تن تو ظهر تابستونو به یادم میاره رنگ چشمای تو بارونو به یادم میاره وقتی نیستی زندگی فرقی با زندون نداره قهر تو تلخی زندونو به یادم می یاره من نمازم تو رو هر روز دیدنه از لبت دوستت دارم شنیدنه تو بزرگی مثل اون لحظه که بارون می زنه تو همون خونی که هر لحظه تو رگهای منه تو مثه خواب گل سرخی لطیفی مثه خواب من همونم که اگه بی تو باشه جون می کنه من نمازم تو رو هر روز دیدنه از لبت دوستت دارم شنیدنه تو مثه وسوسه شکار یک شاپرکی تو مثه شوق رها کردن یک بادبادکی تو همیشه مثه یک قصه پر از حادثه ای تو مثه شادی خواب کردن یک عروسکی من نمازم تو رو هر روز دیدنه از لبت دوستت دارم شنیدنه تو قشنگی مثه شکلایی که ابرا می سازن گلای اطلسی از دیدن تو رنگ می بازن اگه دخترای قصه بدونن تو اینجایی برای بردن تو با اسب بالدار می تازن
نوشته های دیگران () نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( پنج شنبه 85/7/13 :: ساعت 1:12 عصر )