندانش فرمود:

«الله الله فى الایتام فلا تغبوا افواههم ولایضیعوا بحضرتکم:» «16»

شما را به خدا درباره یتیمان، آنان را با غذا دادن یک درمیان گرسنه مگذارید و هرگز مباد آن که در جمع شما تباه شوند و حقوقشان پایمال گردد.

محمدبن مسلم از یکى از دو امام، حضرت باقر یا حضرت صادق میپرسد:

«فى کم تجب لآکل مال الیتیم النار؟ قال: فى درهمین:» «17»

در چه مقدار از مال یتیم براى خورنده آن دوزخ واجب میشود؟ فرمود: دو درهم.

از حضرت رضا (ع) سئوال شد

«کم ادنى مایدخل به النار من اکل من مال الیتیم فقال: کثیرة و قلیله واحد اذا کان من نیته ان لایرده:» «18»

کمترین چیزى که خورنده مال یتیم را به آتش دوزخ وارد میکند چیست فرمود: کم و زیادش یکى است هنگامى که در نیت خورنده آن برگرداندن مال یتیم به یتیم در کار نباشد.

 

پی نوشت ها:

 

(1)- کشف الاسرار میبدى، ج 1، ص 594.

(2)- بقره 220.

(3)- نساء 2.

(4)- نساء 6.

(5)- نساء 9- 10.

(6)- انعام 152.

(7)- امالى صدوق 234.

(8)- امالى صدوق 306.

(9)- امالى طوسى، ج 1، ص 394.

(10)- بحار، ج 72، ص 4، ح 8.

(11)- ثواب الاعمال 181.

(12)- ثواب الاعمال 181.

(13)- ثواب الاعمال 181.

(14)- بحار، ج 72، ص 10، حدیث 33.

(15)- بحار، ج 72، ص 12، ح 44.

(16)- نهج البلاغه، وصیت 47.

(17)- بحار، ج 72، ص 8، ح 26.

(18)- بحار، ج 72، ص 13.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 90/11/18 :: ساعت 1:42 عصر )
»» پیامبر اکرم (ص) در آیینه قرآن

قرآن کریم متقن ترین و بهترین کتاب در معرفی و شناساندن پیامبر اعظم ـ صلی الله علیه و آله ـ است؛ زیرا این کتاب کلام وحی و سخن خداوند متعال است و از جهت حقانیت و درستی مطالب، معتبرترین کتاب به شمار می رود. خداوند متعال، در قرآن کریم، در آیات متعددی درباره پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ سخن گفته است. در این آیات، گاهی به طور مستقیم و گاهی به شکل غیر مستقیم، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ معرفی شده است. این معرفی در قالب هایی همچون، ستایش و تمجید از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ، بیان اوصاف و شئونات، ذکر مقامات و مناقب و بیان عظمت روحی آن حضرت صورت گرفته. و جلوه های مختلف شخصیتی و رفتاری آن حضرت، تبیین شده است. آنچه که ما در این مقاله می آوریم ذکر فهرست وار این جلوه ها در آیات کریمه است که در سه بخش کلی «نام ها و اوصاف»، «مقامات» و «مناقب» پیامبر اعظم ـ صلی الله علیه و آله ـ تنظیم شده است.

 

نام ها و اوصاف پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در قرآن

 

یک: نام های پیامبر صلی الله علیه و آله در قرآن

 

در برخی روایات، به نامهای پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ در قرآن کریم اشاره شده است که ما در ضمن دو حدیث، آنها را بیان می کنیم. در روایتی از امام باقر ـ علیه السلام ـ آمده است که فرمودند:

 

«إن لرسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ عشرة أسماء خمسة فی القرآن و خمسة لیست فی القرآن فاما التی فی القرآن، فمحمد و احمد و عبدالله و یس و ن.»

 

«برای رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ ده نام است که پنج نام در قرآن و پنج نام در غیر قرآن است؛ آن نامهایی که در قرآن است عبارت اند از: "محمد" ، " احمد" ، "عبدالله" ، "یس" ، "ن".»

 

در روایتی از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده است که «طه» از اسامی پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ است و معنی آن «یا طالب الحق الهادی الیه»، «ای کسی که طالب حقی و هدایت کننده به سوی آنی» است.

 

با توجه به این دو روایت، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ ، در قرآن کریم به شش نام معرفی شده است که آیه های آن بدین شرح است:

 

1 ـ «محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ»

 

«وَاْلَّذینَ آمَنوا وَ عَمِلوُا الْصالِحاتْ وَ آمَنواْ بِما نُزِّل عَلی مُحَمَّدٍ وَ هُوَ اْلْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کَفَّرَعَنْهُمْ سَیْئاتِهِمْ وَ اَصْلَحَ بالَهُمْ»

 

در آیات دیگری نیز این نام ذکر شده است که عبارت اند از: سوره آل عمران (2) آیه 144، سوره احزاب (33) آیه 40، سوره فتح (48) آیه 29.

 

2 ـ «احمد»:

 

«و اِذْ قالَ عیسَی اْبْنُ مَرْیَمَ یا بَنی اِسْرائیلَ اِنّی رَسوُلُ اْللّهِ اِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ اْلتَوْراتِ وَ مُبَشِّراً بِرسُولٍ یَأْتی مِنْ بَعْدی اِسْمُهُ اَحْمَدْ فَلَمّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتْ قالوُا هذا سِحْرٌ مُبینْ»

 

3 ـ «عبدالله»:

 

« وَ اِنَّهُ لَمّا قامَ عَبْدُاْللّهِ یَدْعُوهُ کادُواْ یَکوُنُونَ عَلَیهِ لِبَداً»

 

4 ـ «یس»: «یس»

 

5 ـ «ن»: «نْ وَ اْلْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونْ»

 

6 ـ «طه»: «طه»

 

دو. اوصاف پیامبر صلی الله علیه و آله در قرآن

 

در قرآن کریم، اوصاف فراوانی برای پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ ذکر شده است که به بخشی از آنها با ذکر آیه ها اشاره می کنیم:

 

1. شاهد(گواه)، مبشر(بشارت دهنده)، نذیر(انذار دهنده)، داعی الی الله (دعوت کننده به سوی خدا)، سراج منیر(چراغ روشنایی دهنده).

 

این اوصاف والا و پرمنزلت در آمده است:

 

«یا اَیُّهااْلْنَّبیُ اِنّا اَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً* وَ داعیاً اِلَی اللّهِ بِاِذْنِهِ وَ سِراجاً وَ مُنیراً»

 

2. رئوف و رحیم

 

این دو صفت به همراه دو ویژگی از ویژگی های اخلاقی پیامبر رحمت حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ در چنین بیان شده است:

 

«لَقَدْ جاءَکُمْ رَسولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّم حَریصٌ عَلیْکُمْ بِاْلْمُؤمِنینْ رَئوفٌ رَحیمٌ»

 

«رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج های شما بر او سخت است و اصرار به هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.»

 

در این آیه کریمه، علاوه بر دو صفت «رئوف» و «رحیم» به دو ویژگی اخلاقی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ اشاره شده است. ویژگی نخست این است که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ آن قدر خیرخواه و همدرد و دوستدار مردم بود که از رنجهایی که به مردم می رسید آزرده خاطر می شد، به طوری که برای او سخت بود که ببیند به کسی رنج و سختی برسد.

 

ویژگی دوم، دلسوزی آن حضرت است. حضرت دوست نمی دارد که حتی یک نفر از مسلمانان در مسیر هدایت نباشد. از این رو، این دلسوزی آن چنان است که خداوند، از اصرار حضرت در هدایت مردم، به «حریص علیکم» تعبیر کرده است. چنان که خداوند در سوره مبارکه کهف در در این باره خطاب به پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید:

 

« فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی ءاثرِهِمْ اِنْ لَمْ تُؤْمِنواْ بِهذا اْلْحَدیثْ أَسِفا»

 

«گویی ـ اگر آنها به این گفتار ایمان نیاورند ـ می خواهی خود را از غم و اندوه به جهت اعمال آنها، هلاک کنی.»

 

در قرآن کریم، اوصاف دیگری نیز برای آن حضرت آمده است که به جهت رعایت اختصار، تنها به اوصاف مشترک قرآنی خداوند با پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ اشاره می کنیم.

 

اوصاف مشترک قرآنی خدا و رسول

 

خداوند سبحان اوصافی را برای خود در قرآن ذکر کرده که همانها را برای پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز بیان کرده است:

 

1. خداوند قرائت قرآن را همان گونه که به خود نسبت داده و فرموده است: «اِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ فَاِذا قَرَأْناهُ فَاْتَّبِعْ قُرْانَهُ» به پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز نسبت داده و می فرماید: « اِقْرَأْ بِاْسْمِ رَبِّکَ اْلَّذی خَلَقْ».

 

2. همان طور که خداوند، خود را تلاوت کننده قرآن معرفی کرده است: «تِلْکَ آیاتُ اْللّه نَتْلوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ»، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ را نیز تالی قرآن معرفی می کند: «یَتْلُوا عَلَیْهِمْ ایاتِنا»، و به آن حضرت دستور می دهد تا آیت الهی را بر مردم تلاوت کند: «وَ اْتْلُ ما اُوحی اِلَیْکَ مِنْ کِتاب».

 

3. خداوند همان طور که ترتیل و منظم و هماهنگ خواندن را به خود اسناد می دهد: «و رتلناه ترتیلا»، آن را به پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ نسبت می دهد: «وَ رَتِّلِ اْلْقُرْآنَ تَرْتیلا».

 

4. خداوند متعال همان گونه که قرآن کریم را کلام خود معرفی می کند، آن را کلام و قول رسول الله نیز می داند: « اِنَّهُ لَقُولٌ رَسوُلٌ کَریم».

 

5. خداوند آن چنان که خود را معلم قرآن معرفی کرده: «اَلْرَّحْمن * عَلَّمَ اْلْقُرْآن» همین صفت را به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز نسبت می دهد: «وَ یُعَلِّمُهُمُ اْلْکِتابَ وَ اْلْحِکْمَةِ».

 

البته اسناد وصف «معلمی قرآن» نسبت به خداوند بالذات و بالأصاله است و نسبت به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بالعرض و بالتبع.

 

مقامات والای پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در قرآن

 

خداوند متعال در آیات قرآن کریم گاهی به طور صریح و زمانی به گونه ضمنی به مقامات پیامبرخاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ اشاره فرموده است که در این بخش به برخی از این آیات اشاره می کنیم.

 

1. مقام خاتمیت

 

قرآن کریم درباره مقام خاتمیت می فرماید:

 

«ما کانَ مُحمَّدٌ أَبا أَحَدٌ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسولُ اْللّهُ وَ خاتَمِ اْلْنَبیّینْ».

 

مقصود از خاتمیت، هم تأخر و خاتمیت زمانی و هم خاتمیت رتبی در قوس صعود است؛ خاتم یعنی«مهر» که در پایان نوشته ها قرار می گیرد. خداوند سبحان با فرستادن پیامبران، برای جامعه های بشری پیام می فرستد و پس از پایان گفتار و کلماتش، سلسله نبوتشان را با فرستادن پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ ختم، و صحیفه رسالت آنان را با وجود مبارک خاتم المرسلین مهر کرده است؛ پس هرگز جا برای نبوت و رسالت دیگری نیست.

 

از این آیه کریمه دو نکته استفاده می شود: نخست این که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ واجد همه مزایای مشترک و مزایای فرد فرد انبیا و بعضی از خصایص ویژه است که انبیای قبلی فاقد آن بوده اند. دوم این که، تا روز قیامت، احدی بهتر از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ نخواهد آمد؛ زیرا رسول خدا، انسان کامل است و اگر کسی کاملتر از وی می بود، حتما او به مقام خاتمیت می رسید.

 

2. مقام عبودیت مطلقه

 

خداوند که رب و پروردگار عالمین است نسبت به افراد مختلف، متفاوت است بعضی از انسان ها تحت تدبیر اسماء جزئیه حقند مثلا بعضی در حقیقت، عبدالرزاق، عبدالجلیل، عبدالباسط، یا عبدالکریم هستند، اما پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه وآله ـ ، «عبده» است و پروردگاری مربی و مدبر شخصی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ است که نهایی ترین مرتبه را داراست و در قوس صعود مقامی برتر از مقام مربوبیت شخص رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ نیست و آن حضرت، منتسب به عالی ترین اسم از اسمهای حسنای خدای سبحان است. یعنی «هو» که همان هویت مطلقه است و چون کاملترین بندگی از آن اوست، جامع ترین کلمه به او اشاره دارد:

 

«هُوَ اْلَّذی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِاْلْهُدی وَ دینِ اْلْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عِلَی اْلْدّینِ کُلِّهِ».

 

قرآن کریم وقتی تعبیر «عبد» را نسبت به سایر انبیا به کار می برد همراه با ذکر نام آنها به کار می برد:

 

«وَ اذْکُرْ عَبْدَنا اِبْراهیمَ وَ اِسْحقَ وَ یَعْقوبَ اولِی الأَیْدی وَ الاَبْصار».

 

اما وقتی نام پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ را می برد به «عبده» تعبیر می کند که ناظر به مقام وحدت است و این کلمه از «عبدالله» نیز بالاتر است، زیرا این بندگی (عبودیت)، حاکی از هویت مطلقه است.

 

3. مقام «بالاترین رتبه وجودی»

 

خدای سبحان به پیامبرش دستور می دهد که «بگو: من اولین مسلمانم»: «لاشَریکَ لَهُ وَ بِذلِکَ اُمِرْتُ وَ أَنا اَوَّلُ الْمُسْلِمین»

 

منظور از «اول المسلمین» اولیت ذاتی است که گاهی از آن به اولیت رتبی یاد می شود. خدای سبحان درباره هیچ پیامبری تعبیر«اول المسلمین» ندارد. حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ با این که قبل از پیامبر ما و سر سلسله انبیای ابراهیمی ـ علیهم السلام ـ بود و دعا کرد که

 

«وَ اْبْعَثْ فیهِمْ رَسولاً مِنْهُمْ یَتْلواْ عَلَیهِم ایاتِکَ وَ یُعلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکّیهِم»

 

با این حال، خداوند به حضرت ابراهیم نفرموده بگو من اولین مسلمانم. «نوح» که شیخ الانبیاء و نیز «آدم» که ابوالبشر است هیچ کدام این جمله را نفرمودند؛ تنها کسی که قرآن از او به عنوان اول المسلمین یاد می کند، رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ است. معلوم می شود این اولیت، زمانی و تاریخی نیست، زیرا اگر منظور اولیت زمانی بود، هر پیغمبری نسبت به قوم خود، اول المسلمین بود و انبیای پیشین نیز به طریق اولی می توانستند مصداق این اولیت باشند.

 

از این که خدای سبحان تنها به پیغمبر اسلام فرموده بگو مأمورم که اول المسلمین باشم، برای آن است که وی اول صادر، یا اول ظاهر است. یعنی در رتبه وجودی او، هیچ کس قرار ندارد، چنان که آن حضرت، در قیامت، اول کسی است که محشور می شود.

 

4. مقام «اسوة حسنه بودن»

 

در قرآن کریم آیاتی است که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ را اسوه و الگوی جهانیان معرفی می کند و می فرماید:

 

« لقد کان فی رسول الله اسوة حسنة»

 

در این آیه شریفه، تنها تأسی افراد متوسط درمسائل اخلاقی و فقهی به آن حضرت مطرح نیست بلکه طی راه ولایت و انس و حشر با فرشتگان غیبی و شنیدن تسبیح آنان یا دریافت علم از آنها و آموختن دستور تأییدی و تسدیدی، تأسی به پیغمبر خاتم در تمامی شئون را می طلبد چون او، به طور کلی، این راه ها را طی کرده و اسوه همگان شده است. اگر کسی بخواهد از «فتح مبین»، «کوثر»، «شرح صدر» و «فتح قریب» استفاده کند به اندازه خود باید پیرو آن حضرت باشد، اگر می گوییم « رَبِّ اْشرَحْ لی صَدْری» راهش آن است که پیرو کسی باشیم که سینه اش منشرح است.

 

5. مقام «خلق عظیم»

 

خداوند، پیامبر خود را به عظمت اخلاقی داشتن می ستاید:

 

«وَ اُنَّکَ لَعلَی خُلِقٍ عَظیمٍ»

 

خداوند با جمله اسمیه و تأکید می فرماید: «تو دارای اخلاق عظیمی هستی». وقتی خدای سبحان از چیزی به عظمت یاد کند، معلوم می شود که آن چیز از عظمت فوق العاده ای برخوردار است، چون او هر چیزی را به «عظمت» نمی ستاید، بسیاری از موارد را با صفت «ضعف» یا «قلت» یاد می کند. سراسر دنیا را اندک می شمارد:« مَتاع الدُّنْیا قَلیل» و از دسیسه های شیطان به عنوان «اِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانَ کانَ ضَعیفاً» سخن می گوید؛ اما وقتی از خلق رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نام می برد می فرماید:

 

«ای پیامبر! تو واجد همه ملکات نفسانی در حد أعلی هستی.»

 

6. مقام «رأفت و رحمت»

 

رحمت و رأفت، صفت فعل حق است و هر صفت فعل را از مقام فعل موصوف انتزاع می کنند نه از مقام ذات وی، و جایگاهی که محل انتزاع رأفت و رحمت است، جایگاهی امکانی است، رحمان جایگاه می شود «رأفت و رحیم» و بارزترین مصداق و مظهر آن رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ است. خداوند برای خود رحمتی عامه و رحمتی خاصه قایل است و این دو خصوصیت را برای قرآن و پیامبر نیز بیان داشته است؛ از طرفی می فرماید: من رحمت عامه ای دارم: «رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَی ءْ» یعنی هر چه مصداق شی ء است مشمول رحمت من است، و از طرف دیگر می فرماید: متقیان، از رحمت ویژه ام برخوردارند. «فَسَأَکْتَبَها الَّذینَ یَتَّقون» و در مورد پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید: تو مظهر رحمت مطلق من هستی زیرا«وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمین» و نسبت به مؤمنان، رحمت خاص داری:

 

«بِالْمُؤمِنینَ رَئُوفٌ رَحیمٌ»

 

7. مقام شامخ «رسالت»

 

خدای سبحان نعمت رسالت را به عنوان وزین ترین نعمت های الهی نام می برد:

 

«لَقَدْ مَنَّ الّلهُ عَلَی الْمُؤمِنینَ اِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسولاً مِنْ اَنْفُسِهِمْ یَتْلوُا عَلَیْهِمْ ایاتِهِ وَ یُزَکیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ...»

 

«خداوند متعال بر مؤمنان عالم منت نهاد که رسولی را از ارواح و نفوس آنان برانگیخت تا آیات الهی را بر آنان تلاوت و ایشان را از گزند تیرگی و تباهی تطهیر، و به کتاب و حکمت آگاهشان کند، گر چه قبل از رسالت رسول اکرم ـ صلی الله علیه وآله ـ در گمراهی روشن بودند.»

 

نعمت وزینی که هضم و تحملش دشوار باشد، «منت» نامیده می شود. خدای سبحان نعمت های مادی را منت نمی نامد، اما نعمت رسالت را بر مؤمنان منت می داند، زیرا مردان با ایمان، پذیرای رسالت رسول اکرم بوده، به اندازه درجه وجودی خود از این نعمت بی کران بهره می برند.

 

8. مقام«اسم اعظم» والاترین درجه عندالله

 

قرآن کریم درباره مؤمنان می فرماید: «لَهُمْ دَرَجاتْ» یعنی مردان الهی در پیشگاه خدا دارای درجاتی از قرب هستند ؛ اما در سوره آل عمران، قبل از «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلی الْمُؤِمنین» می فرماید: «هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللّهِ» یعنی خود مؤمنان درجات حقیقی قرب الهی اند. مؤمن به هر مقامی برسد عین درجه و کمال خواهد شد، همان طور که علم و عالم و معلوم متحدند، عمل و عامل و معمول هم متحد خواهند شد. بالاترین درجه وجودی ایمان، مقام شامخ خاتم الانبیاء است.

 

اگر دیگران دارای درجاتی متوسط اند، رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ دارای عالی ترین درجه جهان امکان و مظهر اسم اعظم، بلکه خود اسم اعظم است و اسم اعظم لفظ نیست تا کسی بتواند با فراگرفتن آن لفظ و آمیختن حروف و کلمات در نظام کیان، اثر بگذارد؛ مفهوم ذهنی هم نیست تا با تصور فکری آن، اثر عینی در جهان پدید آید؛ زیرا جهان هستی بر اساس نظام علت و معلول اداره می شود و کسی نمی تواند با حروف و کلمات و معانی اعتباری، در متن خارج، اثر بگذارد، اسم اعظم عالی ترین درجه جهان امکان و رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ خود، اسم اعظم است و روح بلند و جان والای حضرتش که اسم اعظم و ریشه همه فیوضات تکوینی است می تواند در جهان امکان به اذن خداوند اثر بگذارد، زیرا اسمای فعلی، به اسمای ذاتی منتهی می شود و رسول الله، اسم اعظم و مقام شامخ وی، اعظم مقامهاست.

 

9. مقام«علم لدنی»

 

هیچ کس به پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ علم نیاموخت فقط خدا او را عالم و آگاه کرد و آنچه خدا به رسولش داد، نه از راه چشم و گوش مادی، که از راه جان و دل بود. در علوم حصولی که زاد راه مکتبهای بشری است، اول گوش، صداها را می شنود و یا چشم، نقش ها را می بیند، بعد فکر آن را می فهمد، اما آنچه را رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می یابد، اول جانش می بیند بعد چشم و گوشش: « نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمین عَلی قَلْبِک» او نخست حقایق قرآن را با جان مبارکش دریافت، سپس الفاظ، کلمات، سوره ها و آیه های قرآن کریم را ـ که عینا معجزه الهی است ـ با گوش شریفش شنید، به عبارت دیگر، هم لفظ قرآن، اعجاز غیبی است و هم محتوای آن، معجزه غیبی است. پس نحوه دریافت قرآن و معارف آن به عکس دریافت های علوم عادی است.

 

خداوند وحیی بر جان رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ ایجاد کرد که قابل وصف نیست:

 

«فَأَوْحیْ اِلی عَبْدِهِ ما اُوحی»

 

چون آن مقام منیع منزه از وضع و قرارداد و مبرای از علم حصولی و ذهنی است، علمش لدنی است و علم لدنی در ردیف علوم دیگر نیست که موضوع و محمول داشته باشد، بلکه حقایق و معارف، وقتی از مقام لدن، یعنی از نزد «الله» فرا گرفته شد، «لدنی» نام دارد؛ پایین تر از آن مرحله، جای کسوت لفظ و کلمه و قرارداد و عبری و عربی و تازی است.

 

از این رو خداوند متعال می فرماید:

 

«اِنَّکَ لَتُلْقی مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ»

 

10. مقام «عصمت»

 

مقام عصمت شامل عصمت علمی و عصمت عملی می شود که به هر یک می پردازیم:

 

الف: عصمت علمی

 

همه انبیا در مسائل علمی، چه در یادگیری از وحی و حفظ و یاد دادن آن معصوم هستند. این ملکه علمی بدون شهود میسر نیست، زیرا انسان در عالم خیال، بافته های خود را بر یافته های عقل عرضه می کند و آن را مشوب می سازد، ولی اگر در حرم عقل ناب به سر برد و از دسترسی وهم و خیال رهید، معصوم خواهد بود و کسی که عین صراط مستقیم باشد، از آسیب وسوسه و دسیسه مصون است خداوند به پیامبرش می فرماید:

 

« اِنَّکَ لِمَنِ الْمُرْسَلین عَلی صِراطٍ مُسْتَقیم»

 

ب. عصمت عملی

 

مقام منیع عصمت عملی برای کسی حاصل است که به مرز اخلاص رسیده باشد. در این حال، در حرم امن او شهوت و غضب باطل راه ندارد، چون وی، هر دو را مهار کرده است و وقتی انسان به مقام امن اخلاص راه یافت و جزو صالحان شد، تحت ولایت الله است و شیطان اقرار کرده که به آن مقام راه ندارد: «اِلاّ عِبادِکَ مِنهُمُ الْمُخْلَصین»

 

فضایل و مناقب پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در قرآن

 

قرآن کریم، در آیات متعددی به فضایل پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ اشاره کرده است؛ فضایلی که منحصر به آن وجود مقدس است و هر یک از آنها از منقبتی از مناقب بی شمار آن وجود نازنین پرده برداشته است. در این بخش به تعدادی از آنها، به کمک آیات کریمه قرآن، اشاره می کنیم:

 

1. کلامش جز وحی نیست

 

پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ که کلام و سکوتش مظهر کلام و سکوت خداست، هر چه می گوید وحی است:

 

« وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهوی اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْیٌ یُوحی»

 

یعنی آنچه را که به عنوان سنت و سیرت و گفتار دینی از او می شنوید، وحی است. این آیه کریمه به لفظ و لسان اختصاص ندارد بلکه مصونیت منطق، رفتار، سنت و سیره او را نیز می رساند. به فرض از این آیه نتوان این معنای وسیع و فراگیر را استنباط کرد.

 

از آیه سوره انعام و سایر آیاتی که می گوید: پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ جز از وحی تبعیت نمی کند: «اِنْ اَتَّبِعُ اِلاّ ما یوحی اِلَیَّ» می توان به خوبی استظهار کرد که سیره رسول خدا چه در گفتار و رفتار و چه در املا ـ که کتاب تسبیبی است ـ هیچ گاه بدون اذن وحی نیست و در ابلاغ وحی نیز هرگز بخل نمی ورزد.

 

2. عظمت روحی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

 

در عظمت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ همین بس که خدای سبحان می فرماید:

 

«وَ لَقَدْ اتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانیوَالْقُرْآنِ الْعَظیم»

 

«ما سوره مبارکه "فاتحه" و قرآن عظیم را به تو دادیم.»

 

کتابی که «لَوْ اَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنِ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللّه» «اگر حقیقت آن را بر کوه نازل می کردیم، آن کوه متلاشی می شد؛ کوه توان تحمل عظمت قرآن را ندارد اما تو به خوبی آن را تحمل می کنی.»

 

3. او مظهر اسم «محیی» و «مغنی» است

 

خداوند سبحان، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ را محور حیات قرار داده، او مظهر «محیی» است و پیروی از او حیات بخش است: «یا اَیُّها الَّذینَ آمَنوُا اِسْتَجیبوا للّه وَ لِلْرَّسولِ اِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ» مقصود از این حیات، حیات نباتی یا حیوانی یا حیات نازل ترین درجه انسانی و مانند آن نیست؛ زیرا خداوند به مردم خطاب نمی کند بلکه به مؤمنان خطاب می کند، به آنان که از اصل حیات اسلامی طرفی بسته اند، می فرماید: پیروی از پیامبر، شما را زنده تر می کند یا همچنان حیاتتان را محفوظ نگه می دارد.

 

در این آیه با خطاب تشریفی می فرماید: ای کسانی که با مؤمن شدن بخشی از حیات خویش را تحصیل کردید، پیرو محور حیات باشید تا حیاتتان محفوظ بماند، یا به حیات برتر راه یابید، اگر ایمانتان ظاهری است بکوشید آن را باطنی کنید، پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ محور حیات است یعنی خود زنده و مظهر «اَلْحَیُّ الَّذی لایَموت» است، پیروی از او نیز حیات جاودانه می بخشد.

 

خدای سبحان، رسول اکرم ـ صلی الله علیه وآله ـ را مظهر«غنی» می داند، اغنا و بی نیاز کردن را به او نسبت داده می فرماید: بداندشان نخواستند از مؤمنان انتقام بگیرند مگر این که خداوند و پیامبر آنان را بی نیاز کرد: «اَغْنیهُمُ اللّه وَرَسولُهُ» آن اندازه رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرد شاخص و برجسته ای است که مظهر «مغنی» می شود.

 

این که خدای تعالی اغنای پیامبر را در ردیف اغنای خود بیان فرموده نشانه آن است که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ ، مظهر این نام شریف است؛ خداوند در میان پیامبران، صفت برجسته «اغناء» را به کسی جز پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ اسناد نداده است سر این نکته آن است که رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ بنده کامل است و بندگی، اصلی است که انسان را مظهر ربوبیت می کند و لازمه اطاعت از خداوند، بی نیازی از غیر او است: «طاعَتُهُ غنی» و اگر این اطاعت به کمال مطلوب رسید، آن بنده محض و مطیع صرف، مایه بی نیازی دیگران هم خواهد شد و در حقیقت، آن بندگی خداست که مغنی است.

 

4. تجلیل خداوند نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در خطاب

 

خدای سبحان، از نظر ادب محاوره، حرمتی خاص برای پیامبر خاتم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ قایل است که برای انبیای پیشین قایل نبوده. انبیای گذشته را با نام مخصوص آنها خطاب می کند، اما هرگز نام مبارک پیامبر اسلام را به عنوان «یا محمد» نمی برد بلکه همیشه از او با تعبیرهای تجلیل آمیزی همچون: «یا أیّها النبی»، «یا أیّها الرسول» یاد می کند. مثلا درباره آدم ابوالبشر می فرماید:

 

«یا آدَمُ اْسْکُنْ اَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّة»

 

درباره حضرت نوح می فرماید:

 

«یا نُوح اِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أهْلِک»

 

درباره موسی:

 

«یا مُوسی أَقْبِلْ وَ لاتَخَفْ»

 

ولی درباره رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ علاوه بر خطاب جلالت آمیز خود، به بندگان نیز می آموزد:

 

«لا تَجْعَلوُا دُعاءَ الْرَّسولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضُکُمْ بَعْضاً»

 

«هر گاه خواستید پیامبر را صدا بزنید او را مانند مردی عادی صدا نزنید.»

 

بلکه هم نحوه صدا زدن و هم اصل آن آمیخته با تجلیل و تکریم باشد.

 

5. عالم بودن به غیب و شهادت

 

از مقامهای منیع رسالت، اطلاع بر غیب است. خدای سبحان می فرماید:

 

«قُلِ اْعْمَلوُا فَسَیَرَیْ اللّهُ عَمَلُکُمْ وَ رَسوُلُهُ وَ الْمُؤْمِنون»

 

«به مردم بگو هر کاری می کنید خدا، پیامبر و مؤمنان می بینند.»

 

یعنی مقام رسالت که مقام اطلاع بر غیب، آگاهی بر نهان و نهاد انسان ها، قلب ها و فکرها و سرهای دیگران است، از کارهای شما اطلاع دارد. این که خدا فرمود: بگو پیامبر می بیند، تنها اخبار نیست بلکه با این بیان، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ را مظهر عالم غیب و شهادت کرده است.

 

خداوند در جای دیگر می فرماید:

 

«عالِمُ الْغَیْبِ فَلایَظْهَرُ عَلی غِیْبِهِ اِلاّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسولٍ»

 

«خداوند عالم غیب است و غیب را بر احدی آشکار نمی کند مگر بر رسولی که مرتضی باشد.»

 

یعنی دینش مرضی خدای سبحان باشد و رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ به یقین مرتضای خدا و دین او به یقین خداپسندانه بود. از این آیه استفاده می شود که رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ عالم غیب است.

 

6. دارنده شرح صدر

 

خداوند سبحان به رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید:«ما برای این که تو را به مکتب لدی اللهی برسانیم و از ام الکتاب برخوردارت کنیم. ظرف دلت را باز کردیم تا گنجایش این علوم را داشته باشی.»

 

«اَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکْ * اَلَّذی اَنْقَضَ ظَهْرَک»

 

«آن بار توان فرسا را از دوش تو برداشتیم و سینه ات را گشودیم، مانعی از درون و فشاری از بیرون نداری، می توانی اسرار را بنگری و سختی ها را تحمل کنی.»

 

7. درود فرستادن خدا و ملائکه بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

 

مقام پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ آن قدر والاست که آفریدگار هستی و تمامی فرشتگان بر او درود می فرستند و خداوند به همه مؤمنان دستور می دهد که آنها هم بر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ درود بفرستند:

 

«اِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبی یا اَیُّهاَ الَّذینَ آمَنوُا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّموُا تَسْلیماً»

 

«خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود می فرستند، ای کسانی که ایمان آورده اید! بر او درود بفرستید و سلام گویید و تسلیم فرمانش باشید.»



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 90/11/18 :: ساعت 1:41 عصر )
»» انسجام اسلامی در سیره پیامبر(ص)

پیامبر گرامی اسلام(ص) در طول حیات خود همواره در پی تشکیل جامعه موحد و مقتدری بودند که از لوازم چنین جامعه ای وحدت میان اعضای آن بود. در این راستا در اوایل حکومت خویش در مدینه 3 پیمان را منعقد کردند که تأثیر بسزایی در تقویت پایه های حکومت حضرت داشت. پیمان اول با مردم مدینه اعم از مسلمان و غیر مسلمان که شامل یهودیان داخل شهر می شد و پیمان دوم پیمان برادری میان مسلمانان اعم از مهاجرین و انصار. در ماده اول پیمان عمومی ساکنین مدینه به آزادی اهل شهر در انتخاب مذهب تصریح کرده و بر وحدت همه ساکنین مدینه اعم از مسلمان و یهودی در برابر دشمنان تاکید می کند.(1) 

 

بینش موجود در این پیمان می تواند خود الگویی در ایجاد معاهده صلح و دوستی میان کشورها به ویژه کشورهای اسلامی باشد. جای تأسف است که ایران و برخی دیگر از کشورهای اسلامی با دشمنان اسلام چون آمریکا و فرانسه و.. معاهده صلح دوستی منعقد کرده اند اما میان کشورهای اسلامی چنین معاهده ای وجود ندارد که البته پیشنهاد تدوین منشور وحدت میان کشورهای اسلامی که به تازگی طرح شده، اگر عملی شود گام بزرگی در جهت وحدت و انسجام میان کشورهای اسلامی است. شیعه و سنی می توانند در عین حال در گرایش به مذهب خویش آزاد باشند و با انسجام بیش از پیش بر اساس مشترکات خود قدرت قدرتمند و منسجمی در برابر دشمنان اسلام باشند. 

 

ایشان نهادی به نام عقد اخوت را بنیان نهاد تا محبت و نزدیکی میان مسلمانان را سبب شده، وحدت گرایی در عمق اقشار مختلف جامعه اسلامی ریشه بدواند. لذا دو بار در طول رسالت خویش به آن امر کرد. بار اول در مکه پیش از هجرت و بار دوم در سال اول هجرت در مدینه. پیامبر اعظم (ص) از طرف خدا مأمور گشت که مهاجرین و انصار را با یکدیگر برادر کند. لذا در یک انجمن عمومی رو به همه مسلمین کرد و فرمود: «تاخوا فی الله اخوین» دو تا دو تا با یکدیگر برادر شوید. تواریخ مسلمانان از آن جمله تاریخ ابن هشام مشخصات افرادی که با یکدیگر برادر شدند را ضبط کرده اند. ایشان با این طرح وحدت سیاسی را با وحدت معنوی مسلمانان گره زدند، تا بنیان وحدت اسلامی استوار بماند.(2) رمز پیروزی و سرافرازی مسلمین در صدر اسلام و زمان پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) همدلی و وفاقی بود که در سایه ایمان به خدا و دل سپردن به پیام آسمانی و نصایح حکیمانه پیغمبر و دست شستن از آمال و مقاصد قبیله ای و فرقه ای و فردی حاصل گشت. 

 

وحدتی که در سایه عقد اخوت پدید می آید تنها بر اساس اصولی است که مشترک میان همه فرقه های اسلامی است.حضرت نه تنها خواستار وحدت میان مسلمین بوده است، بلکه طالب صلح میان ادیان نیز بوده اند؛ لذا پیمان های صلح با یهودیان اطراف مدینه منعقد کردند. 

 

پی نوشت ها:

 

1. ر. ک. مهدی پیشوایی، تاریخ اسلام. 

 

2. ر.ک. سبحانی، جعفر، فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام نشر مشعر فصل 20 ص 214 و نیز سیره ابن هشام ج2، ص 123 و نیز مسیب اکبری، وحدت و برادری به عنوان دو اصل مسلم اسلامی؛ مجله دانشگاه مذاهب اسلامی، شماره 18، بهار1384.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 90/11/18 :: ساعت 1:41 عصر )
»» شخصیت پیامبر (ص) از دیدگاه قرآن

و خدا بود و عشق.عشق به پرتو افشانی در زمین و آسمان.عشق به هدایت آدمی و عشق به همه خوبی ها و مهربانی ها.و همه اینها نبود مگر برای آفرینش یک آفتاب.آفتابی برتر و بزرگتر از آفتاب عالمتاب.آفتابی که سراسر نور بود؛نوری که همه چیز به خاطر او آفریده شد.

 

لولاک لما خلقت الافلاک«ای پیامبر اگر تو نبودی زمین و آسمان را نمی آفریدم».(حدیث قدسی) و بدینسان این نور مبدأ آفرینش کائنات قرار گرفت تا پس از آن،قرنی بعد از قرنی،نسلی بعد از نسلی و امتی پس از امتی بیاید تا این نور منصه ظهور یابد و دین و خداشناسی به وسیله او به کمال برسد.«… الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً……امروز دین شما را به کمال رساندم و بر شما نعمت را تمام کردم و راضی شدم که اسلام آیین شما باشد».(سوره مائده، آیه 3)

 

که اگر این نور نبود؛نه تابش خورشید، نه گردش زمین و آسمان و نه آفرینش هر پدیده ای دیگر معنا پیدا نمی کرد و کمال آدمی در تشرف به دین اسلام و قبول و پذیرش آن پدیدار نمی شد.او یک عنایت و یک نهایت برای بشریت و تکمیل دین بود،پس خدا با آفرینش او بر کائنات مباهات کرد و از نعمت های بیشماری که به حق قابل شمارش نبودند، فقط او را نعمتی برتر دانست و به عرضه کردنش بر جهانیان منّت نهاده و فرمود:«لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولاً من انفسهم…؛خدا بر اهل ایمان منت گذاشت که رسولی از خودشان در میان آنان برانگیخت…».(سوره آل عمران، آیه 164)

 

که تنها خود می دانست چه آفریده است و این نعمتی که به خاطر او بر همگان منت می گذارد،چگونه جهان کفر و ظلمت را دگرگون می سازد و شرک و پلیدی را از سراسر جهان محو می سازد.

 

و محمد(ص) آمد. برگزیده و محبوب. مسجود ملائک در آسمان و محبوب آدمیان در زمین. پاک از هر گونه رجس و پلیدی.که این را خدا برایش خواسته بود و اراده اش بر این قرار گرفته بود،تا دامان رسالت و خاندانش از زشتی ها و ناپاکی ها دور باشد:«… انّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهرّکم تطهیرا؛خدا چنین می خواهد که رجس هر آلایش را از شما خانواده نبوت ببرد و شما را از هر عیب پاک و منزه گرداند».(سوره احزاب،آیه 33)

 

و این پاکی آنچنان زلال بود که هر کس در چشمه وجود محمد(ص) می نگریست،شیفته اش می شد و خود را در آن غوطه ور می ساخت. و این،برای دوست واله،شیدا شدن و برای دشمن ایمان آوردن و تسلیم حق شدن بود.او بزرگوارانه به هر چیز می نگریست و بدی را جز به نیکی پاسخ نمی داد.رفتار او سرشار از لطف و کرم و کردار او توأم با تواضع و فروتنی بود.وجود او رحمتی برای عالمیان بود که به واسطه اش از فیض الهی بهره مند می شدند.«و ما ارسلناک الاّ رحمة للعالمین؛نفرستادیم تو را مگر اینکه رحمتی برای جهانیان باشی».

 

و هم به خاطر او بود که علیرغم همه ظلم ها و فسادهایی که در جامعه آن روز رواج داشت خداوند عذابی بر اهل آن دیار نازل نکرد.«و ما کان الله لیعذّبهم و انت فیهم…؛و خدا تا تو در میان آنها هستی آنان را عذاب نخواهد کرد».(سوره انفال، آیه 33)

 

قلب مهربان او کجا می توانست هلاکت مردمی را ببیند که آنها را دوست می داشت و برای هدایتشان تلاش می کرد؟آری مهربان بود،بیشتر از همه پیامبران.چه او قوم خود را نفرین نکرد و از آنها روی برنگرداند.از جهالتشان در عذاب بود، از اینکه چیزی را می پرستند که دوایی بر دردشان نیست.ولی افسوس که آنها این را نمی فهمیدند.پس سخت تنگدل می شد و این تنگدلی چنان بر او چیره می شد که جان گرامیش را در معرض خطر قرار می داد، تا آنجا که خدا به او فرمود:«لعلّک باخع نفسک الاّ یکونوا مؤمنین؛ای رسول ما تو چنان در اندیشه هدایت خلقی که خواهی جان عزیزت را از اینکه ایمان نمی آورند هلاک سازی».(سوره شعراء، آیه 3)

 

ای پیامبر(ص) چرا اینگونه خود را به رنج می افکنی؟جان تو بسی والاتر از آن است که برای قومی که نمی فهمند آن را هلاک کنی.تو خورشیدی هستی که علیرغم اینکه فروغت چشمشان را خیره کرده است،باز تو را انکار می کنند و می خواهند پشت ابر کینه پنهان سازند.پس برای چه کسانی غم می خوری و طلب آمرزش داری؟ ای پرنده مهربان بال و پر رحمت خود را بر مؤمنین بگشای و آنان را زیر سایه مهرت جای ده.

 

«واخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین؛آنگاه پر و بال مرحمت بر تمام پیروان با ایمانت به تواضع بگستران».(سوره شعرا، آیه 215)

 

که اگر این مهربانی و رأفت تو نبود پایه های اسلام محکم بنا نمی شد و دین اسلام گسترش نمی یافت.نرم دلی و مدارای تو با همگان خصوصاً مؤمنین، اسلام را بیمه کرد.«فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوامن حولک…؛ای رسول رحمت خدا تو را با خلق مهربان و خوشخوی گردانید و اگر تندخو و سخت دل بودی مردم از گرد تو متفرق می شدند…».(سوره آل عمران، آیه 159)

 

علاوه بر این رحمت، چیزی به او داده شد که به هیچ یک از پیامبران الهی پیش از او داده نشده بود. یعنی «شرح صدر».(سوره انشراح، آیه 1)

 

شرح صدری که بیان از وصف آن عاجز و عقول از درک آن ناتوان.چه این شرح صدر بود که به او توان ایستادگی و مقاومت در مقابل قومی جاهل را می داد که جز به بتان به چیزی فکر نمی کردند و برای حفظ آنان از هیچ اذیت و آزاری دریغ نداشتند.به پیامبر(ص) سنگ می زدند، بر سر راهش خار می افکندند، او را مسخره می کردند، دیوانه اش می شمردند. به او ناسزا می گفتند و بر آن جام جهان افترا می بستند ولی او نه تنهابدی های آنها را با بدی پاسخ نمی داد که بر ایشان دعا می کرد ومی فرمود:(اللّهم اهدنی قومی فانهم لایعلمون.خدایا قوم مرا هدایت کن زیرا ایشان نادانند) این وجود وارسته به واسطه این شرح صدر بود که در برابر همه ناملایمات صبر می کرد و در همه حال از خدا مدد و یاری می جست.ذوب شدن در کوره سختی ها هر روز او را پخته تر می کرد و اخلاق او را نیکوتر و عظیم تر.«انّک لعلی خلق عظیم؛ای پیامبر(ص) به تحقیق که تو بر خلق و خوی بزرگی آراسته شده ای».(سوره قلم، آیه 4)

 

او چیزی کم نداشت.نقصی در او دیده نمی شد؛پس می توانست سرمشق و الگوی همگان واقع شود:الگویی زنده که در همه عصرها و نسل ها مورد توجه همگان قرار گیرد و تکامل انسان ها را خصوصاً در بعد مکارم اخلاق عینیت بخشد.«لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة…؛به طور یقین زندگی رسول خدا(ص) برای شما و آنان که به خدا و روز قیامت امید دارند و خدا را بسیار یاد می کنند،سرمشق نیکویی است».(سوره احزاب، آیه 21)

 

در عصر حاضر که هر روز شاهد سرگشتگی و از خود بیخودی هر چه بیشتر انسان ها هستیم؛فرومایه گی ها،دنیا طلبی ها و پیروی از هوای نفس آنچنان بر انسان ها چیره گشته است که اعتمادشان را نسبت به یکدیگر سلب نموده و الگو برداریشان جز سایه ای وحشت زا نیست که بعد از درک آن،آن را وا نهاده و از آن می گریزند.راهی به جز پیروی از تعالیم الهی و سرمشقی که برای انسان ها ارائه داده است، نیست!یعنی همان سرمشق قرار دادن پیامبر اعظم(ص) در همه شئونات زندگی. که راه نجات و سعادت بشر همین است و بس.

 

چه می بینیم که الگوهای کاذب هر روز رنگ عوض کرده و به شکلی که نفع خودشان در آن است، در می آیند و در این میان چه بسیار افرادی که چون الگوی واقعی خود را گم کرده و نمی شناسند فریب آنان را خورده و به دره بدبختی و سوء اخلاق سقوط می کنند.پس تنها پیامبر عظیم الشأن اسلام است که نمونه خوب و صحیحی برای پیروی می باشد که هم معصوم است و هم پاک و نیکو نهاد.که بشر همواره در معرض خطا و انحراف قرار دارد و هیچگاه نمی تواند الگویی برای همه دوران ها قرار گیرد.

 

حیای پیامبر(ص) هم که جزیی از این خلق و خوی عظیم بود، مانع از آن می شد تا هر گاه کسی به خدمتش نائل می آمد و سخن را به درازا می کشاند.حتی با اشاره ای او را متوجه کند که از جای برخیزد و مشغول نقل و حدیث نشود.هر لحظه از عمر پیامبر (ص) ارزشی داشت و خدا در آن حضور پیدا می کرد.پس تفاوتی در رفتن به خانه پیامبر(ص) به عنوان میهمان و خانه سایرین وجود داشت و آن هم این بود که رفتار بعضی افراد که از آداب معاشرت چندانی برخوردار نبودند،پیامبر را می آزرد ولی او به دلیل حیا و عفت سرشار که از اخلاق کریمانه او سرچشمه می گرفت سخنی بر زبان نمی راند و چیزی نمی گفت تا مبادا کسی که نزد اوست، از او ناراحت شود!و خدا که گواه بر این بزرگ منشی پیامبر(ص) بود به مؤمنین فرمود:«یا ایها الذین آمنوا لاتدخلوا بیوت النّبی الاّ ان یؤذن لکم…؛ای مؤمنان به خانه های پیامبر(ص) داخل نشوید مگر آن که شما ر اذن دهد و به غذایی دعوت کند بی آن که منتظر آماده شدن آن باشید.مادام که دعوت شدید داخل شوید و پس ازغذا خوردن پراکنده شوید و سرگرم صحبت نشوید که پیامبر از این رفتار ناراحت می شود ولی از شما شرم می کند اما از خدا از بیان حق شرم ندارد…».(سوره احزاب، آیه 53)

 

آری حیا در پیامبر(ص) تثبیت شده بود و با هیچ چیز از میان نمی رفت.

 

و امانتداری او که قبل از آغاز رسالت بر همگان ثابت شده بود و کسی در آن شک نداشت.پس قرآن که معجزه ای جاویدان بود باید به او سپرده می شد.

 

محمد (ص) به جایی رسید که جبرییل هم نتوانست برسد و فرمود اگر بالاتر روم سطوت الهی بال و پر مرا می سوزاند.کیست که معنای «قاب قوسین» را بفهمد یا بداند؟

 

و دستان گشاده اش که همواره در حال دهش و بخشش بود و گاه این بخشش به جایی می رسید که او را به رنج،فقر و نداری می افکند و دچار تنگی می کرد.و این چنین است که خدا به رنج پیامبرش راضی نمی شود.

 

«و لا تجعل یدک مغولة الی عنقک…؛ و هرگز دستت را به گردن خود نبند و بیش از حد آن را مگشا که مورد سرزنش قرار گیری و از کار فرو مانی».(سوره اسراء، آیه 29)

 

و اینها همه محمد(ص) را عزیز می کند.آنقدر عزیز که خداوند به جان او قسم می خورد:

 

«لعمرک انّهم لفی سکرتهم یعمهون؛به جان تو سوگند که اینها در مستی خود سرگردانند».(سوره حجر، آیه 72)

 

همان گونه که به آسمان و زمین قسم می خورد و به ماه و ستاره،به روز و روشنی آن شب و سکوت و آرامشش و به طور سینا و هر چیزی که عظمت دارد و مقدس است.که محمد(ص) نیز صاحب شخصیتی عظیم و منشی والاست.جان او با جانان پیوندی ناگسستنی دارد از این رو ارزش قسم خوردن را پیدا کرده است.

 

اینک با اجازه حضرتش سخن را به پایان می بریم و با تمام وجود،عشق و علاقه قلبی خود را به او اظهار می کنیم و صلوات و درودی بی پایان را به پیشگاه مقدسش تقدیم می کنیم.که خدا نیز به او سلام می کند و هم ملائکه.سلامی بی حد و حصار.سلامی از زمان خلقتش تا بعثت اولین و آخرینش که او محمد است و ستوده، محمود است و احمد است و ستایش شونده.پس شما ای مؤمنان به پاس ارج داشتن رنج های بی شمار او،که موجب نجات همه ما از گمراهی و تیرگی ها گردید بر او سلام کنید و روح مقدسش را با ذکر صلوات و تحیات از مقامی که دارد بالاتر برید. که او شایسته بیشتر از این است و آنچه که ما انجام می دهیم نیز به فرمان خداست.

 

«ان الله و ملائکة یصلّون علی النّبی…؛ خدا و فرشتگان او به روان پاک پیامبر(ص) صلوات و درود می فرستد، شما هم ای اهل ایمان بر او صلوات و درود فرستید و به تعظیم به روان او سلام گویید و تسلیم او باشید».(سوره احزاب، آیه 56)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 90/11/18 :: ساعت 1:40 عصر )
»» قدرت خارق العاده تلقین

می گویند شخصی سر کلاس ریاضی خوابش برد.  
وقتی که زنگ را زدند بیدار شد، باعجله دو مسأله را که روی تخته سیاه نوشته بود یادداشت کرد  
و بخیال اینکه استاد آنها را بعنوان تکلیف منزل داده است به منزل برد  
و تمام آن روز وآن شب برای حل آنها فکر کرد. 
هیچیک را نتوانست حل کند، اما تمام آن هفته دست از کوشش بر نداشت. 
سرانجام یکی را حل کرد و به کلاس آورد. 
استاد بکلی مبهوت شد، زیرا آنها را بعنوان دونمونه از مسائل غیر قابل حل ریاضی داده بود. 
اگر این دانشجو این موضوع را می دانست احتمالاً آنرا حل نمی کرد، 
ولی چون به خود تلقین نکرده بود که مسأله غیر قابل حل است ، 
بلکه برعکس فکر می کرد باید حتماً آن مسأله را حل کند سرانجام راهی برای حل مسأله یافت. 
 
برای آنکس که ایمان دارد ناممکن وجود ندارد
 
چند نمونه فراموش نشدنی باعث تغییر نگرش پزشکان و روانشناسان شد. 
 
یک زندانی که قصد فرار داشت بطور مخفیانه خود را در یکی از اتاقکهای قطار جا داده بود 
و بعد از حرکت فهمیده بود که در یخچال قطار قرار دارد. 
زندانی مطمئن بود که در طی چندین ساعتی که در یخچال قرار دارد منجمد خواهد شد و دقیقاً اینطور هم شد. 
بعد از رسیدن به مقصد مشاهده شد که زندانی یخ زده 
در حالی که یخچال قطار خاموش بوده است 
این نشان می دهد که شخص زندانی به خود تلقین کرده که منجمد خواهد شد 
و این تلقین برای او حکم یک تصویر ذهنی مطابق با افکار او داشته 
و همین باعث شده که سلولهای بدن وی واقعاً سرما را حس کرده و کم کم منجمد شود.
نمونه دیگر آزمایشی بود که به پیشنهاد یکی از روانشناسان بر روی دو تن از مجرمین محکوم به اعدام انجام شد. 
آزمایش به این صورت بود که مجرم اول را با چشمانی بسته در حضور مجرم دوم با بریدن شاهرگ دستش او را به مجازات رساندند. در این هنگام نفر دوم با چشمان خود شاهد مرگ او بر اثر خونریزی شدید بود. 
سپس چشمان نفر دوم را نیز بستند و این بار شاهرگ دست وی را فقط با تیغه ای خط کشیدند 
و در این حین کیسه آب گرم نیز بالای دست وی شروع به ریختن می کرد 
این در حالی بود که دست او به هیچ وجه زخمی نشده بود. 
اما شاهدان یعنی پزشکان و روانشناسان با کمال ناباوری دیدند که 
مجرم دوم نیز پس از چند دقیقه جان خود را از دست داد 
چراکه او مطمئن بود که شاهرگ دستش به مانند نفر اول بریده شده و خونریزی می کند. 
ریخته شدن خون را نیز بر روی دست خود حس می کرده است. 
در واقع تصویر ذهنی او چنین بوده که تا چند لحظه دیگر به مانند نفر اول هلاک می شود و همین طور هم شد. 
 
این نشان می دهد که دستگاه عصبی ما با توجه به آنچه فکر می کنیم یا خیال می کنیم که حقیقت دارد 
واکنش نشان می دهد. 
 
دستگاه عصبی ما تجربه خیالی را از تجربه واقعی تمیز نمی دهد. 
در هر دو مورد با توجه به اطلاعاتی که از ناحیه مغز در اختیار او قرار می گیرد واکنش نشان می دهد. 
این یکی از قوانین اولیه و اصولی ذهن است. 
در واقع اینطوری ساخته شده ایم. 
 
 
 
لحظه به لحظه مواظب گفته ها، فکرها و حرفای دلمون باشیم
مواظب باشیم که به خودمون چی می گیم 
هیچ وقت نگیم که چرا زندگی من اینجوریه 
چون همش دست خودمونه و این ما هستیم که زندگی خودمون رو به ویرانه و کلبه ای خرابه 
یا به قصری باشکوه و شاهکاری بی نظیر تبدیل می کنیم 
 
 
 
 
 
 
 
 


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 90/11/17 :: ساعت 9:8 صبح )
»» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در عهدین2

نقد درونی:

 

در عبارت مربوط به تسلی دهنده چند فراز مهم وجود دارد که قابل تامل و بررسی است:

 

الف «تسلی دهنده دیگری به شما عطا خواهد کرد تا همیشه با شما بماند.» (49)

 

ملت یهود همیشه شرایط دشواری را تحمل کرده است. سراسر تاریخ یهود با جنگ و گریز، آوارگی، اسارت و انواع و اقسام بلاهای دیگر آمیخته بوده است. پس از بشارت انبیای بنی اسرائیل علیهم السلام به فردی نجاتبخش، آنان در انتظار پادشاه قدرتمندی بودند که پیروزمندانه وارد اورشلیم شود، التیام بخش شکسته دلان و تسلی بخش همه ماتمیان باشد. (50) با ظهور حضرت عیسی مسیح علیه السلام انتظار یهود - به هر دلیل - برآورده نشد. خود حضرت عیسی علیه السلام نیز مردم را به تسلی دهنده دیگری بشارت می دادند و مکررا تاکید می کردند که هر کس مرا دوست دارد وصیت مرا حفظ کند:

 

«اگر مرا دوست دارید احکام مرا نگاه دارید.» (51) «هر کس احکام مرا حفظ کند مرا محبت نموده است و هر کس به من محبت نماید خدا به او محبت خواهد نمود.» (52) سپس فرمودند: «من از پدر سؤال می کنم و تسلی دهنده دیگر به شما عطا خواهد کرد تا همیشه با شما بماند.» (53) از قید «دیگر» استفاده می شود که حضرت عیسی علیه السلام به پیامبر دیگری همانند خود بشارت داده است.

 

ب «من به شما راست می گویم که رفتن من برای شما مفید است; زیرا اگر نروم تسلی دهنده نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را نزد شما می فرستم.» (54) در این عبارت، حضرت عیسی مسیح علیه السلام می فرماید، من باید بروم تا او بیاید. ایشان آمدن تسلی دهنده را منوط به رفتن خود دانسته است. بنابراین، اگر تسلی دهنده روح القدس باشد، همان گونه که ارباب کلیسا تفسیر می کنند، لازم نبود که حضرت عیسی علیه السلام بروند تا او بیاید; زیرا روح القدس همراه آن حضرت و آن حضرت در معیت روح القدس بود. حضرت یحیی علیه السلام شهادت داده اند که حضرت عیسی علیه السلام همراه با روح القدس بوده است: «پس یحیی شهادت داده، گفت: روح را دیدم که مثل کبوتری از آسمان نازل شده، بر او قرار گرفت.» (55) بر مادر حضرت عیسی، حضرت مریم علیه السلام، نیز روح القدس وارد شده بود. (56) علاوه بر آن، خود حضرت یحیی علیه السلام، که با تفاوت شش ماه (57) هم سن حضرت عیسی علیه السلام بود، «در شکم مادر پر از روح القدس بود.» (58) همچنین پدر بزرگوارش، حضرت زکریاعلیه السلام، نیز «از روح القدس پر شده بود و نبوت می کرد.» (59)

 

بنابراین، تسلی دهنده مورد نظر به طور قطع، باید غیر از روح القدس مصطلح باشد; زیرا حضرت عیسی علیه السلام فرمودند: «تا من نروم تسلی دهنده نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را نزد شما می فرستم.» (60) بعضی همانند نویسنده قاموس کتاب مقدس پذیرفته اند که روح القدس به دو معناست. بنابراین، واضح است که در اینجا روح قدسی مطرح است، نه روح القدس مصطلح و آن کاملا با پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله قابل تطبیق است.

 

ج- «او از طرف خود سخن نخواهد گفت، بلکه آنچه شنیده است سخن خواهد گفت.» (61) حضرت عیسی علیه السلام نیز همانند انبیای سلف علیهم السلام می فرمایند: آن روح راستی که پس از من خواهد آمد از پیش خود سخن نمی گوید، بلکه از آنچه که شنیده است سخن خواهد گفت. در سراسر قرآن کریم یک اظهار نظر و تفسیر و حتی یک کلمه و اشاره از خود پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله یا از یاران صدیق و مؤمن او دیده نمی شود. قرآن کریم سراسر وحی و کلام خداست و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله کلام خدای تبارک و تعالی را آنچنان که جبرئیل امین بر او فرومی خواند و او می شنید، بر زبان می آورد و بر جهانیان آشکار می ساخت. کلمات، جملات و تعالیم خود آن حضرت، علی رغم ارزش قدسی اش، کلام خدا محسوب نمی شود و تحت مقوله جداگانه ای به نام احادیث گردآوری شده اند.

 

د- «او بر من شهادت خواهد داد... او مرا جلال خواهد داد.» (62)

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بر حضرت عیسی علیه السلام و حواریون او شهادت دادند و از مادر مکرمه ایشان به خوبی هرچه تمام تر یاد کردند. قرآن کریم از زنان، با لقب و کنایه یاد می کند و اسم هیچ زنی در قرآن یافت نمی شود، اما نام مبارک حضرت مریم علیها السلام بیش سی مرتبه در قرآن کریم تکرار گردیده و سوره ای از قرآن به نام آن حضرت نامگذاری شده است. این به دلیل عظمت مقام این بزرگوار و شاید به دلیل جفایی است که در حق ایشان رواداشتند.

 

ه- «بسیار چیزهای دیگر نیز دارم که به شما بگویم، لکن الآن طاقت تحمل آن را ندارید، لکن چون او - یعنی روح راستی - آید شما را به جمیع راستی هدایت خواهد کرد.» (63)

 

شکی نیست که همه انبیای الهی علیهم السلام در هدایت مردم مؤثر بوده اند و هر یک از آن بزرگواران کاروان بشریت را گامی به جلو هدایت کرده اند. دین خدا به تدریج، کامل تر شده و در نهایت، به صورت کامل به مردم عرضه گردیده است. حضرت عیسی علیه السلام چنان که بیان شد، فرصت اجرای فرامین الهی را پیدا نکرد، مردم نیز استعداد و آمادگی لازم برای پذیرش نداشتند. آن حضرت خود به این حقیقت اشاره کرده اند که «بسیار چیزهای دیگر نیز دارم که به شما بگویم، لکن الآن طاقت تحمل آن را ندارید، لکن چون او روح راستی آید شما را به جمیع راستی هدایت خواهد کرد.» (64)

 

یکی خط است ز اول تا به آخر

 

بر او خلق جهان گشته مسافر

 

در این ره انبیا چون ساربانند

 

دلیل و رهنمای کاروانند

 

و از ایشان سید ما گشته سالار

 

هم او اول هم او آخر در این کار (65)

 

و «او از آینده خبر خواهد داد.» (66)

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله از طریق وحی الهی از آینده خبر دادند. در سال 615 میلادی، هنگامی که ایران روم را شکست داد و موجب خوشحالی قریش شد، قرآن کریم با قاطعیت کامل فرمود در کمتر از ده سال دیگر روم ایران را شکست خواهد داد. بر این قضیه بعضی مسلمانان و کفار با یکدیگر شرطبندی کردند. سرانجام، همان شد که قرآن کریم خبر داده بود. (67)

 

قرآن کریم همچنین با قاطعیت کامل خبر داد آن کسی که پیامبرصلی الله علیه وآله را «ابتر» می خواند، خودش «ابتر» است. (68) بعضی به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به دلیل آنکه فرزند مذکر نداشت، مقطوع النسل می گفتند. نسل چنین کسانی به طور کلی، منقرض شد، اما شجره طیبه ائمه اطهارعلیهم السلام و فرزندان آنها از نسل پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله روز به روز در حال فزونی است.

 

قرآن کریم به مناسبت های گوناگون پیشگویی های فراوانی ذکر کرده است; در سوره قمر از شکست کفار در جنگ بدر خبر داده، (69) در سوره آل عمران از شکست کفار در برابر مسلمانان، (70) در سوره فتح، از فتح مکه و تحقق یافتن رؤیای پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله (71) و در سوره بقره فرموده: هرگز کسی نخواهد توانست نظیر سوره ای از قرآن بیاورد و تا امروز نیز کسی نتوانسته است. (72) علاوه بر آن، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله با معجزه قرآن کریم، افق دیگری در مورد آینده حتمی گشود که در کتب انبیای گذشته علیهم السلام از عهد عتیق و جدید اثری از آنها نیست. ایشان درباره مرگ، برزخ، قیامت و حوادث روز قیامت آیات فراوانی آوردند. در قرآن کریم کمتر صفحه ای است که در آن ذکری از معاد، قیامت، منازل آخرت و آینده حتمی مؤمنان و غیر مؤمنان خبر نداده باشد. حتی در قرآن کریم، سوره هایی تحت عناوین قیامه، واقعه، حاقه، نبا، تکویر، انفطار، زلزال و قارعه وجود دارند که در تمام آنها از آینده خبر داده شده است.

 

ز اتمام حجت: حضرت عیسی علیه السلام در نهایت، با حواریون و پیروان خود اتمام حجت کرد و فرمود: «اگر نیامده بودم و با ایشان تکلم نکرده بودم گناه نمی داشتند و اما الآن عذری برای گناه خود ندارند.» (73)

 

حضرت موسی علیه السلام نیز با پیروان خود اتمام حجت کرد. در عهد عتیق پس از بشارت به پیامبری نظیر موسی چنین آمده است:

 

«و نبی ای را برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را در دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت و هر کسی که سخنان مرا، که او به اسم من می گوید، نشنود من از او مطالبه خواهم کرد.» (74)

 

در قرآن کریم نیز پیوسته به کسانی که دین اسلام را نپذیرند وعده عذاب داده شده است. بنابراین، بر تمام کسانی که این موارد را پس از قرن ها در کتب مقدس خود می یابند لازم است که در آن تامل کنند. شاید به نتایج تازه ای نایل آیند!

 

نقد بیرونی:

 

الف- برداشت متاخران حضرت عیسی مسیح علیه السلام:

 

معاصران و حتی متاخران از حضرت عیسی علیه السلام تا قرن ها بعد، از کلمه «فارقلیط »، روح القدس مصطلح را نمی فهمیدند. در قرون اولیه میلادی، مردم اعتقادات گوناگونی داشتند. ویل دورانت می نویسد: «پیروان مسیح در سه قرن اول، جز در مبنای اساسی، صدگونه اعتقاد داشتند.» بعضی ها حضرت عیسی مسیح علیه السلام را انسان و پیامبری همانند انبیای دیگر می دانستند، بعضی دیگر او را فقط فرشته می دانستند که به شکل و هئیت انسان بود، بعضی دیگر می گفتند: او نه انسان است و نه فرشته، او فقط خداست ولی در شکل و هیئت انسان. (75) سرانجام، کلیسا بر اثر تفوق سازمان خود، بر همه این جنبش ها چیره گشت و نظریه چهارمی مطرح کرد که حضرت عیسی مسیح علیه السلام به نحو تجزیه ناپذیری، هم انسان و هم خداست. این نظریه در شورای نیقیه در سال 325 میلادی تثبیت شد و از آن زمان به بعد تثلیث به عنوان اعتقاد رسمی کلیسا اعلام گردید. خدای پدر به عنوان اقنوم اول، حضرت عیسی مسیح علیه السلام، پسر خدا، اقنوم دوم و روح القدس، اقنوم سوم شناخته شد. بنابراین، در قرون اولیه میلادی مردم فارقلیط موعود را با روح القدس یکی نمی دانستند. آنها در انتظار فارقلیط موعود بودند. بر همین اساس بود که افراد متعددی آمدند و ادعا کردند که فارقلیط موعودند.

 

در حدود سال 156 میلادی شخصی به نام مونتانوس در آسیای صغیر قیام کرد و خود را «فارقلیط موعود» دانست. وی دنیاپرستی روزافزون مسیحیان و خودکامی اسقف ها را در کلیسا تقبیح کرد و خواستار بازگشت به ساده زیستی و زهد مسیحیان نخستین و همچنین استقرار مجدد حق غیبگویی یا گفتار الهام شده برای اعضای محافل مذهبی شد. وی با حالت خلسه چنان شیوا غیبگویی می کرد که شاگردانش به او به عنوان «فارقلیط موعود» حضرت مسیح علیه السلام درود می فرستادند. (76)

 

از دیگر افرادی که ادعا می کرده «فارقلیط موعود» عیسی مسیح است، جوانی پارسی به نام مانی از اهالی تیسفون است. وی در قرن سوم میلادی، هنگام تاجگذاری شاهپور اول، در سال 242 میلادی خود را مسیح علیه السلام خواند و گفت که خدای حقیقی، او را برای اصلاح حیات مذهبی و اخلاقی بشر به زمین فرستاده است. (77)

 

ب- اسناد مکشوفه بحرالمیت:

 

براساس اسناد مکشوفه در سواحل بحرالمیت نیز مردم در انتظار پیامبر موعود (آن نبی) بودند و این غیر از «مسیح موعود» بود. این پیامبر موعود را در زبان عبری گبر به معنای «انسان » می خواندند. (78) اگرچه پس از حضرت عیسی مسیح علیه السلام «آن نبی » در میان مسیحیان با مسیح علیه السلام یکی دانسته شد، اما یکی دانستن این دو با پیش فرضی کلامی همراه بود، ولی از حیث تاریخی و بر اساس اسناد و مدارک موجود، این تطبیق بی مورد است.

 

پی نوشت ها:

 

1) تثنیه، 18:18 و 19

 

2) اعمال رسولان، 3:22

 

3) متی، 1:18

 

4) لوقا، 1:28، 31، 34، 35، 37

 

5) او در جهان بود... جهان او را نشناخت. به نزد خاصان خود آمد و خاصانش او را نپذیرفتند.» یوحنا، 1:10 و 11

 

6) اعداد، 15:32، 36

 

7) یهودای اسخریوطی برای سی پاره نقره او را تسلیم رؤسای کهنه کرد (متی، 26:15) و پطرس، حواری دیگر، پس از دستگیری آن حضرت، سه مرتبه او را انکار کرد. (متی، 26:34))(

 

8) ر. ک. به: انجیل متی باب 26 ; قابل توجه است که قرآن مصلوب شدن حضرت عیسی(ع) را نپذیرفته است.

 

9) متی، 5:17

 

10) لوقا 16:17

 

11) پیدایش، باب 16

 

12) پیدایش، 17:15 - 1

 

13) پیدایش، 21:2 - 5

 

14) پیدایش، 16:12 و 25:18

 

15) تثنیه، 18:18 قابل توجه است که در ترجمه های جدید، که به نام ترجمه تفسیری از سوی کلیساها انتشار یافته است، در این عبارات، لفظ «از میان برادران » ایشان را حذف کرده اند. ر. ک. به: کتاب مقدس، ترجمه تفسیری، انجمن بین المللی کتاب مقدس، 1995م، تثنیه، 18:18

 

16) اشعیا، 29:12

 

17) آیات 1 - 5 سوره علق

 

18) شیخ محمود شبستری، گلشن راز

 

19) Rev. James L. Dow M. A., Dictionary of the Bible, p. 402-403

 

20)

 

21) علی بن حسینعلی الاحمدی، مکاتیب الرسول، چ سوم، نشر امین، 1363، ص 172

 

22) علی بن حسینعلی الاحمدی، همان، ص 174

 

23) آن کس است اهل بشارت که اشارت داند

 

نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست

 

(حافظ)

 

24) یوحنا، 7:40 - 43

 

25) یوحنا، 6:10 - 14

 

26) یوحنا، 1:19 - 27

 

27) مرقس، 1:7

 

28) در اسرائیل سه دادگاه وجود داشت که مهمترین آن دادگاه سنهدرین کبیر بود. اعضای آن هم وظیفه قضاوت را به عهده داشتند و هم وظیفه هئیت منصفه را، این دادگاه مسئولیت های سنگینی داشت. پیغمبر دروغین و کاهن اعظم را تنها در این دادگاه می توانستند محاکم کنند. ر.ک. به: گنجینه ای از تلمود ص 302.

 

29) کتاب دوم پادشاهان، 2:11

 

30) بر اساس اناجیل موجود، نظریه عیسی علیه السلام در اینجا مخالف نظریه یحیی است. حضرت یحیی علیه السلام می فرماید که او الیاس نبی نیست، اما حضرت عیسی علیه السلام، حضرت یحیی علیه السلام را همان الیاس نبی علیه السلام می دانست. ما هر دو بزرگوار را پیامبر خدا و راستگو می شماریم، لکن اناجیل موجود را هم مخدوش می دانیم اما کلیسا که هم وثاقت اناجیل را پذیرفته و آن را الهام و تحت اشراف روح القدس می داند باید این تناقص را حل کند، لابد می گویند یکی نمی دانسته است! (ر. ک. به: متی 17:11 - 13)

 

31) مرقس، 1:7 و لوقا، 3:16

 

32) یوحنا، 1:27

 

33) لوقا، 1:26

 

34) متی، 3:5 و لوقا، 3:18

 

35) مرقس، 6:21 - 29 / لوقا، 3:19 - 20

 

36) متی، 3:7 / لوقا، 3:7

 

37) متی، 3:11 / مرقس، 1:7

 

38) متی، 4:12 ، 13 ، 23 و ابواب دیگر

 

39) مرقس، 6:21 - 29

 

40) ر. ک. به: متی، 27:28 - 34

 

41) متی، 3:11 / مرقس، 1:7

 

42) یوحنا، 6:14 و 15

 

43) یوحنا باب 6.

 

44) یوحنا، 6:15

 

45) یوحنا، 14:17 و 18

 

46) یوحنا، 15:26 و 27

 

47) یوحنا، 16:7 و 8

 

48) اعمال رسولان، باب های 1 و 2

 

49) یوحنا، 14:16

 

50) اشعیا، 61:1 و 2

 

51) یوحنا، 14:15

 

52) یوحنا، 16:5

 

53) یوحنا، 14:16

 

54) یوحنا، 16:7

 

55) یوحنا، 1:37

 

56) لوقا، 1:35

 

57) ر. ک. به: لوقا، 1:26

 

58) لوتا 1:15.

 

59) لوقا، 1:67

 

60) یوحنا، 16:7

 

61) یوحنا، 16:13

 

62) یوحنا، 15:26

 

63) یوحنا، 16:12 و 13

 

64) یوحنا، 16:12 و 13

 

65) شیخ محمود شبستری، همان

 

66) یوحنا، 16:13

 

67) سوره روم: 2-4

 

68) سوره کوثر: 4

 

69) سوره قمر: 44 و 45

 

70) سوره آل عمران: 12

 

71) سوره فتح: 27

 

72) سوره بقره: 24

 

73) یوحنا، 15:23

 

74) تثنیه، 18:18

 

76) ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 3، ص 708

 

77) ویل دورانت، همان، ج 3، ص 709 / همچنینن ر. ک. به: جفری بارندر، المعتقدات الدینیة لدی الشعوب، ترجمه د. امام عبدالفتاح، کویت، 1413 ، ص 129



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 90/11/16 :: ساعت 11:8 صبح )
»» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در عهدین

خدای سبحان در آیه 157 سوره اعراف چنین فرموده است: «الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوراة و الانجیل یامرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر... .» از این آیه شریفه استفاده می شود که اهل کتاب در عصر نزول قرآن، بشارت به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله را در کتاب های خود می یافته اند. همچنین بر اساس آیه سوره مبارکه صف، حضرت عیسی علیه السلام خود را مبشر پیامبری به نام «احمد» می داند: «و اذ قال عیسی بن مریم یا بنی اسرائیل انی رسول الله الیکم مصدقا لما بین یدی من التوراة و مبشرا برسول یاتی من بعدی اسمه احمد فلما جاءهم بالبینات قالوا هذا سحر مبین.» (صف: 6) این آیات و نظایر آن ما را از مراجعه به تورات و انجیل موجود بی نیاز می سازد. گذشته از آن، کسی که اندک آشنایی با عهدین موجود داشته باشد به یقین می داند که این کتب اندک شباهتی با تورات و انجیل مورد نظر قرآن ندارند، حتی ترکیب و صورت محرفی از آنها نیز نمی توانند باشند. عهدین موجود «سیره مانندی » بیش نیستند که در طول قرن های متمادی، نویسندگان بسیاری آنها را به رشته تحریر در آورده اند. بنابراین، جستجو از بشارت های قرآنی در این کتاب ها اساسا خطاست. با وجود این، شواهد و قراینی در آنها وجود دارد که به خوبی، بر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله قابل تطبیق است. این شواهد و قراین هم در عهد عتیق و هم در عهد جدید قابل پیگیری است.

 

پیامبر موعود در عهد عتیق

 

در عهد عتیق بشارت های بسیاری وجود دارد. در میان آنها، مواردی هست که در طول تاریخ تنها بر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله قابل تطبیق است. از این نمونه است آنچه در خطاب به حضرت موسی علیه السلام در سفر تثنیه از عهد عتیق آمده است:

 

«نبی ای را از برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را در دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت و هر کسی که سخنان مرا، که او به اسم من می گوید، نشنود من از او مطالبه خواهم کرد.» (1)

 

مسیحیان به بیانی که در کتاب اعمال رسولان آمده است، (2) مصداق این بشارت را حضرت عیسی مسیح علیه السلام می دانند. اما آیا حضرت عیسی علیه السلام می تواند مصداق این بشارت باشد؟

 

نقد درونی

 

در این عبارت چند خصوصیت مهم برای «پیامبر موعود» وجود دارد که قابل تامل و بررسی است:

 

الف- پیامبری نظیر موسی علیه السلام:

 

مسیحیان این عبارت را بر حضرت عیسی علیه السلام تطبیق می دهند. حضرت عیسی مسیح علیه السلام چند شباهت با حضرت موسی علیه السلام داشت:

 

1- هر دو یهودی بودند.

 

2- هر دو پیامبر بودند.

 

ظاهرا این دو خصوصیت برای «نظیر موسی » بودن کافی نیست; زیرا اگر حضرت عیسی علیه السلام با داشتن این دو شباهت، نامزد این بشارت باشد، هر کدام از انبیای بنی اسرائیل پس از حضرت موسی علیه السلام نیز همین دو خصوصیت را داشته اند و حضرت یوشع، سلیمان، اشعیا، یحیی علیهم السلام و برخی دیگر از این بزرگواران نیز هم یهودی بوده اند و هم پیامبر، اما کسی این بشارت را بر آنها تطبیق نکرده است.

 

از سوی دیگر، دلایلی وجود دارد که حضرت عیسی علیه السلام «نظیر موسی » نبود، بلکه تنها پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله «نظیر موسی » بودند:

 

1- طبق اعتقاد مسیحیان، حضرت عیسی علیه السلام خداست! او یکی از اقنوم های سه گانه اقدس است! اما حضرت موسی علیه السلام نزد آنان از مقام الوهیت برخوردار نبود، او تنها پیامبر خدا بود. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نیز با معجزه جاوید خود - قرآن - فقط پیامبر بود. پس او نظیر موسی است.

 

2- طبق اعتقاد مسیحیان، حضرت عیسی علیه السلام برای گناهان بشریت بر صلیب مرد و دفن گردید، ولی پس از سه روز به آسمان ها رفت. او قیام پس از مرگ داشت و این حادثه مهمی در زندگی حضرت عیسی مسیح علیه السلام به شمار می رود. اما حضرت موسی علیه السلام این گونه نمرد و به آسمان ها نیز نرفت. پس حضرت عیسی مسیح علیه السلام «نظیر موسی » نبود. در مقابل، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله همانند حضرت موسی علیه السلام از دنیا رفت.

 

3- حضرت موسی علیه السلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در یک روند طبیعی و عادی، در اثر مباشرت طبیعی یک زن و مرد به دنیا آمدند. اما حضرت عیسی علیه السلام با معجزه خاصی خلق شد. انجیل متی درباره ولادت حضرت عیسی علیه السلام چنین آورده است: «اما ولادت عیسی مسیح چنین بود که چون مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود قبل از آنکه با هم آیند او را از روح القدس حامله یافتند.» (3) لوقا در این باره چنین نوشته است: «پس فرشته نزد او داخل شده، گفت: سلام بر تو ای نعمت رسیده، خداوند با تو است و تو در میان زنان مبارک هستی. اینک حامله شده پسری خواهی زایید و او را عیسی خواهی نامید... مریم به فرشته گفت: این چگونه می شود و حال آنکه مردی را نشناخته ام; فرشته در جواب وی گفت: روح القدس بر تو خواهد آمد و قوت حضرت اعلی بر تو سایه خواهد افکند...; زیرا در نزد خدا هیچ امری محال نیست.» (4)

 

قرآن کریم نیز خلقت حضرت عیسی علیه السلام را با شکوه هر چه تمام تر، چنین بیان کرده است: «اذ قالت الملائکة یا مریم ان الله یبشرک بکلمة منه اسمه المسیح عیسی ابن مریم وجیها فی الدنیا و الآخرة و من المقربین... قالت رب انی یکون لی ولد و لم یمسسنی بشر قال کذلک الله یخلق ما یشاء اذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون.» (آل عمران: 45 - 47). بنابراین، حضرت عیسی علیه السلام تولدی همانند حضرت موسی علیه السلام نداشته است. پس نظیر او نیست.

 

4- حضرت موسی علیه السلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله هم پدر داشتند و هم مادر، همچنین تشکیل خانواده دادند و دارای فرزندانی نیز گردیدند. اما حضرت عیسی علیه السلام فقط مادر داشتند و خلقت ایشان همانند خلقت حضرت آدم علیه السلام بود، تا پایان عمر هم تشکیل خانواده ندادند و مجرد باقی ماندند. پس او «نظیر موسی » نبودند.

 

5- حضرت موسی علیه السلام و پیامبر کرم صلی الله علیه وآله نزد مردم خود پذیرفته شدند. شکی نیست که یهود مزاحمت های فراوانی برای حضرت موسی علیه السلام ایجاد کردند و در دوران سرگردانی در بیابان پیوسته بهانه جویی می کردند. اما در عین حال، حضرت موسی علیه السلام را به عنوان پیامبری الهی قبول داشتند. به نحو مشابهی، قریش عرصه را بر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در مکه تنگ گرفتند و آن حضرت پیوسته مورد اذیت و آزار آنها بودند تا پس از سیزده سال از محل تولد خود به مدینه هجرت کردند، اما پیش از رحلت، تمام ملت عرب او را به عنوان پیامبر قبول داشتند. ولی بر اساس اناجیل موجود، یهود حضرت عیسی علیه السلام را نپذیرفتند (5) و در نهایت، او را دستگیر نمودند و تسلیم فرماندار رومی کردند. حتی امروز پس از دو هزار سال، ملت یهود حضرت عیسی علیه السلام را رد می کنند و قبول ندارند. بنابراین، حضرت عیسی علیه السلام «نظیر موسی » نبود.

 

6- حضرت موسی علیه السلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله پیامبر بودند و در عین حال، حکومت و رهبری جامعه را نیز برعهده داشتند، وحی الهی را دریافت می کردند و بر اساس آن، به ارشاد و راهنمایی مردم می پرداختند. علاوه بر آن، حاکم بر مردم نیز بودند. حضرت موسی علیه السلام همچون سلطان مقتدری فرمان می راند و - به اصطلاح - حیات و مرگ قوم در دستش بود. او دستور داد مردمی را که حرمت روز سبت را شکسته بود و در آن روز، هیزم جمع کرده بودند سنگسار کنند. (6) کم نبود گناهانی که مرتکبان آنها به مجازات مرگ محکوم می شدند و حضرت موسی علیه السلام دستور اجرای حکم الهی صادر می کردند. به نحو مشابهی، حضرت محمدصلی الله علیه وآله نیز از چنین قدرتی برخوردار بودند. اما متاسفانه همه انبیاعلیهم السلام فرصت اجرای فرامین الهی را نیافتند. افراد بسیاری بودند که از موهبت نبوت برخوردار بودند، اما هرگز فرصت اجرای فرامین الهی را پیدا نکردند. حضرت عیسی علیه السلام نیز از این دسته بودند. ایشان نه تنها حکومت عام پیدا نکردند، حتی شاگردان بسیار نزدیک و حواریونشان نیز به ایشان خیانت ورزیدند، (7) او را دستگیر نمودند و تسلیم فرماندار رومی کردند. آنها او را به سخریه گرفتند، آب دهان بر رویش انداختند، بر صورت او سیلی زدند و حتی او را عریان ساختند، لباس قرمزی بدو پوشانیدند، تاجی از خار بافتند و بر سرش گذاشتند و استهزا کنان به او گفتند: ای پادشاه یهود. در نهایت نیز او را به دار کشیدند. (8) بنابراین، حضرت عیسی علیه السلام «نظیر موسی » نبود.

 

7- حضرت موسی علیه السلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، هر کدام شریعت جدیدی آوردند. حضرت موسی علیه السلام علاوه بر «ده فرمان »، شریعت جامعی برای هدایت قوم بنی اسرائیل آوردند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نیز در بین مردمی که غرق در جهل و وحشیگری بودند مبعوث شدند و آنها را از حضیض ذلت به اوج عزت رسانیدند. ایشان مصدق و مهیمن تعلیمات انبیای سلف علیهم السلام بودند، ولی در عین حال، شریعت جدیدی آوردند. اما حضرت عیسی علیه السلام شریعت جدیدی نیاوردند و بر اساس نقل اناجیل فرمودند: «گمان مبرید آمده ام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم، نیامده ام تا باطل نمایم، بلکه تا تمام کنم; زیرا هر آینه به شما بگویم تا آسمان و زمین زایل نشود، همزه یا نقطه ای از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود. (9) همچنین در انجیل لوقا آمده است: «آسان تر است که آسمان و زمین زایل شود از آنکه یک نقطه از تورات ساقط گردد.» (10) بنابراین، حضرت عیسی علیه السلام «نظیر موسی » نبود و تنها پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در تمام این موارد «نظیر موسی » بودند.

 

ب از میان برادران ایشان:

 

کتاب مقدس از حضرت ابراهیم علیه السلام به عنوان دوست و خلیل خدا یاد می کند. حضرت ابراهیم علیه السلام دو همسر به نام های ساره و هاجر داشت. هاجر اولین پسر حضرت ابراهیم، اسماعیل علیه السلام، را به دنیا آورد. در این زمان، حضرت ابراهیم علیه السلام هشتاد و شش ساله بودند. (11) هنگام عهد خدا با حضرت ابراهیم علیه السلام، حضرت اسماعیل علیه السلام یگانه فرزند ایشان بود. (12) همسر دیگر حضرت ابراهیم، ساره، نیز در ایام پیری حامله شد و پسری زایید و حضرت ابراهیم علیه السلام نام او را اسحاق نهادند. در آن هنگام، حضرت ابراهیم علیه السلام صد ساله بودند. (13) عهد عتیق فرزندان اسماعیل و فرزندان اسحاق را در مقابل یکدیگر با هم برادر خوانده است. (14) فرزندان اسحاق یهودی و فرزندان اسماعیل عرب زبان بودند. حضرت محمدصلی الله علیه وآله از نژاد اسماعیل، فرزند اول ابراهیم خلیل الله علیه السلام، بود که خداوند او را از میان برادران اسرائیل - یعنی از نژاد اسماعیل - برگزید و این دقیقا همان چیزی است که در خطاب به حضرت موسی علیه السلام آمده است. (15)

 

ج- خداوند کلام خود را در دهان او گذاشت:

 

در کتاب اشعیای نبی علیه السلام چنین آمده است: «و آن طومار را به کسی که خواندن نداند، داده، گویند: این را بخوان و او می گوید: خواندن نمی دانم.» (16) پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله چهل ساله بودند که در غار حرا، در شب بیست و هفتم ماه رجب، جبرئیل امین ایشان را با زبان مادریشان مورد خطاب قرار داد و فرمود: بخوان، او فرمود: من خواندن نمی دانم. به او گفته شد: به نام خداوند کریم خود بخوان. (17) اینچنین فرشته وحی، کلمات الهی را بر دهان مبارک پیامبرصلی الله علیه وآله گذاشت و ایشان نیز به همان صورتی که به ایشان وحی و القا شده بود، تکرار کردند و به مردم ابلاغ نمودند.

 

در قرآن کریم، سوره های متعددی وجود دارد که با کلمه «قل » آغاز شده اند. همچنین آیات فراوانی وجود دارد که در ابتدای آنها کلمه «قل » وارد شده است. تمام اینها نشانگر آن است که فرشته وحی کلام الهی را بر دهان حضرت رسول صلی الله علیه وآله گذاشته است. آن حضرت مکتب ندیده بودند و در تمام عمر شریف خود هرگز قلم به دست نگرفتند. معلم او فقط قادر توانا بود: «و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی علمه شدید القوی.» (نجم: 3-5))(

 

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

 

به غمزه مساله آموز صد مدرس شد (18)

 

د- او از خدا و به نام خدا سخن خواهد گفت:

 

در سراسر قرآن کریم، که معجزه جاوید پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است، یک اظهار نظر و تفسیر و حتی یک کلمه و اشاره از خود پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله یا از یاران مؤمن و صدیق او دیده نمی شود. قرآن کریم، به تمامی، وحی و کلام خدا و از زبان خداست. 113 سوره از 114 سوره قرآن کریم با «به نام خداوند بخشنده مهربان » شروع شده است. تنها در ابتدای سوره مبارکه «توبه » است که «بسم الله الرحمن الرحیم » وجود ندارد. دلیل آن هم خطاب خاص این سوره مبارکه به مشرکان است. مسلمانان به تبع پیامبر خود، هر امری را با نام خدا شروع می کنند و هر کاری را که با نام اقدس خدا شروع نشود ابتر می دانند. اما مسیحیان امور خود را با نام خدا شروع نمی کنند، بلکه با نام «پدر، پسر، روح القدس » شروع می کنند، در حالی که خدا اسمی است که جنسیت بردار نیست. بنابراین، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله که از خدا و به نام خدا سخن می گفت، مصداق اتم این بشارت است.

 

نقد بیرونی

 

الف- تفسیر فرهنگ کتاب مقدس:

 

در فرهنگ کتاب مقدس (19) ذیل مدخل موسی، (Moses) آمده است:

 

«موسی به عنوان یک زمامدار و قانونگذار، مؤسس ملت یهود است. او تجمعی سست از افراد سامی نژاد را یافت که هیچ کدامشان چیزی بیش از یک برده نبودند. اندیشه ها و دینشان یک مجموعه کاملا مغشوش بود. او آنان را از این وضعیت بیرون برد و با تلاش بسیار به صورت ملتی در آورد که دارای قانون، غرور ملی و نیز احساس جذاب برگزیده بودن از طرف خدایی متعالی برخوردار بود. در طول تاریخ، تنها کسی که - ولو در حد پایینی - با موسی قابل مقایسه است محمد(ص) است.» (20)

 

ب- نامه های پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله:

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در نامه هایی که برای بزرگان و رهبران یهود و نصاری فرستاده اند، به این حقیقت اشاره کرده اند. بنابراین، حقایقی وجود داشته که اینک بر ما پوشیده مانده است و اگر ذکری از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در کتب عهدین نبود هرگز پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله آنچنان محکم با اهل کتاب محاجه نمی کرد. در ذیل، به دو نامه از نامه های پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، که برای سران یهود فرستاده اند، اشاره می کنیم:

 

1- کتابه صلی الله علیه وآله الی الیهود:

 

«من محمد رسول الله(ص)، اخی موسی و صاحبه، بعثه الله بما بعثه به. انی انشدکم بالله و ما انزل علی موسی و یوم طور سیناء و فلق لکم البحر و انجاکم و اهلک عدوکم و اطعمکم المن و السلوی و ظلل علیکم الغمام. هل تجدون فی کتابکم انی رسول الله(ص) الیکم و الی الناس کافة؟ فان کان ذلک کذلک، فاتقوا الله و اسلموا، و ان لم یکن عندکم فلا تباعة علیکم.» (21)

 

2- کتابه صلی الله علیه وآله الی یهود خیبر:

 

«بسم الله الرحمن الرحیم من محمد رسول الله، صاحب موسی و اخیه المصدق لما جاء به، الا ان الله قال لکم یا معشر اهل التوراة، و انکم لتجدون ذلک فی کتابکم "محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم تراهم رکعا سجدا یبتغون فضلا من الله و رضوانا سیماهم فی وجوههم من اثر السجود ذلک مثلهم فی التوراة و مثلهم فی الانجیل کزرع اخرج شطاه فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار وعد الله الذین آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفرة و اجرا عظیما." و انی انشدکم بالله و انشدکم بما انزل علیکم و انشدکم بالذی اطعم من کان قبلکم من اسباطکم المن و السلوی و انشدکم بالذی ایبس البحر لآباءکم حتی انجاکم من فرعون و عمله الا اخبرتمونی; هل تجدون فیما انزل الله علیکم ان تؤمنوا بمحمد فان کنتم لاتجدون ذلک فی کتابکم فلاکره علیکم "قد تبین الرشد من الغی" فادعوکم الی الله و نبیه.» (22)

 

در این نامه ها، رسول اکرم صلی الله علیه وآله خود را دوست و برادر حضرت موسی علیه السلام معرفی نموده اند. اگرچه تمام انبیاعلیهم السلام به تعبیری، برادر یکدیگر محسوب می شوند، اما بعید نیست که این مورد خاص اشاره به مورد سفر تثنیه 18:18 باشد.

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در عهد جدید

 

در قرون اولیه میلادی، مردم در انتظار پیامبری نظیر موسی علیه السلام بودند. برای کسانی که با عهد جدید آشنایی داشته باشند این مطلب غیر قابل انکار است. بر اساس عهد جدید و اسناد به دست آمده در سواحل بحرالمیت، مردم در عصر حضرت یحیی و حضرت عیسی علیهما السلام در انتظار چند نفر بودند. این انتظار در مواقع گوناگونی ظهور و بروز داشته است:

 

1- اشاره (23) به «آن نبی »


الف- «آن نبی » پس از موعظه روز عید:

 

در روز عید بزرگی که حضرت عیسی علیه السلام مردم را موعظه می کردند، پس از اتمام موعظه، در بین مردم اختلاف افتاد که او چه کسی است. بعضی او را همان پیامبری دانستند که حضرت موسی علیه السلام و دیگران به آن بشارت داده بودند و بعضی دیگر او را مسیح موعودعلیه السلام دانستند: «آنگاه بسیاری از آن گروه چون این کلام را شنیدند، گفتند: در حقیقت، این شخص همان نبی است و بعضی گفتند: او مسیح است و بعضی گفتند: مگر مسیح از جلیل می آید؟... پس درباره او در میان مردم اختلاف افتاد.» (24) از این عبارت به خوبی هویداست که مردم در انتظار یک مسیح و یک پیامبر موعود بودند. به عبارت دیگر، آنها در انتظار دو نفر بودند به همین دلیل در بینشان اختلاف افتاد; زیرا بعضی گفتند این است و بعضی گفتند آن!

 

ب- «آن نبی » پس از معجزه اطعام:

 

در طبریه، آن سوی دریای جلیل، گروه بسیاری به پیشواز حضرت عیسی علیه السلام آمدند. آن حضرت با پنج قرص نان و دو ماهی کوچک تمام آن جمعیت را، که در حدود پنج هزار نفر بودند، اطعام کردند. «چون سیر شدند حضرت دستور دادند که پاره های باقی مانده را جمع کنند تا چیزی ضایع نشود. پس جمع کردند و از پاره های پنج نان جو، که از خورندگان زیاده آمده بود، دوازده سبد پر کردند. چون مردمان این معجزه را، که از عیسی صادر شده دیدند، گفتند: "این البته همان نبی است که باید در جهان بیاید" و اما عیسی چون دانست که می خواهند بیایند و او را به زور برده پادشاه سازند باز تنها به کوه برآمد.» (25)

 

ج- «آن بنی » در تفحص یهود و شهادت حضرت یحیی علیه السلام:

 

وقتی حضرت یحیی علیه السلام به ارشاد و موعظه مردم پرداختند، درباره او به تحقیق و تفحص پرداختند. در انجیل یوحنا، در این باره چنین آمده است: «این است شهادت یحیی در وقتی که یهودیان از اورشلیم، کاهنان و لاویان را فرستادند تا از او سؤال کنند که تو کیستی. معترف شد و انکار ننمود، بلکه اقرار کرد که من مسیح نیستم. آنگاه از او سؤال کردند: پس چه؟ آیا تو الیاس هستی؟ گفت: نیستم، آیا تو «آن نبی » هستی؟ جواب داد که نی. آنگاه بدو گفتند: پس کیستی تا به آن کسانی که ما را فرستاده اند جواب بریم؟ درباره خود چه می گویی...؟ فرستادگان از فریسیان بودند. پس از او سؤال کرده، گفتند: اگر تو مسیح و الیاس و «آن نبی » نیستی پس برای چه تعمید می دهی...؟ یحیی در جواب ایشان گفت:... او آن است که بعد از من می آید، اما پیش از من شده است. من لایق نیستم بند نعلینش را باز کنم.» (26) «او از من تواناتر است.» (27)

 

چنان که مکرر بیان شده است، انبیای بنی اسرائیل پیوسته از ظهور «مسیح » و «پیامبری نظیر موسی » خبر داده بودند. بنابراین، طبیعی بود که مردم گمان کنند حضرت یحیی علیه السلام همان «مسیح موعود» و یا پیامبر موعود باشد. بدین سبب، حاکمان اورشلیم برخود لازم و واجب می دانستند که از این موضوع تحقیق کنند. آنها افرادی ساده لوح و زودباور نبودند; اگر کسی ادعای نبوت می کرد به خوبی، تحقیق می کردند. تحقیق در مورد دعاوی کسانی که ادعای نبوت می کردند و یقین به صحت و سقم ادعاها از وظایف شورای بزرگ سنهدرین بود. این شورا از 71 نفر عضو مشاور تشکیل می شد. (28) از این رو، شورای مزبور، که انجیل یوحنا آن را «یهود» می نامد، هیئتی اعزام کرد تا درباره دعاوی یحیی علیه السلام تحقیق کنند. هیئت اعزامی سه سؤال از حضرت یحیی علیه السلام پرسیدند:

 

1- آیا تو «مسیح موعود» هستی؟

 

2- آیا تو الیاس نبی هستی؟

 

3- آیا تو «آن نبی » - پیامبر موعود - هستی؟

 

حضرت یحیی علیه السلام در جواب سؤال اول، اقرار کرد که مسیح نیست. سؤال دوم درباره حضرت الیاس علیه السلام بود. یهودیان طبق کتاب دوم پادشاهان (29) معتقد بودند که حضرت الیاس علیه السلام پیامبری است که بر گردباد سوار شده و به آسمان عروج کرده و شخصا به زمین رجعت خواهد کرد. چون حضرت یحیی علیه السلام مسیح بودن خود را منکر شد، به نظر هیئت اعزامی چنین رسید که وی باید حضرت الیاس نبی علیه السلام باشد که رجعت کرده است. بنابراین، از حضرت یحیی علیه السلام سؤال کردند که آیا تو الیاس نبی هستی؟ حضرت یحیی علیه السلام پاسخ دادند که من الیاس نیستم. (30) سپس فرستادگان با خود گفتند که اگر او مسیح و الیاس نیست، آیا همان نبی ای است که حضرت موسی و انبیای دیگرعلیه السلام به ظهور او بشارت داده اند؟ لذا، سؤال سوم را مطرح کردند. حضرت یحیی علیه السلام به این پرسش نیز پاسخ منفی دادند و فرمودند پیامبر موعود «از او نیرومندتر است » (31) و او حتی خود را لایق نمی یابد که بند نعلین او را باز کند. (32)

 

این مطلب معلوم است که کلیسا همواره حضرت یحیی علیه السلام را منادی ظهور حضرت عیسی علیه السلام، وابسته و تابع وی معرفی کرده اند. در این باره چند نکته قابل توجه است:

 

1- حضرت یحیی و حضرت عیسی علیهما السلام معاصر و با تفاوت شش ماه، (33) هم سن یکدیگر بودند. حضرت یحیی علیه السلام در این پرسش و پاسخ می فرماید: آن که بعد از من می آید نیرومندتر از من خواهد بود. قید «بعد» نشان می دهد که آن پیغمبر در زمان نامعینی در آینده خواهد آمد. این کلمه در زبان انبیاعلیهم السلام در عهد عتیق معمولا به معنای یک یا چند دوران است.

 

2- حضرت یحیی علیه السلام به دنبال بررسی های هیئت اعزامی، آشکارا اعلام کرد که پیامبر دیگری در راه خواهد بود. شان و جلال او در پیشگاه قادر متعال آنچنان است که او - یحیی - حتی شایسته بازکردن بند کفش هایش نیست. بدیهی است که آن پیامبر، با چنان مشخصاتی، حضرت عیسی علیه السلام نبود; زیرا اگر حضرت عیسی علیه السلام «آن نبی » بود، حضرت یحیی علیه السلام مانند یک شاگرد و مرید و حواری باید دنباله رو او می شد و البته حضرت یحیی علیه السلام هرگز در مورد حضرت عیسی علیه السلام چنین نکرد. او بدون آنکه کوچک ترین توجهی به حضور پسر خاله اش، حضرت عیسی علیه السلام، در یهودیه و جلیلیه داشته باشد، موعظه می کرد و همچنان مردم را تعمید می داد و شاگرد و حواری جدید می پذیرفت. (34) او با هردویس در افتاد، (35) فریسیان و صدوقیان را سخت مورد حمله قرار می داد (36) و پیشگویی می کرد که پس از او پیامبری خواهد آمد که «بس نیرومندتر» از اوست. (37) البته در تمام این مدت، حضرت عیسی علیه السلام هم، که از قبل به آنجا آمده بود، در آن حوالی، سرگرم فعالیت هایی بود. (38)

 

3- هنگامی که حضرت یحیی علیه السلام را نزد خود مجسم کنیم که در بیابان های یهودیه و در سواحل رود اردن برای توده های مؤمن یهودی، که چند هزار سال سابقه خداپرستی داشته اند، با فریاد موعظه می کرد و با وجود آن، راه به جایی نمی برد و آنگاه که حضرت محمدصلی الله علیه وآله را در نظر آوریم که آرام و با وقار، آیات آسمانی قرآن کریم را به گوش اعراب بت پرست و جاهل دیرباور می رساند و وقتی که تاثیر و نفوذ این مواعظ دوگانه را بر شنودگان آن دو بزرگوار ارزیابی کنیم و به نتایج نهایی آنها بنگریم می توانیم تفاوت عظیم میان آنان را حس کنیم و به اهمیت و معنای این کلمات که «او از من نیرومندتر است » پی ببریم.

 

هنگامی که به دستگیری و زندانی شدن آن تعمیدگر بی گناه بیندیشیم که به فرمان هرودیس آنتیپاس بی رحمانه و ستمگرانه به دلیل رذالت رقاصه زناکاری سر از بدن مبارکش جدا می کنند (39) و یا وقایع در هم و مغشوش و در عین حال، غم انگیز و دردآور زندگی حضرت عیسی علیه السلام را طبق نقل انجیل نویسان، پیش چشم خود مجسم کنیم که به فرمان استاندار چکمه پوش روم - به نام پیلاطوس - شلاق می خورد، اطرافیان بر رویش آب دهان می انداختند و حتی شاگردان و حواریون نزدیک نیز به او خیانت و یا از او فرار کردند و یا او را انکار نمودند و به دستور هرودیس به رسم تاجگذاری، تاجی از خار بر سرش گذاشتند و یا فاجعه بزرگی که در تپه جلجته حادث شد (40) و هنگامی که با چشم باطن حوادث دیگری را نظاره کنیم; ورود ظفرمند اشرف انبیا به مکه، نابودی کامل همه اصنام و تماثیل باستانی شرک و بت پرستی، تطهیر خانه مقدس کعبه، منظره شورانگیز مقهور شدن دشمن خطرناک به ریاست ابوسفیان را که به پای رسول خداصلی الله علیه وآله می افتاد و به رحمت و بخشایش او پناه برد و اسلام آورد، پرستش صادقانه خدای واحد، فداکاری ها و مجاهدت های مسلمانان در راه خدا و خلاصه، آخرین موعظه خاتم الانبیاصلی الله علیه وآله و کلمات ملکوتی او که فرمود: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» (مائده: 3)، در چنین لحظاتی است که به مفهوم واقعی گفتار حضرت یحیی علیه السلام پی می بریم که فرمود: «او از من نیرومندتر است.» (41)

 

4- مردم به شدت در انتظار ظهور «پیامبر موعود» بوده اند و این مطلب در جای جای عهد جدید آمده است. در بعضی جاها «پیامبر موعود»، حضرت عیسی علیه السلام دانسته شده، اما از آنجا که بر خود آن حضرت پوشیده نبوده که شخص دیگری در راه است به درخواست مردم توجه نکرده اند. حتی ممکن است حضرت عیسی علیه السلام در تعیین او مطالبی گفته باشند، ولی انجیل نویسان آن را نقل نکرده باشند. اما اجمالا نقل شده است که «و چون مردمان این معجزه را، که از عیسی صادر شده دیدند، گفتند: این البته همان نبی است که باید در جهان بیاید و اما عیسی چون دانست که می خواهند بیایند و او را به زور برده، پادشاه سازند باز تنها به کوه برآمد.» (42) اگر حضرت عیسی علیه السلام همان پیامبر موعود بود نباید به درخواست مردم پشت پا می زد. تعداد جمعیت بسیار زیاد بوده است; دست کم، پنج هزار نفر به استقبال حضرت عیسی علیه السلام شتافتند و آن حضرت با معجزه، تمام آنها را اطعام کرد. (43) بنابراین، بهترین فرصت برای اجابت دعوت مردم فراهم بوده است، ولی حضرت عیسی علیه السلام به اصرار آنها پاسخ منفی می دهد و به تنهایی به کوه می رود تا خدا را عبادت کند. (44) پس چون مردم در تطبیق پیامبر موعود با حضرت عیسی علیه السلام دچار اشتباه شده بودند، آن حضرت با عدم اجابت دعوت آنها تفهیم کرد که او آن «پیامبر موعود» نیست و باید در انتظار دیگری باشند. در نتیجه، فرمود که تسلی دهنده دیگری در راه است و او شما را به جمیع راستی هدایت خواهد کرد.

 

2- اشاره به تسلی دهنده یا فارقلیط

 

تسلی دهنده یا فارقلیط معروف، در ابواب چهاردهم، پانزدهم و شانزدهم انجیل یوحنا آمده است: «من از پدر سؤال می کنم و او تسلی دهنده دیگری به شما اعطا خواهد کرد... .» (45) «و لکن چون تسلی دهنده که او را از جانب پدر نزد شما می فرستم، آید... او بر من شهادت خواهد داد.» (46) «و من به شما راست می گویم که رفتن من برای شما مفید است; زیرا اگر نروم تسلی دهنده نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را نزد شما می فرستم.» (47)

 

در توضیح کلمه «تسلی دهنده » باید بگوییم: این کلمه در این عبارت ها ترجمه واژه «فارقلیط » است. کلمه فارقلیط از طریق زبان سریانی به زبان عربی راه یافته و اصل آن «پارکلیتوس » به زبان یونانی است. در زبان یونانی، این کلمه به معنای تسلی دهنده می باشد، اما کلمه ستایش شده یعنی «محمد» و مشتقات آن نظیر «احمد» ترجمه پرکلیتوس است. بعید نیست که این دو کلمه در اصل، یکی بوده و با افزودن «الف »، تعریف شده باشد. در این نوشته ما همان معنایی را لحاظ می کنیم که خود مسیحیان در نظر گرفته اند.

 

مسیحیان معتقدند که مقصود از تسلی دهنده «روح القدس » است که پنجاه روز پس از عروج حضرت عیسی علیه السلام نزد حواریون آمد و آنان را تقویت روحی کرد، به شرحی که در آغاز کتاب اعمال رسولان آمده است. (48) ولی مسلمانان اعتقاد دارند که شواهد و قراین کافی وجود دارد که تسلی دهنده مورد نظر نمی تواند روح القدس مورد نظر مسیحیان باشد.

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 90/11/16 :: ساعت 11:8 صبح )
»» بشارتهای انبیاء الهی و دیگران درباره ظهور رسول خدا(ص)

برخی از اهل تحقیق بتفصیل در اینباره قلمفرسائی کرده و حتی جداگانه کتاب نوشته اند که از آنجمله می توان کتاب «راه سعادت »استاد فقید و محقق ارزشمندمرحوم شعرانی و مقاله محققانه دیگری را که در کتاب «خاتم پیغمبران »در اینباره درج شده نام برد که چون با مقاله ما که درباره تاریخ تحلیلی اسلام است چندان ارتباطی ندارد و بیشتر بابحث نبوت خاصه رسول خدا«ص »ارتباط دارد تا با بحث ما و به اصطلاح یک بحث کلامی است نه تاریخی،نمی توانیم وقت خود و شما را با این بحث گسترده و عمیق بگیریم،ولی بهمان مقدار که مربوط به تاریخ می شود یک اشاره اجمالی نموده ومی گذریم:

 

طبق روایات زیادی که در کتابهای تاریخی و حدیث وسیره داریم بشارتهای زیادی از پیمبران گذشته و دانشمندان و کاهنان در باره ظهور پیامبر بزرگوار اسلام «ص »وارد شده که به اجمال و تفصیل از ظهور و ولادت و بعثت آنحضرت خبرداده اند،و علامه مجلسی «ره »در کتاب بحار الانوار در اینباره بابی جداگانه تحت عنوان «باب البشائر بمولده و نبوته »منعقدکرده که بسیاری از آن روایات را در آنجا گرد آورده.

 

و بهر صورت قسمتی از این روایات همان هائی است که درتورات و انجیل آمده مانند:

 

آیه 14 و 15 از کتاب یهودا که می گوید:

 

«لکن خنوخ «ادریس »که هفتم از آدم بود در باره همین اشخاص خبر داده گفت اینک خداوند با ده هزار از مقدسین خود آمد تا برهمه داوری نماید و جمیع بی دینان را ملزم سازد و بر همه کارهای بی دینی که ایشان کردند و بر تمامی سخنان زشت که گناهکاران بی دین بخلاف او گفتند...»

 

که ده هزار مقدس فقط با رسولخدا«ص »تطبیق می کند که در داستان فتح مکه با او بودند.بخصوص با توجه به این مطلب که این آیه از کتاب یهودا مدتها پس از حضرت عیسی «ع »نوشته شده.

 

و از آنجمله در سفر تثنیه باب 33 آیه 2 چنین آمده:

 

«و گفت خدا از کوه سینا آمد و برخاست از سعیر به سوی آنها ودرخشید از کوه پاران و آمد با ده هزار مقدس از دست راستش بایک قانون آتشین...».

 

که طبق تحقیق جغرافی دانان منظور از«پاران »-یا فاران مکه است،و ده هزار مقدس نیز چنانچه قبلا گفته شد فقط قابل تطبیق با همراهان و یاران رسول خدا«ص »است.

 

و در فصل چهاردهم انجیل یوحنا:16،17،25،26 چنین است:

 

«اگر مرا دوست دارید احکام مرا نگاه دارید،و من از پدر خواهم خواست و او دیگری را که فارقلیط است به شما خواهد داد که همیشه با شما خواهد بود،خلاصه حقیقتی که جهان آنرا نتواندپذیرفت زیرا که آنرا نمی بیند و نمی شناسد،اما شما آنرامی شناسید زیرا که با شما می ماند و در شما خواهد بود.اینها رابه شما گفتم مادام که با شما بودم اما فارقلیط روح مقدس که اورا پدر به اسم من می فرستد او همه چیز را بشما تعلیم دهد و هرآنچه گفتم بیاد آورد».

 

که بر طبق تحقیق کلمه «فارقلیط »که ترجمه عربی «پریکلیتوس »است بمعنای «احمد»است و مترجمین اناجیل از روی عمد یا اشتباه آنرا به «تسلی دهنده »ترجمه کرده اند و درفصل پانزدهم:26 چنین است:

 

«لیکن وقتی فارقلیط که من او را از جانب پدر می فرستم و او روح راستی است که از جانب پدر عمل می کند و نسبت به من گواهی خواهد داد».

 

و در فصل شانزدهم:7،12،13،14 چنین است:

 

«و من به شما راست می گویم که رفتن من برای شما مفید است،زیرا اگر نروم فارقلیط نزد شما نخواهد آمد،اما اگر بروم او را نزدشما می فرستم اکنون بسی چیزها دارم که بشما بگویم لیکن طاقت تحمل ندارید،اما چون آن خلاصه حقیقت بیاید او شما رابهر حقیقتی هدایت خواهد کرد،زیرا او از پیش خود تکلم نمی کند آنچه می شنود خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد»

 

و قسمتی دیگر آنهائی است که از دانشمندان یهود وراهبان مسیحی و کاهنان و منجمان و دیگران نقل شده مانندسخنان دانشمندان یهودی بنی قریظه که با«تبع »پادشاه یمن گفتند (1) و سخنان عبد الله بن سلام (2) و آنچه از سیف بن ذی یزن نقل شده (3) ،و سخنان «بحیرا»و«نسطورا» (4) و«سطیح »و«شق » (5) و«قس بن ساعدة » (6) یکی از بزرگان مسیحیت و روایت ابو المویهب راهب (7) و«زید بن نفیل » (8) که باز هم برای نمونه بداستان زیر که خلاصه ای از نقل ابن اسحاق در سیره است توجه نمائید:

 

ابن هشام مورخ مشهور در تاریخ خود می نویسد: (9) ربیعة بن نصر که یکی از پادشاهان یمن بود خواب وحشتناکی دید و برای دانستن تعبیر آن تمامی کاهنان و منجمان را بدربار خویش احضارکرد و تعبیر خواب خود را از آنها خواستار شد.

 

آنها گفتند:خواب خود را بیان کن تا ما تعبیر کنیم؟

 

ربیعة در جواب گفت:من اگر خواب خود را بگویم و شماتعبیر کنید به تعبیر شما اطمینان ندارم ولی اگر یکی از شما تعبیرآن خواب را پیش از نقل آن بگوید تعبیر او صحیح است.

 

یکی از آنها چنین گفت:چنین شخصی را که پادشاه می خواهد فقط دو نفر هستند یکی «سطیح »و دیگری «شق »که این دو کاهن می توانند خواب را نقل کرده و تعبیر کنند.

 

ربیعة بدنبال آندو فرستاد و آنها را احضار کرد،سطیح قبل از«شق »بدربار ربیعة آمد و چون پادشاه جریان خواب خود رابدو گفت،سطیح گفت:آری در خواب گلوله آتشی را دیدی که از تاریکی بیرون آمد و در سرزمین تهامه در افتاد و هر جانداری را در کام خود فرو برد!

 

ربیعة گفت:درست است اکنون بگو تعبیر آن چیست؟

 

سطیح اظهار داشت:سوگند بهر جانداری که در این سرزمین زندگی می کند که مردم حبشه بسرزمین شما فرود آیند وآنرا بگیرند.

 

پادشاه با وحشت پرسید:این داستان در زمان سلطنت من صورت خواهد گرفت یا پس از آن؟

 

سطیح گفت:نه:پس از سلطنت تو خواهد بود.

 

ربیعة پرسید:آیا سلطنت آنها دوام خواهد یافت یا منقطع می شود!

 

گفت:نه پس از هفتاد و چند سال سلطنتشان منقطع می شود!

 

پرسید:سلطنت آنها بدست چه کسی از بین می رود؟ گفت:بدست مردی بنام ارم بن ذی یزن که از مملکت عدن بیرون خواهد آمد.

 

پرسید:آیا سلطنت ارم بن ذی یزن دوام خواهد یافت؟

 

گفت:نه آن هم منقرض خواهد شد.

 

پرسید:بدست چه کسی؟

 

گفت:به دست پیغمبری پاکیزه که از جانب خدا بدو وحی می شود.

 

پرسید:آن پیغمبر از چه قبیله ای خواهد بود؟

 

گفت:مردی است از فرزندان غالب بن فهر بن مالک بن نصر که پادشاهی این سرزمین تا پایان این جهان در میان پیروان او خواهد بود.

 

ربیعة پرسید:مگر این جهان پایانی دارد؟

 

گفت:آری پایان این جهان آنروزی است که اولین وآخرین در آنروز گرد آیند و نیکو کاران بسعادت رسند و بد کاران بدبخت گردند.

 

ربیعة گفت:آیا آنچه گفتی خواهد شد؟

 

سطیح پاسخداد:آری سوگند بصبح و شام که آنچه گفتم خواهد شد.

 

پس از این سخنان «شق »نیز بدربار ربیعه آمد و او نیز سخنانی نظیر گفتار«سطیح »گفت و همین جریان موجب شد تاربیعه در صدد کوچ کردن بسرزمین عراق برآید و به شاپور-پادشاه فارس-نامه ای نوشت و از وی خواست تا او و فرزندانش را درجای مناسبی در سرزمین عراق سکونت دهد و شاپور نیز سرزمین «حیرة »را-که در نزدیکی کوفه بوده-برای سکونت آنها در نظرگرفت و ایشانرا بدانجا منتقل کرد،و نعمان بن منذر-فرمانروای مشهور حیرة-از فرزندان ربیعة بن نصر است.

 

و بالاخره می رسیم به اشعاری که ادیب الممالک فراهانی در آن قصیده معروف خود سروده و مطلع آن چنین است:

 

برخیز شتربانا بر بند کجاوه کز چرخ همی گشت عیان رایت کاوه در شاخ شجر برخاست آوای چکاوه وز طول سفر حسرت من گشت علاوه بگذر بشتاب اندر از رود سماوه در دیده من بنگر دریاچه ساوه وز سینه ام آتشکده فارس نمودار

 

تا آنکه گوید:

 

با ابرهه گو خیر به تعجیل نیاید کاری که تو می خواهی از فیل نیاید رو تا بسرت طیر ابابیل نیاید بر فرق تو و قوم تو سجیل نیاید تا دشمن تو مهبط جبریل نیاید تاکید تو در مورد تضلیل نیاید تا صاحب خانه نرساند بتو آزار زنهار بترس از غضب صاحب خانه بسپار بزودی شتر سبط کنانة برگرداز این راه و مجو عذر و بهانه بنویس به نجاشی اوضاع،شبانه آگاه کنش از بد اطوار زمانه وز طیر ابابیل یکی بر بنشانه کانجا شودش صدق کلام تو پدیدار

 

تا آنجا که در باره ولادت آنحضرت گوید:

 

این است که ساسان به دساتیر خبر داد جاماسب به روز سوم تیر خبر داد بر بابک برنا پدر پیر خبر داد بودا بصنم خانه کشمیر خبر داد مخدوم سرائیل به ساعیر خبر داد وان کودک ناشسته لب از شیر خبر داد ربیون گفتند و نیوشیدند احبار از شق و سطیح این سخنان پرس زمانی تا بر تو بیان سازند اسرار نهانی گر خواب انوشروان تعبیر ندانی از کنگره کاخش تفسیر توانی بر عبد مسیح این سخنان گر برسانی آرد بمدائن درت از شام نشانی بر آیت میلاد نبی سید مختار فخر دو جهان خواجه فرخ رخ اسعد مولای زمان مهتر صاحبدل امجد آن سید مسعود و خداوند مؤید پیغمبر محمود ابو القاسم احمد وصفش نتوان گفت بهفتاد مجلد این بس که خدا گوید«ما کان محمد» بر منزلت و قدرش یزدان کند اقرار اندر کف او باشد از غیب مفاتیح و اندر رخ او تابد از نور مصابیح خاک کف پایش بفلک دارد ترجیح نوش لب لعلش بروان سازد تفریح قدرش ملک العرش بما ساخته تصریح وین معجزه اش بس که همی خواند تسبیح سنگی که ببوسد کف آن دست گهر بار ای لعل لبت کرده سبک سنگ گهر را وی ساخته شیرین کلمات تو شکر را شیروی به امر تو درد ناف پدر را انگشت تو فرسوده کند قرص قمر را تقدیر بمیدان تو افکنده سپر را واهوی ختن نافه کند خون جگر را تا لایق بزم تو شود نغز و بهنجار موسی ز ظهور تو خبر داد به یوشع ادریس بیان کرده به اخنوخ و همیلع شامول به یثرب شده از جانب تبع تا بر تو دهد نامه آن شاه سمیدع ای از رخ دادار برانداخته برقع بر فرق تو بنهاده خدا تاج مرصع در دست تو بسپرده قضا صارم تبار

 

و البته در مورد بشارتهائی که نمونه اش را در عهد جدید وقدیم و انجیل و غیره خواندید تذکر این نکته که در سخن بعضی از نویسندگان نیز دیده می شود ضروری است که چون غرض ازذکر این بشارتها در کلمات انبیاء و بزرگان گذشته اطلاع یافتن طبقه خاصی از آیندگان یعنی دانشمندان و محققانی بود که تاحدودی ملهم باشند و مغرضان و منحرفان نتوانند به آنها دستبردزده و از تحریف و تصحیف مصون بماند از اینرو این بشارتهامعمولا دارای خصوصیات زیر است:

 

1-بشارتها معمولا واضح و روشن نیست و عموما در قالب استعارات و کنایات ذکر شده...

 

2-در این بشارتها نام رسمی پیمبران که بدان نام خوانده می شدند ذکر نشده و معمولا اوصاف و خصوصیات اخلاقی آنان ذکر شده مانند لفظ «مسیح »که در باره حضرت عیسی دربشارات آمده و«فارقلیط »که در بشارات رسول خدا ذکر گردیده...

 

3-در بشارات زمان و مکان نیز معمولا بدان معنی و مفهومی که نزد ما دارد ذکر نشده و بطور رمز و کنایه ذکر شده چنانچه دراخبار غیبیة ائمه اطهار و بخصوص امیر مؤمنان علیه السلام وروایات علائم ظهور نیز این خصوصیت بچشم می خورد که بخاطررعایت همان جهتی که ذکر شد بصورت رمز و اشاره و کنایة مطلب را بیان فرموده اند...

 

و بگفته یکی از نویسندگان «مصلحت خداوندی ایجاب می کرد که این بشارات مانندزیبائیهای طبیعت که محفوظ می ماند یا مانند صندوقچه جواهر فروشان که بدقت حفظ می شود در لفافه ای از اشارات محفوظ بماند تا مورد استفاده نسلهای بعد که بیشتر با عقل و دانش سر و کار دارند قرار گیرد». (10)

 

پی نوشتها:

 

1-زندگانی پیغمبر اسلام تالیف نگارنده ص 40.

 

2-بحار الانوار ج 15 ص 180-186.

 

3-بحار الانوار ج 15 ص 180-186.

 

4 و 5 و 6-زندگانی پیغمبر اسلام ص 77 و 89 و 38 و 42.

 

7-اکمال الدین ص 111 و 112.

 

8-زندگانی پیغمبر اسلام ص 41.

 

9-آنچه ذیلا از سیره ابن هشام نقل کرده ایم تلخیص شده است.

 

10-خاتم پیغمبران ج 1 ص 502.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 90/11/16 :: ساعت 11:6 صبح )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 226
>> بازدید دیروز: 274
>> مجموع بازدیدها: 1326238
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


























































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب