وجود مقدّس او از جانب حضرت ربّ العزّه به عنوان چهارمین اختر تابناک امامت، براى اینکه تمام عالمیان در همهّ شئون جنابش را براى یافتن سعادت دنیا و آخرت اُسوه و سرمشق قرار دهند، انتخاب شد، و همین مسئله در باز شناساندن شخصیت و عظمت حضرت در تمام جهات حیات کافى است.
خواهر زاده اش مى گوید: به تشویق فاطمه دختر حضرت سیّد الشهداء در مدار خدمت آن جناب برآمدم، هرگز در کنارش ننشستم مگر اینکه باب خیرى به رویم باز شد، یا از خشیت آنجناب از حضرت حقّ دلم غرق خشیت شد، یا دانشى پاک و علمى با منفعت از آن منبع فیض و کرامت آموختم.(7)
ابن شهاب زُهرى مى گوید: بهترین فردى که از بنى هاشم یافتیم، حضرت زین العابدین علیه السّلام بود.
سعید بن کلثوم مى گوید: خدمت حضرت صادق علیه السّلام بودم، سخن از وجود مقدّس امیرالمؤمنین به میان آمد، امام ششم آنچنان که حقّ على علیه السّلام بود از آنجناب تمجید کرد، و حضرتش را به بهترین صورتى که لیاقت داشت ستود، سپس فرمود:
به خدا قسم هرگز حرامى نخورد تا عمرش پایان گرفت، و از دو برنامه اى که رضاى حقّ در آن بود سخت ترینش را براى عمل انتخاب کرد. حادثه اى براى رسول خدا پیش نیامد، منگر اینکه آنحضرت را به عنوان تکیه گاه براى رفع حادثه خواست. جز او کسى همانند رسول خدا طاقت عبادت نداشت. به وقت عمل بمانند کسى بود که بین بهشت و جهنّم است، ثواب حق را امید داشت، و از عذابش خائف بود. در راه رضاى حق و دورى از عذاب فردا از کارکرد روزانه اش و عرق پیشانى مبارکش هزار بنده در راه خدا آزاد کرد. غذاى اهلش روغن و سرکه و خرماى بهم انباشه بود. لباسى جز لباس کرباس نداشت، اگر آستینش اضافه مى آمد، قیچى مى خواست و آن را مى برید. در میان فرزندان و اهل بیتش در لباس و فقه زندگى نظیر علىّ بن الحسین علیه السّلام نبود.(8)
دقّت د راحادیث و روایات نقل شده از آن حضرت، و توجّه به عمق دعاهائى که از آنجناب رسیده، و نظر به اعمال و اخلاق آن چشمه فیض الهیّه و دریاى کرامت ربّانیّه، نشان دهنده شخصیّت الهى و چهره ملکوتى آن اُسوه فضیلت و الگوى حقیقت و سعادت است.
زُهْرى مى گوید: همراه با حضرت سجّاد علیه السّلام برخوردى با عبدالملک بن مروان داشتیم، آثار عبادت در چهره امام چهارم عبدالملک را به تعجّب انداخت، و برنامه حضرت با پروردگار براى او بسیار بزرگ جلوه کرد.
به حضرت عرضه داشت: از چهره ات آثار زحمت و کوشش و عبادت و بندگى سنگین آشکار است، در صورتى که عاقبت به خیرى در پرونده شما ثبت است، و تو پاره تن رسول خدائى، براى تو نسبت به اهل بیت و مردم زمانه فضل عظیم است، آنچه از علل برترى و دانش و بینش و ورع و دین به شما عنایت شده به اخدى جز رسول خدا و على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام داده نشده!
عبدالملک مدح و ثنا و تعریف و تجیدش را از حضرت قطع نکرد، تا امام چهارم به او فرمود: «آنچه را گفتى از من نیست، بلکه عنایت و الطاف الهى به این بنده درگاه حقّ است، جلوه اى است از تأیید و توفیق حضرت دوست; به من بگو با کدام قدرت و با چه قوّت به اداى شکر این همه نعمت برخیزم؟ رسول خدا آنقدر به عبادت و نماز ایستاد تا قدمهایش ورم کرد. چنان در مدار روزه قرار گرفت که آب دهانش خشک شد. به حضرت عرضه داشتند: یا رسول اللّه مگر نه این است که گذشته و آینده ات بر اساس خبر حضرت حق در قرآن غرق در مغفرت است، پس این همه زحمت در عرصه عبادت چیست؟
پاسخ داد: نمى خواهید بنده شاکرى باشم؟ خدا را شکر و سپاس که مرا به عبادت و اطاعت برگزیرده، و در دایره امتحان توفیقم داد، در دنیا و آخرت سپاس را مختصّ او مى دان. به خدا قسم اگر اعضایم قطعه قطعه شود، و پیه چشمم به سینه ام بریزد، قدرت اِقدام به عُشرى را اعشار از یک نعمت از تمام نعمت هاى عنایت شده او را، که شماره کنندگان از شمارشش عاجزند، و حمد حامدان به آن نمى رسد، ندارم. نه بخدا قسم که ترک شکرش نکنم، به اندازه اى که روز و شب، و در خلوت و آشکار مرا در این حال ببیند.
اگر حقوق واجبه اهل بیتم و خاصّ و عام مردم نبود، و من ور به ادایش نبودم، هر آینه به چشم به آفرینش مى نگریستم و به قلب به حضرت اللّه، تا وجود مقدّس او بر من قضاوت کند که او بهترین حاکم است أ» آنگاه حضرت سجاد گریه کرد و عبدالملک هم به گریه حضرت گریست، سپس فرمود: «چقدر فاصله است بین کسیکه در طلب آخرت است و براى به دست آوردن آن مى کوشد، و کسیکه متوجّه دنیاست و برایش مهم نیست مال و مقام از کجا مى آید، و در آخرت هیچ نصیبى ندرد»!!(9)
عبداللّه مبارک مى گوید: به مکّه مى رفتم، کودکى را بین هفت تا هشت سال دیدم که سبکبال و سبکبار، به سوى حرم روان است. پیش خود گفتم: طفلى خردسال این بیابانها را تا مکّه چگونه سپرى مى کند. به نزدش شتافتم و بدو گفتم: از کجا مى آئى جواب داد: از نزد خدا. گفتم: کجا مى روى؟ گفت: به سوى خدا. گفتم: این بیابان مخوف را با چه کسى طى کردى؟ گفت: با خداى نیکوکار. گفتم: راحله ات کو؟ گفت: زادم تقوى، راحله ام قدم، و قصدم حضرت مولاست. گفتم: از چه طایفه اى؟ گفت: مطلّبى. گفتم: فرزند که هستى؟ گفت: هاشمى ام. گفتم: واضحتر بگو. گفت: علوى فاطمى ام. گفتم: شعر سروده اى؟ گفت: آرى. گفتم: بخوان. اشعارى به مضمون زیر خواند:
«مائیم که واردین بر چشمه کوثریم; تشنگان لایق را از آن آب سیراب کرده و درصحراى محشر از آنان حمایت مى کنیم; هیچ کس جز از طریق ما به رستگارى نرسیده; و آنکس که زادش رابطه با ماست بیچاره و بدبخت نشد; آن که با ایمان و عملش ما را خوشحال کرد، از جانب ما مسرور مى شود، و هر کس با ما به دشمنى و مخالفت برخاست، در اصل و ریشه اش خلل است، و آنکس که حقّ مسلّم ما را غصب کرد، در قیامت سروکارش با حضرت ربّ العزّه است»!!
او پس از خواندن آن اشعار از نظرم ناپدید شد. به مکّه رفتم، حجّم را بجا آوردم. در بازگشت، جمعى را در بیابان دیدم دایره وار نشته اند. سرکشیدم ناگهان آن چهره پاک و با عظمت را دیدم. پرسیدم: این موجود والا کیست؟ گفتند: علىّ بن الحسین.
اخلاق و رفار و صفات زین العابدین(ع)
امام علیه السّلام همچون سلف صالح و خلفت پاکش از تمام محاسن و محامد اخلاقى بهره جامع داشت، و ازهرگونه عیب و نقصى در زیمنه اخلاقو سائر شئون حیات پاک بود.
هیچ برخورد و حادثه و مصیبتى آن حضرت را از تجلّى دادن حسنات الهى بازنداشت، و وى را به سیّئات اخلاقى آلوده نکرد.