سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و او را از قریش پرسیدند ، فرمود : ] اما خاندان مخزوم : گل خوشبوى قریش‏اند ، دوست داریم با مردانشان سخن گفتن ، و زنانشان را به زنى گرفتن . امّا خاندان عبد شمس : در رأى دور اندیش‏ترند و در حمایت مال و فرزند نیرومندتر . لیکن ما در آنچه به دست داریم بخشنده‏تریم ، و هنگام مرگ در دادن جان جوانمردتر ، و آنان بیشتر به شمارند و فریبکارتر و زشت کردار ، و ما گشاده زبان‏تر و خیرخواه‏تر و خوبتر به دیدار . [نهج البلاغه]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» امام رضا(ع) و تربیت فرزند

تربیت عبارت است از شکوفا سازی استعدادها و جهت دهی آن به سوی کمال مطلوب. تربیت ضروری ترین نیاز انسان در زندگی است. انسان بدون تربیت صحیح ره به جایی نمی برد، نه از باغ زندگی خویش میوه شیرین می چیند و نه کام انسانهای دیگر را از ثمرات درخت وجود خود شیرین می کند;و بالاتر آنکه نه به درک معنای انسانیت نایل می آید و نه به فتح قله های رفیع انسانیت دست می یازد. بدین جهت تربیت عالیترین هدف پیامبران و اساسی ترین پیام کتب و اولین و ضروری ترین وظیفه والدین است. ضرورت و اهمیت تربیت،والدین را بر آن می دارد که به این مسوولیت بزرگ ارجی دو چندان نهند; برای ایفای درست آن خود را به صلاح و آگاهی از روش و فنون تربیت مجهز بسازند و باالگو گرفتن از مربیان موفق در انجام دادن این وظیفه مهم بکوشند. بی شک معصومان علیهم السلام موفق ترین مربیان و سیره قولی و عملی آنهامطمئن ترین الگو برای والدین در امر ظریف و پرپیچ و خم تربیت است. این مقاله بر آن است تا نکاتی از سیره تربیتی امام رضا(ع) در تربیت فرزند رایادآوری کند و گامی، هر چند ناچیز، در ترویج معارف اهل بیت بردارد.

سیره تربیتی امام رضا(ع)، با توجه به سفر آن حضرت به خراسان و دوری از کانون خانواده و نیز تک فرزندی چنانکه برخی از بزرگان قایلند بسیار قابل توجه است; چرا که تربیت فرزند یگانه آن هم از راه دور شیوه ای خاص می طلبد.

1- تدریجی بودن تربیت

تربیت جریانی مستمر و فعالیتی تدریجی است که نه مرزمی شناسد و نه زمان و مکان; بلکه به درازای عمر است و به پهنای ابعادوجودی عالم اکبر، یعنی انسان. درخت تربیت زود ثمر نمی دهد و نباید انتظارداشت یک شبه یا چند ماهه در امر ظریف و پیچیده تربیت معجزه انجام گیرد; بلکه باید از سالها قبل از تولد زمینه تربیت صحیح را فراهم کرد و بعد از تولد،بتدریج با صبر و حوصله، به انجام آن پرداخت. در سیره ائمه اطهار علیهم السلام و دیدگاههای آنان مسایلی چون انتخاب همسر شایسته، لزوم رعایت آداب ازدواج،توجه به مواقع و شرایط انعقاد نطفه، مراقبتهای ایام بارداری و ... حکایت ازاین نکته مهم دارد.

الف) انتخاب همسر صالح و شایسته

صفوان بن یحیی از امام رضا(ع) نقل کرده است که فرمود: هیچ سودی برای مرد بهتر از همسر صالح، که هنگام دیدن وی شوهر خوشحال شود و در غیاب شوهر نگهدار خود و اموالش باشد،نیست.

همچنانکه زن باید صالح و شایسته باشد، مرد نیز باید شایسته باشد. بروالدین است که به کمک دخترانشان، شوهران شایسته و صالحی برای آنان انتخاب کنند. حسین بن بشار واسطی می گوید: خدمت امام رضا(ع) نامه نوشتم که یکی از بستگانم از دخترم خواستگاری کرده است، ولی مرد بد اخلاقی است. [آیا صلاح هست که دخترم را به ازدواج او در آورم؟] حضرت فرمود: اگر بداخلاق است، دخترت را به ازدواج او در نیاور.

ب) رعایت آداب ازدواج

بعد از انتخاب همسر شایسته، در طلیعه ازدواج بایدمهمترین هدف ازدواج، که همان تربیت فرزندان صالح است، مورد توجه باشد ویاد خداوند متعال میهمان قلبهای پاک زن و مرد بوده و آنها باید، ضمن رعایت سایر آداب نکاح، از خداوند فرزند سالم و صالح طلب کنند. در کتاب شریف فقه الرضا، که به حضرت رضا(ع) منسوب است، در مورد اولین برخورد زن و مرد، خطاب به شوهر، چنین آمده است: هنگامی که زن به خانه تو وارد شد، پیشانی اش را بگیر; او را به طرف قبله بنشان و بگو: «خداوندا، او را به امانت گرفته ام و با میثاق تو بر خود حلال کرده ام; پروردگارا، از او فرزند با برکت و سالم روزی ام کن و شیطان را درنطفه ام شریک مساز و سهمی برای او قرار مده.»

ج) مراقبتهای ایام بارداری

بعد از انعقاد نطفه، مراقبتهای ایام بارداری بسیار مهم و ضروری است. توجه به وضعیت روانی همسر، گستراندن بستر آرامش در منزل و خارج آن و نیز تغذیه مناسب و سالم از ضرورتهای این دوره است. علاوه بر غذای سالم و مقوی، استفاده ازبرخی میوه ها و خوراکیها می تواند در آینده کودک و شخصیت و صفاتش مؤثر باشد،بدین جهت، معصومان علیهم السلام بهره گیری از برخی خوردنیها در ایام بارداری توصیه کرده اند. محمد بن سنان از امام رضا(ع) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: «همسران باردارتان را کندر دهید; اگر حمل آنها پسر باشد، پاکیزه قلب ودانشمند و شجاع خواهد شد و اگر دختر باشد، خوش اخلاق و زیبا می شود و نزدشوهرش منزلت می یابد.»

ناگفته پیداست که این نوع خوراکیها علت تامه پدیدآمدن این صفات نیست و عوامل دیگر هم مؤثر است.

2- اولین گام

بعد از تولد، کودک قدم به جهانی نو می گذارد. در اولین گام باید آوای توحید را در گوش نوزاد زمزمه کرد، فضای هستی اش را از نسیم خوش توحید و بندگی عطرآگین ساخت و با افشاندن بذر توحید سرزمین وجودش را ازلاله های زیبای ذکر الهی سرشار کرد. امام رضا(ع) فرمود هنگام تولد فرزند درگوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگویید.

3- نامگذاری

هر واژه ای حکایت از معنایی می کند. زیبایی و رکیک بودن واژه ها بستگی مستقیم به معنای آنها دارد. گرچه معناامری اعتباری است و در نامگذاری چندان مورد توجه نیست; ولی هنگام به کاربردن آنها معانی ناخودآگاه تداعی می شود. نام نیکو مایه سربلندی و افتخار ونام زشت باعث سرشکستگی و احیانا احساس حقارت است. زیرا نام تا پایان عمر باانسان همراه است و فرد همواره با آثار خوب و بدش مواجه است. ائمه طاهرین علیهم السلام هم خود نامهای نیکو برای فرزندانشان بر می گزیدند و هم دیگران رابدین امر سفارش می کردند. امام هشتم شیعیان نام نیکوی محمد را بر فرزنددلبندش نهاد و از تاثیر این نام نیکو چنین پرده برداشت: «خانه ای که در آن نام محمد باشد، روز و شبشان را با خیر و نیکی به پایان می رسانند.»

4- مراقبت از کودک

نوزاد انسان گلی نو رسیده است که بتدریج به رشد و شکوفایی می رسد. به ثمر نشستن گل به مراقبت دائمی باغبان نیاز دارد. والدین، بویژه مادر، باغبانان دلسوز زندگی اند و گلهای معطر زندگیشان به مراقبت همه جانبه آنان نیاز دارد. مراقبت از سلامت جسمانی، تغذیه مناسب، تامین آرامش و سلامت روانی و تامین نیازهای عاطفی نوزاد در رشد جسمانی، عاطفی و تکامل معنوی اش تاثیر بسزا دارد. به ویژه در نخستین روزهای زندگی که نوزاد، به خاطربیگانگی با محیط جدید و ضعف و ناتوانی، به مراقبت و توجه افزونتر نیازمنداست.

حکیمه خواهر امام رضا(ع) گفته است: وقتی زمان وضع حمل خیزران، مادر حضرت جواد(ع)، رسید، حضرت رضا(ع) مرا صدا زد و فرمود: هنگام وضع حمل، پیش او حاضر باش و همراه او و قابله درون اتاق برو. آنگاه حضرت چراغی در اتاق گذاشت و در آن را بست. هنگام وضع حمل خیزران چراغ خاموش شد و او ناراحت گردید. در این وضیعت بودیم که حضرت جواد(ع) به دنیا آمد در حالی که بر روی او چیز نازکی مانند پارچه بود، نورش تمام اتاق را روشن کرد و ما به آن نگاه می کردیم. آنگاه او را در آغوش گرفتم و آن پرده را از او جدا کردم. در این هنگام امام رضا(ع) آمد، در اتاق را باز کرد، جواد(ع) را گرفت، در گهواره گذاشت و به من فرمود: «یا حکیمه الزمی مهده »; حکیمه مراقب گهواره اش باش ...

5- کودک و سلامتی

از ویژگیهای دین اسلام تاکید بر پرورش همه ابعاد زندگی انسان است. هر چند در تربیت اسلامی پرورش ابعاد معنوی هدف اصلی و نهایی است; اما دستیابی به آن هدف بزرگ در پرتو داشتن جسمی سالم و روانی با نشاط امکان پذیر است. در سیره تربیتی امام رضا(ع)، علاوه بر تاکید بر سایر ابعاد،به رعایت بهداشت، تغذیه سالم و نیز عوامل غیر مادی مؤثر در سلامتی مانند صدقه و عقیقه توجه خاص شده است. آن حضرت، در بخشی از مطالبی که برای مامون نوشت،چنین نگاشت: عقیقه کردن برای پسر و دختر، نامگذاری، تراشیدن موهای سر نوزاددر روز هفتم و معادل وزن موها طلا یا نقره صدقه دادن لازم است.

در سخن دیگری به نقل از پیامبر اکرم(ص) فرمود: فرزندانتان را در روز هفتم ختنه کنید; زیرا ختنه باعث پاکی بیشتر و رشد سریعتر آنان می شود.

علاوه بر اینها، تغذیه سالم و مقوی فرزند مورد توجه حضرت بود. یحیی صنعانی می گوید: در منی بر حضرت رضا(ع) وارد شدم، در حالی که جواد(ع) در دامان حضرت نشسته بود و حضرت به او موز می داد.

6- صحبت با کودک

قدرت درک کودک اندک است و توان فهم معانی کلمات را ندارد. در عین حال سخن گفتن با او نشانه توجه والدین به اوست. کودک این توجه رانوعی اظهار محبت و ابراز عاطفه می داند و با تمام ضعف و نقصان، گاه با لبخندو زمانی با حرکات دست و پا به آن پاسخ می دهد. علاوه بر این، مشاهده چگونه سخن گفتن والدین، به ویژه حرکات لب، زمینه مساعدی برای آموزش سخن گفتن کودک پدیدمی آورد.

کلیم بن عمران می گوید: به امام رضا(ع) گفتم: از خدا بخواه به توفرزندی دهد. حضرت فرمود: من صاحب یک فرزند می شوم و او وارثم خواهد شد.

هنگامی که امام جواد(ع) به دنیا آمد، حضرت رضا(ع) به اصحابش فرمود: فرزندی به دنیا آمد که شبیه موسی بن عمران شکافنده دریاست و مانند عیسی بن مریم مادرش پاک و مطهر است. راوی در ادامه می گوید: و کان طول لیلته یناغیه فی مهده; حضرت در تمام طول شب با او صحبت می کرد.

7- محبت

محبت داروی شفابخش دردها، تسکین دهنده قلبهاست و بهترین راه حل مشکلات و ناسازگاریهای تربیتی است. حبت بجا، در هر مکان و زمان و در هر مقطع و سن، وسیله ای کارآمد و مؤثر است. همگان، در هر سن و موقعیت، به عاطفه و محبت نیازمندند; اما کودکان،نوجوانان و جوانان بیش از دیگران تشنه جام زلال محبتند. رفتار نابجا وناقصشان را محبت اصلاح می کند و ناسازگاری و پرخاشگری نابجایشان را داروی محبت از میان می برد. آری، با محبت می توان بسیاری از گره ها را گشود و راههای ناهموار را هموار کرد. امام رضا(ع) از این شیوه مؤثر تربیتی به شکلهای گوناگون بهره می گرفت. گاهی اوج محبت خود را در قالب جمله زیبای «بابی انت و امی » (پدر و مادرم به فدایت) نشان می داد و زمانی او را در آغوش می گرفت، به سینه خود می فشرد و می بوسید. اباصلت می گوید: هنگامی که جواد(ع) بربستر شهادت پدر وارد شد، حضرت رضا(ع) از بستر برخاست، به سوی او رفت، دست برگردنش انداخت، او را به سینه فشرد، میان دو چشمش را بوسید و با او سخن گفت... محبت کلید حل بسیاری از مشکلات تربیتی است. گاهی والدین در مقابل اصرارزیاد کودکان بر خواستهای غیر معقول یا غیر ممکن، رفتاری تند و نامناسب ابراز می کنند; ولی حتی در چنین موقعیتی رفتار محبت آمیز مناسبتر و مؤثرتراست. امیه بن علی نقل می کند: در سالی که امام رضا(ع) حج به جای آورد و سپس به خراسان رفت، من در مکه همراه امام(ع) بودم و امام جواد(ع) نیز همراهش بود. امام(ع) با خانه کعبه وداع کرد. وقتی طوافش تمام شد، به طرف مقام[ابراهیم] رفت و در آنجا نماز گزارد. جواد(ع) که خردسال بود، بر دوش موفق(غلام حضرت) طواف داده می شد. جواد(ع) به طرف حجر [اسماعیل] رفت، در آنجا نشست و این امر مدتی طول کشید. موفق به او گفت: جانم به فدایت باد، برخیز. او فرمود: برنمی خیزم تا وقتی که خدابخواهد و در چهره اش غم نمایان شد. موفق خدمت امام رضا(ع) آمد و گفت: جانم به فدایت باد، جواد(ع) در حجر نشسته، برنمی خیزد. امام رضا(ع) به طرف جواد(ع) آمد و فرمود: برخیز، ای حبیب من. جواد(ع) فرمود: چگونه برخیزم، درحالی که شما با کعبه چنان وداع می کنید که گویا هرگز به سویش بازنمی گردید! [برای بار سوم] امام رضا(ع) فرمود: برخیز، ای حبیب من. جواد(ع)برخاست.

از این حدیث شریف در می یابیم که امام رضا(ع) در مقابل اصرار جواد(ع)هرگز به او تندی نکرد; بلکه با جملات محبت آمیزی چون «قم یا حبیبی » و صبرو حوصله فرزند خردسالش را قانع کرد.

8- احترام

بی شک هر انسانی در هر مقطع سنی، با توجه به برداشتی که از ارزش ومنزلت خویش دارد، برای خود احترام و شخصیت قایل است. هر انسانی خود رادوست دارد و دوست دارد که مورد احترام دیگران واقع شود. کودک و نوجوان نیزهر چند به رشد اجتماعی و عقلانی کافی نرسیده است; اما برای خود احترام قایل است. بدین جهت رفتار احترام آمیز والدین و مربیان نقش مؤثری در تربیت و رشداو دارد. امام رضا(ع) برای جواد(ع) احترام بسیار قایل بودند و از این شیوه مؤثر در تربیت فرزند بسیار بهره می برد. محمد بن ابی عباد، که به تصویب فضل بن سهل امور نگارش حضرت رضا(ع) را به عهده گرفته بود، می گوید: حضرت رضا(ع)همواره از فرزند بزرگوارش محمد با کنیه [که نزد عرب علامت بزرگداشت و احترام است] نام می برد و می فرمود: ابوجعفر به من چنین نوشت و من به ابوجعفر چنین نوشتم. با آنکه امام جواد(ع) در مدینه به سر می برد و کودکی بیش نبود، حضرت رضا(ع) وی را بسیار احترام می کرد و نامه هایی که از حضرت جواد به وی می رسید،با کمال بلاغت و نیکویی پاسخ می داد ...

9- تشویق

تشویق در تربیت کودک و نوجوان بسیار مؤثر است. تشویق بجا و مناسب در فرزندان ایجاد انگیزه و شوق می کند و آنان را برای انجام کارهای بزرگترآماده می سازد. در واقع تشویق نردبان پیشرفت و موفقیت آنهاست. بدین جهت این شیوه نیز مورد توجه حضرت رضا(ع) بود. زکریا بن آدم می گوید: خدمت امام رضا(ع)بودم که حضرت جواد(ع) را نزد ما آوردند. او، که حدود چهار ساله بود، دستهارا بر زمین نهاد و سرش را به طرف آسمان بلند کرد و به فکر فرو رفت. امام رضا(ع) به او فرمود: جانم به فدایت باد، در چه موضوعی چنین اندیشه می کنی؟ فرمود: در آنچه نسبت به مادرم فاطمه(س) انجام داده اند. به خدا قسم، آنها را از قبر بیرون می آورم،می سوزانم و خاکسترشان را به دریا می ریزم. امام رضا(ع) [در مقابل کار نیکویش]او را به خود نزدیک ساخت، بین دو چشمش را بوسید و فرمود: پدر و مادرم به فدایت باد، تو برای مامت شایستگی داری.»

10- نظارت والدین

زندگی صحنه درس و تجربه است. آنانکه بیشتر عمر خود در کسب تجارب صرف کرده اند، در رویارویی با دشواریها ازتوان فزونتر برخوردارند. کودکان و نوجوانان بهره کمتری از تجربه دارند وبدین سبب به نظارت و کمک والدین نیازمندترند. نظارت مستمر و حساب شده بروضعیت اخلاقی، تحصیلی و رفتاری فرزند یک ضرورت انکارناپذیر در امر تربیت است;البته این نظارت باید منطقی و حتی الامکان غیر مستقیم و بجا باشد. نکته مهم این است که نظارت به مواقع حضور والدین، به ویژه پدر، در کانون خانواده اختصاص ندارد; بلکه حتی وقتی پدر برای مدتی از کانون خانواده فاصله می گیرد وحضور فیزیکی ندارد، باید همچنان از وضعیت فرزندانش آگاه باشد و بر کار آنهانظارت کند. سفارشهای پیش از مسافرت و مکاتبه با فرزند در طول سفر، امری ضروری و کارساز است. حضرت رضا(ع) که به سبب ستم فرمانروایان ناگزیر مدتی دوراز وطن و خاواده به سر برد، به شکلهای گوناگون همچون نامه و پیامهای شفاهی از دور بر وضعیت فرزندش جواد(ع) نظارت می کرد و راهنماییهای لازم را به وی ارائه می دادند. چنانکه پیش از رفتن به خراسان درباره فرزندانش آنچه شایسته می نمود، سفارش کرد. اشاره به دو نمونه از رفتار آن حضرت در این زمینه بسیار سودمند می نماید:

الف) قبل از سفر

ابی محمد وشاء از امام رضا(ع)نقل کرد که حضرت فرمود: هنگامی که خواستم از مدینه به سوی خراسان حرکت کنم، اهل و عیال خود را جمع کردم و از آنها خواستم که با صدای بلند بر من بگریند. سپس دوازده هزار دینار بین آنها تقسیم کردم و گفتم: من هرگز به سوی شما بر نمی گردم. سپس دست جواد(ع) را گرفتم، وارد مسجد پیامبر(ص) شدم، دست اورا بر قبر گذاشتم و از رسول خدا(ص) نگهداری اش را طلب کردم. جواد(ع) [رازکارم را] دریافت و گفت: پدر و مادرم به فدایت، به سوی دشمن می روی؟ حضرت همه وکلاء و خدام خود را سفارش کرد که به سخنان جواد(ع) گوش فرادهند، از اواطاعت کنند، با او مخالفت نورزند و بعد از وفات من به وی بگروند. و آنها راآگاه کردم که او امام بعد از من و جانشین من است ...

ب) بعد از سفر

ابن ابی نصر می گوید امام رضا(ع) در نامه ای به حضرت جواد(ع)چنین نوشته بود: ای اباجعفر، به من اطلاع دادند که خدام، هنگام خروج شما ازخانه، شما را از در کوچک بیرون می برند و این به خاطر بخل آنهاست تا از شمابه کسی خیری نرسد; [فرزندم] به حقی که بر گردن تو دارم، از تو می خواهم که ورود و خروجت فقط از در بزرگ باشد. هنگامی که خواستی از خانه خارج شوی،همراه خود طلا و نقره داشته باش و هر که از تو چیزی خواسته، عطا کن. اگرعموهایت از تو طلب کمک کردند، کمتر از پنجاه دینار عطا نکن و بیشتر از آن به اختیار توست. اگر از عمه هایت کسی از تو کمک خواست، کمتر از بیست و پنج دینارمده و بیشتر از آن به اختیار توست. [فرزندم،] این سفارش من به خاطر رشد ورفعت مقام توست، پس به دیگران انفاق کن و از خدای صاحب عرش، ترس فقر وتنگدستی نداشته باش.

11- خود اتکایی

توجه به استقلال و خوداتکایی از نکات مهم تربیتی است. همگام با رشد جسمانی و افزایش سن، توقعات و انتظارات مردم از کودک افزایش می یابد و او باید خود را برای ایفای نقش در جامعه آماده سازد. از طرفی وابستگی فرزند به والدین، به ویژه پدر، نه مطلوب است و نه همواره ممکن. زیرا امکان پیش آمدن موقعیت ویژه و محروم شدن فرزند از کمک والدین انکارناپذیر است. بنابراین، والدین باید ضمن نظارت صحیح و حساب شده به تدریج زمینه استقلال و خوداتکایی را در فرزندانشان به وجود آورند و باواگذاری مسوولیت بدانان قدرت اداره زندگی را در آنها تقویت کنند. از نکات بسیار زیبای سیره تربیتی امام رضا(ع) توجه به این امر مهم است. آن حضرت به خوبی برای فرزندش جواد(ع) آینده نگری فرمود و چون می دانست فرزندش در نوجوانی مسوولیت بزرگ رهبری جامعه اسلامی را به عهده می گیرد با واگذاردن مسوولیتها به وی قدرت مدیریت و رهبری را در او تقویت کرد. امام هشتم(ع)، هنگامی که درمدینه بود، اداره امور خویش را عملا به فرزندش وا نهاد و حضرت جواد(ع)، بااینکه کودک و نوجوان بود، به خوبی از عهده این امر برآمد. حنان بن سدیرمی گوید: ... پیوسته حضرت جواد(ع) با اینکه کودک و نوجوان بود، اداره امورحضرت رضا(ع) را در مدینه به عهده داشت و به خادمان حضرت امر و نهی می کرد وهیچ یک از خدمتگزاران با وی مخالفت نمی کرد. این سخن بدان معناست که حضرت جواد(ع) به خوبی مدیریت می کرد و آنها با او مخالفت نمی کردند.

12- پرورش بعد عقلانی

تربیت باید همه جانبه باشد. پرورش بعد عقلانی و شکوفاساختن استعداد منطق و استدلال در فرزند یکی از مهمترین ابعاد تربیت است.

منطقی بار آوردن فرزند سبب می شود درست بیندیشد، منطقی تصمیم بگیرد، منطقی رفتار کند و در صورت لزوم، بی هیچ هراسی از دیدگاهها و رفتارهای خود دفاع کند. سیره تربیتی حضرت رضا(ع) از این منظر نیز الگویی کامل برای همه رهروان آن حضرت است. بنان بن نافع نقل می کند که روزی مامون از جایی که حضرت جواد(ع) با کودکان بازی می کرد، می گذشت. کودکان از ترس میدان بازی را ترک کردند و تنها جواد(ع) آنجا ایستاد. مامون از او پرسید: چرا همراه بچه هافرار نکردی؟ فرمود: گناهی مرتکب نشدم تا از ترس بگریزم و جاده هم تنگ نیست تا آن را برایت باز کنم، از هر جا می خواهی عبور کن. مامون [از این پاسخ تعجب کرد و] پرسید: تو کیستی؟ حضرت در جواب فرمود: من محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام هستم ...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 90/7/16 :: ساعت 1:40 عصر )
»» طلوع آفتاب هشتمین فروغ امامت

طلوع آفتاب

حضرت امام رضا(ع) یکی از دوازده فروغ امامت است که معارف معنوی قرآن و عترت را در مواقع مقتضی به اصحاب و شاگردان خویش تعلیم می داد و زمانی در پاسخ به پرسش ها پرتو افشانی می فرمود و نیز از طریق مباحث علمی و احتجاجات عقیدتی، کلامی و برهانی افاضه می فرمود، چنین برنامه هایی موجب گردید تا فرهنگ و اندیشه اسلامی، غنی و پربار گردد، باورها و ارزش های دینی صیانت شود. آن ستاره هشتم هدایت از عمده ترین پایه های دیانت و جوشان ترین چشمه های حکمت و یقین به شمار می رود که اسرار نبوت، ودایع رسالت و امامت بعد از پدر بزرگوارش حضرت امام کاظم(ع) به ایشان انتقال یافت. حضرت علی بن موسی الرضا(ع) فرزند پیشوای پاک و پارسایی است که در فرصت های مقتضی به رغم اختناق، فشارهای سیاسی و توطئه های گوناگون خلفای خلافکار معاصرش، به نشر احکام و معارف الهی پرداخت و میراث گرانقدری از فرهنگ سترگ اهل بیت(ع) را در دسترس علاقه مندان، در اعصار بعد قرار داد.

صبر، شجاعت، عبادت و تقوای امام هفتم و در یک کلام شخصیت ملکوتی آن حضرت در حدّی بوده است که در زمان خود کسی در برتری مقام ورع و معنویت آن وجود بابرکت هیچ گونه تردیدی نداشت. رنج های طاقت فرسایی که امام موسی کاظم(ع) در راه دفاع از اسلام و مبارزه با باطل متحمل گردید اشتیاق و رسالت ایشان را در جهت گسترش حق طلبی و حراست از اعتقادات آسمانی نشان می دهد.

مقام علمی و شخصیت معنوی امام رضا(ع) نیز مورد تأیید دوستان و دشمنان بوده و می باشد در زمانی که برخی علمای درباری و سیاستمداران منحرف در صدد آن بودند تا در فرهنگ اسلامی خدشه وارد نمایند آن بدر منیر با تعلیمات الهی راه اجداد و نیاکان و پدر پرهیزگارخویش را استمرار بخشید و موازین دینی ناب را از گزند انحراف و زوال رهانید و گام های ارزنده و مهمی در جهت تنویر افکار افراد جامعه و آشنایی مردم با چهره واقعی حکّام عباسی و نیز عدم مشروعیت آنان برداشت و لحظه ای از پرورش شاگردانی پرمایه، ارشاد مردم، دفاع از حریم حق و مقاومت در برابر باطل، غفلت ننمود و سرانجام در این مسیر به شهادت رسید.

 

مادری نیکوسرشت

مادر آن امام همام کنیزی از شمال آفریقا یا جنوب اروپا بود که به مدینة النبی انتقال یافت و او را تکتم مرسیه می نامیدند. یاقوت حموی مرسی را از شهرهای جزیره سیسیل می داند(1) ولی برخی گفته اند این ناحیه همان بندر مارسی واقع در جنوب فرانسه است(2) البته در حریم امام موسی بن جعفر(ع) او را تکتم صدا نمی کردند و مادر امام هفتم وی را که عروسش بود، طاهره نامید و گفته اند لقبش نجمه بود، هاشم معروف حسنی می گوید: امام رضا(ع) از مادری به نام خیزران زاده شد و اضافه می کند این زن، کنیزی از نوبیه (از نواحی سودان کنونی واقع در شمال آفریقا) به نام اروی ملقّب به شقراء بوده است.(3) و در پاره ای منابع این بانو با کنیه امّ البنین(مادر فرزندان) معروف گردید و نامش را به استناد سروده ای تکتم ذکر کرده اند که ترجمه اش چنین است: «برترین مردم از نظر شخصیت، پدر، قبیله، و اجداد همانا علی (حضرت امام رضا(ع)) بزرگوار است. او را تکتم به عنوان هشتمین سمبل دانش و بردباری به عنوان امامی که حجت حق است برایمان به ارمغان آورد.»(4)

امام کاظم(ع) تکتم را از مردی که اهل مغرب( مراکش کنونی واقع در شمال آفریقا) بود، برای مادر ارجمند خویش، حمیده مصفاة، ابتیاع فرمود. در ابتدا آن برده فروش آفریقایی نُه کنیز را به امام هفتم عرضه داشت، امّا، حضرت هیچ کدام را نپذیرفت و فردی جز آنها را خواستار گردید. برده فروش کنیز دیگری را نام برد که در آن زمان دچار بیماری و کسالت بود، امّا از ارائه اش اجتناب نمود، امام کاظم بازگشت و روز دوّم هشام بن حمران را مأمور نمود هشتاد دیناری را که فروشنده به عنوان بهای این کنیز می طلبد، به وی بپردازد او هم چنین کرد و آن فرد بیمار را خواستار گشت، لیکن مرد مزبور خودداری ورزید، مگر به شرط معرفی مردی که روز گذشته همراه با خریدار بوده است، هشام به او گفت: مردی از بنی هاشم است و توضیح بیشتری نداد.

در این هنگام تاجر مغربی به فرستاده امام گفت: این کنیز مریض را از اقصی نقاط مغرب برای خویش ابتیاع نموده است و به زنی از اهل کتاب برخورده و آن بانو از وی خواسته است تا

کنیز را به او بفروشد، امّا در جوابش، خاطرنشان ساخته است: فروشی نیست و به خودم تعلق دارد. آن زن در پاسخش گفته است: این فرد را شایسته تو نمی دانم. بلکه او برای مردی از بهترین انسان های روی زمین خواهد بود.(5) پسری به دنیا می آورد که مردمان جهان تسلیم او می گردند و آن کنیز باکره بود.(6)

هنگامی که امام هفتم آن کنیز را خریداری نمود، اصحاب خویش را فراخواند و به ایشان فرمود: وی را جز به فرمان خداوند متعال خریداری ننموده است و چون از حضرت چگونگی ماجرا را جویا شدند، فرمودند: در رؤیایی راستین ناگهان جدّم رسول خدا(ص) و پدرم که سلام خداوند بر آنان بود، به سویم آمدند در حالی که قطعه حریری با آن دو، بود و چون آن را گشودند، پیراهنی بود که تصویر این کنیز بر آن نقش گردیده بود. پس گفتند: ای موسی کاظم بهترین مردمان روی زمین پس از تو، از این کنیز برایت خواهد بود، آنگاه فرمان دادند نامش را علی بگذارم و افزودند خداوند توسط او، دادگری و دل سوزی را آشکار می گرداند، پس خوشا به حال آن کسی که وی را تصدیق نماید و وای بر حال آن که با او عداوت ورزد و انکارش نماید.(7) امّا تکتم برترین زنان در عصر خود، در دانش، دیانت، پرهیزکاری و متانت بود.

آنگاه که حمیده مصفاة وی را مالک گردید به علامت تکریمش، هرگز در مقابلش بر زمین ننشست. از نمونه های شگفت انگیزی که حمیده برای فرزندش امام کاظم(ع) بیان داشت، این بود که: من شکی در پاکی او و نسل وی ندارم و این کنیز را به شما بخشیدم. همانا من در عالم رؤیا، رسول اکرم(ص) را مشاهده نمودم که خطاب به من فرمودند: ای حمیده، نجمه را به فرزندش موسی (ع) ببخش که همانا بزودی برایش بهترین مردمان زمین را بدنیا می آورد.(8)

 

نوید نورانی

شیخ صدوق از یزید بن سلیط روایت کرده است که گفت: همراه جماعتی امام صادق(ع) را در راه مکّه ملاقات کردیم، در آن موقع به امام عرض نمودیم: پدر و مادرم فدایت، شما امامان پاکید و مرگ چیزی است که کسی را از آن گریزی نمی باشد، پس نکته ای بفرمائید تا به واپسین ماندگان خود برسانم، حضرت فرمود: آری این ها فرزندان من هستند و این بزرگ ایشان است، و اشاره فرمود به پسرش موسی کاظم(ع)، و در اوست علم، حلم، فهم، جود ومعرفت به آنچه مردم به آنها نیاز دارند در اموری از دین که دچار اختلاف شده اند و در اوست حسن خلق و حسن جوار(خوش همسایگی) و او دری است از ابواب خداوند متعال و در او صفتی است بهتر از این ها، عرض کردم: آن خصلت کدام است؟ فرمود خداوند عزّ و جلّ از او بیرون می آورد دادرس و فریادرس این امّت را و نیز نور و فهم و حکم این مردم را، بهتر زائیده شده و بهتر نورسیده. پروردگار توسط او خون ها را محفوظ می دارد، نزاع بین افراد را اصلاح می کند، پراکنده ها را متحد می نماید، شکسته با او التیام می یابد، برهنه پوشیده می شود و گرسنه سیر می گردد. امور خوفناک امنیت پیدا می کنند، مردمان مطیع فرمانش می گردند، بهترین خلایق باشد در هر حال چه در حال کهولت و چه میان سالی و چه در سنین کودکی و جوانی و قبل از رسیدن به سن بلوغ، عشیره اش به سبب او، سیادت می یابند. سخنش حکمت و سکوتش علم است برای مردم در آنچه دچار اختلاف گشته اند.(9) این است پیش بینی حضرت امام صادق(ع) درباره حضرت امام رضا(ع).

زمانی که نجمه به حضرت علی بن موسی الرضا(ع) بارور گشت سنگینی حمل را حس نمی کرد و تسبیح، ذکر خداوند و تهلیل را از او می شنید در حالی که فرزندش در رحم بود. شیخ صدوق که از طریق اسناد معتبر این نکات را به نقل از مادر امام، روایت کرده است اضافه می کند: وی گفته است: چون چنین حالاتی را از درون خود گوش می دادم دچار خوف و هراس گشتم و وقتی از خواب بر می خاستم دیگر صدایی به گوشم نمی رسید (زیرا وی اذکار مورد اشاره را هنگامی که خواب بود از طفل خود می شنید.)(10)

 

میلادی مبارک

سرانجام روز پنج شنبه یازدهم ربیع الاول سال 153 هجری و پنج سال بعد از شهادت ششمین فروغ امامت در شهر مدینه حضرت امام رضا(ع) دیده به جهان گشود. البته شیخ کلینی زمان این ولادت با سعادت را سال 148 هجری ذکر کرده و این خبر را صحیح تر دانسته است.(11) شیخ مفید نیز با این قول موافق است.(12) علامه مجلسی در بحارالانوار و کفعمی در مصباح منیر چنین نظری دارند امّا ابن شهر آشوب سروی مازندرانی نقل نخست را می پذیرد و می افزاید آن را غیاث بن امید از اهل مدینه شنیده است.

در هر حال امام رضا(ع) در میان سی و چند فرزند حضرت موسی بن جعفر(ع) به عنوان بزرگترین آنها، دانشمندتر، شریف تر، مقدس تر و زاهدتر، در این تاریخ مدینه را بوجود مبارک خویش غرق نور و سرور نمود.(13)

با اعتماد به قول کلینی در «کافی» و طبرسی در «اعلام الوری»، ولادت امام رضا(ع) به فاصله کمتر از یک ماه بعد از شهادت امام ششم رخ داده است و مؤید آن خبری می باشد که از امام کاظم(ع) نقل گردیده است که آن حضرت بارها خطاب به فرزندان خویش می فرمود: این برادر شما، علی بن موسی «عالم آل محمد» است. راجع به امور دینی خود، از او بپرسیدو هرچه می گوید به ذهن خویش بسپارید چون من از پدرم جعفر بن محمد(ع) مکرر می شنیدم که می فرمود: عالم آل محمد در صلب توست و او همنام امیرالمؤمنین(ع) است و ای کاش من او را می دیدم.(14)

آن روز که این وجود مبارک بدنیا آمد، نسیمی از نور، زمین را از عطر میلادش روشن ساخت، عرشیان و فرشتگان مقدم مُنورش را گلباران کردند، آسمان شادمان و آیینه بندان و زمین زیر چتر خورشیدی در انتظار در آغوش کشیدن مردی از تبار رسول اکرم(ص) پر تپش شده بود و آن روز خجسته نه تنها مدینه، حجاز که جهان اسلام مواج از شفافی عشق شده و آسمان نورافشان گردید. لحظه ها بر قدوم این نوزاد کرنش نمودند. از اوج ملکوت تا سطح زمین، از کوه تا دشت، از بالا تا پایین با تابندگی جذّاب مهتاب و درخشش ستارگان، چراغانی شده بود. نور و سرور در حجاز خیره کننده، دل انگیز و دل پذیر بود، روزی که خورشید هشتم بامداد سعادت و ابتهاج را اعلام داشت، فراز ملکوت لبخند می زد. مردمان نیز شکر گزار بودند چرا که مشیّت الهی بر این تعلق گرفته تا بر جهانیان منّت بگذارد و فروغی درخشان را به گیتی بیاورد. شخصیتی مشعشع و مقدس که نمی توان او را در قالب الفاظ و مفاهیم محدود وصف کرد.

 

جوانه های جاوید

وقتی این کودک پا به عرصه وجود نهاد حمیده مصفاة مادر او را ملقب به طاهره نمود.(15) امام هنگامی که متولد گردید، با دو دستش به مادر خویش تکیه نمود و سرخود را به سوی آسمان بالا برد و شهادت به یکتایی خداوند متعال، فرستاده اش و اوصیائش را بر زبان جاری نمود، همانگونه که سنت متداول در فرزندان ائمه است آن حضرت ختنه شده و ناف بریده پای بر گیتی نهاد. پس از آن پدرش بر نجمه وارد گردید و فرمود: ای نجمه گوارایت باد این کرامت و لطفی که از سوی پروردگارت می باشد. آنگاه حضرت، نوزاد را در آغوش گرفت، در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه را زمزمه فرمود و با آب فرات کامش را برداشت و وی را به مادرش برگردانید و فرمود بگیرش که همانا او باقی مانده خداوند بر روی زمین است...(16)

ابن بابویه به سند معتبر از محمد بن زیاد روایت کرده است که وی گفت حضرت امام کاظم(ع) در روزی که حضرت امام رضا(ع) متولد گردید، فرمودند: این فرزند من ختنه کرده و پاک و پاکیزه بدنیا آمد و لیکن ما تیغی بر موضع ختنه ایشان می گردانیم از برای متابعت سنت نبوی. نقش خاتم آن حضرت ماشاء اللّه لاقوة الا باللّه و به روایتی حسبی اللّه بوده است. محدث قمی می گوید این دو نقل با هم منافاتی ندارد زیرا آن حضرت را دو انگشتر بوده است یکی از خودش و دیگری از پدرش به وی به ارث رسید بود چنانچه کلینی از موسی بن عبدالرحمن روایت نموده است.(17) در خصوص فضایل و عبادت مادر امام نقل کرده اند. در ایام شیرخوارگی حضرت، یادآور شد کس دیگری را که شیر دارد مشخص کنند تا او را در این زمینه کمک کند، پرسیدند مگر شیر تو کم است؟ جواب داد، نه از این بابت مشکلی ندارم ولی در اثر اشتغال به شیردادن، از انجام نوافل و ذکرهای مستحبی باز می مانم بدین جهت نیروی کمکی می خواهم تا از این امور بازنمانم.(18)

 

نام، لقب و کنیه

امام کاظم(ع) فرزندش را علی نامید، ابوعماره می گوید چون به امام هفتم عرض کردم، امام پس از خویش را معرفی کنید، آن حضرت پس از توضیحی در مورد امامت که امری الهی است و امام از سوی خدا و رسولش معرفی می گردد، فرمود: پس از من امر امامت به پسرم علی(ع) می رسد که هم نام امام اول علی بن ابی طالب(ع) و امام چهارم علی بن الحسین (ع) است.(19) آری امام هشتم علی نامیده شد و به رضا ملقب گردید که این عنوان که برایش تعیین گشت فرمانی از جانب پروردگار برپیامبرش حضرت محمد(ص) بود که بر زبان جبرئیل امین جاری گشت و نیز کنیه آن حضرت ابوالحسن گردید.(20) لقب هایی چون صابر، فاضل، وفی، مرضی نیز برای امام هشتم، در منابع معتبر، ذکر کرده اند.(21) رضا در کتب لغت معانی متعددی چون دوست، محب، خشنودی و مانند آن دارد ولی علمای شیعه این لقب را به معنای راضی به رضای خداوند یا مرضی خدا و رسول گفته اند، عدّه ای از مورخان نوشته اند وقتی مأمون خلیفه عباسی امام رضا(ع) را برای ولایت عهدی خویش برگزید، حضرت را رضای آل محمد نامید.(22)

برخی دیگر ذکر کرده اند چون دوستان و دشمنان نسبت به این مقام سیاسی امام رضا(ع) اظهار خشنودی نمودند و چنین وضعی برای پدران ایشان رخ نداد از این رو تنها آن حضرت به «رضا» معروف گردید.

شیخ صدوق هم بنا به روایتی در عیون اخبار الرضا گفته است: باید یادآور شد داعیان و مبلغان بنی عباس در اواخر حکمرانی امویان مردم را دعوت کردند که به رضا از آل محمد بیعت کنند یعنی این که بدون آن که از کسی نام ببرند، چنین عنوانی را مطرح می کردند زیرا خلافت امویان فاقد مشروعیت است و باید به کسی از خاندان رسول اکرم(ص) که مورد رضایت همه باشد بیعت نمود و چون مأمون خود از بنی عباس بود و این خاندان نیز با حکومت آل علی مخالف بودند، وی حضرت علی بن موسی الرضا را به ولایت عهدی برگزید و همه به این انتخاب رضایت دادند و مصداق «رضا من آل محمد» در حق آن حضرت محقق گردید، البته شیخ صدوق ضمن مطرح نمودن چنین موضوعی، در ادامه، آن را صحیح نمی داند و به روایت دیگری اشاره دارد که در آن آمده است: به حضرت امام محمد تقی(امام جواد(ع)) عرض شد: آیا هر یک از پدران شما رضای خدا و رسولش نمی باشند، چرا از میان همه آنان پدرتان به «رضا» موسوم گردیده است؟ حضرت پاسخ داد: همانا مخالفان اَمرِ امامت به رهبری

حضرتش راضی و خشنود گردیدند همانطور که موافقان امر امامت نیز از این امر اعلام رضایت کردند و برای هیچ کدام از ائمه چنین امری بوجود نیامده است.(23) علامه محقق سید عبدالرزاق مُقرّم پس از ذکر این حدیث خاطر نشان نموده است: این استدلال یا صرفاً برای قانع گردانیدن سؤال کننده است و متناسب با درک و فهم او مطرح شده است یا برای بیان سرّ الهی که در نامگذاری حضرت امام رضا(ع) وجود داشته است و گرنه حدیث صحیفه که از آسمان نازل گردیده گواه این نکته است که القاب ائمه نیز همانند اسامی مبارکشان از جانب خداوند متعال که عصمت را در آن وجودهای مقدس به ودیعت نهاده، انتخاب شده است.(24)

ابن بابویه به سند خود از بزنطی روایت کرده است به خدمت امام تقی (ع) عرض کردم گروهی از مخالفانتان گمان می کنند والد شما را مأمون ملقب به رضا گردانید در هنگامی که آن حضرت را به عنوان ولایت عهدی خود انتخاب کرد. حضرت فرمود: سوگند به خداوند دورغ می گویند بلکه حق تعالی او را به رضا مسمّی گردانید برای آن که پسندیده خداوند در آسمان بود و رسول خدا(ص) و ائمه هدی(ع) در زمین از او خشنود بودند و ایشان را برای امر امامت پسندیدند و نیز به سند معتبر ابن بابویه از سلیمان بن حفص روایت کرده است امام کاظم(ع) پیوسته فرزند خود را رضا می نامید و می فرمود: بخوانید فرزندم را رضا و گفتم به فرزند خود رضا و وقتی آن حضرت را مورد خطاب قرار می داد ابوالحسن می نامید و چون امام موسی بن جعفر را ابوالحسن اوّل می نامند برای امتیاز لقب امام هشتم، آن حضرت را ابوالحسن ثانی گفته اند.(25) علامه مجلسی در کتاب جلاء العیون در احوال حضرت امام رضا(ع) علاوه بر اسامی، القاب و کنیه هایی که بدانهااشاره کردیم افزوده است به آن حضرت قرة اعین المؤمنین و غیظ الملحدین نیز گفته اند.(26)

 

سیمای با صلابت و دوران صباوت

امام هشتم از نظر قیافه و سیمای ظاهری بسیار پرجذبه و زیبا بودند، صورت مبارکشان گندم گون، محاسن و قامتی معتدل داشتند. در چشمان درشت و سیاهشان که از زیر ابروان پر پشتشان نمایان بود، یک جهان جذبه و نفوذ معنوی موج می زد و همچون جدّ بزرگوارشان، رسول اکرم(ص) دو رشته گیسو، چهره جذابشان را در میان داشت. نوشته اند حضرتشان شبیه ترین مردم به خاتم رسولان در عصر خودش بود، وقار، سطوت، متانت و هیبت آن حضرت در اوج بود. در عین حال جامه ای ساده و غالباً پیراهنی از پارچه های خشن برتن می نمودند و تنها در مجالس عمومی و در میان مردم جبّه ای لطیف بر رویش می پوشیدند، ابن عباد می گوید: امام، تابستان ها بر روی حصیری می نشستند و زمستان ها بر گلیمی استراحت می نمودند و تنها برای برخی نشست های جمعی، خویشتن را در مواقعی می آراستند.(27) آن حضرت همچون سایر ائمه طاهرین، از همان سنین کودکی، رشد و کمال عقلی و اخلاق فوق العاده ای داشتند. حضرت امام کاظم(ع) در خصوص ایشان اشتیاق فراوانی بروز می دادند و علوم، معارف و رازهای امامت را به فرزندشان تعلیم می دادند و برای آن که شیعیان پس از شهادت امام هفتم حیران نگردند مقام شامخ امامت وی را به اصحاب نزدیک و پیروان خاص و مورد اعتماد خویش گوشزد می فرمودند. مفضّل بن عمرو می گوید: خدمت امام موسی بن جعفر(ع) مشرف شدم در حالی که فرزندشان علی بن موسی الرضا(ع) در دامنشان قرار داشت و او را غرق بوسه می ساختند، و زبانشان را می مکیدند و گاهی بر دوش خویش سوار می کردند و زمانی کودک را در آغوش خویش می فشردند و خطاب به او می فرمودند: پدر و مادرم قربانت! چقدر بویت خوش ، اخلاقت پاک و برتری و فضیلت تو آشکار است، عرض کردم: فدایت گردم برای این کودک علاقه و ارادتی در قلبم ریشه دوانید که نظیر آن برای احدی جز شما در دلم قرار نگرفته است، حضرت فرمود: ای مفضّل نسبت او با من همچون نسبت من به پدرم می باشد یعنی همانگونه که از میان فرزندان امام صادق(ع) منصب امامت تنها به امام کاظم رسید از بین فرزندان ایشان، او وارث این مقام معنوی و ملکوتی است. عرض کردم آیا پس از شما او صاحب امر و حجت خدا بر روی زمین است، فرمود: آری هر کس از او پیروی کند رستگار گردیده و هر کس از فرمانش سرپیچی نماید کافر می گردد.(28) آری حضرت رضا در پرتو تعالیم پدر بزرگوارش نشو و نما نمود و بالید و علوم و فضایلی را که آن حضرت از پدران خویش به ارث برده بود، دریافت نمود. آن امام همام حدود سی و پنج سال در پرتو درخشندگی پدر پارسایش زیست و از خرمن فیضش خوشه ها برچید و با این وصف دوران کودکی، نوجوانی و جوانی ایشان در زمان حیات امام کاظم(ع) بوده و با شهادت پدر رهبری معنوی و سیاسی جامعه را عهده دار شدند.

 

ابرهای تیره

در ایامی که امام رضا(ع) همراه پدر بود شاهد محنت ها و رنج های فراوانی گشت که بر امام کاظم(ع) وارد گردید. در این دوران آن حضرت با تألماتی جانکاه مصائب گوناگونی را لمس می نمود و در سنین صباوت و نوجوانی کاملاً احساس می کرد همان جاهلیت امویان و حتی تیره گی های قبل از ظهور اسلام توسط عباسیان رشد سرطانی پیدا کرده است و همین ناملایمات، آزارهایی را متوجه خاندان نبی اکرم(ص) ساخت. وضع آشفته و نابهنجار حاکمان چنین روزگاری بر تمامی مردم آشکار بود. بلای خانمان سوز ستم، فساد و تباهی زمامداران خودسر فراگیر شده و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) در چنین نابسامانی هایی پناهگاه امت مسلمان و شیعیان به شمار می رفتند، فریاد رس دادخواهان بودند و محور تشکل، انسجام و مقاومت جبهه های حق و حامیان ارزش های ناب به حساب می آمدند. هنگام ولادت امام رضا(ع) منصور دوانیقی، خلیفه عباسی، در اوج سلطه بود و برای تثبیت پایه های حکومت خویش انسان های فراوانی را کشت و علما و مشاهیر و اصحاب اهل بیت و علویان را مورد آزار، شکنجه و فشار سیاسی قرار داد. وقتی که امام در ایام نوجوانی مشاهده می کرد انسان هایی با اخلاص، وارسته و مبارز توسط عباسیان به شهادت می رسند قلبش بر اثر این ستم ها محزون می گردید. آن حضرت در چنین اوضاع و احوالی حامی پدر بود و دمی نمی آسود و می کوشید حلقه های متعدد مؤمنان و فرزانگان شیعه را به وجود مبارک امام کاظم(ع) متصل نماید و آنان را از حقایق مسلّم آگاه نماید.(29)

 

نیرنگ کم رنگ

دوران سیاه خلافت غاصبانه منصور عباسی با هلاکت وی به پایان رسید و پس از وی فرزندش محمد معروف به مهدی عباسی روی کار آمد وی نخست با اعلام عفو عمومی تمام زندانیان سیاسی را آزاد کرد و به آزار و کشتار مردم خاتمه داد و مقداری از موجودی بیت المال را بین مردم تقسیم نمود(30) ولی متأسفانه پس از مدتی چهره اصلی خود را نشان داد و به فساد و عیاشی روی آورد و فریاد اعتراض بزرگان و غیور مردان را بلند ساخت.(31) موقعی نگرانی امام هفتم و فرزندش حضرت امام رضا(ع) از این اوضاع شدت یافت که مهدی هرگونه حرکت حق خواهانه ای را برای حفظ حکومت خود، در گلوی مؤمنان و مبارزان خاموش می ساخت. از آن سوی مهدی می دید که پیروان ائمه از دور و نزدیک به سوی امام کاظم(ع) روی می آورند و وجوه و اموال شرعی خویش را متوجه کانون امامت کرده اند. مهدی چنین وضعی را نیز برای حفظ نشر تشکیلات فرمانروایی بسیار خطرناک یافت و از بیم زوال تاج و تخت، تصمیم به بازداشت امام گرفت تا به تصوّر باطل خویش، حضرت را از این راه با تنگناهایی مواجه سازد و از محبوبیت معنوی، علمی و اجتماعی فروغ هفتم بکاهد. از این روی به فرماندار خود در مدینه نوشت هرچه زودتر امام را به بغداد مرکز حکومت، انتقال دهد و او هم ناگزیر گردید چنین کند و حضرت موسی بن جعفر(ع) تحت فشار حکومت وقت، خانواده و آشنایان خویش را که در شهر پیامبر اقامت داشتند، ترک فرمود و به بغداد عزیمت نمود. چون امام به شهر مذکور رسید مهدی دستور بازداشت ایشان را داد و حضرت را روانه زندان نمود. حضرت امام رضا(ع) از فراق پدر و نیز شرایط سختی که برای آن فروغ فروزان فراهم کرده بودند متأثر گشت اماگویا در اعماق قلب آن نوجوان آرامش خاصی دیده می شد، زیرا پدر به ایشان اطمینان داده بود که در این سفر هیچ گونه خطری او را تهدید نمی نماید. به زودی به آغوش خانواده بازخواهد گشت و مدتی طول نکشید که مهدی عباسی بر حسب پاره ای ملاحظات سیاسی، امام را آزاد ساخت و با مراجعت ایشان به مدینه موافقت کرد. در همین زمان مهدی عباسی با کوله باری از فساد وزر و وبال به هلاکت رسید.(32)

 

نسیم و طوفان

با مرگ وی، از روزنه امید، نوری تابیدن گرفت و پرندگان بر پنجره خانه آرامش سرود امنیت و آزادی سر می دادند و چنین نغمه سرایی می کردند: باشد که دیگر شرایط برای پرتو افشانی آفتاب امامت مهیا گردد، بار سنگین ستم از دوش انسان های مؤمن و شیعیان مخلص فرود آید، پرچم عدالت برافراشته گردد و زمینه برای رشد و تعالی ارزش های معنوی فراهم شود، درخت دیانت، دل ها را قوت بخشد، امّا مردم در ساحل امیدواری در حال دریافت چنین پیام های نوید بخشی بودند که ناگهان توفانی وحشتناک وزیدن گرفت و امواجی سهمگین بوجود آورد زیرا هادی عباسی که جوانی 25 ساله بود، نگذاشت مؤمنین و پیروان خاندان عترت از برکات دریای امامت بطور کامل مستفیض گردند و چنان کرد که اسلافش نمودند.

حضرت امام رضا(ع) در این دوران نیز با دشواری های زیادی مواجه گشت و از این که جوانی باده گسار، مخمور، مغرور و دلباخته مقام و مال و منال و تهی از تربیت، معرفت و دانش و مشحون از امیال شهوانی و هوس های بیهوده، بر جامعه اسلامی حکمرانی می نماید و خود را خلیفه مسلمانان می داند و از سوی دیگر پدرش(امام کاظم (ع)) در خانه به اعتکاف روزگار سپری می کند، متأسف بود. در همین هنگام

انسانی معتقد و اصلاح طلب و برخاسته از خاندان عترت یعنی حسین بن علی از نوادگان امام حسن مجتبی(ع) یا صاحب قیام فخ سکوت شب پرستان کور دل را درهم شکست و در این زمینه و نیز قیام پربار وی نباید نقش الهام بخش امام کاظم(ع) را فراموش کرد.(33) پس از این قیام، هادی عباسی نسبت به اولاد علی(ع) سخت گیری را افزایش داد، حق آنان را که از بیت المال پرداخت می شد قطع نمود و به تعقیب و دستگیری آنان روی آورد. حضرت امام رضا(ع) در چنین اوضاع مرارت باری بیست بهار را سپری می نمود.(34)

با مرگ هادی عباسی برادرش هارون الرشید مقام خلافت را تصاحب کرد و چون بر اوضاع مسلط گردید دستور اخراج علویان را از سرزمین حجاز صادر کرد. در دوران جوانی امام رضا که مقارن با روزگار خلافت هارون بود نیز هیچ وقت سختی ها و مرارت ها از آن حضرت جدا نگردید و چون هارون امام کاظم(ع) را بنابر برخی روایات مدت چهارده سال در زندان های هولناک بغداد محبوس ساخت فشارهای سیاسی بر امام هشتم فزونی گرفت تا آن که سرانجام در 25 رجب سال 183 هجری پدرش در سن 55 سالگی به شهادت رسید. وقتی امام هفتم را از مدینه به عراق انتقال می دادند، آن امام همام خطاب به فرزند بزرگوارش فرمود: تا وقتی من زنده ام باید در دهلیزخانه بخوابی، خادم می گوید هر شب رختخواب آن حضرت را در ورودی منزل می گسترانیدم و ایشان بعد از عشاء تشریف می آورد و تا صبح در دهلیز بود و چون فجر طلوع می کرد به خانه خویش می رفت و چهار سال بر این منوال بود. در یکی از شب ها دیدم حضرت نیامدند تا آنکه روز بعد فرا رسید و مشاهده کردم امام رضا(ع) نزد بانوی حرم، امّ احمد، رفته و خطاب به وی فرمود: امانتی را که پدرم بتو سپرده است بیاور و تحویلم بده. ام احمد متوجه شد که امام هفتم به شهادت رسیده است پس از آن وی آنها را که ودایع امامت بود و هفتمین امام تحویلش داده بود، به امام علی بن موسی الرضا(ع) سپرد و از این زمان امامت هشتمین فروغ درخشان سپهر ولایت و رهبری آغاز گردید.(35)

 

پی نوشت ها:

1. معجم البلدان، یاقوت حموی، ذیل مرسی.

2. معصوم نهم، جواد فاضل، ص 62.

3. الائمة الاثنی عشر، هاشم معروف حسنی، ج 2، ص 359.

4. اعلام الوری، طبرسی، ص182.

5. اثباة الوصیة، مسعودی، ص 168.

6. عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج 1، ص 14 13.

7. الامام الرضا(ع)، علامه سید عبدالرزاق مقرّم، ص 24.

8. کشف الغمه فی معرفة الائمه، علی بن عیسی اربلی، با ترجمه فخرالدین علی بن حسن زواری با عنوان ترجمة المناقب، ج 3، ص 131.

9. منتهی الآمال محدث قمی، ج 2، ص 456 455.

10. عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 14، مأخذ قبل، ص 459.

11. اصول کافی، کلینی، کتاب الحجة باب الاشارة و النص علی الامام الرضا(ع)، ج 2، ص 489.

12. الارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 243.

13. همان، ص 244.

14. اثباة الهداة، شیخ حر عاملی، ج 6، ص 28؛ اعلام الوری، ص 190.

15. بحارالانوار، ج 49، ص 5 ؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 16 ؛ اعلام الوری، ص 313.

16. ترجمة المناقب، ج 3، ص 13.

17. منتهی الآمال، ج 2، ص 460.

18. همان و نیز کتاب حضرت رضا، فضل اللّه کمپانی، ص 13.

19. کافی ج 1، ص 316 ؛ اعلام الوری، ص 305.

20. کفایة الاثر، ابن خراز قمی، ص 306 ؛ الامام الرضا، علامه مقرّم، ص 26.

21. مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 366.

22. تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 13، ص 5659.

23. علل الشرایع، شیخ صدوق، باب 172، ص 90.

24. الامام الرضا، ص 26.

25. منتهی الآمال، ج 2، ص 456، معصوم نهم و...، ص 120.

26. جلاء العیون، مجلسی، ص 542.

27. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 187.

28. اثباة الهداة، ج 6، ص 21.

29. کشف الغمه فی معرفة الائمه، ج 3،ص 94.

30. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 405 402.

31. تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 276 ؛ حیاة امام موسی بن جعفر، ج 1، ص 434.

32. بحارالانوار، ج 48، ص 148، وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج 4، ص 393 ؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 5، ص 72 ؛ تاریخ بغداد، ج 1، ص 394 ؛ احقاق الحق، قاضی نور اللّه شوشتری، ج 4، ص 323.

33. نک: ماهیّت قیام فخ، سید ابوفاضل رضوی اردکانی.

34. پیشوای آزاده، مهدی پیشوایی، ص 68 67 ؛ مروج الذهب، مسعودی، ج 2، ص 314 313.

35. عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 108 ؛ اثباة الوصیة، ص 151 ؛ تتمة المنتهی، محدث قمی، ص 176.

 

منابع مقاله:

مجله پاسدار اسلام، شماره 288، غلامرضا گلی زواره؛


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 90/7/16 :: ساعت 1:38 عصر )
»» حکایتى از مرحوم آیت الله سید محمد فشارکى‏

همین بزرگوار روزى برایم تعریف کرد که مرحوم آیت الله العظمى حائرى فرمود: من و حاج میرزا حسین نائینى علما به ایشان پیغمبر اصول مى‏گویند- هم‏درس و هر دو مجتهد مسلم بودیم. وقتى مرجع تقلید زمانه از دنیا رفت، ما که مرحوم آیت الله العظمى سید محمد فشارکى را اعلم علماى شیعه در نجف مى‏دانستیم به در منزل ایشان رفتیم و در زدیم.

وقتى ایشان از خانه بیرون آمد، ابتدا از ایشان پرسیدیم که آیا ما را مجتهد مى‏دانند یا خیر؟ و وقتى ایشان جواب مثبت دادند گفتیم: نظر ما این است که شما اعلم علماى شیعه در زمان ما هستید و باید علمدارى شیعه و مرجعیت را قبول کنید!

آیت الله حائرى مى‏فرمود: وقتى مرحوم سید این سخن را شنید، دست خویش را به چارچوب در تکیه داد و گریست و فرمود:

«تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ».

هر کس کار نیکى [به پیشگاه خدا] بیاورد، پاداشى بهتر از آن براى اوست، و هر کس کار بدى بیاورد [پس بداند آنان که کارهاى ناشایسته انجام داده‏اند] جزا داده نمى‏شوند مگر آنچه را همواره انجام مى‏داده‏اند.

و افزود: قدرت مدیریت شیعه در من نیست. درست است که علمش را دارم، ولى روش اداره‏اش را بلد نیستم و اگر این منصب را قبول کنم، خود را اهل دوزخ کرده‏ام و و من طاقت عذاب خدا را ندارم!

سپس، در را بست و رفت.

آرى، کسى که با نگاه به قیامت زندگى کند و همواره آیه‏ «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ» را در نظر داشته باشد، هرگز سخن یا عمل نا به جایى از او صادر نمى‏شود.

همین سخنان پیامبر براى آن مرد عرب کافى بود، چرا که او سرش را به زیر افکند و از مسجد بیرون رفت. پیامبر اکرم، صلى‏الله‏علیه‏وآله، نیز با دیدن حال او رو به مردم کردند و فرمودند:

این مرد بى‏معرفت و بى‏علم وارد مسجد شد، ولى عارف و آگاه از مسجد بیرون رفت.  این روش بهره بردارى صحیح از نعمت گوش براى کسب معرفت و آگاهى است.

هر که آیین حقیقت نشناسد ز مجاز

 

خواجه در حلقه رندان نشود محرم راز

آن قدر حلقه بزن بر در درگاه خدا

 

تا کند صاحب این خانه به رویت در باز

یا به بیهوده نبر نام محبت به زبان‏

 

یا چو پروانه بسوز از غم و با درد بساز

مگذارید قدم بیهده در وادى عشق‏

 

کاندرین مرحله بسیار نشیب است و فراز.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 90/7/16 :: ساعت 1:32 عصر )
»» حکایتى از جبرئیل علیه السلام در قبولى عمل عابد پانصد ساله‏

روایت مهمى را نقل مى‏کنند که جبرئیل علیه السلام به محضر مقدس نبى عالى‏قدر صلى الله علیه وآله نازل شد. وقتى او آیه‏اى را که آورده بود، تلاوت کرد و امر نزول آیه تمام شد، نبى بزرگ که در تواضع و اخلاق بى‏نمونه بود، به جبرئیل علیه السلام فرمود: براى عبرت گرفتن، از عجایبى که از زمان خلقت خود تا الان در عالم مشاهده کردى، براى من تعریف کن.

امیرمؤمنان علیه السلام درباره عبرت گرفتن مى‏فرماید: «مَا أَکْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَارَ.» «3»: چقدر من در حال تعجّب هستم که هیچ کلاسى براى تعلیم گرفتن و آموختن مانند کلاس روزگار نیست، ولى این کلاس شاگرد خیلى کمى دارد.

ز دام طبیعت پریدن خوش است گل از باغ لاهوت چیدن خوش است‏

به کاخ تجرّد نشستن نکوست در آن جا رخ یار دیدن خوش است‏

مى عشق نوشیدن از دست یار ز آن باده جان پروریدن خوش است‏

نسیمى وزد تاز باغ وصال چو گل جامه از تن دریدن خوش است‏

از این شهر و این خانه تا کوى یار چو آهوى وحشى دویدن خوش است‏

همه شب به امید صبح وصال چو نى ناله از دل کشیدن خوش است‏

الهى! به شوق غزالان عشق به صحراى وحدت چریدن خوش است‏

الهى قمشه‏اى‏

جبرئیل علیه السلام گفت: آقا! قرار بود من بر یکى از انبیا نازل شوم، در هنگام نازل شدن، در منطق محدودى که جزیره‏مانند بود، به دریاى آرامى برخورد کردم. در هنگامى که مى‏رفتم آن پیغمبر را ملاقات کنم، کسى را در این جزیره دیدم که فعالیت جسمى و فعالیت کارى داشت. از نظر عبادت، ظرف وجود او را که نظر کردم، دیدم خیلى دقیق بود. از نظر عمر، در دیوان عمر او که نظر کردم، دیدم خداى عزیز و توانا پانصد سال عمر به او عنایت کرده است. من وقتى به او برخورد کردم، در سجده بود و اشک مى‏ریخت. من به این جمله او رسیدم که مى‏گفت: الهى! تمام تقاضاى من از تو در یک جمله است، و آن این است که من از تو مى‏خواهم ساعت مرگ من و جان دادن مرا در حال سجده بر خودت قرار بدهى؛ من آن وقتى که مى‏خواهم جانم را به تو بدهم، در حال سجده بر تو باشم. الهى! از تو تقاضا مى‏کنم، حال عبادت مرا تا شب مرگ تداوم بدهى، و تقاضا مى‏کنم روز مرا در قیامت در حال سجده محشور کنى. یا رسول الله! من به دیوان قبولى نظریات بندگان نگاه کردم و دیدم خدا همه برنامه‏هایش را پذیرفته است.

جبرئیل علیه السلام به منزله وزیر دربار الهى، و امین وحى پروردگار است و اسرار خدا پیش او مى‏باشد؛ او داراى وجودى بى‏نظیر است. خداى متعال در قرآن مجید در آیه صد و هفتاد و هفت سوره بقره، ایمان را به پنج صورت بیان مى‏کند که یکى از آن‏ها ایمان به ملایکه است.

جبرئیل علیه السلام گفت: یا رسول الله! این برنامه‏ها خیلى براى من جالب بود، و دوست داشتم صحنه قیامت او را هم ببینم. من آن را در دیوان قیامت و در علم خدا مشاهده کردم. چون در آیه سى و دو سوره یس، خدا مى‏فرماید: 

وَ إِنْ کُلٌّ لَمَّا جَمیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ‏

همه عالم، از اول تا آخر، هر چه که هست، نزد من حاضر است.

در علم پروردگار گذشته، حال و آینده وجود ندارد، و گذشتگان، و افراد زمان حاضر و آیندگان همه معلوم و مسلّم است. این مطلب را در حکمت عالیه متعالیه بحث کرده‏اند. علاوه بر قرآن مجید که خیلى دقیق و لطیف آن را بیان کرده است، مرحوم حاجى، در منظومه حکمت و صدرالمتألهین در علم پروردگار در کتاب اسفار و دیگران‏ نظریاتى دارند. ولى عالى‏ترین مبناى علم الهى همین آیه سى ودو سوره یس است که بیان مى‏کند، اصل موجودات جهان چه موجودات گذشته، چه موجودات حال و چه موجودات آینده در علم الهى منعکس است؛ چون خدا است و محیط، و براى او غیبت معنا و مفهوم ندارد که آینده بیاید تا او ببیند چه مى‏خواهد باشد. غیبت متعلّق به محدودین هست. ما الان بین دو غیب قرار گرفتیم: گذشته و آینده، و نه از اول عالم اطلاع داریم و نه از آخر عالم. این وسط هم معلومات ما خیلى کم و کوچک است. این قدر کوچک است که راوى مى‏گوید، در محضر امام صادق علیه السلام نشسته بود، کسى پرسید: آقا! انداز کره زمین چقدر است؟ حضرت به او فرمود: در ذهن خود بیابان بدون اول و آخرى را در نظر بیاور. سایل گفت: بیابانى را در نظر آوردم که نه اول دارد و نه آخر. بعد حضرت فرمود: دانه ارزنى را در این بیابان بى اول و آخر رها کن. گفت: رها کردم. حضرت فرمود: ذهن خود را از بیابان خارج کن. گفت: خارج کردم. حالا مى‏بینم در این بیابان حوادث عجیبى اتفاق مى‏افتد؛ موجوداتى مى‏آیند؛ خلقتى وجود دارد؛ برنامه‏هایى هست. حضرت فرمود: حالا برو آن دانه ارزن را در بیابان پیدا کن. گفت: آقا! آن دانه ارزن، بین این همه حوادثى که در این بیابان اتفاق مى‏افتد، قابل پیدا کردن نیست. امام علیه السلام فرمود: کره زمین در مقابل آنچه با چشم مى‏بینیم، نه چیزهایى که نمى‏بینیم، مانند دان ارزنى در یک بیابان بى‏اول و آخر است و تو درون این دانه ارزن هستى. خان تو این قدر کوچک است. خودت را ببین که در مقابل این خانه چقدر کوچک هستى.

گذشته متعلّق به مایى هست که این قدرکوچک هستیم؛ آینده هم متعلّق به مایى هست که غیب با آن وسعت در برابرمان قرار دارد و ما هم این قدر کوچک هستیم. براى همین نمى‏توانیم نسبت به آن‏ها احاط علمى پیدا کنیم. از حال هم که ما اطلاعات زیادى نداریم.

این گونه بود، نبى اکرم صلى الله علیه و آله با آن بزرگى که داشت، اول هر نمازى در برابر خدا که مى‏ایستاد، مى‏گفت: «مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ وَ مَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ.»

خدایا! من نتوانستم آن طورى که تو هستى تو را بشناسم، مرا ببخش، من در مقابل تو کوچک هستم.

جبرئیل علیه السلام گفت: یا رسول الله! من حال این آقا را در صحنه‏هاى مهیج دادگاه‏هاى قیامت مشاهده کردم. نوبت رسیدگى به اعمال رسید. قیامت هست و علم خدا هم نامحدود. دادگاه عالى الهى، پاک‏ترین دادگاه‏هاى جهان خلقت است؛ رشوه نمى‏گیرد. اعمال مى‏آیند و به نفع و یا به ضرر افراد شهادت مى‏دهند. عابد پانصد ساله را وارد این دادگاه مى‏کنند. نهى از منکر، انسانیت، فضیلت و آگاهى عابد، به نفع او عرض مى‏کنند: خدایا! خیلى پاک هستى، به مقتضاى رحمتت این بنده را وارد بهشت نما. خطاب به آن عابد مى‏رسد که: «أَدْخِلُوا عَبْدِى الْجَنَّهَ بِرَحْمَتِى‏»: رحمت من اقتضا مى‏کند که تو را به بهشت ببرم. هر چند سخن از ارزش عمل در بهشت است، ولى نسبت به این بنده سنجش اعمال لازم نیست، و او را به رحمت من وارد بهشت کنید. امّا این عابد سرش را بالا مى‏کند و مى‏گوید: نه، خدایا! من بهشت رحمتت را نمى‏خواهم، و «ادخلنى جنتک بعبادتک»: مرا به خاطر عبادتم در بهشتت داخل نما؛ چون من براى تو زحمت کشیدم و پانصد سال تو را عبادت کردم، و حالا مى‏خواهى این زحمات و عبادات من را به حساب نیاورى. من چون عبادتت کردم، حقم این است که به بهشتت بروم. خطاب رسید: قضات دادگاه! او را از بهشت برگردانید. قضات هم او را از بهشت بر مى‏گردانند. در دادگاه خطاب مى‏رسد که همه نعمت‏هایى که به او دادم، لحاظ کنید، و همه عبادت‏هایى را هم که او براى من کرده، حساب کنید. قضات هم اولین نعمت داده شده به او را مقایسه مى‏کنند، مى‏بینند اولین نعمت داده شده به او، نعمت چشم است؛ همان چشمى که براى دیدن اشیا است. آن‏ها تمام دیده‏ها، قوت‏ها، اعصاب، کر چشم، برنامه‏ها، روابط، کارها، نعمت‏ها، روشنایى و بینایى‏هاى دیده و چشم را حساب مى‏کنند و در پرونده مى‏آورند؛ چون مى‏خواهند نعمت‏هاى خدا را در برابر عبادات او حساب کنند. وقتى نعمت چشم را حساب مى‏کنند و انداز عظمت نعمت چشم معلوم مى‏شود، در دادگاه عدل الهى مى‏بینند مقدار عبادت پانصد ساله او در مقایسه با نعمت چشم به تنهایى کم مى‏آورد و این نعمت نسبت به عبادت کذایى برترى دارد. حالا دیگر نعمت‏ها، مثل: آفتاب، ماه، آب، سلامتى، گوش، زبان، بینى، مغز، دست، زیبایى، پوست، عمر، هوا و نباتات بماند، و فعلًا پانصد سال عبادت این فرد، در برابر یک نعمت چشم کم آورده است. عرض مى‏کنند: خدایا! چشم را به تنهایى حساب کردیم و این نعمت نسبت به عبادت این فرد برنده شد. خطاب مى‏رسد: پس او را به جهنم ببرید؛ چون بدهکار است و چیزى ندارد که با آن بدهى‏اش را تسویه کند، و این گونه، عبادات پانصد سال این فرد مؤمن در برابر یک نعمت چشم بر باد رفت، حالا او چه منتى بر خدا دارد که به پرودگار عالم بگوید: خدایا! به من خیلى نگاه کن و عنایت بیش‏ترى به من بنما؛ چون من در یک دوره بدى به تو مؤمن شدم. به راستى با ایمان به خداوندى که این نعمت‏هاى بى‏شمار را به او داده، او چه منتى بر خدا خواهد داشت؟ او باید نسبت به چنین خدایى مؤمن باشد و این ایمان، منت گذاشتن ندارد. عابد را به طرف جهنم مى‏برند و او شروع به گریه کردن مى‏کند. خطاب مى‏رسد: بنده من! چرا گریه مى‏کنى؟ عرض مى‏کند خدایا! من یک عبادت دیگر داشتم که این قضات آن را حساب نکردند. خطاب مى‏رسد آن عبادت چیست؟ مى‏گوید: خدایا! امید به فضل تو، و آن‏ها آن را حساب نکردند. من گمان نمى‏کردم تو اى خداى مهربان! مرا به جهنم ببرى. من بد کردم و سخن بدى گفتم. مرا به بهشت برگردانید. خطاب مى‏رسد: «ادْخُلْ جَنَّتِى بِرَحْمَتِى‏»: پس به واسطه رحمت من، به بهشت داخل شو.

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 90/7/16 :: ساعت 1:31 عصر )
»» حکایت واعظ معروفى که بدى را با خوبى دفع کرد

من که بچه بودم، ایران، به خصوص تهران، اوضاع سیاسى خاصى پیدا کرده بود. من آن زمان به مدرسه مى‏رفتم و البته، بعد در کتاب‏ها دربار آن اوضاع سیاسى به طور مفصّل مطالعه کردم. آن زمان در ایران دار و دسته‏هاى سیاسى گوناگونى به راه افتاده بودند. در آن زمان، واعظ معروفى که در منبر رفتن حرف اول را مى‏زد؛ یعنى این واعظ در پنجاه و پنج سال پیش، شلوغ‏ترین منبر را داشت. یک دار و دسته سیاسى اصرار داشت که این واعظ در منبرهاى پر جمعیت خود، از آن‏ها دفاع کند، و ایشان هم از آن‏ها دفاع نمى‏کرد؛ یعنى مى‏دید دفاع او جنب حق و دینى ندارد. در همین مسجد امام بازار، براى شنیدن منبر این بزرگوار که خدا او را رحمت کند، داشت جمعیت موج مى‏زد که یکى از طرفداران آن دار و دست مخالف که خیلى قوى هیکل و لات‏منش بود، آمد و از یکى از سکوهاى این مسجد راست راست بالا رفت تا آن که واعظ از منبر پایین آمد. جمعیت دور او حلقه زده بودند و داشتند او را بیرون مى‏بردند تا او در خیابان سوار ماشین بشود و برود. این جناب لات، بالاى این سکو، بر سر این واعظ محترم، چند عربده کشید و چند فحش آبدار هم به او داد. جریان تمام شد. بعد از مدتى که آب از آسیاب افتاد و رهبران آن جریان مخالف، مُردند و چراغ زندگى‏شان خاموش شد، و سران جریان این طرف هم مُردند و نسل جدید بر سر کار آمد، و دیگر، هیچ خبرى از آن جریان‏ها در مملکت‏ نبود، و در ضمن، من آن وقت دیگر طلبه شده بودم. یک روز من دیدم همین لات گردن کلفت که دیگر آرام شده بود، یعنى همان فردى که در آن روز بر سر آن واعظ عربده کشیده بود و به او گفته بود، شکمت را پاره مى‏کنم و مى‏کشمت و چند فحش آبدار هم به او داده بود، ساعت ده صبح به منزل آن واعظ آمده است. من هم در اوایل طلبگى‏ام بودم. علما و گویندگان به خان این واعظ مى‏آمدند و هر روز در آن خانه از شنبه تا جمعه، و از جمعه تا جمعه دیگر، بحث علمى برقرار بود. این فرد وارد خانه مزبور شد و سلام کرد و نشست. این واعظ هم براى او نیم‏خیز شد و گفت: یا الله، حالتان چطور است؟ و او گفت: الحمدلله. واعظ گفت: چه عجب. آن مرد گفت: عرضى دارم. واعظ گفت: بفرمایید؛ یعنى واعظ آن مرد را خوب و کامل مى‏شناخت؛ چون هیکل او معلوم بود و از یاد نمى‏رفت که این همان است و همین‏طور تُن صدا، عربده‏ها و فحش‏هاى آن روزش. این یک اثر دیندارى است. قرآن این اثر را در آى بیست و دوم سور رعد بیان مى‏کند: وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَهِ السَّیِّئَه. البته، در جاى دیگر قرآن هم آمده است. دینداران واقعى بدى‏هاى دیگران را با خوبى‏هاى خود عوض و بدل مى‏کنند؛ نه این که در مقابل بدى، بدى نمایند؛ بلکه آن‏ها در مقابل بدى آن‏ها، خوبى مى‏کنند. آیا الآن بیش‏تر مردم تحمّل چنین حالى را دارند که بخواهند بدى‏هاى دیگران را با خوبى‏ها دفع کنند.

این واعظ به این لات گفت که مطلبى دارى؟ واعظ هم نرم و با محبت این سخن خود را گفت. آخر، در چنین موقعیتى آدم مى‏تواند قیافه‏اى بگیرد که آن فرد لات بفهمد که: هان! تو همان حرام‏لقمه‏اى بودى که در آن‏ روز و در پیش مردم، به من بد و بى‏راه گفتى. امّا این واعظ این گونه رفتار نکرد و با ادب و با محبت به آن لات گفت: مطلبى بود؟ او گفت: بله. واعظ گفت: پس آن را بفرمایید. آن لات گفت: در دو شب در خان من روضه است. خان من هم هزار متر است و مى‏تواند به خوبى جمعیت زیادى را در خود جا دهد. دلم مى‏خواهد شما بیایید. ایشان فرمود این روضه کى هست؟ آن مرد مثلًا گفت: ده اول صفر. واعظ گفت: اگر اجازه بدهید، من دفترِ منبرم را نگاه بکنم. بعد واعظ دفتر منبرهایش را که باز کرد، و پس از کمى ورق زدن آن، گفت: این دهه‏اى که شما مى‏خواهید، وقتم خالى است، پس ان شاء الله من مى‏آیم.

این رفتار واعظ، دیندارى هست. در دینداران نباید کینه باشد و نیست؛ یعنى دیندار نمى‏تواند اهلِ کینه باشد. آیا او مى‏تواند چنین باشد؟ آیا کسى که روزى دوبار در برابر قبله مى‏ایستد و مى‏گوید: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏، با این موجِ بى‏نهایتِ رحمانیت و رحیمیتى که به دیندار مى‏خورد، مى‏شود دیندار زُمُخت باشد؟ تلخ باشد و ایجادِ عذاب در قلبِ مردم بکند؟ نه، چنین ادعایى را نباید باور کرد.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 90/7/16 :: ساعت 1:31 عصر )
»» حکایت صفوان بن مهران‏

صفوان بن مهران» کوفى- که نام او در بیش از پنجاه کتاب معتبر ذکر شده است، مورد علاقه وجود مبارک حضرت صادق و موسى بن جعفر علیهما السلام است.

مى‏گوید: روزى به خدمت حضرت موسى بن جعفر علیه السلام آمدم، امام فرمودند:

صفوان! آن چه عمل، کار و اخلاق از تو سراغ دارم، امضاء مى‏کنم و مى‏پسندم. «1» این حرف بسیار مهمى است؛ یعنى تو در اداره خانه، رفتار با مردم و در دینت انحرافى ندارى. من تمام اعمال تو را مى‏پسندم. تو خوب هستى. فقط یک کار تو ناپسند است. عرض کردم: کدام کارم؟ فرمودند: کرایه دادن شتر به هارون الرشید و خانواده‏اش مى‏باشد. گفت: آقا! براى لهو و لعب، حمل مشروب، یا گردش و شکار کرایه ندادم. روزى مأمور هارون آمد، گفت: تو شتر زیاد دارى، به ما کرایه بده که ما مى‏خواهیم به حج برویم، خودم هم نرفتم که نکند هارون به من یک حکمى کند که من حکم این ظالم را اجرا کنم.

چون در دوزخ، مجریان حکم ستمگران، با خود ستمگران یک جا هستند.

قرآن نمى‏گوید: چون پادشاه بود، پس باید در طبقه هفتم برود و این چون کارمند بود، باید در طبقه اول جهنم برود. تمام‏ «أَدْخِلُوا ءَالَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ»

کارمندان دولت فرعون را هم با فرعون، در شدیدترین عذاب قرار مى‏دهیم. من پاسبان بودم، پستچى بودم، نویسنده در دادگاه بودم و من کار مهمى در دستم نبود، این‏ها را خدا قبول نمى‏کند. مجرى حکم ستمگر، مانند خود ستمگر عذاب مى‏شود.

گفت: من خودم با آنها نرفتم، بلکه کارگرهایم را فرستادم. امام علیه السلام فرمودند: آیا در نیّت تو این هست که هارون و اقوام او از مکه برگردند، تا کرایه شترهایت را بدهند؟ عرض کرد: بله. فرمود: از حرکت آنان از مکه، تا برگشت آنها، همین که مى‏خواهى این‏ها زنده بمانند، تو هم از آنها خواهى بود و هر که از آنان باشد، در روز قیامت با آنان در جهنم خواهد بود. این یک گناه است که کسى زنده و سر پا بودن ظالم را بخواهد.

اگر ما از حضرت موسى بن جعفر علیه السلام سؤال مى‏کردیم که ملاک این حرف شما چیست، که آدم به این خوبى، که پدر شما- امام صادق علیه السلام- دوست‏دار او بود، خود شما هم به او علاقه دارید، باید با هارون به جهنم برود؟ حضرت مى‏فرمایند:

ملاک من این آیه است:

«وَ لَاتَرْکَنُواْ إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ و مَا لَکُم مّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَآءَ ثُمَّ لَاتُنصَرُونَ»

به هیچ ستمکارى میل قلبى نداشته باشید، که فقط به خاطر میل شما، آتش به شما خواهد رسید. هیچ کارى هم براى او نکنى، فقط میل تنها به ظالم، گناه است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 90/7/16 :: ساعت 1:30 عصر )
»» فاصله

 

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟
چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟ 
شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم. 
استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟
آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟ 
,شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد. 
سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد.
آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند. 
سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟
آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند. چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است 
استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟
 آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود. 
سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 90/7/13 :: ساعت 1:57 عصر )
»» بستگی داره تو دست کی باشه!!!!!!!!!!

یک توپ بسکتبال تو دست من تقریباً 19 دلار می ارزه

یک توپ بسکتبال تو دست مایکل جوردن تقریباً 33 میلیون دلار می ارزه

چون ، بستگی داره تو دست کی باشه


یک توپ بیس بال تو دست من شاید 6 دلار بی ارزه

یک توپ بیس بال تو دست راجر کلمن 4?75 میلیون دلار می ارزه

چون ، بستگی داره تو دست کی باشه



یک راکت تنیس تو دست من بدون استفاده است

یک راکت تنیس تو دست آندره آقاسی میلیونها می ارزه

چون ، بستگی داره تو دست کی باشه




یک عصا تو دست من می تونه یه سگ هار رو دور کنه

یک عصا تو دست موسی دریای بزرگ رو می شکافه

چون ، بستگی داره تو دست کی باشه




یک تیرکمون تو دست من یک اسباب بازی بچگانه است

یک تیرکمون تو دست داوود یک اسلحه قدرتمنده

چون ، بستگی داره تو دست کی باشه





دوتا ماهی و پنج تیکه نون تو دست من دوتا ساندویچ ماهی میشه

دوتا ماهی و پنج تیکه نون تو دستای عیسی هزاران نفر رو سیر میکنه

چون ، بستگی داره تو دست کی باشه





همونطور که می بینی، بستگی داره تو دست کی باشه

پس دلواپسی ها، نگرانی ها، ترس ها، امیدها، رویاها

خانواده ها و نزدیکانت رو به دستان خدا بسپار چون

بستگی داره تو دست کی باشه





نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 90/7/13 :: ساعت 1:55 عصر )
»» یک لحظه شده فکر کنید چی براتون خوبه چی بد؟

یک لحظه شده فکر کنید چی براتون خوبه چی بد؟ واقعا چقدر بخاطر خودمون زندگی میکنیم چقدر بخاطر دیگران؟
 
تقلید از دیگران چند درصد از رفتار ما رو تشکیل میده؟ هرکس هرکاری کرد ماهم باید بکنیم بدون توجه به داشته هایمان؟
 
یه کلاغ و یه خرس سوار هواپیما بودن کلاغه سفارش چایی میده چایی رو که میارن یه کمیشو میخوره باقیشو می پاشه به مهموندار 
مهموندار میگه چرا این کارو کردی؟
 
کلاغه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی! چند دقیقه میگذره باز کلاغه سفارش نوشیدنی میده باز یه کمیشو میخوره باقیشو میپاشه به مهموندار
مهموندار میگه : چرا این کارو کردی؟
کلاغه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی !
بعد از چند دقیقه کلاغه چرتش میگیره
 
خرسه که اینو میبینه به سرش میزنه که اونم یه خورده تفریح کنه ...
 
مهموندارو صدا میکنه میگه یه قهوه براش بیارن قهوه رو که میارن
 
یه کمیشو میخوره باقیشو میپاشه به مهموندار مهموندار میگه چرا این کارو کردی؟
 
خرسه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی
اینو که میگه یهو همه مهموندارا میریزن سرش و کشون کشون تا دم در هواپیما میبرن که
 
بندازنش بیرون خرسه که اینو میبینه شروع به داد و فریاد میکنه
کلاغه که بیدار شده بوده بهش میگه: آخه خرس گنده تو که بال نداری مگه
 
مجبوری پررو بازی دربیاری!!!!!!!!
نکته مدیریتی : قبل از تقلید از دیگران منابع خود را به دقت  ارزیابی کنید


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 90/7/13 :: ساعت 1:49 عصر )
»» ضرب المثلهایی که خانم ها نخوانند ....!

شیطان هم مرد مبارزه با زن نیست ........... ضرب المثل نروژی

انتخاب زن و هندوانه مشکل است ........... ضرب المثل فرانسوی

عشق تصوری باطل است مبنی بر این که این زن بابقیه فرق دارد ........... هنری لویس منکن

شیطان هم نمیداند زن چاقویش را کجا تیز می کند ........... ضرب المثل لاتینی

در دوره ما زنان می توانند به راحتی نقش مردان را ایفا کنند، اما آنچه برای آنها دشواراست ایفاکردن نقش یک جنتلمن است ........... کامپتون مکنزی

ترقی اجتماعی را میتوان از روی مقام زن در اجتماع دقیقا اندازه گرفت ........... مارکس

زن مثل نعناع است هر چه بیشتر کوبیده شود بویش بهتر است ........... ضرب المثل نروژی

هزار مرد می توانند باهم توافق داشته باشند ولی توافق بین دو زن محال است اگر چه خواهر باشند ........... ضرب المثل هندی

با زنان بسیار سخن مکن که قربت ایشان مخل وقار و مقل اعتبار است ........... خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی

بزرگترین شادی برای مرد آنست که دختر خود را شوهر دهد، زیرا بدین وسیله انتقام خود را از مردم دنیا می گیرد ........... ضرب المثل ترکی

زن لال هرگز از دست شوهر خود کتک نخورد است ........... ضرب المثل فرانسوی

زنها هرگز باهم دوستی نمی کنند مگر بخاطر توطئه علیه زن دیگری ........... آلفونس کار

هیچوقت بدنباله یک دختر یا اتوبوس نرو زیرا به زودی یکی دیگر پیدا خواهد شد ........... ضرب المثل ایتالیایی

زنی که سن واقعیش را می گوید یا خیلی جوان است که چیزی را از دست ندهد ویا خیلی پیر که دیگر چیزی گیرش نیاید ........... ضرب المثل چینی

زن و اژدها هر دو در خاک ،به ........... فردوسی

زن نان می خواهد و گوشت تو برو شلوارت را بفروش ........... ضرب المثل فارسی

نترس! زن کوزه نیست که بشکند؛ از زدنش دریغ مکن ........... ضرب المثل روسی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 90/7/13 :: ساعت 1:47 عصر )
   1   2      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 132
>> بازدید دیروز: 78
>> مجموع بازدیدها: 1354832
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب