ملل مختلفه جهان هر یک براى نشان دادن قیمت و ارزش عمر ضرب المثلى دارند که مشهورترین ضرب المثلها در این زمینه این جمله مشهور است: وقت طلاست. ولى اسلام عزیز و فرهنگ ثمربخش الهى زمان و وقت را با هیچ کدام از عناصر مادى هر چند داراى ارزش بالا و سنگین باشد نسنجیده; زیرا در میزان عدل و حکمت، عنصرى از عناصر همسنگ با وقت و عمر انسان نیست.
قیمت و ارزش عمر دراسلام، ایمان و عمل صالح و اخلاق حسنه است. اگر کسى لحظات و دقایق، ساعاتو روزها و شبها، هفته ها و سالهاى عمرش را در برابرتحصیل ایمان و معرفت و عمل صالح و اخلاق حسنه بپردازد، وقت خود را به حق خرج کرده و در این زمینه از هر ضرر و خسرانى مصون مانده و در پایان راه به رضاى خدا و جنّات نعیم خواهد رسید. صرف عمر در امور بیهوده، یا در عیش و نوش شیطانى، یا در راه طاغوت و طاغوتچه، یا در راه دنیاى محض و مادّیّت خالص، یادر لهو و لعب، هدر دادن وقت وتلف کردن زمان است و عاقبتى جز ذلّت و نکبت و اندوه و حسرت و غضب حقّ و آتش جهنّم ندارد.
آنان که در روز قیامت دچار حسرتو اندوه و اضطراب و وحشت و عذاب و ذلّت مى شوند همانهایند که در آنجا به تمامى معنى متوجّه مى گردند که عمر را ضایع کرده و وقت و زمانى که حضرت حقّ براى رشد و کمال به آنان مرحمت فرموده بود صرف هوا و هوس و ابلیس و جنود او کرده اند. درآن روز وضع انبیا و اولیا و عاشقان و عارفان و به خصوص سختى عذاب، آنان را بیدار مى کند و به منتهاى بینائى نسبت به وضع خودشان مى رساند و مى فهمند که نمى بایست عمر را ضایع مى کردندو شب و روز و هفته و سال را به بطالت و گناه مى گذراندند; به همین خاطر از میان شلعه هاى آتش و عذاب سخت الهى فریاد برمى آورند که: خداوندا یکبار دیگر مارا به دنیا برگردان و به همان اندازه وقتى که در اختیار ما گذاشتى براى بار دوّم در اختیار ما بگذار تا تمام لحظات و روز و شب و ماه و سالش را در عوض عمل صالح و ایمان و اخلاق صرف کنیم و بعد از آن از عنایات و الطاف و رحمت و مرحمت تو همچون پاکان و نیکان بهره مند گردیم; ولى در پاسخ آنان گفته مى شود: براى یک بار، عمر در اختیارتان گذاشتیم و براى خرج کردن آن در راه صواب و ثواب به توسّط انبایو اولیا شما را هدایت کردیم، مى خواستید همان وقتى که در دنیا بودید از وقت استفاده کیند و از عمر بهره بگیرید.
این سؤال و جواب چنانکه در قرآن مجید آمده پنج بار بین اهل عذاب و حضرت حق ردّ و بدل مى شودو در بار پنجم زبان اهل جهنّم براى همیشه بسته شده، از سخن گفتن الى الأبد عاجز مى شوند!
قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوج مِن سَبِیل ذلِکُم بِأَنَّهُ إِذَا دُعِیَ اللَّهُ وَحْدَهُ کَفَرْتُمْ وَإِن یُشْرَکْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ:
(کافران، ستمکاران، گنهکاران حرفه اى به پیشگاه مقدّس حضرت حقّ عرضه مى دارند) پروردگارا! ما را دوبار میراندى، و دو بار زنده کردى، پس به گناهان و خطاها و هواپرستى خود اعتراف کردیم، آیا براى ما راهى هست که از این عذاب دردناک و سخت بدرآئیم!
(در پاسخ آنان گفته مى شود): این عذاب جزاى کافر شدن شما به خداى یکتاست، چون بر حضرت او شریک مى گرفتند اهل آن بودید; اینک حکم شما با خداى بزرگ است (و حکم حقّ این است که به سزاى اعتقاد و عمل زشت خود دراین عذاب بمانید!)
وَلَوْ تَرَى إِذِ الُمُـجْرِمُونَ نَاکِسُوا رُؤُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا ابْصَرْنَا ومِعْنَا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ...فَذُوقُوا بِمَا نَسِیتُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هذَا إِنَّا نَسِینَاکُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ:
اى رسول ما اگر تو خال بدکاران را در قیامت ببینى که چگونه در حضور خداى خود سر به زیر و ذلیلند و با آه و حسرت مى گویند: پروردگارا اینک عذاب تو را به چشم دیدیم و حق را به گوش گرفتیم، ما را به دنیا بازگردان تا عمل شایسته بجا آوریم، اکنون به تمام واقعیّات موقنیم. به آنان پاسخ داده مى شود: امروز به کیفر غفلتى که نسبت به دیدار امروز داشتید عذاب الهى را بچشید، ما رحمت خود را در برابر بى توجّى شما در برابر حقایق الهیّه از شما ممنوع کردیم، به مزد خیانت هائى که داشتید عذاب ابدى را دریافت کنید!
وَهُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ أَوَ لَمْ نُعَمِّرْکُم مّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ وَجَاءَکُمُ النَّذِیرُ فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِینَ مِن نَصِیر: ایشان در آتش دوزخ فریاد و ناله مى کنند: اى پروردگار، ما را ازاین عذاب بیرون آور تا بر خلاف گذشته به اعمال شایسته بپردازیم. (در جواب آنان گفته مى شود): آیا شما را عمرى مهلت ندادیم و رسولان خود را جهت هدایت شما نفرستادیم تا نسبت به واقعیات متذکّر شوید، پس امروز عذاب دوزخ را بچشید که ستمکاران و متجاوزان از حقّ را یاور و نجات دهنده اى نخواهد بود. وَأَنذِرِ النَّاسَ یَوْمَ یَأْتِیهِمُ الْعَذَابُ فَیَقُولُ الَّذِینَ ظَلَمُوا رَبَّنَا أَخِّرْنَا إِلَى أَجَل قَرِیب نُّجِبْ دَعْوَتَکَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَوَ لَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُم مِن قَبْلُ مَا لَکُم مِن زَوَال:
اى رسول ما مردم را از روزى که هنگام عذاب و کیفر اعمالشان فرا مى رسد بترسان و آگاهشان کن که ستمکاران و متجاوزان در آن روز در عذاب سختى که به آن گرفتارند فریاد مى زنند: پروردگارا عذاب ما را به تأخیر انداز و ما را به دنیا برگردان تا دعوت ترا اجابت کنیم و پیرو رسولان تو شیوم به آنها پاسخ داده مى شود: شما نبودید که در دنیا قسم مى خوردید ما را زوال و هلاکى نیست و محشر و قیامتى نخواهیم داشت، اکنون این قیامت و عذاب همیشگى آن که به کیفر کردارتان مى چشید.
قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَکُنَّا قَوْماً ضَالِّینَ.رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ.قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَلاَ تُکَلِّمُونِ:
متجاوزان از آیات حقّ و عاصیان و ستمکاران گویند: الهى شقاوت بر ما غلبه کرد و کار ما به گمراهى کشید; خداوندا! ما را از جهنّم نجات ده، اگر بار دیگر به عصیان رو آوردیم همانا ظالمیم. به آنان پاسخ داده شود: اى سگان به دوزخ شوید و لب از سخن با من فرو بندید. اینکه براى همیشه آنان را از سخن گفتن با حق محروم و ممنوع مى کنند شدیدترین عذاب و سخت ترین حال است. در برابر اینان کسانى هستند که وقت را غنیمت دانسته و براى عمر ارزش قایل شدند و به هدایت انبیا و اولیا مدّت اقامت خود را در دنیا با کسب ایمان و عمل صالح و اخلاق حسنه و در یک کلمه با عبادت ربّ و خدمت به خلق عوض کردند، اینان را در جهان آخرت رضاى حقّ وبهشت عنبر سرشت است. کسى که محورى جز خدا ندارد، و محبوبى جز حضرت حقّ در عرش دلش حکومت نمى کند، و معلّمى در مسیر تربیت و رشد و کمال جز انبیا و اولیا نمى شناسد، گوهر وقت جز با عشق محبوب حقیقى و جز با عمل صالح و اخلاق حسنه معامله نمى کند، و راستى که عشق حضرت حقّ جز این اقتضا ندارد.
خواجه معین الدّین چَشتى مى فرماید:
من یار، ترا دارم اغیار نمى خواهم *** غیر از تو که دل بردى دلدار نمى خواهم
خارى که ز درد تو خسته است مرا در دل *** من خسته آن خارم گلزار نمى خواهم
گر جلوه دهى بر دل نقد دو جهان گویم *** من عاشق دیدارم دینار نمى خواهم
سرّى که مرا با تست با غیر تو چون گویم *** تو دانى و من دانم اظهار نمى خواهم
اندر حرم جانم کس را نبود منزل *** غیر از تو در این خلوت دیّار نمى خواهم
خون مى خورم از دستت و آزار نپندارم *** کان خاطر نازک را آزار نمى خواهم
من باده نمى نوشم امّا چو توئى ساقر *** اندر تن خود یک رگ هشیار نمى خواهم
عاشق که ترا خواهد با غیر نیارامد *** جنّات نمى خواهم انهار نمى خواهم
دنیا طلبد غافل عقبى طلبد عاقل *** من عاشم و بیدل جز یار نمى خواهم
از هستى خود بگذر، بگذار معین افسر *** جائى که نگنجد سر دستار نمى خواهم
انبیا و اولیا، امامان و عارفان و عاشقان و ناصحان از تمام افراد بشر خواسته اند به ارزش و قیمت وقت معرفت پیدا کنند و سعى و کوشش آنان بر این باشد که لحظات و ساعت و شبها و روزها و هفته ها و ماهها و سالهاى خود را با حقّ و حقیقت و طاعت ربّ و خدمت به خلق معامله کنند و از اینکه اوقات پر ارزش را به دست دیو خطرناک هوا و هوس و طوفان بنیان برانداز شهوات و غرائز شیطانى بسپارند پرهیز کنند ورنه در پایان راه و در عاقبت کار که سریع تر از برق م یرسد به حسرت ابدى و اندوه همیشگى و عذاب دائم دچار خواهند شد. معارف اسلامى و روایات با ارزش کتب معتبره حدیث، انسان را در راه خرج کردن وقت در امورى که
منفعت ابدى دارد راهنمائى مى کنند، و آدمى را از مصرف کردن عمر گرانمایه در مسائلى که محصولى جز ضرر ابدى و خسارت همیشگى ندارد هشدار مى دهند.
قال النَّبِىُّ صلّى اللّه علیه و آله: اِتَّقِ اله مَحارِمَتَکُنْ أعْبَدَ أعْبَدَ النّاسِ، وَ ارْضَ بِما قمَ اللّه لَکَ تَکُن أعْنَى النّاسِ، وَ أحْسِنْ إلى جارِکَ تَکُنْ مُؤْمِناً، وَأحِبَّ لِلنَّاسِ ما تُحِبُّ لِنَفْسِکَ تَکُنْ مُوقِناً، وَلا تُکْثِرِ الضِّحْکَ فَإنَّ کَثْرَةَ الضِّحْکِ تُمیتُ الْقُلُبَ.
پیامبر صلى اللّه علیه و آله فرمود: اوقات عزیز را در گناهان و محرّمات خرج مکن تا عابدترین مردم باشى، به آنچه از راه کسب مشروع خدایت عنایت فرمود خوشنود باش تا بى نیازترین افراد باشى، به همسایه نیکى کن تا مؤمن به حساب آئى، آنچه براى خود دوست دارى براى همه دوست داشته باش تا اهل یقین باشى، و از خنده زیاد بپرهیز که خنده زیاد دلها را مى میراند.
وَ قالَ: مَنْ خَزَنَ لِسانَهُ سَتَرَاللّهُ عَوْرَتَهُ، وَ مَنْ کَفَّ غَضَبَهُ کَفَّ اللّه عَنْهُ عَذابَهُ، وَ مَنِ اعْتَذْرَ إلىَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ قَبِلَ عُذْرَهُ وَ تَجاوَزَ عَنْهُ:
و نیز آنحضرت فرمود: آنکس که زبانش را از غیبت و تهمت و باطل و استهزاء به دیگران و فحش و ناروا و زخم زبان و هر آنچه مردم را به ناحق مى آزارد حفظ کند، خداوند عیبش را بپوشاند. و هر کس جلوى خشم و غضب و عصبانیّت خود را بگیرد از عذاب خدا درامان مى ماند. و هر کس در مسیر با عظمت توبه وقت بگذارد و درصدد تدارک گذشته برآید و از حضرت دوست عرضه کردن ایمان و عمل صالح و اخلاق حسنه و ترک هر آنچه محبوب نمى پسندد در مقام عذرخواهى برآید، خداوند عذرش را بپذیرد و توبه اش را قبول کند. سلمان فارسى به دیدن ابودرداء رفت، همسر ابودرداء را در لباسى کهنه و حالتى دل مرده دید، از او پرسید: این چه وضعى است؟ پاسخ داد: برادرت ابودرداء دل از دنیا برداشته و رابطه با غیر عبادت بریده. سلمان منتظر ماند تا ابودرداء از بیرون آمد. به سلمان خوش آم د گفت و برایش غذا آورد، سلمان منتظر ماند تا ابودرداء از بیرون آمد. به سلمان خوش آمد گفت و برایش غذا آورد، سلمان گفت: ابودرداءگفت: اى سلمان تا تو غذا نخورى من نمى خورم. در ه رصورت غذا خوردند، تا شب رسید، چون ابودرداء براى عبادت برخاست سلمان جلوى او را گرفت و گفت: اى ابودرداء خدا را بر تو حقّى است، و جسد و اهل بیتت را نیز بر تو حقّى است، گاهى روزه بگیر، گاهى از روزه بپرهیز، نمازت را به موقع بجاى آر، و از وقت خواب و استراحت کم مکنش، هر صاحب حقّى را به حقّش برسان، که اوقات عزیز انسان به همانسان که خدا وانبیا و کتب آسمانى دستور داده اند باید خرج شود، ورنه آدمى از بسیارى از فیوضات ربّانیّه محروم مى ماند.
ابودرداء خدمت رسول خدا رسید و آنچه بین او و سلمان گذشته بود تعریف کرد، رسول الهى هم آنچه سلمان به ابودرداء فرموده بود تأیید نمودند. قالَ رَسُولَ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله: قَدْ أفْلَحَ مَنْ أسْلَمَ، وَ کانَ رِزْقُهُ کَفافاً وَ صَبَر عَلى ذلِکَ.
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: کسیکه در تمام زمینه ها تسلیم حضرت حقّ شد، و وقت خود را به چنگ آوردن روزى حرام صرف نکرد، و براین گونه زندگى استقامت ورزید پیروز و رستگار شد.
در این زمینه سلطان العلماء بهاء الدّین بلخى معروف به بهاء ولد، نصایحى حکیمانه و مقالاتى عالمانه دارد که به گوشه اى از آن در سطور زیر توجّه مى کنید: «گفتم: اى آدمى، در هر ریزه شهوت تو دیوى چنگال در زده است و به بوى آن مراد در تو مى آیند، چنانکه مورچه با دانه چنگال سخت کرده باشد، اندرونت از دیوان همچون مورچه خانه از آن شده است، ترا گفتند که دو درِ را که گلو و شهوت است در بند تا در نبایند، و اگر تو درِ آن را بستى و هنوز اندکى مى آیند و وسوسه مى کنند از آن است که اندکى مراد هنوز باقى است. ترا گفتند که شیشه را از نان تهى کن تا از نور پر کنى، تو از نان تهى کردى و لکن نقش سودا پر کردى و خون و ریم مردمان پر کردى، از نانت از آن تهى کردند تا بدانى که از آن دگرها به طریق اولى است تهى شدن.
اَلْعاقِلُ یَکْفیهِ الاْشارَةُ
ما با عاقل خطاب کرده ایم نه با غیر عاقل، اکنون هر اندیشه که هست و هر سودائى که هست و هر چیزى که هست چو در اندیشه آمد چون گل خشک را ماند و گیاه خشک و زرد گشته را ماند، و آن که برون از اندیشه تست هنوز نو نو شکوفه و تازگى دارد، و سبزه نیک تازه از آنجا بیرون مى آید همچنانکه میوه ها و کوکها که نو میرسد، اوّلش را مى خورند و دگرها را رها مى کنند، زیرا که اوّلش لطفى و طبعى دارند، و از این قِبَل گفت که: اَلْجُوعُ طَعامُ اللّهِ یعنى که در عرصه غیب، سبزه حکمت مى روید و آهوى طبعت آن را مى چرد، اکنون هر اندیشه که چهره نمود و تو آن ار خوردیش به اوّل وهلت در عالمى سادگى، آبگون مى باش که هر چه برویید و بدان اندیشه خوردى رهاش کن تا باز نو بیرون آید. سؤال کرد از هوائى که سپس مرگ بود، گفتم: چون قدم در معصیت نهاده اى بدان که قدم در حدود ولایت دوزخ نهاده اى در طرفه هوائى، یعنى چنانکه بادى را سَموم آفریند، و بادى را هواى عفن آفریند که سر و پوست و گوشت مردم را زیان رساند، همچنان دمِ غیبت ترا و نَفَس فحش ترا سمومى و هواى عفنى آفریند سپس مرگ تا ترا پریاشن دارد، و از نَفَس تسبیح و نصیحت و شهادت و صدق تو در قولْ آن را هواى خوشى آفریند در حدود ولایت بهشت.
اکنون یک رکن در اصل آفرینش هوا و باد راست و آب و خاک راست و آتش راست. و آتش، آتش صلابت و عداوت است با اهل کفر; و آب، آب رقّت و شفقت است بر اهل اسلام; و باد، باد نصایح و عدل و صدق است; و خاک، خاک اجزاى صابر و حَمول است، و ترا از اینان قرینان آفرینند در بهشت تا بداین که مقصود اعتقاد و تعظیم است، و به آنچه مراد اللّه باشد اعتقاد را به آن دارى.
پس تسبیح و تهلیل و اعتقاد و بندگى و زارى بر حضرت اللّه خوشتر بود از همه چیزهاى دیگر. اکنون چو اللّه ترا مى بیند خود را چون عروسان بیاراى که خریدار از وى قوى تر نخواهى یافتن!
چشم را به سرمه شرم و اعتبار مکحّل کن، و گوش به گوشواره هوش بیاراى، و دست را به کار ادب برنه، و روى را به سپیده و غازه نیاز و اخلاص بیاراى، و پاى را به خلخال خدمتکارى آراسته گردان، و فرق ماین حقّ و باطل راست کن، و خِمار تعفّف و معجر استعصام بر سر افکن که: اَلاْوْلِیاءُ عَرائِسُ اللّهِ. تا اغیاران بر آن وقوفى نیابند.»
آرى به قول رسول الهى:
قَدْ أفْلَحَ مَنْ أسْلَمَ، وَ کانَ رِزْقُهُ کَفافاً وَ صَبَرَ عَلى ذلِکَ. کسى که وقت صرف حقّ کند و از خرج آن در راه غیر دریغ ورزد، و جز به حلال خدا در تمام زمینه ها دست نبرد، به گنج رضاى دوست و گنجینه بهشت محبوب بدون شک دست یافته است.
عزیزان! حرام دنیا و حقّ دیگران آن ارزش را ندارد که حتّى به اندازه ارزنى و به مقدار پشیزى از اوقات عزیز خود را صرف به دست آوردن آن کنید گر چه مجموعه اى که به دست مى آورید از دنیا و مافیها فزون تر باشد!!
به قول عالمه فاضله، پروین اعتصامى:
شالوده کاخ جهان بر آبست *** تا چشم بهم برزنى خراب است
ایمن چه نشینى در این سفینه *** کین بحر همیشه در انقلاب است
افسونگر چرخ کبود هر شب *** در فکرت افسون شیخ و شاب است
اى تشنه مرو کاندرین بیابان *** گر یک سرِ آب است صد سراب است
سیمرغ که هرگز به دام ناید *** در دام زمانه کم از ذُباب است
چشمت به خط و خال ذلفریب است *** گوشت به نواى دفّ و رَباب است
تو بیخود و ایّام در تکاپوست *** تو خفته و ره پر ز پیچ وتاب است
آبى بکش از چاه زندگانى *** همواره نه این دَلْو را طناب است
بگذشت مه و سال دین عجب نیست *** این قافله عمرى است در شتاب است
بیدار شو اى بخت خفته چوپان *** کین بادیه راحتگه ذَئاب است
برگرد از آن ره که دیو گوید *** کاى راهنورد این ره صواب است
ز انوار حق از اهرمن چه پرسى *** زیرا که سؤال تو بى جواب است
با چرخ تو با حیله کى برآئى *** در پشّه کجا نیروى عقاب است
بر اسب فساد از چه زین نهادى *** پاى تو چرا اندر این رکاب است
دولت نه به افرونى حُطام است *** رفعت نه به نیکوئى ثبات است
جز نور خرد رهنماى مپسند *** خود کام مپندار کامیاب است
هشدار که توش و توان پیرى *** سعى و عمل موسم شباب است
بیهوده چه لرزى ز هر نیمى *** مانند چراغى که بى حباب است
گر پاى نهد بر تو پیل دانى *** کز پاى تو چون مور در عذاب است
بى شمع شب این راه پر خطر را *** مسپر به امیدى که ماهتاب است
تا چند و کى این تیره جسم خاکى *** بر چهره خورشید جان سحاب است
در زمره پاکیزگان نباشى *** تا بر دلت آلودگى حجاب است
پروین چه حصاد و چه کشتکارى *** آنجا که نه باران نه آفتاب است
امام سجّاد علیه السّلام در روایتى بسیار جالب همه مردم را در راه خرج کردن وقت گرانقیمت اینچنین راهنمائى مى کند:
إنَّ أحَبَّکُمْ عَنْدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ أحْسَنُکُمْ عَمَلاً، و إنَّ أعْظَمَکُمْ عِنْدَاللّهِ عَمَلاً أعْظَمُکُم عِنْدَ اللّهِ رَغْبَةً، وَ إنَّ اَنْجاکُمْ مِنْ عَذابِ اللّهِ أشَدُّکُمْ خَشْیَةً للّهِ، وَ إنَّ أقْرَبَکُمْ مِنَ اللّهِ أوْسَعُکُمْ خَلْقاً، وَ إنَّ أَرْضاکُمْ عِنْدَاللّهِ أسْبَغُکُمْ عَلى عِیالِهِ، وَ إنَّ. أکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أتْقاکُمْ:
محبوب ترین شما نزد خداى عزّوجلّ نیکوکارتین شماست، و عظیم ترین شما از نظر رغبت به عنایت حقّ است. ناجى ترین شما از عذاب الهى با خشیت ترین شماست، وآن که به خدا نزدیک تر و قریب تر است آنست که همه مردم از صفات حسنه و اخلاق پسندیده او بخوردار باشند، و آن که خدا از او راضى تر است آنست که عیالش را در وسعت بیشتر و بهرهورى افزون تر از نعمت حق قرار دهد، و به حق که گرامى ترین شما نزد حق خود نگهدارترین شما از محرّمات الهیّه است.
آرى آراسته شدن به واقعیّاتى که حضرت سجّاد فرموده اند خرج وقت در راه معرفت و عمل مى خواهد که بدون معرفت و آراستگى به عمل، رسیدن به آن حقایق بلند ملکوتى میسّر نیست. رسول با کرامت اسلام مى فرماید: اگر مردان و زنان امّت من در خرج اوقات به واقعیّایت توجّه داشته باشند اهل بهشت اند: از مردان امّتم هر کدام از چهار خصلت در امان بمانند و وقت عمر گرانمایه درراه چهار چیز نگذارند اهل بهشتند:
افتادن در دنیاى حرام، هواپرستى، دچار شدن به شهوت شکم و گرفار آمدن به شهوت جنسى.
و از زنان امّتم هر کدامشان به چهار حقیقت توجّه کنند اهل بهشت اند:
حفظ عفّت، اطاعت از شوهر، اداى نماز پنج وقت و روزه ماه رمضان.
و این همه بدون شک، محصول ایمان به خدا و توجّه به قیامت و عمل صالح است، چنانکه در قرآن مجید آمده:
آنان که اهل ایمان و عمل شایسته اند از تمام مردم دنیا بهترند. پاداش آنان نزد خداوند بهشت هاى عدن است که نهرها در زیر آن جارى است و در آن بهشت ها جاودانه اند. خدا از آنان راضى است و آنان از خدا خوشنودند، و این همه براى کسى است که دلش غرق خشیت از خداست! حضرت موسى بن جعفر علیهما السّلام جهت و راه خرج عمر را در روایتى بسیار پر قیمت اینچنین بیان مى دارند: بکوشید که زمان و وقت شما چهار ساعت باشد:
1ـ ساعتى براى عبادت و مناجات با محبوب.
2ـ ساعتى براى تحصیل معاش و ااره امور زندگى مادّى.
-3 ساعتى براى معاشرت با برادران ایمانى و آن چهره هاى الهى و مطمئنّى که عیوب شما را به شما معرّفى مى کنند و خلوص باطن به شما مى دهند.
4ـ و ساعتى براى لذّات و خوشى هائى که از نظر شرع مطّهر حرام نیست.
ابن یمین، شاعر دانشمند، در این مقال گوید:
اى برادر هیچ اگر دارى ز حال خود خبر *** پس چرا باید که باشد یکدمت پرواى قال
در توحّد کوش و وقت خویش را ضایع مکن *** از تکثّر مى نیاید هیچ حاصل جز ملال
آنچه دارى گر بر آن افزون کنى نقصان تست *** وانچه دانى گر بیفزائى برآن یابى کمال
عقل کارآگاه کو را مى برازد سرورى *** حیف باشد گر کنى از بهر مالش پایمال
مال اگر ز ابن یمین مایل به غیرى شد چه شد *** گفته ام با دل که از بهر مَنال اى دل منال
مال را ز آغاز فطرت د رطبیعت هست میل *** واضع اسماش گوئى بهر این گفتست مال
کى به معشوقى که هر دم عاشق او دیگرى است *** ملتفت گردند از عین بصیرت اهل حال
حضرت باقر علیه السّلام مى فرماید: امیر المؤمنین علیه السّلام نماز عشا را در مسجد کوفه خواند، سپس مردم را سه بار ندا داد آنطور که همه شنیدند: خداوند همه شما را مشمول رحمت قرار دهد، براى سفر آخرت مجهَّ و مهیّا شوید، که شما را به آن سراى جاودانى خوانده اند و از همه شما جهت سفر به آن وادى دعوت کرده اند، پس از این دعوتْ توقّف و قصد اقامت شما براى چیست؟ زندگى شما نشان مى دهد که گوئى به سراى دیگر خوانده نشدید. خداوند شما را رحمت کند، آماده شوید و برترین چیزى که از زاد و توشه در اختیار شماست و آن تقواست براى جهان دیگر همراه خود ببرید.
آگاه باشید که راه شما به سوى جهان دیگر است، و عبور شما بر صراط است، هول اعظم پیش روى شماست، منزل سخت در راهتان قرار دارد، توقفگاههاى هولناک و وحشتزار در برابر دارید که عبور ازآنها براى شما اجبارى است و از آن چاره اى ندارید، نجات شما از آن همه منازل هول انگیز فقط و فقط در سایه رحمت اوست که این رحمت جز با ایمان و عمل صالح به دست نمى آید و چنانچه در غفلت بسر برید و دچار هلاکت شوید راه جبرانى براى شما نخواهد بود!!
از ابوالقاسم قشیرى نقل شده:
در بادیه زنى را تنها دیدم. گفتم: کیستى؟ جواب داد:
[وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ].
بنابراین از آنان روى بگردان و سلام جدایى [را به آنان] بگو، پس [سرانجام شقاوت بار خود و نتیجه کفر و عنادشان را] خواهند دانست.
از قرائت آیه فهمیدم که مىگوید: اول سلام کن سپس سؤال کن که سلام علامت ادب و وظیفه وارد بر مورود است.
به او سلام کردم و گفتم: در این بیابان آن هم با تن تنها چه مىکنى؟ پاسخ داد:
[مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍ].
و هر که را خدا هدایت کند، او را هیچ گمراهکنندهاى نخواهد بود.
از آیه شریفه دانستم راه را گم کرده ولى براى یافتن مقصد به حضرت حق جلّ و علا امیدوار است.
گفتم: جنّى یا آدم؟ جواب داد:
[یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ].
اى فرزندان آدم! [هنگام هر نماز و] در هر مسجدى، آرایش و زینتِ [مادى و معنوى خود را متناسب با آن عمل و مکان] همراه خود برگیرید.
از قرائت این آیه درک کردم که از آدمیان است.
گفتم: از کجا مىآیى؟ پاسخ داد:
[یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ].
اینانند که [گویى] از جایى دور ندایشان مىدهند.
از خواندن این آیه پى بردم که از راه دور مىآید.
گفتم: کجا مىروى؟ جواب داد:
[وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا].
و خدا را حقّى ثابت و لازم بر عهده مردم است که [براى اداى مناسک حج] آهنگ آن خانه کنند، [البته] کسانى که [از جهت سلامت جسمى و توانمندى مالى و باز بودن مسیر] بتوانند به سوى آن راه یابند.
فهمیدم قصد خانه خدا دارد.
گفتم: چند روز است حرکت کردهاى؟ پاسخ داد:
[وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ].
همانا ما آسمان ها و زمین و آنچه را میان آنهاست در شش روز آفریدیم، و هیچ رنج و درماندگى به ما نرسید.
فهمیدم شش روز است از شهر خود حرکت کرده و به سوى مکه معظّمه مىرود.
پرسیدم: غذا خوردهاى؟ جواب داد:
[وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا یَأْکُلُونَ الطَّعامَ].
و آنان را جسدهایى که غذا نخورند قرار ندادیم، و جاویدان هم نبودند [که از دنیا نروند.].
پى بردم که در این چند روز غذا نخورده است.
به او گفتم: عجله کن تا تو را به قافله برسانم جواب داد:
[لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها].
خدا هیچ کس را جز به اندازه توانایىاش تکلیف نمىکند.
فهمیدم که به اندازه من در مسئله حرکت و تندروى قدرت ندارد.
به او گفتم: بر مرکب من در ردیف من سوار شو تا به مقصد برویم پاسخ داد:
[لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا].
اگر در آسمان و زمین معبودانى جز خدا بود بىتردید آن دو تباه مىشد.
معلومم شد که تماس بدن زن و مرد در یک مرکب یا یک خانه یا یک محل موجب فساد است، به همین خاطر از مرکب پیاده شدم.
به او گفتم: شما به تنهایى بر مرکب سوار شو.
چون بر مرکب قرار گرفت گفت:
[سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ].
منزّه [از هر عیب و نقصى] است کسى که این [وسایل سوارى] را براى ما مسخّر و رام کرد، در حالى که ما را قدرت مسخّر کردن آنها نبود.
چون این آیه را قرائت کرد فهمیدم در مقام شکر حق برآمده و از عنایت خداوند عزیز، سخت خوشحال است.
وقتى به قافله رسیدیم گفتم: در این قافله آشنایى دارى جواب داد:
[وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ].
و محمّد جز فرستادهاى از سوى خدا که پیش از او هم فرستادگانى [آمده و] گذشتهاند.
[یا یَحْیى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ].
اى یحیى! کتاب را به قوت و نیرومندى بگیر.
[یا مُوسى إِنِّی أَنَا اللَّهُ].
اى موسى! یقیناً منم خدا پروردگار جهانیان.
[یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ].
[و گفتیم:] اى داود! همانا تو را در زمین جانشین [و نماینده خود] قرار دادیم.
از قرائت این چهار آیه دانستم چهار آشنا به نامهاى محمد و یحیى و موسى و داود در قافله دارد.
چون آن چهار نفر نزدیک آمدند، این آیه را خواند:
[الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا].
مال و فرزندان، آرایش و زیور زندگى دنیا هستند.
فهمیدم این چهار نفر پسران اویند.
به آنان گفت:
[یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ].
اى پدر! او را استخدام کن؛ زیرا بهترین کسى که استخدام مىکنى آن کسى است که نیرومند و امین باشد [و او داراى این صفات است.]
از قرائت این آیه فهمیدم به فرزندانش مىگوید: به این مرد زحمت کشیده امین مزد بدهید.
چون فرزندانش به من مقدارى درهم و دینار دادند و او حس کرد کم است این آیه را خواند:
[وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ].
و خدا براى هر که بخواهد چند برابر مىکند.
یعنى به مزد او اضافه کنید.
از وضع آن زن، سخت به تعجّب آمده بودم. به فرزندانش گفتم: این زن با کمال که نمونه او را ندیده بودم و نشنیده بودم کیست؟ جواب دادند: اى مرد! این زن حضرت فضّه خادمه حضرت زهرا علیها السلام است که بیست سال است خارج از قرآن سخن نگفته است!!
آرى، قرآن، احسن سخن و احسن قصص و احسن قانون است که هر کس در تمام امور زندگى هماهنگ با این کتاب باشد داراى احسن قول و احسن عمل و احسن اخلاق و احسن اجر و مزد است .
گزیده حلیة المتقین، مجلسی،محمد باقر؛
در احادیث معتبره بسیار وارد شده است که رحم (1) در روز قیامت چنگ در عرش الهی می زند و می گوید: پروردگارا هر که مرا در دنیا صله کرده است، تو امروز او را به رحمت خود وصل کن، و هر که مرا قطع کرده است، در دنیا تو امروز او را از رحمت خود قطع کن.
در احادیث بسیار منقول است که نیکی با خویشان کردن باعث قبولی اعمال است و مال را زیاد می کند، بلاها را دفع می کند، عمر را دراز می کند و حساب قیامت را آسان می کند.
در حدیث حسن از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم منقول است که دو طرف صراط امانت و صله رحم است. پس کسی که در امانت مردم خیانت نکرده است[و]با خویشان خود نیکی کرده، از صراط به آسانی می گذرد[و]زود به بهشت می رود و کسی که خیانت در امانت ها کرده و قطع صله رحم کرده است، عمل دیگر او را نفع نمی دهد و صراط، او را در آتش می افکند.
حضرت صادق علیه السلام فرمود: صله رحم کردن و با همسایگان نیکو سلوک کردن خانه ها را آبادان می کند، عمرها را زیاد می کند.
از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم منقول است که هیچ عملی ثوابش زودتر از صله رحم نمی رسد.
در حدیث حسن از حضرت صادق علیه السلام منقول است که ما چیزی را نمی دانیم که عمر را زیاد کند مانند صله رحم تا آن که گاه است که شخصی سه سال از عمرش مانده است، به سبب صله رحم سی و سه سال می شود، گاه هست که کسی از عمرش سی و سه سال مانده است، به سبب قطع صله رحم سه سال می شود.
در حدیث موثق منقول است که شخصی از آن حضرت سؤال کرد: خویشان دارم که شیعه نیستند، آیا ایشان را بر من حقی هست؟فرمود: بلی، حق رحم را هیچ چیز قطع نمی کند. اگر شیعه باشند دو حق دارند: یکی رحم و یکی حق اسلام.
و فرمود: صله رحم و نیکی با برادران مؤمن حساب قیامت را آسان می کند، از گناهان نگاه می دارد، پس صله رحم و نیکی با برادران را ترک مکنید، اگر چه به سلام کردن و نیکو جواب سلام دادن باشد.
حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: هر گاه خویشان با یکدیگر بدی کنند، مالشان به دست بدکاران می افتد.
حدیث صحیح از حضرت امام محمد باقر علیه السلام منقول است که سه چیز است هر که مرتکب آن ها شود پیش از مردن عقوبت آن ها را می یابد: ظلم و قطع رحم و قسم دروغ. و بسیار است که جماعتی بدکردارند، به سبب صله رحم مال و فرزندان ایشان بسیار می شود. قسم دروغ و قطع صله رحم خانه ها را از اهلش خالی می کند، نسل را منقطع می کند.
از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم منقول است که هر که به پای خود برود به خانه خویشان به دیدن ایشان یا برای آن که مالی به ایشان برساند، حق تعالی ثواب صد شهید او را کرامت فرماید به عدد هر گامی که بردارد، چهل هزار حسنه در نامه اعمالش نوشته شود و چهل هزار گناه محو شود و چهل هزار درجه برای او در بهشت بلند شود و چنان باشد که صد سال عبادت خدا به اخلاص کرده باشد.
در حدیث دیگر فرمود: سه کس اند که داخل بهشت نمی شوند: کسی که همیشه شراب بخورد یا همیشه سحر کند، یا قطع صله رحم کند. فرمود: هر که رعایت حق خویشان کند، حق تعالی در هشت به او هزار درجه کرامت کند، که از هر درجه ای تا درجه دیگر صد ساله راه باشد: یک درجه از نقره، دیگری از طلا، دیگری از مروارید، دیگری از زمرد، دیگری از زبرجد، دیگری از مشک، دیگری از عنبر و دیگری از کافور و همچنین از سایر چیزهایی که خدای تعالی در بهشت خلق کرده است.
در حدیث صحیح از آن حضرت منقول است که در شب معراج دیدم رحمی به عرش آویخته و از رحم دیگر شکایت می کند به پروردگار خود. پرسیدم: در چند پشت نسبت تو و او به هم می رسد. گفت: در چهل پشت.
در حدیث معتبر دیگر فرمود: من ضامنم برای کسی که صله رحم کند: آن که خدا او را دوست دارد و روزی اش را فراخ کند و عمرش را زیاد کند و او را داخل بهشت کند.
فرمود: بوی بهشت از هزار ساله راه شنیده می شود. آن را نمی شنود عاق پدر و مادر و قطع کننده صله رحم و مرد پیر زناکار.
شیطان از راه های مختلفی انسانها را مورد تهاجم قرار میدهد. مهمترین سلاح شیطان و اولین راه نفوذ او در انسان، غافل کردن است. یعنی شیطان در مرحله اول میکوشد تا انسان را از خطر و ضرر، غافل کند، چون وقتی انسان از خطر چیزی غافل شد به آسانی به آن مبتلا شده، به سهولت، حقیقت سودمندی را از دست میدهد.
شیطان با سرگرم کردن انسان به لهو و لعب و زخارف دنیا، او را از یاد حق باز میدارد و قیامت را از یاد وی میبرد و از این طریق وی را گرفتار عذاب شدید الهی میکند. در گام دوم اگر کسی به یاد خدا و قیامت بود، شیطان میکوشد تا او را از راه جهل مرکب و تزئین: «وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ»(نمل/24) و تسویل: «الشَّیْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ » (محمد/25) یعنی بد را خوب جلوه دادن یا خوب را خوبتر جلوه دادن، از فضیلتی مهم یا اهم باز بدارد، مثل این که انسان را سرگرم کار مستحبی میکند تا وی را از واجب باز دارد یا او را سرگرم واجب مهم میکند تا او را از واجب اهم محروم کند.
«زینت» یعنی هر چیز زیبا و دوست داشتنی که به چیزی دیگر ضمیمه میشود و به آن زیبایی میبخشد و مرغوب و محبوبش قرار میدهد به گونه ای که طالب زینت به طمع رسیدن به آن حرکت میکند و از فواید یا ضررهایش بهره یا خسران میبرد.
قرآن کریم در این باره میفرماید: «تَاللّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ؛ سوگند به خدا که به سوی امتهای پیش از تو (رسولانی) فرستادیم (اما) شیطان اعمالشان را برایشان آراست و امروز (هم) سرپرستشان هم اوست و مجازات دردناکی برای آنهاست.»(نحل: 63)
قرآن کریم از زبان شیطان میفرماید: «قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَیْتَنِی لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ؛ خداوندا، به خاطر آنکه مرا به هلاکت افکندی هر آینه در زمین (باطل را) در نظرشان زینت میدهم (آنان را خواهم فریفت) و همگیشان را به راه هلاکت میبرم.»(حجر/39) یعنی شیطان آرزوها و خیالاتی را برای انسان مطرح میکند «لأُمَنِّیَنَّهُمْ»(نساء/119) و چیزهایی را در نظر انسان زینت میدهد که زینت ارض است، نه زیور قلب و جان انسان، چه اینکه زینت جان انسان، ایمان به خدای سبحان است: «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ » (حجرات/7)، نه خانه و باغ و امکاناتی که زینت زمین محسوب میشود.
اگر کسی خانه خوب و مجللی ساخت، زمین را مزین کرده است نه خود را. این مغالطه، کار شیطان است که زینتهای زمین را از طریق آرزو، زینت انسان وانمود میکند. شیطان با ابزار تزئین و تسویل، در عقاید و اخلاق آدمی نفوذ کرده و کاری میکند که انسان با اراده و انتخاب خود شقاوت را بر سعادت ترجیح داده و با گرایش به لذات زودگذر، هلاکت خویش را امضاء میکند.
امام سجاد(علیه السلام) در فرازی از دعا و مناجات خویش، از تزئین و تسویل شیطان به خدا پناه برده، عرضه میدارد: «اللهم انا نعوذ بک من ... ان یطمع نفسه فی اضلالنا عن طاعتک و امتهاننا بمعصیتک او ان یحسن عندنا ما حسّن لنا او ان یثقل علینا ما کرّه الینا؛» خداوندا، به تو پناه میبریم از اینکه (شیطان) در گمراهی ما برای بازداشتن از طاعتت و زبون نمودن ما به نافرمانیت خود را به طمع اندازد و یا اینکه نزد ما آنچه را که او برایمان نیکو جلوه داده، نیکو باشد، و یا آنچه (از عبادات) را که او برای ما ناگوار و ناخوشایند نشان دهد، بر ما سنگین و ناگوار باشد.»(صحیفه سجادیه)
«زینت» یعنی هر چیز زیبا و دوست داشتنی که به چیزی دیگر ضمیمه میشود و به آن زیبایی میبخشد و مرغوب و محبوبش قرار میدهد به گونه ای که طالب زینت به طمع رسیدن به آن حرکت میکند و از فواید یا ضررهایش بهره یا خسران میبرد
بدیهی است در مقابله با دشمن همواره باید از سلاح مناسب استفاده کرد. بندگی واقعی خداوند و محبت حقیقی او، قویترین سلاح در مقابل شیطان است. در واقع عبادت توأم با عشق و محبت، همان اخلاصی است که شیطان از روز نخست عجز خود را در برخورد با آن اعلام کرده و بیان داشته که دسترسی به مخلَصین ندارد:«لاغوینهم اجمعین الاعبادک منهم المخلصین.»از این رو امام سجاد (علیه السلام) در فراز دیگری از دعای خویش از خداوند چنین مسألت میدارد: «خداوندا، شیطان را به سبب عبادتت از ما دور گردان و به پایداری ما در محبت تو، خوارش گردان و میان ما و او پرده ای قرار ده که آن را ندرد و سد محکمی ایجاد کن که آن را نشکافد.»
خدای تعالی ارادهاش بر این تعلق گرفته که بشر در این مدتی که در دنیا زندگی میکند، به زندگیاش با میل و رغبت ادامه دهد، لذا در افعال و امور عالم لذایذی قرار داده و نتایجی وضع کرده که منتهای همه آن نتایج، سعادت واقعی و حقیقی زندگی است. از این رو انسان در هر عملی که انجام میدهد لذتی را در نظر میگیرد که یا آن لذت بدنی و مادی است، مانند لذت غذا خوردن، یا لذت فکری است، مانند لذت ترقی و کسب نام نیک و ... و اگر این لذایذ نبود بشر درصدد انجام دادن هیچ عملی بر نمی آمد و در نتیجه نظام زندگی مختل میشد.
این لذایذ و زینتهای الهی اموریاند که هم زندگی دنیوی را اصلاح میکنند و هم به آخرت او ضرر نمیرسانند. اما زینتهای شیطانی و لذتهایی که او در اعمال و رفتارها قرار داده، موافق با هوی و مایه بدبختی در دنیا و آخرت است، لذایذی که فطرت سالم انسانی مخالف آن است، از این رو بایسته و شایسته است که انسان با پرهیز از تزئینات و تسویلات شیطانی، و بهره گیری از مواهب الهی، راه سعادت و کمال انسانی خویش را بپیماید.
طیبه» یکی از نام های مدینه طیبه است. این روایت دلالت می کند که آن حضرت (ع) غالباً در این شهر و در حوالی آن است. همچنین دلالت می کند که همواره با ایشان سی نفر از یاران خاصشان هستند و اگر یکی از آنها بمیرد، کس دیگری جای گزین او می شود.
موضوع محل اقامت و سکوت امام مهدی (ع) در زمان غیبت از جمله موضوع هایی است که ذهن بسیاری از مردم را به خود مشغول داشته است و معمولاً در مجالس و محافل مهدوی مورد پرسش قرار می گیرد.
پیش از پاسخ گویی به این پرسش یادآوری این نکته ضروری است که برای غیبت امام مهدی (ع) دو معنا قابل تصور است:
نخست ناپیدا بودن امام؛ یعنی اینکه آن حضرت در دوران غیبت از نظر جسمی از دیدگان مردم به دور است و و اگر چه آن حضرت مردم را می بیند و از حال آنها باخبر می شود، ولی کسی توان دیدن ایشان را ندارد.
دوم، ناشناس بودن امام: در این فرض آن حضرت در طول زمان غیبت در میان مسلمانان حضور می یابد و با آنها مواجه می شود، ولی کسی او را نمی شناسد و به هویت واقعی اش پی نمی برد.1
بحث از محل اقامت و سکونت امام مهدی (ع) در زمان غیبت اگر چه در هر دو فرض مطرح می شود، ولی به نظر می رسد در فرض دوم این موضوع کمتر جای بحث دارد و آن حضرت با مخفی داشتن هویت خود در هر کجا که بخواهد می تواند زندگی کند.
در زمینه محل اقامت امام مهدی (ع)، روایت های گوناگونی وجود دارد که با توجه به آنها محل های احتمالی اقامت آن حضرت را می توان به سه دسته تقسیم کرد:
برخی از روایات، محل خاصی را برای اقامت امام مهدی (ع) تعیین نمی کنند و جایگاه ایشان را در بیابان ها و کوه ها، مکان های دوردست و محل هایی می دانند که هیچ کس از آن آگاهی ندارد. از جمله در روایتی که از خود آن حضرت نقل شده است، ایشان خطاب به علی بن مهزیار می فرماید:
«ای پسر مهزیار! پدرم ابو محمد از من پیمان گرفت که هرگز با قومی که خداوند بر آنها خشم گرفته، آنها را لعنت کرده، برای آنها در دنیا و آخرت، بیچارگی رقم خورده و عذابی دردناک در انتظار آنان است، هم نشین نباشم و به من دستور داد که برای اقامت، کوه های سخت و سرزمین های خشک و دور دست را برگزینم».2
همچنین آن حضرت در توقیع شریفی که خطاب به شیخ مفید صادر شده است، در این زمینه می فرماید:
«ما براساس آنچه خدای تعالی برای ما و شیعیان مؤمن مان مصلحت دیده، تا زمانی که دولت دنیا از آن فاسقان است، در سرزمین های دوردستی که از جایگاه ستمگران دور است، سکنا گزیده ایم، ولی از آنچه بر شما می گذرد، آگاهیم و هیچ یک از اخبار شما بر ما پوشیده نمی ماند».3
در روایتی که از امام صادق (ع) نقل شده است، آن حضرت، جایگاه امام مهدی (ع) را جایی ناشناس معرفی می کند که جز معدود افرادی از آن آگاهی ندارند:
«و هیچ کس از دوست و بیگانه از جایگاهش آگاهی نمی یابد مگر همان خدمت گزاری که به کارهای او می رسد».4
این گونه روایات گویای آن است که امام مهدی (ع) بر اساس امر الهی، در مکان هایی ناشناخته، دور از دست رس، به دور از شهرها و آبادی ها زندگی می کند و از محل اقامت آن حضرت آگاه نیست.
در برخی روایات، از مکان هایی خاص به عنوان اقامت گاه امام مهدی (ع) در دوران غیبت یاد شده است که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:
در برخی روایات، از مدینه منوره به عنوان محل اقامت امام عصر(ع) یاد شده است. در روایتی که از امام محمد باقر(ع) نقل شده است، در این زمینه چنین می خوانیم:
صاحب این امر ناگزیر از کناره گیری است و او در [زمان] کناره گیری خود ناگزیر از [داشتن] نیرو و توانی است. او با وجود آن سی نفر هیچ هراسی ندارد. چه خوب جایگاهی است [مدینه] طیبه.5
در کتاب شریف «بحارالأنوار» ذیل این روایت چنین آمده است:
«طیبه» یکی از نام های مدینه طیبه است. این روایت دلالت می کند که آن حضرت (ع) غالباً در این شهر و در حوالی آن است. همچنین دلالت می کند که همواره با ایشان سی نفر از یاران خاصشان هستند و اگر یکی از آنها بمیرد، کس دیگری جای گزین او می شود.5
در روایت دیگری که از امام حسن عسکری (ع) نقل شده است، آن حضرت در پاسخ این پرسش راوی که می پرسد: «اگر حادثه ای برای شما روی دهد سراغ فرزندتان را از کجا بگیریم؟» می فرماید: «در مدینه».6
برخی روایات، «کوه رضوی» در نزدیکی مدینه را پناه گاه و اقامت گاه امام عصر(ع) معرفی کرده اند که روایت زیر از آن جمله است:
عبدالاعلی مولی آل سام می گوید: به همراه ابی عبدالله [امام صادق](ع) [از مدینه] خارج شدیم، زمانی که به روحاء [در اطراف مدینه] رسیدیم، آن حضرت دقایقی نگاهش را به کوهی که در آن منطقه بود، دوخت و آنگاه فرمود:
«این کوه را می بینی؟ این کوه «رضوی» نام دارد و از کوه های فارس است. چون ما را دوست داشت، خداوند آن را به سوی ما منتقل کرد. در آن، همه درخت های میوه دار وجود دارد و در دو مرحله پناه گاهی خوب برای خائف [امام زمان] است. آگاه باش که برای صاحب این امر دو غیبت است که یکی از آنها کوتاه و دیگری بلند است».7
در دعای ندبه نیز از این مکان نام برده شده است.8
یاقوت حموی در مورد منطقه «رضوی» می نویسد:
«رضوی، کوهی است میان مکه و مدینه در نزدیکی ینبع و دارای آب فراوان و درختان زیادی است. کیسانیه9 می پندارند که محمد بن حنفیه در آنجا زنده و مقیم است».10
گفتنی است در احادیث فراوانی، از «رضوی» یاد شده و از آن بسیار ستایش شده است.11
مکان دیگری که در روایات از آن به عنوان محل اقامت امام عصر(ع) یاد شده، «ذی طوی» است. «ذی طوی»، نام کوهی در اطراف مکه است. در روایتی که از محمد باقر(ع) نقل شده، چنین آمده است:
«صاحب این امر را در یکی از این دره ها غیبتی است. [در این حال، آن حضرت...] با دست خود به ناحیه ذی طوی اشاره کرد».12
گفتنی است در دعای ندبه نیز به نام این مکان اشاره شده و در برخی روایات، از همین منطقه به عنوان محل تجمع یاران امام مهدی (ع) یاد شده است.13
دسته سوم از روایات مانند دسته اول، از جایگاه و مکان خاصی نام نمی برند و از آنها استفاده می شود که امام مهدی (ع) به صورت ناشناس در میان مردم زندگی می کند. در روایتی که از امام صادق (ع) نقل شده است، در این زمینه چنین می خوانیم:
«چگونه این مردم، این موضوع را انکار می کنند که خداوند با حجتش همان گونه رفتار می کند که با یوسف رفتار کرد؟ همچنین چگونه انکار می کنند که صاحب مظلوم شما ت همان که از حقش محروم شده و صاحب این امر [حکومت] است ت در میان ایشان رفت و آمد می کند، در بازارهایشان راه می رود و بر فرش های آنها قدم می نهد، ولی او را نمی شناسند، تا زمانی که خداوند به او اجازه دهد که خودش را معرفی کند، چنان که به یوسف اجازه داد، آن زمان که برادرانش از او پرسیدند: «آیا تو یوسف هستی؟» پاسخ دهد که «آری، من یوسف هستم».14
حال این پرسش مطرح می شود که کدام یک از این سه دسته روایت قابل پذیرش هستند و آیا راهی برای جمع کردن میان آنها وجود دارد یا خیر؟
به نظر می رسد میان این سه دسته روایت منافاتی وجود دارد و آن حضرت بسته به شرایط و موقعیت های مختلفی که پیش می آید، زندگی به صورت ناشناس در میان مردم و اقامت در مکان هایی چون مدینه منوره یا دوری گزیدن از مردم و اقامت در مناطق دور از دست رس را انتخاب می کند.
به بیان دیگر، براساس دومین معنایی که برای غیبت قابل تصور است؛ یعنی ناشناس بودن امام مهدی (ع)، آن حضرت، الزامی برای اقامت در محلی خاص یا دور از دست رس ندارد و می تواند به صورت طبیعی در میان مردم زندگی کند. البته ممکن است رعایت مصالحی دیگر، آن حضرت را وادار کند که براساس سفارش پدر بزرگوارشان، کوه ها و بیابان ها را اقامت گاه خود برگزیند.
بدیهی است اگر قرار باشد آن حضرت به صورت ناشناس در میان مردم زندگی کند، مکان هایی چون مدینه منوره در کنار قبر جد بزرگوارش، بهترین مکان خواهد بود.
1. برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک: همین کتاب، ص .
2. کتاب الغیبت (شیخ طوسی)، ص 161.
3. الاحتجاج، ج 2، ص 599؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 176.
4. کتاب الغیبت (نعمانی)، ص 172، ح 5.
5. الکافی، ج 1، ص 340؛ کتاب الغیبت (شیخ طوسی)، ص 102؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 153، ح 6.
6. بحارالأنوار، ج 52، ص 153.
7. الکافی، ج 1، ص 328، ح 2؛ کتاب الغیبت (شیخ طوسی)، ص 139؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 161، ح 11.
8. کتاب الغیبت (شیخ طوسی)، ص 103؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 153، ح 7.
9. ر.ک: بحارالأنوار، ج 99، ص 108.
10. کیسانیه پیروان مختار بن ابوعبیده ثفقی بودند. او نخست برای پیشرفت کار خود دعوت به علی بن الحسین علیه السلام سپس دعوت به محمد حنفیه می کرد. البته کار او مبتنی بر اعتقاد وی به اهل بیت نبود، بلکه می خواست از آن بهره برداری سیاسی کرده باشد و چون کارش بالا گرفت خود دعوی دریافت وحی از خداوند کرد و عباراتی مسجع و مقّفی به تقلید قرآن به زبان می راند. (فرهنگ فرق اسلامی، ص 373)
11. یاقوت حموی، مراصد الإطلاع علی أسماء الأمکنته و البقاع، ج 2، ص 620.
12. ر.ک: بحارالأنوار، ج 52، ص 306؛ ج 53، ص 97.
13. کتاب الغیبت (نعمانی)، ص 182.
14. ر.ک: کتاب الغیبت (نعمانی)، ص 315؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 306، ح 80؛ ص 307، ح 81.
15. ر.ک: بحارالأنوار، ج 99، ص 108.
16. کتاب الغیبت (نعمانی)، ص 164؛ الکافی، ج 1، صص 336 و 337، ح 4.