نیمهی شعبان، عطر گل نرگس فضای خانه و شهر و روستای این سرزمین بزرگ را پر کرده بود. همهجا غرق نور و شعر و شیرینی بود و انعکاس تمنّای بزرگ همهی بچههای این دیار که تا دوردست افق چشمشان به دنبال نشانههای یار سفر کرده میگشت.
خواندهام که وقتی میآید، گروه گروه جوانان ایرانی به راه میافتند تا در زیر پرچم افراشتهاش یاری دهندهاش شوند. تصور آن روز دل را میلرزاند.
شاید سر و صدا و هیبت و هیئت توخالی تکنولوژی و غرب، بسیاری را به اشتباه بیندازد و گمان کنند که به این زودیها کسی قادر به درهم شکستن و فرو ریختن بنایی که بنیاد همهی ظلم و تباهی و تبعیض است نباشد امّا، اگر کمی به عقب برگردیم میبینیم، وقتی مردی با اتّکا به خداوند و عنایت او از جای برخیزد هیچ چیز جلودارش نیست.
وقتی موسی، در لباس چوپانی تنها قد برافراشت، گفتوگو از فرو ریختن کاخ فرعون هر آدمی را به خنده وامیداشت امّا، فرعون تا به خود آمد در لجنزار اعمال خود و یارانش غوطه خورده بود.
آن هنگام که در روم و ایران دو امپراتور بزرگ لاف آقایی بر کلّ زمین را میزدند، محمد، صلّی الله علیه و آله، چوپانی بود تنها در درّههای مکّه، امّا، همو وقتی قد راست کرد، به زودی ایران و روم و یمن و مصر و عراق را به زیر نگین حاکمیت اسلام آورد.
چرا راه دوری میرویم؟
اگر از پدرهای خودمان سؤال کنیم و از مادرها که با بچههای خردسال به خیابان میآیند بپرسید، خواهند گفت که: کسی خواب فرو ریختن کاخ سلطنت پهلوی را هم نمیدید. وقتی محمدرضا پهلوی با کبکبه و شکوه تمام فرمان میراند، خمینی در هوای مکانی امن میان راه عراق و ایران و کویت در رفت و آمد بود لیکن، دستی از غیب چنان طومار حیات پهلوی را درهم پیچید که همهی عقلها حیران ماند.
ما نسلی حادثه دیدهایم، با توکلی تمام و قلبی به پهنای همهی عالم.
ما زادهی مردان و زنانی هستیم که همواره نقشی بزرگ در تاریخ داشتهاند.
ما میخواهیم رقم زنندهی تاریخ آینده باشیم و نه تابع تاریخی که بیگانه رقم زده است.
ما در تاریخ مردی شریک خواهیم بود که میآید.
و تسهیل کننده راهی که موکب آن شهسوار بر آن گام برمیدارد.
نوشته های دیگران () نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 86/9/18 :: ساعت 4:58 عصر )