سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از این آدمى شگفتى گیرید : با پیه مى‏نگرد و با گوشت سخن مى‏گوید : و با استخوان مى‏شنود ، و از شکافى دم بر مى‏آورد . [نهج البلاغه]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» فرازهایی از وصیت نامه فاطمه زهرا به امیر مؤمنان علی

روایت شده که حضرت فاطمه (س) در آخرین لحظات عمر شریفش در حضور “ام ایمن” و “اسماء بنت عمیس” به همسر بزرگوارش حضرت علی (ع) فرمود: ای پسر عمو وصیتی دارم که در دل نهفته داشته ام، علی (ع) فرمود ای دختر پیامبر(ص) وصیت کن به آنچه می خواهی و هر چه در دل داری بگو.
به روایتی دیگر جز حضرت فاطمه (س) و حضرت علی (ع) کسی دیگر نبود، حضرت فاطمه (س) فرمود ای پسر عمو هرگز در پیمان زناشویی جز طریق صفا و وفا نپیمودم و راه مخالفت برنگزیدم مطیع و فرمانبردار بودم، آیا این را که می گویم صحیح است.
علی (ع) فرمود: معاذالله، راست می گویی و من نیز در مخالفت تو از خدا بیمناکم و فراق تو بر من سخت و ناگواراست که هیچ چیز مرا تسلیت نمی دهد، هر دو به گریه افتادند و های های گریستند.علی (ع) سر فاطمه (س) را بلند کرد و به سینه خود چسباند آنگاه فرمود به هر چه می خواهی وصیت کن که اجرا خواهم کرد و منظور تو را بر قصد خود مقدم دارم.

فاطمه (س) در حال ناتوانی فرمود خداوند تو را جزای خیر بدهد، وصیت من این است که پس از من دختر خواهر من “امامه” را که دختر زینب بوده تزویج کنی، زیرا امامه فرزندان مرا دوست دارد و پرستار آنهاست و مرد هم ناگزیر است در خانه زنی داشته باشد و بعد تابوتی که به اسماء گفته ام برای من تهیه کنید و هیچ کس به جنازه من حاضر نشود من از این دورویان که به من ستم کردند و حق مرا غصب نمودند بیزارم. اینها دشمن من ودشمن رسول خدایند و مگذار از اینها کسی بر من نماز بگذارد و به جناره ام حاضر شود.
یا علی (ع) مرا شبانه و در تاریکی غسل بده ودر تاریکی شب دفن کن آنوقت که دیده ها به خواب رفته تا بی خبرباشند و اسماء را طلب فرمود که چون من رحلت کردم در تابوتی که کنار خانه است مرا بگذار و بیرون برو.

وصیت می کند فاطمه (س) دختر محمد(ص) به امیرالمومنین علی (ع) که حوائط سبعه (هفت قطعه زمین فدک به نامهای مشهور عواف، دلال، برقه، میثب، حسنی، صافیه، مشربه ام ابراهیم) در تصرف فاطمه (ص) است به تولیت علی (ع) می گذارد و بعد از علی بن ابیطالب تولیت آن با امام حسن مجتبی (ع) و بعد با امام حسین (ع) و بعد از او تولیت با بزرگترین اولاد ذکور است از ذریه من وخدا را به شهادت می گیرم و بعد مقداد بن اسود و زبیربن عوام را شاهد شدند که علی (ع) به خط خود نوشت.
صبحگاه که خبر رحلت یگانه دختر پیامبر(ص) منتشر شد گروهی از مهاجر و انصار در اطراف خانه علی (ع) جمع شدند تا برجنازه آن حضرت نماز بخوانند و تشییع کنند، مقداد بیرون آمد و گفت بانوی اسلام وصیت فرموده که او را شب به خاک بسپریم و جز علی (ع) و فرزندانش کسی براو نماز نخواند، هر کدام چیزی گفتند و یکدیگر را ملامت نمودند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/4/23 :: ساعت 2:3 عصر )
»» شیوه زندگی حضرت فاطمه زهرا (س)

زندگی اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) راهنمای بسیار روشنی است برای کسانی که بخواهند به بهترین حیات دنیوی و اخروی دست یابند. این مساله آنقدر پر اهمیت است که در برخی احادیث شیعه گی و پیروی از ایشان به التزام و تبعیت عملی از سبک زندگی ایشان در آمده است.
در زیارت مقدسه جامعه کبیره که از امام هادی(ع) نقل شده است می خوانیم:اَلسَّلامُ عَلى مَحاَّلِّ مَعْرِفَهِ اللَّهِ (سلام بر جایگاههاى شناسایى خدا)؛ آنچه از این فراز بر می آید این است که بهترین راه و جایگاه برای شناخت خدا و راه رسیدن به خدا بررسی زندگی ائمه و معصومین (ع) است.
همینطور در فرازی دیگر از این زیارت امده است:مَنْ اَتیکُمْ نَجى وَمَنْ لَمْ یَاْتِکُمْ هَلَک (هرکس به نزد شما آمد نجات یافت و هر کس نیامد هلاک شد).

و ثمره وصال انسان به آن بزرگواران را طیباً لِخَلْقِنا وَطَهارَهً لاِنْفُسِنا وَتَزْکِیَهً لَنا وَکَفّارَهً لِذُنُوبِنا (موجب پاکى اخلاق ما و پاک شدن خود ما و تزکیه ما و کفاره گناهان ما) بیان می کند.
در زیارت عاشورا که به اعتقاد شیعه از احادیث قدسی است می خوانیم:اللهُمَّ اجْعَلْ مَحْیایَ مَحْیا مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَمَماتی مَماتَ مُحَمَّد وَآل مُحَمَّد. که همان اشاره به خواست خداوند و دعای شیعه برای قرار گرفتن در مسیر سبک زندگی اهل بیت(ع) است.

از میان معصومین(ع) آن که زندگی پر برکتش بخصوص برای زنان مسلمان همچون خورشیدی نورافشانی می کند، وجود نازنین حضرت فاطمه زهرا(س) است که آشنایی با سبک زندگی آن حضرت بسیار برای ما راهگشا خواهد بود.
در جامعه امروز که نظام سرمایه داری غرب با تهاجم فرهنگی خود سعی دارد الگویی مبتذل و غیرانسانی برای زنان و دختران مسلمان ارائه کند مسلما پرداخت به ابعاد گوناگون شخصیتی آن حضرت می تواند الگوی عملی مناسبی برای جامعه شیعی باشد.

در ذیل به بررسی برخی از گوشه های عبرت آموز زندگی حضرت فاطمه زهرا(س) می پردازیم:

ولادت
نحوه ولادت حضرت فاطمه(س) بسیار جالب توجه است. آنچه که برای شیعیان آن حضرت باید مورد توجه قرار گیرد اهمیت مراقبت های لازم قبل از تولد فرزند است. لزوم طهارت روحی و جسمی  برای تشکیل نطفه یک فرزند صالح از خصوصیات آشکاربه وجود آمدن یک انسان پاک سرشت والهی است.
آمده است برای تولد ایشان جبرئیل به پیامبر(ص) عرض کرد: اى محمد! خداوند على اعلى به تو سلام مى رساند و امر مى نماید که چهل روز از خدیجه دورى کنى!
و آن حضرت 40 روز به خانه خدیجه نرفت .پیامبر(ص) روزها را روزه گرفت و شبها را به عبادت حق تعالى مشغول بود و در این مدت، در خانه فاطمه بنت اسد به سر مى برد و هر شب، هنگام افطار، به على (ع) امر مى فرمود در خانه را باز کنند تا هر که مى خواهد داخل شود و از غذاى حضرت تناول کند.

پس از چهل روز، جبرئیل نازل شد و عرض کرد: خداوند على اعلى سلام مى رساند و مى فرماید: براى تحفه و کرامت من آماده باش! آنگاه میکائیل طبقى از میوه هاى بهشتى را فرود آورد .
در آن شب، پیامبر (ص) به على (ع) فرمود تا در منزل را ببندند؛ زیرا خوردن این غذا بر غیر نبى خاتم (ص) روا نبود . آنگاه پیامبر(ص) از آن غذا و آب تناول فرمودند و در آن شب، نطفه بهترین زنان جهان منعقد شد.

نحوه رفتار با والدین و احترام به پدر
فاطمه هشت سال در مکه پا به پای پدر در اعتلا و پیشرفت اسلام کوشید و در آزار کفار و مشرکان و منافقان یار و مددکار پدر بود . در دره و شعب ابوطالب، سه سال درکنار پدر تحمل کرد  و زمانی که مشرکان پیامبر(ص) را آزار و اذیت و زخمی و یا جسارتی می کردند، پیامبر(ص) را دلداری می داد و زخم هایش را مداوا می کرد؛ این گونه بود که پیامبر(ص) ایشان را «ام ابیها» (مادر پدرش) نامید.
فاطمه زهرا (س) در همه حال به یاد پدر گرامی خویش بود و از هیچ نعمت و کمکی برای یاری به پدر دریغ نمی کرد. در روایت است که: سه روز بود که پیامبر (ص) غذایی نخورده بودند به طوری که بر حضرت سخت می گذشت. در نزد همسرانش خوراکی یافت نمی شد. نزد فاطمه آمد و گفت: دخترم نزد تو چیزی برای خوردن هست که بسیار گرسنه ام؟ عرض کرد: نه بخدا سوگند! وقتی پیامبر(ص) بیرون رفت ، دخترش از اینکه نتوانسته پدر را سیر کند محزون شد. ناگهان دختر همسایه در زد و دو قرص نان و یک تکه گوشت خدمت فاطمه (س) آورد. او خوشحال شد و گفت خود را بر رسول خدا مقدم نمی داریم . درحالیکه همه گرسنه بودند آن را زیر سبد نهاده و سرپوش بر آن گذاشت . حسن و حسین علیها السلام را خدمت پیامبر (ص) فرستاد ، تا جدشان را برای غذا دعوت کنند. پیامبر(ص) تشریف آوردند و غذای بسیار معطری زیر سبد یافت. سوال کرد این غذا از کجاست ؟ فاطمه (س) جواب داد : از جانب خدایی که به هر کس بخواهد بدون حساب روزی می دهد. پیامبر (ص) و همه اعضای خانواده علی(ع) و همسران پیامبر (ص) از آن غذا خوردند و برای همسایه ها هم فرستادند.

زهرا(س) همیشه رفتاری سرشار و آمیخته از ادب و تواضع و فروتنی نسبت به پدر داشت. گرچه رابطه ایشان بسیار عاطفی و سراسر محبت و صمیمیت بود ، اما این مانع احترام و تواضع ویژه ایشان نسبت به پیامبر(ص) نمی شد. نقل است از حضرت فاطمه (س) که فرمود: وقتی بر پیامبر (ص) آیه نازل شد (که پیامبر(ص) را با نامش خطاب نکنید)، هیبت پیامبر (ص) مرا گرفت ، بطوری که نتوانستم به او “یا ابه” بگویم و یا رسول الله به او می گفتم. حضرت از من روی گرداند. چند بار به همین ترتیب صدا کردم و او جواب نداد. سپس فرمود: دخترم این آیه درباره تو و خاندان تو نازل نشده است. تو از منی و من از تو هستم. این آیه درباره اهل جفا و تکبر و کسانی که فخر می ورزند نازل شده است. تو “یا ابه” بگو. چون برای قلب من محبوب‌تر و برای پروردگار رضایت‌بخش‌تر است.

ازدواج
ازجمله نکات مهم زندگی حضرت فاطمه(س) ازدواج آن حضرت بود. ایشان خواستگارانی بسیار در میان صحابه داشت که از نظر مالی در رتبه های بالایی قرار داشتند اما رسول خدا همچنان مسأله را به نظر خداوند موکول می‌نمود تا سرانجام جبرئیل بر پیامبر (ص) نازل شد و گفت:ای محمد! خدا بر تو سلام می‌رساند و می‌فرماید فاطمه را به عقد علی درآور، خداوند علی را برای فاطمه و فاطمه را برای علی پسندیده است.
و فاطمه(س) و پیامبر(ص) و اگر بهتر بگوییم خداوند تبارک و تعالی، علی(ع) را که جوانی سرشار از ایمان و تعهد بود انتخاب کردند.

مسأله، مسأله زندگی، مهر و عطوفت، آرامش و تربیت، ایمان و تقوا بود. مسأله، مسأله حفظ دین و سلامت فکر و روح بود. قرار بود از محفل ساده و بی تکلف و بی ریای علی(ع) و فاطمه(س) هر لحظه نوری به عرش بلند شود و عرش را نورانی کند که خدا خود خواسته بود و اذن داده بود. آری! «فی بیوت اذن الله ان یرفع و یذکر فیها اسمه». قرار بود ماحصل این ازدواج حسن(ع) و حسین(ع) و زینب(س) وام کلثوم(س) باشند که هرکدام چون نوری در آسمان ولایت بدرخشند و راه زندگی ارادتمندانشان را به سوی خداوند روشن کنند.
فایده ای که آن ازدواج داشت چیزی نبود که با زر و سیم  بتوان آن را قیمت گذاشت که هرچه فایده کمتر است معنویت بیشتر به ثمن بخث فروخته می شود و هرچه تجلی معنویت بیشتر باشد مال کم ارزش تر خواهد بود. قرار بود ازدواج علی(ع) و فاطمه(س) الگویی شود برای شیعیانشان تا ابد.
در روایات متعددی نقل شده است که پیامبر اکرم (ص) فرمود: اگر علی نبود، فاطمه همتایی نداشت. از اینجا مشخص می شود منظور پیامبر(ص) در کفویت زوجین، ایمان دوطرف است.
درآن زمان دارایی علی(ع) منحصر به شمشیر و زرهی بود برای جهاد در راه خدا و شتری برای کار در باغستانهای مدینه. او به دستور پیامبر(ص) زره را کابین فاطمه(س) قرار داد که به حدود 400 درهم به فروش رسید و پول آن صرف فراهم آوردن مقدمات زندگیش شد.
پیامبر(ص)  مقدار اندکی از پول را به بلال داد تا با آن عطر بخرد و بقیه پول را به چند تن از صحابه داد تا جهیزیه را از بازار فراهم کنند.

جهیزیه ساده و اندکی فراهم و نزد پیامبر(ص) آوردند. ساده و بی تکلف می نمود. پیامبر(ص) چون سادگی بیش از حد اشیاء را نگریست دست به دعا بلند کرده و فرمود: خدا به اهل بیت برکت دهد. و البته خدانیز چنین کرد چرا که «انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» در حق هیچ کسی به جز این خاندان نازل نشد! آری خدا خواست که اهل بیت پاک و مطهر قرار گیرند، به دور از هرگونه رجس و نازیبایی و ناپاکی. و خدا خواست که تا روزگار هست و هست، هرجا کرامتی دیده شود دوستدارانش به یاد حسن(ع) بیفتند و هر جا قیامی در راه خدا بر علیه ظلم ستم کیشی روی دهد با پرچم حسین(ع) افراشته شود و الگوی هر زن مسلمانی زینب(س) باشد.

همسرداری
همسرداری حضرت فاطمه(س) نیز بهترین الگو برای زنان مسلمان است. شیوه رفتار با همسر برای یک زن آن قدر مهم است که حضرت علی (ع) می فرماید: جهاد زن، خوب شوهرداری کردن است.
فاطمه (س) با آن همه فضیلت، همسری نیکو و مطیع برای امیر مؤمنان علی(ع) بود. روایت است هنگامی که علی (ع) به فاطمه (س) می‌نگریست، غم و اندوهش برطرف می‌شد.

رسول خدا در اولین شب ازدواج علی (ع) و زهرا (س) کارهای آنان را به این شکل تقسیم نمود: خمیر کردن آرد و پختن نان و تمیز کردن و جارو زدن خانه به عهده فاطمه (س) باشد و کارهای بیرون منزل از قبیل جمع آوری هیزم و مواد غذایی را علی (ع) انجام دهد.
پس از آن بود که حضرت زهرا (س) فرمود: جز خدا کسی نمی داند که از این تقسیم کار تا چه اندازه خوشحال شدم، زیرا رسول خدا (ص) مرا از انجام کارهایی که مربوط به مردان است،‌ باز داشت.

فاطمه (س) هیچ گاه حتی اموری را که احتمال می داد علی (ع) قادر به تدارک آنها نباشد، از او طلب نمی نمود؛ تا آنجا که از علی(ع) در رابطه با فاطمه(س) نقل شده است: بخدا سوگند که او را به خشم نیاوردم و تا هنگامی که زنده بود، او را وادار به کاری که خوشش نیاید نکردم؛ او نیز مرا به خشم نیاورد و نافرمانی هم نکرد.
از ویژگی های مهم حضرت فاطمه (س) این بود که آن بزرگوار بهترین یار و یاور شوهرش علی (ع) در اجرای فرامین ا لهی بود. پیامبر(ص) از علی(ع) سوال کرد: همسرت را چگونه یافتى؟ و علی(ع) پاسخ گفت: نِعْمَ الْعَوْنُ على‏ طاعَهِ اللَّهِ (بهترین یار و یاور براى اطاعت و بندگى خدا).

آن بانوی بزرگوار، نام همسر خود را با احترام یاد می‌کرد. گاهی وی را با کنیه «ابالحسن» می‌خواند و گاهی با یاد قرابت نسبی (یا ابن عم) وی را ندا می‌داد. در حدیث شریف کساء آمده است که حضرت فاطمه(س) می فرماید: ابوالحسن على بن ابیطالب وارد شد و فرمود سلام بر تو اى دختر رسول خدا گفتم : و بر تو باد سلام اى ابا الحسن و اى امیر مؤ منان. این گونه نقل نام و خطاب احترام آمیز یکی از نکات اصلی رابطه زوجین نسبت به یکدیگر است.
از دیگر نکات متابعت ایشان از شوهر بود. نقل است هنگامی که مصدوم کردن حضرت زهرا(س) از امیرمومنان درخواست ملاقات و عیادت ایشان را کردند، حضرت علی(ع) تقاضای آن دو را به فاطمه(س) ارائه کردند و ایشان در جواب فرمودند: البیت بیتک و الحره امتک(خانه متعلق به شماست و من هم به منزله کنیز و خدمتگزار در خانه شماهستم).
رسیدگی به وضع ظاهری به خاطر همسر از اصول زندگی یک زن و مرد مسلمان است. آمده است پیامبر برای شب عروسی حضرت زهرا (س) دستور داد عطرهایی خوشبو تهیه کنند و حضرت زهرا (س) نیز در داخل خانه دائماً معطر بودند.

تربیت و رفتار با فرزندان
سیره رفتار فاطمه(س) با فرزندان خود نیز سرمشقی مناسب برای تربیت صحیح فرزندان است. ایشان به فرزندان احترام می گذاشتند و آنها را با احترام خطاب می کردند و همیشه سعی در آموزش و تربیت دینی و اخلاقی آنها داشتند.

در حدیث شریف کساء حضرت فاطمه(س) در پاسخ سلام فرزند خود امام حسن(ع) می فرماید: سلام برتو اى نور دیده ام و میوه دلم. و در پاسخ سلام امام حسین(ع) می فرماید: سلام بر تو اى فرزند من و اى نور دیده ام و میوه دلم.
حضرت زهرا (س) فرزندان خود را همیشه برای یادگیری و تعلیم و تزکیه آماده می کرد؛ به عنوان مثال به فرزندش حسن(ع) می فرمود: «به مسجد برو ، آنچه را از پیامبر شنیدی فراگیر و نزد من بیا و برای من بازگو کن».

و در عین حال شادی و خوشحالی را در بیت خود تسری می داد و این تا حدی بود که از بازی با کودکان که نقش بسزایی در تربیت آنها دارد اجتناب نمی نمود. نقل شده است که فاطمه(س) فرزندش حسن(ع) را روی دست می گرفت و بالا می انداخت و حرکت می داد و می فرمود: اشبه أباک یاحسن، واخلع عن الحق الرّسن، واعبد الهاً ذامنن، ولاتوال ذا الاحسن. (ای حسن ، نظیر پدرت باش و ریسمان ظلم از حق دور کن، و خداوندی را که صاحب نعمت هاست پرستش کن و با افراد تیره دل دوست مباش).
ایشان همیشه رسیدگی به فرزندان را در اولویت قرار می داد. سلمان می گوید: روزی فاطمه زهرا(س) را دیدم که مشغول آسیاب بود. در این هنگام فرزندش حسین گریه می کرد. عرض کردم: برای کمک به شما آسیاب کنم یا بچه را آرام نمایم؟ ایشان فرمود: من به آرام کردن فرزند اولی هستم، شما آسیاب را بچرخانید.

همچنین از نکات بارز حضرت زهرا(س) در تربیت فرزندان سبک عملی تشویق به عبادت برای آنها بود. مسلما وقتی والدین الگوی عملی کودکان برای عبادت پروردگار باشند، در آینده و بزرگسالی آنها نیز به تعصی از والدین این راه را پیش خواهند برد.
در همین زمینه امام حسن (ع) می فرماید: مادرم فاطمه را در شب جمعه در محراب عبادت دیدم که به عبادت و نماز مشغول است، او پیوسته به رکوع و سجود مشغول بود که شب به پایان رسید.
آن حضرت در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان کودکان خود را به بیداری فرا می خواند. حضرت در روز بچه ها را می خواباند تا استراحت کنند و غذای کمتری به آنان می داد تا بدین گونه زمینه و موقعیت بهتری برای شب زنده داری داشته باشند. ایشان نمی گذاشت احدی از اهل خانه خوابش ببرد و می فرمود : محروم است کسی که از برکات شب قدر محروم بماند.

از نکات دیگر تربیتی ایشان عدالت در توجه به کودکان بود. آمده است روزی امام حسن(ع) نزد پیامبر(ص) آمد و اظهار تشنگی کرد. رسول خدا(ص) برخاست، ظرفی برداشت و از گوسفندی که داخل منزل بود مقداری شیر دوشید و به امام حسن(ع) داد. فاطمه زهرا (س)، به پیامبر(ص) گفت: گویا حسن برای شما عزیزتر از حسین است. پیامبر(ص) فرمود: نه. هردو برایم عزیز و محبوبند ولی چون اول حسن تقاضای آب کرد او را مقدم داشتم.
همچنین روزی حسنین(ع) در حضور پیامبر (ص) کشتی گرفتند. در این میان فاطمه(س) شنید که پدر بزرگوارش، امام حسن را به پیروزی بر امام حسین ترغیب می کند. حضرت زهرا(س) از این نوع رفتار پیامبر(ص) اظهار تعجب کرد. پیامبر فرمود: دوستم جبرئیل ، حسین را تشویق می کند و من حسن را تشویق می نمایم.

تعلیم مسائل دینی
حضرت فاطمه زهرا(س) در آموختن مسائل دین به دیگران از اشتیاق زایدالوصفی بهره مند بود. روزی زنی نزد او آمد وگفت: مادری پیر دارم که در مورد نماز خود اشتباهی کرد و مرا فرستاده تا از شما مسئله ای را بپرسم. حضرت زهرا(س) سؤال او را پاسخ فرمود؛ زن برای بار دوم وسوم مسئله ای پرسید و پاسخ شنید. این کار تا ده بار تکرار شد و هر بار آن بانوی بزرگوار ، سؤال وی راپاسخ فرمود. زن از رفت و آمدهای پی در پی شرمگین شد و گفت: دیگر شما را به زحمت نمی اندازم. فاطمه(س) فرمود: باز هم بیا و سوالهایت را بپرس ، تو هر قدر سؤال کنی من ناراحت نمی شوم. زیرا از پدرم رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم شنیدم که فرمود: روز قیامت علمای پیرو ما محشور می شوند و به آنها به اندازه دانش شان خلعت های گرانبها عطا می گردد و اندازه پاداش به نسبت میزان تلاش است که برای ارشاد و هدایت بندگان خدا نموده اند.

ساده زیستی و پرهیز از تجمل
ساده زیستی و پرهیز از تجمل از نکات بارز زندگی حضرت فاطمه زهرا(س) است. مهریه کم، جهیزیه مختصر، اکتفا به غذای اندک و معاش کم، استفاده از حداقل امکانات برای زندگی و… همانگونه که در فوق شرح داده شد از خصوصیات آشکار سیده زنان عالم است.

عبادت
امام حسن مجتبى علیه السلام فرمود: در دنیا کسى عابدتر از مادرم فاطمه(س) نبود؛ آن قدر به عبادت مى ایستاد تا پاهایش ورم مى کرد.
همینطور ابن عمره از پدرش نقل مى کند که گفت: از امام صادق(ع) پرسیدم: چرا فاطمه(س) زهرا نامیده شد؟
فرمود: براى آن که وقتى فاطمه زهرا(س) در محراب عبادت مى ایستاد، نورش براى اهل آسمان مى درخشید، همان طورى که نور ستارگان براى اهل زمین مى درخشد.
پیامبر(ص) درباره حضرت فاطمه(س)می فرمود:ایمان به خدا در اعماق دل و باطن روح زهراء چنان نفوذ کرده که برای عبادت خدا خودش را از همه چیز فارغ می سازد. فاطمه دخترم بهترین زن عالم است. پاره تن من و نور چشم من و میوه دل من و روح و روان من است. حوریه ای است به صورت انسان. آنگاه که در محراب عبادت می ایستد نورش برای ملائک آسمان درخشندگی دارد و خداوند به ملائکه خطاب می کند: بنده مرا ببینید! چطور در مقابل من به نماز ایستاده و اعضای بدنش را خوف می لرزد و غرق عبادت است! ای ملائکه گواه باشید که پیروان فاطمه را از عذاب دوزخ در امان قرار دادم.
در حدیث دیگری به سلمان می فرماید: ای سلمان! خدای تعالی چنان دل و جان و تمام اعضاء و جوارح دخترم فاطمه را به ایمان پر کرده که یک سره برای عبادت و فرمانبرداری حق تعالی خود را از همه چیز فارغ ساخته است.

حجاب و عفاف
حضرت زهرا(س) الگوى یک بانوى اسلامى است. او حتی خود را بر نامحرم نابینا می پوشاند.
على (ع) می فرماید: نزد پیامبر بودیم و او در منبر بود ?پرسید: به من خبر دهید و بگوئید چه چیز براى زن از همه چیز بهتر است؟ هر کس سخنى گفت و به نتیجه اى منجر نشد. مردم درمانده و متفرق شدند. من به نزد فاطمه آمدم و سؤال پیامبر را تکرار کردم. فاطمه فرمود: بهترین چیز براى زن این است که او مردى را نبینند و مردى هم او را نبیند.

مشارکت در مسائل سیاسی و اجتماعی
حضرت فاطمه(س) حتی الامکان از ظاهر شدن در انظار عمومی اجتناب می کرد اما این بدان معنی نبود که در مواقع حساس و لازم از انجام وظیفه خود شانه خالی کند.

ابن ابی الحدید از واقدی نقل می کند که پس از جنگ احد فاطمه (س) با گروهی از زنان مدینه از خانه خارج شد و چون چهره مجروح پدرش را دید او را در آغوش گرفت و خون از صورت مبارکش پاک کرد؛ سپس آبی فراهم نمود و خونهای چهره رسول خدا را شست و شمشیر او را پاک کرد.
همچنین می نویسد :زنانی که از مدینه آمده بودند چهارده نفر بودند که زهرا(س) یکی از آنان بود و آب و نان با خود به جبهه برده و در کنار رزمندگان از مجروحین پرستاری می کردند.

همچنین علی (ع) نقل می کند:ما بهمراه پیامبر (ص) در جریان حفر خندق بودیم که فاطمه (س) با تکه نانی نزد پیامبر (ص) آمد و آن را به خدمت او برد . پیامبر (ص) فرمود : این چیست فاطمه عرض کرد: از نانی است که برای دو فرزندم پختم ، این تکه آن را برای شما آوردم. پیامبر (ص) فرمود: دخترم ! این اولین غذایی است که بعد از سه روز وارد دهان پدرت می شود.

دفاع از حریم ولایت
از مهمترین و بارزترین قله های زندگی بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا(س) دفاع ایشان از حریم ولایت امیرمومنان علی (ع) و خطبه فدکیه آن حضرت است. که سرانجام آن حضرت در راه دفاع از ولایت مجروح شده، نوزادش محسن(ع) را سقط کرده و به شهادت رسید.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/4/23 :: ساعت 2:2 عصر )
»» تناقض گویی علی محمد باب درباره مهدویت

علی محمّد باب شیرازی در برخی از نوشته های خود به محبت و توصیف اهل بیت (علیهم السلام) به ویژه حضرت مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) همت گماشته است. او ابتدا، عقاید شیعه را صحیح دانسته و می ستاید و از همه جالب تر، به وجود و غیبت مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز اعتراف دارد،1 ولی پس از مدتی، هنگامی که شهوت مقام و منسب به سراغش آمد، تا جایی که توانست همه چیز را تحریف و تاویل برد و آن چه نتوانست منکر شد.
از آنجا که ما نمی دانیم قسم حضرت عباس را باور کنیم یا دم خروس را، از نوشته های خودش، به چند نمونه اشاره می کنیم و داوری را به شما می سپاریم:
یا سید الاکبر، ما انا شیء الا و قد اقامتنی قدرتک علی الامر ما اتّکلت فی شیء الا علیک و ما اعتصمت فی الامر  الا الیک و انت الکافی بالحق و الله الحق من ورائک المحیط … یا بقیه الله قد افدیت بکلّی لک و ارضیت السبّ فی سبیلک و ما تمنّیت الا القتل فی محبّتک.2
یا اهل الارض تالله الحقّ انّ هذا الکتاب قد ملأ الارض و السموات بالکلمه الأکبر للحجّه القائم المنتظر بالحق الاکبر و ان الله قد کان علی کل شیء شهیدا.3
یا عباد الله اسمعوا نداء الحجّه من حول الباب انّ الله ربّی قد اوحی الیّ انّا قد انزلنا هذا الکتاب علی عبدک لیکون علی العالمین علی الحقّ بالحقّ نذیرا و بشیرا.4
و ما هو الّا عبدٌ للحُجّه یَدعو الناسَ لدینِ الله الخالِص.5
قُل إنّ الله فاطرُ السموات و الارض مِن عِنده حجّته القائم المنتظر و انّه هو الحَقّ و إنّی انا عبدٌ مِن عِباده قد اسخر الملک لدواته فاسلموا امر الله.6
و یقول المشرکون مِن اهل الکتاب ما کنت علی الأمر مِن عند الامام حجّه الله الحَقّ قد کفی بِالله شهیداً بَینی و بینکم و إنّ الحجّه شاهد علیّ بالحقّ الأکبر.7
اقتلوا المشرکین و لا تذروا علی الارض بالحقّ علی الحقّ من الکافرین دیّاراً حتّی ظهرت الارض و من علیها لبقیه الله المنتظر و اعملوا لله الحمد علی سبیل الباب محمودا.8
قاتلوا المشرکینَ کافّه کما یردون الذکر کافّه و طَیّبوا الارضَ للحجّه.9
علی محمّد باب، در صحیفه بین الحرمین می گوید:
انه لکتاب قد نزل من لدن بقیه الله امام حق قدیم و انّه لهو الحق قی السموات و الارض لا یعزب من علمه شیء و لا یحیط بذکره خلق و انهکم لامام حیّ عظیم … قل إنّنی أنا عبد من بقیه الله قد آمنت بالله و آیاته و ما نزل فی القرآن … قل یا أیّها الملأ أن اسمعوا حکم بقیه الله من لدن عبده … .
پانوشت:
1. کواکب الدریه، ص 35.
2. تفسیر سوره یوسف، سوره 58.
3. پیشین، سوره 59.
4. پیشین، سوره 60.
5. پیشین، سوره 66.
6. پیشین، سوره 76.
7. پیشین، سوره 86.
8. پیشین، سوره 98.
9. پیشین، سوره 102



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/4/23 :: ساعت 2:0 عصر )
»» تأویل احادیث مهدویت توسط سران بهائیت

عبد البهاء برای آرام کردن آشوب و بی پاسخ نماندن پرسش ها، تدبیری بهتر از تاویل سخنان علی محمد باب و احادیث مهدویت نیافت. او در این باره می گوید:
اگر اهل فرقان (مسلمانان) بگویند: حضرت اعلی روحی له الفداء فرمود: من موعود فرقانم، قیامت بر پا و بلای بزرگ آشکارشده است، اگر او قائم موعود است، شمشیر برهنه اش کجاست؟ پرچم بسته شده اش کجاست؟ سپاه جنگجویش کجایند؟… اجتماع در اُمّ القُری (مکه)، قیامت کبرا، میزان، صراط و حسابرسی چه شد؟ و … حضرت اعلی روحی فداء می فرماید:
همه این نشانه ها، شرایط و حوادث در حالی که بر مردم پوشیده بود، در چشم بر هم زدنی گذشت.1
آنچه از نقل قول عبد البهاء از بهاء به دست می آید، این است که موعود آمده، قیامت شده ولی انسان هیچ نفهمیده، بهشت، جهنم، نعمت و عذاب را حتی درک نکرده است. با توجه به این توصیفات، این همه نشانه و حوادث که کسی آنها را درک نکرده است چه رسد به فهم حقیقتشان و باید حال اتفاق افتاده توسط مدعی آنها تفسیر شود و گرنه صورت خارجی پیدا نمی کند، چه سودی به حال انسان دارد؟ وقتی گفته می شود: بخشنده به بهشت می رود و دزد به دوزخ؛ کسی نه تنها دزدی را ترک می کند بلکه از حاصل دست رنج خود می گذرد و می بخشد، توقع پاداش و بهشت دارد، حال به او بگوییم پاداشت را گرفتی، پاداشت معنوی است، قابل مشاهده نیست، تو نمی فهمی و سپس همه ادعاها را تاویل و تفسیر کند، کدام انسان خردمندی این را باور می کند؟
بهاء می گوید: قیامت به معنای قیام یک نفر برای اصلاح حال مردم، بهشت باغ رسیدن و دیدار شخصی است که ادعای مقام می کند، جهنم یعنی به آتش دوری، نادانی و خلاف سوختن؛ خداوند، کسی است که تو را علم و ادب می دهد؛ معجزه ناتوان کننده مردم عوام، احمق و نادان از ادعاهای پوچ، طلا، نقره، حیله و نیرنگ و سیاست و تدبیر کتاب آسمانی یعنی کلماتی که از آسمان فکر  و روح به زبان جاری می شود.
اگر کسی به این اندازه با اشاره، مجاز و دو پهلو سخن می گوید، واقعا خردمندی یافت می شود که به او سخن او اعتماد کند؟
هنگامی که بایدها و نبایدها تاویل و تفسیر می شود، دین چه معنایی دارد؟ چرا آزادی مردم بیچاره را می گیرید و آنها را زیر بار تکلیف می برید؟
در این صورت فلسفه آفرینش که تکامل انسان است از میان رفته و زندگی در دنیا بیهوده می شود،2 مرگ، قیامت، پاداش و کیفر بی معنا می شود چرا که شخصی چند سالی بدون امید به حساب و کتاب زندگی می کند، خوب یا بد می میرد و همه چیز تمام می شود. حتی فکر این زندگی هم انسان خردمند را  آزار می دهد.
در این حالت است که جنگل قانونمندتر از محیط زیست انسان می شود.
شاید بهاء از پوچ بودن آفرینش و بی معنا بودن آیین و مذهب آگاه بوده است و برای رهانیدن بشر از قید و بندها و آزادی بخشی به آنان این تاویل های شگفت انگیز را بیان کرده است.
عبد البهاء که از اسرار این مرام آگاه بود، می گوید:
این امور (وحدت سیاست، وحدت آراء، وحدت آزادی، وحدت وطن)  که ذکر شد، همگی حتمی است، زیرا نیرویی آسمانی پشتوانه آن است؛ در ایران، اقوام مختلف، مذاهب دشمن و رأی های متفاوت بود که از همه جهان بدتر بود، حال به سبب بوی خوش قدس، چنان ارتباط و التیامی حاصل شده … و مجلس های مسیحی، موسوی، زردشتی و مسلمان در نهایت دوستی، محبت و آزادگی برگزار می شود و هیچ تفرقه و دشمنی در میانشان نیست. ببین که قدرت اسم اعظم چه کرده است.
ما نیز به حکومت سیاسی بهائیت تبریک می گوییم که نه تنها حقیقت اسلام و حرارت دینی را از میان مسمانان برداشته، بلکه از علاقه و حرارت مسیحیان، یهودیان و زردشتیان نیز کاسته است به گونه ای که در نهایت یک رنگی زیر سایه وحدت آزادی، وحدت سیاست و وحدت وطن زندگی می کنند و حد و مرزهای دین، آیین و وطن را از سر بیرون کرده اند؛ پس: « واى بر آنها که نوشته‏اى با دست خود مى‏نویسند، سپس مى‏گویند: «این، از طرف خداست.» تا آن را به بهاى کمى بفروشند. پس واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند؛ و واى بر آنان از آنچه از این راه به دست مى‏آورند!»3
پانوشت:
1. ان کان هذا هو القائم الموعود: این سیفه المسلول و این لوائه المعقود و این جنوده المجنده و این الاعنه و الاسنه این ترویجه للشریعه الغراء و این تعمیمه للطریقه السمحه لبیضاء این طیران النقباء و النجباء و این اجتماعهم فی ام القری این القیامه الکبری این المیزان این الصراط این الحساب این الجحیم المتسعره و این الجنه المتبهجه و این الکوثر و السلسبیل و این الکاس الممزوجه بالکافور و الزنجبیل این الحوریات القاصرات الطرف فی الخیام و این الولدان المخلدون کانهم لولو مکنون این الملائکه الغلاظ الشداد و این السلاسل و الاغلال و این و این؟ (مکاتیب، عبد البهاء، ص 352، س8).
2. افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون. (سوره مومنون، آیه 115).
3. فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ‏؛ (سوره بقره آیه 79)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/4/23 :: ساعت 1:59 عصر )
»» پروردگار سران بهائیت

نوبتی هم باشد، پس از شناخت پروردگار سید باب، نوبت به جناب میرزا حسین علی خان بهاء می رسد. گفتم باب به بهاء علاقه مند بود و او را می خواند. این علاقه در بهاء نیز وجود دارد، به گونه ای که بهاء نیز باب را خدا و پروردگار خود می خواند و او را مراد و محبوب می نامد. (نان قرض دادن را عالم بشری دیده و شنیده بودیم ولی در عالم خدایان بشری نه)
البته ستایش های بهاء جای هیچ شگفتی ندارد، زیرا او با این کارها گوشه ای از مزد باب را نیز نمی تواند بدهد. اگر باب نبود تا با افکار مسموم و کارهای حیرت آورش مانند دعا خواندن زیر آفتاب جنون آور بوشهر مردم را به سوی خود بکشد، خرافات را با   شهوت بآراید و به خوردشان دهد، بهاء به این آسانی نمی توانست ادعای پیامبر، خدای و … کند. اگر باب نبود، بهاء از کجا راه های بافندگی آیات آسمانی و زیر زمینی (زندان ها) را می آموخت و عده ای از خدا بی خبر را به دنبال خود می کشید. بهاء شاید خیلی چیزها را نفهمد، ولی از معنای این شعر غفلت نکرده است: شکر نعمت، نعمتت افزون کند، کفر نعمت از کفت بیرون کند.
بهاء در این باره می گوید:
… فوضت امری الیک و توکلت علیک و انت حسبی و معینی و ناصری و بک اکتفیت عن خلایق اجمعین و الحمد لک اذ انّک انت معبودی و معبود من فی العالمین.1
میرزا بهاء در جواب ایرادهای پیروان صبح ازل (برادر ناتنی بهاء) چنین می گوید:
از کلام شما دانسته می شود که شما یا پروردگار بزرگ را نمی شناسید و یا مانند برخی مرشدین خود (که انکار می کنند و برای اثبات خود به اطراف کتابهای ساختگی می فرستند)، پنهان کاری می کنید. شما و هر که در آسمان و زمین است، بدانید که ما با یقین و صدایی بلند اقرار می کنیم که او بلندترین پروردگار، سدره المنتهی، درخت هدف، ملکوت علی، عظمت بلند، لاهوت بقا، روح بهاء، سر اعظم،‌ کلمه اتم، مظهر قدم، هیکل اکرم، رمز آراستگی، پروردگار امم،‌ دریای مواج، کلمه علیا، ذره اولی، نامه پوشیده،‌ کتاب پنهان، جمال احدیت، مظهر هویت و طلوعگاه بی نیازی اگر نبودی وجود ظاهر نمی گشت و هدف شناخته نمی شد و جمال معبود بروز نمی کرد ….
«و کلّ من فی السماوات و الأرض جمیعا بدانید بانّا کنّا موقنا معترفا مذعنا بأعلی الصوت بانّه هو ربّ الأعلی و سدره المنتهی و شجره القصوی و ملکوت العلی و جبروت العما و لاهوت البقا و روح البها و سرّ الأعظم و کلمه الأتم و مظهر القدم و هیکل الأکرم و رمز المنمنم و رب الامم و البحر الملتطم و کلمه العلیا و ذره الاولی و صحیفه المکنون و کتاب المخزون جمال الأحدیّه و مظهر الهویّه و مطلع الصمدیه لولاه ما ظهر الوجود و ما عرف المقصود و ما برز جمال المعبود ….»2
قصد دخالت در دعوای خانوادگی بهاء و نابرادریش ندارم فقط جهت آگاهی باید بدانیم که در گفته های بهاء که خود را پروردگار می داند (به پاورقی مراجعه شود)،‌ غلط های ادبی زشت و ناشایست است. شاید پیروان ایشان بگویند: در ظهور باب قید و بند از الفاظ برداشته شده است که این حرف زیبنده مدعیان خدایی نیست چرا که کار را آن کرد که تمام کرد؛‌ هیچ بنده ای دوست ندارد برای فهم گفتار و نوشتار خدایش به سختی بیوفتد.
بهاء در پاسخ خرده گیری های کریم خان در این باره می گوید:
ای تهمت زن،‌ کلام من به زبان قومم نازل شده است نه بر اساس قوانین ساختگی.3
به جناب میرزا بهاء چنین پاسخ می دهیم که:
1. شما به زبان قوم خود سخن نگفتید، شما فارس زبانید اما عربی گفتید و نوشتید. این اشاره نیز خالی از سود نیست که هر پیامبر به زبان قوم خود سخن می گوید و کتاب نازل می کند،‌ حرف جناب بهاء بسیار پسندیده است،‌ اما چرا باب و بهاء به زبان عربی کتاب نازل می کنند و سخن می گویند مگر در میان ایرانیان فارس زبان مبعوث نشدند؟
2. اگر کلامتان همه وحی و الهام است،‌ چرا برخی با رعایت قوانین ادبی است و بعضی اشتباه و خلاف قواعد؛‌ این اشکال چند پاسخ دارد:
الف. دگرگونی در سبک، نشانه تغییر الهام کننده است.
ب. الهام کننده درسش را درست از بر نکرده است.
ج. دریافت کننده امین و مورد اعتماد نیست.
د. وحی و الهامی در کار نیست.
و. …
این اختلاف در سخن گفتن به هر دلیل باشد،‌ اعتماد را از میان می برد،‌ زیرا هیچ گاه انسان مراد گوینده را نمی فهمد.‌ از روی قوانین ادبی است که ما فعل،‌ فاعل،‌ مفعول، صفت،‌ حال و غیره را تشخیص می دهیم. وقتی ندانیم گوینده درست سخن می گوید یا اشتباه،‌ چگونه باور کنیم فعلی که به کار می برد ماضی است یا مضارع یا امر؛ می گوید این کار را انجام بده،‌ فعلش امر است یا خواهش؛ شاید زبانی جدید در میان قوم بهاء است که ما از آن بی خبریم.
از همه این بحث ها که بگذریم یک تناقض آشکار در کلام بهاء است. بهاء به کریم خان می گوید کلام من به زبان قومم نازل شده است،‌ میزان مطابقت کلام بهاء و زبان قوم چگونه فهمیده می شود؟ آیا راهی جز قواعدی دارد که بهاء آنها را ساختگی خواند؟
این فصل نیز به پایان رسید و ندانستیم قسم حضرت عباس علیه السلام را باور کنیم یا دم خروس را،‌ اینها خدایند،‌ پیامبرند،‌ امامند یا هیچند؟ اگر دردم یکی بودی چه بودی، مثل اینکه حالا حالاها باید به دنبال نادانسته ها بگردیم.
پانوشت:
1. بهاء در کتاب بدیع از ص232 تا 236 به همین تعریف و تکریم های باب پرداخته است.
2. کتاب بدیع، ص 43،‌ س12.
3. اقتدارات،‌ ص 196،‌ س4.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/4/23 :: ساعت 1:58 عصر )
»» پروردگار علی محمد باب

یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم. این شاهد گفتار و کردار باب و بهاءست. تا به حال در پی آن بودیم که بدانیم باب و بهاء در عبادت های خود، به کجا متوجه می شوند. در باره باب به اینجا رسیدیم که بی چاره، در واقع متوجه میرزا بهاء بود که پس از خود به خدایی رسید و او را قبله ی خود قرار داده بود و می پرستید.
شاهد این کلام، در آیات آسمانی بهاء موجود است آنجا که از زبان باب می گوید:
سخن نقطه اولی (باب) را در سختی دیگری از زبان تازه تر ابهی بشنود و از ناله آن حضرت شرم کند… و هذه صوره ما نزل من جبروت الله العلی العظیم بسم الله الاقدس العلیّ الأعلی هذا کتاب نقطه الاولی الی الذینهم آمنوا بالله الواحد الفرد العزیز العلیم و فیه یخاطب الذینهم توقفوا فی هذا الامر من ملأ البیانیّین.1
بهاء در این کلام، پیروان باب را برای ایمان به خود تحریک کرده و برای خود در دید آنان جایگاه می سازد.
میرزا در جای دیگر می گوید:
به جانم قسم، هر جا کلمه ربوبیت به زبان آوردم، مرادم از ربوبیت بر همه اشیاء، بهاء بود؛ اگر کلمه الوهیت از قلمم جاری شد، منظور ایشان بود که معبود جهانیان است؛ اگر سخن از محبوب و مقصود به میان آمد، بهاء محبوب و مقصود من و همه عارفین است. اگر کلامی از سجده گفته شد، نیتم سجده در برابر وجه متعالی و عزیز و منیع او بود. اگر کسی را تعریف و تحسین کردم، منظورم تعریف و تحسین اوست. از کسی کاری نخواستم مگر برای خشنودی او انجام شود.
از این بیهوده گویی ها در گفتار و نوشتار بهاء بسیار دیده می شود که بازگویی آن جز اصراف در وقت و هزینه سود دیگری ندارد.
پانوشت:
1. بدیع، ص 352، س4



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/4/23 :: ساعت 1:57 عصر )
»» تأویل بت پرستی در کلام سران بهائیت

عبد البهاء چون حقیقت کلام پدر (حسین علی نوری) را یافت، در پی اصلاحش رفت و آن را چنین تفسیر کرد:
بدان، حقیقت الوهیت، ذات خالص و مجهولی است که از جهت توصیف، عقل ها و چشم ها آن را درک نکنند و فهم و درک به آن دست نیابد، ما راهی برای درک این امر جلیل نداریم و مجبوریم به سوی محل طلوع نور و ظهور خدا، مشرق آیات و مصدر کلمات او برگردیم و هر چه از حامد، اوصاف، اسماء و نشانه ها صحبت شود، همه به همان وصف شده بر می گردد که مظهر اوست و ما جز اینکه در همه کارهایمان متوجه این مرکز شناخته شده و مظهور موعود باشیم چاره دیگری نداریم و گرنه باید یک حقیقت خیالی را بپرستیم.1
عبد البهاء برای توجیه بت پرستی روشنی که در کلام پدرش بود، دست به مغالطه ای آشکار می زند که از دو حال خارج نیست:
1. یا از حقیقت بندگی، توجه قلبی و فروتنی غافل است.
2. یا ادعای خدایی که از کلام بهاء فهمیده می شود او به چنین تفسیری واداشته است.
در هر صورت عبد البهاء نا دانسته بندگی، توجه قلبی و فروتنی را به احاطه علمی و به دست آوردن ذات شی پیوند داده است و این کلام برای کسانی که تا اندازه ای توفیق تزکیه قلب یافته اند و حال انقطاع و توجه را دیده و مراحل حضور و فناء را تجربه کرده اند، در کمال روشنی است.
برای روشن شدن مطلب به این توضیح توجه کنید:
هر کس می تواند فکر و توجه خود را از همه جا و همه موجودات بریده و تنها به خود متوجه شود، و در عین حالی که به خود متوجه است، می داند که حقیقت نفس اوامر ناشناخته است به گونه ای که روانشناسان از شناخت حقیقت نفس ناتوانند؛ پس توجه پیدا کردن، حضور قلب و فنای روح در پیشگاه پروردگار و بندگی در برابر خدای سبحان غیر از فکر و خیال، تصور و تصدیق و احاطه علمی یا خارجی، وهم و فهم حقیقت و ذات اوست. کسی که از حالات توجه، فروتنی و فناء محروم است، از فهم کامل این مطلب نیز ناتوان است.
امام حسین علیه السلام می فرماید: آن چشم قلبی که تو را نبیند و به جای تو جانشین گیرد، کور باد. آیا کسی به اندازه تو پدیدار هست که وسیله شناسایی تو قرار گیرد؟ کی پنهان شدی تا نیازمند جانشین شوی؟
عبد البهاء ناتوان تر از آن است که به حقیقت توجه و حضور قلب علم پیدا کند، زیرا نمی داند کسانی که بهاء (محل طلوع نور و مشرق آیات) را می پرستند، هنوز از شناخت نفس خود عاجزند چه رسد به شناخت دیگران؛2 البته توجهی که مراد است، توجه به نفس و روح است نه جسم و بدن. شناخت حقیقت روح نیز مانند حقیقت پروردگار همانگونه که قرآن کریم می فرماید،3 از درک و فهم انسان عادی خارج است.
از آن جا که بار کج به منزل نمی رسد، بهاء نیز با سخن از شناخت خود را رسوا و ریشخند کرده است، زیرا از پیروان خود می خواهد او را بشناسند، این کاری بیهوده و بر زیان خود اوست، چرا که شناخت بهاء در صورتی ممکن است که آنان خود را شناخته باشند و هنگامی که خود را بشناسند، دیگر زیر بار یاوه گویی های او نمی روند زیرا  همانگونه که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله وسلم و امام معصوم علیهم السلام پیوسته فرموده اند، کسی که خود را شناخت خدای خود را نیز می شناسد، و تا خود را نشناسد دیگری را نیز نمی تواند بشناسد.
در پایان این بحث پرسشی قابل توجه است که پاسخ در دست جانشینان باب و بهاء است:
اگر توجه یافتن به خدا، مبدأ ظهور و مشرق آیات برای بشر نشدنی است و به گفته بهاء و پسرش: «السبیلُ مقطوعٌ و الطلبُ مردودٌ؛ راه بسته و خواسته نشدنی است»، پس:
یک: توجه چه سودی می رساند و سخن گفتن از آن چه معنایی دارد؟
دو: باب و بهاء در عبادت های خود به کجا متوجه می شدند و کدام جلوه گاه را در نظر می گرفتند؟
سه: شما که توجه به آفریننده را نشدنی می دانید، ظهور و تجلی را چگونه تفسیر می کنید؟
چهار: حقیقت آینه بودن و مظهریت را چگونه فهمیده اید؟
پنج: چرا راه توجه برای شما بسته نبوده است، مگر شما از جنس انسان نبوده اید؟
شش: مگر جلوگر شدن حق، بدون تحقق توجه و ارتباط نیز صورت می گیرد؟
هفت: آیا آینه از نشان دهنده بودن خود غافل است و وظیفه خود را نشناخته است؟
شاید ایشان در پاسخ بگویند، جلوگر شدن خود عبادت، بلکه برتر از آنست و  سخن بعضی از عرفای حق نشناس را پیش گشند که می گویند: پروردگارت را بپرست تا یقین برسی؛ چون به یقین رسیدی می گویند: فرقی میان خدا و یقین نیست.
البته گستاخی به جناب بهاء نباشد، چرا که ایشان خدای قرن اتم هستند و خود را رب و اله می دانند، خدا را چه دیده اید، شاید آنچه باید بداند نمی داند.
پانوشت:
1. مکاتیب اول، ص 188، س 6.
2. زیرا امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید: من عرف نفسه فقد عرف ربه.
3. قل الروح من امر ربی و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا – و من عرف نفسه فقد عرف ربه.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/4/23 :: ساعت 1:56 عصر )
»» واقعه ‏اى عجیب در نیشابور(خاطره استاد انصاریان)

از طرف یکى از دوستان که در عشق به امام زمان علیه السلام زبان زد اهل ایمان در نیشابور است و با شنیدن نام آن حضرت و یاد آن یادگار انبیاء و امامان علیهم السلام چون باران بهار از دیده اشک مى‏بارد، در دهه دوم ماه ذو الحجه به مناسبت عید ولایت جهت تبلیغ دعوت شدم.

چند شبى از مجلس نورانى تبلیغ گذشته بود که یکى از دوستان روحانى ‏ام که در مشهد زندگى مى ‏کند به دیدنم آمد و به تقاضاى من بنا شد تا آخرین شب اقامتم در نیشابور نزد من باشد.

در آن زمان مشغول نوشتن تفسیر صحیفه سجادیه امام زین‏العابدین علیه السلام بودم، روزى هنگام عصر دوست روحانى ‏ام جهت رفع خستگى به من پیشنهاد پیاده روى در بلوار کمربندى شهر را داد، خواسته او را پذیرفتم، قلم بر زمین گذارده، همراه او وارد بلوار که نزدیک محل اقامتم بود شدیم.

از پیاده روى ما دو نفر چیزى نگذشته بود که جوانى همراه با ماشینى لوکس کنار ما ترمز کرد و با لحنى محبت‏آمیز از ما خواست تا مقصدى که در نظر داریم سوار ماشین شویم. دوستم با اشاره دست و چشم از من خواست که او را از خود برانم و از سوار شدن به ماشین او که معلوم نبود صاحبش کیست و چه هدفى دارد خوددارى کنم.

من با توجه به وضع جوان که چهره‏ اى امروزى و مناسب با وضع غربیان داشت و لباسى رنگى و آستین کوتاه بر تن او بود و نشان مى ‏داد صد در صد در فرهنگ بیگانه استحاله شده و خلاصه، بیمارى است که نیاز به طبیب مهربان و همنشین اثرگذار و رفیقى دلسوز و دوستى خیرخواه، دارد سوار ماشین شدم و از دوست روحانى‏ام خواستم که او هم با من همراه شود.

دوست روحانى‏ام در کمال بى‏میلى آن هم در زمانى که رزمندگان با کرامت اسلام در جبهه جنوب و غرب مشغول جنگ با صدامیان کافر و حامیانش بودند و منافقان کور دل هم هر روز در گوشه و کنار شهرها به جان مردم آتش مى‏زدند و خانواده‏ها را داغدار مى‏کردند با ترس و لرز سوار ماشین شد.

راننده از من پرسید: کجا مى ‏روید تا شما را برسانم؟ گفتم: هر کجا دلخواه تست. از جواب من خوشش آمد، پرسید اهل کجایى؟ گفتم:

تهران، گفت: در این شهر چه مى‏کنى؟ گفتم: براى دیدار و زیارت تو آمده‏ام. از چنین برخوردى آن هم از یک روحانى که هرگز برایش پیش نیامده بود و طبیعتاً معهود هم نبود، فوق العاده خوشحال و در ضمن بهت زده شد.

به من گفت: من از وضع مالى مناسبى برخوردارم و خانه‏اى دو طبقه دارم و در آن خانه مجرّد و تنها زندگى مى‏کنم، دوست دارم چند لحظه‏اى در آن خانه مهمان من باشید.

رفتن به خانه او را پذیرفتم، ولى دوست روحانى‏ام که از اوضاع آشفته کشور نگران بود با اشاره و فشردن دست من از من خواست که از رفتن به خانه او چشم‏پوشى کنم ولى من با تکیه به لطف خدا و یارى آن منبع رحمت و بر اساس وجوب امر به معروف و نهى از منکر تصمیم به رفتن خانه او قطعى بود.

به خانه رسیدیم، ما را به اطاق پذیراییش راهنمایى کرد، چهار دیوار اطاق از انواع عکس‏هاى مستهجن و تابلوهاى سکس و عکس انواع زنان هنرپیشه نیمه عریان غربى پر بود، دوست روحانى ‏ام که برخوردار از تقدس و تقوا بود معترضانه به من گفت: این چه دوزخى است که به آن وارد شده‏ ایم؟ در این اطاق جز اینکه چشم به زمین بدوزیم یا دیده بر هم نهیم چاره‏اى هست؟!

به او گفتم حوصله کن، استقامت ورز، شاید سفر به این شهر از نظر اراده حق به این خاطر بوده که ما با این جوان آشنا شویم و ساعاتى با او همنشین و دوست گردیم تا از این منجلاب فساد به خواست خدا که به همه بندگانش مهربان است، و درب توبه را به روى همه گناهکاران باز گذاشته است نجات پیدا کند همچنانکه در دعاست:

«أَنْتَ الَّذِى فَتَحْتَ لِعِبادِکَ بَاباً إِلى‏ عَفْوِکَ سَمَّیْتَهُ التَّوْبَةَ، فَقُلْتَ:

تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً]

، فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبابِ بَعْدَ فَتْحِهِ»

. پروردگارا! تو کسى هستى که درى را براى بندگانت به سوى عفو و چشم‏پوشى‏ات باز کرده‏اى و نام آن را توبه گذارده‏اى، پس فرموده‏اى:

همه به سوى خدا بازگردید بازگشتى خالصانه، در نهایت براى کسى که از ورود به این در پس از گشوده شدنش غفلت ورزد چه عذر و بهانه‏اى خواهد بود؟

جوان پس از چند لحظه وارد اطاق پذیرایى شد و پس از خوش آمد گفتن با قیافه‏ اى جدى و گفتارى محکم بدون اینکه لباس ما دو نفر را که لباس پیامبر صلى الله علیه و آله است لحاظ کند، و در بى ‏خبرى کامل از وضع ما دو نفر و بدون هیچ شرم و حیایى و به خیال اینکه ما هم مانند خود او در بى‏قیدى و بى‏مهارى به سر مى‏بریم گفت: مشروب ناب خارجى در یخچال حاضر دارم و تریاک خالص افغانى در بساطم موجود است تا چاى و میوه میل کنید هرکدام را مى ‏خواهید براى شما حاضر کنم!!

او با این پیشنهاد به طور جدى فکر مى‏کرد که بهترین نوع پذیرایى از دو دوست جدیدش گرچه روحانى هستند باید به این صورت باشد.

به مغرب شرعى یک ساعت مانده بود، به او گفتم دوست مهربانم من در ابتداى شب با دوستى بسیار عزیز و رفیقى با کرامت و یارى مهربان، ملاقات دارم که او به شدت از مشروبات الکلى و مواد مخدر متنفر است، چنانچه بوى مشروب یا بوى مواد مخدر از من استشمام کند مى ‏ترسم براى همیشه از من جدا شود و از دست دادن او براى من حادثه‏اى غیر قابل جبران وفراقش براى من قابل تحمل نیست.

تو مرا به خاطر محبوب و معشوقم از این برنامه معذور بدار، او هم با کمال مهربانى پذیرفت و بنا شد با چاى و میوه از ما پذیرایى کند.

دوست روحانى ‏ام با اشاره دست و چشم از من خواست از خوردن میوه و چاى خوددارى کنم، به او آهسته گفتم: به اندازه‏ اى که استفاده مى‏کنیم خمسش را مى‏پردازیم تا جاى شبهه نباشد.

جوان نزدیک مغرب به من گفت: با دوستت در کدام نقطه شهر وعده دارى؟ گفتم: کنار مسجد جامع نیشابور، گفت: من شما را به محل وعده مى‏رسانم.

هنگامى که کنار مسجد توقف کرد و با ما پیاده شد پرسید: دوستت آمده یا نه؟ گفتم: آرى محبوبم حاضر است، گفت: او را هم به من نشان بده، گفتم: محبوبم خداست که وقت اذان به وسیله نماز با او قرار ملاقات دارم و این وقت قرار ملاقات است که آمده ‏ام.

جوان فوق العاده یکّه خورد، سر به گریبان فرو برد، و شرمسار شد، به او گفتم: آرى؛ او محبوب من است که به شدت از مشروب و مواد مخدر و قمار و رابطه نامشروع و مال حرام متنفر است و من حاضر نیستم با آلوده شدن به این امور با من ترک رابطه کند.

جوان گفت: من در آن خانه هیچ شبى را بدون مشروب و مواد مخدر و گوش دادن به انواع نوارها و دیدن انواع فیلم‏هاى مبتذل نگذرانده‏ام‏ ولى با این برخورد تو از الان تصمیم گرفتم که همه این امور را ترک کنم اما از تو مى‏خواهم که فردا را با من بگذرانى، پیشنهادش را پذیرفتم و ساعت ده صبح فردا را کنار مسجد جامع با او وعده ملاقات گذاشتم.

ساعت ده آمد، من و دوستم را به چند زیارتگاه شهر از جمله قدمگاه برد و درخواست داشت شب را با من باشد، از حسن اتفاق پیشنهاد او مصادف با شب جمعه بود و از طرف مجلسى که سخنرانى داشتم مردم به حضور در جلسه دعاى کمیل دعوت شده بودند و او نمى‏دانست من در شهر منبر مى‏روم.

آدرس جلسه را به او دادم، پیش از شروع دعاى کمیل به جلسه آمد، از کثرت جمعیت راه ورود به مجلس نبود، به او اشاره کردم نزد من آمد، او را به طرف قبله نزد خود نشاندم، تمام چراغ‏ها را خاموش کردند، در تاریکى مطلق، دعاى کمیل را خواندم.

آتش عجیبى از حال و قال و گریه و سوز در مجلس بود، پس از پایان دعاى کمیل دیدم دو چشم آن جوان از کثرت گریه و شدت اشک ریختن چون دو کاسه خون است به او گفتم: خدا همه گناهانت را بخشید، زندگى پاکى را شروع کن و سپس با او خداحافظى کرده، همان شب از نیشابور خارج شدم.

تا سه سال از او خبر نداشتم، در سفرى به مشهد مقدس به دیدار دوست روحانى‏ام نایل شدم که گفت: شبى در حرم مطهر امام رضا علیه السلام آن جوان را دیدم، جویاى حال شما شد، گفتم: در تهران به سر مى‏برد، یادى از آن سفر پر معنویت کرد و گفت: توبه واقعى کردم و از نیشابور براى زندگى به مشهد آمدم و در اینجا با شفاعت امام رضا علیه السلام همسرى‏ مؤمن نصیب من شد که در هدایت و بیدارى بیشتر من اثر مطلوبى داشت!

آرى؛ یک ساعت همنشینى سالم و رفاقت مطلوب و دوستى صحیح و معاشرتى که اندکى از حقایق عرشیه و معارف الهیه را به گمراهى انتقال مى‏دهد، با چنین نتیجه مثبتى روبرو مى‏شود.

بنابراین دوستى با گمراهان و فاسقان و فاجران اگر بر انسان آثار منفى گذارد، و آدمى را در گردونه و خلق و خوى آنان اندازد، از نظر اسلام حرام و اگر انسان داراى مصونیت ایمانى باشد، دوستى با آنان براى هدایتشان و قرار دادنشان در صراط مستقیم حق، لازم و بلکه بر پایه وجوب امر به معروف و نهى از منکر واجب است.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 93/4/22 :: ساعت 9:32 صبح )
»» چه نیکوست اجر عمل کنندگان‏

 

امام سجاد علیه السلام مى‏فرماید:

هنگامى که خداوند اولین و آخرین را جمع کند ندا کننده‏ اى فریاد مى ‏زند: کجایند آنان که در راه خدا دوستى و معاشرت داشتند؟ پس گروهى برمى ‏خیزند، به آنان خطاب مى ‏کنند، بدون حساب به بهشت بروید، ملائکه در راه بهشت به آنان برخورد مى‏ کنند و مى ‏پرسند: کجا؟ مى ‏گویند: بهشت بدون حساب، مى ‏پرسند: از چه حزبى هستید؟

جواب مى ‏گویند: دوستى کنندگان در راه خدا، مى ‏گویند: عملشان چیست؟ پاسخ مى ‏دهند: در راه خدا دوستى و دشمنى داشتیم. ملائکه مى‏گویند: چه نیکوست اجر عمل کنندگان‏



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 93/4/22 :: ساعت 9:29 صبح )
»» برگی از درخت فضیلت امام حسن مجتبی علیه السلام

 

اشاره

 

زندگی افتخارآمیز امام حسن مجتبی علیه السلام را می توان به دو بخش کلّی زیر تقسیم کرد:

1. از کودکی تا امامت؛

این بخش، خود می تواند دارای سه مرحله باشد:

الف) امام در عهد رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ؛

ب) امام در زمان خلفاء ثلاث؛

ج) امام در عصر خلافت پدر.

2. از شهادت پدر تا شهادت خودش؛

این بخش نیز به دو مرحله قابل تفکیک است:

الف) از بیعت مردم تا زمان صلح؛

ب) از هنگام صلح تا شهادت.

بررسی همه دوره های حیات آن امام همام، در این نوشتار نمی گنجد؛ آنچه می خوانید، نگرشی کوتاه به فضایل ملکوتی، ویژگی های ظاهری و مقامات معنوی آن سبط اکبر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است.

 

طلوع مهر

 

در تاریخ میلاد خجسته امام مجتبی علیه السلام اندکی اختلاف وجود دارد. طبق قول مشهور، در 15 ماه مبارک رمضان سال سوم هجری، در شهر مدینه منوّره چشم به جهان گشود.1 هفت سال از عمر شریفش مصادف با حیات پربار خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله وسلم بود. پدر گرامی اش امام علی بن ابیطالب علیه السلام و مادر ارجمندش حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام ، دختر پیامبر خداست.

هنگامی که مژده ولادت امام حسن علیه السلام به گوش پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم رسید، به خانه دخترش فاطمه آمد و فرمود:

«یا اسماء هاتی ابنی؛ ای اسماء! فرزندم را بیاور».2

پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله وسلم و والدین حضرت نه تنها در نامگذاری آن کودک از خدای متعال سبقت نگرفتند که در انتظار نشستند تا اسم آن مولود مبارک را خداوند بی همتا برگزیند. سرانجام وحی الهی نازل شد و به رسولش خبر داد که: «این نوزاد را حسن بنامید.» آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم گوسفندی را قربانی کرد و موی سر آن نورسیده را تراشید و به اندازه وزن آن، نقره صدقه داد و با دستان مبارکش نوعی عطر مخلوط، به نام «خَلوق» به سر آن کودک شایسته مالید و آنگاه نافش را برید و...3

تنها کنیه امام مجتبی علیه السلام «ابومحمّد» است. ولی در القاب حضرت تعابیر مختلفی ذکر شده است. مشهورترین القاب حضرتش عبارتند از: تقیّ، زکیّ، سیّد، سبط، ولیّ.4

در نقش نگین انگشتری اش نیز اختلاف است. سیره نگاران، عبارات زیر را نقش نگین حضرت دانسته اند:

«العزّة للّه وحده»؛ «العزّة للّه»؛ «اللّه اکبر»؛ «به نستعین» و «حسبی اللّه».5

امام صادق علیه السلام در این مورد می فرماید: «ثمّ کان فی خاتم الحسن و الحسین علیهماالسلام ، حسبی اللّه».6

از امام رضا علیه السلام نیز نقل شده است که فرمود: «کان نقش خاتم الحسن علیه السلام ، العزّة للّه»7

و نیز بعضی ها عبارت «لا اله الاّ اللّه الحقّ المبین» را نقش انگشتر امام مجتبی علیه السلام دانسته اند.8

 

شکوفه های سبز

 

از امام مجتبی علیه السلام 15 فرزند بر جای مانده است که اسامی آنها، با تفکیک مادرانشان، عبارتند از:

ـ زید، امّ الحسن و امّ الحسین؛ از مادری به نام «بشیر» بنت ابی مسعود.

ـ حسن، (معروف به حسن مثّنی)؛ از مادری به نام «خولة» بنت منصور.

ـ قاسم، عبداللّه و عمر؛ از مادر کنیز.

ـ عبدالرحمن؛ از مادر کنیز.

ـ حسین، فاطمه و طلحه؛ از مادری به نام «امّ اسحاق» بنت طلحة بن عبداللّه.

ـ فاطمه، رقیّه و امّ سلمه؛ که مادرانشان متفاوت بوده است.9

بر اساس بیان تاریخ نگاران، فقط حسن و زید، صاحب نسل بوده اند و از سایر فرزندان امام مجتبی علیه السلام نسلی باقی نمانده است.

 

سیمای شکوهمند

 

امام مجتبی علیه السلام شباهت بسیاری به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم داشت. شاید در همان روزهای آغازین حیات مبارکش بود که پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله وسلم با نظاره جمال و کمال او فرمود: «أشبهتَ خَلقی و خُلقی10؛ تو از لحاظ آفرینش و خوی (صورت و سیرت) مانند من هستی.»

این سخن می تواند بیانگر لیاقت، شایستگی و تربیت صحیح امام مجتبی علیه السلام باشد. شخصیت ممتازی که بعدها می بایست برای احراز منصب الهی «امامت» ـ که همان وراثت و خلافت پیامبر اکرم و جانشینی وصی او است ـ برگزیده شود.

ابن صبّاغ مالکی در کتاب «الفصول المهمّة» چهره شکوهمند امام مجتبی علیه السلام را این گونه به تصویر کشیده است:

«امام ابومحمد الحسن بن علی، رنگی سپید آمیخته با سرخی داشت. دیدگانش درشت و سیاه، گونه هایش هموار، موی وسط سینه اش نازک، موی ریشش انبوه، پشت گوشش پرمُو، بینی اش کشیده و برّاق همچون شمشیری از نقره، مفاصلش درشت و شانه هایش از یکدیگر دور، بود.

انسانی متوسّط القامه و ملیح بود. نیکوترین صورت را داشت. با رنگ سیاه خضاب می کرد. مویش پر چین و کوتاه و قامتش رسا بود.»11

 

سیرت نیکو

 

روش، منش، رفتار و کردار امام مجتبی علیه السلام نمونه روزگار بود. در یک جمع بندی کلّی، می توان چنین نتیجه گرفت که تاریخ نویسان مهم ترین برجستگی های اخلاقی آن حضرت را «بخشنده ترین، بزرگمنش ترین، با سخاوت ترین، حلیم ترین، زاهدترین، راستگوترین، پارساترین، عابدترین، گرامی ترین، پرگذشت ترین و دارای گشاده ترین سینه در میان مردم» ثبت و ضبط کرده اند.

شیخ صدوق در کتاب امالی از امام صادق علیه السلام و آن حضرت از پدرانش چنین نقل می کند:

«امام حسن بن علی بن ابیطالب علیه السلام ، در میان مردم زمان خود، عابدترین، پارساترین و گرامی ترین افراد بود. چون قصد حجّ می کرد، پیاده می رفت و گاهی پای خود را برهنه می نمود. هیچگاه دست به کاری نمی زد مگر اینکه خدا را یاد می نمود. راستگوترین مردم بود و رساترین بیان را داشت. هرگاه به در ورودی مسجدی می رسید، سر خود را بلند کرده، عرض می نمود: «بارالها! مهمان تو به حضورت رسیده، ای احسانگر! بنده تباهکارت به درگاهت شتافته؛ پس از زشتیهایی که مرتکب شده، به خاطر زیباییهایی که نزد تو است، در گذر؛ ای کریم!»12

زینب بنت ابی رافع روایت می کند: فاطمه علیهاالسلام در زمانی که پدر ارجمندش بر بستر بیماری مرگ افتاده بود، دست دو فرزندش را گرفت و خدمت پدر بزرگوارش آورد و فرمود: «ای پیامبر خدا! این دو، فرزندانت هستند؛ آیا برای آنان ارثی از خود قرار نمی دهی؟»

رسول مکرّم اسلام در پاسخ دخترش فرمود: «امّا الحسن فانّ له هیبتی و سؤددی، و امّا الحسین فله جودی و شجاعتی؛13 هیبت و آقایی خود را برای حسن و بخشش و شجاعتم را برای حسین ارث قرار می دهم».

محمد بن اسحاق می گوید: «پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هیچ کس در شرف و عزّت به رتبه حسن بن علی نرسید.»14

و همو روایت می کند: «حسن بن علی را در راه حجّ ملاقات کردم که از مرکب خویش پیاده شد و قدم زنان حرکت کرد. در این موقع تمام کسانی که با او بودند، به او اقتدا نموده و پیاده حرکت کردند؛ حتی سعد بن ابی وقّاص را دیدم که فرود آمد و پیاده، گام زد.»15

واصل بن عطاء می گوید: «سیمای حسن بن علی، چون سیمای پیامبران و هیبت او چون هیبت پادشاهان بود.»16

 

فضایل خجسته

 

امام مجتبی علیه السلام دارای فضایل فراوانی است که خلاصه آن را تحت سه عنوان زیر بیان می کنیم:

 

1. تبار پاک

از مهم ترین فضایل آن امام وارسته این است که پدرش علی مرتضی، دومین شخصیّت برجسته جهان اسلام و مادرش فاطمه زهرا، نخستین بانوی نمونه اسلام و نیای ارجمندش، آخرین پیام آور خدای یکتا است. جدّه فداکارش اوّلین بانوی مسلمان، حضرت خدیجه بنت خویلد است؛ بانویی که تا پایان عمر، یار و غمگسار روزهای غریبی پیامبر بود و با بذل و بخشش اموال خویش، روند و حرکت دین نوپای محمدی را شتاب بیشتری داد.

جعفربن ابیطالب، عموی شایسته و والامقام امام مجتبی و حضرت حمزه سیّدالشّهداء، عمّ پدرش حیدر کرّار است.

امام مجتبی علیه السلام میوه شاخسار آن درختی است که ریشه اش استوار، ساقه ها، شاخه ها و برگهایش بهترین ساقه ها، شاخه ها و برگها.

 

2. آیات آسمانی

از برجسته ترین فضایل امام مجتبی علیه السلام این است که او جزو اصحاب کساء و آل عبا و از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است؛ اهل بیتی که آیات فراوانی در شأن ایشان نازل شده است. آیه تطهیر از جمله آن آیات است:

عمر بن ابی سلمه (پسر همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ) می گوید: پیامبر در خانه امّ سلمه حضور داشت که این آیه نازل شد: «انّما یُریدُ اللّه لیُذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیراً»17؛ خداوند اراده کرده است که از شما اهل بیت، پلیدی را بزداید و پاکیزگیتان بخشد.

در این هنگام حضرت، دخترش فاطمه و پسرانش حسن و حسین را فراخواند و عبائی را بر سرآنها افکند و در حالی که علی پشت سر او ایستاده بود، فرمود: «اللّهمّ هؤُلاء اهلُ بیتی فَاَذْهَبْ عَنهُمُ الرّجسَ و طَهِّرْهُم تَطهیراً؛ پروردگارا! اینان اهل بیت من هستند، پس پلیدی را از آنان دور فرما و آنان را پاکیزه گردان».

امّ سلمه از آن حضرت پرسید: آیا من نیز جزو آنان هستم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پاسخ داد: «تو در جایگاه خودت هستی، جایگاه تو بسیار نیکو است».18

حضور امام مجتبی علیه السلام در جریان «مباهله» نیز نشانه اعتبار و اهمیّتی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم برای امام مجتبی علیه السلام قائل شده است. و نیز حضور آن حضرت در «بیعت رضوان» و بیعت نمودن پیامبر با او، جایگاه رفیع آن امام همام را نشان می دهد.19

 

3. روایات نبوی صلی الله علیه و آله وسلم

با توجه به اصالت خانوادگی و تربیت علوی و فاطمی است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم امام مجتبی علیه السلام و برادر بزرگوارش را با چنین جملاتی می ستاید:

«و هما خیر أهل الأرض20؛ و آن دو (حسنین) بهترین فرد روی زمین هستند».

«و هما سیّدا شباب اهل الجنّة21؛ و آن دو سرور جوانان اهل بهشتند».

«و هما من العترة (أهل البیت) التی لا تفترق عن القرآن الی یوم القیامة، و لن تضلّ اُمّةٌ تمسّکت بهما22؛ آن دو متعلق به خانواده عترت هستند و تا روز قیامت از قرآن جدا نمی شوند؛ در صورتی که امت به آن دو تمسّک جویند، هرگز گمراه نخواهند شد».

و در مورد امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود:

«لوکان العقل رجلاً لکان الحسن23؛ اگر عقل به شکل مردی مجسّم می شد؛ همانا حسن بود».

 

لرزان از خوف خدا

امام مجتبی علیه السلام بنده خاکسار خدا بود. در هنگام عبادت از قفس تنگ دنیا می رهید و تا شاخساران ملکوت پر می کشید. طعم عبادت، شهد دیگری در کامش می نشاند و جوهر جانش را قبضه می کرد. همواره در انتظار فرارسیدن ساعات نماز و لحظات عبادت می ماند و چون وقت فرایض نزدیک می شد، روح و روانش متغیّر می گشت و رنگ از رخسارش می پرید:

«انّ الحسن بن علیّ علیهماالسلام کان اذا توضّأ اِرتعدت مفاصله، و اصفرّ لونه، فقیل له فی ذلک فقال: حقّ علی کلّ من وقف بین یدی ربّ العرش أن یصفرّ لونه و تر تعد مفاصله24؛ همانا حسن بن علی علیهماالسلام وقتی وضو می ساخت و آماده نماز می شد؛ رنگش دگرگون می گردید و بند بند وجودش می لرزید. از آن حضرت از علت این حال، سؤال شد؛ فرمود: سزاوار است کسی که در پیشگاه خداوند عرش می ایستد، رنگش پریده و بند بند اعضایش بلرزد.»

نشستن در محراب عبادت از خوشایندترین لحظات عمرش به حساب می آمد. به همین جهت بهترین و زیباترین لباسهایش را بر تن می کرد. در روایتی بیان شده که حضرت برای نماز بهترین جامه هایش را پوشید؛ پرسیدند: چرا بهترین لباس خودت را پوشیدی؟ فرمود:

«انّ اللّه جمیلٌ یُحِبُّ الجمال؛ فَاَتَجَمَّلَ لِرَبّی وَ هُوَ یَقُولُ «خذوا زینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسجِدٍ»25؛ خداوند زیبا است و زیبایی را دوست دارد. از این رو در هنگام راز و نیاز با خدای خویش، لباس زیبایم را می پوشم؟ در حالی که خداوند فرموده است: هنگام مسجد رفتن، زینت خود را برگیرید».26

در حدیثی دیگر آمده است:

«کانَ الحسن بن علیّ علیهماالسلام اذا قامَ الیَ الصلوةِ، لَبِسَ اَجْوَدَ ثِیابَهُ27؛ حسن بن علی علیهماالسلام هنگام نماز بهترین جامه هایش را می پوشید.»

بر این اساس، مستحب است که در حال نماز نیکوترین لباس های خود را بپوشیم و ضمن معطّر ساختن خویش، با رعایت نظافت و طهارت کامل، به نماز بایستیم و با خدای خویش به راز و نیاز بپردازیم.

به نماز ایستادن امام مجتبی علیه السلام شگفت می نماید و مطالعه روایت «لرزیدن مفصلهای حضرتش در حین عبادت» انسان را متحیّر می سازد:

امام صادق علیه السلام می فرماید:

«انّ الحسن بن علیٍّ علیهماالسلام کانَ اذا قامَ فی صلاته تَرتَعِدُ فرائصُهُ بینَ یَدَی رَبِّهِ ـ عزّوجلّ ـ و کانَ اذا ذَکَرَ الجَنَّة و النّار اضْطَرَبَ اِضْطِرابَ السَّلیم؛28 حسن بن علی علیهماالسلام وقتی به نماز می ایستاد، تن مبارکش در مقابل پروردگارش می لرزید و هرگاه که یاد بهشت و جهنّم می نمود، چون مارگزیده مضطرب و پریشان می شد و به خود می پیچید».

با آنکه مرکبهایی در اختیار داشت، مسافت 450 کیلومتری مدینه تا مکّه معظّمه را زیر اشعه سوزان آفتاب حجاز و روی سنگریزه های داغ بیابان، پیاده می پیمود و به این شکل 25 مرتبه پیاده به زیارت کعبه شتافت تا رضایت خدای خویش را بیشتر فراهم آورد.29

خشوع امام مجتبی علیه السلام در مقابل خدای مهربانش نیز حکایت شیرین دارد. حضرت چنان در محراب عبادت مدهوشِ جمال و کمال حق می شد که رنگش دگرگون شده و تنش به لرزه می افتاد:

راوی می گوید: «مهمان امام مجتبی علیه السلام بودم... هنگام ادای فریضه نماز شد. امام از اتاق بیرون رفت تا وضو بگیرد؛ من نیز آماده می شدم تا نماز بگزارم. در آستانه در اتاق، حضرت را دیدم که رنگش تغییر کرده و حالتی خاص پیدا کرده است. پرسیدم: چرا اینطور شده اید؟ فرمود: کسی که می خواهد به پیشگاه الهی وارد شود، می بایست چنین دگرگون شود. و هنگامی که حضرت را در حال نماز دیدم، از شدّت خضوع و خشوعش، موی بر اندامم راست شد. وقتی خوب نگاه کردم، دریافتم که حضرت در نماز و در پیشگاه خداوند متعال، می لرزد و ذکر می گوید.»30

حُسن ختام این بخش، روایتی است که مفضل از امام جعفر صادق علیه السلام ، از پدر بزرگوار و او از جدّش نقل نموده است که فرمود:

«أنّ الحسن بن علی بن أبی طالب کان أعبدالنّاس فی زمانه، و أزهدهم و أفضلهم، و کان إذا حجّ حجّ ماشیاً، و ربّما مشی حافیاً، و کان أذا ذکرالموت بکی، و اذا ذکرالقبر بکی، و اذا ذکر البعث و النشور بکی، و اذا ذکر الممرّ علی الصراط بکی، و اذا ذکر العرض علی اللّه ـ تعالی ذکره ـ شهق شهقةً یعشی علیه منها... 31؛امام حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام در زمان خود عابدترین، زاهدترین و بهترینِ مردم بود؛ و با پای پیاده و برهنه حجّ انجام می داد؛ و هرگاه از مرگ سخن گفته می شد، گریه می کرد و هرگاه ذکری از قبر به میان می آمد، می گریست. و زمانی که از قیامت نام برده می شد، اشک می ریخت. و زمانی که از گذشتن پل صراط سخن به میان می آمد؛ گریه می کرد؛ و هنگامی که عرضه شدن (اعمال) بر خدا به میان می آمد، از هوش می رفت به نحوی که همه چیز از ذهن و نظرش پوشیده می شد.»

 

کریمانه با مردم

 

امام مجتبی علیه السلام از خیل ستارگان پرفروغ است. او به «کریم اهل بیت» شهرت دارد. رفتار کریمانه او در سینه تاریخ موج می زند و جهانیان سرگشته درهم و دینار را به تحیّر وامی دارد. در بین مردمی که در چاه دنیا خواهی سقوط کرده اند و برای دستیابی به دنیا، تن به هرنوع خواری و ذلّت می دهند؛ مطالعه بخششهای کریمانه امام مجتبی علیه السلام خواندنی و شنیدنی است.

ابن شهرآشوب در کتاب مناقب روایت می کند که: مردی از امام مجتبی علیه السلام تقاضای کمک مالی نمود. حضرت پنجاه هزار درهم و پانصد دینار به او داد. آنگاه فرمود: «برو باربری بیاور تا این پولها را برایت حمل کند.» مرد، باربری آورد، حضرت عبای سبز رنگش را به مرد سائل داد و فرمود: «این کرایه باربر است.»32

گاهی امام با دیدن انسان های بی پناه، خود به نیّات آنها پی می برد و قبل از اینکه چیزی بطلبند، هدایایی تقدیم می کرد و منتظر اظهار نیاز آنها نمی نشست. روایت زیر گویای همین مطلب است:

فردی از چادر نشینان خدمت امام مجتبی علیه السلام شرفیاب شد. قبل از آنکه اظهار نیاز کند، حضرت امر فرمود که هرچه در خزانه هست، به او بدهند. وقتی به سراغ خزانه رفتند، مبلغ بیست هزار درهم یافتند و همه را به سائل نیازمند دادند. مرد سائل که از رفتار سخاوتمندانه امام به شگفت آمده بود، عرض کرد: آقای من! چرا به من فرصت ندادید تا نیاز خود را بیان کنم و در مدح شما سخن بگویم؟ امام در پاسخش فرمود:

«ما گروهی هستیم که بخششهایمان تازه و بی درنگ صورت می گیرد.»33

امام مجتبی علیه السلام در جود و کرم از همگان سبقت گرفته بود؛ آن چنان که با بذل و بخششهای خداپسندانه، دست از دارایی های خویش می کشید و همه را در راه خشنودی خدا تقدیم می کرد. این، در واقع بیانگر بی اعتنایی آن حضرت به مظاهر فریبنده دنیا بود. در همین مورد نوشته اند:

«امام مجتبی علیه السلام در طول عمر خود، دوبار تمامِ اموال و دارایی خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار ثروت خود را به دو نیم تقسیم کرد و نصف آن را برای خود نگهداشت و نصف دیگر را در راه خدا بخشید.»34

ابن سعد در کتاب الطبقات الکبریعلاوه بر روایت فوق می افزاید:

«... حتی اگر دوجفت کفش یا دو جفت پاپوش داشت، یک جفت آن را برای خود بر می داشت و جفت دیگر را به نیازمندان می رساند...»35

امام مجتبی علیه السلام نسبت به فقیرانِ فرهنگی و فریب خوردگان جاهل نیز قلب رئوف و دل مهربان داشت. گرچه آنها بر اثر فریب دشمنان با هتّاکی و بی حرمتی با امام برخورد می کردند؛ اما امام هیچگاه از سخنان بیهوده آنان غضبناک نمی شد و با لطف و مهربانی آنها را نوازش می کرد و به رفع نیازهایشان همت می گماشت. آنان نیز با دیدن برخوردهای خاضعانه امام به حیرت می افتادند و در اندک مدّت از گفته های خویش ندامت می جستند و اظهار پیشمانی می کردند. نمونه بارز فروتنی امام با فقرزدگان فرهنگی و دین باختگان بی هویّت، ملاقات با آن مرد شامی است که جریانش در متون تاریخی بیان شده است.36

 

چشمه سار محبّت

 

اظهار محبتّهای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به حسنین و علاقه وافر او به آن دو، قابل بیان و بررسی نیست. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم در روایتی فرمود:

«حسن منّی و انا منهُ، احبَّ اللّهُ مَن احبّهُ...37؛ حسن از من است و من از حسن؛ کسی را که من دوست دارم خدا نیز دوست دارد.»

و نیز فرمود:

«احبُّ اهل بیتی الیّ الحسن و الحسین...38؛ محبوب ترین فرد از خاندانم، حسن و حسین است.»

زید بن ارقم روایت می کند:

«در مسجد، نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نشسته بودم. در این هنگام فاطمه همراه حسن و حسین از خانه اش خارج شد و به سوی جایگاه پدر گرامی اش شتافت و به دنبال آنان علی علیه السلام نیز سر رسید. آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم رو به جانب من کرده، فرمود: هرکس این چند نفر را دوست بدارد، با من دوستی نموده است و هرکس با آنان دشمنی کند، با من دشمنی ورزیده است».39

از مجموع این روایات، که تعدادشان هم کم نیست، استفاده می شود که محبت امام مجتبی علیه السلام و برادر گرامی اش در قلب شفّاف و نورانی پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله وسلم موج می زد. معمولاً رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم علاقه شدید و محبّت وافر خود نسبت به آنان را در میان مردم اظهار می نمود. گرچه نحوه ابراز فرق داشت؛ گاهی سخن شیوایی در این مورد بیان می نمود و گاهی از منبر پایین می آمد و آنها را می بوسید و بعد از نوازش آن دو، بار دیگر بالای منبر قرار می گرفت. افزون بر این، از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده است که در هنگام اظهار محبت به حسنین علیهماالسلام می فرمود: «شاهدان، این ابراز علاقه را به غائبان برسانند.»40

راستی! هدف رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از علنی ساختن این اظهار محبت ها چه بود؟

آیا هدف پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم جز آماده سازی اذهان عموم، به پذیرش امامت حسنین بعد از ولایت پدر بزرگوارشان بود؟

لازم به ذکر است که محبّت شدید رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نسبت به حسنین باعث شده بود که آن حضرت برای حفظ آن دو از کید مکّاران و حسد حسودان تعویذ41 زیر را تلاوت نماید:

«اُعیذُ کُما بِکَلِمات اللّهِ التّامّةِ مِنْ کُلِّ شیطانٍ هامّةٍ وَ مِنْ کُلّ عینٍ لامّْةٍ؛42 شما را از شرّ هر شیطان آزار دهنده و هر چشم شومی به پناه کلمات تامّ خدایی می برم».

 

از منظر نخبگان اهل سنّت

 

برجستگان عرصه های علم و تاریخ، توصیفاتی زیبا در رثای شخصیّت ملکوتی امام مجتبی علیه السلام دارند که ذکر آنها در این نوشتار مختصر نمی گنجد ولی شایسته است که جهت نمونه به دیدگاه های کوتاه تنی چند از اصحاب سیره و تاریخ اشاره شود:

1. جلال الدین سیوطی:

«کان الحسن رضی اللّه عنه له مناقب کثیرة: سیّداً، حلیماً، ذا سکینة و وقار و حشمة، جواداً ممدوحاً...43؛ حسن بن علی علیهماالسلام دارای امتیازات و فضایل انسانی فراوان بود؛ او شخصیتی بزرگوار، بردبار، با وقار، متین، سخی، بخشنده، و مورد ستایش مردم بود.»

و نیز می نویسد:

«سبط رسول اللّه و ریحانته و آخر الخلفاء بنصّه... و هو خامس أهل الکساء...»44

2. ابن عساکر شافعی:

«هو سبط رسول اللّه و ریحانته و أحد سیّدَی شباب أهل الجنّة... .»45

3. سبط ابن جوزی:

«کان من کبار الأجواد، و له الخاطر الوقّاد، و کان رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم یحبّه حبّاً شدیداً»46

4. ابن اثیر:

«و هو سیّد شباب أهل الجنّة، و ریحانة النّبی صلی الله علیه و آله وسلم و شبیهه، سمّاه النّبیّ الحسن ... و هو خامس أهل الکساء.»47

5. ابونعیم اصفهانی:

«عن الامام حسن المجتبی علیه السلام : سیّد الشباب، و المصلح بین الأرقاب و الأحباب، شبه رسول صلی الله علیه و آله وسلم و حبیبه، سلیل الهدی، و حلیف أهل التقی، خامس أهل الکساء، و ابن سیّدة النّساء، الحسن بن علی بن ابی طالب رضی اللّه عنهما.»48

 

 

پی نوشت ها:

1. حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، ص 119.

2. تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن(ع)، علامه جعفر مرتضی عاملی، ترجمه محمد سپهری، ص 30.

3. همان، ص 31؛ امام حسن و امام حسین(ع)، سید محسن امین عاملی، ص 29.

4. اعلام الهدایة، مجمع جهانی اهل بیت، ج 4، ص 45.

5. امام حسن و امام حسین(ع)، ص 30.

6. اعلام الهدایة، ج 4، ص 45، به نقل از کافی، ج 6، ص 473 و بحارالانوار، ج 43، ص 258.

7. همان.

8. موسوعة کلمات الامام الحسن(ع)، نشر معروف، مؤسسه باقرالعلوم، ص 269 و 270.

9. امام حسن و امام حسین(ع)، ص 30.

10. تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن(ع)، ص 25؛ امام حسن و امام حسین(ع)، ص 26.

11. امام حسن و امام حسین(ع)، ص 31 و 32.

12. همان، ص 32.

13. تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن(ع)، ص 26.

14. همان.

15. امام حسن و امام حسین (ع)، ص 33.

16. همان.

17. احزاب / 33.

18. امام حسن و امام حسین(ع)، ص 34 و 35.

19. حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 120.

20. اعلام الهدایة، ج 4، ص 26، به نقل از عیون اخبارالرضا(ع)، ج 1، ص 67.

21. همان، به نقل از سنن ابن ماجه، ج 1، ص 56.

22. همان، به نقل از جامع ترمذی، ص 541 و مستدرک الحاکم، ج 3، ص 109.

23. حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 121، به نقل از فرائد السمطین، ج 2، ص 68.

24. موسوعة کلمات الامام الحسن (ع)، ص 268.

25. اعراف / 31.

26. موسوعة کلمات الامام الحسن(ع)، ص 296.

27. داستانها و حکایت های نماز چهارده معصوم(ع)، عباس عزیزی، ص 87، به نقل از وسایل الشیعه، ج 3، ص 331.

28. همان، به نقل از بحارالانوار، ج 84، ص 158.

29. همان، ص 18، به نقل از خاندان وحی، ص 323.

30. همان، ص 90، به نقل از عدة الداعی، ص 180.

31. اعلام الهدایة، ج 4، ص 33، به نقل از امالی صدوق، ص 150 و بحارالانوار، ج 43، ص 331.

32. موسوعة کلمات الامام الحسن(ع)، ص 236.

33. امام حسن و امام حسین(ع)، ص 39.

34. سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص 90 و 91.

35. امام حسن و امام حسین(ع)، ص 38.

36. منتخب میزان الحکمة، ص 43، به نقل از تاریخ مختصر بغداد، ج 7.

37. همان، ص 43.

38. تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن(ع)، ص 38، به نقل از الغدیر، ج 7، ص 124.

39. امام حسن و امام حسین(ع)، ص 36.

40. حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 120.

41. دعایی که برای دفع بلا و آفت چشم زخم، در کاغذ می نویسند و به گردن و یا بازو می بندند.

42. امام حسن و امام حسین(ع)، ص 38.

43. سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص 88، به نقل از تاریخ الخلفاء، چ 3، بغداد، 1383 ه .ق، ص 189.

44 ـ 48. اعلام الهدایه، ج 4، ص 31 و 32



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 93/4/22 :: ساعت 9:26 صبح )
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 21
>> بازدید دیروز: 306
>> مجموع بازدیدها: 1329387
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
کنج دل🩶
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب