همین گفتگو و همین گلایهها امروزه از مردم ایران و مخصوصا جوانان جمعیتى هوشیار، نقاد و آگاه ساخته; چنانکه بىاغراق از روشنترین و اندیشمندترین مردم امروز جهانند . آنها خوب مىفهمند که پیرامونشان چه مىگذرد و هیچ تبلیغ و سر و صدایى هم نمىتواند آنها را فریب دهد . این خود نشانه زنده بودن است . زنده بودنى که بىتردید همراه و قرین با رنج، هیجان، اضطراب و نگرانى است .
جدا از ناملایماتى که موجب رنجور و خسته شدن مىشود، آگاهى خودبخود رنجآور است و هر که بیشتر بداند و بیشتر بفهمد رنج و درد او هم بیشتر است . حتما شنیدهاى که از فرط آگاهى و رنجبرخى مىگویند: «اى کاش آدمى هیچ چیز نمىفهمید تا راحتتر بود .» اما من داشتن این همه رنج را به راحتى و بىغمى و بىدردى ترجیح مىدهم . بىدردى که فارغ از آینده، فارغ از قیامت، فارغ از رنج و غم مردم، فارغ از آنچه که بر سر بر وبچههاى معصوم این دیار مىآید بسر مىبرد، بمراتب کم ارزشتر از حیوان است . مىدانم که منظورم را درک مىکنى و مىفهمى که قصد ناسزاگویى ندارم . آنچه بدانها اشاره کردم انسان را از سایر موجودات جدا مىسازد .
من و تو حق داریم بدانیم با سرمایههاى مادى و فرهنگیمان چه مىکنند . حق داریم بدانیم با هویت و باورهایمان چه مىکنند؟ حق داریم علتبىسامانى و آشفتگیها را بدانیم . حق داریم بخواهیم حضورمان و حیاتمان را باور بیاورند و قبول کنند که مىفهمیم و در بسیارى اوقات براى حل مشکلات خرد و کلانى که اطرافمان را فرا گرفته راه معالجه سراغ داریم . حق داریم که بخواهیم گرسنگى و سیرى را عادلانه میان ما تقسیم کنند . این حق ماست که بدانیم به کجا مىرویم و از کدام مسیر مىرویم؟ این حق ماست که بگوییم هیچ مدیر و مسؤولى به صرف داشتن مقام و جاه حق ندارد در پشت درهاى بسته، در صحن خانههاى مدرن و لوکس و بر صندلى اتومبیلهاى گرانقیمت و هزاران چیز دیگر شب و روز بگذراند و بعد از ده، دوازده سال مسؤولیت اعلام کند: «ما برنامه نداریم» ، «ما طرح کلان نداریم» ، «ما ...» و بعد هم در گوشهاى اطراق کند و با انباشتههایش به عیش و نوش بنشیند . سؤال کردن حق ماست . عدالتخواهى حق ماست . چنانکه خواستار شدن بازرسى، مؤاخذه و تنبیه آنان که دانسته و نادانسته اعثحیف و میل سرمایههاى مادى و فرهنگى ما شدند و سالهاى بسیارى از حیات میلیونها مرد و زن و خرد و کلان را که مىتوانست موجب فلاح و رستگارى و بهروزى آنان شود از بین بردند، نیز حق الهى ماست .
بىتردید، در دایره امنیتى تام قرار گرفتن و در سایه این امنیت دور ماندن از هر نوع سؤال و نقد حق مسلم هیچکس نیست و ...
دوست عزیز! اگر تا فردا صبح هم بنویسم ذکر این حقوق تمام نمىشود . حقوقى که حراست از همه اینها در عهده نظام اجتماعى و سیاسى است اما، در هیچ کجا این حقوق یک طرفه وضع نشده، اصلا طالب حقوق .
یکطرفه شدن خود نشانه خردى است چنانکه «عدالت» مفهومى است متعالى که مصداقش در صحنه حیات فردى و جمعى ظاهر مىشود . فضیلتى که بر بلنداى آن آدمى شاهد کمال خود مىشود . اما چه حیف که در همان هنگامهاى که از بىعدالتى ناله و فریاد سر مىدهیم خود در زمره کسانى قرار داریم که ظالمند .
اگر خوب بنگریم درمىیابیم که ما بر حق خود، حق مردم، حق جهان و طبیعت و حق خداوند ظالمانه مىتازیم و به قول سعدى:
ببرى مال مسلمان و چو مالتببرند
بانگ و فریاد برآرى که مسلمانى نیست
چه کسى به من و تو حق ضایع کردن همه روزان و شبان و سرمایه و جسم و جان و جوانى را داده است؟! اگر کمى تامل کنى مصادیق این به هدر دادن و بازى باجسم و روان و روح خدادادى را درمىیابى .
چه کسى براى من و تو این حق را قائل است که همه آسودگى اهل خانه، همسایهها و همشهریها را فداى خودخواهى خودمان کنیم؟ تکتک آنها را به خدمتخود آوریم، بیازاریم و به قولى دوقورت و نیممان هم باقى باشد؟
آیا این حق ماست که بىآنکه سهمى در درآمد و خدمتخانواده و حراست از اجتماع داشته باشیم از سرمایه خانه، عمر و حیات پدر و مادر، امکانات مدرسه و بالاخره آسمان و زمین و کوى و برزن بهره ببریم و آنگاه بزرگترین نقش را در بروز دغدغههاى خانوادگى، نگرانى والدین، رنج اولیاء مدرسه، سلب آسایش مردم کوچه و بازار و اتلاف نعمتهاى خداوند نیز داشته باشیم؟
هر جوانى براى وقت فراغت از تحصیل دبیرستانى 18 سال عمر خود را سپرى مىسازد . این فرصتبراى یک انسان کافى است تا به طور کامل یک حرفه را به صورت تخصصى بیاموزد، یک زبان غیر مادرى را بطور کامل بداند، ادب زندگى را فرا گیرد، بر مسائل جدى شرعى و عرفى مورد نیازش که او را در مسیر دین خدا قرار مىدهد احاطه پیدا کند و بالاخره مهیاى قبول مسؤولیتبه عنوان پدر یا مربى یا صاحب کار شود . اما، چه حیف که تا چشم بر هم بگذارى نه تنها این هیجده سال بلکه 28 سالگى هم رسیده و بسیارى از جوانان در چهار و هشت آرایش مو و خط ریش و بازى ماندهاند . چه کسى این حق را به ما داده که این همه سال را به هدر دهیم؟! بىشک ما خود جزء سرمایه کشوریم که باید از آن حراستشود .
بىشک اگر از اطرافیان خود پرس و جو کنید خواهید دید که بسیارى از آنها از دوران نوجوانى به کارى مشغول بودهاند و یا سهمى از هزینههاى خود را کسب مىکردهاند و یا در حین تحصیل دبیرستانى و یا دانشگاهى بطور جدى کار مىکردهاند . این حق اجتماع و سرزمین ماست که از ما بخواهد عدالت پیشه کنیم، از به هدر دادن سرمایهها دورى کنیم، کم آزار و نافع باشیم، مددرسان و منصف باشیم و بیش از آنکه مدام ناله سر دهیم که: «دیگران براى ما چه کردهاند؟» از خود بپرسیم: «براى دیگران چه کردهایم؟»
راستى ما براى دیگران چه کردهایم؟ و دیگران براى ما ...
گوئیا فراموش کردهایم که ما در برابر آنچه مىکنیم، مىگوییم، مىخوریم، مىپوشیم و مقدارى از سرمایههاى خدادادى را خرج مىکنیم مسؤولیم و ناگزیر دیر یا زود باید پاسخگو باشیم و این نیز حق خداوند است که در ازاء همه نعمتهایش از ما سؤال کند .
خداوند به همه ما رخصت درک حقوق خود و دیگران و اجراء عدالت دهد . انشاءا ...